بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر-بحث تعدد قراءات-سال ۹۳

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای شریف در ذیل صفحه است


آقای سوزنچی:
037-تقریر جلسات مهر از آقای سوزنچی
مباحث مطرح شده در جلسه 7 مهر 93:
- ابن مجاهد فرهنگ سازی ای کرد که معنای «شاذ» را عوض کرد. قبلا هرکس مخالف مصحف عثمانی بود شاذ محسوب می شد، بعد از او هرکس مخالف قراء سبعه مورد نظر وی قرائت می کرد (ولو در راستای مصحف عثمانی) شاذ محسوب شد و اگر کسی مخالف مصحف عثمانی قرائت می کرد متهم به تحریف و ... می شد.
- آیا احرف سبعه در مصحف عثمانی آمده است؟ (ابتدا تذکر به تفکیک این سوال از سوال اینکه آیا چیزی از جوهره قرآن کم شده است؟ که پاسخ این دومی قطعا خیر است؛ اما سه قول برای سوال اول:)
1) بله همان قراء سبع است. قول قطعا نادرست.
2) فقط یک قرائت آمده در این مصحف. قول مرجوح
3) بعضی از احرف سبعه در این مصحف آمده است.
-بحثی مفصل که هر چیزی در مصحف فعلی و قرائات سبع امروزی آمده حتما در لااقل یکی از سبعه احرف موجود بوده است.
-بحثی درباره حقیقت سبعه احرف و اینکه درک آن متوقف است بر درک روایت ان الله تعالی فرد احب الوتر ... فاجری جمیع الاشیاء علی سبعه.
- تحلیلی درباره چرایی اقدامات ابن مجاهد و سابقه این اقدامات در یک قرن قبل نزد اشخاصی همچون اصمعی، و اشاره به کتاب هارون بن موسی در اوایل قرن 3 که سند قرائات شاذ (به معنای آن روز که اوسع از شاذ بعد از ابن مجاهد است) را صحیحا جمع کرد.
- اقدامات حجاج در جمع قرآنهای غیر عثمانی از بلاد عراق.




***********
تقریر جدید:















تقریر آقای شریف در انجمن علمی:

http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=272.0
شریف
دوشنبه - 7 مهر 1393 - 4 ذی الحجه 1435جلسه 434
بسم الله الرحمن الرحیم
دو تا نکته را فرمودید که این نکات برای همه نافع است.

اول
در کتاب رسم الخط مصحف گفته بود مسئله مهمی را که ما هم دنبالش هستیم و آن این است :
بعد از اینکه ابن مجاهد قرائات سبع را با آن اغراضی که داشت رسمی کرد، یکی از آثار عجیبی داشت این بود که اصلا اصطلاح قرائت شاذ عوض شد.
قبل از ابن مجاهد می گفتند: قرائت مشهور و شاذ و ...
مشهور یعنی: آنهایی که موافق مصحف عثمانی بود، حتی به قرائت ابن مسعود هم که با این مخالف بود، مشهور می گفتند. چون مشهور بود.
شاذ این بود که اصلا نقلی نداشت. بیرون بود و متخصصین اینها را می دانستند و در اختیار مردم نبود.
مثلا در مصحف ابی طرف میگوید خودم دیدم که به جای و ما بدلوا تبدیلا نوشته بود و ما بدلوا منهم تبدیلا.
ابن مجاهد با آن زرنگی که داشت، کلا این اصطلاح شاذ را برگرداند.
از زمان او به بعد به قرائت شاذ می گویند: قرائتی که موافق این قرائت هستند ولی جزء این هفت تا نیستند.
الان تا بگویند قرائت شاذ است می گویند اگر بیرون از ده قرائت است، خیلی شاذ است.
اگر جزء آن سه تای اضافه بر هفت قرائت است، باز هم شاذ است.
در واقع گفت: مشهور یعنی هفت تا، شاذ هرچه که بیرون آن هفت تا است.

نکته دوم
آیا احرف سبعه در این مصحف عثمان همه آمده یا نه؟

یک بحث دنبالش هستیم که به طور کلی قرآن طوری است که وقتی الواحی در مصاحف شریفه می آید، همه خصوصیاتش را با هم می آورد.

حاج آقا از استادشان آقای سید ابولحسن رفیعی قزوینی نقل می کردند: سلطان وجود هر کجا نزول اجلال کند، تمام لشکر خودش را با خودش می آورد. و لذا یکی از جنود خداوند، حیات است، علم است و لذا نمی شود چیزی جاندار نباشد.

لذا ما می گوییم سلطان قرآن کریم هر کجا نزول اجلال کند، همه قرآن را با خودش می آورد.
لذا من می گویم: به قصد والعصر، می نویسید واو، احکام قرآن را دارد یا ندارد؟ بله دارد.
حالا اسم اعظم در این واو هست یا نیست؟
ما سر در نمی آوریم ولی شیعه کارش این است که در شب قدر، با یک برگ قرآن می گوید: و فیه اسمک الاکبر و درست هم هست.
چه جوری است که در یک حرفی که ما نوشته ایم، کل قرآن هست؟ کیفیتش و توضیحش چگونه است؟
بنابراین، دو تا فضای بحث است.
مصاحف قرآن ولو به عنوان یک واو، قرائات سبعه، به معنای قرائت ملک وحی و اصل وحی را دارد یا ندارد؟
این یک بحث مهم است.

اما اینکه آیا به حساب اینکه ما سر در می آوریم در مصحف زید بن ثابت که الان در دست هاست، سبعه احرف و هفت تا قرائتی که پیامبر خدا فرمودند، در این هست یا نه؟

سه جواب دارد:
همه علمای شیعه می گویند سبعه احرف، یعنی هفت قرائت. و این اشتباه است.
وقتی از این اشتباه رد کردیم دو قول است

یک قول
این است که فقط یک حرف آمده و بقیه اش رفته است.

قول دیگر
محققین فضای قرائات و مطالب قرآن کریم می گویند بعض احرف سبعه آمده نه همه اش.
=-=-
یکی از ایرادهایی که خود اهل سنت در آن گیر هستند برای کارهای عثمان، می گویند: چرا عثمان با این کاری که کرد، مسلمین را از سایر احرف قرآن محروم کرد.
خدای متعال، سبعه احرف را فرستاده برای مسلمانها، پیامبر هم فرمودند که هست. خلیفه می آیند محروم می کند و می گوید حرف واحد.
وقتی خدا فرموده هفت تا، چرا از شش حرف آنها را محروم می کنید.
لذا برای اینکه جواب این را بدهند خیلی تلاش کرده اند.
جواب داده اند که اگر می خواست هفت تاش بماند، نمی شد.
عثمان دید عملا نمی تواند هفت تاش را باقی بماند، لذا گفت: کاری می کنیم بعضی از آن بیاید و بعضی از آن نیاید.
لذا مصحف الان، روی حساب قرائت فعلی، مسلمین می توانند قرائت احرف سبعه را بعضی هاش رو در آن داشته باشند.
=-=-
سوال
این آیه می تواند شاهد باشد
لخسف بنا از آیات قرآن را، در میان هفت قرائت و نیز سه قرائت ضمیمه، که هر کدام دو راوی دارند، همه آنها لخُسف خوانده اند، فقط حفص عن عاصم (مصحف فعلی) گفته است لخَسف.
=
جواب:
این هم شاهد خوبی برای بحث های ما هست.
=--=
ایشان می گویند:
یک آیه شریفه ای را در نظر بگیرید.
مثلا سارعوا در مصحف ما واو ندارد.
اما در تمام قرائات سبعی که واقعیت دارد، واو داشته است. آیا این فرض می شود؟
جواب
نخیر نمی شود.
مقصود از سبعه، سبعه ای است که از هر نقطه ای شروع می کنید، هفت تا باز بشود. نه اینکه یک کلمه را هفت جور بخوانند.
خود جوهره قرآن کریم وقتی می خواهد تدوین کند عالم وجود را همانطوری که نفس الامر می توانید بخشی را غض نظر کنید برای مقص.ودی و این مقصود هم جایی نمی رود، شما ممکنه در تدوین یک مطلبی بخشی را غض نظر کنید.
آیه شریفه می فرماید: قل ما یعبوا ربی لولا دعاوکم...
چرا ذهنتان سراغ دعای مرسوم نمی رود؟
چون دنبالش می خوانید فقد کذبتم ...
در حالیکه وقتی ابتدای آیه را می خوانند، یک منبر حقی می رویدبرای دعا!!! در حالیکه در ادامه اش چیز دیگری می فرماید.
یعنی همان که آقای طباطبایی در ج 2 المیزان گفته اند: معنای آیات اینگونه است که می شود آن را مقطع مقطع کنید و هر کدام معنای خودش را دارد.
مثال می زند: قل الله ثم ذرهم فی خوضهم یلعبون.
قل الله معنای جدید با فضای جدید و لوازم جدید.
قل الله ثم ذرهم نیز یک فضای جدید و لوازم جدید دارد.
باز می گوید: قل الله ثم ذرهم فی ... فضای جدید و لوازم جدید دارد.
=-=-
لذا است که ما می گوییم آیا اختلاف قرآن نقص قرآن است یا هنوز برای قرآن کم است و این مسئله ای است که ما را می رساند به جایی که زانو بزنیم در برابر عظمت او.
=-
سبعه احرف چیه؟ چه جوریه؟ عدد هفت چه کاری ازش می آید. اینها را باید فهمید.
=-=
حضرت به یکی از دوستان فرمودند: چیزی به تو می گویم که اگر جایی خواستی بیان کنی، بفهمند ما که هستیم.
فرمودند: ان الله تعالی فرد احب الوتر و هو سبحانه فرد اصطفی الوتر
الغارات (ط - القديمة) ؛ ج‏1 ؛ ص109

الغارات (ط - القديمة)، ج‏1، ص: 109
قَالَ لَهُ عَلِيٌّ ع قَدْ رَفْرَشَتْ‏ «1» نُزُولُ الْمَلَائِكَةِ بِمِشْفَرَةٍ [عَلَى قَدَرٍ فَرَشْتُ‏] فَإِنْ عَمِيَ‏ «2» عَلَيْكَ شَرْحُهُ فَسَأُعْطِيكَ ظَاهِراً مِنْهُ تَكُونُ أَعْلَمَ أَهْلِ بِلَادِكَ بِمَعْنَى لَيْلَةِ الْقَدْرِ لَيْلَةِ الْقَدْرِ لَيْلَةِ الْقَدْرِ» «3» قَالَ: قَدْ أَنْعَمْتَ عَلَيَّ إِذاً بِنِعْمَةٍ قَالَ لَهُ عَلِيٌّ ع: «إِنَ‏ اللَّهَ‏ فَرْدٌ يُحِبُّ الْوَتْرَ وَ فَرْدٌ اصْطَفَى‏ الْوَتْرَ «4» فَأَجْرَى جَمِيعَ الْأَشْيَاءِ عَلَى سَبْعَةٍ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ: خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَ‏ «5» وَ قَالَ: خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً «6» وَ قَالَ جَهَنَّمُ‏ لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ‏ «7» وَ قَالَ: سَبْعَ سُنْبُلاتٍ‏
______________________________
(1) كذا في الاصلين قال السيّد المحدث رحمه اللّه: فكأن كلمة «رفرشت» محرفة عن رفشت، ففي لسان العرب: الرفش: الدق و الهرش، يقال للذي يجيد أكل الطعام إنّه ليرفش الطعام رفشا و يهرشه هرشا، و رفش لحيته رفشا إذا سرحها» قال:
«و الرفش- اي بالفتح و الضم- و المرشفة ما رفش به و يقال للمجرف الرفش» قال:
«و من المحتمل أن تكون كلمة «المشفرة» محرفة عن المرشفة، و يشبه أن تكون العبارة مثلا من أمثال العرب بهذا الوجه «قد رفشت بمرفشة» و يكون نزول الملائكة من كلام عليّ عليه السلام مدرجا بين جزئيه لكونه محثوثا عنه و موردا للسؤال لكني لم أجده فيما عندي من كتب الأمثال فتدبر» اه، و الذي في نسخة الظاهرية «قال له:
على قدر فرشت نزول الروح بمشفرة» فلعلّ «مشفرة» محرفة عن «شفرة» و هي السكين فيكون المعنى قد بسطت لك قدرا منها و شرحته لك بشفرة كناية عن توضيحه، و يؤيده «فان عمي عليك شرحه» اي التبس «فاعطيك ظاهرا منه» خصوصا و أنّه لا يوجد في الظاهرية كلمة «عليه السلام».
(2) ظ «فإذا عمي».
(3) كذا في الاصلين ثلاث مرّات و في البحار م 20/ 100 مرّة واحدة.
(4) ظ «الفرد».
(5) الطلاق 12 و الآية ساقطة من م.
(6) الملك 3.
(7) الحجر 44.

الغارات (ط - القديمة)، ج‏1، ص: 110
خُضْرٍ وَ أُخَرَ يابِساتٍ‏ «1» وَ قَالَ: سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ‏ «2» وَ قَالَ: حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ‏ «3» وَ قَالَ‏ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ‏ «4» فَأَبْلِغْ حَدِيثِي أَصْحَابَكَ لَعَلَّ اللَّهَ يَكُونُ قَدْ جَعَلَ فِيهِمْ نَجِيباً إِذَا هُوَ سَمِعَ حَدِيثَنَا نَفَرَ «5» قَلْبُهُ إِلَى مَوَدَّتِنَا وَ يَعْلَمُ فَضْلَ عِلْمِنَا وَ مَا نَضْرِبُ مِنَ الْأَمْثَالِ الَّتِي لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ بِفَضْلِنَا قَالَ السَّائِلُ: بَيِّنْهَا فِي أَيِّ لَيْلَةٍ أَقْصِدُهَا؟ قَالَ: «اطْلُبْهَا فِي السَّبْعِ الْأَوَاخِرِ وَ اللَّهِ لَئِنْ عَرَفْتَ آخِرَ السَّبْعَةِ لَقَدْ عَرَفْتَ أَوَّلَهُنَّ وَ لَئِنْ عَرَفْتَ أَوَّلَهُنَّ لَقَدْ أَصَبْتَ لَيْلَةَ الْقَدْرِ» قَالَ: مَا أَفْقَهَ مَا تَقُولُ قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ طَبَعَ عَلَى قُلُوبِ قَوْمٍ فَقَالَ: إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدى‏ فَلَنْ يَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً «6» فَأَمَّا إِذَا أَبَيْتَ وَ أَبَى عَلَيْكَ أَنْ تَفْهَمَ فَانْظُرْ فَإِذَا مَضَتْ لَيْلَةُ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِينَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ فَاطْلُبْهَا فِي أَرْبَعٍ وَ عِشْرِينَ وَ هِيَ لَيْلَةُ السَّابِعِ وَ مَعْرِفَةُ «7» السَّبْعَةِ فَإِنَّ مَنْ فَازَ بِالسَّبْعَةِ كَمَّلَ الدِّينَ كُلَّهُ وَ هُنَّ الرَّحْمَةُ لِلْعِبَادِ وَ الْعَذَابُ عَلَيْهِمْ وَ هُمُ‏ «8» الْأَبْوَابُ الَّتِي قَالَ تَعَالَى-: لِكُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ‏ «9» يَهْلِكُ عِنْدَ كُلِّ بَابٍ جُزْءٌ وَ عِنْدَ الْوَلَايَةِ كُلُّ بَابٍ»
______________________________
(1) يوسف/ 43.
(2) يوسف/ 43.
(3) البقرة/ 261.
(4) الحجر/ 87.
(5) ظ «يفرّ».
(6) الكهف/ 57.
(7) ظ «السابعة بمعرفة».
( 8) «و هم» ساقطة من ظ.
(9) الحجر 44.
________________________________________
ثقفي، ابراهيم بن محمد بن سعيد بن هلال، الغارات أوالإستنفار و الغارات (ط - القديمة)، 2جلد، دار الكتاب الإسلامي - قم، چاپ: اول، 1410 ق.
=-=-=
یک محققی کتاب نوشته است که قبل از ابن مجاهد 44 کتاب پیدا کرده است درباره قرائت های قرآن و تا 25 قاری رسیده اند در این کتابها.
=-=-
ابن مجاهد وحدت لهجه درست نکرد، چون قرائات عشره، همان لهجات مختلف است.
اینکه ما بگوییم ابن مجاهد آمد لهجه ها را تدوین و تدبیر کند، تماما از فضای اهل سنت است. لذا حرف درستی نیست.
=-=-=
یکی دو نکته را دوباره بگویم.
درگیری ابن مجاهد با ابن شنبوذ متواتر تاریخی است.
ابن مجاهد با ابن شنبوذ هر دو بغدادی بودند.
ابن شبنوذ مسافرت در تعلیم قرآن زیاد رفته بود. و همه بلاد رفته بود.
ابن مجاهد کم به سفر رفته بود.
لذا ابن شبنوذ به او ایراد می گرفت که تو اصلا استاد نبودی، و جایی نرفتی و کاری نکردی.
لذا بعدا نزاع بین اینها شد، و باعث شد ابن شنبوذ فلک شد .
درگیری به خاطر کارهای ابن شنبوذ بود که تعدادی را گفتیم قبلا.
نکته دوم اینکه
این کار ابن مجاهد در زمانی بود که فضای حکومتی در اختیار شیعه قرار گرفته بود.
از طرف غرب، مصر و حکومت فاطمیون، و از طرف شرق، آل بویه در ایران.
لذا علمای اهل سنت فهمیدند که کار دارد خراب می شود.
قبلا گفتم که معز الدوله بغداد را در سال 352 عید غدیر، تعطیل رسمی اعلام کرد. عاشورا تعطیل شد. بغداد دست شیعه افتاد.
با این نکات
آیا قبلش هم باز این حرفها بود یا نبود؟
آیا قبل از ابن مجاهد این مسئله اجماع و علماء مطرح بود یا نه؟
بله گرایش بهش بود، اما اینکه اعمال قدرت کنند و مثل ابن شنبوذ را بزنند و زندان کنند، خیر.
شاهد این حرف
نقل شده که در شروع قرن سوم یعنی صد سال قبل از ابن مجاهد، شخصی بود به نام هارون بن موسی، این کتابی نوشت در اینکه قرائات شاذه را سندش را بیاورد.
خیلی کار مهمی بوده است. یعنی سند صحیح بدهد تا قرائات شاذه جا بیفتد
کتابی هست به نام جمال القراء مال قرن 7 است
از اصمعی نقل می کند که: می گوید: این هارون بن موسی آدم خوب و ثقه ای است ولی کاری کرده که قرائات شاذه را سند دار کند. احبّ ان اضربه. من خیلی دوست دارم که مفصل او را کتک بزنم.
اصمعی مال ابتدای قرن سوم است. یعنی 100 سال قبل از ابن مجاهد.
اصمعی کیست؟
خودش از علمای اهل لغت و قرائت است و خیلی مهم است.
امروز برخورد کردم که جد پدر اصمعی، یعنی بابابزرگ پدرش، علی بن اسمع، رفت کنار دست حجاج، حجاج بهش دستور داد در کل عراق، هرچه مصحف مال ابن مسعود بود و غیر از مصحف عثمان بود، همه را خریدند و از بین بردند.
پس معلوم می شود که این نوه هم (اصمعی) راه دوری نرفته است.
گرایش به این معنا بود.
حجاج چه کار کرد؟
دو نفر یا سه یا چهار نفر را مامور کرد که مصاحف عراق را یک دست کنند. هر مصحفی با مصحف عثمان یکی نیست، را به ده درهم بخرند و بعد پول را بدهند به صاحب مصحف و مصحفی که خودشان می خواستند را به او بدهند و مصحف تحویل گرفته شده را از بین ببرند.
حجاج یازده کلمه مصحف عثمان را تغییر داد.
پس این هم یک نکته راجع به اصمعی و حرف او و اینکه جدش کمک کار حجاج بود در از بین بردن مصاحف.
و الحمد لله رب العالمین
وصلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین