بسم الله الرحمن الرحیم

سال ۱۴۰۲-جلسات مباحثه فقه-بحث رؤیت هلال

فهرست جلسات مباحثه فقه

رؤیت هلال؛ جلسه: 163 17/2/1402

بسم الله الرحمن الرحيم

ادامه فقه الحدیث روایت بطن نخله (2)

عدم تنافی روایت طالع الدنیا و روایت بطن نخله در توالی شب و روز - نقد قول مناط بودن ابتعاد خاص قمر از زمین در رؤیت هلال – لزوم بررسی وجوه ثبوتی تطبیقی شهر قمری بر شبانه‌روز

رد یک احتمال در معنای روایت بطن نخله

صفحه شانزدهم جزوه بودیم. در استظهار از این حدیث1 شریف بودیم. عبارت این‌چنین بود:

فإنّا إذا رأينا هلال رجب مثلًا فلا معنی لأن نقول هذا الزمان الجاري و الليلة الحاضرة، من الشهر السابق جمادي الآخرة2

صحبت این بود که آیا این استظهار سر می‌رسد یا نمی‌رسد. دو چیز به هم عطف شده است و از عطف آن‌ها مقصودی هست. «إذا رأينا هلال رجب»؛ چه زمانی؟ زمانش در اینجا ذکر نشده است. «فلا معنی لأن نقول هذا الزمان الجاري»؛ وقتی هلال را دیدیم معقول نیست که بگوییم این زمان جاری «و الليلة الحاضرة»؛ لیله حاضره اخص از زمان جاری است. لذا چیزی که این جزوه در صدد استظهار از حدیث شریف است، تعمیمی است که از «اللیلة الحاضرة» می‌خواهد به «الزمان الجاری» بدهد. این‌ها باید سر برسد. دقت‌های کار را پی بگیریم. بعداً هم با جملاتی که می‌آید، استظهار کنیم که آیا سر می‌رسد یا نه؟

راجع به زمان مطلب هم عرض کردم قرطبی سه قول نقل می‌کند. دیروز به من مطلبی را دادند. نسبت به عبارتی است که دیروز خواندیم: «و کانوا یرون انه من جمادی و هو من رجب»؛ «گویا مراد این است که چون مسلمین شب قبل هلال رجب را ندیده بودند، خیال می‌کردند این روز، روز آخر جمادی الآخره است. درحالی‌که درواقع امروز روز اول رجب بوده است. و شاهد آن این است که در شب قبل برخی هلال رجب را دیده بودند. کما این‌که شرح کافی ملاصالح مازندرانی به این صورت است.»

ملاصالح داماد مجلسی اول هستند. در آن جا آمده:

وأمر عليهم ابن عمته عبد الله بن جحش الأسدي إلى عير قريش فيهم عمرو بن عبد الله الحضرمي وغيرهم فوجدوا العير في بطن نخلة في آخر يوم من جمادي الآخرة وقد طلبوا الهلال في الليلة الماضية فلم يروه فظنوه أنه من جمادى الآخرة فشدوا على ابن الحضرمي فقتلوه وساقوا العير وأخذوا أموالهم فقالوا أهل بطن نخلة إنا قد رأينا الهلال وشنعوا على المسلمين بأنهم استحلوا القتال في الشهر الحرام3

«لذا می‌توان گفت ولو مسلمین حاضر در این واقعه، یوم را لاحق به شب قبل می‌دانستند اما چون در شب قبل هلال را ندیده بودند، خیال می‌کردند هنوز جمادی است، درحالی‌که درواقع رجب بوده. مشرکین هم گفتند آن شب –اگر واقعه در شب بوده- یا شب قبل از واقعه –اگر در روز بوده- هلال را دیده‌ایم».

ملاحظه می‌فرمایید این توضیح جناب ملاصالح برای روایت روضه کافی است. دیروز سؤالاتی مطرح بود که ما به‌گونه‌ای توضیح بدهیم و بگوییم مسلمانان ندیدند و خیالشان می‌رسید؛ [در حالی] که «هو من رجب».... این قبول است و ما مشکلی نداریم. صحبت سر این است که این عبارت ملاصالح چطور توضیح روایت می‌شود. با ضمیمه این نکات اصل خود این‌که آیه شریفه مربوط به سریه هست، ظاهراً با آن استقرائی که دارد شاید به نحو متواتر باشد. چون هر سه قولی که دارد در اصل مطلب موافق هستند. البته یک روایت در شأن نزول آیه هست که شخصی دیگری بوده و یک نفر بوده. حالا شاید همان یک روایت درجه تواتر را پایین بیاورد. یا سبب بشود که اصلاً خود این شأن نزولی که ما بحث می‌کنیم به‌عنوان متواتر منطقی نتوانیم جلو ببریم. آن روایت می‌گوید آن شخص یک نفر بود و خودش کار فردی کرد و … .

آن چیزی که باید مرتبه به مرتبه جلو برویم، این است: اول، آیه شریفه و سریه عبد الله بن جحش، مسلم است. فرض هم می‌گیریم که فعلاً متواتر است، به‌خاطر تعدد اقوالی که هست. یک قضیه هم بعد از این است که آن هم قریب به تواتر است؛ لذا با این فرمایش اینجا جور در نمی‌آید، آن این است که بین خود مسلمین هم اختلاف شد. یعنی این‌طور نبود که مسلمانان مطلقاً با هم ماه را ندیده بودند و یک کاری را انجام بدهند. اتفاقا خود رئیس که عبد الله بود نهی می‌کرد و می‌گفت نکنید. این مخالفت یک چیز جا افتاده است. اگر شما ده‌ها نقل را ببینید می‌بینید که این مخالفت بوده است. و حال این در این توجیهی که ما در اینجا انجام می‌دهیم از آن اختلافی که بین مسلمانان بود کاملاً غض نظر کرده‌ایم. این هم نکته‌ای است که راجع به اصل اختلاف در قضیه مسلمانان هست.

نکته دیگر این است که بعد از این‌که آن‌ها کار خودشان را انجام دادند و به او تیر زدند، آیا این واقعه در شب بود یا در روز بود؟ بعد هم مشرکین گفتند که حرام است. آن چه که مقابل افاده­ی ایشان در این برگه هست، این است که وقتی آدم یک عذر روشنی برای جواب دارد، چیزهای دیگری نمی‌گوید. اگر مفاد این بود که آن‌ها ندیده بودند و اهل بطن نخله دیده بودند، تنها جواب آن‌ها این بود:‌ «انا کنا جاهلین». ما ندیده بودیم و نمی‌دانستیم. بله، وقتی کسی عذر جهل دارد... اگر من می‌دانستم نمی کردم. چه تشنیعی بر من است؟! و حال آن‌که من ندیده بودم! آدم عذر روشن‌تر در قبول را رها کند و سراغ این برود که قبول کند؟! لذا همین که در هیچ کجا نقل نشده که جیش مسلمین در جواب تشنیع آن‌ها گفته باشند ما نمی‌دانستیم، دال بر این است که پس بین آن‌ها اختلاف بود. صحبتش بود. حتی بین خودشان صحبت از حیات دنیا و امثال آن بود.

این فرمایش مرحوم ملاصالح بود. البته هنوز توضیح روایت مانده است. هنوز باید راجع به آن بیشتر تأمل کنیم. هنوز باید ربط فرمایش ملاصالح و علامه مجلسی در توضیح روایت روضه کافی را ببینیم.

سه قول در تفسیر روایت بطن نخله

همان‌طور که عرض کردم سه قول بود. قول اول، قول ابن اسحاق4 بود. ابن اسحاق در ١۵١ وفات کرده. یکی از بزرگ‌ترین مورخین عالم اسلام است. او می‌گوید آخر روز رجب بود و مسلمانان می‌گفتند که به خیال ما ماه شعبان داخل شده بود. اصلاً قولش چیز دیگری است و ربطی ندارد. عجیب این است که قرطبی می‌گوید «و هو الاشهر». یعنی قرطبی قول ابن اسحاق را اشهر می‌داند. این هم خودش عجیب است.

شاگرد: واقدی هم همین را نقل می‌کند.

استاد: بله، واقدی متوفای 207 است. ظاهراً در طبقه شاگردان ابن اسحاق به حساب می‌آید.

قول دوم5؛ از سُدی مقابل آن نقل شده است که بحث ما است. سدی می‌گوید در آخرین روز جمادی الآخره بود، و آن‌ها گمان می‌کردند که روز آخر است و بعد معلوم شد که اول رجب است. سدی متوفای 128 است. کلبی‌ها6 –پدر و پسر- بعد از دویست وفات کرده‌اند. اما پدرش که محمد کلبی است، در ١۴٠ وفات کرده است. حدود بیست سال بعد از سدی وفات کرده است. این دو هم دو مورخ بزرگ هستند. واقدی هم که معروف است. واقدی و هشام بن محمد تقریباً معاصر هستند و از بزرگان مورخین هستند. سدی در 128 وفات کرده و از این‌ها جلوتر است و این قول را قبول کرده است. قرطبی نمی‌گوید که سند ابن عباس کجا است. نشد در سائر کتاب‌ها پی‌جویی کنم و ببینم نقلی که قرطبی از ابن عباس دارد، کجا است. ابن عباس از همه این‌ها اقدم است.

شاگرد: من از خود ابن عباس ندیدم. دیدم که از غلام ابن عباس نقل شده است.

استاد: عبارت قرطبی از خود ابن عباس بود. معمولاً هم غلامش از خود ابن عباس نقل می‌کند. این‌که این سند از کجا است و قرطبی آن را از کجا می‌آورد، ان‌شاءالله پی‌جویی می‌کنیم. بحث تاریخی آن خیلی مهم است. سه تا قول باشد و با هم مختلف باشند! البته دو تا از آن‌ها را می‌توان با هم جمع کرد. یکی از آن‌ها که نمی‌شود. این روایت هم تقریباً صریح در رد آن قول ابن اسحاق است که قرطبی می‌گوید «هو الاشهر». ولی دو قول بعدی را توضیح دادم و روی آن بیشتر تأمل می‌کنیم.

شاگرد: برای قول اول مویدی هست. در نقشه رؤیت‌پذیری هلال در آن سال، هلال رجب قابل اختلاف نیست. یعنی روز قبل در کل منطقه جزیرة العرب قابل دیدن نبوده ولی روز بعدی قابل دیدن است.

استاد: منظورتان نرم‌افزار است؟

شاگرد: بله، اما هلال شعبان در منطقه بنفش است که اختلاف هست.

استاد: این هم به‌عنوان مؤیدی از ناحیه نرم‌افزار است. ان‌شاءالله بررسی کنیم.

شاگرد٢: اقول شب و روز را هم گفته‌اند؟ چون این‌ها سه قول در کنار هم نمی‌شود.

استاد: ببینید صریح نقل روایت ابن اسحاق و واقدی «کان فی آخر یوم من رجب» بود.

شاگرد: ممکن است منظور از یوم، شبانه‌روز باشد. و این‌که ابن عباس شب گفته، شاید منظور شب آخر یوم رجب مقصود باشد. یعنی جیش مسلمین قبل از غروب دیدند یا بعد از غروب دیدند؟

استاد: این‌که کلمه یوم را به‌معنای شبانه‌روز بگیریم، احتمالی است که قول سدی و ابن عباس را به هم نزدیک می‌کند. اما نمی‌تواند قول آن‌ها را با قول ابن اسحاق جمع کند. چون بین آن‌ها یک ماه فاصله است. چطور می‌خواهیم جمع کنیم؟!

شاگرد: نمی‌خواهم جمع کنم، می‌خواهم بگویم حیثیت آن فرق می‌کند.

استاد: بله، در این‌که ظاهر «کان من یوم…»، روز را می‌رساند، شکی نیست. یعنی وقتی عرف آن را می‌بیند می‌گویند روز است. اما این‌که تاب این را دارد که اغاره آن‌ها در شب بود و مقصود از «کان آخر یوم من رجب»، یعنی «کان آخر یوم و لیلة» که شبانه‌روز است، صحیح است. یعنی عبارت تاب این را دارد.

اختلاف در تطبیق زمان واقعه بطن نخله بر آخر جمادی و آخر رجب

شاگرد٢: هر دو قول که آخر جمادی و آخر رجب را نقل می‌کنند، می‌گویند در رأس ماه هفدهم از هجرت پیامبر بوده، این چطور جور در می‌آید؟

استاد: این تعبیر در همه نقل‌ها نیست.

شاگرد٢: در مغازی سریه ذی العشیره را در ماه شانزدهم و در ماه جمادی می‌داند، سریه عبد الله بن جحش را در ماه هفدهم می‌داند که آخر رجب و اول شعبان است. اقول دیگر هم همین ماه هفدهم را می‌گویند، ولی در ماه جمادی است.

استاد: اگر در ماه جمادی باشد، هجرت ربیع الاول بود. یک سال بعد از آن هفدهم می‌شود که پایان جمادی الآخر می‌شود. منافاتی ندارد.

شاگرد: این در صورتی است که خود ربیع را حساب کنیم. اگر رأس هفده را از خود ربیع الثانی بشماریم، پایانش در ماه رجب می‌شود.

استاد: که مؤید قول ابن اسحاق می‌شود.

شاگرد: بله.

استاد: خب در مورد این روایت که هیچ وجهی به ذهنم نمی‌آید که این روایت با آن موافقت کند. «قد دخل الشهر الحرام» مخالف صریح قول ابن اسحاق است.

شاگرد: جنگ بدر را هم ماه نوزدهم حساب می‌کنند که رمضان است. دراین‌صورت با جمادی که هفدهم باشد، سازگار نیست. یعنی اگر رمضان نوزدهم باشد، رجب باید هفدهم باشد.

استاد: بله، ولی با این اختلافات عجیب در خصوصیت کار…؛ این‌که در اول ماه بود یا آخر ماه بود، مانعی ندارد در آن هفده مسامحه شده باشد. یعنی هفده را اول ماه حساب کند و یکی هم آن را کامل حساب کند. مثلاً می‌گویند فلانی چند سالش است؟ می‌گویند پانزده سال است. دیگری می‌گوید شانزده سالش است. می‌گویند یعنی پانزده سال کامل کرده و وارد شانزده شده است. این مسامحات صورت می‌گیرد. او گفت شانزده و دیگری گفت پانزده. می‌گوید منظور من کمال پانزده بود و دیگری می‌گوید منظور من شروع در شانزده بود. این‌ها چیزهایی نیست که بگوییم نص در این است که تأیید مسلم برای قول ابن اسحاق باشد.

خب حالا استظهار این جزوه سر می‌رسد یا نه؟ تعمیم «حیث راوا الهلال قالوا قد دخل الشهر الحرام»، با این بیان درست می‌شود که بگوییم «فإنّا إذا رأينا هلال رجب مثلًا فلا معنی لأن نقول هذا الزمان الجاري»؛ که اعم از لیل است، «و الليلة الحاضرة، من الشهر السابق جمادي الآخرة»؛ روایت این را می‌گوید یا نه؟ به عبارت استدلال امام و محط اصلی استدلال ایشان چیست که می‌فرمایند: «کذبوا ان اهل بطن نخله حیث راوا الهلال قالوا قد دخل الشهر الحرام»؛ نمی‌شود هلال را ببینند درحالی‌که هنوز شهر نیامده است. این استدلال چه چیزی را می‌رساند؟

جمع بین روایت طالع دنیا با تقدم شب بر روز در روایت بطن نخله

مرحوم مجلسی7 فرمودند این روایت با روایاتی که می‌گوید روز بر شب مقدم است، منافاتی ندارد. توضیحی هم ندادند. به نظرم سابقا که در بحارالانوار گشتم، از خود عبارات علامه در توضیح عدم منافات ندیدم. اگر شما دیدید به ما بگویید.

من در توضیح فرمایش ایشان این‌طور عرض می‌کنم: شما خودتان را اول خلقت ببرید. طبق آن روایت حضرت فرمودند روز مقدم است. البته مرحوم مجلسی چندین بیان دارند که روز چطور مقدم بود، و حال آن‌که اگر خلقت را در هر لحظه‌ای حساب کنیم، کره زمین هم شب دارد و هم روز دارد. اظهر مواردش همان قبة الارض است. قبة الارض طوری است که وقتی در روایت8 دارد که طالع دنیا سرطان بود، یعنی نسبت به ربع مسکون. نه به کل کره که هم شب دارد و هم روز. این توجیه خیلی خوبی است. البته غیر از مطالب مربوط به عالم غیر ناسوتی است. چون نوعاً روایات به این صورت است. معصومین علیهم‌السلام چون همه عوالم را می‌دانند، وقتی حرف می‌زنند طوری می‌گویند که هم اینجا جور در بیاید و هم در آن عوالم.

شبیه قضیه جناب ذو القرنین است. برخی ها چه بحث‌های سبکی در «في‏ عَيْنٍ حَمِئَةٍ9» دارند که آن را چطور معنا کنند. درحالی‌که اصلاً مشکلی ندارد. چون دارد چند چیز را با هم بیان می‌کند. وقتی همه را در نظر می‌گیرید که چند چیز مقصود است، عبارت به‌خوبی واضح می‌شود. به گمانم در اینجا هم به این صورت است. یعنی حضرت می‌فرمایند طالع دنیا سرطان است، در قبة الارض هم روز سابق است، «وَ لاَ اللَّيْلُ سابِقُ النَّهار10». خب عدم منافات در اینجا به چه صورت است؟

شما همراه روز اول خلقت شوید. یعنی می‌گویید روز اول است، پس شب برای بعد از آن است. وقتی در شروع خلقت روز جلو است شب، بعد از آن می‌شود. چون شما می‌خواهید بیست و چهار ساعت حساب کنید. پس طبیعتاً در ابتدای خلقت «الیوم» برای شب قبل است که نبود؟ یا شب، برای روز بعد است؟ بنابراین در ابتدای خلقت مشکلی نیست و معلوم می‌شود که شب تابع روز بوده است. خب اگر همین‌طور تا امروز بیایید، خب چه فرقی می‌کند؟ همیشه روز جلو است وشب بعد از آن است. چطور ایشان می‌فرمایند منافاتی ندارد؟! منظور ایشان از عدم تنافی چیست؟

عرض من این است: اتفاقا قضیه در تطبیق این سه خط‌کش زمانی است. یک خط‌کش بیست و نه روز و نیم بود که برای سیر قمر است. سیصد و شصت و پنج روز و شش ساعت، قطعه زمانی سالیانه شمس است. یکی هم بیست و چهار ساعت است که برای کره زمین است که یک شبانه‌روز تشکیل می‌دهد. این سه قطعه زمانی واقعاً سه راسِم دارد. راسم حرکت شب و روز با راسم حرکت شهر با راسم حرکت سنه، سه راسمی هستند که سه قطعه زمانی مستقل پدید می‌آورد. تطبیق این سه خط‌کش و سه قطعه زمانی، حرف‌های بعدی را پیش می‌آورد. ما می‌خواهیم این سه قطعه را با هم تطبیق بدهیم. قطعه سال از قطعه شبانه‌روز چقدر کم می‌آورد؟ از شبانه‌روز شش ساعت زیاد می‌آورد. سیصد و شصت و پنج روز و شش ساعت است. قطعه ماه نسبت به قطعه شبانه‌روز چقدر زیاد می‌آورد؟ گردش ماه بیست و نه روز و دوازده ساعت است که دوازده ساعت زیاد می‌آورد.

خب حالا می‌خواهیم این قطعه‌ها را تطبیق بدهیم. عرض من این است: از اول خلقت جلو بیایید. وقتی یک ماه گذشت یعنی الآن که دور قمر صورت می‌گیرد، نسبت به حرکت زمین که شبانه‌روز است –که روز قبل از شب است- از ماه اول بیست و نه روز گذشته است، الآن دور قمر برای شبانه‌روز، کدام جلوتر است؟ شب بعد از روز است و روز قبل از آن است؛ اما الآن که به آخر بیست و نه روز می‌رسید، دوازده ساعت شب بعد و روز بعد را اشغال می‌کند. یعنی از آن‌ها سهمی را می‌گیرد. وقتی هم دوازده ساعت است، شب را سهم خودش کرد، در ماه بعد هم دوازده ساعت می‌گیرد لذا دو دوازده ساعت می‌شود؛ لذا یک شبانه‌روز جلو است. بنابراین این ماه که از اول خلقت با فاصله کمی جلو می‌رود، چون ماه بیست و نه روز و دوازده ساعت است، ماه از بیست و نه روز بیشتر دارد. وقتی بیست و نه روز، دوازده ساعت بیشتر دارد، حرکت ماه در دوماه، یک شبانه‌روز از بیست و نه روز، زیادتر دارد. از اینجا است که مجال می‌شود تا بگوییم شب می‌تواند سابق باشد. چرا؟ خب همین‌طور تا امروز بیاییم؛ همان‌طور که روز اول بود، شب هم دنبال آن بیاید. چرا این محاسبه‌ها را به هم بزنیم؟! وقتی که یک روز جلو شد، بعد بگوییم حالا دیگر شب جلو است و روز تابع آن است. چرا؟ چون کمبودی که شب اول خلقت داشت دیگر جبران شده است. یک روز جلو می‌رود. دو ماه بعد دو روز جلو می‌رود.

خب چرا آن‌ها را به هم بزنیم و بگوییم الآن شب اول ماه، اول است و بعد روز اول ماه است؟ نه این‌که همان‌طور که اول خلقت بود بگوییم امروز اول ماه است و شب پس از ماه که از اول خلقت آمده، شب اول است. چرا این «پس»ها را به هم بزنیم؟ به‌خاطر استدلال امام ع. می‌گویند وقتی دو-سه ماه گذشت، ما شب قبلش ماه را می‌بینیم، وقتی آن را دیدیم بگوییم «لم یدخل»؟! امشب با این‌که ما هلال را دیدیم، بگوییم چون اول خلقت شب‌ها پس از روز بود، حالا هم صبر می‌کنیم. با این‌که هلال را دیدیم می‌گوییم شب آخر ماه قبل باشد و فردا روز اول ماه باشد و شبش شب اول ماه باشد! می‌گویند این خلاف فطرت «اذا راینا الهلال فقد دخل الشهر» است. وقتی هلال را دیدیم ماه شروع می‌شود. با این‌که ماه شروع شده چطور بگوییم این برای بعد است؟! این مقصود اصلی من است.

شاگرد: بعد از چند ماه بعد از ظهر ببینند…؟

استاد: بعد از ظهر زمان جاری است و می‌خواهیم آن را توسعه بدهیم. فعلاً فرمایش مرحوم مجلسی را عرض می‌کنم؛ چطور فرمودند با آن منافاتی ندارد؟ عدم منافات از اینجا است؛ چون اول خلقت، روز جلو بود اما با گذشت چندین ماه عملاً شما وقتی هلال را می‌بینید که دیگر ماه جدید داخل شده است، با ورود ماه جدید معنا ندارد بگویید از اول خلقت، شب بعد از روز بود. خب صحبت سر این بود که برخی از روزها کم می‌آورد. پس به یک شبانه‌روزی رسیدیم که روز بود و شب نداشت. این مشکل بین راه پدید می‌آید. این جوابش این است که وقتی می‌خواهیم بدء شهر قرار بدهیم در بند این نیستیم که همه جا شب و روز داشته باشیم. الآن کبیسه ها به چه صورت است؟ سایر چیزهای دیگر که محاسبه‌ها مختلف است. محور عرض من این است: وقتی ذهن شریف شما در انطباق ثبوتی این‌ها خوب ورزیده شد، در جمع بین ادله اثباتیه مشکلی ندارید. چرا؟ چون می‌دانید که در تطبیق این سه خط‌کش زمانی ثبوتا چقدر محتملات هست. وقتی محامل ثبوت را می‌دانید اگر دو دلیلش اثباتی است و یکی این را می‌گوید و دیگری آن را می‌گوید، دیگر مشکلی پیدا نمی‌کنید. می‌گویید هر دوی آن‌ها گزینه‌های ثبوتی است. هر کدامش هم یک فوائدی دارد. شارع مقدس هم که آن گزینه‌های ثبوتی را می دانسته، به تناسب های حکم شرعی یکی را تخییرا، یا به تناسب مقام تعیینا قرار می‌دهد.

لذا باید در این وجه ثبوتی خیلی فکر کنید. ذهنتان هر چه مشغول شود و ذهنتان به زوایای ثبوتی این بحث آگاه شود، ادله اثباتیه راحت‌تر جمع می‌شود.

شاگرد: در روز اولی که روز قبل از شب بوده، ماه را در چه موضعی تصور فرمودید؟ یعنی این ثابت است که کجا بوده؟ این‌که می‌فرمایید اگر یک ماه بگذرد به این صورت می‌شود، موقعیت ماه در گردش به دور زمین به چه صورت بوده است؟

استاد: طبق ضوابط نجوم که امام علیه‌السلام برای سهل فرمودند، معلوم می‌شود که سهل کاملاً می فهمیده که حضرت چه می‌گویند. وقتی من می‌خوانم مقصود حضرت را به‌وضوح متوجه نمی‌شوم. چرا؟ این‌که «کان طالع الدنیا السرطان»، چرا مفروض آن فن بود، نمی‌دانم. مرحوم مجلسی راجع به این‌ها بحث کرده‌اند و وجوهی را گفته‌اند. ولی ظاهر این بود که در آن جا کاملاً سهل تأیید می‌کرد. یعنی امام علیه‌السلام طبق مقبولات منطقی و روی مبنای ای که او می‌دانست و قبول داشت، برای او توضیح دادند و او هم قانع شد. در آن جا حضرت فرمودند «قد علمت يا فضل أن طالع الدنيا السرطان و الشمس في مواضع شرفها؟». این‌که حضرت قمر را هم فرمودند یادم نیست.

شاگرد: «و الکواکب فی شرفها».

استاد: پس قمر هم در وقت شرف خودش می‌شود. یعنی حضرت طوری ترسیم کرده‌اند که شمس در طالع سرطان بوده. کواکب هم همگی در شرفشان بوده‌اند. طبق این ضابطه باید ببینیم که قمر در چه موقعیتی بوده. ولی با آن چیزی که من عرض می‌کنم علی ای حال ممکن است در ابتدای کار دو-سه ماه تفاوت باشد. این را نمی‌توانیم کاری کنیم که ماه بیست و نه روز و نیم است. یعنی نه سی روز کامل می‌شود و نه بیست و نه روز تمام می‌شود. پس این دوازده ساعت اضافی در چرخش ماه، در ابتدای خلقت ثابت بوده. خلاصه این با فاصله چندین ماه، جلو می‌افتد.

شاگرد2: این در صورتی است که سرعت تغییر ماه یک نواخت باشد.

استاد: یعنی درست است که ممکن است سرعت این‌ها تغییر بکند؛ اگر سرعت آن را متغیر فرض بگیریم به سال‌ها افزوده می‌شود. یعنی در مقصود من تفاوتی نمی‌کند. من فعلاً می‌گویم دو-سه ماه، شما سرعت را بطی‌ء می‌گیرید که چقدر طول می‌کشد؛ مثلاً بعد از صد سال دور می‌زند. خلاصه شما به یک جایی می‌رسید که این ضابطه کلی برقرار است. یعنی درست است که امروز، روز آخر ماه بود اما غروب این ماه وقتی هوا تاریک می‌شود هلال را می‌بینید. با این‌که هلال ماه بعد را دیدید، باز می‌گویید «اللیل تابع للیوم». این خلاف فطرت رؤیت هلال است. هلال را دیدید و شهر داخل شد. این اصل منظور من است.

شاگرد: اگر گردش طوری باشد که اولین باری که بعد از محاق، ماه دیده می‌شود در شب باشد.

استاد: مظنور من شب نبود، وقت غروب منظورم است.

شاگرد: منظورم همان است.

استاد: خب همه جا به این صورت است. یعنی اول خلقت رؤیت واضح ماه برای چشمی که نور خورشید مانعش می‌شود، این است که هلال را در وقت غروب ببیند.

شاگرد: پس با ملاحظه توان بشری می‌فرمایید.

استاد: بله.

شاگرد: ظاهراً در روایت دارد «و القمر فی الثور».

لزوم بررسی وجوه ثبوتی تطبیق شهر بر شبانه‌روز

شاگرد2: این‌که شب معیار باشد با قمر مناسبت دارد؛ چون وقتی معیار ماه را در مقابل شمس، قمر قرار دادیم. علامه مجلسی هم دارند کسانی که شمس را معیار قرار می‌دهند، شب را تابع روز می‌گرفتند و کسانی که قمر را معیار قرار می‌دهند برعکس است. مناسبت شب و روز را می‌توان در اینجا دخیل دانست؟

استاد: بله، یکی از فرمایشات ایشان همین انواع مطالب ثبوتی است. لذا مرحوم مجلسی فوائد هر کدام را گفتند. کسانی که در نجوم کار فنی می‌کردند؛ یعنی سر و کار آن‌ها با ریاضیات بود و می‌خواستند کاملاً منضبط و علمی جلو بروند، آن‌ها غروب را شروع ماه قرار نمی دادند. چرا؟ چون وقت غروب و وقت رؤیت هلال عرفی، متغیر است. در زمستان ساعت پنج آفتاب غروب می‌کند و در آن زمان رؤیت هلال می‌کنید، ولی در تابستان ساعت هفت. بلاد با هم فرق می‌کند؛ بلاد شمالی یک جور هستند و بلاد جنوبی جور دیگر. بلاد استوایی هم جور سومی هستند. یعنی چیزی بود که به کارشان نظم نمی داد. لذا آن‌ها نه طلوع و نه غروب را میزان قرار نمی دادند. البته برخی از آن‌ها ابتدای روز را فرموده‌اند. همان هم باز مشکلاتی داشت. کسانی که منضبط‌تر کار کردند، زوال را قرار دادند. یا نصف شب را.

در این بخش، دقت کار شروع می‌شود. یعنی ثبوتا برای انطباق این سه خط‌کش حتماً لازم نیست روز و شب را واحدهای لایتجزی در نظر بگیرید. یعنی یکی از طرق ثبوتی انطباق این خط‌کش­ها این است که روز را نصف کنیم. یعنی می‌گوییم روز نصفه شود، که نصف قبل از آن برای عنوان قبلی است. نصف روز برای ماه بعدی است. کما این‌که الآن ما مانوس هستیم و خودمان توجه نداریم. الآن که ساعت دوازده شب می‌شود، ساعت دوازده و دو دقیقه شما می‌گویید دوشنبه است یا یک‌شنبه است؟ می‌گویید هنوز که یک شنبه است، تازه شب شده! ولی خب شما از حیث تقویم همین که دوازده رد شد می‌گویید دوشنبه است و مشکلی هم ندارید. هنوز هم صبح نشده است. چرا؟ به‌خاطر این‌که شب را نصفه کنید. در برچسب‌زنی شب را نصف می‌کنید و به نصف شب برچسب یک‌شنبه می‌زنید. شب که نصف شد، نصفی از آن یک‌شنبه بود و نصف دوم آن برچسب دوشنبه دارد. مشکلی هم نداریم.

این‌ها را عرض می‌کنم چون شما برای انطباق ثبوتی شبانه‌روز با تقویم یک‌ش‌نبه و دوشنبه، با تقویم روز بیستم ماه و بیست‌ویکم ماه، در اول ماه چند راه دارید. مثلاً اگر شنبه و یک‌شنبه بود و خواستید برچسب ماه بزنید؛ می‌گویید الآن اردیبهشت است، امروز که شب شد می‌گویید دوازدهم اردیبهشت است. غروب که شد ساعت هشت شب چندم اردیبهشت است؟ دوازدهم اردیبهشت. بعد از دوازده می‌گویید حالا ساعت یک سیزده اردیبهشت است. یعنی شما باز در تقویم شب را نصفه کردید. در برچسب‌زنی آن را نصف کردید. نصف شب را می‌گویید دوازدهم است و نصف دیگرش را می‌گویید سیزدهم. این‌ها چیزهای ثبوتی روشنی است. بعضی از مشهورات سبب می‌شود این وجوه ثبوتی در کلاس و بحث علمی ضعیف شود. درحالی‌که این رهزن است. ذهن ما باید در تمام وجوه ثبوتی قوی شود. این وجوه ثبوتی در کلاس برای ما در جمع بین ادله کار می‌کند. ما فوراً نمی‌گوییم این روایت با آن معارض است. درحالی‌که معارض نیست. جهات ثبوتی کار چند وجه در عرض هم یا طول هم هستند و شارع برای انفع مقاصد تشریع خودش هر کدام را تخییرا یا عزیمتا انتخاب می‌کند.

استفاده از روش حذفی در پاسخ به قول ابتعاد خاص قمر از زمین

شاگرد: پس اگر ما عبادتی داشته باشیم که ظرف آن کم‌تر از صبح تا غروب باشد، نمی‌توانیم آن را تقطیع کنیم و احتمال ثبوتی تقطیع آن توسط شارع هم هست. الّا صوم که به این صورت نیست.

استاد: بله، مثالی که دیروز شروع شد و ناتمام بود این بود؛ اگر دلیلی بیاید به این صورت «اذا رایت هلال رجب فلا تبرح من مکانک و اقرأ سورة الحمد» بیاید، معنایش چیست؟ قبلاً از آن بحث کردیم. تکرار و ملکه شدن آن خیلی خوب است. در این بیانی که الآن می‌خواهیم بگوییم به این صورت است که در عرف و شرع محور، هلال قرار گرفته است. «رایتم الهلال»؛ دیروز آقا فرمودند عده‌ای می‌گویند که این هلال نماینده ابتعاد خاصی است. یعنی گویا داریم خود هلال را طریقی به‌سوی آن بُعد می‌گیریم. طریقیت رؤیت را هم که گفتند، به این صورت معنا کردند.

خب اولاً این‌که این ابتعاد در جایی نیامده است، بلکه ما برای توضیح، به این صورت تفسیر کرده‌ایم. مطلب دیگر به این صورت بود که ما یک مسیری را به‌صورت روش حذفی طی کردیم؛ به یک مصداقی رساندیم که دو فتوای مراجع که می‌گویند تلسکوپ مجزی است و کسانی که می‌گویند تلسکوپ مجزی نیست، خودش را نشان می‌داد. یعنی مسیری را طی کردیم و به یک جایی رسیدیم که موضوع اختلاف دو فتوا را دقیقاً فرض گرفتیم و درعین‌حال باید در آن جا حرف بزنیم. نقطه سرنوشت‌ساز بود. در روش حذفی کجا بود؟ همین‌طور آمدیم و آمدیم و تا مطرح کردن لایه‌های بالای آن سهمی جلو آمدیم. الآن شکل شلجمی را در این شبکه‌ها برای هم می‌فرستند. یعنی شکلی است که همه بچه‌ها هم آن را دیده‌اند. بالاهای این شکل سهموی دو-سه لایه است.

این اختلاف فتوا را دقیقاً فرض می‌گیریم؛ در مرز بین دو لایه سهمی، نه در دماغه این سهمی. با روش حذفی به لایه‌های این سهمی و مرز آن‌ها آمدیم، بعد طوری آن را فرض گرفتیم که دو فتوای مقابل کاملاً جدا شود. قم چون شمالی است، درواقع محال است که با چشم غیرمسلح ببینیم. مثال فرضی است. یعنی تنها و تنها در قم هلال با تلسکوپ رؤیت می‌شد. خب کسی که فرمود تلسکوپ مجزی نیست، می‌گوید رؤیت در قم فایده‌ای ندارد. به روی این لایه‌های سهمی می‌رویم؛ مثلاً صد کیلومتر آن طرف‌تر نزدیک کاشان می‌رویم. طرف دیگر مرز این لایه سهمی کاشان است که در آن جا می‌گویند اگر شما آن را با تلسکوپ پیدا کردید می‌توانید تلسکوپ را کنار بگذارید و آن را با چشم عادی هم ببینید. چون دقیقاً جای آن را پیدا کرده‌اید.

اینجا آن روش حذفی بود که بیان شد. الآن شما می‌گویید که آقایان «اذا رایتم الهلال» را به‌معنای بُعد می‌گیرند، خب در قم تنها با تلسکوپ دیده می‌شود، در کاشان ممکن است به غیر تلسکوپ دیده شود، دقیقاً در کاشان و قم شما می‌گویید که ابتعاد شده یا نشده؟ روی مبنای کسانی که می‌گویند «اذا رایتم الهلال» بُعد خاصی است، لذا وقتی با تلسکوپ می‌بینید هنوز بُعد نشده است. الآن در کاشان می‌بینند ولی در قم تنها با تلسکوپ می‌بینند، آن بُعدی که شما می‌گویید موضوع است، شده یا نشده؟

شاگرد: در کاشان؟

استاد: بُعد که جایی ندارد. ابتعاد القمر عن الشمس، شده یا نشده؟

شاگرد: یعنی بستگی به این ندارد که آقایان قائل به ابتعاد آفاق شده باشند یا نشده باشند؟

استاد: خب دارد یا ندارد؟ من همین را می‌گویم. شما می‌گویید وقتی «اذا رایتم الهلال» را می‌گویید مطلب تو ثابت نشده است، چرا؟ چون آن‌ها می‌گویند «الهلال»، یعنی هلال بُعد خاص. آن باید این اندازه فاصله بگیرد. مشکل این بود: او می‌گفت دیروز که با تلسکوپ دیدید هنوز آن بُعد نشده بود، پس شهر شرعی نبود. اما روش حذفی این‌گونه بود که به جایی رسیدیم که زمان‌ها را یکی کردیم. دیگر نگویید هنوز آن بُعد نشده است. در زمان واحد است؛ غروب یکی است، تنها او پایین‌تر است و ما شمالی‌تر هستیم. خب در اینجا بُعد شده یا نشده؟ ما فقط با تلسکوپ می‌بینیم و آن‌ها تنها با چشم عادی می‌بینند.

