بسم الله الرحمن الرحیم

تعدد قراءات-مباحثه مفتاح الکرامة-تواتر نقل اجماع

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تعدد قرائات؛ جلسه 114 30/11/1403

بسم الله الرحمن الرحیم

تذکر نکته‌ای در قرائت «فيُضَاعِفَهُ»

اول یک تصحیحی کنم؛ تذکر فرمودند؛ از آن چه که هفته قبل از مجمع البیان خواندم؛ ذیل آیه «فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً»1 بود. از کارهایی که در این نه-ده سالی مباحثه داشتیم و سعی کردم انجام بدهم این بود: چون ما کلاس نرفتیم، مطالعات ما در این زمینه از زیر صفر بود. همچنین مطالعه آزاد بود. من می‌دیدم هر چه امروز و دیروز مطالعه می‌کردم و تازه بود را اگر اینجا بگویم، بذرش کاشته می‌شود. ما که کلاس نرفته ایم و از همه مطالب مطلع نبودیم؛ تا در ذهن ما به‌صورت منظم شکل بگیرد. از ناحیه بود که اطلاعات حاضر کلاسیک در ذهن ما نبود. لذا من هرچه تازه مطالعه می‌کردم را می‌گفتم. این را هم تأکید می‌کردم تا دنبالش را بگیرید تا پیشرفت بشود. ان شاءالله بعداً در خود حوزه، این کتب از ابتدا درسی بشود. آقایان طلبه‌ها به‌صورت منظم و کلاسیک درس آن را بخوانند.

بنابراین این چند سال این رسم بوده است. هفته قبل هم عرض کردم موارد زیادی هست که به نوعی هجوم از انس قبلی است. این هفته هم باز رسیدم؛ در «نعمّا» سه قرائت هست؛ «نَعِمّا»، «نِعِمّا»، «نِعما». خب این‌ها باز می‌آید که خودشان در لغات این‌طور خوانده‌اند. این احتمالات در ذهن کسی که وارد نیست می‌آید. در «یضاعف» هم در مصحف ده قرائت آقای آهور، دیدم و به مجمع البیان مراجعه کردم. آوردم و در اینجا خواندم. گفتم نه مورد. نه موردش را پیدا کردم. یادم نیست که چه مسیری در ذهن من از مراجعه به مجمع البیان رفت. عرض کردم «یضاعفه» چهار قرائت دارد و سائر موارد نه. تذکر فرمودند از الحجة للقرائات السبعه هم در غیر آن موارد هم هست. در صفحه فدکیه مراجعه بفرمایید. علی ای حال این چیزی که در ذهنم بود و ذکر کردم، سبب همین شد که دنبالش رفتند و تذکر دادند و مطلب کامل و دقیق بیان می‌شود. هر چه که اشتباه بیان کردم در جلسه بعدی تصحیح می‌کنم. گفتن این‌ها برای مباحثه ما که کلاسیک نخوانده‌ایم نافع است. جلوترها هم عرض کردم یکی از تجربه‌های طلبگی من این است: با برکت ترین کار در فضای طلبگی این مراجعات است. هر چه در شبانه‌روز برخورد کردید، یادداشت کنید تا در شب مراجعه کنید. یک لغت بلد نیستید، یک قرائت را نمی‌دانید، هر چه؛ این مراجعه کردن به چیزهایی که در شبانه‌روز برخورد می‌کنید و اطلاعاتمان نسبت به آن واضح و یا کامل نیست، خداوند یک برکتی در این مراجعه کردن گذاشته است. من یک دهم سهم خودش همت کردم، شما ان شاءالله ده در ده همت خودتان مراجعه کنید.

نکته‌ی دیگر راجع به بحث هفته قبل بود. من عرض کردم طوری که من فرمایش شیخ الطائفه را می‌فهمم، ایراد علامه مجلسی رضوان‌الله‌علیه بر ایشان در ملاذ وارد نیست.

شاگرد: نسخه‌های مختلف اشکال داشت یا مجمع ناقص نقل کرده بود؟

استاد: من در قرآن آقای آهور فقط «فیضاعفه» را دیدم، ایشان که در آن جا جاهای دیگر را نگفته است، فقط همان آیه را گفته اند. این دو آیه را دیدم که این چهار قرائت در آن بود و جناب طبرسی هم اشاره کرده بودند. در سوره دوم فرموده بودند در سوره بقره گفته ایم. موارد دیگری هم در مجمع مراجعه کردم ولی اختلافی که در الحجه بود را ندیدم. چه مسیری هم طی شد، الآن یادم نیست. مراجعه کردم ولی یادم نیامد. ولی نزدیک مباحثه بود؛ یعنی نیم ساعت مانده بود تا به مباحثه بیایم، به این‌ها برخورد کردم و مراجعه کردم. گفتم تا سرنخی برای رجوع باشد.

عدم اشکال علامه مجلسی بر محاجه شیخ در قرائت نصب «و ارجلکم» در تهذیب

اما نسبت به عبارت شیخ هم یک نکته‌ای را عرض کنم. آقایان در جلسه قبل دفاع های خوبی کردند. یعنی در عبارت «لو سلّمنا» تهذیب بگوییم یعنی «لو سلمنا الاعتبار»، آن وقت قرائات مساوی می‌شود. من خلاصه آن را عرض می‌کنم؛ ببینید اگر می‌خواهیم فضای قرائات شیخ را بدانیم، رد کردن یک قرائت، فضای یک قرائت است. ما تسلیم هستیم. اینجا باید به تبیان مراجعه کنیم. شما ببینید در عبارت تبیان یک اشاره‌ای به تضعیف قرائت نصب هست؟! چون کتاب تفسیر قرائات است، در فضای قرائات می‌گویند این قرائت و این قرائت. همان جا هم تذکر می‌دهند که بنابر قرائت نصب، دلالتی بر غسل نیست. شیخ این را می‌فرمایند. به خلاف تهذیب؛ چون بحث فقهی است. تهذیب، کتاب فقهی است. شیخ با چه کسی درگیر هستند؟ بحث قرائات نیست. با مخالف شیعه درگیر هستند که در حکم فقهی مسح محاجه می‌کنند. در مقام محاجه فرمایشی دارند که علی ای تقدیر مطالبی که شما هفته قبل فرمودید، بنابر مبنای خود شیخ سر نمی‌رسد. ولذا علامه مجلسی ایراد گرفتند. شیخ فرمودند اگر شما بگویید «فاين انتم عن القراءة بنصب الارجل وعليها أكثر القراء وهي موجبة للغسل ولا يحتمل سواه»2، برای رد استدلال طرف مقابل در فضای فقه و حکم فقهی، فرمودند: اولاً این قرائت بالجر مجمع علیها است، اما قرائت بالنصب مختلف فیه است. من عرض کردم کلمه «مجمع» که شیخ می‌گویند یعنی چه. قرائت بالجر مجمع علیها است؛ یعنی اجماع فقهی؟ یا اجماع قرائتی؟ اگر منظورشان اجماع قرائتی است که مورد اجماع نیست؛ چهار نفر به نصب خوانده‌اند! اصلاً یعنی چه که «انّ القرائة بالجر مجمع علیه»؟ این مجمع را چطور معنا می‌کنید؟ در فضای قرائت که درست نیست. اگر در فضای فقه می‌گویید تلفیقی از فقه و قرائت است؛ مجمع علیه، یعنی شما هم که قائل به غسل هستید، قرائت جر را می‌پذیرید.

شاگرد: چرا مجمع علیه نیست؟ مجمع علیه، نه یعنی قرائت کرده‌اند. خب شما که جر را قبول دارید. ما هم روایت داریم که نصب باطل است.

استاد: قرائت مجمع علیه باشد، یعنی همه این‌چنین خوانده‌اند!

شاگرد2: یعنی در مقابل شما که می‌گویید این را قبول نداریم، ما هم می‌گوییم همه این را قبول داریم.

استاد: پس همه قبول داریم نه از این باب که همه خوانده‌اند. از باب قبول فضای بحث است. یعنی من و خصم هر دو قبول داریم.

شاگرد2: مجمع علیه یعنی هر دو قبول داریم که این نازل شده، ولی این طرف را ما قبول نداریم که نازل شده.

استاد: همین‌جا ببینید، اگر هر دو قبول داریم که نازل شده و دیگری را قبول نداریم که نازل شده، لذا «سلّمنا» یعنی سلّمنا اعتبار نزول. اگر این را بگویید و مقام محاجه با غیر شیعه را هم در نظر نگیرید، فضای طلق را در نظر بگیرید، این خلاف اجماع شیعه است. علامه مجلسی هم همین را ایراد می‌گیرند. شما می‌گویید سلّمنا الاعتبار، علامه مجلسی می‌گویند اجماع شیعه بر این است که تسلیم شما غلط است. علامه چه فرمودند؟ عبارت شیخ، هر طرف بروید محذور دارد. اگر بگویید می‌گویند «سلّمنا الاعتبار»، خلاف اجماع خود شیعه است. خودشان هم در تبیان فرموده‌اند. «اجمعوا» در تبیان شوخی نیست. نمی‌گویند من می‌گویم؛ «اصحابنا اجمعوا علی جواز القرائة المتداولة». اگر «سلّمنا» به اعتبار می‌خورد، خلاف اجماع خود شیعه است. اگر «سلّمنا» به عدد می‌خورد متهافت درونی است. شما هیچ طور نمی‌توانید توجیه کنید. خب پس جوابش چیست تا اشکال علامه مجلسی وارد نباشد؟ فضای بحث ایشان قرائات نیست تا بگوییم اجماع شیعه بر جواز قرائت است. فضای بحث ایشان رد حرف خصم غیر شیعی است. او که نمی‌تواند به اجماع ما تمسک کند. شاید اصلاً خبردار هم نباشد. مقصود ایشان فقط این است که در مقام محاجه بحث فقهی می‌خواهند حرف او را کاملاً از هیمنه ای که دارد بیاندازند. واژه‌هایی که هیمنه او را می‌اندازد چیست؟ اول بگویند مجمع علیها است و دیگری مختلف فیه است. با کلمه «مختلف فیه» درجه آن را کم می‌کنند. بعد با روایت شاهد می‌آورند که از ناحیه ما حرف تو را نمی‌پذیریم. گام دوم، سلّمنا است. سلّمنا که حالا مساوی باشند. باز حرف تو نیست. چرا می‌گویی «موجبة للغسل»؟! لذا «للغسل» را قبول نداریم و منافاتی با مسح ندارد.

شاگرد: در مرحله اول برای این‌که هیمنه استدلال طرف مقابل را بشکنند مگر نباید از مسلمات طرف مقابل استفاده کنند؟! درصورتی‌که ایشان برای این‌که مجمع علیه را بشکنند به روایت شیعی تمسک می‌کنند.

استاد: نه، باید مقبولات بحث هم دخیل باشد. او دارد ایراد می‌گیرد. ما در محاجه چه زمانی سراغ مسلمات او می‌رویم؟ وقتی می‌خواهیم ما حرفی را بر او تحمیل کنیم تا موجب قبول او بشود. اما وقتی او دارد به موضع ما حمله می‌کند و او دارد به ما اشکال می‌گیرد، می‌گوییم باید مقبولات نزد من را بیاوری. نه این‌که هرچه خودت می‌گویی را بیاوری.

شاگرد2: علاوه که هیمنه آن‌ها را می‌شکنیم برای خودمان هم هیمنه ایجاد می‌کنیم.

شاگرد: در همان فضا، روایت واحد مگر می‌تواند در مقابل مجمع علیه قرار بگیرد؟

استاد: ببینید می‌گوییم ما چون روایت داریم، روی مبنای خودمان جلو می‌رویم. چون بحث فقهی است. نه قرائت. ما می‌خواهیم بگوییم در مرام فقهی اهل البیت علیهم‌السلام نمی‌توانیم غسل کنیم. این محکم است. در این فضای محکم فقهی ایشان می‌خواهند چه کار کنند؟ می‌گویند تو مدام به ما می‌گویی قرائت؟! قرائت را کنار بگذار. اولاً ما قبول قرائت نصب را قبول نداریم چون از اهل البیت روایت داریم که بالجر است. پس نصب را قبول نداریم. اینجا مقبولات آن‌ها را باید بگوییم یا از مقبولات خودمان باید استفاده کنیم؟! او دارد به ما حمله می‌کند. می‌گوییم طبق مقبولات خود ما قرائت جر، با تو مجمع علیها می‌شود، اما قرائت نصب نسبت به روایات خود ما مختلف فیه می‌شود. ولذا تو نمی‌توانی در قرائت نصب ما را گیر بیندازی. او دارد تهاجم می‌کند.

شاگرد: پس مجمع علیه نباید در فضای قرائت باشد. آن چیزی باید مجمع علیه باشد که در فضای فقهی داریم از آن استفاده می‌کنیم.

استاد: ولذا عرض کردم شما به‌هیچ‌وجه نمی‌توانید این مجمع علیها را به‌معنای فضای محض قرائت در نظر بگیرید. چون اگر بگویید مجمع علیها یعنی همه قرائت کرده‌اند، همه که قرائت نکرده‌اند. اگر می‌گویید مجمع علیها یعنی همه جواز آن را قبول دارند، ایشان اتفاقا می‌خواهند همین را بگویند. ولذا گفتم بین دو تا مجمع علیهای لطیف ملازمه گیری شده است. در جلسه اول عرض کردم. از تبیان شاهد آوردم. فرمودند هشت قرائت هست که «لایقراء الّا بالاثنین او الثلاثه»، چرا؟ «لانّ القرائة متبوعة»؛ یعنی سنت است. «لایقرأ الّا بالمجموع علیه»؛ باز قرائتی که مجموع علیه است را بخوانید. لذا فرمودند از هشت قرائت، نمی‌توانیم پنج قرائت را بخوانیم. من از تبیان شاهد آوردم. اینجا چون یک قاعده در فضای قرائت است، ایشان با یک قاعده فضای بحث، بین این دو یک ملازم گیری لطیفی کرده‌اند. این دو را ملازم قرار داده‌اند. من به‌عنوان مناقشه در فرمایش ایشان گفتم که این ملازمه نیست. اما برای فضای محاجه، مجمع علیه بودن در فضای بحث با مجموع علیه بودنی که در فضای بحث قرائتی که مجمع علیه نیست را تضعیف می‌کند، خیلی به در ایشان می‌خورد. چرا؟ چون ایشان که نمی‌خواهند یک باطلی را جا بیاندازند. می‌خواهند یک حق مسلّم فقه اهل البیت علیهم‌السلام را که وجوب مسح است و بطلان غسل است، جا بیاندازند. او برای مرام خودش به قرائت نصب تشبث می‌کند. ایشان هم می‌گویند مگر قانون قرائت این نیست که باید مجموع علیه باشد؟! خب اینجا که مورد توافق ما و شما نیست. لذا من قبول ندارم.

ببینید یعنی از ظاهر قاعده قرائت، با فضای بحث تلفیق می‌کنند و از دست او اصل القرائه را می‌گیرند. بعد هم محاجه فقهی است، کاری به فضای قرائات ندارند. در تبیان ببینید این جور نفرموده اند. بعد به گام دوم می‌روند. می‌گویند «لو سلّمنا» که حالا این قرائت مساوی باشند. اگر مساوی شدند تازه «غیر منافیة للمسح» است.

بنابراین حاصل عرض من این است: عبارت شیخ در تهذیب علی ای تقدیر سر نمی‌رسد. اگر بگویید «سلّمنا»، یعنی سلّمنا اعتبار آن قرائت، خلاف اجماع شیعه می‌شود. اشکال علامه مجلسی بر ایشان وارد می‌شود. اگر بگویید «سلّمنا» یعنی تعداد قرائات، متهافت می‌شود، چون آن چه که بعدش می‌گوید مساوی هست. چیزی که مساوی هست، دوباره بگوییم «سلّمنا»؟! ایشان باید در تعداد قرائات یک اشکالی داشته باشند و بگویند این‌ها مساوی نیستند، حالا سلّمنا التساوی. و حال این‌که مساوی هستند. خودشان هم می‌گویند همه هم قبول دارند و در فضای قرائات هم مطلبی جا افتاده است. چون در کلام شیخ علی ای تقدیر اگر «سلّمنا» به اعتبار بخورد، خلاف اجماع می‌شود، چه «سلّمنا» به تعداد بخورد کلام متهافت درونی می‌شود، معلوم می‌شود فقط و فقط مقصود ایشان از القاء این کلام، محاجه در فقه است. اصلاً ناظر نیستند که در اینجا حرف قرائتی بزنند. کاری به فضای قرائات ندارند. فضای قرائات برای تبیان است. اینجا دارند یک محاجه فقهی می‌کنند. محاجه ای که هیمنه حرف طرف را از بین ببرد. اگر این جور بگوییم اشکال علامه مجلسی بر ایشان وارد نیست. چون شیخ نمی‌خواهند خلاف اجماع شیعه حرف بزنند. اصلاً مقصودشان این نیست.

شاگرد: اگر «سلّمنا الاعتبار» را ادامه ایجاد هیمنه برای خودشان ببینیم، چطور است؟ یعنی ما که نمی‌خواهیم بگوییم در فقهمان نسبت به قرائت نصب چه می‌گوییم، اولش گفتیم که مجمع علیه نیست. الآن هم که می‌گوییم «سلّمنا الاعتبار» ناظر به واقع فضای خودمان نیست. در ادامه همانی است که گفتیم مجمع علیه نیست.

استاد: یعنی من الآن نمی‌خواهم واقعاً اعتبار را بردارم. می‌خواهم روی این فضایی که اعتبار را کوبیدم، روی حفظ مبنای کوبیدن دارم «سلّمنا» می‌گویم. لذا چند بار دیگر عرض کردم؛ نزد من مقصود شیخ خیلی واضح است. در جلسه قبل هم تکرار کردم. اصلاً در مقصود شیخ هیچ مشکلی نداریم. یک فضای فقهی داغ بین شیعه و سنی در وجوب مسح و غسل است. در این فضای داغ دارد به قرائات استدلال می‌شود. لذا دیگر بحث قرائات نیست که به حرف شیخ استشهاد کنیم. در جای دیگر اگر مسأله تخصصی قرائات باشد، تبیان می‌شود. حالا من می‌خواستم نگاه جدیدی بکنم ولی نشد. عبارت شیخ در تبیان یک اشارةٌ مّا به ضعف قرائت نصب هست؟! نیست. اعتبارا می‌گویم. چرا نیست؟ به‌خاطر این‌که آن جا فضای تفسیر و قرائت است. شیخ طبق ضابطه می‌دانند که در قرائت نصب نمی‌توان خدشه کرد. در جاهای دیگر خیلی می‌توانند قرائات دیگر را تضعیف کنند ولی اینجا نمی‌توانند.

معرفی کتاب «منهج الشیخ ابی جعفر الطوسی فی تفسیر القرآن الکریم»

حالا که تضعیف را گفتم، این را هم عرض کنم. در همین صفحه فدکیه (کلمات شیخ الطائفه) یک بخش مفصلی را زحمت کشیده‌اند از کتاب آقای عراقی «کاصد یاسر حسین الزیدی» آورده‌اند. خیلی هم کتاب‌های متعددی نوشته اند. رشته ایشان همین بوده؛ کار کرده است. یک کتاب دارند که الآن مربوط به بحث ما است. «منهج الشیخ ابی جعفر الطوسی فی تفسیر القرآن الکریم». در مشکاة الانوار نسخه جدید؛ نسخه دوم به‌عنوان دانشنامه علوم قرآنی آمده است. کتاب هم حدود بیست سالی چاپ شده است. ولی نمی‌دانم قبلاً بوده یا نه. کتاب‌های متعددی نوشته است. شاید صبیه ایشان رشته لغت کار کرده است. شما حتماً نگاه کنید. در فدکیه بخش مفصلی از کتاب ایشان را آورده‌اند. البته بخش لهجات را نیاورده اند. بخش لهجاتش هم مربوط به قرائات است. مطالب خیلی خوبی در بخش لهجات گفته است. من دیدم به فارسی کتاب‌هایی داریم که مربوط به روش شیخ طوسی در تبیان یا قرائات است. ببینید دیدگاه کسی که منهج شیخ را می‌گوید و تبیان را بررسی می‌کند..؛ در این‌که دیدگاه خودش نسبت به قرائات چیست، کلاس قرائات رفته یا نه، خیلی مهم است. از این آقای کاصد یاسر معلوم می‌شود که سابقه مفصلی در این علوم دارد.

یکی از کتاب‌های معروفش «فقه اللغة العربیة» است. راجع به طبری دارد. شاید بالای شش-هفت کتاب با فاصله کوتاهی از ایشان دیدم. کتاب‌هایی که همه خوب بود. همه آن‌ها در این رشته بود. منظور این‌که وقتی منزل رفتید، حرف‌های این آقا را در استشهادات به جا و برداشت ها درست از تبیان شیخ الطائفه نگاه کنید. البته نمی‌دانم ایشان شیعی هست یا نه. کسانی که عراقی هستند بیشتر می‌توانند اطلاع بدهند. ممکن است سنی باشد، اما چون سنی های عراق بیشتر با شیعیان حشر داشتند، جور وا جور هستند. بعضی‌ها در تسنن‌شان قوی‌تر هستند و برخی نه، خیلی نزدیک به شیعه هستند. علی ای حال نمی‌دانم ایشان شیعه هست یا نه، ولی کتاب ایشان ازاین‌جهت کتاب خوبی است. چون تبیان شیخ را از جمیع جهات بررسی کرده‌اند.

صدور کلام از کارخانه معنوی زبان

حالا به بحث‌هایی بیاییم که قبلاً داشتیم و حواله دادیم تا برسیم. این بحث‌هایی که بین مباحثه پیش آمد، من به‌عنوان تشخیص طلبه‌ای که وقت شما را می‌گیرم، عرض می‌کنم که این‌ها مباحثی بود با این‌که از بحث‌های قبل فاصله گرفتیم ولی خوب بود. یعنی نیاز به این‌ها است که تکرار بشود. آقا هم که فرمودند. من دنبال فرمایش ایشان رفتم. حالا به بحث‌هایی که ابتدای امسال شروع کردیم. من دو-سه مقدمه بگویم؛ زمینه‌ای باشد در ماه مبارک که در پیش است و ربیع القرآن است، چون انس به قرآن دارید زمینه باشد که در این مطالب هم فکر کنید. این‌ها زمینۀ فکرهای بعدی باشد.

اول سال بعضی از اصطلاحات زبان شناسی امروز را عرض کردیم و جلو رفتیم. مثلاً واج، نویسه و … را عرض کردم. دو مقدمه را هم جلوتر عرض کردم؛ به نحو سریع آن‌ها را یادآوری می‌کنم. می‌خواهم این‌ها را با هم جمع کنم و یک عرائضی داشته باشم. یک مقدمه این بود که فرق واضحی بین یک زبان و یک کلامی از آن زبان هست. یک آیه شریفه قرآن را که می‌خوانید لسان عربی نیست، کلامی از زبان عربی است. هر زبانی -عربی یا فارسی- یک بستری منظم و ساخت یافته در ذهن کسانی دارد که آن زبان را به کار می‌گیرند. کسی که آگاه به «لسان عربی مبین» است، می‌تواند به عربی تکلم کند و «یصدر منه الکلام العربی». کلام غیر از خود زبان عربی است. زبان یک چیز معنوی و باطنی است. اهل زبان آن را می‌دانند. آن زبان است. مثلاً آیه مبارکه «بسم الله الرحمن الرحیم» لسان عربی نیست، چون زبان عربی نیست. بلکه مصداق زبان عربی هم نیست. چون این‌که مصداق زبان عربی نمی‌شود. مثل کارخانه و تولیدی کارخانه می‌ماند. زبان، یک کارخانه تولید کلام ها است. زبان، کارخانه‌ای است که کلام ها از آن تولید می‌شود. چیزی که از کارخانه تولید می‌شود که مصداق آن نیست. زید، مصداق انسان است. اما وقتی زید یک سخنی را گفت، این سخن او مصداق انسان نیست. انسان و نوع انسانیت زید، سبب شده که بتواند یک کلامی را بگویند. الانسان حیوان ناطق. ناطقیت انسان غیر از آن نطقی است که از دهان او صادر می‌شود. نمی‌توان بگوییم چون زید حیوان ناطق است، پس سخن او هم مصداقی از انسان است. سخن زید که مصداقی از انسان نیست. سخن زید، چیزی است که از آن کارخانه انسان و حیوان ناطق، صادر شده است. این یک مقدمه؛ پس تفاوت روشنی است. ابتدا آدم باید فکر کند. اما وقتی فکر کرد کاملاً واضح می‌شود که هر زبانی با سخن در آن زبان با هم تفاوت می‌کنند.

