بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر-بحث تعدد قراءات-سال ۹۳

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای شریف در ذیل صفحه است

آقای سوزنچی:
063-تقریر جلسات آذز از آقای سوزنچی
- مباحث جلسه شنبه 15 آذر 1393
...

- مباحث جلسه یکشنبه 16 آذر 1393
...

قابل توجه مراجعه کنندگان محترم:
مطالب دو جلسه آخر بارگذاری شد. به مناسبت نزدیک شدن به ایام اربعین و دهه آخر صفر جلسات تعطیل است . ادامه بحثها در بعد از ماه صفر (از 6 دیماه) آغاز خواهد شد که در صفحه جدیدی ارائه می شود.



****************
تقریر جدید:















تقریر آقای شریف در انجمن علمی:

http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=285.0
شریف

یک شنبه 16 آذر1393 - 14 صفرالمظفر 1436 جلسه 464

بسم الله الرحمن الرحیم
در زیارت اربعین آیا پیاده روی موضوعیت دارد یا خیر؟
به نظر می رسد این گونه نیست. اصل بر این نیست که اینها جوری به هم بند باشد که اگرکسی این را بدون پیاده روی انجام داد، ناقص باشد.
و الا در غالب موارد، اصل شاید در این گونه موارد تعدد مطلوب است.
=-=-
کتابی نوشته شده به نام مصحف امام علی علیه السلام
فصلی داشت به نام سرنوشت مصحف.
نقل کرده از الاتقان سیوطی ج 1 ص 234
می گوید: ابن سیرین در توضیحاتی که از مصحف امام علیه السلام نقل میکند می گوید: من در جستجوی این کتاب برآمدم. نامه ای به مدینه نوشتم و از دیگران برای پیدا کردن آن کمک خواستم. اما به آن دست نیافتم.
در نقل ابن فهد این عبارت نبود بلکه در آن نوشته بود که لو وجد ... لکان فیه علم کثیر. (که چند روز قبل بحثش را مطرح کردیم.)
=-=
اما دنباله بحث دیروز.
قرن سوم، فضایی که حاکم بود بر ذهن همه علمای اسلام، شیعه و سنی، استیحاش از تعدد قرائات نبود.
بلکه اصلا مالوف بودند و آن را می گفتند و حرفش را می زدند.
اگر یک قرائتی می آمد خلاف مصحف آنها، این گونه نبود که داد و فریاد راه بیندازند.
بعد ابن مجاهد، با یک زرنگی، فضا فرق کرد.
اجماع و جمهور قوی شد تا جایی که الان سنی می گوید: ای وای من همه عمر و وجودم فدای کلمه به کلمه مصحف عثمان است. وهر کس خلاف این را بگوید کافر است.
جالب اینجاست که حتی شیعیان هم خلاف مصحف عثمان نمی گویند.
ولی فعلا آنها مسلمان شدند و شیعه شده است کافر.
باید برای منصفین واضح شود که اصلا این گونه نبوده است.
این فضا، یکیش فضای ذهنیت بخاری بود که بزرگترین محدث اونها هست و صحبت شهادت خلیفه را ذکر می کند. که قبلا به آن پرداختیم.
این اصل حرف.
تکرار هم می شود، به جهت تاکید است که در ذهن بماند.
اهل سنت تلاش می کنند که حرف را ببرند به سوی نسخ تلاوت تا حرف بخاری تلطیف شود.
کی این کار را کرده اند؟ بعد از بخاری.
مثل ابن حجر.
اینها روایت دیگری را هم از جای دیگری آورده اند و با این روایت بخاری کنار هم می گذارند، تا قدری فضا را تلطیف کنند و بتوانند توجیه کنند این کار را.
حالا این تلاش چیست؟
کتاب فتح الباری ابن حجر ج 12 ص 143
و اخرج النسایی ایضا ان مروان بن الحکم قال لزید بن ثابت ... آیا نمی خواهی آیه رجم را در مصحف بنویسی؟ قال: لا. الا تری ان ... ببین شیخ و شیخه هم که نباشه، را رجم می کنند. لذا من نمی نویسم . چون آیه دارد که شیخ و شیخه باید باشد.
بعد دنبالش زید بن ثابت می گوید: و لقد ذکرنا ذلک و قال عمر انا ... من درستش می کنم. و قال یا رسول الله. املاء کنید به من که بنویسم آیه رجم را. قال صلی الله علیه و اله و سلم لا استطیع.
این یک روایت.
پس اینجا خود عمر دارد می گوید رفتم به حضرت عرض کردم. بنویسم، حضرت فرمودند: لا استطیع.
و به این شکل برای حرف بخاری معارض آوردند.
تلاشی برای تلطیف کردن فضا است.
این یک روایت.
دنباله روایت می گوید: و روّینا فی فضائل القرآن ابن زریش.
فضائل القرآن دو تا داریم یکی قاسم بن سلام و یکی ابن زریش.
ابن زریش در نرم افزارها هم هست. او مال 290 است.
ابن سلام 235 هجری است.
ابن حجر می گوید: اینها برای ما نقل کرده است که در فضائل القرآن ابن زریش نقل کرده است که انّ عمر خطب الناس فقال : ... و لقد هممت ان اکتبه فی المصحف ... سالت ابی بن کعب ، فقال (ابی) ... ابی بن کعب به عمر می گوید:
زید بن اسلم می گوید: عمر در خطبه اش گفت که در رجم شک نکنید. حق است. می خواستم در قرآن بنویسم. رفتم از ابی بن کعب پرسیدم، گفت: من رفتم از حضرت پرسیدم که بنویسم یا نه، خودت نگذاشتی! ابی مشت زد در سینه من و پرتم کرد.
بعد گفتم: می خواهی آیه رجم را بنویسی که قرآن بشود و حال آنکه اینها مثل الاغ تصافد می کنند (یعنی زنا می کنند)
خیلی جالب است در یکی از کتابهای متاخرینشان درعربستان نوشته بود که این حرف را خود عمر می گوید که یتصافدون تصافد الحمر. ابی می گوید به عمر اینها همه مرجوم هستند تو قراره چه کار بکنی؟
ببینید چه فضایی حاکم بوده است در دوران او.
اینها همه را ابن حجر می آورد برای آنکه قضیه ای که بخاری نقل کرده است را خنثی کند.
بعد در ادامه ابن حجر می گوید: و فیه اشارۀ الی بیان السبب فی رفع تلاوتها و هو الاختلاف.
در این روایت که ابی به سینه عمر زد و ... گفت: اگر تلاوتش رفع نشده بود، اختلاف می شد.
خب
حالا اولا ببینیم که رمز این حرفها چیست.
چه جوریه که اگر فرض بگیریم این دو روایت با هم مناسبت دارند یا نه.
یه جا عمر می گوید : رفتم از حضرت اجازه بگیرم تا بنویسم، حضرت فرمودند نه.
یه جا می گوید: رفتم پیش ابی، او گفت: یادت رفته خودت نگذاشتی.
یه نقل هم مال بخاری است.
که قال عمر: لولا ان یقول الناس زاد عمر فی کتاب الله لکتب آیۀ الرجم بیدی.
این مضامین چطور با هم جمع می شود.
به نظر شما اصلا قابل جمع است؟
هر دفعه یه چیزی گفته است.
آیا دروغ بعضی از آنها یا راست است؟
آیا احتمال دارد همه اینها راست باشد یا نه؟ یعنی یه جوری همه اینها را گفته باشد.
یعنی موضع گیری های عمر متفاوت بوده است.
یه وقتی می دیده که خودش کاره ای نبوده، می خواسته مانع شود.
یه وقتی خودش کاره بوده و اجرا دستش بوده، اونجا این جوری گفته است.
رفع تلاوتها، یعنی منسوخ التلاوه بوده است.
بحث ما هم سر همین بوده است که این رفع التلاوه را ابن حجر می گوید نه بخاری.
چرا ما این قدر تکرار می کنیم؟ چون می خواهیم فضای علمای قرن سوم را بگویم.
الان هم بروید یه جایی بحث کنید که ده نفری که با آنها بحث کنید، تا حرف بخاری را مطرح کنید، اول کلمه ای که به آنها بگویید می گویند این نسخ تلاوت شده است.
در حالی که بخاری وقتی نقل می کند، سخن از نسخ تلاوت نیست، بلکه شما می خواهید سخن بخاری را تحریف کنید.
به طور قطع، می خواهید سخن محدث بزرگ خودتان را تحریف کنید.
=-
محلب چه گفت؟ استشهد البخاری لقول عبدالرحمن ... انه کان ... انها من القرآن فلم یلحقها... من یه نفرم لذا نتوانستم این کار را انجام بدهم.
دکتر مصطفی چه گفت: و استدل بقوله هذا علی انه یشهد ان آیۀ الرجم لم تنسخ و لکن لم یلحقا ...
و الجمهور علی نسخ تلاوۀ هذه الایۀ و بقاء حکمه.
این دو نفر نقل را درست آورده اند نه بقیه علمای اهل سنت که هر جور شده می خواهند حرف بخاری را تغییر دهند.
=-=-
در اینجا ابن حجر استفاده نابجا می کند برای مقصود اهل سنتی که بعد از ابن مجاهد هستند.
=--=
لا استطیع که پیامبر به عمر فرموده است: شاید منظورشان این باشد که الان وقتش نیست. نه اینکه رفع تلاوت شده باشد.
=-=-
خود کسانی که مدافع حرف بخاری هستند، مثل مالک بن انس که کم شخصیتی نیست، گفته است: از الشیخ و الشیخۀ فارجموهما... وقتی می گویی شیخ، یعنی پیرمرد، شیخه یعنی پیرزن.
یعنی باکره نیست. یعنی در واقع زن و مرد. نه پسر و دختر.
بعدا باز ابن حجر باز تلاش می کند که آیه را در دست انداز بیندازد.
=-=-=
فقال عمر: الا تری ان الشیخ اذا زنی و لم یحصن پیر مرد وقتی زنا کند در حالیکه زن ندارد، تازیانه اش می زنند، و اما الشاب اذا زنی و لم یحصن، رجم و یستفاد من هذا الحدیث ... (عبارت از نرم افزار باید استخراج شود.)
-=-=-
این تلاشی که ابن حجر می کند برای این است که کانه عبارت بخاری از فضای اصلی خودش فاصله بگیرد.
و در واقع اینها دارند می گویند : بخاری دارد نسبت به می دهد به عمر این مطلب را.
=-=-
یکی دیگر از شواهد که برای ذهنیت اهل سنت خوب است، صحیح مسلم است.
دو تا روایت می آورد پشت سر هم.
صحیح مسلم ج 1 ص 437
عن ابی یونس مولی عایشه امرتنی ان اکتب لها مصحفا و قالت اذا بلغت هذه الایۀ حافظوا علی الصلوات ... وقتی رسیدی به این آیه من را خبر کن.
اونجا عایشه این را اضافه کرد که بعد از صلاۀ وسطی بنویس: صلاۀ العصر.
این عبارت در روایت اهل سنت مفصل آمده است مخصوصا در قرنهای قبل از قرن چهارم.
مثلا در موطا مالک هم می گوید در مصحف عایشه این اضافه شد. پشت سرش می گوید: حفصه هم این کار را انجام داد.
مصنف عبدالرزاق از هشام بن عروه نقل کرده است که می گوید قرات فی مصحف عایشه که این کلمه را اضافه کرده است.
بغیر از اینها، این مطلب را به ام سلمه هم نسبت داده اند.
و جالب اینجاست که در کتاب مشکل آلاثار تحاوی متوفای 321 ج 5 ص 316 باب مشکل ما روی عن عایشه و حفصه ... و ام سلمه و ام کلثوم ...
در اینجا از 4 تا از زنها روایت آورده که اینها اینگونه این آیه را نوشته اند.
ببینید.
صحیح مسلم این عبارات را می آورد و تحاشی هم ندارد. و کسی عجیب و غریب نمی دانسته است.
در عبارات الان اهل سنت درباره این روایت ببینید می گویند: این آیات نسخ شده بوده است و عایشه خبر نداشته است.
مکرر این حدیث را می آورند برای توضیح اینکه عایشه خبر دار از نسخ تلاوت نبوده است. و حال آنکه اصلا معنایش این نیست.
حدیث براء این است که براء می گوید: در آیه اصلا و الصلاۀ الوسطی نبود. بلکه مدتی بود که آیه اینگونه بود که حافظوا علی الصلوات و صلاۀ العصر بود.
بعدا نسخ شد و شد حافظوا علی الصلوات و صلاۀ الوسطی.
اما عایشه می آید می گوید که حافظوا علی الصلوات و صلاۀ الوسطی و صلاۀ العصر.
اما در مسند احمد بن حنبل هم آمده است که وقتی عایشه این کار را کرد. شارح مسند احمد می گوید: یوهم ان ... من القرآن و هی .. یقینا آن از قرآن نیست. چرا که این خبر واحد است و قرآن با خبر واحد ثابت نمی شود و لهذا لم یثبتها عثمان فی المصحف. عثمان که نیاورد به دلیل این بود که خبر واحد بود.
بعد جالب است می گوید سند صحیح است.
اولا که یک نفر نبود.
ولو یک نفر بود، اینجا خبر واحد نیست، چون شما آن را صحیح می دانید.
پس فضا، در وقتی که محدثین شما حاضر بودند، عایشه قائل به این کار بود.
لذا این چیزی که شما بعد از ابن مجاهد به پا کرده اید، جمهور نبوده است.
و الحمد لله رب العالمین
وصلی الله علی سیدنا محمد و اله الطاهرین