بسم الله الرحمن الرحیم

سال ۱۴۰۴-جلسات مباحثه فقه-فقه الضمانات

جلسه بعدفهرست جلسات مباحثه فقه--فهرست همه بحث‌ها--کتاب الضمان--هوش مصنوعیجلسه قبل

فهرست جلسات مباحثه فقه الضمانات

فقه الضمانات؛ جلسه 35 25/9/1404

بسم الله الرحمن الرحیم

رشد حقوقی و انواع حقوق

دیروز در آخر مباحثه مطلبی را عرض کردم؛ برای توضیح و فوائدش باید بحث‌هایی را ادامه دهیم. دیروز راجع به ذبح بحث کردیم. اگر صبی بتواند ذبح را انجام بدهد و خوب انجام بدهد، اتفاق بود که ذبح او صحیح است و ذبیحه حلال است. در جواهر1 فرمودند: «لم أجد أحدا أفتى به»؛ یعنی کسی که به این روایاتی که قید می‌زند -پنج وجب باشد، ضرورت باشد، غیر صبی نباشد- فتوا بدهد را نیافتم. فرمودند همه فتاوی مطلق است. در همین جلد سی و ششم، صفحه نود و هفت مطلبی دارند. من عبارت ایشان را می‌خوانم تا با مطلبی که در آخر جلسه عرض کردم بسنجیم و ببینیم از عبارت چه چیزی فهمیده می‌شود.

دیروز عرض کردم که رشد را شاید بتوان سه جور تقسیم کرد. یک رشدی که شهید ثانی فرمودند؛ ملکه نفسانی بود. یک رشدی بود که شاید ظاهر عبارت شرایع بود؛ این بود که کار را خوب انجام بدهد. به ملکه کاری ندارد. یک احتمال سوم را هم عرض کردم؛ رشد حقوقی بود. یعنی حیثیت آن کار را از عامل برداریم. تعبیر به حقوقی کردیم. و الا من که حقوقی را عرض کردم، به این خاطر بود که می‌خواستم تفاوتش را از بقیه که رنگ ملکه داشت، عرض کنم. و الا قبلاً عرض کرده‌ام که حقوق یک علم بسیار وسیعی است. اخلاق و … را هم می‌گیرد. رسالة الحقوقی که امام علیه‌السلام دارند، و سائر روایات، هر کسی آن‌ها را نگاه کند، می‌بیند در لسان معصومین حق، گسترده است. یک جا شماره گذاشته‌ام که فضاهای حقوق را یادداشت کنم. دو تا از آن‌ها معروف است؛ حق الله و حق الناس. دیدم تا هفده مورد رفته است. ممکن است مجالات مختلفی برای حقوق مطرح باشد. در بعضی از آن‌ها عناوینی که امروز آمده را هم نوشته ام؛ حقوق هم زیستی، حقوق به زیستی و … . این‌ها دقیقاً فرق می‌کند. شما برای هر کدام منابع و ادله پیدا می‌کنید. حالا لفظش بین مردم معروف شده باشد و مانوس باشند، یا آن هایی که هنوز مانوس نباشند. هر چه حقوق بشر بیشتر پیشرفت کند، قدر منابع فقه با آن چه که فرموده‌اند بیشتر روشن می‌شود. یک عینک جدیدی برای ناظرین صد سال دیگر پیدا می‌شود؛ الآن ما آن عینک را نداریم. همین روایات در دست ما است ولی آن عینک را نداریم. وقتی آن عینک را در آن فضا می‌زنند، چیزهایی را می‌بینند که ما الآن از کنارش رد می‌شویم.

نسبت بین اخلاق و حقوق

شاگرد: فرمودید اخلاق هم در حقوق است؟

استاد: بله، یادم نیست در چه جلساتی بحث شد؛ یک کلمه که مهم بود و مدتی در ذهن من بود، این است که کلاً اخلاق را از طریق تحلیل موضوع جلو بردیم؛ تبعاً از خیلی از بزرگانی که کتاب داشتند. یعنی می‌گفتیم اخلاق و حسن و قبح، موضوع بالذات دارد، و موضوع بالعرض دارد. موضوع بالذاتش عدل و ظلم است، سائر چیزهایی که علیت تامه ندارد را به عدل و ظلم بر می‌گردانند. این مدتی در ذهن من بود، یادداشت داشتم و فکر می‌کردم. اما بعدها دیدم نه، بهترین راه برای فهم ساختار اخلاق این است که از محمول شروع کنیم. تحلیل محمولی در اخلاق در پیشرفت بحث، نسبت به تحلیل موضوع اولویت دارد. به جای این‌که موضوع بالذات را پیدا کنیم -البته آن‌ها هم مانعی ندارد- ما از حسن و قبح شروع کنیم. حسن چیست؟ تحلیل مفهوم حسن و قبح چیست. ضبط هم شده است. لذا اگر شما خواستید بعداً کار کنید، توجه داشته باشید که اگر از تحلیل مفهوم شروع کنیم -حسن و قبح چیست؟- بعداً می‌بینید حقوق به‌معنای گسترده خودش همه جا می‌آید. عرض کردم هفده مورد را شماره گذاری کرده‌ام. ولو بعضی‌ها به هم برگردد مانعی ندارد. ولی در ذهنتان مجالات حقوق باشد که آن مجالات و آن فضا در قضاوت شما در حقوق دخالت داشته باشد. می‌گویند هر تقسیم‌بندی ای که بی‌فایده باشد لغو است. تقسیم‌بندی و حرف زدن وقتی خوب است که ثمره علمی داشته باشد. اگر یک مجالی باشد که آثار این حقوق فرق کند، تقسیم‌بندی خوبی است.

تنظیر معامله صبی و عنصر رشد حقوقی به مسأله ذبیحه صبی

در مانحن فیه صحبت از رشد بود. من برای مورد اتفاق نظر فقها یک تنظیری کردم؛ این‌که اگر صبی به‌خوبی ذبح کند، آیا ملکه است؟ یا کاری با پشتوانه ذابح انسانی و قصد؟ یعنی بسم الله را باید درست بفهمد و بگوید. یا این که اگر از ادله استفاده شود -ما مفروضات ثبوتی را ابتدا می‌گوییم- در نظر شارع باید ذبحی با شرائطش -« فَكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ»2- انجام شود و ذکر خدای متعال شده باشد. این ذاکر چه کسی است؟ آیا عین خودش ذابح است؟ شما بسم الله بگویید و رفیقتان ذبح کند، کافی است یا نه؟ در جواهر فرمودند ظاهر ادله این است که باید خود ذابح تسمیه کند. می‌گویند ظاهر این است، و الا این جور نیست که مورد اتفاق باشد. خب جمعی هستند و یکی بسم الله می‌گوید و دیگری کارد را می‌کشد. مثلاً در ذبح حج کسی را وکیل کند و وکلیش ذبح کند و او خودش بسم الله را بگوید. آیا درست هست یا نه؟ اینجا باید ببینیم از ادله چه استفاده‌ای می‌شود.

ادعای ضرورت شرطیت اسلام ذابح توسط صاحب جواهر

مرحوم صاحب جواهر درجایی‌که می‌گویند شرط ذابح اسلام است، بحث خیلی مفصلی دارند. از جاهای جالب جواهر است. بعداً هم از جناب صاحب ریاض تعجب حسابی می‌کنند. از ایشان به «الفاضل» تعبیر می‌کنند؛ که ایشان در ذبیحه ذمی تخفیفی داده‌اند. بعد تا جایی می‌رسند که می‌گویند این‌ها ضروری مذهب است. من شک دارم فردا خداوند برای این دو-سه صفحه از جواهری که نوشته ام هیچ اجری ندهد، چرا؟ چون بگویند همه این‌ها لغو است. به من می‌گویند در ضروریات دین و مذهب دو صفحه کتاب نوشته ای؟! چه اجری به تو بدهیم؟! خیلی جالب است. در رد علماء در دو-سه صفحه بحث به اینجا رسانده اند که من امیدی به اجر ندارم؛ از بس لغو است! یعنی ببینید چطور کار را تمام می‌کنند! می‌گویند در ذبیحه باید مسلمان باشد. ذبیحه کافر و ذمی حرام است. و حال این‌که خودشان تا دوازده نوع روایت آورده‌اند؛ دال بر این‌که آن چه که در تسمیه میزان است، این است که گفته شود. این‌که گوینده چه کسی است، چه کار داریم؟ روایات را می‌آورند و می‌گویند معلوم است که همه تقیه است. یعنی با ارسال مسلم تقیه بودن روایات، همه را کنار می‌گذارند. خب مانعی ندارد. یک فقیهی مثل جواهر این‌طور بگویند. «الفقهاء حصون الاسلام». فقیه است که هم در تدوین فقه کمک می‌کند و هم در پیشرفت آن کمک می‌کند و مهم‌تر از آن در صیانتش کمک می‌کند.

حاج آقا می‌فرمودند یکی از مشایخ نجف می‌فرمود: وقتی من می‌بینم این ذریه و خانواده و بچه‌های صاحب جواهر در نجف در ناز و نعمت هستند خوشحال می‌شوم. از بس که این مرد بر ما حق دارد. او می فهمیده لذا وقتی می‌دید که ذریه صاحب جواهر در تنعم هستند خوشحال می‌شد؛ از حقی که جدشان بر این‌ها دارد.

تقیید حلیت ذبیحه صبی به صبی ممیز توسط صاحب جواهر

علی ای حال آن چه که ایشان فرمودند، با مطلبی که در جلسه قبل عرض کردم، ببینیم به کجا می‌رسد. الآن صفحه نود و هفتم را می‌خواهم ببینم. مسأله ذبح برای رشد حقوقی یک تشبیهی شد. ایشان فرمودند:

وقد ظهر لك من ذلك كله من تحل ذبيحته ومن لا تحل ذبيحته ، ومنه الصبي غير المميز والمجنون حين الذبح وإن اجتمعت صورة الشرائط فيهما ، لعدم العبرة بفعلهما شرعا.3

«وقد ظهر لك من ذلك كله»؛ از همه بحث‌هایی که در اینجا راجع به ذابح گفتیم، «من تحل ذبيحته ومن لا تحل ذبيحته، ومنه الصبي غير المميز والمجنون حين الذبح وإن اجتمعت صورة الشرائط فيهما»؛ یعنی در کار ذبح، صورت شرائط همه جمع است. هیچ مشکلی نداریم. هر چه نگاه می‌کنیم، ذکر اسم الله شده، رو به قبله بوده، فری اوداج اربعه شده؛ فقط صبی غیر ممیز است. «وإن اجتمعت صورة الشرائط فيهما»؛ ظاهر همه شرائط در این ذبح جمع است، اما ذابح غیر ممیز بوده یا مجنون بوده است. این حلال نیست. چرا؟ «لعدم العبرة بفعلهما شرعا»؛ فعل، ذبح است. فاعل، غیر ممیز و مجنون است. اینجا حیثیت فعل منعزل از تقیدش به فاعل نیست. همان کلامی که دیروز عرض کردم. ذبح با صورت شرائط محقق شده، شارع از حیث صورت شرائط مشکلی ندارد، اما چون فعل ذبح حیثیت تقییدیه به ذابح هم دارد، چون غیر ممیز بوده یا مجنون بوده، این ذبح فاسد است. عبارت ایشان قشنگ آن حیثی که دیروز عرض کردم را تبیین می‌کند؛ حیثیت به ذابح.

اختلاف مراتب جنون و حلیت ذبیحه مجنون در کلام شهید ثانی

لكن في المسالك: «ربما اختلف صنف الجنون، إذ ربما كان لبعضهم تميز، فلا مانع من حل ذبيحته» وفيه أن الشارع ألغى فعله وقوله بعد صدق اسم المجنون كالصبي غير المميز ، وإنما خرج المميز بالدليل، ومن هنا لم أجد أحدا غيره استثنى منه فردا، وقياسه على حيازة المباح ونحوه لا وجه له، فهو حينئذ كالنائم وإن اتفق حصول القصد والتسمية من بعض النائمين إلا أن الشارع لم يعتبر هذا القصد وكذا السكران والمغمى عليه.4

«لكن في المسالك»؛ می‌گویند این چیزی که ما گفتیم، شهید ثانی در مسالک سراغ مجنون رفته‌اند. فتاوا در صبی بود، ما قیدی زدیم و گفتیم غیر ممیز را بیرون کنیم؛ در ممیز اختلافی نیست. شهید ثانی سراغ مجنون رفته‌اند و می‌خواهند یک جوری ذبح مجنون را درست کنند!

«لكن في المسالك: ربما اختلف صنف الجنون»؛ می‌گویند مجنون‌ها که همه یک جور نیستند. «إذ ربما كان لبعضهم تميیز»؛ حالش حال جنون است اما ذبح را می‌فهمد. این‌که «الجنون فنون» را گفته اند، چه فنون هایی هست! اتفاقا جنون خودش یکی از مظاهر بزرگ خلقت است؛ در این‌که نشان می‌دهد خدای متعال در این بدن جسمانی انسان چه دستگاهی قرار داده است. در مباحثه عرض می‌کردم: این دماغ در یک ثانیه هشتاد و شش میلیارد کار انجام می‌دهد. آن هم تازه کاری که بشر تازه فهمیده و برایش حساب ریاضی باز کرده. کارهایی که هنوز ما نفهمیدیم را نیاورده اند. هشتاد و شش میلیارد برای ارسال های بین نرون های مغز است. این دستگاهی عظیمی که خدای متعال در این جمجمه قرارداده، وقتی جنون پیش می‌آید دارای فنونی است. یعنی نشان می‌دهد که چقدر عظیم است. هر گوشه ای از آن خراب می‌شود، بخشی از آن باقی است. یک بخش آن خراب می‌شود؛ یک بخش جنون مانند می‌شود و بخش دیگرش کار انجام می‌دهد. این مانعی ندارد.

حضرت تشریف می‌بردند و دیدند دور کسی جمع شده‌اند. فرمودند او چه کسی است؟ چرا دور او جمع شده‌اند؟ فرمودند این مجنون است. فرمودند نگویید مجنون است، بگویید مریض است. مرض برای مزاج است. مجنون روحش مشکل ندارد، مزاجش آیینه صاف نیست تا بتواند قوای نفس او را در این بدن جلوه بدهد. بلکه مریض است. مثل کسی که پایش درد می‌کند و نمی‌تواند راه برود. روحش که این راه رفتن را دارد. فعلاً این آلت مشکل دارد. لذا فرمودند بگویید مریض است. مجنون کسی است که گول دنیا را بخورد. دیوانه کسی است که دنیا او را گول بزند. بی عقل کسی است که فریب دنیا را بخورد، نه کسی که الآن مریض است.

علی ای حال جنون صنف دارد. «فلا مانع من حل ذبيحته»؛ این را شهید ثانی فرموده‌اند.

تقیید حلیت ذبیحه به عامل در نگاه صاحب جواهر و عدم تقیید آن در فتاوی

«وفيه أن الشارع ألغى فعله وقوله بعد صدق اسم المجنون كالصبي غير المميز»؛ همین که عرف می‌گویند او دیوانه است، شارع می‌گوید فعلش لا فعل است، قولش لاقول است. حالا شما بروید اصنافش کنید و بگویید با این‌که صدق مجنون می‌کند ولی ببینیم چجوری عمل کرده! این درست نیست. شهید می‌خواهند یک جوری بروند و بگویند تمییز دارد. مجنون باشد ولی چون تمییز دارد باید ببینیم چه کار کرده است. ایشان می‌گویند نه، به عامل بند است. چون اسم مجنون بر عامل صدق می‌کند، دیگر حق نداریم ببینیم چه کار کرده است. تمام شد‍!

«وإنما خرج المميز بالدليل»؛ اگر در صبی هم دلیل نداشتیم، همین را می‌گفتیم. ببینید چون نگاه به عامل است و حیثیت تقییدیه به عامل دارد، می‌گوید آن هم به‌دلیل خارج شده است، نه به فعلش. چون «احسن الذبح» در نص آمده، می‌گوییم. و الا به «احسن الذبح» چه کار داریم! بلکه چون صبی است می‌گفتیم ذبحش هم فایده‌ای ندارد.

شاگرد: منظور از دلیل همان روایات دیروز است؟

استاد: آن روایات به پشتوانه عمل. یعنی دلیل تام مورد اتفاق است؛ نصاً و فتوی.

«و انما خرج الممیز»؛ الآن ایشان در کلاس فقه این‌ها را می‌آورد، درحالی‌که در نص ما اصلاً ممیز نداشتیم. جالب است که در فتاوا هم ممیز نداشتیم. روی کلمه «الممیز» با «اذا احسن» و «اذا اطاق» دقت کنید، تفاوتش در چیست؟ وقتی «ممیز» می‌گویید، سراغ روح او می‌روید؛ سراغ شئوناتی می‌روید که عامل واجدش است. اما وقتی می‌گویید «احسن الذبح»، اصلاً نگاه شما منعطف با این می‌شود که کار به‌خوبی انجام شده است. خب این خیلی مهم است. شما قید ممیزی می‌آورید که وقتی به دقت حقوقی نگاه می‌کنید، یک حیثیت تقییدیه به عامل می‌زند. می‌گویید او باید ممیز باشد، وقتی غیر ممیز بود ولو صورت شرائط هم جمع باشد، فایده‌ای ندارد. اما وقتی ممیز می‌گویید، باید به خصوصیات عامل موجود شود تا انجام شود.

نقش پر رنگ فقهای حلّه در تقیید برخی احکام

«انما خرج الممیز بالدلیل»؛ شما یک جا پیدا کنید که ممیز در نصوص یا در فتاوای کتب اصیل آمده باشد. اصلاً ممیز را نگفته‌اند. محقق فرموده بودند «اذا احسن الذبح». ممیز را نفرموده بودند. این قیود خیلی مهم است. قبلاً هم در بعض موارد شرائع عرض می‌کردم. ما در تراث فقهی خودمان این قیود مذهب حله را خیلی داریم. این‌ها خودش مقاله هایی است که از آن‌ها فایده می‌برید. فقهای حله قیودی شبیه «الممیز»ی که ایشان می‌گویند را داشتند. یعنی اگر پیشنهادش باشد از آن فایده می‌برید، این قیود شبیه «الممیز»ی که ایشان می‌گویند را فقهای حله داشتند. یعنی چیزهایی مرسوم شده و الآن در متون آمده است. وقتی آن‌ها را پیگیری می‌کنید، یک نحو استنباط و اجتهاد آن مکتب در استقرار کتب فقهی بر آن تعبیر دخالت داشته است. اولین بار کتاب ربا را مباحثه می‌کردیم، در اتحاد جنس این را عرض کردم.

قبل از این‌که دنباله عبارت را بخوانم، مطلب جالب این است: این‌که شما حسن فاعلی، حسن فعلی… .

شاگرد: راجع به مکتب حله می‌خواستید، در مورد ذبح چه بگویید؟

خلو فتاوی و نصوص از قید ممیز در صبی

استاد: در مورد ممیزی که صاحب جواهر اضافه کردند، عرض کردم این‌که ما به نصوص و فتاوی می‌گوییم منظور از آن صبی ممیز است، درک صاحب جواهر از نص و فتوی این است که منظور صبی ممیز است. و حال این‌که این استنباط ایشان است. ما می‌توانیم دوباره به‌صورت دقیق نص و فتوی را مرور کنیم و ببینیم نه، اصلاً نگاه به طفل نیست که ممیز باشد یا نه. نگاه به این است که شارع می‌خواهد یک ذبح با شرائط انجام شود. شما اسم آن را شرائط صوری می‌گذارید! چرا صوری می‌گذارید؟! چرا صوری می‌گویید؟ چون آن ذبح با شرائط را به عامل قید می‌زنید. می‌گویید شارع غیر از خود ذبح صحیح با شرائط، نگاه به عامل و ذابح هم کرده است.

دقتی در شرطیت اسلام در ذابح

و حال این‌که در روایت کافر، حضرت می‌فرمایند: «انما هو الاسم، لایامن علی الاسم غیرُ المسلم». می‌گویند اگر ما می‌گوییم ذبیحه کافر را نخورید، به این خاطر است که باید مطمئن باشیم اسم خدا بر آن برده شده است. یعنی پس اگر کافری اسم خدا را برد، مثلاً یهودی است و شرک هم نگفت، مشکلی نداشته باشد. یا ذمی ای که صاحب ریاض جلو رفتند. ایشان عرض کردند که اینجا خداوند به من اجری نمی‌دهد! علی ای حال در این‌که ذبیحه اهل کتاب حلال هست یا نه، بحث مفصلی هست.

شاگرد: اصطلاح سازی برای آن‌ها بوده؟

استاد: منظورم این است: گاهی واژه‌ای که می‌آید این دخالت‌ها را دارد. یعنی در دقت های بعدی باید خیلی مواظبت کنیم.

شاگرد2: کلمه «ممیز» هم از اهل حله شروع شده؟

استاد: آن را نمی‌دانم. منظورم آن نبود. صاحب جواهر در اینجا اضافه فرموده‌اند، در متن شرائع هم نبوده است.

شاگرد: این‌که در آیه شریفه تعبیر به مجهول آورده، برای قطع حیثیت تقییدیه به عامل است؟

قصد پایه محور و تسمیه ذبیح

استاد: نه، نمی‌توانیم این را بگوییم. این هنوز خیلی کار دارد. یعنی اگر شما ادله تسمیه و اشتراط را ببینید -روایات مفصلی در این باب هست- شاید مطمئن شوید که نه. آن تسمیه کننده باید انسان باشد. باید روح داشته باشد. و لذا حتی اگر ذهن پایه محور هم داشته باشد کافی نیست. در آن مباحثات جلسات پنج شنبه، ما سراغ یک ذهن پایه محور هم رفتیم. ذهنی که حتی اگر رشد را رفتاری بگیرید، یعنی رفتاری که در معاملات حیثیت تقییدیه به عامل داشته باشد، همان جا می‌توانید بگویید حیثیت تقییدیه به عامل دارد ولی عاملی که از ادله استفاده می‌شود که همان عامل پایه محور در این فضا کافی است. ولی در فضای دیگری عامل پایه محور کافی نیست و حتماً باید عامل اشراق محور باشد. یعنی عامل باید روح داشته باشد. باید جان داشته باشد. یک گوهری در آن باشد که از عالم ماده نیست. مال عالم دیگری است. مرحوم مجلسی وقتی توحید مفضل تمام می‌شود…؛ خب مبنای مرحوم علامه مجلسی دوم معروف است؛ توحید مفضل که تمام می‌شود آخر کار می‌گویند «و فی بعض فقراتها اشعارٌ بتجرد الروح، والله العالم». یعنی ایشان در جاهای دیگر خیلی موافقت ندارند، اما اینجا اشعار را می‌فرمایند. بله، تجرد روح؛ یعنی انسان یک چیزی دارد که مال اینجا نیست. «منها قدمتم و الیها تسیرون»؛ از عالم دیگری به اینجا آمده‌اید. این از روایاتی است که ظاهرش با جسمانیة الحدوث توافق ندارد. باید جمع شود. هر کسی بخواهد این‌ها را توجیه کند و از جمعش بیرون برود، مبنای خودش را تنقیص می‌کند. آن مبنا باید به‌طور خودش معنا شود، با این‌ها منافاتی ندارد.

شاگرد: وقتی امثال محمد بن مسلم از ذبیحه صبی سؤال می‌کند، واقعیتش در ذهنش چه بوده است؟ مثلاً تسمیه او کلاتسمیه بوده؟ اسلامش کلا اسلام است؟ نکته‌ای که باعث شده سؤال کند چیست؟

استاد: ظاهراً این بوده که از شریعت اسلامیه معلوم است که یک محدودیت‌هایی را برای صبی قرار داده‌اند. صبی این محدودیت‌ها را دارد. هنوز محدودیتهایش مانده است.

شاگرد: می‌توانیم بگوییم نسبت به الفاظش مشکل داشته‌اند؟ مثلاً تسمیه اش تسمیه نیست. می‌توانیم دقیقاً متوجه شویم که مشکل چه بوده است؟ چون محمد بن مسلم با این فضا آشنا بوده است. آیا حیثیت فاعل دخالت دارد یا نه؟

استاد: معلوم نیست که او فوری این را بفهمد. من سه عینک را تا حالا عرض کرده‌ام؛ حسن فعلی منعزل از فاعل، حسن فاعل منعزل از فعل، و حسن فعل متقیدا به عامل و فاعل. این‌ها با هم فرق می‌کنند. اگر شما این سه عینک را به چشم داشته باشید، در خیلی از جاها اختلاف فتاوا حل می‌شود.

شاگرد: رشد حقوقی در طول این سه می‌شود؟

استاد: حقوقی ای که در مانحن فیه گفتم، برای این بود که جدا کنم. و الا عرض کردم که همه جا حقوق هست. حقوق همه این‌ها را می‌گیرد. الآن که حقوقی می‌گفتم، قصدم این بود که از حرف شهید ثانی و از ظاهر متن شرائع جدایش کنم و در فضایی ببرم که کلاً به رشد، نگاه به کاری داشته باشیم که در آن مقام انجام شده است.

شاگرد: منظور شما از حقوقی، رفتاری بود؟

استاد: رفتاری می‌توانست مقید به فاعل باشد. حتی می‌تواند دو جور مقید به فاعل باشد. رشد رفتاری مقید به فاعل ذو روح باشد. یا رشد رفتاری مقید به فاعلی باشد که کار درستی انجام می‌دهد. لذا ذهن پایه محور می‌تواند این دومی را تصحیح کند ولی نمی‌تواند اولی را تصحیح کند.

شاگرد: منظور از حقوقی، فقط فعل بود.

استاد: بله. یعنی صرف خود فعل باشد.

تنظیر رشد حقوقی معامله صبی به وجوب سجده در تلاوت به غیر قصد یا صندوق حبس صوت

یک موردش را ببینید. در سراسر فقه این حرف‌ها هست. یک موردی که می‌خواهم این‌ها در ذهنتان کامل جدا شود. سید در عروه فرموده‌اند:

( مسألة ١٣ ) : الظاهر أنه يعتبر في وجوب السجدة كون القراءة بقصد القرآنية، فلو تكلم شخص بالآية لا بقصد القرآنية لا يجب السجود بسماعه ، وكذا لو سمعها ممن قرأها حال النوم، أو سمعها من صبي غير مميز بل وكذا لو سمعها من صندوق حبس الصوت وإن كان الأحوط السجود في الجميع.5

«الظاهر أنه يعتبر في وجوب السجدة كون القراءة بقصد القرآنية»؛ وقتی آیه سجده را می‌خواند باید به قصد قرآن بخواند. و الا اگر به قصد عبارت زبان عربی بخواند، نه.

«فلو تكلم شخص بالآية لا بقصد القرآنية لا يجب السجود بسماعه»؛ این فتوای سید است. «وكذا لو سمعها ممن قرأها حال النوم»؛ خیلی ها در خواب حرف می‌زنند، او می‌بیند در خواب آیه سجده را خواند، بر ما واجب است سجده کنیم یا نه؟ خب او که قصد نداشت.

«أو سمعها من صبي غير مميز»؛ سید در اینجا قید می‌زند. اگر صبی عبارت ندارد، قرآن هم بخواند فایده ندارد. در صبی غیر ممیز واجب نیست. ولی اگر ممیز خواند سجده واجب است. سید به این صورت می‌فرمایند.

«بل وكذا لو سمعها من صندوق حبس الصوت»؛ از ضبط صوت تلاوت آیه سجده پخش می‌شود، فتوای سید این است که واجب نیست. «وإن كان الأحوط السجود في الجميع»؛ احتیاط ندبی می‌کنند. خب این یکی از مصادیق بحث ما است.

شاگرد: در هوش مصنوعی به طریق اولی است.

استاد: بله، بعداً این هوش مصنوعی محل ابتلای خیلی از مردم می‌شود. در این فضا هوش مصنوعی مهم است. خیلی محل ابتلاء است. مسأله خوبی است.

ببینید الآن سید چه کار می‌کنند؟ می‌گویند صرف این‌که آیه تلاوت شود و صوتش به گوش ما برسد، موضوع کار نیست. بلکه باید قاری باشد؛ قاصد قرآنیت باشد. صرف تلاوتی که عرفا بگویند «تلیت الآیة الشریفة» کافی نیست. باید این جور باشد. این فرمایش سید است. یعنی کار، حیثیت تقییدیه به عامل دارد.

