بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر-بحث تعدد قراءات-سال ۹۳

فهرست جلسات مباحثه تفسیر

تقریر سابق آقای شریف در ذیل صفحه است

آقای سوزنچی:
037-تقریر جلسات مهر از آقای سوزنچی
مباحث مطرح شده در جلسه 6 مهر:
-روایت لایهاج القرآن (کسی حق تصرف در مصحف فعلی ندارد)
- اشاره مجدد به حکایت اعمش و نقش حجاج در این تغییرات (حجاج هرکس به قرائت ابن مسعود قرآن می خواند می کشت.)
- روایت صحیح بخاری که: هلاک امت به دست  این حی از قریش است.
- روایت ابوهریره که من دو دسته روایت دارم و یکی را نقل نمی کنم و نمونه ای از این روایات که فقط برای خواص نقل کرده درباره ثواب روزه 18 ذی الحجه و نزول آیات اکمال دین و بلغ ما انزل و حکایت غدیر در این روز توسط وی.
- شاهد مهم برای بحث حاضر: چگونگی بقای فتوای ابوحنیفه که مستندش مصحف ابن مسعود است.




************
تقریر جدید:















تقریر آقای شریف در انجمن علمی:

http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=272.0
شریف
یک شنبه - 6 مهر 1393 - 3 ذی الحجه 1435جلسه 433
روایت ان القرآن لا یحاج الیوم. ...
این روایت یک منبع بیشتر ندارد. منبعش از طریق خاصه نیست، از طریق عامه است. کتاب ابوبکر ابن الانباری است.
کتاب الرد علی من خالف مصحف عثمان. که این کتاب را در رد ابن شنبوذ نوشته است و معاصر همانها بوده است.
چون می خواسته رد کند آنها را، مجبور بوده است که حرفهایی بزند تا آنها را رد کند.
اصل کتاب از بین رفته است.
خوشبختانه یه بخشی از این کتاب را قرطبی در تفسیرش آورده است.
همین بخش، کافی است برای ما.
در همین بخشی که قرطبی آورده است، می گوید کسی که الرد را ابن الانباری علیه او نوشته، در قرائت نمازش می گفت: لقد نصرکم الله ببدر بسیف علی.
امام جماعت سنی در محراب، در بغداد، اینجوری می خوانده است.
همین برای ما کافی است.
این روایت از ابن انباری، مسندا و او سند می آورد از خودش تا امیرالمومنین علیه السلام به اینکه حضرت در محضرشان خوانده شد و طلح منضود، حضرت فرمودند: طلح چیست، طلع است.
عرض کردند: یا امیرالمومنین افلا نفکها من المصحف. حضرت فرمودند: لا. لا یحاج القرآن الیوم...
یعنی نمی شود قرآن را شروع کرد به دست بردن.
این روایت، را در آینده مفصل تر درباره اش صحبت می کنیم.
=-=-
دیروز صحبت شد بر مطلبی که ابن مجاهد در کتاب السبعه فی القرائات آورده است.
عرض شد: ابن مجاهد در اول قرن 4، -323 تقریبا- این کتاب را نوشت. الان هم کتابش موجود است.
خیلی کتاب مهمی است.
چون ابن مجاهد در قرن 4 قرائات سبع را پایه گذاری کرد.
موافق و مخالف دارد در بین خود علماء اهل سنت.
از این کتاب معروف او عبارتی نقل کردیم دیروز از اعمش.
ابن مجاهد گفت: در کوفه قرائت ابن مسعود رایج بود، نه قرائت زید بن ثابت که مصحف عثمان را جمع آوری کرد.
عبارت این بود:
ص 67
عن الاعمش: ادرکت اهل الکوفه و ما قرائت زید فیهم کقرائت عبدالله فیکم ما یقرأ الا رجل او رجلان.
مثل امروز که بین شما کسی قرائت عبدالله را نمی خواند، من که وارد کوفه شدم برعکس بود. رایج، قرائت ابن مسعود بود و مصحف زید رواج پیدا نکرده بود.
چرا ابن مجاهد این را آورده بود؟
می گوید: چون خود ابن مسعود از طرف خلیفه دوم به عنوان معلم قرآن رفت کوفه.
اعمش هم متولد سال 60 یا 61 است.
وقتی آمده کوفه حداقل 17 یا 18 ساله بوده است.
یعنی زمانی که آل زبیر از بین رفته بودند یا نزدیک زوال بودند.
هنوز حجاج و عبدالملک مروان نیامده بودند.
سوالی که می خواستم بگویم این است:
چطور شد که در فاصله عمر اعمش، از کوفه رفتنش تا دوره ای که سخن می گوید، قرائت ابن مسعود از بین رفت و قرائت زید بن ثابت (مصحف عثمان) رایج شد.
تولدش 60 است.
لااقل سال 74 یا 75 آمده کوفه است.
از زمان عثمان که مصحف را ارسال کرده بوده به کوفه، حدود 40 سال گذشته بوده است، اعمش وقتی وارد شده بوده است، هنوز قرائت ابن مسعود رایج بوده است نه مصحفی که عثمان ارسال کرده بود و به قرائت زید بن ثابت بوده است.
در این فاصله 20 یا 30 یا 40 ساله که اعمش در کوفه زندگی کرده است، بعدا وقتی ابن مجاهد از او نقل کرده است، می گوید: الیوم دیگر کسی ابن مسعود قرائت نمی کند الا الرجل او رجلان. اما آن روزگار قرائت ابن مسعود رایج بود.
اعمش اصلش مال ایران است. ولد فی دم باوند قریۀ حوالی ری. ظاهرا همان دماوند باید باشد.
اما همراه پدرش رفت کوفه و ساکن کوفه شد.
ادرکت اهل کوفه و ما قرائت زید فیهم الا کقرائت عبدالله فیکم الیوم، ما یقرأ بها الا الرجل و رجلان.
چه شد که قرائت کوفه یه مرتبه ور افتاد؟
آن چیزی که به ذهنم رسیده است، ذهنم رفت سر کار حجاج.
حجاج در احوالاتش نقل کرده اند یه دق دل عجیبی از ابن مسعود داشت.
حجاج خودش ثقفی بود و از بنی امیه نبود، ولی از کسانی که از خود بنی امیه بیشتر برای بنی امیه کار می کرد، حجاج بود.
ابن مسعود با عثمان در افتاد و مصحفش را نداد.
آبروریزی بود برای خلیفه.
موقع بیماری ابن مسعود، عثمان رفت عیادتش، ولی هر کاری کرد، او راضی نشد و کلمات خیلی تندی جواب عثمان را داد.
لذا حجاج دق دل داشت از ابن مسعود.
وقتی حاکم شد در کوفه، حدود سال 70 بود یا 80. تاریخ دقیقش خاطرم نیست.
اعمش او را درک کرده است.
وقتی وارد کوفه شد به طور کلی قرائت ابن مسعود ور افتاد.
در تاریخ دمشق ابن عساکر، صاحب لسان العرب هم این را خلاصه کرده است به نام مختصر تاریخ دمشق مال ابن منظور.
در ج 12 تاریخ دمشق ص 160 :
حجاج گفت: لا اجد احدا یقرأ علی قرائت ابن ام اب الا ضربتُ عنقه.
دنبالش می گوید:
فذکرت ذلک للاعمش.
می گوید من این را شنیدم، رفتم پیش اعمش و این را گفتم:
اعمش گفت: و انا قد سمعته یقول ذلک. و قلت: و الله لاقرأنها علی ...
حجاج 180 هزار نفر را صبرا کشته است. قتل صبرا: یعنی با اذیت و آزار کشته است.
بقیه ای را که در جنگها کشته است، بماند.
کتابی دیدم برای حکومت بنی امیه، در کارهای المشروع آن، حکایات حجاج را آورده است.
عبدالملک مروان به او گفت: به تو شهر می دهم ولی باید تابع خلیفه باشی.
ذهبی و ابن کثیر، وقتی اینها را نقل می کنند خیلی چیزی نمی گویند.
تا می رسد به ابن مسعود و تعبیرهای عجیبی دارد، اینجا قلم از دست آنها در می رود و یه چیزهایی می گویند.
البدایه ابن کثیر چاپ التراث ج 9 ص 148 همه اینها را کنار هم آورده است:
حجاج گفت: لو ادرکت عبد حذیل گردنش را می زدم.
باز گفت: ان ابن مسعود راس المنافقین.
اینجا از مواردی است که ذهبی و امثال او گفته اند حجاج مقامی را نداشت که به این صحابی جلیل القدر بگوید.
کتابی هست به نام المحن مال تمیمی مغربی مال سال 336 بوده است.
در ص 311 تعبیر خوبی دارد.
از عبیدالله بن عبدالله بن مسعود نقل کرده است:(پسر ابن مسعود)
اشکش جاری شده بود در هنگام نقل
اصل این روایت که چه جوری با ابن مسعود برخورد می کرد در سنن ابن داود هم هست.
می گوید: این ابن مسعود را ببینید، خیالش می کند که قرائتش از ناحیه خدا آمده است، ولی وقتی مصحفش را نگاه می کنید، به یک رجزخوانی شبیه است.
بعد پسر ابن مسعود را خواست و عبارتی عجیب به او گفت:
هل تومن بما ... به آنچه که در مصحف پدرت آمده ایمان داری؟
گفت: اومن بکل ما انزل الله فی کتابه.
برای بار دوم سوال را پرسید؟ باز همین جواب را داد؟
سه بار تکرار کرد و او همین جواب را داد.
حجاج گفت: اگر گفته بودی اومن بما انزل الله فی کتاب ابی، گردنت را می زدم.

بنابراین
یکی از مراحلی که نقش اساسی در تحقیق تاریخی ما دارد، کارهای جناب ملعون حجاج بن یوسف است. مثل آب خوردن می کشت.
نکته ای که هست این است:
آیا ایمان داری به آنچه که در مصحف پدرت است؟
آیا منظورش ایمان بود یا منظورش مسئله خاصی است که در مصحف ابن مسعود هست؟
تا مادامی که زمان خلیفه دوم بود، ابن مسعود مشکل نداشت.
با عثمان درگیر شد و درگیری پیش آمد و مقابل عثمان ایستاد.
و به نقلی که در بحار داشتیم وقت توبه اش رسید و صریحا توبه کرد. که پیامبر فرمودند: من ظلم علیا فی مجلسی هذا کمن انکر نبوتی.
راوی به او گفت: ا سمعت هذا من رسول الله و ولیت الظالمین.
معلوم می شود که در برهه ای که به عثمان درگیر شده بود، حرف می زد و نگفته ها را می گفت.
حالا وقتش بود که جمله ای ابن مسعود بگوید که تا امروز در همه کتابها و سایت های رسمی اهل سنت وجود داشته باشد. که کنا نقرا علی عهد النبی یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک فی ان علیا مولی المومنین و ان لم تفعل فما بلغت رسالته ...
خب
در این فضا که پسر ابن مسعود، از سوی حجاج با آن سوال مواجه می شود، که اگر قبول داشته باشی قرائت پدرت را و تومن، یعنی تومن به مصحف ابیک یا تومن بکل ما انزل الله ،
در نرم افزارها ببینید که بکل ما انزل الله است یا بما انزل الله .
درباره بنی مروان که در بخاری هم هست که هلاک هذه الامه علی یدی اغلمه من قریش. اغلمه یعنی نوجوانها.
قبلش داشت: یهلک هذه الامۀ هذا الحی من قریش. یعنی این گروه از قریش.
کی هستند این گروه از قریش؟ می گویند بنی مروان.
و حال آنکه در همین صحیح بخاری، عمر نقل کرده که از دهان ابوبکر در سقیفه بیرون آمد که گفت: لم یعرف الفضل هذا الحی من القریش. فضیلت مال این گروه از قریش است.
در همین صحیح بخاری هم می گوید: یهلک الناس یا یهلک هذه الامه هذا الحی من قریش.
خیلی جالب است.
آنها می گویند اغلمه یعنی نوجوان ها و زدند به بنی مروان و کسانی که می آمدند مثل یزید و ولید معنا کردند.
در صحیح بخاری هست:
ابوهریره می گوید: من دو جور علم دارم. یه مدلش همین است که گفته ام. یه مدلش را اگر بگویم، کشته می شوم.
جالب اینجاست که علمای آنها در این خصوص بحث کرده اند که چطور است که یک عالم، علمش را نمی گوید و چرا نمی گوید، بعضی ها مثل نووی در شرح صحیح مسلم در این خصوص بحث کرده اند که او برای خواص می گوید و برای همه نمی گوید.
از ابوهریره یه روایت نقل کرده اند که ابن عساکر آورده است:
این روایت از آنهایی است که برای بعضی ها گفته است. و امروز به دست ما رسیده است:
گفته: هجدهم ذی حجه روزش معادل شصت سال روزه است. و این روزی است که آیه نازل شد یا ایها الرسول ... و حضرت گفتند: من کنت مولی ... و نزلت : الیوم اکملت لکم ...
بعد به دنبالش ذهبی مجبور می شود بگوید: من کنت مولی متواتر است. اللهم وال من والاه هم قویۀ الاسناد است. اما اینکه بگوییم روزه اش معادل 60 سال است، والله حضرت نگفته اند. و اینکه این هجدهم ذی حجه نازل شده این آیات، این هم دروغ است. چرا؟ چون در صحیح آمده است که خلیفه دوم گفته است: این آیات در عرفه نازل شده است!!!
=-=
الان نکته پایانی اینکه:
چند بار گفتم:
یکی از شواهد روشنی که خدای متعال عنایت کرده است، اجتهاد در اهل سنت ممنوع است و چهارتا امام دارند که باید یکی از اینها را بپذیری.
حصر اجتهاد سبب تاریخی بوده است برای اینکه فتاوای 4 امام فقه آنها بماند.
الان هم بخواهند حرف بزنند، فتوای آنها را می گویند.
پس، بقای فتوای یک مفتی چیزی است که کاریش نمی شود کرد.
ابوحنیفه چند تا فتوا دارد که الان هم هیچ کاری نمی توانند با آنها کرد.
کسی که قسم خورده است. کفاره اش مرتبه است. آخریش فصیام ثلاثۀ ایام.
الان نظر آنها این است که حتما باید روزه را پی در پی بگیرد.
گفته اند: چرا ابوحنیفه فتوا داده که این باید سی روز را پی در پی بگیرد؟
گفته اند در جواب : که چون در مصحف ابن مسعود آمده است که روزه را باید در این 30 روز پی در پی بگیری!
در کتاب البحر المحیط فی اصول الفقه، ج 2 /ص 222
عبارت این بود که چرا ابوحنیفه فتوا داده:و
و اما قرائت ابن مسعود فقد کانت مشهورۀ فی زمن ابی حنیفه، حتی کان الاعمش یقرا ختما علی مصحف ابن مسعود و ختما علی مصحف زید بن ثابت.
اینها شواهد است.
چطور شد که اعمش می گوید: بعدا قرائت ابن مسعود فراموش شد و آن وقت چطور شد که ابوحنیفه طبق این مصحف ابن مسعود فتوا داده است.
اعمش با ابی حنیفه معاصر بودند و فقط سنش کمتر بود.
ابوحنیفه 70 به دنیا آمده تا 150.
اعمش 60 به دنیا آمده تا 148.
نکته این است که حجاج که می خواست ور بیاندازد، در اطفال و بدنه مردم، حریف شد ولی در خواص و بدنه علما، حریف نشد.
لذا بعدی که اعمش رفت، اصل قرائت مشهور ابن مسعود بین خواص بود و بعد دوباره حرصی داشتند که آن را رایج کنند.
مثل قرائت اعمش: که والله لاقرانها رغم انفک.
اینها نکات خیلی خوبی است که قرائت ابن مسعود رایج بود. حجاج خواست محوش کند ولی نتوانست و تا مدتها قرائتش باقی بود.
ولی چه شد که بعدا مثل حجاج توانستند خورده خورده، کلا قرائت ابن مسعود را از بین ببرند.
الان اگر فتوای ابو حنیفه باقی نبود، ما اصلا خبر نداشتیم که قرائت ابن مسعود وجود داشته است و این سند روشن تاریخی است. که حجاج نتوانست کامل از بین ببرد، و نتوانست آنی که می خواهد بشود.
سه جا هست.
یکی دیگر در آیه شریفه نفقه دادن است.
الان نکات تاریخی که می خواستیم بگوییم تمام شد.
فردا به سراغ بحث نجوم می رویم.
و الحمد لله رب العالمین
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین