بسم الله الرحمن الرحیم

بررسی معنای آیه الرجال قوّامون علی النساء

الفهرست العام
******************
4|34|الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ وَاللَّاتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا
*****************
گروه فقه
فهرست ارسالهای آقای حسن خ


***********************
کلام علامه طباطبایی در آیه الرجال قوّامون
مقدماتی برای فهم بهتر معنای آیه
روش برداشت پلکانی از آیات قرآن
جایگاه سیاق و شأن نزول در برداشت از آیات
جایگاه تفریع در کلمات قرآن و اهل‌بیت
نقش آیه و ان خفتم شقاق بینهما در کشف مراد آیه الرجال قوّامون
قرینیت ذیل کلام برای صدر آن
شأن نزول آیه شریفه الرجال قوّامون علی النساء
بیان لایه اول معنای آیه با عنایت به شأن نزول آن
اشکال علامه به روایت شان نزول
حکم تمهیدی رسول خدا نسبت به آیه شریفه
مصادیقی از حکم تمهیدی رسول مکرم اسلام
تحلیل حقوقی آیه شریفه با عنایت به شان نزول
منافات حکم قصاص با بقای خانواده
تنظیر مسئله به بحث لعان
معنای قوّام در آیه شریفه
بررسی معنای کلمه قوّام در کلمات فقها
قوّاميت از دیدگاه شیخ طوسی
قوّامیت از دیدگاه علامه حلی
تفاوت كلام استاد با کلام علامه طباطبایی
تفاوت آثار دو دیدگاه
ثمره رعایت مراتب معنایی در آیات
حركت به سمت لايه هاي بالاتر معنایی آیه
تفکیک ظهور و استظهار
بررسی ظهور آیه شریفه
قوّامیت ؛ تشریعی یا تکوینی
قوّامیت طولیه
تفضیل ؛ یکطرفه یا طرفینی
دو نکته
نکته اول:نگاه فقها به آیه الرجال قوّامون ضرب قاعده نیست
نكته دوم:لزوم توجه به آیه الرجال قوّامون در نظام تقنین شرع


****************
ارسال شده توسط:
حسن خ
Monday - 24/5/2021 - 6:14

بسم الله الرحمن الرحیم

بررسی معنای آیه الرجال قوّامون علی النساء

کلام علامه طباطبایی در آیه الرجال قوّامون

 

قوله تعالى: «الرِّجالُ قوّامونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ» القيم‏ هو الذي يقوم بأمر غيره، و القوّام و القيام مبالغة منه.

و المراد بما فضل الله بعضهم على بعض هو ما يفضل و يزيد فيه الرجال بحسب الطبع على النساء، و هو زيادة قوة التعقل فيهم، و ما يتفرع عليه من شدة البأس و القوة و الطاقة على الشدائد من الأعمال و نحوها فإن حياة النساء حياة إحساسية عاطفية مبنية على الرقة و اللطافة، و المراد بما أنفقوا من أموالهم ما أنفقوه في مهورهن و نفقاتهن.

و عموم هذه العلة يعطي أن الحكم المبني عليها أعني قوله: «الرِّجالُ قوّامونَ عَلَى النِّساءِ» غير مقصور على الأزواج بأن يختص القوّامية بالرجل على زوجته بل الحكم مجعول لقبيل‏ الرجال‏ على قبيل النساء في الجهات العامة التي ترتبط بها حياة القبيلين جميعا فالجهات العامة الاجتماعية التي ترتبط بفضل الرجال كجهتي الحكومة و القضاء مثلا اللتين يتوقف عليهما حياة المجتمع، إنما يقومان بالتعقل الذي هو في الرجال بالطبع أزيد منه في النساء، و كذا الدفاع الحربي الذي يرتبط بالشدة و قوة التعقل كل ذلك مما يقوم به الرجال على النساء.

و على هذا فقوله: الرِّجالُ قوّامونَ عَلَى النِّساءِ ذو إطلاق تام، و أما قوله بعد:

فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ‏ «إلخ» الظاهر في الاختصاص بما بين الرجل و زوجته على ما سيأتي فهو

فرع من فروع هذا الحكم المطلق و جزئي من جزئياته مستخرج منه من غير أن يتقيد به إطلاقه.[1]

کارهای مردانگی، بنایی، و سائر چیزهایی که بدن سفت می‌خواهد، بدن محکم می‌خواهد. کارهای زنانه، کارهای لطیفی است که باید مخصوص زن‌ها باشد. فضل الله اینطوری است، مردها می‌توانند بیاورند حالت درآمدزایی، تولید، کار، زحمت، تلاش داشته باشند، زن‌ها هم بچه پرورش بدهند و نفقه به آنها تعلق بگیرد.

فان حیاة النسا حیاة احساسیة عاطفیة مبنیة علی الرقّ و اللطافة. این برای بما فضل الله.

و المراد بما انفقوا من اموالهم ما انفقوه فی مهورهن و نفقاتهم. هم مهر به آنها دادند هم نفقه.

و عموم هذه العلة. هذه العلة كه عبارت است از بما فضل الله و بما انفقوا

عموم هذه العله یعنی العلة تعمم. پس اگر ما انفقوا و ما فضل الله به طبیعت برمی‌گردد  پس طبیعت الرجال ولو ازواج هم نباشد بر  النساء ولو زوجات نباشد برتري مي یابندبل الحکم مجعولٌ لقبیل الرجال علی قبیل النساء.غیر مقصور علی الازواج الرجال در جامعه قوّامون علی النساء، قبیل بر قبیل. سوال اين جاست كه أيا قبیل بر قبیل یعنی استقراء بر استقراء. طبع بر طبع؟ غالب بر غالب؟ این را باید بررسي كنيم

فی الجهات العامة. در زوجیت و اینها نه، آنجا فقط زوج است که قوّام است. اما در جهات عمومی طبعشان، قوتشان ، الرجال قوّامون علی النساء. قبیل علی قبیل.

فی الجهات العامة التی ترتبط بها حیاة القبیلة جمیعاً فالجهات العامة الاجتماعیة التی ترتبط بفضل الرجال کجهته الحکومة و القضاء. حکومت و قضا برای كيست؟ برای مردهاست. چرا؟ چون قوّامون علی النساء. مال آنهاست. مثلاً الذین یتوقف علیهما حیاة المجتمع. و انما یقومان بالتعقل. حکومت، قضاء، تعقل بالا می‌خواهد. و ایشان گفتند زن‌ها احساس در آنها بر تعقل غلبه دارد. پس قوّامون، یعنی حکومت  و امثال آن برای مردهاست. ربطی هم به زوجیت ندارد.

و انما یقومان بالتعقل الذی هو فی الرجال بالطبع ازید منه فی النساء و کذا الدفاع الحربی الذی یرتبط بالشدة و قوة التعقل کل ذلک مما یقوم به الرجال علی النساء.

و علی هذا فقوله الرجال قوّامون علی النساء اطلاق تام. یعنی ربطی به زوجیت و نفقه و اینها ندارد. اگر اين طور است  پس چه طور آیة شریفه فوری بعدش می گوید «فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللّهُ» این برای زوجات است. به همه زن ها ربط ندارد.

و اما قوله بعد فالصالحات قانتات الظاهر فی الاختصاص بما بین الرجل و زوجته. آنجا دیگر برای زن و مرد نیست. زوج و همسر، علی ما سیأتی.از باب تطبیق کلی است بر مصداق و عام بر خاص.

