بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر-بحث تعدد قراءات-سال ۹۳

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای شریف در ذیل صفحه است

توضیح و تقریر جلسات دي از آقای سوزنچی:
http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=286.0
بسم الله الرحمن الرحیم
روزهای گذشته به علت تقارن با دهه پایانی صفر جلسات تعطیل بود.
- مباحث شنبه 6 دی 1393
بحث بر سر این بود که ذهنیت مشترکی بین شیعه و سنی درباره قرائات وجود داشت که از قرن 4 به بعد اهل سنت تلاشهایی کردند که آنچه بین شیعه و سنی مشترک بود را به عنوان حربه ای علیه شیعه به کار بگیرند و شیعه را متهم به تحریف قرآن کنند. [آنچه مشترک بود این بود که قرائات قرآن منحصر به آنچه در مصحف عثمانی است نمی شود و ذهنیت خود اهل سنت تا قبل از قرن 4 هم این نبوده که اگر کسی به قرائات دیگری قائل شود، قائل به تحریف قرآن شده است.]
در جلسات قبل به ذهنیت بخاری (صاحب صحیح بخاری) اشاره شد.
اکنون به سراغ ذهنیت مسلم (صاحب صحیح مسلم) می رویم.
1) مسلم در ج1 ص437 ح629 از ابویونس مولی عایشه نقل کرده که: أَمَرَتْنِي عَائِشَةُ، أَنْ أَكْتُبَ لَهَا مُصْحَفًا، وَقَالَتْ: " إِذَا بَلَغْتَ هَذِهِ الآيَةَ، فَآذِنِّي "حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلاةِ الْوُسْطَى"، فَلَمَّا بَلَغْتُهَا، آذَنْتُهَا فَأَمْلَتْ عَلَيَّ، " حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَى وَصَلَاةِ الْعَصْرِ وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِينَ "، قَالَتْ عَائِشَةُ: سَمِعْتُهَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ [در نرم افزار جوامع الکلم ج5 ص130 ح632] (مطلب مورد نظر، قبل از مسلم، در موطأ ابن مالک نیز عینا آمده [پس ذهنیت او هم همین بوده] و بعدا در مصنف عبدالرزاق صنعانی هم آمده است) [سند و متن کامل احادیث در اولین پی نوشت همین صفحه]
2) مالک در موطا خود همین حدیث را علاوه بر نقل از عایشه، به نقل از حفصه هم می آورد با همین مضمون. یعنی او هم گفته وقت کتابت این آیه خبرم کن و آمده شبیه کار عایشه را انجام داده است
3) عبدالرزاق در المصنف خود از هشام بن عروه نقل می کند که قرات فی مصحف عایشه "حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَى وَصَلَاةِ الْعَصْرِ وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِينَ" پس این مصحف عایشه به دست بعدیها هم رسیده است. همین عبدالرزاق نه تنها نقل شبیه مالک از حفصه را می آورد، بلکه از عبدالله بن نافع از ام سلمه نیز همین را روایت می کند که ام سلمه دستوری شبیه عایشه و حفصه به کاتب خود می دهد.
4) طحاوی (متوفی321) در مشکل الاثار خود [ص818] بابی باز کرده با عنوان: « بَابُ بَيَانِ مُشْكِلِ مَا رُوِيَ عَنْ عَائِشَةَ وَحَفْصَةَ زَوْجَيِ رسول الله ص وعن أم كلثوم عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فِي هذه الآية: حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلاةِ الْوُسْطَى وصلاة العصر» پس ام کلثوم هم این را نقل کرده است.

دقت شود که نه تنها مسلم (متوفی 269)، بلکه مالک (متوفی 179) و ابن حنبل (متوفی 241) و عبدالرزاق (متوفی 211) هم از آوردن این حدیث درباره قرائت دیگر مشکلی نداشته اند و از قرن 4 است که باب توجیه این حدیث باز می شود. اما در توجیهش چه می گویند؟
شعیب الارنؤوط (از معاصرین) که مسند احمد بن حنبل را تصحیح کرده توضیح می دهد: یوهم ان هذه الجمله من القران و هی لیست من القران یقینا لان الخبر الواحد لایثبت به القران و لهذا لم یثبتاه عثمان.
نووی شارح معروف صحیح مسلم (ج5 ص131) هم می گوید در اینجا بین ما و برادران حنفیمان اختلافی هست که آنها می گویند قبول داریم که قرائت شاذه قران نیست اما در حد یک خبر واحد ارزش دارد و بر اساس آن فتوا می دهند اما واقعا به قرائت شاذه نمی توان فتوا داد لان ناقلها لم ینقلها الا علی انها قرآن و القرآن لایثبت الا بالتواتر و الاجماع و اذا لم یثبت قرآنا لم یثبت خبرا.

نکات مهم برای تامل:
1) هرچند با خبر واحد قرآن ثابت نمی شود اما مفاد خود خبر که ثابت می شود. این روایت چون نزد شما صحیح است پس ثابت میشود که «خود عایشه قبول نداشت که قرآن با خبر واحد ثابت نمی شود» لذا با اینکه عثمان آن را ننوشت اما وی اصرار داشت که بنویسد. یعنی از نظر عایشه-برخلاف عمر و عثمان- ثبت در مصحف نیازمند دوشاهد نیست. پس اینکه می گویید لایثبت الا بالتواتر را عایشه قبول ندارد. و مهم اینکه  مسلم و مالک و ... هم تحاشی نداشتند از اینکه این مطلب عایشه را نقل کنند.
2) می گویند عایشه گفته اما نسخ تلاوت شده و عایشه خبر نداشته و شاهد می آورند به روایت براء که گفت «عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ، قَالَ: نَزَلَتْ هَذِهِ الآيَةُ: "حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَصَلَاةِ الْعَصْرِ"، فَقَرَأْنَاهَا مَا شَاءَ اللَّهُ، ثُمَّ نَسَخَهَا اللَّهُ، فَنَزَلَتْ " حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلاةِ الْوُسْطَى» در حالی که در آنچه براء به عنوان منسوخ می آورد تعبیر «صلات وسطی» وجود ندارد پس عایشه قطعا به آن تعبیری که براء منسوخ معرفی می کند اعتماد نکرده و ناسخ را هم شنیده بوده است.
[این مطلب به طور ضمنی مطرح شد اما بحث نشد که:
3) اینها چهارنفر بودند. چرا عثمان این گونه ثبت نکرد؟ آیا آنها شهادت ندادند؟ اگر ندادند چرا؟]


- مباحث یکشنبه 7 دی 1393
تمام جلسه به پرسش و پاسخ گذشت. سوالاتی درباره:
چرا با اینکه چهارنفر از زنان آن آیه را نقل کرده اند عثمان ثبت نکرد؟ چرا در توضیح این مطلب اهل سنت نگفته اند که وحی بیانی است؟ و توضیحاتی درباره وحی بیانی.
توضیحی درباره برخی دروغهای غفاری علیه شیعه (قرائت ابن شنبوس را به شیعه نسبت می دهد. مدعی می شود اولین اختلاف در اسلام را ابن سبا علیه عثمان را انداخت با اینکه عایشه تصریح دارد که زمان ابوبکر جنجالیترین و دشوارترین زمانها بوده از حیث اختلاف در امت.

