بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر-بحث تعدد قراءات-سال ۹۳

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

این جلسه سه‌شنبه اول مهر ۹۳ بوده است.

تقریر سابق آقای شریف در ذیل صفحه است

توضیح و تقریر جلسات مهر از آقای سوزنچی:
http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=269.0
سلام علیکم
به پیوست فایلهای جلسات تفسیر از ابتدای مهر تقدیم می شود. موضوع بحث ادامه مباحث مربوط به تحریف و اختلاف قرائات است.


مباحث مطرح شده در جلسه سه شنبه 1 مهر:
- وجود روایات با مضامین مشترک در منابع سنی و شیعه و ترفند نسبت دادن تحریف به شیعه با همان روایات
- ضرورت جمع سه مطلب: نزول قرآن علی حرف واحد، نزول علی سبعه احرف، روایاتی که ظاهرش دال بر اضافه و نقصان در قرآن است.
- طرح یک سوال: اگر سبعه احرف هفت قرائتی است که ابن مجاهد تنظیم کرده، هر قرائت که دو راوی دارد، آیا یکی دروغ می گفته؟ یا قاری دو جور روایت می کرده؟
- سوال دیگر: چگونه است که حفص اگر در سند روایات قرار بگیرد ضعیف است اما در روایت قرآن قویترین قول دانسته شده است؟
- سخن شهید ثانی درباره تواتر تمام جهارده روایت.
- قاری و مقری
- اشاره به روایت له نجوم و علی نجومه نجوم درباره حقیقت قرآن. و کاربردهای کلمه نجم در قرآن
مرور سریع بر روایتی که حضرت علی (ع) برای اکابر اصحاب نوشته بودند (بحار ج30 ص37)


مباحث مطرح شده در جلسه 2 مهر:
- استدلال سید نعمت الله جزائری درباره انکار تواتر و ثمره آن در اثبات اینکه تمام اختلافات قرائات سبع متواتر نیست.
بحثی درباره شخصیت ابن مسعود و اعتبار وی..
بیان شش احتمال درباره معنای حرف در روایت سبعه احرف


مباحث مطرح شده در جلسه شنبه 5 مهر:
-سخن ابن ندیم درباره ابن مجاهد و ابن شنبوس
- نقل سخن اعمش در کتاب ابن مجاهد: اهل کوفه قبلا عموما با قرائت ابن مسعود مانوس بودند و با قرائت زید بن ثابت (مصحف عثمانی) بیگانه؛ اما الان (بعد از حدود20-30 سال) بالعکس شده است.
- بحثی درباره شخصیت ابن مسعود و تغییر موضع وی در زمان عثمان.
- اشاره محددی به روایت علی نجومه نجوم.

مباحث مطرح شده در جلسه 6 مهر:
-روایت لایهاج القرآن (کسی حق تصرف در مصحف فعلی ندارد)
- اشاره مجدد به حکایت اعمش و نقش حجاج در این تغییرات (حجاج هرکس به قرائت ابن مسعود قرآن می خواند می کشت.)
- روایت صحیح بخاری که: هلاک امت به دست  این حی از قریش است.
- روایت ابوهریره که من دو دسته روایت دارم و یکی را نقل نمی کنم و نمونه ای از این روایات که فقط برای خواص نقل کرده درباره ثواب روزه 18 ذی الحجه و نزول آیات اکمال دین و بلغ ما انزل و حکایت غدیر در این روز توسط وی.
- شاهد مهم برای بحث حاضر: چگونگی بقای فتوای ابوحنیفه که مستندش مصحف ابن مسعود است.

مباحث مطرح شده در جلسه 7 مهر 93:
- ابن مجاهد فرهنگ سازی ای کرد که معنای «شاذ» را عوض کرد. قبلا هرکس مخالف مصحف عثمانی بود شاذ محسوب می شد، بعد از او هرکس مخالف قراء سبعه مورد نظر وی قرائت می کرد (ولو در راستای مصحف عثمانی) شاذ محسوب شد و اگر کسی مخالف مصحف عثمانی قرائت می کرد متهم به تحریف و ... می شد.
- آیا احرف سبعه در مصحف عثمانی آمده است؟ (ابتدا تذکر به تفکیک این سوال از سوال اینکه آیا چیزی از جوهره قرآن کم شده است؟ که پاسخ این دومی قطعا خیر است؛ اما سه قول برای سوال اول:)
1) بله همان قراء سبع است. قول قطعا نادرست.
2) فقط یک قرائت آمده در این مصحف. قول مرجوح
3) بعضی از احرف سبعه در این مصحف آمده است.
-بحثی مفصل که هر چیزی در مصحف فعلی و قرائات سبع امروزی آمده حتما در لااقل یکی از سبعه احرف موجود بوده است.
-بحثی درباره حقیقت سبعه احرف و اینکه درک آن متوقف است بر درک روایت ان الله تعالی فرد احب الوتر ... فاجری جمیع الاشیاء علی سبعه.
- تحلیلی درباره چرایی اقدامات ابن مجاهد و سابقه این اقدامات در یک قرن قبل نزد اشخاصی همچون اصمعی، و اشاره به کتاب هارون بن موسی در اوایل قرن 3 که سند قرائات شاذ (به معنای آن روز که اوسع از شاذ بعد از ابن مجاهد است) را صحیحا جمع کرد.
- اقدامات حجاج در جمع قرآنهای غیر عثمانی از بلاد عراق.

مباحث مطرح شده در جلسه 8 مهر 93:
- مروری بر مباحث قبل در اینکه اهل سنت چگونه در 1100 سال گذشته معنای اختلاف قرائات را تفسیر خاصی کردند و از آن برای حربه ای در اتهام تحریف به شیعه استفاده می کنند.
- تذکر اینکه تا حقیقت قرآن را نشناسیم بحث از تحزیف یا اختلافا قرائات فهم نمی شود.
- ورود در شرح روایت نجوم و علی نجومه نجوم برای فهم حقیقت قرآن
-لغت نجم
- محتملات مختلف در تفسیر آیه و النجم و الشجر یسجدان
- تعبیر نجوم در دعای سمات  «و بحکمتک التی ... خلقت بها الکواکب و جعلتها نجوما و بروجا و مصابیح و زینه و رجوما»
- توضیح مفردات کوکب، نجم، برج، مصباح و نحوه ترتیب اینها


مباحث مطرح شده در جلسه چهارشنبه 9 مهر 93:
- ادامه شرح عبارت دعای سمات
- بحثی درباره ظلمت و دو تقریر: عدمی بودن ظلمت، از سنخ امکان استعدادی بودن ظلمت و لذا تقدم وجودی آن
- بحث درباره مصابیح (مصباح): سوالی که نیمه تمام ماند: ستاره به چه معنا می تواند مصباح باشد و آیا در عرف هم چنین کاربردی مشاهده می شود؟


روزهای شنبه و یکشنبه (12 و 13 مهر) روزهای عرفه و عید قربان بود و جلسه برگزار نشد.

مباحث مطرح شده در جلسه دوشنبه 14 مهر 93:
در این جلسه توفیق شد که روایت له نجوم و علی نجومه نجوم جمع بندی شود و از معدود جلساتی بود که سوالات مانع امتداد بحث در مسیر معین نشد.؛ اهم نکات:
- اشاره مجدد به نسبت کوکب و نجم و بروج و مصباح و زینۀ و رجوم؛ و اینکه احتمالا این تعابیر به نحو طولی بر همدیگر مترتبند (کوکب اگر ابزار هدایت شود نجم است، مجموعه ای از نجوم، با کارکردی جدید برج می شوند و مجموعه ای از بروج با کارکردی جدید مصباح و هکذا... .
- روایت امام باقر (ع) به جابر جعفی درباره تاویل اعظم «جمعه» و اینکه احتمالا این فقرات دعای سمات هم علاوه بر اشاره به همین کواکب در آسمان، تاویل اعظم دارند.
- اشاره ای به این روایت که از کهکشان راه شیری ابواب آسمان گشوده می شود و معنای این روایت.
- اشاره به روایت تفسیر برهان ذیل آیه وظل ممدود و ماء مسکوب که لیس حیث یذهب الناس ...، و اینکه اگر عرش، علم است پس در تاویل اعظم سماء و نجم هم باید نسبتی با علم پیدا کند خصوصا که در دعای سمات، این فقرات با تعبیر بحکمتک التی شروع شده است.
- جمع مصابیح زینت می شود: زینت یک حالت ثبات دارد و جایی است که تناسب تام بین مدرک و مدرک واقع شود.
- مرتبه بعد از زینت رجوم است. رجم یعنی از جانب کسی که قدرت بر دفع دارد چیزی صادر شود که مانع نزدیک شدن شیطان می گردد. گاه شخص به زینت رسیده، اما شیطانی می آِد و تمام بساط او را هبهم می زند. اما اگر به رجم برسد دیگر قبل از نزدیک شدن شیطان مانعش می شود.
- اشاره به روایت تردد شیاطین در آسمانها و ممنوعیت آنها از آسمان چهارم در زمان عیسی و ممنوعیت کلی آنها در زمان خاتم، و اینکه در این تردد مرز شیطان و ملک مبهم می شد کما اینکه ابلیس در میان ملائکه ای جا گرفته بود که مخاطب به امر به سجود شدند با اینکه کان من الجن.
- سوالی درباره آیه اذا تمنی القی الشیطان فی امنیته و پاسخ ناظر به بی اترباطی این آیه با محل بحث و دروغی که در داستان مربوط به آن شایع شده (عدم استعمال تمنی به معنای تلاوت در لغت عرب)
- جمع بندی روایت علی نجومه نجوم: قرآن کریم به گونه ای است که هر کلمه اش راهی را باز می کند که انسان را به فضای وسیعی وارد می کند که این نجوم برایش برج می شوند و باز به فضای وسیعتری وارد می کند که مصابیح و زینت و رجوم حاصل می شود. یعنی هر نجمی بستری برای نجوم و مجددا هر نجم آن بستری برای نجوم جدید می شود.
سوال: آیا زینت یعنی مقام مخلصین؟ پاسخ: ضرورت توجه به اینکه مخلص چگونه است که شیطان کاری به او ندارد: اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون: وقتی شیطان را دیدی دیگر شیطان نمی تواند شیطنت کند
- اشاره ای به آیه ولقد جعلنا فی السماء بروجا و زیناها للناظرین و اینکه زینت برای ناظر است و در مفهوم ناظر همراهی فکر نهفته است کما اینکه می گوییم فیه نظر.
- توضیح درباره چگونگی ترتب رجوم بر زینه و اینکه احتمالا بعد از رجوم هم باز مراتبی باشد به این شاهد که: ولقد زینا السماء الدنیا بمصابیح و جعلناها رجوما للشیاطین. در این آیه مصابیح و زینت و رجوم ناظر به سماء دنیا شده در حالی که سماوات سبع هست، برزخ و قیامت هست.
- پس وقتی ابوفاخته می گوید قرآن را می توان از حروف مقطعه درآورد یعنی قرآن نظامش نجومی دارد و علی نجومه نجوم ...

با عرض پوزش دیروز فایل جلسه 93/7/14 اشتباها گذاشته شد که امروز (93/7/15) اصلاح شد. فایل مذکور حذف و فایل صحیح جایگزین شد.


مباحث مطرح شده در جلسه سه شنبه 15 مهر 93:
سوالی درباره رابطه آسمانها با هم.
- تبیین اینکه هیات بطلمیوس در مواردی تعارض صریح با قرآن دارد (اینکه کواکب زینۀ سماء الدنیا (پایین ترین سماء، سماء اول) معرفی شده در حالی که در هیئت بطلمیوسی کواکب متعلق به فلک ثوابت است که بالاترین سماء است؛ یا فسادناپذیری کواکب با آیه اذا الکواکب انتثرت)
- سوال: اگر سماوات سبع، آسمانهای ظاهری نیستند، چگونه جعل القمر فیهن نورا درست درمی آید؟
- بحثی درباره تاویل شمس و قمر و اشارات قرآنی به این نکته تاویلی در آیه: و کذلک نری ابراهیم ملکوت السماوات و الارض ... فلما جن علیه الیل رای کوکبا ...
1) تعبیر «کذلک» و سپس «فـ »
2) شروع از لیل و کوکب (قابل مقایسه با دعای سمات بحکمتک التی خلقت بها الظمه و جعلتها لیلا). بقدری رویت کوکب عظیم است که قال هذا ربی.
3) تغییر تعابیر در مورد کوکب (لا احب الافلین)، قمر (لئن لم یهدنی ربی لاکونن من القوم الضالین: حیران می مانم)، شمس (هذا اکبر، فلما افل قال یا قوم انی بریء مما تشرکون)
4) تناسب کذلک نری در اول آیات با یا قوم انی بریء مما تشرکون، که نشان می دهد این شرک اشاره به افق بسیار بالاتری از شرک عادی دارد و ذره ای شرک در ابراهیم (ع) نبوده است زیرا لاینال عهدی الظالمین + ان الشرک لظلم عظیم
(اشاره ای به معذور بودن قدما در فهم خود با توجه به غلبه فهم رایج) اما معذور بودن دلیل بر توقف نمی شود. از اشارات قرآن باید استفاده کرد و جلو رفت. این حقایق رالااقل بعد از مرگ خواهیم دید (جنۀ عرضها السماوات و الارض) حداقل در آنجا منتظر باشیم که شمس و قمر دیگری ببینیم.
اشاره به شبهه کسی که می گفت حشر این همه آدم در کره زمین امکان ندارد: و اذا الارض مدت؛ زمین حشر را نباید در افق همین درک فعلی از زمین طلب کرد.
سوال درباره معنای ظاهری جعل القمر فیهن نورا.
پاسخ: تفسیر باطنی نفی تفسیر ظاهری نیست؛ به همان معنا که سبع طباقا صحیح است به همان معنا هم قمر فیهن صحیح است: معنای ساده و عرفی طباق: توجه به مدارات گوناگون اجرام سماوی، پس هرکدام در یک طبقه است و اتفاقا قمر نزدیکترین به ماست پس درون این طبقات قرار می گیرد.
- نکته: در آسمان هرجا صحبت از آسمان دنیاست اشاره به شمس و قمر نشده است
سوال از روایت فرشته ای که سرش در سماء هفتم و پایش درون ارضین است.
- این روایات نشان می دهند که اگرچه سماوات طباقند اما برای کسانی که در حجابند اینها از هم جدا می نماید وگرنه این عوالم برای هر مدرکی لزوما انعزال از هم ندارند.



مباحث مطرح شده در جلسه 16 مهر 93
- بحث در معنای ظاهری آیات مربوط به سماء و ارض
- بحث در معنای شهاب در قرآن و رجم شیاطین


مباحث مطرح شده در جلسه شنبه 19 مهر 93:
- ادامه بحث در معنای شهاب در قرآن و رجم شیاطین



مباحث مطرح شده در جلسه یکشنبه 20 مهر 93:
فردا 18 ذی الحجه 1435 است یعنی روز عید غدیر. به همین مناسبت در ابتدای بحث تفسیر از حاج آقا خواسته شد که نکته ای درباره عید غدیر بفرمایند و حاج آقا به این نکته اشاره کردند که حدیث منزلت نسبت بسیار مهمی در فهم و تبیین مساله غدیر دارد که مورد غفلت قرار می گیرد و این دو حدیث به انضمام روایت «ایتونی بکتاب و دوات اکتب لکم شیئا لن تضلوا بعدی ابدا» سه ضلع یک مثلث را تشکیل می دهند که توجه توامان به آنها مساله خلافت و امامت حضرت علی (ع) را برای هر منصفی مثل روز روشن می کند. بعد از این صحبت خواستند وارد ادامه بحث دیروز شوند اما یکی گفت من که چیزی نفهمیدم و توضیح خواست و بحث امروز (20 مهر 1393) به بیان این مطلب گذشت. از آنجا که این بحث ارتباط مستقیمی با بحثهای قبلی نداشت و به خودی خود یک موضوع مستقل و قابل تامل بود فایل آن را در قسمت «موضوعات خاص» با عنوان «نسبت مهم بین حدیث منزلت و حدیث غدیر» قرار دادیم که با کلیک روی همین عبارت عنوان نیز قابل دستیابی است.



مباحث مطرح شده در جلسه سه شنبه 22 مهر 93:
- تعبیر سماء در بسیاری از موارد ظهور در آسمان معنوی دارد، نه آسمان مادی؛ مانند کتب سماوی، و فی السماء رزقکم و ماتوعدن؛ الله یتوفی الانفس ... فیرسل الاخری؛ انزل لکم من الانعام ثمانیه ازواج؛ یدبر الامر من السماء الی الارض ثم یعرج الیه؛ و اوحی فی کل سماء امرها؛ یتنزل الامر بینهن؛
- اشاره ای به کتاب سلمان در ارشاد القلوب و اینکه شیخ صدوق گفته متن کامل آن را با سند کامل در کتاب النبوه آورده ام. و روایت جاثلیق و سوال او از ابوبکر که این الرب ...
- البته روح که علو معنوی دارد ارتباطش با اجزای بدن علی السویه نیست مثلا با چشم تا با پاشنه پا؛ و ممکن است ارتباط ملکوت با کهکشانی ساده تر یا دشوارتر باشد.
- ریختن اشک از چشم هم با ملکوت ارتباط واقعی دارد (در اذن دخول، محصول توجه امام به انسان است)
-در تعبیر اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک، بار ادبی دارد نه بار فلسفی؛ یعنی می خواهد بگوید دشمن اصلی را در همین نزدیک جستجو کن نه در خارج و دور.
- نزع روح مراتب دارد (از جمله در خواب) و نزع کاملش به نزع همه مراتب نباتی و حیوانی و  انسانی است. مثلا روح ارتباطی دارد با سلسله اعصاب: درد یک عصب دندان چقدر اذیت می کند؛ حالا قرار باشد همه اعصاب آدم هنگام مرگ تحریک شود (گویی اصل بر مشقت حاد نزع است مگر خدا عنایت کند) (اشاره به حکایت آسیدعبدالغفار مازندرانی که مرگش را متوجه نشد)
- علو معنوی نیازی به علو مکانی ندارد بلکه با معیت مکانی جمع می شود. روایت حضرت امیر درباره نزع روح طفل در شکم مادر: ام هو ساکن معه فی احشائها
سوال: علت سختی جان کندن برخی بزرگان
پاسخ: 1) موردی بوده برای پاک شدن وی؛ 2) عبارت بین اطوار موتات و عذاب الساعات؛ یعنی ظاهرا بعد از این نزع مرگهای دیگری هم هست.
سوال: روح در شب اول قبر کجاست؟
پاسخ: علو معنوی با معیت مکانی منافات ندارد. اولا برهان بر عدم ارتباط روح با این قبر مادی نداریم بلکه برهان بر ارتباط داریم.  ثانیا روحی که مه جا هست و بدنهای متعدد مثالی می تواند داشته باشد را شخص 80 سال با همین بدن عنصری یکی دانسته و حالا مگر بسادگی می فهمد که این آن نیست؟
- روایت اقعد فی مکانه
- فشار قبر در افق ماده است یا معنا؟
- اگر بفهمیم که آنچه در حال مرگ بر شخص می گذرد چقدر متفاوت است با آنچه ما می بینیم به این سادگی نخواهیم گفت «راحتش کن»


مباحث مطرح شده در جلسه چهارشنبه 23 مهر 93:
- بیان احتمالات مختلف برای معنای حدیث اهل بیتی امان لاهل الارض کما ان النجوم امان لاهل السماء. امان یعنی ایمنی بخش:
1) امان تشریعی- فیزیکی. در مورد اهل بیت ایمنی بخش از ضلالت؛ نجوم برای اهل سماء یعنی اگر کسی در سماء بخواهد حرکت کند شمال و جنوبی در کار نیست و برای جهت یابی نیاز به ستارگان است که گم نشود.
2) امان تشریعی - معنوی. در مورد اهل بیت ایمنی بخش از ضلالت؛ اهل سما یعنی ملائکه . اهل بیت نجوم و ایمن بخش آنها از ضلالت معرفتی آنهایند: سبحنا و سبحت الملائکه
3) امان تکوینی- فیزیکی. در مورد اهل بیت به معنای لولا الحجه لساخت الارض باهلها (که این روایت را تشریعی هم می توان فهمید: یعنی اگر حجت نباشد مردم عمل ثواب نمی کنند و زمین تحمل اینها را نمی کند و همه را نابود خواهد کرد: از سنخ عذابهای بر امم گذشته). در مورد نجوم در سماء: احتمال: همان طور که ما بدنی داریم و زندگی ای؛ سلولها و گلبولهای درون بدن ما یا باکتریهایی که وارد می شوند هم برای خود بدنی دارند و زندگی ای؛ آیا احتمال ندارد همان طور که این گلابول و سلولها از شخص ما غافلند برای  سماء هم بدنی باشد برای اشخاصی که ما از او غافلیم و آنگاه این نجوم همچون سلولهای آنها باشند که اگر نباشند آن بدن متلاشی شود.
4) امان تکوینی - فیزیکی. ستاره ها با جذب و انجذاب بین خود، این یکپارچگی فضا را نگه دارند
- بالاخره رجوم شیاطین چه شد؟
شواهد بود که مقصود این سنگی که در آسمان می سوزد نیست از باب تناسب حکم و موضوع مثلا لایسمعون الی الملا الاعلی و یقذفون من کل جانب
-نکته: نظم سوره انبیاء در این مقاصد محل بحث ما بسیار عالی است.
بحثی درباره قذف: (یقذفون من کل جانب) در سوره انبیا: ما خلقنا السماء و الارض و ما بینهما لاعبین. لو اردنا ان نتخذ لهوا لاتخذناه من لدنا ان کنا فاعلین. بل نقذف بالحق علی الباطل. قرینه جملات قبل نشان می دهد که نقذف بالحق علی الباطل بیان غایت خلقت است.
- شیاطین ابتدا قذف می شوند دحورا و لهم عذاب واصب الا من خطف الخطفه فاتبعه شهاب ثاقب. یعنی علی رغم قذف، خطفه ای رخ می دهد اینجا شهاب می آید
شهاب= یک چیز پرنور و روشن. در لغت: اسب کاملا سیاهی که رگه سفیدی دارد: پهنه آسمان کاملا سیاه، شهاب خط سفیدی در آن است)
در ملا اعلی چه خبر است که اینها یسمعون؟ گعده می کنند؟!!!
در بهشت: لایسمعون فیها لغوا و لا تاثیما. یتنازعون فیها کاسا لا لغو فیها و لا تاثیم
-روایت بصائر الدرجات در سوال از و ظل ممدود و ماء مسکوب ...: انه لیس حیث یذهب الناس. انما هو العالم و ما یخرج منه
با توجه به این تعبیر معنای کل سوره واقعه دیگرگون می شود
الواقعه ال برای عهد است یا جنس؟ اگر جنس باشد معنای کل سوره چه می شود؟



مباحث مطرح شده در جلسه شنبه 26 مهر 93:
عمده بحث امروز درباره روایت بصائر الرجات بود. پایان جلسه قبل حاج آقا فرموده بود که تعبیر «انه لیس حیث یذهب الناس.» نمی خواهد فهم عمومی را تخطئه کند بلکه می خواهد انحصار در آن معنا را نفی کند. کسی بعد از جلسه سوال کرده بود که پس «انما» چه می شود. مگر انما حصر نیست. پاسخ:
انما حداقل دو معنا می تواند داشته باشد که یکی در روایات دیگر هم به کار می آید و یکی خاص این روایت است:
1) اگر کسی مساله جواز استعمال لفظ در اکثر از معنا برایش حل شود، می دانیم که در این حالت با چند معنای مستقل - که همگی اراده شده اند بالاستقلال- سروکار داریم. امام با تعابیری نظیر انما می خواهند ذهن مخاطب را از یک معنای رایج به یک معنای دیگر که بالاستقلال قابل فهم است حرکت دهند. یعنی الان که این معنا را فهمیدی اصرار نداشته باش که جامعی بین این معنا و معنای قبلی پیدا کنی بلکه این معنا بالاستقلال اراده شده است. در واقع حصر نسبی است نه مطلق
2) اشاره به وضعیت نعم بهشتی است که در سوره هل اتی با این تعبیر دوبار آمده است: عینا یشرب بها عباد الله یفجرونها تفجیرا ؛ قواریر من فضه قدروها تقدیرا. یعنی اگرچه ظل ممدود و ماء مسکوب و ... همه واقعی است اما گمان نکن این گونه است که مردم می پندارند که گویی اینها از اقبل موجود بوده و بهشتیان فقط به جوار اینها می روند؛ خیر بلکه حقیقت این نعم همگی برخاسته از ذات انسان مومن (عالم) است انما هو العالم و ما یخرج منه.
سوال: پس جزاء باحسن ما عملوا چه می شود؟ (بهتر از آنچه عمل کرده اند)
پاسخ: اینکه اینها چگونه از وی تجلی کند و خدا چگونه این قوه را در وجود وی تعبیه کند انواع می تواند داشته باشد: با تجلیات عالی یا ضعیف؛ و این آیات می فرماید خداوند آن قوه را در وجود شخص بهشتی چنان تعبیه می کند که بیشترین و عالیترین تجلیات از وی صادر شود. [شاید با روایت المعرفه بذر المشاهده بتوان چنین پاسخ داد که قطعا مشاهده اعلی از معرفت است پس اگر جزای معرفت من مشاهده به من دادند جزای به احسن ماعملوا حاصل شده است؛ در عین حال هر معرفتی حدی از مشاهده را اقتضا می کند و مشاهده و بلکه تمام نعم بهشتی تابع این معرفتی است که در حد بذر در این دنیا کاشته شده است]
- اشاره ای به اینکه بهشت هرکس به اندازه عقل اوست و یادآوری دو روایت: عابدی که بسیار نماز می خواند و فرشته ای دید جایگاه کوچکی در بهشت دارد و خدا فرمود به اندازه عقلش است؛ و روایت فرشته ای که 60 هزار سال در بهشت پرواز کرد و فقط شعاع یکی از قصرهای یکی از حوریهای حضرت سلمان را پیموده بود.
سوال: تکلیف یبدل الله سیئاتهم حسنات چه می شود؟
پاسخ: وقتی مبدا وجودی ای که در او بود عوض شد، آنچه از او صادر می شود نیز تغییر ماهیت خواهد داد.




مباحث مطرح شده در جلسه یکشنبه 27 مهر:
- ادامه بحث از معنای ظاهری ابرار و عباد الله (عرف این دو را یکی می فهمد ولو در دقتهای بالاتر دو مقام قابل استناد است)
- معنای ظاهری برای یفجرونها تفجیرا و یدرونها تقدیر
- اینکه اگر ال الواقعه را ال جنس بگیریم معنا چه می شود:
الواقعه= هر چیزی در موطن خودش که لایمکن تغییرها و از این جهت همانند می شود با الحاقه
نهج البلاغه: قد برزتم لفصل القضاء قد زاحت عنکم الاباطیل واضمحلت عنکم العلل و استحقت بکم الحقائق و صدرت بکم الامور مصادرها
وقعت در این حالت به معنا ثبتت و استقرت می شود نه حدثت همانند تعبیر سقطت الثمر فوقعت علی الارض
اذا الارض مدت و القت ما فیها و تخلت (همه امکان استعدادیش را به فعلیت و بروز رساند) و اذنت لربها و حقت
اذا السماء انشقت و اذنت لربها و حقت
سوال برای جلسه بعد: روی این میزان کنتم ازواج ثلاثه چه می شود؟ کنتم مجموعا یا جمیعاً؟



مباحث مطرح شده در جلسه دوشنبه 28 مهر:
تذکر درباره اینکه معانی باطنیتر را نباید نافی معانی ظاهری دانست و ابتدا باید معنای ظاهری را فهمید
بحث کنتم ازواجا ثلاثه:
1) آیا شش گروه یا سه تا؟
2) اگر ال الواقعه ال جنس شد، کنتم می شود جمیعا (یعنی در همه شما این ازواج وجود دارد)
3) آنگاه بقیه آیات هم با همین ملاحظه باید خوانده شود نه با اصل قرار دادن معنای قبلی (ضرورت فهم مطلب در سیستم اصل موضوعی، تبعیت از اصل موضوع است نه اتکا به اصل موضوع سیستم دیگر)

سوال: برای سفر تبلیغی محرم دوستان توصیه ای بفرمایید
پاسخ: اشاره به اینکه نشان دهید چگونه فرهنگ بنی امیه در فرهنگ امروزین اهل سنت اشراب شده است با شواهد واضحی که هر منصفی را مجاب کند؛ مانند حکایت اینکه در ادوار بعد از بنی امیه هم محدثان همچنان به زیاد زیاد بن ابی سفیان می گفتند تبعا از فرهنگی که بنی امیه تثبیت کرد درباره زیاد و کسی جرات مخالفت با آن را نداشت.



قابل توجه مراجعه کنندگان محترم:
مباحث به علت شروع ایام محرم و مسافرت اغلب دوستان برای تبلیغ تعطیل شد. جلسه بعدی از 17 آبان 93 (14 محرم 1436) آغاز خواهد شد که انشاءالله فایلهای صوتی آن در همان روز در تاپیک جدیدی (فایلهای صوتی آبان 93) قرار داده خواهد شد.


سلام علیکم
الحمدلله به همت دوستان، مشکلی که دربارگذاری سایت پیش آمده بود حل شد و تمام فایلها قابل دانلود است.
با عرض پوزش از مراجعه کنندگان. فایل 93/7/9 دچار مشکل بود که از سایت حذف شد و فایل مناسب باگذاری شد. اکنون فایل مذکور بعد از فایل 93/7/23 قرار گرفته است.




*************
تقریر جدید:















**************
تقریر آقای شریف در انجمن علمی:

http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=272.0
شریف
متن درس تفسیر مهرماه 1393-(تا قبل از محرم)

سه شنبه - 1 مهر 1393 - 27 ذی القعده 1435جلسه 430

کتاب رسم الخط مصحف
غانم خدوری
همون کسی که مچ غفاری را باز کرده است.
در صفحه 607نقل می کند که زمینه ای فراهم شده بود که قرائاتی غیر از قرائات سبع را تدوین کنند.
او می گوید: دوست داشتند او را به خاطر تالیف این کتاب کتک بزنند. (البته کتک هم زدند.)
بعد می گوید: ابن مجاهد می گوید: یگانه عصر خود و شخصیتی بلامنازع بود. و علاوه بر علم و فضل و دیانت و آشنایی با علوم قرآن، حسن ادب و ظرافت خلق و زیرکی هم داشت. این عبارت مال ابن ندیم است.
این عبارات را کنار هم بگذارید، ابن ندیم هم می گوید او زیرک است. مثل تعبیر دیروز که می گفت: عقلش بیشتر است.

یکی آمد به ابن مجاهد گفت: تو خودت مثل نافع هستی، تو خودت در این شان هستی که صاحب قرائت باشی.
گفت: من دیدم همان را که قبلی ها گفته اند، حفظ کنیم، واجب تر است.
=-=-=-
مسئله تواتر سبع، چیزی بود که علما با آن مقابله نمی کردند. این حرفی بود که علما اجماع داشتند واز قرن 12 فرق کرد.
اما آن چیزی که آنها میگفتند فرق داشت.
آنها می گفتند: شما این مصحف را که هفت قرائتش را متواتر می دانید، قبول ندارد. می گویید یک مصحف دیگری هست و چیزهایی دارد که در این مصحف ما نیست.
سید بن طاووس می گویند به اهل سنت: شما ها به ما می گویید که قائل به تحریف هستیم، ولی ببینید خودتان در چه وضعیتی هستید؟ در واقع می خواهد جلوگیری کند از تهمت اهل تسنن.

ما باید ببینیم از چه زمانی علمای اهل سنت می گفتند روافض قائل به تحریف قرآن هستند.
من یکی دو تا پیدا کرده ام.
عصر ابن مجاهد اجماع قوی می شود.
مواردی پیدا کرده ام که قبل از ابن مجاهد هم این اجماع را می گفته اند. اما آنهایی که زیرکی ابن مجاهد را نداشتند و صرفا دنبال کسب علم بودند، این اجماع را رد می کردند.

این خیلی مهم است که بفهمیم از چه زمانی شروع شد.
من عرضم این است که قبل از ابن مجاهد و قبل از قاسم بن سلام، را ببینیم که فضا چه فضایی بوده است.
جواب این است که اصلا فضا، این فضا نبود.

حالا برگردیم شش وجه را مرور کنیم.
در همان زمانها آنهایی که صبغه شان صبغه حدیث بوده و اخباری بوده اند، همراه مجتهدین نمی شده اند.
آنهایی که صبغه محدثی داشته اند، مثل فقها نبودند. لذا سید نعمت الله وقتی می خواهد تواتر را رد کند، می گوید یکی از ادله مهم رد این تواتر این احادیثی است که از اهل بیت هست که این قرآن کم و زیاد شده است.

حالا بعدا ما همه اینها را در یک فضا با هم جمع می کنیم.ببینیم آیا واقعا آن روایات اجماع را کنار می گذارد یا خیر؟

محدثین حمل نمی کردند بر وحی بیانی، اما مجتهدین نه، مثل مرحوم فیض و شیخ صدوق رئیس المجتهدین در عقائد الامامیه می فرماید: اینها وحی است، اما وحی قرآنی نیست، بلکه وحی بیانی است.
لذا این فرمایش شیخ صدوق و ضمیمه اش هم فرمایشات دیگر را آخر کار می توان جمع کرد، به شرطی که عجله نکنیم و واقعیاتش را باآن مرادفاتی که واقعیت نیست، جمع کنیم و به نتیجه برسیم.

سوال
یک عبارتی دارد ابن ابی الحدید که هر هفت قرائت می رسد به امیرالمومنین علیه السلام.
جواب
یکی از نکاتی که در بحث تواتر قرائات هست این است که هفت تا قاری که ابن مجاهد جمع بسته است، از قدیم تا حالا، هر کدامشان دو تا راوی دارند.
ابن جدی در کتابش قشنگ آدرس این را می دهد.
وقتی قرآنها عثمانی شد، برگشت.
هر کدام از این هفت تا قاری، دو تا راوی دارند.
سوال این است که آیا این قاری، با وجود دو راوی، دو جور قرآن را خوانده است یا یه جور خوانده است؟
آیا مثلا الان که قرائت حفص از عاصم است و راوی دیگرش شعبه از عاصم است، آیا شعبه را که کنار گذاشته اید، به خاطر اشتباهش است؟
آیا این حفص که خودتان قرائت قرآن را از او می گیرید، معتبر است؟ در حالیکه خودتان در روایت می گویید ضعیف است.
این یک چالش حسابی است برای فضای قرآن و حدیث اهل سنت.
یکی از راه های عوض کردن فضا این است، که باید حتما رجال اهل سنت را رها کنند و جا بیندازند، و الا دچار مشکل می شوند، چون خیلی ها را آنها ضعیف می دانند.
وقتی رجال را پر رنگ کنیم، آنها به شدت دچار مشکل می شوند.
لذا می خواهند برگردانند و بگویند حفص فقط در قرائت نیست بلکه کلا مشکل ندارد.
خود عثمان طه، هفت یا هشت تا قرآن نوشته است، دو سه تا از آن را به روایت حفص از عاصم نوشته است. بقیه را به قرائت دیگران نوشته است.

پس قبول دارید همه که هر قاری دو تا راوی داشته اند. آیا این یکی از این دو تا راوی اشتباه کرده اند و دروغ گفته اند و در نتیجه قاری اشتباه خوانده است؟
آیا اینها اجتهاد کرده اند یا روایت کرده اند؟
شما می گویید روایت کرده اند.
خب
یعنی باز خود این راوی دو جور گفته است یا قاری بد فهمیده است و یادش رفته است.
اگر یادش رفته باشد و یا اشتباه کرده باشد، مشکل پیش می آید.
این حرفشهید ثانی حرف کمی نیست، می گوید: من یک کتاب دیدم که تمام طبقات متواتر بودند ...
و لذا این موید این می شود که دو تا راوی داشتن قاری، معناش این است که قاری دو تا روایت داشته است و استاد او هم دو تا روایت داشته است تا برسد به رسول خدا.

یکی از کارهایی هست که در مناقب شهر آشوب هست و شما هم از ابن ابی الحدید نقل کردید، فرموده اند: کل قاریان سبعه، یکی از راه هاشان می رسد به امیرالمومنین علیه السلام.
لازمه این حرف این است که بگوییم حضرت هفت تا قرائت داشته اند.
ولی این درست نیست. چون برخی از آنها مثلا در مدینه بوده اند و حضرت در کوفه بوده اند و نمی توانسته اند قرائت را از حضرت بگیرند.

مرحوم ... در مفتاح الکرامه در صفحه 36 می فرمایند: مقام الاول
القراء ... دو جور هستند: صحابیون و تابعیون اخذوا عنهم.
صحابیون دو جور هستند: المقرئون و القارئون.
پس خود صحابی هایی که قرائت داشته اند دو جور هستند.
و المقرئون سبعه، امیرالمومنین، عثمان، ابی، زیدبن ثابت، ابی درداء، ابن مسعود، ابوموسی اشعری.
یعنی کسانی که از خود حضرت رسول شنیده اند.
و اما صحابی که قارئون باشند، سه تا هستند: ابن عباس ، عبدالله بن صائد، ابوهریره.
ابوهریره چرا خودش مقری نبود، چون خیلی همراه حضرت نبود.

البته الان در کتابها هر کس که استاد قرائت باشد را مقری می گویند.
=-=-=
امیرالمومنین علیه السلام، روایت علی بابها، یکی از مواردش در صحیح بخاری است. عمر با کسی دعواش شد. گفت: قرآن را چرا اینطور می خوانی؟ گفت رسول الله اینگونه آموختند
آمدند نزد امیرالمومنین علیه السلام. رفتند نزد رسول خدا صلی الله علیه و اله، حضرت با امیرالمومنین نجوا کردند، بعد امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: اقرووا کما علّمتم.
حالا اینها گفته اند آیا این کلام مال خود امیرالمومنین است یا اینکه حدیث رسول خدا بود؟
این یکی از فضائل علی بن ابیطالب علیه السلام است. که نزاع بین خلیفه دوم و فرد دیگری را در حال مراجعه به رسول خدا، کی حل کرد؟ امیرالمومنین علیه السلام.
-=-=-
شهید اول فرموده اند:
آن سه تای دیگر که از قراء هستند و در کنار قراء سبعه هستند، متواتر است.
شیخ انصاری در کتاب فرائض ج اول می گویند: تقویت کرده بودند که نقل اجماع شهید هم محل اعتناست.
سوال این است: اگر سبعه احرف است، و ده تا قرائت هم متواتر است و هر کدام با دو راوی می شود بیست قرائت؟ چطور می شود نزل القرآن با سبعه احرف؟
جوابش این است: معناش این نیست که وقتی می گویند 20 تا روایت است که همه جایش و در هر کلمه ای 20 جور خوانده باشند. 20 تا روایت است پخش شده در مجموع آیات قرآن.
اما اینکه در یک کلمه 20 جور روایت بیاید، نه اینجور نیست.
سبعه احرف در 20 نقل آمده است.
=-=-
آن شش تا وجه باقی بماند بعدا بر می گردیم الان وقت کم است.
=-=-=
دیروز گفتم قبل از اینکه جوهر قرآن را بحث کنیم برویم سراغ این روایات.
=-=-
در روایت کافی کتاب فضل القرآن
این روایت بسیار کار گشا و کلیدی است.
الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏2 ؛ ص598
2- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّكُمْ فِي دَارِ هُدْنَةٍ «3» وَ أَنْتُمْ عَلَى ظَهْرِ سَفَرٍ وَ السَّيْرُ بِكُمْ سَرِيعٌ وَ قَدْ رَأَيْتُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ يُبْلِيَانِ كُلَّ جَدِيدٍ وَ يُقَرِّبَانِ كُلَّ بَعِيدٍ وَ يَأْتِيَانِ بِكُلِّ مَوْعُودٍ فَأَعِدُّوا الْجَهَازَ «4» لِبُعْدِ الْمَجَازِ-
______________________________
(1) في بعض النسخ [فى‏] و نصب الرجل بالكسر: نصبا: تعب و أنصبه غيره.
(2) الدخان: 56.
(3) الهدنة: السكون و الصلح و الموادعة بين المسلمين و الكفّار و بين كل متحاربين.
(4) في بعض النسخ [فأعدوا الجهاد].

الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 599
قَالَ فَقَامَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا دَارُ الْهُدْنَةِ قَالَ دَارُ بَلَاغٍ وَ انْقِطَاعٍ فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الْفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ‏ فَإِنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ وَ مَاحِلٌ مُصَدَّقٌ‏ «1» وَ مَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ قَادَهُ إِلَى الْجَنَّةِ وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إِلَى النَّارِ وَ هُوَ الدَّلِيلُ يَدُلُّ عَلَى خَيْرِ سَبِيلٍ وَ هُوَ كِتَابٌ فِيهِ تَفْصِيلٌ وَ بَيَانٌ وَ تَحْصِيلٌ وَ هُوَ الْفَصْلُ لَيْسَ بِالْهَزْلِ وَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ فَظَاهِرُهُ حُكْمٌ وَ بَاطِنُهُ عِلْمٌ ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِيقٌ لَهُ نُجُومٌ وَ عَلَى نُجُومِهِ نُجُومٌ‏ «2»

قرآن نجوم دارد و برای نجوم قران هم نجومی هست.
من احتمال می دهم که بعضی ها گفته اند که قرآن نجوم دارد و در هر نجومی هم نجوم دارد.
بعضی ها می گویند که منظور از نجوم، غایت و نهایت است.
ولی این بخاطر این بود که تصور روشنی از نجوم نداشته اند.
کلمه نجوم درروایات و آیات کلید است برای فهم برخی آیات قرآن.
ببینید آیه شریفه را.
در سوره مبارکه واقعه
فلا اقسم بمواقع النجوم
و انه لقسم لو تعلمون عظیم
انه لقرآن کریم.
فی کتاب مکنون
لا یمسه الا المطهرون.
ظهور اظهر و تاویل اعظم این نجوم، این است که باید مناسبتی با این قسم داشته باشد.
باید نجوم یک ربطی با قرآن عظیم و کتاب مکنون داشته باشد.
شاهد دیگر
بسم الله الرحمن الرحیم
والنجم اذا هوی
ما ضل صاحبکم و ما غوی
ستاره غروب می کند چه ربطی دارد به اینکه صاحب شما گمراه نیست و از هوی سخن نمی گوید و از وحی سخن می گوید.
این نجم یک چیزی است از صاحب شما.
له نجوم و علی نجومه نجوم.

باز ببینید.
علامات و بالنجم هم یهتدون.
این حرف شوخی نیست. که اهتداء به نجم.
باز
حضرت فرمودند: (از روایات ناب در دو جای بحار آمده یکی در جلد 30 ص 37
بارها می گویم حیف است این مطلب رسیده است به دست ما. و هیچ از آن نمی فهمیم.

لَا تُحْصَى عَجَائِبُهُ وَ لَا تُبْلَى غَرَائِبُهُ فِيهِ مَصَابِيحُ الْهُدَى وَ مَنَارُ الْحِكْمَةِ وَ دَلِيلٌ عَلَى الْمَعْرِفَةِ لِمَنْ عَرَفَ الصِّفَةَ «3» فَلْيَجْلُ جَالٍ بَصَرَهُ وَ لْيُبْلِغِ الصِّفَةَ نَظَرَهُ يَنْجُ مِنْ عَطَبٍ‏ «4» وَ يَتَخَلَّصْ مِنْ نَشَبٍ‏ «5» فَإِنَّ التَّفَكُّرَ حَيَاةُ قَلْبِ الْبَصِيرِ كَمَا يَمْشِي الْمُسْتَنِيرُ فِي الظُّلُمَاتِ بِالنُّورِ فَعَلَيْكُمْ بِحُسْنِ التَّخَلُّصِ وَ قِلَّةِ التَّرَبُّصِ‏ «6»
________________________________________
كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي (ط - الإسلامية)، 8جلد، دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق.

روایت را ببینید.
بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏30 ؛ ص37
2- وَ رَوَى السَّيِّدُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فِي الْكِتَابِ الْمَذْكُورِ «2»، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ الْكُلَيْنِيِّ مِمَّا رَوَاهُ فِي كِتَابِ الرَّسَائِلِ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ وَ غَيْرِهِمَا، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ، عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عِمْرَانَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ الْوَلِيدِ الصَّيْرَفِيِّ، عَنِ الْمُفَضَّلِ، عَنْ سِنَانِ بْنِ ظَرِيفٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَ: كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ يَكْتُبُ‏ بِهَذِهِ‏ الْخُطْبَةِ إِلَى‏ «3» أَكَابِرِ أَصْحَابِهِ، وَ فِيهَا كَلَامٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏، إِلَى الْمُقَرَّبِينَ فِي الْأَظِلَّةِ، الْمُمْتَحَنِينَ بِالْبَلِيَّةِ، الْمُسَارِعِينَ فِي الطَّاعَةِ، الْمُنْشَئِينَ‏ «4» فِي الْكَرَّةِ،

این پیام حضرت است برای همه شیعیان خود

تَحِيَّةٌ مِنَّا إِلَيْكُمْ، سَلَامٌ عَلَيْكُمْ، أَمَّا بَعْدُ:
فَإِنَّ نُورَ الْبَصِيرَةِ رُوحُ الْحَيَاةِ الَّذِي لَا يَنْفَعُ إِيمَانٌ إِلَّا بِهِ مَعَ اتِّبَاعِ‏ «5» كَلِمَةِ اللَّهِ وَ التَّصْدِيقِ بِهَا، فَالْكَلِمَةُ مِنَ الرُّوحِ، وَ الرُّوحُ مِنَ النُّورِ، وَ النُّورُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏، فَبِأَيْدِيكُمْ سَبَبٌ وَصَلَ إِلَيْكُمْ مِنَّا نِعْمَةٌ «6» مِنَ اللَّهِ لَا تَعْقِلُونَ‏ «7» شُكْرَهَا،
______________________________
(1) ذكره في القاموس 2- 68، و مجمع البحرين 3- 363، و غيرهما.
(2) كشف المحجّة لثمرة المهجة: 189- 193، باختلاف يسير.
(3) في المصدر: إلى بعض ..
(4) المنشرين: نسخة في (ك). و في المصدر: المستيقنين بي الكرّة.
(5) في (ك) نسخة: اتّباعه.
(6) في المصدر: و إتيان نعمة من ..
(7) في كشف المحجّة: لا تغفلون ..

بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏30، ص: 38
خَصَّكُمْ بِهَا وَ اسْتَخْلَصَكُمْ لَهَا وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ‏ «1» إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ أَنْ لَنْ يَحُلَّ عَقْدَهُ أَحَدٌ سِوَاهُ، فَتَسَارَعُوا إِلَى وَفَاءِ الْعَهْدِ «2»، وَ امْكُثُوا «3» فِي طَلَبِ الْفَضْلِ، فَإِنَّ الدُّنْيَا عَرَضٌ حَاضِرٌ يَأْكُلُ مِنْهَا الْبَرُّ وَ الْفَاجِرُ، وَ إِنَّ الْآخِرَةَ وَعْدٌ صَادِقٌ‏ «4» يَقْضِي فِيهَا مَلِكٌ قَادِرٌ، أَلَا وَ إِنَّ الْأَمْرَ كَمَا قَدْ «5» وَقَعَ لِسَبْعٍ بَقِينَ مِنْ صَفَرٍ، تَسِيرُ فِيهَا الْجُنُودُ، يَهْلِكُ‏ «6» فِيهَا الْبَطَلُ الْجَحُودُ، خُيُولُهَا عِرَابٌ، وَ فُرْسَانُهَا حِرَابٌ‏ «7»، وَ نَحْنُ بِذَلِكَ وَاقِفُونَ‏ «8»، وَ لِمَا ذَكَرْنَا مُنْتَظِرُونَ انْتِظَارَ الْمُجْدِبِ الْمَطَرَ لِيَنْبُتَ الْعُشْبُ، وَ يَجْنِي الثَّمَرَ، دَعَانِي إِلَى الْكِتَابِ إِلَيْكُمُ اسْتِنْقَاذُكُمْ مِنَ الْعَمَى، وَ إِرْشَادُكُمْ بَابَ الْهُدَى، فَاسْلُكُوا سَبِيلَ السَّلَامَةِ، فَإِنَّهَا جِمَاعُ الْكَرَامَةِ، اصْطَفَى اللَّهُ مَنْهَجَهُ، وَ بَيَّنَ حُجَجَهُ‏ «9»، وَ أَرَّفَ أُرَفَهُ‏ «10»، وَ وَصَفَهُ وَ حَدَّهُ وَ جَعَلَهُ نَصّاً «11» كَمَا وَصَفَهُ‏ «12»، إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا أُدْخِلَ حُفْرَتَهُ يَأْتِيهِ مَلَكَانِ أَحَدُهُمَا مُنْكَرٌ
______________________________
(1) العنكبوت: 43.
(2) في حاشية (ك) جملة لم يعلّم عليها و لعلّ محلّها هنا و هي: إتيان الواجبات، و فيها نسخة:
الواجبتان، و سيذكرهما المصنّف رحمه اللّه في بيانه.
(3) في (س) و نسخة جاءت في (ك): و اكمشوا. و هي بمعنى شمّروا و جدّوا في الطّلب كما جاء في مجمع البحرين 4- 153.
(4) في (ك) نسخة: معاوق.
قال في مفردات الرّاغب: 353: العائق: الصّارف عمّا يراد من خير، و منه عوائق الدّهر، يقال:
عاقه و عوّقه و اعتاقه، قال: قد يعلم اللّه المعوّقين .. أي المثبّطين الصّارفين عن طريق الخير. و المعنى المناسب للمقام .. أي وعد غير حاضر يصرف النّاس عن الدّنيا.
(5) لا توجد: قد في المصدر.
(6) في (ك): و يهلك.
(7) في المصدر: أحزاب.
( 8) في كشف المحجّة: واثقون، و هي نسخة في (ك).
(9) في (س): حجبه.
(10) في المصدر: و أزف أزفة.
(11) في (ك) نسخة: رصّا.
(12) هنا سقط جاء في المصدر: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم.

بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏30، ص: 39
وَ الْآخَرُ نَكِيرٌ، فَأَوَّلُ مَا يَسْأَلَانِهِ عَنْ رَبِّهِ، وَ عَنْ نَبِيِّهِ، وَ عَنْ وَلِيِّهِ، فَإِنْ أَجَابَ نَجَا وَ إِنْ تَحَيَّرَ عَذَّبَاهُ.
فَقَالَ قَائِلٌ: فَمَا حَالُ مَنْ عَرَفَ رَبَّهُ، وَ عَرَفَ نَبِيَّهُ، وَ لَمْ يَعْرِفْ وَلِيَّهُ؟. فَقَالَ: ذَلِكَ مُذَبْذَبٌ‏ لا إِلى‏ هؤُلاءِ وَ لا إِلى‏ هؤُلاءِ قِيلَ: فَمَنِ الْوَلِيُّ يَا رَسُولَ اللَّهِ (ص)؟. فَقَالَ: وَلِيُّكُمْ فِي هَذَا الزَّمَانِ أَنَا، وَ مِنْ بَعْدِي وَصِيِّي، وَ مِنْ بَعْدِ وَصِيِّي لِكُلِّ زَمَانٍ حُجَجُ اللَّهِ كَيْمَا تَقُولُوا كَمَا قَالَ الضُّلَّالُ قَبْلَكُمْ حَيْثُ‏ «1» فَارَقَهُمْ‏ «2» نَبِيُّهُمْ: رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى‏ «3»، وَ إِنَّمَا كَانَ تَمَامُ ضَلَالَتِهِمْ جَهَالَتَهُمْ بِالْآيَاتِ وَ هُمُ الْأَوْصِيَاءُ «4» فَأَجَابَهُمُ اللَّهُ: قُلْ كُلٌّ مُتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِيِّ وَ مَنِ اهْتَدى‏ «5» وَ إِنَّمَا كَانَ تَرَبُّصَهُمْ أَنْ قَالُوا: نَحْنُ فِي سَعَةٍ عَنْ مَعْرِفَةِ الْأَوْصِيَاءِ حَتَّى يُعْلِنَ إِمَامٌ‏ «6» عِلْمَهُ، فَالْأَوْصِيَاءُ قُوَّامٌ عَلَيْكُمْ‏ «7» بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ، لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ، وَ لَا يَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْكَرَهُمْ وَ أَنْكَرُوهُ، لِأَنَّهُمْ عُرَفَاءُ الْعِبَادِ عَرَّفَهُمُ اللَّهُ إِيَّاهُمْ عِنْدَ أَخْذِ الْمَوَاثِيقِ عَلَيْهِمْ بِالطَّاعَةِ لَهُمْ، فَوَصَفَهُمْ فِي كِتَابِهِ فَقَالَ جَلَّ وَ عَزَّ: وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيماهُمْ‏ «8» وَ هُمُ الشُّهَدَاءُ عَلَى النَّاسِ، وَ النَّبِيُّونَ شُهَدَاءُ لَهُمْ بِأَخْذِهِ‏ «9» لَهُمْ مَوَاثِيقَ الْعِبَادِ بِالطَّاعَةِ، وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ:
فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهِيداً يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ‏
______________________________
(1) في (ك) نسخة: حين، و لا توجد حيث و لا حين في المصدر.
(2) في المصدر: من قبلكم فارقهم.
(3) طه: 134.
(4) في المصدر: و فهم الأوصياء.
(5) طه: 134.
(6) جاءت كلمة: الإمام في المصدر بالألف و اللّام.
(7) في (ك): عليك.
( 8) الأعراف: 46.
(9) نسخة في (ك): بأخذهم.

بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏30، ص: 40
كَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّى بِهِمُ الْأَرْضُ وَ لا يَكْتُمُونَ اللَّهَ حَدِيثاً «1».
وَ كَذَلِكَ‏ «2» أَوْحَى اللَّهُ إِلَى آدَمَ: أَنْ يَا آدَمُ! قَدِ انْقَضَتْ مُدَّتُكَ، وَ قُضِيَتْ نُبُوَّتُكَ، وَ اسْتَكْمَلَتْ أَيَّامُكَ، وَ حَضَرَ أَجَلُكَ، فَخُذِ النُّبُوَّةَ وَ مِيرَاثَ النُّبُوَّةِ وَ اسْمَ اللَّهِ الْأَكْبَرَ فَادْفَعْهُ إِلَى ابْنِكَ: هِبَةِ اللَّهِ، فَإِنِّي لَمْ أَدَعِ الْأَرْضَ بِغَيْرِ عَلَمٍ يُعْرَفُ، فَلَمْ تَزَلِ‏ «3» الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَوْصِيَاءُ يَتَوَارَثُونَ ذَلِكَ حَتَّى انْتَهَى الْأَمْرُ إِلَيَّ، وَ أَنَا أَدْفَعُ ذَلِكَ إِلَى عَلِيٍّ وَصِيِّي، وَ هُوَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى، وَ إِنَّ عَلِيّاً يُورَثُ وُلْدُهُ حَيُّهُمْ عَنْ مَيِّتِهِمْ، فَمَنْ سَرَّهُ أَنْ يَدْخُلَ جَنَّةَ رَبِّهِ فَلْيَتَوَلَّ عَلِيّاً وَ الْأَوْصِيَاءَ مِنْ بَعْدِهِ، وَ لْيُسْلِمْ لِفَضْلِهِمْ، فَإِنَّهُمُ الْهُدَاةُ بَعْدِي، أَعْطَاهُمُ اللَّهُ فَهْمِي وَ عِلْمِي، فَهُمْ عِتْرَتِي مِنْ لَحْمِي وَ دَمِي، أَشْكُو إِلَى اللَّهِ عَدُوَّهُمْ وَ الْمُنْكِرَ لَهُمْ فَضْلَهُمْ، وَ الْقَاطِعَ عَنْهُمْ صِلَتِي، فَنَحْنُ أَهْلَ الْبَيْتِ‏ «4» شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ الرَّحْمَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِكَةِ، وَ مَوْضِعُ الرِّسَالَةِ، فَمَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ (ع) مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا هَلَكَ‏ «5»، وَ مَثَلِ بَابِ حِطَّةٍ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ مَنْ دَخَلَهُ غُفِرَ لَهُ، فَأَيُّمَا «6» رَايَةٍ خَرَجَتْ لَيْسَتْ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَهِيَ الدَّجَّالِيَّةُ، إِنَّ اللَّهَ اخْتَارَ لِدِينِهِ أَقْوَاماً انْتَجَبَهُمْ لِلْقِيَامِ عَلَيْهِ وَ النَّصْرِ لَهُ، طَهَّرَهُمْ بِكَلِمَةِ الْإِسْلَامِ، وَ أَوْحَى إِلَيْهِمْ‏ «7» مُفْتَرَضَ الْقُرْآنِ، وَ الْعَمَلَ بِطَاعَتِهِ فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا، إِنَّ اللَّهَ خَصَّكُمْ بِالْإِسْلَامِ، وَ اسْتَخْلَصَكُمْ لَهُ، وَ ذَلِكَ لِأَنَّهُ أَمْتَعُ‏ «8» سَلَامَةٍ، وَ أَجْمَعُ كَرَامَةٍ، اصْطَفَى اللَّهُ مَنْهَجَهُ،
______________________________
(1) النّساء: 41- 42.
(2) في نسخة جاءت على حاشية (ك): و لذلك.
(3) في المصدر: فلم يزل.
(4) في كشف المحجّة: أهل بيت.
(5) حديث السّفينة سبق، و قد ذكرنا له جملة مصادر، و جاء بألفاظ مختلفة. انظر: الغدير 10- 280 و ما بعدها و غيره.
(6) نسخة في (ك): فإنما.
(7) في (س): إليه.
( 8) في المصدر و نسخة في (ك): أمنع.

بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏30، ص: 41
وَ وَصَفَهُ وَ وَصَفَ أَخْلَاقَهُ، وَ وَصَلَ أَطْنَابَهُ مِنْ ظَاهِرِ عِلْمٍ وَ بَاطِنِ حُكْمٍ‏ «1»، ذِي حَلَاوَةٍ وَ مَرَارَةٍ، فَمَنْ طَهَّرَ «2» بَاطِنَهُ رَأَى عَجَائِبَ مَنَاظِرِهِ فِي مَوَارِدِهِ وَ مَصَادِرِهِ، وَ مَنْ فَطَنَ لِمَا بَطَنَ‏ «3» رَأَى مَكْنُونَ الْفِطَنِ‏ «4» وَ عَجَائِبَ الْأَمْثَالِ وَ السُّنَنِ، فَظَاهِرُهُ أَنِيقٌ‏ «5»، وَ بَاطِنُهُ عَمِيقٌ، وَ لَا تَفْنَى‏ «6» غَرَائِبُهُ، وَ لَا تَنْقَضِي عَجَائِبُهُ، فِيهِ مَفَاتِيحُ الْكَلَامِ، وَ مَصَابِيحُ الظَّلَامِ، لَا يُفْتَحُ الْخَيْرَاتُ إِلَّا بِمَفَاتِحِهِ، وَ لَا تُكْشَفُ الظُّلُمَاتُ إِلَّا بِمَصَابِيحِهِ، فِيهِ تَفْصِيلٌ وَ تَوْصِيلٌ، وَ بَيَانُ الِاسْمَيْنِ الْأَعْلَيْنِ اللَّذَيْنِ جُمِعَا فَاجْتَمَعَا، لَا يَصْلُحَانِ إِلَّا مَعاً، يُسَمَّيَانِ فَيَفْتَرِقَانِ، وَ يُوصَلَانِ فَيَجْتَمِعَانِ، تَمَامُهُمَا فِي تَمَامِ أَحَدِهِمَا، حَوَالَيْهَا «7» نُجُومٌ، وَ عَلَى نُجُومِهَا نُجُومٌ، لِيَحْمِيَ حَمَاهُ، وَ يَرْعَى مَرْعَاهُ، وَ فِي الْقُرْآنِ تِبْيَانُهُ وَ بَيَانُهُ‏ «8» وَ حُدُودُهُ وَ أَرْكَانُهُ، وَ مَوَاضِعُ مَقَادِيرِهِ، وَ وَزْنُ مِيزَانِهِ، مِيزَانِ الْعَدْلِ، وَ حُكْمِ الْفَصْلِ، إِنَّ دُعَاةَ «9» الدِّينِ فَرَّقُوا بَيْنَ الشَّكِّ وَ الْيَقِينِ، وَ جَاءُوا بِالْحَقِّ، بَنَوْا لِلْإِسْلَامِ‏ «10» بُنْيَاناً فَأَسَّسُوا لَهُ أَسَاساً وَ أَرْكَاناً، وَ جَاءُوا عَلَى ذَلِكَ شُهُوداً بِعَلَامَاتٍ وَ أَمَارَاتٍ، فِيهَا كَفْيُ الْمُكَتَفِي، وَ شِفَاءُ الْمُشْتَفِي‏ «11»، يَحْمَوْنَ‏ «12» حَمَاهُ، وَ يَرْعَوْنَ مَرْعَاهُ، وَ يَصُونُونَ مَصُونَهُ، وَ يُفَجِّرُونَ عُيُونَهُ، بِحُبِّ اللَّهِ وَ بِرِّهِ وَ تَعْظِيمِ أَمْرِهِ وَ ذِكْرِهِ بِمَا يُحِبُّ أَنْ يُذْكَرَ بِهِ، يَتَوَاصَلُونَ بِالْوِلَايَةِ، وَ يَتَنَازَعُونَ بِحُسْنِ الرِّعَايَةِ،
______________________________
(1) في المصدر: حلم، و هي نسخة في (ك).
(2) في كشف المحجّة: ظهر.
(3) هنا زيادة في المصدر و هي: لما فطر.
(4) في (ك) نسخة: مكتوم الفتن.
(5) الأنيق: المعجب، كما ذكره في مجمع البحرين 5- 136.
(6) و لا تغني: نسخة جاءت في (ك).
(7) نسخة في (ك): عليهما.
( 8) لا يوجد في المصدر: و بيانه.
(9) في كشف المحجّة: رعاة.
(10) في المصدر: الإسلام.
(11) في المصدر: المستشفي.
(12) في طبعة (ك): يحومون.

بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏30، ص: 42
وَ يَتَسَاقَوْنَ‏ «1» بِكَأْسٍ رَوِيَّةٍ، وَ يَتَلَاقَوْنَ بِحُسْنِ التَّحِيَّةِ، وَ أَخْلَاقٍ سَنِيَّةٍ، قُوَّامٌ عُلَمَاءُ أُمَنَاءُ «2»، لَا يَسُوقُ‏ «3» فِيهِمُ الرِّيبَةُ، وَ لَا تَشْرَعُ‏ «4» فِيهِمُ الْغِيبَةُ، فَمَنِ اسْتَبْطَنَ مِنْ ذَلِكَ شَيْئاً اسْتَبْطَنَ خُلْقاً سَنِيّاً «5»، فَطُوبَى لِذِي قَلْبٍ سَلِيمٍ أَطَاعَ مَنْ يَهْدِيهِ، وَ اجْتَنَبَ مَنْ يُرْدِيهِ، وَ يَدْخُلُ مَدْخَلَ كَرَامَةٍ، وَ يَنَالُ سَبِيلَ سَلَامَةٍ، تَبْصِرَةً لِمَنْ بَصَّرَهُ، وَ طَاعَةً لِمَنْ يَهْدِيهِ‏ «6» إِلَى أَفْضَلِ الدَّلَالَةِ، وَ كَشْفَاً لِغَطَاءِ «7» الْجَهَالَةِ الْمُضِلَّةِ الْمُهْلِكَةِ، وَ مَنْ أَرَادَ بَعْدَ هَذَا فَلْيُظْهِرْ بِالْهُدَى‏ «8» دِينَهُ، فَإِنَّ الْهُدَى لَا تُغْلَقُ أَبْوَابُهُ‏ «9»، وَ قَدْ فُتِحَتْ أَسْبَابُهُ بِبُرْهَانٍ وَ بَيَانٍ، لِامْرِئٍ‏ «10» اسْتَنْصَحَ وَ قَبِلَ نَصِيحَةَ مَنْ نَصَحَ بِخُضُوعٍ وَ حُسْنِ خُشُوعٍ، فَلْيَقْبَلِ امْرُؤٌ بِقَبُولِهَا، وَ لْيَحْذَرْ قَارِعَةً قَبْلَ حُلُولِهَا، وَ السَّلَامُ..
________________________________________
مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)، 111جلد، دار إحياء التراث العربي - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق.

مرحوم مجلسی در ج 53 ص 77 روایتی را به نقل از منتخب البصائر می آورند. در ص 80 می فرمایند:
وَ لَهُمَا نُجُومٌ وَ عَلَى نُجُومِهِمَا نُجُومٌ سِوَاهُمَا تُحْمَى حِمَاهُ وَ تُرْعَى مَرَاعِيهِ وَ فِي الْقُرْآنِ بَيَانُهُ وَ حُدُودُهُ وَ أَرْكَانُهُ وَ مَوَاضِعُ تَقَادِيرِ مَا خُزِنَ بِخَزَائِنِهِ وَ وُزِنَ بِمِيزَانِهِ مِيزَانُ الْعَدْلِ وَ حُكْمُ الْفَصْلِ
و الحمد لله رب العالمین
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین