بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر-بحث تعدد قراءات-سال ۹۴

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

آقای سوزنچی:
125-تقریر جلسات فروردین از آقای سوزنچی


تاپیک جدا با عنوان نشانه‌شناسی:
http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=310.0

بسم الله الرحمن الرحیم
در جلسه دوشنبه 24 فروردین 94 بحثی درباره نشانه شناسی مطرح شد که خلاصه اش که در سایت قرار داده شد بدین بیان بود:

ج) بحثی در حوزه نشانه شناسی
از نکاتی که خوب است هر طلبه در روز خدود 10 دقیقه برای آن وقت بگذارد علومی است که امروز در حال شتاب گرفتن است که یکی از آنها نشانه شناسی است. هرچه این علم پیشرفت کند مزه تعدد قرائات بهتر چشیده می شود. از نکات مهم اینکه چیزی بود که قبلا تقسییم ثنایی بود بعد با زحمتی امروزه ثلاثی شده و به نظر من جای رباعی و خماسی و ... هم دارد و آن تقسیم به دال و مدلول بود که امروزه در بحثهای ما تقسیم حاکی و محکی و مصداق مطرح شده؛ و در بحثهای زبانشناسی جدید، بحث صورت، معنا و نشانه؛ یا دال و مدلول و نشانه.
تقسیم دال و مدلول به عنوان تفکیک دو حوزه چیز خوبی بود اما نه به عنوان دو قسم. اگر این تفکیک به دو حوزه را بپذیریم اکنون در هر یک از این دو حوزه اصطلاحاتی داریم:
در حوزه دال برای لفظ زید: زید ملفوظ (که از جنس صوت است و در ذهن نیست)، زید مسموع (که حاصل برخورد صوت با گوش و یک گونه امر ذهنی است نه خارجی)، زید متخیل (وقتی صوت قطع شده و من دوباره لفظ زید را در ذهن احضار می کنم)، زید معقول (طبیعی لفظ زید که در همه افراد کلمه زید که توسط افراد مختلف تلفظ یا شنیده یا تخیل می شود حضور دارد). همه اینها مربوط به حوزه دال بود.
اینها تازه ناظر به تلفظ زید بود. خود کتابت هم یک داستان مفصلی دارد. [یکبار کتابت «زید» مد نظر است اما در کتابت بحث توسعه دیگری هم می یابد] مثلا ما کتابتهایی داریم که به ازایش لفظ نداریم مثلا این کتابت: (+) لفظ «به اضافه» واقعا غیر از + است [شاهدش هم اینکه در زبانهای دیگر، لفظ دیگری برای + به کار می برند.]
مهمترین مبدا علم نشانه شناسی خود قرآن کریم است (همان طور که مبدا عدد منفی هم قرآن است با آیه لبث فیهم الف سنه الا خمسین عاما) در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری آمده انبیای قبلی که می خواستند درباره پیامبر خاتم توضیح دهند می گفتند «یاتی بکتاب  من الحروف المقطعه» [روایت را در معانی الاخبار ص25 یافتم: أَنَّ اللَّهَ لَمَّا بَعَثَ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ ثُمَّ مَنْ بَعْدَهُ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ لَمْ يَكُنْ فِيهِمْ أَحَدٌ إِلَّا أَخَذُوا عَلَيْهِمُ الْعُهُودَ وَ الْمَوَاثِيقَ لَيُؤْمِنُنَّ بِمُحَمَّدٍ الْعَرَبِيِّ الْأُمِّيِّ الْمَبْعُوثِ بِمَكَّةَ الَّذِي يُهَاجِرُ إِلَى الْمَدِينَةِ يَأْتِي بِكِتَابٍ مِنَ الْحُرُوفِ الْمُقَطَّعَةِ افْتِتَاحَ بَعْضِ سُوَرِهِ يَحْفَظُهُ أُمَّتُهُ فَيَقْرَءُونَهُ قِيَاماً وَ قُعُوداً وَ مُشَاةً وَ عَلَى كُلِّ الْأَحْوَالِ يُسَهِّلُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حِفْظَهُ عَلَيْهِمْ ] لذا بود که ابن فاخته که از خصیصین امام علی ع بود می گفت فواتح السور یستخرج منها القرآن.