مقدماتی برای  فهم بهتر معنای آیه

روش برداشت پلکانی از آیات قرآن

ما در فهم یک معنای آیه باید از آن کف کف شروع کنیم. یک معنای عرفی که هر کسی نگاه کند، در می‌یابد این معنا ساده‌ترین معنای عرفی است که با ظاهر آیه صدر و ذیل و همه‌اش سازگار است. این می‌شود پلة اوّل. می‌گوییم حالا که این معنای عرفی ساده را از آیه فهمیدیم مشکلات آیه برای ما حل شد، سپس شروع به  تجرید می‌کنیم. تجرید کردن مقاطع آیه همان است که پارسال از کلام صاحب المیزان خواندیم[2]، فرمودند هذان سرّان تحتهما اسرار. بله آن خوب است. هذان سرّان که برای معنای کف عرفی و استظهار سادة از آیه نیست. این برای مراحل بعد است که می‌خواهد تجرید کند. مقطع‌ها را مرحله مرحله جدا کنید، سیاق‌ها را تحلیل ببرید،. این گوی و میدان، بروید جلو هر چه  می‌خواهید از قرآن بفهمید. اما به روش خودش(یعنی گام به گام). نه این‌که یک دفعه از پایین‌ترین پله نردبان، پا بگذارید پلة دهم. این را ما موافق نیستیم. در استظهارات باید اوّل مطمئن بشویم ما یک استظهاری بکنیم برای عرف عام، قرآن برای همة مردم نازل شده همه می‌توانند یک قدری بفهمند.. حضرت  در بحارالانوار فرمودند که القرآن علی اربعة اقسام. العبارة للعوام. عوام بهره دارند. این طور نیست که بگوییم آن ردة پایین و بس. بله، بعدش و الاشارة للخواص. و اللطائف للاولیاء و الحقائق للانبیاء.[3] به همین ترتیب در بحار است. العبارة للعوام. من سهم خودم یک عامی، باید بحثی که می‌کنیم اوّل صاف بشود ببینیم صدر و ذیل آیه به کجا منجر می‌شود. لذا احتمالی در ذهنم است، اگر شما پیدا کردید در کتب تفسیري خیلی خوشحال می‌شوم. ولی خودم برخورد نکردم.

جایگاه سیاق و شأن نزول در برداشت از آیات

تأکید من بر حفظ سیاق است و شأن نزول.نقش  شأن نزول در استظهار از آیه را ما نبایست دست کم بگیریم نیاید ابتدا به ساکن به سراغ خود آیه و معانی تجریدی راقی آن برویم بلکه  اوّل باید سری به شأن نزول بزنیم. مخصوصاً آن جایی که سؤالات زیادی ذیل آیه مطرح می‌شود. یعنی استظهارات تجریدی خیلی صاف نیست و مدام در آن‌ها طرح سؤال می شود و  باید جواب بدهیم. ما باید اول با شأن نزول و سیاق آیاتی که به هم مربوط‌اند معنا را صاف بکنیم بعد برویم سراغ معانی بالاتر.

جایگاه تفریع در کلمات قرآن و اهل‌بیت

، این آیه خیلی جای کار دارد. «فا»ها، «ثم»ها، امثال اینها تفریعاتی که در آیاتی می‌آید و در روایات. من به عنوان یک طلبه رسمم، سلیقه‌ام این طور است  که  خیلی به این «فاء»ها ترتیب اثر نمی‌دهم. درحالی‌که وقتی در کلام خدای متعال، در کلام امام معصوم یک تفریع صورت می‌گیرد شوخی نیست. بله یک وقتی است فوری توجیه می‌کنیم  می‌گوییم این فاء یعنی مرتبة بعد، تفریع مطلق. مانعی ندارد به این خاطر که ما گیر افتادیم  و معنای دیگری جور نشد.این جا حرفی نداریم. اما تا مادامی که بشود ما فاء را واقعاً به آن تفریعی که عرف عام تفریع می‌بیند، توجیه بکنیم چرا برویم سراغ این‌که فاء را یک جوری از کار بیندازیم.

«الرِّجالُ قوّامونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ ِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللّهُ وَ اللاّتي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ»

چه طور شد؟ فاء برای چه ؟ این فاء کجاست؟ ، درست بعد از بما فضل الله و  بما انفقوا، فالصالحات قاننات حافظات للغیب، و اللاتی تخافون نشوزهنّ فعظوهن.. این فاء برای چیست؟ باید روشن بشود. این یکی فاء.

نقش آیه و ان خفتم شقاق بینهما در کشف مراد آیه الرجال قوّامون

دوم من گمانم این است آیة بعدی که آمده پشت سر این آیه، دخالت تام دارد در استظهار از همین آیه.  اصلاً مفسرین کأنّه آن را به نحو ذکر خاص بعد عام فرض گرفتند. و حال آن‌که آیة بعد از این دخالت تام دارد در استظهار از همین آیه. چرا؟ چون آیة شریفه الرجال قوّامون  این طور بود.

«وَ اللاّتي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبيلاً إِنَّ اللّهَ كانَ عَلِيًّا كَبيرًا»

«وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَمًا»

اگر از شقاق ترسیدید حکم بیاورید. ان خفتم شقاق بینهما دارد معنا می‌کند قوّامون را. ما نبایست از ان خفتم و مفاد آیة بعد غفلت کنیم

قرینیت ذیل کلام برای صدر آن

من به گمانم بسیار واضح است و یک مطلب  عقلایی است که می‌شود از ذیل کلام قرینه بگیریم برای مقصود از صدر کلام. برخی از  اساتید می‌گفتند نه. از آخر کلام که نمی‌شود  به اوّل مقصودبیاییم ، درحالی‌که وقتی در متن ده‌ها سؤال داریم، ذیل آن سؤالات را پاسخ می‌دهد، مدلول تصدیقی کلام را در آن کشف می کند، بگوییم نه چه کار داری به ذیل.این  چه حرفی است؟ آیه بعدی  این‌ها را توضیح می‌دهد

شأن نزول آیه شریفه الرجال قوّامون علی النساء

النزول‏

قال مقاتل‏ نزلت الآية في سعد بن الربيع بن عمرو و كان من النقباء و في امرأته حبيبة بنت زيد بن أبي زهير و هما من الأنصار و ذلك أنها نشزت عليه فلطمها فانطلق أبوها معها إلى النبي فقال أفرشته كريمتي فلطمها فقال النبي لتقتص من زوجها فانصرفت مع أبيها لتقتص منه فقال النبي ارجعوا فهذا جبرائيل أتاني و أنزل الله هذه الآية فقال النبي ص (أردنا أمرا و أراد الله أمرا) و الذي أراد الله خير

و رفع القصاص و قال الكلبي نزلت في سعد بن الربيع و امرأته خولة بنت محمد بن مسلمة و ذكر القصة نحوها و قال أبو روق نزلت في جميلة بنت عبد الله بن أبي و في زوجها ثابت بن قيس بن شماس و ذكر قريبا منه.[4]

 

 مرحوم طبرسی در مجمع البیان، کتابی که دست من است برای آقای رسولی محلاتی، در جلد سوم صفحة ۴۳می فرماید النزول :قال مقاتل. بعد این‌که را  نقل کردند می‌گویند قال الکلبی .و  ذکر القصة نحوها کذا. یعنی نزدیک این قصه در کلمات قدما مفصل بوده که اصل ریخت قضیه را بیان می‌کند. حالا اسم این‌که آن شخص که  بود ممکن است یا از سوء حافظه یا تعدد واقعه یا امثال اینها استفاده بشود. نزول چه  بوده؟. قال مقاتل نزلت  الآیة فی سعد بن ربیع بن عمرو. این یکی از امور شأن نزولی است که کار را دارد مشخص می‌کند. کلی‌گویی نمی‌کند، دارد اسم می‌برد. خود اسم بردن‌های خاص، شما را متمکن می کند از تحقیق بیشتر. اصلاً یک کسی بوده، جزء صحابه است، جای دیگر اسمش آمده یا نه؟ دارد اسم می‌برد. نزلت فی سعد بن ربیع بن عمرو و کان من النقباء و فی امرأة. یک زن داشت. حبیبة بنت زید بن ابی زهیر و هما من الانصار. ملاحظه کردید، دارد همه چیز را آدرس می‌دهد. ذلک انها نشزت علیه. زن این سعد بر او ناشزه شد. نکات را نگاه کنید بعد دو تا آیه بعدش، ان خفتم فابعثوا حکما. تناسب را ببینید.