- مباحث دوشنبه 8 دی 1393
صاحب المیزان صریحا نسخ التلاوه را مردود می داند (ج12 ص117 و ص125)
ابن حجر در فتح الباری می گوید علت نگرانی عمر در جنگ یمامه کشته شدن سالم مولی حذیفه بود (فلما قتل سالم مولی حذیفه خشی عمر ... ج14 ص193) و بعد آمد به ابوبکر اصرار کرد و او زیر بار نمی رفت و بعد با هم به زید بن ثابت اصرار کردند و او زیر بار نمی رفت. سوال مهم: اگر سالم بمیرد چه مشکلی هست که باید قرآن را جمع کنند. اگر نگرانی از ضایع شدن قرآن است مگر ندارید که حضرت علی علیه السلام در خانه نشست و قرآن را جمع کرد؟ (سالم یکی از اصحاب صحیفه است و عمر قسم می خورد که اگر او یا ابوعبیده زنده بود در واگذاری خلافت به آنها شک نمی کردم. نکته: سالم که از قریش نبود مگر ابوبکر و عمر با استدلال الائمه من قریش بر انصار پیروز نشدند؟)
نکته: بحث فوق برای تتبع خودتان است نه برای مناظره با اهل سنت:
مناظره حلال: تحریک در آن نباید باشد. کاری نکنند که ذهن آنها تحریک شود که در این صورت از فضای علمی بیرون می رود و مقصود فوت می شود و چنین مناظره ای قطعا حرام است.
نکته: احراق مصاحف در صحیح بخاری آمده است.
نکته: در صحیح بخاری باب جمع قرآن از باب تالیف قرآن متمایز شده، برخلاف فضای امروزی ای که ادعای اجماع می کنند.


- مباحث سه شنبه 9 دی 1393
اشاره ای به تفاوت مواجهه صاحب المیزان و صاحب البیان با روایات جمع قرآن. (اولی آنها را قابل بحث می داند و دومی همه را یکسر مردود.)
نکته: امیرالمومنین وصف حضرت علی است در غدیر مطرح شد و حاج آقا بهجت بر همین اساس می گفتند اینکه در حدیث کساء صدیقه کبری با این لفظ حضرت را خطاب می کند نشان می دهد که احتمالا داستان حدیث کساء بعد از غدیر رخ داده است. در اهل سنت عمر اول بار خود را امیرالمومنین خواند و ابوبکر هم این کار را نکرد.
به مناسبت اینکه صاحب المیزان شروع بحث را با ارجاع به تاریخ یعقوبی و تاریخ ابوالفداء مطرح کرده، بحثی شد درباره شیعه بودن یا نبودن این دو و دیگران و اینکه هرکس کوچکترین تمایلی به حضرت علی نشان دهد یا مطلب تاریخی ای برخلاف اهداف اینها نقل کند بلافاصله متهم به شیعی می کنند و این دو نفر قطعا شیعه نبوده اند.
سوال: پس اینکه امام سجاد در مورد برخی که خود را شیعه می دانستند اما شیخین را قبول داشته اند می فرماید شیعه اند اما ضعیف الایمان چه توجیهی دارد؟
پاسخ: منظور شیعه تقدیری است نه بالفعل. یعنی فضا به گونه ای است که گمان نمی کردند امیرالمومنین با آن دو اختلاف داشته باشند و اگر به اختلاف آگاه شوند و مردد شوند بین این دو آنگاه علی علیه السلام را ترجیح خواهند داد.
برای نشان دادن اینکه اختلافی واقعا بوده (قبلا مطلبی تحت عنوان یک بیعت یا دو بیعت نوشته ایم [در همین سایت در قسمت یادداشتها و مقالات موجود است] و از بهترین شواهدش، سخن دکتر مصطفی البقا در شرح صحیح بخاری است در ذیل حدیث عایشه که گفت که علی علیه السلام لم یبایع تلک الاشهر و .. استنکر وجوه الناس ... فلما راجع الامر المعروف .. که وی شرح می دهد راجع الامر المعروف یعنی راجع الی الشرع. یعنی نعوذ بالله علی ع در این شش ماه خلاف شرع بوده. خوب ما می گوییم در این شش ماه او بر شرع بوده و آنها خلاف شرع بودند. به هر حال اصل اختلاف کاملا اثبات می شود و این اتمام حجت است مثل روز روشن.
ادامه بحث درباره مطالب علامه در المیزان و توضیح آنها.

چهارشنبه (10 دی) به علت شهادت امام حسن عسگری تعطیل است.

- مباحث شنبه 13 دی 1393
نکته مهم: نقد آیت الله خویی در البیان ص224 بر نسخ تلاوت (نسخ تلاوت مستلزم قول به تحریف است زیرا یا از جانب خود پیامبر بوده یا از جانب زعمای پس از ایشان. اگر دومی باشد که همان قول به تحریف است و اگر اولی باشد همان گونه که اثبات اصل آیه با تواتر است اثبات نسخ هم باید با تواتر باشد یا لااقل موجه کافی از زبان پیامبر که خود ایشان از طریق وحی اخبار از نسخ کند باید اقامه کنند)
- بررسی بیان آیت الله خویی درباره اینکه آیا روایات جمع متناقض فی نفسها است؟


- مباحث یکشنبه 14 دی 1393
- ادامه بررسی بیان آیت الله خویی درباره اینکه آیا روایات جمع متناقض فی نفسها است؟
نکته استطرادی اما مهم:در روایت صحیح بخاری نقل می کند که آیه من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه ... (سوره احزاب) در قرآنی که ابوبکر و عمر جمع کردند نبود و فرستادیم از خزیمه بن ثابت انصاری گرفتیم و آوردیم. (درباره آیه آخر سوره توبه «لقد جائکم رسول من ...» نیز این بحث مطرح شده و بحثهای جدی پیش آمده که کدام آیه بوده و آیا خزیمه بوده یا ابوخزیمه و نهایتا در قرن 9 ابن حجر در فتح الباری ج8 ص 345 سعی می کند جمع کند که آیه دوم زمان ابوبکر از ابوخزیمه گرفته شد و آیه اول زمان عثمان از خود خزیمه) نکته مهم این است که اولا جالب است که این آیه «من المومنین ...» را که مدح جعفر و امیرالمومنین است ابوبکر و عمر در مصحف نیاوردند، و ثانیا و مهمتر اینکه بر طبق روایت صحیح ابن حبان (که این روایت را بزرگانشان مثل شعیب ارنؤوط و البانی صحیح دانسته اند) از حماد نقل شده که در مصحف ابی به این صورت آمده: قال حماد رایت فی مصحف ابی «و منهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و منهم من بدل تبدیلا». (در ادامه مقایسه ای با آیه ان تتولوا یستبدل قوما غیرکم ثم لایکونوا امثالکم شد)
نکته: ابوهریره حدیث نقل می کرد و می گفت اگر زمان عمر این احادیث را نقل می کردم عمر سرم را می شکست. (متن روایت در پی نوشت مربوط به 14 دی در همین صفحه)


- مباحث دوشنبه 15 دی 1393
مطلب حماد که در جلسه قبل نقل شد در کتاب صحیح ابن حبان (که البانی هم می گوید هذا حدیث صحیح) آمده است و با توجه به فاصله حماد و ابی، و اینکه پسر ابی گفت عثمان مصحف پدرم را گرفت و پس نداد منظور این نیست که در خود مصحف ابی دیده بلکه از این مصحف رونویسیها شده و این رونویسیها چون از نسخه ابی بوده به اسم مصحف ابی مشهور بوده و حماد یکی از آنها را دیده است.
- ادامه بحث از تناقضات مورد ادعای مرحوم خویی در روایات جمع قرآن و مناقشه در متناقض دانستن آنها
تکمله ای از بحثهای قبل. درباره اینکه چرا با اینکه چهار تن از زنان بر قرائت و صلوه العصر اصرار داشتند عثمان ننوشت: در کنزالعمال از کتاب ابوبکر ابن الانباری (که در رد ابن شنبوذ نوشته بود و الان موجود نیست) نقل کرده که وقتی به صلوه الوسطی رسیدند حفصه آمد و گفت من شنیدم و صلوه العصر، عمر گفت شاهد دیگری داری؟ گفت نه، عمر گفت ننویسید. پس با اینکه عمر گفت ننویسید هم خود حفصه و هم عایشه و ام سلمه بر نوشتن آن اصرار داشتند پس نظرشان با عمر که حتما باید دو شاهد باشد تا ثبت شود متفاوت بود..
- شواهدی درباره اینکه زمان ابوبکر هم عمر همه کاره بود.
- شواهدی درباره نارضایتی حضرت علی از ابوبکر و عمر (تعبیر استبددت علینا بالامر را در دو موقف به کار برد، یا تعبیر تخلف علی عن البیعه، یا کراهیه محضر عمر)
- اینکه می گویند اجماع بود که افضل ابوبکر و سپس عمر و سپس عثمان است را با این جمله چگونه جمع می کنند که عمر می گفت اگر ابوعبیده یا سالم بن حذیفه زنده بود در تعیین آنها تردید نمی کردم. پس این دو را بی تردید از عثمان برتر می دانسته. ضمنا این سخن وی نقض می کند ادعای آنها در الائمه من قریش زیرا سالم قرشی نبود.


- مباحث سه شنبه 16 دی 1393
- ادامه بحث از تناقضات مورد ادعای مرحوم خویی در روایات جمع قرآن و مناقشه در متناقض دانستن آنها
نکات متفرقه حین بحث:
- اینکه غفاری می گوید هیچ اختلافی در امت نبود تا اواسط دوره عبدالله بن سبا که مردم را به علی دعوت می کرد را مقایسه کنید با سخن عایشه که می گوید زمان پدرم سخت ترین دوران بود زیرا ارتدت العرب قاطبه الا بلادین (مکه و مدینه)
- گاهی وضعیت خلاف محاسبات افراد پیش می رود. از غدیر برنامه ریختند برای کنار زدن علی و جریان یوم الخمیس کاملا غیرمنتظره بود و لذا این رفتارهای خشن که موضع آنها را لو می دهد بروز کرد:
خدا برای بالاترین فتنه هایی که رخ داد، برای هرکدام لااقل یک دلیل کاملا آشکار گذاشته که اگر اهل سنت اهل تحقیق بود راه را بیابد و در کتب خودشان قطعی است:
سقیفه: رزیه یوم خمیس
جمل: کلاب حوأب
صفین: قتل عمار با فئه باغیه
نهروان: بهشتی بودن قاتلان ذوالثدیه
اشاره به برخی از دروغهای واضح غفاری که به شیعه نسبت می دهد در کتاب اصول مذهب الاثنی عشریه:
- اینکه تا زمان عثمان هیچ اختلافی بیم مسلمانان نبود و شروعش با ابن سبا و شیعه بود.
- اینکه خواندن نصرکم ببدر بسیف علی را که مربوط به ابن شنبوذ بود به شیعه نسبت می دهد.
- می گوید کبار مورخین می گویند امام حسن عسگری فرزند نداشت و فقط عثمان بن سعید گفت دارد و بعد می گوید طبری که معاصر بوده گفته و کفی به خبرۀ. در حالی که نه در اصل تاریخ طبری، بلکه در طله تاریخ طبری که 50 سال بعد از طبری نوشته شده این ادعا آمده و اول کسی که به طبری نسبت داده ابن تیمیه است. به علاوه منابع دیگرشان هم برای حضرت فرزند نام برده اند از جمله وفیات الاعیان و می گوید درباره فرزندان ایشان اختلاف است و خودش معتقد می شود که داشت اما وفات کرده. البته امثال ابن حزم و دیگران هم قبل از ابن تیمیه انکار کرده اند اما معاصر نبوده اند و انکارشان هم بدون سند و دلیل است.
- از دروغهای ابن تیمیه نسبت به شیعه: شیعه گوشت شتر نمی خورد چون عایشه در جنگ جمل بر شتر سوار بود!!!


- مباحث چهارشنبه 17 دی 1393
- ادامه بحث از تناقضات مورد ادعای مرحوم خویی در روایات جمع قرآن و مناقشه در متناقض دانستن آنها
نکات متفرقه حین بحث:
-قوام اهل سنت کنونی به برتر معرفی کردن عثمان بر حضرت علی (ع) است و لذا برای مظلوم نمایی عثمان چه کارها که می کنند.
- معاویه شخصیت اجتماعی نداشت که جلوی حضرت قد علم کند لذا جمل به تحریک معاویه رخ داد ولو که بعدا عایشه معاویه را به جنگ با علی تشویق می کرد. البته وقتی جریان قتل ذوالثدیه در نهروان را شنید، اظهار پشیمانی می کرد.
سوال: اینها که از اول برنامه داشتند و خبر هم داشتند که چه می کنند، این اظهار پشیمانی با مثلا خبردار شدن از قتل ذوالثدیه چه توجیهی دارد؟
پاسخ: (ابتدا مفصلا برنامه داشتن آنها تبیین شد در ادامه:) گاه انسان در زمانی با اینکه حق برایش آشکار است اما داعی قوی ای وجود دارد بر خلاف حق؛ وقتی جریانات گذشت و آن داعی فروکش کرد، اوضاع طور دیگری می شود. مثلا پاسخ خدا به فرعون: الان و قد عصیت قبل...
- بیان چند حکایت اخلاقی از حاج آقا بهجت در این باب از جمله اشاره به حکایت منصور دوانیقی که محدثی را خواست و درباره روایتی که می گوید هفت نفر در جهنم در تابوتی هستند کذا و کذا و اسم برد و هفتمی خود منصور بود و گفت حالا که من هفتمی هستم پس چرا این سادات بنی الحسن را زنده بگذارم.



- مباحث شنبه 20 دی 1393
- ادامه بحث از تناقضات درونی مورد ادعای مرحوم خویی در روایات جمع قرآن و مناقشه در متناقض دانستن آنها
- بحث مرحوم خویی در مورد تعارض این روایات با روایات دیگر (روایت جمع قرآن در زمان پیامبر (ص) )
روایت طولانی ای می آورند درباره کار عثمان که این جمله اش مهم است که از او می پرسند انفال در اوایل هجرت نازل شده و از مثانی است، اما توبه در اواخر عمر حضرت نازل شده و از مئین است، چرا این دو را جزء سبع طُوَل قرار دادی؟ می گوید سبک پیامبر چنین بود که وقتی سوره نازل می شد با بسم الله الرحمن الرحیم بود اما گاهی آیاتی نازل می شد که بسم الله نداشت و پیامبر بر اساس ارتباطش معلوم می کرد در کدام سوره باشد. من دیدم سوره برائت و انفال به لحاظ مضمونی بسیار شبیهند و برائت بسم الله نداشت اینها را کنار هم قرار دادم که خیلی طولانی می شود و در زمره طول قرار می گیرد.
روایت مهمی از پیامبر در آثار شیعه و سنی نقل شده که خبر از دسته بندی ای زمان پیامبر می کند:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أُعْطِيتُ السُّوَرَ الطِّوَالَ مَكَانَ التَّوْرَاةِ وَ أُعْطِيتُ الْمِئِينَ مَكَانَ الْإِنْجِيلِ وَ أُعْطِيتُ الْمَثَانِيَ مَكَانَ الزَّبُورِ وَ فُضِّلْتُ بِالْمُفَصَّل
اینکه طول هفت تا هستند در روایات آمده (سبع طول) اما اینکه مثانی و مئین چیستند اختلاف است. درباره مفصل هم برخی گفته اند از سوره محمد (ص) (سوره 47) تا آخر قرآن است و برخی گفته اند از سوره ق (سوره 50) به بعد است. (ادامه جلسه به توضیح این سه مفهوم گذشت)
سوال: آیا این با روایاتی که مثلا می گفت سوره احزاب خیلی بیشتر بود و ... ناسازگار نیست (چون لازم می آید احزاب از طوال باشد)
پاسخ: در صورتی که اسم سبع طول برده شده باشد و احزاب نباشد بله. اما اسمی در روایات نبوی ظاهرا نیامده.
نکته: جمع قرآن یک پدیده نقطه ای نبود بلکه یک اقدام گسترده بود و به علاوه معانی متعدد می تواند داشته باشد. مثلا تعیین جای هر آیه در سوره، ترتیب آیات یا سور، تنظیم سوره و ... و هرکسی ممکن است یک لحاظ را در نظر گرفته و تعبیر جمع قرآن را بر یک اقدام به کار ببرد و لذا این تعارض نیست.


- مباحث یکشنبه 21 دی 1393
- ادامه بحث مرحوم خویی در مورد تعارض این روایات با روایات دیگر (روایت جمع قرآن در زمان پیامبر (ص) )
- توضیح این روایت در مقدمه تفسیر مجمع البیان
- چند سوال که باید درباره آن تامل شود:
1) آیا این روایت خودش وجوه و معانی مختلف ندارد. مثلا آیا امکان ندارد این تعابیر فقط یک دسته بندی صوری نباشد بلکه یک دسته بندی واقعی برای محتواهای قرآنی باشد؟
2) لقد آتیناک سبعا من المثانی و القرآن الکریم. معنای سبع مثانی چیست؟ آیا لزوما دو تا هفت تا یا هفت تا هفت تا؟ یعنی خود سبع تکرار شود. یعنی 49 که خود عدد 49 در عالم حساب خصوصیات خاص دارد. یعنی سبع اول طوال، سبع دوم مئین و ... و سبع مثانی کل این 49 تا؛ که آنوقت با اینکه مفصلات از سوره ق (سوره 50) شروع شود تناسب بیشتری خواهد داشت. که آنوقت معنای آیه می شود سبع مثانی یعنی 49 سوره دارای معادل در تورات و انجیل و زبور، و قرآن عظیم می شود مفصلات که اختصاصی پیامبر است. (این مباحث بدون توجه به نکاتی که در اوایل بحث گفتیم درباره جایگاه و حوهره قرآن، کاملا لغو ممکن است به نظر آید) مخصوصا در مورد عدد 7 «قضیه اساسی علم حساب» را مطالعه کنید. یا روایت جری الاشیاء علی سبعه.
سوال: اگر تعبیر طوال و مثانی و ... در زمان پیامبر آمده لازم می آید نظم فعلی قرآن توسط خود پیامبر باشد نه صحابه؛ آنوقت اینکه حضرت امیر بر اساس ترتیب نزول جمع کرد چگونه توجیه دارد؟
پاسخ: اولا مبنای بسیاری از جمله مرحوم طبرسی یا خویی این است که ترتیب سور هم توقیفی است. ثانیا اینکه حضرت طور دیگری تنظیم کرده باشد منافاتی ندارد با اینکه نظم نفس الامری دیگری هم داشته باشد.


- مباحث دوشنبه 22 دی 1393
- مروری بر برخی نکات درباره فهم جوهره قرآن
- بحث تفصیلی درباره روایتی که اجزای اولیه خلقت را 49 (که صرفا حاوی 7 است) قرار داده است. (متن روایت: در پی نوشتها)
- توضیحی درباره عبارت لم یلم احد احدا، که ملامت بر دو قسم است، بر عملی که مستند به اختیار شخص است و عملی که مستند به اختیار شخص نیست؛ و اینکه مراد این روایت دسته دوم است.
- توضیحی درباره اهمیت عدد 7: اساس لیله القدر 7 است، حروف عربی 28 حرف (مضرب 7) است و روایت داریم که ما من حرف الا و هو اسم من اسماء الله عزوجل، یا اینکه گفته اند نحن سبع المثانی (که معصومین هم 14 نفرند)
- سوال جلسه بعد: چرا گفته مئین؟ جمع مذکر سالم؟ اولا مثل قبلیها چرا مونث نیاورد با توجه به اینکه سوره مونث است و ثانیا چرا جمع آورد؟

- مباحث سه شنبه 23 دی 1393
- سوال و بحث درباره عدل الهی و ظرفیت اولیه افراد: آیا تفاوت در ظرفیت اولیه موجب فضیلت است یا خیر؟
پاسخ: فضیلت اختیاری خیر، اما فضیلت به معنای اصل الکمال هست؛ توضیح جالبی برای روایات «کان معی و فی درجتی فی الجنه» (اگر کسی تمام ظرفیتش را پر کند، تمام فضیلتی که موجب مدح بر عمل اختیاری می شود را به دست می آورد و از این حیث هم رتبه پیامبر می شود و این روایات ناظر به یک حیثند نه همه ابعاد)
ادامه طرح مساله قبل: چرا گفته مئین؟ جمع مذکر سالم؟ اولا مثل قبلیها چرا مونث نیاورد با توجه به اینکه سوره مونث است و ثانیا چرا جمع آورد؟ و اشاره به چرایی تفاوت تعابیر عشرون با ثلاثون (عشرون یعنی دهها اما ثلاثون یعنی سه ها، چرا آنجا نگفت اثنون، یا مگر 30، سه ها است؟
برای جلسه بعد، روایت پاسخ امیرالامومنین به یهودی در الاحتجاج:  فَقَالَ لَهُ الْيَهُودِيُّ فَهَذَا مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ آتَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ التَّوْرَاةَ الَّتِي فِيهَا حُكْمُهُ- قَالَ لَهُ عَلِيٌّ ع فَلَقَدْ كَانَ كَذَلِكَ وَ مُحَمَّدٌ ص أُعْطِيَ مَا هُوَ أَفْضَلُ مِنْهُ أُعْطِيَ مُحَمَّدٌ الْبَقَرَةَ وَ سُورَةَ الْمَائِدَةِ بِالْإِنْجِيلِ وَ طَوَاسِينَ وَ طَهَ وَ نِصْفَ الْمُفَصَّلِ وَ الْحَوَامِيمَ بِالتَّوْرَاةِ وَ أُعْطِيَ نِصْفَ الْمُفَصَّلِ وَ التَّسَابِيحَ بِالزَّبُورِ وَ أُعْطِيَ سُورَةَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَ بَرَاءَةَ بِصُحُفِ إِبْرَاهِيمَ وَ مُوسَى ع وَ زَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مُحَمَّداً السَّبْعَ الطِّوَالَ وَ فَاتِحَةَ الْكِتَابِ وَ هِيَ السَّبْعُ الْمَثَانِي وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ وَ أُعْطِيَ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَة؛  الاحتجاج، ج1، ص215


- مباحث چهارشنبه 24 دی 1393
- بحثی درباره اینکه مفصلات تعدادشان چندتاست و از کجا شروع می شوند: سوره محمد، یا ق، یا... ؟
- آیا سوره هایی که در نماز باید با هم خوانده شوند (ضحی و انشراح، فیل و قریش) هرکدام واقعا دو سورهاند یا یک سوره، و آیا بسم الله بین آنها لازم است یا خیر؟ (اگر یک سوره باشند آنگاه تعداد سور 112 است و کل سور سبع مثانی می شود (یعنی ضریب 7)
ادامه طرح مساله قبل: چرا گفته مئین؟ جمع مذکر سالم؟ کتابی خوب در این زمینه: المخصص لابن سیده
- بحثی در حوزه ریشه های لغت و درباره اهمیت توجیه آوایی و برخی نکات مربوطه


- مباحث شنبه 27 دی 1393
- بحث درباره روایت احتجاج که در جلسه سه شنبه مطرح شد. مساله اصلی این است که این روایت تعریفی متفاوت از تعابیر سبع طول و ... داده است. از دیگر نکات این روایت:
1) تسابیح را در عرض سوره بنی اسرائیل آورد. پس مبنای آن مسبحات سته است نه سبعه (سوره اسرا را با اینکه با تعبیر سبحان شروع می شود از مسبحات قرار نداده)
2) برائت را یک سوره دانست برخلاف اقدام عثمان. از شواهد دیگر اینکه برائت سوره بود داستان اعزام ابوبکر و بازگرداندن وی و ارسال حضرت امیر برای ابلاغ سوره برائت.
3) ظاهر روایت صحف موسی را غیر از تورات دانست (آیا تورات و صحف موسی و الواح سه چیزند؟)
4) بحث درباره معنای «سوره» در قرآن که آیا همین معنای اصطلاحی امروزی است یا صرف اینکه یک مضمون منسجم واحد ارائه شود کافی است؟


- مباحث یکشنبه 28 دی 1393
- اشاره به اقوال مختلف درباره اینکه صحف موسی و تورات یکی اند یا دوتا؟ و همین طور نسبت این دو با الواح.
(چند توصیه: 1) کتاب چهل حدیث قدسی را حتما تهیه و مطالعه کنید به خاطر علو مضمون و محتوایش؛ 2) طلبه حتما باید همهجا با خود کاغذ - نه حتی دفتر- داشته باشد که به سهولت یادداشت کند)
- ادامه بحث از روایت احتجاج: نکته 5) چه بسا بتوان اقسام را در این روایت به هفت قسم برگرداند به دو تعبیر:
الف) انجیل، تورات، زبور، صحف ابراهیم، صحف موسی، سبع طول، فاتحه که سبع مثانی است. عطف کتاب و حکمت را تفسیری بگیریم یعنی اجمال بعد التفصیل.
ب) انجیل، تورات، زبور، صحف ابراهیم و موسی، سبع طول، فاتحه که سبع مثانی است، و کتاب و حکمت. عطف کتاب و حکمت را به معنای شی جدید بگیریم
- ادامه بحث مرحوم خویی در مورد تعارض این روایات با روایات دیگر (روایت جمع قرآن در زمان پیامبر (ص) )
- به مناسبت یکی از بحثها، بحثی درباره روایت یوم الرزیه (جمله عمر که: غلبه الوجع)و توجیهاتی که برخی از اهل سنت کرده اند و پاسخ آنها مطرح شد.


- مباحث دوشنبه 29 دی 1393
سوالی در مورد تفاوت صحف و مصحف و اینکه چرا مصحف حضرت زهرا مصحف نامیده شد اما سایر آنچه از ائمه رسیده با عناوینی مانند صحیفه و کتاب است؟
حاج آقا برای توضیح مصحف حضرت زهرا سلام الله علیها وارد بحث حزن حضرت زهرا س شدند (زیرا روایت مصحف فاطمه س این گونه شروع می شود که لما اشتدت حزنه ...) و از اینجا وارد تحلیل حقیقت حزن شدند و به شرح روایت «المحزون ظاهره قبض و باطنه بسط» پرداختند و توضیح دادند که جمع آن با روایت «المومن حزنه فی قلبه و بشره فی وجهه» به این است که ظاهر در روایت قبلی، نه ظاهر وجه، بلکه ظاهر قلب است، یعنی مومن را مردم خندان می بینند اما باطنش محزون است و البته آنچه از این حزن به نظر خودش می رسد قبض است اما باطن این قبض، بسط بود که مثلا ملائکه متوجه اند یا خودش در آخرت می یابد. و بحثی شد که صحیفه حضرت زهرا س مشتمل بر وقایع سیاسی تا ظهور و بعد از ظهور بوده است، اینکه خود حضرت خبر داد که «لتحلبن منها دما عبیطا» (در مقابل آن سخن ابوبکر که مدعی بود «ذلک اقوی فیما جاء به ابوک») و چگونه این حزن حضرت صدیقه س خودش مقدمه نزول ملک بوده، و پاسخ به این شبهه که چگونه اخبار ایشان به این وقایع موجب افزایش حزن نمی شود، و بحثی درباره روایت «مرارۀ الدنیا حلاوۀ یوم القیامه و حلاوۀ الدنیا مراراۀ یوم القیامه»؛ و اینکه این وقایع شامل ظهور و بعد ظهور هم بوده و اگر «من یرتد منک عن دینه» را می دیده، «فسوف یاتی الله بقوم ...» را هم می دیده است؛ و اشاره ای به رجعت و اینکه خود صاحب الزمان هم رجعت دارند و اینکه چگونه این اخبارها در بدن ناسوتی معصومین بالاخره موثر بوده و استشهاد به اینکه بعد از خواب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم (که میمونها از منبر ایشان بالا و پایین می روند) اگرچه سوره قدر برای تسلیت دل ایشان نازل شد اما خود اهل سنت دارند که «لم یر متبسما حتی توفی»



- مباحث سه شنبه 30 دی 1393
- ادامه بحث مرحوم خویی در مورد تعارض این روایات با روایات دیگر (روایت جمع قرآن در زمان پیامبر (ص) )
به مناسبت روایت اینکه در زمان پیامبر «لم یجمع القران الا اربعه»، در این روایات و سایر روایات جمع قران زمان پیامبر چرا سخنی از امیرالمومنین نیامده، حاج آقا وارد توضیح فضای سیاسی اجتماعی ای که بعد از سقیفه در جامعه اسلامی پدید آمد شدند و بدین مناسبت به برخی از روایاتی که در کتب اهل سنت آمده و اکنون برایشان چالش ایجاد می کند را پرداختند مانند اینکه ابن مسعود گفت از پیامبر شنیدم: من انکر ولایه علی انکر نبوتی (به او اعتراض شد که این را می دانستی و سکوت کردی. گفت اتوب الی الله) یا حکایت انس بن مالک در اینکه من کنت مولاه را شهادت نداد و برص گرفت یا زید بن ارقم که می گفت من کنت مولاه فعلی مولاه را شنیدم اما بقیه اش را از من نپرسید یا اینکه ذهبی می گوید کتابی از طبرانی دیدم در طرق حدیث غدیر که پس از آن، اتیقن ان رسول الله قاله و یا روایت صحیح بخاری درباره اینکه  پیامبر فرمود در قیامت اصحابم را جهنم می برند مگر به اندازه شتری که از گله گم شده باشد و با اینکه بخاری آمده اما البانی سعی کرده در سندش خدشه کند و ...


آدرس دقیق روایاتی که در جلسه 7 دی نقل شد: (آدرسها همگی بر اساس کتابهای موجود در نرم افزار جوامع الکلم نسخه 4.5 می باشد)

 صحيح مسلم (متوفي 269) (1004)- [632] وحَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ يَحْيَى التَّمِيمِيُّ، قَالَ: قَرَأْتُ عَلَى مَالِكٍ، عَنْ زَيْدِ بْنِ أَسْلَمَ، عَنْ الْقَعْقَاعِ بْنِ حَكِيمٍ، عَنْ أَبِي يُونُسَ مَوْلَى عَائِشَةَ، أَنَّهُ قَالَ: أَمَرَتْنِي عَائِشَةُ، أَنْ أَكْتُبَ لَهَا مُصْحَفًا، وَقَالَتْ: " إِذَا بَلَغْتَ [ ج  5 : ص  130 ] هَذِهِ الآيَةَ، فَآذِنِّيف حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلاةِ الْوُسْطَىق، فَلَمَّا بَلَغْتُهَا، آذَنْتُهَا فَأَمْلَتْ عَلَيَّ، " 0 حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَى وَصَلَاةِ الْعَصْرِ وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِينَ 0 "، قَالَتْ عَائِشَةُ: سَمِعْتُهَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ

موطأ مالک بن انس (متوفي 179) بروايه محمد بن حسن الشيباني (880)- [999] أَخْبَرَنَا مَالِكٌ، أَخْبَرَنَا زَيْدُ بْنُ أَسْلَمَ، عَنِ الْقَعْقَاعِ بْنِ حَكِيمٍ، [ ج  3 : ص  530 ] عَنْ أَبِي يُونُسَ مَوْلَى عَائِشَةَ، قَالَ: أَمَرَتْنِي أَنْ أَكْتُبَ لَهَا مُصْحَفًا، قَالَتْ: إِذَا بَلَغْتَ هَذِهِ الآيَةَ فَآذِنِّي" حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلاةِ الْوُسْطَى"، فَلَمَّا بَلَغْتُهَا آذنْتُهَا، وَأَمْلَتْ عَلَيَّ " حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلاةِ الْوُسْطَى وَصَلاةِ الْعَصْرِ وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِينَ "، سَمِعْتُهَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ

موطأ مالک بروايه ابي مصعب الزهري (229)- [348] حَدَّثَنَا أَبُو مُصْعَبٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا مَالِكٌ، عَنْ زَيْدِ بْنِ أَسْلَمَ، عَنِ الْقَعْقَاعِ بْنِ حَكِيمٍ، عَنْ أَبِي يُونُسَ مَوْلَى عَائِشَةَ أُمِّ الْمُؤْمِنِينَ زَوْجِ النَّبِيِّ ص أَنَّهُ قَالَ: " أَمَرَتْنِي عَائِشَةُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا أَنْ أَكْتُبَ لَهَا مُصْحَفًا، ثُمَّ قَالَتْ: إِذَا بَلَغْتَ هَذِهِ الْآيَةَ فَآذِنِّي: حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلاةِ الْوُسْطَى وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِينَ، قَالَ: فَلَمَّا بَلَغْتُهَا آذَنْتُهَا، فَأَمْلَتْ عَلَيَّ حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلاةِ الْوُسْطَى وَصَلَاةِ الْعَصْر وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِينَ، قَالَتْ عَائِشَةُ: سَمِعْتُهَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ

مسند احمد بن حنبل (23888)- [23926] حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ، قَالَ: أَخْبَرَنِي مَالِكٌ، عَنْ زَيْدِ بْنِ أَسْلَمَ، عَنِ الْقَعْقَاعِ بْنِ حَكِيمٍ، عَنْ أَبِي يُونُسَ مَوْلَى عَائِشَةَ، قَالَ: أَمَرَتْنِي عَائِشَةُ أَنْ أَكْتُبَ لَهَا مُصْحَفًا، قَالَتْ: إِذَا بَلَغْتَ إِلَى هَذِهِ الْآيَةِف حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلاةِ الْوُسْطَىق، فَآذِنِّي، فَلَمَّا بَلَغْتُهَا آذَنْتُهَا، فَأَمْلَتْ عَلَيَّ: " حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَى وَصَلَاةِ الْعَصْرِ وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِينَ "، قَالَتْ: سَمِعْتُهَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ

مسند احمد بن حنبل (24880)- [24921] قَرَأْتُ عَلَى عَبْدِ الرَّحْمَنِ: مَالِكٌ، عَنْ زَيْدِ بْنِ أَسْلَمَ، عَنِ الْقَعْقَاعِ بْنِ حَكِيمٍ، عَنْ أَبِي يُونُسَ مَوْلَى عَائِشَةَ زَوْجِ النَّبِيِّ ص أَنَّهُ قَالَ: أَمَرَتْنِي عَائِشَةُ أَنْ أَكْتُبَ لَهَا مُصْحَفًا، قَالَتْ: إِذَا بَلَغْتَ هَذِهِ الْآيَةَ فَآذِنِّي:" حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلاةِ الْوُسْطَى"، قَالَ: فَلَمَّا بَلَغْتُهَا آذَنْتُهَا، فَأَمْلَتْ عَلَيَّ: " حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَى وَصَلَاةِ الْعَصْرِ وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِينَ "، ثُمَّ قَالَتْ: سَمِعْتُهَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ

مصنف عبدالرزاق (متوفي 211) [ ج  1 : ص  578 ] (2129)- [2201 ] عَنْ مَعْمَرٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَةَ، قَالَ: قَرَأْتُ فِي مُصْحَفِ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا "حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلاةِ الْوُسْطَى، وَصَلاةِ الْعَصْرِ، وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِينَ "

مصنف عبدالرزاق (2130)- [2202 ] عَنِ ابْنِ جُرَيْجٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِي نَافِعٌ، أَنَّ حَفْصَةَ زَوْجَ النَّبِيِّ ص دَفَعَتْ مُصْحَفًا إِلَى مَوْلًى لَهَا يَكْتُبُهُ، وَقَالَتْ: " إِذَا بَلَغْتَ هَذِهِ الآيَةَ حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلاةِ الْوُسْطَى فَآذِنِّي، فَلَمَّا بَلَغَهَا جَاءَهَا، فَكَتَبَتْ بِيَدِهَا حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلاةِ الْوُسْطَى، وَصَلاةِ الْعَصْرِ وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِينَ "، قَالَ: وَسَأَلَتْ أُمُّ حُمَيْدٍ بِنْتُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَائِشَةَ عَنِ الصَّلاةِ الْوُسْطَى؟، فَقَالَتْ: " كُنَّا نَقْرَأُهَا فِي الْعَهْدِ الأَوَّلِ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ص : حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلاةِ الْوُسْطَى وَصَلاةِ الْعَصْرِ وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِينَ "، قَالَ: ذَكَرَ ابْنُ جُرَيْجٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِي عَبْدُ الْمَلِكِ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ أُمِّهِ أُمِّ حُمَيْدٍ، أَنَّهَا سَأَلَتْ عَائِشَةَ

مصنف عبدالرزاق [ ج  1 : ص  579 ](2131)- [2204 ] عَنْ دَاوُدَ بْنِ قَيْسٍ، أَنَّهُ سَمِعَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ رَافِعٍ، يَقُولُ: أَمَرَتْنِي أُمُّ سَلَمَةَ أَنْ أَكْتُبَ لَهَا مُصْحَفًا، وَقَالَتْ: " إِذَا بَلَغْتَ حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلاةِ الْوُسْطَى، فَأَخْبِرْنِي، فَأَخْبَرْتُهَا، فَقَالَتْ: " اكْتُبْ "حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلاةِ الْوُسْطَى وَصَلاةِ الْعَصْرِ وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِينَ "



نکته جالب در این روایت این است که ابتدا صریحا حکایت منع عمر از نقل احادیث نبوی را آورده است و باز نکته جالبتر این است که منع مطلق از حدیث است نه منع از کتابت حدیث:
ابن ابی خثیمه (متوفی279) در السفر الثانی من تاریخ ابن ابی خثیمه آورده است: (929)- [1195 ] حَدَّثَنَا الْوَلِيدُ بْنُ شُجَاعٍ، قَالَ: حَدَّثَنِي ابْنُ وَهْبٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِي يَحْيَى بْنُ أَيُّوبَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَجْلانَ، أَنَّ أَبَا هُرَيْرَةَ، كَانَ يَقُولُ: " إِنِّي لأُحَدِّثُ أَحَادِيثَ لَوْ تَكَلَّمْتُ بِهَا فِي زَمَنِ عُمَرَ، أَوْ عِنْدَ عُمَرَ، لَشَجَّ رَأْسِي "
ذهبی (متوفی 748) در سیر اعلام النبلاء: (76)- [748] سعيد بن عبد العزيز، عن إسماعيل بن عبيد الله، عن السائب بن يزيد: سمع عمر يقول لأبي هريرة: لتتركن الحديث عن رسول الله (ص) أو لألحقنك بأرض دوس ! وقال لكعب: لتتركن الحديث، أو لألحقنك بأرض القردة يحيى بن أيوب، عن ابن عجلان: أن أبا هريرة كان يقول: إني لأحدث أحاديث، لو تكلمت بها في زمن عمر، لشج رأسي.



مربوط به جلسه ۲۲ دی:
َاحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ عَنْ يَحْيَى بْنِ أَبَانٍ عَنْ شِهَابٍ قَال‏َ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ:
 لَوْ عَلِمَ النَّاسُ كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى هَذَا الْخَلْقَ لَمْ يَلُمْ أَحَدٌ أَحَداً
 فَقُلْتُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ فَكَيْفَ ذَاكَ
فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ أَجْزَاءً بَلَغَ بِهَا تِسْعَةً وَ أَرْبَعِينَ جُزْءاً ثُمَّ جَعَلَ الْأَجْزَاءَ أَعْشَاراً فَجَعَلَ الْجُزْءَ عَشْرَةَ أَعْشَارٍ ثُمَّ قَسَمَهُ بَيْنَ الْخَلْقِ فَجَعَلَ فِي رَجُلٍ عُشْرَ جُزْءٍ وَ فِي آخَرَ عُشْرَيْ جُزْءٍ حَتَّى بَلَغَ بِهِ جُزْءاً تَامّاً وَ فِي آخَرَ جُزْءاً وَ عُشْرَ جُزْءٍ وَ آخَرَ جُزْءاً وَ عُشْرَيْ جُزْءٍ وَ آخَرَ جُزْءاً وَ ثَلَاثَةَ أَعْشَارِ جُزْءٍ حَتَّى بَلَغَ بِهِ جُزْءَيْنِ تَامَّيْنِ ثُمَّ بِحِسَابِ ذَلِكَ حَتَّى بَلَغَ بِأَرْفَعِهِمْ تِسْعَةً وَ أَرْبَعِينَ جُزْءاً فَمَنْ لَمْ يَجْعَلْ فِيهِ إِلَّا عُشْرَ جُزْءٍ- لَمْ يَقْدِرْ عَلَى أَنْ يَكُونَ مِثْلَ صَاحِبِ الْعُشْرَيْنِ وَ كَذَلِكَ صَاحِبُ الْعُشْرَيْنِ لَا يَكُونُ مِثْلَ صَاحِبِ الثَّلَاثَةِ الْأَعْشَارِ وَ كَذَلِكَ مَنْ تَمَّ لَهُ جُزْءٌ لَا يَقْدِرُ عَلَى أَنْ يَكُونَ مِثْلَ صَاحِبِ الْجُزْءَيْنِ وَ لَوْ عَلِمَ النَّاسُ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ هَذَا الْخَلْقَ عَلَى هَذَا لَمْ يَلُمْ أَحَدٌ أَحَداً.
کافی، ج2، ص44





*****************
تقریر جدید:















تقریر آقای شریف در انجمن علمی:

http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=289.0
شریف

شنبه 6 دی 1393 - 4 ربیع الاول 1436جسله 465

بسم الله الرحمن الرحیم
بحثی که تا بحال داشتیم، بعدا به دردتان خواهد خورد در جامعه جهانی. و می بینید که این بحث چه کاربردی پیدا خواهد کرد.
عرض این بود که بالاترین حربه ای که علیه شیعه دارند، تحریف قرآن است.
اما مقدماتی که وضوح این دروغ را ثابت کنیم، باید ذهن ها را به قبل برگردانیم و ذهن علمای فریقین را در قرن دوم و سوم بررسی کنیم.
یکی از اینها بخاری بود.
یکی دیگر ذهنیت مسلم بود.
در کتاب صحیح مسلم هست و البته در کتابهای دیگر،
در موطا مالک دو تا هست.
آنکه در صحیح مسلم است ج 1 ص 437 عن ابی یونس مولی عایشه امرتنی ان یکتب لها مصحفا
و قالت اذا بلغت الی هذه الایه ... خبرم کن.
رسیدم به آنجا، بهش گفتم، فاملت علیّ حافظوا علی الصلوات و الصلاۀ الوسطی و صلاۀ العصر ...
دنبالش در صحیح مسلم دارد که قالت سمعتها من رسول الله.
این را مسلم در صحیح خودش می آورد.
قبل از او موطا مالک که از ائمه اربعه اینها هست. این را می آورد و از حفصه هم اضافه ای می آورد. که کنت اکتب مصحفا لحفصۀ. همین کاری که برای عایشه بود، را انجام دادم. او هم گفت: بنویس: حافظوا علی ...

مصنف عبدالرزاق صنعانی از هشام بن عروه نقل می کند که: قرات فی مصحف عایشه حافظوا علی الصلوات و الصلاۀ الوسطی و صلاۀ العصر.
یعنی من خودم دیدم مصحف عایشه را.
در خود مصنف عبدالرزاق باز از عبدالله بن نافع نقل میکند که: امرتنی ام سلمه که مصحف بنویسم، بعد گفت به این آیه که رسیدی، خبرم کن ... الخ.

در شرح ... تحاوی ، باب مشکل ما روی عن عایشه و حفصه زوجۀ رسول الله و عن ام کلثوم.
یعنی اینها هم گفته اند که صلاۀ عصر بوده است.

سوال ما این است که اینها آیا تحاشی از این معنا داشته اند که ای وای، اینها یک چیزی در مصحف اضافه کرده اند؟
جواب این است که اصلا با این کارها مشکلی نداشته اند.
فضا فضایی نبوده است که همه ناراحت بشوند و بترسند.
چرا نگوییم. ابا نداشته اند. یک چیز رایجی بوده است.

خود احمد بن حنبل در مسندش همین روایت را می آورد و هیچ ابایی ندارد.
رسیده به زمان ما در قرن 15، شعیب ارنبوت، اگر به مسند احمد بن حنبل طبع الرساله را که طبع خیلی خوبی است، نگاه کنید، اسم او را می بینید. بسیار شرح خوبی است و محقق در پاورقی چندین برابر کتاب، به شما مطلب می دهد. و این فرد اینگونه است در شرح احمد بن حنبل.
شعیب ارنبوت الان ظاهرا زنده است یا در اردن یا در دمشق. بسیار دقیق است در فن خودش.
در این مسند احمد بن حنبل، در ذیل همین روایت که صلاۀ الوسطی و عصر داشت، می گوید:
این روایتی که احمد و مسلم اینجا آورده است،

یکی از چیزهای خوب نسخه اصلی الشامله، دکمه تخریج است. وقتی شما یک روایت را می آورید، دکمه تخریج را که می زنید، همه کتابهای مصدری اهل سنت را نمایش می دهد که این حدیث در آنها موجود است.

نرم افزاری بود که اول آزاد نبود بعد یکی از اهل سنت خرید و آن را وقف کرد و الان آزاد شده است به نام جوامع الکلم.
اون هم یک دکمه دارد به نام تخریج و یک دکمه دارد به نام شواهد.
وقتی دکمه تخریج بزنید، تمام کتبی که مثلا از عایشه نقل کرده اند می آید.
وقتی دکمه شواهد را بزنید، هر کدام از صحابه این مطلب را نقل کرده اند برای شما نقل می کند.
این خیلی کار جالبی است.

=--=
خلاصه شعیب می گوید: این حرفها خبر واحد است. یک نفر آمده گفته که عایشه اینگونه گفته است. بعد شاهد هم می آورد که و لهذا لم یثبت العثمان. یعنی چون ثابت نبود و خبر واحد بود، عثمان این را در مصحفش نیاورد.

یک حرفی از شارح صحیح مسلم بگویم
نووی در شرحش ج 5 ص 131 وقتی ذیل این حدیث می رسد که و الصلاۀ الوسطی و صلاۀ العصر می گوید: اختلافی داریم با اخواننا الحنفیه،
حنفی ها می گویند قرائت شاذه قرآن نیست اما به اندازه یک خبر کار ازش می آید.
و لذا ابوحنیفه و تابعینش بر طبق قرائت شاذه فتوا می دهند.
این قطع نظر از اینکه بزرگان از حنفیه گفته اند که زمانی که ابوحنیفه بود، مصحف ابن مسعود هم در دستها بود.
الان این مطلب در فضای اهل سنت برافتاده است.
در الموسوعه الفقهیه الکویتیه که در زمان ما نوشته شده است، صریحا می گوید: ابوحنیفه به خاطر مصحف ابن مسعود اینگونه فتوا داده است.
وقتی ابوحنیفه طبق مصحف ابن مسعود خبر داده است، یعنی مستند او خبر بوده یا مصحف؟
الغرض
خود اینها می گویند قرائت شاذه به اندازه یک خبر حجت است.
بقیه می گویند: نه حجت نیست.
نووی می گوید: ابوحنیفه اشتباه کرده . مذهب ما می گوید قرائت شاذه حجت نیست.
ان قرائت الشاذۀ لا یحتج بها. لان ناقلها لم ینقلها الا علی انها قران و القران لا یثبت بتواتر و الاجماع. ...
توضیح حرفش این است که: شما می گویید خبر حجت است، نووی می گوید: ابوحنیفه وقتی عایشه می گوید و صلاۀ العصر، یعنی صلاۀ العصر قرآن است. او نگفته است که پیامبر به ما فرمودند ، می گفتیم به عنوان خبر ثابت می کند که صلاۀ العصر.

این حرف او هست، اما تمام حرف این نیست.
حالا من شروع می کنم تا ببینید.
اما جواب
هرچند به خبر واحد قرآن ثابت نشود، اما مفاد خبر ثابت می شود.
آقای نووی، آقای شعیب ارنبوت، با روایت عایشه قرآن ثابت نشد، حرفی نیست، اما قبول دارید که این مطلب خبر هست و قبول دارید که در صحیح مسلم است و روایت صحیحه است. با این روایت، قرآن ثابت نشد، اما حرف عایشه ثابت شد. این را که نمی توانید قیچی کنید.
مسلم ، که در اعلی درجه صحت است کتابش.
پس اصل اینکه عایشه چنین کاری کرده است ثابت می شود، قران بودنش ثابت می شود.
این را که نمی تونید کاریش کنید. کالشمس فی رابعه النهار است.
وقتی مفاد خبر ثابت شد، معلوم شد عایشه قبول نداشت که قرآن با خبر ثابت نمی شود.
عایشه می گوید این مطلب را داخل کن.
حالا آیا عایشه با این خبر صحیح، قائل بود که با یک خبر واحد، قران نمیشه یا نه؟
بخاری چی گفت؟
عمر گفت من خودم می دونم که آیه رجم جزء قرآن است ، اما چون یک نفر هستم، نمی نویسم.
اینجا عایشه می گوید: من با این که یک نفر هستم، می نویسم.
پس اصل اینکه قرآن با خبر واحد ثابت نمیشود را عایشه قبول نداشت.
اینجا عایشه ثابت کرده است و عثمان ثابت نکرد، پس عایشه با عثمان دو تا مبنا داشته اند.
اختلاف مبنایی داشته اند.
با این چیزهایی که من گفتم که تازه به دست ما رسیده است و آن زمان نمی دانیم چه خبر بوده است. 4 تا زن است و هرچهارتا می گویند و صلاۀ العصر بود.
حالا چرا اینها نیامدند شهادت بدهند.
آنکه بیشتر منظور من این است که: شروع عرض من این بود که مسلم و مالک ابایی نداشتند که بگویند مصحف عایشه فرق داشته است. اهل سنت الان تحاشی دارند.
نکته دیگر اینکه
هرچی تلاش می کنند که قرآنیت را بگویند ثابت نمی شود، ولی اصل اینکه خبر خبر صحیحی است و عایشه این کار را کرده است، ثابت است.
کار عایشه با خبر صحیح شما ثابت شد.
نکته سوم
اینکه عایشه گفته است نسخ تلاوت شده است و خبرش به عایشه نرسیده است.
این را از پیامبر شنیده بوده است و بعد نسخ شده و او نفهمیده، لذا انجام داده و بخیالش که هنوز هست.
خب این روایت از صحیح مسلم است که می گوید: در حدیث 630
عن البراء بن عازب، نزلت حافظوا علی الصلوات و صلاۀ العصر، فقراناها ماشاءالله، خوب دقت کنید، حرف براء این است که صلاۀ الوسطی نبود.
ثم نسخ و نزلت حافظوا علی الصلوات و صلاۀ الوسطی
براء می گوید نسخ شد و عایشه نفهمید. در حالیکه این فراری است که نفهمیده اند چه کرده ان.
براء می گوید: و صلاۀ العصر نسخ شد و به جای آن آمد صلاۀ الوسطی.
اگر دکمه تخریج را بزنید، ده ها جا همین را می گویند.
حالا
عایشه می گوید: در نسخه عثمان که صلوات و صلاۀ الوسطی را داشته است، می گوید صلاۀ عصر را اضافه کن.
پس معلوم می شود عایشه ناسخ را شنیده بود.
نمی گوید این را ننویس این را جاش بنویس، حق با براء است. اما وقتی صلاۀ الوسطی را نگه می دارد و در عین حال صلاۀ عصر را هم می نویسد، معلوم است می دانسته است.

شما ببینید جایگاه عایشه در روایات اهل سنت را.
ببینید در کتب معتبر اینها چقدر از عایشه روایت کرده اند و چقدر از دیگران.




حاج آقا می فرمودند: مرحوم آقای نایینی می فرمودند که شیعه از روز اول شانس نداشت. بضعه الرسول دو ماه یا سه ماه بعد از رسول خدا ماند، اما عایشه تا 80 سال عمر کرد و هر کاری دلش خواست کرد.

و الحمد لله رب العالمین
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین