بسم الله الرحمن الرحیم

سال ۱۴۰۰-جلسات مباحثه فقه-بحث رؤیت هلال

فهرست جلسات مباحثه فقه

فقه؛ جلسه ۴ : ٢٢/ ۶ /١۴٠٠

بسم الله الرحمن الرحیم

عبارت رسائل سید مرتضی شاهدی بر تصحیف ناصریات

شواهدی که «له» و «علیه» آن پیدا شود خیلی خوب است. مثلاً یک شاهد از خود رسائل الشریف المرتضی پیدا کرده‌اند. جلد یک، صفحه ٢٩٣. مرحوم سید در آن جا همین فتوای مشهور را دارند که عبارتشان این است:

المسألة الحادية و الأربعون: الهلال يغم في بلادنا كثيرا أو يخفى علينا، فهل له حساب يعول عليه غير رأي العين، و اليوم الذي يرى فيه هو منه، أو من الشهر المتقدم؟ الجواب: المعول في معرفة أوائل الشهور و أواخرها على رؤية الهلال دون الحساب، فإذا رأى الهلال ليلة ثلاثين فهو أول الشهر. فان غم فالشهر ثلاثون.و لا تعويل إلا على ذلك، دون ما يدعيه أصحاب العدد، فإذا رأى الهلال في نهار يوم، فذلك اليوم من الشهر الماضي دون المستقبل1

«فإذا رأى الهلال في نهار يوم، فذلك اليوم من الشهر الماضي دون المستقبل»؛ اگر در نهار دیده شود فایده ندارد. آن روزی که در نهارش ماه دیده می‌شود، از ماه قبل است.

این شاهد خوبی برای بحث دیروز است. تصحیفی که در عبارت ناصریات بود –القابله به الماضیه تصحیف شده بود- را تقویت می‌کند. «فاذا رای الهلال فی نهار یوم، فذلک الیوم من الشهر الماضی»؛ این تصریح به این است که اگر در روز دیدیم -چه قبل از زوال و چه بعد از زوال؛ اطلاقش هر دو را می‌گیرد- از ماه قبل است. این شاهد خوبی است که سید در اینجا موافق مشهور نظر داده‌اند و در آن عبارت ناصریات حرفی هست.

دیروز هم آخر کار بود که مجله فقه اهل البیت علیهم‌السلام را دیدم. امروز هم دوباره آن را مرور کردم تا ببینم که چه کار کرده‌اند، دیدم ایشان ضمیر «مثل قوله» را حل نکرده‌اند. گفتند که «قوله» آن هم تصحیف است. من در «قوله» رفت‌وبرگشت داشتم و در آن گیر داشتم که این «قوله» را چطور معنا کنم. ظاهرش به ابو یوسف می‌خورد. دیدید که دیروز عرض کردم که «قوله» به ناصر می‌خورد. ظاهراً ایشان به مصنف نزده اند؛ گفته اند «قوله» تصحیف، «قولنا» است. لذا می‌گویند در عبارت الناصریات چند تصحیف شده است. یکی از آن این است که می‌گوید «احمد مثل قولنا» است، به جای «قوله».

ولی ظاهراً این دیگر نیاز نیست. با این توضیحی که من عرض کردم «قوله» به‌خوبی می‌تواند به قول مصنف بخورد. چون ایشان شروع کردند که «الیه ذهب ابوحنیفه». «الیه» با همان مرجع ضمیر که به قول مصنف خورده بود، «مثل قوله»؛ مثل قول خود او که از ابتدای عبارت شروع کرده بودند. این هم دو نکته‌ای که برای اینجا بود.

تصریح به «اللیله الماضیه» در کتاب المعانی البدیعه

عبارت دیگری هم از کتاب المعانی البدیعه نقل شده است. کتاب فقهی اهل‌سنت است. مؤلف آن ریمی متوفای ٧٩٢ است. عبارت او علیه بحث‌های دیروز است. ایشان می‌گوید فقها این جور گفته اند. تا جایی می‌رسد که می‌گوید ناصر زیدی گفته که «اذا روی الهلال قبل الزوال فهو للیله الماضیه». یعنی ایشان به‌صورت همان متنی که در ناصریات سید است، به‌صورت لیله ماضیه معنا می‌کند. اما مستظهر هستید که وفات ایشان بعد از شهید اول است. چه برسد بعد از علامه. در محیط هایی بوده که کتاب‌های متأخر را دیده است. کتاب ایشان متخذ از همین ها است؛ از همین نقل ها است. برای قرن هشتم است؛٧٩٢. آخر قرن هشتم بوده است. لذا نمی‌توانیم قول او را اخذ کنیم. این‌که به ناصر نسبت می‌دهد، از چه نسخه ای بوده است؟ نسخه معرف بوده یا از حتی خود مختلف علامه بوده؟ باید بیشتر این را ببینیم. ماخذ او چه بوده است؟ ولی سر نخ خوبی برای تحقیق داده است. آن سرنخ چیست؟ این‌که برویم ببینیم بین زیدیه –که فتوایشان معروف است و بین خودشان آن‌ها را می‌دانند- رسائل ناصریه و فتوای ناصریه که سید، الناصریات را برای آن نوشته اند و به آن تعلیقه زده‌اند و توضیحات فرموده‌اند، فتوای آن‌ها چه بوده است.

شاگرد: زیدی بودن ناصر مسلم است؟

استاد: نه، مسلم نیست. حسابی اختلاف است.

شاگرد: فرض کنید که زیدیه یک قول است که … .

استاد: نه، ما نمی‌خواهیم بگوییم زیدیه چه گفته اند. خصوص کتاب‌های قدیمی خود زیدیه به ناصر چه نسبتی می‌دهند؟ یک وقت است که می‌گوییم فتاوای رایج زیدیه این است. خب این یک حرف است. یک وقت هم می‌گوییم با این‌که فتاوای رایج زیدیه این است، اما کتب فقهی زیدیه به ناصر این فتوا را نسبت می‌دهند. این هم در چه زمانی است؟

عبارت خلاف شیخ الطائفه قرینه‌ای بر تصحیف ناصریات

علی ای حال آن چه در آخر جلسه دیروز عرض کردم که خیلی هم مهم بود این نکته بود که در عبارت خلاف شیخ الطائفه در همین‌جا –که عرض کردم با مسائل الخلاف سید مرتضی هم مترتب بودند- صریحاً داشت که «کلهم للیله القابله». اتفاقا از همین‌جا بود که لغتی که خیلی مناسب این تصحیف بود، پیدا شد. عبارت هم «و لا مخالف لهم». پس تفاوت عبارت سید در ناصریات با عبارت شیخ در خلاف، در این «ماضیه» و «قابله» است. با مشکلاتی که عبارت ناصریات داشت. پس این «القابله» در خلاف شیخ الطائفه در همین موضع قرینه بسیار خوبی است. در همین جایی که سید نقل اجماع می‌کنند و می‌گویند «الماضیه»، دقیقاً در همین‌جا ایشان «القابله» دارند. و شاهد خلاف شیخ هم سائر کتب اهل‌سنت است که دیروز برخی از آن‌ها را گفتم.

