بسم الله الرحمن الرحیم

سال ۱۴۰۰-جلسات مباحثه فقه-بحث رؤیت هلال

فهرست جلسات مباحثه فقه

فقه جلسه ٣ : ٢١/ ۶ /١۴٠٠

بسم الله الرحمن الرحیم

بررسی اختلاف سید مرتضی و شیخ طوسی در ادعای اجماع در مساله رویت قبل از زوال

ادامه مطالب دیروز را از جواهر آماده کرده بودم که ادامه دهیم. اما همین صبح مشغول فکر کردن در مورد مسائل دیشب و مطالعه مطالب امروز بودم، به چیزی برخورد کردم که برای من تقریباً صاف شد. به گمانم مباحثات فقهی خیلی نادر است. لذا قبل از ادامه بحث‌های دیروز یک چیزی که امروز در ذهن قاصر من طلبه گذشته را خدمت شما می‌گویم تا ببینم ذهن شریف شما هم معیت می‌کند یا نه.

من در این فکر بودم و خیلی ها هم در آن مانده‌اند که آن را چه کار کنند، یک استاد و یک شاگرد. استادی مثل سید مرتضی و شاگردی مثل شیخ الطائفه رضوان الله تعالی علیهم؛ یکی بگوید اجماع صحابه بر این بوده که «اذا روی قبل الزوال فهو للیلة الماضیه و اذا روی بعد الزوال فهی للیله المستقبله». استاد این را بگوید اما شاگرد بگوید اجماع صحابه بر این بوده که «اذا روی فی النهار-چه قبل الزوال و چه بعد الزوال- فهو للیله المستقبله». همین‌طور رد شویم که نمی‌شود. این دو نفر هم بزرگی هستند که حرف زدن آن‌ها راحت نیست و نمی‌شود از آن گذشت. در فکر این معنا بودم که چطور می‌شود سید ادعای اجماع کرده‌اند و شیخ هم ادعای اجماع کرده‌اند.

اتحاد عبارت سید در مصباح با عبارت مختلف در نقل از ناصریات

گفتم کاری که معمولاً انجام نمی‌شود و سیره بر خلافش است این است که آدم به عبارت اصلی مراجعه کند؛ به صدر آن، ذیل آن، قبلش و بعدش مراجعه کند. گفتم بروم عبارت سید را در ناصریات ببینم که چطور است. علامه در مختلف همین‌طوری که سید بحر العلوم در اینجا آورده‌اند، گفته اند. ایشان فرموده‌اند:

قال السيد المرتضى في المسائل الناصرية لما ذكر قول الناصر انّه إذا رؤي الهلال قبل الزوال‌فهو لليلة الماضية: هذا صحيح و هو مذهبنا1. ‌قال في المختلف:و ادّعى السيّد المرتضى أنّ عليّا عليه السّلام و ابن مسعود و ابن عمر قالوا به و لا مخالف لهم. 2

«قال السيد المرتضى في المسائل الناصرية»؛ علامه هم به «الناصریه» تعبیر می‌کنند. در کتاب‌های جلوتر «ناصریات» نیست. «الناصریه» است. حالا دیگر «الفتاوی الناصریه»، یک جای دیگر بود «الفقه الناصریه». شاید این جور نباشد. هر چه هست ایشان این جور فرموده‌اند.

«الناصرية لما ذكر قول الناصر انّه إذا رؤي الهلال قبل الزوال‌فهو لليلة الماضية: هذا صحيح و هو مذهبنا، قال في المختلف:و ادّعى السيّد المرتضى أنّ عليّا عليه السّلام و ابن مسعود و ابن عمر قالوا به و لا مخالف لهم»؛ این عبارت سید است. آدرس ناصریات را همین‌جا در ذیلش فرموده‌اند: المسائل الناصريات، ص 291، المسألة 126. کل کتاب دویست و خورده‌ای مسأله است.

در خلاف شیخ طوسی، جلد ٢، صفحه ١٧٢: می‌فرمایند:

و أيضا روي ذلك عن علي عليه السلام و عمر، و ابن عمر، و أنس و قالوا كلهم: لليلة القابلة، و لا مخالف لهم يدل على أنه إجماع الصحابة3

«و أيضا روي ذلك»؛ یعنی مختار خودشان بر خلاف حرف سید. «عن علي عليه السلام و عمر، و ابن عمر، و أنس و قالوا كلهم: لليلة القابلة»؛ برعکس ادعای سید. «و لا مخالف لهم يدل على أنه إجماع الصحابة».

از چیزهای جالب این است که در الناصریات که از کتاب‌های متأخر سید است، به وفور اسمی از کتاب‌های متقدم خودشان هم می‌برند. یکی از کتاب‌هایی که به وفور در الناصریات ذکر می‌کنند، خلاف است. با این تعبیر «فصلنا الکلام فی کتابنا مسائل الخلاف4». یعنی یعنی عین الخلاف شیخ الطائفه، استادشان سید مرتضی هم الخلاف داشته‌اند. ولی خب در دست‌ها نیست. کتاب خیلی مفصلی هم بوده است. شاید در مقدمه الناصریات چاپ جدید دیدم که فرموده بودند ای کاش مسائل الخلاف سید مرتضی دستمان بیاید تا ببینیم فرق آن با خلاف شیخ طوسی در چیست؟ منظور این‌که شاگرد و استاد هر دو مسائل الخلاف دارند. آن وقت یکی از آن‌ها می‌گوید اجماع این است و دیگری می‌گوید اجماع آن است.

من در این فکر بودم که این را باید چه کار کنیم. چطور چنین چیزی می‌شود؟ لذا رفتم عبارت الناصریات را دوباره بخوانم، عرض کردم اینی که علامه بحر العلوم در اینجا از علامه حلی آورده‌اند، مثل عبارت مختلف است و عبارت هم بیش از این نیست و همین هم سبب این حرف‌ها شده است. عرض کردم من تا الانی که خدمت شما نشسته ام خودم به اطمینان رسیده‌ام. حالا به شما می‌گویم، ببینید ذهن شریف شما چه می‌گوید. گفتم که این جور، نادر می‌شود.

تهافت در عبارت ناصریات

حالا من عبارت ناصریات را می‌خوانم شما هم دل بدهید و ببینید شما از این عبارت چه می‌فهمید. المسائل الناصريات، ص 291، المسألة 126.

«إذا رئي الهلال قبل الزوال فهو لليلة الماضية».هذا صحيح و هو مذهبنا، و إليه ذهب أبو حنيفة، و لم يفرق بين رؤيته قبل الزوال و بعده، و هو قول محمد و مالك و الشافعي.و قال أبو يوسف: إن رئي قبل الزوال فهو لليلة الماضية، و بعد الزوال لليلة المستقبلة. و قال أحمد: في آخر الشهر مثل قوله، و في أوله مثل قول من خالفنا احتياطا للصوم. دليلنا: الإجماع المتقدم ذكره.و أيضا ما روي عن أمير المؤمنين، و ابن عمر، و ابن عباس، و ابن مسعود، و أنس أنهم قالوا: «إن رئي الهلال قبل الزوال فهو لليلة الماضية» و لا مخالف لهم5

«إذا رئي الهلال قبل الزوال فهو لليلة الماضية»؛ این عبارت اصل خود ناصریه است. سید چه فرمودند؟

«هذا صحيح و هو مذهبنا، و إليه ذهب أبو حنيفة»؛ علامه این «الیه» را دیگر در مختلف نیاورده اند. دیگران هم نیاورده اند. بعد از این‌که به اطمینان رسیدم و با مداد نوشتم، گفتم در نرم‌افزار ببینم که چندتا کتاب هست که دنباله نقل الناصریات را آورده باشند. دنباله آن را که نگاه می‌کنید می‌بینید اصلاً مطلب چیز دیگری شد. اصلاً یک چیز دیگری می‌شود.

«هذا صحيح و هو مذهبنا، و إليه ذهب أبو حنيفة»؛ «الیه» یعنی همینی که صحیح است. همینی که مذهب ما است؛ اذا روی الهلال قبل الزوال فهو للیله الماضیه.

«و لم يفرق بين رؤيته قبل الزوال و بعده»؛ ابو حنیفه بین رویت قبل از زوال و بعد از زوال فرقی نگذاشته است. یعنی چه؟ یعنی بعد از زوال هم برای شب قبل است؟ وحال آن‌که اجماع هست که رویت بعد از زوال برای فردا است! این یک سؤال است تا جلوتر برویم.

«و هو»؛ همینی که گفتیم مذهبنا است و صحیح است، قول کیست؟ «قول محمد و مالك و الشافعي»؛ ظاهراً محمد مقابل ابویوسف است که بعد می‌گویند. دو شاگردان معروف ابوحنیفه.

«قول محمد»؛ محمد بن حسن شیبانی که از شاگردان معروف ابو حنیفه بود. شاگرد دیگر ابوحنیفه –ابو یوسف- نه، مخالف است. «و مالك»؛ فقیه دوم.

ابو حنیفه و شاگردانش را ردیف کردند، «و مالک و الشافعي»؛

«و قال أبو يوسف»؛ شاگرد دیگر ابوحنیفه گفته: «إن رئي قبل الزوال فهو لليلة الماضية، و بعد الزوال لليلة المستقبلة»؛ خب چه شد؟ این همان قبلی نیست؟!

«و قال أبو يوسف: إن رئي قبل الزوال فهو لليلة الماضية، و بعد الزوال لليلة المستقبلة»؛ خب تا اینجای عبارت قول ابو یوسف هم که همان شد!

«و قال أحمد: في آخر الشهر مثل قوله، و في أوله مثل قول من خالفنا احتياطا للصوم»؛ اگر برای فردا باشد که احتیاط صوم نمی‌شود! بر عکس می‌شود.

«من خالفنا» می‌گوید امروز روز اول ماه مبارک است، قبل از زوال ماه را دیدیم باید روزه بگیریم یا نه؟

شاگرد: اگر قبل از زوال دیدیم باید بگیریم و اگر بعد از زوال دیدیم باید بگیریم. این من خالفنا می‌شود. ما می‌گوییم قبل از زوال باید بگیریم و بعد از زوال نباید بگیریم. یعنی این‌که این رویت کفایت می‌کند مفروغ عنه است.

استاد: الآن استصحابا سی ام ماه شعبان است. قبل از زوال رویت هلال می‌شود. الآن احمد چه می‌گوید؟ « و في أوله مثل قول من خالفنا احتياطا للصوم». الآن استصحابا روز سی ام شعبان است، احمد می‌گوید در اول کار احتیاطا للصوم اگر قبل از زوال دیدیم بگیریم یا نگیریم؟ بگیریم. پس «خالفنا» کیست؟ ما هم که گفتیم بگیریم! مگر ایشان نگفتند «اذا روی قبل الزوال فهو للیله الماضیه»؟ در سی ام استصحابی اگر ما قبل از زوال دیدیم، روی مختار سید و آن چه که تا حالا آمدیم، باید بگیرند، «خالفنا» یعنی چه؟!

شاگرد: احتیاطا را برای اول شهر می‌گیریم؟

استاد: بله، اول آن را تصریح می‌کند. و قال احمد فی آخر شهر مثل قوله، قول چه کسی؟

شاگرد: قول ابو یوسف

استاد: همین بود که مدتی من را معطل کرد که «قوله» قول او است یا قول ناصر؟ «و قال احمد فی آخر شهر مثل قوله»، مثل قول ناصر. «و فی اوله مثل قول من خالفنا». حالا ببینیم مرجع ضمیر به چه کسی بر می‌گردد؟

شاگرد: ظاهراً در پاورقی­ای که اینجا زده‌اند اختلاف دارند.

استاد: در منبع؟ بله، در احکام القرآن مغنی و هم احکام القرآن جصاص. این‌ها را عرض می‌کنم. همه آن‌ها را مراجعه کرده‌ام. یک چیزی است که نادر اتفاق می‌افتد. عجائبی است. من که به اطمینان رسیدم. آن چیزی که در ذهنم است را به شما می‌گویم.

«دليلنا: الإجماع المتقدم ذكره»؛ اجماعی که گفتند «مذهبنا» است. «و أيضا ما روي عن أمير المؤمنين، و ابن عمر، و ابن عباس، و ابن مسعود، و أنس أنهم قالوا: «إن رئي الهلال قبل الزوال فهو لليلة الماضية» و لا مخالف لهم». این عبارت اینجا بود.

فقه عامه قرینه‌ای بر صحت ادعای کتاب خلاف

خب شیخ خلاف این اجماع را گفته اند. وقتی دو بزرگی مثل سید و شیخ یک چیزی می‌فرمایند، ممکن نیست ما اطلاعات بیرونی کسب کنیم؟! سید راحت فرمودند «هذا صحیح و هو مذهبنا و الیه ذهب ابو حنفیه». خب مگر تنها راه به‌دست‌آوردن مذهب ابو حنیفه در اینجا سید هستند؟! مذهب ابوحنیفه از بیرون هم معلوم است. شما بروید و مراجعه کنید. یک قول ضعیف پیدا کنید که ابوحنیفه گفته باشد‌ «اذا روی قبل الزوال فهو للیله الماضیه». فتوای مسلم است و کسی شک ندارد، صدها کتب6 که المغنی ابن قدامه یکی از آن‌ها است، مفصل در مفصل؛ کتاب‌هایی که در فقه عامه یک چیز روشنی است که مذهب ابوحنیفه همان مذهب مشهور است. همان است که می‌گوید اگر در روز دیدید چه قبل از زوال و چه بعد از زوال، للیله القابله است. برای فردا است.

حالا عبارت را ببینید: «و لم يفرق بين رؤيته قبل الزوال و بعده». اصلاً ابوحنیفه فرق نگذاشته است. خیلی روشن گفته اگر روز دیدید، امروز دیگر تمام شد، برای ماه قبل است؛ للیله القابله.

بنابراین از اطلاعات بیرونی که کسب می‌کنیم که شک نداریم که خلاف شیخ الطائفه درست است. در خلاف شیخ الطائفه آمده بود که همه فقها این را می‌گویند؛ علیه جمیع الفقهاء. فقهای اربعه همین را می‌گویند مگر ابویوسف. همین جور هم هست. اگر شما به الشامله مراجعه کنید به ده‌ها و صدها کتاب مراجعه کنید یک چیز روشنی است؛ اصلاً شک بردار نیست. وقتی این را می‌بینید، به این برمی‌گردد که عبارت سید مرتضی در الناصریات مثل این می‌ماند که به یک کسی بگویید که شیعه قائل به این هستند که قنوت در نماز بدعت است. آدم می‌فهمد که یک جای آن مشکل دارد. اطلاعات شیعه در بیرون که مبهم نیست. حالا در یک کتابی که بزرگ هم هست و اهل فن هم هست، می‌گوید شیعه گفته اند که قنوت بدعت است. در اینجا می‌فهمید که یک چیزی شده است.

تصحیف در نسخ یکی از عوامل تهافت

شاگرد: نسخه اختلال ندارد؟ وقتی می‌گویند «الیه ذهب ابوحنیفه»، بعید نیست قبل از چیزی، فرموده باشند. یعنی قول مشهور را مطرح کرده باشند و بعد می‌فرمایند «و الیه ذهب ابو حنیفه».

استاد: من که به اینجا رسیدم که عبارت مضطرب شد، از بیرون هم دیدم، مطالبش را می‌گویم. خدا رحمت کند مرحوم آقای تهرانی را. جواهر و غیر آن را مباحثه می‌کردیم. ایشان می‌گفتند که کار تو هم این است که فوری در کتاب دست می‌بری. این دیگر عادت طلبگی است که وقتی آدم یک عبارت می‌خواند، وقتی مشکل پیدا می‌کند اول محتملات دیگری را هم مطرح کند. نه این‌که خودش را بکشد و به تعبیر دیگر عاشق کتابش باشد و اصلاً احتمالات دیگری را نبیند.

خدا رحمت کند آقای کازرونی را. به حال خیلی ملیحی می‌گفتند مکاسب درس می‌دادم. شب در خانه به یک عبارتی رسیدم. خودم را کشتم حل نشد. تعبیرشان این بود. می‌گفتند فردا با حالت زار به مباحثه رفتم؛ چه کار کنم؟ حل نشده؟ گفتند وقتی شروع کردم –ایشان ابتدا متن متاجر را می‌خواندند- فرمودند آسید علی‌رضا نسخه متاجرش با من فرق داشت، مرحوم آسد علی‌رضا مدرسی که در شیخان مدفون است. گفتند نسخه ایشان فرق داشت. تا من شروع کردم به عبارت خوانی، ایشان گفت آقا عبارت که این‌طور نیست، این‌طور است. ایشان می‌گفتند وای من خودم را کشتم عبارت حل نشد. اما الآن عبارت صاف شد، مثل خورشید.

خب گاهی این‌طور می‌شود. تصحیف می‌شود. مجموع را می‌گویم ولی من به اطمینان رسیدم و دیگر برای من مشکلی نماند. شبیه آن را به تازگی در حدیث کتاب الغیبه شیخ طوسی برخورد کردم. آن هم خیلی عجیب بود.

تصحیف در روایت الغیبه شیخ طوسی

قال و قال جعفر بن محمد بن مالك الفزاري البزاز عن جماعة من الشيعة منهم علي بن بلال و أحمد بن هلال و محمد بن معاوية بن حكيم و الحسن بن أيوب بن نوح في خبر طويل مشهور قالوا جميعا اجتمعنا إلى أبي محمد الحسن بن علي ع نسأله عن الحجة من بعده و في مجلسه ع أربعون رجلا فقام إليه عثمان بن سعيد بن عمرو العمري فقال له يا ابن رسول الله أريد أن أسألك عن أمر أنت أعلم به مني فقال له اجلس يا عثمان فقام مغضبا ليخرج فقال لا يخرجن أحد فلم يخرج منا أحد إلى [أن‏] كان بعد ساعة فصاح ع بعثمان فقام على قدميه فقال أخبركم بما جئتم قالوا نعم يا ابن رسول الله قال جئتم تسألوني عن الحجة من بعدي قالوا نعم فإذا غلام كأنه قطع قمر أشبه الناس بأبي محمد ع فقال هذا إمامكم من بعدي و خليفتي عليكم أطيعوه و لا تتفرقوا من بعدي فتهلكوا في أديانكم ألا و إنكم لا ترونه من بعد يومكم هذا حتى يتم له عمر فاقبلوا من عثمان ما يقوله و انتهوا إلى أمره و اقبلوا قوله فهو خليفة إمامكم و الأمر إليه في حديث طويل7

کسی آمد و گفت حدیث دارد که جماعتی از شیعه به محضر امام حسن عسگری رفتند و همه نشستند؛ قریب چهل نفر از بزرگان شیعه. نائب خاص اول جناب عثمان بن سعید سلام الله علیه، بلند شد و گفت یابن رسول الله ما با این جمعیت زیاد محضر شما آمده‌ایم به‌خاطر یک سؤالی که «انت اعلم به منا». شما به حال ما آگاه هستید و می‌دانید که می‌خواهیم چه بپرسیم.

«فقال علیه‌السلام اجلس»؛ حضرت فرمودند که بنشین. «فقام مغضبا لیخرج». «فقال علیه‌السلام لاخرجن احد». خب چطور شد نائب اول آن هم با این احترامی که اول شروع کرده، این کار را می‌کند؟ امام معصوم یک کلمه به او می‌گویند «اجلس». بعد او «فقام مغضبا لیخرج». غضب کرد و بلند می‌شود که خارج شود. بعد هم حضرت می‌فرمایند «لایخرجن احد»! این چه جور می‌شود؟

من رفتم و برگشتم و مطمئن شدم، به هر کسی هم بگویید به اطمینان می‌رسد که «مغضبا» نبوده است. بلکه کرسی باء «بعضنا» به میم تبدیل شده است. چون عثمان بن سعید ایستاده بود. بعد از این‌که حضرت به او گفتند «اجلس»، دوباره «قام»؟ کسی که ایستاده که دوباره نمی‌تواند بایستد. او ایستاده بود و صحبت می‌کرد. حضرت به او فرمودند بنشین. «فقام بعضنا لیخرج»، چرا «بعضنا»؟ به‌خاطر این‌که چهل نفر از بزرگان جمع شده بودند تا از امام سؤال کنند که حجت بعد از شما کیست. حالا همه آماده بودند و تا حضرت به عثمان فرمودند بنشین، عده‌ای گفتند امروز حضرت قصد ندارند جواب دهند. فهمیدند که امروز حضرت قصد ندارند که جواب بدهند؛ فقام بعضنا لیخرج. فقال علیه‌السلام لایخرجن احد. حضرت نفرمودند که «لاتخرج». فرمودند «لایخرجن احد»؛ هیچ کسی بیرون نرود. چرا؟ به‌خاطر این‌که ظاهراً هنوز در اندرونی مجالی بود، چند لحظه طول کشید که حضرت به خود عثمان بن سعید گفتند بیا. «فقام على قدميه»، ادب را ببینید. کسی که غضب کرده می‌تواند این جور باشد؟! حضرت فرمودند برو پسرم را از اندرون بیاور تا همه او را ببینند. این روایت در غیبت شیخ الطائفه است.

شما ببینید چه ظلمی در حق نائب اول شده که «قام بعضنا لیخرج، قال علیه‌السلام لایخرجن احد» در نسخه‌هایی که نوشته شده این «باء» تبدیل به «مغضبا» شده است. خیلی عالی است. بعد می‌بینید که در نسخه‌ها هیج جایی این ذکر نشده است. خیلی هم گشتم. احدی نگفته است. یا ترجمه ها را کاری کرده‌اند و تغییراتی داده‌اند و… . این خیلی روشن است. به هر کسی بگویید به اطمینان صد در صدی و یقین عرفی می‌رسد که اینجا «بعضنا» است.

منظور این‌که آقای تهرانی می‌گفتند تو فوری دست در کتاب می‌بری. خب مباحثه همین است. باید احتمالات را بررسی کنیم.

تصحیف در نسخه ناصریات

من تا این متن را خواندم – همینی که آقا فرمودند- این به ذهنم آمد که نسخه «فهو للیله المستقبله» باشد. اگر این کلمه «الماضیه» تصحیف شده باشد، عبارت دست می‌شود. من ابتدا به ذهنم «مستقبله» آمد اما وقتی که عبارات کتب قدیمی ها را دیدم و همین کتاب خود شیخ و دیگران را که دیدم، «قابله» بود. در نسخه اصلی ناصریات بوده «اذا روی الهلال فهو للیله القابله». قابله و ماضیه در کتب خطی به هم نزدیک است. القابله بوده که الماضیه شده است. دراین‌صورت عبارت صافِ صاف می‌شود. یعنی اگر شما این‌گونه بخوانید سید هم همراه شیخ الطائفه می‌شود و مطالب بعدی هم همه صاف می‌شود.

شاگرد: پس باید سطر آخر را هم «قابله» کنیم.

استاد: بله، این هم از آن‌هایی است که «لیلة الماضیه» است. در اصل «للیلة القابله» بوده است. در عبارت هم هیچ مشکلی نداریم و با شیخ الطائفه هم یکی می‌شوند. فقط یک چیز می‌شود. پشتوانه سید مرتضی برای بحث رویت هلال قبل از زوال تمام می‌شود. این هم کتب فقهی پر شده است. جواهر را خواندم، دیدید؟! رساله ها پشت رساله‌ها نوشته شده. سید بحرالعلوم بعدا می‌فرمایند سید همراه ایشان است. فرمودند مقابل اجماع شیخ الطائفه ادعای اجماع سید مرتضی است در این‌که صحابه این را گفته اند. عبارت ناصریات واضح است.

شاگرد: عبارت «ذهب قوم من اصحابنا» در خلاف شیخ را چه کار می‌کنید؟ یعنی ظاهراً جماعتی مخالف بوده‌اند. یعنی این مسأله، مسأله اجماعی نیست.

استاد: بله، ولی در منتهی علامه فرموده‌اند:

و قال بعضهم: إن رؤي قبل الزوال فهو للّيلة الماضية، و إن رؤي بعده فهو للمستقبلة. و به قال الثوريّ، و أبو يوسف، و الذي أختاره مذهب ‌أكثر علمائنا، إلّا من شذّ منهم لا نعرفه، و به قال الشافعيّ، و مالك، و أبو حنيفة8

«و الذي أختاره مذهب ‌أكثر علمائنا، إلّا من شذّ منهم لا نعرفه»؛ خیلی ها در این بحث کرده‌اند که چطور می‌شود…

شاگرد: در مختلف که آخرین کتابشان است از آن برگشته‌اند.

استاد: منتهی را بگوییم، مختلف را هم عرض می‌کنم. در منتهی می‌گویند «لا نعرفه»؛ به این معنا است که مطالب سید را ندیده بودند؟

شاگرد: احتمالش هست.

استاد: می‌گویید ندیده بودند. از مختلف هم بد تلقی شده است. بعد از این‌که من این راه را رفتم، دیدم آن چیزی که معروف شده و می‌خواهند به علامه بگویند، اصلاً عبارتشان چیز دیگری است. عبارت ایشان به مطلب احمد بن حنبل نزدیک است که آن را عرض می‌کنم.

ببینید از «لا نعرفه» که در متنهی دارند، معلوم می‌شود زمان علامه قول سید مرتضی به‌عنوان مخالف معروف نبوده است. اولین کسی که باب این معنا را فتح کرده مختلف است. ایشان آمده‌اند و گفته اند سید در ناصریات این‌گونه گفته اند –شاید هم بعداً به عبارت ناصریات برخورد کرده‌اند- عبارت ایشان را آورده‌اند و متأسفانه دنباله آن را نیاورده بودند. فقط همین را گفته بودند. همین عبارتی است که سید بحر العلوم هم آورده‌اند. اگر در مختلف بقیه آن را هم آورده بودند اصلاً فضای بحث عوض می‌شد. تنها چیزی که سبب شده این مشکلات پیش بیاید این است که علامه همان عبارت مصحَّف که در اصل «قابله» بوده و در نسخه ایشان ناسخ «للماضیه» نوشته بوده را آورده بوده‌اند و بعد فرموده بودند «و هذا هو الصحیح و هو مذهبنا». ولی «الیه ذهب ابوحنیفه» را دنباله آن نیاورده بودند. عجیب این است که خودشان در تذکره و منتهی به ضرس قاطع و مسلم به ابوحنیفه و به همه آن‌ها نسبت می‌دهند که آن‌ها به قول مشهور قائل هستند و تنها ابویوسف خلاف آن را گفته بوده. خودشان می‌گویند. چشمشان را به دنباله عبارت دیگر نبردند؟! نمی‌دانم که چه شده است.

علی ای حال مختلف سبب شده که این‌ها پیش آمده است. شما اگر عبارت ناصریات را هم نگاه کنید؛ در منزل باز هم نگاه کنید؛ من به سهمه خودم به اطمینان رسیده‌ام.

شاگرد: احتمال دیگر این است که همان تعبیر «ماضیه» به کار رفته باشد اما یک خط در اینجا افتاده باشد.

استاد: این احتمالی بود که من ابتدا داشتم به آن فکر می‌کردم.

شاگرد: اگر این احتمال باشد «الیه ذهب ابو حنیفه» هم توجیه می‌شود و در بقیه آن هم مشکلی پیدا نمی‌شود. در کجا مشکل پیدا می‌شود؟

استاد: در «خالفنا». صحبت سر «خالفنا» است که نص در آن است. شما در «خالفنا» دقت کنید. اتفاقا اول همین احتمال در ذهنم بود. چند مرحله گذشت. داشتم همین‌جا می‌گفتم که عبارت این جور بوده است: «و هو مذهبنا و ذهب الجمهور الی انه للیلة المستقبله و الیه ذهب ابوحنیفه». یعنی مطلبی که درست مقابل حرف ناصر باشد که سید فرمودند «هو صحیح» اینجا افتاده باشد. شما هم همین را می‌خواهید بگویید؛ یعنی سقط شده باشد که «الیه» کاملاً درست شود. اما با «خالفنا» جور در نمی‌آید.

شاگرد: اگر در عبارت پایین «ان روی الهلال قبل الزوال فهو للیله القابله»، «قابله» باشد، بالا هم «قابله» باشد به‌معنای این است که در این عبارت دو تصحیف اتفاق افتاده باشد.

استاد: ناسخی که عبارت را می نوشته، «القابله» ای که ناسخ قبلی نوشته بوده، «قاف» را «میم» خوانده بوده؛ القابله و الماضیه. نزدیک هم هستند. نسخه علامه که از قبلی استنساخ کرده، القابله اصلی را که سید نوشته بوده و این عبارات هم دلالت روشنی بر آن دارد را الماضیه خوانده و بالا و پایین را یکی نوشته است.

شاگرد: در پاورقی نوشته شده که تصحیف شده و این مستقبله بوده است.

استاد: پاورقی که خوب است. ایشان می‌گوید در منابع الناصریات؛ منابعی که سید از آن جا نقل می‌کند، همه خلاف این است. می‌گوید همه آن‌ها المستقبله است. آن را بیشتر باز نکرده است. بین این‌که صبح مشغول فکر شدن شدم تعلیقه این کتاب برای من خیلی راه‌گشا شد. احکام القرآن جصاص9 حدود ٧٠-٨٠ سال قبل از سید بوده، او همین ها را می‌آورد و عبارت همین است. یعنی می‌بینید عبارات او همین است اما او برعکس می‌گوید. یعنی همین کلمات را با «للمستقبله» دارد.

شاگرد: فرمودید از زمان علامه قول مخالف به عده‌ای از علما اسناد داده می‌شد که «لم نعرفهم». درحالی‌که عبارات صدوق غیر قابل توجیه است. هم مقنع هست و هم در من لا یحضر هست. نهایتاً تشکیک می‌کنیم روال ایشان از آن چیزی که بین خودشان بوده تغییر کرده یا نه. ولی به‌هرحال معنای عبارت خیلی روشن است. مخصوصاً در من لایحضر خیلی روشن است. یعنی علامه عبارت صدوق را ندیده؟ بعد بگوییم جماعتی از علماء که شاذ بوده‌اند این‌گونه می‌گویند و بعد علامه این عبارت را هم از ناصریات به اشتباه دیده‌اند.

استاد: چه بسا این فکر که آن‌ها فقط روایت را آورده‌اند؛ علامه در تذکره بحث روائی را هم مطرح می‌کنند، روایت که در کافی بوده، مرحوم صدوق یک علاوه ای را از کافی و تهذیب نیاورده اند. عبارت صدوق هم همان عبارت روایت بود. لذا علامه ایشان را به‌عنوان قائل و یک کسی که بگویند الآن قائل به این است، قبول نداشتند.

شاگرد: به مقنع به‌عنوان کتاب فتوایی نگاه نمی‌کنند؟

استاد: شاید مقنع را ندیده بودند. نمی‌دانم. باید بیشتر روی آن تحقیق کرد. در این‌که قبل و بعد کتاب‌های علامه کدام بوده، خوب است به دنبالش باشیم و آن‌ها را یادداشت کنیم. مثلاً مفتاح الکرامه، من گفتم مرحوم آسید جواد ید بیضائی در این مطالب و نقلیات دارند. متأسفانه ایشان همان اواخر؛ کتاب الزکات تا متاجر یعنی کتاب صوم و حج و سایر عبادات و جهاد را عمرشان کفاف نداده. لذا مفتاح الکرامه این‌ها را ندارد. چه بسا اگر مفتاح الکرامه را در اینجا نوشته بودند، به‌خاطر این‌که رسم ایشان این بوده که به منابع اولیه مراجعه می‌کردند، استظهار را تغییر می‌دادند. من گمانم این است که هر کسی این عبارت اصل را ببیند و بخواهد صاف کند، گیر می‌افتد. اصلاً روشن است که نمی‌تواند صدر و ذیل این عبارت را با هم جمع کند.

توضیح عبارت منقول از احمد بن حنبل در ناصریات

فقط می‌ماند حرف احمد بن حنبل که او چه می‌خواهد بگوید؟ عبارت را یک مرتبه دیگر بخوانیم. خود حرف احمد بن حنبل به‌صورت مبهم اداء‌شده است. سید فرمودند:

إذا رئي الهلال قبل الزوال فهو لليلة الماضية».هذا صحيح و هو مذهبنا، و إليه ذهب أبو حنيفة، و لم يفرق بين رؤيته قبل الزوال و بعده، و هو قول محمد و مالك و الشافعي.و قال أبو يوسف: إن رئي قبل الزوال فهو لليلة الماضية، و بعد الزوال لليلة المستقبلة. و قال أحمد: في آخر الشهر مثل قوله، و في أوله مثل قول من خالفنا احتياطا للصوم. دليلنا: الإجماع المتقدم ذكره.و أيضا ما روي عن أمير المؤمنين، و ابن عمر، و ابن عباس، و ابن مسعود، و أنس أنهم قالوا: «إن رئي الهلال قبل الزوال فهو لليلة الماضية» و لا مخالف لهم10

«و قال أحمد: في آخر الشهر»؛ آن چه که آدم بدوا می‌فهمد این است که آخر شهر به‌معنای عید فطر است. آخر شهر ماه مبارک. «مثل قوله»؛ قول به چه کسی بر می‌گردد؟ اگر به ابو یوسف بر می‌گردد، یعنی اگر در آخر شهر قبل از زوال دیدیم باید افطار کند. «و في أوله»؛ اول ماه مبارک، «مثل قول من خالفنا»؛ من خالفنا، عامه است. یعنی اول ماه عامه می‌گفتند اگر قبل از زوال دید باید روزه بگیرد یا نگیرد؟ نگیرد، مال فردا است. احمد در اول شهر مثل قول مخالفین ما را گفته است. در مقابل ابو یوسف مخالف است. چرا؟ «احتياطا للصوم»؛ خب او که می‌گوید برو بخور؟! «من خالفنا»ای که می‌گفتند ثابت نشد. احتیاط صوم خلاف آن است. «من خالفنا» با «احتیاطا» متهافت است. متناقض است.

شاگرد: چرا متناقض شد؟ این‌که «احتیاطا للصوم» فرموده‌اند برای هر دو است یا برای آخری است؟

استاد: برای قول احمد است.

شاگرد: «احتیاطا للصوم» را به هر دو برگردانیم. دراین‌صورت اول شهر، قول «من خالفنا» می‌شود و آخر شهر، قول ما می‌شود. که درواقع هر دو باعث می‌شود که روزه گرفته شود.

استاد: آخر شهر «مثل قوله»، یعنی قول خود ما است؟

شاگرد: بله

استاد: یعنی قبل از زوال باید افطار بکند.

شاگرد٢: نه، نباید افطار بکند. برای لیله ماضیه است. یعنی وقتی قبل از زوال دیدید برای لیله ماضیه است و باید روزه بگیرد.

استاد: در آخر شهر است.

شاگرد: این جور صاف شده که للیله القابله است.

استاد: خب دراین‌صورت که مرجع ضمیر «قوله» هم صاف است. یعن قول ناصر، قول مصنف. خیلی صاف است. خالفنا هم ابویوسف می‌شود. دراین‌صورت عبارت صاف می‌شود. مثل جاده‌ای صاف.

شاگرد: احتیاطا هم برای هر دو باشد.

استاد: خب آن احتمال را که گفتیم اصلاً حل نمی‌شود. روی این احتمالی که می‌گوییم «خالفنا» یعنی ابویوسف و قوله یعنی قول مصنف که ناصر باشد، حرف احمد چه می‌شود؟ احمد می‌گوید: «قال احمد فی آخر الشهر مثل قول المصنف»، مصنف چه گفت؟ قول مشهور را گفت دیگر. قرار شد این باشد. یعنی «اذا روی قبل الزوال فهو للیله القابله». یعنی اگر سی ام ماه مبارک قبل از زوال دید باید روزه بگیرد یا نگیرد؟ باید بگیرد. «قال احمد فی آخر الشهر مثل قول المصنف».

«و فی اوله»؛ اگر سی ام شعبان استصحابی است و ما قبل از زوال هلال را دیدیم، واجب است که روزه بگیریم؟ نه، چون للیله القابله است. ماه مبارک فردا می‌شود. در روز دیدیدم نه در شب. او گفته در اول شهر روزه بگیرید. نگویید للیله القابله است. للیله الماضیه است. روزه را بگیرید. چرا؟ احتیاطا لصوم. پس قول احمد این است که در هر دو طرف باید روزه بگیرید. چرا؟ چون در آخر شهر قول ناصر را می‌گیرند. قول ناصر را بنابر این‌که للیله القابله بگیریم. احمد می‌گوید روز سی ام ماه مبارک، اگر قبل از زوال دیده‌اند نمی‌توانیم افطار کنیم. باید برای فردا برویم. مثل قوله؛ قول ناصر که همین مشهور است. اما در اول ماه می‌گوید اگر روز قبل از ماه قبل از زوال دیدید، طبق قول مشهور نگویید که امروز روز اول ماه نیست و روزه بر ما واجب نیست و فردا واجب است. نه، احمد می‌گوید چون اول ماه است، احتیاطا للصوم ماه مبارک بگویید للیله الماضیه است. از اینجا از قول مشهور فاصله گرفته‌اید.

شاگرد: نکته اصلی مخالفتشان هم ظاهراً همان عدم تفریق است که «لم یفرق بین رویته قبل الزوال و بعد الزوال».

استاد: این‌که برای ابو حنیفه بود.

شاگرد: بله، احتیاطا للصوم آن پر رنگ تر نمی‌شود؟ و این‌که بین قبل از زوال و بعد از زوال هیچ تفکیکی قائل نمی‌شود.

استاد: نکته‌ای که هست این است که اول به ذهن می‌آید احمد بن حنبل در آخر ماه می‌گوید افطار بکن و در اول می‌گوید افطار نکن. یا بر عکس آن. و حال این‌که اصلاً این نیست. من عبارات کتاب‌ها و فتاوای حنبلی ها را هم دیدم، اصلاً حرف احمد این است که هم اول ماه باید روزه بگیری و هم آخر ماه اگر قبل از زوال دیدی نباید افطار کنی و روزه را بگیری. هر دوی آن‌ها روزه گرفتن است. قول مشهور برعکس قول احمد می‌شود. مشهور می‌گوید «اذا روی قبل الزوال فهو للیله القابله»، یعنی فردا اول ماه است. پس اگر سی ام استصحابی شعبان است و قبل از زوال ماه را دیدید، بر شما روزه واجب نیست. چون قبل از زوال است و دیشب که آن را ندیده اید. احمد می‌گوید آخر ماه باید روزه را بگیرید و افطار نکنید و اول ماه هم احتیاطا للصوم باز روزه بگیرید.

شاگرد: اگر «الماضیه»، «القابله» باشد، دراین‌صورت «ولم بفرق قبل الزوال و بعد الزوال» چه معنایی می‌دهند؟ خب هیچ کسی فرق نگذاشته است.

استاد: عبارت ناصریه چه بوده؟ اگر قبل از زوال باشد و بعد از زوال نباشد، سید می‌خواهند تذکر دهند که ایشان که قبل از زوال را گفته اند؛ «الیه ذهب ابو حنیفه و لم یفرق بین رویته قبل الزوال و بعده». یعنی هیچ فرقی بین این دو نگذاشته ولو شاگردش ابو یوسف بعداً گذاشته است. «ولم یفرق بین …» و محمد شاگردش. اما ابویوسف که شاگرد ابوحنیفه است، فرّق بین الزوال»، در مقابل قول استاد خودش.

شاگرد: یعنی مناسب بود که سید مرتضی این را در توضیح حرف ناصر و مذهب خودش بگوید، نه این‌که بگوید ابوحنیفه لم یفرق. اگر «الماضیه»،‌«القابله» باشد باید خودش بگوید که فرقی هم بین «الماضیه» و «القابله» نیست. نه این‌که به ابو حنیفه نسبت بدهد.

استاد: من اول احتمال می‌دادم که در عبارت ناصر «بعد الزوال» هم بوده و سید نیاورده اند. چون اصل الناصریات در دست‌ها نیست. مثلاً بوده و سیده نیاورده اند یا خلاصه کرده‌اند یا در استنساخ های بعدی افتاده است. این احتمالات بود. اگر فرض بگیریم «بعد الزوال» در عبارت ناصر نیامده، «لم یفرق» ممهد قول شاگرد ابوحنیفه است. ایشان می‌گویند ناصر که تنها قبل از زوال را گفت چرا بعد از زوال را نگفت؟ چون بعد از زوال مورد شبهه نبود. مورد اتفاق جمیع مسلمین بود که بعد از زوال «للیله الآتیه» است. پس سید هم اصلاً وارد آن نشدند، چون محل شبهه نبوده که بگویند «هو مذهبنا».