حالا حواشی را ببینید. به گمانم این حواشی از ارتکاز همین بحث ما ناشی شده است. این فقها از ادله فهمیده‌اند که معلوم نیست. «وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا»6؛ یعنی الان یک فیلمی از ده سال قبل دارد پخش می‌شود و تلاوت قرآن می‌کند، بگوییم ربطی به آیه ندارد! وقتی قرآن می‌فرماید «وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ»، یعنی قاری الآن قرائت کند و استماع کنید. این ربطی به آیه ندارد. این یک چیزی است که ضبط شده و دارد پخش می‌شود. ارتکاز در اینجا چیست؟ آیا بند به عامل هست یا نه؟

یا الآن در زمان ما، هوش مصنوعی که اصلاً انسان نیست. ولی خودش متن را می‌خواند و بعداً هم به صوتی که خودش تولید می‌کند، تبدیل می‌کند. صوت احدی از انسان‌ها نیست، خودش را روشی که آن گفته اند صوت را تولید می‌کند. خب وقتی به آیه می‌رسد، آیه را می‌خواند. مثلاً در خانه یک رباتی باشد، این آیه را می‌خواند. ارتکاز متشرعه چیست؟ چون ربات است و چون صوت مال خودش است و خودش صوت را خلق کرده، روح ندارد، بگوییم سجده ندارد؟! سید می‌گویند واجب نیست. می‌گویند قصد ندارد. بلکه قاری باید روح داشته باشد.

اما حالا حاشیه‌ها را ببینید. اولین حاشیه از مرحوم آشیخ عبدالکریم حائری است. می‌فرمایند: «بل الأقوی الوجوب مع صدق القراءة»7؛ اگر قرائت حیثیت تقییدیه به عامل دارد، اینجا که صدق نمی‌کند! از اینجا معلوم می‌شود که ایشان یک جور صدق می‌دیدند. یعنی می‌شود القرائة صدق کند ولی منعزلاً عن القاری.

شاگرد: برای صبی ممیز حاشیه زده‌اند؟

استاد: نه، برای «فلو تکلّم شخص بالآیة لا بقصد القرآنیّة» حاشیه زده‌اند. لذا اولین حاشیه مهم است. یعنی آیه قرآن را می‌خواند ولی قصد قرآنیت را ندارد. خیلی ها گفته اند اولش را احتیاط کنید. همینی که حاج شیخ فرموده‌اند «بل الاقوی». همان جا که حاج شیخ حاشیه زده‌اند، از آل یاسین حاشیه هست: «بل یجب فی وجه، إلاّ إذا قصد عدم القرآنیّة». خب اگر عدم باشد اصلاً قرآن نیست. فیروز آبادی هم می‌گوید: «لا یُترک الاحتیاط».

مطلب بعدی ذیل صبی ممیز است که مرحوم فیروزآبادی حاشیه زده‌اند: «لا یُترک الاحتیاط فیما لوسمع عن النائم أو الصبی والصندوق». منظور از صندوق همان ضبط صوت است.

شاگرد: صندوق الصوت اصطلاح بوده؟

استاد: بله. شما فیلیپس را ندیده بودید. گرامافون کوچکتر بود ولی صفحه می‌خواست. اما بهترین نوع ضبط صوت، فیلیپس بود. خیلی بزرگ بود. یک چمدان مانندی بود. شاید می‌شد حدود صد ساعت روی آن ضبط کنند. خیلی هم بزرگ بود. دورش نوارها پیدا بود. کاست بعدش آمد. لذا آن زمان صندوق حبس الصوت می‌گفتند.

شاگرد: برخی کسر شأنشان است که بگویند لپ تاپ، می‌گویند جعبه جادویی!

استاد: این‌که صندوق گفته شده به‌خاطر این بوده که بزرگ بوده است. شاید هم عکس های قدیمی آن باشد.

علی ای حال آقای فیروزآبادی به این صورت فرموده‌اند. مرحوم آسید ابوالحسن اصفهانی دارند: «على اختلاف المراتب فيها بل لا يترك الاحتياط في أولها». آل یاسین می‌فرمایند: «لا ينبغي تركه لا سيما في بعضها أما استماعها بواسطة الهاتف أو المذياع فيجب به السجود بلا إشكال»؛ تلفون و رادیو سجده دارد. شاید مقصودشان از رادیو همان پخش مستقیم بوده است. قبلاً از این‌ها بحث کردیم؛ به ذهن احدی نمی‌آید که در مجلسی قاری خودش بخواند و صدایش به گوش من نمی‌رسد، اگر بلندگو بگذارند و تلاوت کند، به گوش من می‌رسد، به ذهن احدی خطور نمی‌کند که چون نفس صوت قاری به گوش من نمی آمد و با بلندگو می‌شنوم، اصلاً تردید نمی‌کند که باید سجده کند. معلوم می‌شود که آیه و تلاوتش بند به این نیست که الآن چه‌جور و در چه شرائطی می‌خواند. اساسش به متلقی بستگی دارد. حتی شارع به صدور تلفظ هم نظر ندارد. سه مرحله داشت؛ یکی ایجاد صوت بود، یکی انتقال صوت بود، یکی هم دریافت صوت بود. این‌ها دقت های کار است. چه بسا بتوان با ادله کاملاً به این رسید که آن چه موضوع شارع بوده، نه ایجاد و کیفیت صوت است، نه انتقال صوت است؛ چون کسی در بلندگو تردیدی نمی‌کند، تنها و تنها موضوع وجوب سجده استماع و دریافت صوت است. یعنی وقتی دریافت کرد، دریافت کنند قرآن را دریافت کرده است. و قرآن دارد با او حرف می‌زند. قرآن برای خودش یک هویت جوهری دارد. شما آن هویت را دریافت کرده‌اید.

شاگرد: اگر خواننده قصد عدم قرآنیت کرده باشد، چه؟

شاگرد2: یا مثلاً قاری اشتباه گفته ولی من قرآن فهمیده‌ام.

استاد: صحبت سر تحقق است. قصد عدم قرآنیت چطور محقق می‌شود؟ نمی‌داند اصلاً این قرآن است؟!

شاگرد: می‌خواهد تمرین صدا کند، حواسش هم نیست که قرآن است.

استاد: الآن برای مستمع این حیثیات مانعة الجمع نیستند؛ مثل اجتماع امر و نهی. الآن او کلامی را قصد کرده که طبیعتش کلام خدا است، فردی را ایجاد کرده که می‌گوید نمی‌خواهم این فرد را به آن طبیعت وصل کنم! دست او نیست. بله، این اندازه دست او است که این حیث را در فرد ملاحظه کند. اما این‌که از طبیعت منعزل کند، نمی‌شود.

شاگرد: آن اشتباه چه؟ طرف می‌گوید اشتباه گفته و من آیه فهمیده‌ام.