مثلاً کتاب المسائل الفقهیه من کتاب الروایتین و الوجهین، صفحه ٢۵۵ بود. ایشان می‌گویند:

إذا رئي الهلال نهاراً قبل الزوال أو بعده، فهو لليلة المستقبلة، ولم يفرق بين أوله وآخره، ونقل إسحاق بن هانىء في القوم يرون الهلال قبل الزوال قال: يفطرون، وإذا رأوه بعد الزوال لم يفطروا، والمذهب على ما رواه الأثرم وغيره، والوجه في ذلك إجماع الصحابة ـ رضي الله عنهم ـ روي عن عمر، وعلي، وابن مسعود، وابن عمر، وأنس، كلهم قالوا للقابلة2

می‌گوید «كلهم قالوا للقابلة». باز در آن جا که می‌خواهد اجماع صحابه را بگوید، می‌گوید «للقابله». ایشان معاصر سید و شیخ بوده است. کسی که هم زمان با آن‌ها بوده است. سید قبل از ایشان وفات کرده‌اند؛ وفاتش ۴۵٨ است. منظور این‌که این‌ها شاهد بر این است که عبارت ناصریات این است.

لزوم بررسی اجماع سید مرتضی و تأثیر آن در بحث

شاگرد: آن تتبعی که نسبت به قول سید مرتضی در بین زیدیه و اهل سنت انجام می‌شود، با توجه به این‌که ما در این مسأله روایت داریم، حال ناصریات گفته باشد یا نگفته باشد، به‌عنوان یک قول مطرح است. چه سید مرتضی گفته باشد و چه نگفته باشد. می‌خواهم بگویم این تتبع چه فایده‌ای دارد؟ اگر در مسأله روایتی نداشتیم، مهم است که فتوای علمای قدیم در مسأله چه بوده است. چون ممکن است که از معصوم اخذ کرده باشند. اما با توجه به این‌که در خصوص مسأله روایت هایی داریم، این‌که سید مرتضی این مطلب را فرموده باشد یا نفرموده باشد، چه فایده‌ای دارد؟

استاد: این تتبع نقش بسیار مهمی با دیدگاهی که مرحوم صاحب جواهر طبق فقه جواهری معروف از سید بحر العلوم تجلیل کرده‌اند، اما گفته اند «من غرائب الاتفاق3». یعنی سید استقامت طریقت دارد، اختلال طریقت ندارد. به اعراض مشهور و عمل مشهور بی اعتناء نیست. درعین‌حال در اینجا قائل شده که قبل از زوال «للیله الماضیه» است. خب این تتبع ها چه فایده‌ای دارد؟ سید و امثال ایشان می‌گویند وقتی ما در اقوال قبلی ها تتبع می‌کنیم، می‌بینیم که اعراض به‌صورت معظم صورت نگرفته است. سید مرتضی به این عمل کرده و نقل اجماع کرده است. هم اجماع طرف مقابل ما موهون می‌شود و هم عمل او سبب می‌شود که دیگر اعراض اصحاب را به رخ ما نکشید. برای آن‌ها این فواند را دارد. لذا هم مباحثه‌ای که دیروز شد و ابتدای آن هم خیلی عجیب بود؛ اگر رساله‌ها را دیده باشید، یکی از عناصر مهم بحث از دست کسانی که مدافع سید بودند گرفته می‌شود. یعنی حرف سید چیز کمی نبود که ایشان بگویند «مذهبنا»! با این تعبیرات محکم، مهم‌ترین هربه کلاس فقه در سبک صاحب جواهر از دست این طرفی ها گرفته می‌شود. حالا بعداً باید ببینیم که در مورد این روایات باید چه بگوییم و چطور جلو برویم.

شاگرد: اگر هم تصحیف آن اثبات نشود، دیگر کسی نمی‌تواند قول سید را بیاورد. چون همین که احتمال تصحیف وارد شود، ولو تصحیف نشود.. .

استاد: احتمال که بیاید، دیگر آن استناد قطعی تضیعف می‌شود. می‌گویند قطع قطاع فایده ندارد. ما که ذهن کوچک بچه‌گانه داریم زود برایمان اطمینان می‌آورد. این دیگر نقص من است. ولی من با همین مطالعه‌ای که صبح شروع شد، به اطمینان رسیدم که عبارت ناصریات یک چیزش هست. بلکه به این صورتی که جلو رفتند من به اطمینان رسیدم. گمانم این است که اگر در دست کسانی که ناظر به کل عبارت باشند و رفت‌وبرگشت کنند، بعد از مثلاً پنج سال که بحث خوب رفت‌وبرگشت شود، حتی یک نفر بماند که اطمینان پیدا نکند. من این جور در ذهنم هست. فقط به شرط این‌که در دست‌ها بیاید و روی آن مباحثه شود و به آن عنایت بکنند و جمیع محتملات و وجوه آن، رفت‌وبرگشت ها و شواهد را در نظر بگیرند.

ولی به فرمایش شما این درست است که با وجود این احتمال دیگر نمی‌توان محکم به جناب سید نسبت داد. در کنار این عبارت از رسائل شریفه مرتضی هم خواندیم.

خب یک بحثی بود که در جلسه قبل شروع شده بود. داشتم عرض می‌کردم، مرحوم سید بحر العلوم در این مصباح مختار خودشان را تفصیل بین رویت قبل از زوال و بعد از زوال قرار دادند؛ صاحب جواهر گفته اند کسانی مثل صاحب ذخیره که به آن فتوا داده‌اند از اختلال طریقه بوده؛ سید هم که دیگر از باب «الجواد قد یکبو الصارم قد ینبو» و «من غرائب الاتفاق»، این گونه گفته­اند. صاحب جواهر به سید این‌گونه نسبت داده‌اند.

حالا صحبت سر این است که این واقعاً از غرائب اتفاق هست یا نیست؟ و در اصل بحث باید چطور جلو برویم؟ مهم‌تر این است که این اختلال طریقه‌ای که ایشان فرمودند میزانی دارد یا ندارد؟ عرض کردم علماء بزرگ هر کدام یک فرمایشی دارند. ما هم به‌عنوان یک طلبه که اگر خیلی کار کنیم حرف‌های علماء را بفهمیم! درعین‌حال فضای سبک طلبگی را همه می‌دانیم. صحبت سر این است که حرف‌ها را بخوانیم و تصور کنیم و آن را مباحثه کنیم و به آن ایراد بگیریم و رد کنیم، برای این‌که ذهن مثل من طلبه در کلمات علماء و رفت‌وبرگشت با آن‌ها قوی شود. منظور این که رفت‌وبرگشت در کلمات علماء و رد و ایراد بر آن‌ها، رد و ایرادی نیست که بر آن عالم تنقیصی باشد. نه، برای تقویت خود ما است. تا ذهن ما قوی شود.

