بسم الله الرحمن الرحیم

سال ۱۴۰۰-جلسات مباحثه فقه-بحث رؤیت هلال

فهرست جلسات مباحثه فقه

فقه: جلسه 73: 19/11/1400

بسم الله الرحمن الرحیم

مبدأ واحد شروع ماه قمری برای کل کره

شواهد عدم موضوعیت رؤیت برای شروع ماه، روایت سیاری و اشاره امام ع به سال کبیسه، نصف النهار دحو الارض، رؤیت‌پذیری ماه برای کل کره، خروج از محاق و رابطه آن با شروع ماه

تفاوت منازل قمر با برج های دوازده‌گانه

در صفحه دوازدهم بودیم.

لكن الآية الشريفة تجيب عن السؤال عن الأهلّة: «يسألونك عن الأهلّة قل هي مواقيت للناس و الحجّ»، و کون المراد منها هي منازل القمر غير واضح، لأنّ ظاهر الأهلّة هي أهلّة الشهور کما فسّرت بها في روايات أهل البيت(عليهم السلام)، و کما في قوله تعالي: «الحجّ أشهر معلومات» و «شهر رمضان» و «الأشهر الحرم»، و العرب لا تُسمّي جميع أطوار القمر هلالًا، و غاية ما نقله اللغويون تسميته هلالًا إلی التربيع، و لا يقال للبدر هلال أبدًا1

«… لأنّ ظاهر الأهلّة هي أهلّة الشهور»؛ نه تشکلات هلال یک شهر در فاصله یک ماه. «کما فسّرت بها في روايات أهل البيت عليهم السلام»؛ که نقل های آن را عرض کردم.

«و کما في قوله تعالي: «الحجّ أشهر معلومات»؛ میقات للناس و الحج اشهر معلومات؛ پس معلوم می‌شود که میقات بودن برای اشهر و هلال ماه ذی الحجه است. نه برای تشکلات در خود یک ماه.

«و «شهر رمضان»»؛ شهر رمضان یک میقات است. نه این‌که تشکلات ماه در یک شهر میقات باشد.

«و «الأشهر الحرم»»؛ فعلاً این به ذهنم می‌آید. نمی‌دانم آن وقتی که نوشتم چه چیزی در ذهنم بوده.

«و العرب لا تُسمّي جميع أطوار القمر هلالًا، و غاية ما نقله اللغويون تسميته هلالًا إلی التربيع»؛ تربیع در شب هفتم، خیلی بزرگ است. ولی خب بالاترین نقل قول است. دیگر بالاتر از تربیع قولی نداریم. نوعاً تا سوم هست و در یک قولی چهارم هم هست. «و لا يقال للبدر هلال أبدًا».

و هل المراد من المنازل في قوله تعالي: «و القمر قدّرناه منازل حتّی عاد کالعرجون القديم» و «و قدره منازل لتعلموا عدد السنين و الحساب» هي المنازل المعروفة عند العرب التي تكون للقمر في کلّ شهر؟ و هي کما يقال ثمانية و عشرون منزلًا، لكنّها لم تشتهر بعد الإسلام عند المسلمين2

در هیویات فقهیه به آیه منازل استدلال نکرده بودند. ایشان فقط میقات را فرمودند و اهله را بر منازل حمل کردند. ولی خب این‌که اصل خود منازل در قرآن کریم آمده دو آیه است اما این‌که آن‌ها منظور است؟ یا چیز دیگری منظور است. چهار احتمال را عرض کردم.

احتمال اول این است: «لكنّها لم تشتهر بعد الإسلام عند المسلمين»، واقعاً هم همین‌طور است. خیلی از چیزهایی که منظور از آن یک چیز خاص باشد، بین مسلمانان مشهور می‌شود. منازل قمر که ستاره‌های ثوابت –بیست و هشت ستاره- هستند، نزد عرب معروف بوده. اما به‌عنوان یک امر قرآنی، اسلامی و دینی مطرح نبوده. یعنی مسلمانان با عنایت به دین بگویند اسم‌های منازل قمر این‌ها است، این‌ها را نداشتند. بله، صورت عقرب با صبغه دین، روایات بین آن‌ها معروف است. در آن دیگر گیری نداریم. اما منازل قمر که با بروج دوازده گانه تفاوت می‌کند، لم تشتهر.

و لو کانت هي المرادة من الآيتين لاهتمّ بها المسلمون، علی أنّ لهذه المنازل أسماء معروفة لكواکب معينة حول منطقة البروج، و القمر و إن کان کلّ يوم ينزل في واحدٍ منها لكن يتغير في کلّ شهر، يعني أنّ القمر في اليوم السادس من الشهر مثلًا لا يكون دائمًا في منزل معين باسم خاصّ، و هذا واضح، فهذه المنازل على الرغم من کونها غير معروفة عند المسلمين إذا لم تكن ثابتة لكلّ شهر فكيف تكون ميقاتًا لهم؟ و المنازل المقدّرة للقمر حتّی عاد کالعرجون القديم، و التي يعلم بها عدد السنين و الحساب، تُعرَف بأيام الشهر، کاليوم العاشر من ذي الحجّة مثلًا يكون ميقاتًا للمسلمين، و لا يعلم المسلمون أنّ القمر في يوم العيد في أيّ منازله المعروفة سابقًا عند العرب، و أمّا إذا کان المراد من الأهلّة في الآية الشريفة هو الشهور الاثني عشر، فالجواب واضح، لوضوح کونها ميقاتًا للناس و الحجّ.

«… و إن کان کلّ يوم ينزل في واحدٍ منها لكن يتغير في کلّ شهر»؛ در اول هر ماه در منزل ثابت و خاصی نیست.

«يعني أنّ القمر في اليوم السادس من الشهر مثلًا لا يكون دائمًا في منزل معين باسم خاصّ»؛ مثلاً منزل شرطین. «و هذا واضح».

«فهذه المنازل على الرغم من کونها غير معروفة عند المسلمين إذا لم تكن ثابتة لكلّ شهر»؛ وقتی ثابت نیست که مثلا در ششم ماه در کدام منزل است، «فكيف تكون ميقاتًا لهم؟»؛ میقات باید روشن باشد و مردم آن را بفهمند. بگوییم الآن قمر در شرطین است؟! اصلاً نمی‌دانند که چندم ماه است. گاهی چهاردهم است، گاهی پنجم است و گاهی ششم است.

«و المنازل المقدّرة للقمر»؛ این مطلب بعدی است. که فی الجمله آن را عرض کردم. توضیح بیشتر آن را هم می‌گویم. چاره‌ای نیست که بعضی از مقدمات آن کم‌کم در بحث فراهم شود.

ارتباط ضخامت قرص قمر با فاصله آن از خورشید

دیروز دو نکته عرض شد؛ این‌که می‌گویند قمر باید به حدی برسد که رؤیت پذیر باشد و قابل رؤیت باشد، این کلمه حد به چه معنا است؟ حد یعنی در خود قرص قمر؟ یا حد یعنی بیرون از قرص قمر، ببینیم که قرص قمر با قرص شمس چقدر زاویه پیدا کرده. به حدی برسد. چه چیزی به آن حد برسد؟ نور و ضخامت آن به حدی برسد؟ یا آن فاصله به‌ آن حد برسد؟ دیروز آقا فرمودند که تلازم دارند. بله، درست است. این اندازه از تلازم که قبول است. اما جاهایی که بحث ظریف می‌شود می‌بینیم که صرف تلازم کلی، برای بحث علمی فایده ندارد. این یک نکته بود.

نقد رؤیت‌پذیری هلال در کلام مرحوم خوئی

نکته دوم؛ که عرض کردم به گمانم در بحث تغییری می‌دهد، این بود: نرم‌افزارهایی هستند که کل کره زمین را اسکن می‌کنند و نشان می‌دهند که کجا با تلسکوپ دیده می‌شود و کجا با چشم عادی دیده می‌شود. خروجی این نرم‌افزارها یک سهمی است؛ سهمی­ای است که به تعبیری اوربیتالی و لایه‌لایه است. یعنی دماغه آن حدوداً بین یک ساعت تا پنج ساعت است. متوسط آن شاید سه ساعت باشد. در هر ماهی فرق می‌کند. گاهی یک ساعت است.

شاگرد: منظور شما از یک ساعت چیست؟

استاد: یعنی اگر شما در ترسیمات این نرم‌افزارها ماه‌های مختلف را ببینید، دماغه این سهمی گاهی فقط یک ساعت –پانزده درجه- را به خودش اختصاص می‌دهد. گاهی هم این‌طور نیست. در نقشه‌های جهانی، گرینویچ، محور صفر در مختصات است؛ این طرفش ١٨٠ درجه شرقی است و آن طرف هم ١٨٠ درجه غربی است. وقتی در این نقشه نگاه می‌کنید؛ وقتی به بعضی از جداول آن نگاه می‌کنید، می‌بینید که همه خط‌ها دو ساعتی است. یعنی شش خانه درست می‌شود که دوازده ساعت این طرف و دوازده ساعت آن طرف است، بیست و چهار ساعت می‌شود.

گاهی نقشه‌هایی است که دوازده ساعت به‌صورت، ساعت ساعت است. آن وقت اگر این سهمی‌های مختلف را نگاه بکنید، می‌بینید که رأس سهمی فقط و فقط با چشم مسلح دیده می‌شود.

شاگرد: این را می‌گویید؟

استاد: بله، البته این معیار یالوپ نیست. این طبق معیار محمد عوده است. حالا چون معیار ایشان تفاوت می‌کند، سه تا دارد. اما معیار یالوپ چهار تا دارد و با نقطه گذاری آن را بیان می‌کند.

علی ای حال در این بخشی که شما می‌بینید، این نقشه دو ساعتی است. الآن در اینجا می‌بینید طبق معیار او شش ساعت می‌شود. در معیار یالوپ از یک ساعت دیده‌ام –یک ساعت به تلسکوپ اختصاص دارد- تا حدود سه ساعت و چهار ساعت و شاید پنج ساعت. البته پنج ساعت شاید در معیار عوده بود. می‌خواهم این‌ها را جمع کنم؛ از این تا این.

خب نکته‌ای که در اینجا هست، کم نیست. ما روی مبانی اینجا خیلی جلو می‌رویم، مرحوم آقای خوئی در اینجا چه فرمودند؟ فرمودند که ما تلسکوپ را قبول نداریم. اشتراک افق را شرط نمی‌دانیم. ما می‌گوییم همه آفاق با هم شریک هستند، مگر اشتراک در شب3. فتوایشان بود. ولی محکم گفتند از روایات «لو رآه واحد لرآه خمسون» معلوم می‌شود که هلال باید به آن درجه و صفت ذاتی برسد.

ببینید الآن این توضیح شکل سهمی، یک فضای بسیار خوبی فراهم است. ما محضر مرحوم آقای خوئی می‌گوییم شما روی مبنای خودتان اشتراک افق را شرط نمی‌دانید. از آن طرف می‌گویید تلسکوپ قبول نیست؛ هلال باید رؤیت پذیر باشد: یمکن رؤیته. حالا می‌گوییم در این شکل سهمی ده‌ها بلاد است که لایمکن رؤیته الا بالتلسکوب. اما اگر به موازی او و به خط نصف النهار خود او، بروید هلال را می‌بینید. این کم نیست. کل این سهمی با این دنباله، خیلی از بلاد را سامان می‌دهد.

حالا شما روی فتوای خودتان بفرمایید، درجایی‌که «لا یری الا بالتلسکوب» در همان زمان در تمام این‌ها هلال رؤیت‌پذیر هست یا نیست؟ روی مبنای خودشان چاره‌ای ندارند که بگویند. می‌گویند ولو اینجا با تلسکوپ قابل دیدن است، اما ما می‌گوییم که تلسکوپ شرط نیست ولی آن جا هم دارند می‌بینند. یعنی اگر شما به آن جا بروید هلال رؤیت‌پذیر با چشم عادی، طبق هر دو نظر ایشان موجود است. ایشان هم می‌گویند اشتراک افق شرط نیست. ببینید این فضا، فضای مهمی است؛ آن هم نه برای یک قسمت، بلکه بلاد بسیار زیادی در این سهیم است.

ثمره اختلاف سه‌ساعتی رؤیت با تلسکوپ و رؤیت با چشم عادی

دیروز آقا می‌فرمودند که این سه ساعت چه فایده‌ای دارد. من برخی از فوائد آن را عرض می‌کنم. فکر بفرمایید بعداً ببینید سر می‌رسد یا نه. یکی از آن‌ها این است که جای این سه ساعت یا یک ساعت یا چهار ساعت در هر ماه مرتب عوض می‌شود. به طرف غرب سیر می‌کند. اگر در این ماه روی چین یا هند تشکیل شود، در ماه بعدی دیگر روی چین نیست. ماه بعد با فاصله‌ای به عقب‌تر می‌رود. نظم خاص خودش را دارد که نظم بسیار غامضی هم دارد.

مطلبی که این سه ساعت-چهار ساعت به ما می‌دهد این است: اگر فرض بگیریم که رؤیت با تلسکوپ واقعاً نزد شارع مجزی بوده، دراین‌صورت اشکالی که می‌کنند این است از ابتدای اسلام تا الآن همه مردم اشتباه می‌کردند. همه می‌گفتند که دیشب می‌شد که با تلسکوپ هلال را دید اما ندیدیم و کارمان خراب شد. این عظیم ترین اشکال است. می‌گوییم چه زمانی مطمئن هستیم که مسلمانان اشتباه کردند؟ این اشتباه را که اصلاً با چشم عادی دیده نمی‌شد اما با تلسکوپ دیده می‌شد. این فقط وقتی بوده که این دو-سه ساعت رأس سهمی در بلاد مسلمین واقع شود. یعنی در عربستان، در عراق و در این منطقه، رأس سهمی افتاده باشد. در اینجا دیگر فرض ما دقیقاً می‌آید. یعنی در این شب می‌شد با تلسکوپ ببینیم اما قطعاً با چشم عادی نمی دیدیم. در اینجا اشتباه رخ داده. اشتباهی که دقیقاً بحث ما است. حالا در کل تاریخ بگردید و با این نرم‌افزارها استقراء کنید. می‌بینید در این پانزده قرنی که مسلمانان ماه داشتند چندبار شده که دقیقاً بحث ما و خطأ آن، مطرح شود؛ یعنی این دو-سه ساعت درست در بلادی بیافتد که رؤیت هلال می‌کردند و اشتباه می‌کردند. دراین‌صورت می‌بینید از آن صولتی که به مطلب اهمیت می‌داد –همه اشتباه می‌کردند- می‌افتد. نه، اشتباه نمی کردند.

خب وقت های دیگر آن چه می‌شود؟ موید این بحث این است که در وقت های دیگر طبق روایات اگر مسلمانان اشتباه می‌کردند، می‌گفتند قضاء کنید. خود روایات می‌گویند: «اذا قضی اهل الامصار فاقضوا یوما».4 مثلاً فرض بگیرید که در خراسان تنها با تلسکوپ هلال دیده می‌شود. اما می‌دانیم که اگر جای دیگر در راس سهمی نباشد؛ همان هلالی که در خراسان «لایری الا بالتلسکوب»، در عربستان «یری عیانا». طبق این سهمی به این صورت است. خب روایات هم می‌گویند، وقتی اهل امصار هلال را دیدند و روزه گرفتند، شما هم قضا کنید. این تخطی در خود نصوص است. در نصوص ذکر شده، شما آن را قید می‌زنید به بلاد قریبه. درحالی‌که آن، قیدی است که به‌خاطر بحث‌های علمی و از ناحیه ما آمده است. و الا در نصوص شرعیه اصلاً قیدی نیست و چقدر هم روی آن بحث شده است.

پس این هم یک فایده که وقتی رأس سهمی در این سه ساعت، اولاً دوره تناوبی‌اش پایین می‌آید و ثانیاً در سائر بدنه این سهمی مشکلی ندارد که بگوییم مسلمانان اشتباه می‌کردند؟ اشتباهی نبوده. بلکه یک جایی باید با تلسکوپ می‌دیدند اما نمی دیدند. ولی در جاهای دیگر در بدنه سهمی، در مرکز سهمی و در مغز سهمی با چشم عادی دیده بودند. بعداً آن هایی که قرار بود با تلسکوپ ببینند و ندیده بودند، خبردار می‌شوند که آن‌ها دیده‌اند و روزه هم گرفته‌اند؛ «اذا قضی اهل الامصار فاقضوا یوما». لذا شکل سهمی این فایده را دارد. به گمان من این فایده مهمی در بحث‌های فقهی و استبعادهایی است که در بحث می‌شود.

بطلان قول به اشتراک افق

شاگرد: این فرمایش شما در جایی است که اشتراک افق را شرط ندانند.

استاد: بله، این فرمایش شما را در صفحه آخر جزوه آورده‌ام.

و لعلّ الاستدلال السابق و الاستيحاش الحاصل منه، بدلًا من أن يبعد القول بإجزاء التلسكوب، يمهّد للأذهان الأرضية للإذعان و القبول للقول القائل بعدم لزوم اشتراك الأفق5

وقتی این بحث‌ها را خوب پی جویی می‌کنید به اطمینان می‌رسید که قول به اشتراک افق، درست نیست. کما این‌که حاج آقای سند طبق فرمایش خودشان، ابتدا محکم به آن قائل بودند و کتابی با قطر ضخیمی در رد آقای خوئی و تأیید قول مشهور در اشتراک نوشتند. بعد وقتی حاج آقای سیستانی از فتوایشان عدول کردند ایشان به مراسله رفتند. در مراسله و رفت‌وبرگشتی که می‌خواستند یک نظمی بدهند، می‌گویند «تبیّن لی» که اشترک افق شرط نیست. یعنی از کل کتاب عدول کردند و فتوایشان این شده که اگر یک جا ببینند کافی است. همین‌طور هم هست؛ وقتی کسی دنبال بحث برود و ضوابط و زمینه بحث برای او فراهم شود، به این نتیجه می‌رسد.

لذا من عرض کردم اگر این استیحاشِ به‌جا، اتفاق بیافتد، اذهان آماده می‌شود تا مدام نرود با زور به اطلاق روایات که خیلی هم واضح است، قید بزند. بلکه می‌بیند حق با کسانی بوده که به اطلاق اخذ کردند. اتفاقا قائلین به آن متعدد هستند؛ هم از متاخرین است و هم از جلوتر که در بخش بعدی عرض می‌کنم.

رؤیت‌پذیری هلال برای کل کره

شاگرد: این‌که می‌فرمایید این اتفاق کم بوده، تا جایی که من یادم می‌آید در این هشت سال اخیر حداقل دو-سه بار پیش آمده که سر مسأله تلسکوپ اختلاف کنند. پس چطور می‌فرمایید کم بوده؟

استاد: ببینید اتفاقا من برای همین فرمایش شما این‌ها را گفتم. شما می‌گویید سر تلسکوپ نزاع شده. چرا؟ چون می‌گویند در ایران تمام کسانی که استهلال کردند، جز با تلسکوپ ندیدند. آقایان هم می‌گویند قبول نداریم و نزاع می‌شود. اما اگر همین‌جا بگوییم گرچه در ایران با تلسکوپ ندیدیم، اما اگر همین الآن سوار هواپیما شوید و روی نصف النهار خودمان پانصد فرسخ آن طرف‌تر بروید، به‌راحتی با چشم، هلال را می‌بینید و نیازی هم به تلسکوپ ندارید. چرا؟ به‌خاطر این شکل سهمی. وقتی شکل سهمی را در نظر نمی‌گیرید، همین‌طور می‌گویید با تلسکوپ دیدند. اما وقتی این سهمی را مد نظر قرار می‌دهید می‌گویید امروز هلال را با تلسکوپ دیدند. اما همین امروز غروب در همین نصف النهار اگر بروید، هلال را می‌بینید.

دراین‌صورت باید دو جواب بدهند. یا بگویند ما افق را قبول نداریم. می‌گوییم خب خلاصه هلال رؤیت پذیر برای کره داریم یا نه؟ چند تا هلال است؟ هلال یکی است. هلال رؤیت پذیر هست یا نیست؟ خب مجبوریم بگوییم برای افق ما نیست اما برای افق آن‌ها هست. دیگر می‌بینید به‌خاطر این‌که ضوابط کلاس و مبنای ما به هم نخورد این‌چنین می‌گوییم. و الا روی ارتکاز، هلال یک هلال است و آن جا آن را می‌بینند، چطور بگوییم هم هست و هم نیست؟ خب جای ما این طرف‌تر است و آن را نمی‌بینیم. فقط آن را با تلسکوپ می‌بینیم. اما اگر جای خودمان را عوض کنیم آن را می‌بینیم. به عبارت دیگر هلال، خودش رؤیت‌پذیر است. موضع ناظر سبب شده نبیند مگر با تلسکوپ. خب پس خود هلال رؤیت‌پذیر است و تمام. شما هم هلال رؤیت‌پذیر می‌خواهید و تمام.

شاگرد: شاید ایشان می‌خواهند بگویند وقتی این دماغه حرکت می‌کند… .

استاد: نه، ایشان می‌گویند ماه چطور حرکت می‌کند که در این چند ساله نزاع شد؟ من عرض می‌کنم نزاع سر دماغه نبود.

شاگرد٢: دماغه آن بزرگ‌تر از یالش می‌باشد.

استاد: نه، این‌ها به معیارها مربوط می‌شود. اگر معیار یالوپ را ببینید اصلاً این‌طور نیست.

شاگرد٢: این معیار یالوپ است. یعنی قطری که دماغه دارد، اگر بیشتر نباشد، با آن مساوی است. یعنی عمده اختلاف این نیست که در یال ها کم‌تر باشد و در دماغه بیشتر باشد. این دماغه قرمز و زرد.

استاد: زرد برای جایی است که با چشم دیده می‌شود. زرد برای جایی است که فقط با تلسکوپ دیده می‌شود یا اگر شرائط کاملاً فراهم باشد، با چشم دیده می‌شود. قرمز می‌گوید فقط تلسکوپ و خلاص. زرد می‌گوید فقط با تلسکوپ یا اگر شرائط فراهم است.

شاگرد: به سهولت نیست.

استاد: به سهولت نیست ولی اگر شرائط باشد، می‌بینند.

شاگرد: اینجا به عربی نوشته: «قد یری بالعین».

استاد: یعنی محال نیست و از فرض ما خارج است. بحث ما این بود که قطعاً این بود که «لا یری بالعین».

شاگرد: بحث مرحوم خوئی قابلیت رؤیت است.

استاد: در این شکی نیست. آقای خوئی تصریح کردند اگر جای هلال را با تلسکوپ پیدا کردی و بعد آن را دیدید کافی است. در مستند بود. «قد یری» همین است.

شاگرد: «قد یری» به این خاطر است که برخی نمی‌توانند ببینند و برخی می‌توانند ببینند.

استاد: نه، برخی را نمی‌گوید. تصریح می‌کند که اگر شرائط جوی مساعد است. نه این‌که برخی از مردم می‌بینند یا نمی‌بینند. شاید بالای صد بار من این‌ها را دیده‌ام و مراجعه کرده‌ام. الآن این جوری نیست. البته این تصویر تغییر کرده است. این برای یالوپ است اما دقتی که در خود نرم‌افزار منذر احمد هست را ندارد. اسمش «6moon calc» هنوز هم طبق داس اجرا می‌شود و نسخه ویندوز آن را نداده. نرم‌افزار خیلی خوبی است. بعد از یالوپ اصلاً نبوده. بعد از آقای منذر معیارهای بعدی آمده. آن نسخه قدیمی است. اگر آن جا نگاه کنید، خیلی روشن است که یکی رنگ دارد. و یکی نقطه. رنگ‌ها برای ساعت است. خیلی روشن می‌گوید این رنگ برای پانزده ساعت، این رنگ برای بیست ساعت. پنج ساعت پنج ساعت جلو می‌رود و تا سی و پنج و چهل تمام می‌شود. این برای رنگ‌ها است. اما برای دیدن با تلسکوپ، دیدن در شرائط عادی، یا شرائط بسیار عادی و… -که چهار مورد می‌کند- را با نقطه نشان می‌دهد. با یک نقطه، دو نقطه، سه نقطه و چهار نقطه. ایشان آن مواضع را با نقاط معین می‌کند، نه با رنگ. رنگ برای ساعت و عمر هلال است. نقاط برای این است که کدام با تلسکوپ دیده می‌شود و کدام در شرائط عادی و تلسکوپ و… . در آن چهار نقاطی که کاملاً پر هستند، دیگر به‌راحتی با چشم عادی دیده می‌شود.

شاگرد: فرمودید مطرح شدن بحث اشتراک افق توسط مشهور شاید به‌خاطر فضای کلاس باشد. ولی ممکن است که آن‌ها هم دفاع کنند و بگویند ما به جهت استظهار از روایت این حرف را می‌زنیم. نکته این بیان هم این است که شما یک بستری را فراهم کردید که اصل بستر تأثیرگذار در نوع استظهار است. وقتی کل کره را در نظر می‌گیریم و می‌گوییم‌ «رایتم الهلال»، خب بسترش این است که اگر پانصد فرسخ دیگر آن طرف‌تر بروید هلال دیده می‌شود. ولی او «رایتم» را در بستر کل کره نمی‌گوید بلکه در افق خودش از آن صحبت می‌کند. حال ممکن است مقداری الغاء خصوصیت کنند و آن را به افق هر شهری برسانند. فرض کنید کوچه کوچه شهر نباشد، و افق هر شهری باشد. لذا اگر ما می‌خواهیم اشکال کنیم باید آن را به فضای استظهار ببریم.

شاگرد٢: روایات دیگری که خارج از مصر است و هیچ قیدی به افق نزدیک و افق دور ندارد را چه کار می‌کنید؟

استاد: اصلاً در روایات «اهل الامصار» دارد.

شاگرد: عرض من این است که اشکال باید اشکال استظهاری باشد، نه این‌که بگوییم یک امر مسلمی است.

استاد: ما که مباحثه طلبگی می‌کنیم اصلاً به‌دنبال تعیین مختار نیستیم. ما از مباحثه دو منظور داریم. یکی این‌که خود ما شخصیا با ملاحظه همه جوانب از نظر علمی به یک اطمینانی می‌رسیم. نه این‌که بخواهیم یک خروجی روشنی داشته باشیم. یعنی بعد از مباحثه ببینیم چشممان بازتر است و در اقوال و استظهار از روایات روشن‌تر بتوانیم تصمیم‌گیری کنیم؛ برای صرفاً فقه الحدیث آن و پیشرفت بحث. مقصود دیگر از بحث این است که فضایی که حاکم بر بحث کلاسیک فقه است، در برخی از موارد نیاز دارد که روی آن‌ها تمرکز شود تا اگر اصلی ندارد، از هیمنه خودش و از این‌که روی کرسی سلطنت نشسته پایین بیاید؛ یک مبنایی است که امپراطوری می‌کند ما با رفت‌وبرگشت هایمان برای ناظرین بعدی این زمینه را فراهم می‌کنیم. یعنی ده سال بعد از مباحثه، کسانی که این‌ها را مرور می‌کنند درحالی‌که بی‌طرف هم هستند این نکات را در نظر می‌گیرند و می‌بینند که دیگر روی تخت امپراطوری نیست. یکی از اهداف مهم ما این است، چون فضای بحث جلو می‌رود. این خیلی مهم است.

اهمیت توجه به تراث روائی در بحث رؤیت هلال

در مورد تقویم به من برگه‌ای دادند. خدا رحمت کند مرحوم صاحب جواهر را! فرمودند عده‌ای هستند که حب مخالفت با اصحاب را دارند و بعد هم با حالت ناراحتی بیان می‌کنند. خب حرف صاحب جواهر حرف خوبی است. اما گاهی است که فضا، فضای سنگین است و محل نیاز است. احساس کسانی که مطالب را می‌بینند این است که در روایات، ذخائری نهفته است. ذخائری که آن‌ها برای وقتی است که در فضای بحث احساس نیاز می‌کنند. شما می‌گویید در آن زمان به این شکل نبوده. خب الآن ما در زمانی هستیم که ارتباطات، گسترش یافته و صنایع بزرگ شده. ما بگوییم یک تقویم ضعیفی برای متشرعه کافی است! این جور بگوییم؟! یا این جور بگوییم که وقتی به ادله نگاه می‌کنیم، همه حرف‌ها هست. اگر امروز احساس نیاز می‌کنیم و می‌خواهیم برای کل کره زمین ضابطه بدهیم، ادله آن در دسترس است، اما بگویید که فلان آقا فرمودند: ضرورت دین است که رؤیت باشد! با آن عبارت خاص؛ مدح پیامبر خدا را بیاوریم و بگوییم قلب ایشان آیینه تمام حقائق است و بعد بگوییم صم للرویه و افطر للرویه و تمام!

مثلاً یکی از آن‌ها کافی شریف است. در فضای فقه اگر شما روایات را بشمارید خنده‌دار است. روایاتش در اینجا پنج مورد است و در آن جا ده مورد. مطلب خنده‌داری است. اما در برخی از جاها شمارش حدیث، در غیر غرض استدلال و برای مقصود دیگری، به‌جا است. الآن عبارت مرحوم مجلسی را می‌خوانم که می‌فرمایند اجماع است. اما وقتی کافی را باز می‌کنید در فاصله سه-چهار صفحه آن، مرحوم کلینی ١٩ روایت می‌آورند که پنج مورد برای رؤیت است و سه مورد برای شهادت زن و بیّنه است و یازده مورد آن، خلاف صریح رؤیت است. حالا بگویید سند ده مورد آن ضعیف است! تطوق هلال که عند الکل صحیح است. فقط باید بگویید که از آن‌ها اعراض کردند. ببینید مرحوم مجلسی چه می‌گویند؟ آن روایات که ضعیف و مجهول هستند. ولی از نوزده روایتی که در فضای رؤیت و غیر رؤیت است، یازده موردش مربوط به غیر رؤیت است. آن وقت ما بگوییم چیزی ضرورت دین است اما در کافی یازده مورد از نوزده روایت، خلاف ضروری دین است! ولو بگویید سندش ضعیف هستند. آدم آن ضرورت را استبعاد می‌کند. چه ضرورتی است که در نوزده روایت، یازده روایتش خلاف صریح رؤیت است.

شاگرد: اگر بخواهیم با این فرمایش شما این بحث را پیش بکشیم که یک قدم فضا را جلو ببرد، باید استظهار آن را در نظر بگیریم و یک روایت کلیدی پیدا کنیم که امام برای افرادی که افقشان از حیث مکانی مشترک نبوده حکم کردند.

استاد: پیدا کردیم. مرحوم آقای گلپایگانی شرط نمی‌دانستند. عبارتشان در مجمع المسائل بود؟ روایتی که حُسّاب می‌گویند هلال در اندلس دیده می‌شود را بیان می‌کنند. دلالت این روایت کالشمس است. جلوتر هم آن را بحث کردیم. یکی از بهترین روایات است. مرحوم آسید ابوتراب خوانساری هم در رساله خود هم به آن استشهاد کردند. خب دیگران که رسیدند مدام می‌خواهند اشکال کنند. در هیویات فقهیه اول می‌گفتند اشتراک افق شرط است، بعد که نظرشان برگشت، مثل خورشید روایت را توضیح می‌دهند. خیلی هم روشن است. کافی است که مثل مرحوم گلپایگانی از روایت درست استظهار شود و تمام است.

شاگرد٢: ظاهراً ارتکاز راوی در روایت اندلس برعکس است.

استاد: حالا به آن می‌رسیم. به جدا جدا دیدن روایات می‌رسیم و مفصل بحث می‌کنیم. در مراسلات آقای تهرانی همین را می‌گویند و مقابل آسید ابوتراب می‌ایستند و روی حرف راوی تأکید می‌کنند. خب حرف راوی هر چه می‌خواهد باشد، ما باید جواب امام را ببینیم. مناسب توهم او، ارتکاز او و هر چه که می‌گویید، به جای این‌که روی این تمرکز کنیم آن را جلوه می‌دهیم و می‌گوییم ببین راوی هم این‌طور گفته. حالا این جای خودش. عرض کردم نمی‌خواهم سریع به نتیجه برسیم. ولی فعلاً طبق آن چیزی که در ذهن قاصر من است، اگر بگویید یک روایت بیاورید، من می‌گویم آن روایت. فقط این‌که چطور دلالت آن را سر برسانیم جای خودش بحث می‌کنیم. به تعبیری که حاج آقای حسن زاده می‌فرمودند، یک معرکه‌گیری جدا می‌خواهد! بحث به جایی می‌رسید و می‌گفتند که این یک معرکه‌گیری جدایی می‌خواهد! حالا آن هم بحث جدا و مستقلی است که باید از روایات صحبت شود.

شاگرد٢: من نفهمیدم از کجای روایات «اذا رایتم الهلال»، افق خاص را می‌فهمند.

شاگرد: از ضمیر «تم».

شاگرد٢: حتماً باید در آن افق باشد؟ یا موردش آن افق است؟

شاگرد: نزاع مشهور به این صورت است. یعنی این خطابات را حالت قانونی نمی‌بینند.

استاد: نزاع مشهور هم به‌خاطر پشتوانه کلاس است که مشهور این قید را آورده‌اند.

شاگرد: ما که مخالف نیستیم. عرضم این است که اگر بخواهیم قدم جلو برود، فضایی که بحث می‌کنند سنگین است و روی اینجا تکیه می‌کنند.

استاد: من قبول دارم. تا اندازه‌ای که ممکنم بوده اقوال را دیده‌ام و اصلاً نمی‌خواهم مبادرت به رد بکنم. بلکه می‌خواهم ذهنیت همه باحثین به میدان بیاید. این جور نباشد ذهنیت کسی را برای خودمان بازنویسی و ترسیم نکنیم و در ذهن خودمان رد کنیم. این خیلی حرف ناجوری است که آدم وقتی ذهن طرف را نفهمیده مبادرت به رد کردن کند. بناء ما بر همین است ولی علی ای حال بعد از این‌که به ذهن آمد باید تصمیم‌گیری شود که مراد و استظهار از روایت چیست. مثلاً در «اهل الامصار»، می‌گویند امصار یعنی آن‌هایی که دور هم هستند، تمام شد! این را چرا گفتند؟ به‌خاطر این‌که آن مبانی را دارند. به‌خصوص وقتی برای آن‌ها واضح است.

در کافی شریف یک روایت هست که خلاف رؤیت است و کبیسه را هم مطرح می‌کند. خب سیاری نامه‌ای که خدمت امام هادی علیه‌السلام نوشته شده و جواب را نقل می‌کند. مرحوم آقای شعرانی متخصص هستند و بالای سر ما هستند. ایشان با تخصص خودشان وقتی به این روایت می‌رسند می‌گویند: «السيّاري من أضعف خلق الله، و هذه الترّهات من مجعولات وهمه7». در ادامه می‌گویند این‌که چرا به حجت خدا نسبت داده است را خودش می‌داند.

خب مثل منِ طلبه مطمئن هستم که مرحوم آقای شعرانی جزء متخصصین فن است و ایشان با تخصص خودشان قطع به مجعولیت روایت دارند. خب یک متخصص، قاطع است که این روایت جعل، وضع و دروغ است. اما منِ طلبه این تخصص را ندارم. اما در کنار این یک ضمیمه‌ای دارم که متخصص هم می‌تواند اشتباه کند. یک روایتی که مرحوم کلینی در کافی برای ما آورده و به‌عنوان تراث روایات اهل‌بیت برای ما جا گذاشته، خب یک متخصص می‌گوید که قطعاً دروغ است. ولی ما می‌بینیم که متخصص می‌تواند اشتباه کند. وقتی نمی‌دانیم اشتباه کرده یا نکرده، برای ما قطع به موضوعیت نمی‌آید. قاطع نمی‌شویم که این روایت دروغ است. خب باید صبر کنیم، صبر می‌کنیم تا ببینیم ممکن است حلی داشته باشد یا نه. حتی عده‌ای به من گفته‌اند که این روایت را ما حل کردیم. حالا بعداً باید بحث از آن بیاید. منظور من این است که گاهی طبق اعتبارات این‌گونه می‌شود.

حالا ببینید مرحوم مجلسی ذیل همین روایت تطوق که سند صحیحی دارد و هیچ مشکلی ندارد، چه می‌گویند. صحیح عند الکل است. تنها مشکلی که دارد می‌گویند اصحاب از آن اعراض کرده‌اند. مخالف روایات رؤیت است، بین آن‌ها تعارض دادیم. خب این روایت تطوق برای استصحاب است، اما می‌گویند که تعارض است.

قوله عليه السلام" إذا تطوق الهلال" إلخ نقل الإجماع على عدم اعتبار ذلك إلا أن الشيخ في كتابي الأخبار حملها على ما إذا كان في السماء علة من غيم‏8

مرحوم علامه در مختلف9 به اینجا که می‌رسند یک جمله کوتاه دارند. ولی این جمله خیلی مهم است. می‌گویند از این حملِ شیخ، کنار گذاشتن تمام آن چیزهایی که برای رؤیت می‌گویید، ظاهر می‌شود. شیخ فرمودند10 «اذا تطوق الهلال» مربوط به جایی‌که هوا صاف بود و هلال را ندیدیم اما فردایش هلال تطوق داشت، نیست. ولو فردایش هم تطوق داشته باشد اما به روایت عمل نمی‌کنیم. اما درجایی‌که هوا ابری بود و نتوانستیم هلال را ببینیم، اگر فردا شب آن روز هلال تطوق داشت، این روایت می‌گوید امروز که گذاشت روز اول ماه بود. یعنی شیخ با صرف این که ابر در آسمان آمد، از رؤیت دست برداشتند و دیگر نگفتند «عُدّوه ثلاثین». «عدّوه ثلاثین» را کنار گذاشتند. اگر شب دوم تطوق داشت، اول ماه بودن دیشب ثابت می‌شود.

چطور «نُقل الاجماع»؟! یعنی شیخ با یک روایت صحیحه و با حملی که قرار دادند، درصورتی‌که هوا ابری باشد، اجماع کنار می‌رود؟ رؤیت کنار می‌رود؟ همه چیزها کنار می‌رود؟ این حمل جناب شیخ است. و حال این‌که خود شیخ از موسسین این شهرت و اجماع هستند! لذا علامه در مختلف تذکر می‌دهند و می‌گویند که لازمه این حرف این است. یعنی تمام شد؛ شیخ با این روایت صحیحه، کاری می‌کنند اطلاقی که رؤیت داشت، زیر سؤال برود. هلال دو ملاک داشت، رؤیت و مضی ثلاثین، خلاص! نه، در اینجا می‌گویند، اگر رؤیت شد که هیچ اما اگر علت بود، تطوق معیار است ولو ثلاثین هم نشده باشد. لذا روز سی­ام اول ماه می‌شود. شما آن یازده روایت را هم نگاه کنید. روایت عدد و … که در کنار هم مفصل ذکر شده.

شاگرد: این روایت تطوق تنها در کافی نیست. در فقیه بود و در مقنع بود. خب چطور اجماعی است؟!

استاد: بله، روایت غیبوبت بعد از شفق هم همین‌طور است. می‌گوید اگر هلال را دیدید اما ابتدا شفق غروب کرد و بعد هلال غروب کرد، هلال برای لیلتین است. حالا آن روایت برای ابن الحُرّ است که می‌گویند مجهول است. ولی خب مرحوم صدوق آورده‌اند. خیلی جالب است. اصلاً در مقنع در ابتدای روایت غیبوبت، «و اعلم» دارند.

واعلم أنّ الهلال إذا غاب قبل الشّفق فهو لليلة، وإذا غاب بعد الشّفق فهو لليلتين. وإذا رؤي فيه ظلّ الرأس فهو لثلاث ليال11

این فتوا به چه معنا است؟ یعنی رؤیت ضرورت دین است؟! یعنی تنها و تنها رؤیت؟! البته من نخواستم استدلال کنم. خواستم این را بگویم که ما در فضای کلاس نگوییم ضرورت دین است، درحالی‌که این همه روایات هست.

نظم دقیق حرکات اجرام سماوی و تقویم بشری

خب حالا به فرمایش آقا12 بیاییم. قبلاً بحثی کرده بودند که در مورد دقت چشم صحبت شده بود. در ادامه آن مبنای دیگری را گفتند. گفته اند که علی ای حال ما دو چیز داریم. ما یک احکام نجومی داریم که برای آسمان و حرکت اجرام سماوی است. آن ثبوتی است. اما یک تقویم قمری داریم. موضوع احکام شرعی، تقویم قمری است. لذا فرق تقویم با حرکت اجرام سماوی این است که در تقویم، معیار شروع ادوار توسط بشر تعیین می‌شود، به خلاف موقعیت اجرام سماوی که تعیین بشر در آن دخالتی ندارد.

ببینید بشر در مسأله تقویم که مربوط به اجرام سماوی می‌شود، دخالت می‌کند. اما این دخالتی که منظور شما است، در اینجا سر نمی‌رسد. من در چند لحظه توضیحات آن را عرض کنم.

ببینید ما یک مبدأ تقویم داریم و یک نظام تقویم داریم. نباید این‌ها را با هم خلط کنیم. مبدأ تقویم، متفرع بر یک نظام تقویمی است. تقویم شمسی، تقویم قمری؛ تقویم یک نظام می‌دهد. تقویم شمسی از حرکت شمس در منطقة البروج گرفته می‌شود. تقویم قمری از حرکت قمر گرفته می‌شود. یک مبدأ دارد که بشر آن را تعیین می‌کند. می‌گوید از عام الفیل، از سال هجرت مسلمین. تقویم یهودی‌ها نمی‌دانم دو هزار و خورده‌ای است یا سه هزار سال است. یک تقویم معروفی دارند. به نظرم در فدکیه13 گذاشتم.

میلادی هم همین‌طور است. قبول داریم که مبدأ تقویم را بشر تعیین می‌کند اما نظام تقویم را هم بشر تعیین می‌کند؟ این یازده روایتی که گفتم را نگاه کنید که در کتب روائی ما است. اتفاقا دقیقاً این را می‌گویند که نظام تقویم قمری ربطی به ما ندارد و خودش در آسمان اجراء می‌شود. قبل از این‌که روایت را تذکر دهم، شاهد آن را ببینید. خیلی وقت پیش بود. نرم‌افزاری به نام تقویم ده هزار ساله بود. نمی‌دانم الآن هست یا نیست. چون بیش از ده هزار سال تلرانس – Tolerance- آن به هم می‌خورد و درست در نمی آمد. شما می‌توانستید ده هزار سال را بگویید. این را به این دلیل می‌گویم که ببینید بشر دخالت ندارد. شما الآن می‌توانید وقایعی که هزار سال پیش شده؛ روز عاشورا، روز عید غدیر را به دست بیاورید. با این تقویم ها و مبدّل هایی هم که هست، می‌توانید این کار را انجام دهید. وقتی بررسی می‌کنید می‌بینید حدود پنجاه درصد با آن روزی که واقعه بوده، تطبیق نمی‌کند. البته یک روز اختلاف دارد. یعنی این جور نیست که چون تقویم قمری است، اگر محاسبات اجرام سماوی را با کامپیوتر آوردیم، یک دفعه ده روز، پانزده روز اختلاف شود. اصلاً این خبرها نیست. فقط اختلاف یک روز است که آن هم به‌خاطر رؤیت هلال است. یعنی دیشب ندیده بودند ولی نرم‌افزار می‌گوید می‌شده ببینند. آن را ندیدند و یک روز عقب گذاشتند. یا این روی محاسبه‌اش می‌گوید که نمی‌شد ببینیم، ولی آن‌ها دیده‌اند. الآن هم همین‌طور است. پس این جور نیست که وقتی تقویم می‌گوییم به‌معنای نظم نیست، بلکه اجرام آسمانی کار خودشان را می‌کنند.

روایت سیاری و اشاره به سال کبیسه

حالا روایت14 را نگاه کنید. می‌گوید یابن رسول الله چه کار کنیم که هلال را نمی‌بینیم؟ می‌فرمایند ببین روز اول ماه در پارسال چه روزی بود، حالا روز پنجم یا ششم آن را بگیر. روایت الخمسه. یعنی حضرت به ما می‌گویند سال شمسی، نظم خاص خودش را دارد. کل سال منظم است. به‌خاطر همین نظمش هم هست که تقویم و میقات است. بعد می‌آید15 به کبیسه ای که در روایت سیاری آمده. خیلی روایت جالبی است. مکاتبه است. خدمت امام هادی عرض می‌کند از آباء شما این به ما رسیده که پنج روز بشمارید…؛

عن أحمد بن محمد عن السياري قال: كتب محمد بن الفرج إلى العسكري ع يسأله عما روي من الحساب في الصوم عن آبائك في عد خمسة أيام بين أول السنة الماضية و السنة الثانية التي تأتي فكتب صحيح و لكن عد في كل أربع سنين خمسا و في السنة الخامسة ستا فيما بين الأولى و الحادث و ما سوى ذلك فإنما هو خمسة خمسة قال السياري و هذه من جهة الكبيسة قال و قد حسبه أصحابنا فوجدوه صحيحا قال و كتب إليه محمد بن الفرج في سنة ثمان و ثلاثين و مائتين هذا الحساب لا يتهيأ لكل إنسان أن يعمل عليه إنما هذا لمن يعرف السنين و من يعلم متى كانت السنة الكبيسة ثم يصح له هلال شهر رمضان أول ليلة فإذا صح الهلال لليلته و عرف السنين صح له ذلك إن شاء الله16

«كتب محمد بن الفرج إلى العسكري ع يسأله عما روي من الحساب في الصوم عن آبائك...»؛ از «من الحساب فی الصوم» چه می‌فهمید؟ شما خودتان از این چه می‌فهمید؟! از «روي من الحساب في الصوم عن آبائك»، چه می‌فهمید؟ بعد ما به‌خاطر تعارض بگوییم لا اعتبار بالحساب؟! خب ما تعارض دیدیم و می‌گوییم لا اعتبار، مشکلی نیست. اما اگر تعارض برطرف شد، چه می‌گوییم؟!قسمت اول روایت، روایتی را قبل از زمان امام هادی علیه‌السلام تثبیت می‌کند. ادامه روایت این است: «في عد خمسة أيام بين أول السنة الماضية و السنة الثانية التي تأتي»؛ خب حالا امام بگویند رؤیت معیار است و به حساب چه کار دارید؟! چه کار دارید که پارسال چه روزی بود و امسال چه روزی است؟! «فكتب صحيح»؛ این کار درست است. اما آن چیزی که الآن می‌خواستم عرض کنم این است: شما می‌گویید سال شمسی ٣۶۵ روز است. می‌گویند که اشتباه گفتید. ٣۶۵ روز و هشت ساعت است. می‌گویید من اشتباه نگفتم. وقتی ما به نظام تقویم نگاه می‌کنیم یک نظر جلیل داریم و یک نظر دقیق داریم. طبق نظر جلیل من درست گفتم، ٣۶۵ روز است و تمام. اما طبق نظر دقیق است که هشت ساعت را می‌گویم. امام علیه‌السلام اینجا می‌فرمایند آباء ما درست گفتند. می‌فرمایند در نظام تقویم قمری ما یک نظر جلیل داریم که عدّ خمسة ایام است. این نظر جلیل است. بعد حضرت می‌فرمایند درست و صحیح است. «و لكن عُدَّ في كل أربع سنين خمسا و في السنة الخامسة ستا»؛ یعنی حضرت می‌فرمایند درست است ولی به نظر جلیل است؛ می‌خواستند که کارش در برود. اما اگر بخواهی ادامه بدهی و نظم دقیق را برای چندین سال مفصل اجراء کنی، باید کبیسه را به کار بیاوری. الآن این روایت چه کار می‌کند؟ هم آن محاسبه را تایید می‌کند و هم تقویم را تأیید می‌کند. اما تقویمی مبتنی‌بر صرف اجرام سماوی را، نه بر قرارداد ما را.

تقویم بشری و رابطه آن با نظم حرکات اجرام سماوی

شاگرد: اگر آن واقع‌نویسی را با نظم کره بسنجیم، ممکن است واقعه روز عاشورا روز تاسوعا شود. یعنی ممکن است تغییر ایجاد شود. یعنی ما باید تقویمی داشته باشیم که اول ماه رمضان آن زمان جابجا نشود. اگر روز دهم محرم این اتفاق افتاده بود، الآن یک تقویمی درست نکنیم که محاسبات ما روز نهم محرم بیفتد. صحبت سر این است که یک تقویمی داشته باشیم که معیارهایش درست باشد. یعنی تقویمی باشد که اگر واقعه غدیر در آن زمان هجدهم بوده، با محاسبه ما به‌روز هفدهم تغییر نکند.

استاد: این‌که وقائع تاریخ در چه روزی بوده با این‌که قوام تقویم به چیست، زمین تا آسمان تفاوت می‌کند. مثلاً همه می‌دانند که شهادت پیامبر خدا در دوشنبه بوده. الآن شما حساب می‌کنید و می‌بینید دوشنبه جور در نمی‌آید و یکشنبه بوده. اینجا می‌دانید اشتباه نکردید و می‌دانید آن روز دوشنبه بوده. بلکه محاسبه ما به‌خاطر...

شاگرد: یعنی متغیرهای ما جور در نمی‌آید؟

استاد: شما یک مورد بگویید که ما به اشتباه بیافتیم و مهم باشد و بر آن آثار شرعی بار شود.

شاگرد: با این نظم کره‌ای که مطرح می‌شود خیلی از وقایع جابجا می‌شود.

استاد: جابجا که نمی‌شود، فقط روز آن معلوم است. جابجایی آن این است که آن‌ها می‌گفتند امروز هجدهم است و دوشنبه است.

شاگرد٢: آن‌ها اشتباه می‌گفتند یا ما اشتباه می‌گوییم؟

استاد: هیچ‌کدام. جالب این است که دیروز ایشان می‌گفتند که برای قم ما و لبنان دو تقویم هیچ مانعی ندارد، حالا برای یک روز بعد از هزار سال این جور اشکال می‌کنند.

شاگرد: یعنی می‌گویم باید با تقویم آن زمان جلو برویم. نه این‌که الآن تقویم جدیدی اختراع کنیم.

استاد: خب با تقویم آن زمان؛ الآن برای شما می‌گویم. این نرم‌افزار افق تهران را می‌گوید و آن واقعه، افق مکه و ذی الحجه را می‌گوید. شما می‌گویید کدام یک از این‌ها است؟

شاگرد٢: می‌گویند این درست است اما شما قبول ندارید.

استاد: ایشان قبول دارند؟! الآن هر دوی آن‌ها درست است. شما می‌گویید کدام درست است؟ طبق نظر خود ایشان هر دوی آن‌ها درست است. مثلاً ببینید تهران یک روز از عربستان دیرتر بوده… .

شاگرد: ما با تهران کاری نداریم. شما با این نظم کره به مکه بروید و وقایع را تاریخ‌گذاری کنید، وقایع آن‌ها با وقایع شما فرق می‌کند.

استاد: با نظم کره که در آخر مباحثه دیروز عرض کردم. توضیح مفصل آن را عرض می‌کنم. با نظم کره از «يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ17» تا امروز، نظم برقرار می‌شود.

شاگرد: ولی درواقع نویسی فرق دارد. یعنی اگر طبق تقویمتان بخواهید قضاوت کنید، اول محرم عرفی می‌گویید دیه را نصف بگیر و دیگری می‌گوید باید دو برابر بگیری.

استاد: شما یک مورد مثال بزنید که با این نظم، واقع‌نگاری ما خراب شده. درواقع نگاری یا می‌گویند این در دوشنبه بود؛ یعنی روز هفته را می‌گویند. یا می‌گویند در هجدهم ماه بود و روز ماه را می‌گویند. یا آن‌ها را با هم جمع می‌کنند. لذا یا هر دو است یا یکی از آن‌ها است. شما یک مورد بگویید.

شاگرد: شما با این تقویمی که دارید قضاوت کنید و آن‌ها هم با تقویمی که داشتند قضاوت کنند. یک روز مشخص مثلاً شنبه اتفاقی افتاده… .

استاد: شنبه اتفاق افتاده یا دهم ماه؟

شاگرد: شنبه. او طبق تقویم خودش می‌گوید اول محرم است و من باید دو برابر دیه را بگیرم. اما وقتی نزد شما می‌آید شما می‌گویید اول محرم نیست و دیه کامل، کافی است. این تفاوت به‌خاطر تقویم شما است.

استاد: شما تقویم امروز را می‌گویید یا برای هزار سال پیش؟

شاگرد: شما فرض کنید هزار سال پیش هستیم و با تقویمی که امروز داریم، محاسبه می‌کنید. وقتی می‌خواهید قضاوت کنید شما با تقویم خودتان و دیگری با همان تقویم ضعیف آن زمان، قضاوت‌ها تفاوت می‌کند. اگر امضاء باشد شارع کدام یک از آن‌ها را امضاء می‌کند؟

استاد: جواب این خیلی روشن است. شما می‌گویید روز هفته معلوم است. پس روی فرض شما در این‌که واقعه در چه تاریخی بوده مشکلی نداریم، روز شنبه بوده.

شاگرد: وقتی می‌خواهید در سررسید بنویسید، شنبه اول ماه محرم می‌شود یا آخر ماه قبل؟

استاد: شما می‌گویید شنبه معلوم است. نمی‌دانم بیست و نهم ذی الحجه بود یا اول محرم بود که دیه را چگونه بدهم. خب این سؤال من است: اگر الآن اختلاف شد و دو شاهد عادل می‌گویند که ماه را دیدیم و عده‌ای دیگر می‌گویند که ندیدیم. شما می‌گویید فردا محرم هست یا نه؟! شما می‌خواهید حکم فقهی­ دیه را با اختلاف در این‌که اول ما چه زمانی است، می‌خواهید به هم بزنید.

شاگرد: نه، می‌خواهم ببینم موضوع چیست.

استاد: اگر به احراز شرعی و طرق شرعی ثابت شد که هلال محرم در شنبه -که اتفاق داریم قتل رخ داده- داخل شده، خب تمام شد باید دیه را بدهد. اما اگر استصحاب کردیم، نمی‌دهد. شما بحث را سر یک چیز بسیار ساده برده‌اید.

شاگرد: بستگی به بحث شما در این مبنا دارد. امضاء تقویم است.

استاد: مبنا ندارد.

شاگرد: امضاء تقویم است. موضوع حکم محرم است. او می‌گوید محرم است و شما می‌گویید که محرم نیست. ما می‌خواهیم ببینیم محرمی که شارع قرار داده، محرم شما را قرار داده یا محرم تقویم او را.

استاد: ثبوتا می‌خواهید بگویید؟ اگر ما ثابت کردیم که با این روش ثبوتا هلال رؤیت‌پذیر بوده، می‌گوییم ولو شما ماه را ندیده بودید، ولی طبق تعریفی که می‌گوییم قطعاً هلال رؤیت‌پذیر بوده، ماه محرم داخل بوده و احکام دائر مدار علم و جهل مکلفین نیست. پس ماه محرم بوده و شما باید دیه بدهید. این‌ها اصلاً مشکلی ندارد. مثل جریان آبی است که جلو می‌رود.

جمع‌بندی عرض من این است: شما در فضای تقویم این را در نظر بگیرید که ما تقویم قراردادی محض نداریم. بلکه مبدأ آن، قرارداد است. خود تقویم یک نظام دارد که این نظام برای دستگاه بیرون است. ما رفتارمان را از آن نظام استفاده می‌کنیم و تقویم شمسی و قمری را منظم می‌کنیم.

شاگرد: اگر اختلاف یک روز باشد؛ یعنی واقعه غدیر هجدهم ذی الحجه بوده. با تقویم ما اگر یک روز تغییر بکند، چه؟

استاد: فرض می‌گیریم که روز غدیر پنجشنبه بوده، به حساب آن‌ها هجدهم ذی الحجه هم بوده.

شاگرد: فرض این است که نمی‌دانیم، اگر بدانیم که مشخص می‌شود. آن زمان هجدهم گفته اند.

استاد: خیلی از این‌ها را من درآورده‌ام. شما هجدهم را به حساب آن‌ها می‌دانید. ما که الآن محاسبه می‌کنیم می‌بینیم که هجدهم یک روز زودتر می‌شود. یعنی واقعه روز هفدهم اتفاق افتاده. اگر ما روز هفته را ندانیم. خب می‌گوییم این هجدهم است که روی تقویم ما تمام است. اگر روز هفته را می‌دانیم در اینجا کشف می‌کنیم که آن‌ها یک روز ما را ندیده بودند و روز بعد هجدهم آن‌ها بوده، نه هجدهم تقویم.

شاگرد: یعنی ما حاضر هستیم بگوییم که روز هفدهم ثواب دارد و عید روز هفدهم است و هجدهم نیست؟ یعنی بگوییم روزه غدیر هجدهم ثواب ندارد.

استاد: آن‌که سالگرد است. به‌عنوان یک نماد، هجدهم بوده که غدیر، غدیر شده.

شاگرد: خب از این به بعد ما سالگرد را هفدهم می‌گیریم؟

استاد: نه، سالگرد یعنی آن چیزی که نزد عرف آن زمان به‌عنوان یک شعار مطرح شد، هجدهم بود. هفدهم تغییر آن شعار است.

شاگرد: آثار تکوینی ندارد؟ مثلاً اهل معنا می‌گویند که حوادث در آن روز یک تجسمی دارد.

استاد: هیچ مانعی ندارد. اگر اهل دل می‌خواهند بگویند خیلی از این ادعاها هست که معمولاً اهل دل می‌فهمند وقایع از آن چیزی که ما می‌گوییم جلوتر است. این مانعی ندارد. مثل آقا سیدی که در حرم گفته بودند. اصلاً احساس روحی خودشان است. مرحوم سید گفتند خداوند متعال یک راهی به من داده که نه کاری با محاسبه دارم و نه کاری با نجوم دارم و نه کاری با رؤیت دارم، بلکه من می‌فهمم که اول ماه چه زمانی است. در اقبال دارد.

شاگرد: شب قدر را هم می‌دانم.

استاد: چون آن‌ها را می‌داند، شب قدر را هم می‌داند. از متفرعاتش هست.

شاگرد: یعنی آن را می‌بینند. جدا از اول ماه می‌گویند می‌فهمیم که چه زمانی است.

استاد: بله آن حرف دیگری است. یعنی احساس خاص برای لیلة القدر دارند. مخصوصاً روی مبانی کسانی که می‌گویند شاید جای آن عوض شود… .

شاگرد: اگر دلیل به این صورت آمده بود که روزه روزی که پیامبر اکرم، حضرت علی را نصب کردند، مستحب است. حالا ما فهمیدیم که هفدهم بوده، الآن ما می‌گوییم که روزه هفدهم مستحب است؟

استاد: اگر طبق ضوابط، هجدهم را فرمودند.

شاگرد: هجدهم معروف شده اما روز نصب را فهمیدم هفدهم بوده.

استاد: همان‌طور که در روایت عامه -روایت حبشون18- معنون است، که یک خار غلیظی در چشم اهل‌سنت است.

شاگرد: معنون هست اما اشتباه است.

استاد: در مرئی و مسمع معصوم… .

شاگرد: ما می‌خواهیم کشف کنیم که تقویم ما باید امضاء شود. آن امضا شده. در آن جا گفته اند که با همین جلو برو.

استاد: نه، اگر معصوم فرمودند «هذا الیوم»، و سال‌های دیگر هم مستحب است، بله. می‌گوییم حضرت فرمودند «هذا الیوم»، ما می‌دانیم که آن روز واقعاً و ثبوتا هفدهم بوده. اما اگر فرمودند هجدهم به‌عنوان تعظیم شعائر، شعار دین شده، دراین‌صورت طرح هفدهم به هم زدن آن است. در مرئی و مسمع معصوم هجده، به‌عنوان هجده بوده. لذا استحباب روی هجده آمده. نه به‌عنوان «هذا الیوم» که هر چه باشد. لذا اگر به این صورت شد ما نمی‌توانیم تغییر دهیم.

رابطه خروج از محاق و رؤیت هلال در شروع ماه قمری

شاگرد: نمی‌دانم در ذهن من به چه صورت نقش بسته اما به نظرم شروع ماه باید از محاق باشد، نه از رؤیت‌پذیری. یعنی اگر ملاک را تکوین گرفتیم، تولد ماه، خروج از محاق است. اگر ما آمدیم رؤیت‌پذیری را مطرح کردیم، باب این باز می‌شود که آن‌ها بگویند اگر درجه خاص باشد و… .

استاد: عرض کردم که یهود این را می‌گویند. ولی وجه جمعی دارد که برای کل کره که عرض کردم حاصلش این است: گفتم که این سه ساعت خیلی تأثیر نمی‌گذارد. وقتی شما می‌خواهید کل کره را نظم دهید، اگر نصف النهار دحو الارض را از روز اول برای محاسبه شب و روز تقویمی میزان قرار دهید، لازمه اش این می‌شود که نصف النهار دحو الارض، قوس اللیل دارد. یعنی مقابل آن مانند گرینویچ و خط زمان است که زیر کره است. اگر زیر آن را در نظر بگیرید، به این صورت می‌شود: زوال نصف النهار دحو الارض را برای رؤیت و هلال شدن قرار می‌دهیم. اما قوس اللیل آن را برای از محاق خارج شدن قرار می‌دهیم. فاصله این هم دوازده ساعت است. بعداً از شواهد آن بحث می‌کنیم. لذا این جمعی بین این دو است. یعنی میزان در شهر، نصف النهار دحو الارض است که قبل از زوال یا بعد از زوال هلال رؤیت‌پذیر باشد. وقتی قبل از زوال یا بعد الزوال در این نصف النهار هلال داریم که کل کره منظم می‌شود، می‌فهمیم که دیشبِ آن در وقت قوس اللیل، از محاق خارج شده بود. پس در این دوازده ساعت یک جمعی است، که هم محاق میزان بوده –اگر شب را بگیریم- و هم رؤیت درست است، اگر بالا را بگیریم.

شاگرد: شواهدی هم دارد که این طرف کعبه باشد و آن طرف محاق باشد؟

استاد: بله، به همین خاطر بود که من تأکید می‌کردم رکوردهای جدید کارساز است. این رکوردها می‌گوید اگر این شب گذشت ماه از محاق خارج شده؛ به‌معنای «new moon» که به این معنا است که از محاذات رد شد. این عکس هایی هم که از آقای مارتین که خنده‌دار است. البته برای بحث علمی خوب است که حد دانژون را از بین برده است؛ از نظر علمی خوب است چون می‌گفت که قوس به صفر می‌رسد، می‌بینید که قوس هست. برای آن‌ها خوب است. اما برای بحث ما خوب نیست. ما می‌گوییم بعد از قوس اللیل نصف النهار دحو الارض، قمر از مقارنه خارج می‌شود. کل این ٢۴ ساعت بعدی ماه، ماه است.

شاگرد: دلیل آن چیست؟

استاد: شروع ماه. چرا؟ چون بعداً وقت زوال در قوس النهار دحو الارض که مکه می‌شود، قبل از زوال، هلال قابل رؤیت داریم. اذا رُئِیَ قبل الزوال فهو للیلة الماضیه؛ با آن توضیحی که عرض کردم فهذا الیوم من شوال.

شاگرد: در اینجا بشر در معیار دخالت کرد. یعنی فقط حرکت نبود. گفت هلال را قبول دارم. ولی قمر در عقرب را نمی‌تواند کاری کند. ولی این دخالت است. مثلاً می‌گوید باید هلال شود.

استاد: در شمارش حرکت ماه، با حرکت شبانه‌روزی زمین محاسبه پیش می‌آید. چون می‌خواهیم بشماریم و با یک حرکت، حرکت دیگر را عاد کنیم. این درست است. در اینجا برخی زوال را می‌گذارند و برخی طلوع را می‌گذارند و برخی غروب را. این قراردادی است که غیر از نظام تقویم است. نظام تقویم ما متفرع بر آن است. لحظات آن هم معلوم است. بله، ما برای عدّ می‌توانیم این اندازه را دخالت دهیم.

شاگرد: اگر آن را تغییر دهیم یک چیز جدیدی می‌شود.

استاد: تکوین که تغییر نمی‌کند.

شاگرد: تکوین تغییر نمی‌کند اما تقویم ما جدید می‌شود. یکی از آن‌ها ام القری می‌شود و دیگری اسم دیگری پیدا می‌کند.

استاد: ببینید با این نصف النهاری که من عرض می‌کنم اگر کل کره را سامان دادید، دیگر همه این تقویم‌های متعدد کنار می‌رود.

شاگرد: درست است. صحبت در این است که این در زمان شارع نبوده که در مرئی و منظر او باشد. این امضاء را می‌خواهیم.

شاگرد١: اتفاقا در مرئی و منظر بوده.

شاگرد٢: پس شما با طرح خط لیل، حد دانژون را قبول کردید؟

استاد: نه، حد دانژون این نیست. حد دانژون می‌گوید وقتی جدایی زاویه‌ای زیر هفت درجه است، اصلاً قوس نداریم. می‌گوید به صفر رسید. او می‌گوید این قوس، کوچک و کوچک می‌شود. زوایه جدایی اگر به زیر هفت درجه مایل شد، مقدار قوس به صفر مایل می‌شود. لیمیت که تغییر می‌کند می‌گوید آن هم به صفر میل می‌کند. لذا ما دیگر قوس نداریم.

والحمد لله رب العالمین

کلید: رؤیت طریقی، محاق، شهر شرعی، تقویم، حرکت اجرام سماوی، نرم‌افزار منذر احمد، معیار یالوپ، حد دانژون، روایت سیاری، اهل الامصار، سال کبیسه، کبیسه سال قمری، اشتراک افق، تراث روائی، تقویم تکوینی، رؤیت‌پذیری هلال

1http://mabahes.bahjat.ir/10932/

2 همان

3 مقرر: منظور استاد این است که مرحوم خوئی اشتراک افق را شرط نمی‌دانند اما اشتراک در شب را شرط می‌دانند.

4تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج‏4، ص: 157: ... عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الْيَوْمِ الَّذِي يُقْضَى مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ فَقَالَ لَا تَقْضِهِ إِلَّا أَنْ يُثْبِتَ شَاهِدَانِ عَدْلَانِ مِنْ جَمِيعِ أَهْلِ الصَّلَاةِ مَتَى كَانَ رَأْسُ الشَّهْرِ وَ قَالَ لَا تَصُمْ ذَلِكَ الْيَوْمَ الَّذِي يُقْضَى إِلَّا أَنْ يَقْضِيَ أَهْلُ الْأَمْصَارِ فَإِنْ فَعَلُوا فَصُمْهُ.

5http://mabahes.bahjat.ir/10932/

6http://amafhhjm.ir/wp/almobin/Amafhhjm/q-tfs-009-122-feqh/q-tfs-009-122-feqh-050-sowm-100-helaal-00010-00003.html

7 رؤيت هلال، ج‌5، ص: 3730‌؛ و قال العلّامة الشعراني في حاشية الوافي:قوله: «قال السيّاري و هذه من جهة الكبيسة» أقول: السيّاري من أضعف خلق الله، و هذه الترّهات من مجعولات و همه، و قد نسبه إلى الحجّة عليه السّلام لغرض هو أعلم به. و ما ذكره من عدّ كلّ أربع سنين خمسا و في السنة الخامسة ستّا فهو اشتباه منه بل اشتباه في اشتباه؛ فإنّه لم يفرّق أوّلا بين السنة الشمسيّة و القمريّة و أثبت حكم الكبيسة الشمسيّة في القمريّة، ثمّ اشتبه عليه الأمر في كبيسة.

8 مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج‏16، ص: 231

9 مختلف الشيعة ج٣ ص۴٩٧

10تهذيب الأحكام ج۴ ص ١٧٨

11 المقنع، ج١، ص ١٨٣

12 یکی از شاگردان

13http://amafhhjm.ir/wp/almobin/Amafhhjm/q-tfs-002-000/q-tfs-002-189-taqwim-03760.html

14 الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏4، ص: 81؛ عن محمد بن عثمان الخدري عن بعض مشايخه عن أبي عبد الله ع قال: صم في العام المستقبل يوم الخامس من يوم صمت فيه عام أول.

15 مقرر: مرحوم کلینی این دو روایت را در کنار هم ذکر می‌کنند.

16 الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏4، ص: 81

17 التوبه ٣۶

18http://amafhhjm.ir/wp/almobin/Amafhhjm/q-tfs-005-000/q-tfs-005-003-00100.html