استاد: البته من نمی‌خواهم قضاوت نهایی کنم، می‌خواهم حیثیات را جدا کنم. همه تلاش من سر این است: آن چه که موضوع وجوب سجده است، استماع چه چیزی است؟ یک کاری صورت بگیرد؛ مقابلش برای محرمات هم هست؛ الآن شما می‌گویید موسیقی حرام است. خب کدام موسیقی حرام است؟ باید یک انسانی بنوازد. اگر انسان نوازنده تار و تنبور را زد، این موسیقی است و حرام است. حالا اگر آن را ضبط کردند و بعداً پخش شد -به فرمایش سید- دیگر نوازنده نداریم. ارتکاز کدامش است؟ چون از ضبط صوت بیرون می‌آید، دیگر موسیقی حرام نیست؟! حالا باز به هوش مصنوعی برگردیم. خود هوش مصنوعی با فنی که بلد است، در هوش مصنوعی مولّد بنوازد، یا ربات باشد. ربات انسان نمایی باشد که خود آلت موسیقی را بر می‌دارد و می‌زند، ولی نوازنده روح ندارد. عاملی است که دقیقاً ذهن مطلع بر ضوابط نواختن موسیقی را دارد ولی روح ندارد، ربات است. یا هوش مولدی است که خودش از طریق اطلاعات -بدون ربات بودن- تولید صدا می‌کند. الآن این موسیقی حرام است؟ اگر کار را مقید به حیثیت تقییدیه کنید و عامل را در آن دخیل کنید، می‌گویید برائت جاری است. شک داریم این همانی که شارع حرام فرموده هست یا نه، برائت جاری می‌شود. به اندک شکی هم برائت می‌آید. اما با این حیثی که من عرض می‌کنم، اگر بگوییم در این فضا، یک موسیقی حقوقی داریم؛ به اصطلاح دیروز که گفتیم؛ یعنی شارع کاری نداشته با این‌که نوازنده انسان است یا نه. بلکه با این صوت کار دارد که دریافت کننده از آن متأثر می‌شود. اگر با دریافت کننده این صوت و تأثر او کار داشت، می‌گوییم حرام است. ارتکاز متشرعه با کدام موافق است؟!

شاگرد: در صدا این هست، اما اگر همین را به تصویر ببریم فتاوی متفاوت می‌شود. یعنی این مباحثی که در صوت هست، در تصویر هم مطرح است. یعنی نگاهی که دارم به شخص است یا به تصویری که بعداً با هوش مصنوعی ایجاد شده نگاه می‌کنم. در خیلی از جاها آقایان فرق می‌گذارند و می‌گویند دو تا هستند.

استاد: حتی حاج آقا در پخش زنده تلوزیون اشکال نمی کردند. می‌گفتند نگاه به اجنبیه اشکال دارد، نه به تصویرش.

شاگرد: در کف بازار که می‌گویند دارند نگاه می‌کنند.

استاد: عناوین ثانوی مثل نگاه ریبه مد نظر نیست، صرفاً نگاه اولی مراد است.

شاگرد: عرف می‌گوید دارد نگاه می‌کند.

استاد: به اجنبیه نگاه نمی‌کند، چون اجنبیه اینجا نیست.

شاگرد2: پخش زنده که اجنبیه است.

شاگرد: دیجیتال شده است.

استاد: حالا اختلاف هست. حتی می‌گویند اگر او می‌شناسید، شاید از باب تشبیب حرام کنند. می‌گویند تشبیب مراة مومنه حرام است. وقتی شما صاحب عکس را می‌شناسید، از این باب حرام است. نه از باب نظر به اجنبیه.

شاگرد: عرض من این بود: بین صدایی که از مکبّر به من می‌رسد و صوتی که خودش ایجاد شده، عرف دوئیت نمی‌بیند. در فضای فقهی ممکن است تفاوتی با نگاه عرفی باشد. کما این‌که اگر با نرم‌افزاری تماس تصویری بگیرید، می‌گوید من واقعاً تو را می‌بینم. ولی در فضای فقهی متفاوت است.

استاد: اصلاً بحث ما سر این است. اگر ادله را با این عینک رفت‌وبرگشت کنید و استظهار و فقه الحدیثش را کامل کنید، آن موضوع اصلی که مد نظر شارع است را کشف می‌کنید. ارتکازات علماء و فقهاء ولو در کلاس فقه جور دیگری تدوین شود، ارتکاز متدینین آن موضوع را دارد. من که از عروه خواندم برای همین بود. یعنی ببینید سید در کلاس فقه می‌گویند «لایجب»، اما محشین ارتکازی را درک می‌کنند و می‌گویند چرا در مورد آن چه که موضوع حکم شرعی است، «لایجب» می‌گویید؟! ارتکاز ما می‌گوید آن چه که موضوع است، این است. «وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ»8، بگویید این‌که قرآن نیست، من چرا استماع کنم؟! درحالی‌که این تلقی شما، کلام خدا است، یک فرد از طبیعی آیه کتاب خدا است. شما بگویید نه! به قاری و قصد او بند است! سید در مسأله دوم این‌طور فرمودند….

شاگرد: در رویت هلال فرمودید رویت با تلسکوپ خود ماه است، اما در اینجا می‌فرمایید تصویر اجنبیه، خودش نیست.

اهمیت کشف مناط احکام در تعیین حکم

استاد: وقتی سر و کار ما با تصویر است، تنها کاری که تصویر می‌کند، طریق به‌سوی موضوعش است. اگر استظهار کردیم که تمام موضوع حکم آن شیء است، تصویر با آن فرقی نمی‌کند. اما اگر از ادله استظهار کردیم که خود نفس آن شیء بما هو نیست، بلکه متقید به علم ما، به اقامه بیّنه، به رویت عادیة است؛ اگر این را فهمیدیم می‌گوییم خب آن هست، ولی تا این‌ها نیاید حکمی نیست. پس باید از دلیل بفهمیم آن چه که شارع موضوع حکم خودش قرار داده چیست و حیثیتش چیست. اینجا سید قصد قاری را حیث کرده‌اند، محشین می‌گویند نه، ما از ارتکازمان می‌بینیم قصد قاری، حیث موضوع حکم خدا به وجوب سجده نیست. ببینید این حیثیات چقدر مهم است. در بسیاری از بحث‌های فقهی هم همین‌طور است. یعنی فقها در ارتکاز خودشان با استظهاراتشان می‌خواهند آن حیث را کشف کنند. ما یک ملاک داریم و یک مناط داریم. این مناط حکم است. یعنی اذهان فقها و باحثین مدام تلاش می‌کند آن مناط را کشف کند. یعنی آن چه که حیثیت موضوع به آن بند است و آن را موضوع می‌کند و حکم دائر مدار آن است را کشف کند.

در مانحن فیه ما این‌ها را داریم. عتق را خواستم عرض کنم. این صفحه را تمام کنم.

تصویر قصد برای قاری نائم و مجنون توسط مرحوم حکیم

فرمودند:

«ومن هنا لم أجد أحدا غيره استثنى منه فردا، وقياسه على حيازة المباح ونحوه لا وجه له»؛ می‌گویند این‌که می‌گویید فی الجمله در مجنون یک تمییزی هست، اگر چیزی را حیازت کرد، می‌توانید از او بگیرید؟! می‌گویند مجنون ولو فی الجمله تمییز داشته باشد، از تمییز خارج نمی‌شود. بله، در حیازت می‌گوییم خوب است، ولی وجهی ندارد که آن جا را به ذبح قیاس کنید.