هویت شخصی و هویت شخصیتی پسین و پیشین

مقدمه دوم، تنویع هویات است. هویت شخصی، هویت شخصیتی. بعد هم تقسیم هویت شخصیتی به شخصیتی پیشین و شخصیتی پسین. این‌ها را مکرر گفته ام، فقط یادآوری است. هویات شخصی، منوط به وجود خاص خودشان هستند. اگر هم فیزیکی باشند شما می‌توانید پارامتر زمان و مکانش را بگویید. الآن می‌گویم زید، نفس صوت خاص که الآن در لحظه خاص در مکان خاص در دهان من بیرون می‌آید، هویت دارد، اما هویتی شخصی است. جزئی حقیقی است. اما اگر بگوییم واقعیت دو ضرب در دو چهار می‌شود؛ دو دو تا چهارتا هویت معرفتی دارد یا ندارد؟ خب اگر نداشت که ما چطور می‌گوییم بله. چیزی است که همه می‌فهمیم. این هویت، شخصی است یا نه؟ شخصی نیست. چون می‌گوییم این «دو ضرب در دو»ای که اینجا نوشتم واقعیت این است؟ این یک صدقی دارد؛ «دو ضرب در دو پنج تا» کاذب است. این‌که می‌گویید «دو در دو» صادق است، کدام یک است؟ آن چه که شما در دفترتان نوشته اید؟ یا من نوشته ام؟ هیچ‌کدام. این خودش یک واقعیتی است. ما می‌نویسیم و به آن اشاره می‌کنیم. آن واقعیت یک هویتی دارد که شخصی نیست. خیلی مثال دارد. مثلاً قاعده فیثاغورس؛ قاعده فیثاغورس می‌گفت مساحت مربع های دو ضلع یک مثلث قائم الزاویه، برابر با مربع وتر همان مثلث قائم الزاویه است. این قاعده فیثاغورس معروف است. شکل عروس.

خب این قاعده کلی است یا جزئی است؟ هویتی دارد یا ندارد؟ این هویت شخصیتی است یا شخص است؟ اگر شخصیتی است پیشین است یا پسین است؟ پیشین است. چرا؟ چون قبل از این‌که انسان هم خلق بشود این قاعده بود. هویت آن بند به انسان نیست. به این، هویت شخصیتی می‌گوییم؛ یعنی شخص نیست. پیشین است یعنی بند به انسان نیست. همه این‌ها از بحث ما بیرون است.

بحث مهمی که ما داشتیم و بارها عرض کردم، این بود: سخن و کلامی که از زبان حاصل می‌شود، وقتی صادر می‌شود هویتش شخصی است. چون از دهان بیرون می‌آید. اما به محض این‌که به‌عنوان یک هویت شخصی ایجاد شد، الآن مجلایی برای یک هویت شخصیتی پسین است. اگر انسان نبود این هویت شخصیتی نبود. اما وقتی انسان آن را تولید کرد، این مولَّد از ناحیه او، هویتش دیگر شخص نیست. الآن شخصیتی است.

هویت شخصیتی پسین کلام

سؤالات متعددی که جلوتر عرض کردم را ببینید. ملک وحی سوره مبارکه توحید را بر پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نازل کرده است. همه هم می‌دانیم سوره مبارکه توحید است. خب سوره مبارکه توحید، شخص از یک کلام است؟ اگر شخص باشد، سؤال می‌کنیم؛ می‌توانیم از بچه‌ها هم بپرسیم. سوره مبارکه توحید کدام یک است؟ آن چه که در مصحف دست شما است، سوره مبارکه توحید است؟ یا آن چه که در مصحف من است؟ آن چه که شما خواندید سوره مبارکه توحید است؟ یا آن چه که من خواندم؟ سوره مبارکه کدام یک از این‌ها است؟ هیچ‌کدام از این‌ها. همه این‌ها مصادیقش هستند. خود سوره یک طبیعی دارد. طبیعی ای دارد که همه جا می‌آید. در همه مصاحف موجود است. ولی خود سوره مبارکه در این مصحف بتمامه نیامده است. این یک فردی از آن است. سؤال این است که چرا یک سوره مبارکه می‌تواند شخصیت باشد؟ یعنی کلی باشد؟ دائر مدار یک شخص نیست؟ چون ریختش ریخت کلام است. این ربطی به قرآن ندارد. جلوترها عرض کردم؛ در همه کلام بشر می‌آید. مثال به قصیده حافظ می‌زدیم. می‌گوییم اول قصیده دیوان حافظ، اول بیت دیوان حافظ، این کلی است یا جزئی است؟ کلی است. چرا؟ چون اول بیت اینجا یا آن جا؟ درست است که اول خود حافظ گفته و اولی که از دهان او بیرون آمد آن صوت ایجاد شده توسط او یک هویت شخص بود. اما در دل این شخص یک طبیعی بود که آن ماندگار شد. هویت شخصیتی در دل او بود و مانده‌گار شده است.

شاگرد: تا زمانی‌که تفاوت کلی و شخصیت را نگویید نقض غرض می‌شود. شخص و شخصیتی و کلی را فرمودید. تازه کلی با شخصیتی پیشین چه تفاوتی دارد.

استاد: من الآن یک مثال‌هایی بزنم تا تفاوت کلی معلوم بشود. شما بگویید کلمه «ساقی» کلی یا جزئی است؟ کلی است. حالا من می‌گویم کلمه چهارم بیت اول دیوان حافظ «ألا یا ایها الساقی» کلی است یا جزئی است؟ الآن فکر کنید. کلمه چهارم بیت اول دیوان حافظ، کلی است یا جزئی است؟

شاگرد: کلی است.

استاد: خب با «الساقی» چه فرقی می‌کند؟

شاگرد: مضیق تر است.

استاد: یعنی واقعاً جزئی اضافی است؟ اگر از دهان حافظ بیرون نیامده بود شما این را داشتید؟ اگر این «الساقی» در موطن و زمان خاص از دهان حافظ بیرون نیامده بود، شما این قیود را داشتید؟!

شاگرد: نداشتیم.

استاد: پس یک واقعه خارجی آن را پدید آورده است، چطور می‌گویید کلی است؟ از دهان حافظ کلی در می‌آید یا جزئی؟ جزئی در می‌آید.

شاگرد: الآن آن نیست.

استاد: یعنی بیت اولی که حافظ گفته، از دهان او بیرون نیامده؟

شاگرد: ما با کلماتی مواجه هستیم که حکایت از آن حقیقتی که شما می‌فرمایید دارد.

استاد: طبیعتش که کلمه چهارم نیست. اصلاً چهارمیت را چه چیزی آورده است؟ یک اوصاف برای آن آورده یا یک حادثه و یک واقعه آورده است؟

شاگرد2: کلی با شخصیتی پیشین چه تفاوتی دارد؟ فرمودید عدد شخصیتی پیشین است ولی انسان کلی است.

استاد: این‌که هویت شخصیتی پیشین با کلی چه تفاوتی دارد را عرض کرده‌ام. مباحث خیلی عالی ای است. هر چه بیشتر روی آن تأمل کنید زوایای بیشتری در ذهنتان می‌آید. حالا اشاره‌ای به آن‌ها است.

در این فاصله‌ای که هست، مطالبی را که می‌خواهم امروز عرض کنم را بگویم. ببینید این دو مقدمه بود. مقدمه اول تفاوت کلام با زبان بود. مقدمه دوم، ریخت کلام کلی به آن معنا نیست، جزئی شخصی هم نیست، اسم این واسطه را هویت شخصیتی پسین می‌گذاریم. چرا پسین است؟ تا زمانی‌که در عالم ماده یک واقعه‌ای رخ نداده باشد، آن پدید نمی‌آید. اما وقتی پدید آمد دیگر در بند زمان و مکان نیست. این مقدمه دوم است.

لزوم توجه به انواع هویات شخصیتی پسین؛ تطبیق بر کلمه «مالک» در آیه «مالک یوم الدین»

حالا در مانحن فیه می‌خواهم یک سؤال کنم. در هویات شخصیتی پسین جلو برویم. اگر بخواهیم برای آیه شریفه «مالک یوم الدین» یک شناسه بدهیم، می‌گوییم آیه چهارم سوره مبارکه حمد. فوری سراغ آن می‌روید. این شناسه‌ها مهم است. الآن در هویات شخصیتی پسین به‌دنبال انواع شناسه‌ها هستیم. می‌خواهم امروز این را جا بیاندازم. بعد هم روی آن در ماه مبارک تأمل کنید.

ابتدا این را عرض کنم؛ «مالک یوم الدین» به‌عنوان آیه چهارم سوره مبارکه حمد، هویت کلی است؟ یا ملک وحی آن را به‌عنوان یک کلام الهی نازل کرده است؟ پس هویت شخصیتی دارد اما پسین. اگر این‌طور فرض گرفتیم، شما الآن سراغ کلمه «مالک» بروید. شناسه دادیم. همین سؤال را برای این مطرح می‌کنیم؛ کلمه «مالک» در زبان عربی یک هویت کلی است؟ یا شخص است؟ یا شخصیتی است؟

شاگرد: این «مالک» یا خود «مالک»؟ این «مالک» شخصیتی است اما خود «مالک» کلی است.

استاد: شخص هست یا نیست؟ شخص به‌معنای جزئی حقیقی هست یا نه؟

شاگرد: نه.

استاد: پس کلمه «مالک» جزئی حقیقی نیست. خب کلی است؛ کلی پیشین یا پسین؟

شاگرد: یکی از آن‌ها پسین و دیگری پیشین است.

استاد: یعنی کلمه «مالک» به نزول ملکی وحی بستگی دارد؟! کلمه «مالک» بستگی ندارد. پس خود کلمه «مالک» از حیث آیه شریفه «مالک یوم الدین»، نسبت به آن وابستگی ندارد. «مالک یوم الدین» به‌عنوان یک آیه، پسین است؛ به این معنا که یک حادثه آن را پدید آورده است؛ یک کلام عربی است. خب اگر کلمه «مالک» به این آیه شریفه بستگی پسینی ندارد، خود «مالک» به‌عنوان یک واژه، پسینی است یا پیشینی؟

شاگرد: پسینی است. چون بالأخره یک زمانی کسی آن را گفته است. زمانی‌که کلمه «مالک» در کلام عرب وارد شد. مثلاً پنج هزار سال قبل. با قضیه فیثاغورس فرق دارد. فیثاغورس ازلا بوده ولی کلمه «مالک» نبوده است.

استاد: من یک سؤال بکنم؛ اگر انسان نبود، زبان بود؟

شاگرد2: چه بسا بوده و ابراز نشده باشد. چون «علّمه البیان» دارد. لذا چه بسا از جایی که ذخیره بوده به ما آموزش دادند.

شاگرد3: خب اگر انسانی هم نبود تعلیمی هم نبود.

استاد: چیزی که می‌خواهم عرض کنم، مقصودم در هویت «مالک» روشن است. هویت «مالک» به‌عنوان کلمه‌ای در آیه شریفه، نسبت به آیه شریفه، پسینی نیست. چون وقتی آیه شریفه نازل می‌شود، قبلش کلمه «مالک» بوده و از آن کلمه به کار گرفتیم و این کلام پدید آمد. «مالک» نسبت به زبان عربی چیست؟ یک واژه‌ای در زبان عربی است. حالا هویت «مالک» به‌عنوان یک عنصر در زبان عربی، هویتی پیشینی است یا پسینی؟

شاگرد: هویت زبان بعد از شکل‌گیری الفاظ است؟ یا این‌که هویت زبان هست و بعداً الفاظ می‌آید؟ یعنی قبل از این‌که زبان عربی شکل بگیرد «مالک» بوده و بعداً یک هویت زبانی شکل گرفته؟

استاد: این بحث مهمی است که ساختار زبان متقدم است یا متأخر است. این را عرض می‌کنم تا در آن‌ها فکر کنید. بعداً ذهن شما سراغ مباحث خیلی عالی می‌رود. الآن «مالک» به‌عنوان یک لغت….

شاگرد: به‌عنوان یک تولید از زبان.

استاد: به‌عنوان یک فردی از زبان؟

شاگرد: فرد که ندارد.

استاد: من به‌دنبال همین جمله شما بودم. مقصود من روشن است. الآن هیچ مشکلی در این مقصود من ندارید. یعنی وقتی در هویت «مالک» تلطیف می‌کنید، اصلاً آن را پیشین نمی‌بینید. از زبان و شکل‌گیری زبان آن را متأخر می‌بینید؛ در بستر زبان پدید می‌آید. پس غلط است که بگوییم پیشین است. اگر پسینی است، چجور پسینی است؟ تفاوتش با کلام چیست؟ تفاوت «مالک» به‌عنوان یک پسینی زبانی، با کاربرد آن در آیه «مالک یوم الدین» در چیست؟ منظورم تفاوت آن‌ها از حیث پسینی بودن است. بعداً هم اگر ملاحظه کنید، می‌خواهم بگویم هویات شخصیتی پسین، انواع لطیفه‌ای دارد. یکی از آن‌ها هویت شخصیتی قاموسی است، واجی است، دایرة المعارفی. یکی هم کلامی است. تا حالا با هویت شخصیتی کلامی آشنا بودیم. امروز فتح بابی در ذهن بشود که هویات شخصیتی پسین داریم اما نه از نوع کلام. هویات شخصیتی از باب محورهای جانشینی و چیزهایی که ساختار زبان را شکل می‌دهد. آن‌ها الآن بسیار مهم هستند.

هویت متعاضد قرآن کریم به لفظ و رسم

خب حالا برگردیم به مطالبی که می‌خواستم بگویم. شما برای آیه شریفه «بسم الله الرحمن الرحیم» می‌توانید کاری را شروع کنید؛ ما تردیدی نداریم که قوام آیه مبارکه «بسم الله الرحمن الرحیم» به تلاوت است. این‌که کلامی عربی است که ملک وحی نازل کرده است. اما این‌که آن را می‌نویسیم چطور است؟ رسم المصحف دخالت دارد یا ندارد؟ روی مبنایی که توضیح دادم حتماً در ارتکازات کل مسلمین هم هست. قرآن کریم فقط به لفظ نیست، فقط هم به کتابت نیست، بلکه تعاضد هر دو است. یعنی وقتی شما می‌خواهید «الف لام میم» را بنویسید، به‌صورت «الم» می‌نویسید؛ توقیفی است. اما حتماً باید «الف» بخوانید. فاء آن کجا بود؟ تلاوت و رسم به‌طور متواتر نزد کل مسلمین است؛ با هم تعاضد می‌کنند. یعنی وقتی شما به مصحف نگاه می‌کنید فقط یک خط می‌بینید، اما وقتی تلاوت می‌کنید می‌بینید غلط است که بگویید «أَ» یا «إِ». بلکه واجب است بگویید «الف، لام، میم». در رسم هم غلط است بنویسید «الف». تا حالا مسلمین به این صورت ننوشته اند. با این‌که این همه خطوط را تغییر داده‌اند، اما آن را تغییر نداده‌اند. جالب است؛ می‌دانید در طول تاریخ خطاط‌ها خط‌های جور واجور قیاسی واملائی را آوردند، اما یک قرآن نداریم که نوشته باشد «الف، لام، میم». همان «الم»ای است که از روز اول نوشته شده است.

لزوم بررسی بهترین شناسه برای عناصر قرآن کریم

مقصودی که می‌خواهم عرض کنم و مهم است، این است: «بسم الله الرحمن الرحیم» شروع کار است. اگر به فضای واجب بروید؛ یعنی فضای کور مادرزاد و بچه‌ای که هنوز مدرسه نرفته است. اگر به فضای واج بروید و بگویید چند واج است؟ شناسه‌ها را بگوییم. این یک جور است. اما اگر همان‌طور که در کتب علوم قرآنی مرسوم است، بگویید حرف وسط «بسم الله الرحمن الرحیم» چیست؟ وقتی می‌گویید حرف یعنی منقوش. یعنی مکتوب. الآن هم در اصطلاح زبان شناسی حرف را به‌معنای مکتوب می‌گیرند. واج را برای خود لفظ می‌گویند.

اما اگر شما واج ها بسم الله را بنویسید. یعنی اول می‌گویید «ب»، واج بعدی کسره است. پس اگر واج ها را شناسه بگذارید، واج وسط «بسم الله الرحمن الرحیم» کدام است؟ اگر بگویید حرف وسط کدام است، آن دهمی است. چون نوزده حرف است. حرف «ر» در «الرحمن»، حرف وسط می‌شود. در علوم قرآنی این کار را کرده‌اند. مثلاً در قرآن کریم چند «ر» هست، چند «الف» هست. حرف وسط قرآن کدام است. در سوره مبارکه کهف است.

شاگرد: «وليتلطّف».

استاد: آن کلمه وسط است. حرف وسط کدام است. تفاوت می‌کند. چه بسا حرف وسط از این کلمه بیرون برود.

شاگرد2: براساس کدام قرائت؟ فرق می‌کند.

استاد: من دنبال همین هستم، تا بعداً شناسه را مطرح کنم. من به‌دنبال شناسه هستم. ما بنابر رسم، ضبط و … . امروزه هم به‌راحتی این‌ها انجام می‌شود. فقط می‌خواهد که شما به فکر بیافتید و شروع به آمار دادن کنید. در کتاب‌های قدیم هم علماء اسلام این کار را کرده‌اند. در روایت کافی هم هست. مثلاً قرآن کریم این قدر حرف است. این کارها شده ولی الآن هم راحت‌تر می‌شود. شما شناسه عددی می‌دهید؛ چند جور شناسه داریم. شناسه عددی ترتیبی و اصلی. کاردینال، اردینال. مثلاً اگر بگویید «ر» پانصدم قرآن کریم کجا است؟ شما الآن نمی‌دانید. اما اگر منظم باشد سریع می‌توانید پاسخ بدهید که این «ر» پانصدم است. اما اگر بگویید حرف پانصدم قرآن کریم کدام است، یک ترتیب دیگری است. اما اگر بگوییم واج پانصدم قرآن کریم، حرف دیگری است. اما اگر بگویید واج کسره پانصدم، این هم ترتیب دیگری است. همه این‌ها آماده است. آن چه که می‌خواهم عرض کنم این است: اول می‌خواهم تأکید کنم بر اهمیت افراد القرائه. افراد القرائه یعنی به‌هیچ‌وجه شما نباید ابتدائا سراغ جمع القرائه بروید. این یک نحو صدمه به کتاب الهی است. همانی که از روز اول یاد می‌دادند افراد القرانه بود.

وقتی از باب افراد القرائه از همه قرائات صیانت تام کردیم -همان‌طوری که شهید اول و شهید ثانی می‌خواندند- شما تحت افراد القرائه با یک طریق، شما می‌توانید در کل مصحف شریف تعداد ضبط‌های آن را داشته باشید، اصلیا و ترتیبیا. تعداد واج ها را داشته باشید؛ اصلیا و ترتیبیا. واج مصوت را داشته باشید، واج صامت را داشته باشید. مثلاً واج صامت هزارم قرآن کریم کدام است؟ فوری می‌گویید. در واج دیگر کاری به رسم نداریم. واج مصوت یا صامت پانصدم کدام است؟

آقای دکتر رفاعی برای هر حرفی از قرآن یک عدد قرار داده بود. این یک راه تازه بود. یعنی ابتدای راه بود. مثلاً شماره کرده بود. گفته بود هر حرفی در قرآن کریم که از همه بیشتر به کار رفته، شماره یک است. حرف بعدی‌ای که کاربرد و بسامدش بعد از آن است، دو است. دیگر ابجد نیست. دکتر خلیفه رشاد روی ابجد محاسبه می‌کرد. دکتر رفاعی عوض کرد و گفت ما از خود قرآن می‌گوییم، چه کار داریم به ابجد یک و دو و سه و چهار. سراغ قرآن می‌رویم. بیست و هشت حرف داریم. برای بیست و هشت حرف را شماره می‌گذاریم.

شاگرد: فلذا اعداد ابجدی تا بیست و هشت بود؟

استاد: یادم نیست چه کار کرده بود. چهار-پنج سال پیش بحث کردیم.

علی ای حال شما به‌عنوان شروع سوره مبارکه حمد را آغاز کنید. ترتیب واج ها به افراد القرائه؛ افراد القرائه را نباید از دست بدهید. این برای صیانت از کلام الله مهم است. شما همه این‌ها را منظم می‌کنید. بعد آمار گیری می‌کنید. آمار گیری و شناسه هایی که شما می‌دهید، انواع آمارها و کدهای ترتیبی، و آمارهای کاردینالی و اصلی؛ آن هایی که فقط شماره می‌دهید. همه این‌ها را می‌توانید منظم کنید. بعداً در ادامه شما می‌بینید که ما به‌دنبال این هستیم: شناسه هایی که برای کلمات قرآن، حروف قرآن، واج‌های قرآن، حتی آیات قرآن می‌خواهیم بدهیم، محکم ترین شناسه ای که داریم چیست؟ الآن اگر بگویند سوره پنجاهم، آیه بیستم، شناسه منحصر به فرد می‌دهید. چون علم الآیات در قرائات تفاوت می‌کند. در مصحف ورش آیه بیستم، قبلیش است. در مصحف حفص بعدیش است. یعنی ما در شناسه های عددی، ترتیبی و مسلسل…؛ شما بگویید واج هزارم چند است؟ سریع می‌توانید در افراد القرائه بگویید. اما وقتی قرائات را در کار می‌آورید، دیگر نمی‌توانید یک شناسه ترتیبی ارائه بدهید. در خود کلام الله با مجموع آن چیزی که از قرائات می‌دانیم، بهترین شناسه برای مؤلفه‌ها و عناصر کلام الهی چیست؟

شاگرد: صوت و تلاوت آیات از همه شناسه‌ها بهتر است. یعنی آن چه که می‌خواهم شناسه بگذارم را می‌خوانم. این صوت، آیه را از همه شناسه‌ها بهتر می‌رساند.

استاد: «فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ»3 شناسه اش چیست؟ به این سادگی نیست. سؤال سنگینی است. ان شاءالله روی آن تأمل کنید.

شاگرد: این‌که قرآن می‌گوید «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ»4، این قبل از نزول است یا بعد از نزول است؟ یعنی هویت پسینی دارد یا پیشینی؟

سؤال؛ هویت پسینی یا پشینی واج؟

استاد: سؤالی هم که مهم بود و الآن یادم آمد، این است: خود واج ها هویت پسین هستند یا پیشین؟ این هم سؤال مهمی بود. اگر یادتان باشد قوام واج به این بود که کلی باشد. صوتی که از دهان بیرون می‌آمد واج نبود. واج طبیعی بود. خب طبایع پیشین یا پسین است؟

شاگرد: پیشین است.

استاد: اگر واج ها پیشین هستند، پس چرا به واو عربی و واو فارسی یک واج می‌گویید؟ این سؤال مهمی است. با تعریفی که از واج ارائه می‌دهیم و درکی که اهل زبان دارند، واج پسین است یا پیشین است؟ این هم سؤال مهم زبانی است. واج یک طبیعی یک حرف است، آن جور که اهل زبان می‌فهمند، این پسین است و منوط به انسان است و بعد از خلقت او است؟ یا پیشین است؟ ان شاء الله تأمل کنید.

والحمد لله رب العاملین

کلید: هویت شخصیتی، هویت شخصیتی پسین، هویت شخصیتی پیشین، جوهره قرآن، تحدی قرآن، هویت قرآن، تعاضد قرائات و رسم، تعاضد لفظ و رسم، شناسه آیات، شناسه قرآن، شناسه قرائات، شناسه حروف، انواع شناسه، ماهیت زبان، عناصر زبان، کارخانه زبان،

1 البقره245

2 تهذيب الأحكام نویسنده : شيخ الطائفة جلد : 1 صفحه : 70

3 الرحمن 13

4 الواقعه 77 و78