بسم الله الرحمن الرحیم
تعدد قرائات؛ جلسه 111 2/11/1403
بسم الله الرحمن الرحیم
شیخ طوسی و قرائات – تواتر قرائات الی النبی ص – القرائة سنة متبعة – امسحوا برؤوسکم و ارجلکم - وَجَعَلَ مِنۡهُمُ ٱلۡقِرَدَةَ وَٱلۡخَنَازِيرَ وَعَبَدَ ٱلطَّـٰغُوتَۚ – آیه وضو – امسحوا برؤوسکم و ارجلکم – قرائت مجاز – قرائت مجموع علیه -
بحث ما در مسائل قرائات و انواعی است که مرحوم شیخ الطائفه فرمودند اصلح الوجوه است؛ پیرامون تطبیق آنها در مباحث زبان شناسی امروزی بود. بین این مسائل آقا ارسالی کرده بودند که دیدم خیلی نافع است راجع به فرمایش ایشان بحث بشود. فرمودند از کجا میگویی اینکه شهید اول فرمودند «لثبوت تواتر العشر» یعنی «لثبوت تواتر العشر الی رسول الله ص»، بلکه شاید منظور «لثبوت تواتر العشر الی عصر المعصومین» باشد. بحث خیلی خوبی بود. یکی-دو جلسه به این مشغول شدیم. در جلسه قبل هم این مطلب ماند که عبارت تهذیب مرحوم شیخ الطائفه را چطور معنا کنیم.
ببینید از مرحوم شیخ دو عبارت بود؛ با اینکه هشت-نه سال مشغول بودیم، این دو عبارت ذهن را در جمع بین همه مطالب، خیلی به خودش مشغول میکرد. اوائلی که به اینها مراجعه میکردیم، در فضایی که الآن هست و اساتید از قرائات میگویند، در فضای الآن ما و ذهنیت الآن ما، عبارت شیخ واضح بود. یعنی عبارت واضحی بود که ما را مشغول به فکر میکرد. یکی همان عبارت اول تبیان است. در مقدمه هر دو کتاب عظیم الشان تبیان و مجمع فرمودند معروف این است که «نزل علی حرف واحد ولکن اجمعوا بما شاء بین القراء». این یک عبارت از شیخ الطائفه بود. دیگری هم همین عبارت تهذیب بود. در ارسال آقا هم بود. دو صفحه «یک سؤال و چند جواب» عبارت ایشان را آورده بودیم.
ایشان فرمودند اگر این قرائات متواتر است، چطور چنین چیزی ممکن است که عالم بزرگی مثل شیخ طوسی یک برهه ای از عمرشان -طبق شواهدی که آوردیم قبل از تبیان- یک قرائتی که شما میگویید متواتر است را رد کنند و بگویند جایز نیست بخوانید؟! این چطور میشود؟! خب سؤال خوب و مهمی بود. نظیر این هم هست؛ نه فقط در بحث ما؛ در علوم قرآنی و کتب قرائات اینها را مفصل مطرح کردهاند. اگر برسم به برخی از آنها اشاره میکنم. مثلاً ابوعمرو بصری از خود قراء سبعه است، یک قرائت متواتر از سبعه را رد میکند و میگوید من حاضر نیستم این را بخوانم. از روز اول میگفتند که او رد کرده و گفته قبول ندارم. حالا در اشکالات بحث تواتر قرائات آنها را عرض میکنم.
فعلاً کلام شیخ الطائفه بحث ما است. بزنگاه کلام شیخ الطائفه در تهذیب را میخوانم. در تهذیب مطبوع حدود دوازده-سیزده صفحه میشود. بدون پاورقی شاید پنج-شش صفحه میشود. مرحوم شیخ در شش صفحه از کتاب بحث «ارجلَکم/ارجلِکم» را طول دادهاند. در استبصار اشارهای نکردهاند. در تهذیب طول دادهاند. خیلی مفصل تر از تبیان هم بحث کردهاند. شروع فرمایش ایشان در تهذیب از جلد اول، صفحه شصت و دو شروع میشود. در فدکیه صفحهای به نام «کلمات شیخ الطائفه راجع به قرائات» هست، مختصری از تهذیب را گذاشتهام. باید عبارات تبیان که شاید بیش از صد مورد است را پایین بروید؛ وقتی نقلیات از تبیان تمام شد، قبل از اینکه به ذیل صفحه برسید، حدود دوازده-سیزده صفحه از تهذیب مطلب آوردهام. مواضعی که مقصود بوده را رنگی کردهام. پس از صفحه شصت و دو تا صفحه هفتاد و پنج به این قسمت مربوط میشود. در سیزده صفحه بحث مرحوم شیخ راجع به این مسأله است.
آن چه که آقا فرمودهاند و خیلی پر رنگ است و عرض کردم جلوترها میدیدیم، در صفحه هفتاد است. فرمودند:
فإن قيل فأين أنتم عن القراءة بنصب الأرجل و عليها أكثر القراء و هي موجبة للغسل و لا يحتمل سواه قلنا أول ما في ذلك أن القراءة بالجر مجمع عليها و القراءة بالنصب مختلف فيها لأنا نقول إن القراءة بالنصب غير جائزة و إنما القراءة المنزلة هي القراءة بالجر و الذي يدل على ذلك
188- 37- ما أخبرني به الشيخ أيده الله تعالى قال أخبرني أحمد بن محمد عن أبيه عن أحمد بن إدريس و سعد بن عبد الله عن محمد بن أحمد بن يحيى عن أبي عبد الله عن حماد عن محمد بن النعمان عن غالب بن الهذيل قال: سألت أبا جعفر ع عن قول الله عز و جل- و امسحوا برؤسكم و أرجلكم إلى الكعبين على الخفض هي أم على النصب قال بل هي على الخفض. و هذا يسقط أصل السؤال ثم لو سلمنا أن القراءة بالجر مساوية للقراءة بالنصب من حيث قرأ بالجر من السبعة- ابن كثير و أبو عمرو و حمزة و في رواية أبي بكر عن عاصم و النصب قرأ به نافع و ابن عامر و الكسائي و في رواية حفص عن عاصم لكانت أيضا مقتضية للمسح لأن موضع الرءوس موضع نصب بوقوع الفعل الذي هو المسح عليه و إنما جر الرءوس بالباء…1
«فإن قيل فأين أنتم عن القراءة بنصب الأرجل»؛ «ارجلَکم» هم هست. «و عليها أكثر القراء و هي موجبة للغسل و لا يحتمل سواه».
«قلنا أول ما في ذلك أن القراءة بالجر مجمع عليها و القراءة بالنصب مختلف فيها لأنا نقول إن القراءة بالنصب غير جائزة و إنما القراءة المنزلة هي القراءة بالجر و الذي يدل على ذلك ما أخبرني به »؛ منظورشان شیخ مفید است « الشيخ أيده الله تعالى »که در زمان حیات شیخ بوده است.
«قال: سألت أبا جعفر ع عن قول الله عز و جل- و امسحوا برؤسكم و أرجلكم إلى الكعبين على الخفض هي أم على النصب قال بل هي على الخفض»؛ این روایت از ناحیه اهل البیت در «ارجلِکم» است.
«و هذا يسقط أصل السؤال»؛ اصل سؤال این بود که شما با قرائت نصب میخواهید چه کار کنید؟! امام فرمودند به جر بخوانید، لذا اصل سؤال را ساقط میکند.
« ثم لو سلمنا أن القراءة بالجر مساوية للقراءة بالنصب من حيث قرأ بالجر من السبعة » ببینید با فضایی که بهخصوص امروزه داریم، دلالت عبارت شیخ خیلی روشن به ذهن میآید. «القرائة المنزله» به چه معنا است؟ یعنی قرائتی که منزله هست بین این قرائات که هست گم است. اینجا روایت داریم که حضرت تصریح کردند و قرائت منزله را فرمودند. مطابق همان حرف واحدی است که صحبتش بود. «ولایجوز القرائة بالنصب»؛ اصلاً جایز نیست به نصب بخوانیم چون امام قرائت منزله را تعیین کردهاند. خب دلالت این عبارت تقریباً مشکلی ندارد. شیخ در اینجا به این صورت میگویند. طبق حرف واحد دارند قرائت منزله را بیان میکنند. خب این عبارت تهذیب است که آقا هم فرمودند.
اما بعد از اینکه هفت-هشت سال در فضای قرائات بحث کردیم و فضای زمان مرحوم شیخ را به دست آوردیم، ذهنیتی که ما از مرحوم شیخ داشتیم بهخاطر فراموشی زمینه صدور روایت حرف واحد، همه این ذهنیتها عوض شد. هر چه شواهد پیدا کردیم دیدیم اینها برای شیخ الطائفه محو نشده بود، همه اینها را میدانستند، درسش را خوانده بودند. فضای ذهنی شیخ برای من طلبه خیلی تفاوت کرد. وقتی شواهد پیدا کردیم به فضای زمان شیخ نزدیک شدیم.
خب حالا با این چیزی که در ذهن من طلبه هست، زیر بعضی از کلمات خط میکشیم تا وقتی به منزل رفتید تأمل کنید. مرحوم شیخ سیزده صفحه فرمایش فرمودهاند. من از تبیان شاهد آن را میآورم. در تبیان جلد سوم، صفحه پانصد و هفتاد و دو. یک عبارت کلیدی بسیار راهگشا هست برای آن ذهنیتی که مرحوم شیخ در قرائات دارند.
ببینید آن چه که قرائات را جایز میکند، این است که مجمع علیه باشد. همه قبول داشته باشند. این یک ضابطه کلی در قرائات است. همه قبول داشته باشند. پس قرائتی که مختلف فیه است و همه قبول ندارند، به درد نمی خورد. این عبارت را ببینید؛ خیلی جالب است. یعنی هر چه بروید و برگردید، میبینید از حیث قوت دلالت و مقصود شیخ نمیتوانید هیچ کاریش کنید. ذیل آیه شریفه سوره مبارکه مائده است؛ «قُلۡ هَلۡ أُنَبِّئُكُم بِشَرّ مِّن ذَٰلِكَ مَثُوبَةً عِندَ ٱللَّهِۚ مَن لَّعَنَهُ ٱللَّهُ وَغَضِبَ عَلَيۡهِ وَجَعَلَ مِنۡهُمُ ٱلۡقِرَدَةَ وَٱلۡخَنَازِيرَ وَعَبَدَ ٱلطَّـٰغُوتَۚ أُوْلَـٰئِكَ شَرّ مَّكَانا وَأَضَلُّ عَن سَوَآءِ ٱلسَّبِيلِ»2.
فرمایش مرحوم شیخ الطائفه در همین «عبد الطاغوت» است. در همین جلد سوم، صفحه پانصد و هفتاد و دو شروع میکنند به گفتن قرائت قراء، اول قرائت حمزه را میگویند که «عَبُدُ الطاغوتِ» خوانده است. بعد باقی قراء سبعه را میگویند که «عَبَدَ الطاغوتَ» است. همینی است که ما الآن میخوانیم. بعد اقوال دیگر را میآورند. بعد میفرمایند: «لایقرأ بشیء من ذلک». یعنی از غیر از آن هایی که اول گفتند. بعد مطالبی را دارند تا اینجا که عرض میکنم: «و قال الطبري عن بريدة الاسلمي انه قرأ (عابد الطاغوت)»3؛ به بیان مرحوم آقای مصطفوی «عابد» یعنی حالت طولانی شدن. بعد میفرمایند: «فهذه ثمانية أوجه«؛ در «عبد الطاغوت» هشت قرائت آمده است. «لكن لا يقرأ إلا بقرائتين أو ثلاثة»؛ چرا؟! چرا «الا بقرائتین او ثلاثه»؟! «لان القراءة متبوعة»؛ قرائت سنت متبعه است، نمیتوانیم هر جا رسیدیم از خودمان بخوانیم. سنت است. باید اتباع نقل بکنیم. پس دو یا سه تا از آنها بیشتر قرائت نیست. «لان القراءة متبوعة يؤخذ بالمجموع عليه«؛ یعنی آن چه که همه قبول دارند قرائت متبوع میشود.
میگوییم شما میگویید بالمجموع علیه، بعد سه تا را میگویید؟! هر کدام از اینها که مجموع علیه نیست! چرا، ریخت آن سه تا در فضا طوری است که مورد اختلاف مسلمین نیست. چون همه قراء مشهوره را قبول داشتند. اصلاً در ذهن شیخ نیست که «بالمجموع علیه» یعنی یکی. «یقرأ بالقرائتین او ثلاثه لان القرائة متبوعة یوخذ المجموع علیه». این کلمه «مجموع علیه» در اینجا برای فهم عبارت تهذیب مرحوم شیخ خیلی اهمیت دارد.
شاگرد: «مجموع علیه» یعنی همان سبعه و طرقش را هم در نظر گرفته؟
استاد: کلمه «تواتر القرائات» در کتب شیخ و در تبیان نداریم. یک جا که ابوحنیفه را رد کردهاند کلمه «تواتر القرآن» را گفتهاند ولی ایشان «تواتر القرائات» ندارند. «قرائتان صحیحتان/ قویتان/ مشهورتان» و امثال اینها را دارند. دارند، ولی کلمه «تواتر» در تبیان نیست. همین کلمه «بالمجموع علیه» است.
از چیزهای جالب این است که در مجمع البیان همین «عبد الطاغوت» را وقتی وجوهش را میفرماید، میفرمایند: «فهذه عشر قراءات»، یعنی یک قرائت را نسبت به تبیان اضافه میکند. بعد میفرمایند: «اثنتان منها في السبعة»؛ سبعه ای که بین القراء جایز است و در اول مقدمه مجمع گفتند، دو تا قرائت از آنها در اینجا هست. اولی قرائت حمزه است و دومی هم باقی قراء دارند؛ شش نفر از قراء است. بلکه در عشره هم فقط حمزه است که به این صورت قرائت کرده است. البته عشره را تازه نگاه نکردهام.
پس عرض کردم میفرمایند ده تا قرائت هست که دو تا از آنها در سبعه هست. پس اینکه شیخ فرمودند «یوخذ بالمجموع علیه»، دو تا از آنها در سبعه است؛ «اثنان» را اول میگویند، بعد میگویند «او ثلاثه». این را باید بررسی کنیم. یعنی یک کار قرائتی تخصصی بکنیم. اینجا از جاهای مهم تبیان است. شیخ روی ضوابطی که در ذهن شریفشان از قرائات واضح بوده، چرا «او ثلاثه» را میگویند؟ آن سومی کدام است که در تبیان میخواهند بگویند جایز است؟ این را باید بررسی کنیم. در جلسه قبل عرض کردم خیلی از اینها خودش یک مقاله میشود. یعنی همین «او ثلاثه» شیخ را اگر بخواهید روشن کنید، با همه چیزهایی که از فضای تبیان و فرمایشات شیخ میدانیم، یک مقاله عالی میشود.
بنابراین شیخ میفرمایند «بالمجموع علیه»، این یک ضابطه است.
شاگرد: منظور از «مجموع علیه» چه شد؟
استاد: «مجموع علیه» یعنی آن چه که مخالف ندارد. اختلاف قرائات منظور نیست، بلکه اختلاف بهمعنای رد منظور است. ما یک اختلاف قرائات داریم که بهمعنای مختار القرائه است. اختلاف القرائات بهمعنای اختیار القرائات را که شیخ مشکلی ندارند. آن چه که میگویند باید «مجموع علیه» باشد، یعنی قرائتی که کسی آن را رد نکند.
شاگرد: یعنی بین هفت تا و ده تا باشد؟
استاد: نه، باز منظورشان این نیست. اوسع از این است. حالا در تهذیب ببینید تا روشن بشود. با این توضیحی که عرض کردم حالا برگردیم. از اول تهذیب نگاه کنیم.
شاگرد2: کلمه متبوع هم ناظر به روایت است؟
استاد: در جاهای دیگری هم دارند. من بالای صد مورد از تبیان آوردهام. یعنی «سنة متبعه»، «سنة متبوعة». یعنی ما حق نداریم خودمان از جیبمان قرائت در بیاوریم. چند جا است که باید نگاه کنیم.
(۱۸:۳۴) اختیار القرائة – امسحوا برؤوسکم و ارجلکم – احتجاج القرائات- مسح پا در وضو – بطلان وضوی اهل سنت- قرائات قراء – فتاوای فقهاء – آیه وضو – مسح رجلین – غسل رجلین -
کلمات مرحوم شیخ، جلد سوم، از صفحه شصت و دو شروع میشود. جالب این است که میفرمایند:
فإن قال قائل قد مضى في كلامكم أن المسح على الرجلين هو الفرض و مخالفوكم يدفعونكم عن ذلك و يقولون إن ذلك بدعة و إن الفرض هو الغسل دون المسح فما دليلكم عليهم قيل له دليلنا عليه قوله تعالى- يا أيها الذين آمنوا إذا قمتم إلى الصلاة فاغسلوا وجوهكم و أيديكم إلى المرافق و امسحوا برؤسكم و أرجلكم إلى …4
«فإن قال قائل…»؛ شما میگویید مسح کنید، شیعه میگویند مسح کنید، و حال اینکه در کلام خدای متعال «و ارجلَکم» آمده است!
«قيل له دليلنا عليه قوله تعالى يا أيها الذين آمنوا إذا قمتم إلى الصلاة فاغسلوا وجوهكم…»؛ آیه را مطرح میکنند و بعد میگویند ما شیعه که مسح را میگوییم، از خودمان نمیگوییم. لذا شواهد بسیار متعددی را از روایات اهل البیت علیهمالسلام میآورند دال بر اینکه حکم شرعی مسح است.
نگاه کنید چند سال پیش اختلاف قرائات بهمعنای اختیار القرائات را چند سال پیش خواندیم. ابن جزری در النشر گفت تفاوت قرائات با فتوای فقها این است: وقتی فقها میگویند فتوا این است یعنی غیرش غلط است. به خلاف قراء که وقتی میگویند مختار من این است، نمیگوید غیرش غلط است؛ بلکه میگوید آن هم درست است ولی مختار من این است. این تصریح ابن جزری بود. کاملاً توضیح داد.
الآن شیخ در اینجا در چه مقامی هستند؟ در مقام مختار القرائه هستند؟ یا در مقام تبیین حکم فقهی وجوب مسح هستند؟ اینجا بحث فقهی است. یعنی این رنگ را دارد که اگر پایت را بشویی، وضو باطل است. حاج آقا نسبت به اقتداء به آنها در کلماتشان این را اضافه میکردند؛ میگفتند چطور باید اقتداء کنیم درحالیکه پایشان را شستهاند؟! وضوئی که با پای شسته است، چطور میخواهید به آنها اقتداء کنید. خب نظر ایشان این بود که نمیتوانیم اقتدا کنیم. باید در دلش قرائت را بخواند و احکام نماز فرادی را مراعات کند. در جامع المسائل هم هست.
منظور اینکه بحث فقهی است. یعنی در بحث فقهی می خواهیید بگویید وقتی غسل رجل شد، وضو باطل است. اینجا است که اصلاً کلام شیخ سر مختار القرائه نیست، بلکه کلامشان سر این است که میخواهند یک حکم را جا بیاندازند. آن هم دلیل میآورد و میگوید «ارجلَکم» یعن غسل، شیخ میخواهند مقابله کنند. فضا را در نظر بگیرید.
در اینجا روایات مفصلی میآورند که دال بر این است که مسح شیعه درست است و غسل باطل است. بعد در صفحه شصت و شش خبری را میآورند و میفرمایند این خبر، «محمول علی التقیه». بعد میفرمایند:
فإن قال قائل ما أنكرتم أن يكون ما اعتمدتموه في الآية من القراءة بالجر لا يوجب المسح و إنما يفيد اشتراك الرجل بالرأس في الإعراب لا أن يوجب اشتراكهما في الحكم فيكون ذلك على المجاورة5
بعد بحث را در این میبرند و میگویند شما مدام به «ارجلِکم» استشهاد کردید که قرآن است، خب ما هم میگوییم «ارجلِکم»، ولی «ارجلِکم»ای که با غسل سازگار است؛ آن هم بالمجاوره است. «وَٱمۡسَحُواْ بِرُءُوسِكُمۡ وَأَرۡجُلِكُم»؛ جر آن بهخاطر مجاورت است، نه اینکه به این معنا باشد که سر «ارجلِکم»، «و امسحوا» در بیاید.
شاگرد: در اینجا فاصل هست.
استاد: ببینید اگر بحث را سر اینها ببریم آن چه که مقصود است میماند. میخواهم خودتان هر چقدر خواستید تهذیب را ببینید. من آن نکات را عرض میکنم.
شاگرد2: نباید برعکس باشد؟ ما بهدنبال این هستیم که اگر به نصب هم باشد، باز با مسح میسازد.
استاد: نه، به آن بعداً میرسیم.
ایشان اول میگویند قرآن مسح را میگوید و روایات اهل البیت هم برای آن مفصل هست. من از آنها رد شدم و به صفحه شصت و هفت رسیدم. ایشان از صفحه شصت و دو بحث می کنند، الآن در صفحه شصت و هفت یک دفع دخل میکنند. میگوید خیلی خب قرآن «و ارجلِکم» است، اما از کجا میگویید که «ارجلِکم» بهمعنای مسح است؟! «ارجلِکم» بالمجاوره یعنی غسل. آن طرف این اشکال را میکند. ایشان میگویند: «قلنا هذا باطل من وجوه أحدها أنه لا خلاف بين أهل العربية في أن الإعراب بالمجاورة لا يتعدى إلى غيرها». وجه اول و دوم و سوم را میگویند. اول مقصود من روشن بشود و در ذهنتان بیاید. چون در استظهار و درک فضای ذهنی ایشان بسیار مهم است. بعد میفرمایند:
قلنا أول ما يبطل هذا الكلام أنه ليس جميع القراء على جر- حور عين بل أكثر قراء السبعة على الرفع6
طرف مقابل شاهدی از مجاوره میآورد و میگوید: «بأكواب و أباريق إلى قوله و حور عين فخفضهن بالمجاورة»؛ خب «حورٍ عین» چطور بالمجاوره جر گرفته، اینجا هم «وامسحوا برئوسکم و الرجلِکم» میشود. لذا مثل «حورٍ عین» اینجا هم جر گرفته است، و حال اینکه بر مسح دلالتی ندارد. حالا شیخ جواب میدهند:
«أول ما يبطل هذا الكلام أنه ليس جميع القراء على جر حور عين»؛ زیر کلمه «جمیع» خط بکشید. ایشان روی «جمیع» تأکید دارند. «یؤخذ بالمجموع علیه» جایی که میخواهی بحث کنی، اگر میخواهی شاهدی بیاوری که حرف او را رد کنی، باید مجموع علیه باشد. لذا در اینجا چون جمیع نخواندهاند، مجموع علیه نیست و ما میتوانیم از جر شانه خالی کنیم. ببینید از مجموع علیه بودن دارند شاهد میآورند تا قبول نکنند.
خب شیخ نمیدانند همه جا لازم نیست، جمیع القراء باشد؟! تبیان شما که از این موارد پر است! ایشان میخواهند تأکید کنند که ضابطه است.
شاگرد: چون بحث فقهی است.
استاد: چون بحث فقهی است و میخواهد ضابطه باشد، باید در کار مخالفی نباشد.
«بل أكثر قراء السبعة على الرفع»؛ ببینید نمیگویند جمیع قراء سبعه، یعنی در قراء سبعه «حورٍ عین» را قبول دارند. اینجا هم از جاهای جالب تبیان است. یعنی با اینکه میگویند اکثر القراءالسبعه، ولی میگویند جمیع نیستند. یعنی قراء سبعه هستند اما وقتی محل اختلاف شد، آن هم اختلاف فقهی، ما میتوانیم با سبعه هم به میدان آنها برویم. چرا؟ چون یکی از آنها فضای فقه است.
تا آن جا که در صفحه هفتاد میفرمایند…؛ اصل کاری مقصود ما است.
فإن قيل ما أنكرتم أن يكون القراءة بالجر تقتضي المسح إلا أنه متعلق بالخفين لا بالرجلين و إن كانت القراءة بالنصب توجب الغسل المتعلق بالرجلين على الحقيقة و يكون الآية بالقراءتين مفيدة لكلا الأمرين قلنا الخف لا يسمى رجلا في لغة و لا شرع كما أن العمامة لا تسمى رأسا و لا البرقع وجها فلو ساغ حمل ما ذكر في الآية من الأرجل على أن المراد به الخفاف لساغ في جميع ما ذكرناه فإن قيل فأين أنتم عن القراءة بنصب الأرجل و عليها أكثر القراء و هي موجبة للغسل و لا يحتمل سواه قلنا أول ما في ذلك أن القراءة بالجر مجمع عليها و القراءة بالنصب مختلف فيها لأنا نقول إن القراءة بالنصب غير جائزة و إنما القراءة المنزلة هي القراءة بالجر و الذي يدل على ذلك ما أخبرني به الشيخ أيده الله تعالى قال أخبرني أحمد بن محمد عن أبيه عن أحمد بن إدريس و سعد بن عبد الله عن محمد بن أحمد بن يحيى عن أبي عبد الله عن حماد عن محمد بن النعمان عن غالب بن الهذيل قال: سألت أبا جعفر ع عن قول الله عز و جل- و امسحوا برؤسكم و أرجلكم إلى الكعبين على الخفض هي أم على النصب قال بل هي على الخفض.
و هذا يسقط أصل السؤال ثم لو سلمنا أن القراءة بالجر مساوية للقراءة بالنصب من حيث قرأ بالجر من السبعة- ابن كثير و أبو عمرو و حمزة و في رواية أبي بكر عن عاصم و النصب قرأ به نافع و ابن عامر و الكسائي و في رواية حفص عن عاصم لكانت أيضا مقتضية للمسح لأن موضع الرءوس موضع نصب بوقوع الفعل الذي هو المسح عليه7
«فإن قيل»؛ شما هر دو قرائت را بیاورید؛ شما قرائت جر را گفتید، خب دو قرائت را داریم؛ «ارجلِکم» و «ارجلَکم» را بیاورید. «ارجلَکم» فقط غسل را میرساند، «ارجلِکم» هم با مجاورت درست میشود.
«…يكون الآية بالقراءتين مفيدة لكلا الأمرين»؛ میگویند مثلاً مسح آن برای خف است و غسل آن برای پا است.
شیخ جواب میدهند: «قلنا الخف لا يسمى رجلا في لغة و لا شرع»؛ در آیه «ارجل» دارد، چه کسی به کفش، پا میگوید؟! مسح پا بکنید نه مسح کفش! این را جواب میدهند و به بزنگاه مطلب میرسند:
«فإن قيل فأين أنتم عن القراءة بنصب الأرجل»؛ شما که تا حالا از قرائت «ارجلِکم» دفاع کردهاید، دفع دخل کردهاید، خب ما که قرائت «ارجلَکم» را هم که داریم! آن را میخواهید چه کار کنید؟! ببینید اینجا است که شیخ ضوابط قرائات را اعمال میکنند. میگویند اولاً بحث فقهی است و چون قرائت نصب مختلف فیه است ولی جر را همه قبول دارند، قبول میکنیم؛ بالمجموع علیه.
«قلنا أول ما في ذلك»؛ اول، یعنی اولین چیزی که در مقام بحث جلو میاندازیم تا بتوانیم گام های استدلالی را برای بحث فقهی طرف مقابل تضعیف کنیم.
«اول ما فی ذلک أن القراءة بالجر مجمع عليها»؛ چطور مجمع علیها است؟! چون شیعه و سنی جر را قبول دارند؛ شما جر را قبول دارید، ما هم قبول داریم. این مجمع علیها شد.
شاگرد: از باب فقهی.
استاد: مجمع علیها از باب حکم فقهی یعنی در اینکه این قرائت است و مشکلی هم ندارد. پس یوخذ بالمجموع علیه.
شما میگویید خب نصب هم که هست؟! میگویند از ائمه خودمان روایتی داریم که جر است. یعنی یکی مورد اختلاف است که نصب است، یکی مورد اتفاق ما شیعه و سنی است که جر است. بعد میگویند خب نصب هم که هست! میگویند نه، از ائمه خودمان برایمان جر وارد شده است. پس ما حق داریم در اینجا با روایت خودمان از فتوای خودمان در بحث فقهی که مبتنیبر قرائت نصب است، فاصله بگیریم. خب وقتی با این مبنا از آن قرائت فاصله گرفتیم، دیگر نمیتوانیم علیه ما احتجاج به قرائت نصب کنید. ببینید حال محاجّه دارد. میگویند شما میخواهید با قرائت نصب علیه ما محاجه کنید، درحالیکه دیگری مجمع علیه است.
شاگرد: مجموع علیه یعنی هم شما و هم ما قرائت میکنیم یا در فتوا مجمع علیه است؟
استاد: نه، ایشان از فتوا دفاع میکنند ولی برای دفاع از فتوا چون یکی از آنها درست است، اینجا است که قرائت نصب را در اولین گام رد میکنند. چرا؟ با این اتخاذ که «یوخذ بالمجموع علیه». مجموع علیه در مانحن فیه جر است.
شاگرد: مجموع علیه در اینجا به چه معنا است؟
استاد: مجموع علیه در قرائت. الآن هم تصریح میکنند. توضیحات شیخ رسا است.
«اول ما فی ذلک أن القراءة بالجر مجمع عليها و القراءة بالنصب مختلف فيها لأنا»؛ یعنی ما شیعه حدیث خاص داریم. «نقول إن القراءة بالنصب غير جائزة»؛ چرا نزد ما غیر جایز است؟! چون قرائتی را جایز میگوییم که مشهور قراء آورده باشند. مجموع علیه باشد، لذا چون ما مخالف نصب هستیم پس مجموع علیه نیست و پس جایز نیست.
با این توضیح من معلوم میشود که ایراد علامه مجلسی به ایشان وارد نیست. علامه مجلسی در ملاذ الاخیار فرمودهاند جناب شیخ این چه حرفی است؟! با یک خبر واحد میخواهید اجماع شیعه بر جواز قرائات سبع را زیر سؤال ببرید؟! میگویند شما نمیتوانید با یک حدیث آنها را زیر سؤال ببرید. ولی اگر شما ذهنیت شیخ را ببینید، میفهمید که اصلاً شیخ نمیخواهند اینها را بگویند. اصلاً ایراد علامه مجلسی به ایشان وارد نیست. ایشان میگویند طبق ضابطه، چه قرائتی بین قراء جایز است؟ آن قرائتی که مجموع علیه باشد. درحالیکه اینجا مجموع علیه نیست. ما قرائت نصب را قبول نداریم. شما میگویید اکثر القراء، درحالیکه ما اکثر القراء را قبول نداریم. اتفاقا آن چه که مجموع علیه است و قبول است، جر است. نصب مختلف فیه است، چون مختلف فیه است، ضابطه جواز القرائه را ندارد.
شاگرد: در اینجا حدیثی دارد آن را مختلف میکند، و الا که قرائات مختلف نیست. مثلاً قاری دیگر میخواهد بگوید این قرائت را قبول ندارم؟
استاد: شیخ میخواهند بگویند الآن چون حدیث داریم پس دلیل داریم . میفرمایند:
«و إنما القراءة المنزلة»؛ اینجا از کلمه منزله استفاده میکنند. یعنی اگر ما قرائت نصب را نپذیرفتیم، و ضابطه را هم تنها قرائت جایزه و مجموع علیه دانستیم، قرائت نصب غیر جایز میشود. جایز، ضابطه دارد، باید مجموع علیه باشد.
شاگرد: در نهایت میخواهند بگویند قرائت نصب جایز نیست؟
استاد: نه، دارند استدلال میکنند؛ میفرمایند «اول ما فی ذلک». چند لحظه صبر کنید الآن عبارتشان واضح میشود.
«اول ما فی ذلک» این است که وقتی اختلاف شد، ضابطه قرائت این است که جواز را از نصب میبرد. چون ما روایت داریم. بعد فرمودند:
«و الذي يدل على ذلك»؛ نفرمودند الذی یدل علی ذلک روایة حرف واحد، اینجا خیلی جایش بود که از حرف واحد اسم ببرند. چون ایشان تلقی دیگری از روایت حرف واحد دارند. اینجا میگویند روایت خاصه داریم که امام جر را تعیین کردهاند. لذا مختلف فیه میشود. ما هم که فقط مسح را میگوییم، غسل را که قبول نداریم. پس نصب مختلف فیه میشود لذا ضابط جواز القرائة را ندارد. ضابط قرائت، مجمع علیه است.
بعد روایت را میآورند و میگویند:
«و هذا يسقط أصل السؤال»؛ ببینید دارند استدلال و محاجه میکنند. وقتی ما روایت داریم که فقط جر است، آن قرائتی که شما میگویید اصلاً ضابط جواز را ندارد چون مختلف فیه است. ضابطه جواز قرائت مجموع علیه بودن است.
(۳۵:۰۷) امسحوا برؤوسکم و ارجلکم – تساوی قرائات – شیخ طوسی و تواتر قرائات – مسح پا در وضو – قرائت بالمجاز – قرائت جایزة – القرائة متبوعة یؤخذ بالمجموع علیه – لقنها الجائز – شیخ طوسی و اختیار القرائة – مسح رجلین – غسل رجلین – آیه وضو – انکار معوذتین – قرائت ابن مسعود – لقنها الجایز – قرائت با خبر واحد -
«ثم لو سلمنا أن القراءة بالجر مساوية للقراءة بالنصب»؛ او اکثر را گفت، ایشان فرمودند ما قبول نداریم. چون مختلف فیه است، ضابطه جواز را که مجموع علیه است را ندارد. او گفت اکثر القراء، ایشان میفرمایند اکثر چیست؟! اصلاً این اکثر، ضابط را ندارد. ضابط این است که مجموع علیه باشد، نه مختلف فیه. ما شیعه با این قرائت مخالفیم. وقتی مختلف فیه شد ضابط جواز را ندارد.
بعد میگویند: «لو سلمنا أن القراءة بالجر مساوية للقراءة بالنصب»؛ تساوی به چه معنا است؟ یعنی اگر تساوی شد، ضابط جواز را میآورد و مجموع علیه میشود. مجموع علیه در فضای قرائتی که نمیتوانید کاریش کنید. هر دوی آنها الجایز میشوند. قبلش گفتند چون مختلف فیه است، غیر جایز است. اما اگر تساوی قرائات را فرض بگیریم؛ یعنی «سلّمنا»ای که ضابط جواز را دارد. ضابط جواز چیست؟ تساوی در قرائت است. یعنی آن وقت است که ایشان میفهمند دیگر آن روایت مانعی ندارد. اگر تساوی قرائات را پذیرفتیم، فرمایش امام مختار الامام علیهالسلام میشود. یعنی کاملاً در فضای قرائات، عبارت شیخ واضح جلو میرود. میگوید اول که اختلاف شد، من قبول ندارم. اگر بگوییم جر و نصب در فضای قرائات مساوی است، یعنی ضابط مجموع علیه بودن را داشته باشند -مثل تبیان که فرمودند اثنان او ثلاث- اینجا هم تساوت القرائتان.
شاگرد: یعنی بیان امام دیگر حکم فقهی نیست، امام مختار را میگویند.
استاد: مختار را دارند می گویند ؛احسنت. اگر بگوییم هر دو قرائت مساوی هستند، یعنی کلٌ منهما مجموع علیه، مجمع علیه، دیگر مورد اختلاف نیست؛ وقتی تساوی شد، دیگر در مقابل تساوی نمیتوانید بگویید مختلف فیه است. او اکثر را گفت، اینجا میگویند اکثر که نیست هیچ، مختلف فیه است. گام دوم این است که اکثر نیست ولی «لو تساوت»؛ یعنی هر دو مجموع علیه شد، لذا میگوییم جایز القرائه هستند و تساوی دارند، همه ضوابط را دارد ولی شما از کجا میگویید دلالت «ارجلَکم» بر غسل است؟! لذا شروع به بحث میکنند.
نکته این است که در استدلال، حرف طرف مقابل را رد میکنند. حرف طرف دو مؤلفه داشت؛ مؤلفه اولش این بود: «فإن قيل فأين أنتم عن القراءة بنصب الأرجل و عليها أكثر القراء و هي موجبة للغسل و لا يحتمل سواه»؛ نگاه کنید، دو مؤلفه است. میگویند اکثر قراء نصب را میگویند، وقتی هم نصب آمد اصلاً احتمال مسح در آن نیست. شیخ دارند قدم به قدم و کلمه به کلمه جلو میروند. چون استدلال و محاجه است. اول میگویند گفتی اکثر القراء، درحالیکه قضیه برعکس است. تو که اکثر القراء میگویی، ما میگوییم قرائت جر مجموع علیه است و نصب مختلف فیه است.
شاگرد: بالأخره در قراء سبع نصب داریم. پس ایشان در مجموع علیه کاری به قراء سبع ندارد.
شاگرد2: شما میفرمایید آن حدیث را گاهی به این معنا میگیریم که تخطئه قرائت میکند، اگر این جور باشد ما با شما اختلاف داریم، پس یک قرائت مجموع علیه نداریم، اما گاهی حدیث را بهمعنای مختار میگیریم، یعنی اگر بهمعنای مختار باشد در قرائات سبع اختلاف نداریم.
استاد: چون دارند حکم فقهی میگویند به این صورت است؛ در حکم فقهی یا غسل مبطل هست یا نیست.
شاگرد: اگر فرمایش ایشان را تصدیق کنید به این معنا است که یک جاهایی قرائت قراء سبع فایدهای ندارد چون امام تخطئه کردهاند.
استاد: بله. دو مورد است که شیخ در میافتند. یکی از آنها در بسم الله است. با اینکه شیخ قراء سبعه را قبول دارند، ولی وقتی در ابتدای تبیان وارد میشوند میگویند ما قبول نداریم که بتوان بسم الله را نخواند، کما اینکه برخی از قراء نخواندهاند.
شاگرد: پس تواتر سبعی که مطرح است، چه میشود؟
استاد: اینکه چه میشود، یکی از بحثهای ما است. مثلاً انکار معوذتین توسط ابن مسعود از اشکالات است. میگویند چطور ممکن است که شما بگویید متواتر است، بعد صحابی بزرگی مثل ابن مسعود بگویند من قبول ندارم که معوذتین از قرآن باشد؟! این قدر هم در آن زمان داغ بوده، در روایات شیعه هست: «إن ابن مسعود كان يمحو المعوذتين من المصحف، فقال (عليه السلام): «كان أبي يقول: إنما فعل ذلك ابن مسعود برأيه، و هما من القرآن»8. یعنی آن زمان این جور معروف بود. در روایات فریقین آمده است. خب میگویند چه طور میشود؟! آنها را سر جایش عرض میکنم.
در خود ابوعمرو بن علا هم که تواتر را انکار کرده، فضای کیفیت شکلگیری تواتر و مراتب تواتر مهم است؛ همچنین آن چه که در میان بزرگان علماء شیعه در «لقنها الجایز» است، مهم است. اگر مهریه زنش را تعلیم قرائت قرار بدهد، منظور از «لقنها الجایز» چیست. این جایز، یک فضا و یک اصطلاحی بین قراء است.
وقتی مرحوم شیخ در اینجا درگیری فقهی دارند، میخواهند طبق آن فضا و پارادایم هایی که بین قراء هست، محاجّه کنند. میگویند تو چه میگویید قرائت نصب تنها دال بر غسل است؟! اولاً اینکه اکثر القراء نیست، بلکه برعکس است. شما و ما هر دو جر را قبول داریم ولی نصب را ما قبول نداریم. چون روایت داریم که حضرت فرمودند «خفض» است.
شاگرد: از قرائات سبع است، چرا قبول نداریم؟!
شاگرد2: یعنی چطور میشود که از نظر فضای قرائات، قرائت باشد ولی از نظر فقهی درست نباشد؟!
شاگرد: اگر قرار است با کلام قراء صحبت کنیم نمیتوانیم بگوییم ما یک روایتی داریم که این را قبول ندارد.
استاد: ببینید ابن مجاهد قرائات سبع را آورده است. یعنی از واضحات فضای قرائات بوده که کسی روی سبع ابن مجاهد قسم نخورده است.
شاگرد: عبارت آوردید که اسناد در سبع دارد. یعنی بالأخره در فضای قرائات هست.
استاد: من حرفی ندارم.
شاگرد: اما در فضای قرائات یک دفعه بگویند ما یک خبر واحدی داریم که یکی از آنها را کنار گذاشته است.
استاد: آن جلد را هم آورده بودم تا بخوانم. باز روی عبارت شیخ تأمل کنید.
(۴۲:۵۷)خِتٰمُهُۥ مِسۡك – رسم المصحف – تعاضد رسم و قرائات -
دیشب جایی بودم؛ محفلی از قراء بودند و داشتند قرائات این قراء مصری مثل عبدالباسط و … را پخش میکردند. یک جا دیدم این قاری «وَقَالَتۡ هَيۡتَ لَكَ»9، «هئتَ لک/هِیتُ لک»؛ پنج-شش قرائت را یک جا خواند. بعد آمد «يُسۡقَوۡنَ مِن رَّحِيق مَّخۡتُومٍ، خِتٰمُهُۥ مِسۡك»10، برگشت و دوباره خواند «يُسۡقَوۡنَ مِن رَّحِيق مَّخۡتُومٍ، خٰتَمُهُۥ مِسۡك». شاید جلوتر هم عرض کردم ولی به ذهنم آمد دوباره خدمت شما بگویم. ببینید یکی از موارد یادداشت کردنی است.
اول قرائات عشر را می گویم؛ در قرائات عشر هجده راوی از نه قاری عشر، همه «ختامه مسک» گفته اند. یکی از قراء سبعه که جزء عشره است، کسائی است. هر دو راوی کسائی از او «خاتَمه» نقل کرده اند. یک راوی شاذ هم از خود کسائی «خاتِمه» دارد. چیزی که یادداشت کردنی است، این است: از موارد خیلی روشنی که رسم المصحف میزان داشته، همین جا است.
ببینید در رسم المصحف آمده «وَلَٰكِن رَّسُولَ ٱللَّهِ وَخَاتَمَ ٱلنَّبِيِّـنَ»11، «خاتم» را با الف نوشته اند. «خاتم النبیین» را نمی توانیم «خِتام النبیین» بخوانیم. چون در رسم «خاتم» نوشته اند. اما در «خِتمُهُۥ مِسۡك» در رسم المصحف «ختمه» است. یعنی برای قاری این مجال را گذاشته تا «خاتمه» یا «خِتامه» بخواند.
(۴۵:۲۱)خِتٰمُهُۥ مِسۡك – اسناد در قرائات – قرائت علی علیه السلام – قراء الامصار – تواتر قرائات – تواتر قرائات – قرائت کسائی- قرائت با خبر واحد – خبر واحد در قرائات – قرائت قراء امصار – تواتر بلدی -
ابو عبید تقریبا معاصر کسائی است. ابوعبید ۲۲۴ وفات کرده و کسائی صد و هشتاد و خرده ای وفات کرده است. مثلا وقتی جوان بوده نزد کسائی خوانده است. ابوعبید کراهت داشت که «خاتمه مسک» بخواند.12 خیلی جالب است، طبری می گوید کسائی «خاتمه» خوانده ولی می گوید «والصواب فی ذلک خِتامه». چرا؟ می گوید «لان ختامه علیه جمیع قرأة الامصار»13؛ همه قراء شهرهای کوفه و مدینه و بصره، «ختامه مسک» خوانده اند، یکی از قراء کوفه آن هم کسائی «خاتم» خوانده است. در حالی که این درست نیست. لذا طبری به راحتی آن را کنار می گذارد. خب این یک اشکال است. چطور یکی از قراء سبعه را که در این جا منفرد است، کنار می گذارید؟!
چیز جالبی است! معاصر خود ابوعبید که کراهت داشت قرائت «خاتمه» کسائی را بخواند و می گفت همه «ختامه» می خوانند، فراء است که در معانی القرآن همین را می آورد. می گوید «ختامه» که معلوم است، «خاتمه» را مطرح می کند و بعد سند را ذکر می کند14 و می گوید کسائی در این قرائت «خاتمه» سند داشته و اسنده الی علی ع. سند هم می آورد، خیلی جالب است. معانی القرآن یکی از کتاب های قدیمی است. سند را به ابوعبدالرحمان سلمی می رساند. یعنی همانی که قاری عاصم است؛ خود عاصم «ختامه مسک» خوانده اما خود کسائی به ابوعبدالرحمان سلمی می آورد که امیر المومنین «خاتم» خوانده است. یعنی رسم المصحف در «خاتم النبیین»، اجازه نمی دهد که «ختم النبیین» یا «ختام النبیین» بخوانیم اما در «خٰتَمُهُۥ مِسۡك» خود راسم طوری نوشته که هم قرائتی که امیرالمومنین داشته اند هم حفظ بشود.
لذا در مجمع البیان می فرمایند: «و قرأ الكسائي وحده خاتمه و هي قراءة علي (ع)»15؛ ببینید چقدر مجمع، پر بار است! کسی بخواهد دنبال این ها را بگیرد عالی است. الان مرحوم طبرسی یک کلمه فرمودند «قرائة علی»، وقتی به دنبالش می روید می بینید ایشان دارند از معانی القرآن فراء می گویند. «ابوعبید کان یکره قرائة الکسائی» اما فراء گفت کسائی که از خودش در نیاورده بلكه به ابوعبدالرحمان سلمی از امیر المومنین ع سند دارد.
گفتیم آیا می توان قراء سبعه را رد کنند یا نه؟ این جا الان کسائی متفرد به این قرائت است؛ «خاتمه» خواند. حالا این قرائت ثابت است یا نه؟ متواتر است یا نه؟ اگر متواتر است، ابوعبید چه کاره بود که «یکره ما انزله الله»؟! اگر متواتر است پس چرا دیگران از آن خبر نداشتند؟! فقط تنها کسائی پیدا شد و این را قرائت کرد؟! این ها سوالاتی برای قرائات است.
نکته این است؛ ان شاءالله در اشکالات تواتر می رسیم؛ خیلی هم مفصل است؛ کسانی هم که می خواهند این ها را رد کنند، مدام از این ها می آورند. نکته این است که در فضای قرائات موارد بسیار زیادی داریم که بزرگان فن به میدان همین قرائاتی رفته اند که ما امروزه می گوییم متواتر است. چطور؟ علی اطیاف و علی انواع. بعضی از آن ها تنها راوی را تخطئه کرده اند، بعضی از آن ها فهم را تخطئه کرده اند، بعضی از آن ها خود راوی را تخطئه کرده اند؛ مثلا رضی فرمودند قرائت حمزه به خاطر کوفی بودنش بوده که این طور خوانده است، اما لانسلم تواتر القرائات؛ یعنی به حضرت بر نمی گشته و سند نداشته است. و حال آن که همین جا در خصوص کسائی سند هست. حالا سوال این است: کسائی اگر از ابوعبدالرحمن سلمی به امیرالمومنین سند دارد، خود همین نفس این سند ناطق به این نیست که قرائت کسائی خبر واحد است؟! می گوییم آقای کسائی از کجا می خوانی؟! می گوید «اخبرنی فلان اخبرنی فلان اخبرنی ابوعبدالرحمن سلمی ان امیر المومنین ع قرأ خاتمه مسک». خب این که خبر واحد شد؟! یعنی نفس قرائت کسائی، با روایتی که از او نقل می شود دال بر عدم تواتر خود قرائتش است. لذا طبری رد می کند. می گوید «خاتمه» به چه معنا است؟! «قرأ جمیع قرأة الامصار». این را به عنوان یک رد و اشکال بر تواتر داشته باشیم تا بعدا ان شاءالله از ابن جزری بگویم. از کسانی که به این ها به خوبی جواب داده، ابن جزری و اساتیدش هستند. اولین کسی که به میدان آمده و به خوبی جواب داده، جمال القراء سخاوی است. سخاوی شاگرد شاطبی است. اولین شارح شاطبیه است. نمی دانم شرح شاطبیه اش در دست ها هست یا نیست. ولی جمال القراء در دست هست. وقتی به این جا می رسد خیلی خوب این ها را جواب می دهد. یعنی مثلا وقتی می گویند خود ابو عمرو بن علاء از قراء سبعه است، یکی از قرائات سبعه دیگر را به محکمی رد می کند. می گوید اگر کسی از خود عایشه حدیث نقل کند، من این حدیث را رد می کنم؛ لا اقبل هذه الروایة. چرا؟ چون قرآن باید متواتر و مشهور باشد. قرآن را که نمی توان با یک حدیث ثابت کنیم. سخاوی جواب می دهد و می گوید ما که مشکلی نداریم. قرآنی که در میان مسلمین بسط داشت، یک قاری در محیط خودش طوری شنیده و استاد دیده که برایش متواتر نشده است.16 به عبارت دیگر تواتر قراء سبع در خروجی جمعی همه اش میزان است. نه در این که صرفا بگوییم یک قرائت سبع متواتر است یعنی هیچ کجا نباید این طور باشد. و لذا قرائت کسائی نسبت به بدنه ای که ابوعبدالرحمن و رواتش گفته اند، در بستر آن روات با تواتر جلو آمده، نه با یک خبر واحد. چرا؟ چون إسناد روایت او غیر از اخذ او از استاد است. اگر کسائی بگوید من به خاطر این روایت این را می خوانم، قرائت او از اعتبار قرائات میافتد. در فضای علم القرائات از اعتبار می افتد، چون قاری نباید بگوید من روایت می کنم که این جور خوانده است. حتما باید از مقری سماع کند بعد عرض کند، قاری بگوید من این را سندا به همین نحو اقراء تا مقری خودم می رسانم. لذا این که میگویند روایت کرده، فراء برای جواب کراهت ابوعبید می گوید بابا قرائت داریم! کما این که حفص «ضُعفا» خوانده بود. در التمهید گفتند عاصم «ضُعفا» خوانده است! در حالی که عاصم نخوانده بود. مختار حفص نسبت به یک روایت بود. مانعی ندارد که مختار غیر متواتر باشد. اما قرائات سبع متواتر است. کسائی می تواند مختار غیر متواتر داشته باشد. مثل این که حفص مختار عن روایة دارد. اما در اقراء آن به شاگردانش به عنوان قرآن مجاز نیست و از امام بودن می افتد. یعنی اگر بخواهد طبق یک روایت خبر واحد اقراء کند از اعتبار می افتد. یعنی در فضای قرائات این را از او نمی پذیرند.
(۵۴:۵۸) شیخ طوسی و تواتر قرائات – تساوی قرائات در ارجلکم – مسح رجلین – غسل رجلین – امسحوا برؤوسکم و ارجلکم -
شاگرد: پس چرا ابوعبید این حرف را نمی دانست؟
استاد: تعبیرهایی که در «یکره» هست، مربوط به انواع اختیار است. یعنی همانی که علامه فرمودند «احب القرائات الیّ...» بعد «اکره» نفرمودند اما مفاد عبارتشان بود. فرمودند «لما فی قرائة حمزه و ... من الاماله و ...». یعنی اصلا نمی توانیم بخوانیم. «یکره» ادائی است. «یکره» اختیاری است.
شاگرد2: در نهایت نظر شیخ طوسی شبیه نظر ابو عمور بن علاء شد که یک قرائت را رد می کرد؟
استاد: ببینید طبق نظر شیخ الطائفه ، اشکال علام مجلسی به ایشان وارد نیست. شیخ نمی خواهند بگویند قرائت نصب جایز نیست. بلکه دارند حرف طرف را گام به گام باز می کنند. اول در مقابل اکثر طرف مقابل، می گوید من می گویم جایز نیست. خیلی خب اگر قرائات مساوی شدند مجموع علیه می شوند و جایز می شوند؛ این قسمت دوم طرف مقابل است. گفت قرائت نصب تنها دلالت بر غسل می کند، شیخ می گویند چه کسی گفته؟! اگر تساوی شد، نصب جایز القرائه است ولی فقط معنای آن غسل نیست.
عبارت شیخ را حتما نگاه کنید. اگر نیاز بود که دوباره مرور کنیم، ان شاءالله جلسه بعدی.
شاگرد: کلمه «المنزله» در این جا دقت دارد.
استاد: بله، چون در این جا مختلف فیه شد، پس نصب مختلف فیه، ضابط جواز را ندارد. وقتی ندارد دیگر جایز و منزله نیست. چون الجائز همان المنزله است.
شاگرد: گویا «المنزله» ظهور در این دارد که یک چیز نازل شده است. المنزلة غیر از الجائزة است.
استاد: وقتی تساوی شد، هر دو منزله نیست؟! پس چطور هر دو را بالمجموع علیه گفتند؟! جایز است یعنی چه؟
شاگرد: یعنی می توان خواند.
استاد: چرا می توان خواند؟ ولو نازل نشده؟! مردم درست کرده اند و کلام خدا را تغییر دادند؟! در همین تبیان ذیل «لَوَجَدُواْ فِيهِ ٱخۡتِلَٰفا كَثِيرا»17 گفتند «اختلاف التلاوت ما تلائم فی الحسن، کلها صواب و کله حق». این ها را کنار هم بگذارید. لذا اگر هر دو قرائت متساوی شدند، یعنی اگر جایز شدند، یعنی کله صواب. فضای ذهنیت شیخ این است. ذهنیت امروز همینی است که شما می گویید است؛ می گویند منزله و خلاص! و حال آن که وقتی فضای قرائات باز می شود می بینیم ایشان می گویند آن چه که جایز نیست، منزله نیست. این جا هم گفتیم نصب جایز نیست پس المنزله جر است. بعد سلمنا تساوی قرائات؛ خب وقتی هر دو جواز شد، یعنی هر دو نازلتان هستند. طبق همان «کله صواب و کله حق». در تبیان تعبیر «تساوی القرائة» را ببینید، یک جا می گویند «القرائتان صحیحتان قویتان»، آيا این یعنی فقط جایز هستند؟! نه. عین همان تعبیر مرحوم راوندی است. فرمودند «اذا صحت القرائتان عندنا فهما بمنزلة آیتین». در یک جا سه قرائت آوردند و فرمودند «القرائتان و الثلاثه و ما زاد، اذا صحت عندنا». این یعنی فقط جواز است؟ نه، کالآیتین. شیخ هم می گویند «صحیحتان قویتان». ذهنیت ایشان طوری بود که چون فضای ما عوض شده، در ذهنمان چیزهایی پررنگ می شود که اصلا مقصود شیخ نبوده است.
(۶۰:۰۸) قرائت کسائی - خِتٰمُهُۥ مِسۡك – اشتهار قرائات – تواتر قرائات – خافضة رافعة – امام القرائة – خبر واحد در قرائات – قرائات و خبر واحد – ضابطه اقراء قرائت – ضروت اشتهار قرائت
شاگرد : کسائی یک جمله ای دارد ذیل سوره واقعه می گوید اگر « خافضةٌ رافعةٌ»18 فلانی نصب نمی خواند ، من می خواندم . سؤال این است که چرا می گوید اگر او نمی خواند من می خواندم ؟با لحاظ اختیار القرائة یا شما اختیار می کنید یا نمی کنید این یعنی چه ؟
استاد : ممکن است که می خواسته بگوید چون قرائتی بوده که استاد برایش اقرا کرده بود، میگوید اگر او نشرش نمی داد ، سبب می شد که من اقراء کنم و نشرش بدهم . اما او نشرش داده است و مقرین و اساتید اقرا میکنند و در این فضا من میلم به این است. اصلا فضای آن ها را آوردن، مدتی کار می برد تا ببینیم که فضای کار آنها چگونه بود . مثلا همین « خِتٰمُهُۥ مِسۡك » را احدی « خَتْمُه » نخوانده است . حتی المحتسب ابن جنی و بحر المحیط ابوحیان را نگاه کردم . هیچ کس این را نخوانده است با اینکه رسم تاب این را داشت که اینطور بخوانند و جا هم داشت. بلکه اینطور بود که او می گوید استاد باید به من بگوید و من باید بروم در محفل استاد و استاد بگوید از استادم و او از استادش تا آخر . آنچه که آمده است « ختامه » هست که قرأة الامصار خواندند، کسائی آمده و خواندهاست « خاتمه » اگر این به روایت باشد کسائی از امام قرائت بودن می افتد، قرائتی که مبتنی بر یک حدیث باشد آن هم در مقابل این همه قرائات متواتر، دیگر قرائت نخواهد بود . معلوم می شود ابن مجاهد و سائر کتب میدانند که کسائی به یک حدیث اتکا نکردهاست، بلکه فراء یک سندش را آوردهاست و الا اینهایی که رسمشان اقراء و قرائت بودهاست، حتما باید مثل حمزه باشد که آمد محضر حضرت و از اول تا آخر قرآن را محضر حضرت خواندند، که حضرت به ایشان فرمودند: « ما رأیت اقرأ منک 19» این چیزی که الآن در زمان ما در ذهنیت ما یک چیز بعیدی بود که چه کسی حال دارد اول تا به آخر را بخواند – البته در میان مقرین الآن هم جا افتادهاست – بعد رفتیم دیدیم که شهید ثانی میگوید من حرف به حرف قراء سبعه را دو بار خواندم . مرحوم طبرسی فرمودند چون این ها سند داشتند حرفا به حرف.
والحمد لله رب العالمین
کلید: اختیار القرائه، تواتر قرائات، قرائت به خبر واحد، اسانید قرائات، فضای قرائات،
1 تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج1، ص: 71
2 المائده 60
3 تفسير التبيان نویسنده : الشيخ الطوسي جلد : 3 صفحه : 573
4 تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ؛ ج1 ؛ ص62
5 تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج1، ص: 66
6 تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج1، ص: 68
7 همان ص70
8 البرهان في تفسير القرآن، ج5، ص: 819
9 یوسف23
10 المطففین 25و26
11 الاحزاب 40
12 و أما- ختامه مسك- فقرأه الكسائى بفتح الخاء، و قدم الألف على التاء فصار خاتمه، كما قرأ عاصم و خاتم النبيين- قال الفراء: الخاتمة و الختام متقاربان فى المعنى إلا أن الخاتم الإسم و الختام المصدر. قال أبو على:
خاتمه آخره و ختامه عاقبته، و المراد لذاذة المقطع و ذكاء الرائحة و أرجها مع طيب الطعم، و عن سعيد بن جبير ختامه آخر طعمه، و قوله: و لا بفتح الواو أى ذا ولاء أى نصر لهذه القراءة، لأن أبا عبيد كرهها، و قال:
حجة الكسائى فيها حديث كان يرويه عن على، و لو ثبت عن على لكان فيها حجة.... (إبراز المعاني من حرز الأماني 721)
13 تفسیر جامع البیان للطبری ، ج۲۴ ص ٢٢٠ : سوى الكسائيِّ، فإنه كان يقرؤُه (خاتَمُه مِسْكٌ) والصوابُ مِن القولِ عندَنا في ذلك ما عليه قرأةُ الأمصارِ، وهو: ﴿خِتَامُهُ﴾ ؛ لإجماعِ الحجةِ من القرأةِ عليه
14 حدثنا الفراء قال: [و] حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْفَضْلِ عَنْ عَطَاءِ بْنِ السَّائِبِ عَنْ أَبِي عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَلِيِّ أنه قرأ «خاتمه مسك» ( معاني القرآن ج ۳ ص ۲۴۸ )
15 مجمع البيان في تفسير القرآن - ط دار المعرفة نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 10 صفحه : 690
16وقال محمد بن صالح : سمعت رجلا يقول لأبي عمرو: وكيف تقرأ لا يُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ* وَلا يُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ ؟
قال: لا يُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ، فقال له الرجل: كيف، وقد جاء عن النبي صلّى الله عليه وسلّم لا يُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ ؟.
فقال له أبو عمرو: لو سمعت الرجل الذي قال: سمعت النبي صلّى الله عليه وسلّم ما أخذته عنه!.
وتدري لم ذاك؟ لأني أتهم الواحد الشاذ إذا كان على خلاف ما جاءت به العامة اه .
وقراءة الفتح ثابتة- أيضا- بالتواتر، وقد يتواتر الخبر عند قوم دون قوم وإنما أنكرها أبو عمرو: لأنها لم تبلغه على وجه التواتر . (جمال القراء وكمال الإقراء ت عبد الحق ۲/۵۶۹)
17 النساء82
18 الواقعة ، ۳
19 معرفة القراء الكبار على الطبقات و الأعصار، ج1، ص: 260
تعدد قرائات؛ جلسه 111 2/11/1403
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث ما در مسائل قرائات و انواعی است که مرحوم شیخ الطائفه فرمودند اصلح الوجوه است؛ پیرامون تطبیق آنها در مباحث زبان شناسی امروزی بود. بین این مسائل آقا ارسالی کرده بودند که دیدم خیلی نافع است راجع به فرمایش ایشان بحث بشود. فرمودند از کجا میگویی اینکه شهید اول فرمودند «لثبوت تواتر العشر» یعنی «لثبوت تواتر العشر الی رسول الله ص»، بلکه شاید منظور «لثبوت تواتر العشر الی عصر المعصومین» باشد. بحث خیلی خوبی بود. یکی-دو جلسه به این مشغول شدیم. در جلسه قبل هم این مطلب ماند که عبارت تهذیب مرحوم شیخ الطائفه را چطور معنا کنیم.
ببینید از مرحوم شیخ دو عبارت بود؛ با اینکه هشت-نه سال مشغول بودیم، این عبارت ذهن را در جمع بین همه مطالب خیلی به خودش مشغول میکرد. اوائلی که به اینها مراجعه میکردیم، در فضایی که الآن هست و اساتید از قرائات میگویند، در فضای الآن ما و ذهنیت الآن ما، عبارت شیخ واضح بود. یعنی عبارت واضحی بود که ما را مشغول به فکر میکرد. یکی همان عبارت اول تبیان است. در مقدمه هر دو کتاب عظیم الشان تبیان و مجمع فرمودند معروف این است که «نزل علی حرف واحد ولکن اجمعوا بما شاء بین القراء». این یک عبارت از شیخ الطائفه بود. دیگری هم همین عبارت تهذیب بود. در ارسال آقا هم بود. دو صفحه «یک سؤال و چند جواب» عبارت ایشان را آورده بودیم.
ایشان فرمودند اگر این قرائات متواتر است، چطور چنین چیزی ممکن است که عالم بزرگی مثل شیخ طوسی یک برهه ای از عمرشان -طبق شواهدی که آوردیم قبل از تبیان- یک قرائتی که شما میگویید متواتر است را رد کنند و بگویند جایز نیست بخوانید؟! این چطور میشود؟! خب سؤال خوب و مهمی بود. نظیر این هم هست؛ نه فقط در بحث ما؛ در علوم قرآنی و کتب قرائات اینها را مفصل مطرح کردهاند. اگر برسم به برخی از آنها اشاره میکنم. مثلاً ابوعمرو بصری از خود قراء سبعه است، یک قرائت متواتر از سبعه را رد میکند و میگوید من حاضر نیستم این را بخوانم. از روز اول میگفتند که او رد کرده و گفته قبول ندارم. حالا در اشکالات بحث تواتر قرائات آنها را عرض میکنم.
فعلاً کلام شیخ الطائفه بحث ما است. بزنگاه کلام شیخ الطائفه در تهذیب را میخوانم. در تهذیب مطبوع حدود دوازده-سیزده صفحه میشود. بدون پاورقی شاید پنج-شش صفحه میشود. مرحوم شیخ در شش صفحه از کتاب بحث «ارجلَکم/ارجلِکم» را طول دادهاند. در استبصار اشارهای نکردهاند. در تهذیب طول دادهاند. خیلی مفصل تر از تبیان هم بحث کردهاند. شروع فرمایش ایشان در تهذیب از جلد اول، صفحه شصت و دو شروع میشود. در فدکیه صفحهای به نام «کلمات شیخ الطائفه راجع به قرائات» هست، مختصری از تهذیب را گذاشتهام. باید عبارات تبیان که شاید بیش از صد مورد است را پایین بروید؛ وقتی نقلیات از تبیان تمام شد، قبل از اینکه به ذیل صفحه برسید، حدود دوازده-سیزده صفحه از تهذیب مطلب آوردهام. مواضعی که مقصود بوده را رنگی کردهام. پس از صفحه شصت و دو تا صفحه هفتاد و پنج به این قسمت مربوط میشود. در سیزده صفحه بحث مرحوم شیخ راجع به این مسأله است.
آن چه که آقا فرمودهاند و خیلی پر رنگ است و عرض کردم جلوترها میدیدیم، در صفحه هفتاد است. فرمودند:
فإن قيل فأين أنتم عن القراءة بنصب الأرجل و عليها أكثر القراء و هي موجبة للغسل و لا يحتمل سواه قلنا أول ما في ذلك أن القراءة بالجر مجمع عليها و القراءة بالنصب مختلف فيها لأنا نقول إن القراءة بالنصب غير جائزة و إنما القراءة المنزلة هي القراءة بالجر و الذي يدل على ذلك
188- 37- ما أخبرني به الشيخ أيده الله تعالى قال أخبرني أحمد بن محمد عن أبيه عن أحمد بن إدريس و سعد بن عبد الله عن محمد بن أحمد بن يحيى عن أبي عبد الله عن حماد عن محمد بن النعمان عن غالب بن الهذيل قال: سألت أبا جعفر ع عن قول الله عز و جل- و امسحوا برؤسكم و أرجلكم إلى الكعبين على الخفض هي أم على النصب قال بل هي على الخفض. و هذا يسقط أصل السؤال ثم لو سلمنا أن القراءة بالجر مساوية للقراءة بالنصب من حيث قرأ بالجر من السبعة- ابن كثير و أبو عمرو و حمزة و في رواية أبي بكر عن عاصم و النصب قرأ به نافع و ابن عامر و الكسائي و في رواية حفص عن عاصم لكانت أيضا مقتضية للمسح لأن موضع الرءوس موضع نصب بوقوع الفعل الذي هو المسح عليه و إنما جر الرءوس بالباء…1
«فإن قيل فأين أنتم عن القراءة بنصب الأرجل»؛ «ارجلَکم» هم هست. «و عليها أكثر القراء و هي موجبة للغسل و لا يحتمل سواه».
«قلنا أول ما في ذلك أن القراءة بالجر مجمع عليها و القراءة بالنصب مختلف فيها لأنا نقول إن القراءة بالنصب غير جائزة و إنما القراءة المنزلة هي القراءة بالجر و الذي يدل على ذلكما أخبرني به الشيخ أيده الله تعالى»؛ منظورشان شیخ مفید است که در زمان حیات شیخ بوده است.
«قال: سألت أبا جعفر ع عن قول الله عز و جل- و امسحوا برؤسكم و أرجلكم إلى الكعبين على الخفضهي أم على النصب قال بل هي على الخفض»؛ این روایت از ناحیه اهل البیت در «ارجلِکم» است.
«و هذا يسقط أصل السؤال»؛ اصل سؤال این بود که شما با قرائت نصب میخواهید چه کار کنید؟! امام فرمودند به جر بخوانید، لذا اصل سؤال را ساقط میکند.
ببینید با فضایی که بهخصوص امروزه داریم، دلالت عبارت شیخ خیلی روشن به ذهن میآید. «القرائة المنزله» به چه معنا است؟ یعنی قرائتی که منزله هست بین این قرائات که هست گم است. اینجا روایت داریم که حضرت تصریح کردند و قرائت منزله را فرمودند. مطابق همان حرف واحدی است که صحبتش بود. «ولایجوز القرائة بالنصب»؛ اصلاً جایز نیست به نصب بخوانیم چون امام قرائت منزله را تعیین کردهاند. خب دلالت این عبارت تقریباً مشکلی ندارد. شیخ در اینجا به این صورت میگویند. طبق حرف واحد دارند قرائت منزله را بیان میکنند. خب این عبارت تهذیب است که آقا هم فرمودند.
اما بعد از اینکه هفت-هشت سال در فضای قرائات بحث کردیم و فضای زمان مرحوم شیخ را به دست آوردیم، ذهنیتی که ما از مرحوم شیخ داشتیم بهخاطر فراموشی زمینه صدور روایت حرف واحد، همه این ذهنیتها عوض شد. هر چه شواهد پیدا کردیم دیدیم اینها برای شیخ الطائفه محو نشده بود، همه اینها را میدانستند، درسش را خوانده بودند. فضای ذهنی شیخ برای من طلبه خیلی تفاوت کرد. وقتی شواهد پیدا کردیم به فضای زمان شیخ نزدیک شدیم.
خب حالا با این چیزی که در ذهن من طلبه هست، زیر بعضی از کلمات خط میکشیم تا وقتی به منزل رفتید تأمل کنید. مرحوم شیخ سیزده صفحه فرمایش فرمودهاند. من از تبیان شاهد آن را میآورم. جلد سوم، صفحه پانصد و هفتاد و دو. یک عبارت کلیدی بسیار راهگشا هست برای آن ذهنیتی که مرحوم شیخ در قرائات دارند.
ببینید آن چه که قرائات را جایز میکند، این است که مجمع علیه باشد. همه قبول داشته باشند. این یک ضابطه کلی در قرائات است. همه قبول داشته باشند. پس قرائتی که مختلف فیه است و همه قبول ندارند، به درد نمی خورد. این عبارت را ببینید؛ خیلی جالب است. یعنی هر چه بروید و برگردید، میبینید از حیث قوت دلالت و مقصود شیخ نمیتوانید هیچ کاریش کنید. ذیل آیه شریفه سوره مبارکه مائده است؛ «قُلۡ هَلۡ أُنَبِّئُكُم بِشَرّ مِّن ذَٰلِكَ مَثُوبَةً عِندَ ٱللَّهِۚ مَن لَّعَنَهُ ٱللَّهُ وَغَضِبَ عَلَيۡهِ وَجَعَلَ مِنۡهُمُ ٱلۡقِرَدَةَ وَٱلۡخَنَازِيرَ وَعَبَدَ ٱلطَّـٰغُوتَۚ أُوْلَـٰئِكَ شَرّ مَّكَانا وَأَضَلُّ عَن سَوَآءِ ٱلسَّبِيلِ»2.
فرمایش مرحوم شیخ الطائفه در همین «عبد الطاغوت» است. در همین جلد سوم، صفحه پانصد و هفتاد و دو شروع میکنند به گفتن قرائت قراء، اول قرائت حمزه را میگویند که «عَبُدُ الطاغوتِ» خوانده است. بعد باقی قراء سبعه را میگویند که «عَبَدَ الطاغوتَ» است. همینی است که ما الآن میخوانیم. بعد اقوال دیگر را میآورند. بعد میفرمایند: «لایقرأ بشیء من ذلک». یعنی از غیر از آن هایی که اول گفتند. بعد مطالبی را دارند تا اینجا که عرض میکنم: «و قال الطبري عن بريدة الاسلمي انه قرأ (عابد الطاغوت)»3؛ به بیان مرحوم آقای مصطفوی «عابد» یعنی حالت طولانی شدن. بعد میفرمایند: «فهذه ثمانية أوجه»؛ در «عبد الطاغوت» هشت قرائت آمده است. «لكن لا يقرأ إلا بقرائتين أو ثلاثة»؛ چرا؟! چرا «الا بقرائتین او ثلاثه»؟! «لان القراءة متبوعة»؛ قرائت سنت متبعه است، نمیتوانیم هر جا رسیدیم از خودمان بخوانیم. سنت است. باید اتباع نقل بکنیم. پس دو یا سه تا از آنها بیشتر قرائت نیست. «لان القراءة متبوعة يؤخذ بالمجموع عليه»؛ یعنی آن چه که همه قبول دارند قرائت متبوع میشود.
میگوییم شما میگویید بالمجموع علیه، بعد سه تا را میگویید؟! هر کدام از اینها که مجموع علیه نیست! چرا، ریخت آن سه تا در فضا طوری است که مورد اختلاف مسلمین نیست. چون همه قراء مشهوره را قبول داشتند. اصلاً در ذهن شیخ نیست که «بالمجموع علیه» یعنی یکی. «یقرأ بالقرائتین او ثلاثه لان القرائة متبوعة یوخذ المجموع علیه». این کلمه «مجموع علیه» در اینجا برای فهم عبارت تهذیب مرحوم شیخ خیلی اهمیت دارد.
شاگرد: «مجموع علیه» یعنی همان سبعه و طرقش را هم در نظر گرفته؟
استاد: کلمه «تواتر القرائات» در کتب شیخ و در تبیان نداریم. یک جا که ابوحنیفه را رد کردهاند کلمه «تواتر القرآن» را گفتهاند ولی ایشان «تواتر القرائات» ندارند. «قرائتان صحیحتان/ قویتان/ مشهورتان» و امثال اینها را دارند. دارند، ولی کلمه «تواتر» در تبیان نیست. همین کلمه «بالمجموع علیه» است.
از چیزهای جالب این است که در مجمع البیان همین «عبد الطاغوت» را وقتی وجوهش را میفرماید، میفرمایند: «فهذه عشر قراءات»، یعنی یک قرائت را نسبت به تبیان اضافه میکند. بعد میفرمایند: «اثنتان منها في السبعة»؛ سبعه ای که بین القراء جایز است و در اول مقدمه مجمع گفتند، دو تا قرائت از آنها در اینجا هست. اولی قرائت حمزه است و دومی هم باقی قراء دارند؛ شش نفر از قراء است. بلکه در عشره هم فقط حمزه است که به این صورت قرائت کرده است. البته عشره را تازه نگاه نکردهام.
پس عرض کردم میفرمایند ده تا قرائت هست که دو تا از آنها در سبعه هست. پس اینکه شیخ فرمودند «یوخذ بالمجموع علیه»، دو تا از آنها در سبعه است؛ «اثنان» را اول میگویند، بعد میگویند «او ثلاثه». این را باید بررسی کنیم. یعنی یک کار قرائتی تخصصی بکنیم. اینجا از جاها تخصصی تبیان است. شیخ روی ضوابطی که در ذه شریفشان از قرائات واضح بوده، چرا «او ثلاثه» را میگویند؟ آن سومی کدام است که در تبیان میخواهند بگویند جایز است؟ این را باید بررسی کنیم. در جلسه قبل عرض کردم خیلی از اینها خودش یک مقاله میشود. یعنی همین «او ثلاثه» شیخ را اگر بخواهید روشن کنید، با همه چیزهایی که از فضای تبیان و فرمایشات شیخ میدانیم، یک مقاله عالی میشود.
بنابراین شیخ میفرمایند «بالمجموع علیه»، این یک ضابطه است.
شاگرد: منظور از «مجموع علیه» چه شد؟
استاد: «مجموع علیه» یعنی آن چه که مخالف ندارد. اختلاف قرائات منظور نیست، بلکه اختلاف بهمعنای رد منظور است. ما یک اختلاف قرائات داریم که بهمعنای مختار القرائه است. اختلاف القرائات بهمعنای اختیار القرائات را که شیخ مشکلی ندارند. آن چه که میگویند باید «مجموع علیه» باشد، یعنی قرائتی که کسی آن را رد نکند.
شاگرد: یعنی بین هفت تا و ده تا باشد؟
استاد: نه، باز منظورشان این نیست. اوسع از این است. حالا در تهذیب ببینید تا روشن بشود. با این توضیحی که عرض کردم حالا بگردیم. از اول تهذیب نگاه کنیم.
شاگرد2: کلمه متبوع هم ناظر به روایت است؟
استاد: در جاهای دیگری هم دارند. من بالای صد مورد از تبیان آوردهام. یعنی «سنة متبعه»، «سنة متبوعة». یعنی ما حق نداریم خودمان از جیبمان قرائت در بیاوریم. چند جا است که باید نگاه کنیم.
کلمات مرحوم شیخ، جلد سوم، از صفحه شصت و دو شروع میشود. جالب این است که میفرمایند:
فإن قال قائل قد مضى في كلامكم أن المسح على الرجلين هو الفرض و مخالفوكم يدفعونكم عن ذلك و يقولون إن ذلك بدعة و إن الفرض هو الغسل دون المسح فما دليلكم عليهم قيل له دليلنا عليه قوله تعالى- يا أيها الذين آمنوا إذا قمتم إلى الصلاة فاغسلوا وجوهكم و أيديكم إلى المرافق و امسحوا برؤسكم و أرجلكم إلى …4
«فإن قال قائل…»؛ شما میگویید مسح کنید، شیعه میگویند مسح کنید، و حال اینکه در کلام خدای متعال «و ارجلَکم» آمده است!
«قيل له دليلنا عليه قوله تعالى يا أيها الذين آمنوا إذا قمتم إلى الصلاة فاغسلوا وجوهكم…»؛ آیه را مطرح میکنند و بعد میگویند ما شیعه که مسح را میگوییم، از خودمان نمیگوییم. لذا شواهد بسیار متعددی را از روایات اهل البیت علیهمالسلام میآورند دال بر اینکه حکم شرعی مسح است.
نگاه کنید چند سال پیش اختلاف قرائات بهمعنای اختیار القرائات را چند سال پیش خواندیم. ابن جزری در النشر گفت تفاوت قرائات با فتوای فقها این است: وقتی فقها میگویند فتوا این است یعنی غیرش غلط است. به خلاف قراء که وقتی میگویند مختار من این است، نمیگوید غیرش غلط است؛ بلکه میگوید آن هم درست است ولی مختار من این است. این تصریح ابن جزری بود. کاملاً توضیح داد.
الآن شیخ در اینجا در چه مقامی هستند؟ در مقام مختار القرائه هستند؟ یا در مقام تبیین حکم فقهی وجوب مسح هستند؟ اینجا بحث فقهی است. یعنی این رنگ را دارد که اگر پایت را بشویی، وضو باطل است. حاج آقا نسبت به اقتداء به آنها در کلماتشان این را اضافه میکردند؛ میگفتند چطور باید اقتداء کنیم درحالیکه پایشان را شستهاند؟! وضوئی که با پای شسته است، چطور میخواهید به آنها اقتداء کنید. خب نظر ایشان این بود که نمیتوانیم اقتدا کنیم. باید در دلش قرائت را بخواند و احکام نماز فرادی را مراعات کند. در جامع المسائل هم هست.
منظور اینکه بحث فقهی است. یعنی در بحث فقهی می خواهیید بگویید وقتی غسل رجل شد، وضو باطل است. اینجا است که اصلاً کلام شیخ سر مختار القرائه نیست، بلکه کلامشان سر این است که میخواهند یک حکم را جا بیاندازند. آن هم دلیل میآورد و میگویند «ارجلَکم» یعن غسل، شیخ میخواهند مقابله کنند. فضا را در نظر بگیرید.
در اینجا روایات مفصلی میآورند که دال بر این است که مسح شیعه درست است و غسل باطل است. بعد در صفحه شصت و شش خبری را میآورند و میفرمایند این خبر، «محمول علی التقیه». بعد میفرمایند:
فإن قال قائل ما أنكرتم أن يكون ما اعتمدتموه في الآية من القراءة بالجر لا يوجب المسح و إنما يفيد اشتراك الرجل بالرأس في الإعراب لا أن يوجب اشتراكهما في الحكم فيكون ذلك على المجاورة5
بعد بحث را در این میبرند و میگویند شما مدام به «ارجلِکم» استشهاد کردید که قرآن است، خب ما هم میگوییم «ارجلِکم»، ولی «ارجلِکم»ای که با غسل سازگار است؛ آن هم بالمجاوره است. «وَٱمۡسَحُواْ بِرُءُوسِكُمۡ وَأَرۡجُلِكُم»؛ جر آن بهخاطر مجاورت است، نه اینکه به این معنا باشد که سر «ارجلِکم»، «و امسحوا» در بیاید.
شاگرد: در اینجا فاصل هست.
استاد: ببینید اگر بحث را سر اینها ببریم آن چه که مقصود است میماند. میخواهم خودتان هر چقدر خواستید تهذیب را ببینید. من آن نکات را عرض میکنم.
شاگرد2: نباید برعکس باشد؟ ما بهدنبال این هستیم که اگر به نصب هم باشد، باز با مسح میسازد.
استاد: نه، به آن بعداً میرسیم.
ایشان اول میگویند قرآن مسح را میگوید و روایات اهل البیت هم برای آن مفصل هست. من از آنها رد شدم و به صفحه شصت و هفت رسیدم. الآن در صفحه شصت و هفت یک دفع دخل میکنند. میگوید خیلی خب قرآن «و ارجلِکم» است، اما از کجا میگویید که «ارجلِکم» بهمعنای مسح است؟! «ارجلِکم» بالمجاوره یعنی غسل. آن طرف این اشکال را میکند. ایشان میگویند: «قلنا هذا باطل من وجوه أحدها أنه لا خلاف بين أهل العربية في أن الإعراب بالمجاورة لا يتعدى إلى غيرها». وجه اول و دوم و سوم را میگویند. اول مقصود من روشن بشود و در ذهنتان بیاید. چون در استظهار و درک فضای ذهنی ایشان بسیار مهم است. بعد میفرمایند:
قلنا أول ما يبطل هذا الكلام أنه ليس جميع القراء على جر- حور عين بل أكثر قراء السبعة على الرفع6
طرف مقابل شاهدی از مجاوره میآورد و میگوید: «بأكواب و أباريق إلى قوله و حور عين فخفضهن بالمجاورة»؛ خب «حورٍ عین» چطور بالمجاوره جر گرفته، اینجا هم «وامسحوا برئوسکم و الرجلِکم» میشود. لذا مثل «حورٍ عین» اینجا هم جر گرفته است، و حال اینکه بر مسح دلالتی ندارد. حالا شیخ جواب میدهند:
«أول ما يبطل هذا الكلام أنه ليس جميع القراء على جر حور عين»؛ زیر کلمه «جمیع» خط بکشید. ایشان روی «جمیع» تأکید دارند. جایی که میخواهی بحث کنی، اگر میخواهی شاهدی بیاوری که حرف او را رد کنی، باید مجموع علیه باشد. لذا در اینجا چون جمیع نخواندهاند، مجموع علیه نیست و ما میتوانیم از جر شانه خالی کنیم. ببینید از مجموع علیه بودن دارند شاهد میآورند تا قبول نکنند.
خب شیخ نمیدانند همه جا لازم نیست، جمیع القراء باشد؟! تبیان شما که از این موارد پر است! ایشان میخواهند تأکید کنند که ضابطه است.
شاگرد: چون بحث فقهی است.
استاد: چون بحث فقهی است و میخواهد ضابطه باشد، باید در کار مخالفی نباشد.
«بل أكثر قراء السبعة على الرفع»؛ ببینید نمیگویند جمیع قراء سبعه، یعنی در قراء سبعه «حورٍ عین» را قبول دارند. اینجا هم از جاهای جالب تبیان است. یعنی با اینکه میگویند اکثر القراءالسبعه، ولی میگویند جمیع نیستند. یعنی قراء سبعه هستند اما وقتی محل اختلاف شد، آن هم اختلاف فقهی، ما میتوانیم با سبعه هم به میدان آنها برویم. چرا؟ چون یکی از آنها فضای فقه است.
تا آن جا که در صفحه هفتاد میفرمایند…؛ اصل کاری مقصود ما است.
فإن قيل ما أنكرتم أن يكون القراءة بالجر تقتضي المسح إلا أنه متعلق بالخفين لا بالرجلين و إن كانت القراءة بالنصب توجب الغسل المتعلق بالرجلين على الحقيقة و يكون الآية بالقراءتين مفيدة لكلا الأمرين قلنا الخف لا يسمى رجلا في لغة و لا شرع كما أن العمامة لا تسمى رأسا و لا البرقع وجها فلو ساغ حمل ما ذكر في الآية من الأرجل على أن المراد به الخفاف لساغ في جميع ما ذكرناه فإن قيل فأين أنتم عن القراءة بنصب الأرجل و عليها أكثر القراء و هي موجبة للغسل و لا يحتمل سواه قلنا أول ما في ذلك أن القراءة بالجر مجمع عليها و القراءة بالنصب مختلف فيها لأنا نقول إن القراءة بالنصب غير جائزة و إنما القراءة المنزلة هي القراءة بالجر و الذي يدل على ذلك ما أخبرني به الشيخ أيده الله تعالى قال أخبرني أحمد بن محمد عن أبيه عن أحمد بن إدريس و سعد بن عبد الله عن محمد بن أحمد بن يحيى عن أبي عبد الله عن حماد عن محمد بن النعمان عن غالب بن الهذيل قال: سألت أبا جعفر ع عن قول الله عز و جل- و امسحوا برؤسكم و أرجلكم إلى الكعبين على الخفض هي أم على النصب قال بل هي على الخفض.
و هذا يسقط أصل السؤال ثم لو سلمنا أن القراءة بالجر مساوية للقراءة بالنصب من حيث قرأ بالجر من السبعة- ابن كثير و أبو عمرو و حمزة و في رواية أبي بكر عن عاصم و النصب قرأ به نافع و ابن عامر و الكسائي و في رواية حفص عن عاصم لكانت أيضا مقتضية للمسح لأن موضع الرءوس موضع نصب بوقوع الفعل الذي هو المسح عليه7
«فإن قيل»؛ شما هر دو قرائت را بیاورید؛ شما قرائت جر را گفتید، خب دو قرائت را داریم؛ «ارجلِکم» و «ارجلَکم» را بیاورید. «ارجلَکم» فقط غسل را میرساند، «ارجلِکم» هم با مجاورت درست میشود.
«…يكون الآية بالقراءتين مفيدة لكلا الأمرين»؛ میگویند مثلاً مسح آن برای خف است و غسل آن برای پا است.
شیخ جواب میدهند: «قلنا الخف لا يسمى رجلا في لغة و لا شرع»؛ در آیه «ارجل» دارد، چه کسی به کفش، پا میگوید؟! مسح پا بکنید نه مسح کفش! این را جواب میدهند و به بزنگاه مطلب میرسند:
«فإن قيل فأين أنتم عن القراءة بنصب الأرجل»؛ شما که تا حالا از قرائت «ارجلِکم» دفاع کردهاید، دفع دخل کردهاید، خب ما که قرائت «ارجلَکم» را هم که داریم! آن را میخواهید چه کار کنید؟! ببینید اینجا است که شیخ ضوابط قرائات را اعمال میکنند. میگویند اولاً بحث فقهی است و چون قرائت نصب مختلف فیه است ولی جر را همه قبول دارند، قبول میکنیم؛ بالمجموع علیه.
«قلنا أول ما في ذلك»؛ اول، یعنی اولین چیزی که در مقام بحث جلو میاندازیم تا بتوانیم گام های استدلالی را برای بحث فقهی طرف مقابل تضعیف کنیم.
«اول ما فی ذلک أن القراءة بالجر مجمع عليها»؛ چطور مجمع علیها است؟! چون شیعه و سنی جر را قبول دارند؛ شما جر را قبول دارید، ما هم قبول داریم. این مجمع علیها شد.
شاگرد: از باب فقهی.
استاد: مجمع علیها در اینکه این قرائت است و مشکلی هم ندارد. پس یوخذ بالمجموع علیه.
شما میگویید خب نصب هم که هست؟! میگویند از ائمه خودمان روایتی داریم که جر است. یعنی یکی مورد اختلاف است که نصب است، یکی مورد اتفاق ما شیعه و سنی است که جر است. بعد میگویند خب نصب هم که هست! میگویند نه، از ائمه خودمان برایمان جر وارد شده است. پس ما حق داریم در اینجا با روایت خودمان از فتوای خودمان در بحث فقهی که مبتنیبر قرائت نصب است، فاصله بگیریم. خب وقتی با این مبنا از آن قرائت فاصله گرفتیم، دیگر نمیتوانیم علیه ما احتجاج به قرائت نصب کنید. ببینید حال محاجه دارد. میگویند شما میخواهید با قرائت نصب علیه ما محاجه کنید، درحالیکه دیگری مجمع علیه است.
شاگرد: مجموع علیه یعنی هم شما و هم ما قرائت میکنیم یا در فتوا مجمع علیه است؟
استاد: نه، ایشان از فتوا دفاع میکنند ولی برای دفاع از فتوا چون یکی از آنها درست است، اینجا است که قرائت نصب را در اولین گام رد میکنند. چرا؟ با این اتخاذ که «یوخذ بالمجموع علیه». مجموع علیه در مانحن فیه جر است.
شاگرد: مجموع علیه در اینجا به چه معنا است؟
استاد: مجموع علیه در قرائت. الآن هم تصریح میکنند. توضیحات شیخ رسا است.
«اول ما فی ذلک أن القراءة بالجر مجمع عليها و القراءة بالنصب مختلف فيها لأنا»؛ یعنی ما شیعه حدیث خاص داریم. «نقول إن القراءة بالنصب غير جائزة»؛ چرا نزد ما غیر جایز است؟! چون قرائتی را غیر جایز میگوییم که مشهور قراء آورده باشند. مجموع علیه باشد، لذا چون ما مخالف نصب هستیم پس مجموع علیه نیست و پس جایز نیست.
با این توضیح من معلوم میشود که ایراد علامه مجلسی به ایشان وارد نیست. علامه مجلسی در ملاذ الاخیار فرمودهاند جناب شیخ این چه حرفی است؟! با یک خبر واحد میخواهید اجماع شیعه بر جواز قرائات سبع را زیر سؤال ببرید؟! میگویند شما نمیتوانید با یک حدیث آنها را زیر سؤال ببرید. ولی اگر شما ذهنیت شیخ را ببینید، میفهمید که اصلاً شیخ نمیخواهند اینها را بگویند. اصلاً ایراد علامه مجلسی به ایشان وارد نیست. ایشان میگویند طبق ضابطه، چه قرائتی بین قراء جایز است؟ آن قرائتی که مجموع علیه باشد. درحالیکه اینجا مجموع علیه نیست. ما قرائت نصب را قبول نداریم. شما میگویید اکثر القراء، درحالیکه ما اکثر القراء را قبول نداریم. اتفاقا آن چه که مجموع علیه است و قبول است، جر است. نصب مختلف فیه است، چون مختلف فیه است، ضابطه جواز القرائه را ندارد.
شاگرد: در اینجا حدیثی دارد آن را مختلف میکند، و الا که قرائات مختلف نیست. مثلاً قاری دیگر میخواهد بگوید این قرائت را قبول ندارم؟
استاد: شیخ میخواهند بگویند الآن چون حدیث داریم به این صورت است. میفرمایند:
«و إنما القراءة المنزلة»؛ اینجا از کلمه منزله استفاده میکنند. یعنی اگر ما قرائت نصب را نپذیرفتیم، و ضابطه را هم تنها قرائت جایزه و مجموع علیه دانستیم، قرائت نصب غیر جایز میشود. جایز، ضابطه دارد، باید مجموع علیه باشد.
شاگرد: در نهایت میخواهند بگویند قرائت نصب جایز نیست؟
استاد: نه، دارند استدلال میکنند؛ میفرمایند «اول ما فی ذلک». چند لحظه صبر کنید الآن عبارتشان واضح میشود.
«اول ما فی ذلک» این است که وقتی اختلاف شد، ضابطه قرائت این است که جواز را از نصب میبرد. چون ما روایت داریم. بعد فرمودند:
«و الذي يدل على ذلك»؛ نفرمودند الذی یدل علی ذلک روایة حرف واحد، اینجا خیلی جایش بود که از حرف واحد اسم ببرند. چون ایشان تلقی دیگری از روایت حرف واحد دارند. اینجا میگویند روایت خاصه داریم که امام جر را تعیین کردهاند. لذا مختلف فیه میشود. ما هم که فقط مسح را میگوییم، غسل را که قبول نداریم. پس نصب مختلف فیه میشود لذا ضابط جواز القرائة را ندارد. ضابط قرائت، مجموع علیه است.
بعد روایت را میآورند و میگویند:
«و هذا يسقط أصل السؤال»؛ ببینید دارند استدلال و محاجه میکنند. وقتی ما روایت داریم که فقط جر است، آن قرائتی که شما میگویید اصلاً ضابط جواز را ندارد چون مختلف فیه است. ضابطه قرائت مجموع علیه بودن است.
«ثم لو سلمنا أن القراءة بالجر مساوية للقراءة بالنصب»؛ او اکثر را گفت، ایشان فرمودند ما قبول نداریم. چون مختلف فیه است، ضابطه جواز را که مجموع علیه است را ندارد. او گفت اکثر القراء، ایشان میفرمایند اکثر چیست؟! اصلاً این اکثر، ضابط را ندارد. ضابط این است که مجموع علیه باشد، نه مختلف فیه. ما شیعه با این قرائت مخالفیم. وقتی مختلف فیه شد ضابط جواز را ندارد.
بعد میگویند: «لو سلمنا أن القراءة بالجر مساوية للقراءة بالنصب»؛ تساوی به چه معنا است؟ یعنی اگر تساوی شد، ضابط جواز را میآورد و مجموع علیه میشود. مجموع علیه در فضای قرائتی که نمیتوانید کاریش کنید. هر دوی آنها الجایز میشوند. قبلش گفتند چون مختلف فیه است، غیر جایز است. اما اگر تساوی قرائات را فرض بگیریم؛ یعنی «سلّمنا»ای که ضابط جواز را دارد. ضابط جواز چیست؟ تساوی در قرائت است. یعنی آن وقت است که ایشان میفهمند دیگر آن روایت مانعی ندارد. اگر تساوی قرائات را پذیرفتیم، فرمایش امام مختار الامام علیهالسلام میشود. یعنی کاملاً در فضای قرائات، عبارت شیخ واضح جلو میرود. میگوید اول که اختلاف شد، من قبول ندارم. اگر بگوییم جر و نصب در فضای قرائات مساوی است، یعنی ضابط مجموع علیه بودن را داشته باشند -مثل تبیان که فرمودند اثنان او ثلاث- اینجا هم تساوت القرائتان.
شاگرد: یعنی بیان امام دیگر حکم فقهی نیست، امام مختار را میگویند.
استاد: احسنت. اگر بگوییم هر دو قرائت مساوی هستند، یعنی کلٌ منهما مجموع علیه، مجمع علیه، دیگر مورد اختلاف نیست؛ وقتی تساوی شد، دیگر در مقابل تساوی نمیتوانید بگویید مختلف فیه است. او اکثر را گفت، اینجا میگویند اکثر که نیست هیچ، مختلف فیه است. گام دوم این است که اکثر نیست ولی «لو تساوت»؛ یعنی هر دو مجموع علیه شد، لذا میگوییم جایز القرائه هستند و تساوی دارند، همه ضوابط را دارد ولی شما از کجا میگویید دلالت «ارجلَکم» بر غسل است؟! لذا شروع به بحث میکنند.
نکته این است که در استدلال، حرف طرف مقابل را رد میکنند. حرف طرف دو مؤلفه داشت؛ مؤلفه اولش این بود: «فإن قيل فأين أنتم عن القراءة بنصب الأرجل و عليها أكثر القراء و هي موجبة للغسل و لا يحتمل سواه»؛ نگاه کنید، دو مؤلفه است. میگویند اکثر قراء نصب را میگویند، وقتی هم نصب آمد اصلاً احتمال مسح در آن نیست. شیخ دارند قدم به قدم و کلمه به کلمه جلو میروند. چون استدلال و محاجه است. اول میگویند گفتی اکثر القراء، درحالیکه قضیه برعکس است. تو که اکثر القراء میگویی، ما میگوییم قرائت جر مجموع علیه است و نصب مختلف فیه است.
شاگرد: بالأخره در قراء سبع نصب داریم. پس ایشان در مجموع علیه کاری به قراء سبع ندارد.
شاگرد2: شما میفرمایید آن حدیث را گاهی به این معنا میگیریم که تخطئه قرائت میکند، اگر این جور باشد ما با شما اختلاف داریم، پس یک قرائت مجموع علیه نداریم، اما گاهی حدیث را بهمعنای مختار میگیریم، یعنی اگر بهمعنای مختار باشد در قرائات سبع اختلاف نداریم.
استاد: چون دارند حکم فقهی میگویند به این صورت است؛ در حکم فقهی یا غسل مبطل هست یا نیست.
شاگرد: اگر فرمایش ایشان را تصدیق کنید به این معنا است که یک جاهایی قرائت قراء سبع فایدهای ندارد چون امام تخطئه کردهاند.
استاد: بله. دو مورد است که شیخ در میافتند. یکی از آنها در بسم الله است. با اینکه شیخ قراء سبعه را قبول دارند، ولی وقتی در ابتدای تبیان وارد میشوند میگویند ما قبول نداریم که بتوان بسم الله را نخواند، کما اینکه برخی از قراء نخواندهاند.
شاگرد: پس تواتر سبعی که مطرح است، چه میشود؟
استاد: اینکه چه میشود، یکی از بحثهای ما است. مثلاً انکار معوذتین توسط ابن مسعود از اشکالات است. میگویند چطور ممکن است که شما بگویید متواتر است، بعد صحابی بزرگی مثل ابن مسعود بگویند من قبول ندارم که معوذتین از قرآن باشد؟! این قدر هم در آن زمان داغ بوده، در روایات شیعه هست: «إن ابن مسعود كان يمحو المعوذتين من المصحف، فقال (عليه السلام): «كان أبي يقول: إنما فعل ذلك ابن مسعود برأيه، و هما من القرآن»8. یعنی آن زمان این جور معروف بود. در روایات فریقین آمده است. خب میگویند چه طور میشود؟! آنها را سر جایش عرض میکنم.
در خود عمرو بن علا هم که تواتر را انکار کرده، فضای کیفیت شکلگیری تواتر و مراتب تواتر مهم است؛ همچنین آن چه که در میان بزرگان علماء شیعه در «لقنها الجایز» است، مهم است. اگر مهریه زنش را تعلیم قرائت قرار بدهد، منظور از «لقنها الجایز» چیست. این جایز، یک فضا و یک اصطلاحی بین قراء است.
وقتی مرحوم شیخ در اینجا درگیری فقهی دارند، میخواهند طبق آن فضا و پارادایم هایی که بین قراء هست، محاجه کنند. میگویند تو چه میگویید قرائت نصب تنها دال بر نصب است؟! اولاً اینکه اکثر القراء نیست، بلکه برعکس است. شما و ما هر دو جر را قبول داریم ولی نصب را ما قبول نداریم. چون روایت داریم که حضرت فرمودند «خفض» است.
شاگرد: از قرائات سبع است، چرا قبول نداریم؟!
شاگرد2: یعنی چطور میشود که از نظر فضای قرائات، قرائت باشد ولی از نظر فقهی درست نباشد؟!
شاگرد: اگر قرار است با کلام قراء صحبت کنیم نمیتوانیم بگوییم ما یک روایتی داریم که این را قبول ندارد.
استاد: ببینید ابن مجاهد قرائات سبع را آورده است. یعنی از واضحات فضای قرائات بوده که کسی روی سبع ابن مجاهد قسم نخورده است.
شاگرد: عبارت آوردید که اسناد در سبع دارد. یعنی بالأخره در فضای قرائات هست.
استاد: من حرفی ندارم.
شاگرد: اما در فضای قرائات یک دفعه بگویند ما یک خبر واحدی داریم که یکی از آنها را کنار گذاشته است.
استاد: آن جلد را هم آورده بودم تا بخوانم. باز روی عبارت شیخ تأمل کنید.
دیشب جایی بودم؛ محفلی از قراء بودند و داشتند قرائات این قراء مصری مثل عبدالباسط و … را پخش میکردند. یک جا دیدم این قاری «وَقَالَتۡ هَيۡتَ لَكَ»9، «هئتَ لک/هِیتُ لک»؛ پنج-شش قرائت را یک جا خواند. بعد آمد «يُسۡقَوۡنَ مِن رَّحِيق مَّخۡتُومٍ، خِتَٰمُهُۥ مِسۡك»10، برگشت و دوباره خواند «يُسۡقَوۡنَ مِن رَّحِيق مَّخۡتُومٍ، خٰتَمُهُۥ مِسۡك». شاید جلوتر هم عرض کردم ولی به ذهنم آمد دوباره خدمت شما بگویم. ببینید یکی از موارد یادداشت کردنی است.
اول قرائات عشر را می گویم؛ در قرائات عشر هجده راوی از نه قاری عشر، همه «ختامه مسک» گفته اند. یکی از قراء سبعه که جزء عشره است، کسائی است. هر دو راوی کسائی از او «خاتَمه» نقل کرده اند. یک راوی شاذ هم از خود کسائی «خاتِمه» دارد. چیزی که یادداشت کردنی است، این است: از موارد خیلی روشنی که رسم المصحف میزان داشته، همین جا است.
ببینید در رسم المصحف آمده «وَلَٰكِن رَّسُولَ ٱللَّهِ وَخَاتَمَ ٱلنَّبِيِّـنَ»11، «خاتم» را با الف نوشته اند. «خاتم النبیین» را نمی توانیم «خِتام النبیین» بخوانیم. چون در رسم «خاتم» نوشته اند. اما در «خِتَٰمُهُۥ مِسۡك» در رسم المصحف «ختمه» است. یعنی برای قاری این مجال را گذاشته تا «خاتمه» یا «خِتامه» بخواند.
ابو عبید تقریبا معاصر کسائی است. ابوعبید 223 وفات کرده و کسائی صد و هشتاد و خرده ای وفات کرده است. مثلا وقتی جوان بوده نزد کسائی خوانده است. ابوعبید کراهت داشت که «خاتمه مسک» بخواند. خیلی جالب است، طبری می گوید کسائی «خاتمه» خوانده ولی می گوید «والصواب فی ذلک خِتامه». چرا؟ می گوید «لان ختامه علیه جمیع قرأت الامصار»؛ همه قراء شهرهای کوفه و مدینه و بصره، «ختامه مسک» خوانده اند، یکی از قراء کوفه آن هم کسائی «خاتم» خوانده است. در حالی که این درست نیست. لذا طبری به راحتی آن را کنار می گذارد. خب این یک اشکال است. چطور یکی از قراء سبعه را که در این جا منفرد است، کنار می گذارید؟!
چیز جالبی است! معاصر خود ابوعبید که کراهت داشت قرائت «خاتمه» کسائی را بخواند و می گفت همه «ختامه» می خوانند، فراء است که در معانی القرآن همین را می آورد. می گوید «ختامه» که معلوم است، «خاتمه» را مطرح می کند و بعد سند را ذکر می کند و می گوید کسائی در این قرائت «خاتمه» سند داشته و اسنده الی علی ع. سند هم می آورد، خیلی جالب است. معانی القرآن یکی از کتاب های قدیمی است. سند را به ابوعبدالرحمان سلمی می رساند. یعنی همانی که قاری عاصم است؛ خود عاصم «ختامه مسک» خوانده اما خود کسائی به ابوعبدالرحمان سلمی می آورد که امیر المومنین «خاتم» خوانده است. یعنی رسم المصحف در «خاتم النبیین»، اجازه نمی دهد که «ختم النبیین» یا «ختام النبیین» بخوانیم اما در «خٰتَمُهُۥ مِسۡك» خود راسم طوری نوشته که هم قرائتی که امیرالمومنین داشته اند هم حفظ بشود.
لذا در مجمع البیان می فرمایند: «و قرأ الكسائي وحده خاتمه و هي قراءة علي (ع)»12؛ ببینید چقدر مجمع، پر بار است! کسی بخواهد دنبال این ها را بگیرد عالی است. الان مرحوم طبرسی یک کلمه فرمودند «قرائة علی»، وقتی به دنبالش می روید می بینید ایشان دارند از معانی القرآن فراء می گویند. «ابوعبید کان یکره قرائة الکسائی» اما فراء گفت کسائی که از خودش در نیاورده به ابوعبدالرحمان سلمی از امیر المومنین ع سند دارد.
گفتیم آیا می توان قراء سبعه را رد کنند یا نه؟ این جا الان کسائی متفرد به این قرائات است؛ «خاتمه» خواند. حالا این قرائت ثابت است یا نه؟ متواتر است یا نه؟ اگر متواتر است، ابوعبید چه کاره بود که «یکره ما انزل الله»؟! اگر متواتر است پس چرا دیگران از آن خبر نداشتند؟! فقط تنها کسائی پیدا شد و این را قرائت کرد؟! این ها سوالاتی برای قرائات است.
نکته این است؛ ان شاءالله در اشکالات تواتر می رسیم؛ خیلی هم مفصل است؛ کسانی هم که می خواهند این ها را رد کنند، مدام از این ها می آورند. نکته این است که در فضای قرائات موارد بسیار زیادی داریم که بزرگان فن به میدان همین قرائاتی رفته اند که ما امروزه می گوییم متواتر است. چطور؟ علی اطیاف و علی انواع. بعضی از آن ها تنها راوی را تخطئه کرده اند، بعضی از آن ها فهم را تخطئه کرده اند، بعضی از آن ها خود راوی را تخطئه کرده اند؛ مثلا رضی فرمودند قرائت حمزه به خاطر کوفی بودنش بوده که این طور خوانده است، اما لانسلم تواتر القرائات؛ یعنی به حضرت بر نمی گشته و سند نداشته است. و حال آن که همین جا در خصوص کسائی سند هست. حالا سوال این است: کسائی اگر از ابوعبدالرحمن سلمی به امیرالمومنین سند دارد، خود همین نفس این سند ناطق به این نیست که قرائت کسائی خبر واحد است؟! می گوییم آقای کسائی از کجا می خوانی؟! می گوید «اخبرنی فلان اخبرنی فلان اخبرنی ابوعبدالرحمن سلمی ان امیر المومنین ع قرأ خاتمه مسک». خب این که خبر واحد شد؟! یعنی نفس قرائت کسائی، با روایتی که از او نقل می شود دال بر عدم تواتر خود قرائتش است. لذا طبری رد می کند. می گوید «خاتمه» به چه معنا است؟! «قرأ جمیع قرأة الامصار». این را به عنوان یک رد و اشکال بر تواتر داشته باشیم تا بعدا ان شاءالله از ابن جزری بگویم. از کسانی که به این ها به خوبی جواب داده، ابن جزری و اساتیدش هستند. اولین کسی که به میدان آمده و به خوبی جواب داده، جمال القراء سخاوی است. سخاوی شاگرد شاطبی است. اولین شارح شاطبیه است. نمی دانم شرح شاطبیه اش در دست ها هست یا نیست. ولی جمال القراء در دست هست. وقتی به این جا می رسد خیلی خوب این ها را جواب می دهد. یعنی مثلا وقتی می گویند خود ابو عمرو بن علاء از قراء سبعه است، یکی از قرائات سبعه دیگر را به محکمی رد می کند. می گوید اگر کسی از خود عایشه حدیث نقل کند، من این حدیث را رد می کنم؛ لا اقبل هذه الروایة. چرا؟ چون قرآن باید متواتر و مشهور باشد. قرآن را که نمی توان با یک حدیث ثابت کنیم. سخاوی جواب می دهد و می گوید ما که مشکلی نداریم. قرآنی که در میان مسلمین بسط داشت، یک قاری در محیط خودش طوری شنیده و استاد دیده که برایش متواتر نشده است. به عبارت دیگر تواتر قراء سبع در خروجی جمعی همه اش میزان است. نه در این که صرفا بگوییم یک قرائت سبع متواتر است یعنی هیچ کجا نباید این طور باشد. و لذا قرائت کسائی نسبت به بدنه ای که ابوعبدالرحمن و رواتش گفته اند، در بستر آن روات با تواتر جلو آمده، نه با یک خبر واحد. چرا؟ چون إسناد روایت او غیر از اخذ از استاد است. اگر کسائی بگوید من به خاطر این روایت این را می خوانم، قرائت او از اعتبار قرائات می افتد. در فضای علم القرائات از اعتبار می افتد، چون قاری نباید بگوید من روایت می کنم که این جور خوانده است. حتما باید از مقری سماع کند و عرض کند، قاری بگوید من این را سندا به همین نحو اقراء تا مقری خودم می رسانم. لذا این که میگویند روایت کرده، فراء برای جواب کراهت ابوعبید می گوید بابا قرائت داریم! کما این که حفص «ضُعفا» خوانده بود. در التمهید گفتند عاصم «ضُعفا» خوانده است! در حالی که عاصم نخوانده بود. مختار حفص نسبت به یک روایت بود. مانعی ندارد که مختار غیر متواتر باشد. اما قرائات سبع متواتر است. کسائی می تواند مختار غیر متواتر داشته باشد. مثل این که حفص مختار عن روایة دارد. اما در اقراء آن به شاگردانش به عنوان قرآن مجاز نیست و از امام بودن می افتد. یعنی اگر بخواهد طبق یک روایت خبر واحد اقراء کند از اعتبار می افتد. یعنی در فضای قرائات این را از او نمی پذیرند.
شاگرد: پس چرا ابوعبید این حرف را نمی دانست؟
استاد: تعبیرهایی که در «یکره» هست، مربوط به انواع اختیار است. یعنی همانی که علامه فرمودند «احب القرائات الیّ...» بعد «اکره» نفرمودند اما مفاد عبارتشان بود. فرمودند «لما فی قرائة حمزه و ... من الاماله و ...». یعنی اصلا نمی توانیم بخوانیم. «یکره» ادائی است. «یکره» اختیاری است.
شاگرد2: در نهایت نظر شیخ طوسی شبیه نظر ابو عمور بن علاء شد که یک قرائت را رد می کرد؟
استاد: ببینید اشکال علام مجلسی به ایشان وارد نیست. شیخ نمی خواهند بگویند قرائت نصب جایز نیست. بلکه دارند حرف طرف را گام به گام باز می کنند. اول در مقابل اکثر طرف مقابل، می گوید من می گویم جایز نیست. خیلی خب اگر قرائات مساوی شدند مجموع علیه می شوند و جایز می شوند؛ این قسمت دوم طرف مقابل است. گفت قرائت نصب تنها دلالت بر غسل می کند، شیخ می گویند چه کسی گفته؟! اگر تساوی شد، نصب جایز القرائه است ولی معنای آن غسل نیست.
عبارت شیخ را حتما نگاه کنید. اگر نیاز بود که دوباره مرور کنیم، ان شاءالله جلسه بعدی.
شاگرد: کلمه «منزله» در این جا دقت دارد.
استاد: بله، چون در این جا مختلف فیه شد، پس نصب مختلف فیه، ضابط جواز را ندارد. وقتی ندارد دیگر جایز نیست و منزله نیست. چون الجایزه همان المنزله است.
شاگرد: گویا «المنزله» ظهور در این دارد که یک چیز نازل شده است.
استاد: وقتی تساوی شد، هر دو منزله نیست؟! پس چطور هر دو را بالمجموع علیه گفتند؟! جایز است یعنی چه؟
شاگرد: یعنی می توان خواند.
استاد: چرا می توان خواند؟ ولو نازل نشده؟! مردم درست کرده اند و کلام خدا را تغییر دادند؟! در همین تبیان ذیل «لَوَجَدُواْ فِيهِ ٱخۡتِلَٰفا كَثِيرا»13 گفتند «اختلاف التلاوات ما تلائم فی الحسن، کلها صواب و کله حق». این ها را کنار هم بگذارید. لذا اگر هر دو قرائت متساوی شدند، یعنی جایز شدند، یعنی کله صواب. فضای ذهنیت شیخ این است. ذهنیت امروز همینی است که شما می گویید است؛ می گویند منزله و خلاص! و حال آن که وقتی فضای قرائات باز می شود می بینیم ایشان می گویند آن چه که جایز نیست، منزله نیست. این جا هم گفتیم نصب جایز نیست پس المنزله جر است. بعد سلمنا تساوی قرائات؛ خب وقتی هر دو جواز شد، هر دو نازلتان هستند. طبق همان «کله صواب و کله حق». در تبیان تعبیر «تساوی القرائة» را ببینید، یک جا می گویند «القرائتان صحیحتان قویتان»، این یعنی فقط جایز هستند؟! نه. عین همان تعبیر مرحوم راوندی است. فرمودند «اذا صحت القرائتان عندنا فهما بمنزلة آیتین». در یک جا سه قرائت آوردند و فرمودند «و الثلاثه و ما زاد، اذا صحت عندنا القرآن». این یعنی فقط جواز است؟ نه، کالآیتین. شیخ هم می گویند «صحیحتان قویتان». ذهنیت ایشان طوری بود که چون فضای ما عوض شده، در ذهنمان چیزهایی پررنگ می شود که اصلا مقصود شیخ نبوده است.
والحمد لله رب العالمین
کلید: اختیار القرائه، تواتر قرائات، قرائت به خبر واحد، اسانید قرائات، فضای قرائات،
1 تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج1، ص: 71
2 المائده 60
3 تفسير التبيان نویسنده : الشيخ الطوسي جلد : 3 صفحه : 573
4 تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ؛ ج1 ؛ ص62
5 تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج1، ص: 66
6 تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج1، ص: 68
7 همان ص70
8 البرهان في تفسير القرآن، ج5، ص: 819
9 یوسف23
10 المطففین 25و26
11 الاحزاب 40
12 مجمع البيان في تفسير القرآن - ط دار المعرفة نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 10 صفحه : 690
13 النساء82