آن استاد می‌گفتند: آمدند به ابن‌سینا گفتند که فلان شخص -که از علمای زمان ابن‌سینا بود- برای شما ردیه نوشته است. نمی‌دانم شفای ایشان بود یا نه. گفت فلان شخص بر شما ردیه نوشته است. می‌گفتند ابن‌سینا می‌گفتند مانعی ندارد. اوائل بهار که می‌شود این بزغاله‌هایی که تازه متولد شده‌اند به صحرا می‌آیند و شاخ هایشان را به سنگ هایی که به کوه وصل است می‌زنند تا پوست سرشان نازک شود تا شاخشان در بیاید. یعنی وقتی سر را به صخره می‌زنند برای این است که شاخ در بیاید. بعد می‌گفتند همان ضربه ای که این بزغاله به کوه می‌زند تا شاخش در بیاید، مثل همین ضربه ای است که به کتاب من وارد می‌شود. منظورش این بوده که کسی که کتاب من را رد می‌کند خودش دارد قوی می‌شود.

حالا واقعش هم خیلی از بحث‌های ما همین‌طور است. برای این است که ما خودمان مطلب را بفهمیم و فکر کنیم و جلو برویم. لذا این چیزی که محضر صاحب جواهر عرض می‌کنم از همین باب است. حرف‌ها را مباحثه کنیم و رفت‌وبرگشت شود. راجع به اصل فرمایش ایشان عرض کردم تا آن جایی که به ذهن می‌آید، مطلب درستی است. به‌هیچ‌وجه ما با کلی این بحث در نمی افتیم و اگر هم در بیافتیم فایده‌ای ندارد و نمی ماسد که ما بگوییم عمل اصحاب جابر ضعف مستندات آن‌ها نیست. یا بگوییم اعراض اصحاب کاسر آن مستندات نیست. به گمانم این رویکرد، رویکرد درستی است. حاضر هستیم صد جلسه بنشینیم بحث کنیم و اگر ذهن ما هم جای دیگری رفت الحمدلله و الا برای من این جور صاف است. می‌گوید چه فرقی می‌کند؟ شما می‌خواهید چندتا شرط بگذارید! نه، آن پایه ی کار، اصل؛ آن چه که در یک مباحث کلاسیک و علمی رویکرد است، خیلی مهم است. شما رویکردتان را بگذارید که عمل اصحاب هیچ؛ ما هستیم و حدیث. لذا برویم سند آن را بررسی کنیم. درحالی‌که بنا بر این است که اصل اعتنایمان بر این‌ها است. این خیلی تفاوت می‌کند. من این را عرض می‌کنم. اصل این رویکرد لازم است.

حالا رویکردی که صاحب جواهر دارند، باید به آن برسیم. ایشان محور را این قرار می‌دهند به‌نحوی‌که می‌گویند «هو الحجه». بعد هم روایات را در آخر کار می‌آورند و بحث را تمام می‌کنند. بعد از این‌که بحث را تمام می‌کنند، وقتی آدم این روایات را می‌بیند چمش گرد می‌شود که این‌ها هم که بود! خب آن‌ها را اول می‌گفتید.

من جزوه شما4 را در غسل جمعه دیدم یک شوخی­ای به ذهنم آمد. گفتم که این جزوه در وجوب غسل جمعه را برای ذهن های متوسطی که حرف می‌زنند، تدریس کنید. فقط از آخر شروع کنید. در این جزوه ١٣ روایت هست. به جای این‌که از اول شروع کنید، از آخر شروع کنید. ردیف روایات را عوض کنید. آن وقت می‌بینید آن هایی که مخاطب شما هستند، در آخر کار نظر شما را عوض می‌کنند.

مدیریت، مهندسی و معماری اطلاعات

من جلوتر هم عرض کرده بودم. اطلاعاتی که موجود است، سه رتبه برایش موجود است. مدیریت اطلاعات، مهندسی اطلاعات، معماری اطلاعات. معماری اطلاعات ردۀ سوم است و بسیار لطیف است. و نوعاً کسانی که در بحث‌های علمی می‌خواهند کار را پیش ببرند به‌طور نا خود آگاه بخش سوم –معماری اطلاعات- را پیاده می‌کنند. لذا این را از باب شوخی عرض می‌کنم شما روایات را آورده‌اید اما وقتی از روایت ١٣ و ١٢ و.. به جلو بیایید می‌بینید که استظهار خیلی تفاوت می‌کند. شما اول محکم ترین لسان -یجب، واجب- را بیاورید، با آن چه که لسانش خیلی روشن است -لا احب و…- خیلی تفاوت می‌کند در کسی که اول با ادله مواجه می‌شود. صاحب جواهر نه همه جا، در خیلی از جاها این کار را می‌کنند.

یعنی وقتی مطالب اصحاب را می‌خواهند طبق مبنای خودشان بگویند ادله مختار را می‌آورند. در آخر کار که مخاطب قانع شد می‌گویند «نعم» این جور چیزها هم در مقام هست. مخاطب ایشان می‌بینند که اول الکلام شد. حالا باید دوباره برگردد و ببیند نسبت به این چیزهایی که ایشان در آخر کار می‌آورند، چه باید بگوید. به همین سادگی تمام شد یا نشد؟ این پیش و پس کردن ادله و منابع در نتیجه‌گیری خیلی مهم است. در القائی که به ذهن مخاطب می‌شود. من از فرمایشات خودشان مبنای خودشان را می‌گویم. شما هم یادداشت کنید. بعداً هم خیلی به درد می‌خورد.

خب اصل این، رویکرد خیلی خوب است. من این جور به خیالم می‌رسد. اصلاً یک چیزی است که باید موضع گیری ما و محوریت کار ما بر یک چیزهایی باشد که چشم باز کنیم؛ ببینید در مورد روایاتی که شما برای وجوب غسل جمعه مرقوم فرمودید -که من به‌عنوان مثال گفتم- مرحوم صاحب جواهر یک جمله‌ای دارند.

بررسی مجدد حجیت شهرت در بحث غسل جمعه

در همین وجوب غسل جمعه. من این جور خیالم می‌رسد که اگر آن را روی سنگ بریزند آب می‌شود. یعنی نمی‌شود آن را کاری کنید. حالا شما بیایید جواب بدهید. جواهر جلد پنجم، صفحه سوم. اول کتاب در مورد وجوب غسل جمعه است. می‌گویند غسل جمعه مستحب است. بعد از این‌که مطالبی را می‌گویند ذیل صفحه سوم عبارتشان این است:

و كيف كان فالمختار الأول، و عليه استقر المذهب للأصل و الإجماع المحكي بل المحصل، و السيرة المستمرة المستقيمة في سائر الأعصار و الأمصار، و كيف و لو وجب لاشتهر اشتهار الشمس في رابعة النهار لعموم البلوى به حينئذ، إذ هو أعظم من غسل الجنابة و الحيض و غيرهما، لملازمة إدراك الجمعة لكل أحد دونهما5

«و كيف كان فالمختار الأول»؛ یعنی غسل جمعه مستحب است.

«و عليه استقر المذهب»؛ استقرار مذهب بر استحباب است.

«للأصل و الإجماع المحكي بل المحصل».

مقصود من اینجا است: «و السيرة المستمرة المستقيمة»؛ سیره‌هایی که از لاابالی گری مسلمانان آمده نه، سیره مستقیم بین متدین و غیر متدین، عالم و جاهل، کسانی که به مستحبات واقعاً مقید هستند، چه برسد به واجبات شرع. «في سائر الأعصار و الأمصار».

«و كيف و لو وجب لاشتهر اشتهار الشمس في رابعة النهار»؛ رابعه النهار یعنی در وسط آسمان. چون کل ٣۶٠ درجه آسمان چهارتا ربع دارد. خورشید مغرب باشد، یا این طرف مغرب باشد، آسمان را نصف می‌کند. اگر هم که زیر باشد، اصلاً مخفی است. رابعه، درست وسط آسمان است. ربع اول آسمان است.

«لعموم البلوى به حينئذ»؛ به این یک سطر دل بدید. می‌گویند –دیروز هم عرض کردم- از اولی که بچه پسر یا دختر بالغ می‌شود نمی‌شود به او بگویند حالا دیگر اسم جنابت نیاور، اسم حیض نیاور، خجالت بکش، این حرف‌ها نیست. روز جمعه هست و آن هم واجب است. شرع اسلامی است. دیگر خجالت ندارد که بگو یا نگو، رویم بر نیامد. این‌ها را ندارد. صبح جمعه است، بر همه واجب است. پیامبر ص فرمودند واجب است. خب این باید غسل کند. صاحب جواهر چه می‌گویند؟

«لعموم البلوی حینئذ إذ هو أعظم من غسل الجنابة و الحيض و غيرهما»؛ می‌گویند شما به آن فکر کنید. غسل جمعه با این خصوصیت عموم بلوی، عام البلوی بودن آن بالاتر است یا غسل حیض و جنابت؟ کدام بالاتر است؟ جنابت در شرایطی است. حیض در خصوصیاتی است. اما هر هفته جمعه دارد تکرار می‌شود و استثناء هم نمی‌شناسد. واجب است. چه عبارت روشنی است. این را باید جواب بدهیم. باید فکرش را بکنیم. تا وقتی سرمان روی کتاب است، خیلی چیزها را می‌خوانیم و می‌گوییم. اما یک وقت هایی هست که باید سرمان را از کتاب برداریم که چه شد. الآن در مجموع باید چه کار کنیم؟

در اینجا ایشان می‌گویند عموم بلوی غسل جمعه، فکرش را کنیم. عمومیت بلوای آن از غسل جنابت و حیض، اشد هست یا نه؟ خب اگر این‌گونه بود، چیزی که عمومیت بلوای آن از واجباتی مثل غسل جنابت بالاتر است، میخش بین متدینین کوبیده می‌شد. نه این‌که سیره مستقیمه مستمره بر این باشد که نه، با آن معامله فضل و سنت موکده با آن بکنند.

«لملازمة إدراك الجمعة لكل أحد دونهما»؛ برای این‌که ملازمه دارد با این‌که هر کسی باید آن را بجا بیاورد. عرض کردم بچه‌ای که تازه بالغ شده تا پیر مرد، همه باید آن را بجا بیاورند. مگر عذر باشد. اما همه که عذر ندارند. اصل وجوب، چون وجوب است باید باشد.

ببینید الآن این‌ها یک شواهدی است که برای استظهار از قرائن خارجیه است. قرائن داخلیه کلامیه یک چیز است، قرائن لبه شرعیه و قرائن لبیه وراء شرعیه که حالت عمومی دارد. یعنی حتی کسانی هم که متدین نباشد، اگر با عرف متشرعه متدین -که می‌فهمند این‌ها دین را قبول دارند- انس بگیرند، می‌بینند که این‌ها تقید به آن ندارند. آن‌ها با آن معامله وجوب نمی‌کنند. حتی احتمال حسابی دارد کسانی هم که قائل باشند اوائل بلوغ خودشان، اوائل جوانی خودشان می‌دیدند که غسل جمعه نمی کردند. چطور شما قائل می‌شوید که این وجوب شرعی دارد و حال این‌که می‌بینید خود شما قبل از این‌که با ادله و عبارات لفظیه مواجه شوید، کار شما نبوده است.

حالا چیزهای دیگری که من به ذهنم آمد، ضمیمه شود؛ اگر غسل جمعه واجب باشد، در کنارش چه دارید؟ کسی نمی‌تواند آن را انجام دهد. خب عذر دارد دیگر. اما غسل که بدل دارد! وقتی این همه از متدینین نمی‌توانند غسل جمعه کنند، می‌گویند خب تیمم کن. در ادله یک جا بیاورید در مورد تیممی که بدل از غسل جمعه است، صحبت شده باشد.

شاگرد: در سایت مدرسه فقاهت خواندم که آقای خوئی فرموده بودند اگر ما باشیم و روایات وجوب و استحباب غسل جمعه، همه روایات دلالت بر وجوب می‌کنند. چون سنتش به‌معنای مستحب نیست. ولی خود آقای خوئی وقتی می‌خواهند فتوا دهند، فتوا نمی‌دهند. چرا؟ شما می‌گویید سیره مستمره، علت این است که ما واجباتی علی کل حال مانند نماز داریم که لاتترک بحال است. فریضه ای است که یا باید قضاء شود یا تیممی جبران آن شود. یک سری از واجبات دیگری داریم که شرطی هستند؛ سنن الزامی اند که اگر عذر داشت قضاء هم ندارد. تیمم هم ندارد. ولی این به‌معنای تاکد استحباب نیست که مطلقا رخصت در ترک داشته باشد. یعنی تأکید استحبابی که آقایان می‌گویند به این معنا است که شما رخصت در ترک مطلقاً دارید. چه عذر داشته باشید و چه نداشته باشید. خب این با لسان روایات ما نمی‌سازد.

استاد: چرا نمی‌سازد؟ در همین روایت سیزدهم خود امام علیه‌السلام کلمه تعمد را می‌آورد. تعمد مقابل نسیان است. من که گفتم از آخر شروع کنید، به این جهت است. روایت دوازدهم است.

محمد بن سهل عن أبيه قال: سألت أبا الحسن ع عن الرجل يدع غسل الجمعة- ناسيا أو غير ذلك قال إن كان ناسيا فقد تمت صلاته و إن كان متعمدا فالغسل أحب إلي و إن هو فعل فليستغفر الله و لا يعود6

«سألت أبا الحسن ع عن الرجل يدع غسل الجمعة- ناسيا أو غير ذلك قال»؛ خود امام تصریح می‌کنند. تعمد ابتدائا در کلام خود امام می‌آید.

«قال علیه‌السلام إن كان ناسيا فقد تمت صلاته و إن كان متعمدا فالغسل أحب إلي و إن هو فعل فليستغفر الله و لا يعود»؛ استغفار یعنی ذنب بود؟ کدام ذنب بود؟ شما الآن ملازماتی با فضای امروز دارید. حاج آقا می‌فرمودند کسی شیخ صدوق را خواب دید، گفت که ای شیخ اجل، چطور در زمان شما علماء این قدر کرامت داشتند و الآن آن‌ها تمام شده است؟ حاج آقا می‌فرمودند که شیخ صدوق در خواب به ایشان گفت که در زمان ما فرقی بین مستحب و واجب نبود. یعنی عمل می‌کردند. من در جلسات قبل این‌ها را مفصل عرض کردم. اصلاً حکمت این‌که شارع این بیانات را دارد، برای این است. در فقه الرضا روایتی هست. یک جایی عزیمت است که آن عزیمت ها کف کار است. شارع در بقیه را با بیانات تشویقی ترغیبی به بیانات خودش می‌رسد. این‌گونه است. نه این‌که وقتی نکردند چوب می‌زند. مصلحت در حدی است که حتماً از او می‌خواهد. اما این جور نیست که اگر نکردی چوب می‌زند و معاقَب باشد. معاقَب دلیل بیشتری از این می‌خواهد.

شاگرد: «لقي الله عز و جل مستخفا متهاونا مضيعا لسنة رسول الله‏7»، حالا چوب نیست ولی بالأخره این‌ها که هست.

استاد: دقیقاً تأیید شد. تهاون و استخفاف؛ خود این الفاظ دلالت بر سنت بودن دارد. و الا اگر بگویند کسی مستخفا نماز صبح را ترک کند، باید نماز صبح را بخواند. مستخفا ندارد. ببینید رکعتین اخیرتین رباعیه سنت واجبه است. شارع با آن چه کار کرده است؟ احدی داریم که بگوید رکعتین اخیرتین مستحب است؟ قولی داریم؟ سنة واجبة؛ همه فقها و هر کسی که کمی فقه بلد باشد می‌گوید واجب است. اما وقتی شارع می‌خواهد با متشرعه کاری انجام بدهد و بگوید «سنة واجبة» که اگر آن را نکردید چوب دارد، می‌شود رکعتین اخیرتین. مثلاً تشهد. همه می‌گویند تشهد فرض نیست، سنت واجبه است. اما ببینید شارع با آن چه کار کرده است. یک نفر در کل مسلمانان داریم که بگوید در نماز تشهد نداریم؟! سنت است. حتی در المقنعه که شما فرمودید. شیخ مفید در سلام که می‌رسند، می‌گویند «والتسلیم فی الصلاه سنة8». به سنت تعبیر می‌آورند. منظورشان سنت است؟ یعنی در نماز سنت نداریم؟ حالا به جای خودش. «من السنن اللازمه»؛ در زکات فطره مقنعه9 را نگاه کنید. خیلی جالب است. شیخ مفید با فاصله چند سطر بین هر دوی آن‌ها جمع می‌کنند. می‌گویند زکات فطره سنت موکده است و بعد می‌گویند «یلزم». پس ببینید درعین‌حالی که خودشان می‌گویند سنت موکده است، می‌گویند «یلزم».

شاگرد: در مورد نکاح یا زیارت امام حسین علیه‌السلام که گفتند سنن لازمه هستند، حضرت می‌فرمایند «من رغب عن سنتی فلیس منی». با توجه به «انا و علی ابوا هذه الامه» به این معنا می‌شود که کانه تو دیگر بچه من نیستی.

استاد: زیر کلمه «عن» خط بکشید. «من رغب عن». در «رغب» دو چیز داریم. «رغب الیه»، «رغب عنه». خیلی تفاوت است. کسی است که الآن شرائطش به گونه است که «رغب عنه» ندارد اما کسلان است و حال ندارد، می‌گوید «احب الصالحین و لست منهم». من کسی که غسل جمعه می‌کند را دوست داریم و حاضرم به او پول هم بدهم. اما الآن خودم حال ندارم که تنم را خیس کنم. شما می‌گویید رغب عن سنتی؟ امام فرمودند «و إن كان متعمدا فالغسل أحب إلي و إن هو فعل فليستغفر الله و لا يعود». «فلیستغفر الله» چیست؟ استغفاری است که مناسب «احب الی» است. تناسب حکم و موضوع را در عبارت نگاه نکنیم؟ می‌گوید اگر نگاه بکند «احب الی» است. اما گناه کرده است. او گناه کرده اما «احب الی»؟! شما چطور بین استغفار وجوبی بر گناه جمع می‌کنید با این‌که امام قبل از آن بگوید «احب الی»؟ شما چطور جمع می‌کنید بین استغفار وجوبی بر گناه با این‌که امام قبل از آن بگویند «احب الی»؟! باید بگویند «و ان کان متعمدا فهو معاقب، فهو مبغوض لدیّ». نه این‌که «احب الیّ».

شاگرد: واژه «وجب» در روایات مجمل است؟ چون در این معانی متفاوت به کار می‌رود.

نظام های دو ارزشی(باید و نباید) سه ارزشی(فریضه، سنت، فضل) چند ارزشی( احکام خمسه)

استاد: اگر نظرتان باشد -نمی‌دانم این‌ها جمع‌آوری شده است یا نه- در مباحثات گذشته راجع به این احکام خمسه در این‌که دو ارزشی باشد، پنج ارزشی باشد، نظام دیگری باشد، مفصل صحبت کردیم. از چیزهایی که آقا در آن جلسه فرمودند این بود که احکام خمسه برای سنی ها است. در این نظام، فریضه و سنت و فضل بوده است. من این را که در اینجا10 خواندم گفتم در روایت اول و دومی که شروع کردند تعبیر «واجب» آمده بود. شما می‌گویید ادبیات فریضه، سنت، فضل؟! درحالی‌که در روایاتی که شروع می‌کنید، نه فریضه و نه سنت و نه فضل است. در روایت اول آمده «الغسل یوم الجمعه واجب». «واجب» را اهل‌سنت آورده‌اند؟! ادبیات پنج ارزشی یک جایگاهی دارد. من قبلاً هم عرض کردم که (فقط)پنج ارزشی نیست. من عرض کردم که اصلاً ریخت تقنین... البته در کلاسیک کردن مطالب، برهه هایی طی شده است. حتی خیلی از کلاس هایی که امروز هست دو ارزشی است؛ باید و نباید. مگر بحث نمی‌کنند؟! باید و نباید. این نقص کار کلاسی است که راجع به ارزش افعال صحبت می‌کند و بعد می‌گوید می‌خواهم از باید و نباید افعال صحبت کنیم. این هنوز خام است؛ باید و نباید. خب حالا این کار باید یا نباید؟! می‌ماند. قبلاً مفصلا صحبت کردیم. این از کمال تقنین شرع است که فعلاً در این مرحله ما پنج گزینه داریم. پنج ارزشی است؛ ارزش‌گذاری افعال؛ واجب، مستحب و… . اما این منافاتی ندارد که ادبیات فرض و سنت و… را بیاوریم. این‌ها در همدیگر تداخل می‌کند.