چون دو شاگرد ابو حنیفه مختلف هستند، می‌خواهند بگویند خود استاد «لم یفرق». استاد «لم یفرق»، شاگردش محمد هم مثل خودش اما ابویوسف چرا، فرّق. والا صاف شدن اصل عبارت… .

شاگرد: در احکام القرآن جصاص عبارت به این شکل است. «اذا رای الهلال قبل الزوال فهو للیله الماضیه و اذا راها بعد الزوال فهو للیله المستقبله».

استاد: نه، چند عبارت دارد. جصاص مفصل است. اجماع را بیاروید؛ آن جایی که می‌گوید «روی عن علی» را بیاورید. در آن جا می‌گوید مستقبله است. بخوانید. همین جایی که در اینجا «ماضیه» بود در جصاص مستقبله است. در الشامله هست.

شاگرد: عبارت مالک و … را که می‌گویند مستقبله ذکر می‌کند. و در «روی عن علی و…» هم مستقبله را ذکر می‌کنند. بعد می‌گویند روایت دیگری در طرف مقابل هست.

استاد: بله، این درست است. این اختلافات را از قدیم داشته‌اند.

شاگرد: عرضم این است که از کجا معلوم آن چه که سید مرتضی از ناصریات نقل کرده، آن روایت باشد و این روایت نباشد.

استاد: به‌خاطر این‌که احدی آن‌ها را به صحابه نسبت نداده است. کتاب را که ببینید روایتی که از صحابه باشد و شیخ الطائفه هم گفته باشند «لم یخالفهم احد»، در این کتاب‌ها هم هست. همه به صحابه نسبت می‌دهند، چه چیزی را؟ لیله مستقبله را. «اذا روی قبل الزوال فهو للیله المستقبله». نه ماضیه.

شاگرد: خب خود نقل این روایت مخالف است.

استاد: آن‌ها روایت مخالف دارند. نه این عبارت را که «روی عن الصحابه».

شاگرد: وقتی که دو روایت در هر دو طرف هست و در افواه هم اختلاف می‌شود، موجب تردید می‌شود. یعنی حتی در آن‌که نسبت داده‌اند، آدم احتمال خلاف می‌دهد.

استاد: شما بروید این را پی‌گیری کنید. من به اندازه خودم تا ممکنم بود امروز به اطمینان رسیدم. شما هم نگاه کنید. الآن یک کتاب در الشامله هست که اسمش این است، المسائل الفقهیه من کتاب الروایتین و الوجهین؛ ابن الفراء؛ ابو یعلی. ایشان معاصر خود سید مرتضی بوده است. وفاتش ۴۵٨ است. به فاصله حدود ٢٠ سال بعد از سید وفات کرده است. قبل از شیخ الطائفه وفات کرده است. در جلد ١، صفحه ٢۵۴. مرام احمد بن حنبل را به‌خوبی توضیح می‌دهد. به همین مرامی که گفتم. بعد می‌گوید: «قالوا للقابله11». می‌بینید کتاب‌هایی -مثل این‌که معاصر سید بود- که در آن زمان بوده، تعبیراتی مانند «اجماع الصحابه… انهم قالوا للقابله» را دارند. این «قابله» در کتاب‌های معاصر سید بوده، لذا دور نیست که آن ناسخی که ناصریات را می نوشته، در «القابله» ای که در نسخه قبلی بوده اشتباه کرده باشد و آن را «للماضیه» نوشته است. لذا این دستکاه به پا شده است.

شاگرد: اسم کتاب را دوباره می‌فرمایید.

استاد: المسائل الفقهية من كتاب الروايتين والوجهين. یعنی روایات و دو وجهی که از احمد بن حنبل آمده را ذکر می‌کند. صفحه ٢۵۵ آن را مراجعه کنید. من بعد از این‌که به اطمینان رسیدم و در اینجا هم بالای آن القابله نوشتم، بعد از مدتی که دیدم برای خودم دیگر صاف است و آدم دیگر نمی‌تواند بیش‌ازحد وسواس داشته باشد، گفتم ببینم در نرم‌افزار در کتب فقهی ما کسی بوده این عبارت «الیه ذهب ابوحنیفه» که همه کار سر همین عبارت بود و مذهب ابوحنیفه واضح است که قول ابویوسف نیست، کسی این را آورده یا نه. وقتی زدم دیدیم که هیچ جا نیامده مگر یک جا. اولین جایی که آمده در مجله عربی فقه اهل البیت شماره ١٣، صفحه٧٢. همچنین در کتاب رویت هلال جلد ٢ صفحه ١١٢٩. بعد پی جویی کردم و دیدم برای مرحوم خزعلی است. ایشان این را بحث کرده‌اند در این عبارت گیر افتاده‌اند. دیده‌اند که عبارت جور نیست و ایشان هم همین مسیر را طی کرده‌اند. خیلی جالب است. مسیر را طی کرده‌اند که نمی‌شود اما به این تفصیل به منابع اهل‌سنت آدرس نداده‌اند. الآن ما این نرم‌افزارها را داریم و سریع پیدا می‌کنیم. ایشان با آن امکاناتی که داشتند، به اطمینان رسیدند. نگاه کنید. شاید نزدیک ٧-٨ صفحه بحث کرده‌اند و شواهدی را آورده‌اند که این کتاب ناصریات تصحیف شده است. شاید ایشان همین «القابله» را می‌گویند.

شاگرد: آدرسش کجا بود؟

استاد: مجله عربی فقه اهل البیت شماره ١٣ صفحه ٧٢

شاگرد٢: فارسی آن در جلد چهارم صفحه ١٠٧ است.

استاد: در کتاب پنج جلدی رویت هلال هم آورده‌اند. ایشان هر کتابی را که راجع به رویت هلال بوده را آورده‌اند و جمع‌آوری کرده‌اند. در جلد دوم صفحه ١٣٢٠. این هم چیز خوبی بود که من بعد دیدم و ایشان هم مفصلا ذکر کرده‌اند. به گمانم از این به بعد هر کسی عبارت الناصریات را بخواند و رفت‌وبرگشت کند و این شواهد بیرونی را ببیند، به اطمینان می‌رسد. مثلاً المغنی ابن قدامه جلد ٣ صفحه ١٧٣را نگاه کنید –برای حنبلی است- شما مطمئن می‌شوید عبارت سید به این شکل نبوده است که ایشان بگویند اجماع صحابه بر این بوده است.

شاگرد: با این مطالبی که فرمودید اطمینان برای شما حاصل شد. مثلاً در روایت الغیبه که بیان کردید. اگر مشابه همین تصحیف در روایت فقهی برای مجتهدی حاصل شود، با این‌که در هیچ نسخه ای نیامده باشد، طبق این اطمینان می‌تواند فتوا دهد یا اینجا موضع توقف است.

استاد: آن‌که من به‌عنوان میزان برای تصحیفات قرار می‌دهم؛ به قول شما ممکن است که در هیچ کتاب و نسخه ای هم نیامده باشد، اما کسی یک احتمال تصحیفی بدهد، آیا میزانی برای این‌که حجیت پیدا کند دارد یا نه؟ من عرض می‌کنم میزان داریم. برای چه؟ برای این‌که اگر توضیحی که این شخص در مورد تصحیف می‌دهد را به عرف عام عقلاء عرضه کنیم همه آن را تأیید می‌کنند و سریع اختلاف نشود. اما اگر اذهان متشتت شدند و یکی به این راه رفت و دیگری به راه دیگر، این حجیت ندارد. اما اگر بعد از این‌که به تصحیف تذکر داد، همه آرام می‌شوند. اگر همه آن را تأیید کردند ولو در هیچ نسخه ای نباشد، این قول به تصحیف حجیت دارد.

من جواهر را آورده بودم تا آن را بخوانم ولی این چیزی بود که امروز بر من گذشت و برای خود من جالب بود. فقط می‌ماند که شما –من بخشی از آن را دیده‌ام اما نگفته ام- به کتاب‌هایی مثل احکام القرآن جصاص و کتاب‌های فقهی حنبلی ها و امثال آن مراجعه کنید به‌نحوی‌که شبیه «اللیله القابله» را زیاد پیدا کنید.

شاگرد: خیلی ها «المستقبله» می‌گویند، «القابله» نمی‌گویند.

استاد: بله، من اول فکر می‌کردم که «المستقبله» با «القابله» نزدیک هم نیستند. در «المستقبل»، دنباله «میم»، «سین» است. مدتی شد فکر می‌کردم. «قابله» را هم همین‌طور خودم نوشتم. بعد دیدم که در کتاب‌های دیگر هم آمده است و ایشان قابله می‌گویند.

شاگرد: «مقبله» شاید به «الماضیه» نزدیک تر باشد.

استاد: صحبت سر الف است. در «الماضیه» بعد از آن الف است. اما در «المستقبل» و «مقبل» الف نیست. لذا از حیث اشتباه کم‌تر می‌شود.

شاگرد٢: «القابله» در خلاف هست.

استاد: احسنت. من این مسیر را فراموش کردم. اتفاقا اولین بار در خود خلاف دیدم. همین بود که دیدم شیخ دارد می‌گوید «القابله». این خیلی خوب است. چون هر دوی شاگرد و استاد، مسائل الخلاف دارند. اصلاً هم معلوم نیست که شیخ در خلاف چقدر از استادشان برداشته‌اند. تلخیص الشافی؛ الشافی برای سید مرتضی است که اقیانوس است. شیخ الطائفه کتاب استاد را تلخیص کرده به نام تلخیص الشافی. همان است. چه بسا اصلاً خلاف شیخ الطائفه تلخیص آن باشد. سید می‌گویند ما خیلی مفصل در مسائل الخلاف بحث کرده‌ایم. نسخه آن هم نیست. چه بسا اگر نسخه از مسائل الخلاف سید پیدا شود، می‌بینیم «القابله» ای که شیخ در الخلاف آورده‌اند، همان «القابله» خود سید در مسائل الخلافش است. بله، من اولین جایی که سراغش رفتم، در کتاب شیخ دیدم. این مهم است که آدم ببیند از کجا فکرش رفته است.

والحمدلله رب العالمین

کلید: رویت قبل از زوال، رویت قبل از زوال در کلمات عامه، تصحیف، تصحیف نسخه ناصریات، تصحیف «مغضبا» در غیبت شیخ طوسی، تصحیف الماضیه در ناصریات، اختلاف سید مرتضی و شیخ طوسی در ادعای اجماع، مسائل الخلاف سید مرتضی

1 مختلف الشيعة في أحكام الشريعة، ج‌3، ص: 493‌

2 رؤيت هلال،مصباح، ج‌3، ص: 1968‌

3 الخلاف، ج‌2، ص: 172‌

4 المسائل الناصريات، ص: 446‌؛ كما فعلناه مثل ذلك في كتابنا «مسائل الخلاف»، و إن كنا قد ضمنا في ذلك الكتاب إلى الاحتجاج على المخالفين لنا بأخبار الآحاد الاحتجاج عليهم بالقياس على سبيل المعارضة لهم.

المسائل الناصريات، ص: 76‌؛ و قد استقصينا في كتابنا مسائل الخلاف بين سائر الفقهاء…

5 المسائل الناصريات، ص: 291‌

6http://amafhhjm.ir/wp/almobin/Amafhhjm/q-tfs-009-122-feqh/q-tfs-009-122-feqh-050-sowm-100-helaal-zawaal-00000.html

7 الغيبة (للطوسي)/ كتاب الغيبة للحجة، النص، ص: 357

8 منتهى المطلب في تحقيق المذهب، ج‌9، ص: 247‌

9 أحكام القرآن للجصاص ت قمحاوي (1/ 256)؛ المؤلف: أحمد بن علي أبو بكر الرازي الجصاص الحنفي (المتوفى: 370هـ) وقد اختلف في الهلال يرى نهارا فقال أبو حنيفة ومحمد ومالك والشافعي إذا رأى الهلال نهارا فهو لليلة المستقبلة ولا فرق عندهم بين رؤيته قبل الزوال وبعده وروي مثله عن علي بن أبي طالب وابن عمر وعبد الله بن مسعود وعثمان بن عفان وأنس بن مالك وأبي وائل وسعيد ابن المسيب وعطاء وجابر بن زيد وروي عن عمر بن الخطاب فيه روايتان إحداهما أنه إذا رأى الهلال قبل الزوال فهو لليلة الماضية وإذا رآه بعد الزوال فهو لليلة المستقبلة وبه أخذ أبو يوسف والثوري

10 المسائل الناصريات، ص: 291‌

11 المسائل الفقهية من كتاب الروايتين والوجهين،جلد ١، صفحه٢۵۵؛ وإذا رئي الهلال نهاراً قبل الزوال أو بعده، فهو لليلة المستقبلة، ولم يفرق بين أوله وآخره، ونقل إسحاق بن هانىء في القوم يرون الهلال قبل الزوال قال: يفطرون، وإذا رأوه بعد الزوال لم يفطروا، والمذهب على ما رواه الأثرم وغيره، والوجه في ذلك إجماع الصحابة ـ رضي الله عنهم ـ روي عن عمر، وعلي، وابن مسعود، وابن عمر، وأنس، كلهم قالوا للقابلة