نشزت علیه. زنش بر او ناشزه شد. فلطمه او هم یک سیلی به او زد. فانطلق ابوها معها. این خانم هم تا سیلی را خورد با این‌که ناشزه بود، پیش بابایش دوید. گریه و زاری که این به من سیلی زده. بابا هم بابا است، دلش رحم می‌آید. فانطلق ابوها معها الی النبی. دست دخترش را گرفت آمدند محضر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم. یا رسول الله این داماد من دختر من را سیلی زده. حضرت هم فرمودند قصاصش کنید، چه حقی داشته سیلی بزند. فقال،. پدر آن خانم که سیلی خورده بود گفت افرشته کریمتی . افرشته ؛در روایت است که الولد للفراش. افرشته کریمتی  دخترم را عیالش دادم. فراش او شده، کریمتی. کریمة من بوده فلطمها، در گوشش سیلی زده. فقال النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم: لتقتص من زوجها. شما باید قصاص کنید بروید بیاورید شوهر را، سیلی را پس بدهد. لتقتص منه فانصرفت مع ابیها لتقتص منه. این خانم هم خوشحال گفت برویم که شوهری را که یک سیلی به من زده حالا آبرویش را جلوی همه ببریم. یک سیلی پس بزنیم آن هم با امر حضرت که دیگر معلوم باشد. در همین فاصله که رفتند دستگاه قصاص به پا بشود فقال النبی ارجعوا ارجعوا، آیه نازل شد جبرئیل آمد جلوگیری کرد. من گفتم قصاص کنید. فقال النبی ارجعوا فهذا جبرئیل اتانی و انزل الله هذه الآیة. «الرِّجالُ قوّامونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصّالِحاتُ»

اردنا امرا و اراد الله امر. ما ابتدا گفتیم قصاص کنید اما خدا اینجا قصاص را اجازه نفرمود. و الذی اراد الله خیر و رفع القصاص.

قال الکلبی نزلت فی سعد بن الربیع

باز آن هم تأییدش که یعنی بین بزرگان حدیث و تاریخ این نقل مطرح بوده است ،کلبی کم کسی نیست. خبرة فن تحدیث است. مقاتل هم از بزرگان مفسرین است از  صدر اوّل است  این روایات  بینشان بود. کلبی هم می‌گوید ذکر القصة نحوها و قال ابو روق نزلت فی جمیلة بنت عبد الله بن عبیده. ببینید همین اسمش جمیله بود، در نقل قبلی حبیبه بود، این می‌گوید جمیله. و زوجها ثابت بن قیس. اسم‌ها را تغییر داده است.

من که از باب قرائن داخلی آیه و تطبیقش با این قضیه‌ای که مفصل هم آمده شواهد روشنی دارم. مثلاآیه دارد و اضربوهن. یعنی آن لطمها را اشاره می کند به واضربوهن. خیلی زیباست.نظیرش هم خیلی می آید  

شأن نزول خلاصه ذهن ما را می‌برد در فضایی که یک واقعه‌ای رخ داده که این آیه نازل شد. و نمی‌گوییم هم این شأن نزول قطعی است. ما صرفاً به عنوان یک کمک کاری برای استظهار، گاهی می‌گوییم این شأن نزول قطعی است، ما هرگز این را نمی‌گوییم. بحث علمی خیلی روشن است. ولی وقتی یک شأن نزولی ذکر می‌شود ما شروع می‌کنیم با اجزاء خود آیة شریفه، بعدش این را سنجش می‌کنیم. این سنجش به این تناسب می‌خواهم دست بیاوریم.

بیان لایه اول معنای آیه با عنایت به شأن نزول آن

حالا این توضیحات مفصل را باید بررسی کنیم. نقطة آغاز این شد که الآن فعلاً از بعض النساء و اینها در آمدیم. شد بما فضل الله بعضهم یعنی بعض الرجال علی بعض الرجال فی قوّامیتهم للنساء.

یکی از سؤالات این است که اگر آیات مربوط به زوجین بود آیه می‌فرمود که الازواج قوّامون علی الزوجات، علی زوجاتهن خیلی قشنگ بود. الازواج قوّامون علی زوجاتهم بما فضلهم الله علیهن معلوم می‌شود ربطی به خصوص دائرة زوجیت ندارد. لذا هم آقای طباطبایی فرمودند آیه اطلاق دارد. چه لزومی دارد ما از الرجال و النساء به خاطر ذیلش که مربوط به زوجین است جلوگیری بکنیم. با این بیانی که من عرض می‌کنم خیلی روشن است. الآن صحبت سر زوجین نیست. صحبت سر خانوادة زن است با خانوادة مرد. پدر زن است با داماد و دختری که دختر او است و زن او. حالا الرجال، یعنی مردان، بخشی از مردان دارند تدبیر می‌کنند زنان را، قوّام هستند.

شما بروید در فضایی که این الآن دست دخترش را گرفته آمده می‌گویند برگردید آیه نازل شد. الرجال قوّامون علی النساء. رجال الآن در این سؤال چه  هستند؟ گفتم از کف شروع کنید، الرجال اینجا که  هستند؟ نروید در معنای تجرید آن برای جامع به  آنها بعداً می رسیم، فعلاً الآن الرجال قوّامون علی النساء. یعنی آیه می‌فرمایند قبول دارم، هم پدر دختر هم شوهرش. هر دو کاره هستند. پدر زن‌ها با شوهرها همه قوّام نساء هستند. لذا نمی‌گوید زوجات.

با شأن نزول قرار شد جلو برویم. الآن این صحنه دارد می‌گوید الرجال قوّامون علی النساء. چه طور؟ بما، به این نحو که فضل الله بعضهم علی بعض. یکی شوهر، یعنی در خانه‌اش است، آن یکی هم بابایش است. و بما انفقوا، همه‌شان هم خرج کردند، او یک عمری این را بزرگش کرده. این هم الآن زنش است باید انفاق بالفعل بکند. آن وقت فاء تفریع که عرض کردم فالصالحات، صحنة شأن نزول را دارد بازسازی می‌کند. نسبت به چه ؟ کل جامعه. می‌گوید الآن دو نفر دعوا کردند آمدند اینجا، در بدنة جامعه الرجال قوّامون علی النساء قرار شد و بما فضل الله، به این نحوی که بخشی‌شان الآن بالفعل شوهر است و بما انفقوا،

دوباره چه می‌شود؟ فالصالحات. صالحین یعنی غیر ناشز. فالصالحات. فاء تفریع توزیع.

«فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللّهُ» اینها که مشکل نیست. خانة شوهرش، فضل الله هم محقق است نمی‌رود هم دست بابایش را بگیرد بیاورد. تفضیل محقق است. صالحات قانتات حافظات للغیب همه کارهایش درست است. اما «وَ اللاّتي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ» در این بستری که پدر زن و داماد با هم یک تقدیمی تشکیل دادند که بعضی‌شان بر بعضی دیگر رتبه دارند، در عین حالی که همه هم قوّام بودند و هستند و انفاق هم می‌کنند. در این بستر حالا آمدیم تخافون نشوزهن. اینجا چه کار بکنیم؟ اینجا فوری برود بابا را بیاورد قصاص کند. نه. اینجا حق با شوهر است. هنوز یک مرحله مانده «فَعِظُوهُنَّ». عظوهن برای کیست ؟ خود شوهر است. شوهر است، بابا هم حتی اگر بود باید موعظه کند. «وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ» که این برای شوهر است. «وَ اضْرِبُوهُنَّ»، همین ضربی که لطم صورت گرفته بود. یعنی آیه می‌خواهد بگوید یک نحو ناشز می‌خواهد بشود طرف. کیان خانواده را می‌خواهد به هم بزند. شما با ضرب نگذارید چنین بشود. با آن ضربی که در روایت توضیحش هست همه می‌دانید. «وَ اضْرِبُوهُنَّ» کاملاً موافق ، تناسب حکم و موضوع در شأن نزول است.

