بسم الله الرحمن الرحیم
تعدد قرائات؛ جلسه 115 18/1/1403
بسم الله الرحمن الرحیم
در جلسات قبل بحث تهذیب مرحوم شیخ بود. به نکتهای برخورد کردم، گفتم آن را عرض کنم تا ببینید درست هست یا نه. کتاب تهذیب شیخ الطائفه رضواناللهعلیه کتاب فقهی است. ولذا فضای بحثی که مرحوم شیخ در تهذیب راجع به مسأله مسح و غسل طبق نظر شیعه داشتند، کاملاً فضای حاکم بر آن، فضای فقهی بود. ولی اسم از قرائت هم بردند؛ فرمودند «لو سلّم تساوی القرائتین». در ابتدای کتاب تبیان، وقتی به «بسم الله الرحمن الرحیم» میرسند، کاملاً فضای فقه را از فضایی که قراء بین خودشان دارند جدا میکنند. شاید من بارها عبارت تبیان را خوانده بودم ولی…. در تهذیب بحث فقهی بود. آن چه که الآن میخواهم بگویم عبارت ایشان در ابتدای تبیان است.
بسم الله الرحمن الرحيم الحجة ـ عندنا آية من الحمد ومن كل سورة بدلالة إثباتهم لها في المصاحف بالخط الذي كتب به المصحف مع تجنبهم إثبات الاعشار والاخماس كذلك وفي ذلك خلاف ذكرناه في خلاف الفقهاء ولا خلاف أنها بعض سورة النمل. فاما القراء فترك الفصل بين السور بالتسمية حمزة وخلف ويعقوب واليزيدي إلا القرطي عن سجادة بن اللبان عن مدين والمعدل إلا السوسي من طريق ابن حبش والباقون يفصلون بالتسمية إلا بين الانفال والتوبة وعندنا أن من تركها في الصلاة بطلت صلاته لان الصلاة عندنا لا تصح إلا بفاتحة الكتاب وهي من تمامها سواء كانت الصلاة فرضا أو نافلة، وفيه خلاف ذكرناه في خلاف الفقهاء ومن قال انها ليست من القرآن1
«بسم الله الرحمن الرحيم الحجة عندنا آية من الحمد ومن كل سورة»؛ نمیخواهم طول بدهم، فقط میخواهم این را عرض کنم که وقتی در ذهن آدم بحثی باز میشود، عبارات علماء پیشین که یک فضای ذهنیای داشتند و الآن برای ما کمرنگ شده، بعد از اینکه مدتی بحث را پی گرفتیم و به فضای ذهنی علماء آن زمان نزدیک شدیم، عباراتشان طور دیگری برای ما جلوه میکند. این مقصود من است. اصلاً عبارت، طور دیگری خودش را نشان میدهد.
فضایی که میخواستم عرض کنم، این است؛ واقعاً زمان شیخ، سید -که الآن خیلی تفاوت کرده- فضای قرائات و تفسیر و … یک فضای خاص خودش را داشت. علمائی که درس میخواندند اینها را بلد بودند. متأسفانه زمان ما الآن، کسانی که رشته تخصصی تفسیر را هم داشته باشند، فضای قرائات را بلد نیستند. حالا من که عرض کردم مباحثه ما از دون صفر شروع شد. ولی کسانی که رشته آنها تفسیر است، خودشان بین راه میفهمند که اصلاً قرائت، غیر از تفسیر است؛ دو رشته قرآنی است. چطور این را بگوییم؟! دو تا کلاس میخواهد. نمیتوان گفت چون من کلاس تفسیر رفتهام، دیگر قرائت هم بلد هستم. این یک چیزی است که آدم باید به آن برسد؛ لمس کند که در زمان شیخ الطائفه هم در میدان دو کلاس بود؛ دو فضا بود. ما الآن دور افتادهایم که بهخوبی برای ما منحاز نیست.
بعد از اینکه آن مباحثه راجع به عبارت تهذیب شد و محتملاتی را عرض کردم و بحثمان پیش رفت، به این عبارت برخورد کردم. درحالیکه بارها این را دیده بودم. بعد از آن مباحثه، این عبارت شیخ بعد از بسم الله برایم طوری بود که احساس کردم ذهنم به فضای ذهنی شیخ نزدیک است. اما قبلش هم آن را میخواندم اما چون آن مباحثه نبود و آن فضا نبود، آدم رد میشود و میرود.
عبارت ایشان کاملاً روشن است؛ بین دو فضا جدا میکنند. فضای حکم فقهی و بحث بین فقها، و فضای استماع قرائت که میگوید از مقری چنین شنیدم؛ یعنی فضای قرائت این بوده. اصلاً کاری با باطل و درست بودن آن کاری ندارد. تلمیذ شیخ مقری است؛ میگوید استادم به من گفت که این جور بخوان. خودش خواند، من هم خواندم، بعداً هم به من اجازه داد. این فضا، یک فضای جدایی از فقه و صحت و بطلان و وجوب است. اصلاً دو فضا است. الآن بعد از این مباحثه در ذهن من خیلی واضح است. لذا ایشان را نگاه کنید؛ ذهن جناب شیخ در آن زمان به این صورت واضح است که دو کلاس است.
«الحجة عندنا»؛ یعنی شیعه و سنی. «آية من الحمد ومن كل سورة»؛ چون بسم الله را در مصاحف ضبط کردهاند. «بدلالة إثباتهم لها في المصاحف بالخط الذي كتب به المصحف»؛ به رنگ دیگری هم ننوشته اند. ناسخ مصحف شریف به هر سوره ای که رسیده، به همان قلمی که قرآن را می نوشته، بودن اینکه تغییر بدهد، به همان قلم بسم الله را هم نوشته است. پس این جزء سوره است. «مع تجنبهم إثبات الاعشار والاخماس»؛ کنا مصحف عشر، و خمس، مینوشتند بهمعنای پنج آیه بود. چون برای آیات شمارهها نبوده. در مصاحف قدیم شماره آیه نبوده. الآن در مصاحفمان شماره آیه داریم. اما در مصاحف قدیم شماره نداشته و اصلاً هم دست نمیبردند. یعنی اجازه نمی دادند که در مصحف شماره بگذارند. فقط کنار صفحه برای راهنمائی مینوشتند «عشرٌ». یعنی الآن ده آیه جلو رفتی، حسابش را داشته باش. پارسال مصحف امین الدوله را آوردم، در آن هم در کنار مصحف نوشته بود.
«مع تجنبهم إثبات الاعشار والاخماس کذلک»؛ یعنی با خط سیاهی که در مصحف بیاورند. خط آنها را فرق میگذاشتند تا بدانید فرق میکند.
«وفي ذلك خلاف»؛ در اینکه بسم الله «آیةٌ من الحمد و من کل سورة» یا نه. «ذكرناه في خلاف الفقهاء»؛ کتاب خلاف شیخ الطائفه که معروف است. جلوترها هم عرض کردم خلاف شیخ الطائفه گویا بهمنزلۀ خلاصهای از خلاف سید مرتضی است. سید مرتضی هم خلاف داشتند، بسیار مفصل بود. همان جوری که کتاب الشافی سید را شیخ الطائفه خلاصه کردند -تلخیص الشافی- خلاف هم خلاصه کردند. سید یک خلاف بسیار طولانی داشتند و مرحوم شیخ آن را خلاصه کردند. لذا میگویند «ذکرناه فی خلاف الفقهاء».
«ولا خلاف أنها بعض سورة النمل»؛ چرا؟ چون در آن جا دارد: «إِنَّهُۥ مِن سُلَيۡمَٰنَ وَإِنَّهُۥ بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ»2.
«فاما القراء»؛ یعنی نمیگویند جزء سوره هست یا نیست؟ بگویند نزد شیعه هست و باید بخوانید و تمام. اگر نخوانی نمازت باطل است. این سواء از آن است. میگویند جزء سوره هست. فقها در اینکه هست یا نیست، بحث دارند. آن جا ما گفتیم.
«فاما القراء»؛ یعنی حالا به فضای قرائت بیایید که اگر یک قاری بسم الله را خواند و اقراء کرد یا نکرد، اقراء او دلالت ندارد که جزء سوره هست یا نیست. یعنی او میگوید مقری من به این صورت اقراء کرد، من که فقیه نیستم تا بگویم جزء سوره هست یا نه. من مفسر نیستم. مقری ای که به من میگفت، وقتی به دو سوره رسیدم، بسم الله را نگفت و اقراء کرد. الآن هم در نرمافزارهایی که هست، قرائت ورش را ببینید. بسم الله را نمی خوانند. آن قاری ای که طبق قرائت ورش میخواند بعد از حمد، برای سوره بعدی بسم الله نمیگویند. چرا؟ بهخاطر اینکه این طریقی که از ورش معروف است، بسم الله را نگفته است. لذا میگوید «فاما القراء»؛ یعنی قراء چه کار کردهاند؟ شیخ با یک عبارت بسیار جالب سعه اطلاعات خودشان را میفرمایند.
«قاما القراء فترك الفصل بين السور بالتسمية حمزة»؛ حمزه ای که قبلاً از او بحث کردیم و مرحوم شیخ انصاری هم از او دفاع کردند. «وخلف ويعقوب واليزيدي إلا القرطي»؛ ببینید چه «الّا»های دقیق و فنی ای در تبیان هست! «عن سجادة بن اللبان عن مدين والمعدل إلا السوسي»؛ همه اینها اصطلاحاتی است که قبلاً اشاره کردم؛ اگر کسی روی این اصطلاحات تبیان کار کند خیلی خوب است. «من طريق ابن حبش».
«والباقون يفصلون بالتسمية إلا بين الانفال والتوبة»؛ همه که بسم الله را میآورند، بین دو سوره مبارکه انفال و توبه نمیآورند. «وعندنا أن من تركها في الصلاة بطلت صلاته»؛ دوباره به فضای بطلان نماز برگشتند. قراء این جور قرائت میکنند؛ تلاوت، اقراء است. ببینید شیخ با فضای اقراء و تلاوت ها مشکلی ندارند. میگویند در تلاوت بخوانید، مقری همچنین تلاوت کرد شما نگویید حرام است. ما این را نمیگوییم حرام است. ما میگوییم اگر همینی که اقراء کرده را اگر بخواهید در نماز بخوانید، نمازت باطل است. باید بسم الله را بگویی. تخطئه کردن یک قاری خیلی تفاوت دارد با اینکه بگوییم اگر طبق این تلاوت بخوانید در فقه ما نمازت باطل است.
«وعندنا أن من تركها في الصلاة بطلت صلاته لان الصلاة عندنا لا تصح إلا بفاتحة الكتاب وهي من تمامها»؛ سائر سور بحث دیگری دارد. «سواء كانت الصلاة فرضا أو نافلة»؛ حتی در نماز مستحبی باید بسم الله را بگویی.
«وفيه»؛ دوباره تأکید میکنند؛ تا بحثشان از قرائت به بطلان صلات رفت، دوباره تصریح میکنند به «وفیه خلاف ذكرناه في خلاف الفقهاء»؛ یعنی ما به کلاس فضای قرائات رفتهایم. اینها را دیدهایم. ایشان شاگرد شاگردهای ابوعلی فارسی است. اساتید شیخ الطائفه مثل سید رضی و سید مرتضی همه تلامیذ ابوعلی فارسی بودند. کسی که خودش الحجه علی القرائات السبع را نوشته است. و همچنین ابن خالویه. جلوتر هم عرض کردم ابن خالوین و ابوعلی فارسی هر دو بزرگ هستند. هر دو هم در فضای بحث قرائات از افتخارات هستند. هر دوی آنها هم از اساتید شیخ الطائفه هستند. کاری که اینها کردند خیلی مؤثر بود تا قراء سبعه جا بیافتد. در تثبیت قراء سبع، یکی شاطبیه خیلی کار کرد، چون به شعر درآورد. ولی کار علمی را این دو کردند. چون هم ابن خالویه و هم ابوعلی فارسی هر دو شاگرد ابن مجاهد بودند. یعنی هر دو این قدر نزدیک به کار ابن مجاهد هستند.
شاگرد: ذهنیت مرحوم شیخ نسبت به اینکه بالأخره قراء نمی خواندند و وصل میکردند، در اینکه جزء سوره بوده چطور بوده؟ چون «القرائة سنة متبعة». ابوعلی هم گفته بود اشمال هم به پیامبر میرسد.
استاد: برای همین فرمایش شما کتاب النشر را ببینید. ابن جزری مفصل راجع به همین فرمایش شیخ بحث کرده است.
باب اختلافهم فى البسملة
والكلام على ذلك فى فصول ( الأول ) بين السورتين. وقد اختلفوا فى الفصل بينهما بالبسملة وبغيرها وفى الوصل بينهما ففصل بالبسملة بين كل سورتين إلا بين الانفال وبراءة… ( الثامن ) ـ فى حكمها وهل هى آية فى أول كل سورة كتبت فيه أم لا؟ وهذه مسألة اختلف الناس فيها وبسط القول فيها فى غير هذا الموضع ولا تعلق للقراءة بذلك إلا أنه لما جرت عادة أكثر القراء للتعرض لذلك لم نخل كتابنا منه لتعرف مذاهب أئمة القراءة فيها
«باب اختلافهم فى البسملة، والكلام على ذلك فى فصول»؛ در فصولی از آن بحث میکنند. جالب این است که آخرین فصل ایشان ثامن است؛ هفت فصل آن رنگ قرائت دارد. اولی آن «الاول بین السورتین»؛ نه سوره مبارکه حمد که اولین سوره است. از الثانی و ثالث هم بحث میکند. همه اینها را ذیل قرائت بسم الله الرحمن الرحیم آوردهام. تا «الثامن». نگاه کنید چطور بین اینها روشن است. در فصل هشتم میگوید: «فی حکمها»؛ تا حالا اقراء بود. شیخ بود و مقری، میگفت من از استادم این جور شنیدم که بسم الله را نگفت. من هم به تو میگویم. حالا بعد از هفت فصل میگوید حکم بسمله چیست. «الثامن فى حكمها وهل هى آية فى أول كل سورة كتبت فيه أم لا؟»؛ یعنی همانی است که شیخ الطائفه فرمودند «عندنا هی آیة ذکرناه فی خلاف الفقهاء»، ابن جزری این را هم بهعنوان یک فصل آورده است. میگوییم شما که در النشر قاری هستی، به حکمش چه کار داری؟! آن برای فقها است! خودش توجه دارد. جالب است. میگوید: «وهذه مسألة اختلف الناس فيها وبسط القول فيها فى غير هذا الموضع»؛ یعنی در اینکه بسمله آیهای از یک سوره هست یا نه، مربوط به غیر بحث قرائات است. «ولا تعلق للقراءة بذلك»؛ تصریح بالاتر از این میشود؟! یعنی همینی را که ابن جزری میگوید در فضای ذهن شیخ الطائفه کالشمس بود که «لاتعلق لها بالقرائه». ابن جزری هم میگوید اگر مثل تبیان، کتابم تفسیر بود، آن را میآوردم. اما میگوید چون این کتاب من متمحض در اقراء و قرائت است، نباید اصلاً بحث کنند که آیا آیهای در هر سوره هست یا نه. چون این برای فقها است که بگویند نماز باطل است، آن را بیاوریم یا نیاوریم. «إلا أنه لما جرت عادة أكثر القراء للتعرض لذلك لم نخل كتابنا منه لتعرف مذاهب أئمة القراءة فيها»؛ اینجا ولو مستقیماً به قرائت مربوط نیست اما رسم قراء بوده است. مثل اینکه در تفسیر میآوردند، اینجا هم قراء میگفتند لذا ما هم میگوییم تا کتاب ما خالی از بحث قراء نباشد.
بنابراین اگر شیخ الطائفه در تهذیب اینها را فرمودند، باید کاملاً فضای بحث فقهی را که بر مقصود و فضای بحث ایشان هیمنه داشت، بدانیم استشهادات ایشان به قرائت، یک نحو تحت فضای این فضای فقهی بود.
شاگرد: سؤال این است که خود قراء بحث کردهاند که موضوع علم قرائت چیست؟ از این حیث که نماز باطل میشود یا نه، مربوط به فقها است، اما به ذهن میآید که برای خود قاری هم سؤال میشود که این آیه قرآن هست یا نه؟
استاد: اصلاً نکته سر همین است. اینکه ذهنیت را عرض میکنم، یعنی در فضای اقراء و قرائت واضح است که وقتی شیخ مقری نمی خواند، ممکن نیست از جیبش درآورده باشد. دارد با همین سند به پیامبر خدا میرساند. اصلاً واضح است. در فضای اقراء دو دو تا چهارتا است. لذا ابن مجاهد و دیگران همینطور هستند. این برای دوری ذهن ما است؛ تمام این خصوصیات، حتی خصوصیات اصول القرائات را مقید هستند تا به حضرت برسانند. مد را دو الف بخوانند یا سه الف؟ اگر مقری میگوید اینجا من از شیخم سه الف شنیدم، اگر بفهمند از جیبش سه الف کرده از او قبول نمیکنند. وقتی مقری صادق و امین است که میتواند اجازه بدهد که او هم از شیخ شنیده باشد، شیخ هم همینطور شنیده باشد تا به رسول الله برسد. این جزء مطالب ارسال مسلم فضای آنها است. ولذا چون این ذهنیت در شیخ بوده، اصلاً قراء را تخطئه نمیکنند.
شاگرد2: در میان قراء کسی هست که حمد را بدون بسم الله بخواند؟
استاد: روایت «الحال المرتحل» را شیعه و سنی نقل کردهاند. حضرت فرمودند «افضل الاعمال الحال المرتحل»3. یکی از معانی آن این است که وقتی ختم قرآن تمام شد، نگویید «صدق الله العلی العظیم». بلکه به اول مصحف شریف برگردید و سوره مبارکه حمد را بخوانید. سوره مبارکه بقره را هم تا «أُوْلَـٰئِكَ عَلَىٰ هُدى مِّن رَّبِّهِم وَأُوْلَـٰئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ»4 بخوانید، بعد بگویید «صدق الله العلی العظیم». به این «الحال المرتحل» میگویند. یعنی به آخر رسید اما دوباره به اولش برگشت؛ «ارتحل الی اوله». خیلی جالب است. جهات مختلفی در این هست؛ سادهترین آن این است: کسی که قرآن را ختم میکند این جور نباشد که بگوید دیگر ختم کردم. یعنی ختم کردی فوری یک ختم جدید شروع کن. مبادا انس تو به قرآن ضعیف بشود.
شاگرد: سوره حمد را میفرمودید.
استاد: برخی در مورد اینکه سوره «ناس» را به سوره «حمد» وصل کنید، میگویند بسمله را نخوانید. «مِنَ ٱلۡجِنَّةِ وَٱلنَّاسِ»5 را که گفتید، بگویید «الحمد لله رب العالمین». برخی میگویند نه، چون بسم الله اول قرآن است بگویید. ابن جزری مفصل این را بحث کرده است. هشت فصل است.
شاگرد: به بحث آن کاری ندارم، در طریقه قراء، وقتی قراء میخواندند، قرائتی داریم که در حمد، بسم الله نگوید؟
استاد: بله، حتی در نمازشان نمی خوانند. صوتهایشان هم موجود است. من گاهی احتمال میدادم که یواش میگوید، به دنبالش رفتم و دیدم اصلاً نمی خوانند. الآن قاطع هستم که عرض میکنم. در بسیاری از مساجد اهلسنت در کشورهای مختلف، بهراحتی بلند میشود و میگوید «الحمد لله رب العالمین».
شاگرد2: ایشان قرائتی که سنت متبعه است را میگویند. نه آن چه که در فقه هست.
شاگرد: در قرائتی که سنت متبعه هست، داریم که همان اولی که حمد را شروع میکند، بدون بسمله شروع کند؟ حال مرتحل هم نباشد.
استاد: بله، از قراء داریم که اصلاً بسم الله را جزء سوره حمد نمیدانند. سؤال ما این است: اگر شما بسم الله را جزء سوره حمد نمیدانید پس آن چه که نزد مسلمین متواتر است که سوره مبارکه حمد هفت آیه، چه میشود؟! چون شما یک آیه آن را برداشتید. چه جوابی میدهند؟ الآن مصحف ورش را نگاه کنید. میگویند «اهدنا الصراط المستقیم» یک آیه، «صراط الذین انعمت علیهم» یک آیه، «غیر المغضوب علیهم و لا الضالین» هم آیهای جدا است، لذا هفت آیه میشود. این در فضای قرائات خیلی مبسوط است.
شاگرد: بالأخره از حیث آیه بودن، باید بحث کنند. چرا ایشان میگویند از قرائت خارج است؟
تیسیر دانی، علت شهرت قرائت ورش از طریق ازرق
استاد: چون قاری اصلاً کاری به این ندارد. قاری فقط میگوید مقری من به این صورت خوانده است. لذا اینکه طریق الفلان و فلان را میگوییم برای چیست؟ در نافع، قالون بسمله را میآورد ولی ورش در طریق ازرق نمیآورد. دیدید قراء ورش را میخوانند و اماله و سکت و … دارند؟ نوع قرائاتی که الآن معروف شده و قاری های صغیر و کبیر میخوانند، نوع اینها از اختصاصیات ورش است. مدل البدل و مد الثلاث و … که همه قاری ها میخوانند و از آن خیلی لذت میبرند، این اختصاصی ورش است. اما نه همه طریق های ورش، بلکه فقط طریق ازرق است.
حتی ابن جزری میگوید برخی گفته اند این مد از ورش ثابت نیست و در آن اختلاف کردهاند. در همین قرائتی که الآن معروف است؛ او میگوید چطور؟! صحیح این است که این هست. عبارتی که ابن جزری برای ثابت بودنش میآورد خیلی جالب است. میگوید: «والحق فى ذلك أنه شاع وذاع وتلقته الأمة بالقبول فلا وجه لرده وإن كان غيره أولى منه والله أعلم»6. آن وقت چرا؟ من حدس طلبگی میزنم؛ پی جویی آن برای شما باشد. چرا بعضی از قراء مخالف بودند و برخی رد کردهاند و برخی قبول کردهاند؟ حدس من این است: تفاوت تیسیر دانی با السبعه ابن مجاهد در این است…. تا یادم نرفته این را هم بگویم: اگر خواستید ببینید فضای قراء به چه صورت بوده، مقدمه السبعه ابن مجاهد خیلی خوب است. یعنی وقتی مقدمه السبعه ابن مجاهد را میخوانید، یک نحو حال تطبیقی دارد. فضای فقها را گفته و فضای قرائات را هم گفته است. و لذا سوء برداشتی که حکمت شادی داشت نادرست بود. گفته بود ابن مجاهد میگوید یکی از قرائات درست است، چون گفته مثل فقها است. درحالیکه ابن مجاهد نمیخواست این را بگوید. چون فضای ذهنی را نداشت اینچنین گفته بود. کتاب معروفی هم شده است. با اشکال و نمودارها و … است. با اینکه خیلی از چیزها را دارد، یک تلقی اشتباه از حرف ابن مجاهد دارد.
داشتم این را عرض میکردم که چرا این جور شد. ابن مجاهد طرق مختلفی دارد. مثلاً وقتی به ورش میرسد یک طریق نمیآورد. چون کتابش نسبتاً مفصل است. تیسیر آمد همان کاری را کرد که حافظ بعداً گفت «با چهارده روایت». میخ این چهارده روایت را دانی در التیسیر کاشت. یعنی در التیسیر برای هر کدام از قراء سبعه دو راوی آورد، نه بیشتر. اما السبعه ابن مجاهد این جور نبود. برای بعضی از قراء سه راوی ذکر کرده است. اینکه میگوییم با چهارده روایت -هر قاری دو راوی- میخش را تیسیر دانی کوبید. بعد هم شاطی همین تیسیر را منظوم کرد؛ حرز الامنی. الآن که حرز را در قرائت میخوانند، تیسیر را به شعر در آورده و بعداً شروحش آمد و جا گرفت؛ تا زمان ابن جزری.
تیسیر برای هر راوی در چهارده راوی، تنها یک طریق آورد. ابن جزری خیلی آورد. اما در تیسیر یک طریق را آورد. یعنی اگر شما در اداء یعنی آن چه که از شیخش شنیده -نه سند نصی- به تیسیر مراجعه کنید، فقط ازرق را میگوید. حدس من این است: با اینکه آن زمان محل اختلاف قراء بوده، در زمان ما بسیار متداول است، الآن هم همه جا در رسانهها میخوانند و اصلاً میگویند قرائت ورش این است -درحالیکه طریق ورش فقط این نیست؛ ورش دو طریق دارد؛ اصفهانی و ازرق؛ چون تیسیر دانی فقط میخ طریق ازرق را کوبید، الآن وقتی در جهان اسلام میگویند فلانی ورش میخواند، یعنی طریق ازرق. بهخاطر تفرع بر کاری که تیسیر دانی کرد. این از محتملاتی است که در ذهنم آمد. تیسیر نقش مهمی در این جهت داشت؛ همان طریق ازرق را آورده است.
شاگرد: با اینکه قرائت سنت متبعه است و در میان قرائات قرائتی داریم که بسم الله را در حمد ذکر نکرده، چرا فقها اصرار دارند که بسم الله در نماز باشد؟ خب پیامبر هم که بدون بسم الله خواندهاند.
استاد: ما از این بحث کردیم. هم در جزئیت آن و هم در سنتش. حتی از حیث کار خود امام علیهالسلام، مثلاً در حمد بسم الله را خواندند یا نخوانند، وقتی نگاه میکنیم روایات خود شیعه مختلف است. مثلاً یا حمل بر تقیه میشود یا حمل بر محامل دیگری میشود. مثلاً آن جا که حضرت فرمودند نیاور، میگویند خب در فقه هم بحث است که آیا بعد از حمد باید سوره کامله بخوانیم یا نه. آن روایاتی که ناظر به سوره بعد از حمد است، یکی از ادله این است که شما لازم نیست بعد از حمد سوره کامل را بخوانید. اگر بسم الله که جزء آن هست را نگفتید، نمازتان اشکالی ندارد. این جور بحث میکنند. در همان جا بحثهای مفصلی هست.
مرحوم شیخ در تبیان صریحاً گفتند «عندنا» که سوره ضحی و الم نشرح را اگر خواندید باید با هم بخوانید و باید بسم الله را نخوانید. اما الآن در عروه و رسالهها برعکس میگویند. از زمان محقق اول برعکس شد؛ میگویند باید بخوانید. مفصل بحث کردیم.
شاگرد: با اینکه در سوره حمد قرائتی بدون بسم الله داریم، وجه اینکه فقها میفرمایند در صلات حتماً باید بسم الله باشد چیست؟
استاد: میگویند اجماع طائفه است بر اینکه بسم الله جزء آن است و نماز بدون آن باطل است. وقتی دقیق شدید جالب است؛ یک کتاب فقهی شیعی پیدا کنید که بگوید «یحرم تلاوة الحمد بلا بسمله». ذهن شما فقهی است، فرق بین اینها را سریع میفهمید. «تبطل الصلاة بترک البسمله فی القرائة»، این یک جور است. جور دیگر «تحرم تلاوة الحمد بترک البسمله». اینها دو بحث فقهی است.
شاگرد: وجه قول فقها و اجماع چیست؟ وقتی بسمله در برخی از قرائات نیست.
استاد: وجهش روشن است. بارها در این مباحثه گفته ام. عبارات بسیار تندی که از اهل البیت علیهمالسلام علیه کسانی که بسم الله را ترک کردهاند؛ «ما لهم قاتلهم الله عمدوا إلى أعظم آية في كتاب الله ، فزعموا انها بدعة اذا اظهروها»7. خب اجماع طائفه هم محقق شده است. بعد از این تأکید اهل البیت علیهمالسلام اجماع محقق شده است.
شاگرد2: شاید به این صورت باشد که چون آنها داشتند بسم الله را حذف میکردند، محکم در مقابل آنها ایستادند تا بسم الله را نگاه دارند. لذا برداشت فقهای شیعه این شده که بسم الله را حذف نکنند. برداشت من این بوده که اختلاف قرائات، در حد آیه هم بوده است. شاهدش همین است. یعنی گاهی سوره را با بسم الله میخواند و گاهی بدون بسم الله. اینها دو قرائت مختلف به پیامبر است که تعداد آیات را کم و زیاد میکند. طبق این مبنا میتوان نتیجه گرفت که خیلی از جاها ممکن است حضرت امیر قرائات دیگری را داشته باشد که پنج آیهای را داشته باشد که ما نداریم. یعنی اگر بپذیریم که اختلاف قرائات نه در حد کلمات و حروف است، بلکه در حد آیات هم هست، خود بسمله شاهدش میشود.
شاگرد: فرمایش ایشان خدشه در اجماع است.
شاگرد2: بله.
استاد: من مستمسک را آوردم و خواندم. روایاتش را خواندم. روایاتی که تفصیل داده بود. حضرت فرموده بودند اگر اول نماز است، بسم الله بخوان. در رکعت دوم برای حمد لازم نیست بخوانی. تصریح به حمد داشت. روایات بود. ولی اینها را جواب داده بودند. حمل بر نماز نافله کرده بودند. الآن در تبیان شیخ فرمودند حتی در نافله هم باید بگویی. اما وقتی این روایت را میگویند، میگویند این محمول بر نافله است. یعنی بحث فقهی ای بوده که آن تندی ادبیاتی که در رد آنها داشتند، سبب این اجماع شده است. این اجماع هم مستقر است. نمیتوان آن را کاری کرد. موافق موازین است. اجماعی نیست که شما از آن فرار کنید. قابل فرار هم نیست.
شاگرد3: به لحاظ رتبی توقع این است که وقتی در قرائات چیزی جا بیافتد، در فقه هم به تبع آن برخورد میشود. اصل اشکال این است. نه اینکه در قرائات یک فضا باشد.
استاد: منافاتی ندارد. از چیزهای جالب تاریخ قرائات این است: مالک بن انس، برای اهلسنت امام مالکیه است؛ مالک چه کار کرده؟ شاگرد خودش میگوید ما که قرآن را تلاوت میکنیم، جایز است قرائات شاذه ای که با مصحف عثمان مخالف است را تلاوت کنیم؟ میگوید «لا اری به باسا». مشکلی ندارد. «ولقد كان الناس ولهم مصاحف والستة الذين أوصى لهم عمر بن الخطاب كانت لهم مصاحف»8. الآن هم در منابعشان هست. نگاه کنید. همین مالک میگوید: «لا تصلوا خلف من یقراء بقرائة مخالفة لمصحف عثمان». یعنی در فضای فقهی اینکه تلاوت حرام است یا جایز است، یک حکمی دارد. اما اینکه نماز باطل هست یا نه، بخوانیم یا نه، حکم جدایی هست. این چیزی است که از مالک آمده است.
ابن حزم در مورد مالک چه گفت؟ گفت9: مالک گفته میتوانید قرائات شاذه را بخوانید. بالاتر! میتوانید تلاوت به معنا بکنید. یعنی خودتان از نزد خودتان برای یک آیه مرادف بیاورید. به جای اینکه بگویید «مالک یوم الدین»، بگویید: «صاحب یوم الدین». مالک گفت «لا اری به باسا». ابن حزم گفت: مالک متوجه لازمه حرفش نبود و الا اگر متوجه بود کافر بود. ابن حزم میگوید مالکی که امام اربعه است، کافر بود! چرا ابن حزم این را میگوید؟ چون فضا عوض شده بود. مالک برای قرن دوم است؛ متداول و غیر مستنکر بود که تلاوت به معنا بکنند. اما نه اینکه در نماز بخوانند. ببینید چقدر تفاوت هست!
ابن تیمیه را نگاه کنید؛ میگوید از قدیم گفته اند و من هم قبول دارم؛ تلاوت قرآن به قرائات شاذه مانعی ندارد. ابن تیمیمه با این کار و کذا است! حالا آنها میگویند شیعه میگوید قرآن تحریف شده! شیخ الاسلام شما به این بزرگی میگوید قرائت شاذه جایز است. اما نه اینکه در نماز جایز است. اینها تفاوت ظرافت کاری های حرف است. این قدر فضای فقه و بطلان نماز با آن چه که در فضای قرائات هست فرق میکند. حرام نیست. در فقهای شیعه یک نفر مخالف ندیده ام؛ میگویند اگر به غیر قرائت متواتر نماز بخوانید، نمازتان باطل است. به خلاف علماء اهلسنت که مفصل قول دارند که اگر در نماز قرائتی بخوانیم که غیر از قراء سبعه و غیر متواتر است، نمازتان هم درست نیست. اما اینجا اجماع علماء شیعه است که حتماً باید متواتر باشد. ولذا میگویند اگر قرائت شاذه بود و آن را تلاوت کنید، حرام نیست. احدی از فقها نگفته «یحرم تلاوة الکتاب بقرائة شاذة»، میگویند «لایجوز قرائة الشاذة».
شاگرد: یعنی مثل سوره سجده دار است که نازل شده ولی نباید آن را در نماز خواند.
استاد: بله. در موارد غیر قرائات متواتره، مرحوم شیخ در تبیان دارند. خیلی از جاها پنج-شش وجه میگویند. یا قرائات ضعیفه را میگویند. بعد میگویند «لایقرء بها لانّ القرائة سنة متبعة». آن خوب است. یعنی یک جایی هست که میگویند قرائتی است که متداول بین قراء نیست؛ اول تبیان هم فرمودند. فرمودند اجماع طائفه شیعه است که «یجوز القرائة بما جاز بین القراء»، «تداول بین القراء». اگر قرائت شاذه ای باشد که فقط در کتب تفسیر میبینید، اما در بدنه مسلمین و جلسات اقراء، اثری از آن نیست، شیعه میگویند نمیتوانید آن را بخوانید. اما بین خود اهلسنت هست.
بارها گفته ام؛ ذهبی در دفاع از ابن شنبوذ چه گفت؟ در بغداد ابن شنبوذ را به چوب بستند. چرا؟ چون قرائات شاذه را میخواند. در مورد ابن مجاهدی که السبعه را نوشته بود، میگفت او که به سفر نرفته! درس نخوانده! من استاد دیدهام. من مسافرتها کردهام. ذهبی از ابن مجاهد دفاع میکند. حرف ابن شنبوذ را میآورد که ابن مجاهد استاد ندیده، میگوید انصافش این است که دو سالی که ابن مجاهد به حج رفت و مجاور شد، آن جا از اساتید مکه استفاده کرده است! یعنی ذهبی دفاع میکند از ابن مجاهد در مقابل ایراد تندی که ابن شنبوذ به معاصر خودش -ذهبی- ایراد گرفت. ابن شنبوذ این جور بود. اما بعد همین ذهبی میآید و از قرائت شاذه ابن شنبوذ دفاع میکند. از کار او دفاع میکند و میگوید چرا تهدیدش کردند و برای او چوب و فلک آوردند؟! میگوید قدیما و حدیثا. حدیثا یعنی قرن هشتم، زمانیکه ذهبی دارد این را مینویسد. میگوید قدیما و حدیثا بین علماء بحث است که آیا تلاوت شواذ مخالف مصحف عثمان جایز هست یا نه؟ یعنی در زمان او هم مطرح بوده و او از کسانی است که مجوز داده است.
اینها نکات قابل تکرار است. مکی بن ابیطالب میگوید علت اینکه عدهای از قراء -مثل ابن شنبوذ- اصرار داشتند که حتماً قرائات مخالف مصحف را حفظ کنند، این بوده تا اجماع امت را ناسخ نمیدانستند. این بحث خیلی مهم است. من بارها گفته ام. یادتان هست که عرض کردم. بسیار مهم است. ابن شنبوذ بین قراء بود؛ میگفتند چون بعد از عثمان با کاری که عثمان کرد اجماع شد بر ترک سائر قرائات، اجماع امت نسخ الکتاب است. این یک قول است. هل یجوز نسخ الکتاب باجماع الامة؟ میگوید کسانی که مخالف بودند اجماع نمیتواند ناسخ کتاب باشد، مصرّ بودند که آنها را نگه دارند. یکی از آنها ابن شنبوذ بود. ابوبکر الانباری یک کتاب دارد به نام «الرد على من خالف مصحف عثمان العامة»، به همین ابن شنبوذ میتازد10. خود کتابش نیست. ولی بخش کمی از آن در مقدمه تفسیر قرطبی11 آمده است. میگوید کسی که مخالفت میکند و این قرائت را میخواند، در بغداد به من خبر دادند وقتی در نماز جماعت امامت میکند، میخواند «و لقد نصرکم الله ببدر بسیف علی». شما کتاب شیعه را نگاه کنید. شیعه این همه روایت دارد، در یک کتاب شیعی که فعلاً در دست ما است، این روایت نیست. قرائت دیگر که شیعه و سنی دارند، هست؛ «وكفى الله المؤمنين القتال بعلي»12 یا به نقل ابوحاتم رازی «وكَفى اللهَ المُؤْمِنِينَ القِتالَ بِعَلِيِّ بْنِ أبِي طالِبٍ»13. خود اهلسنت و شیعه این را دارند، اما شیعه آن را ندارد. فقط ابن شنبوذ در قرائتش می خوانده است. برای خودش سند داشته است. استاد دیده بوده. خب در نقل شیعه که نیامده است. حالا کسی میگوید این شیعه باطنی بوده است! قبلاً سنی ای که احتمالات ضعیفه را هم حاکم میکند، یک در میلیون احتمال نداده که ابن شنبوذ شیعه باشد. یکی از بزرگترین مشایخ قرائاتشان همین ابن شنبوذ است. اصلاً احتمال تشیع در او نیست. ولی میبینید دارد از او نقل میکند که «لقد نصرکم الله…». معلوم میشود که او قرائتی که شیوخ آن زمان برایش گفته بودند را میگفت. او مصرّ بود. بعد از اینکه تادیبش کردند، خیلی به او سخت گذشت. زیر تازیانه زید بن مقله را نفرین کرد و گفت خدا دو دستت را قطع کند. ابن ندیم در الفهرست میگوید «كان دينا فيه سلامة وحمق»14. ابن ندیم نسبت به ابن شنبوذ یک برداشت سبکی دارد. بعد میگوید: «فدعا عليه بقطع اليد فاتفق أن قطعت يده وهذا من عجيب الاتفاق»15. میگوید او نفرینش کرد و از عجیب اتفاق این بود که دستان ابن مقله در آخر کار قطع شد. ذهبی جالب است؛ همین جایی که از ابن شنبوذ دفاع میکند، میگوید قاری قرآن بود، محترم بود، چرا چوبش زدند؟! نفرین کرد و خدای متعال دعای او را مستجاب کرد. به جای اینکه بگوید «من عجیب الاتفاق»، میگوید واقعاً نفرین او مستجاب شد. ذهبی این را میگوید.
شاگرد: ببینید من درست فهمیدم؟ در تفاوت فضای فقهی و قرآنی میخواهید بفرمایید همانطوری که سوره های سجده دار نازل شدهاند ولی در نماز میگویند نخوانید، حمد بدون بسم الله هم نازل شده ولی در فضای فقهی گفته اند به این صورت نخوانید؟ یعنی منافاتی ندارد حمد بودن بسم الله نازل شده باشد ولی در نماز بگویند بدون بسم الله نخوانید.
استاد: روایاتی که لسانش تند است، شاید باعث شود اجماع مدرکی بشود. نکته ی مهمی جلوتر بود که عرض کردم. عدهای بین اهلسنت بودند که فضای قرائات دستشان نبود؛ دیدید فقیهی هست که مقری و قاری نیست؟! خیلی زیاد بودند. در فضای اهلسنت حسابی بودند به کسی که در نماز بسم الله میگفت هجوم میبردند. داد و فریاد میکردند که چرا بسم الله گفتی! این نکته خیلی مهمی است. شبیه این است که میگویند متعه حرام است؛ اگر متعه کردی زنا کردهای! در فضایی که عدهای از اهلسنت فضای قاری و مقرین دستشان نیست، «کانوا ینهون عن بسمله فی الصلات». لذا در این روایت گفتند «عمدوا الی اعظم آیة فی کتاب الله».
شاگرد: اگر فضای نهی نباشد، درست میشود؟
استاد: نهی میگوید بدعت است اگر بخوانید. نباید بخوانید. میگویند تو غلط کردی! میگویی مهمترین آیه قرآن را نخوانم؟! نهی میکنی؟!
شاگرد: حالا که این فضا نیست، چطور؟
شاگرد2: مثل «ملک و مالک» میشود. اگر این فضای غبار آلود نبود آن جا هم میتوانیم هم بسم الله را بخوانیم و هم نخوانیم.
استاد: در روایت دارد که بهخاطر «رغم انف عباسی»16 نمازت را دوباره بخوان. این یک حدیث است که تصریح در این است که نماز را اعاده بکن. شبیه «رغم انف عباسی» را قنوت هم داریم. میگوید قنوت را فراموش کردم، حضرت میفرمایند «اعد»؛ نمازت را دوباره بخوان. چون قنوت فضیلت زیادی دارد، مانعی ندارد دوباره بخوانی. «رغم انف عباسی» محامل دیگری هم دارد. در کنارش روایت دیگری هست که خودش میگوید من کنار حضرت بودم، ولی حضرت نخواندند. شیخ الطائفه و کسانی که مبادی اجماع دستشان هست، میگویند اینها تقیه بوده است. آیا در این فضایی که در قرائات هست، تقیه می شده؟! یعنی وقتی خود اهلسنت بسم الله را بهعنوان قرائت میگویند، تقیه می شده؟! بله، کسانی که نهی میکردند، ممکن بود فضایی بشود که ناهی، قدرت سیاسی و اجتماعی داشته باشد که تقیتا از او که ناهی بسم الله است، امام معصوم هم نخوانند. چون تقیه خیلی واسع است. اما در فضایی که در خانه باشند، چند شیعه به حضرت اقتداء کردهاند، یا مسافرت هستند، آیا جای تقیه بوده یا نبوده، باید ببینیم.
عمده مطالبی که میخواستم بگویم ماند. فقط میخواستم بگویم فضای فقهی ای که در ذهن شیخ بوده، قرائت و فقه بهصورت محسوسی دو تا میباشد. این هم مقدمه تبیان بود. اینها بحثهایی بود که در تکرارش نکته ی اضافی استفاده میشود.
شاگرد: مصحف ورش بسم الله دارد.
استاد: مصحف ورش همه جا بسم الله دارد، اما حتی در حمدش در نرمافزارهایی که هست، تمام قرائی که ورش میخوانند، در حمد هم بسم الله نمی خوانند.
شاگرد2: رویه عوض شد؛ شیخ استدلال کرد وقتی بسم الله را مینویسند دلیل بر جزئیتش است.
استاد: عوض نشد. یعنی در عالم اسلام هیچ مصحفی نداریم که بسم الله در آن نیامده باشد. این متفق علیه است. صحبت سر این است که بخوانیم یا نه. در اقراء اصلاً کاری به اینها ندارد، میگوید شیخ من این جور به من گفت. این خیلی لطیف است. مدتی طول کشیده تا این فضا در ذهن من طلبه بیاید. ولذا گفتم نافع برای شاگردانش«سلام علی آل یاسین» میخواند، اگر شاگردش به او میگفت «آل» جمع است، پس چرا «انه» آمده؟ میگفت این سؤال را از من نپرسید. من که «آل» میگویم چون شیخ من به من آن را گفته است. اینکه ضمیر به چه چیزی بر میگردد اصلاً ربطی به من ندارد. من نه ادیب هستم و نه نحوی. من فقط مقری هستم. مقری یعنی امین هستم هرچه از شیخم شنیدم را به تو بگویم. او «آل» خوانده، من هم «آل» میخوانم. اینکه «انه» به چه بر میگردد را از مفسر بپرس. این خیلی لطیف است.
شاگرد: فضای قرائت از فضای فقه جدا بوده، سوالم این است که در دیدگاه شما نباید فضای قرائت و فقه جدا باشد. چون فقه داده خودش را از جاهای مختلف میگیرد، یکی از آنها هم قرائت است.
استاد: نه، یکی از چیزهایی که میخواستم بگویم همین بود. همین چیزی ک جزء مسلمات قراء است؛ یعنی اگر در قرائت خلاف آن بکنید، مقری گوش شما را میگیرد، شما بهعنوان فقه میتوانید بگویید اصلاً واجب نیست. بی خود کردی گوش من را میگیری. یعنی مقری گوش را میگیرد و میگوید تا همانی را که از شیخم نگویی قبول ندارم اما فقیه میگوید من میگویم حکم فقهی آن این است. یعنی افضل است، کذا و کذا است. قیودی دارد. واقعاً جدا است.
شاگرد2: اینکه میگویید جزء قرآن هست یعنی جزء مصحف یا جزء تلاوت؟
استاد: از روز اول در قرآن بین مسلمین، رسم و قرائت مکمل هم هستند. ممکن نبود کسی مصحف را بردارد و همین جور بخواند. اگر اینچنین بود مثل «لیکون لهم عدوا و حربا»17 میشد. ممکن نبود تلاوتی کنند همینطور علی العمیاء بدون سماع. حتماً باید بشنود و هر چه اقراء شده متواتر بین مسلمین باشد و در مصحف هم شاهدی از آن باشد؛ «یحتمله». این «یحتمله» را در مقدمه ابن جزری خواندیم.
والحمد لله رب العالمین
کلید: جزئیت بسمله، فضای قرائات، عدم تلازم فقه و قرائات، ابن شنبوذ، شیخ الطائفه و تعدد قرائات،
1 التبيان في تفسير القرآن نویسنده : الشيخ الطوسي جلد : 1 صفحه : 24
2 النمل30
3 الكافي- ط الاسلامية نویسنده : الشيخ الكليني جلد : 2 صفحه : 605
4 البقره5
5 الناس 6
6 النشر فى القراءات العشر نویسنده : ابن الجزري جلد : 1 صفحه : 340
7 تفسير العياشى (1/ 21)
8 الإحكام في أصول الأحكام لابن حزم (4/ 171)
9 لإحكام في أصول الأحكام لابن حزم (4/ 171)
10 تاريخ بغداد ت بشار (2/ 103)
11 تفسير القرطبي (1/ 81)
12 همان
13 كتاب موسوعة التفسير المأثور - المكتبة الشاملة، ج17،ص726
14 الفهرست (ص: 50)
15 همان
16 وسائل الشيعة، ج6، ص: 58
17 تصحيفات المحدثين (1/ 147)