بسم الله الرحمن الرحیم

الفصل الثانی الاستقراء و المذهب التجریبی

الفهرست العام
فهرست مباحث منطقی
الفصل الاول موقف المنطق الارسطی



















فایل قبلی که این فایل در ارتباط با آن توسط حسن خ ایجاد شده است



****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Sunday - 27/6/2021 - 13:26

الاتجاه الاول

جان استوارت میل






****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Tuesday - 29/6/2021 - 14:54

الاتجاه الاول

تقسیم اتجاهات تاریخی نیست.

الاتجاه الثانی

من اجل ذلک یری رسل ص 83

اعتراف مهم راسل به عجز منطق از اثبات امور بدون اعتراف به مبدای پیشین غیرتجربی.این اعتراف سال ها بعد از تلاش های متعدد برای اعتباربخشی به استقرا صورت گرفته و پس از رویکرد تجربه و حس گرایی بوده لذا اهمیت ویژه ای دارد

کلام دکتر زکی نجیب محمود

فان هنالک مبررا من هذه الخبره الماضیه یبرر لی ان اقول با ن ا سیکسب اللعب هذه المره باحتمال ارجح من این یکسب ب ص 84

ایشان رجحان احتمال را مبرر عقلی می نامد و همین را کافی.سوال این است که همین بالارفتن احتمال خود بر اساس استقراست ؟آیا همین مبرر عقلی نیازمند به مبدای پیشین از استقرائات خارجی نیست؟

الیقین لا یکون الا فی القضایا التکراریه التی لا تقول شیئا جدیداً کقضایا الریاضه ص 85

علم قیاسی تحصیل حاصل نیست .توجه به امر غیرملتفت الیه هم نیست لزوماً.خاصه وقتی تطبیق کلی بر جزئی به اسباب مختلفه مغبر باشد و نیازمند تلاش جدی علمی برای کشف کلی منطبق.در این حالت،تفاوت بین علم قبل القیاس و بعد القیاس تفاوت بین علم عینی و علم ذهنی یا علم مفید و علم موجود است.

با تنظیر به مباحث اصولی نظیر علم در شبهات غیرمحصوره است که عندالعقلاء لا علم است.این هم علم است که شما داشته اید اما قیاس زدودن خروارها خاک از این علم است و لذا علما به حمل شایع آن را اکتشاف می خوانند و توسیع.






****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Saturday - 3/7/2021 - 14:21

الاتجاه الثالث

دیوید هیوم

ما هو الاعتقاد؟

هیوم:الاعتقاد هو الفکره الحیه القویه

شهید صدر:الاعتقاد هو حکم النفس بالثبوت

آیا بین این دو مبنا تخالف است؟

حیات و قوت کل شیئ بحسبه.ما هو سبب حیاه الفکره؟

دو بیان:

1.بیان موافق مبنای شهیدصدر:کلام شهید صدر در واقع این است که شما تا زمانی که حکم به ثبوت ندارید صرفاً یک سری تصورات دارید.تصور الموضوع و المحمول و النسبه.عمده المشکل در نسبت است وگرنه موضوع و محمول که قبل الحکم و بعدالحکم تفاوتی نمی کنند.النسبه تا زمانی که مجرد تصور است هنوز قضیه به فعلیت نرسیده است اما وقتی که نسبت تحقق می یابد در ذهن مدرِک،،قضیه به فعلیت می رسد و تصویر حیاه و قوت می یابد.و بهذا یجمع بین الکلامین.او یقال که هیوم کاری نکرده است وقتی سر حیاه و قوت را کشف نکرده باشد.

2.ربما یقال بان حیاه الفکره بما هی فکره بنسبتها مع ذیها من الواقع پس مجرد تصور که محضاً ذهنی است،صوره خیالی است و تصوری که به خارج پیوند می خورد،حیاه می یابد.

تفاوت مبنای شهید صدر و هیوم در توجه به مدرِک و مدرَک(یا همان صورت ادراک شده)است.فیمکن الجمع.

اشکال این جا نیست.اشکال اینجاست که

هیوم اساس حیاه و قوت را در محسوس بودن می داند.در حالی که هذا اول الکلام.انصاف این است که او توجه خوبی به اصل ادراکات کرده است و در مقام توجه به ادراکات،متوجه عدم فرق بین صورت ادراکی شیئ عند التصور و التصدیق الا بالحیاه و عدمها شده است.آن چه شهید می گوید نیز در واقع تحلیل مبادی این حیات است در نفس انسان ولذا گفتیم تخالفی نیست.

انما الکلام حصر حیات و قوت در محسوسات است که در اینجا به نظر می رسدبا مثال های متنوع و نه البته از سنخ مثال جنی که شهید می زنند،می توان مبنای هیوم را به چالش کشید.اولاً خود این کلیتی که او درک کرده است و حصری که بیان می کند در تقسیم ادراکات به انطباعات و افکار باید پرسید که این ها انطباع است یا فکر؟حصر و قضیه مانعه الخلو.

ثانیاً موارد مختلفی وجود دارد.از قبیل خواب هایی که انسان ها می بینند و به مراتب بارها بالاتر از آن چه در عالم حس می بینند برایشان واقعیت دارد.

یا مثلاً ادراک یک ریاضیدان یک مسئله علمی را بعد از تلاش های بسیار نظیر ادراک ارشمیدس و ارکا ارکا گفتن او

یا ادراک جاذبه

یا خود رسیدن اقای هیوم به نظریه تقسیم به انطباعات و تصورات

سوال این است:آیا همه این ها انطباع حسی است؟

 

در مورد اشکال شهید صدر به جهل مرکب اشکال مشتر ک الورود است.و اساساً اعتقاد شامل جهل مرکب نیز می شود غایه الامر ینقسم الی قسمین.






****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Monday - 5/7/2021 - 14:30

در مورد تصور و تصدیق

ما دو نوع تصدیق داریم:تصدیق متقدم یا پیشینی و تصدیق متاخر یا پسینی

تصدیق اول بنابرمبنای تقدم تصدیق بر تصور است.ما در مواجهه با خارج با تصدیق ها مواجهیم اولاً نه با تصورات.چرا که در خارج اشیا منعزل از هم نیستند.همه جا حقایق مندمجه را ادراک می کنیم.در مرحله بعد این کار ذهن است که تصورات را تجرید می کند.

نوع تعاریف از تصدیق به نظر،ناظر به تصدیق متاخر است.سر این مسئله شاید در تفاوت دو قسم تصدیق باشد که اولی نه تصدیق مقابل تصور بل مطلق ادراک الواقع است اندماجیاً قسیم تصور نیست.اما دومی دقیقا در مقابل تصور است و در آن نسبت حکمیه وجود دارد.شاید بتوان گفت در تصدیق متقدم ذهن کاملاً انفعالی به صورت آینه مدرک واقع عمل می کند اما در تصدیق متاخر اساس حکم فعل نفس است و یک ثابت منطقی که در خارج اثری از آن نیست گرچه خارج منشأ انتزاع آن بوده باشد.با این حساب تصدیق متاخر،واقع است با ارزش افزوده ذهنی.با عملیه الذهن.عملیه الحکم.و الله العالم.






****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Saturday - 10/7/2021 - 13:54

قاعده علیت

تحلیل مبنای مص

شاید بتوان موارد استحاله را به دو قسم استحاله های درونی یا موضوعی و استحاله های بیرونی نا خارج الموضوعی تقسیم کرد.طبق این بیان استحاله تناقض و اعظمیت جزء از کل در قسم اول و استحاله وجود ممکن بلا عله از قسم ثانی است.و طبیعتا نه از مصادیق قاعده تناقض و راجع به آن.

در قسم اول،موضوع خود یک موضوع بسیط نیست.بلکه خود مشخص کننده نسبتی است بین دو حقیقت اعم از نسبت مقابله در تناقض یا نسبت احتوا و شمول در کل و جزء که تصور این مطلب کافی است برای حکم.اما در قسم ثانی و رابطه ممکن با علت خود چنین نسبتی برقرار نیست

به عبارت دیگر در خود مفهوم نقیضان،کل و شیئ،استحاله حکمش ملحوظ است اما به صرف ادراک موضوع ممکن،استحاله عدم تحقق بدون علت برقرار نیست

به عبارت دیگر،ما در قضیه علیت به دنبال بررسی طبیعت ممکن بما له من الصفه نیستیم،بلکه در مقام بررسی تحقق الممکنیم.اما این به معنای خارجی بودن قضیه ما و بالتبع استقرایی بودن آن نیست.چه این که فرق است بین تحقق و طبیعه التحقق او فقل قواعده العامه و النظام الحاکم علیه.

نکته دیگر این که تعمیم قضیه علیت به قضیه مبدایت می تواند تامین کننده نظر مص از سویی و مهیا کننده قضیه برای دفع اشکالات و پاسخ گویی بر اساس نظام اوسعیت نفس الامر از وجود باشد.

لا یقال:که خود قضیه علیت مشمول قاعده تناقض است.

فیقال فرق بین کون القضیه ام القضایا وکونها ارض(او فقل مهد) القضایا.او بالفارسیه بستر قضایا فدقق..

تحلیل موارد استحاله

1.هر شیئی محال است که خودش نباشد.

2.الجزء یستحیل ان یکون اعظم من الکل

3.النقیضان لا یجتمعان

4.لا یمکن ان یکون الممکن بلا عله

اولاً به نظر می رسد که در این 4 قسم به غیر از مورد تناقض باقی موارد اولاً  موارد وجوبند و بالتبع نفیشان مشمول استحاله.

ثانیاً در مورد اول خود مفهوم به اعتبار مفهوم مطابقی  خود ،در دومی مفهوم بما له من المعنی التضمنی و در سومی مفهوم بما له من الامر الخارجی الماخوذ فی الموضوع ،حکم استحاله شامل حالشان شده است.






****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Saturday - 10/7/2021 - 14:18

نظریه هیوم

طبق مبنای گزارش شده از هیوم،تهیو الذهن للانتقال انطباعِ موجب شکل گیری فکر علیت است.

لکن یرد علیه ان التهیّئ امر و ضروره وجود المعلول عند وجود العله،امر آخر.






****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Saturday - 10/7/2021 - 14:32

التفسیر الفسیولوجی

السلوکیه:رفتار گرایی:behavioral

رفتارگرایی، مکتبی در روان‌شناسی است که اعتقاد دارد برایِ شناختِ یک موجودِ زنده، نیازی به بررسی حالت‌هایِ درونیِ او (مثلِ فکر کردن) نیست و تنها بررسیِ محرک‌های خارجی و رفتارهایِ بیرونیِ آن موجود (همانندِ گریه کردن) کافی است. این مکتب، در نیمه‌یِ ابتداییِ قرنِ ۲۰م، یکی از تأثیرگذارترین قطب‌هایِ روان‌شناسیِ جهان بود و علاوه بر آن، بر فلسفهٔ ذهن، زبان‌شناسی و فلسفهٔ علمِ آن دوران نیز تأثیری بسیار عمیق و ژرف گذاشته بود.[۱]

محتویات

تعریف رفتارگرایی

رفتارگرایی، گرایشی در فلسفه‌است که تمایل دارد همیشه، به جایِ آن‌که فکرها و حالت‌هایِ ذهنیِ ما را بررسی کند، آن رفتارهایی را بررسی کند که به دنبالِ فکرهایِ ما می‌آیند. از دیدگاهِ این گرایش، نمی‌توان بینِ دو فکرِ مختلف، تفاوتی قائل شد، مگر آن‌که در رفتاری که به دنبالِ آن فکرها می‌آید، تفاوتی وجود داشته باشد. در تعریفِ دقیق‌تر، رفتارگرایان، سه ادعایِ زیر را دربارهٔ حالت‌هایِ ذهنی، پیشنهاد می‌کنند:[۲]

  1. روان‌شناسی، علمِ رفتار است. روان‌شناسی، علمِ ذهن (و حالت‌هایِ ذهنی) نیست.
  2. تمامِ رفتارهایِ ما را می‌توان کاملاً توضیح داد و تشریح نمود، بدونِ آن‌که به حالت‌هایِ ذهنی (تفکرها) و حالت‌هایِ درونیِ ما، هیچ اشاره‌ای صورت بگیرد. به عبارتی، منشاءِ رفتارهایِ ما، بیرونی (محیط) است نه درونی (تفکرهایِ ما).
  3. واژه‌هایِ مربوط به حالت‌هایِ ذهنی، که در جمله‌هایِ روان‌شناسی وجود دارد:

این سه گزاره، سه ادعایِ جداگانه‌اند که هر کدام، یکی از شاخه‌هایِ رفتارگرایی را شکل می‌دهند. ادعایِ اول مربوط به رفتارگرایانِ روش‌شناختی است. گزارهٔ دوم مربوط به رفتارگرایانِ روان‌شناختی است و گزارهٔ سوم دیدگاهِ رفتارگرایانِ منطقی (یا تحلیلی) را نشان می‌دهد.

حالت‌های ذهنی

از آن‌جایی که رفتارگرایی، نظریه‌ای دربارهٔ حالت‌هایِ ذهنی است، برایِ شناختِ آن، نخست لازم است که تفاوتِ این حالت‌هایِ ذهنی، با حالت‌هایِ غیرذهنیِ دیگر مشخص شود. منظور از حالت‌های ذهنی برداشتی از یک مفهوم یا رفتار در ذهن بوده که معیار فهم فرد از آن رفتار است.

گونه‌های مختلف حالت‌های ذهنی

حالت‌هایِ ذهنی، به دو دستهٔ مهم تقسیم می‌شوند: نخست، کیفیت‌هایِ ذهنی یا کوالیا و دوم گرایش‌هایِ گزاره‌ای.
کوالیا، به آن حالت‌هایِ ذهنی‌ای گفته می‌شود که روی دادنِ آن‌ها، به ما حسِ خاصی می‌دهد یا به تعبیرِ نیگل، کوالیا، آن حالت‌هایِ ذهنی‌ای است که بودنِ در آن‌ها، یک‌جورِ خاصی است. به عنوانِ مثال، درد داشتن یک حالتِ ذهنی است که در این شاخه قرار می‌گیرد، چرا که درد داشتن، یک‌جورِ خاصی است. نکتهٔ مهم دربارهٔ این دسته از حالت‌هایِ ذهنی، آن است که انتقال دادنِ آن‌ها به دیگران، کارِ دشوار (یا شاید غیرممکنی) است. فقط کسی که دارایِ این حالت است، می‌تواند درک کند که داشتنِ آن، چه جوری است.
گرایش‌های گزاره‌ای، دستهٔ دیگری از حالت‌هایِ ذهنی است که دربارهٔ یک چیزِ دیگر است. به عنوانِ مثال، حالتِ ذهنیِ من، ممکن است این باشد که: «آرزو دارم که باران ببارد.» این حالت، یک گرایشِ گزاره‌ای است چرا که قرار داشتن در این حالتِ ذهنی، دربارهٔ چیزِ دیگری، یعنی «باریدنِ باران» بحث می‌کند. ویژگیِ مهم این دسته از حالت‌هایِ ذهنی، آن است که انتقال دادنِ آن‌ها به دیگران کاملاً امکان‌پذیر است. تمامیِ حالت‌هایِ ذهنیِ ما، یا به یکی از این دو دسته، یا به ترکیبی از آن‌ها، قابلِ کاهش هستند.

تفاوت حالت‌های ذهنی غیرذهنی

شاخه‌های مختلف رفتارگرایی

رفتارگراییِ روش‌شناختی، دیدگاهی تجویزی است، که در این‌باره حرف می‌زند که مطالعهٔ علمیِ روان‌شناسی چگونه باید صورت بگیرد. این شاخه، ادعا می‌کند که روان‌شناسی، تنها باید خود را با رفتارهایِ (بیرونیِ) ارگانیسم، درگیر کند. روان‌شناسی نباید به بررسی حالت‌هایِ ذهنی مشغول کند یا تلاش کند که برایِ توضیحِ رفتارها، به یک سیستمِ پردازشِ اطلاعاتِ درونی در فرد متوسل شود. رفتارگرایانِ روش‌شناختی می‌گویند که ارجاع دادن به حالت‌هایِ ذهنی (مثلاً به تمایل‌ها و باورهایِ درونی یک انسان)، هیچ چیزی به دانشی که ما می‌توانیم درباره‌یِ منبع‌هایِ رفتارهایِ انسان بدانیم، نمی‌افزاید. حالت‌هایِ ذهنی، کاملاً شخصی هستند و در نتیجه، نمی‌توان آن‌ها را مطالعهٔ علمی‌کرد چرا که در علم، ما با چیزهایی سر-و-کار داریم که برایِ همه قابل مشاهده و قابلِ آزمایش باشند.
رفتارگراییِ روان‌شناختی، برنامه‌ای پژوهشی در روان‌شناسی است که هدفِ آن این است که رفتارهایِ انسان‌ها و حیوان‌ها را بر مبنایِ محرک، تقویت، تاریخچهٔ یادگیری و پاسخ، توصیف کند. به عنوانِ مثال آزمایشی را در نظر بگیرید که در آن، یک موش را برایِ مدتی گرسنه نگاه داشته‌ایم. اگر وقتی که چراغی در داخلِ قفس روشن می‌شود، موش در همان لحظه اهرمی را اتفاقی فشار دهد، به او غذا می‌دهیم. پس از چند بار تکرارِ این مرحله‌ها، موش اندک اندک، یاد می‌گیرد که هر گاه چراغ روشن شد، به سمتِ اهرم برود. در این آزمایش، روشن شدنِ چراغ محرک، فشار دادنِ اهرم پاسخِ موش و مرحله‌هایِ تکرار شدنِ آزمایش تاریخچهٔ یادگیری است. در این تفسیر، رفتارگرایان، معمولاً از فکر کردنِ موش صحبتی نمی‌کنند؛ همان‌طور که با افزایشِ دما، مایعِ درونِ دماسنج به سمتِ بالا حرکت می‌کند -بدونِ اینکه مایع، به بالا رفتن یا نرفتن، فکر کرده باشد. - و همان‌طور که ضربه زدنِ چکش به زانو، باعثِ حرکتِ ناخودآگاهِ پا می‌شود، موش نیز شرطی شده و بدونِ فکر کردن، به محرک، پاسخ می‌دهد.
رفتارگراییِ منطقی یا تحلیلی، نظریه‌ای در فلسفه‌است دربارهٔ معنایِ مفهوم‌هایِ ذهنی. بر طبقِ این نظریه، هر حالتِ ذهنی، در اصل یک گرایشِ رفتاری است و برایِ مشخص کردنِ آن، باید ببینیم که فرد، با داشتنِ آن حالتِ ذهنی، چه رفتاری را خواهد داشت. به عبارتِ دقیق‌تر، زمانی که می‌گوییم فردی، به گزاره‌ای باور دارد، به این معنا نیست که حالتِ درونی و ذهنی‌ای وجود دارد که فرد در آن حالت قرار گرفته‌است، بلکه داریم مشخص می‌کنیم که او در ویژگی‌ها و شرایط محیطی، تمایل دارد که چگونه عمل کند.

تاریخچه و ریشه‌ها

هر کدام از شاخه‌هایِ رفتارگرایی، ریشه‌ها و تاریخچهٔ متفاوتِ خود را دارند.

رفتارگرایی منطقی

رفتارگراییِ منطقی در فلسفه توسطِ گیلبرت رایل و لودویگ ویتگنشتاین، آغاز شد. ریشه‌هایِ این شاخه، به جنبشِ فلسفیِ پوزیتیویسمِ منطقی باز می‌گردد. پوزیتیویسمِ منطقی، جنبشی بود که ادعا می‌کرد، معنایِ یک گزاره به وسیلهٔ شرایطِ صدقِ آن گزاره تعیین می‌شود. مثلاً معنایِ گزارهٔ «آسمان آبی است.»، می‌تواند تمامِ آن موقعیت‌هایی در جهانِ خارج باشد که در آن موقعیت‌ها، گزاره برقرار است و آسمان واقعاً آبی است. به این ترتیب، به کار بردنِ تزِ پوزیتیویسمِ منطقی، برایِ گزاره‌هایِ روان‌شناختی، به این نتیجه منتهی می‌شود که هر گزاره دربارهٔ حالت‌هایِ ذهنی، برایِ آن‌که معنا داشته باشد، باید شرایطِ صدقی داشته باشد و شرایطِ صدقی که به آن گزاره‌ها معنا می‌دهد، رفتارهایی است که ما با داشتنِ آن حالت‌هایِ ذهنی، تمایل داریم که از خود نشان دهیم.
به این دلیل، فیلسوفانِ ذهن، به سمتِ رفتارگراییِ منطقی کشیده شدند که این نظریه، می‌توانست از نظریهٔ دوگانه‌انگاریِ در جوهر جلوگیری کند. دوگانه‌انگاریِ در جوهر، برایِ اینکه توضیح دهد که حالت‌هایِ ذهنیِ ما چیستند و چگونه به وجود می‌آیند، به یک روحِ غیرفیزیکی متوسل می‌شود، روحی که محدودیت‌هایِ فضایی و زمانی ندارد و مسئولیتِ فکرهای ما را برعهده دارد. اما رفتارگراییِ منطقی، در توضیحِ حالت‌هایِ ذهنی، برایِ آن‌که به این روح متوسل نشود، حالت‌هایِ ذهنیِ ما را به وسیلهٔ رفتارهایِ بیرونی توضیح می‌دهد. به این معنا که این حالت‌هایِ ذهنی، هیچ چیز نیستند جز تمایلِ فرد برایِ انجامِ رفتاری خاص -و این تمایل را می‌توان به وسیلهٔ ترشحِ هورمون‌ها، غریزه و... توضیح داد. -

رفتارگرایی روان‌شناختی

رفتارگراییِ روان‌شناختی، را نخستین‌بار می‌توان در کارهایِ ایوان پاولف و ادوارد لی ثرندایک مشاهده کرد. کامل‌ترین و برجسته‌ترین نمونهٔ تلاش‌هایِ این شاخه را می‌توان در کارهایِ بی‌اف‌اسکینر، روان‌شناسِ برجستهٔ آمریکایی ملاحظه نمود. ریشهٔ این شاخه از رفتارگرایی، در کارهایِ تجربه‌گرایانِ انگلیسی، به خصوص جان لاک و دیوید هیوم می‌توان پی‌گرفت که اعتقاد داشتند انسان، به هنگامِ تولد، چون لوحی سفید است که همهٔ هوشِ او، محصولِ یادگیریِ محیط است. این ایده، ایدهٔ محوریِ و اصلیِ رفتارگراییِ روان‌شناختی است.

رفتارگرایی روش‌شناختی

رفتارگراییِ روش‌شناختی، در اصل ریشه در کارهایِ جان بروداس واتسون دارد.

تأثیر رفتارگرایی

رفتار گرایی منجر به شکل گیری مکاتبی همچون کنش متقابل نمادین توسط جورج هربرت مید شده است

.

دوره های روانشناسی

 






****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Tuesday - 13/7/2021 - 12:33

التفسیر الفسیولوجی

خلق خداوند تعالی به قدری عظیم است که به محض ورود به یکی از عوالم،انسان جهول و عجول آن عالم را تمامی عوالم می شمرد.مقوله رفتار یکی از مقولات عشر کلاسیک است.اما در منظر چنین انسانی(رفتارگرایی) به محض فعلی شدن ظرفیت هایش  به عنوان تمامی عوالم نفس الامریه جلوه می کند.

الموقف من التفسیر الفسیولوجی

اولاً اصل الادراک از مقوله انفعال است نه رفتار.

ثانیاً شرطی سازی به هیچ وجه نمی تواند مبین قضیه شرطیه باشد.چه اصل الوجود چه ملازمه و چه ضرورت.برای تفسیر هر سه بعد ناصالح است.چه این که غایت توانایی تداعی،دلالت تصوری است چه برسد به دلالت تصدیقی وجودی تا برسد به ملازمه و ضرورت.

 






****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Tuesday - 13/7/2021 - 13:8

سیر روانشناسی

ه‌عنوان بخشی از عکس‌العمل نسبت به طبیعت فردی و درون‌نگر روان‌شناسی و وابستگی انحصاری آن به جمع‌آوری مجدد تجارب مبهم و دوردست کودکی، مکتب رفتارگرایی به‌منزله روش راهنمایی تئوری روان‌شناسی، معروف شد. روان‌شناسانی همچون: جان بی. واتسون، ادوارد ثورندایک و بی.اف. اسکینر به‌عنوان پیشتازان این مکتب بودند. رفتارگرایان اعتقاد داشتند که روان‌شناسی باید تبدیل به علم رفتارشناسی گردد و نه ذهن؛ آن‌ها این نظر را که وضعیت‌های درون ذهنی مانند اعتقادات، تمایلات یا هدف‌ها را می‌توان به صورت علمی، مورد تحقیق قرار داد، رد نمودند. در سال (۱۹۱۳) واتسون در نوشتاری با نام «روان‌شناسی از دیدگاه رفتارگرا» اظهار داشت که روان‌شناسی، رشته‌ای کاملاً تجربی از علوم طبیعی است؛ اشکال درون‌گرایی، از اجزای لازم این روش‌ها محسوب نمی‌گردند، و اینکه رفتارگرایان، مرزی بین انسان و حیوان، از جهت صفت، قائل نیستند.

رفتارگرایی در تمامی سال‌های آغازین سده بیستم به عنوان مدل غالب روان‌شناسی، مطرح بود. دلیل عمده این سرآمد بودن خلق، و کاربرد موفق (نه حداقل از آنچه به نام تبلیغ) تئوری‌های شرطی شدن به‌عنوان مدل‌های علمی رفتار انسان بود؛ به‌هرحال، کم‌کم مشخص شد که بر خلاف اکتشافات مهمی که رفتارگرایی، پدیدآورده بود، ولی به‌عنوان یک تئوری، راهنمای رفتار انسان ناکارآمد به‌نظر می‌رسید. بازبینی کتاب"رفتار کلامی اثر اسکینر توسط نوام چامسکی (با هدف توضیح فرایند اکتساب زبان در یک چهارچوب رفتارگرایی) به‌عنوان یکی از عوامل اصلی ختم‌کننده دوران رفتارگرایی به‌شمار می‌آید.

چامسکی اثبات نمود که زبان را نمی‌توان به‌صورت انحصاری، از راه شرطی‌شدن آموخت؛ زیرا مردم قادرند جملاتی بی‌همتا در ساختار و معنا را بیان کنند که به‌تنهایی از راه تجربه‌های روزمره زندگی، قابل تولید نیستند. این مباحث، مؤید آن است که فرایندهای درونی ذهن-که رفتارگرایان، آن‌ها را تحت عنوان توهم، رد می‌کردند-واقعاً وجود دارند. به همین شکل، کار آلبرت بندورا نشان داد که کودکان، قادرند که یادگیری از راه مشاهدات اجتماعی را بدون تغییر در رفتار علنی بیاموزند و بنابراین، بیشتر، روی بازنمایی‌های درونی، حساب باز نمایند.

'روان‌شناسی بشردوستانه' در سال ۱۹۵۰ به‌وجود آمد و به‌عنوان واکنشی به مثبت‌گرایی و تحقیقات علمی ذهن، به کار خود ادامه داد. تأکید این روان‌شناسی بر نظریه پدیدارشناختی تجارب انسانی بوده و در جستجوی فهم بشر و رفتار آن‌ها از راه انجام تحقیقات کیفی برآمد. ریشه‌های تفکرات بشردوستانه در اگزستانسیالیست‌ها و فلسفه پدیدارشناختی بوده و بسیاری از روان‌شناسان بشری، روش علمی را کاملاً رد نموده و اعتقاد داشتند که سعی در تبدیل تجارب انسان به واحدهای اندازه‌گیری، باعث تخلیه همه معانی و ارتباطات او به‌عنوان موجودی زنده خواهد گشت.






****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Tuesday - 13/7/2021 - 13:27