از آنجا که امروز (29 فروردین 94) به این بحث برگشت شد و احتمالا چند روزی این بحث ادامه داشته باشد مستقلا تاپیک جدیدی برایش باز کردم و انشاء الله بحثهای مربوطه را در اینجا می گذارم:

جلسه شنبه 29 فروردین 1394:
- در جلسات قبل در بحث نشانه شناسی درباره حوزه دال توضیحاتی داده شد. خود دال انواعی دارد که شاید حدود 7، 8، 10 نوع کلی بشود. من کلمات مرتبط با این بحث را گرد آوری کردم حدود 35 کلمه است: علامت، رمز، نماد، نمودار، آرم، سمبل، اسم، لقب، کنایه، شَما، نفشه و ... . یکبار حدود 70 واژه یافته بودم.
در یک تقسیم شاید بتوان کل نشانه ها را به سه دسته تقسیم کرد: نشانه های قراردادی (مثلا علامت تعجب در تابلوهای رانندگی به معنای «ایست»)، نشانه های توصیفی (مثلا خطی با انحنا به راست که نشانه «گردش به راست» است) و نشانه های طبیعی (مثلا عکس خود چیزی را برای نشانه آن قرار دهند)
اما بحث در حوزه مدلول بمراتب مهمتر است. آقای عارفی در کتاب مطابقت صور ذهنی با خارج، آمده بود و در ناحیه مدلول، حاکی و محکی و مصداق را از هم جدا کرده بود. به هر حال اینها جای کار جدی دارد. الان کسی فقط بحثهای تفسیری مسلمانها را که ذیل بحث حروف مقطعه مطرح شده مرور کند می بیند که چه مطالب مهمی درباره نشانه شناسی در بحثهای آنهخا مطرح شده که امروز هنوز این علم به افق آن بحثها نرسیده است که از باب نمونه به برخی اشاره می شود. ما این اقوال را می آوریم و خود شما قضاوت کنید که با توجه به حوزه دال و مدلول اینها در کجا قرار می گیرند:
مرحوم طبرسی در مجمع البیان درباره حروف مقطعه ابتدا می گوید برخی گفته اند این سری است بین خدا و رسول و سپس 10 قول درباره اینها مطرح می کند. علامه طباطبایی در المیزان با ارجاع بع مجمع، عملا با احتساب همین قول، یازده قول را مطرح می کند. ابن عاشور (مفسر معاصر اهل سنت) در التحریر و التنظیر، 21 قول را درباره اینها مطرح می کند. [آن گونه که رشید رضا نقل کرده ظاهرا فخر رازی است که این احصاء 21 قول را انجام داده و وی هم این قول که اینها رمز بین خدا و روسل است از این 21 قسم خارج دانسته زیرا بقیه 21 قول همگی معنایی برای این حروف قائلند اما این قول خیر. مطلب رشیدرضا در تفسیر  المنار ج8 ص 267 آمده که از فخر رازی نقل کرده را در لینک زیر می توانید بخوانید.
 http://lib.eshia.ir/41753/8/267 
 دیدگاه خود رشیدرضا که خیلی از خودش تعریف می کند از صفحه 262 شروع می شود. ضمنا مطلب در تفسیر فخر رازی در ابتدای تفسیر سوره بقره ج2 ص250 تا 265 آورده است]
جالب توجه اینکه هیچ یک از اینها قول ابوفاخته را که به نظر ما بهترین قول بود، به عنوان یک قول در عرض بقیه مطرح نکرده است؛ قول وی را طبری نه در بحث از حروف مقطعه، بلکه در بحث از آیات محکم و متشابه آورد که وی می گوید محکمات همین حروف مقطعه است که منها ستخرج القرآن و قبلا اشاره کردیم که با یک بی اعتنایی جدی مواجه شد هم علامه طباطبایی آن را کنار گذاشت و هم در میان اهل سنت، ثعالبی (قرن 5) یک حمله تندی به وی کرده است.
روایتی را مجمع از کتب عامه نقل می کند (این را ثعلبی در تفسیرش آورده [تفسیر ثعلبی ج1 ص136]) که امیرالمومنین فرمودند: إِنَّ لِكُلِّ كِتَابٍ صَفْوَةً، وَصَفْوَةُ هَذَا الْكِتَابِ حُرُوفُ التَّهَجِّي. صفوه دو معنی دارد: صافی و خالص و پاک (العسل المصفی) و انتخاب شده (صفوه المرسلین). هر چه باشد با تعبیر ابوفاخته خیلی قرابت دارد و این مطلب را قبلا در تفسیر منسوب به امام عسکری بود (و ابن عاشور هم در تفسیرش آورده) که امام صادق ع فرمود انبیای گذشته وقتی می خواستند خبر از پیامبر خاتم دهند می گفتند یاتی بکتاب بحروف مقطعه.
سوال: در قرآن بعد از حم عسق می فرماید: کذلک یوحی الیک و الی الذین من قبلک.
پاسخ: این اشاره به سنخ وحی است. یعنی ریخت وحی طوری است که ابتدا مقطعه است و سپس وصل می شود. اما وقتی به آنها نازل می شد دیگر حروف مقطعه نداشت. یعنی فقط وصل شده بود. زیرا تورات و انجیل قرار نبوده که تدوین کل تکوین باشد. (مهم است که حروف مقطعه اولا انگیزه ای برای تحریفش نیست و ثانیا انگیزه برای حفظش زیاد است با این حال هیچ جا نقل نشده که بگویند در تورات و انجیل و ... چنین حروفی بوده است و اگکر می بود اقتضای تحریف و حذف شدن نداشت)
اما ارتباط این بحث با نشانه شناسی. ما غالبا مدلول و مفهوم و معنا و مقصود را یکی می گیریم. اما اینها با هم تمازیات دقیقی دارد.
مثلا یک قول رایج درباره این حروف این است که حضرت که می خواست برای مردم قرآن را بخواند همهمه می کردند که صدای حضرت شنیده نشود لذا این حروف ابتدا می آمد مردم چون جدید و عجیب بود ساکت می شدند و بعد آیات می آمد. نزد کسی که به این قول قائل است: این حروف نشانه هایی هستند که مدلول ندارند اما مقصود دارند. پس مدلول می تواند غیر از مقصود باشد. شبیه حروف نداء (مانند یا) که مقصود دارد اما مدلول ندارد. (جالب هم این است که دلالت حرف نداء بر مقصود هم تابع وضع است زیرا در زبانهای مختلف حروف ندا متفاوت هستند)
قول دیگر این است که آنها راجع به مدت قومى و اجل اقوام دیگر است. مثلا در تفسیر عیاشی روایت بود که حضرت به کسی که با استهزا به اینها می نگریست نهیب زد و بعد گفت شماره ما به ازای حروف را سوال کرد و بعد فرمود حالا جمع بزن. این سال سقوط بنی امیه است. حال آیا در این قول، این حروف مدلول دارد؟ مثل قبلی نمی شود گفت که مدلول دارد. اما مدلول متعارف [که مثلا مدلول لفظ زید، شخص زید است] هم نیست. مقصود که دارد. آیا معنی دارد؟
به هر حال، اقوال مسلمین درباره حروف مقطعه نوعی بیان دیدگاه های مختلف درباره نشانه شناسی است که انشاء الله فردا ادامه این اقوال را از این جهت پی می گیریم.







****************
تقریر جدید:












************
تقریر آقای صراف:
29/1/1394

· در مورد حوزه دال نکاتی گفته شد

· راجع به انواع دلالت حرف زده شده در کتابها

· خود دال انواعی دارد که می‌توان دسته‌بندی‌هایی کرد: قراردادی، توصیفی، طبیعی (مثل عکس و خط تصویری)

· در ناحیه مدلول نشانه‌ها، امر خیلی عظیم‌تر است

· نشانه‌های چندمنظوره:

· مرحوم طبرسی در مجمع البیان ده قول در مورد حروف مقطعه بیان می‌کنند. البته پیش از آن اقوال اینکه رمزی بین خدا و پیامبر است و این را از جمله اقوال به حساب نیاورده‌اند ولی مرحوم طباطبایی در المیزان ذیل حم عسق در سوره شوری 11 قول شمرده‌اند منسوب به مجمع البیان که آن را هم به شمار آورده‌اند.

· در التحریر و التنویر 21 قول در این مورد مطرح شده

· طبری ذیل هن ام الکتاب در تفسیر محکم و متشابه قول ابوفاخته را آورده و این قول را در زمره اقوال نسبت به حروف مقطعه نیاورده‌اند

· در مجمع البیان نظیر قول ابوفاخته آمده اما آن قول نیست و پیش از آن قولی مقابل آن است که حروف مقطعه از متشابهات هستند.

مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏1، ص: 112
اختلف العلماء في الحروف المعجمة المفتتحة بها السور فذهب بعضهم إلى‏ أنها من المتشابهات التي استأثر الله تعالى بعلمها و لا يعلم تأويلها إلا هو هذا هو المروي عن أئمتنا ع‏ و روت العامة عن أمير المؤمنين ع أنه قال إن لكل كتاب صفوة و صفوة هذا الكتاب حروف التهجي‏ [آیا مقصود برگزیده است یا صافی و خالص شده؟]
و عن الشعبي قال: لله في كل كتاب سر و سره في القرآن سائر حروف الهجاء المذكورة في أوائل السور و فسرها الآخرون على وجوه.
(أحدها) إنها أسماء السور و مفاتحها عن الحسن و زيد بن أسلم (و ثانيها) أن المراد بها الدلالة على أسماء الله تعالى فقوله تعالى «الم» معناه أنا الله أعلم و «المر» معناه أنا الله أعلم و أرى و «المص» معناه أنا الله أعلم و أفصل و الكاف في كهيعص من كاف و الهاء من هاد و الياء من حكيم و العين من عليم و الصاد من صادق عن ابن عباس و عنه أيضا أن «الم» الألف منه تدل على اسم الله و اللام تدل على اسم جبرائيل و الميم تدل على اسم محمد ص و روى أبو إسحاق الثعلبي في تفسيره مسندا إلى علي بن موسى الرضا ع قال سئل جعفر بن محمد الصادق عن قوله «الم» فقال في الألف ست صفات من صفات الله تعالى (الابتداء) فإن الله ابتدأ جميع الخلق و الألف ابتداء الحروف و (الاستواء) فهو عادل غير جائر و الألف مستو في ذاته و (الانفراد) فالله فرد و الألف فرد و (اتصال الخلق بالله) و الله لا يتصل بالخلق و كلهم محتاجون إلى الله و الله غني عنهم و كذلك الألف لا يتصل بالحروف و الحروف متصلة به و هو منقطع من غيره و الله عز و جل بائن بجميع صفاته من خلقه و معناه من الألفة فكما أن الله عز و جل سبب ألفة الخلق فكذلك الألف عليه تألفت الحروف و هو سبب ألفتها
(و ثالثها) أنها أسماء الله تعالى منقطعة لو أحسن الناس تأليفها لعلموا اسم الله الأعظم تقول الر و حم و ن فيكون الرحمن و كذلك سائرها إلا أنا لا نقدر على وصلها و الجمع بينها عن سعيد بن جبير (و رابعها) أنها أسماء القرآن عن قتادة (و خامسها) أنها أقسام أقسم الله تعالى بها و هي من أسمائه عن ابن عباس و عكرمة قال الأخفش و إنما أقسم الله تعالى بالحروف المعجمة لشرفها و فضلها و لأنها مباني كتبه المنزلة بالألسنة المختلفة و أسمائه الحسنى و صفاته العليا و أصول كلام الأمم كلها بها يتعارفون و يذكرون الله عز اسمه و يوحدونه فكأنه هو أقسم بهذه الحروف أن القرآن كتابه و كلامه (و سادسها) أن كل حرف منها مفتاح اسم من أسماء الله تعالى و ليس فيها حرف إلا و هو في آلائه و بلائه و ليس فيها حرف إلا و هو في مدة قوم و آجال آخرين عن أبي العالية و قد ورد أيضا مثل ذلك في أخبارنا (و سابعها) أن المراد بها مدة بقاء هذه الأمة عن مقاتل بن سليمان قال مقاتل حسبنا هذه الحروف التي في أوائل السور بإسقاط المكرر فبلغت سبع مائة و أربعا و أربعين سنة و هي بقية مدة هذه الأمة قال علي بن فضال المجاشعي النحوي و حسبت هذه الحروف التي ذكرها مقاتل فبلغت ثلاثة آلاف و خمسا و ستين فحذفت المكررات فبقي ستمائة و ثلاث و تسعون و الله أعلم بما فيها و أقول قد حسبتها أنا أيضا فوجدتها كذلك و يروى أن اليهود لما سمعوا «الم» قالوا مدة ملك محمد ص قصيرة إنما تبلغ إحدى و سبعين سنة فلما نزلت الر المر و المص و كهيعص اتسع عليهم الأمر هذه أقوال أهل التفسير (و ثامنها) أن المراد بها حروف المعجم استغني بذكر ما ذكر منها في أوائل السور عن ذكر بواقيها التي هي تمام الثمانية و العشرين حرفا كما يستغني بذكر قفا نبك عن ذكر باقي القصيدة و كما يقال أب في أبجد و في أ ب ت ث و لم يذكروا باقي الحروف قال الراجز:
لما رأيت أنها في حطي أخذت منها بقرون شمط
و إنما أراد الخبر عن المرأة بأنها في أبجد فأقام قوله حطي مقامه لدلالة الكلام عليه (و تاسعها) أنها تسكيت للكفار لأن المشركين كانوا تواصوا فيما بينهم أن لا يستمعوا لهذا القرآن و أن يلغوا فيه كما ورد به التنزيل من قوله «لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِيهِ» الآية فربما صفّروا و ربما صفّقوا و ربما لغّطوا ليغلّطوا النبي ص فأنزل الله تعالى هذه الحروف حتى إذا سمعوا شيئا غريبا استمعوا إليه و تفكروا و اشتغلوا عن تغليطه فيقع القرآن في مسامعهم و يكون ذلك سببا موصلا لهم إلى درك منافعهم (و عاشرها) أن المراد بها أن هذا القرآن الذي عجزتم عن معارضته من جنس هذه الحروف التي تتحاورون بها في خطبكم و كلامكم فإذا لم تقدروا عليه فاعلموا أنه من عند الله لأن العادة لم تجر بأن الناس يتفاوتون في القدر هذا التفاوت العظيم و إنما كررت في مواضع استظهارا في الحجة و هو المحكي عن قطرب و اختاره أبو مسلم محمد بن بحر الأصفهاني.

· در قرآن کل تکوین می‌خواهد تدوین شود

· همانطور که در عالم تکوین یک چیز چندتا نقش ایفا می‌کند در عالم تدوین هم اینگونه است

· در طبقه مدلول یکی از تقسیمات می‌تواند این باشد: مفهوم، معنا، مقصود

· یکی از اقوال معروف در مورد حروف مقطعه این است که وقتی مشرکین هلهله می‌کردند حروف مقطعه نازل می‌شد و وقتی قرائت می‌شد آنها ساکت می‌شدند و بعد پیامبر ادامه می‌دادند:

(و تاسعها) أنها تسكيت للكفار لأن المشركين كانوا تواصوا فيما بينهم أن لا يستمعوا لهذا القرآن و أن يلغوا فيه كما ورد به التنزيل من قوله «لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِيهِ» الآية فربما صفّروا و ربما صفّقوا و ربما لغّطوا ليغلّطوا النبي ص فأنزل الله تعالى هذه الحروف حتى إذا سمعوا شيئا غريبا استمعوا إليه و تفكروا و اشتغلوا عن تغليطه فيقع القرآن في مسامعهم و يكون ذلك سببا موصلا لهم إلى درك منافعهم

· بر اساس این قول ظاهراً مدلول ندارد اما مقصود دارد. همانطور که که یک نشانه می‌تواند مدلول داشته باشد می‌تواند مقصود داشته باشد.

· با این مثال ساده یک قول تفسیری است که می‌گوید چیزی داریم در دایره وضع که کار انجام می‌دهد و معنا ندارند. مقصود داریم ولی مدلول نداریم.

· اما اگر گفتیم آجال ملک هر قومی است به عنوان یکی از اقوال. در اینجا که یک عدد به ازای حرف قرار می‌گیرد نمی‌توان به سرعت گفت مدلول ندارد.

· تحلیل این اقوال در فضای نشانه‌شناسی نکات مهمی دارد.