اما «وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ» چقدر روشن است با این شأن نزول. حالا بله، آمدیم و زنی است که صالح نبود، خوف نشوز هم دیگر رد شد، به شقاق رسید. یعنی الآن با واهجروهن، با واضربوهن کار حل نمی‌شود. الآن یکی دیگر مرد هست که خدای متعال تفضیل خارجی به او می‌دهد. آن مرد کیست ؟ «فَابْعَثُوا حَكَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَمًا مِنْ أَهْلِها»، حالا اگر پدر زن باشد نوبت او می‌رسد. که الآن به عنوان حکم الآن دوباره بیاید. و حکماً من اهلها کار دارد انجام می‌دهد. هم کار حقوقی، هم کار میدانی خارجی، که آیة شریفه به آن نقش می‌دهد. «إِنْ يُريدا إِصْلاحًا يُوَفِّقِ اللّهُ بَيْنَهُما» پس آیه دارد می‌گوید فضل الله بعضهم یعنی اوّل طوری است رجال که قوّاما پدر زن هم کاره هست در نظام اجتماعی اما رده‌اش ولو آن وقتی است که شقاق پیش بیاید. تا مادامی که شقاق نیامده نشوز اندرون خانه هست، خدا می‌فرماید حرف را بیرون نبرید. اجازه نمی‌دهد به این زن برود پیش بابایش. می‌گوید همینجا بمان، شوهر باید تو را مدیریت کند. بعد چه؟ اگر نشد از عهدة شوهر خارج شد آن وقت فابعثوا حکماً. آن وقت روی این بنا اگر جلو بروی با خصوصیات، فاء تفریع روشن است. هم «باء» بیان نحوه است، هم «فاء تفریع» توضیح دادن چیست؟ موارد کار. الرجال قوّامون علی النساء به این نحو که یک عده‌ای‌شان شوهر هستند، عده‌ای‌شان خانوادة او هستند پدرش هستند. و همه هم قوّام هستند. الآن اگر فردا شوهر این زن را طلاقش بدهید، طبق آیة شریفه مصداق تعیین کرده، بله. خیلی روشن بما فضل الله بعضهم، اینجا الآن «هُم» کی است؟ که تفصیل دارد؟ پدر. یعنی به محض این‌که این شوهر از سمت شوهری، یعنی تفضیل بالفعل رفت طلاقش داد، فضلهم برمی‌گردد می‌شود بابا. آیه که بی‌مصداق نمی‌شود اگر فقط زوج و زوجات بگویید، طلاقش داد چه؟ الرجال قوّامون، این زن می‌شود بی قوّام .آیه دیگر مصداق ندارد.

اشکال علامه به روایت شان نزول

و فيه، أيضا بإسناده عن إبراهيم بن محرز قال*: سأل أبا جعفر (ع) رجل و أنا عنده قال: فقال رجل لامرأته: أمرك بيدك، قال: أنى يكون هذا و الله يقول:

الرِّجالُ قوّامونَ عَلَى النِّساءِ؟ ليس هذا بشي‏ء.

و في الدر المنثور، أخرج ابن أبي حاتم من طريق أشعث بن عبد الملك عن الحسن قال*: جاءت امرأة إلى النبي ص تستعدي على زوجها أنه لطمها، فقال رسول الله ص:

الميزان في تفسير القرآن، ج‏4، ص: 349

القصاص، فأنزل الله: الرِّجالُ قوّامونَ عَلَى النِّساءِ الآية- فرجعت بغير قصاص:

أقول: و رواه بطرق أخرى عنه (ص)

، و في بعضها: قال رسول الله ص: أردت أمرا و أراد الله غيره‏

، و لعل المورد كان من موارد النشوز، و إلا فذيل الآية:

«فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا» ينفي ذلك.

و في ظاهر الروايات إشكال آخر من حيث إن ظاهرها أن قوله (ص): القصاص‏ بيان‏ للحكم عن استفتاء من السائل لا قضاء فيما لم يحضر طرفا الدعوى، و لازمه أن يكون نزول الآية تخطئة للنبي ص في حكمه و تشريعه و هو ينافي عصمته، و ليس بنسخ فإنه رفع حكم قبل العمل به، و الله سبحانه و إن تصرف في بعض أحكام النبي ص وضعا أو رفعا لكن ذلك إنما هو في حكمه و رأيه في موارد ولايته لا في حكمه فيما شرعه لأمته فإن ذلك تخطئة باطلة.[5]

 

مرحوم علامه طباطبایی در مورد این شأن نزول می‌فرمایند که و فی ظاهر الروایات اشکال آخر من حیث ان ظاهرها ان قوله صلی الله علیه و آله و سلم القصاص بیان للحکم عن استفتاء من السائل لا قضاء.

یکی وقتی است حضرت در موضوع خاصی قضاوت می‌کند، از باب ولایت. ولایت و قضاوت موضوعی. خدای متعال می‌آید در این موضوع یک آیه‌ای نازل می‌شود، مشکلی نیست. اما یک وقتی هست حضرت حکم شرعی را می‌پرسند. حضرت استفتاء را حکم شرعی در جوابش بیان می‌کنند. اینجا غلط است بگوییم آیه آمد حضرت را تخطئه کرد. می‌فرمایند با عصمت پیامبر منافات دارد. یعنی حضرت خطا کرد. خطای در جواب دادن مسئلة شرعی. این آیه می‌آید می‌گوید شما مسئله را بد جواب دادید. لم یحضر طرفا الدعوی. اینها نیامده بودند که حضرت قضاوت کند. پس استفتاء را جواب دادند و لازمه ان یکون نزول الآیة تخطئة للنبی صلی الله علیه و آله و سلم فی حکمه و تشریعه و هو ینافی عصمته و لیس بنسخٍ. بگوییم آیه آمده حکم را نسخ کرده. آیه که نسخ نکرده. فانه رفع حکم قبل العمل به. هنوز عمل نشده بود. حضرت فرمودند بروید قصاص کنید، قصاص نشده آیه آمد. نسخ الحکم قبل العمل به قبیح است که. می‌گویند قبل از عمل است، نسخ هم نبود. و الله سبحانه و ان تصرّف فی بعض الاحکام النبی وضعاً او رفعاً. اما حکم النبی بوده، موضوع بوده، قضاوت بوده. لکن ذلک انما فی حکمه و رأیه فی موارد ولایته لا فی حکمه فی ما شرّعه لأمته فانّ ذلک تخطئة باطلة. این فرمایش ایشان به این شأن نزول که باید در نظر داشته باشیم.

حکم تمهیدی رسول خدا نسبت به آیه شریفه

در مقام پاسخ می‌توان این‌گونه گفت که مقام پیامبر سازگاری ندارد اگر این را سهو بگیریم، نه این‌که توطئه بگیریم. موارد متعدد معصومین کاری را می‌کنند توطئةً، تمهیداً نه خطاءً، سهواً، خیلی نظیر دارداین آقا آمد دست دخترش را گرفته، شوهرش در گوشش زده، آن هم گریه می‌کند محضر پیامبر. حضرت هم فرمودند بروید قصاص کنید. راه افتادند رفتند، گفتند برگردید. جبرئیل آیه نازل کرده «الرِّجالُ قوّامونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ...» آیه نازل شد. گفتند که ما می‌خواستیم قصاص صورت بگیرد خدا این را نخواست، چیز دیگری نازل شد. آیا اینجا توطئة و تمهیددر نزول آیة شریفه و بیان حکم برای جایی که الآن مفسده و استبعاد بیرونی دارد، امرمشکلی است؟ درکش ممکن نیست؟ یعنی الآن خودتان صحنه را ببینید. پدری بچه‌اش کتک خورده، دست دختر مظلوم کتک خورده را با اشک چشم پیش حضرت می‌آورد، می‌گویند که خوب کاری کرده دختر را زده است.آن هم در اولینبرخورد. آخر این طور؟ این‌که دیگر همه چیز را زیر سؤال می‌برد. مظلوم هم دیگر نیاید تظلم کند؟ ما آمدیم می‌گوییم زده در گوش او، ظالم در گوش او زده شما چه کار کن؟ این وجه دارد، حضرت می‌گویند از باب توطئه نظیر هم خیلی دارد.

مصادیقی از حکم تمهیدی رسول مکرم اسلام

برای آیة تطهیر هم همین را عرض می‌کنم. ببینید چه زیبا. حضرت وقتی اصحاب کساء را جمع کردند، کأنّه می‌گویند که خبر دارم چه نازل می‌شود. اللهم هؤلاء اهل بیتی اذهب عنهم الرجس  و طهرهم تطهیرا. جبرئیل نازل می‌شود آیه را می‌آورد. یعنی تناسب دعای حضرت، عملکرد حضرت با آن که نازل می‌شود و ممهدیت  یک رفتار حکیمانة پیامبر برای آن چیزی که الآن بعدش می‌آید.

 لا تحرک لسانک  هم چه  بود؟ در تفسیر ببینید. حضرت در شب قدر تمام آیاتی که تا سال بعد می‌آمد می‌دانستند و لذا شروع می‌کردند خواندن. هنوز جبرئیل نخوانده بود حضرت می‌خواندند. حکمت تمهید. تمهید نزول، در نظر گرفتن تاب و تحمل مخاطب یعنی مسلمینی که ضعیف بودند، حدیث العهد بالاسلام و نزول وحی بودند، این کجایش محال است؟ و کاملاً هم صحنه مدیریت شد. یعنی اوّل اینها آرام شدند، حضرت ابتدا  فرمودند بروید بزنیدش. یعنی کاملاً مثل یک تخلیه شدن روحی که اینهاگفتند الآن می‌رویم همان چیزی را که زده، ظلمی را که کرده جواب بدهد.. اما آیا نظام خانواده بند می‌ماند که دخترها پیش بابا بدوند و گریه کنند  و بابا من را چه کرد بیا دستگاه قصاص به پا کنیم.

تحلیل حقوقی آیه شریفه با عنایت به شان نزول

منافات حکم قصاص با بقای خانواده

یعنی معلوم است حکمت بقای نظم خانواده  به این نیست که در خصوص خانواده قصاص صورت بگیرد. نظیرش لعان است.

تنظیر مسئله به بحث لعان

در مورد لعان می‌گوییم می‌خواهد برای زنا شهادت بدهد. چهار تا باید باشند. اگر سه تا باشند باید حد قذف بزنید. اما حالا شوهر است، شوهر دارد ادعا می‌کند. شوهر فرق می‌کند. شما در نظام اجتماع می‌گویید شوهر با دیگران فرقی ندارد، شوهر باش، ما برای زنا چهار تا می‌خواهیم.

 این در حالی است که شوهر می‌رسد جایی که چهار تا کجا بودند. او در محلی وارد می‌شود که زنای آنها را می‌بیند. در خانه می‌تواند وارد بشود، چهار نفر هم ندارد، ولی دیگر این زن برای او زن نیست .شرع بگوید، ما کار به اینها نداریم، شوهر باش. ما چهار تا شاهد را می‌خواهیم. این شرع می‌آید روی حکمت بقا می‌گوید این خانواده دیگر خانواده نمی‌شود، شوهری که وارد شد زنش را در حال زنا دید، بگوییم هر جوری است، چون چهار تا نیستید با این زن بساز، یا امثال آن . اینجا لعان جلو می‌آید. می‌گوییم تو ادعا داری چوب نمی‌زنیم به توی شوهر، به صرف این‌که آمدی ادعا کردی که زن من زنا کرده، لعان برگزار می‌شود یدرء عنه العذاب. تو یدرء عنک العذاب که قسم می‌خوری حد قسم بر تو جاری نمی‌شود، برای شوهری که یک نفر است. اما آیا در سه شاهد یدرء عنهم العذاب؟ نه. سه تا شاهد شهادت دادند، عادل، همه حسابی، حالا قسم بخورند که راست می‌گوید. قسم فایده ندارد. اگر سه نفر هستید، باید حد قسم بخورید. بخوابید و تازیانه. اما شوهر یک نفر است. ادعای قسم دارد می‌کند شما لعان بکنید. بیا قَسَم بخور، حد قسم هم نخور. این را چرا عرض می‌کنم؟ به خاطر این‌که تشکیل خانواده آثار خاص خودش را دارد. دیگری در اجتماع کسی را بزند باید قصاص کنیم. اما در خانه‌ای که زن است و تابع و نشوز بگوییم که تا زد بیا قصاص کن. این مصلحت بقاء خانواده و زوجیت به این نبود.

 از آن طرف ابتدا به ساکن بگویند که این آقا شوهر است.چه مانعی دارد که همسرش را بزند.این هم قابل تحمل نیست برای کسی که در مقام تظلم آمده. کجای این اشکال دارد که حضرت تمهیداً لنزول الآیة و تسکیناً لهم. بگویند که شما بروید قصاص کنید. یعنی چه ؟ یعنی الآن طبق عمومات قصاص نه حکمت مورد که خانواده است و  بقای زن و شوهری و این‌که شوهر بتواند در خانه شوهر باشد، برای بقای این بگویند که شما بروید قصاص کنید. اما هنوز قصاص محقق نشده،حضرت تذکر می‌دهد که اینجا فرق می‌کند. صغرای قصاص است صورةً من حیث. اما صغرای قصاص نیست با همة جوانبش. یعنی تزاحم ملاکات در اینجا. از حیث این‌که سیلی خورده ملاک قصاص هست. اما از این‌حیث که خانواده است، خیر می شود تزاحم ملاکات. چون تزاحم  ملاکات است  آیه نازل می‌شود می‌گوید پیامبر ما، حکم شما طبق این ملاک درست بود، اما تزاحم ملاکی است که باید از ناحیة خدا آیه نازل بشود تا مردم نگویند که پیامبر او به اشک چشم دختر ما اعتنا ندارد.

معنای قوّام در آیه شریفه

قوّام نه یعنی مسلّط، قوّامین بالقسط اصلاً در آن به پا داشتن است، یعنی حیات آنها را اقامه می‌کنند، به آنها غذا می‌دهند، لباس می‌دهند.

«وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتي جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ قِيامًا» قیام یعنی اموال بر شما مسلط‌اند؟ نه، یعنی قوّام نظام امور معیشتی شما به اینهاست. «جَعَلَ اللّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِيامًا لِلنّاسِ» یعنی خود کعبة معظمه چه  است؟ یک نظام و دستگاهی برای جامعه به پا می‌کند. می‌خواهد بگوید کعبه بر مردم مسلط است. مقوم. این قیام، و کونوا قوّامین لله، شهداء. یا کونوا قوّامین بالقسط. قوّامین بالقسط یعنی مسلط بر قسط باشد؟ قوّامین یعنی به پا دارنده، خیلی هم روشن است از مادة قیام. خود علی اشراب می‌کند در آن سیطره را. ولی نه این‌که معنای قوّام را از قیام بیرون ببرد. بله، قوّام علیه، یعنی صرف یک قیامی نیست که همینجوری باشد. قیامی است که به مدیریت منجر می‌شود. امور آن تحت کار او است و روشن هم هست.

قوّام اینجا یعنی متصدی امور. «الرِّجالُ قوّامونَ عَلَى النِّساءِ». شأن نزول را هم در نظر بگیرید. مردها هستند که امور زنان را متصدی‌اند، اداره می‌کنند.

بررسی معنای کلمه قوّام در کلمات فقها

چیزی که مهم است این است که تاریخ استدلال فقها را هم بررسی کنیم. تاریخ استدلال فقها در کتبشان به آیة شریفه و برداشتشان از آن. تا اندازه‌ای که من زدم به جست‌وجو در کتاب‌های قدیمی فقه خیلی به این موارد استدلال نمی‌شود. و اتفاقاً معنایش هم نزدیک همان معنایی است که من عرض کردم،.

قوّاميت از دیدگاه شیخ طوسی

 در مبسوط شیخ در دو جا، المبسوط جلد چهارم، صفحة ۳۲۴. شیخ می‌فرمایند

 قال الله تعالی قد علمنا ما فرضنا علیهم فی ازواجهم یعنی من الحقوق التی لهن علی الازواج من الکسب و النفقة

قال الله تعالى «قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَيْهِمْ في أَزْواجِهِمْ» يعنى من الحقوق التي لهن على الأزواج من الكسوة و النفقة و المهر و غير ذلك و قال «الرِّجالُ قوّامونَ عَلَى النِّساءِ» يعني أنهم قوّامون بحقوق النساء التي لهن على الأزواج.»[6]

درست برعکس. خیلی جالب است. می گویند قوّام علی النساء یعنی همه باید همه حقوقش را به او بدهد. ما سلطه معنا می‌کنیم ایشان برعکس. معنای خادم می‌گیرند. خیلی نزدیک آن معنایی است که من عرض کردم،  یعنی متصدی امور الرجال یعنی پدران و شوهران. قوّامون یعنی متصدی‌اند، متصدی که  هستند؟ امر زنان،. متصدی یعنی خدمتگزارش هست، خدمت به حقوقش را به او می‌رساند. اینجا خیلی زیبا بود، که ایشان هم این طور فرمودند. «قوّامون بحقوق» چرا «ب» آوردند؟ طبق آیة شریفه. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُونُوا قوّامينَ بِالْقِسْطِ» ایشان می‌گوید «ب» قوّام بحقوق، قوّام بالقسط. «قوّامون بحقوق النساء التي لهن على الأزواج.»

