بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر-بحث تعدد قراءات-سال ۹۳

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای شریف در ذیل صفحه است

آقای سوزنچی:
072-تقریر جلسات دي از آقای سوزنچی
- مباحث یکشنبه 21 دی 1393
- ادامه بحث مرحوم خویی در مورد تعارض این روایات با روایات دیگر (روایت جمع قرآن در زمان پیامبر (ص) )
- توضیح این روایت در مقدمه تفسیر مجمع البیان
- چند سوال که باید درباره آن تامل شود:
1) آیا این روایت خودش وجوه و معانی مختلف ندارد. مثلا آیا امکان ندارد این تعابیر فقط یک دسته بندی صوری نباشد بلکه یک دسته بندی واقعی برای محتواهای قرآنی باشد؟
2) لقد آتیناک سبعا من المثانی و القرآن الکریم. معنای سبع مثانی چیست؟ آیا لزوما دو تا هفت تا یا هفت تا هفت تا؟ یعنی خود سبع تکرار شود. یعنی 49 که خود عدد 49 در عالم حساب خصوصیات خاص دارد. یعنی سبع اول طوال، سبع دوم مئین و ... و سبع مثانی کل این 49 تا؛ که آنوقت با اینکه مفصلات از سوره ق (سوره 50) شروع شود تناسب بیشتری خواهد داشت. که آنوقت معنای آیه می شود سبع مثانی یعنی 49 سوره دارای معادل در تورات و انجیل و زبور، و قرآن عظیم می شود مفصلات که اختصاصی پیامبر است. (این مباحث بدون توجه به نکاتی که در اوایل بحث گفتیم درباره جایگاه و حوهره قرآن، کاملا لغو ممکن است به نظر آید) مخصوصا در مورد عدد 7 «قضیه اساسی علم حساب» را مطالعه کنید. یا روایت جری الاشیاء علی سبعه.
سوال: اگر تعبیر طوال و مثانی و ... در زمان پیامبر آمده لازم می آید نظم فعلی قرآن توسط خود پیامبر باشد نه صحابه؛ آنوقت اینکه حضرت امیر بر اساس ترتیب نزول جمع کرد چگونه توجیه دارد؟
پاسخ: اولا مبنای بسیاری از جمله مرحوم طبرسی یا خویی این است که ترتیب سور هم توقیفی است. ثانیا اینکه حضرت طور دیگری تنظیم کرده باشد منافاتی ندارد با اینکه نظم نفس الامری دیگری هم داشته باشد.




**************
تقریر جدید:















تقریر آقای شریف در انجمن علمی:

http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=289.0
شریف

یک شنبه 21 دی 1393 - 19 ربیع الاول 1436 جلسه 475
بسم الله الرحمن الرحیم

علامه حلی می گوید پدر من با سید بن طاوس رفتند پیش هلاکو(مغول) خواندند.
علامه در دو تا کتاب خودشان می نویسند. یکی کتاب کشف الحق است.
علامه نقل حدیث نمی کنند در اینجا، بلکه می گویند خودم می گویم.
پدرم با سید بن طاوس دیدند هلاکو دارد بغداد را تصرف می کنند.
اینها رفتند بیرون بغداد و به او گفتند: ما آمدیم از شما امان بگیریم، تا وقتی پیروز شدی، شیعه در امان باشد.
او گفت: من که هنوز معلوم نیست پیروز می شوم یا خیر؟
اینها گفتند: نه خیر امیرالمومنین علیه السلام روایت کرده اند برای ما که شما پیروز می شوی.
لذا او موقعی که پیروز شد گفت با شیعیان کاری نداشته باشند.
منظور اینکه این روایت به این مهمی را در یک کتاب پیدا کنید به غیر از نقل علامه حلی آورده باشند.
اعجاز امیرالمومنین علیه السلام، در هیچ یک از کتابهای مهم شیعه نقل نشده است و علامه حلی فقط در این دو کتاب خود آورده اند.
برای چنگیز هم روایت این چنینی داریم، منتها او نخواست و نپذیرفت، ولی هلاکو پذیرفت.
فی الجمله احتمال این هست که غارت آثار شیعه از قرن هشتم در رنسانس غرب شروع شد و قرن نهم و دهم به اوج خودش رسید لذا احتمال قوی است که آثار شیعه را آنها از بین برده باشند یا مخفی کرده باشند.
خود اونها نوشته اند قسطنطنیه بسیاری از کتاب ها را داشتند خودشان نمی توانستند بخوانند.
بعدها که قسطنطیه فتح شد. اینها مجبور شدند بروند به سمت ایتالیا، کتابها را بار کردند بردند، و اونجا خواندند و به جای آن رساله های یونانی در دسترس مردم قرار گرفت.
این امید هست که کتابهایی که از قرن دهم به مفقود شده است، در دسترس قرار بگیرد تدریجا.
من مدتی این سوال در ذهنم بود که این روایت علامه حلی چطور می شود که فقط در دو تا کتاب باشد.
بعدا به این جواب رسیدم که یقینا در کتابهای دیگر بوده است، ولی در فاصله قرن هشتم تا دهم حذف شده و از بین رفته است.
غوالی اللئالی دست غضائری بوده است، اما دیگه ندارند، کجا رفته است؟ با فاصله 50 تا 100 سال دیگر محو شده است.
البته معلوم است که یه چیزی شده است. ولی برده اند.
عرضم این است که باید ببینیم چی شده در قرن هشتم و نهم و دهم. که انگار خسف شده است و همه در زمین فرو رفته است.
در تاریخ ریاضیات خوانده ام که می گویند فلانی که از ریاضیدان های مهم بود لباس طلبگی پوشیده بود و آمده بود در بلاد شرق کتابهای اصیل را جمع کرده بود. خودش می گوید اینقدر گرفتاری برایم پیش آمده بود که اگر شیعه می فهمید من را می کشتند، ولی بالاخره من تحمل کردم و کتابها را جمع آوری کردم و بردم.
اینها باید تحقیق بشود فاصله قرن هشتم تا دهم.
=-=-=
بحث در روایتی بود که دیروز خواندیم که فرمودند متعارض است احادیث جمع با روایاتی که می گویند قرآن در زمان حضرت جمع شده بود.
ضمن اینکه متعارض است با فرمایش حضرت که ان علینا جمعه
روایت این بود:
که اصطلاحی در زمان خود حضرت جا افتاده بود.
سبع طول، مئین، مفصل.
مفصل خودش هم سه بخش است.
مفصل طویل: از سوره طویل یا سوره قاف تا نباء است.
مفصل متوسط: از سوره نبا تا سوره ضحی.
مفصل قصیر: از سوره ضحی تا آخر قرآن است.

حالا این روایتی را که آقای خویی نقل کرده اند مفسرین اهل سنت ضعیف می دانند، ولی اصل تقسیم بندی قوی است.
در کتاب فضل القرآن کافی روایت دهم می فرماید:
الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏2 ؛ ص601
10- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ سَعْدٍ الْإِسْكَافِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ أُعْطِيتُ‏ السُّوَرَ الطِّوَالَ مَكَانَ التَّوْرَاةِ وَ أُعْطِيتُ الْمِئِينَ مَكَانَ الْإِنْجِيلِ وَ أُعْطِيتُ الْمَثَانِيَ مَكَانَ الزَّبُورِ وَ فُضِّلْتُ بِالْمُفَصَّلِ ثَمَانٌ وَ سِتُّونَ سُورَةً وَ هُوَ مُهَيْمِنٌ عَلَى سَائِرِ الْكُتُبِ وَ التَّوْرَاةُ لِمُوسَى وَ الْإِنْجِيلُ لِعِيسَى وَ الزَّبُورُ لِدَاوُدَ «1».
______________________________
(1) السور الطول كصرد هي السبع الأول بعد الفاتحة على أن تعد الأنفال و التوبة واحدة [لنزولها جميعا في مغازى النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و تدعيان قرينتين و لذلك لم يفصل بينهما بالبسملة] أو السابعة سورة يونس و المثانى هي السبع التي بعد هذا السبع سميت بها لأنّها ثنتها واحدها مثنى مثل معاني و معنى و قد تطلق المثانى على سور القرآن كلها طوالها و قصارها و أمّا المئون فهى من بني إسرائيل إلى سبع سور سميت بها لان كلا منها على نحو من مائه أية كذا في بعض التفاسير (فى).
________________________________________
كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي (ط - الإسلامية)، 8جلد، دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق.

در کتب اهل سنت هم این روایت آمده است.
توضیح این روایت از مرحوم طبرسی را بخوانیم.
مرحوم طبرسی در مقدمه مجمع البیان چند تا فن را بیان کرده است.
این مطالب مرحوم طبرسی در نرم افزار جامع التفاسیر نیامده است. ولی در المکتبه اهل البیت آمده است.
البته این عبارت مرحوم طبرسی را مرحوم مجلسی در بحار و مرآۀ العقول بیان کرده اند.

مرحوم طبرسی در الفن الرابع می نویسد:
بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏89 ؛ ص27
و قال الطبرسيّ رحمه اللّه في المجمع: قد شاع في الخبر عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله أنّه قال: اعطيت مكان التوراة السبع الطوال، و مكان الإنجيل المثانى، و مكان الزبور المئين، و فضلت بالمفصل، و في رواية واثلة بن الاسقع:
أعطيت مكان الإنجيل المئين، و مكان الزبور المثانى، و أعطيت فاتحة الكتاب و خواتيم البقرة من تحت العرش لم يعطها نبى قبلى، و أعطانى ربى المفصل نافلة.
فالسبع الطوال: البقرة و آل عمران و النساء و المائدة و الانعام و الأعراف، و الأنفال مع التوبة لأنّهما يدعيان القرينتين و لذلك لم يفصل بينهما ببسم اللّه الرحمن الرحيم و قيل ان السابعة سورة يونس، و انما سميت هذه السور الطوال لأنّها أطول سور القرآن، و أمّا المثانى فهى السور التالية للسبع الطوال، و اولها يونس و آخرها النحل، و انما سميت مثانى لانها ثنت الطول أي تلتها، (یعنی هفت را تکرار کرده است. یعنی هفت اول را دو تا کرده اند یونس، هود، رعد، ابراهیم، حجر، ) فكانّ الطول هي المبادى، و المثانى لها ثوانى...
و أمّا المئون فهي كل سورة تكون نحوا من مائة آية، (حدود 100 آیه ) و هي سبع، أولها سورة بني إسرائيل و آخرها المؤمنون
و قيل: ان المئين ما وَلىَ السبع‏ الطول‏ ثمّ المثانى بعدها و هي التي تقصر عن المئين و تزيد على المفصل،
(روایاتی که در کتب روایی هست که بگوید السبع الطول و بگوید ثم المثانی، ثم المئین، اینگونه روایتی نداریم، بلکه در روایات می فرمایند: السبع الطول و بعد المئین و بعد المثانی )
و أمّا المفصل فما بعد الحواميم من قصار السور إلى آخر القرآن سميت مفصلا لكثرة الفصول بين سورها ببسم اللّه الرحمن الرحيم.
________________________________________
مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)، 111جلد، دار إحياء التراث العربي - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق.

این فرمایش ایشان در مجمع البیان.
چیزی که ما داریم اینجا و خیلی برای ما محکم است که علی ای حال روایاتی که محکم نقل شده و فریقین آورده اند این است که حضرت در لسان مبارکشان کلماتی آمده است: تورات، انجیل و زبور. و تقسیم بندی به ازاء قرآن کریم.
سوال این است:
آیا مقصود از روایت آیا مثل نزل القرآن علی سبعه احرف است که خودش چقدر معنا داشت؟
یعنی آیا حضرت هم می خواهند بفرمایند که قرآن هم چهار بخش دارد المفصل، و المثانی، و السبع الطول، و المئین.
این یک وصفی است که وجوه دارد یا یک تقسیم بندی صوری است.
این احتمال هست که خود حضرت اشاره می کنند برای باحثین در قرآن کریم که قرآن چهار جور است و هر کدام معنای خودش را دارد.

سوال دوم این است که و لقد آتیناک سبعا من المثانی.
مثانی یعنی کل قرآن اینجا، یا اینکه معنای دیگری دارد؟
اگر شما می گویید سبع طول هفت تا، مئین هم هفت تا، مثانی هم هفت تا، این می شود 21. مفصل هم که از سوره 50 یا 47 شروع می شود. در این صورت تقسیم بندی کامل نخواهد بود.
یک سوال این است که بهترین سبع مثانی کدام است؟
اگر قرار است که سبع مثنی مثنی بشود و متعدد بشود، بهترین سبع مثانی کدام است.
آیا دو هفت تا طبیعی ترین می شود یا سه هفت تا یا چهار هفت تا؟
طبیعی ترین سبع مثانی، هفت هفت تا می شود یعنی 47 تا.
در علم اعداد می گویند 49 تنها عددی است که هفت او را درست کرده است و هفت عددی است که 49 را درست کرده است.
در کافی شریف روایت هست که خدا در اول خلقت 49 جزء درست کرد.
49 اختصاصات خاصی دارد.
سبع مثانی یعنی هفت تا هفت تا.
اینجوری باشد،سبع مثانی می آید تا ابتدای سوره قاف. سوره قاف می شود 50 و ابتدای سور مفصل قرار می گیرد.
اینها حرفهایی است که من جایی ندیدم، در حین مطالعه اینها به ذهنم آمد.
اگر بخورد کردید به این حرفها در کتب علوم قرآن، حتما بفرمایید.
شروع سور مفصل از سوره قاف است. این قطعی است.
سبع اول، سبع طول است.
بعدش سبع مثانی می شود. یعنی هفت تا هفت تا می آید جلو تا بشود 49 سوره که بعد از آن مفصل شروع شود.
مئین به نحوی اسم گذاری روی مثانی است.
الان با این توضیحی که من دادم، سبع طول هم جزء سبع مثانی است.
مهم این است که آیه سبعا من المثانی چه جور معنا کنیم.
الان اینجوری که من عرض کردم یعنی سبعا من المثانی و القرآن العظیم. یعنی بخشی از مثانی. و القرآن العظیم یعنی فُضّلتُ بالمفصل.
سوره مبارکه حمد به تنهایی خودش سبعا من المثانی است.
و اسم الله الاعظم مقطع فی کل سورۀ الفاتحه.
قبلا گفته ام این مباحث بدون اینکه بفهمیم جوهره قرآن چیست، بحثهاش همه اش ابتر است.
اگر آنها را در نظر بگیریم و یادمان نرود که قرآن کریم، اصلش چیست، در این صورت خیلی برای شما جا می افتد و می بینید که گویا فضا، فضای بالاتری است.

روایت بود راجع به لیله القدر.
ابن کثیر با اینکه از اهل سنت است، به اینجا که می رسد، خیلی دست و پا می زند.
از امیرالمومنین علیه السلام وقتی سوال می کنند درباره لیله القدر، حضرت، اساس لیله القدر را روی هفت می دانند.
الغارات (ط - القديمة) ؛ ج‏1 ؛ ص109
قَالَ لَهُ عَلِيٌّ ع: «إِنَ‏ اللَّهَ‏ فَرْدٌ يُحِبُ‏ الْوَتْرَ وَ فَرْدٌ اصْطَفَى الْوَتْرَ «4» فَأَجْرَى جَمِيعَ الْأَشْيَاءِ عَلَى سَبْعَةٍ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ: خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَ‏ «5» وَ قَالَ: خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً «6» وَ قَالَ جَهَنَّمُ‏ لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ‏
________________________________________
ثقفي، ابراهيم بن محمد بن سعيد بن هلال، الغارات أوالإستنفار و الغارات (ط - القديمة)، 2جلد، دار الكتاب الإسلامي - قم، چاپ: اول، 1410 ق.

روایت، روایت مفصلی است که علاقه مندان مراجعه به آدرس نمایند.
=-=
یکی از بهترین چیزهایی که بشر به آن رسیده است، قانون اساسی علم حساب است.
این قانون بسیار چیز خاصی است.
تمام اعداد اول ضربدر خودشان بشوند اینگونه است که فقط خودشان می شوند.
49 از اونهاست که مهم است.
من در حین مطالعه به ذهنم آمد.
شما بررسی کنید.
آیا ممکنه که سبع مثانی به یک معنای 49 تا سوره اول باشد. و تقسیم بندی اش را با این چهارتا بیان کنیم.
که حضرت تا سوره قاف، این 49 سوره را بخواهند این ها را تطبیق بدهند با تورات و انجیل و زبور.

آن چه برای ما خیلی مهم است این که کلمه مفصل و السبع الطول، در زمان خود رسول الله صلی الله علیه و اله بوده است و یعنی فرهنگ قرآنی بوده است و این خیلی مهم است.
حالا توثیقاتی هم در این خصوص بوده است.
=-=-=
این حرفها منافاتی ندارد با مصحف امیرالمومنین علیه السلام که به ترتیب نزول است.
چون بحث در ترتیب نزول نیست. بحث در چینش و جایگاه است.
=-=-=
مرحوم طبرسی بین معانی دو تا سوره ربط می دهند. و می گویند مطالب این سوره با سوره بعدی ربط دارند.
مبنای تفسیرشان این است که اینها به هم ربط دارند و توقیفی است. یعنی از ناحیه صحابه نیست و از ناحیه خود حضرت است.

والحمدلله رب العالمین
وصلی الله علی سیدنا محمد و اله الطاهرین