بسم الله الرحمن الرحیم

سال ۱۴۰۰-جلسات مباحثه فقه-بحث رؤیت هلال

فهرست جلسات مباحثه فقه

فقه؛ جلسه ٢ : ٢٠/ ۶ /١۴٠٠

بسم الله الرحمن الرحیم

نسخه کتاب مصابیح الاحکام سید بحر العلوم

عرض کردیم دو جلد از کتاب مصابیح مرحوم سید بحر العلوم علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه در نسخه قبلی جامع فقه اهل بیت ع بود. در نسخه جدید -مدتی قبل مراجعه کردم، تازه مراجعه نکردم- دو جلد دیگر اضافه دارد و مجموعه چهار جلد از مصابیح آمده است. ولی این چیزی که ما بحث می­کنیم یا هنوز طبع نشده است و یا اگر طبع شده من خبر ندارم و در این نرم افزار نیامده است. هر کدام خبر دارید بفرمایید.

این مصباح در کتاب رویت هلال جلد سوم آمده است. ملاحظه می‌کنید که در پاورقی آدرس داده‌ام1.

تاریخچه بحث رویت هلال در کلمات اصحاب

مصباح في حكم رؤية الهلال قبل الزوال‌قال الشيخ في المبسوط: «و متى رئي الهلال قبل الزوال، فهو للّيلة المستقبلة دون الماضية». و قال مثل ذلك في الخلاف. ‌و قال ابن الجنيد رحمه اللّه:رؤية الهلال يوم ثلاثين من رمضان أيّ وقت كان، إذا لم يصحّ أنّ الليلة الماضية قد رئي فيها، لا يوجب الإفطار له، فإذا صحّت الرؤية فيها، أفطر أيّ وقت يصحّ ذلك من نهار يوم ثلاثين2

همان‌طور که عرض کردم، عبارتی از شیخ مفید ره راجع به بحث خودمان نیست. کتاب‌های ابن جنید هم در دسترس نیست ولی عبارتی که مرحوم علامه ره در مختلف از ایشان نقل کرده اند آمده است.

نحوه ی مواجه اصحاب با ابن جنید

چند سال پیش شاید دو-سه جلسه شد که راجع به ابن جنید و مقام علمی او بحث شد که آن مطالب خوبی است. آن‌ها را ملاحظه بفرمایید.

ابن جنید از فقهای بزرگ بوده، قدیمین؛ ابن‌عقیل و ابن جنید. علی ای حال کتاب خود ایشان در دست‌ها نیست،

شیخ الطائفه فرمودند: «ترکت الطائفه استنساخ کتبها3». این جور معروف شده که ایشان قائل به قیاس است و حال آن که معلوم نیست ایشان چطور قائل به قیاس بوده است. متأسفانه کتاب هایشان در دسترس نیست. بله، شیخ مفید شاگرد ایشان بودند و بر ایشان ردیه نوشتند و در فضا پیچید که ایشان قائل به قیاس است. و کافی بود بر این که کتاب‌های ایشان استنساخ نشود و الان هیچ‌کدام از آن‌ها در دسترس نیست. علامه حلی ره در ایضاح الاشتباه جمله ای برای ابن جنید دارند که عین عبارتشان یادم نیست. «قد بلغ فی الفقه غایته4». خیلی تعبیر مهمی است. یعنی بالاترین درجه فقاهت را علامه حلی برای ابن جنید قائل است. این تعبیر شوخی نیست. سید بحر العلوم هم همین طور است؛ عبارات بسیار بزرگی در مورد ایشان دارد. ما دو-سه روز مفصل بحث کردیم.

اولین عبارات مربوط به رویت قبل از هلال در کتب فقها

علی ای حال منظورم این بود که ما از شیخ مفید برای بحث خودمان عبارتی نداریم. از ابن جنید هم کتابشان را نداریم اما عبارتی که علامه در المختلف از ایشان نقل کرده‌اند را داریم. پس از قدما یک عبارت از ابن جنید داریم که الآن آن را می‌خوانیم.

پس اولین کسی که از نظر تاریخی از او عبارت داریم سید مرتضی در الناصریات هستند. بعد از او شیخ است. در مبسوط هم همین جمله که سید فرمودند بیشتر نیست؛«و متى رئي الهلال قبل الزوال، فهو للّيلة المستقبلة دون الماضية». فرع قبلی و بعدی را مطرح می‌کنند که عبارت فقط همین است.

اما در خلاف؛ «و قال مثل ذلك في الخلاف5»؛ یعنی فتوایشان در خلاف همین است اما عبارتشان مفصل است، استدلالی است. در آن جا می‌گویند: «علیه الفقهاء» و بعد یکی-دو مخالف می‌گویند. بعد می‌گویند «قال بعض اصحابنا»، به‌خاطر روایاتی که در کتاب متقدم -که منظورشان تهذیب است- آمده آن‌ها را تاویل کردیم. این حرف ایشان در خلاف است.

‌«و قال ابن الجنيد رحمه اللّه:رؤية الهلال يوم ثلاثين من رمضان أيّ وقت كان، إذا لم يصحّ أنّ الليلة الماضية قد رئي فيها، لا يوجب الإفطار له، فإذا صحّت الرؤية فيها»؛ در لیله قبل، «أفطر أيّ وقت يصحّ ذلك من نهار يوم ثلاثين»؛ دلالت عبارت ایشان هم خوب است. مشکلی ندارد که رویت هلال قبل از زوال هم مثبت نیست.

و قال العلّامة رحمه اللّه في التذكرة:إذا رئي الهلال يوم الثلاثين [فهو للمستقبلة، سواء رئي] قبل الزوال أو بعده، فإن كان هلال رمضان لم يلزمهم صيام ذلك اليوم، و إن كان هلال شوّال لم يجز لهم الإفطار إلّا بعد غروب الشمس، عند علمائنا أجمع. و في المنتهى أنّ ذلك «مذهب أكثر علمائنا إلّا من شذّ منهم».

نمی‌دانم ترتیب کتب علامه در تصنیف به چه شکل بوده است. اگر مستحضر هستید و نکته‌ای در ذهنتان حاضر است، بفرمایید.

علی ای حال در تذکره می‌گوید «علیه علمائنا اجمع». و جالب این است که از ناصریات سید اصلا اسم نمی برند.

در منتهی می‌گویند: «اکثر علمائنا الا من شذ منهم».

در تذکره که اسم نمی برند، اما نمی‌دانم با این‌که شیخ در تهذیب و خلاف دارند، چطور علامه وقتی تذکره را نوشتند این تعبیر را می‌گویند «علیه علمائنا اجمع». اصلاً هم از ناصریات و قول سید ذکری به میان نمی‌آورند. عباراتشان را هم در اینجا آورده‌ام ولی دیگر خودتان ملاحظه می‌کنید. من فقط اشاره می‌کنم که ببینید.

در منتهی به «اکثر» تعبیر می‌کنند؛ «اکثر علمائنا الا من شذ منهم» که شاید خود ایشان یا دیگری می‌گوید «لانعرفهم». ما نمی‌دانیم اصلاً چه کسی بوده است. چون شیخ در خلاف می‌گوید «بعض اصحابنا»، اما ایشان می‌گویند این «بعض» را «لانعرفهم». عجب! یعنی به ناصریات سید مستحضر نبودند و در دستشان نبوده یا آن را ندیده بودند؟! نمی‌دانم.

شاگرد: شاید جوان بوده‌اند.

استاد: حال وقت نوشتن ترتیب این کتاب‌ها، آیا این‌گونه بوده که اول تذکره بوده و بعداً بخشی از منتهی را دیده‌اند و فرموده‌اند «الا من شذ منهم» که معلوم نبوده اند و بعد تا مختلف می‌آیند. مختلف کتاب متأخر ایشان است که صریحاً الناصریات سید را ذکر می‌کنند. بعداً هم بحث استدلالی و گسترده می‌کنند و اتفاقا قول مشهور را رد می‌کنند و خودشان یک تفصیل می‌دهند و نه قول سید را می‌پذیرند. مختلف مفصل است. عبارتشان را در اینجا دارم. هر کجای آن نیاز باشد می‌خوانیم.