و قال تعالی «وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ» و قال «لَهُنَّ مِثْلُ الَّذي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ»

این هم از مبسوط یک کتاب قدیمی، قبلش هم پیدا نکردم، نشد هم زیاد بگردم. این نظرتان باشد، خیلی تاریخ استدلالات فقهی فایده دارد.

قوّام علی یعنی طوری است که باید این را حقوقش را بر او وارد کند. قوّام علیه. شبیه این، می‌گویید که ان الوالد قیّم علی الولد. این قیّم علی الولد نه یعنی الآن یک نحو سلطه، خدا نمی‌خواهد بگوید سلطه. بلكه بابای خدمت‌گزار. درست است كه  ولد ضعیف است، اما قیم علی نمی‌خواهد یک سلطنتی بدهد به  بابا، در صدد این نیست. قیم علی به شخص ولایت می‌دهد، اما ولایت نه به این معنا که یک نحو مثل ملک باشد، خدمتگزار. یک کسی که مریض می‌شود، می‌گویند پدر که ندارد، بروید دادگاه و قاضی حکم بدهد، زنش بشود قیّمش. یعنی علی ای حال الآن ولایت پیدا کرده بر اموال، او. اما در حقیقت قیّم با علی به معنای مسلّط بر امور او است. نه مسلّط بر او. قوّام به حقوق او است، سِروِر است، به قول امروزی‌ها سِروِر خیلی فرق می‌کند. سِرو می‌دهد به او، خدمت می‌دهد به او. نه این‌که بگوید من سلطانم، تو باید به حرف من گوش بدهی. اصلاً دو نگاه است. علی را یک وقتی می‌گویی من سلطانم، گوش به حرف من بده. یک وقتی می‌گویید که من بر امور تو برای خدمت‌گزاری حاکمم. نه این‌که تو باید گوش به حرف من بدهی.

. علی یعنی الرجال قوّامون علی امور النساء در  ارائة خدمت به ایشان. قوّام در امورش است در ارائة خدمت. مثل این‌که الآن می‌گوییم زن قوّام شوهرش شده. اما یک وقتی می‌گوییم سلطان قیّم بر رعیت است. آنجا می‌گوییم گوش به حرفش بدهید. زن که می‌شود قیم شوهر هیچ کس در ذهنش نمی‌آید که بگوید الآن این شوهر باید گوش به حرف زنش بدهد. اصلاً اطاعت لازمه‌اش نیست. فضایش، فضای اطاعت نیست. فضای خدمت‌گزاری است.. این فرمایش مرحوم شیخ در اینجا مبسوط، جلد ۴.

 شیخ در جای دیگر هم می فرمایند:

:قال تعالى «الرِّجٰالُ قَوّٰامُونَ عَلَى النِّسٰاءِ بِمٰا فَضَّلَ اللّٰهُ بَعْضَهُمْ عَلىٰ بَعْضٍ وَ بِمٰا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوٰالِهِمْ» «3».

و منه دليلان أحدهما قوله تعالى «قَوّٰامُونَ» و القوّام على الغير هو المتكفل بأمره من نفقة و كسوة و غير ذلك، و الثاني قوله «وَ بِمٰا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوٰالِهِمْ» يعني عليهن من أموالهم، و قال «قَدْ عَلِمْنٰا مٰا فَرَضْنٰا عَلَيْهِمْ فِي أَزْوٰاجِهِمْ» و هذا دليل على وجوب النفقة، و قال الله تعالى «وَ عَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ كِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ» و المولود له الزوج و قد أخبر أن عليه رزقها و كسوتها.[7]

 

می‌فرمایند: و القوّام علی الغیر. ببینید علی را نمی‌اندازند. علی را خودشان می‌آورند.

«و القوّام علی الغیر هو المکفل بامره.»

نمی‌گویند قوّام یعنی  مسلطی که هر چه  می‌گوید دیگری باید گوش به حرفش بدهد. و القوّام علی الغیر هو المتکفل بأمره من نفقة و کسوة و غیر ذلکیعنی دقیقاً شوهر را خدمتگزار کردند. به جای این‌که بگویند قوّام یعنی مورد اطاعت ، باید گوش به حرف شوهر بدهی، صبغه عوض شده. دو تا نگاه است

قوّامیت از دیدگاه علامه حلی

کتاب بعدی مختلف علامه است. دو قرن فاصله است و در این مدت عبارت‌ها بسیار فرق کرده است.

 «لنا: ان للزوج علی الزوجة نوع سلطنة و سبیل، لقوله تعالی «الرِّجالُ قوّامونَ عَلَى النِّساءِ»»

قوّام آنجا خدمت‌رسانی بود، اینجا تبدیل شد به نوع سلطنة. فرمودند که آیا یک مسلمة، زن مسلمان، می‌تواند زن مرد کافر بشود یا نه؟ فرمودند نمی‌تواند. چون الرجال قوّامون علی النساء، شوهر سلطة بر زن دارد و مسلمة چون مؤمنه و مسلمه است نمی‌تواند مورد سلطة کافر باشد. استدلال می‌کنند. بعد فرمودند: «و الکافر لا سبیل له علی المسلمة» پس کافر نمی‌تواند زوج زن مسلمان بشود.

«لقوله تعالی: «وَ لَنْ يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً»»

به نظر شما این استدلال علامه از نظر استظهار خود آیه شاهدی دارد یا ندارد؟ آیه می‌فرماید: «فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبيلاً». یعنی ان اطعن فلا تبغوا، از این استفاده می‌شود که قبل از اطاعت سبیل بوده. قبلش لکم علیهن سبیلا. علامه هم همین را تعبیر کردند فرمودند که ان للزوج علی الزوجة نوع سلطنة و سبیل ان اطعنکم فلا تبغوا. این هم شاهد آیة شریفه در فرمایش ایشان

تفاوت  كلام استاد با کلام علامه طباطبایی

ما در این وجه می‌خواهیم دقیقاً كاراکترهای شأن نزول را، آنهایی که در شأن نزول نقش ایفا می‌کردند فعلاً در کف آیه پیاده کنیم، و از ابتدا به سراغ یک معنای کلی و تجریدی نرویم. البته با تجرید در مراحل بعدی هیچ مشکلی ندارم. یکی از بهترین جاهای المیزان اینجاست. چه معانی زیبایی مرحوم علامه طباطبایی فرمودند در مستفاد از همین آیة شریفه، بسیار خوب است.بهترين معاني اجتماعی در اینجا ذکر شده است. اما مانعة الجمع نیست با عرض ما.  یعنی آن لایه اول. ی ما با شأن نزول می‌خواهیم طوری معنا کنیم که هر سؤالی در ذهن ما بعداً آمد با مراجعة به این توضیح اوليه، آن سؤال برای ما ابهام ایجاد نکند.

