بسم الله الرحمن الرحیم
تعدد قرائات؛ جلسه 98 17/7/1403
بسم الله الرحمن الرحیم
عظمت قرآن کریم- تفسیر امام حسن عسگری علیه السلام – نظر فیض کاشانی در قرائات – قالوا قلوبنا غلف
ابتدا این نکته را عرض کنم؛ جلسه قبل از حافظه، روایتی را نقل کردم. بعد دیدم تعبیر روایت تفسیر قمی با تعبیر روایت تفسیر منسوب به امام عسگری علیهالسلام تفاوت داشت. در تفسیر قمی دارد که میگوید از آیه شریفه سؤال کردم. حضرت فرمودند: «أَنَّ كَلَامَ اللَّهِ لَيْسَ لَهُ آخَرُ»1. اما در تفسیر امام هست که آن دو برادر خوشحال شدند که حضرت برایشان تفسیر میگویند…؛
قالا: ففرحنا وقلنا: يا بن رسول الله فإذا نأتي (على جميع)علوم القرآن ومعانيه؟
قال عليه السلام: كلا، إن الصادق عليه السلام علم - ما أريد أن أعلمكما - بعض أصحابه ففرح بذلك، وقال: يا بن رسول الله صلى الله عليه وآله قد جمعت علم القرآن كله؟
فقال عليه السلام: قد جمعت خيرا كثيرا، وأوتيت فضلا واسعا، لكنه مع ذلك أقل قليل [من] أجزاء علم القرآن، إن الله عز وجل يقول:
" قل لو كان البحر مدادا لكمات ربى لنفد البحر قبل أن تنفد كلمات ربى ولو جئنا بمثله مددا " ويقول: " ولو أنما في الأرض من شجرة أقلام والبحر يمده من بعده سبعة أبحر ما نفدت كلمات الله " وهذا علم القرآن ومعانيه، وما أودع من عجائبه، فكم ترى مقدار ما أخذته من جميع هذا [القرآن] ولكن القدر الذي أخذته، قد فضلك الله تعالى به على كل من لا يعلم كعلمك، ولا يفهم كفهمك.2
«قالا: ففرحنا وقلنا: يا بن رسول الله فإذا نأتي (على جميع)علوم القرآن ومعانيه؟»؛ وقتی شما برای ما تفسیر بفرمایید، یعنی علوم قرآن را داریم. تا این جور گفتند:
«قال عليه السلام: كلا»؛ جمیع علوم قرآن؟! چه میگویی؟! دستگاه قرآن است! «إن الصادق عليه السلام علم - ما أريد أن أعلمكما - بعض أصحابه»؛ همینی را که میخواهم به شما بگویم، جد ما امام صادق برای یکی از اصحابشان گفتند، «ففرح بذلك»؛ او هم خوشحال شد. «وقال: يا بن رسول الله صلى الله عليه وآله قد جمعت علم القرآن كله؟فقال عليه السلام: قد جمعت خيرا كثيرا»؛ خب اگر محضر امام صادق باشد و او هم یاد بگیرد، معلوم است که خیر کثیر است. «وأوتيت فضلا واسعا، لكنه مع ذلك أقل قليل [من] أجزاء علم القرآن، إن الله عز وجل يقول:" قل لو كان البحر مدادا لكمات ربى لنفد البحر قبل أن تنفد كلمات ربى ولو جئنا بمثله مددا " ويقول: " ولو أنما في الأرض من شجرة أقلام والبحر يمده من بعده سبعة أبحر ما نفدت كلمات الله " وهذا علم القرآن ومعانيه، وما أودع من عجائبه، فكم ترى مقدار ما أخذته من جميع هذا [القرآن] ولكن القدر الذي أخذته، قد فضلك الله تعالى به على كل من لا يعلم كعلمك، ولا يفهم كفهمك»؛ تو نسبت به آنها خیلی چیزها میدانی. اما جمیع علم قرآن نه. در تفسیر قمی ذیل آیه شریفه دارد؛ «قَدْ أُخْبِرُكَ أَنَّ كَلَامَ اللَّهِ لَيْسَ لَهُ آخَرُ- وَ لَا غَايَةٌ وَ لَا يَنْقَطِعُ أَبَداً»3؛ تمام شدنی نیست. این هم یادآوری باشد؛ در جلسه قبل از تفسیر الامام تعبیری نقل کردم. درحالیکه آن تعبیر برای تفسیر قمی بود. هر دوی آنها هم از ابوبصیر از امام صادق علیهالسلام بود. البته این تفسیر الامام، منسوب به حضرت است و در آن بحث خیلی هست. ولی خب نوعاً محدثین این تفسیر را قبول دارند. صاحب وسائل خیلی از کتابهای حدیثی را نیاورده اند؛ خیلی از آنها را نداشتند اما خیلی ها را هم قبول نداشتند. محدث نوری در مستدرک بحث میکنند، ولی نزد محدث نوری تفسیر الامام روشن بود. از منابع ماخوذی است که ایشان در وسائل آوردهاند. خود مرحوم فیض هم همینطور است؛ خیلی جالب است. در تفسیر صافی نگاه کنید. میگویند جایی که من میگویم «قال»، بهطور منجز دارد از تفسیر الامام میگویم. یعنی این قدر نزد مرحوم فیض این تفسیر ثابت است. مقدمه تفسیر ایشان را نگاه کنید. ایشان هم تفسیر صافی دارند و هم تفسیر اصفی. در هر دوی آنها این را دارند. «قال» یعنی تمام! فرمایش امام علیهالسلام است.
لذا قبلاً عرض میکردم؛ یکی از بزرگانی که تأثیری بسیار مهمی داشتند که تعدد نزول قرائات ورافتاد، خود مرحوم فیض هستند. در وافی میگویند یکی از این قرائات درست است، بقیه آنها معلوم نیست از کجا آمده است. این فرمایش ایشان را در سالهای قبل خواندیم. اگر یادتان باشد یک قسمت از عبارت ایشان را که خواندم، یکی از آقایان گفتند واقعاً داری عبارت فیض را میخوانی؟! یعنی این قدر عبارت غریب بود.
خود مرحوم فیض در این تفسیر صافی4 دارند. خودشان همین قسمت از عبارت تفسیر امام علیهالسلام را میآورند. دو قرائت «قالوا قلوبنا غلف» و «غُلُف» را میآورند. بعد هر دو معنا را میگویند و بعد حضرت میفرمایند «وكلا القراءتين حق، وقد قالوا بهذا وبهذا جميعا»5. یعنی هر دو قرائت است؛ چون هر دوی آنها بود. هم «غلُف» و هم «غلف» بود. هم تکبر کردند و هم استهزاء کردند. منظور اینکه تفسیر امام، محل اختلاف شدید است اما این اجله تفسیر را خیلی قبول دارند و از آن نقل میکنند.چ
(۶:۵۰) تغایر اللفظ و المعنی – علم زبانشناسی – اصول القرائات
در جلسه قبل بحثی شروع شد و نیمه کاره ماند. عرض من این بود: ابن جزری در النشر عبارتی داشت که با فاصله یک صفحه از هم بودند. ظاهرش برای کسی که سریع رد میشود تهافت بود. درجاییکه در مورد «سبعة احرف» گفت بیش از سی سال روی آن فکر میکردم، حالا خداوند یک معنایی الهام کرد. بعد میگوید بعد از اینکه این معنا به ذهنم آمد، دیدم ابوالفضل رازی هم گفته است. بعد دیدم ابن قتیبه هم گفته. حالا اینکه ابن قتیبه از خودش گفته یا از دیگری گفته، از چیزهایی است که نیازمند تحقیق است. گوشه ذهنتان باشد. ابن قتیبه بد نیست اما اینکه آنچنان نوآور باشد و بتواند این معنا را بگوید معلوم نیست. کتاب او «مشکل تاویل القرآن» است. کتابش هم الآن موجود است. کتاب خوبی هم هست. نمیدانم که میگوید «لقد تدبرت» یا نه. اگر اینطور بگوید بعید است که از غیر گرفته باشد. اما اگر نگفته باشد… . این همانی بود که شیخ الطائفه فرموده بودند اصلح الوجوه است.
وقتی ابن جزری این را گفت، در دو جا تکرار کرد؛ گفت اصول القرائه که نحوه اداء است، جزء سبعه نیست. بعد گفت «یتنوع به اللفظ» و در اصول «لایتنوع به اللفظ». سبعة احرفی که او گفت «یتنوع به اللفظ». اما گفت در اصول القرائه، «لایتنوع به اللفظ». این را اول گفت. در صفحه بعدی النشر گفت؛ نمیتوان از این اصول القرائه صرفنظر کنیم؛ «و تغاير الألفاظ مما اختلف فيه أئمة القراء»؛ لفظ تغایر دارد. بعد گفت اگر بگوییم، جزء اول میشود. من عرض کردم که باید بعداً برسیم؛ یعنی این حرف دقیقی نیست. ایشان بزرگ است اما خب فن زبان و صوت در زمان ما کار شده است. بهخصوص این صد سال اخیر را که آدم میبیند بهتآور است. حدود چهل سال پیش که کلاس زبان بود، آن استاد گفت الآن اگر در دانشکدههای زبان لندن بروید یک چیزهایی را در گوشه های مختلف دهان میگذارند تا مخارج مختلف اداء حروف را هم تشخیص بدهید و هم خودتان تغییر کردن آن را ببینید. بعداً فراموشم شده بود. اما الآن دیدم چه دقت هایی کردهاند.
فرموده بودند که ما مباحثه زبان شناسی داشته باشیم. پنج شنبه عرض کرده بودم که تنها برای هندل زدن است. این فرمایشی را که داشتند یک مقدمه مطویه ای را در آن قرار دادند که خیلی خوب است. گفتند شما هندل مباحثه را بزن. من به سهم خودم کمک میکنم که کامل جلو برود. خب این خیلی خوب است. یعنی کسی که در قدیم جلوی ماشین میرفت و هندل میزد، رانندگی بلد نیست اما کسی باید پشت فرمون باشد تا گازی بدهد و ماشین روشن شود. و الّا اگر کسی پشت فرمون نباشد او هم هرچه هندل بزند فایدهای ندارد. البته ما سه-چهار دوره مباحثه لغت داشتیم؛ «دراسات فی فقه اللغه» و … . فایل های آن هم موجود است. اولین قدمش این است که ببینیم جلوترها چه گفتیم. اگر کسی حوصله کند مرور کند و پیاده شود و دستهبندی شود. دنبالۀ آن هم بهعنوان هندل زدن حرفی ندارم. علم خیلی مهمی است.
این علم به این صورت است. لذا اگر ابن جزری بگوید «فیکون من الاول»، ما با اطلاعاتی که امروز داریم، بگوییم نه، از قسم اول نیست، کار سختی نیست. چون خیلی روی آن زحمت کشیده شده. این جلیل در علوم قرآنی و تجوید…؛ حتی یکی از مآخذ بزرگ تجوید، حتی در خود قراء ایران همین النشر است. در کتابخانههای ایران ببینید. بسیاری از مولفین ایرانی داریم که از تجوید النشر یا از طیبة النشر نقل میکنند. یعنی این کتاب اینطور بوده! خود ابن جزری غیر از اینکه در درجه اعلی علوم قرآنی است، در تجوید در درجه اعلی است.
لذا اگر دقت کنیم باید بگوییم «لایکون من الاول». چرا؟ چون ریخت بحث دقیق اصول القرائات با قسم اولی که شما گفتید متفاوت است. در آن یک جور تفاوت جوهری احساس میشود.
حالا با این مقدمات به چیزی برگردیم که عرض کردم. در اصول القرائة واج ها تغییری نمیکند. امروز میخواهم یک توضیحاتی از مبانی بگویم؛ تا در ذهنتان این مبانی باشد و ان شاء الله بحث را جلو ببرید. وقتی بعداً با چیزهای بسیار پر فایده برخورد میکنید، اگر این مبنایی که امروز عرض میکنم در ذهنتان باشد، راحتتر جلو میرود. شبیه کسی است که منطق خوانده و بعد کلام میخواند. کسی که اصول خوانده و بعد فقه خوانده. این مبانی خیلی مهم است که کار شود و ذهنتان بر مبادی بحث منبسط شود.
(۱۳:۵۵) واج – نقش صوت در واج
یکی از مهمترین چیزها که در این بحث ما مهم است، مسأله خصوصیات ممیزه است. امروز توضیح مختصری از آن میدهم تا این خصوصیات ممیزه صوت که امروزه گسترده شده در ذهنتان باشد.
شاگرد: قبلش تعریف تک واج و تک واج گونه را بفرمایید.
استاد: به آنها میرسیم. اینها را برای همان ها میگویم. چون در این اصطلاحات، صرف گفتن لفظ که فایدهای ندارد. باید مبادی آن طوری در ذهنتان بیاید که فرق اینها با هم روشن شود. چون فرق های آنها خیلی نزدیک به هم هستند. الآن اگر خوب توضیح بدهم بعداً میبینید که من مدام مخلوط میکنم. یعنی اینها به قدری نزدیک هم هستند که ذهن فوری اشتباه میکند. لذا در جلسه قبل عرض کردم هر وقت کلمه واج را شنیدید ذهنتان را به پیش دبستانی بچهها ببرید که هنوز الفبا بلد نیستند. این مهم است. ذهنتان را در موضعی ببرید که همه کور مادرزاد هستند. چرا؟ بهخاطر اینکه آن فضا است که دقیقاً معنای واج را نشان میدهد. کسی که کور مادرزاد است، در ذهن او نقوش حروف و شکل ب و ج اصلاً نیست. فقط شنیده است. بچه پیش دبستانی که الفبا را نمیداند، حرف را میشنود و میتوانید با او حرف بزنید اما او حروف مکتوب را نمیشناسد. در ذهن او نقوش حروف با این اصوات جوش نخورده است. این خیلی مهم بود. الآن میخواهیم نظیر همین را جلو برویم.
(۱۶:۱۰) رابطه وضعی لفظ و معنی – رابطه نشانه و ذوالنشانه – دلالت طبعی – رابطه طبعی – رابطه طبعی لفظ و معنی – ویژگی خطی صورت – زبانشناسی دوسوسور -
از کتاب زبان شناسی دوسوسور نکتهای را عرض کردم. گفت شروع فن ما اینجا است که ذهنتان را کاملاً از نقوش و نوشتار تخلیه کنید. زبان شناسی در این مرحله اصلاً کاری با نقوش ندارد. چیزهای مهمی مطرح میکند. در صفحه صد و دو کتاب نکتهای دارد. قبلش میگوید اساس حرف من بر دو محور است. هر دوی آنها را هم جزء واضحات فرض میگیرد. میگوید همه حرف من را میدانند. اما همین دو حرفی که تمام بشر در درکش و تصدیقش با هم شریک هستند، استفادهای که باید از آن میکردند را نکردند.
اصل اولش این است: رابطه بین لفظ و معنای، رابطه بین نشانه و ذونشانه، اختیاری است. همانی که ما در اصول میگوییم علقه بین لفظ و معنا وضعی است؛ نه طبعی یا عقلی. در منطق هم دلالت وضعیه بود؛ یعنی قرارداد کردهایم. ولذا در اصول میگفتند کسانی که گفته اند رابطه وضعی نیست اشتباه کردهاند. چرا؟ چون اگر ذاتی و طبعی بود، باید غیر فارسی زبان هم معنای کلمه آب را بفهمد. ایشان این نکته را شروع میکنند و به جایی میرسد که برای زبان صورت و ساختار کشف میکند. با همین قراردادی بودن و تغییراتش به این میرسد. اگر رابطه طبعی باشد که نمیتواند تغییر کند. این یک نکته. نزد نوع اذهان جلیل خیلی واضح است. همینجا ما در مباحثه لغت مفصل بحث کردیم. رابطه بین لفظ و معنا وضعی میتواند باشد، اما اصلش رابطه طبعی است. نه دلالت طبعی. فرق بین دلالت طبعی با رابطه طبعی را عرض کردم.
اما دومین اصل؛ میگوید اصل دوم ویژگی خطی صورت است. صورت و جوهر را از هم جدا کرده، الآن ویژگی خطی را میگوید. بر ویژگی خطی خیلی آثار بار کرده است. ولی باز همه بشر این ویژگی را قبول دارند. میگوید کاری به نقوش نداریم. حروف را کنار گذاشتهایم. حروف نوشتاری کنار است. کاری به کاغذ و لوح نداریم. فقط با صوت کار داریم. ایشان میگوید ریخت زبان صوتی، ریخت خطی است. یعنی شما در آن واحد نمیتوانید دو کلمه را با هم بگویید. میتوانید آن دو را زیر هم بنویسید، چون نوشتار است. اما اگر بخواهید درآن واحد دو کلمه را با هم بگویید، نمیشود. لذا اسم این را ویژگی خطی میگذارد. خط یعنی در یک بُعد جلو میرود و دو بُعدی نیست. در جدول ضرب دو بُعدی است. الآن همینجا در کاغذ بنویسید «زید آمد». زیرش مینویسید «عمرو آمد». این چرا ممکن است؟ چون صفحه کاغذ دو بعدی است و به شما اجازه میدهد که زیرش بنویسید. در محور جانشینی زیر «زید»، «عمرو» مینویسید. اما در گفتار به چه صورت است؟
در صوت ناچار هستید که کار را بهصورت خطی جلو ببرید. اگر هم میخواهید جانشین کنید باید برگردید و بگویید به جای آن «زید»، «عمرو» بگذار. دو بار باید بگویید، در یک گفتار نمیتوانید. این یک امر بسیار ساده است. نزد همه قبول است.
شاگرد: وقتی در برخی مواقع چندتا با هم میگویند، چه؟
استاد: ایشان بعداً خودش یک مثالی میزند. میگوید در بعضی از موارد صوت را میکشانند. «ماهیت خطی صورت در پاره ای از موارد کاملاً آشکار نیست. برای مثال اگر بر هجائی تکیه کنیم…»؛ میگوید به خیالمان میرسد که مثل زیر نویس شد. میگوید اینجا هم بالدقه نیست.
(۲۰:۴۸) تعریف لفظ- تعریف صوت – مهمل – مستعمل – اول العلم معرفة الجبار و آخر العلم تفویض الامر الیه
شاگرد: تعریف ایشان از صوت چیست؟
استاد: اگر نظرتان باشد یکی از کتابهای خوبی که ما طلبهها میخواندیم و بعداً عوض شد، شرح امثله بود. من که طلبه شده بودم هنوز صرف ساده خیلی جا نگرفته بود. ما شرح امثله میخواندیم. البته استاد من برای من شروع نفرمودند. ولی اول شرح امثله یک جمله خیلی کوتاه و پر باری هست. اگر همیشه یادتان باشد چقدر بهره میبرید. شروعش به این صورت است:
بسم الله الرحمن الرحیم هذا کتاب شرح الامثله. قال النبی صلیاللهعلیهوآله اول العلم معرفة الجبار و آخر العلم تفویض الامر الیه.6
خود این حدیث که خیلی جالب است. مرحوم آشیخ جواد تهرانی بودند. ظاهراً از شاگردان مرحوم آشیخ رجب علی بودند. معمم نبودند ولی به درس حاج آقا میآمدند. من از ایشان شنیدم. میگفتند یک آقایی در بازار تهران بودند. کاسب بود. ولی مردم از او کرامت میدیدند. یکی گفت آقا شمای کاسب و در بازار چطور کرامت دارید؟! گفت سرنوشت من این است. میگفت من رفتم طلبه شدم. روز اول گفت بیا شرح امثله درس بدهم. نشستم و گفت «قال النبی صلیاللهعلیهوآله اول العلم معرفة الجبار و آخر العلم تفویض الامر الیه». وقتی استاد برای من معنا کرد، گفتم حسبی! این حالش را من نمیدانم. گفت آن روز من فقط همین حدیث را از او گرفتم کل زندگی من تا امروز که در بازار نزد شما هستم از این حدیث بنا شد. گفتم حسبی و دیگر درس را ادامه ندادم. گفتم اگر من به همین حدیث عمل کنم خوب است. واقعاً عجیب است. علی ایّ حال ایشان چه کسی بوده، اسم نبردند. شاید بین تهرانیها باشند که بدانند ایشان چه کسی بوده.
بعدش در شرح امثله این جمله عالی بود: «بدان ایدک الله هر آوازی که بوده باشد، عرب آن را صوت گوید. و اگر از مخرج فم خارج شود آن را لفظ گویند. و اگر معنا نباشد مهمل است و اگر معنا داشته باشد مستعمل است». همین خوب بود؛ فرق بین لفظ و صوت است.
(۲۳:۳۱) ویژگی خطی صوت – کیفیت ثبوتی تعدد قرائات –
الآن هم ما بهدنبال این هستیم. ایشان میگوید خطی است. صوت را میگوید صورت. صورت را قبلاً معنا کرده. جوهر و صورت؛ اصطلاح خودشان است. البته خود صورت چند معنا دارد. همینجا عرض کنم؛ ایشان که میگوید ماهیت خطی است، در همین مباحثه راجع به تصور ثبوتی تعدد قرائات چقدر مباحثه کردیم. هنوز هم عبارت طرابلسیات اولی مرحوم سید را ندیده بودیم. اصلاً کتابش نبود. بحمدالله تازه چاپ شده و در نسخه آن هم هیچ [اشکالی] نیست. حیف این کتاب است. یک همتی شود تا دوباره به دستها بیاید. طرابلسیات دوم و سوم بود. ولی طرابلسیات اولی در دست شیخ الطائفه و مرحوم طبرسی بوده. همه اینها به این کتاب ارجاع دادهاند.
سید چه فرمودند؟ حرف سید یعنی آقا دوسوسور که این کتاب را نوشته ای و این اصل واضح را بهعنوان مهمترین رکن مباحث خودت قراردادی، اما نزول قرآن کریم مهیمن بر این بحثهای تو است. یعنی سید مرتضی بهعنوان احتمال چیزی را توضیح میدهند که دقیقاً این اصل خطی بودن را قبول ندارد و آن را زیر سؤال میبرد. البته وقتی ما هم مباحثه میکردیم این اصل را زیر سؤال نمیبردیم. اما در استماعش چرا. ایشان میگوید وقتی صوت را تولید میکنید خطی است. ولی در سماعش خطی نیست. به دستگاههای میکس امروزی مثال میزدیم. الآن شما میتوانید دو کلمهای که در دو فایل گفته شده را با هم میکس کنید، وقتی گوش میدهید میبینید در آن واحد دو کلمه با هم اداء میشود. یعنی شنیدن هم زمان دو کلمه و پخش شدن هم زمان دو کلمه توسط دیافراگم پخش کننده، محال نیست. ما برای عدم استحاله ثبوتی این بحثها را کردیم.
ایشان میگوید وقتی تولید میکنید خطی است. سید مرتضی فرمودند قرآن کلام خدا است. این قرائات هم همه متواتر است. بعد احتمالی را دادند که نظر راجح خودشان هم بود؛ ایشان هم قائل به قدم کلام الله نیستند. اشعری که نبودند. قائل به حدوث هستند. فرمودند وقتی خداوند متعال در اول مرحله حدوث، الفاظ را احداث فرمود، جمیع قرائات را با هم احداث کرده است. یعنی خدای متعال در آن واحد «ملک یوم الدین» احداث کرده و در همان آن «مالک یوم الدین» را احداث کرده است. این فرضیهای بود که سید در طرابلسیات فرمودند. این حرف سید به چه معنا است؟ یعنی نقض اصل دوم دوسوسور.
این خیلی مهم است که وقتی این بحثها را پی جویی میکنید، آن چیزهایی که در معارف دین راجع قرآن داریم بهصورت تطبیقی کار بشود، آن وقت است که تفاوتها معلوم میشود. این خیلی مهم است.
(۲۷:۰۶) واج – همخوان- واکه – فون – جزء لایتجزای اصوات – خصوصیات ممیزه صوت – فونوتیک – فونولوژی – طبیعی صوت
شاگرد: دستگاه صوتی ای که مثال فرمودید حالت باز تولید و باز پخش است. یعنی در مرحله تولید نیست. یک مرحله متأخر از مرحله تولید است. در مرحله ایجادش شاید نتوان بیشتر از یک وجه ایجاد کرد.
استاد: خوب شد این را گفتید، چیزی که میخواستم اول بگویم داشت یادم میرفت. ببینید داشتم خصوصیات ممیزه را میگفتم. ایشان گفت که صوت صورت خطی دارد. در این صوتی که با صورت خطی تولید میشود، نکته مهم زبان شناسها این است؛ الآن یک زبانی را که بلد نیستیم، مثلاً زبان ژاپنی، چینی، وقتی به آنها گوش میدهیم نمیدانیم کدام یک از آنها کلمه است. اصلاً تشخیص نمیدهیم. یعنی ما نمیتوانیم صوت هایی را که دارد پخش میشود، به جزءهای لایتجزای کلام برگردانیم. زبان شناسی عمومی این است که قطع نظر از زبانهای خاص، شما تولید این اصوات خطی را تا جایی بروید که به جزء لایتجزای آن برسید. یعنی کوچک ترین واحد صوت قطع نظر از معنا را به دست بیاورید. فقط از حیث تولید صوتی که صورت میگیرد، جزء لایتجزای صوت را به دست بیاورید. برای این زحمت کشیده شده است. دستگاههای تشخیصی و عکس برداری و … هست. خیلی از چیزهایی که در اینترنت هست.
عرض الآن من این است: در خصوصیات ممیزه اول یک مثال عرض کنم. مثلاً «أب». کاری به الف آن نداشته باشید. اسم آن «ب» چه بود؟ همخوان و واج. اگر «ب» را مینوشتیم واج نبود. اما وقتی من «اب» گفتم این «ب» یک واج شد. ولی اگر «بِ» میگفتم، این «بِ» دو واج بود. همان جا میتوانستم بگویم «بَ». میتوانستم بگویم «بُ». أَ و إِ و أُ هم واج است. ولی واج مصوت است. اما خود «ب» واج صامت است. همخوان است. همخوان هم ترجمه یونانی آن است؛ « consonant». همخوان، آن عدهای هستند که با هم میخوانند، بعضی از آنها هستند که هیچ وقت به تنهایی نمی خوانند، بلکه با دیگری میخوانند. در یونان به اینها همخوان میگفتند. الآن هم در فارسی همخوان آوردهاند. یعنی اگر حرف مصوت بیاید خوانده میشود. بدون حرف مصوت خوانده نمیشود. مصوت ها را در فارسی واکه میگویند. این واژهها متأخر است.
وقتی به یک جزء لایتجزی میرسیم اینجا میخواهیم ببینیم جزء لایتجزی چه چیزهایی هستند. اگر صوت فیزیکی را در نظر بگیرید، جزء لایتجزای آن را تشخیص بدهید، فون میشود. جزء لایتجزای صوت فیزیکی که از دهان بیرون میآید فون میشود. آن جزء لایتجزای زبانها که طبیعی دارد و فرد نیست، واج میشود.
من یک مثال بزنم. اینجا میگویم «أب» و یک بار دیگر میگویم «أب»7. یا «بِ» یا «بِ» که آن را میکشم. انواع و اقسام چیزهایی که هست. به عبارت دیگر محضر شما بهراحتی دوبار میگویم «بِ» و با کشش بیشتر «بِ». الآن که گفتم «بِ» و «بِِ» از حیث واج، دو واج بودند. دو واج نوعی بودند،چهار واج نبود. اما چهار فون بود. آیا این چهار فون در خصوصیات دقیقاً مثل هم بودند؟! این خیلی نکته مهمی است. هر صوتی که از دهان بیرون میآید یک ممیزاتی دارد. این ممیزات به دسته مهمی تقسیم میشوند.
یک مثال خیلی خوبی محضر شما بزنم، همه هم میفهمیم. من میگویم «بِ»، آن را ضبط میکنید، بعد آن ضبطی که انجام دادید را با دستگاههای کاملاً برابر، در محیط کاملاً برابر پخشش میکنید. دو دستگاه پخش کننده است. الآن این دو «بِ»ای که دستگاه مختلف پخش میکند، چند واج است؟ یکی. چند فون است؟ دو تا. این دو فونی که دقیقاً همان صوت من است که پخش میکنند، آیا در خصوصیات صوتی مثل شدت و رخوت و کشش تفاوت دارد یا ندارد؟ هیچ تفاوتی ندارد. چون این فرض ما بود که صوت من اداء شد، دستگاهی آن را ضبط کرد و عین همین ضبط با خصوصیات یکسان و در فضای متساوی پخش شد. بنابراین وقتی این صوت بیرون میآید و دو «بِ» گفته میشود، این دو فون هست اما در خصوصیات ممیزه مشترک هستند. هیچ تفاوتی با هم ندارند. الّا زمان و مکان یا مکان تولید. دیگر فرقی ندارند. تفاوت منوّع و مصنف ندارند؛ یعنی اینکه بگویند دو صنف یا دو نوع فون است، در اینجا ندارند.
اما اگر بخواهم خودم دو بار «بِ» بگویم، وقتی دقیق بشویم و آن را ضبط کنید، با دقیقترین مسائل امروزی فونوتیک، دو «بِ» را نسبت سنجی کنید میبینید وقتی من آنها را میگفتم یک تفاوتهای صفتی ظریف بین دو فونی که از دهان من بیرون آمده هست. مثلاً یکی با شدت پنجاه درجه اداء شده و دیگری با پنجاه و دو درجه شدت اداء شده. دستگاهها هم کاملاً بهصورت دقیق نشان میدهد.
آن چه که مهم است، این است: اگر دو فون در تمام خصوصایات غیر از زمان و مکان، صفت منحازی نداشته باشند، فقط دو فون هستند؛ بالدقه دو فرد هستند. عوارض و مشخصههای آنها تنها زمانی و مکانی است. اما اگر دو فون باشد که بالدقه، اوصاف تولید یک ذره متفاوت باشد، با هم تفاوت پیدا میکنند. اینجا یعنی هر صفتی یک پشتوانه طبیعت دارد. شما میتوانید این صفت آن را یک صفت مصنف یا منوع قرار بدهید. بعد همین را سبب قرار بدهید تا دو واج درست کنید.
بنابراین خصوصیات ممیزه، در هر فون متعارفی موجود است. به آن دو فون، قابلیت میدهد که دو واج درست کند. اما در زبانهای بشر به این خصوصیات نگاه نمیکنند. ذهن بشر از اینها میپرد. خب مواردیکه بشر آنها را از خصوصیات ممیزه زبانهای رایج قرار دادهاند، چیست؟ اینها را دستهبندی کردهاند. در کتابهای تجوید قدیم که جلوتر در حوزهها بوده و متأسفانه درس هایش رفته. در آن کتابها میگفتند مخارج حروف، بعد صفات ذاتی و بعد صفات عرضی. صفات عرضی یعنی مخرج تغییر نمیکند. در خود مخارج حروف هم میگفتند حروف متماثله، حروف متقاربه و حروف متجانسه. اینها در تجوید بود.
چیزی که الآن میخواهم عرض کنم ومهم است، این است: این خصوصیات ممیزه، تولید نوعی ای در زبان دارد که به آن برمیگردد. مثلاً اولین چیزی که برای تولید یک فون، مخرجش است؛ واجگاه. مرحله بعد اوصافش و نحوه تولیدش است. سایشی است، یا حنجره ای است، یا شُشی است. اصطلاحاتی که حدود صد و خوردهای سال به وجود آمده. یک جدولی هست که برای صد و خوردهای سال است؛ جدول الفبای فونوتیک بینالمللی؛ «IPA». مخفف «International Phonetic Alphabet» است. ببینید این الفبا اصلاً ربطی به نقش ندارند. وقتی این جدول را میبینید که در همه کتابهای درسی پر شده، ذهنتان اصلاً سراغ نقوش نباید برود. اگر سراغ نقوش بروید اشتباه میکنید. در فارسی سی و دو حرف الفبا داریم، با اینکه در فارسی باید سر و بر را هم بگذاریم. یعنی سی و دو حرف الفبا داریم، با شش حرکت. در مجموع سی و هشت میشود. اما از نظر صوت زبان فارسی چند واج داریم؟ بیست و سه واج. شش تا هم آن جا است، میشود بیست و نه تا. یعنی بیست و سه واج صوتی در فارسی داریم و سی و دو حرف الفبا داریم.
آن روایت عمران صابی خیلی عالی بود. امام یک چیزی گفته بودند که مدت ها ذهنم مشغول بود. وقتی امام فرمودند بیست و هشت حرف عربی است، پنج حرف دیگر هم در زبانها پخش میشود، در آخر کار به این صورت تعبیر کردند: «لا يجوز ذكرها أكثر مما ذكرناه»8. مراد از این عبارت چیست؟ یعنی بیشتر نیست یا هست و من نمیگویم؟ فرمودند: «فأما الخمسة المختلفة فبحجج لا يجوز ذكرها أكثر مما ذكرناه». خیلی تعبیر مهمی است که امام علیهالسلام داشتند.
بنابراین به محض اینکه دو فون در اندک صفتی که این دستگاه میتواند نشان بدهد، تغییر کردند شما شانیت اینکه این صفت را واج قرار بدهید دارید. الا اینکه در زبانها واج نشده است. آن چه که در زبانها واج شده، مخارج الحروف است؛ صفات ذاتیش هم که همراهش است و صفات عرضی هم میتواند باشد. ولی اصلش همان صفات عرضی به همراه ذاتی است، اینها دست به دست هم میدهند و واج های یک زبان را درست میکنند. در عربی چند واج داریم؟ آقای احمد راغب مصری، کتاب فونولوجیا القرآن را نوشته است. پایان نامه کارشناسی ارشدش است. در دانشگاه قاهره بوده یا در دانشگاه عین الشمس. کتاب خوبی است. جامع بحث کرده است. شما که جوان هستید آن را مباحثه یا مطالعه کنید. ایشان در آن جا برای عربی سی واج ذکر میکند. با اینکه بیست و هشت حرف الفبا داریم. خیلی جالب است. میگوید در زبان عربی راء مفخم با راء مرقق، و لام مفخم و راء مرقق دو واج هستند.
شاگرد: مد از صفات است یا واج است؟
استاد: مد را از صفات حروف حساب نمیکنند. ولی در بحثی که الآن عرض کردم بهوضوح فون متمایز هست، لذا شانیت دارد که نه تنها مد دو الف، بلکه هر الفش مثل مد سه الف و … واج بشود. ولی فعلاً در زبان و قرائت ما واج نیست. حالا جلوتر برویم و بعداً بخواهد واج بشود، برای آن چیزی است که ابن جزری گفت این بزرگان برای الف های مد هم سراغ حضرت میرفتند، شما چرا اینها را کم گرفتید؟! گفت اصول القرائات را دست کم نگیرید. برای اینها محضر حضرت میرفتند.
مثلاً یک انگلیسی زبان گفت «very well» شما در فارسی وقتی خواستید آن را بنویسید به چه صورت مینویسید؟ شما میخواهید به فارسی بنویسید که او «very well» گفت، چطور مینویسید؟ ما بیشتر از یک واو نداریم. دست ما بسته است. کما اینکه در جلسه قبل مثال هایش را عرض کردم؛ «veal» و «weal». «vale» و «wale». معنای اینها فرق میکند ولی در زبان ما همه واو میگوییم. این برای این است که ما در فارسی یک واو بهعنوان واج داریم ولی در انگلیسی متفاوت است. ان شاءالله این بحثها را مرتب بر بحث قرائات تطبیق کنیم.
در مانحن فیه خصوصیات ممیزه میتواند واج درست کند اما نکرد. فونوتیک یعنی شناخت فیزیک صوت که جزء علوم پایه است؛ فیزیک است و باید آن را در علم فیزیک بخوانیم. اما واج شناسی که فونولوژی بود تفاوت جوهری دارد. از علوم انسانی است. یعنی شما باید ببینید کدام طیف از اصوات تولید شده نزد فارسی زبانها واو تشخیص داده شده. این از علوم انسانی است. این از علومی است که ذهن بشر و درک او نسبت به آن مهم است. اینها خیلی فوائد خوبی دارد.
(۴۴:۹)واج- آصف بن برخیا- « كان يوحى إليه حرف واحد ألف أو واو» - اسم اعظم
در روایت بصائر الدرجات هست که حضرت فرمودند آصف بن برخیا وقتی میخواست تخت را بیاورد، اسم الله اعظم هفتاد و سه حرف است، نزد آصف یک حرف بود، که با آن حرف تخت را آورد. بعد حضرت فرمودند «إنما كان عند آصف كاتب سليمان و كان يوحى إليه حرف واحد ألف أو واو». من سالها این روایت را دیدم؛ یک بار به ذهن من نیامد که این تردید از راوی باشد. اصلاً به روایت نمی خورد که راوی بگوید من نمیدانم حضرت کدام یک را گفتند. ظاهر و بلکه بالاتر از ظهور در روایت این است که امام علیهالسلام «الف او واو» را فرمودند. سؤال این است که خود حضرت تردید داشتند؟! چه کار کردند؟ یا اینکه میخواهند بگویند یک محدودههایی هست که اگر بخواهم به حروف شما بگویم خراب میشود.
(۴۵:۳۳) زبان پایه – فونوتیک – فونولوژی – زبان پایه – واج – طبیعی صوت – خصویات ممیزه صوت – جزء لایتجزای صوت- جزء لایتجزای کلام
منظور اینکه بحث جزء لایتجزای صوت، جزء لایتجزای کلام و زبانهایی که انسان با آن انس دارند، مهم است. لذا شما حتماً در واج به زبان پایه نیاز دارید اما در فونوتیک، زبان پایه نمیخواهید. فونوتیک مربوط به زبان شناسی عمومی میشود که البته خودش فیزیک است. اما واج شناسی مربوط به زبان است؛ تا شما زبان نداشته باشید که واج ندارید. شما باید یک زبان خاصی را بهعنوان پایه قرار بدهید و بگویید حالا واج هایش را بگو. چون واج طبیعی صوت است با خصوصیات ممیزه. کار طبیعی برای ذهن است. کار ایجاد صوت برای فردی از صوت است که زبان آن را تولید میکند. لذا اینها با هم تفاوت میکنند. اصل بحث ماند. ان شاءالله برای هفته بعد.
والحمد لله رب العالمین
1 تفسير القمي نویسنده : القمي، علي بن ابراهيم جلد : 2 صفحه : 46
2 تفسير الإمام العسكري نویسنده : المنسوب الى الإمام العسكري جلد : 1 صفحه : 11
3 تفسير القمي نویسنده : القمي، علي بن ابراهيم جلد : 2 صفحه : 46؛ «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِهِ: «خالِدِينَ فِيها لا يَبْغُونَ عَنْها حِوَلًا» قَالَ: خَالِدِينَ فِيهَا لَا يَخْرُجُونَ مِنْهَا- وَ لَا يَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا قَالَ: لَا يُرِيدُونَ بِهَا بَدَلًا- قُلْتُ قَوْلُهُ «قُلْ لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي إلخ» قَالَ: قَدْ أُخْبِرُكَ أَنَّ كَلَامَ اللَّهِ لَيْسَ لَهُ آخَرُ- وَ لَا غَايَةٌ وَ لَا يَنْقَطِعُ أَبَداً».
4 التفسير الصافي ط - الهادي نویسنده : الفيض الكاشاني، محسن جلد : 1 صفحه : 158؛ «88- وقالوا قلوبنا غلف أي أوعية للخير والعلوم قد أحاطت بها…».
5 تفسير الإمام العسكري نویسنده : المنسوب الى الإمام العسكري جلد : 1 صفحه : 390
6 شرح امثله
7 مقرر: در این قسمت صوت جناب استاد باید گوش داده شود.
8 التوحيد (للصدوق)، ص: 436
تعدد قرائات؛ جلسه 98 17/7/1403
بسم الله الرحمن الرحیم
ابتدا این نکته را عرض کنم؛ جلسه قبل از حافظه، روایتی را نقل کردم. بعد دیدم تعبیر روایت تفسیر قمی با تعبیر روایت تفسیر منسوب به امام عسگری علیهالسلام تفاوت داشت. در تفسیر قمی دارد که میگوید از آیه شریفه سؤال کردم. حضرت فرمودند: «أَنَّ كَلَامَ اللَّهِ لَيْسَ لَهُ آخَرُ»1. اما در تفسیر امام هست که آن دو برادر خوشحال شدند که حضرت برایشان تفسیر میگویند…؛
قالا: ففرحنا وقلنا: يا بن رسول الله فإذا نأتي (على جميع)علوم القرآن ومعانيه؟
قال عليه السلام: كلا، إن الصادق عليه السلام علم - ما أريد أن أعلمكما - بعض أصحابه ففرح بذلك، وقال: يا بن رسول الله صلى الله عليه وآله قد جمعت علم القرآن كله؟
فقال عليه السلام: قد جمعت خيرا كثيرا، وأوتيت فضلا واسعا، لكنه مع ذلك أقل قليل [من] أجزاء علم القرآن، إن الله عز وجل يقول:
" قل لو كان البحر مدادا لكمات ربى لنفد البحر قبل أن تنفد كلمات ربى ولو جئنا بمثله مددا " ويقول: " ولو أنما في الأرض من شجرة أقلام والبحر يمده من بعده سبعة أبحر ما نفدت كلمات الله " وهذا علم القرآن ومعانيه، وما أودع من عجائبه، فكم ترى مقدار ما أخذته من جميع هذا [القرآن] ولكن القدر الذي أخذته، قد فضلك الله تعالى به على كل من لا يعلم كعلمك، ولا يفهم كفهمك.2
«قالا: ففرحنا وقلنا: يا بن رسول الله فإذا نأتي (على جميع)علوم القرآن ومعانيه؟»؛ وقتی شما برای ما تفسیر بفرمایید، یعنی علوم قرآن را داریم. تا این جور گفتند:
«قال عليه السلام: كلا»؛ جمیع علوم قرآن؟! چه میگویی؟! دستگاه قرآن است! «إن الصادق عليه السلام علم - ما أريد أن أعلمكما - بعض أصحابه»؛ همینی را که میخواهم به شما بگویم، جد ما امام صادق برای یکی از اصحابشان گفتند، «ففرح بذلك»؛ او هم خوشحال شد. «وقال: يا بن رسول الله صلى الله عليه وآله قد جمعت علم القرآن كله؟فقال عليه السلام: قد جمعت خيرا كثيرا»؛ خب اگر محضر امام صادق باشد و او هم یاد بگیرد، معلوم است که خیر کثیر است. «وأوتيت فضلا واسعا، لكنه مع ذلك أقل قليل [من] أجزاء علم القرآن، إن الله عز وجل يقول:" قل لو كان البحر مدادا لكمات ربى لنفد البحر قبل أن تنفد كلمات ربى ولو جئنا بمثله مددا " ويقول: " ولو أنما في الأرض من شجرة أقلام والبحر يمده من بعده سبعة أبحر ما نفدت كلمات الله " وهذا علم القرآن ومعانيه، وما أودع من عجائبه، فكم ترى مقدار ما أخذته من جميع هذا [القرآن] ولكن القدر الذي أخذته، قد فضلك الله تعالى به على كل من لا يعلم كعلمك، ولا يفهم كفهمك»؛ تو نسبت به آنها خیلی چیزها میدانی. اما جمیع علم قرآن نه. در تفسیر قمی ذیل آیه شریفه دارد؛ «قَدْ أُخْبِرُكَ أَنَّ كَلَامَ اللَّهِ لَيْسَ لَهُ آخَرُ- وَ لَا غَايَةٌ وَ لَا يَنْقَطِعُ أَبَداً»3؛ تمام شدنی نیست. این هم یادآوری باشد؛ در جلسه قبل از تفسیر الامام تعبیری نقل کردم. درحالیکه آن تعبیر برای تفسیر قمی بود. هر دوی آنها هم از ابوبصیر از امام صادق علیهالسلام بود. البته این تفسیر الامام، منسوب به حضرت است و در آن بحث خیلی هست. ولی خب نوعاً محدثین این تفسیر را قبول دارند. صاحب وسائل خیلی از کتابهای حدیثی را نیاورده اند؛ خیلی از آنها را نداشتند اما خیلی ها را هم قبول نداشتند. محدث نوری در مستدرک بحث میکنند، ولی نزد محدث نوری تفسیر الامام روشن بود. از منابع ماخوذی است که ایشان در وسائل آوردهاند. خود مرحوم فیض هم همینطور است؛ خیلی جالب است. در تفسیر صافی نگاه کنید. میگویند جایی که من میگویم «قال»، بهطور منجز دارد از تفسیر الامام میگویم. یعنی این قدر نزد مرحوم فیض این تفسیر ثابت است. مقدمه تفسیر ایشان را نگاه کنید. ایشان هم تفسیر صافی دارند و هم تفسیر اصفی. در هر دوی آنها این را دارند. «قال» یعنی تمام! فرمایش امام علیهالسلام است.
لذا قبلاً عرض میکردم؛ یکی از بزرگانی که تأثیری بسیار مهمی داشتند که تعدد نزول قرائات ورافتاد، خود مرحوم فیض هستند. در وافی میگویند یکی از این قرائات درست است، بقیه آنها معلوم نیست از کجا آمده است. این فرمایش ایشان را در سالهای قبل خواندیم. اگر یادتان باشد یک قسمت از عبارت ایشان را که خواندم، یکی از آقایان گفتند واقعاً داری عبارت فیض را میخوانی؟! یعنی این قدر عبارت غریب بود.
خود مرحوم فیض در این تفسیر صافی4 دارند. خودشان همین قسمت از عبارت تفسیر امام علیهالسلام را میآورند. دو قرائت «قالوا قلوبنا غلف» و «غُلُف» را میآورند. بعد هر دو معنا را میگویند و بعد حضرت میفرمایند «وكلا القراءتين حق، وقد قالوا بهذا وبهذا جميعا»5. یعنی هر دو قرائت است؛ چون هر دوی آنها بود. هم «غلُف» و هم «غلف» بود. هم تکبر کردند و هم استهزاء کردند. منظور اینکه تفسیر امام حل اختلاف شدید است اما این اجله تفسیر را خیلی قبول دارند و از آن نقل میکنند.
در جلسه قبل بحثی شروع شد و نیمه کاره ماند. عرض من این بود: ابن جزری در النشر عبارتی داشت که با فاصله یک صفحه از هم بودند. ظاهرش برای کسی که سریع رد میشود تهافت بود. درجاییکه در مورد «سبعة احرف» گفت بیش از سی سال روی آن فکر میکردم، حالا خداوند یک معنایی الهام کرد. بعد میگوید بعد از اینکه این معنا به ذهنم آمد، دیدم ابوالفضل رازی هم گفته است. بعد دیدم ابن قتیبه هم گفته. حالا اینکه ابن قتیبه از خودش گفته یا از دیگری گفته، از چیزهایی است که نیازمند تحقیق است. گوشه ذهنتان باشد. ابن قتیبه بد نیست اما اینکه آنچنان نوآور باشد و بتواند این معنا را بگوید معلوم نیست. کتاب او «مشکل تاویل القرآن» است. کتابش هم الآن موجود است. کتاب خوبی هم هست. نمیدانم که میگوید «لقد تدبرت» یا نه. اگر اینطور بگوید بعید است که از غیر گرفته باشد. اما اگر نگفته باشد… . این همانی بود که شیخ الطائفه فرموده بودند اصلح الوجوه است.
وقتی ابن جزری این را گفت، در دو جا تکرار کرد؛ گفت اصول القرائه که نحوه اداء است، جزء سبعه نیست. بعد گفت «یتنوع به اللفظ» و در اصول «لایتنوع به اللفظ». سبعة احرفی که او گفت «یتنوع به اللفظ». اما گفت در اصول القرائه، «لایتنوع به اللفظ». این را اول گفت. در صفحه بعدی النشر گفت؛ نمیتوان از این اصول القرائه صرفنظر کنیم؛ «و تغاير الألفاظ مما اختلف فيه أئمة القراء»؛ لفظ تغایر دارد. بعد گفت اگر بگوییم، جزء اول میشود. من عرض کردم که باید بعداً برسیم؛ یعنی این حرف دقیقی نیست. ایشان بزرگ است اما خب فن زبان و صوت در زمان ما کار شده است. بهخصوص این صد سال اخیر را که آدم میبیند بهتآور است. حدود چهل سال پیش که کلاس زبان بود، آن استاد گفت الآن اگر در دانشکدههای زبان لندن بروید یک چیزهایی را در گوشه های مختلف دهان میگذارند تا مخارج مختلف اداء حروف را هم تشخیص بدهید و هم خودتان تغییر کردن آن را ببینید. بعداً فراموشم شده بود. اما الآن دیدم چه دقت هایی کردهاند.
فرموده بودند که ما مباحثه زبان شناسی داشته باشیم. پنج شنبه عرض کرده بودم که تنها برای هندل زدن است. این فرمایشی را که داشتند یک مقدمه مطویه ای را در آن قرار دادند که خیلی خوب است. گفتند شما هندل مباحثه را بزن. من به سهم خودم کمک میکنم که کامل جلو برود. خب این خیلی خوب است. یعنی کسی که در قدیم جلوی ماشین میرفت و هندل میزد، رانندگی بلد نیست اما کسی باید پشت فرمون باشد تا گازی بدهد و ماشین روشن شود. و الّا اگر کسی پشت فرمون نباشد او هم هرچه هندل بزند فایدهای ندارد. البته ما سه-چهار دوره مباحثه لغت داشتیم؛ «دراسات فی فقه اللغه» و … . فایل های آن هم موجود است. اولین قدمش این است که ببینیم جلوترها چه گفتیم. اگر کسی حوصله کند مرور کند و پیاده شود و دستهبندی شود. دنبالۀ آن هم بهعنوان هندل زدن حرفی ندارم. علم خیلی مهمی است.
این علم به این صورت است. لذا اگر ابن جزری بگوید «فیکون من الاول»، ما با اطلاعاتی که امروز داریم، بگوییم نه، از قسم اول نیست، کار سختی نیست. چون خیلی روی آن زحمت کشیده شده. این جلیل در علوم قرآنی و تجوید…؛ حتی یکی از مآخذ بزرگ تجوید، حتی در خود قراء ایران همین النشر است. در کتابخانههای ایران ببینید. بسیاری از مولفین ایرانی داریم که از تجوید النشر یا از طیبة النشر نقل میکنند. یعنی این کتاب اینطور بوده! خود ابن جزری غیر از اینکه در درجه اعلی علوم قرآنی است، در تجوید در درجه اعلی است.
لذا اگر دقت کنیم باید بگوییم «لایکون من الاول». چرا؟ چون ریخت بحث دقیق اصول القرائات با قسم اولی که شما گفتید متفاوت است. در آن یک جور تفاوت جوهری احساس میشود.
حالا با این مقدمات به چیزی برگردیم که عرض کردم. در اصول القرائة واج ها تغییری نمیکند. امروز میخواهم یک توضیحاتی از مبانی بگویم؛ تا در ذهنتان این مبانی باشد و ان شاء الله بحث را جلو ببرید. وقتی بعداً با چیزهای بسیار پر فایده برخورد میکنید، اگر این مبنایی که امروز عرض میکنم در ذهنتان باشد، راحتتر جلو میرود. شبیه کسی است که منطق خوانده و بعد کلام میخواند. کسی که اصول خوانده و بعد فقه خوانده. این مبانی خیلی مهم است که کار شود و ذهنتان بر مبادی بحث منبسط شود.
یکی از مهمترین چیزها که در این بحث ما مهم است، مسأله خصوصیات ممیزه است. امروز توضیح مختصری از آن میدهم تا این خصوصیات ممیزه صوت که امروزه گسترده شده در ذهنتان باشد.
شاگرد: قبلش تعریف تک واج و تک واج گونه را بفرمایید.
استاد: به آنها میرسیم. اینها را برای همان ها میگویم. چون در این اصطلاحات، صرف گفتن لفظ که فایدهای ندارد. باید مبادی آن طوری در ذهنتان بیاید که فرق اینها با هم روشن شود. چون فرق های آنها خیلی نزدیک به هم هستند. الآن اگر خوب توضیح بدهم بعداً میبینید که من مدام مخلوط میکنم. یعنی اینها به قدری نزدیک هم هستند که ذهن فوری اشتباه میکند. لذا در جلسه قبل عرض کردم هر وقت کلمه واج را شنیدید ذهنتان را به پیش دبستانی بچهها ببرید که هنوز الفبا بلد نیستند. این مهم است. ذهنتان را در موضعی ببرید که همه کور مادرزاد هستند. چرا؟ بهخاطر اینکه آن فضا است که دقیقاً معنای واج را نشان میدهد. کسی که کور مادرزاد است، در ذهن او نقوش حروف و شکل ب و ج اصلاً نیست. فقط شنیده است. بچه پیش دبستانی که الفبا را نمیداند، حرف را میشنود و میتوانید با او حرف بزنید اما او حروف مکتوب را نمیشناسد. در ذهن او نقوش حروف با این اصوات جوش نخورده است. این خیلی مهم بود. الآن میخواهیم نظیر همین را جلو برویم.
از کتاب زبان شناسی دوسوسور نکتهای را عرض کردم. گفت شروع فن ما اینجا است که ذهنتان را کاملاً از نقوش و نوشتار تخلیه کنید. زبان شناسی در این مرحله اصلاً کاری با نقوش ندارد. چیزهای مهمی مطرح میکند. در صفحه صد و دو کتاب نکتهای دارد. قبلش میگوید اساس حرف من بر دو محور است. هر دوی آنها را هم جزء واضحات فرض میگیرد. میگوید همه حرف من را میدانند. اما همین دو حرفی که تمام بشر در درکش و تصدیقش با هم شریک هستند، استفادهای که باید از آن میکردند را نکردند.
اصل اولش این است: رابطه بین لفظ و معنای، رابطه بین نشانه و ذونشانه، اختیاری است. همانی که ما در اصول میگوییم علقه بین لفظ و معنا وضعی است؛ نه طبعی را عقلی. در منطق هم دلالت وضعیه بود؛ یعنی قرارداد کردهایم. ولذا در اصول میگفتند کسانی که گفته اند رابطه وضعی نیست اشتباه کردهاند. چرا؟ چون اگر ذاتی و طبعی بود، باید غیر فارسی زبان هم معنای کلمه آب را بفهمد. ایشان این نکته را شروع میکنند و به جایی میرسد که برای زبان صورت و ساختار کشف میکند. با همین قراردادی بودن و تغییراتش به این میرسد. اگر رابطه طبعی باشد که نمیتواند تغییر کند. این یک نکته. نزد نوع اذهان جلیل خیلی واضح است. همینجا ما در مباحثه لغت مفصل بحث کردیم. رابطه بین لفظ و معنا وضعی میتواند باشد، اما اصلش رابطه طبعی است. نه دلالت طبعی. فرق بین دلالت طبعی با رابطه طبعی را عرض کردم.
اما دومین اصل؛ میگوید اصل دوم ویژگی خطی صورت است. صورت و جوهر را از هم جدا کرده، الآن ویژگی خطی را میگوید. بر ویژگی خطی خیلی آثار بار کرده است. ولی باز همه بشر این ویژگی را قبول دارند. میگوید کاری به نقوش نداریم. حروف را کنار گذاشتهایم. حروف نوشتاری کنار است. کاری به کاغذ و لوح نداریم. فقط با صوت کار داریم. ایشان میگوید ریخت زبان صوتی، ریخت خطی است. یعنی شما در آن واحد نمیتوانید دو کلمه را با هم بگویید. میتوانید آن دو را زیر هم بنویسید، چون نوشتار است. اما اگر بخواهید درآن واحد دو کلمه را با هم بگویید، نمیشود. لذا اسم این را ویژگی خطی میگذارد. خط یعنی در یک بُعد جلو میرود و دو بُعدی نیست. در جدول ضرب دو بُعدی است. الآن همینجا در کاغذ بنویسید «زید آمد». زیرش مینویسید «عمرو آمد». این چرا ممکن است؟ چون صفحه کاغذ دو بعدی است و به شما اجازه میدهد که زیرش بنویسید. در محور جانشینی زیر «زید»، «عمرو» مینویسید. اما در گفتار به چه صورت است؟
در صوت ناچار هستید که کار را بهصورت خطی جلو ببرید. اگر هم میخواهید جانشین کنید باید برگردید و بگویید به جای آن «زید»، «عمرو» بگذار. دو بار باید بگویید، در یک گفتار نمیتوانید. این یک امر بسیار ساده است. نزد همه قبول است.
شاگرد: وقتی در برخی مواقع چندتا با هم میگویند، چه؟
استاد: ایشان بعداً خودش یک مثالی میزند. میگوید در بعضی از موارد صوت را میکشانند. «ماهیت خطی صورت در پاره ای از موارد کاملاً آشکار نیست. برای مثال اگر بر هجائی تکیه کنیم…»؛ میگوید به خیالمان میرسد که مثل زیر نویس شد. میگوید اینجا هم بالدقه نیست.
شاگرد: تعریف ایشان از صوت چیست؟
استاد: اگر نظرتان باشد یکی از کتابهای خوبی که ما طلبهها میخواندیم و بعداً عوض شد، شرح امثله بود. من که طلبه شده بودم هنوز صرف ساده خیلی جا نگرفته بود. ما شرح امثله میخواندیم. البته استاد من برای من شروع نفرمودند. ولی اول شرح امثله یک جمله خیلی کوتاه و پر باری هست. اگر همیشه یادتان باشد چقدر بهره میبرید. شروعش به این صورت است:
بسم الله الرحمن الرحیم هذا کتاب شرح الامثله. قال النبی صلیاللهعلیهوآله اول العلم معرفة الجبار و آخر العلم تفویض الامر الیه.6
خود این حدیث که خیلی جالب است. مرحوم آشیخ جواد تهرانی بودند. ظاهراً از شاگردان مرحوم آشیخ رجب علی بودند. معمم نبودند ولی به درس حاج آقا میآمدند. من از ایشان شنیدم. میگفتند یک آقایی در بازار تهران بودند. کاسب بود. ولی مردم از او کرامت میدیدند. یکی گفت آقا شمای کاسب و در بازار چطور کرامت دارید؟! گفت سرنوشت من این است. میگفت من رفتم طلبه شدم. روز اول گفت بیا شرح امثله درس بدهم. نشستم و گفت «قال النبی صلیاللهعلیهوآله اول العلم معرفة الجبار و آخر العلم تفویض الامر الیه». وقتی استاد برای من معنا کرد، گفتم حسبی! این حالش را من نمیدانم. گفت آن روز من فقط همین حدیث را از او گرفتم کل زندگی من تا امروز که در بازار نزد شما هستم از این حدیث بنا شد. گفتم حسبی و دیگر درس را ادامه ندادم. گفتم اگر من به همین حدیث عمل کنم خوب است. واقعاً عجیب است. عالی ای حال ایشان چه کسی بوده، اسم نبردند. شاید بین تهرانیها باشند که بدانند ایشان چه کسی بوده.
بعدش در شرح امثله این جمله عالی بود: «بدان ایدک الله هر آوازی که بوده باشد، عرب آن را صوت گوید. و اگر از مخرج فم خارج شود آن را لفظ گویند. و اگر معنا نباشد مهمل است و اگر معنا داشته باشد مستعمل است». همین خوب بود؛ فرق بین لفظ و صوت است.
الآن هم ما بهدنبال این هستیم. ایشان میگوید خطی است. صوت را میگوید صورت. صورت را قبلاً معنا کرده. جوهر و صورت؛ اصطلاح خودشان است. البته خود صورت چند معنا دارد. همینجا عرض کنم؛ ایشان که میگوید ماهیت خطی است، در همین مباحثه راجع به تصور ثبوتی تعدد قرائات چقدر مباحثه کردیم. هنوز هم عبارت طرابلسیات اولی مرحوم سید را ندیده بودیم. اصلاً کتابش نبود. بحمدالله تازه چاپ شده و در نسخه آن هم چیزی نیست. حیف این کتاب است. یک همتی شود تا دوباره به دستها بیاید. طرابلسیات دوم و سوم بود. ولی طرابلسیات اولی در دست شیخ الطائفه و مرحوم طبرسی بوده. همه اینها به این کتاب ارجاع دادهاند.
سید چه فرمودند؟ حرف سید یعنی آقا دوسوسور که این کتاب را نوشته ای و این اصل واضح را بهعنوان مهمترین رکن مباحث خودت قراردادی، اما نزول قرآن کریم مهیمن بر این بحثهای تو است. یعنی سید مرتضی بهعنوان احتمال چیزی را توضیح میدهند که دقیقاً این اصل خطی بودن را قبول ندارد و آن را زیر سؤال میبرد. البته وقتی ما هم مباحثه میکردیم این اصل را زیر سؤال نمیبردیم. اما در استماعش چرا. ایشان میگوید وقتی صوت را تولید میکنید خطی است. ولی در سماعش خطی نیست. به دستگاههای میکس امروزی مثال میزدیم. الآن شما میتوانید دو کلمهای که در دو فایل گفته شده را با هم میکس کنید، وقتی گوش میدهید میبینید در آن واحد دو کلمه با هم اداء میشود. یعنی شنیدن هم زمان دو کلمه و پخش شدن هم زمان دو کلمه توسط دیافراگم پخش کننده، محال نیست. ما برای عدم استحاله ثبوتی این بحثها را کردیم.
ایشان میگوید وقتی تولید میکنید خطی است. سید مرتضی فرمودند قرآن کلام خدا است. این قرائات هم همه متواتر است. بعد احتمالی را دادند که نظر راجح خودشان هم بود؛ ایشان هم قائل به قدم کلام الله نیستند. اشعری که نبودند. قائل به حدوث هستند. فرمودند وقتی خداوند متعال در اول مرحله حدوث، الفاظ را احداث فرمود، جمیع قرائات را با هم احداث کرده است. یعنی خدای متعال در آن واحد «ملک یوم الدین» احداث کرده و در همان آن «مالک یوم الدین» را احداث کرده است. این فرضیهای بود که سید در طرابلسیات فرمودند. این حرف سید به چه معنا است؟ یعنی نقض اصل دوم دوسوسور.
این خیلی مهم است که وقتی این بحثها را پی جویی میکنید، آن چیزهایی که در معارف دین راجع قرآن داریم بهصورت تطبیقی کار بشود، آن وقت است که تفاوتها معلوم میشود. این خیلی مهم است.
شاگرد: دستگاه صوتی ای که مثال فرمودید حالت باز تولید و باز پخش است. یعنی در مرحله تولید نیست. یک مرحله متأخر از مرحله تولید است. در مرحله ایجادش شاید نتوان بیشتر از یک وجه ایجاد کرد.
استاد: چیزی که میخواستم اول بگویم داشت یادم میرفت. ببینید داشتم خصوصیات ممیزه را میگفتم. ایشان گفت که صوت صورت خطی دارد. در این صوتی که با صورت خطی تولید میشود، نکته مهم زبان شناسها این است؛ الآن یک زبانی را که بلد نیستیم، مثلاً زبان ژاپنی، چینی، وقتی به آنها گوش میدهیم نمیدانیم کدام یک از آنها کلمه است. اصلاً تشخیص نمیدهیم. یعنی ما نمیتوانیم صوت هایی را که دارد پخش میشود، به جزءهای لایتجزای کلام برگردانیم. زبان شناسی عمومی این است که قطع نظر از زبانهای خاص، شما تولید این اصوات خطی را تا جایی بروید که به جزء لایتجزای آن برسید. یعنی کوچک ترین واحد صوت قطع نظر از معنا را به دست بیاورید. فقط از حیث تولید صوتی که صورت میگیرد، جزء لایتجزای صوت را به دست بیاورید. برای این زحمت کشیده شده است. دستگاههای تشخیصی و عکس برداری و … هست. خیلی از چیزهای در اینترنت هست.
عرض الآن من این است: در خصوصیات ممیزه اول یک مثال عرض کنم. مثلاً «أب». کاری به الف آن نداشته باشید. اسم آن «ب» چه بود؟ همخوان و واج. اگر «ب» را مینوشتیم واج نبود. اما وقتی من «اب» گفتم این «ب» یک واج شد. ولی اگر «بِ» میگفتم، این «بِ» دو واج بود. همان جا میتوانستم بگویم «بَ». میتوانستم بگویم «بُ». أَ و إِ و أُ هم واج است. ولی واج مصوت است. اما خود «ب» واج صامت است. همخوان است. همخوان هم ترجمه یونانی آن است؛ « consonant». همخوان، آن عدهای هستند که با هم میخوانند، بعضی از آنها هستند که هیچ وقت به تنهایی نمی خوانند، بلکه با دیگری میخوانند. در یونان به اینها همخوان میگفتند. الآن هم در فارسی همخوان آوردهاند. یعنی اگر حرف مصوت بیاید خوانده میشود. بدون حرف مصوت خوانده نمیشود. مصوت ها را در فارسی واکه میگویند. این واژهها متأخر است.
وقتی به یک جزء لایتجزی میرسیم اینجا میخواهیم ببینیم جزء لایتجزی چه چیزهایی هستند. اگر صوت فیزیکی را در نظر بگیرید، جزء لایتجزای آن را تشخیص بدهید، فون میشود. جزء لایتجزای صوت فیزیکی که از دهان بیرون میآید فون میشود. آن جزء لایتجزای زبانها که طبیعی دارد و فرد نیست، واج میشود.
من یک مثال بزنم. اینجا میگویم «أب» و یک بار دیگر میگویم «أب»7. یا «بِ» یا «بِ» که آن را میکشم. انواع و اقسام چیزهایی که هست. به عبارت دیگر محضر شما بهراحتی دوبار میگویم «بِ» و با کشش بیشتر «بِ». الآن که گفتم «بِ» و «بِِ» از حیث واج، دو واج بودند. دو واج نوعی بودند،چهار واج نبود. اما چهار فون بود. آیا این چهار فون در خصوصیات دقیقاً مثل هم بودند؟! این خیلی نکته مهمی است. هر صوتی که از دهان بیرون میآید یک ممیزاتی دارد. این ممیزات به دسته مهمی تقسیم میشوند.
یک مثال خیلی خوبی محضر شما بزنم، همه هم میفهمیم. من میگویم «بِ»، آن را ضبط میکنید، بعد آن ضبطی که انجام دادید را با دستگاههای کاملاً برابر، در محیط کاملاً برابر پخشش میکنید. دو دستگاه پخش کننده است. الآن این دو «بِ»ای که دستگاه مختلف پخش میکند، چند واج است؟ یکی. چند فون است؟ دو تا. این دو فونی که دقیقاً همان صوت من است که پخش میکنند، آیا در خصوصیات صوتی مثل شدت و رخوت و کشش تفاوت دارد یا ندارد؟ هیچ تفاوتی ندارد. چون این فرض ما بود که صوت من اداء شد، دستگاهی آن را ضبط کرد و عین همین ضبط را با خصوصیات یکسان و در فضای متساوی پخش شد. بنابراین وقتی این صوت بیرون میآید و دو «بِ» گفته میشود، این دو فون هست اما در خصوصیات ممیزه مشترک هستند. هیچ تفاوتی با هم ندارند. الّا زمان و مکان یا مکان تولید. دیگر فرقی ندارند. تفاوت منوّع و مصنف ندارند؛ یعنی اینکه بگویند دو صنف یا دو نوع فون است، در اینجا ندارند.
اما اگر بخواهم خودم دو بار «بِ» بگویم، وقتی دقیق بشویم و آن را ضبط کنید، با دقیقترین مسائل امروزی فونوتیک، دو «بِ» را نسبت سنجی کنید میبینید وقتی من آنها را میگفتم یک تفاوتهای صفتی ظریف بین دو فونی که از دهان من بیرون آمده هست. مثلاً یکی با شدت پنجاه درجه اداء شده و دیگری با پنجاه و دو درجه شدت اداء شده. دستگاهها هم کاملاً بهصورت دقیق نشان میدهد.
آن چه که مهم است، این است: اگر دو فون در تمام خصوصایات غیر از زمان و مکان، صفت منجازی نداشته باشند، فقط دو فون هستند؛ بالدقه دو فرد هستند. عوارض و مشخصههای آنها تنها زمانی و مکانی است. اما اگر دو فون باشد که بالدقه اوصاف تولید یک ذره متفاوت باشد، با هم تفاوت پیدا میکنند. اینجا یعنی هر صفتی یک پشتوانه طبیعت دارد. شما میتوانید این صفت آن را یک صفت مصنف یا منوع قرار بدهید. بعد همین را سبب قرار بدهید تا دو واج درست کنید.
بنابراین خصوصیات ممیزه، در هر فون متعارفی موجود است. به آن دو فون، قابلیت میدهد که دو واج درست کند. اما در زبانهای بشر به این خصوصیات نگاه نمیکنند. ذهن بشر از اینها میپرد. خب مواردیکه بشر آنها را از خصوصیات ممیزه زبانهای رایج قرار دادهاند، چیست؟ اینها را دستهبندی کردهاند. در کتابهای تجوید قدیم که جلوتر در حوزهها بوده و متأسفانه درس هایش رفته. در آن کتابها میگفتند مخارج حروف، بعد صفات ذاتی و بعد صفات عرضی. صفات عرضی یعنی مخرج تغییر نمیکند. در خود مخارج حروف هم میگفتند حروف متماثله، حروف متقاربه و حروف متجانسه. اینها در تجوید بود.
چیزی که الآن میخواهم عرض کنم ومهم است، این است: این خصوصیات ممیزه، تولید نوعی ای در زبان دارد که به آن برمیگردد. مثلاً اولین چیزی که برای تولید یک فون، مخرجش است؛ واجگاه. مرحله بعد اوصافش و نحوه تولیدش است. سایشی است، یا حنجره ای است، یا شُشی است. اصطلاحاتی که حدود صد و خوردهای سال به وجود آمده. یک جدولی هست که برای صد و خوردهای سال است؛ جدول الفبای فونوتیک بینالمللی؛ «IPA». مخف «International Phonetic Alphabet» است. ببینید این الفبا اصلاً ربطی به نقش ندارند. وقتی این جدول را میبینید که در همه کتابهای درسی پر شده، ذهنتان اصلاً سراغ نقوش نباید برود. اگر سراغ نقوش بروید اشتباه میکنید. در فارسی سی و دو حرف الفبا داریم، با اینکه در فارسی باید سر و بر را هم بگذاریم. یعنی سی و دو حرف الفبا داریم، با شش حرکت. در مجموع سی و هشت میشود. اما از نظر صوت زبان فارسی چند واج داریم؟ بیست و سه واج. شش تا هم آن جا است، میشود بیست و نه تا. یعنی بیست و سه واج صوتی در فارسی داریم و سی و دو حرف الفبا داریم.
آن روایت عمران صابی خیلی عالی بود. امام یک چیزی گفته بودند که مدت ها ذهنم مشغول بود. وقتی امام فرمودند بیست و هشت حرف عربی است، پنج حرف دیگر هم در زبانها پخش میشود، در آخر کار به این صورت تعبیر کردند: «لا يجوز ذكرها أكثر مما ذكرناه»8. مراد از این عبارت چیست؟ یعنی بیشتر نیست یا هست و من نمیگویم؟ فرمودند: «فأما الخمسة المختلفة فبحجج لا يجوز ذكرها أكثر مما ذكرناه». خیلی تعبیر مهمی است که امام علیهالسلام داشتند.
بنابراین به محض اینکه دو فون در اندک صفتی که این دستگاه میتواند نشان بدهد، تغییر کردند شما شانیت اینکه این صفت را واج قرار بدهید دارید. الا اینکه در زبانها واج نشده است. آن چه که در زبانها واج شده، مخارج الحروف است؛ صفات ذاتیش هم که همراهش است و صفات عرضی هم میتواند باشد. ولی اصلش همان صفات عرضی به همراه ذاتی است، اینها دست به دست هم میدهند و واج های یک زبان را درست میکنند. در عربی چند واج داریم؟ آقای احمد راغب مصری، کتاب فونولوجیا القرآن را نوشته است. پایان نامه کارشناسی ارشدش است. در دانشگاه قاهره بوده یا در دانشگاه عین الشمس. کتاب خوبی است. جامع بحث کرده است. شما که جوان هستید آن را مباحثه یا مطالعه کنید. ایشان در آن جا برای عربی سی واج ذکر میکند. با اینکه بیست و هشت حرف الفبا داریم. خیلی جالب است. میگوید در زبان عربی راء مفخم با راء مرقق، و لام مفخم و راء مرقق دو واج هستند.
شاگرد: مد از صفات است یا واج است؟
استاد: مد را از صفات حروف حساب نمیکنند. ولی در بحثی که الآن عرض کردم بهوضوح فون متمایز هست، لذا شانیت دارد که نه تنها مد دو الف، بلکه هر الفش مثل مد سه الف و … واج بشود. ولی فعلاً در زبان و قرائت ما واج نیست. حالا جلوتر برویم و بعداً بخواهد واج بشود، برای آن چیزی است که ابن جزری گفت این بزرگان برای الف های مد هم سراغ حضرت میرفتند، شما چرا اینها را کم گرفتید؟! گفت اصول القرائات را دست کم نگیرید. برای اینها محضر حضرت میرفتند.
مثلاً یک انگلیسی زبان گفت «very well» شما در فارسی وقتی خواستید آن را بنویسید به چه صورت مینویسید؟ شما میخواهید به فارسی بنویسید که او «very well» گفت، چطور مینویسید؟ ما بیشتر از یک واو نداریم. دست ما بسته است. کما اینکه در جلسه قبل مثال هایش را عرض کردم؛ «veal» و «weal». «vale» و «wale». معنای اینها فرق میکند ولی در زبان ما همه واو میگوییم. این برای این است که ما در فارسی یک واو بهعنوان واج داریم ولی در انگلیسی متفاوت است. ان شاءالله این بحثها را مرتب بر بحث قرائات تطبیق کنیم.
در مانحن فیه خصوصیات ممیزه میتواند واج درست کند اما نکرد. فونوتیک یعنی شناخت فیزیک صوت که جزء علوم پایه است؛ فیزیک است و باید آن را در علم فیزیک بخوانیم. اما واج شناسی که فونولوژی بود تفاوت جوهری دارد. از علوم انسانی است. یعنی شما باید ببینید کدام طیف از اصوات تولید شده نزد فارسی زبانها واو تشخیص داده شده. این از علوم انسانی است. این از علومی است که ذهن بشر و درک او نسبت به آن مهم است.
قواعد خوبی دارد. در روایت بصائر الدرجات هست که حضرت فرمودند آصف بن برخیا وقتی میخواست تخت را بیاورد، اسم الله اعظم هفتاد و سه حرف است، نزد آصف یک حرف بود، که با آن حرف تخت را آورد. بعد حضرت فرمودند «إنما كان عند آصف كاتب سليمان و كان يوحى إليه حرف واحد ألف أو واو». من سالها این روایت را دیدم؛ یک بار به ذهن من نیامد که این تردید از راوی باشد. اصلاً به روایت نمی خورد که راوی بگوید من نمیدانم حضرت کدام یک را گفتند. ظاهر و بلکه بالاتر از ظهور در روایت این است که امام علیهالسلام «الف او واو» را فرمودند. سؤال این است که خود حضرت تردید داشتند؟! چه کار کردند؟ یا اینکه میخواهند بگویند یک محدودههایی هست که اگر بخواهم به حروف شما بگویم خراب میشود.
منظور اینکه بحث جزء لایتجزای صوت، جزء لایتجزای کلام و زبانهایی که انسان با آن انس دارند، مهم است. لذا شما حتماً در واج به زبان پایه نیاز دارید اما در فونوتیک زبان پایه نمیخواهید. فونوتیک مربوط به زبان شناسی عمومی میشود که البته خودش فیزیک است. اما واج شناسی مربوط به زبان است؛ تا شما زبان نداشته باشید که واج ندارید. شما باید یک زبان خاصی را بهعنوان پایه قرار بدهید و بگویید حالا واج هایش را بگو. چون واج طبیعی صوت است با خصوصیات ممیزه. کار طبیعی برای ذهن است. کار ایجاد صوت برای فردی از صوت است که زبان آن را تولید میکند. لذا اینها با هم تفاوت میکنند. اصل بحث ماند. ان شاءالله برای هفته بعد.
والحمد لله رب العالمین
کلید: فونوتیک، فونولوژی، فون، واج، تجوید، تفویض، جوهره قرآن، آصف بن برخیا، صورت خطی زبان، اسم اعظم،
1 تفسير القمي نویسنده : القمي، علي بن ابراهيم جلد : 2 صفحه : 46
2 تفسير الإمام العسكري نویسنده : المنسوب الى الإمام العسكري جلد : 1 صفحه : 11
3 تفسير القمي نویسنده : القمي، علي بن ابراهيم جلد : 2 صفحه : 46؛ «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِهِ: «خالِدِينَ فِيها لا يَبْغُونَ عَنْها حِوَلًا» قَالَ: خَالِدِينَ فِيهَا لَا يَخْرُجُونَ مِنْهَا- وَ لَا يَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا قَالَ: لَا يُرِيدُونَ بِهَا بَدَلًا- قُلْتُ قَوْلُهُ «قُلْ لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي إلخ» قَالَ: قَدْ أُخْبِرُكَ أَنَّ كَلَامَ اللَّهِ لَيْسَ لَهُ آخَرُ- وَ لَا غَايَةٌ وَ لَا يَنْقَطِعُ أَبَداً».
4 التفسير الصافي ط - الهادي نویسنده : الفيض الكاشاني، محسن جلد : 1 صفحه : 158؛ «88- وقالوا قلوبنا غلف أي أوعية للخير والعلوم قد أحاطت بها…».
5 تفسير الإمام العسكري نویسنده : المنسوب الى الإمام العسكري جلد : 1 صفحه : 390
6 شرح امثله
7 مقرر: در این قسمت صوت جناب استاد باید گوش داده شود.
8 التوحيد (للصدوق)، ص: 436