بسم الله الرحمن الرحیم

تعدد قراءات-مباحثه مفتاح الکرامة-تواتر نقل اجماع

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تعدد قرائات؛ جلسه 112 16/11/1403

بسم الله الرحمن الرحیم

بررسی عبارت شیخ در تهذیب ذیل آیه «و ارجلکم»

تلازم انگاری شیخ بین قاعده مجموع علیه در قرائات و فقه در مقام احتجاج

در مورد عبارت تهذیب کلمه‌ای نیمه کاره ماند. آن چه که عرض من بود، این بود که عبارت شیخ را می‌توان طوری معنا کرد و فهمید که ایراد علامه مجلسی در ملاذ وارد نباشد. چطور معنا کردیم؟ عرض کردم یک وقتی شیخ می‌خواهند بگویند قرائت نصب جایز نیست، به این معنا که مآلا مخالفت با اجماع دارد. اشکال مرحوم مجلسی این بود که اجماع طائفه بر این است که این قرائت جایز است، شما می‌گویید قرائت نصب غیر جایز است؟! اصل حرف مرحوم مجلسی این بود. ولو خودشان روی مبنای آقایشان و سائر معاصرین خود می‌گویند یکی از این قرائات درست است، ولی اینجا به شیخ می‌گویند شما چرا می‌گویید قرائت نصب جایز نیست؟! می‌خواهند به این صورت به مرحوم شیخ اشکال کنند. آن چه که من عرض کردم این است: مرحوم شیخ در تهذیب یک روندی از استدلال را دارند که در یک محاجه بسیار سنگین فقهی هستند. به‌دنبال بحث فقهی هستند. بحث فقهی ای که می‌خواهند بگویند یکی صحیح است و دیگری حرام و مبطل وضو است. در چنین فضایی دارند محاجه می‌کنند. وقتی محاجه می‌کنند در دو قرائتی که هست، طرف بحث ایشان می‌گوید اکثر به این صورت قرائت کرده‌اند و این معنایی ندارد مگر غَسل. مرحوم شیخ هم در دو مرحله حرف او را ابطال می‌کنند.

اول جلوی این را می‌گیرند که اکثر آن را قرائت کرده‌اند. می‌گویند چه کسی گفته اکثر این است؟! اتفاقا قرائت باید مجموع علیه باشد و در مانحن فیه این قرائت مختلف فیه است. قرائت جر است که مجموع علیه است. چرا مختلف فیه است؟ می‌گویند از اهل البیت علیهم السلام روایت داریم که می‌گویند بالخفض است. بعد می‌گویند لو سلّمنا تساوی القرائتین، می‌گوییم قرائت نصب هم دال بر غَسل نیست.

من برخورد کرده‌ام؛ ولی دوباره که گشتم پیدا نکردم؛ در عبارات مرحوم شیخ دیدم برعکس همین بحث را در «یطهُرن» دارند. یعنی خود مرحوم شیخ در اینجا با قرائت نصب معارضه درست می‌کنند تا بحث فقهی خودشان را سر برسانند. در «یطهرن» فتوای ایشان برعکس است. می‌خواهند بگویند همین که پاک شد، دیگر برای زوج او حرام نیست. خب قرائت «یطهّرن» را چه کار می‌کنید؟! قرائتی که به درد مبنای فقهی ایشان می‌خورد همان «یطهُرن» است. قرائت «یطهّرن» مختار شیخ را رد می‌کند. چون ریخت بحث متفاوت است. آن جا فرموده بودند «یطهّرن» را به «یتوضئن» و «یغسلن» معنا می‌کنیم، نه به «یغتسلن». این جور فرموده بودند، بعد گفته بودند اگر به این صورت معنا کنیم دیگر قرائت «یطهّرن» لازم نیست. اما کسی که فقط می‌گویند حتماً «یطهّرن» هست و حتماً باید غسل کنند، یعنی «یسقط القرائة الاخری». این جور تعبیری از ایشان یادم هست. ولی پیدا نکردم. باید قرائت دیگر را قبول نکند. مثل همین‌جا است. یعنی در بحث فقهی به جایی می‌رسد که فقیه یک قرائت دیگر را اسقاط می‌کند و قبول نمی‌کند. وقتی بحث فقهی است، حکم خدا که بیشتر از یکی نیست. او در صدد اسقاط و از‌کارانداختن قرائت می‌رود. شبیه همین‌جا است. این هم یک مورد بود.

ولی آن چه که من عرض می‌کنم…؛ آقا هم تفصیلی را ذیل کلمات شیخ الطائفه ارسال کرده بودند، متنی هم در بررسی مطالب جلسه گذشته فرستادند. آن چه که الآن می‌خواهم به‌عنوان یک نگاه بدون اثبات هیچ بحثی خدمت شما عرض کنم، این است: مرحوم شیخ در اینجا یک ملازم گیری ای انجام می‌دهند؛ استدلالی انجام می‌دهند؛ ولی این استدلال تام نیست. ثابت نیست. استدلال این است که در فضای قرائت، قرائت باید مجموع علیه باشد. باید مختلف فیه نباشد. اگر کسی در قرائتی اختلاف کند و قبول نداشته باشد، این قرائت مختلف فیه است. در مانحن فیه به این صورت است. یعنی دو قرائت داریم که یکی از آن‌ها مجموع علیه است؛ قرائت جر است. شما قبول دارید و ما هم قبول داریم. یکی از آن‌ها مختلف فیه است که نصب است. ما خودمان برای جر روایت داریم، پس فرمایش شما مختلف فیه می‌شود. بعد هم ولو سلّمنا می‌گویند و ادامه می‌دهند. این اصل مقصود ایشان است.

آن چه که در اینجا می‌خواهم عرض کنم، یک ملازمه ای برقرار شده که این ملازمه ثابت نیست. ملازمه این است که مجموع علیه و مختلف فیه در فضای احکام فقهی، هیچ ملازمه‌ای با مختلف فیه و مجموع علیه بودن در قرائت ندارد. اصلاً دو باب است و دو فضا است. یعنی ایشان آمده‌اند و می‌گویند چون مفاد حکم فقهی غَسل الرجل که همراه نصب است و مختلف فیه است و ما قبول نداریم، لازمه‌اش این است که قرائت نصبی هم که دال بر آن است هم مختلف فیه بشود و طبق ضوابط قرائات، قرائت مختلف فیه مقبول نیست؛ لایجوز القرائة به. وحال این‌که این ملازمه اصلاً ثابت نیست. شما پای قرائت مختلف فیه ای را کوبیده‌اید که مختلف فیه فقهی است، اما غیر معتبر بودن قرائتی را نتیجه می‌گیرید که آن هم مختلف فیه می‌شود. و حال این‌که ملازمه نیست. یعنی می‌تواند یک حکمی مختلف فیه باشد ولی قرائتی که به آن مربوط می‌شود مختلف فیه نباشد. چون دو فضا است. ثبوتش، استقرارش دو باب است.

شاگرد: به شیخ طوسی اشکال می‌کنید؟

استاد: بله، استدلال شیخ در اینجا تام نیست. چون دو مختلف فیه داریم. قرائت مختلف فیها من حیث هی القرائة، حکم فقهی من حیث هو حکم. ایشان می‌گویند مختلف فیه است، چه چیزی مختلف فیه است؟ قرائت جر مختلف فیه است؟! روایت می‌آوریم. با یک روایت می‌خواهد قرائتی که مستقر است را خارج کند. نفی آن را تثبیت هم نکرده است. اتفاقا در عبارت آقا بود؛ به نظرم از امام باقر علیه‌السلام سؤال کرده بودند؛ «هی بالنصب او بالخفض»؟ حضرت فرموده بودند «بل بالخفض». ببینید «بل بالخفض» صریحاً رد قرائت دیگر نیست. در مقامی است که در ذهن او حکم و استفاده ظهور تام و روشنی برای مسح پا بود، حضرت هم فرمودند «بالخفض». یعنی در این مقام برای دلالت واضح بر مسح، خفض می‌شود. حضرت نفرمودند نصب نیست، فرمودند «بالخفض»؛ یعنی قرائت خفض روشن است. اگر به نصب بخوانیم چه؟ چون از نظر ادبی وجوهی دارد، تاب این را دارد که کسی به غَسل هم معنا بکند. لذا در ادامه گفته اند در حدیث، منظور از خفض مختار قرائت است.

شاگرد: مختلف فیه یعنی چه؟

استاد: یعنی یک عده‌ای این را قبول ندارند. «مختلف فیه»ای که ایشان می‌خواهند بگویند یعنی شیعه غَسل را قبول ندارد؟ خب این خوب است؛ غَسل را قبول ندارند. اما لازمه اش این نیست که قرائت به نصب را هم قبول نداشته باشند. یعنی لازمه مختلف فیه بودن غَسل بین شیعه و سنی، مختلف فیه بودن قرائت قراء سبعه در نصب و جر نیست. لذا می‌خواهند یک روایت بیاورند تا این قرائت را درست کنند، درحالی‌که این روایت مثبت نیست.

شاگرد: اگر در طرف مقابل هم صریح مغایر با این استفاده باشد، چه؟

استاد: آن صریحی که دو قرائت با هم تنافی داشته باشند نداریم. شما بگردید یک جا پیدا کنید. نداریم. یعنی توهم تنافی می‌شود. لذا خود مرحوم شیخ در تبیان فرموده‌اند «ما تلائم فی الحسن و هی وجوه القرائات، کله حق و کله صواب». اینجا هم همین است. اینجا هم در مقام محاجه بحث به این صورت جلو رفته است. من از عبارت تبیان آوردم؛ فرمودند از هشت قرائت دو یا سه قرائت، «یُقرء»، چرا؟ «لانّ القرائة متبوعة یوخذ بالمجموع علیه». قرائات باید مجموع علیه باشد، لذا است که در اینجا عرض می‌کنم که یک ملازمه ای لطیف درست شده که این ملازمه ثابت نیست. ملازمه ای گرفتید که چون غَسل الرجل در وضو مختلف فیه است، و چون ما هم روایت به خفض داریم، لذا آن قرائت لایجوز ان یقرأ به. هیچ ملازمه ای ندارد. غَسل الرجل مختلف فیه است اما خودتان در مقدمه تبیان مگر نفرمودید؟! علامه مجلسی هم همین را می‌فرمایند. خودتان در مقدمه تبیان فرموده‌اید اجماع اصحابنا است که همه قرائات متداوله بین القراء جایز است. و اجماع است بر این‌که می‌توانید آن‌ها را در نماز بخوانید. «و کرهوا تجرید القرائه»، درحالی‌که شما در اینجا دارید تجرید می‌کنید.

شاگرد: اصل اشکال این بود که در زمان نگارش تهذیب شیخ از این اطلاعی نداشته‌اند. اما شواهدی که می‌آورید برای تبیان است.

استاد: نه، این چیزی که الآن عرض می‌کنم برای فضایی است که الآن از شیخ سراغ داریم.

شاگرد: بالأخره در زمان نگارش تهذیب، عقیده در تبیان را داشته‌اند یا نداشته‌اند؟

تأیید قرائات در فضای فکری دوران شیخ طوسی و قبل از ایشان

استاد: داشته‌اند اما اصلاً فضای آن زمان این بوده است. الآن برای من تردیدی نیست. یعنی ذهنیت جناب شیخ هشت-ده سال در غبار و ابهام بود، اما الآن برای من طلبه این‌که ذهنیت شیخ در آن زمان چه بوده مبهم نیست. یعنی وقتی هم شیخ تهذیب را می‌نوشتند همه این‌ها بوده است. چرا؟ به‌خاطر این‌که فضای قرائات، ابوعلی، ابن مجاهد و …این‌طور بوده است. از روز اول هم می‌شنیدند. زمان ما نبود که از روز اول همه با قرائت حفص انس گرفته‌ایم و علوم قرآنی زمان ما این‌طور شده است!

آقایی که مصحف مشهد رضوی علیه‌السلام را چاپ کرده‌اند، یک مقدمه بلند بالایی دارند. یک جا هم دیدم سخنرانی داشتند؛ ایشان می‌گویند بیست هزار…؛ در ذهن من سه هزار و پنج هزار بود؛ به نظرم به چشمم بیست هزار خورد. ایشان می‌گویند در طی این سال‌ها ما بیست هزار نسخه خطی قرآن در وقت های مختلف را دیدیم.

شاگرد: آقای کریمی نیا را می‌فرمایید.

استاد: بله.

شاگرد: سال نود و نه بود که گفتید در بیست و پنج سال اخیر چهار-پنج هزارتا است، حالا اگر قبل و بعدش را اضافه کنید، بیست هزارتا می‌شود.

استاد: ایشان می‌گوید از قرن پنجم به بعد حتی در نساخ تجرید نبوده است. یعنی هنوز کار ابن مجاهد به‌عنوان سبعه جا نگرفته بود. شاهد قوی عرض من این است که مرحوم شیخ در تبیان اصلاً اقتصار بر عشر هم نمی‌کنند.

شاگرد: تبیان واضح است، الآن اصل صحبت تهذیب است. شواهد بیرونی همه قبول است.

استاد: ببینید یک جایی از تهذیب را بیاوریم که جای بحث قرائات است، نه محاجه در بحث داغ بین شیعه و سنی.

شاگرد2: فرمایش شما این است که می‌گویید به لحاظ قرائت هر دو را دارند، اما الآن در یک بحث فقهی از آن بحث به اشتباه استفاده می‌کنند. شیخ اشتباه انتاج فقهی… .

استاد: در مقام محاجه. عرض من این است که ایشان طبق یک ملازمه ای می‌خواهد بحث فقهی خودشان را پیش ببرند؛ که ملازمه‌ای مطویه و مخفیه ای است. نه این‌که ذهنیت ایشان در قرائات همان ذهنیت امثال آن باشد.

شاگرد: شما از شواهد بیرونی استفاده می‌کنید.

استاد: نه، از این‌که آن زمان … . کنز الفوائد کراجکی را نگاه کنید.

شاگرد2: این شواهد شما نسبت به متن بیرون است. شما از شواهد بیرون از متن این مطلب را می‌فرمایید.

شاگرد: عرض من این است که کسی فقط این قسمت تهذیب را ببیند، فرمایش شما را تداعی نمی‌کند.

استاد: یعنی ذهنیت زمان ما را داشته باشد.

شاگرد: بله.

استاد: درست است. مدت ها تهذیب خواندیم؛ در ذهن من هست که می‌گفتیم چرا این عبارت تهذیب به این صورت است؟! اصلاً قبل از این‌که عبارات تبیان را ببینیم این را دیدیم.

شاگرد: آن‌ها شواهد بیرونی است.

استاد: اگر مباحثه ما را ببینید زیاد تکرار می‌کردم. می‌گفتم مرحوم شیخ زمانی بوده‌اند که از کار ابن مجاهد حدود صد سال فاصله بود. ظاهراً از حرف ابوالفضل رازی شاهد می‌آوردم که می‌گوید چرا این جور شده؟! اگر الآن کسی قرائت دیگری بیاورد تکفیرش می‌کنند؟! من این را زیاد تکرار می‌کردم. گفتم چون مرحوم شیخ در این زمان بودند و کار ابن مجاهد به این نحو ماسیده بود، ایشان در این فضا حرف واحد را معنا می‌کردند. اینجا می‌گویند قرائت منزله، لذا خوشحال هستیم همان حرف واحدی که می‌گویند، همین قرائت، منزله است. چندین سال به این صورت فکر می‌کردیم. اما بعد از این‌که مجموع چیزها باز شد، ذهنیت مرحوم شیخ که از هفت-هشت سالگی در محیط اسلامی قرآن خواندند و ملّا دیدند و درس خواندند و عالم شدند و بعد به محضر شیخ مفید در بغداد تشریف آوردن، لذا ایشان در آن محیط بزرگ شدند. آن ذهنیتی که ایشان در آن زمان داشتند الآن برای ما روشن است. ولذا کسی که آن را می‌داند اصلاً احتمال نمی‌دهد که مرحوم شیخ در اینجا می‌خواهند آن را بگویند. این ذهنیت نیست که وقتی تهذیب را می‌نوشتند مطالب تبیان نبوده! نه، این جور نیست.

تایید دو قرائت «یطهرن» در تهذیب توسط شیخ طوسی

حالا شاهدش را ببینید؛ در همین تهذیب ببینید؛ مرحوم شیخ ذیل اغسال می‌خواهند از کتاب برای غسل حیض شاهد بیاورند، می‌گویند «حتی یطهّرن». یعنی قرائت «یطهّرن» را به‌عنوان شاهدی از کتاب برای غسل حیض می‌آورند. وضو فرضٌ من الله است؛ آیه داریم. غسل جنابت، «وَإِن كُنتُمۡ جُنُبا فَٱطَّهَّرُواْ»1. اما حیض چه؟ غسل حیض فرض است؟ یعنی در کتاب هست؟ ایشان می‌گویند بله، «حتی یطهّرن». یعنی قرائت «یطهّرن» را می‌آورند. بعد وقتی می‌خواهند بگویند بعد از طهر، مقاربت برای زوج جایز است، می‌گویند «حتی یطهُرن، و هو الظاهر». یعنی در همان تهذیب به‌وضوح هر دو را به‌عنوان حکم خدا استفاده می‌کنند. اول «یطهّرن» را می‌گویند یعنی ما برای وجوب غسل حیض آیه داریم، و یک جای دیگر می‌گویند مقاربت جایز است چون آیه می‌گوید «یطهُرن». «یطهّرن» را هم با افضلیت جواب می‌دهند. این همین تهذیب است. اگر ایشان می‌خواستند بگویند یکی درست است، خب چرا هر دو را می‌آورند؟! معلوم می‌شود که اصلاً ذهنیت شیخ این نیست که این دو آیه نیست.

عقبه بحث از آیه وضو قبل از شیخ طوسی در کتب شیعه و سنی

خب با همین ذهنیت با فاصله کوتاهی کنز الفوائد کراجکی را ببینید. ایشان مفصل راجع به آیه وضو بحث می‌کنند. نکته‌ای که در مانحن فیه است، این است: آقا فرمودند شیخ به‌ این عنوان که خودش را مقری و امام می دانسته جلو آمده است، درحالی‌که این احتمال اصلاً در ذهن من نیست. چرا؟ چون در این بحثی که مرحوم شیخ می‌آورند، الآن تهذیب در دست ما است و می‌بینیم. اگر شما سائر کتاب‌های قبل از شیخ را ببینید که راجع به همین قرائت نصب و جر بحث کرده‌اند، می‌فهمید که چرا شیخ در اینجا این قدر طول داده‌اند. چون این عبارت تهذیب یک عقبه چند صد ساله دارد. مفصل روی آن بحث شده است. از دویست سال قبلش توسط فراء و … راجع به این آیه بحث شده است. خیلی مهم است. ولذا است که شیخ نمی‌خواهند مختار القرائه داشته باشند. یک بحثی است که روی آن چکش خورده است و خیلی داد و فریاد شده، سابقه تاریخی حسابی دارد، همین را به تفصیل در تهذیب آورده‌اند. من در جلسه قبل خواندم. دیدید که مدام «ان قیل» و «ان قیل» داشتند. همه این‌ها سابقه دارد. یعنی دیگران مفصل استدلال کرده‌اند. شیخ می‌خواهند در تهذیب کاری کنند که وجوب مسح در وضو و ابطال غسل را محکم به‌صورت استدلالی جلو بروند. لذا فضا خیلی فرق می‌کند. ولذا هر کجا این شدت استدلال بین شیعه و سنی نیست، مرحوم شیخ این حالات را ندارند. یک نحو استثناء کار است. ولذا گفتن در «یطهرن» اختلافات شدید نیست -عامه هم دارند- هر دو قرائت را به‌راحتی برگزار می‌کنند. اما شیعه می‌خواهد بگوید «غسل الرجل» مبطل است. این مبطل بودن باید سر برسد. لذا شیخ در گام اول به میدان قرائت می‌رود. چطور می‌روند؟ می‌گویند مگر در علم قرائات نگفتیم که باید مجموع علیه باشد؟! این‌که مجموع علیه نیست. ما روایات داریم، پس قرائت مجموع علیه نیست. و لذا من عرض می‌کنم که ملازمه نیست.

شاگرد: این روایت چطور مجمع علیه بودن این قرائت را رد می‌کند؟

استاد: چون روایت داریم پس قرائت نصب که می‌گوید فقط غسل است، مختلف فیه می‌شود.

شاگرد: پس فرمایش شما مشخص نشد.

شاگرد2: شما مبتنی‌بر یک اشتباه کردن می‌گویید… .

استاد: ملازمه خفی ای است اما بین این دو ملازمه ای نیست.

شاگرد2: خب این اشتباه خیلی خفی هم نیست. یعنی با این‌که نزد ذهن ما آمده ولی با آن همراهی نمی‌کند.

شاگرد: اشتباه هم نیست. چون شیخ در مقام جدل هستند. در جدل برهان نیست که بگوییم اشتباه است.

شاگرد2: خب این ملازمه گیری اشتباه است.

استاد: خب بعدش که مطرح می‌کنند. گام به گام است. اگر گفته بودند جایز نیست، هم اشکال علامه مجلسی وارد بود و هم این اشکال شما وارد بود که می‌گویید خفی نیست.

شاگرد2: وقتی «سلّمنا» می‌گویند یعنی همچنان حرف من همان است.

استاد: «سلّمنا» باز محاجه است.

شاگرد2: کجا حلش می‌کنند؟

استاد: در تبیان ببینید. تبیان تفسیر است. تهذیب فقه است. اما در تبیان شروع می‌کنند و می‌گویند قرائت نصب هم که دال بر غسل نیست. و لذا در تبیان از این روایت قرائت خمس اسمی نمی برند.

شاگرد2: خود ابن العلا چطور با برخی از قرائات متواتر مخالفت می‌کند و ما الآن مشکلی نداریم، بگوییم خود شخصی بوده که متواترات به دستش آمده بود. شیخ هم چند قرائت متواتر به دستش آمده بود ولی تواتر این قرائت برای خود شیخ ثابت نشده بود. همان‌طور که هفت تا برای خود شیخ خیلی معیار نیست. چون خودش امام قرائت بوده تواتر این پنج قرائت را می دانسته است. شما فضای سبع را کنار بگذارید. مثل طبری و خیلی دیگر که تنها تواتری که خودشان رسیده‌اند را بیان می‌کنند.

استاد: این فرمایش که خیلی خوب است. یعنی ذهنیت جناب شیخ در این است که بخش وسیعی از این قرائات تعدد نزول دارد؛ این ذهنیت ایشان است. نه این‌که حرف واحد را آن‌طور معنا کنند. این ثابت است. در این‌که تک‌تک قرائاتی که ابن مجاهد و سبع دارند، نزد شیخ متواتر باشند شما حرف دارید. درست است؟

شاگرد: بله.

استاد: همین‌جا ببینید؛ وقتی ذهنیت زمان شیخ را در نظر بگیریم همان زمان با فاصله کوتاهی -شاید شیخ هم متولد شده بودند- ابن مهران قرائت العشر را نوشته است. همان‌طور که آقای کریمی نیا مصحف های خطی را دیده بودند. ببینید در زمان شیخ مصاحف مختلف و قرائات مختلف بود، همان ‌طور که بعد از شاطبیه و زمان علامه حلی و به‌خصوص زمان شهید ثانی قرائات سبع کلاسیک شد، کما این‌که ابن جزری بعداً عشر را کلاسیک کرد، الآن اگر در جهان ما دانشگاه‌های علوم قرآنی را ببینید عشر کلاسیک است. اصلاً در زمان ما سبع نداریم. همینی که زرقانی گفت. گفت «لما اتسع افق اطلاعی» دیدم عشر متواتر است. یعنی طوری واضح شده که شهید ثانی که متخصص هستند می‌گویند در زمان ما این سبع جا گرفته است، و شهید اول گفته اند عشر هم متواتر است. بلکه وراء عشر هم متواتر هست ولی در زمان ما نیست. این عبارت شهید ثانی مهم بود.

در چنین فضایی به ذهنیت شیخ برسیم. الآن برای شیخ این جور نیست سبعی که بعداً کلاسیک شده در زمان ایشان کلاسیک باشد. یعنی هفت یک کاری برای ابن مجاهد است. کاری است برای مای متخصص. ایشان کار دیگران را هم می‌دانستند. تبیان را که برمی‌دارید می‌بینید چه اطلاعات خوبی دارد. اگر اسنادی که ایشان برای قرائات عشر می‌آورند در تبیان تدقیق بشود می‌بینید چه وقوف و چه اطلاعات گسترده‌ای را جمع کرده‌اند.

بنابراین آن چه که می‌خواهم عرض کنم، این است: آیا شیخ در اینجا می‌خواهند بگویند من این قرائت را متواتر نمی‌دانم؟ اصلاً احتمالش به ذهنم نمی‌آید که ایشان بخواهند بگویند من قبول ندارم.

انکار برخی از متواترات توسط مقرین قبل از شیخ طوسی؛ عدم وجود فضای حصول تواتر و شهرت نزد مقری

شاگرد: چرا؟ چرا ابن العلا می‌گوید آن قرائت را قبول ندارم؟

استاد: ابن العلا قرن دوم است. صد و پنجاه و چهار وفات کرده است.

شاگرد: چرا طبری حفص را نمی‌آورد؟ مگر با حفص آشنا نیست؟ فاصله طبری با شیخ خیلی کم است. اما اصلاً با حفص آشنا نیست.

استاد: وفات طبری 310 است ولی وفات شیخ 460 است. یعنی وفات شیخ صد و پنجاه سال بعد از او است.

شاگرد: یعنی فضای کلاسیک نیست. در مجمع البیان فرمودید که ایشان در ابتدا یازده قرائت را مستقر می‌کند. ممکن است در ذهن شیخ هم پانزده قرائت باشد که متواتر است. لذا در «یطهرن» راحت جلو می‌رود.

استاد: من این قسمت فرمایش شما را توضیح می‌دهم و تأیید می‌کنم. یعنی اصلاً در زمان شیخ فضای سبع جا گرفته بعد از شاطبیه نبود. اصلاً این فضا نبود. بله ابن مجاهد یک کاری کرده بود. حکومتی هم بود. ابوعلی فارسی و ابن خالویه هم در ردیف شیخ الشیخ شیخ طوسی بوده‌اند. یعنی شیخ مفید و سید مرتضی و سید رضی شاگرد هر دوی این‌ها بودند. هم شاگرد ابن خالویه بودند و هم شاگرد ابوعلی فارسی بودند. شیخ طوسی شاگرد سید و شیخ مفید بودند. می‌شود شیخ مشایخهم. ابن خالویه و ابوعلی فارسی بسیار نقش ایفاء کردند در استقرار کار ابن مجاهد. هر دو الحجه للقرائات السبع نوشتند. دو کتاب دارند که اسم آن‌ها شبیه هم است. از بس نزدیک هم هستند یادم نیست کدام برای چه کسی است. این دو نفر کار ادبی سنگینی کردند. جالب این است که خود همین ابوعلی و ابن خالویه شبیه همین ذهنیتی که شما برای شیخ می‌گویید را داشتند. یعنی ابوعلی فارسی در برخی از جاها به میدان قرائات می‌رود. نحوه بیان خود ابن مجاهد قضیه تواتر است. می‌گوید امصار. می‌گوید بین قرائت امصار هست ولی در برخی از جاها مناقشه می‌کند. اصلاً مقدمه السبعه ابن مجاهد این است که من این را نوشتم تا بگویم قراء طبقاتی دارند. ما باید قاری‌ای که در قرائت وارد نیست را جدا کنیم. مقدمه خیلی خوبی است.

تعبیر «سلّمنا تساوی القرائتین» شیخ طوسی

بنابراین ذهنیت مرحوم شیخ این است. شاهد عرض من این است که تا «سلّمنا» می‌گویند، یک «سلّمنا»ی مبهم و زیر سیبیلی رد کردن نیست. بلکه اسم می‌برند. یعنی دقیقاً از قراء سبعه سه تا این طرف و سه تا آن طرف قرار می‌دهند. خوشبخاته عاصم که قرائت ندارد. خوشبختانه می‌گویم چون عاصم در آیه‌ای که برای فقه است و نزاع شیعه و سنی هست، به حفص این را گفته و به شعبه دیگری را گفته است. مجمع البیان هر دو را می‌آورد. منهج الصادقین را باز کنید؛ ایشان اول ترجمه می‌کنند. «حتی یطهرن» که می‌رسیم نمی‌دانیم چطور نوشته اند، اما ایشان ترجمه می‌کنند به «تا غسل کنند». یعنی دقیقاً منهج الصادقیه طبق چه چیزی نوشته شده است؟ طبق قرائت شعبه از عاصم نوشته شده است. لذا عاصم قرائت ندارد. آن وقت می‌شود در طول تاریخ در دو قرائتی که هر دو از عاصم آمده، یکی از علماء تا قرن یازدهم سؤال نکند که کدام یک از این‌ها درست است؟! کلام خدا کدام یک از این‌ها است؟! تا آن را واضح کند. اصلاً برخوردشان با قرائات برخورد قرآن و قدس و کلام الهی بود. لذا نافع می‌گفت «أ أحرم نفسی من قرائة القرآن»؟! هر کدام هم اطلاعاتشان بیشتر بود قبول داشتند. خود ابن العلاء هم همین‌طور بود؛ او برای برخی از قرائات سند نداشت و به او نرسیده بود. آن هم به نحو مشهور. همان جا تصریح می‌کند که قرآن به خبر واحد ثابت نمی‌شود. سخاوی می‌گوید بله، شما در محیطی نبودی تا به اجماع و شهرت برایت ثابت شود.

ولی زمان شیخ این جور نیست. شاهد من این است: الآن تا «سلّمنا» می‌گویند هشت تا درست می‌کنند. سه تا از قراء سبعه این طرف، سه تا از قراء سبعه این طرف، حفص هم جزء کسانی است که به نصب خوانده است، شعبه جزء آن‌هایی است که به جر خوانده است. پس یعنی شیخ کاملاً به فضای قرائات توجه دارند. شیخ می‌دانند در قدرت ایشان نیست که وقتی قراء سبعه نصف در مقابل نصف شدند -و عاصم اصلاً قرائت ندارد- که بخواهند این‌ها را رد کنند. لذا است که عرض می‌کنم از یک محاجه، ملازمه‌ای دارند که از عنوان قاعده قرائات برای جواب به او استفاده می‌کنند. قاعده قرائات چه بود؟ در تبیان فرموده‌اند: «لانها متبوعة یوخذ بالمجموع علیه». می‌گویند چرا شما در اینجا قرائت می‌گویی؟! این قرائت مختلف فیه است. و حال آن‌که مختلف فیه با شیعه، «غَسل الرجل» است، نه قرائت. ولی با این مختلف فیه قاعده خراب شد.

خب چرا این مشکلی ایجاد نمی‌کند؟ به‌خاطر این‌که فعلاً دارند از صولت و ابهت تیزی استدلال او می‌زنند. می‌گویند سر تیز شمشیر را با مختلف فیه بودن آن، کند می‌کنم. بعد می‌گویند «سلّمنا». شیخ از چیزی کم نمی‌گذارند. می‌گویند سلّمنا، این چه دلالتی بر غسل دارد؟! واقعاً هم مطلب به این صورت است که قبل از جناب شیخ مفصل بحث شده است. سید مرتضی هم در اینجا بحث می‌کنند. عبارات سید را ببینید. در تفسیرشان بود یا در جای دیگری بود. یعنی بحث‌های شیخ یک جور تبعیت از فرمایشات سید هم دارد.

شاگرد: نتیجه این می‌شود که جناب شیخ در اینجا یک محاجه ای می‌کنند که خودشان به لازمه آن ملتزم نیستند. یعنی غیر از این‌که فنی نیست خودشان هم به آن ملتزم نیستند. یعنی هم محاجه غلط است و هم خودشان به مفاد آن ملتزم نیستند.

تشابه عملکرد شیخ با علکرد سید بن طاووس در محاجه با جبائی

استاد: ولی در مقام شکستن صولت حرف طرف است. به این عنوان که او می‌گوید «اکثر القراء علی النصب و لایکون له معنا الا الغسل». شما در مقابل کسی که این جور می‌گوید، در دفاع از مسح پا چه می‌گویید؟! اینجا که فضای قرائات نیست. شما می‌گویید اولاً تو اکثر القراء را گفتی، درحالی‌که ما قبول نداریم چون نصب مختلف فیه است. او که می‌خواهد قرائت را با اکثریت جا بیاندازد، ما هم در همان جهت اکثریت او قرائت نصب را مختلف فیه می‌کنیم. بعد می‌گوییم خب مختلف فیه شد، لذا اکثر نیست. بعد برمی‌گردیم و می‌گوییم ثانیاً مساوی هستند. یعنی باز در گام دوم اکثریتی که او می‌گوید را نفی می‌کند و می‌گوید مساوی هستند. قشنگ هم مساوات را توضیح می‌دهند. وقتی مساوی شدند طبق ضوابط قرائاتی که ایشان قبول دارند، مجموع علیه می‌شوند. دو قرائت صحیحه هستند که یوخذ بهما. بعد می‌گویند چه کسی گفته قرائت نصب، حتماً بر غسل دلالت دارد؟! جوابشان را می‌دهند. همین‌طور هم هست. قبل از شیخ می‌توانید قرائت نصب را در بالای بیست کتاب پیدا کنید. قبل از جناب شیخ گفته اند قرائت نصب دلالتی بر غسل ندارد. مفصل بحث کرده‌اند. در تفسیر و … هست. مرحوم شیخ هم همین‌طور هستند. حالا این‌که چه کسی اکثر القراء را گفته بوده و با او محاجه می‌کنند، حرف دیگری است. مثل سید بن طاووس هستند؛ جبائی چه گفته بود؟! اصلاً سید اسمی از حرف واحد نبرده بودند. سید به ائمة القراء سبعه حمله کرده بودند. او گفته بود «محنة الرافضة على ضعفاء المسلمين أعظم من محنة الزنادقة»2. چرا این حرف را می‌زند؟ چون می‌گوید این‌ها قائل به تحریف کتاب هستند. سید می‌گویند قراء سبعه ای که قرآن را خراب کردند و این همه اختلاف درست کردند، همه برای خودتان هستند. چطور ما «محنة الرافضه علی الاسلام» هستیم؟! یعنی در مقام جواب از کسی است که می‌خواهد اصلاً خودشان را نبیند و به گردن شیعه بگذارد؛ لذا در مقام محاجه این‌ها طبیعی است. البته من به‌عنوان ذهنیت خودم عرض می‌کنم. ممکن است شیخ بگویند من فلان منظور را دارم. یا فرمایش آقا را بگویند. در آن‌ها حرفی ندارم. این‌که فضای قرائات متعدد بوده و هفت تا هم جا نگرفته بود، مرحوم شیخ به خودشان اجازه می‌دادند که اشکال کنند و… من منکر آن‌ها نیستم، اما در مانحن فیه قبول ندارم. چرا؟ چون مانحن فیه یک امر سابقه دار است. شیخ که بحث علمی نمی‌کنند. یک آیه قرآن را معنا می‌کنند به طوری که شیعه از روز اول می‌گویند باطل است پا را بشوری و آن‌ها می‌گویند مسح کنی باطل است. در چنین فضایی هستند. دغدغه این را دارند که در بحث علمی کاری کنند تا از صولت حرف طرف بکاهند. این عرض من است.

شاگرد: شیخ طوسی در مقدمه تهذیب یا مبسوط می‌گویند من دیدم عده‌ای شیعیان به‌خاطر تعارض اخبار از تشیع خارج شدند.

استاد: مقدمه تهذیب است. بعد می‌گویند لذا این را نوشتم. یکی از هاشمیین بزرگ بود که بعداً از ائمه زیدیه شد.

شاگرد: بعد می‌فرمایند به این خاطر بین روایات جمع انجام دادم تا یک وجهه خوبی داشته باشد. می‌خواهم بگویم شاید اینجا هم از آن موارد است.

استاد: نه، شاهد این‌که اینجا از آن موارد نیست، این است که چون در تهذیب درگیری ایشان با سنی ها است، از آیه «ارجلَکم/ ارجلِکم» بحث می‌کنند اما اسمی از این آیه در استبصار نمی برند. چرا؟ چون «الاستبصار فما اختلف من الاخبار» است. برای این بوده است. بین شیعه که اختلافی نبوده است. روایات شیعه مشکلی ندارند که باید مسح کنیم. اگر یک دغدغه و ابهامی بود که بعضی از شیعه می‌گفتند باید پا را بشوریم، در استبصار هم می‌آوردند. اما چون از نظر حکم فقهی صاف و محکم است و مسأله مسح پا بلاتردید بوده، اصلاً در استبصار مطرح نکرده‌اند. اما در تهذیب چون بحث فقهی ای بوده که از ابتدا اقوال سنی ها را هم می‌آوردند، این را هم آوردند. در مقدمه تهذیب می‌گویند؛ در تهذیب می‌خواستند روایات عامه را هم بیاورند اما بعداً منصرف می‌شوند.

شاگرد2: ظاهراً روش ایشان در ابواب الزیادة طهارت عوض شده.

استاد: بله، خودشان توضیح داده‌اند.

شاگرد: اگر خود مرحوم شیخ قائل به غلط بودن ملازمه باشند و تنها در مقام محاجه به کار ببرند، با ادعای دوم جور در می‌آید که ایشان به نتیجه ملازمه پایبند نیست. یعنی این جور نیست که بگویند قرائات جایز نیست و منزله نیست. اما اگر خودشان به این ملازمه اعتقاد داشته باشند، طبیعتاً نمی‌توانیم بگوییم نتیجه ای که از این ملازمه گرفته‌اند را اعتقاد ندارند. یعنی آیا خودشان می‌فهمند که در مقام محاجه از این ملازمه غلط استفاده می‌کنند؟

استاد: به گمانم این‌ها را فقط به این دلیل گفته اند تا این روایت را بیاورند. یعنی چرا گفته اند که ما اصلاً این مختلف فیه است و قبول نداریم؟ «لایجوز القرائة بالنصب و الجر هی القرائة المنزله»، چرا این را می‌فرمایند؟ برای این‌که می‌خواستند این حدیث از امام را بیاورند که بالخفض است. انگیزه ایشان برای شروع رد این قرائت نصب و مختلف فیه بودن آن، ذکر روایت بود. به‌خاطر این‌که بگویند شما مثل ما نیستید. ما تابع اهل البیت هستیم، امامی که ما او را به‌عنوان مفسر حکم خدا قبول داریم، فرموده بالجر است و این جر، حکم فقهی شیعه را که مسح است تمام می‌کند. برای این است.

شاگرد2: «القرائة المنزلة» یعنی «الحکم المنزلة».

استاد: احسنت. این‌که من می‌گویم در محاجه شیخ مسامحه صورت گرفته همین است. یعنی ایشان از «الحکم المنزل»ی که در مرام اهل البیت نزد شیخ قطعی است که مسح درست است و غسل باطل است، می‌گویند پس آن قرائت نه. آن هم قرائتی که طرف می‌خواهد میخ آن را بکوبد.

شاگرد2:…

استاد: این گام دوم می‌شود که امام هم مختار را فرموده‌اند. این چیزی است که در ذهن من است. آن چه هم که قبلاً بوده را عرض کردم. سال‌ها می‌گفتیم ذهن جناب شیخ از حرف واحد، بعد از ابن مجاهد بوده است. چون بعد از ابن مجاهد بوده و شیخ نمی‌دانستند کسانی به نحو مترادف -ایّ ذلک قلت اجزأک؛ که حرف سفیان ابن عیینه بود- می‌گفتند، لذا می‌گفتند حرف واحد یعنی یک قرائت. لذا در تهذیب هم می‌گویند «هی القرائة المنزلة». سال‌های اول همین را می‌گفتیم. اما الآن عرض می‌کنم با قرائن بسیاری که هست، ذهنیت مرحوم شیخ اصلاً به این صورت نبود که برخوردشان با قرائات برخوردی باشد که از سیصد-چهارصد سال اخیر شروع شده است. مطلبی که امروز عرض کردم، مطلبی است که از فضای ذهنیت جناب شیخ در ذهن من است. و الا قبلاً سال‌ها این جور عرض می‌کردیم و خودمان را قانع می‌کردیم. من نوشته ام؛ دو متن کوچکی برای شش-هفت سال پیش است. توضیح دادم که شیخ چطور می‌خواستند حرف واحد را با آن جمع کنند. یک توضیحاتی است که در آن فضا می‌خواستیم با واضحاتی که در آن فضا جلو می‌رفت جمع کنیم. عرض کردم آن زمان ما اصلاً «کله حق و کله صواب» را ندیده بودیم.

خدا رحمت کند مرحوم محدث نوری را! در فصل الخطاب آمدند مجمع البیان را رد کنند -ایشان از تبیان نقل نکرده بودند- گفتم عجب! صاحب مجمع عجب حرفی می‌گویند. یک عالم شیعی و مفسر شیعی را می‌خواهند رد کنند. لذا به دنبالش رفتم و دیدم مهم‌تر و اوضح از آن را مرحوم شیخ در تبیان دارند. این قرائن مدام جمع می‌شد. قرائن منفصله کم نیست. در طی چندین سال این قرائن از بیرون با هم جمع می‌شوند. این عرض من است. حالا هر چه فرمایش دارید ارسال کنید تا استفاده کنیم.

تعدد قرائات و مسأله هویت شخصیتی پسین در قرآن

می‌خواستم دنباله بحث قبلی را عرض کنم. سؤالی که در ذهن من است این است: قرآن کریم، اعجازش و … بر پایه این بود که معجزه بودن قرآن کریم چون از حیث هویات شخصیتی پسین است، همیشه در دسترس کل بشر است، الی یوم القیامه. این اعجاز قرآن است. آخرین وحی و آخرین پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله است. شخصیتی پسین چند نوع معنا دارد. انواعی هویات شخصیت پسین داریم. این را چرا عرض می‌کنم؟ برای یک سؤال؛ وقتی قرائات مطرح می‌شود در تحلیل هویات شخصیتی و در توضیح آن هویت با سؤالات سنگینی مواجه می‌شویم. می‌خواستم چند سؤال را مطرح کنم وقت رفت. روی این تأمل کنید. سؤالات سنگینی هست. در این‌که شناسه و مقوم هویت را باید چه چیزی قرار بدهیم؟ وقتی تعدد قرائات را به نحو متواتر ثبوتی پذیرفتیم، آن شناسه اصلی و آن مقوم و آن چیزی که هویت را شکل می‌دهد چیست؟ چند سؤال مطرح است.

شاگرد:…

استاد: ببینید برای متون جلسه قبل عرض کردم؛ قوام کتاب خدا که به‌عنوان اعجاز در دست ما است، به زبان ابجدی است. زبان ابجدی یعنی زبانی که به‌طور واضح هم خط و هم تلاوت، پیچ و مهره شان هستند. ولذا رسم المصحف با قرائات و تلاوت المصحف قابل تفکیک نیستند. ولو یک نحو استقلال به تلاوت هست. به اصطلاح زبان شناسان امروز به این زبان ابجدی می‌گوییم. چون زبان ابجدی است سر و کار ما فقط با خواندن متن نیست. چندین چیز دیگر باید دست به دست هم بدهد تا آن هویت‌ها در سؤالاتی که عرض کردم پیدا بشود.

شاگرد: وقتی مرحوم شیخ کتابشان را می‌نویسند به این فکر می‌کنند که اگر یک شیعه به این کتاب نگاه می‌کند چه تلقی و برداشتی دارد. ولو از عوام باشد.

استاد: ولی آن زمان. با ذهنیتی که خود ایشان داشتند.

شاگرد: ولی درعین‌حال فضای عرفی شیعه هم مد نظرشان هست. لذا این اولاً را به این خاطر می‌آورند که اگر یک شیعه مواجه شد، خیالش مطمئن باشد که روایت هست. یعنی تکلیفش مشخص باشد. حالا هم که با اهل‌سنت بحث دارند با «سلمنا» جلو می‌روند. هر کسی «سلّمنا» می‌آورد یعنی اصل حرفم قبلش است.

استاد: بله، آن اصلی هم که من می‌گویم ایشان روی آن تأکید می‌کنند یک قاعده قرائتی است. این قاعده که قرائت مختلف فیها مقبول نیست و لایجوز ان یقرأ. در تبیان هم می‌گویند. ببینید چقدر صاف است. می‌گویند آن اصل است. لذا این مختلف فیها است و اصلاً قبول ندارم و حرفش را نزن. آن چه که من عرض کردم این بود که شما بگویید چون مختلف فیها است، من قبول ندارم و حرفش را نزن. درحالی‌که مختلف فیها حیث غَسل است. نه حیث نصب.

شاگرد: این فرمایش شما در صورتی است که امام در آن روایت می‌فرمودند شما باید مسح کنید. ولی اما بحث تلفظ و اعراب را مطرح کردند. می‌گویند بالجر است. یعنی اصلاً بحث فقهی نیست. یعنی کاملاً بحث تلفظ و قرائت است. اصلاً تصور نمی‌شوند که ایشان خلط کرده باشند.

استاد: ببینید روایت برای فضای قرائت است. قاعده هم برای فضای قرائت است. روایت نصب را که نفی نکرده است. بلکه این جر را به‌عنوان مختار بیان می‌کند.

شاگرد: می‌خواهیم یک منشائی برای اشتباه شیخ طوسی درست کنیم. باید یک وجهی پیدا بکنیم.

استاد: ایشان می‌گویند چون روایت، جر را معین می‌کند پس یک قاعده قرائت اینجا می‌آید. آن قاعده هم این است که نصب مختلف فیه می‌شود. و نمی‌توانیم به مختلف فیه اخذ کنیم. لذا کنار می‌رود.

شاگرد: شما می‌فرمایید این با فضای آن زمان نمی‌سازد.

استاد: بله، یعنی خود شیخ دارند از قاعده قرائت، مختلف فیه درست می‌کنند، و حال آن‌که مختلف فیهی که در آن زمان بود حکم فقهی بود. شاهدش هم این است که خودشان فوری نمی‌گویند «لو تساوت». ایشان می‌گویند «لو سلمنا تساوی القرائات»، «لو» می‌آورند و بعد تساوی را ذکر می‌کنند. تساوی مستندی که در فضای قرائات لاریب فیه است. ایشان «لو سلّمنا» می‌گویند و بعد هم اسم می‌برند، خب اسم می‌برید نصف و نصف، بعد می‌گویید «لو سلّمنا»؟! دیگر «لو» برای چه؟! خب در یکی از این‌ها خدشه کنید و بعد «لو» را بگویید. می‌خواهم این را عرض کنم که فضا، فضای تهاجم به احتجاج طرف مقابل است. چون فضای تهاجم است از این اباء ندارند. و الا شما جواب من را بدهید؛ شیخ که عالم هستند. «لو سلمنا تساوی القرائتین»، بعد هم تساوی را می‌گویند. بین امت اسلام تا الآن هم معلوم است. از سبعه سه تا این طرف و سه تا آن طرف، از عاصم حفص و شعبه در مقابل هم هستند. خب این «لو» برای چیست؟

شاگرد2: آن برای قبل است. یعنی اگر من از جواب قبلی کوتاه بیایم…

استاد: می‌فرمایند «لو سلمنا التساوی». نه این‌که «لو سلمنا عدم الاختلاف».

شاگرد2: خلاصه عرض من این است که اگر کسی مبانی شما و شواهد بیرونی را نداند از این پاسخ شما قانع نمی‌شود. یعنی خصوص عبارت تهذیب مشعر به آن طرف است.

استاد: بله، درست می‌فرمایید.

شاگرد2: شما در مقام پاسخ گویی به آن‌ها هستید.

استاد: نه، اول کلام این است که خودمان قانع بشویم ذهنیت جناب شیخ وقتی می‌خواستند این‌ها را بگویند چیست. یعنی ذهنیت ایشان حرف واحد و قرائات جایز نیست، بوده؟ یا نه، ذهنیت ایشان و انسی که از بچگی داشتند این فضا نبوده است؟ ایشان صرفاً می‌خواستند ابهت احتجاج طرف مقابل را برای ابطال مسح و وجوب غسل خراب کنند. لذا می‌گویند «لو سلمنا التساوی القرائتین»، بعد هم تساوی را می‌گویند. تساوی ای که نه خودشان و نه احدی انکارش نمی‌کنند.

شاگرد: «لو سلمنا تساوی القرائتین» یعنی اگر تسلیم شویم که بالا درست است، دو قرائت مساوی هستند.

شاگرد2: نافع نصب خوانده است. لذا این‌که امام علیه‌السلام قرائت مختارشان را به خفض گفته اند چطور می‌شود؟

استاد: ظاهراً امام در مقامی بود که اصلح برای راوی قرائت جر بود. دیدید ذهن بعضی‌ها می‌تواند تحلیل کند و تا آخر سر برساند. لذا برای او مختار الجر را گفتند. یعنی قرائت جر هست و دلت جمع باشد. نه دغدغه‌ای داشته باشد و تا آخر برو.

شاگرد: ما عبارت را به این صورت می‌خوانیم «لو سلمنا انّ القراتین مساویتان». این «سلمنا» برای قبل است.

استاد: نه، «انّ» مفعول «سلمنا» است. «لو سلمنا ان القرائة بالجر مساویة للقرائة بالنصب من حیث قراء بالجر».

والحمد لله رب العالمین

کلید: هویت شخصیتی پسین، انواع هویت شخصیتی، شیخ طوسی و تعدد قرائات، تواتر قرائات، آیه وضو، و ارجلکم، یطهرن، احتجاج با عامه

1 المائده6

2 سعد السعود للنفوس منضود ؛ النص ؛ ص144