«فهو حینئذ»؛ مجنونی که فی الجمله تمییز دارد، «كالنائم»؛ چون بحث سجده است، حتماً این را مراجعه کنید. جلد ششم مستمسک، صفحه چهارصد و بیست مرحوم حکیم مطلبی یادداشت کردنی دارند. ذیل همین مسأله‌ای که فرمودند صندوق حبس الصوت فایده دارد یا نه، ایشان می‌فرمایند: نیاز به قصد هست؛ «لتوقف قراءة القرآن على ذلك كما سبق في تعيين البسملة وغيره». در ادامه می‌فرمایند: سید گفتند اگر حال النوم شنیدید واجب است. آقای حکیم یک ارتکازی دارند. همانی که سائرین هم حاشیه زده بودند. ایشان مطلب خوبی می‌گویند که فایده دارد. می‌گویند نائم در حال نوم قاصد نیست؟!

يمكن دعوى كون النائم والمجنون قاصدين، غاية الأمر أنه لا يعول على قصدهما في الثواب والعقاب وبعض الأعمال، وكون المقام منها أول الكلام، وأما صندوق الحبس فيحتمل الوجوب فيه أيضاً إذا كان المسموع فيه عين الصوت لا مثاله.9

«يمكن دعوى كون النائم والمجنون قاصدين ، غاية الأمر أنه لا يعول على قصدهما في الثواب والعقاب وبعض الأعمال»؛ یعنی ما درجاتی از قصد داریم که می‌تواند در نائم و مجنون هم بیاید. «وكون المقام منها أول الكلام»؛ یعنی حتماً باید برای قاری ثواب باشد؟! نه، این‌ها فی الجمله قصدی که در خزینه ذهن نائم هست، کافی است. آیه را حافظ است، ولو الآن نائم است ولی حافظه او فعال می‌شود و فردی از آیه که در ذهن او است، ایجاد می‌شود. «وأما صندوق الحبس فيحتمل الوجوب فيه أيضاً إذا كان المسموع فيه عين الصوت لا مثاله»؛ این‌که مقصود ایشان چیست، باید بیشتر تأمل کنیم.

شاگرد: مقصودشان زنده بودن نیست؟

استاد: دیگر صندوق حبس صوت نیست. او بلندگو است. به بلندگو مکبّره می‌گویند.

مطلب خیلی خوبی هم در اکراه دارند. حیف است نگاه مباحثه‌ای را در آن‌ها نداشته باشیم. صفحه نود و هفت جواهر، در جلد سی و ششم راجع به کراهت نکته‌ای را گفته اند که فایده دارد. زنده بودیم شنبه عرض می‌کنیم.

شاگرد: امروز مطرح شد که در بعضی موارد باید جمود به لفظ داشته باشیم و در بعضی موارد باید ببینیم پشت صحنه شرعی آن‌ها چیست. مثل همین که تسمیه شود.

استاد: به گمانم سال نود و پنج بود. باید مراجعه کنیم. به گمانم مثال‌های بیشتری زدیم. بقیه اش را آدرس جواهر داده‌ام. فروعاتی است که باید دقت شود. وقتی این دقت انجام شود آثار و خروجی بحث تغییر می‌کند.

شاگرد2: یکی مناشیء استظهار ما در حیثیت تقییدیه به فاعل داشتن یا نداشتن، می‌تواند این باشد که خداوند متعال حکم را مجهول آورده‌اند یا معلوم؟

استاد: بله، من فرمایش شما را رد نکردم. گفتم کاملاً می‌تواند دخالت کند. اما به صرف این‌که بگوییم چون مجهول آمده تمام است، نیست. اتفاقا یکی از چیزهای قوی آن مجهول بودنش است؛ «ذکر اسم الله علیه». بعداً مواردی محل ابتلاء می‌شود، شواهدی هم از سنت می‌آید که مقصود از «ذُکر»، تعظیم شعائر دین و اسم الله تعالی است؛ در قبال تحقیر شعار شرک.

شاگرد: در «اذا قُری» هم مجهول آمده است.

استاد: احسنت، به آن هم توجه داشتم. «اذا قریء القرآن فاستعموا». ولی خب ما در تدوین کلاس فقه، کار را متحیث به عامل می‌کنیم. این حیثیت هست یا نیست، باید برویم و بگردیم تا مطمئن شویم که این حیثیت جزء موضوع هست یا نه. در عتق هم مطالب جالبی در جواهر بود.

شاگرد: ظاهراً تصوری که از حبس صوت داشتند، متفاوت بوده است. یعنی فکر می‌کردند که آیا همان صدا گرفته شده و الآن پخش می‌شود؛ یعنی صداها موجود است و قابل احیاء است. لذا فرمودند اگر عین باشد، لازم است. اگر مثال باشد نه. این‌که ما می‌شناسیم مثال است و عین نیست.

استاد: خدا رحمت کند دکتر پاک نژاد را! ما دبستان بودیم. می‌فرمودند الآن صدای کوزه‌گران مصری را که چند هزار سال پیش در مصر آواز می خوانده و این سفال را درست کرده، به دست آورده‌اند. آن امواج داخل کوزه ثبت شده و آن‌ها را پخش می‌کنند. حالا الآن که پخش می‌شود عین آن‌ها است یا نه؟ خیلی نزدیک است. در نوار ثبت مغناطیسی است. حالا این عین یعنی چه؟ علی ای حال مماثل می‌شود. یعنی چون کیفیت صنعت آن دستگاه روشن نبوده، ایشان می‌گفتند چه بسا عین خود صوت است. برای این‌که فرمایش شما را توضیح بدهم، اگر ما یک دستگاهی داشته باشیم که موج فیزیکی و خارجی صوت را به تموجش ثبت کند، یعنی عین موج را نگهش دارد، بعد دوباره آن را به فضا بیاورند، عین می‌شود.

علی ای حال دکتر پاک نژاد این‌طور فرمودند. برگردیم و ببینیم چه دستگاهی است. آن سوزنی که شیارهای گرامافون را می‌خواند…؛ ظاهراً صفحه گرامافون آنالوگ بوده، بعداً دیجیتال شده است. صفحه‌های سیاه رنگی بود. نمی‌دانم الآن هست یا نه. سوزن روی آن می‌گشت و صوت پخش می‌شد.

والحمد لله رب العالمین

کلید: رشد صبی، رشد حقوقی، معامله صبی، بلوغ صبی، ذبیحه صبی، ذبح صبی، مراتب جنون، قصد نائم، فقهای حله، ابن ادریس حلی، شرط اسلام ذابح، فلسفۀ اخلاق، حقوق و اخلاق، فقه و اخلاق

1 جواهر الكلام نویسنده : النجفي الجواهري، الشيخ محمد حسن جلد : 36 صفحه : 92

2 الانعام 118

3 جواهر الكلام نویسنده : النجفي الجواهري، الشيخ محمد حسن جلد : 36 صفحه : 92

4 همان

5 مستمسك العروة الوثقى نویسنده : الحكيم، السيد محسن جلد : 6 صفحه : 420

6 الاعراف 204

7 العروة الوثقی و التعليقات عليها - ط سبطین نویسنده : الطباطبائي اليزدي، السيد محمد كاظم جلد : 7 صفحه : 382

8 الاعراف 204

9 مستمسك العروة الوثقى نویسنده : الحكيم، السيد محسن جلد : 6 صفحه : 420

















****************
ارسال شده توسط:
علي اصغر
Monday - 15/12/2025 - 16:24

بمناسبت اینکه در درس بحث از عنوان «ممیّز» شد، یک مساله از رساله جامع آیت الله سیستانی

مسأله 4. «ممیّز» در هر یک از موضوعات احکام، فردی است که نسبت به آن موضوع، درک و فهم و توانایی تشخیص داشته باشد و محقّق شدن این معنا در موضوعات و موارد مختلف، متفاوت است؛
مثلاً ممیّز در مورد «نماز»، فردی است که نماز را درک می‌کند و می‌داند نماز، نوعی عبادت و ارتباط با خدای متعال است و با گفتار و حرکات مشابه آن فرق دارد؛ ممیّز در موضوع «خرید و فروش»، فردی است که بفهمد این کار معامله است و موجب ردّ و بدل شدن دو مال در مقابل یکدیگر می‌شود؛ پس ممکن است فردی در یکی از موضوعات ممیّز باشد و در موضوع دیگر ممیّز نباشد.





****************
ارسال شده توسط:
سید حسین
Friday - 19/12/2025 - 20:23

کلمات بعضی از فقها معاصرین در بحث قصد قرآن در آِیه سجده دار:

این چند عبارت به نظر به روشن شدن بحث کمک می کند .منظور از صندوق حبس صوت گویا همان گرامافون باشد و بین آن با امثال رادیو و تلویزیون فرق دیده اند چون آن خودش سازنده صدا است ولی دیگر ابزار صرفا طریق ایصال هستند و فکر می کنم برای هوش مصنوعی که خودش سازنده باشد بحث گرامافون قابل توجه است و البته بعضی از کلمات هم که در ادامه می آید بین گرامافون و دیگر ابزار فرقی ندیده اند چون تمام موضوع را تحقق صوت در خارج دیده اند

آقای سیستانی:

(582) (بقصد القرآنية): الظاهر ان المعتبر عرفا في صدق القراءة - في القرآن و غيره - اتباع المتكلم صورة معدة من الكلمات المنسقة على نحو خاص و ترتيب معين في مرحلة سابقة على التكلم و لا يعتبر فيها قصد الحكاية و لا معرفة كونها من القرآن مثلا، و منه يظهر وجوب السجدة بالاستماع الى قراءة النائم و الصبي نعم لا تجب بالاستماع اليها من صندوق حبس الصوت و نحوه.

العروة الوثقی (سیستانی)، جلد: ۲، صفحه: ۱۷۲

آقای خویی:

أمّا صندوق حبس الصوت و آلة التسجيل، فلوضوح أنّ‌ الصوت الخارج منه ليس هو عين الصوت السابق و قد كان مضبوطاً محبوساً فيه، و إنّما هو صوت جديد مماثل له ناشٍ‌ من اصطكاك جسم بجسم على نهج معيّن و كيفية خاصّة و واضح أنّه فاقد للقصد لعدم صدوره من شاعر قاصد، فلا يصدق عليه قراءة القرآن. و كذا الحال فيما يصدر عن الصبي و الحيوان فإنّه مجرّد لقلقة اللِّسان من غير قصد إلى العنوان بوجه.

و أمّا النائم فهو أيضاً عار عن القصد، للزوم سبقه بالالتفات المنفي حال النوم، و لذا قد يعتذر عمّا صدر منه في تلك الحال بعدم القصد و الالتفات. نعم لا يخلو هو عن نوع من القصد المناسب لعالم النوم إلّا أنّه أجنبي عن القصد الموضوع للأحكام بلا كلام، و كذا الحال في المجنون إذا كان بمثابة لا تصدر عنه القراءة عن قصد و التفات.

و أمّا حكم الاذاعات، فان كان المذيع شخصاً يقرأ القرآن فعلاً فلا ينبغي الشك في وجوب السجود عند سماع الآية كما في السماع من حاضر، إذ لا فرق بين القريب و البعيد في ذلك، فهو نظير السماع من شخص آخر بواسطة التليفون

الّذي يجب السجود حينئذ بلا إشكال، و إن كان البُعد بينهما مئات الفراسخ. فكما أنّ‌ الصوت يصل فيه بواسطة الأسلاك، فكذا يصل في الاذاعات بواسطة الأمواج و لا فرق بين الواسطتين من هذه الجهة قطعا.

و أمّا إذا لم يكن في دار الإذاعة شخص حاضر بالفعل و إنّما الموجود في محطّتها مسجّلة تلقي الصوت، فحكمه حكم صندوق الصوت الّذي عرفت فيه عدم الوجوب

موسوعة الإمام الخوئي، جلد: ۱۵، صفحه: ۲۱۳

آقای منتظری:

؛ و الصندوق ليس بقارئٍ‌ و لكنّ‌ الصوت المسموع منه صوت الإنسان القاري عرفاً و لو بالواسطة، و كذا الاستماع و السماع من الراديو و التلفزيون و نحوهما.

التعلیقة علی العروة الوثقی (منتظری)، جلد: ۱، صفحه: ۵۶۳

آقای سند:

والأقوى صدق القراءة والقرآنية عرفاً عَلَى جميع الصور الَّتِي ذكرها الماتن وعدم تقوّمها بغير تماثل النغم وإيقاعات أوتار الحروف ومخارجها بحسب أمواج الصوت.

ودعوى كونها لقلقة لسان وأنّها مجرد اصطكاك أصوات تشابه القراءة ممنوعة، فَإنَّ‌ الموضوع للدلالة هُوَ هَذِهِ‌ الكيفية الموجبة مِنْ‌ الصوت، وَمِنْ‌ ثمَّ‌ يصدق عَلَيْهِ‌ تحقّق موضوع استحباب الاستماع والإنصات والتدبّر وغيرها مِنْ‌ الأحكام والظاهر أنَّ‌ المدار فِي تقوم القصد الاستعمالي والتفهيمي والجدّي هُوَ عَلَى المنشأ الأوَّل الذي قام بِهَذَا التركيب الموجب لصدق عنوان القرآنية أو القصيدة الشعرية أو النثرية المعينة دون ما عداه ممن يماثله فِي إصدار التركيب الصوتي، والغريب التفرقة فِي الأمثلة مثل الإذاعة والتلفاز إذَا كَانَ‌ المُذيع فِي البث المُباشر فَإنَّ‌ فِي هَذِهِ‌ الصورة أيضاً الصوت لَيْسَ‌ هُوَ صوت المتكلّم حقيقة بَلْ‌ توليد مِنْ‌ آليات أُخرى نظير صوت المُتكلِّم ويكفي فِي هَذَا ارتكاز أنَّ‌ المدار فِي صدق العنوان عَلَى المتكلم الأوَّل دون المشابه، بَلْ‌ أنَّ‌ كيفية التشابه والحكاية بدرجة يُقَال صوت فلان فضلاً عَنْ‌ تشابه التركيب الدال.

سند العروة الوثقی (الصلاة)، جلد: ۳، صفحه: ۱۱۹








جلسه بعدفهرست جلسات مباحثه فقه--فهرست همه بحث‌ها--کتاب الضمان--هوش مصنوعیجلسه قبل