علی ای حال سید هم در اینجا می‌فرماید: «و قال العلّامة في المختلف: الأقرب اعتبار ذلك في الصوم دون الفطر6»؛ اول ماه مبارک اگر قبل از زوال دیدند باید آن روز را روزه بگیرند. اما اگر در روز ٣٠ام دیدند، نه. روز ٣٠ ام را افطار نمی‌کنند. استدلالات خودشان را دارند.

منظور این‌که مصنفات علامه خیلی قابل تأمل است. در تذکره بگویند «اجمع». در منتهی بگویند «اکثر». در هیچ‌کدام از آن دو حرف سید را نیاورده اند اما در مختلف حرف سید را بیاورند و بعداً هم بحث کنند و قائل به تفصیل شوند.

البته آن چه که معروف است، این است که آخرین تصنیف ایشان قواعد است. در قواعد شبیه شرایع فرموده‌اند:

و لا عبرة:بالجدول، و العدد، و غيبوبة الهلال بعد الشفق، و رؤيته يوم الثلاثين قبل الزوال، و تطوقه، و عد خمسة من الماضية7

در قواعد به همین یک کلمه «لا عبرة …قبل الزوال» بسنده کردند.

محقق ثانی هم در جامع المقاصد اصلاً چیزی نفرموده اند و همین‌طور بگزار شده است.

در بهجة الفقیه هم نگاه کردم. ایشان هم اصلاً این بحث را مطرح نکردند. طبق شرایع متن را آوردند و رد شدند و بحث نکردند.

شاید مسالک شهید هم همین‌طور باشد.

شرح قواعد آقا زاده ایشان –ایضاح الفوائد- را هم نگاه کردم. ایشان هم بحث را مطرح نکردند.

علی ای حال کتاب‌های علامه به این صورت عبارات مهمی دارد اما قابل بررسی است که از یک مصنف این عبارات هست.

و قال السيّد الأجلّ المرتضى رضى الله عنه في المسائل الناصرية- لمّا ذكر قول الناصر: أنّه إذا رئي الهلال قبل الزوال فهو للّيلة الماضية-: «هذا صحيح، و هو مذهبنا» و ادّعى أنّ عليّا عليه السّلام و ابن مسعود و ابن عمر و أنس قالوا به و لا مخالف لهم8

چرا فرمودند «و ادعی»؟ مرحوم سید در ناصریات همین را می‌گویند؛ می‌گویند این‌ها هم همه موافق هستند.

به نظرم شیخ در خلاف، مقابل این را به صحابه نسبت می‌دهند. یعنی خود این نسبت از ناحیه سید مرتضی و شیخ الطائفه مقابل هم قرار گرفته‌اند. در کتاب های عامه هم مثلا در احکام القرآن جصاص دیدم. آنها هم روایاتشان مختلف است. مثلا از خود خلیفه دوم دو روایت9 نقل می­کنند. خلیفه دوم بین خودشان دو روایت دارد. یکی این‌که گفت که قبل از زوال مثبت هست و یکی گفت نه؛ اگر قبل از زوال دیدید، آن روز را افطار نکنید و روزه را سر برسانید. خود آن‌ها می‌گویند.

خودتان متن ها را بخوانید که سریع‌تر جلو برویم.

علی ای حال اینکه فرمودند «و ادعی»، برای این است که در عبارات سید این مسلم نیست. البته در آخر رساله، سید بحر العلوم وقتی می‌خواهند بگویند که شهرت و اجماع چیست، می­فرمایند-در صفحه ١۵ جزوه-:

و أمّا الإجماع الذي حكاه العلّامة في التذكرة، فهو معارض بالإجماع المنقول عن السيّد المرتضى، فقد نقل عنه في المختلف أنّه ذهب إلى اعتبار الرؤية قبل الزوال، و أنّه ادّعى أنّ عليّا عليه السّلام و ابن مسعود و جماعة قالوا به، و أنّه لا مخالف لهم. و قد ترجّح هذا بما تضمّنته من النسبة إلى عليّ عليه السّلام صريحا، و بقرب عصر الناقل له من عصر الأئمّة عليهم السّلام، فلا يبعد اطّلاعه على الإجماع، بخلاف الأوّل؛ و برجوع العلّامة في المختلف عمّا نقله في التذكرة ، و اعتماده فيه على الإجماع المحكيّ عن السيّد المرتضى10

«و أمّا الإجماع الذي حكاه العلّامة في التذكرة، فهو معارض بالإجماع المنقول….هذا بما تضمّنته من النسبة إلى عليّ عليه السّلام صريحا».

«و قد ترجّح»؛ سید یک اشاره‌ای دارند که «بقرب عصر الناقل له من عصر الأئمّة عليهم السّلام»؛ جناب سید به عصر معصومین قرب عصر دارند. و علامه که ادعای اجماع کرده‌اند بعد عصر دارند. پس اگر قرار به نقل اجماع باشد، اجماعی که از سید به معصومین منسوب شده، مقدم بر آن است. پس در اینجا ادعا می‌گویند و در آن جا هم ادعا دارند اما درعین‌حال سید بحرالعلوم یک پذیرشی از سید مرتضی دارند؛ به‌عنوان این‌که نمی‌خواهند تخطئه کنند؛ میل به قبولش دارند.

ولی اگر ملاحظه کنید در احکام القرآن جصاص و یکی دیگر –در نرم‌افزار الشامله و موسوعة الفقیه- اگر نگاه کنید، خود آن‌ها روایاتشان دو جور است؛ به صحابه به یک نحو نسبت نداده‌اند.

لذا سید فرمودند «و ادعی».

فلا يبعد اطّلاعه على الإجماع، بخلاف الأوّل؛ و برجوع العلّامة في المختلف عمّا نقله في التذكرة ، و اعتماده فيه على الإجماع المحكيّ عن السيّد المرتضى

و هذا هو الظاهر من الصدوق (طاب ثراه)، حيث أورد في كتاب من لا يحضره الفقيه ما هو نصّ في التفصيل بالرؤية قبل الزوال أو بعده ، و قد ذكر في أوّل الكتاب أنّه إنّما يورد فيه ما يفتي و يحكم بصحّته، و يعتقد فيه أنّه حجّة فيما بينه و بين ربّه عزّ و جلّ11

«و هذا هو الظاهر من الصدوق (طاب ثراه)، حيث أورد في كتاب …. في التفصيل بالرؤية قبل الزوال أو بعده».

«و قد ذكر في أوّل الكتاب»؛ که کتاب فقیه باشد.

«أنّه إنّما يورد فيه ما يفتي و يحكم بصحّته، و يعتقد فيه أنّه حجّة فيما بينه و بين ربّه عزّ و جلّ»؛ البته صاحب جواهر و دیگران به این حرف صدوق که می‌رسند، می­فرمایند صدوق فرموده است ولی از آن عدول کرده است و شواهد خلاف دارد. جواب هایی که ان شالله بعدا از رساله‌های مختلف می­خوانیم. فعلاً می‌خواهم این اقوال را سریع بخوانم تا به روایات آن برسیم. پس این‌که می‌فرمایند «یفتی و یحکم»، باید بعداً از آن بحث شود.

و قد أورد ثقة الإسلام الكليني في الكافي رواية حمّاد الآتية من دون معارض، و ظاهره العمل بها، كما يرشد إليه قاعدته فيما يورده في كتابه من العمل بما لا معارض له من الأخبار، و التخيير فيما عدا ذلك بعد العجز عن المرجّحات المنصوصة12

«و قد أورد ثقة الإسلام الكليني في الكافي رواية حمّاد الآتية من دون معارض»؛ خب اگر در کافی روایات متعارض بیاورد می‌گوییم مبنای جناب کلینی در متعارضین، تخییر است. اما وقتی معارض نداشته باشد، ظاهر نقل ایشان این است که به روایت عمل می‌کنند.

«و ظاهره العمل بها»؛ اصطلاح عمل در کتب فقهی به‌معنای فتوا است. اگر فتوا مقابل عمل بیاید، یعنی فتوایی است که مستندش معلوم نیست. این‌که می‌گویند «افتی بذلک» در مقابل عمل است؛ یعنی مستند آن‌ها معلوم نیست. وقتی عمل می‌گویند یعنی معلوم است که به این روایت عمل کرده و فتوا کرده است. اگر هم روایت باشد که … . لذا سه شهرت داریم. شهرت روائی، شهرت فتوائی، شهرت عملی. شهرت عملی همین است. «و ظاهره العمل بها».

شاگرد: این‌که می‌فرمایند « و قد ذكر في أوّل الكتاب ..»، مشکلی هست که این‌طور می‌گویند؟

استاد: برای فقیه؟

شاگرد: بله

استاد: دیگران گفته اند. به بیان صاحب جواهر می‌رسیم. آن‌ها می‌گویند قبول نداریم این‌که شیخ صدوق فرمودند من هر چه فتوای خودم می‌باشد و به آن عمل می‌کنم در فقیه می‌آورم. اولش این را فرموده‌اند اما بعد عدول کرده‌اند. یعنی جاهایی روایاتی را آورده‌اند که فتوای خودشان نیست. در جواهر و چند کتب دیگر جواب این حرف را این جور می‌دهند.

قبلاً این‌ها را مرور کرده‌ام؛ به نظرم قبل از جواهر مرحوم وحید بهبهانی -که استاد ایشان است و در این مصباح هم در چند جا حرف وحید را مطرح می‌کنند و جواب می‌دهند- این را می‌فرمایند. می‌فرمایند صدوق در فقیه از حرف اولشان در کتاب، عدول کرده‌اند و در خیلی از جاها روایاتی را آورده‌اند که به آن‌ها عمل نکرده‌اند. این را وحید هم فرموده‌اند13.

شاگرد: این مطلب در المقنع و من لایحضر به‌صورت روایت نیامده است. ظاهراً خود شیخ صدوق می‌فرمایند: «إذا رؤي الهلال قبل الزوال فذلك اليوم من شوال، و إذا رؤي بعد الزوال فذلك اليوم من شهر رمضان14». یعنی اگر این روایت بود، این بحث جا داشت اما وقتی که روایت نیست، چرا؟

استاد: در فقیه مرسل هست. صفحه ٩ جزوه را نگاه کنید. آن‌که در مقنع می‌فرماید همین‌طور است. اما در من لایحضر می‌فرمایند:

ششم مرسله صدوق؛ «و منها: ما رواه الصدوق في الفقيه- مرسلا- عن أبي جعفر عليه السّلام15»، اینجا به عنوان روایت می آورند.

شاگرد: «اذا»ی ذیل آن هم روایت محسوب می شود؟

استاد: آن جا بحث است که آیا کلام صدوق است یا نه. ولی اینجا که الان بحث می‌کنند به عنوان روایت حسابش کرده اند.

این هم برای جناب کلینی که فرمودند: «و ظاهره العمل بها، كما يرشد إليه قاعدته فيما يورده في كتابه من العمل بما لا معارض له من الأخبار»، اما اگر معارض دارد، «و التخيير فيما عدا ذلك بعد العجز عن المرجّحات المنصوصة»؛ اگر ترجیحی ممکن نبود، تخییر جاری می‌کنند.

خب می‌بینید که الآن مرحوم سید به جناب کلینی «بعد العجز» را نسبت می‌دهند، در مباحثه اصول بحث شده بود که همین هم معلوم نیست. حاج آقا مفصل بحث کرده‌اند. آیا جناب کلینی نظرشان این است که بعد از عجز از مرجحات تخییر جاری می‌شود؟ یا نه، نظر جناب کلینی تخییر است؟ «لانعرف الا اقله16»؛ تعبیر ایشان این‌گونه بود. ولی خب سید این‌گونه به کلینی نسبت می‌دهند. می‌فرمایند «و التخيير فيما عدا ذلك»؛ که معارض دارد، «بعد العجز عن المرجّحات المنصوصة»؛ این «بعد العجز» را کلینی نفرموده اند. در مقدمه کافی فرموده‌اند که اگر متعارض شد، تخییر جاری می‌شود و روایات تخییر را می‌آورند.

و إليه مال المحقّق الشيخ حسن في المنتقى، حيث قال- بعد نقل رواية عبيد الآتية-:و لطريق هذا الخبر اعتبار ظاهر و مزيّة واضحة و موافقة الحديث الحسن له يزيده اعتبارا.و قد حملها الشيخ على معنى بعيد17

«و إليه مال المحقّق الشيخ حسن في المنتقى»؛ منتقی الجمان. «حيث قال بعد نقل رواية عبيد الآتية»؛ روایت عبید غیر از روایت کافی است. روایت حماد در کافی است و روایت عبید در تهذیب است.

در مورد صاحب معالم فرموده اند «مال الیه». جلسه قبل گفتم که تا زمان صاحب ذخیره کسی محکم نیامد؛ از زمان محقق اول تا زمان صاحب ذخیره، فضا فضای تردید بود. لذا ایشان هم تعبیر می‌کنند به «مال الیه». یعنی تعبیراتی که حالت تردید دارد.

اما صاحب ذخیره به میدان آمد و محکم صحبت کرد. و لذا عرض کردم صاحب ذخیره در اصفهان شیخ الاسلام زمان بود. شخصیت مهم علمی بود و شاگردان بزرگی هم داشت و وقتی که این فتوا از او صادر شد یک حالت صراحت در خلاف مشهور داشت و لذا شاگرد خودشان بر ایشان ردیه نوشت و پسر ایشان و شاگردان دیگر از آن شاگرد جواب دادند. دوباره بعضی دیگر از حرف مشهور دفاع کردند و همین‌طور رفت و برگشت شده است. چندین رساله که شاید ٧-٨ رساله باشد که شاگردان صاحب ذخیره و شاگردان شاگرد، آن‌ها را رد و بدل کردند.

صاحب معالم قبل از محقق سبزواری -صاحب ذخیره- بوده‌اند. وفات صاحب معالم اوایل قرن یازده است. قبل از شیخ بهایی فوت کرده‌اند؛ ١٠٠٩ و ١٠١٠ هستند. مرحوم شیخ بهائی ١٠٣٠ هستند. ایشان ١٠-٢٠ سال زودتر از شیخ بهائی وفات کردند. شاید از آسید محمد -صاحب مدارک- که هم بحثی ایشان هم بودند، زودتر فوت کردند.

«و لطريق هذا الخبر»؛ روایت عبید، «اعتبار ظاهر»؛ که سند این روایت خوب است و بعداً هم به آن می‌رسیم. «و مزيّة واضحة و موافقة الحديث الحسن»؛ یعنی روایت حماد در کافی که به ابراهیم بن هاشم، حَسَن است. «له يزيده اعتبارا».

«و قد حملها الشيخ»؛ در تهذیب و استبصار، «على معنى بعيد». ان شالله به تعبیرات شیخ هم می‌رسیم.

«ثمّ أيّد ذلك بموافقة الصدوق على ما يظهر من الفقيه». این هم نقلی از عبارت صاحب معالم بود.

و اختار هذا القول جملة من الأفاضل المتأخّرين: منهم المحقّق الخراساني في الذخيرة و الكفاية، و المحدّث الكاشاني في الوافي و المفاتيح. و قال العلّامة في المختلف: الأقرب اعتبار ذلك في الصوم دون الفطر18

«واختار»؛‌ از اینجا دیگر کار محکم می‌شود. عرض کردم موسس آن هم شیخ الاسلام اصفهان -محقق سبزواری- است که در کتاب‌ها –مثل حدائق- خیلی از ایشان تعبیر به خراسانی می‌کنند. یعنی همین صاحب ذخیره و صاحب کفایه.

«و اختار هذا القول جملة من الأفاضل المتأخّرين: منهم المحقّق الخراساني في الذخيرة و الكفاية، و المحدّث الكاشاني في الوافي و المفاتيح. و قال العلّامة في المختلف: الأقرب اعتبار ذلك في الصوم دون الفطر».

نظر بعدی در کتاب رویه هلال آمده است. در آن جا شاید در رساله ١۴ یا ١۵، هفت قول نقل می‌کنند که تقریبا به همه این‌ها برمی‌گردد. آن تنها رساله ای است که در ما نحن فیه به عنوان سبعه اقوال، هفت قول ایشان نقل می‌کنند. این هایی را که الان سید اینجا نقل می­کنند، امهات حرف است.

نظر بعدی توقف است. همین توقفی که تا چند قرن بین اساطین فقهاء بود تا این‌که صاحب ذخیره آمد و فضا را تغییر داد.

معنای استقامت طریقه و اختلال طریقه در کلام صاحب جواهر

جلسه قبل عرض کردم که صاحب جواهر خیلی از این ناراحت­اند و در تعبیری که به متاخرین داشتند مشخص بود؛ اول عبارتشان ناظر به همین آقایون بود. فرمودند:

نعم مال إليه جماعة من متأخري المتأخرين، إلا أن منشأه اختلاف الطريقة، لكن من غرائب الاتفاق خيرة العلامة الطباطبائي له في مصابيحه مع استقامة طريقه19

«نعم مال الیه جماعه من متاخری المتاخرین الا انّ منشأه اختلاف الطریقه»؛ که عرض کردم شاید اختلال باشد.

من رفتم موارد متعددی که ایشان فرمودند را بررسی کردم. در دو جای جواهر ایشان اختلاف الطریقه دارد؛ یکی «لاختلاف الطریقه» و یکی هم «اختلاف الطریقه» که در اینجا آمده است. بقیه موارد که خیلی هم هست؛ شاید بیشتر از بیست مورد باشد، «اختلال» است. در اینجا هم شاید ناسخ «اختلاف» نوشته باشد. اگر نسخه خطی جواهر20 باشد می‌توان دید.

علی ای حال مقصود ایشان از اختلال الطریقه مشخص است.

بعد می‌فرمایند «لكن من غرائب الاتفاق خيرة العلامة الطباطبائي له في مصابيحه مع استقامة طريقه». با این‌که ایشان شبیه آنها نبوده اما باز هم اینجا این فتوا را داده است. خب استقامت طریق چیست؟ اگر خواستید در فدک این صفحه را گذاشتم. مراجعه کنید و هرچه هم مطلب پیدا کردید، آن را تکمیل کنید و ذیل صفحه بگذارید که بنده و دیگران هم استفاده کنیم.

عنوانش این است: مواردی را که صاحب جواهر تعبیر به اختلال الطریقه می­کنند21. این عنوان صفحه است. هرچه که پیدا کردم را آورده‌ام. همه موارد را که نگاه کنید –که صاحب جواهر برخورد تندی دارند- معلوم است که همه آن‌ها در یک کلمه خلاصه می‌شود؛ آن هم این است که می‌فرمایند عده ای آمده­اند و اصلا به فتاوای اصحاب و عمل اصحاب، حرف اصحاب، اعراض اصحاب، کاری ندارند. بلکه طریقه مستقیمه صحیحه این است که فقهاء و متدینین دین را، فقه را از اصحاب می‌گیرند، نه از روایات. «کلما ازداد الخبر صحة ازداد باعراض المشهور عنه ضعفا و وهنا22». ایشان طریقه را این می‌دانند. و لذا در موارد متعدد می‌گویند همین که روایت صحیح شد به آن عمل کنیم و کاری به مشهور، اجماع، عمل و فهم اصحاب نداشته باشیم؛ به این‌که اعراض مشهور کاسر است؛ به این‌که عمل مشهور جابر است، سند ضعیف است، یعنی چه؟! وقتی جبران شده ضعیف معنا ندارد. این‌ها را متعدد آورده­اند.

خب آن هایی که مبنایشان این نیست، چه می‌گویند؟ شاید در مستند عروه بود، دیدم که آقای خویی ره می‌فرمایند:

و لا يهمنا توصيف صاحب الجواهر هذا المسلك بكونه ناشئا من فساد الطريقة بعد ان ساعده الدليل القاطع حسبما أوضحناه في الأصول. فإن هذا لو كان من فساد الطريقة و الحال هذه فنحن نلتزم به و لا نتحاشى عنه23

«و لا یهمّنا توصیف صاحب الجواهر»؛ به اختلال طریقه یا فساد طریقه. چرا؟ چون ما وقتی دلیل داریم دیگر آن برایمان مهم نیست. بله، ایشان تصریح می‌کنند: برای ما مشکل نیست که صاحب جواهر این‌ها –فساد الطریقه- را بگویند. «بعد یساعده الدلیل القاطع»؛ دلیل قطعی که داریم دیگر ایشان چرا می فرمایند فساد طریقه.

ولی خب انصافش این است که -قبلا هم فی الجمله این‌ها را بحث کرده‌ایم، اشاره وار عرض می‌کنم- ظاهراً نباید در کبری شک کنیم. به‌همین‌نحو نظری که به جلیل قاعده و بحث داریم، در کبری حق با صاحب جواهر است. یعنی این‌طور نیست که بگویید ما به صحت سند نگاه داریم، حالا اصحاب فتوا داده باشند یا نداده باشند. خود همین کسانی که این‌ها را می‌گویند گاهی مجبور می‌شوند از آن عدول کنند؛ اصلا واضح می‌شود؛ روایت خیلی عالُ العال با دلالت قطعی می­گوید باید قنوت را در نماز بخوانی. شما بگویید ما به فتاوا چکار داریم؟! ما می­گوییم واجب است و باید آن را بخوانیم.

اعتناء به شهرت در بحث غسل جمعه

در غسل جمعه روایت محکم و دلالت خوب و سند خوب می­گوید واجب است که غسل جمعه کنید. غسل احرام واجب است. خب اصلا به فتاوای اصحاب نگاه نکنیم؟! به این‌که این روایات در مرئی و مسمعشان بوده و به آن‌ها عمل کردند یا نکردند؟! صاحب جواهر در جاهای مختلف تعبیرات مهمی دارند؛ حتی تعبیر حجج الله دارند. یعنی اصحاب حجج الله علی الخلق هستند. شما نمی‌توانید به حجج الله و فتاوای آن‌ها و کلمات آن‌ها بی اعتناء باشید، به صرف این­که بگوییم ما در اینجا یک روایت صحیح داریم؛ چه کار داریم که آن‌ها چه فهمیده‌اند.

ظاهراً اصلا نباید در این کبری شک داشته باشیم؛ جابریت عمل اصحاب و کاسریت اعراض آنها؛ اصلاً نباید شک کنیم. بله، دو چیز هست. نکته ای که هست در صغری است. یعنی واقعاً اینجا شهرت هست یا نیست؟! به صرف این‌که کسی بگوید که نمی‌توانیم کار را سر برسانیم؛ اگر واقعا صغرویا عمل اصحاب را داشته باشیم، بله. لذا من در آن صفحه از خود صاحب جواهر جایی را که در صغری بودن آن خدشه می‌کنند، گذاشته ام.

حتی بالاتر از آن – بعداً تفصیل آن را ملاحظه می‌کنید- نکته ی دیگر این است که کبرای آن هم خودش در طول کبرای بالاتری است. در مورد همین کبرائی که ما می‌گوییم نمی‌توان به عمل اصحاب اعتناء نکرد؛ کدام عاقلی باورش می‌شود که غسل جمعه در دین و شرع واجب باشد و روایات آن هم در مرئی و مسمع بزرگان فقه و فقاهت، مردم و متدینین بوده باشد و خود آن‌ها این روایت را برای ما نقل کرده باشند، اما فتوا بدهند که مستحب است؟!

شاگرد: حاج آقای مددی بحث می‌کنند که نظام فریضه و سنت است و شیخ مفید هم می‌گویند این‌ها از سنن الزامی است. یعنی شیخ مفید دارد، شیخ صدوق دارد و دیگران دارند که همین غسل جمعه‌ای را که آقایون فتوای به استحباب می دهند آن ها فتوای به وجوب می دهند.

استاد: بله، خود شیخ الطائفه که شاگرد ایشان است در تهذیب می‌گویند ما که می‌گوییم وجوب، وجوب علی ضروب.

شاگرد: نه، خود همین شیخ در نهایه می‌گوید الزامی است و فتوا به وجوب می‌دهد. در تهذیب و استبصار مستحبش می‌کند.

استاد: درست است ولی در تهذیب می‌گویند «الوجوب عندنا علی ضروب24». یک وجوب این است که «یلام علی ترکه». یک وجوب این است که «یعاقب علی ترکه». من همین را عرض می‌کنم که شیخ الطائفه و شیخ مفید یک عمر بین شیعه زندگی کردند. اگر این‌ها وجوبا می‌گفتند، امر به معروف و نهی از منکر می‌کردند، مگر ممکن بود بین شیعه بغداد و... میخش کوبیده نشود؟! آن‌ها به واجب شرعی عمل می‌کردند یا نمی کردند؟! اگر عمل می‌کردند که این‌طور نبود که این اختلاف بماند. دو دو تا چهارتا است. همین است که صاحب جواهر گاهی ناراحت می‌شوند.

این‌ها چیزهایی نیست که ما به کتاب مراجعه کنیم. در کتاب وجوب آمده است، این وجوب ها وجوب شرعی مولوی است؛ خب اگر واجب بود که متدینین آن را رها نمی کردند تا فقط یک عبارت در اینجا باقی بماند که ما در کلاس از آن بحث کنیم!

اعتناء به شهرت در اعتقادات

شاگرد٢: این قاعده در اعتقادات هم هست؟ مثلاً یک اعتقادی از یک تاریخی به بعد روشن شده باشد. مثلاً یک زمان غلو بوده و از زمان دیگر غلو نبوده است.

استاد: در اعتقادات هم همین عرض را دارم. یعنی شما در مسأله اعتقادات این جور نیست که یک دفعه در یک زمان چیزی در بیاید. مثلاً بگوییم عصمت امام را شیخ مفید در آورده است.

شاگرد: مثلاً علم امام.

استاد: یا علم امام، اصلاً این جور نیست. حتی علمائی هم که در این مسأله اعتقادی -که بحث سنگینی است- شذوذاتی دارند، وقتی به مجموعه پیکره روایات و سایر اقوال -حتی خودشان- نگاه می‌کنید، می‌بینید که آن قول در یک مقام شاذی ابراز شده است. به مشکل برخورد می‌کند و برای حل مسأله می‌بیند که (باید این قول شاذ را بگوید). خیلی تفاوت می‌کند که یک قولی را به‌عنوان اعتقاد بگوید با این‌که برای حل یک مشکل و زمانی‌که یک شبهه پیش آمده، آن را بگوید. مثلاً در علم امام در یک جایی به مشکل برخورد می‌کند و به تناقض دچار می‌شود. چون رفتار معصومین با علمی که خدا به آن‌ها داده، خدا می‌داند که چه دستگاهی است. جمع کردم رفتار صوری آن‌ها با علمی که خدا به آن‌ها داده، کار ساده‌ای نیست. حتی یک کتابی دیدم که اصلاً نمی خواست علم امام را انکار بکند اما دیگر مانده بود. گفته بود اگر بعضی جاها بگوییم امام می‌دانند که نقص کار می‌شود و همه چیز خراب می‌شود. به لیلة المبیت مثال زده بود.

فضیلت کار امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در لیلة المبیت به این بود که ندانند سالم هستند. «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِباد25» فضیلت کار در آن جا به جهل است. حضرت وقتی نمی‌دانند و احتمال این را می‌دهند که من امروز کشته می‌شوم، آن وقت فداء حضرت می‌شود. آمدند و خوابیدند. ایشان گفته بود که در اینجا درست این است که حضرت نمی‌دانستند. و الا کار فضیلت ندارد. خب حالا حل کردن آن سخت است. بحث سنگین است. وقتی سنگین است، کسی که در یک فضایی گیر کرده و می‌خواهد بگوید اگر حضرت می‌دانستند که فضیلتی نیست؛ فداء نفس خودشان برای نفس رسول الله ص نبوده. در اینجا گیر افتاده و می‌گوید پس حضرت نمی‌دانستند. اما همین را می‌تواند به‌راحتی حل کند که مانعی ندارد.

چند سال پیش بود که در اینجا در مورد این صحبت کردیم. این علم غیب امام منافاتی با این رفتارهایشان ندارند. زیرا عوالم مختلفی دارند؛ در وجود مبارک امام علیه‌السلام عوالم مختلف با هم هست. درعین‌حالی که از هم محجوب نیست اما حکم استقلالی هر عالم برای آن عالم جاری است. همه این‌ها با این بیان به مشکلی برخورد نمی‌کند.

شما که فرمودید این حرف هم در اینجا می‌آید، من همیشه این را عرض کرده‌ام؛ تا از این حرف‌ها می‌آید آن‌هایی که دست به کار تحقیق هستند از باب شواهد موضوع محور از روز اول و از آیات شریفه شروع کنند، می‌بینند که چقدر شاهد پیدا می‌کنند، برخلاف کسانی که بی خودی نسبت می‌دهند و می‌گویند این‌ها از یک زمانی در آمده است. اصلاً این‌طور نیست. یکی از راه‌های خوبی که توجیه آن است، این است که در یک فضایی در ذهنشان درگیری­ای پیش می‌آید یا مشکل علمی­ای پیش می‌آید، که می‌خواهند مفر خودشان را به گردن دیگری بگذارند. کما این‌که در سند محوری همین است.

در موضوع محوری چاره‌ای ندارند که تن به واقع بدهند. اما در روش سند محور، در سند می‌گردند تا دیوار کوتاه پیدا می‌کنند و گردن آن می‌گذارند. ذهبی مکرر در مکرر می‌گوید که متهم در وضع روایت فلانی است. در سند دیوار کوتاه پیدا می‌کند و راحت است. فوری می‌گویند این و به گردن او می‌گذارند. و حال آن‌که می‌بینی غیر آن، کسان دیگری هم نقل کرده‌اند. اما در اینجا به گردن او می‌گذارند و رد می‌شوند.

علی ای حال در اینجا آن چه که می‌خواهم عرض کنم این است که در کبری حق با صاحب جواهر است. من که این جور می‌فهمم. هر چه شما بگویید من حاضرم مباحثه کنم.

شاگرد: غسل جمعه را با دلیل خامسی که مرحوم خوئی دارند –لو کان لبان- نمی‌توان پاسخ داد؟ مثال‌های نقضی که بر ایشان وارد کردید را نفی می‌کند. یعنی اگر مطلبی درست باشد لکان و اشتهر. در اینجا بین مبانی ایشان تناقض می‌بینید یا قابل جمع است؟

استاد: لو کان لبان، مثل مبانی حاج آقا است که ارتکاز متشرعه را می‌گفتند. ایشان دلیل پنجم را لوکان لبان می‌گفتند، حاج آقا ارتکاز متشرعه را می‌گفتند. مکرر هم می‌گفتند که من ارتکاز متشرعه را دلیل مستقل و دلیل پنجم می‌دانم. این «لو کان لبان» فی حدنفسه دلیل خوبی است. اما این‌که خود ایشان چطور جمع می‌کردند را نمی‌دانم. مثلاً در مواردی‌که فتوا هم می‌دهند می‌گویند وقتی روایت صحیح است ما عمل می‌کنیم و به غیر آن هم کاری هم نداریم. این‌که ایشان چطور جمع می‌کردند را نمی‌دانم. نمی‌دانم که در جلسات درسشان مطرح شده را نمی‌دانم. ولی خود لو کان لبان مطلب خوبی است اما نه به اطلاقه. الآن می‌خواهم برای کبری در طول این عرض کنم.

نکته ی اصلی اعتنا به شهرت

پس کبرای حرف صاحب جواهر به گمانم خوب است و قابل دفاع است. شاید ٧-٨ جلسه در مورد این صحبت کردیم. اما در طول خود همین کبری، کبری دیگری است. یعنی خود این کبرایی که ایشان می‌فرمایند صغری برای یک کبرای بالاتری است. چرا به قول اصحاب اعتناء می‌شود؟ چرا جابریت دارد؟ چرا اعراض آن‌ها کاسریت دارد؟ به‌خاطر این‌که کاشف از حق است. این کار آن‌ها اماریت دارد که حق تحت اینجا است. یعنی کبرای اصلی اصابه است. وصول به حق است. هرگز صاحب جواهر نمی‌گویند که ما سراغ فتاوای این‌ها می‌رویم ولو اطمینان به خلاف آن پیدا کنیم؛ به این معنا که اشتباه کرده‌اند. این را نمی‌خواهند بگویند. می‌گویند وقتی شما درب خانه اصحاب می‌روید به حق رسیده‌اید.

پس کبری این است که ما سراغ اصحاب می‌رویم و جابریت دارد. چرا؟ لانه یصیب الحق. کاسریت دارد، لانه یصیب الحق به درجه‌ای از اصابه. اصابه ی اطمینانی که در اینجا هست. پس کبری اصابه حق است.این است که اصل کار است که دومی هم برای آن است. خب اگر در یک جایی اصحاب عمل کردند یا اعراض کردند اما آن کبرائی که در طول آن است محرز نمی‌شود، اگر آن کبری محرز نشد، دراین‌صورت حجیت ندارد. خود صاحب جواهر می‌فرمایند –صفحه اش را هم دارم- این شهرت اصحاب نوعاً به‌خاطر اطلاقاتی بوده که به آن عمل می‌کردند. خیلی جالب است. پس وقتی در خود کبری خود شمای صاحب جواهر به جایی می‌رسید که می‌بینید که این‌ها چه بسا به اطلاق و عمومی عمل کرده‌اند که اگر مجتهد آن را ببیند شریک می‌شوند؛ اجماع مدرکی، شهرتی که سند آن معلوم است. اینجا دیگر نمی‌توانید بگویید هر کسی از اینجا فاصله گرفته از حجج الله فاصله گرفته است. پس چرا شما می‌گویید اجماع امامیه بر انفتاح باب اجتهاد است؟! اگر این جور است که تمام. مثل آن‌ها که ابوحنیفه می‌گوید سد باب اجتهاد است و هر چه او فتوا داده همان است. درحالی‌که برای آن‌ها به‌گونه‌ای نبوده که سد باب اجتهاد شده باشد.

محدوده حجیت شهرت

بنابراین کبرای ایشان درست است، درجایی‌که کاشفیت روشن است. ضابطه کاشفیت هم قبلاً در مباحثه عرض شد که کجاها است که حالت مستند بودن فتاوا ضعیف می‌شود؟ اگر یادتان باشد من در یک کلمه عرض کردم آن جاهایی است که عمل اصحاب یا اعراض آن‌ها کاشف از یک کار کلاسیک و علمی نیست، کاشف از بدنه شیعه و حضور فکر اهل البیت در بیرون است. یعنی یک کشف میدانی دارد. آن جا ما تابع هستیم. حرف صاحب جواهر کاملاً درست است. همین که الآن هم عرض کردیم.

یعنی اگر الآن هم اصحاب فتوا دادند که غسل جمعه واجب نیست، این جور نیست که بگوییم یک کار کلاسیک کرده‌اند؛ گفته اند که ما قبول نداریم که ظهور در وجوب است. مثلاً یک استظهار کرده‌اند؛ استظهار از … و ظهور امر در وجوب و …، اگر این‌ها بود خب بحث می‌کردیم. اما در اینجا می‌فهمیم این عمل مبتلا به که متشرعه هر هفته با آن دست به گریبان هستند، صغیر و کبیر، از بچه‌ای که متولد می‌شود تا بعد از نه سالگی که دختر بالغ می‌شود و پسر هم بعد یا قبل از ١۵ سالگی بالغ می‌شود تا بیایید به زمانی‌که پیر مرد می‌شود، اگر این واجب بود محل ابتلای همه است. آن وقت با این‌که این همه محل ابتلا است بگوییم مستحب است؟ خب این‌که به‌معنای عدم مبالات و عدم اهمیت دادن این‌ها به واجب شرعی است.

این فتوای آن‌ها به استحباب کاشف از یک کار کلاسیک نیست. کاشف از یک اجتهاد نیست. کاشف از یک خبرویت فقاهتی نیست. کاشف از یک امری است که خود شارع انجام داده است. لذا اگر یادتان باشد در یک کلمه عرض کردم. آن جایی که اعراض و عمل اصحاب کاشف از کار شارع است؛ کاری که شارع با مخاطب خودش و با متشرعه کرده، در آن جا احدی را یارای در افتادن با آن‌ها نیست. اگر هم در بیافتد شاذی است که خودش به اشتباه رفته است.

نقش لحن روایت در فهم معنای آن؛ مثال غسل جمعه

شاگرد: اگر روایتی پیدا کنیم که گفته باشد غسل جمعه مستحب موکد نیست بلکه واجب است، با این روایت چه کار می‌کنید؟

شاگرد٢: حرف شما نسبت به تهذیب شیخ الطائفه درست است. اما در نهایه نه.

استاد: ببینید من عرض کردم. یهدی بعضه الی بعض است. وقتی خود شیخ می‌گویند «لان الوجوب علی ضروب عندنا».

لِأَنَّ الْوُجُوبَ عَلَى ضُرُوبٍ عِنْدَنَا مِنْهَا مَا يُسْتَحَقُّ بِتَرْكِهِ الْعِقَابُ وَ مِنْهَا مَا يَكُونُ الْأَوْلَى فِعْلَهُ وَ لَا يَسْتَحِقُّ الْإِخْلَالُ بِهِ الْعِقَابَ وَ إِنْ كَانَ يُسْتَحَقُّ بِهِ ضَرْبٌ مِنَ اللَّوْمِ وَ الْعَتْبِ ثُمَّ ذَكَرَ الشَّيْخُ رَحِمَهُ اللَّهُ تَفْصِيلَ الْوَقْتَيْنِ لِكُلِّ صَلَاةٍ إِلَى آخِرِ الْبَابِ وَ قَدْ مَضَى شَرْحُ ذَلِكَ مُسْتَوْفًى26

«یستحق بترکه»، «مایکون الاولی فعله و لا یستحق الاحلال له العقاب»، «و ان ستحق به ضرب من اللوم».

شاگرد٢: بالاتر از این هم هست. در روایت دارد که «لایترکه الا الفاسق» ولی به همین روایت فتوا نداده‌اند.

استاد: اتفاقا حاج آقا این را در درس فرمودند. به تازگی هم در جواهر دیدم. ملاحظه کنید صاحب جواهر می‌گویند من رزقه الله فهم اللسان؛ گاهی تعبیر به قدری بزرگ می‌آید که چشمان عوام گرد می‌شود. اما جالب این است که همین تعبیری که عوام خیلی به آن خیره می‌شوند برای فقیه دال بر عدم الزام است. مگر فقیه چه تفاوتی دارد؟ ایشان می‌گویند رزقه الله. خیلی مهم است. یعنی گاهی تعبیر بسیار بالا است اما از لحن تعبیر و علو تعبیر؛ از شدت تعبیر فقیه می‌فهمد که این مکروه است نه حرام. یا مستحب موکد است نه واجب. شاید در دو –سه جای جواهر27 ایشان این را فرموده‌اند.

شاگرد: شیخ مفید در مقنعه می‌گوید: «من السنن اللازمه للجمعه الغسل بعد الفجر من یوم الجمعه28». شیخ طوسی در نهایه می‌فرمایند: «من السنن اللازمه الغسل الجمعه علی النساء و الرجال و العبید و الاحرار فی السفر و الحذر29». قائلان به وجوب؛ کلینی و صدوق پدر و پسر و شیخ بهائی و شیخ مفید. قائلین به استحباب؛ شافعی و مالک و ابوحنیفه... این عبارت صدوق است که «غسل یوم الجمعه سنة واجبه30». کسانی که می‌گویند مستحب، سنت را به معنای استحباب می‌گیرند.

استاد: نه، سنت یعنی در قرآن نیامده است.

شاگرد: شیخ حر عاملی در وسائل تصریح می‌کند که سنت یعنی استحباب. در اینجا صدوق می‌گوید غسل جمعه از سنن واجبه است؛ از طلوع فجر جمعه تا قرب زوال...

استاد: ما مشکلی با عبارات نداریم ولی صحبت سر این است که از خود شیخ مفید غسل جمعه فوت می شده است یا نه؟ خود کسانی که همین عبارات را گفته اند، غسل جمعه از آن‌ها فوت می شده یا نه؟ خب یک عمر بین مردم زندگی کردند؛ چقدر مقلد داشته است؟ اگر از ایشان فوت نمی شد دیگران را که می‌دید نهی از منکر می‌کرد و امر به معروف می‌کرد.

شاگرد: تفصیل می‌دهند. می گویند اگر فریضه باشد حق ترک نداریم ولی اگر از سنن باشد، اگر عذر داشته باشیم، می‌توانیم ترک کنیم ولی اگر عذر نداشته باشیم الزامی است.

استاد: نه سنت واجب… . در نماز اتفاق است بر این که تشهد سنت واجبه است. اگر عذر داریم ترک می‌کنیم؟! چه عذری؟

شاگرد: بین ارکان و بین این‌ها تفاوت می‌شود. اگر از فرائض است باید جبران شود ولی تشهد که جزء سنن است، اگر چه الزامی است ولی اگر ترک شد قضاء ندارد.

شاگرد: در مورد دعای قبل از طلوع و غروب دارد که سنت واجب است.

استاد: بله، در فقه خیلی نظیر دارد. قنوت یکی از آنها است. در مورد قنوت حتی روایت دارد که اگر سهوا هم ترک کردی اعاده کن. روایت دارد با سند خوب. قنوت را اعاده کن، از این بالاتر می‌شود؟! اما خب کدام متشرعه ای که مساله دان است، شک دارد در این‌که قنوت مستحب است؟! یعنی الان شما همان حرف را هم در قنوت می‌گویید؟! قنوت در بین فقها قول به وجوب دارد. کسانی که در قنوت قائل به وجوب هستند همین روایات را می آورند. مخصوصا که عوام شیعه هم سوال می‌کنند که من قنوت را فراموش کردم، نمازم باطل است یا نه؟ این را هم بگویید تا عمل هم همراه شود. ولی در عین حال از نظر مسأله شکی نیست که اگر کسی با مسأله و با سایر ادله آشنا باشد، می‌داند که بیخودی یک چیزی در دین نمی آید یا این‌که جدا بشود.

قبلاً عرض کردم، کتابی دیدم که نوشته بود تحقیقی در دین یهود. در نمایشگاه آن را خریدم و مرا به زحمت انداخت. راه هم دور بود. رفتم به خانه و شروع به خواندن کردم. دیدم شروع کرده می‌گوید اصلا معلوم نیست حضرت موسی وجود داشته است یا یک اسطوره بوده است! من هم کتاب را بستم و بعد از ظهر برگشتم و گفتم من این کتاب را نخواستم و کتاب را به او پس دادم. تحقیقاتی می‌شود که یک کتابی را بردارند و یک عبارتی بیاورند و واضحات را انکار کنند.

یک آقایی کتابی نوشته بود مبنی بر این‌که رجم نبوده است. بعدا هم آمده بود با واسطه به حاج آقا داده بود که شما نظرتان را بگویید. آن آقایی که واسطه بودند دو-سه جلسه به حاج آقا گفته بودند که حاج آقا ایشان رها نمی‌کنند که شما هم یک جوابی بدهید. حاج آقا یک جمله گفتند که جالب بود. فرمودند: سر واضحات؟! یعنی حالا شما بروید چندتا کتاب را ببینید و این طرف و آن طرف کنید که اصلاً در زمان حضرت رجمی نبوده است. این ها چیزهایی است که کسی که یک عمر کار کرده و مطلب دستش هست، خنده اش می‌گیرد که این چطور تحقیقی است؟! اسمش را تحقیق بگذارید و برای این‌که برای یک چیزی روی هوا یک مقطع زمانی درست کنید. یا از اول پیش فرض دارید یا سر این است که اصلا اطلاع ندارید. یک عمر وقتی انس گرفتید می‌بینید این طور نیست.

شاگرد: این‌که می‌فرمایید کاشفیت عمل اصحاب از باب حضور میدانی فقه است و این برای ما حجت است. لذا آن کبرای جابریت و کاسریت بماهو هو برای ما حجت نیست. در اینجا کاشفیت را شخصی می‌گیرید یا نوعی؟

استاد: شخصی که حجیت شخصیه می‌آورد. ما که عرض می‌کنیم این است که وقتی عرضه می‌شود نوع عرف عقلاء و متشرعه آن را بپذیرند.

شاگرد: بر فرض که من فقیه می‌خواهم فتوا بدهم؛ این کاشفیت عمل مشهور اگر شخصی باشد، فرقی ندارد بیان کلاسیک آورده باشد یا کشف میدانی از عمل کرده باشد. بستگی به ظن شخصی خودم و سلائق دارد. ولی اگر ظن نوعی باشد، مسأله را چجور می‌بینید؟ الآن در برخی مسالک هست که تنها ظن شخصی را قبول دارند و ظن نوعی را اصلاً قبول ندارند.

استاد: آن چه که به ذهن قاصر من می‌آید این است که وقتی می‌گوییم عمل اصحاب کاشفیت دارد، باید طوری باشد که عرف عام عقلاء وقتی بر خصوصیات فتوای آن‌ها و خصوصیات موضوعی که فتوا در ذیل آن است، عرف عام عقلاء بفهمند که این صرفاً از اعمال اجتهاد و خبرویت کلاسیک نیست. این‌ها دارند آن را برای ما کشف می‌کنند. بستری که آن زمان بوده که اصحاب با وجود این روایات به آن عمل نکرده‌اند، کاشف از این است که زندگی آن‌ها این بوده است. فقهی را که خود شارع در بدنه مردم پایه ریزی کرده بوده، این بوده است. کاشفیت نوعیه به این معنا نیاز است. نه شخصیه. اگر شخصی بود که تنها برای خودش حجت است.

والحمدلله رب العالمین

کلید: استقامت طریقه، اختلال طریقه، شهرت، حجیت شهرت،حجیت شهرت و محدوده آن، نکته اصلی حجیت شهرت، ظن شخصی، معنای وجوب، الوجوب علی ضروب، وجوب و انواع آن، وجوب غسل جمعه، ابن جنید، مواجه اصحاب با ابن جنید

1 رؤيت هلال، ج‌3، ص: 1967‌

2 همان

3فهرست‏الطوسي ص : 392: محمد بن أحمد بن الجنيد: يكنى أبا علي و كان جيد التصنيف حسنه إلا أنه كان يرى القول بالقياس فترك لذلك كتبه و لم يعول عليها

4 إيضاح الاشتباه، ص: 29١: وجدت بخط السيد السعيد صفي الدين محمد بن معد ما صورته: وقع إليّ من هذا الكتاب مجلد واحد و قد ذهب من أوله أوراق، و هو كتاب النكاح، فتصفحته و لمحت مضمونه، فلم أر لأحد من هذه الطائفة كتابا أجود منه و لا أبلغ، و لا أحسن عبارة و لا أدق معنى، و قد استوفى فيه الفروع و الاصول، و ذكر الخلاف في المسائل، و تحدّث على ذلك و استدل بطرق الإمامية و طرق مخالفيهم. و هذا الكتاب اذا امعن النظر فيه و حصّلت معانيه و اديم الاطالة فيه علم قدره و موقعه، و حصل نفع كثير لا يحصل من غيره. و كتب محمد بن معد الموسوي.

و أقول أنا: قد وقع إلى من مصنّفات هذا الشيخ المعظم الشأن كتاب «الأحمدي في الفقه المحمدي» و هو مختصر هذا الكتاب، و هو كتاب جيد، يدل على فضل هذا الرجل و كماله، و بلوغه الغاية القصوى في الفقه و جودة نظره، و أنا ذكرت خلافه و أقواله في كتاب «مختلف الشيعة في أحكام الشريعة»

5 الخلاف، ج‌2، ص: 171‌: إذا رأى الهلال قبل الزوال أو بعده فهو لليلة المستقبلة دون الماضية. و به قال جميع الفقهاء. ذهب قوم من أصحابنا إلى أنه ان راي قبل الزوال فهو لليلة الماضية و ان راي بعده فهو لليلة المستقبلة. و به قال أبو يوسف. دليلنا: الأخبار التي رويناها في الكتاب المقدم ذكره، و بينا القول في الرواية الشاذة.و أيضا قول النبي صلى الله عليه و آله: «إذا رأيتم الهلال فصوموا و إذا رأيتموه فأفطروا» و هذا رآه بالنهار، فينبغي أن يكون صومه و فطره من الغد، لأنه إن صام ذلك اليوم فيكون قد صام قبل رؤية الهلال.و أيضا روي ذلك عن علي عليه السلام و عمر، و ابن عمر، و أنس و قالوا كلهم: لليلة القابلة، و لا مخالف لهم يدل على أنه إجماع الصحابة

6 رؤيت هلال، ج‌3، ص: 1968‌

7 قواعد الأحكام في معرفة الحلال و الحرام، ج‌1، ص: 387‌

8 رؤيت هلال، ج‌3، ص: 1968‌

9 الشامله الحدیثه؛ الموسوعة الفقهية الكويتية جلد٢٢ صفحه٢٨: وَرَدَتْ عَنْ صَحَابَةِ رَسُول اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ نُقُولٌ مُخْتَلِفَةٌ فِي حُكْمِ رُؤْيَةِ هِلاَل رَمَضَانَ نَهَارًا، وَهَل هُوَ لِلَّيْلَةِ الْمَاضِيَةِ أَوِ الْمُقْبِلَةِ؟ فَعَنْ عَلِيٍّ وَعَائِشَةَ، وَرِوَايَةٌ عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ التَّفْرِيقُ بَيْنَ الرُّؤْيَةِ قَبْل الزَّوَال وَبَعْدَهُ. فَإِنْ كَانَتْ قَبْل الزَّوَال فَالْهِلاَل لِلَّيْلَةِ الْمَاضِيَةِ، وَإِنْ كَانَتْ بَعْدَ الزَّوَال، فَهُوَ لِلَّيْلَةِ الْمُقْبِلَةِ، وَذَهَبَ أَبُو يُوسُفَ صَاحِبُ أَبِي حَنِيفَةَ إِلَى هَذَا الرَّأْيِ وَعَلَّلَهُ بِأَنَّ الْهِلاَل لاَ يُرَى قَبْل الزَّوَال عَادَةً إِلاَّ أَنْ يَكُونَ لِلَيْلَتَيْنِ، وَهَذَا يُوجِبُ كَوْنَ الْيَوْمِ مِنْ رَمَضَانَ فِي هِلاَل رَمَضَانَ، وَكَوْنَهُ يَوْمَ الْفِطْرِ فِي هِلاَل شَوَّالٍ .وَفِي رِوَايَةٍ أُخْرَى عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ، وَفِي نَقْلٍ عَنِ ابْنِهِ عَبْدِ اللَّهِ، وَعَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ وَأَنَسِ بْنِ مَالِكٍ أَنَّ رُؤْيَةَ الْهِلاَل يَوْمَ الشَّكِّ هِيَ لِلَّيْلَةِ الْمُقْبِلَةِ سَوَاءٌ كَانَتْ قَبْل الزَّوَال أَمْ بَعْدَهُ

10 رؤيت هلال، ج‌3، ص: 1985‌

11 رؤيت هلال، ج‌3، ص: 1968‌

12 همان

13 الحاشية على مدارك الأحكام، ج‌2، ص: 169‌: قوله: إنّما قصدت إلى إيراد ما افتي به و اعتقد فيه أنّه حجّة؛ لا يخفى أنّه كثيرا يروي في الفقيه ما يعلم أنّه ليس فتواه، أو يظنّ، أو صرّح هو فيه، فهو إمّا يرجع عمّا قال كما صرّح به جدّي، أو أنّه قائل بشمولها و توجيهها. كما ذكر الكليني الأحاديث الظاهرة في الجبر و غيره، ممّا هو كيف و الشيعة مبرّؤن عنه، من دون إظهار توجيه و تأويل، و أنّ الظاهر ليس معتقده، بل و كثيرا ما يروي في فروع الفقه و غيرها أخبارا نجزم أنّه ليس قائلا بظواهرها، من دون تعرّض منه إلى توجيه، و كذلك الحال بالنسبة إلى غير الكليني و الصدوق- رحمهما اللّه.

مصابيح الظلام، ج‌4، ص: 444‌: فإن قلت: الصدوق في «الفقيه» روى مرسلا عن الصادق عليه السّلام أنّه: «لا بأس بأن تجعل في جلود الميتة ما شئت من ماء أو لبن أو سمن، و تتوضّأ منه و تشرب، و لكن لا تصلّ فيها».و يظهر ممّا ذكره في أوّل كتابه أنّه يفتي به و يحكم بصحّته، و يجعله حجّة فيما بينه و بين ربّه، فكيف ادّعيت الإجماع؟ و كيف تصح هذه الدعوى؟.قلت: جدّي رحمه اللّه في شرحه صرّح بأنّه رجع عمّا قال، و لذا يذكر كثيرا ممّا أفتى بخلافه.

14 المقنع (للشيخ الصدوق)، ص: 185‌

15 رؤيت هلال، ج‌3، ص: 1977‌

16 الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 9

17 رؤيت هلال، ج‌3، ص: 1968‌

18 همان

19 جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌16، ص: 374‌

20http://amafhhjm.ir/wp/almobin/Amafhhjm/q-tfs-096-004-maktabah/q-tfs-096-004-maktabah-mmahdis-feqh-helal-001.html

21http://amafhhjm.ir/wp/almobin/Amafhhjm/q-tfs-009-122-feqh/q-tfs-009-122-feqh-000-maktab-00001.html

22 اصطلاحات الأصول و معظم أبحاثها، ص: 155‌

23 المستند في شرح العروة الوثقى، الصوم‌2، ص: 235‌

24تهذيب الأحكام، ج‌2، ص: 41؛‌ وَ لَيْسَ لِأَحَدٍ أَنْ يَقُولَ إِنَّ هَذِهِ الْأَخْبَارَ إِنَّمَا تَدُلُّ عَلَى أَنَّ أَوَّلَ الْأَوْقَاتِ أَفْضَلُ وَ لَا تَدُلُّ عَلَى أَنَّهُ يَجِبُ فِي أَوَّلِ الْوَقْتِ لِأَنَّهُ إِذَا ثَبَتَ أَنَّهَا فِي أَوَّلِ الْوَقْتِ أَفْضَلُ وَ لَمْ يَكُنْ هُنَاكَ مَنْعٌ وَ لَا عُذْرٌ فَإِنَّهُ يَجِبُ أَنْ يَفْعَلَ وَ مَتَى لَمْ يَفْعَلْ وَ الْحَالُ عَلَى مَا وَصَفْنَاهُ اسْتَحَقَّ اللَّوْمَ وَ التَّعْنِيفَ وَ لَمْ يُرَدْ بِالْوُجُوبِ هَاهُنَا مَا يُسْتَحَقُّ بِتَرْكِهِ الْعِقَابُ لِأَنَّ الْوُجُوبَ عَلَى ضُرُوبٍ عِنْدَنَا مِنْهَا مَا يُسْتَحَقُّ بِتَرْكِهِ الْعِقَابُ وَ مِنْهَا مَا يَكُونُ الْأَوْلَى فِعْلَهُ وَ لَا يَسْتَحِقُّ الْإِخْلَالُ بِهِ الْعِقَابَ وَ إِنْ كَانَ يُسْتَحَقُّ بِهِ ضَرْبٌ مِنَ اللَّوْمِ وَ الْعَتْبِ ثُمَّ ذَكَرَ الشَّيْخُ رَحِمَهُ اللَّهُ تَفْصِيلَ الْوَقْتَيْنِ لِكُلِّ صَلَاةٍ إِلَى آخِرِ الْبَابِ وَ قَدْ مَضَى شَرْحُ ذَلِكَ مُسْتَوْفًى.

25 البقره ٢٠٧

26 تهذيب الأحكام، ج‌2، ص: 41‌

27 المقرر: استعمل هذا التعبیر فی موارد اکثر من عشر؛ جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌8، ص: 243‌؛ الكافي روي «ان الطابقية عمة إبليس»‌و مثله عن محاسن البرقي و هما مع أنهما ليسا في الصلاة مرسلان صالحان للكراهة دون الحرمة، كما أن ما ورد في ترك التحنك ظاهر أو صريح في الكراهة كما لا يخفى على من رزقه الله معرفة لسانهم (عليهم السلام

28 المقنعة (للشيخ المفيد)، ص: 158‌

29 النهاية في مجرد الفقه و الفتاوى، ص: 104‌

30 المقنع (للشيخ الصدوق)، ص: 144‌