شاگرد: می‌توانند بگویند «انما علیک مغربک و مشرقک»… .

استاد: بُعد را بگویید. سر جای دیگری نروید.

شاگرد: بُعد را به این صورت می‌گویند که آن مقداری است که شما با چشم عادی می‌بینید.

استاد: نه، کتاب‌های آن‌ها را ببینید.

شاگرد2: قبلاً فرمودید اگر بُعدی باشد که ما ببینیم دور پیش می‌آید.

شاگرد: پیش‌فرض حضرت‌عالی این است که وقتی آقایان می‌گویند طریق به بُعد است، منظور بُعد خاصی است. مثل رؤیت جدران که می‌گویند طریق به یک فاصله خاصی است. درحالی‌که برخی از آقایان این را نمی‌گویند. می‌گویند رؤیت طریق است اما طریقی مثل مسافت جدران نیست. بلکه آن ابتعاد ممکن است هر ماه متفاوت بشود.

استاد: ببینید الآن فرض گرفتیم که لحظه غروب خورشید است و این لحظه غروب برای قم با لحظه آن در کاشان یکی است. هر دو ایستاده‌ایم و داریم می‌بینیم. در کاشان چون عرض شمالی کم‌تر است، در این لایه شلجمی می‌توانند ببینند، اما ما چون شمالی­تر هستیم نمی‌توانیم ببینیم. لحظه غروب ما یکی است، در این لحظه آیا آن‌ها دو بُعد را فرض می‌گیرند؟ یعنی می‌گویند ما قمی ها چون شمالی تر هستیم، بُعدمان با بُعد آن‌ها فرق می‌کند. امروز برای ما آن بُعد نیست و روز ما هم نیست اما برای آن‌ها بُعد هست.

الحمد لله کسانی که کتاب رؤیت هلال را نوشتند هستند؛ آن‌ها به‌شدت مدافع این بُعد هستند. هم صاحب هیویات فقهیه که از این دفاع کردند هستند. ظاهراً ایشان قبل از کتاب رؤیت هلال مسأله بُعد را مطرح کرده‌اند. آن‌ها همه هستند، ببینیم که آیا همه آن‌ها این را می‌پذیرند؟ یعنی دقیقاً فرض ما را در قم و کاشان در لحظه غروب واحد می‌پذیرند یا نه؟ یعنی آن‌ها بگویند بُعدی که ما می‌گوییم در لحظه واحد برای قم نیست و برای کاشان هست. اگر این را بگویند بحث طور دیگری جلو می‌رود. اما اگر مقصود آن‌ها از ابتعاد دیروز و امروز بود، می‌گفتند دیروز که با تلسکوپ دیدیم اما با چشم نتوانستیم ببینیم، قمر به آن بعد نرسیده بود. فردا بُعد آن بیشتر شد و با چشم دیدیم. لذا بود که من روش حذفی را اعمال کردم. یعنی دیگر فاصله زمانی نباشد که بگویند دیروز به آن بعد نرسیده بود. الآن که یک لحظه است، به آن بُعد رسیده یا نرسیده؟ بُعد هم برای آسمان است و زاویه آن معلوم است. ابتعاد القمر عن الشمس که مشکلی ندارد. از نظر هیوی و سماوی روشن است. آیا تا اینجا جلوتر می‌روند؟ یعنی بگویند منظور بُعد شناور است. بُعد قمر از شمس، بعدی است که برای قاطنین زمین فرق می‌کند. در کاشان، بُعدی است برای خودش، و در قم، بُعدی برای خودش است. باید سؤال شود که در اینجا همه جلو می‌روند یا نه؟

شاگرد: بُعد آن‌ها یکی است ولی زاویه یکی طوری است که اگر بخواهد با چشم ببیند باید کم‌تر شود. یعنی اصل اشکال، اشکال مصادره شما است.

استاد: بله، لذا من آن اشکال را قاطع می‌بینم. آن به ذهن قاصر طلبگی من، اشکال قاطعی است؛ یعنی شما از طریق تشبیه به حد ترخص، سراغ این رفتید که به رؤیت طریقیت دادید. طریق به چیست؟ همان‌طور که حد ترخص فاصله خاصی است، رؤیت هم طریق به ابتعاد خاص است. اشکالی که در آن جا وارد شد این بود: ما در حد ترخص ابتعاد ثابت داریم. اما در ابتعاد قمر از شمس، ما ابتعاد ثابت نداریم. ده‌ها پارامتر و متغیر دخالت می‌کند. به نظرم این اشکال واردی است. رؤیت طریقیت به چه ابتعادی دارد؟ هر ماه ابتعاد خودش را دارد! این‌که ابتعاد نشد. در اینجا که ما ذو الطریق نداریم.

شاگرد: می‌گویند به اندازه‌ای که چشم غیر مسلح ببیند.

استاد: دور بود. مصادره بود.

شاگرد2: جامع آن بیان مرحوم خوئی بود. فرمودند نقاطی که چنین وصفی داشته باشد. رؤیت پذیر باشد.

استاد: رؤیت پذیر بودن، رؤیت عرفی است یا رؤیت متعارف؟

فهم موضوعیت یوم، لیل و شهر، در احکام شرعی به وسیله تناسب حکم و موضوع

من مثال‌ها را عرض کنم. الآن در کاشان با چشم عادی می‌بینند ودر قم با تلسکوپ می‌بینند، عرف عام را در همین فرض ملاحظه کنید. در قم که با تلسکوپ می‌بینند اگر دلیل شرعی بگوید «اذا رایت هلال شهر رجب فاقرأ سورة الحمد»، الآن در کاشان که با چشم می‌بینند، در ارتکاز عرف و استظهار عرفی از دلیل، همین‌جا اگر با تلسکوپ ببینند می‌گویند «لم نر هلال رجب»؟! یا می‌گویند «لم نر الهلال»؟! این‌ها صدق های عرفی است. قبلاً از اضافه آن صحبت شده بود.

مثال را جلوتر می‌برم. چند دلیل با هم می‌آید، فرق آن‌ها را با هم ببینیم. «اذا رایتم الهلال فاقرؤوا سورة الحمد». این یک دلیل. دلیل دیگر می‌گوید: «اذا رایت هلال رجب فاقرأ سورة الحمد». دلیل دیگر می‌گوید: «اذا رایت هلال رجب فقد دخل شهر رجب». دلیل دیگر می‌گوید «اذا رایت هلال رجب هنِّئ شهر رجب». دلیل دیگر می‌گوید «اذا رایت هلال رجب، فلاتقاتل»، در شهر حرام مقاتله حرام است.

در اینجا وقتی ادله مختلف می‌آید، موضوع حکم کدام است؟ «لاتقاتل» می‌گوید هنوز دو ساعت مانده است، لذا صبر می‌کنم. اتفاقا در روز دیدیم و هنوز دو-سه ساعت مانده است، معلوم است که این دو-سه ساعت روز ماه جمادی الآخره است. «اذا رایت هلال رجب فلاتقاتل» یعنی «دخل الشهر» از شب. نه از روز که می‌دانی دنباله روز است.

مثال اخیر من این است: «اذا رایت هلال رجب فلاتقاتل و ان بقی ساعات من النهار»، این خودش یک مثال است. اگر چنین دلیلی بیاید، شما آن را تخصیص می‌بینید یا ارشاد؟ ارشاد به این‌که موضوع مقاتله، اصل شهر است، نه یوم و نهار؟ یا تخصیص می‌زند؟ دلیل آمده می‌گوید «اذا رایت هلال رجب فلاتقاتل وان بقی من النهار ساعات»، دیگر مقاتله ممنوع است. در اینجا دلیل تصریح می‌کند. اگر دو بعد از ظهر هلال را دیدید، خود دلیل می‌گوید مقاتله نکن. اگر چنین دلیلی باشد، «لاتقاتل» می‌گوید آن دلیلی که می‌گفت این روز، برای جمادی است را تخصیص می‌زند؟ این دو-سه ساعت را هم تخصیصا جدا می‌کند؟ طبق اصل روز جمادی بود و می‌توانستیم مقاتله کنیم، اما این دلیل آن را تخصیص می‌زند و می‌گوید چون در این دو-سه ساعت هلال دیده شد، مقاتله نکن. این آیا تخصیص است؟ یا وقتی می‌گوید «اذا رایتم هلال رجب فلاتقاتلوه و ان بقی من النهار ساعات»، دارد ارشاد می‌کند که موضوع حرمت مقاتله لحظات شهر است. نه شب شهر حرام یا روز شهر حرام. استظهار از این کدام یک است؟ تخصیص اولی است یا ارشاد به موضوع؟

شاگرد: اگر هلال را ببیند همان لحظه شهر شروع می‌شود؟

استاد: آقای خوئی همین‌طور فرمودند. فرمودند وقتی هلال را ببیند شهر شروع شده است اما در محاسبه شبانه‌روز شب را حساب می‌کنند.

شاگرد: ممکن است هلال دیده شود و از اماراتی باشد که شهر بعد از آن داخل می‌شود.

استاد: آقای سیستانی هم همین‌طور فرمودند. ان‌شاءالله به فرمایش ایشان می‌رسیم. ایشان می‌فرمایند وقتی ما محتاج به چیزی هستیم، چرا مثل استادمان آقای خوئی بگوییم اشتراک در شب داشته باشند و محاسبه از شب آمریکا باشد؟ بلکه از همین حالا شب خودمان را می‌گوییم.

شاگرد: من از فرمایش شما متوجه شدم که وقتی هلال دیده شد ماه شروع شده است.

استاد: من از اول تا به حال به‌دنبال همین هستم که سر برسد. من می‌گویم ما یک موضوعات ثبوتی داریم که به تناسب حکم و موضوع تعیین می‌کنیم که این حکم برای کدام است. بله، ثبوتا وقتی اهلال هلال شد، لحظات ماه جدید شروع می‌شود.

شاگرد: این دلیل می‌خواهد چون ممکن است ماه از شب شروع شود.

استاد: کاملاً قبول داریم. حتی قائل دارد. آن چه که من عرض می‌کنم می‌خواهم برایش شواهد بیاورم که ممکن هست یا نه. اگر ممکن است برای جمع بین بعض ادله، کارساز است و به تعارض برخورد نمی‌کنیم. اگر بگوییم ممکن است کافی است. لذا مثال امروز را عرض کردم. یعنی «ولو بقی ساعات من النهار» تخصیص می‌زند یا ارشاد می‌کند به این‌که موضوع حرمت مقاتله لحظات شهر است، نه شب و روز؟ چون مقاتله که به شب و روز ربطی ندارد. حرام است. اگر ارشاد به موضوع شد و استظهارش تام شود مؤید عرض من می‌شود.

والحمد لله رب العالمین

کلید: شهر شرعی، شهر نجومی، حرکت دورانی زمین، حرکت وضعی زمین، روش حذفی، تناسب حکم و موضوع، رؤیت هلال، طریقیت رؤیت، روایت بطن نخله، روایت طالع دنیا

1الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏8 ؛ ص332

2رویة الهلال بالعین المسلحه

3 شرح أصول الكافي، ج١٢،ص۴۶٧

4 تاریخ خلیفة بن خیاط، ص ٢۴

5 تفسير مقاتل بن سليمان (1/ 184)

6 البدء و التاریخ للمقدسی، ج ۴،‌ص ١٨٢-١٨۴؛ «و كان آخر يوم من جمادى الآخرة [على] زعم الكلبي».

7 بحار الأنوار - ط مؤسسةالوفاء، ج۵٩،ص١۶؛ برای توضیح بیشتر ر.ج به فدکیه

8 تحف العقول ؛ النص ؛ ص447

9 الکهف 86

10 یس ۴٠