تفاوت آثار دو دیدگاه

باید توجه داشت که  روی این کف معنا، خیلی از ثمراتی که در المیزان نتیجه گرفتند دیگر برایش بار نمی‌شود. یعنی آن طوری که ما طبق شأن نزول معنا کردیم، آیة قوّامون مدیریت طرفین ازدواج است. این است که ما به جامعه قانون و نظم ودستگاهی بدهیم که طرفین ازدواج، یعنی روابط سببی طرفین ازدواج را سامان بدهیم. قوّام اما دیگر حالا زن‌ها قاضی بشوند یا نه، علامة طباطبایی می‌فرماید که آیه می‌گوید قاضی نشوند، آیه می‌گوید که، سیاست‌مدار نشوند، امام نشوند و امثال اینها ما می گوییمکاری با آنها نداریم و آیه  ساکت از آنهاست. ایشان می‌فرماید چرا ما آیه را ساکت بگیریم، اوّل آیه به قشنگی دارد یک کبرای کلی می‌گوید، می‌گوید الرجال قوّامون علی النساء. بعدش فالصالحات قانتات. آن برای بعد است. وقتی قبلش گفته است بما فضل الله، تفضیل مردان بر زنان به بدنة جامعه مربوط می‌شود و آثار دارد. ما این آیه را در تمام موارد شئونات اجتماعی که لازمه‌اش تفضیل مردها بر زن‌هاست می‌بریم. دنبالة آیه برای خانواده است، ، چه مانعی دارد عطف خاص بر عام است. بیان خاص بعد العام. و این هم من اصلاً مشکل ندارم.

ثمره رعایت مراتب معنایی در آیات

آن لایه اول معنایی که ما مطرح کردیم به چه دردی می‌خورد؟ شما اگر بعداً این آیه را یک بار رویش بحث کنید با آن دقت‌های برخي از معاصرین(استاد سید کاظم سادات اخوی از اساتید تفسیر در یزد در کتابشان با عنوان معارفی از کتاب و سنت)، آن وقت می‌بینید که چه فایده دارد. شما هر کجا در فهم معنای آیه گیر می‌کنید، درست مثل  بچه‌ای که می‌رود یک جایی در فضایی بازی می‌کند احساس خطر می‌کند برمی‌گردد می‌دود در دامن مادرش. مرحوم آیت الله بهجت خیلی قشنگ می‌فرمودند، می‌گفتند یک کم فاصله می‌گیرد، احساس خطر می‌کند به شدت برمی‌گردد. بعد می‌گوید همین که  می‌نشیند روی دامن دیگر شاه است، گردنش را بالا می‌گیرد من در دامن مادر نشستم

وقتی کف معنا را داریم، یعنی ما از آیة شریفه یک معنای عرفی سادة سادة موافق شأن نزول داریم. اگر گیر افتادیم نمی‌گوییم ای وای معنای آیه چیست؟ نمی‌دانیم مرجع ضمیر را به چه  برمی‌گردانيم. ما آن معنا را داریم. وقتی این را داریم، طبقات بعدی معنا را با آرامش جلو می‌رویم. یعنی وقتی تجرید می‌کنیم خیلی قشنگ می‌فهمیم داریم چه کار می‌کنیم. بطناً بعد بطن. طبقاً عن طبق. داریم جلو می‌رویم. لذا ما نبایست آن معانی ظاهری را غضّ نظر کنیم.

حركت به سمت لايه هاي بالاتر معنایی آیه

تفکیک ظهور و استظهار

ما یک ظهور عرفی داریم، یک استظهار. ظهور عرفی این است که تا یک جمله‌ای را به عرف عام عرضه می‌کنند یک معنا در ذهنش می‌آید. این را می‌گوییم ظهور. استظهار این است که اوّل به عرف عام جمله را عرضه نمی‌کنند. اوّل یک مقدمه می‌گویید. وقتی این مقدمه را در ذهن او حاضر کردید، این بار عبارت را می‌گویید. حالا با این مقدمه که شما گفتید، عرف از این مقدمه یک چیزی می‌فهمد که اگر این مقدمه را نگفته بودید نمی‌فهمید. این را می‌گوییم استظهر، باب استفعال، طلب ظهور می‌کند. ظهور خودش نبود، شما با مقدمه‌چینی استظهار کردید.

بررسی ظهور آیه شریفه

در آیة شریفه ما یک ظهور عرفی داریم، یک استظهار. ظهور عرفی خیلی روشن است، کافر و مسلمان این را می‌خوانند. الرجال قوّامون علی النساء. هرگز تا به یک عرف عام بگویند الرجال در ذهنش نمی‌آید الازواج. فرق می‌کند، خیلی فرق می‌کند. مردها قوّام هستند بر زن‌ها. چه کسی احتمال می‌دهد اینجا بگوید یعنی شوهرها قوّام هستند بر زن‌ها، بر همسرانشان، عبارت فرق می‌کند. کسی که آن را می‌خواست بگوید، می‌گفت شوهرها، می‌گفت الازواج قوّامون علی الزوجات، علی زوجاتهن. پس ظهور عرفی کلمة رجال را نمی‌توانیم انکار کنیم. این یک، ظهور دارد الرجال قوّامون بر رجال بر نسا، نه بر شوهرها بر زن‌هایشان. قابل انکار نیست.

و یکی هم بما فضل الله بعضهم علی بعض «هُم» برمی‌گردد به مجموع زن و مردها، نه «هُم» فقط به مردها برگردد.

 یکی دیگر، ظهور عرفی هر چه  هم فکرش کردم باورم آمد این طور است، دیدم از نظر ظهور. عرف عام حتی کافر وقتی قرآن را بخواند از قوّام تشریع می‌فهمد، نه تکوین. نمی‌خواهد بگوید رجال قوّام بر نساء هستند، یعنی یک چیزهایی دارند که زن‌ها ندارند. نه، الآن وقتی آیه می‌فرماید الرجال قوّام، یعنی قرآن به عنوان کتاب تشریع می‌خواهد جامعه را مدیریت کند. مردها این طورند، یعنی من تقنین کردم. قوّام‌اند. بدانید، نظر من  در این کتاب این است که قوّام است.

در کنز العرفان، جلد ۲، صفحة ۲۱۱ مرحوم فاضل مقداد ذیل آیة شریفه ، یک عبارتی دارند.

الخامسة فی لوازم النکاح. نکاح که صورت می‌گیرد چه لوازمی دارد.

ثمّ إنّ الآية فيها أحكام:

1- أنّ «الرِّجٰالُ قَوّٰامُونَ عَلَى النِّسٰاءِ» أي لهم عليهنّ قيام الولاية و السّياسة[8]

ایشان می‌گویند قوّام یعنی قوّام تشریعی، آن هم معنایش ولایت و سیاست کلاً. دو تا دلیل هم دارند..  لهم عليهنّ قيام الولاية و السّياسة. نبردند در زوج و زوجات.کلی گرفتند، همان فرمایش صاحب المیزان.

قوّامیت ؛ تشریعی یا تکوینی

کلمة قوّام چند جور می‌تواند به کار برود. یکی  قوّام تقنینی، یعنی خدای متعال به عنوان مشرّع می‌فرماید من مرد را قوّام حقوقی، قوّام قابل عرضه در دادگاه، قرار دادم.یعنی می تواندگوشش را بگیرد كه  یک کارهایی بکن، یا گوش زن را بگیرد بگوید تو هم یک کارهایی را تابع باش. این می‌شود قوّام حقوق. کما این‌که مرحوم آقای گلپایگانی در آن حاشیه‌شان همین قوّام را قوّام حقوقی گرفتند. منافاتی هم ندارد. یکی هم قوّام تکوینی است.

قوّامیت طولیه

 یک مورد هم داریم قوّام طولی. قوّام طولی به معنای این‌که آن لبه اصلی‌اش پایین‌ترین درجه ظهوری که ذهن عرف با آن مواجه می‌شود قوّام تقنینی است. خدا دارد می‌فرماید. الرجال قوّامون، یعنی حرف من خداست، باید این طور بشود. باید مردها قوّامیت خودشان را انجام بکنند، انجام بدهند و زن‌ها هم متابعه بکنند، قبول داشته باشند. پس شد تقنین. اما پشتش در طول او چرا من مرد را  قوّام تشریعی قرار دادم؟ مشعر به علیت است. چون به حسب نوع و غلبة بیرون جامعه قوّام هستند. یعنی دقیقاً مطابقت تقنین با تکوین. اما ظهور را در عرض اینجا فرض نگرفتم. دو تا ظهور طولی. خدا می‌فرماید مردها شرعاً قوّام هستند.. یعنی به خاطر این‌که آن قوّامیت تکوینی هست، من با تقنین ضمانت اجرا به آن دادم. قوّامیتی بود روی حساب طبیعت ولی می‌شد مخالفت کنند. کسی نمی‌توانست گوششان را بگیرد. طبیعی آن متعارف بود. اما من شارع آن امری که  متعارف است تکمیلش کردم با تقنین، با این جعل قانون

و جالب است فضل الله هم عین همین مطلب را می‌شود در موردش مطرح کرد. فضل الله یعنی فَضَّل در انشاء، فضَّله فی الحکم فی المرتبة الجعلیة و الوضعیة؟ یا نه فضَّله در تکوین؟ می‌گوییم هر دو تایش. بما فضّله تشریعاً، چون فضّله تکوینا. بما انفقوا هم باز همین‌طور. انفقوا یعنییعنی باید انفاق بکنند، نمی‌تواند مردی نکند. اما چرا جعل شده بما انفقوا؟ چون تکوین شارع است آن چیزی که خود مردم متعارف همین است، شوهرها خرج زن‌هایشان را می‌دادند، مهریه را می‌دادند. و لذا مهم‌ترین عنصر انفقوا را مفسرین همین گفتند، در مجمع البیان، انفاق و مهر.

تفضیل ؛ یکطرفه یا طرفینی

از مرحوم آقای مطهری نقل کردند، حالا من عباراتشان را ندیدم که ایشان قائل به تفضیل طرفینی‌اند. من گمانم این است که تفضیل اینجا طرفینی است. یعنی حتی ظهور نزد عرف عام. به خاطر این‌که اگر مقصود این بود که خدای متعال بفرماید رجال قوّام بر نساءند به خاطر این‌که مردها تفضیل بر زن‌ها دارند، حکمت مخاطبة اقتضا می کرد که شارع بگوید الرجال قوّامون علی النساء بما فضلهم الله علیهن. . چرا خدای متعال عدول فرمود؟ خیلی عبارت واضح بود. نفس العدول به ذهن عرف ایهام می‌کند که خدای متعال می‌خواهد تفضیل طرفینی بگوید.شارع نخواست است یک مطلب مطلق بگوید که مردها را بر زن‌ها تفضیل دادم.این ظهور عرفی است.. فوری اشکال سر می‌رسد كه در اینجا تناسب حکم و موضوع رعایت نشده است، . پس چرا فرموده قوّامون؟ بگوید که مکملون. الرجال و النساء مکملون لانفسهم. مکمل همدیگر هستنداینجا نکته این است، اتفاقاً می‌خواهد بگوید ولو جهات تفضیل در طرفین موجود است، اما وقتی جهات تفضیل را ما ملاحظه کنیم در بقاء نظام زن و مردی لازمه‌اش قوّامیت او است. بما فضل الله بعضهم علی بعض که وقتی تعادل باشد فضل طرفین را ببینیم، آن وقت رجال می‌شود قوّام بر این. خیلی زیبا می‌شود. یعنی خدای متعال می‌فرماید من یک طرفه نگاه نکردم. بگویم مرد و تفضیل دارد بر زن و خلاص. پس قوّام است. من طرفین را دیدم، کسر و انکسار کردم. رجال قوّام‌اند، چرا قوّامشان کردم من تشریعاً؟ به خاطر این‌که بعضی چیزها هم زن دارد.اما در مجموع که کسر و انکسار کردیم دیدیم باید مرد قوّام باشد. خیلی زیبا می‌شود این. یعنی عدول شد به فضل الله بعضهم علی بعض، بعدش هم قوّامون علی اتفاقاً متفرّع بر آن تفضیل طرفینی است که جهت قوّامیت را می‌رساند. بنابراین تناسب حکم و موضوع هم اتفاقاً در آن محفوظ می‌ماند. احکم می‌شود. اشد بلاغةً می‌شود. از آن وقتی که به با تحكم بیان بشود

دو نکته

نکته اول:نگاه فقها به آیه الرجال قوّامون ضرب قاعده نیست

ما این استظهار را از آیة شریفه کردیم، اما رویکرد تمام پیکرة فقه، تاریخ فقه، استدلال فقهیو  روایات نسبت به آیة شریفة ضرب قاعده نبوده است. یعنی آیه نمی‌خواهد بگوید اصل بر این است که مرد همه کاره است، الا ما خرج بالدلیل. هر کجا رسیدید، بدانید دست زن بسته است. اگر  دلیل دستش را باز کرد، باز است، و الّاا دستش بسته است. اصلاً در تاریخ فقه چنین چیزی نیست که مدام بگویند هر کجا فقیه شک می‌کند اینجا زن نذر کرده، نذرش قبول است یا نیست؟ پس الرجال قوّامون دلیل دست بستن زن است در یک مورد مناسب، نه قاعده است برای این‌که دست زن را ببندم مطلقا، مجبور باشید در موارد خاصه

نكته دوم:لزوم توجه به آیه الرجال قوّامون در نظام تقنین شرع

نکتة دیگر، مسئلة نظام احکام شرع است. شارع مقدس احکام تکی که دارد، اما کل احکام تکی خودش را در یک نظام تقنین قرار داده، که ما به این درکی که متشرعه از این نظام دارند می‌گوییم ارتکاز متشرعه است،

الآن الرجال قوّامون غیر از این‌که ما فعلاً استظهار کردیم در آن نظام کل تقنین شرع هم باید ملاحظه‌اش بکنیم. یعنی یک سِلی (سلول، cell) است در یک جدول. نه یک امري است تمام منفرد. این هم نکتة مهمی است. به نظرم هم خیلی سریع نگاه کردم، به نظرم آقای آصفی[9] همین کار را خواستند بکنند. فقط دیدم آخر کار گفتند بله ما همه ادله را خدشه کردیم، اما از نظر دیگر برمی‌گردیم. خواستند که برگردند با نظام کل پیکرة فقه و آن طور مسائل شاید.

 

 

 

[1] المیزان،۴، ٣۴٣

[2] و اعلم أنك إذا تصفحت أخبار أئمة أهل البيت حق التصفح، في موارد العام و الخاص و المطلق و المقيد من القرآن وجدتها كثيرا ما تستفيد من العام حكما، و من الخاص أعني العام مع المخصص حكما آخر، فمن العام مثلا الاستحباب كما هو الغالب و من الخاص الوجوب، و كذلك الحال في الكراهة و الحرمة، و على هذا القياس. و هذا أحد أصول مفاتيح التفسير في الأخبار المنقولة عنهم، و عليه مدار جم غفير من أحاديثهم.

و من هنا يمكنك أن تستخرج منها في المعارف القرآنية قاعدتين:

إحداهما: أن كل جملة وحدها، و هي مع كل قيد من قيودها تحكي عن حقيقة ثابتة من الحقائق أو حكم ثابت من الأحكام كقوله تعالى: «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ»: الأنعام- 91، ففيه معان أربع: الأول: قُلِ اللَّهُ‏، و الثاني: قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ‏، و الثالث: قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ‏، و الرابع: قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ‏. و اعتبر نظير ذلك في كل ما يمكن.

و الثانية: أن القصتين أو المعنيين إذا اشتركا في جملة أو نحوها، فهما راجعان إلى مرجع واحد. و هذان‏ سران‏ تحتهما أسرار و الله الهادي.(المیزان/١/٢۶٠)

 

[3] و قال ع‏ كتاب الله عز و جل على أربعة أشياء على العبارة و الإشارة و اللطائف و الحقائق فالعبارة للعوام‏ و الإشارة للخواص و اللطائف للأولياء و الحقائق للأنبياء.( بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏75 ؛ ص278)

 

 

[4] مجمع البيان في تفسير القرآن    ج‏3    68

 

[5] الميزان في تفسير القرآن    ج‏4    348

 

[6]

[7] المبسوط فی فقه الامامیه،ج ۶ صفحه ٢

[8] كنز العرفان في فقه القرآن؛ ج‌2، ص: 211

 

[9] در مقاله المرأة و الولاية السياسية و القضائية دراسة في ضوء الفقه الإسلامي(مجلة فقه أهل البيت عليهم السلام (بالعربية)؛ ج‌36، ص: (39))