بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر-بحث تعدد قراءات-سال ۹۴

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است

آقای سوزنچی:
125-تقریر جلسات فروردین از آقای سوزنچی
جلسه یکشنبه 30 فروردین 1394:
تذکر: ثعلبی (قرن 5) غیر از ثعالبی (قرن9) است. در جلسه قبل اشتباها این مطلب که شخصی نظر ابوفاخته را به تندی رد می کند به ثعلبی نسبت داده شد؛ که ظاهرا شخص دیگری است و تعبیری این چنین دارد که کان متعادیا فی السقوط.
[در ادامه بحث پرسش و پاسخی مطرح شد که نمی دانم چه اندازه منظور سائل و مجیب را فهمیدم. به هر حال آنچه فهمیدم نوشتم و امیدوارم درست فهمیده باشم. اگر دوستانی که حاضر بودند یا فایل صوتی را گوش کرده اند و متوجه اشتباه برداشت بنده شدند لطفا تذکر دهند]
سوال: درباره قول آخری که در جلسه قبل مطرح شد (هر حرفی یک عدد) اولا حرف مثلا الف یا لام، چه تناسبی با معنا دارد؟ ثانیا در آن قول وقتی مثلا می گوییم الف یعنی 1، لام یعنی 30 و ... یعنی در جایی که مثلا الف و لام دال باشد، اینجا از حوزه دال و مدلول خارج است بلکه بهتر است بگوییم تبدل دال رخ داده است. مثل اینکه به جای ک فارسی، k انگلیسی را به کار ببریم.
پاسخ: در مورد سخن اول شما خوب است به مطلبی که در ابتدای مجمع البیان از قول تفسیر ثعلبی نقل شده اشاره کنیم که ایشان با اینکه سنی است اما حدیثی را از امام صادق (با واسطه امام رضا ع)  نقل می کند: «روى أبو إسحاق الثعلبي في تفسيره مسندا إلى علي بن موسى الرضا ع قال سئل جعفر بن محمد الصادق عن قوله «الم» فقال في الألف ست صفات من صفات الله تعالى ...» [(مجمع البیان ج1 ص112) مطلب را در لینک زیر می توانید مشاهده کنید:
http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/16543 
متن کامل ثعلبی را در قسمت پاسخها (ادامه صفحه) آورده ام]
اما در مورد مطلب دوم. وقتی 2 را می نویسیم، آیا 2 دال است یا خیر؟ ما در فارسی می گوییم «دو» اگر «دو» دال است چرا 2 دال نباشد؟ اکنون به سابقه حروف و اعداد برگردیم. زمانی در تاریخ بوده که نماد اعداد همین حروف بوده است. مثلا شما یک روایت پیدا نمی کنید که در آن از نماد اعداد (چه اعداد هندی یا حتی اعداد رومی كه با كنار هم گذاشتن حروف ىرست مي شدند [II, IV, XV, ] یا ...) استفاده شده باشد. در کتب خطی قدیم اعداد را با حروف می نوشتند (مثلا 321 را به صورت سیصد و بیست و یک می نوشتند) نه با علامت. یعنی وقتی می خواستند برای عدد نماد بیاورند از همین حروف (با ترتیب ابجد) استفاده می کردند لذا در متفاهم آنها حرف ب یعنی 2، حرف ل یعنی 30 (که این ابجد کبیر است وگرنه ابجد صغیر و اکبر و اهطم و ... هم داریم)
[ برای یک توضیحات اولیه درباره این حروف به این وبلاگ مراجعه کنید:]
http://alame-hasanzade.blogfa.com/post/1583/%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%B2%D8%B4-%D9%85%D9%82%D8%AF%D9%85%D8%A7%D8%AA-%D8%B9%D9%84%D9%85-%D8%AD%D8%B1%D9%88%D9%81%28%D8%B9%D9%84%D9%88%D9%85-%D8%BA%D8%B1%DB%8C%D8%A8%D9%87%29
حالا در متفاهم کسی که نماد مستقل برای اعداد ندارد برای او وقتی که بگوید ب با اینکه نزد ما بگویند 2 فرقی ندارد. پس اینکه بگوییم الف لام میم، اینها مدلول عددی دارند مشکلی ندارد. زبانهایی که حروف خودشان نماد عدد هستند را سیستم عددی ابجدی می گویند.
ظاهرا مقصود شما از تبادل، دال بر دال است. مثال آن حروف اختصاری ای است که برای معرفی اسامی طولانی ابندای حروف آن را به هم می چسبانند [مثلا ساف یعنی سازمان آزادیبخش فلسطین]
[در ادامه پرسش و پاسخی درباره اینکه آیا این از مقوله نحت (اشتقاق کبار) است یا نه مطرح شد که من ربطش را به کلام نفهمیدم]
این استفاده دال بر دال در روایات هم سابقه دارد مثلا از امام صادق علیه السلام روایت شده که«َ وَ حُرُوفُ الْعَبْدِ ثَلَاثَةٌ ع ب د فَالْعَيْنُ عِلْمُهُ بِاللَّهِ وَ الْبَاءُ بَوْنُهُ عَمَّنْ سِوَاهُ وَ الدَّالُ دُنُوُّهُ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى بِلَا كَيْفٍ وَ لَا حِجَاب‏» (مصباح الشریعه ص8)
به هر حال ما یک حوزه دال (حوزه نشانه گری که مطلوب نفسی نیست) را از حوزه مدلول (حوزه ذوالنشانه ای که مطلوب نفسی است) می توانیم تفکیک کنیم.
سوال: ل یعنی 30 است مثل این است که بگوییم انسان یعنی بشر. اینجا هر دو دالند، و هیچ یک مدلول نیست. از دالی به دال دیگر رفته ایم.
پاسخ: وقتی در فارسی میبینید نوشته شده «سی» آیا می گویید 30، این است یا 30، 30 است؟ وقتی ما «30» را می بینیم ذهنمان ابتدا سراغ این می رود که این سی است و بعد از آن به مدلول منتقل می شویم. در اینجا دال بر دال داریم. اما در نظر بگیرید شخصی را که از ابتدا کر بوده است. آیا وقتی او اعداد را یاد گرفت و 30 را دید آیا ابتدا ذهنش به لفظ سی منتقل می شود؟ خیر، یک راست سراغ معنا می رود. کسی که با سیستم ابجدی بزرگ شده و کر هم بوده است وقتی ل را می بینددال و مدلول برای او تمام است. یعنی ل صلاحیت این را دارد که به تمام معنا دال باشد برای معنای 30 (نه نماد 30). وقتی کلام این ظرفیت را دارد پس آیه می تواند از این ظرفیت استفاده کرده باشد.
[به مناسبت این بحث اخیر بحث منتقل شد به ظرفیت بی نهایت قرآن برای بیان حقایق و اینکه در این فضا علم نشانه شناسی چقدر اهمیت دارد و سپس دو حکایت برای این ظرفیت عظیم مطرح شد:]
مرحوم مجلسی اول در روضه المتقین (ج13 ص 128) می فرمایند: «و الذي وجد هذا الضعيف في أزمنة الرياضات إني كنت في مطالعة التفاسير إلى أن رأيت في ليلة فيما بين النوم و اليقظة سيد المرسلين صلى الله عليه و آله و سلم فقلت في نفسي تدبر في كمالاته و أخلاقه فكلما كنت أتدبره يظهر لي عظمته صلى الله عليه و آله و سلم و أنواره بحيث ملأ الجو و استيقظت فألهمت بأن القرآن خلق سيد الأنبياء صلى الله عليه و آله و سلم فينبغي أن أتدبر فيه فكلما ازداد تدبري في آية واحدة كان يزداد الحقائق إلى أن ورد علي من العلوم ما لا تتناهى دفعة واحدة ففي كل آية كنت أتدبر فيها كان يظهر مثل ذلك و لا يمكن التصديق بهذا المعنى قبل الوقوع فإنه كالممتنع العادي‏»
آقای حکیم در حقایق الاصول نقل می کنند که چند نفری (سید حسن صدر، مرحوم نوری، اسماعیل صدر و...) مدتی نزد آخوند ملافتحعلی می رفتند و ایشان یک آیه را هر روز مخالف با روز دیگر تفسیر می کرد و اینها (که همه از فحول بودند) هر روز اذعان می کردند که معنای خوبی است.
توجه داشته باشیم که قرآن تدوین کل تکوین است (بلکه با توجه به بحثهایی که در اوسعیت نفس الامر از وجود داشتیم، اگر توجه کنیم که تکوین همان عالم وجود است، قرآن تدوین کل نفس الامر است). پس مانعی ندارد که در فضایی ل به عنوان کلام الله بدون هیچ واسطه دال بر یک معنا و مدلولی باشد و نیاز نباشد که دال بر دال باشد.
سوال: اینکه در جلسه قبل فرمودید که نزول وحی به صورت حروف مقطعه از ویژگیهای خاص پیامبر خاتم است با روایتی که نزول حروف ابجد بر حضرت آدم را در قالب وحی بیان می کند چگونه جمع می شود؟
پاسخ: روایت داریم که اول کتابی که نزل من السماء ابوجاد بود و حروف در قوالب نورانیه بر حضرت آدم ظهور کرد و زبر و بینات داشت. مثلا قالب نورانی الف می آمد جبرئیل می گفت «الف». زبرش أ بود و بیناتش ل و ف. به لحاظ زبر و بینات اعدل حروف سین است زیرا زبر (س) و بیناتش (ی ن) با هم برابر است. (س 60 است، ی 10 است و ن 50 است که 10+50=60) این حروف خواصی دارند و عمده کتاب الجذوات میرداماد بیان خواص حروف است. این علم حروف بسیار مهم است:
قندوزی در ینابیع الموده روایتی از امام حسین ع می آورد که « و قال الإمام الحسين بن علي عليهما السّلام: العلم الذي دعي إليه المصطفى صلّى اللّه عليه و آله علم الحروف، و علم الحروف في لام الألف و علم لام ألف في الألف و علم الألف في النقطة و علم النقطة في المعرفة الأصلية و علم المعرفة الأصلية في علم الأزل و علم الأزل في المشيئة- أي المعلوم- و علم المشيئة في غيب الهوية، و هو الذي دعا اللّه إليه نبيّه بقوله: فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ «2»، و الهاء في (أنّه) راجع إلى غيب الهوية» [در ینابیع الموده پیدا نکردم. در الزام الناصب ج 1 ص215 یافت شد]
یا این روایت «روي عن أبي ذرّ الغفاري رحمه اللّه: قلت: يا رسول اللّه أي كتاب أنزل اللّه تعالى على آدم؟
قال صلّى اللّه عليه و آله: كتاب الحروف المعجم: ا ب ت ث الخ، فهي تسعة و عشرون حرفا. قلت: يا رسول اللّه عددت ثمانية و عشرين حرفا. فغضب صلّى اللّه عليه و آله حتّى احمرّت عيناه فقال صلّى اللّه عليه و آله: يا أبا ذر و الذي بعثني بالحق نبيّا ما أنزل اللّه على آدم في اللغة العربية إلّا تسعة و عشرين حرفا. قلت: يا رسول اللّه أ ليس فيها لام و ألف؟ قال: لام و ألف حرف واحد، قد أنزله اللّه تعالى على آدم في صحيفة واحدة و معه سبعون ألف ملك، من خالف لام ألف فقد كفر بما أنزل اللّه تعالى علي‏» [در الزام الناصب ج1 ص 218]
این لام و الف همان است که در قدیم هم که ابجد را یاد می دادند آخرش «لا» بود: «اَبْجَدْ - هَوََّزْ - حُطّی - کَلَمَنْ - سَعْفَصْ - قَرَشَتْ - ثَخَِّذْ - ضَظِغْ - لا» البته لام الف عدد مستقل ندارد و اینکه حروف عربی 28 حرف است سر جای خود درست است و اینجا حضرت منظور دیگری داشته اند وگرنه اساس علم جفر بر همین 28 حرف بودن حروف عربی بنا شده است. موسس جدول جفر جامع خود حضرت علی ع است. برخی گمان می کنند که علم جفر چیزی در عرض قرآن است. قطعا این طور نیست. از بهترین روایات برای نشان دادن این مدعا این روایت است در بسیاری از کتب اهل سنت از جمله در صحیح بخاری آمده است که: [صحیح بخاری ج4 ص 69]
«3047 - حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يُونُسَ، حَدَّثَنَا زُهَيْرٌ، حَدَّثَنَا مُطَرِّفٌ، أَنَّ عَامِرًا، حَدَّثَهُمْ عَنْ أَبِي جُحَيْفَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قُلْتُ لِعَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ: هَلْ عِنْدَكُمْ شَيْءٌ مِنَ الوَحْيِ إِلَّا مَا فِي كِتَابِ اللَّهِ؟ قَالَ: «لاَ وَالَّذِي فَلَقَ الحَبَّةَ، وَبَرَأَ النَّسَمَةَ، مَا أَعْلَمُهُ إِلَّا فَهْمًا يُعْطِيهِ اللَّهُ رَجُلًا فِي القُرْآنِ»
درباره جدول جفر جامع، در کتاب خزائن مرحوم نراقی توضیحات خوبی داده شده (وی این کتاب را نوشته برای اوقات تفریح طلاب).
لازم به ذکر است که بخشی از علم الحروف از علوم غریبه شمرده می شود که باید سینه به سینه منتقل شود. اما بخشهایی از آن عمومی است که اینها که اشاره شد از این دسته است. درباره علم جفر هم قبلا از لوامع صاحبقرانیه نوشته پدر مجلسی نقل کردیم که مستقیما از شیخ بهایی نقل کرد که گفت من می توانم با علم جفر کل کتاب تذکره علامه را بازنویسی کنم.
اینجا در مقام بیان اختصاصات حضرت است. حضرت می فرماید ما غیر از قرآن هیچ چیز دیگری نداریم اما یک فهمی داریم که همه چیز از آن در می آید







متن کامل حدیث امام صادق علیه السلام که صاحب مجمع از تفسیر ثعلبی نقل کرده به قرار ذیل است: (الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج1، ص140)
وعن علي بن موسى الرضا عن جعفر الصادق، وقد سئل عن قوله: الم فقال: في الألف ست صفات من صفات الله: الابتداء لأنّ الله تعالى ابتدأ جميع الخلق، و (الألف) .
ابتداء الحروف، والاستواء: فهو عادل غير جائر، و (الألف) مستو في ذاته، والانفراد: والله فرد والألف فرد، واتصال الخلق بالله، والله لا يتصل بالخلق، فهم يحتاجون إليه وله غنى عنهم.
وكذلك الألف لا يتصل بحرف، فالحروف متصلة: وهو منقطع عن غيره، والله باين بجميع صفاته من خلقه، ومعناه من الألفة، فكما أنّ الله سبب إلفة الخلق، فكذلك الألف عليه تألفت الحروف وهو سبب إلفتها.
(ظاهرا از «وکذلک» به بعد سخن خود ثعلبی باشد)








****************
تقریر جدید:












************
تقریر آقای صراف:
30/1/1394

· ادامه نکاتی در مورد دال و مدلول و حروف مقطعه با دلالتی که بر اعداد برای آنها متصور است

· مرحوم مجلسی اول در روضة المتقین ج13 ص327 قضیه‌ای عجیب و قابل تأمل نقل می‌کنند که قبلاً هم اشاره شده بود

ينابيع المودة لذوي القربى - القندوزي - ج 3 - ص 198
قال الإمام الحسين بن علي ( رضي الله عنهما ) : العلم الذي دعى إليه المصطفى ( ص ) هو علم الحروف وعلم الحروف في لام الف ، وعلم لام الف في الألف ، وعلم الألف في النقطة ، وعلم النقطة في المعرفة الأصلية ، وعلم المعرفة الأصلية في علم الأزل ، وعلم الأزل في المشية ، أي المعلوم ، وعلم المشية في غيب الهوية ، وهو الذي دعا الله إليه نبيه ( ص ) بقوله : فاعلم " انه لا إله إلا الله " والهاء في " انه " راجع إلى غيب الهوية .

· یکی از بهترین روایاتی که جای باز کردن و تدقیق دارد در صحیح بخاری است:

صحيح البخاري - مكنز (11/ 111، بترقيم الشاملة آليا)
3047 - حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يُونُسَ حَدَّثَنَا زُهَيْرٌ حَدَّثَنَا مُطَرِّفٌ أَنَّ عَامِرًا حَدَّثَهُمْ عَنْ أَبِى جُحَيْفَةَ - رضى الله عنه - قَالَ قُلْتُ لِعَلِىٍّ - رضى الله عنه هَلْ عِنْدَكُمْ شَىْءٌ مِنَ الْوَحْىِ إِلاَّ مَا فِى كِتَابِ اللَّهِ قَالَ وَالَّذِى فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ مَا أَعْلَمُهُ إِلاَّ فَهْمًا يُعْطِيهِ اللَّهُ رَجُلاً فِى الْقُرْآنِ ، وَمَا فِى هَذِهِ الصَّحِيفَةِ . قُلْتُ وَمَا فِى الصَّحِيفَةِ قَالَ الْعَقْلُ وَفَكَاكُ الأَسِيرِ ، وَأَنْ لاَ يُقْتَلَ مُسْلِمٌ بِكَافِرٍ . أطرافه 111 ، 1870 ، 3172 ، 3179 ، 6755 ، 6903 ، 6915 ، 7300 - تحفة 10311