بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر-بحث تعدد قراءات-سال ۹۳

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای شریف در ذیل صفحه است

آقای سوزنچی:
037-تقریر جلسات مهر از آقای سوزنچی
مباحث مطرح شده در جلسه شنبه 26 مهر 93:
عمده بحث امروز درباره روایت بصائر الرجات بود. پایان جلسه قبل حاج آقا فرموده بود که تعبیر «انه لیس حیث یذهب الناس.» نمی خواهد فهم عمومی را تخطئه کند بلکه می خواهد انحصار در آن معنا را نفی کند. کسی بعد از جلسه سوال کرده بود که پس «انما» چه می شود. مگر انما حصر نیست. پاسخ:
انما حداقل دو معنا می تواند داشته باشد که یکی در روایات دیگر هم به کار می آید و یکی خاص این روایت است:
1) اگر کسی مساله جواز استعمال لفظ در اکثر از معنا برایش حل شود، می دانیم که در این حالت با چند معنای مستقل - که همگی اراده شده اند بالاستقلال- سروکار داریم. امام با تعابیری نظیر انما می خواهند ذهن مخاطب را از یک معنای رایج به یک معنای دیگر که بالاستقلال قابل فهم است حرکت دهند. یعنی الان که این معنا را فهمیدی اصرار نداشته باش که جامعی بین این معنا و معنای قبلی پیدا کنی بلکه این معنا بالاستقلال اراده شده است. در واقع حصر نسبی است نه مطلق
2) اشاره به وضعیت نعم بهشتی است که در سوره هل اتی با این تعبیر دوبار آمده است: عینا یشرب بها عباد الله یفجرونها تفجیرا ؛ قواریر من فضه قدروها تقدیرا. یعنی اگرچه ظل ممدود و ماء مسکوب و ... همه واقعی است اما گمان نکن این گونه است که مردم می پندارند که گویی اینها از اقبل موجود بوده و بهشتیان فقط به جوار اینها می روند؛ خیر بلکه حقیقت این نعم همگی برخاسته از ذات انسان مومن (عالم) است انما هو العالم و ما یخرج منه.
سوال: پس جزاء باحسن ما عملوا چه می شود؟ (بهتر از آنچه عمل کرده اند)
پاسخ: اینکه اینها چگونه از وی تجلی کند و خدا چگونه این قوه را در وجود وی تعبیه کند انواع می تواند داشته باشد: با تجلیات عالی یا ضعیف؛ و این آیات می فرماید خداوند آن قوه را در وجود شخص بهشتی چنان تعبیه می کند که بیشترین و عالیترین تجلیات از وی صادر شود. [شاید با روایت المعرفه بذر المشاهده بتوان چنین پاسخ داد که قطعا مشاهده اعلی از معرفت است پس اگر جزای معرفت من مشاهده به من دادند جزای به احسن ماعملوا حاصل شده است؛ در عین حال هر معرفتی حدی از مشاهده را اقتضا می کند و مشاهده و بلکه تمام نعم بهشتی تابع این معرفتی است که در حد بذر در این دنیا کاشته شده است]
- اشاره ای به اینکه بهشت هرکس به اندازه عقل اوست و یادآوری دو روایت: عابدی که بسیار نماز می خواند و فرشته ای دید جایگاه کوچکی در بهشت دارد و خدا فرمود به اندازه عقلش است؛ و روایت فرشته ای که 60 هزار سال در بهشت پرواز کرد و فقط شعاع یکی از قصرهای یکی از حوریهای حضرت سلمان را پیموده بود.
سوال: تکلیف یبدل الله سیئاتهم حسنات چه می شود؟
پاسخ: وقتی مبدا وجودی ای که در او بود عوض شد، آنچه از او صادر می شود نیز تغییر ماهیت خواهد داد.







********
تقریر جدید:















تقریر آقای شریف در انجمن علمی:

http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=272.0
شریف

شنبه - 26 مهر 1393 - 23 ذی الحجه 1435 جلسه444
بسم الله الرحمن الرحیم

آخر مباحثه جلسه قبل، روایت شریفه کتاب بصائر عنوان شد.
بصائر ص 505 باب النوادر فی الائمه علیهم السلام و اعاجیبهم
روایت سوم بود.
که مرحوم صفار برای ما نقل کرده است.

بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم ؛ ج‏1 ؛ ص505
3- حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ نَصْرِ بْنِ قَابُوسَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ‏ قَوْلِ‏ اللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ ظِلٍ‏ مَمْدُودٍ وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ وَ فاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ «1» قَالَ يَا نَصْرُ إِنَّهُ لَيْسَ حَيْثُ تَذْهَبُ النَّاسُ إِنَّمَا هُوَ الْعَالِمُ وَ مَا يَخْرُجُ مِنْهُ.
________________________________________
صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات في فضائل آل محمّد صلّى الله عليهم، 1جلد، مكتبة آية الله المرعشي النجفي - ايران ؛ قم، چاپ: دوم، 1404 ق.

عرض شد که حضرت نمی خواهند نفی ظاهر آیه شریفه کنند.
یکی از دوستان پرسیدند پس کلمه انما در این روایت چه می کند؟
انما هو العالم و ما یخرج منه.
انما حصر است. یعنی معانی دیگر نه.
من از قبل در ذهنم بود این وجه.
در این روایت این کلمه انما نقش زیبایی ایفاد می کند.
دو نقش
یکی برای جاهای دیگر هم به کار می رود.
یکی هم نقشش برای خصوص این آیه است که سوال کرده اند.
ضابطه عمومی اش این است که در مواردی هست که امام علیه السلام وقتی آیه ای را توضیح می دهند، می گویند معنای آیه فقط این است. یا هکذا نزلت. یعنی فقط این است و غیر این نیست.
این یک ضابطه کلی دارد و مبادی هم دارد که در این درس زیاد تکرار کرده ایم.
آن این است که مبنای فهم این انماها، حل شدن جواز استعمال لفظ در اکثر از معنا است.
یعنی مبنای فرمایش معصومین این است که خدای متعال کلام خودش را به نحو استعمال لفظ در اکثر از معنا قرار داده است.
لذا در هر معنایی از این آیه، معانی مستقلی اراده می شود.
یک چیز مستقل و در بسته برای خودش دارد.
پس چطور می گویید اکثر از معنا؟
خیلی از اکثر از معناها، ارتباطی با هم ندارند . نکته اکثر از معنا این است که هیچ ربطی به هم ندارند.
لذا وقتی امام علیه السلام می خواهند ذهن کسی را ببرند از یک معنای مستعمل به یک معنای کاملا مستقلی، آنجا جلا می دهند این استقلال را و لذا انما استفاده کرده اند.
نفی آن معانی دیگر می کند برای استقلال دادن به این معنای مد نظر.
یعنی انحصاری نیست که نفس الامریت دارد. بلکه نفی نسبی دارد نه نفی مطلق.
این را از کجا در می آوریم؟
از قرینه کردن ده ها قرینه داخلیه و خارجیه که خارجیه مهم تر از داخلیه است.
وقتی فهمیدیم که ریخت قرآن کریم طوری است که آمده برای نشان دادن همه حقایق عالم، تبیان لکل شی، لا یفنی عجائبه، از اینجا می فهمیم که وقتی می گویند این آیه این را می گوید فقط، یعنی در این فضا و این نظمی که الان برقرار است.

اصل موضوعی
یعنی شما یک چیزهایی رو پایه قرار می دهید برای رسیدن به اصل موضوعی.
اما این ها در جای دیگر، معنای دیگری دارد.
شما در یک فضایی می گویید وقتی می گویم شیر، یعنی حیوانی که دم دارد و دندان دارد.
این فضا تمام شد.
حالا از اول آمدیم و با یک قرینه می گوییم وقتی من می گویم شیر، یعنی مرد شجاع.
این از اول پایه گذاری موضوع، برای فضای دیگری است.
اینجا اگر گفتیم یال و کوپال دارد، می دانید وقتی بنا شد اسد، مرد شجاع باشد، یال و کوپال هم، منظور یال و کوپال شیر درنده واقعی نیست.

لذا هر معنا را که محورش را پایه گذاری کردید و میخش را کوفتید، معنا را متناسب با او می آوریم.
و در این فضا، نافی مراد جدی دیگری است.
لذا چقدر زیبا انما معنا پیدا می کند، یعنی من در این تشکیلات که درش قرار دارم، این معنا مد نظرم هست.
-==-=-
در این حدیث، حضرت نمی خواهند بفرمایند که ماء مسکوب نداریم، بلکه می فرمایند: آنجوری که مردم ماء مسکوب و ظل ممدود را در نظر می گیرند، نیست، بلکه انما هو العالم و ما یخرج منه.
یعنی بهشتی که داریم کانه یک جلوه و ظهوری است از خود مومن.
هر چی در بهشت است مال خود مومن است. شاهدش همین سوره هل اتی. که در این سوره عجائبی وجود دارد در باب اهل بیت علیهم السلام.
نکاتی در این سوره هست که جای دیگری نیست.
دو تاش رو می گوییم.
ان الابرار یشربون من کأس کان مزاجها کافورا * عینا یشرب بها عباد الله یفجرون فیها تفجیرا.
یوفون بالنذر.. عبادالله یا ابرار؟
مزاج: از ممزوج است. آب را بیاورید و شکر میریزید، مزاجش را شکر کرده اید.
مزاجها کافورا، یعنی شرب کافور.
اینجا هم انهار من ماء ممزوج بالکافور.
عینا توضیح آن کأسی است که ماء ممزوج به کافور است.
از چه چشمه ای برداشتند؟ از چشمه ای که ماء ممزوج کافور از آن می آید بیرون.
آقای حاج شیخ غلامرضا می فرمودند: خدا که نفرمود عینا یشرب منها، بلکه با ظرافتی فرمود، بها.
علی ای حال
در دو جای این سوره مبارکه نسبت می دهد که عینا یشرب بها عبادالله. اما چی؟ یفجرونها تفجیرا.
چشمه ای هست که خودشان تفجیر کرده اند و یفجرونها تفجیرا.
چند آیه بعد
(76) الإنسان : 15 وَ يُطافُ عَلَيْهِمْ بِآنِيَةٍ مِنْ فِضَّةٍ وَ أَكْوابٍ كانَتْ قَواريرَا
(76) الإنسان : 16 قَواريرَا مِنْ فِضَّةٍ قَدَّرُوها تَقْديرا
قدروها، یعنی خودشان آن را قدروها تقدیرا.
در حدیث هم امام علیه السلام می فرمایند: انما هو العالم و ما یخرج منه.
هرچه که هست ما یخرج منه است و هرچه هست از وجودش خودش است.
یطوف علیهم ولدان مخلدون.
مومن در بهشت یطوف علیهم.
اینطور اجلائی که هستند، اما کی کعبه این ولدان است که طواف می کنند، همان صاحب بهشت.
لذا حضرت می فرماید: لیس حیث یذهب الناس. ... انما هو العالم و ...
مردم بهشت را چیز جدایی می دانند، ولی امام می فرمایند: این بهشت، از وجود خود عالم پدیدار می شود.
=-==-=
روایت در بحار دیدم و شاید در کافی باشد.
مرحوم آشیخ غلامرضا می فرمود.
ملکی بنده ای را دید و به حال اون ملک غبطه می خورد.
عرض کرد خدایا می خواهم مقام بنده را در بهشت ببینم.
خطاب آمد که چکار داری با مقام این.
بالاخره نشانش دادند.
دید، یه جای خیلی کوچکی به او دادند،
روایت در کتاب کافی، باب عقل و جهل است.

الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 12
8- عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ‏ «5» عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الْأَحْمَرِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ‏ سُلَيْمَانَ الدَّيْلَمِيِّ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فُلَانٌ مِنْ عِبَادَتِهِ وَ دِينِهِ وَ فَضْلِهِ فَقَالَ كَيْفَ عَقْلُهُ قُلْتُ لَا أَدْرِي فَقَالَ إِنَّ الثَّوَابَ عَلَى قَدْرِ الْعَقْلِ إِنَّ رَجُلًا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ كَانَ يَعْبُدُ اللَّهَ فِي جَزِيرَةٍ مِنْ جَزَائِرِ الْبَحْرِ خَضْرَاءَ نَضِرَةٍ كَثِيرَةِ الشَّجَرِ ظَاهِرَةِ الْمَاءِ وَ إِنَّ مَلَكاً مِنَ الْمَلَائِكَةِ مَرَّ بِهِ فَقَالَ يَا رَبِّ أَرِنِي ثَوَابَ عَبْدِكَ هَذَا فَأَرَاهُ اللَّهُ تَعَالَى ذَلِكَ فَاسْتَقَلَّهُ الْمَلَكُ فَأَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَيْهِ أَنِ اصْحَبْهُ فَأَتَاهُ الْمَلَكُ فِي صُورَةِ إِنْسِيٍّ فَقَالَ لَهُ مَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا رَجُلٌ عَابِدٌ بَلَغَنِي مَكَانُكَ وَ عِبَادَتُكَ فِي هَذَا الْمَكَانِ فَأَتَيْتُكَ لِأَعْبُدَ اللَّهَ مَعَكَ فَكَانَ مَعَهُ يَوْمَهُ ذَلِكَ فَلَمَّا أَصْبَحَ قَالَ لَهُ الْمَلَكُ إِنَّ مَكَانَكَ لَنَزِهٌ وَ مَا يَصْلُحُ إِلَّا لِلْعِبَادَةِ فَقَالَ لَهُ الْعَابِدُ إِنَّ لِمَكَانِنَا هَذَا عَيْباً فَقَالَ لَهُ وَ مَا هُوَ قَالَ لَيْسَ لِرَبِّنَا بَهِيمَةٌ فَلَوْ كَانَ لَهُ حِمَارٌ رَعَيْنَاهُ فِي هَذَا الْمَوْضِعِ فَإِنَّ هَذَا الْحَشِيشَ يَضِيعُ فَقَالَ لَهُ ذَلِكَ الْمَلَكُ وَ مَا لِرَبِّكَ حِمَارٌ فَقَالَ لَوْ كَانَ لَهُ حِمَارٌ مَا كَانَ يَضِيعُ مِثْلُ هَذَا الْحَشِيشِ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى الْمَلَكِ إِنَّمَا أُثِيبُهُ عَلَى قَدْرِ عَقْلِهِ.

مرحوم حاج شیخ غلامرضا همیشه این را می خواندند و می گفتند که مرحوم حاج شیخ این حدیث را می خواندند و می فرمودند: البته اون عابد نمی دانست که خدا تا دلت بخواهد خر دارد.

مرحوم حاج شیخ غلامرضا نقل می کردند که خدا کند انسان خر نشود. چرا؟ جون اگر بشود، جوهره خریت در وجودش قرار می گیرد و وقتی آن جوهر را به کوه بزنی، هزاران خر از او به وجود می آید.

=-=
روایت دیگر
ملکی از خدا خواست خدایا می خواهم وسعت بهشت تو را ببینم.
جواب آمد از اینجایی که هستی که شروع کن به رفتن.
سی هزار سال رفت.
خسته شد و ماند.
عرض کرد خدایا من خیلی چیزها دیدم در این سی هزار سال، هنوز دلم خسته نشده است .
خطاب آمد باز به تو همان نیرویی که داشتی را دادم
مجددا سی هزار سال رفت.
و خسته شد و کنار درختی نشست.
در این حال بود که درخواست تجدید قوا کند.
ناگهان صدایی آمد دید یک قصری هست که یک حوریه ای بالای آن هست.
حوریه به او گفت: ای ملک کجا می خواهی بروی.
گفتم می خواهم بروم وسعت بهشت خدا را ببینم.
گفت: از اولی که راه افتادی، ابتدای ملک من بود، الان تازه رسیدی به وسط ملک من.
تعجب کرد.
گفت تو حوریه کی هستی؟
گفت: من یکی از حوریه های سلمان محمدی هستم.
یک حوری سلمان این وسعت.
این قضیه و روایت قبلی را حاج شیخ غلامرضا می گفتند.
در آن جلسه که این را گفتند، ذهن من رفت به این سمت که عقل آن عابد و عقل جناب سلمان چه قدر تفاوت دارد.
چرا بهشتش این قدر عظمت دارد.
پیامبر فرمود: بحر لا ینزح. سلمان.
پس این بهشتی هم که هست مال سلمان، مال جوهره وجودی مومن است. که وقتی خداوند می خواهد آن جوهره را به مومن بدهد، آن را جور و واجور قرار می دهد و احسن آن را به مومن می دهد.

و الحمدلله رب العالمین
وصلی الله علی سیدنا محمد و اله الطاهرین