بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر-بحث تعدد قراءات-سال ۹۳

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای شریف در ذیل صفحه است

آقای سوزنچی:
037-تقریر جلسات مهر از آقای سوزنچی
مباحث مطرح شده در جلسه 8 مهر 93:
- مروری بر مباحث قبل در اینکه اهل سنت چگونه در 1100 سال گذشته معنای اختلاف قرائات را تفسیر خاصی کردند و از آن برای حربه ای در اتهام تحریف به شیعه استفاده می کنند.
- تذکر اینکه تا حقیقت قرآن را نشناسیم بحث از تحزیف یا اختلافا قرائات فهم نمی شود.
- ورود در شرح روایت نجوم و علی نجومه نجوم برای فهم حقیقت قرآن
-لغت نجم
- محتملات مختلف در تفسیر آیه و النجم و الشجر یسجدان
- تعبیر نجوم در دعای سمات  «و بحکمتک التی ... خلقت بها الکواکب و جعلتها نجوما و بروجا و مصابیح و زینه و رجوما»
- توضیح مفردات کوکب، نجم، برج، مصباح و نحوه ترتیب اینها





********************
تقریر جدید:














****************
تقریر آقای شریف در انجمن علمی:

http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=272.0
شریف
سه شنبه - 8 مهر 1393 - 5 ذی الحجه 1435جلسه435

بسم الله الرحمن الرحیم
سیر بحث ما این طوری شد که یکی از بحثهای تفسیری بسیار خوب، فهم روایت نزل القرآن علی سبعۀ احرف است.
در روایات اهل البیت، دو جور موضع گیری هست.
بعضی روایات سبعۀ احرف را رد کرده اند و گفته اند: حرف واحد بعضی روایات، اثبات کرده اند.
حضرت فرمودند: مرحوم صدوق آورده اند و سندش هم خوب است.
43- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الصَّيْرَفِيِّ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ‏ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ الْأَحَادِيثَ تَخْتَلِفُ عَنْكُمْ قَالَ فَقَالَ إِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ عَلَى سَبْعَةِأَحْرُفٍ‏ وَ أَدْنَى‏ مَا لِلْإِمَامِ أَنْ يُفْتِيَ عَلَى سَبْعَةِ وُجُوهٍ ثُمَّ قَالَ‏ هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ‏ «1».خصال شیخ صدوق الخصال، ج‏2، ص: 358
از طرف دیگرعلمای اهل سنت در دو جهت کار کرده اند یک جهت در خبرویت در اینکه روایاتی که پیش خودشان هست که دلالت دارد بر تعدد مصاحف و قرائات، دلالتی برایش پیدا کنند و جواب های خوب پیدا کنند.
از طرف دیگر، شیعه به مقتضای فرهنگشان به این کار احساس نیاز نداشته اند.
لذاالان چیزی که جمع شده در زمان ما، هر کجا و هر شبکه ای باشد علیه شیعه، یکی از چیزهایی که تکرار می کنند، این است که شیعه قائل به تحریف قرآن است.
قبل از قرن 4 حرفهای بین شیعه و سنی مشترک بوده است.کتابهای روایی و قرائاتشان مشترک، اما بعد از ابن مجاهد، همین منابع مشترک، همین حرفهای واحد، یک شمشیر تیزی شده بر فرق شیعه وبرای آنها شمشمیر نیست،
چون در این هزار و اندی سال فکر کرده اند و جواب برایش یافته اند.اگر یک عبارت در صحیح بخاری بیاید، می پذیرند ولی همان نص در کافی بیاید، قبول ندارند.
ما مقصودمان این است که فضای قبل از قرن 4 را باز کنیم وببینیم که یکی بوده است و حالا یک شمشیر درست کرده اند.
لذا از کارهایی که زمخشری کرده است این است که هرکجا در این هزار و صد سال، حرف کم آورده اند در روایات خودشان، می گویند من الروافض.بعضی ها که آمده اند دیده اند راوی ثقه و غیر متهم است، راویه ثقۀ غیر متهم.خلاصه
این مسیر حرف ما شد.
ولی نکته ای که عرض کردم این بود که ما اگر برویم بحث تحریف قرآن را بررسی کنیم، قبل از اینکه بفهمیم تعریف اهل البیت از قرآن چیست، کار اشتباهی کرده ایم.
اول باید برویم نزد ثقلین ببینیم تعریف آنها از قرآن چیست.اگر ما قبل از این، برویم سراغ بحث تاریخی مصحف و جمع قرآن، اشتباه کرده ایم و نفهمیده ایم که سراغ چه رفته ایم.صحف مکرمه مرفوعۀ مطهره بایدی ...اینگونه آمده است. اول باید ببینیم قرآن چیست.روایتی را که اول همین مباحثه بحث کردیم، تکرار کردیم که حضرت در جواب مقداد فرمودند: وقتی فتنه ها می آید مثل پاره های شب تاریک، علیکم بالقرآن.یکی از چیزهایی که فرمودند در توصیف قرآن، فرمودند: له نجوم و علی نجومه نجوم.یعنی چه له نجوم؟اینجا بود که عرض شد که نجم، سبعۀ احرف درش هست.یعنی چقدر وجوه و حیثیات عالی در کلمه نجم هست.
اول لغت نجم یعنی چه؟ظاهرش یعنی ستاره.چرا به ستاره می گویند نجم؟
به نظر شما این چرایی و سوالی که پرسیدیم ، درست است یا خیر؟
یکی از محتملاتش این است که اصل لغت نجم، یعنی سر برآوردن، اگر مراجعه کردید لغات دیگر دیدید بفرمایید.
مثلا در آیه شریفه می فرماید: و النجم و الشجر یسجدان
خب، نجم ستاره است، چطوری سجده می کند؟ وقتی غروب می شود پایین می شود. ساجد از بالا به پایین می آید، ستاره هم از بالا به پایین می آید.
سوال این است:ستاره از بالا به پایین می آید غروب می کند، چه ربطی به درخت دارد؟ قاعدتا باید با ماه و خورشید مقایسه می شد.وقتی به لغت عرب مراجعه می کنید، می بینید عرب به گیاه می گوید نجم.نجم یعنی گیاه.هر روییدنی که ساقه ندارد را عرب نجم می گوید. صیفی کاری.شجر، یعنی ساقه دار مثل درخت زردآلو.
ببینید چقدر زیبا می شود.نجم به معنای ستاره خوب است.ولی اینگونه زیبا می شود.و النجم و الشجر یسجدان گیاهان و درختان، سجده می کنند چه آنی که شاخه دارد و چه آنکه ندارد.وقتی درخت بار می آورد می خوابد روی زمین.درخت وقتی سنگین می شود می آید روی زمین
این یک معنا
معنای دیگری هست؟
در دو تا آیه شریفه اشاره به این دارد که سایه هر چیزی سجده می کند.و النجم و الشجر اشاره به سجده دارد.سایه درخت یا سایه بوته، برای کسانی که می خواهند از سایه استفاده کنند، خیلی به چشم می آید.یتفیء ظلاله عن الیمین و الشمائل سجدا ...یکی دیگر هم می فرماید:آیه سجده واجب است که و کثیر من الناس ... ظلاله....خود انسان هم وقتی ایستاده است، سایه اش افتاده است. خاضعا لله.سایه همیشه افتاده است.
اماهمین ظلال در توحید صدوق روایت هست در جای دیگر هم هست:کونا ظلین.هر چیزی یک سایه ای دارد.نه اینکه وقتی نور بهش بتابد سایه داشته باشد.حتی اگر در ظلمات جنگل باشد.
آن سایه چه سایه ای است؟یک معنای قشنگ دیگری هم هست که در کتابها گفته اند. یکی از اساتید گفتند: من در آمل نشسته بودم همینطوری مطالعه می کردم، به درخت نگاه می کردم به ذهن خودم آمد فرق انسان و درخت. در تفسیر هم گفته اند.النجم و الشجر یسجدان
سجده چیست؟ فرد بیاید روی زمین.
آیا درخت و مثلا نجم که گیاه است، ریشه آنها سرشان است یا ریشه آنها شاخه هایی است که بالاست؟
ما می گوییم سر درخت، جایی که بالاتر از همه جا
اما اگر فکر منطقی کنیم، سر درخت آن است که در زمین است، یا سر درخت شاخه ای است که در بالاست.اگر بگوییم سر محل تغذیه است، مثل سر انسان، درخت از کجا غذا می گیرد؟ از ریشه معلوم می شود ریشه سر درخت است و پاش بالاست.
جور و واجور می شود تصور کرد.
یک وجهی هم مفسرین برای این آیه گفته اند قشنگ است.و النجم و الشجر یسجدان.
کسی که سرش پایین است در حال سجده است. اینها را گفته اند.
ولی خب همه این وجه ها محمل های قشنگی است. اما محمل واقعیش چیست؟ نمی دانیم. خدا می داند.
مثلا خیلی جالب است در خیلی از روایات دارد که نجم را تعبیر کرده اند به شخص پیامبر خدا.و النجم اذا هوی ما ضل صاحبکم.اینجا گفته اند: نجم پیامبر خدا، اشاره به قبر مطهر حضرت است.یعنی قسم به وجود مبارک حضرت آن وقتی که در مضجع شریفشان قرار می گیرند و می شود حرم.یکی از تاویلاتی است که نجم را حضرت دانسته اند.حالا اگر اینجوری معنا کنیم، و النجم و الشجر را چه جور فرضا باید معنا کنیم؟
النجم یعنی پیامبر، و الشجر، شجره طیبه اهل البیت.پیامبر خدا و شجره طیبه اهل البیت (شجره النبوۀ) سجده می کنند.در عین حال که گیاه ودرخت را می رساند.
بالاترین خصوصیات برای اهل بیت این است که اگر در دار وجود ساجدی باشد، آنها هستند.
البته در روایات دیگر دارد که شمس و قمر را طور دیگری تاویل کرده است.آنها هم حساب و کتاب خودش را دارد.در آن فضا ممکن نیست که النجم را پیامبر خدا بگیریم.
چون هر عاقل می داند که این خلاف واضح فصاحت و گفتار است.
لذا دو فضا هست.
یک فضاالشمس و القمر بحسبان و النجم و الشجر یسجدان یک معنا دارد.در یک فضا هم معنای خودش را دارد.اینها محتملات است.
آنچه که منظور من است این است که معنای لغوی خود را در این آیه خوب نشان می دهد.گیاه نجم است چون ینجم من الارض.در فضایی که النجم را پیامبر می گیریم، الشمس هم همان سنخ پیامبر است نمی توانیم بگوییم کسی است که بحسبان است.فلا اقسم بمواقع النجوم و انه لقسم لو تعلمون عظیم انه لقرآن کریم.
چقدر این مواقع نجوم با اینکه عظیم است با قرآن تناسب دارد.و علامات و بالنجم هم یهتدون.
برگردیم به دعای سمات.
صحبت در این بود که این نجوم و نجم چه می شود.
جمله ای بود در دعای شریف سمات که در خود دعا می گوید این از عجائب است.
و بحکمتک الذی صنعت بها العجائت و خلقت بها الظلمۀ حکمت عنصر اولیه است.به وسیله حکمت عناصر پدید می آید.یکی ظلمت است.یکی نور است.یکی کواکب است.مشارق و مغارب و ...
سوال این بود که کوکب با نجوم چه فرقی دارد که در دعا می فرماید: خلقت بها الکواکب و جعلت لها نجوما؟
این احتمال هست - یک وجهش- اساسا کلمه نجم با آن خصوصیت طلوع و غروب نظر دارد.
خلقت بها الکواکب، ذات و جوهر این چیز می شود کوکب.اما وقتی آن شی در وقت ممکن در زمان مناسب، در مکان مناسب نمود و ظهور و طلوع خاصی داشته باشد، با آن خصوصیات ظهور و بروزش می شود نجم.یعنی در ماده نجم، سر برآوردن و ظهور خوابیده است.وقتی آن کوکب، در زمان خاص و مکان خاص، و برای نشان دادن آن علامت، نقش هدایتگری را پیدا می کند، می شود نجم.پس کوکب هادی در زمان و مکان خاص، می شود نجم.
اگر اینگونه باشد می توان در دعای شریف یک گام برداشت.
خلقت بها الکواکب و جعلت لها نجوما...با هر کوکبی خدا می خواهد نسبت به هر بنده ای در زمانی و مکانی کاری انجام بدهد، این می شود نجم.نجوما و بروجا..و مصابیح و زینۀ و رجوما...آیا بین این ترتیب جاری است یا نه؟یعنی واو عطف مطلق است ولی مانعی ندارد که ترتیبی را برساند باتصالی که بالاتر از فاء باشد.
خب اگر اینجور باشدفرق نجوم با بروج می شود چی؟ و خلقت بها الکواکب و جعلتها نجوما و بروجا..بروج چیست؟
اینجا برج، برج آسمانی است.
جعلنا فی السماء بروجا
و السماء ذات البروج
آسمان بروجش چیست؟
مجموعه ای از ستارگان که وقتی بهش نگاه می کنید صورت جدید و هویت جدید پیدا می کند را برج می گویند.
این دوازده برج که می گویند سال شمسی دارد، دوازده صورت فلکی است که در صورۀ البروج است.
شمس در برج حمل است، در برج عقرب است، در برج ثور است و ...
خب از اینجا می دانیم که برج، یک نجم نیست، اختلاط و مخلوط شدن چند نجم نیست. مجموعه بروج است. مجموعه بروجی است که وقتی با هم هستند، هویتی جدید پیدا می کنند.
مثلا اگر چند تا نخود را جوری بچینیم که شکل جدید بوجود بیاید.حکمت خدای متعال این است:کواکبی آفریده کواکب را بعد از آفرینش نجوم قرار داده با مقاصدی شده اند نجم و بروجا نجوم وقتی تعدادشان زیاد می شود، با هم چیز منظمی پدید می اورند که اسمش برج است. پس برج یک مرحله تکامل یافته تر از نجوم است.هر نجومی بروج نیست.نجوم منفرد منفرد، ماده کار است.مثل فرغونی که آجرها را از آن خالی می کنید، آجرها خانه نیست، با آن آجرها، خانه می سازید.
یک روایت هست ببینید ...
در روایت فرمودند: آسمان پیامبر خدا هستند، ذات البروج ائمه اثنی عشر هستند.ذهنتان را معطوف به جای خاصی نکنید، ما بالاتر از این خواهیم رفت.
فی السماء بروجا یعنی طوری این ستاره ها چیده شده که وقتی ناظر آنها را نگاه می کند، فقط ستاره نمی بیند، یک صورت جدید را می بیند.یعنی تعدادی نجم، با شکل خاص و برای هدف خاص.یعنی خود صورت مثل برج عقرب، کاری ازش می آید که آن ستاره ها ازشون نمی آید.
مرحله بعدی
و مصابیح
مصباح چیست؟
خود چراغ و مشعل است. چراغ خودش نور دارد.
خب آیا اگر ترتیب ملحوظ باشد، مصباح یک چیزی است بعد از بروج یا مصباح همان ستارگان است دوباره برگشته است به اول.
و جعلت نجوما و بروجا و مصابیح و زینۀ و رجوما
این ها همه مقتبس از آیه قرآن است. فقط حفظا نیامده از قرآن در این فراز که دلیلی دارد.به نظر شما ظهور عبارت در این نیست که مصباح مرحله بالاتری از بروج باشد؟ مصابیح همان ستاره هایی است که مثل چراغند؟
به چند عبارت تفننی زینت هستند رجوم هستند مصابیح هستند
آیا به مخاطب نمی فهماند که مرتبه ای است؟اگر مرتبه باشد، مصابیح، مرتبه بعد از بروج است در فضای اینجا.در آیات مصباح به شمس و قمر گفته نشده است.به شمس گفته شده است ضیاء.(67) الملك : 5 وَ لَقَدْ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابيحَ وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّياطينِ وَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذابَ السَّعيراین آیه هم تایید می کند که رجوم بعد از مصباح است.یعنی دعا دارد نکته ای می گوید که در آیاتی هم که زینت آمده است، زینت غیر از مصباح و رجم بودن است.
حالا مصباح چه می تواند باشد در این فرض که بالاتر از بروج باشد؟
نجوم جدا جدا بود مثل آجرهایی که کانه ماده اصلیه بودند و نظم پیدا نکرده بودند.
اما بروج مفرداتی بودند که کنار هم آمدند یک نظمی پیدا کردند که از ترتیب آنها یک صورت ثالثی پدید آمد.اما اگر نظم پیدا کردند و صورت ثالثی پدید آمد، می توانند هدف هدایتگری را انجام بدهند؟
ترتب غایت، لازمه اش این است که چیزهای دیگری هم باشد.باید موانع مفقود باشد و شروط موجود.یکی از شروط برای نظامی که بخواهد به هدف خودش برسد این است که آن حالت فعال بودن برای اثر دادن بالفعل، موجود باشد.
اگر یک مشعلی خاموش باشد، عرب به آن مصباح نمی گوید.در شمس و قمر، ضیاء و نورا گفته شده در قرآن.اما تا جایی که یادم است، به شمس و قمر مصباح گفته نشده است.شمس مصباح نیست. قمر هم مصباح نیست.
سوال ما این ماند که اگر درباره ترتیب بین نجوم و بروج و مصباح، شواهدی له یا علیه اش در آیات پیدا کردید بیاورید.
و الحمد لله رب العالمین.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین