بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر-بحث تعدد قراءات-سال ۹۳

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای شریف در ذیل صفحه است

آقای سوزنچی:
037-تقریر جلسات مهر از آقای سوزنچی
مباحث مطرح شده در جلسه یکشنبه 20 مهر 93:
فردا 18 ذی الحجه 1435 است یعنی روز عید غدیر. به همین مناسبت در ابتدای بحث تفسیر از حاج آقا خواسته شد که نکته ای درباره عید غدیر بفرمایند و حاج آقا به این نکته اشاره کردند که حدیث منزلت نسبت بسیار مهمی در فهم و تبیین مساله غدیر دارد که مورد غفلت قرار می گیرد و این دو حدیث به انضمام روایت «ایتونی بکتاب و دوات اکتب لکم شیئا لن تضلوا بعدی ابدا» سه ضلع یک مثلث را تشکیل می دهند که توجه توامان به آنها مساله خلافت و امامت حضرت علی (ع) را برای هر منصفی مثل روز روشن می کند. بعد از این صحبت خواستند وارد ادامه بحث دیروز شوند اما یکی گفت من که چیزی نفهمیدم و توضیح خواست و بحث امروز (20 مهر 1393) به بیان این مطلب گذشت. از آنجا که این بحث ارتباط مستقیمی با بحثهای قبلی نداشت و به خودی خود یک موضوع مستقل و قابل تامل بود فایل آن را در قسمت «موضوعات خاص» با عنوان «نسبت مهم بین حدیث منزلت و حدیث غدیر» قرار دادیم که با کلیک روی همین عبارت عنوان نیز قابل دستیابی است.







************
تقریر جدید:















تقریر آقای شریف در انجمن علمی:

http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=272.0
شریف

یک شنبه - 20 مهر 1393 - 17 ذی الحجه 1435جلسه441

در این جلسه استاد معظم، با توجه به فرا رسیدن عیدالله الاکبر عید سعید غدیر، مباحث مهمی را خطاب به افراد حاضر و به ویژه مبلغان و سخنوران و نویسندگان بیان فرمودند.

بسم الله الرحمن الرحیم
غدیر یک پشتوانه واضح دارد.
هرچند پشتوانه اش خیلی روشن بوده و اهل سنت و سقیفه ای ها، آن را درک کرده اند.
اما این پشتوانه اش طوری بوده که به صورت متواتری، اجلاء از تواتر غدیر آمده است.
این پشتوانه را باید جلا داد.
همانطور که خود غدیرتکرار می شود، این پشتوانه بودن هم برای غدیر تکرار می شود.
چطور؟
با ارائه حدیث منزلت
فتح مکه صورت گرفت.
صدای انا فتحنا لک فتحنا، صدای پیشرفت اسلام یکدفعه پیچید و به گوش قیصر روم و رومیان رسید.
اینها واهمه کردند که اگر اینها به ما حمله کنند، چه می شود.
لذا خبر رسید به مدینه که از طرف روم، لشگر حسابی تهیه دیده که اساس اسلام را براندازد.
قبلا هم در جنگ موته، درگیری بود با آنها.
خیلی این خبر مهم است.
یک امپراتوری قوی، با یک جمعیت کمی از مسلمین قرار است بجنگد.
لذا پیامبر خدا فرمودند ما باید برویم. اگر در مدینه بمانیم، همه را نابود می کند.
اگر لشکر او به مدینه برسد، همه نابود می شوند.
این احزاب مکه نیستند با جمعیت 30 هزار نفری. بلکه بیش از این حرفها هستند.
متفق تاریخ شیعه و سنی هست که غزوه تبوک، جیش العسره است.
هر کس در مدینه بود، رفت.
مدینه خالی شد و رفتند و تا تبوک رفتند.
به آنجا رسیدند دیدند که لشکر روم، نیامده (برگشتند یا نیامدند، حرفی نیست) و جنگی در نگرفت.
در این شرایط که روم دارد می آید که اسلام را از ریشه بکند، حضرت به یک کسی - به حساب عادی نگاه کنید - به امیرخودشان که در جنگهای قبلی عجیب بوده است. فتح خیبر، لاعطین الرایۀ ... (که شیعه و سنی نقل کرده اند) و مرحب خیبری را با آن تشکیلات نابود کرده، کسی که در جنگ احزاب عمرو بن عبدود را کشته، در این شرایط، امیرالمومنین علیه السلام را همراه نبرده است و فرمودند در مدینه بمان.
وقتی حضرت به مولا گفتند در مدینه بمان، معروف است بین شیعه و سنی که فرمودند: اتخلفنی بین الصبیان و النساء!
فرمودند: اما ترضی ان تکون منی بمنزلۀ هارون من موسی،
این منزلت در صحیح بخاری و مسلم هست. با اینکه اینها غدیر را نیاوردند.
در این شرایط که شدت نیاز به یک امیر لشکر، و محارب و مقاتلی مثل امیرالمومنین است، حضرت رسول ایشان را در مدینه نگاه داشتند.
حالا سوال این است.
لشکر روم، لشکر عجیبی است.د
در جنگ قبلی سه نفر از سرداران شهید شده بودند، جعفر بن ابیطالب و ...
در این جنگ خود شخص شخیص رسول خدا رفتند در مقابل روم، اما می فرمایند: یا علی تو باید بمانی.
این یعنی چه؟
یعنی اگر من رفتم و شهید شدم، اسلام، رئیس داشته باشد.
عین همین را در خطبه غدیر گفتند
یک سال قبلش گفتند یا علی من دارم می روم و تو باید باشی،ولو با بچه ها و زنان.
یک سال نیم بعدش فرمودند: یوشک ان ... یعنی زمینه فراهم شده است که من باید بروم و حالا من کنت مولا فعلی مولا.
پشتوانه بودن روشن تاریخی است، که حدیث منزلت در کنار حدیث غدیر استفاده نمی شود.
پس این نصب خلافت نیست؟ پس چیست؟
ضمیمه کنید این ضلع سوم مثلث
که در بستر بیماری فرمودند: ایتونی بکتف و دواۀ.
که این را انکار می کنند.
می گویند ابن عباس فقط گفته است.
بابا، ابن عباس را فقط صحیح بخاری گفته است.
ولی در کتب معتبر دیگرانتان گفته اند، که منعها عمر بن الخطاب . جابر بن عبدالله انصاری می گوید.
=-=
در 5 یا 6 جای دیگر از خود عمر نقل شده است. معجم طبرانی از کتب معتبر اهل سنت است و اینها را نقل کرده است.
او از خود عمر نقل می کند که می گوید حضرت فرمودند بیاورید تا بنویسم، فکرهنا اشد الکراهۀ.
فتح الباری و شرح صحیح مسلم نووی از معتبرترین کتب اهل سنت است که می گویند علت اینکه عمر نذاشت من شدۀ فقهه و ...
این سه تا را وقتی با هم ضمیمه کنند و خوب توضیح بدهند، مطلب واضح می شود.
این نکته خیلی مهمی است، پشتوانه قرار دادن حدیث منزلت برای حدیث غدیر.
آیه شریفه هم دارد اخلفنی فی قومی... خود آیه منزلت اخلفنی فی قومی، رسول خدا هم فرمودند: انت منی بمنزلۀ هارون من موسی
=-=-=
الان شواهد وقتی دست به دست هم می دهند، می شوند یقین جازم.
یک نخ، به تنهایی زوری ندارد، اما وقتی تشابک شد، شبکه شبکه شد و تبدیل به تور ماهیگیری شد یک نهنگ را هم به وسیله آن گیر می اندازیم.

ما باید منزلت و غدیر را در یک نظام نحوی در بیاوریم و از تشابک و شواهد استفاده کنیم.
=-=
گاهی همینطوری که انسان حیرت می کند از چشم بندی خدا، حیرت می کند که چطور می شود که بعضی ها بی انصاف باشند.
آخه اگر انصاف بالا باشد، خوب است، اما اگر بی انصاف باشند، خیلی عجیب است و حیرتم از شدت بی انصافی.
یکی از کسانی که هر وقت یادم می آید، حیرتم از بی انصافی ابن تیمیه.
در کجا؟
در جاهایی که می خواهد فضائل امیرالمومنین را انکار کند.
می گوید:
همه رفتند و برگشتند در خیبر.
اما حضرت فرمودند: فردا لاعطین الرایۀ ... یحب الله و رسوله.
این را هر کس می رسد، سریعا تسلیم می شود،
ابن تیمیه می گوید: این چه حرفیه، رجل یحبه الله و رسوله. خدا و پیامبر دوستش می دارند و او نیز خدا و رسول را دوست دارد.
ده تا فضیلت برای علی گفته اند که اختصاصی اش است در حالی که هیچکدام اختصاصی اش نیست، در همه اینها ابوبکر وارد بوده است.
ابوبکر هم خدا و رسول را دوست دارد، و خدا و رسول هم دوستش دارند.
این دوستی خدا و رسول چیز مهمی نیست که شما می گویید لاعطین الرایة.
محمد بن عبدالوهاب هم در کتاب توحید همین حدیث را می آورد، از صحیح بخاری، برای مقصود خودش. می گوید از این روایت اموری استفاده می شود. 22 مورد ذکر می کند.
در 22 می گوید: یستفاد من فضل علی. همین یک کلمه. مضاف و مضاف الیه. هیچ چیزی اضافه نمی کند. اما در 23 می گوید: فضل الصحابه. چرا؟ چون صحابه از شب تا صبح آرزو می کردند که ایکاش این پرچم در اختیار ما قرار بگیرد.
خلاصه
ابن تیمیه هر ده تا مورد را ذکر می کند و می گوید هیچکدام اختصاصی نیست.
بعد می آید حدیث منزلت
می گوید:
ابن حنبل در السنۀ درباره حدیث منزلت می گوید: پرسیدند از احمد بن حنبل راجع به این حدیث پرسیدند. گفت: راجع به علی روایتی آمده که وقتی می شنویم، پوست بر بدن راست می شود، به تعبیر ما مو بر بدن سیخ می شود.
این حرف را امام اهل سنت می گوید.
این حرف او را فطرت هر کسی می گوید.
حالا ببینید ابن تیمیه در این باره چه می گوید
می گوید:
اصلا این حدیث، فضیلتی برای علی نیست. دفع النفس است. فضیلت یعنی بارک الله تو بالایی. اما دفع النفس از ترحم است.
شاهدش چیه؟ می گوید: شما من را خلیفه نساء و صبیان قرار دادید. اما من از فضیلت جهاد محروم شده ام و مجاهد فی سبیل الله نیستم.
لذا رسول الله گفتند: اگر موسی وقتی رفت، هارون را جا گذاشت، نقصی برای هارون بود، برای تو هم نقصی هست.
=-=-=
جواب لفظی این حرف ابن تیمیه چیست؟
هارون از باب اینکه نبی بود و خلیفه بود در قومش ماند.
=-=-
با اینکه پر شده کتابهای آنها، از فضائل صحابه، باز هم می توانیم برسیم به جایی که آنها محکوم شوند.
مشروط به اینکه سند محوری را با موضوع محوری عوض کنیم.
ما سند را کنار نمی گذاریم. در موضوع محوری، سند ارزش خودش را دارد، آن ارزش را باید در کنار وسایل دیگر گذاشت.
در آن طرف تشابک شواهد نیست.
اینجا می گویید: انت منی بمنزلۀ هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی.
از چیزهایی که حاکم تصریح کرده است، لو کان بعدی نبی لکان عمر.
این رو ببینید چقدر نزدیک هم هستند، که الا انه لا نبی بعدی، آن طرف: لو کان بعدی نبی...
موضوع محوری چه می گوید:
می گوید:
راجع به امیرالمومنین چه شواهدی دارد؟
غزوه تبوک. این جمله الا انه لا نبی بعدی، جوش خورده به جنگ و قضیه متواتر. و لذا ماندن مولا در مدینه هم جوش خورده است.
پس یکی از چیزهای موضوع محوری در مسیر این است که در غزوه تبوک، وقتی می خواستند بروند، مولا را جا گذاشتند و این را گفتند.
حالا بگویید کجا گفتند لو کان بعدی نبی لکان عمر. این را کجا گفتند؟ در چه زمانی؟
ما فقط سند را نگاه نکردیم، بلکه زمان و مکان را هم گفته ایم.
این ذکر زمان و مکان، نشان دهنده محکم بودن پایه قضیه است.
اما در لو کان بعدی نبی ... با چه واقعه ای جوش خورده است؟
این را می توان هر قصاصی نقل کند.
اما در موضوع محوری همه اینها ملاحظه می شود.
یعنی یک موضوع برای اینکه از حالتهای مشکوک و مظنون صیقلی بشود، موضوع محوری میشود.
همان کاری که علامه امینی در الغدیر انجام داده اند.
ایشان از ج 2 الغدیر تا آخر الغدیر شعراء الغدیر را ذکر کرده اند.
چرا؟
چون شعر ماندگار است.
لذا دومین یا سومین شاعر درباره غدیر را عمروعاص ذکر می کند.
این یکی از راه هایی درایی بودن غدیر (درایت واقعه) است.
شیخ مفید اشکال کردند به یک عالم سنی، ما تقول فی غدیر؟ گفت: واقعش این است که خلافۀ ابی بکر درایۀ و لکن الغدیر روایۀ.
شیخ مفید اینجا چیزی نگفت. ساکت شد. بعد سوال بعدی که مطرح کرد : ما تقول فی خروج ام المومنین عائشه علی امیرالمومنین؟
گفت: انها تابت.
فرمود: اما خروجها فهی الدرایۀ و اما توبتها فهی الروایۀ.
اینجا بود که آن عالم سنی گفت: انت مفید حقا.
=-=-=
چرا می گوید: غدیر روایت؟ چون سندی نگاه می کند. اما اگر موضوع محوری به آن نگاه کنیم، می شود درایت.
باحثین الان باید روش را عوض کنند و از اول موضوع محوری کار کنند، و منطقش فراهم کنند و ما باید سریعا از این منطق استفاده کنیم.
=-=--=
در صحیح شان آمده است ابی الله و المومنون الا ابابکر.
ابن حذم ظاهرا در الاتقان می گوید: این که حضرت گفتند بیاورید من بنویسم و نشد. بعد می گوید: این که نوشته نشد کانت ردۀ فی نفوسنا... سالها این غصه در دل من بود که چطور شد که حضرت ننوشتند.
بعد می گوید: می خواهیم بدانیم که حضرت چه می خواستند بنویسند.
الحمدلله که رسیدم به یک روایت صحیح که ام المومنین عائشه برای ما توضیح دادند که حضرت چه می خواهد بنویسد.
عائشه می گوید: حضرت حالشان خوب نبود، برادرم عبدالرحمن بن ابی بکر هم بود. به برادرم گفتند: برو یه چیزی بیاور تا برای پدرت چیزی بنویسم، لئلا یتمنی المتمنون...
رفت بیاورد، حضرت فرمودند: نمی خواد، ابی الله و المومنون الا ابابکر.
این اصل حرف.
حالا تحلیل موضوعی کنید.
چند نفر بودند؟
کیا دارند می گویند؟
دو نفر یا یک نفر؟
عبدالرحمن گفت یا نگفت؟
او هم ذی نفع بوده است.
مطلب به این مهمی که الی الان که داریم اختلافش را بین مسلمانان می بینیم، یابی الله و المومنون؟
چطوری بود که خود ابوبکر نگفت: یابی الله و المومنون الا عمر؟
یعنی از نظر تناسب حکم موضوع، خود این موضوع کذبش قوی است. چون مطلب یک کلمه نیست که تعیین خلیفه قبل از خودشان است.
اگر خدا و مومنون یابی است، پس چطور تا آخر بیعت نکردند و چرا خود عمر قبول کرد که فلتۀ است.

و الحمد لله رب العالمین
وصلی الله علی سیدنا محمد و اله الطاهرین