بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر-بحث تعدد قراءات-سال ۹۳

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای شریف در ذیل صفحه است

آقای سوزنچی:
072-تقریر جلسات دي از آقای سوزنچی
- مباحث دوشنبه 22 دی 1393
- مروری بر برخی نکات درباره فهم جوهره قرآن
- بحث تفصیلی درباره روایتی که اجزای اولیه خلقت را 49 (که صرفا حاوی 7 است) قرار داده است. (متن روایت: در پی نوشتها)
- توضیحی درباره عبارت لم یلم احد احدا، که ملامت بر دو قسم است، بر عملی که مستند به اختیار شخص است و عملی که مستند به اختیار شخص نیست؛ و اینکه مراد این روایت دسته دوم است.
- توضیحی درباره اهمیت عدد 7: اساس لیله القدر 7 است، حروف عربی 28 حرف (مضرب 7) است و روایت داریم که ما من حرف الا و هو اسم من اسماء الله عزوجل، یا اینکه گفته اند نحن سبع المثانی (که معصومین هم 14 نفرند)
- سوال جلسه بعد: چرا گفته مئین؟ جمع مذکر سالم؟ اولا مثل قبلیها چرا مونث نیاورد با توجه به اینکه سوره مونث است و ثانیا چرا جمع آورد؟


مربوط به جلسه ۲۲ دی:
َاحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ عَنْ يَحْيَى بْنِ أَبَانٍ عَنْ شِهَابٍ قَال‏َ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ:
 لَوْ عَلِمَ النَّاسُ كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى هَذَا الْخَلْقَ لَمْ يَلُمْ أَحَدٌ أَحَداً
 فَقُلْتُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ فَكَيْفَ ذَاكَ
فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ أَجْزَاءً بَلَغَ بِهَا تِسْعَةً وَ أَرْبَعِينَ جُزْءاً ثُمَّ جَعَلَ الْأَجْزَاءَ أَعْشَاراً فَجَعَلَ الْجُزْءَ عَشْرَةَ أَعْشَارٍ ثُمَّ قَسَمَهُ بَيْنَ الْخَلْقِ فَجَعَلَ فِي رَجُلٍ عُشْرَ جُزْءٍ وَ فِي آخَرَ عُشْرَيْ جُزْءٍ حَتَّى بَلَغَ بِهِ جُزْءاً تَامّاً وَ فِي آخَرَ جُزْءاً وَ عُشْرَ جُزْءٍ وَ آخَرَ جُزْءاً وَ عُشْرَيْ جُزْءٍ وَ آخَرَ جُزْءاً وَ ثَلَاثَةَ أَعْشَارِ جُزْءٍ حَتَّى بَلَغَ بِهِ جُزْءَيْنِ تَامَّيْنِ ثُمَّ بِحِسَابِ ذَلِكَ حَتَّى بَلَغَ بِأَرْفَعِهِمْ تِسْعَةً وَ أَرْبَعِينَ جُزْءاً فَمَنْ لَمْ يَجْعَلْ فِيهِ إِلَّا عُشْرَ جُزْءٍ- لَمْ يَقْدِرْ عَلَى أَنْ يَكُونَ مِثْلَ صَاحِبِ الْعُشْرَيْنِ وَ كَذَلِكَ صَاحِبُ الْعُشْرَيْنِ لَا يَكُونُ مِثْلَ صَاحِبِ الثَّلَاثَةِ الْأَعْشَارِ وَ كَذَلِكَ مَنْ تَمَّ لَهُ جُزْءٌ لَا يَقْدِرُ عَلَى أَنْ يَكُونَ مِثْلَ صَاحِبِ الْجُزْءَيْنِ وَ لَوْ عَلِمَ النَّاسُ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ هَذَا الْخَلْقَ عَلَى هَذَا لَمْ يَلُمْ أَحَدٌ أَحَداً.
کافی، ج2، ص44



*************
تقریر جدید:















تقریر آقای شریف در انجمن علمی:

http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=289.0
شریف

دوشنبه 22 دی 1393 - 20 ربیع الاول 1436 جلسه 476بسم الله الرحمن الرحیم

دیروز بحث در مطالبی بود که در روایت منقول شیعه و سنی است در لسان خود حضرت که قرآن را و سور قرآن را چهار بخش فرموده بودند.
سور سبع طوال، مئین، مثانی و مفصل.
=-=-
حالا قبل از اینکه عبارت مرحوم مجلسی در مرآۀ خونده شود.
=-=-=
سبعا من المثانی، آیا من اینجا بعضیه است یا بیان جنس است. در صورت استعمال لفظ در اکثر از معنا، مانعی ندارد که این آیه چند معنا اراده بشود از آن.
سوره زمر آیه کتابا متشابها ... موید این معناست.

کلمه سبع آمدنش در آیات شریفه، ظاهرش ممکن است یک چیز عادی باشد. ولی یک وقتی می گوییم قرآن کریم حسابی دارد ودستگاهی دارد.
ان علینا جمعه، یعنی جمعه فی المصحف؟ یا اینکه جمع یک تفصیلی بر پایه یک حکمت است ؟
از آیات کلیدی در مراحل وحی، و چیزهایی که اصلا سر در نمی آوریم، ولی نیاز داریم برای جوهره قرآن کریم، آیات اول سوره شوری است. حم عسق، کذلک یوحی الیک و الی الذین من قبلک
من احتمال می دهم که کذلک یوحی، این یوحی مبادی وحی است.
حم عسق شده بود. کذلک یوحی، هنوز نشده بود.
حم عسق مرحله تقطیع وحی است. حروف مقطعه وحی است. ام الکتاب است. به قول نیامده است.
تفصیل هنوز نشده است. لذا برای تفصیل می فرماید کذلک یوحی الیک. نزول وحی به صورت کذلک یوحی الیک شده بود، اما به نحو ان علینا جمعه نشده بود.
کذلک نثبت به فوادک، تثبت فواد، مرحله فرق بعد الجمع است.

این مباحث، بدون در نظر گرفتن مباحث قبلی، یخورده ضعیف جلوه می کند.
=-=
اگر اینجوری است و بخصوص روایت کافی و روایت منقول در کتب عامه از ابن عباس، که همه چیز در قرآن است، حتی اگر عقال شتر را گم کردید من در قرآن به شما می دهم، خب این چه جور کتابی است؟

در علم جفر که در کلمات آمده است. اهل سنت به شیعه ایراد می گیرند که شما می گویید ائمه شما علم جفر دارند.
ائمه ما فرموده اند علم جفر ما و علم ما زیر سر قرآن است. ما چون قرآن را خوب می دانیم، همه چیز را می دانیم. لذا فرموده اند، لیس فی قرآنکم. در قرآن شما نیست. ولی در قرآن ما هست. یعنی ارتباط.
لذا مصحف فاطمه می شود شعاعی از قرآن.
جفر می شود شعاعی از قرآن.
فیه تبیان کل شی.
اگر اینجوری شد، وقتی حضرت می فرمایند: اساس قرآن در عدد هفت است. که نزولش در لیله القدر است.
سبعا من المثانی.
لها سبعۀ ابواب.
و همینطور روایتی که دیروز خواندیم که من خیال می کنم از روایت های مهم است.
ج 2 کافی ص 44 باب الاخر منه ح اول
الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏2 ؛ ص44
بَابٌ آخَرُ مِنْهُ‏
1- أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ عَنْ يَحْيَى بْنِ أَبَانٍ عَنْ شِهَابٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‏ لَوْ عَلِمَ‏ النَّاسُ‏ كَيْفَ‏ خَلَقَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى هَذَا الْخَلْقَ لَمْ يَلُمْ أَحَدٌ أَحَداً «1»- فَقُلْتُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ فَكَيْفَ ذَاكَ ؟ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ أَجْزَاءً بَلَغَ بِهَا تِسْعَةً وَ أَرْبَعِينَ جُزْءاً
49 خیلی مهم است. اگر بناء عالم بر هفت است. عدد 49 هم فقط با 7 به دست می آید.
روایات متعدد می گوید بناء عالم بر هفت است.
بناء قرآن هم که عالم را نشان می دهد بر هفت است.
هفت تا هفت، طبق قانون اساسی علم حساب، نه قانون تقسیم و نه قابل بررسی است. بر هیچ چیزی قابل تقسیم نیست مگر بر عدد 7.
هفت عدد اول است و فقط ضربدر خودش می شود که عدد 49 به دست می آید.
پس 49 عددی است که کل عالم را با خودش می تواند نشان دهد.

ثُمَّ جَعَلَ الْأَجْزَاءَ أَعْشَاراً
بعد از اینکه 49 جزء اصلی ساخته شد، اینها را تقسیم بر ده کرد که می شود 490.

فَجَعَلَ الْجُزْءَ عَشْرَةَ أَعْشَارٍ ثُمَّ قَسَمَهُ بَيْنَ الْخَلْقِ فَجَعَلَ فِي رَجُلٍ عُشْرَ جُزْءٍ وَ فِي آخَرَ عُشْرَيْ جُزْءٍ حَتَّى بَلَغَ بِهِ جُزْءاً تَامّاً وَ فِي آخَرَ جُزْءاً وَ عُشْرَ جُزْءٍ وَ آخَرَ جُزْءاً وَ عُشْرَيْ جُزْءٍ وَ آخَرَ جُزْءاً وَ ثَلَاثَةَ أَعْشَارِ جُزْءٍ حَتَّى بَلَغَ بِهِ جُزْءَيْنِ تَامَّيْنِ ثُمَّ بِحِسَابِ ذَلِكَ حَتَّى بَلَغَ بِأَرْفَعِهِمْ تِسْعَةً وَ أَرْبَعِينَ جُزْءاً فَمَنْ لَمْ يَجْعَلْ فِيهِ إِلَّا عُشْرَ جُزْءٍ- لَمْ يَقْدِرْ عَلَى أَنْ يَكُونَ مِثْلَ صَاحِبِ الْعُشْرَيْنِ وَ كَذَلِكَ صَاحِبُ الْعُشْرَيْنِ لَا يَكُونُ مِثْلَ صَاحِبِ الثَّلَاثَةِ الْأَعْشَارِ وَ كَذَلِكَ مَنْ تَمَّ لَهُ جُزْءٌ لَا يَقْدِرُ عَلَى أَنْ يَكُونَ مِثْلَ صَاحِبِ الْجُزْءَيْنِ وَ لَوْ عَلِمَ النَّاسُ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ هَذَا الْخَلْقَ عَلَى هَذَا لَمْ يَلُمْ أَحَدٌ أَحَداً.
________________________________________
كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي (ط - الإسلامية)، 8جلد، دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق.

لذا آنهایی که از علم استفاده می کنند، مشکلی در برخورد با احدی ندارند.
نکته مهم این است که نمی فرمایند خدا اول یک چیز بر می دارد بعد.
بلکه می فرمایند: خدا اجزاء را خلق می فرمایند.
بنابراین یک از طبیعی بودن عدد هفت این است که خود هفت از دل خودش تکرار در بیاید. تکراری که از دل هفت بیرون می آید، هفت به توان دو است نه هفت ضربدر دو. ثنّیَ منظور به توان دو است نه دو هفت تا.
=-=-=
در این روایت حضرت به گونه ای صحبت کرده اند که از اول تا آخر چیز دست طرف نداده اند که این تقسیم بین بندگان، مراد معرفت است، یا چیز دیگری.
لذا می توان گفت در جاهای مختلف با مقدارهای مختلف می توان آن را توضیح داد.
تا آخر کلام، کلمه جزء را به کار می برند و یک قرینه به کار نبرده اند. یک تقسیم تدریجی کلی برای کل نظام خلقت بر مبنای عدد هفت. بدون اینکه عدد دیگری در کار باشد.
=-=
لم یلم یعنی وقتی عالم می شود به مبادی حکمت خلق، دیگر به اصل خلق ایراد نمی گیرد.
ملامت دو جور است.
یک ملامت بر می گردد به محدوده ای که الان حضرت دارند می گویند.
یک ملامت متفرع بر این است.
یعنی اگر یک بچه بدی کرده است، حضرت می گویند ملامتش نکنید؟
نخیر. چون اگر اینگونه باشد، خدا اولی است که ملامت نکند.
چون اختیار کردی، ملامت هم لازمه این اختیار است.
=-=-
حاج آقا می گفتند: اگر معاویه همین چیزهایی که واضح بود بر خودش که چه کار کرد که عثمان کشته بشود و بعد خونخواهی او. اگر همه اینها را زیر پا می گذاشت و جنگ صفین را نمی کرد، و بر می گشت و کاری که باید می کرد انجام می داد یعنی می رفت در خانه امیرالمومنین علیه السلام، از سلمان بالاتر می رفت. چرا؟ چون زمینه این همه خرابی را داشت ولی کنار گذاشت.
=-=-
این روایت 49 خیلی شیرین است.
اینجا اول نمی فرماید که ابتداءا 49 جزء بود. اول می فرماید خلق الاجزاء. بعد می فرماید 49 قسمتش می کند.

آقا رفته بود منبر. کسی گفت: منبری آوردند خیلی خوب صحبت می کرد. گفتند چه گفت: گفت نمی فهمیم چه گفت فقط می دانم خیلی خوب بود.
-==-=
ملامت های تکوینی، مثلا یک چیزهایی هست که مربوط به ژن طرف می شود. مثلا یک روحیاتی دارد که هر کاری بکنی این طوری هست. عصبی مزاج است. یا برعکس خیلی خونسرد است. گاز زیرش روشن کنی تکان نمی خورد.

یک آقایی می گفت: رفتیم تهران، گفتند یک جایی هست که مار خیلی بزرگی از آفریقا آوردند نمایش می دادند.
رفتیم دیدیم سالن بزرگ و آهن آلات محکم. خیلی بزرگ بود و هیکل عجیبی . سالن سرد بود گویا یخ کرده بود و سرد بود و چند تا گاز روشن گذاشته بودند زیر فلزی که این در آن بود، تا آن مار از خونسردی در بیاید و یک خرگوش بخورد.
=-=-
یک چیزهایی هست که الان نمی توان به او عتاب کرد که تو الان بد کردی.
مثلا رفتار مادر با بچه. یک جایی ملامت نمی کند و یک جایی ملامتش نمی کند.
=-=-=
تفسير فرات الكوفي، ص: 664

ح 309 و 310: الصادقين: نحن السبع المثاني و نحن وجه اللّه ... و من جهلنا فأمامه الموت.

=-=-=
طبیعی ترین تکرر هفت چیست؟ این که خود هفت تکرار شود.
=-=-=
نکته دیگر درباره هفت این است که تک است و تنها و تنها عددی است که با یک طریق می رسد به 49.
من یادمه که یزد بودم در این چیزها فکر می کردم.
این چیزها به ذهنم آمد و خیال کردم شق القمر کردم. بعد دیدم هزارها سال است که بشر روی این اسم گذاشته است به نام قانون اساسی علم حساب.
=-=-=-=
اول باید عدد اول را بشناسیم.
اعداد اول تا بی نهایت هستند.
بین اعداد اول، اعداد دیگر ساخته شده اند.
این اعداد ساخته شده، از یک راه ساخته شده اند و محال است گمان کنید از راه دیگر ساخته شده اند.
این همان قانون اساسی علم حساب است.
مثلا سیزده عدد اول است. یعنی جزء خودش و یک با هیچ عدد دیگری تقسیم نمی شود.
=-=-=
پس سوال این شد که حضرت فرمودند سبع طول، مئین، مثانی و مفصل.
سوال اینجاست که این که خیلی رهزن است و مبهم است کلمه مئین است.
اولا سور مونث است. چرا حضرت فرمودند: مئین.
یک بحثی درباره کلمه مئین که اولا چرا جمع مذکر است و نه مونث.
و ثانیا چرا جمع است.
ما می گوییم حول و حوش صد است نه اینکه بگوییم مئین که اقلش 300 تا است.

والحمد لله رب العالمین
وصلی الله علی محمد و اله الطاهرین