بنابراین باید موضع گیری ما معلوم باشد. هر کدام از این‌ها –خلاصه- در یکی از آن‌ها داخل می‌شود. چرا؟ چون در تعریف ما در آن جا، اصل استحباب هم مستحب و هم واجب نمی‌شود. شما تعریفی ارائه داده‌اید که بر ترک آن عقاب نیست. یک وقت است که می‌گویید بر ترک آن لوم نیست. شیخ الطائفه آن را توضیح دادند. می‌گوییم خیلی خوب شد. شما الآن دارید آن را از پنج ارزشی بیشتر می‌کنید. قبلاً هم عرض کردم که ذهن من هم بسیار با این‌ها موافق است. اگر نظام تقنینی که هست و واژه‌های غنی­ای که شارع مقدس به کار برده را دوباره زنده کنید. یعنی شارع بیشتر به مقصود خودش می‌رسد، با این‌که ما آن الفاظ را فراموش کنیم و آن را پنج ارزشی کنیم. آن در را در جلسات متعدد بحث کردیم.

ولی این‌که بگوییم این‌ها از اهل‌سنت آمده اصلاً درست نیست. شواهدی کالشمس دارد که این‌ها چیزهایی بوده که همان زمان به کار می رفته. البته با عنایات خاص خودش. مثلا به زکات فطره مقنعه مراجعه کنید آن هم خوب است. آدرس دیگری هم از مقنعه بود؛ جمع بین دو نماز. ایشان می‌گویند تفریق بین دو نماز سنت است. ایشان می‌گویند بین دو نماز جمع نکنید. تفریق سنت است. الا در دو جا. یکی در ظهر جمعه است. و در ظهر عرفات که در مشعر جمع کند بین مغرب و عشاء مزدلفه. تعبیری که دارند به این شکل است: «سنه لا یجوز تعدیها11». این‌ها را در مقنعه مفید نگاه کنید. عبارات فقهای بزرگ است.

در زکات فطره12 می‌گویند «سنة موکده»، بعد می‌گویند همین سنت را «یلزم». پس این‌که در جای دیگری می‌گویند «السنه اللازمه»، نگوییم که به‌معنای وجوب است؛ آن وجوبی که همه می‌دانیم. خود مفید بین «السنه الموکده» با «یلزم» جمع می‌کند. یعنی در ذهن ایشان منافاتی ندارد. اینجا هم در عرفات هستید، واجب است جمع کنید یا نه؟ حالا ظهر خواندید و حال ندارید، عصرا را می‌گذارید بعدش بخوانید. ایشان می‌گویند «سنه لایجوز تعدیها»؛ باید جمع بخوانید. «لایجوز تعدیها» یعنی الآن واجب است؟ حالا به شیخ مفید نسبت می‌دهیم که ایشان قائل به وجوب جمع بین دو نماز! این جور نیست. این عبارات روشن است که این عبارت دال بر وجوب نیست. ما اگر بگوییم شیخ مفید می‌گویند در عرفات و در مشعر باید بین صلاتین وجوبا جمع بکنید، عبارت ایشان را نیاورده ایم.

نظیر این‌ها خیلی هست. خیلی جالب است. شیخ مفید در اقامه قائل به وجوب هستند. می‌گویند اقامه واجب است. قول به وجوب هم معروف است. حالا واقعا با این بحث‌هایی که می‌آید، چند سطر بعدش می‌گویند همین اقامه ای که در اینجا گفتم واجب است بر زن‌ها واجب نیست. اصلاً زنان نگویند. ذهن پس می‌زند. چطور؟! تشهد سنت است، زن می‌توان تشهد را ترک کند؟! شما می‌گویید تسلیم سنت است، خود شما می‌گویید نماز زن سلام ندارد؟! اما در همین اقامه می‌گویند واجب است و در دنباله آن می‌گویند که در زن لازم نیست.

شاگرد: مراد از آن سنت، سنتی است که در قرآن ذکر نشده است. یعنی خود این سنت مشترک لفظی است.

استاد: نه، در آن جا سنت نمی‌گویند. شما عبارت مقنعه را نگاه کنید.

شاگرد: این‌که می‌گویند تشهد سنت است، معنایش این نیست که وجوبش در قرآن ذکر نشده؟

استاد: نه، اقامه را می‌گویم. در اقامه کلمه سنت ندارند. می‌گویند «الاذان و الاقامه یجبان13». این جور تعبیری دارند. واجب است. اسم سنت در آن جا نیست.

شاگرد: وجوب معنای لغوی که به‌معنای ثبوت است، نیست؟

استاد: در کتاب فقهی معنای لغوی را به کار می‌برند؟

شاگرد: در اینجا نه، ولی در روایتی که ..

استاد: ببینید در یک فضایی که عرف خاص هست و عرف عام هم هست، در فضای متشرعه… .

شاگرد٢: در جمل العلم سید هست. الاذان و الاقامه یجبان علی الرجال دون النساء14.

استاد: نه، در خود مقنعه هست. در مقنعه هم اذان و اقامه را هم فرموده‌اند. آن جا سنت را نمی‌گویند ولی از «التشهد سنة» معلوم است. یعنی آیه شریفه هر کجا چیزی را نسبت به صلاه ذکر فرموده می‌گوییم فرض است. هر چیزی هم که نیست، سنت می‌شود. ولی تشهد «سنة واجبة» است. ببینید زن نمی‌تواند ترک کند. چرا؟ این‌ها خیلی مهم است. همین‌طور از دور نمی‌توانیم بگوییم. شارع برای واجب های خودش طبل می زده و در اذعان متشرعه میخ می کوبیده است. یک فقیهی بگوید که در نماز تشهد لازم نیست. چه کسی از او می‌پذیرد؟! شارع بلد بوده با مخاطبین خودش و با آن‌هایی که محور مقصودش بوده‌اند، کاری بکند که احدی را یارای آن نباشد که بیاید با آن در بیافتد. حالا بیاید و بگوید نه، دو رکعت اخیر نماز ظهر سنت است! خب اگر سنت است آن را نخوان، مثل نماز صبح، تنها دو رکعت فرض است. ابدا! به هر مسلمانی بگویید می‌گوید که نماز ظهر چهار رکعت است. این می‌شود «سنة واجبه».

شاگرد: روایت مقنعه تفصیل دارد. دو صفحه بعد بحث زن‌ها را دارد. «فلیس علی النساء اذان و لا اقامه لکنهن یتشهدن بشهادتین عند وقت کل صلاة».

استاد: عبارت اول را بفرمایید.

شاگرد: در عبارت اول بحث نماز جماعت را جدا می‌کند. می‌گویند:

و إذا كانت صلاة جماعة كان الأذان و الإقامة لها واجبين و لا يجوز تركهما في تلك الحال.و لا بأس أن يقتصر الإنسان إذا صلى وحده بغير إمام على الإقامة و يترك الأذان في ثلاث صلوات و هي الظهر و العصر و العشاء الآخرة.و لا يترك الأذان و الإقامة في المغرب و الفجر لأنهما صلاتان لا تقصران في السفر و هما على حالهما في الحضر كما شرحناه15

استاد: دیدید، شیخ مفید «یجبان» را در نماز جماعت فرموده‌اند. در فرادا اقامه واجب است. این بخشش منظور من است. در جماعت که هر دوی آن‌ها واجب است. این تعبیر ایشان است.

شاگرد٢: بین مواردی‌ از احکام که می‌فرمایید در روایات آمده با احکام خمسه می‌توانیم جمع کنیم که احکام خمسه را برای نوع بشر بگذاریم، نوع مکلفین. یعنی دو حوزه درست کنیم. حوزه نوع و حوزه شخص. آن‌ها را به عهده شخص بگذاریم. یعنی یک حوزه‌ای را برای شخص درست کنیم؛ واژه‌هایی مانند «لا احب»، «اکره» و…که در روایات هست.

استاد: اصلاً نیازی به این کار نیست. چون نکته مهمی که هر متشرعی هم با آن آشنا می‌باشد، این است: که احکام خمسه یا اربعه- درصورتی‌که اباحه خاصه را کنار بگذاریم- طیف تشکیل می‌دهند. کدام متشرعی است که بگوید وجوب یک امر نقطه‌ای است که قابل شدت و ضعف نیست؟! کبیره و صغیره نداریم؟! مستحب موکد و غیر موکد نداریم؟!

شاگرد: واقعیت آن به این شکل است که در جامعه‌ای که زندگی می‌کنیم، همه مستحبات را به یک چشم می‌بینند. درحالی‌که در لسان روایات مانند نماز شب و… با هم فرق می‌کند.

شاگرد٢: اصلاً این جور نیست. مثلاً سینه زنی شب عاشورا را چه کسی کنار می‌گذارد؟!

استاد: نه، نکته‌ای که ایشان می‌گویند به این صورت است که مسأله تشکیک و اشتداد چگونه محقق می‌شود؟ آن‌که شما می‌گویید متشرعه مستحب را کنار می‌گذارد، به این معنا است که در ذهنش مستحب و واجب هست. وقتی طیف مستحبات را با بیرون خودشان که واجب است، می سنجد می‌گوید این‌ها مستحب هستند، یعنی واجب نیستند. می‌خواهد از این طیف نفی آن وجوب را بکند. درست هم می‌گویید. اما وقتی در بین الحدین طیف مستحبات قرار می‌گیرد، در اینجا غض نظر می‌کند؟! به قول ایشان سینه زنی، بکاء بر سید الشهدا، زیارت کربلا، نماز شب، با این‌که پایش را در فلان جا جلو بگذارد، یکی است؟! قطعاً یکی نیست. یعنی وقتی به بین الحدین طیف مستحبات نگاه می‌کند، هیچ متشرعی… .

شاگرد: آن‌ها را هم که درست می‌کند با ملاکات خودش درست می‌کند.

استاد: نه، از ارتکاز شرع درست می‌کند. یعنی کسی که به نماز شب اهمیت می‌دهد، بدون مستحب دیگر –دعا عند رویة الهلال- این را از شرع گرفته؟ یا همین تفاوت گذاشتن آن، من عند نفسه است؟! بلا ریب ارتکاز شرعی است. یعنی همین کار را شارع با متشرعه انجام داده است. یعنی همین که عرض کردم گاهی بیانیات شارع مظلوم می‌شود و نباید ما بگذاریم که باید ترک شود، برای همین است.

شاگرد: متشرعی که در جامعه زندگی می‌کند به این شکل نیست. مگر این‌که پامنبری باشد و روایات را شنیده باشد. اما وقتی به متشرعه رساله می‌دهند و در آن تنها همین واجبات و متسحبات را نوشته، بین آن‌ها فرقی نمی‌گذارد. شما چه کسانی را متشرعه می‌دانید؟ ما را می‌گویید که روایات را دیده‌ایم؟ یا کسی که روایت ندیده و تنها یک رساله را دیده که به او می‌گویند برو عمل کن؟ در رساله عملیه که در قسمت نماز شب نوشته مستحب است، با آن جایی که می‌گوید برای تخلی ابتدا پای چپ خود را جلو بگذار که مستحب است، بین آن‌ها فرق می‌گذارد؟

استاد: یعنی متشرعه به گناه کبیره قائل نیست؟ بین آن با صغیره فرقی نمی‌گذارد؟ مثلاً گناه کبیره زنا با فلان گناه صغیره فرقی نمی‌کند؟!

شاگرد: گناه کبیره ای که مطرح می‌شود را عقل هم می‌فهمد. زنا چه شرع باشد و چه نباشد، واضح است. اما در مستحبات که دقیق می‌شود… .

شاگرد٢: کراهت آب خوردن در شب و کراهت طلاق.

استاد: بله، کراهتی که در طلاق هست با کراهتی که در ایستاده آب خوردن شب هست. به گمانم این یک چیزی است که خود شارع کرده است. عرض من این است. من که تأکید دارم به این خاطر است. شارع در آن مقاصد تشریعی که داشته –این برای من واضح است- نه آن توهماتی که ما برای او داریم، شارع در آن مقاصدی که خودش می‌داند و داشته، موفق بوده است. این برای من کالشمس است. چه مقاصدی داشته؟ این‌که همین ارتکازات را برای متشرعه سامان داده. میخ چیزهایی را کوبیده است. میخ رجحان چیزهایی را کوبیده است. میخ فساد و حرمت چیزهایی را کوبیده است. میخ کراهت و مرجوحیت چیزهایی را کوبیده است. میخ آن‌ها را کوبیده است. این کوبیدن میخ توسط خود شارع انجام شده است. امام معصوم برای چیزی که ناموس الهی است، نمی‌گویند «لا احب». واجب ناموس الهی است. در همان روایت کافی که در اینجا ادرس دادیم هست. وقتی برای پیامبر خدا سنت واجبه بود و به آن امر کرده‌اند، آن وقت بدل آن –تیمم- را بر می‌دارند؟! کسی قبول می‌کند؟!

شما عروه را ببینید. سید فتوا می‌دهند. در غسل جمعه عروه نگاه کنید. سید می‌گویند اگر غسل جمعه را نتوانستی تیمم کن. می‌گویند مانعی ندارد. حاشیه‌ها سر می‌رسد. نه، به نیت رجاء انجام بده. آن را بجا نیاور. یعنی اگر غسل جمعه واجب بود، الآن در قرن پانزدهم حاشیه‌های عروه این جور جلوی چشم شما می‌آمد؟! که فقیه بزرگی مثل صاحب عروه بگوید که اگر غسل جمعه نشد و عذر داری و آب نبود، تیمم کن. الآن خیلی ها به غسل جمعه مقید هستند. از شما سؤال می‌کنند، من یک عمر غسل جمعه کرده‌ام و الآن معذورم، مریض شده‌ام، تیمم بکنم یا نه؟ شما روی مبنای خودتان چه جوابی به او می‌دهید؟

شاگرد: نه

استاد: چرا نه

شاگرد: به‌خاطر این‌که سنت است. وقتی عذر دارید وجوبش برداشته شده است.

استاد: سنتی است که حضرت فرموده‌اند. من ابتدا حرف سید را بگویم. می‌گویند مگر حضرت نفرموده اند که التراب احد الطهورین یکفیک عشر سنین؟! احد الطهورین است. مگر شما طهور نمی‌خواهید؟!

شاگرد: واجبات را دو جور کردیم. واجب لاتترک بحال مثل نماز. و واجب شرطی که اگر عذر دارید وجوب آن برداشته می‌شود.

استاد: واجبی داریم که بدل دارد. «َ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعيداً طَيِّبا16». ما می‌دانیم و متشرعه هم می‌دانند. لذا است که سید هم گفته اند. دیگران احتیاط کرده‌اند.

منظور از متشرعه

شاگرد٢: منظور شما از متشرعه کیست؟

استاد: در یک کلمه می‌گویم. متشرعه آنی است که ذهن او ولو به‌صورت ناخودآگاه؛ حتی من می‌گویم در افقه فقها هم بخش ناخودآگاه او اعظم از بخش خود آگاهش است، حالا این بماند؛ متشرعه کسی است که شارع در بخش ناخودآگاه ذهن او یک نظام تعبیه کرده است. یعنی بدون این‌که حتی خودش … . حتی یک زنی که در خانه بوده و یک عمر عفت او بوده که بیرون هم نرفته و دارد بچه‌ای را بزرگ می‌کند، شارع کاری کرده که همین مادری که در خانه و در تحت الحجار، بچه را بزرگ می‌کند، این بچه را با آن چیزهایی که شارع میخ آن را کوبیده دارد بزرگ می‌کند. کاری ندارد دنبال مراجع یا علما بدود. شما اگر بعداً ببینید این نظام مندی که شارع کرده کار کمی نیست. البته ارتکاز متشرعه را زحمت کشیده‌اند و مقاله شده است. اضافاتی هم که زحمت کشیده‌اند نافع شده است. اصلاً این‌که ارتکاز متشرعه به این مربوط است؛ ارتکاز متشرعه از کجا آمده؟ چرا مرتب حاج آقا می‌فرمودند که بنده ارتکاز متشرعه را یکی از ادله شرعیه می‌دانم. چرا؟ آن جا این بحث‌ها را می‌آورد.

امثال این مطالب از عبارات صاحب جواهر هست، فردا ان شالله آن را سریع می‌خوانم تا سراغ مصباح سید برویم. ولی چون صاحب جواهر این مصباح و مختار ایشان را به اختلال طریق نسبت داده بودند، مانعی ندارد.

شاگرد: وقتی شما عبارت محقق را می‌بینید ایشان اصلاً هیچ استنادی به شهرت و اجماع یا اقوال نمی‌کند. می‌گوید من این دو روایت را که دیدم، قوت این دو روایت من را به تردید انداخت. کما این‌که صاحب منتهی همین را می‌گویند.

استاد: ابن ادریس و محقق در بستر حله بودند. از اقدم فقهای حله، ابن ادریس است. در سرائر اصلاً این فرع را نمی‌آورند. با شیخ سر خمسین در گیر می‌شوند و اصلاً این را نمی‌آورند؛ اصلاً این را مطرح نمی‌کنند، به‌عنوان این‌که بگویند مشهور چیست و غیر مشهور چیست.

شاگرد: ارتکاز متشرعه به‌صورت عدمی هم دلیل می‌شود؟

استاد: آن را آقا فرمودند من مفصل راجع به آن صحبت می‌کنم.

والحمدلله رب العالمین

کلید: مهندسی اطلاعات، مدیریت اطلاعات، معماری اطلاعات، شهرت در غسل جمعه،متشرعه، ارتکاز متشرعه، نظام سنت و فریضه و فضل، نظام پنج ارزشی احکام خمسه، نظام دو ارزشی باید و نباید،شواهد تصحیف در ناصریات

1 رسائل الشريف المرتضى، ج‌1، ص: 293‌

2 المسائل الفقهية من كتاب الروايتين والوجهين، جلد ١، صفحه٢۵۵

3 جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌16، ص: 374‌ ؛ نعم مال إليه جماعة من متأخري المتأخرين، إلا أن منشأه اختلاف الطريقة، لكن من غرائب الاتفاق خيرة العلامة الطباطبائي له في مصابيحه مع استقامة طريقه

4 مقرر: جزوه یکی از شاگردان که مدعی بود روایات غسل جمعه ظهور در وجوب دارند.

5 جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌5، ص: 3‌

6 وسائل الشيعة، ج‏3، ص: 318

7 تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج‏2، ص: 1١؛ عن عبد الله بن سنان قال: قلت لأبي عبد الله ع رجل عليه من صلاة النوافل ما لا يدري ما هو من كثرته كيف يصنع قال فليصل حتى لا يدري كم صلى من كثرته فيكون قد قضى بقدر علمه قلت فإنه لا يقدر على القضاء من كثرة شغله فقال إن كان شغله من طلب معيشة لا بد منها أو حاجة أخ مؤمن فلا شي‏ء عليه و إن كان شغله لدنيا تشاغل بها- عن الصلاة فعليه القضاء و إلا لقي الله عز و جل مستخفا متهاونا مضيعا لسنة رسول الله‏

8المقنعة (للشيخ المفيد)، ص: 139‌؛ و السلام في الصلاة سنة و ليس بفرض تفسد بتركه الصلاة.

9 المقنعة (للشيخ المفيد)، ص: 248‌

10 جزوه‌ای که یکی از شاگردان در مورد وجوب غسل جمعه جمع‌آوری کرده بودند.

11 المقنعة (للشيخ المفيد)، ص: 165‌؛ و الفرق بين الصلاتين في سائر الأيام مع الاختيار و عدم العوارض أفضل و به ثبتت السنة إلا في يوم الجمعة فإن الجمع بينهما أفضل و هو السنة و كذلك جمع الظهر و العصر بعرفات جمع المغرب و العشاء الآخرة بالمشعر الحرام سنة لا يجوز تعديها.

12 المقنعة (للشيخ المفيد)، ص: 248‌

13 المقنعة (للشيخ المفيد)، ص: 99‌ ؛ و ليس على النساء أذان و لا إقامة لكنهن يتشهدن بالشهادتين عند وقت كل صلاة و لا يجهرن بهما لئلا يسمع أصواتهن الرجال و لو أذن و أقمن على الإخفات للصلوات لكن بذلك مأجورات و لم يكن به مأزورات إلا أنه ليس بواجب عليهن كوجوبه على الرجال.

14 جمل العلم و العمل، ص: 57‌

15 المقنعة (للشيخ المفيد)، ص: 97‌

16 النساء۴٣