بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم
تفسیر، تحریف قرآن جلسه23 تاریخ: 27/02/1393
موضوع: وظیفه مهم درمقابل تهاجمات فرهنگی عامه : تحقیق تطبیقی درمنابع اولیه مشترک و شناخت جوهره قرآن کریم
اصل بحث ما این بود که یک مطالب واضح تاریخی نزد فریقین، شیعه و سنی بوده است؛ و این مطالب واضح که منابعش هم موجود است، متأسفانه در طول تاریخ _که عللش هم مبهم نیست؛ اگر فکرش را کنیم، روشن است._ تا الآن طوری پیش آمده که زمینهی خارجی و میدانی از مثلاً قرن پانزدهم، آن حالت فضای اجتماعی قرن پانزدهم اینجور شده؛ که الآن همین منابعی که کاملاً مشترک است، بلکه بیشتر اهل سنت همینها را دارند؛ با این اشتراک، حدود هزار سال فضاسازی شده است؛ مرتب با آن ظرافتکاریها و ترفندها و فکر پشت فکر، تا الآن که یک شمشیری علیه شیعه شده است. تمام مقالات، کتابها، شبکهها، میگویند که : این شیعهها قائل به تحریف قرآن هستند.
کجا شیعهها قائل به تحریف قرآن هستند؟ شیعیان در یک فضایی کتابهایی راجع به منابع اولیه دارند؛ بحث علمی انجام میدهند، شماها بدترش را دارید. اگر تعبیر بد برای آنها میکنید، خود شما هم دارید؛ اسمش را نمیشود ببریم، چرا؟ چون آنها مرتب فکر کردند، فکر روی فکر؛ هر عالمی هم که آمده، یک کتاب اضافه کرده و یک چیز قلمبهای هم روی آن گذاشته؛ این اجماع را قوی کرده، حالا میگویند که: ببینید، ما همه یک دست هستیم، شما هستید که مخالف هستید!
اصل بحث من این بود که: اولاً قرآن کریم جوهرهاش طوری است که در مصاحفی که برای قرآن کریم است، برای عباد ظهور کرده است؛ و اینطوری نیست که شما هویت قرآن را بیایید منحصر کنید مثلاً در مصحف و این خطی که مثلاً عثمان طه در زمان ما نوشته است. اصلاً اینجور نیست، این اول قدم بود که من چند روزبحثش را کردم. قول ابوفاخته را هم به تفصیل صحبت کردیم که خیال میکنیم قول خیلی خوبی باشد؛ در چه چیزی؟ در فضای تفسیر محکم و متشابه؛ با این تعبیر بلندی که گفت: فواتح سور، یستخرج منها القرآن؛ قرآن را میشود از اینها در بیاوریم. این خیلی تعبیر [بلندی است]؛ ابوفاخته از اصحاب خاص امیرالمؤمنین(صلوات الله علیه) بود؛ چیزی از خودش در این فضا نمیگوید. نه تنها شیعهها، سنیها هم وقتی او را ببینند از حرف او دلگرمند، به اینکه این حرف از نظر فضای تحقیق و معارفی پشتوانه دارد. ولو به حسب ظاهر مرسل است؛ به امیرالمؤمنین نسبت نداده، ولی قولی است که از او نقل کرده است.
خب، پس این اولین قدم بود؛ که اولاً باید ما روایات، آیات و چیزهایی که خود قرآن کریم و اهل البیت(علیهم السلام) …؛ ثقلین خودشان را معرفی کردند، ثقلین قرآن را معرفی کردند، اینها را ما مدام دقت کنیم، برویم و برگردیم تا به آن اصل ذات و جوهره قرآن یک کمی آشنا شویم. اگر اینجا مقداری کم بگذاریم، در بحثهای بعدی هم مرتب کم میآوریم. این را که مدام تکرار کردم، بخاطر این است و باز هم اگر تکرار میکنم ببخشید، چون خیلی مهم است. میبینید که بعداً بحثهایی پیش میآید که آدم حیران میشود! تا دوباره برنگردیم، بگوییم ما …؛ با در نظر گرفتن آن چیزهایی که روز اول گفتیم، میبینیم که تحیّر برطرف میشود. ولی اگر این را در نظر نگیریم، مدام حیران میشویم. حالا بعداً خواهید دید؛ حالا تا کی بحث پیش برود را نمیدانم، به جایی بحث میرسد که بحث به حیرت منجر میشود؛ آن حیرت، حیرت نیست؛ حیرتی است که بسیاری از اهل علم و قلم و کتاب را به خودش مبتلا کرده است. بله! ولی خب بعدیها که میآیند …؛ ما و شما نشستیم برای همین دیگر؛ که حرف علما را ببینیم و فکر کنیم؛ آن فضا وقتی فضای علمی سنگین میشود، مدام در اطرافش مطالعه کنیم و با همدیگر مباحثه کنیم، ببینیم که چه وجوهی است که [بر ما] مخفی بوده است؟ و اگر آنها را در نظر بگیریم، این فضا رنگش عوض میشود پدید آمدن قرائات سبعه توسط ابن مجاهدبنابراین این اولین قدم است که حقیقتِ قرآن کریم باید معلوم باشد که چیست.
فضای بعدی، فضای این است که خب، حالا قرآن کریم تاریخ ظهورش، هم نزولاً در 23 سال «احکمت آیاته ثم فصلت»1، «کذلک لنثبت به فؤادک»2؛ «قالوا لولا نزل القرآن جملة واحدة» چرا یکجا نیامده؟ «کذلک لنثبت به فؤادک»؛ خب، این یکجور است که به تفصیل آمدنِ قرآن کریم است؛ و یکی هم بعداً که جمع شده در صحف و چیزهایی از خرما، استخوان، لوح کاغذی، پارچه و در انواع و اقسام چیزها که قرآن نوشته شده است. صحف همین است دیگر، که هر چیز لوح مانندی را بردارند و رویش بنویسند، یک صحیفه میشود. در صحف، اینها جمع شده و جمعش چه مراحلی را طی کرده؟ متفقات تاریخ چیست؟ مختلفاتش چیست؟ میآید و میآید تا سال حدود 290 - 300 ، سال سیصد که شروع قرن چهارم است؛ این منابع همه با همدیگر مشترک و واضح بود. از قرن چهارم، _میدانید که اصلاً شروع حکومت فاطمیین 290 و آن وقتها بود._ آن علمایی هم از اهل سنت که بفهم بودند، سریع متوجه میشدند؛ سریع لوازم کار را میفهمیدند. الآن هم افراد جورواجور هستند، در فضای اجتماعی دیدید که بعضی هستند تا یک خبری میشود، تمام لوازم اجتماعیش را میخوانند. بعضی هم نه، مثل من ده سال هم گذشته باشد هنوز حالیشان نیست که چه شد!؟ کجا ؟ چه لوازمی داشت!؟ مدام دیگران باید به آنها بگویند.
در مباحثه قبلی کسانی که تشریف نداشتید، داشتم عرض میکردم راجع به آن بحثی که در جلسات قبل بود، درباره ابن شنبوذ گفتم؛ یک چیزی را همین دیروز برخورد کردم، که خیلی برای من جالب بود. از یکی از علمای سنی در کتاب دیدم و یادداشت هم کردم، میپرسد که ابن مجاهد با ابن شنبوذ چه فرقی دارند3؟ همه اینها معاصر هم بودند با مرحوم کلینی هم معاصر بودند، در بغداد. بغداد شهری است! و واقعا این تاریخ بغداد خطیب، برای خودش کتابی است! بغداد خیلی با جاهای دیگر فرق میکند و خیلی تفاوت دارد. در بغداد در یک زمان که مرحوم کلینی و اینها بودند در غیبت صغری، اینها هم بودند؛ ابن مجاهد بود، ابن شنبوذ هم بود. ابن مجاهد، _[درآن زمان] قرائات زیاد بودند_ آمد میخش را با زور حکومتی کوبید، هفت تا قرائت کرد؛ گفت قراء سبعه! عشرهاش را هم حتی آن یعقوب را خیلیها ترجیح میدادند، دیگر ابن مجاهد جا انداخت. خیلی بر [علیهش]…، خود سنیها بر علیه ابن مجاهد چقدر حرف زدند، که چرا این کار را کرد؟ چرا قرّاء سبعه؟ لااقل حرفش را تغییر میدادی و قراء خمسه میکردی! که مردم خیالشان نرسد که این قراء سبعه همان احرف سبعه در روایات حضرت است، همه اشتباه میکنند. تا میگویند: «نزل القرآن علی سبعة احرف»، میگویند قرائات سبعه! این اشتباه فاحش است! اصلاً این منظور نیست و این را همه میدانند؛ اما سبب شده که عدهای حسابی اشتباه کنند.
منظور این که ابن مجاهد این کار را کرد و معاصر با ابن شنبوذ و ابوبکر ابن الانباری بود.
آن وقت اینکه میگویم جالب بود، گفتند این ابن شنبوذ با ابن مجاهد فرقشان چیست؟ گفت که ابن مجاهد عقلش بیشتر بود، ابن شنبوذ علمش بیشتر بود. با آن بحثهایی که در جلسه قبلی عرض کردم ببینید که چقدر مناسب است! ابن مجاهد فوری فهمید، لوازم اجتماعی طوری بود که، همانطور که عرض کردم بعد از اینکه ابن شنبوذ را محاکمه کردند، طولی نکشید در سال 352 با فاصله ده سال تقریبا _چقدر میفهمیدند که زمینهاش فراهم شده!_ آمدند بغداد را گرفتند و رسماً عید غدیر در بغداد تعطیلی رسمی و جشن عمومی اعلام کردند. در همهی کتابهای کامل ابن اثیر و البدایه ابن کثیر ببینید؛ سال 352 بود که هم عاشورا عزاداری مفصل [شد؛ و هم] در بغداد _دار الخلافه عباسیون_ که غلبه با سنیها بود، عید غدیر، عید رسمی اعلام شد4. معز الدوله آمد و اعلام کرد. ببینید، چند صباحی قبل از آن 290 - 300 فاطمیین در مصر قدرتشان تشکیل شده بود. در ایران آل بویه پدرشان شروع کرده بود، سه تا پسرش معز الدوله و عضد الدوله و عین الدوله که سه تا برادر بودند؛ معز الدوله به بغداد آمد. اینها همه داشتند قدرت میگرفتند و آمدند چند صباح بعدش بغداد را گرفتند.
او میگوید _خیلی از تعبیرش خوشم آمد_ که ابن مجاهد عقلش بیشتر بود از علمش، اما ابن شنبوذ درس زیادی خوانده بود و استدلال میکرد و میگفت استاد دیدم، علمش خیلی بود؛ اما آن چیزی را که ابن مجاهد میدید، ابن شنبوذ نمیدید. ابن شنبوذ، مثل اساتیدش بود، اساتیدش در نماز قرائت میکردند. از ذهبی برایتان نقل کردم، ذهبی میگوید که «کان الاختلاف قدیما و حدیثا»5؛ قبلاً هم این اختلاف بود! چرا ابن شنبوذ را اینجور محاکمه کردند؟ معلم قرآن بود و احترام داشت! فقط حبسش میکردند و او را میترساندند، چرا او را زدند؟ تا که نفرین کند و دستهای وزیر قطع شود؛ نفرین ابن شنبوذ مستجاب شد! آدرس عباراتش را هم بعداً خواستید عرض میکنم، خودتان هم بگردید سریع پیدا میکنید؛ در تاریخ بغداد و در سیر اعلام النبلاء و در کتب تاریخ مثل طبقات قراء ذهبی در همه اینها مفصل است6.
ابن شنبوذ علمش بیشتر بود؛ او خیال میکرد که حالا هم همان دورهی قبل [ و دوران] بچگیاش است، که پیش استادها درس خوانده، همانجور میخواست رفتار کند. ابن مقلة که وزیر عباسیین بود و ابن مجاهد و اینها میگفتند که عنقریب است که شیعهها قدرت حکومتی پیدا بکنند؛ آن وقت بخواهد مثل ابن شنبوذِ _ به تعبیر آنها احمق که حالیاش نیست،_ امام جماعت بشود، در نماز هم بخواند «هذا صراط علیّ مستقیم»که عرض کردیم میخواند در نماز؛ این دیگر چه چیزی میماند؟ بخواهد در نماز بخواند «لقد نصرکم الله ببدر بسیف علیّ و أنتم اذلة» دیگر چه چیزی میماند؟ اینها دیدند نه، دیگر نمیشود جلوی اینها را باز بگذارند؛ کسی که درس خوانده قرائات ابن مسعود و اینها را بلد است، ولی حالیاش نیست که الآن فضا چگونه دارد میشود؟ محکم آوردند، بستند، زدند و گرفتند جلویش را و دیگر نگذاشتند که ادامه پیدا کند. (13:41)
از آن سال تا حالا، یعنی از قرن چهارم تا حالا، ما باید برویم کار بکنیم، واقعاً بروید تحقیق کنید، ببینید که علمای اهل سنت چکار کردند؟ روزبهروز این اجماعی که ابن الانباری، دست کرد از جیبش در آورد و گذاشت؛ _ابن الانباری وقتی که میخواهد ابن شنبوذ را محاکمه کند، میگوید خلاف اجماع داری رفتار میکنی!_ کدام اجماع؟ ابوحنیفه طبق مصحف ابن مسعود دارد فتوا میدهد7! در کتابهای فقهیشان الآن هم هست؛ فقهای حنفیه هم میگویند چرا فتوا داده؟ میگویند خب زمان ابوحنیفه که اینها متروک نشده بود8. ببینید، یعنی این اجماع نبود؛ این اجماع مال قرن چهارم است. میگویند زمان ابوحنیفه اینها رایج بود و میخواندند9. حریف نشد عثمان که بتواند مصحف خودش را جا بیاندازد. ابن مسعود محکم در مقابلش ایستاد؛ «غلوا مصاحفکم»10 چقدر روایات است، در کتابهای اهل سنت اگر ببینید صدها مورد میآورید. ابن مسعود میگفت مصحفهایتان را حفظ کنید. میگفت حتماً حفظ کنید؛ حرام است که بیاورید و بدهید به اینها بسوزانند. میگرفتند و میسوزاندند. احتراماً عثمان مصحف حفصه را برگرداند و به حفصه داد؛ چند بار مروان فرستاد، نداد. به محض اینکه حفصه مُرد، مروان فرستاد و آمد مصحف حفصه را آتش زد11! بعد خیلی جالب است که دلیل، درست ضدّ مدعاست. خیلی جالب است اینها، ببینید عبارت مروان را! میگویند مروان چرا؟ گفت میدانید که چرا آتش زدم؟ تا اینکه فردا نیایند بگویند که این مصحفی که عثمان درست کرده با مصحف حفصه دوجور بوده است! برعکس است که!؟ حالا که آتش زدی، [همین را] میگویند! تو بجا بگذار تا بعداً فردا[یی] بیایند تطبیق کنند! خیلی [جالب] درست برعکس [میگوید]. میگویند چرا آتش میزنی؟ گفت: فردا میآیند و میگویند که اینها باهم موافق نبودند؛ من آتش میزنم که فردا نگویند. بجا بگذار تا ببینند که موافق هم است.
منظور این است که اینها را خودشان همه دارند. حتی مصحف حفصه را هم مروان بعداً آتش زد. عرض کنم [دربارهی] مصحف ابیّ، که کسی پیش پسرش _که مصحف پیشش بود قبلاً_ آمد و مدام اصرار کرد که مصحف پدرت را بیاور من ببینم! گفت: أخذه عثمان؛ عثمان مصحف ابی را گرفت12. و لذا مصحف ابی در دستها رایج نبود؛ قرائتش هم مشهور نشده بود. اما ابن مسعود چون خیلی مقاومت شدیدی کرد …؛ همین چند روز پیش در کلام غزالی دیدم؛ کتابی بنام المنخول دارد. غزالی آنجا میگوید خیلی امر قرائات و جمع مصحف و … مهم بود. میگوید آنقدر مهم بود که «عثمان کسر اضلاع ابن مسعود»13؛ استخوانهای پهلوی ابن مسعود را شکست! تأدیبش کرد. مرحوم علامه دارد که «ماتَ»، طوری او را زد که به همین [علت] مُرد14. چرا؟ چون خیلی ابن مسعود در مقابلش ایستاد. همین مقاومت او یک موج اجتماعی ایجاد کرد؛ لذا در زمان ابوحنیفه مصحف ابن مسعود رایج بود و ابوحنیفه هم بر طبق آن فتوا داد.
از چیزهای باز جالب که الآن در حافظه دارم چون تازه دیدم، [در قرائات] قراء سبعه داریم و عشره و اربعة عشر و شواذ، که سه دسته هستند؛ هفت تا، ده تا، چهارده تا و شواذ. شواذ مال حسن بصری و اعمش و اینهاست؛ ابن شنبوذ هم قرائت اینها را میخواند و حتی مجاز میدانست که در نماز هم بخوانند. این را تازه دیدم که نقل کرده بود اعمش وقتی قرآن را ختم میکرد، به طور رسمی دو تا ختم میکرد؛ یکی طبق مصحف جماعت _ مصحف عثمان_ ختم میکرد. یکی هم طبق مصحف ابن مسعود15؛ یعنی اینجور رایج بود. ابن مسعود نگذاشت و خیلی کارها کرد ؛ ولی خب اینها بود، خیلی هم برایشان مهم نبود! یعنی علمای اهل سنت اینها را میدیدند، حرف هم میزدند؛ اما آنجور احساس خطر نمیکردند. به قول ما یک مسئله حیاتی برایشان نبود؛ مرگ و زندگی فرهنگ بنیامیه نبود! مرگ و زندگی فرهنگ اهل سنت نبود!
تا آمد [جلوتر] چه شد؟ یک دفعه دیدند که فاطمیین مصر و آل بویه ایران، اینجور گازانبری دارند به طرف بغداد میآیند. که آمدند هم. تا این را دیدند، آن هم مثل ابن مجاهدی _که میگوید عقلش بیشتر بود از علمش_، فوری فهمیدند که حالا دیگر مثل قبلاً نیست. الآن اینها باید تمام بشود؛ کلاً باید تمام بشود! و تمامش هم کردند. با ابن شنبوذ اولی و آخریاش بود. محاکمه محکمی او را کردند؛ حتی قیل که مات فی محبسه؛ ابن شنبوذ در حبسش مرد. و خیلی عجیب است که تا قرن هشتم، ذهبی بگوید که خیلی بد کاری کردند. ابن شنبوذ محترم بود؛ قاری قرآن بود؛ نباید به او بیاحترامی میکردند، اما حبس بله! خیلی عجیب است، با این اطلاعی که ذهبی دارد، نمیدانم لوازمش در ذهنش نبود که اینجور گفته!؟ برای ما که خیلی جالب است.
آنچه که عرض من است این است که قبل از این کار ابن شنبوذ، قبل از این محاکمه تاریخی ابن شنبوذ توسط ابن مجاهد، که دو تا قاری مهم و سرآمد زمان، با همدیگر اینجوری …؛ یکی دیگری را محاکمه کرد و زندان کرد و کتکش زد! قبل از این، فضا فضای آرامی بود؛ یعنی یک فضایی بود که ابن شنبوذ مصر رفته بود …؛ میگفت هم به اینها؛ به ابن مجاهد میگفت که شما درس نخواندی! تو از بغداد بیرون نرفتی؛ من چقدر زحمت کشیدم برای این قرائاتی که دارم. همهاش هم سند میداد، موجه هم بود.[قبل از این] فضا آرام بود، مشکلی هم نبود؛ یعنی احساس یک امر حیاتی نمیکردند. مختصر بود که یکجایی یک کسی …؛ آنهایی هم که قدرت حکومتی دستشان بود که اجرا میکردند. خیلی الزامی نبود که حالا یک قاریای را بگیرند و گوشمالیاش بدهند. آن کسی که قاری حکومتی بود که میدانست باید چکار کند. آن کسی هم که نبود، همینجور خودش، قرائات مختلف و درس زیادی خوانده بود و کاری با او نداشتند. اما وقتی این احساس شد، دیگر فضا عوض شد.
حالا الآن مهمترین کاری که ما -به عنوان طلبه- داریم، این است که ما فضای قبل از قرن سوم و چهارم، اول برای خودمان واضح بشود. یعنی ببینیم که همان چیزهایی که الآن در این شبکهها متعدد میآورند…؛ من شاید عرض کردم در یک جایی در این موبایلها، کسی به من نشان داد؟ یادم نیست که کجا بود؟! در یکی از این شبکهها، کارشناس _به قول خودشان_ سنی، آورده بودند، داشت با او صحبت میکرد. او روی برگه اش روایاتی را متعدد از کافی و کتب شیعه میخواند؛ میگفت و مدام تکرار میکرد که اینها را که ائمه و اهل البیت نگفتند، اینها دروغهای شیعه است! میگفت اینها همهش دروغهای اینهاست؛ ولی مدام میخواند و سرش را تکان میداد که ببینید اینها همه کفر است.
برای خود من با این همه درس نخواندن و اطلاعات ناقص که فی الجمله دیده بودم، خیلی برای من جالب بود. هر روایتی که از کافی میخواند و …، میدیدم که همینها در کتابهای خودشان هم هست. عین همین، آخر منابع مشترک [است!]؛ چرا الآن او محکم میگوید که اینها کفر است؟ چون همه، هزار سال است که روی این فرهنگ کار کردند؛ احتمال یک چیز دیگری در این فضا نیست؛ هر روایتی را هم بگویید، میگویند سیوطی یا ذهبی اینجور گفته است؛ گفته این نسخ تلاوت است یا این عرضه اخیره است وتمام. حالا شما وقتی به عموم اهل سنت بگویید که حافظ سیوطی و امام ذهبی و … اینجوری گفته، تسلیم هستند. خب عالم بوده است دیگر؟! یعنی روایت آنها پشت خط رفته و اصلاً کأنه هیچ چیزی نیست؛ [میگویند:] آنها که معنایش معلوم است، شما بروید از علما بپرسید که معنی این روایت یعنی چه؟ اما عین همین روایت که در کتب شیعه است، کفر است! اینها دیگر معنا ندارد؛ حق ندارند که علمای شیعه حرف بزنند! اینها در کتابشان است.
این منابع اولیه را اولاً تطبیقی باید کار کنیم.ببینیم قبل از قرن چهارم، چیزهایی که مستند بوده، در صحیحترین کتابهایشان، اینها را بنویسید؛ هر چه که آنها بر علیه شیعه میگویند …؛ که از اول جلسه تا حالا، من عباراتی را از کتاب باز کردم که بخوانم؛ عبارات مرحوم فیض(رضوان الله علیه)، در کتاب علم الیقینشان است. در وافی هم فرمودند و ارجاع دادند به این کتابشان. خب علمای شیعه هم که این را دارند، اصلاً نمیشود که اسمش را ببرید؛ که بابا این عالم شیعه است که دارد اینها را میگوید! شیخ طوسی چه فرموده؟ فلانی چه فرموده؟ اصلاً [ اسمی نمیبرد]! کافی را میخواند، میگوید اینها کافر هستند.
چطور شده که این فضا فراهم شده است؟ خب، عللی دارد؛ که شما یک ذره هم فکرش را بکنید، برایتان واضح است. اولاً هزار سال است روی آن اجماعی که ابن مجاهد ادعا کرد و ابن الانباری ادعا کرده، کار کردند؛ هر چه هم که ضدّ این اجماع بوده را توجیه قشنگی برایش پیدا کردند؛ فکر روی فکر [کردند]؛ توجیهات و شواهدی هم پیدا کردند.خب، در بین شیعه هم اینها بوده؛ اما در بین شیعه آن منابع اولیه که شیعه و سنی باهم مشترک هستند، انگیزه فرهنگی برای توجیه اینها نبوده است. انگیزه نبوده و الآن هم نیست؛ یعنی واقعاً شما در یک محفلی باشید که دو میلیون نفر شیعه نشسته باشند؛ یک کسی بگوید که حافظ سیوطی نقل کرده که «أخرج ابن مردویه» که ابن مسعود میگفت که «کنا نقرأ علی عهد النبی صلی الله علیه و آله و سلم یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک من أن علیا مولی المؤمنین فإن لم تفعل فما بلغت رسالته» این در درّ المنثور آمده است16. خب حالا دو میلیون نشستند، این را بالای منبر بگوید، چند نفر میآیند به او اعتراض کنند؟ که تو چرا این را خواندی؟ چند نفر میآیند؟
شاگرد: همه کیف میکنند، ذکرعلی شان میرود به آسمان.
استاد: انگیزهای ندارند. به فرمایش ایشان خوشحال هم میشوند. همه میگویند احسنت! ابن مسعود دارد میگوید که ما این را میخواندیم. حالا اولاً اهل سنت میگویند اینها دروغ است؛ اصلاً اسمش را نبرید. خیلی خیلی خیلی قبول بکنند که حدیث غدیر است و متواتر است و بحثها جلو برود؛ میگویند این مصحف صحابه اینجوری بوده؛ درست هم هست؛ علمای شیعه هم همین را گفتند. مصاحفی که صحابه داشتند، توضیحاتی را در کنارش میدادند. شأن نزولش را میگفتند. فوقش چیزی را قبول بکنند، آنها در آخر کار میگویند: خب این یک توضیحی از ابن مسعود است؛ در کنار مصحف خودش اضافه کرده است تا توضیح بدهد که این آیه مال کجاست؟ مال روز غدیر است. و اصلاً جلوتر نمیآیند. [نهایت میگویند:] توضیح ابن مسعود است در مصحف او به عنوان شأن نزول. همین انگیزه را که علمای شیعه هم دارند، در همان جوّ دو میلیون نفری که مخاطبش شیعه هستند، این انگیزه باز در ذهنشان میآید؟ نمیآید، چرا؟ چون در مسیر فرهنگشان است؛ تلاش نمیکنند برای توجیه. این تلاش خیلی مهم است. شما یک چیزی میشنوید که بر علیه محکمات فرهنگی شماست، مدام تلاش میکنید که چکار کنید؟ توجیه کنید. اما یک چیزی را میشنوید که در مسیر فرهنگ شماست، اصلاً تلاش [نمیکنید] و انگیزهای ندارید.
شاگرد: کدام شیعه هم باشند این دو میلیون مهم است؟ الآن بعضی شیعیانی هم داریم که مسلّمات را قبول ندارند!
شاگرد2: تقریبی ها خیلی از این حرفها را انکار میکنند.
استاد:حالا ببینید، یک وقتی هم فضا، فضای کسی است که در فضای تقیه میخواهد که همین نشر پیدا نکند؛ خب «صاحب التقیة اعلم بها»17. اما اگر اعتقادشان باشد، حرف دیگری است. حالا آن نقطه مقابلش را که داشتم عرض میکردم؛ به مناسبت این ایام هم بود، هر سال حاج آقا میفرمودند؛ پدر مرحوم آقا سید عبدالهادی شیرازی که اسم ایشان آقا سید اسماعیل(رضوان الله علیه) بود، یک قصیده دارند؛ مرحوم آقای اردوبادی در این [کتاب] علیّ ولید الکعبه، آوردند. حالا که شما گفتید صدایشان میرفت [به آسمان]، من یک دفعه یادم آمد، گفتم حالا که شما گفتید و من هم یادم آمد،[این مطلب را] بگویم؛حاج آقا ظاهراً خودشان دیده بودند. میگفتند در حرم امیرالمؤمنین در صحن، شب سیزدهم ماه رجب پُر میشد [از شیعیان حضرت]؛ میگفتند این کسی که مداح بود این قصیده مرحوم آقای شیرازی را میخواند؛ میگفتند مگر جمعیت میگذاشتند که او بخواند؟ خیلی جالب بوده! میگفتند همین که دهن باز میکرد و یک بیت را میخواند، تمام صحن امیرالمؤمنین صدا بلند میشد که «أعِد أعِد»! نمیگذاشتند! شاید صد بار این قصیده را، [ابیاتش را] تکرار کرد!
«إن يكن يُجعل للّه البنون
و تعالى اللّه عمّا يصفون
فوليد البيت أحرى أن يكون
لوليّ البيت حقّا ولدا
لا عزير لا و لا ابن مريم»18
شاگرد: اعد
استاد: هذه فاطمة بنت اسد (سلام الله علیها) و تا آخرش
شاگرد: نـسخ التـأبید مـن نفي ترى
استاد: بله نسخ التأبید …؛ خیلی قصیدهی …، که حاج آقا میفرمودند آخرین بیتش هم ایشان میگوید: ای کسی که وعده فرمودی که وقتی وفات میکنیم، به دیدن ما میآیی.
شاگرد: من یمت یرنی
استاد: بله، «ليتما عجّل بي ما هو آت»؛ ان شا الله زود این بشود! و همینطور هم دعای ایشان [مستجاب] شده؛ خیلی طولانی نشده، مرحوم آقا سید عبدالهادی کوچک بودند که پدرشان وفات کردند. خلاصه حالا شما گفتید، من یادم آمد به حرف حاج آقا که میگفتند تمام صحن پر میشد که: اعد!
منظور این است که ببینید، بنابراین هزار سال الآن ما سابقه این اجماع را داریم. به این عرض من دقت کنید! علمای اهل سنت همان روز فهمیدند؛ منابع اولیهای که مشترک بین شیعه و سنی است؛ مشترک بین همه است؛واضحات تاریخ است؛ اینها را جوابهایی طبق فرهنگ خودشان، تلاشهایی و توجیهاتی زیبا و قشنگ که الآن آکادمیک شده و شسته و رفته است، که میبینید دانشجوهایشان و … دارند میگویند. چرا؟ چون بر علیه فرهنگشان بود. مدام فکر کردند، تلاش کردند، توجیه کردند و پوشاندند. اما خب شیعه اینجور نبود؛ این انگیزه را نداشتند. ولی باز بین علمای شیعه بود؛ آنهایی که میفهمیدند، تلاش کردند و حرف زدند؛ اما آن جوّی که آنها داشتند [در بین شیعه] نبوده است.
الآن یک زمینهی خوبی فراهم شده؛ ارتباطات نزدیک شده؛ میتوانند با شبکهها و ارتباطات و … شیعه را بمباران کنند. یکی از مهمترین بمبها و شمشیرهایشان این بحث شده است؛ یعنی حرفهای آنها پشت خط رفته، [کأنه] هیچ نیست! اینها را برمیدارند و استفاده میکنند. حالا وظیفهی ما چیست؟ وظیفهی ما، اینجور که تشخیص منِ طلبه است، این است که اول باید منابع اولیه را تطبیقی کار بکنیم. [چیزی] نگذرد تا اینها مخفی کنند. الآن ما باید این ابن شنبوذ و [مثل] اینها را جلا بدهیم؛ بگوییم چطور الآن در قرن پانزدهم قفاری میآید بر علیه شیعه مینویسد؛ کار ابن شنبوذ را به گردن شیعه میگذارد!؟ اصلاً «بسیف علی» در روایات شیعه نیست! «صراط علیّ مستقیم» است، اما این است که آن قرائت خودشان بوده است! خیلی جالب است. اصلاً در نقل شیعه نبوده که «لقد نصرکم الله ببدر بسیف علی»، در نقل اهل سنت بوده؛ ابن شنبوذ سنی در بغداد امام جماعت بوده که میخوانده است. الآن در قرن پانزدهم این را به گردن شیعیان میاندازد! در کتاب أصول مذهب الشيعة الإمامية الإثني عشرية هست که میگوید اینها از کسانی بودند که این نماز ...؛ میگوید مگر میشود که رافضی نباشد و در نماز اینها را بخواند؟ بله، میشده! همینی که خیلی زیبا گفت که علمش بیشتر از عقلش بوده[میخوانده است]؛[البته] آن عقلی که در آنجا منظورش بوده است؛ خب اینها را در نماز میخوانده است.
این یکی؛ که کار تطبیقی روی منابع اولیه است. دوم: صیانت از قرآن کریم است؛ این بحثهایی که اینها الآن ـ من که مکرر گفتم و شک هم ندارم ـ علمایشان که اینجوری علیه شیعه حملهی تبلیغاتی میکنند، به طور قطع دشمن قرآن هستند؛ چرا؟ بخاطر اینکه خودشان میدانند، که وقتی شروع میکنید مدام شیعه را بمباران میکنید که اینها کافر هستند؛ چرا کافر هستند؟ چون قائل به تحریف قرآن هستند؛ خب شیعهها هم میآیند و جواب میدهند؛ یعنی همان چیزهایی که در کتابهای خود شماست را میگویند؛[نتیجه] این چه میشود؟ فضا، فضای علمی میشود که قدر قرآن ناشناخته میشود؛ یعنی این اهانت به قرآن کریم است؛ به ساحت قرآن اهانت میکنند.
لذا آن نکتهای که اول مباحثه گفتم، این نکتهی دوم میشود. [اول] تطبیق منابع، دوم: شناختن جوهر قرآن. ما قبل از اینکه بیاییم اصلاً این بحث را مطرح کنیم، باید این بحث را خوب جا بیاندازیم که اصلاً قرآن چیست؟ به ذهن آدم بعضی مثالها میآید؛ ببینید میگویند: اگر عثمان قرآن را جمعآوری کرده، اینکه دیگر قرآن نشد! اصلاً اینجور نیست! [چون] همین مصحف عثمان که مکرر عرض کردیم از واضحات شیعه است؛ یک واوش هم قرآن است؛ و بدون وضوء نمیتوان به آن دست زد؛ در این که کسی شک ندارد. حاج آقا میگفتند کسی که دلش برای حضرت بقیة الله تنگ میشود، خواست به حضرت نگاه کند، مصحف را باز کند و به مصحف نگاه کند. چرا؟ چون ثقلین عِدل هم هستند؛ این حرف حاج آقا است، که از حرفهای ناب است. این حرف را چه کسی میگوید؟ یک عالم شیعه میگوید. این مصحف یعنی کجابرود ؟ همین قرآن است. قرآن اینگونه چیزی است.اینجور نیست که بگوییم یک نحو ـ خدای نخواسته ـ قدرناشناسی بشود به قرآن کریم، به همین مصحفی که الآن [وجود دارد]؛ در اینها شکی نیست؛ اینها جزء واضحات است. ما باید میخ این را بکوبیم و این اصل کارش را محکم کنیم.
مثالی که میخواستم عرض کنم این بود: قرآن یکی از ثقلین است و ثقلین هم باطنشان یکی است و مثل هم هستند. نعوذ بالله! کدام عاقلی _چه شیعه و چه سنی_، اگر بگویند یکی از ثقلین، اهل بیت(علیهم السلام) هستند و بدن شریف حضرت سید الشهداء را ملعون بنی امیه، زیر دست و پای اسبها قرار داد؛ خُب بگوییم پس این دیگر هیچی …؛ دیگر حضرت سیدالشهدای زیر دست و پای اسبها، دیگر احد الثقلین نیستند؛ نعوذبالله دیگر به درد نمیخورد! آیا کسی از شیعه و سنی این را میگوید؟ الآن شما هر قطره خون مطهر حضرت در آن سرزمینی که بوده و تربت شده؛ دنیا روی دست میگیرد! الآن وهابیها چرا برای تربت واهمه دارند؟ روایات مفصل صحیحی در کتابهای خودشان است، که راجع به فضیلت تربت آمده است؛ فقط چیزی که این وهابیها الآن دارند [میگویند]، این است که شما بگویید که در کجا حضرت پیامبر گفتهاند که این تربت را بردارید مُهر کنید؟ عجب! جبرئیل تربت را آورده؛ حضرت گریه کردند و… اینها را دیگر هیچ اصلاً [حساب نمیکنند]! کتابهایشان را ببینید؛ یک تلاش جدیدی میکنند؛ شکی نیست که این تربت را جبرئیل آورده است. از روایات صحیح خود اهل سنت پشتوانهاش است.
خُب، وقتی این خون مطهر و وقتی این بدن مطهر زیر دست و پای اسبها قرار میگیرد، آیا دیگر این الآن احترام ندارد؟ آیا دیگر ثقلین نیست؟ برعکس است. اینجور نیست که وقتی دیگری میآید آن بدن را قطعه قطعه میکند، الآن دیگر بگوییم که تمام شد! فرض بگیرید روی بحثهای علمیاش، مصحف عثمان آمده قرآن را تقطیع کرده است، حالا دیگر قرآن نیست؟ سُم اسب که بدن را تقطیع میکند، دیگر هیچ چیز؟ دیگر شما کار نداشته باشید!؟ بروید به سراغ یک سید الشهدای دیگر، که بدنش قطعه قطعه نشده باشد؟!
این مثال است، میخواهم مقصودم را بگویم؛ همینطوری که اهل البیت(علیهم السلام) در هر کجا بیایند، یک ذرهای از بدن مبارکشان باشد، آنجا بدن ثقلین است. تماماً محترم است؛ کل ثقلین را دارد نشان میدهد. همینطور قرآن کریم هم هر کجا که بیاید؛ هر کجا یک واو قرآن بیاید، قرآن است. دارد قرآن را نشان میدهد. آن روز عرض کردم اگر به یک انگشت یک عالِمی کسی با بیاحترامی بزند، میگوییم به این عالِم بیاحترامی کردی! نمیگوییم به انگشت او بیاحترامی کردی؛ به عالم بی احترامی کردی!
پس بنابراین یک بحث بسیار مهم ما این است که جمعآوری هم میخواهد؛ شواهد روشن، جمعآوری بشود که اعتقاد کل مسلمین بخصوص شیعه در کتب فقهیشان و روایاتشان نسبت به مصحف چیست؟ نسبت به همین مصحفی که دست ماست. «النظر الی المصحف عبادة»19؛ ببینید در کتابهای شیعه چقدر فراوان است، که نظر به مصحف عبادت است. هیچ شیعهای در این مشکل ندارد. اینها را جا بیاندازیم که اگر یک بحثی میشود، بحث در تطبیق منابع اولیه، در اینکه [نزد] شیعه و سنی جمع قرآن و مصاحف مختلف چگونه بوده؟ ابن مسعود چکار کرده؟ ابیّ چکار کرده؟ امیرالمؤمنین که در جای خودش است؛ اینقدر جالب است بعضی چیزها در فضای طلبگی برای خود من؛ آقا! شواهدی داریم که امیرالمؤمنین مصحف داشتند و از آن طرف، اسمی از مصحف علی در قضیهی عثمان در هیچ کجا نیست. اینها نکاتی است که نیاز به تأمل دارد؛ لذا عرض میکنم بعد علمای سنی چکار کردند!
ابن ابی داود صاحب مصاحف _پسر مؤلف سنن ابو داود_ میگوید که بله، علی قرآن را جمع کرده است، قرائت خاص خودش را هم داشته، اما هیچ دلیلی در دست نداریم که مصحفی خاص خودش داشته باشد20. ابن مسعود داشته، ابیّ بن کعب و … که کتّاب وحی [بودند، داشتند]. امیرالمؤمنین اصلیترین کاتب وحی، خودشان مصحف نداشتند! آیا این اصلاً معقول است؟ میگوید: «جَمَعَ» یعنی «حَفَظَهُ»، اما نه به معنی اینکه مصحف داشته است! چرا این را میگوید؟ بخاطر اینکه عثمان وقتی اینها را نوشتند و جمع کردند، هر کجا خبری از مصحف بود، فرستاد _آنجایی که با زور میشد،_ با زور گرفتند و آتش زدند. ابن مسعود را کتک زد و چکارها که کرد؛ همه را [گرفت]. در هیچ کجا در یک روایت ضعیف هم صحبت این نیست که خلاصه مصحف علی چه شد؟ این قدر صحبتی از آن نیست که اینها میگویند پس امیرالمؤمنین مصحف نداشتند! در جای دیگر دارد که امیرالمؤمنین مصحف داشتند، این شواهد را جمعآوری کنید و ببینید. شکّی نیست که حضرت مصحف داشتند؛ منابع خودتان میگوید. پس چرا اسمی از آن نیست؟
شاگرد: خود حضرت فرمودند که تا قیامت آن را نمیبینید!
استاد: اینکه درست است و در نقل شیعه است؛ حضرت فرمودند این مصحف است و دیگر هم نخواهید دید تا پسرم بیاید. تا روز ظهور امر ما. تعبیرات در احتجاج هست و در جاهای دیگر هم هست. آنکه درست است، اما عثمان یک جریان اجتماعی ایجاد نکرد که این مصحف را از بین ببرند، این نکته خیلی مهمی است.
شاگرد: اصرار نکردند که بخوانند، گفتند طبق همان چیزی که شنیدید اگر قرآن است بخوانید.
استاد: این را حاج آقا زیاد میگفتند که امیرالمؤمنین اینها را بار شتر کرده بود، وقتی آوردند گفتند که بگذار و برو! حضرت فرمود این نمیشود، این مصحف مال من است و من هم باید همراهش باشم؛ یعنی بگذارم و بروم و شما بعد بگویید که مثل زمان عثمان شود[مصحف را ازبین ببرند] اما مصحف را که حضرت بردند، معلوم است، فرمودند هم که دیگر نمیبینید.
سؤال این است که چگونه بود؟ گمان من این است، که برای خود من هم واضح است؛ قضیه مصحف امیرالمؤمنین که هیچ اسمی از آن نیست که یک اصراری بکنند که پیدا بکنند و آتش بزنند، قضیهی نظیر دارد. یکیش نظیر قضیه سعد بن عبادة است؛ و یکی هم قضیه قبور شبیه هم، که حضرت برای حضرت صدیقه(سلام الله علیها) درست کردند.
کسانی که متصدی حکومت بودند گاهی میرسید به جایی که میدیدند این را نمیبایست تحریک کنند. اینجا از جاهایی است که کار بدتر میشود. سعد بن عبادة بیعت نکرد، اینها اول امر میگفتند که نمیشود که سعد اینجا بگردد؛ رئیس خزرج راست راست اینجا راه برود و با خلیفه مسلمین بیعت نکرده باشد! بعد که خواستند فشار بیاورند، چه شد؟
شاگرد: گفتند جنّیها او را کشتند.
استاد: نه، آن بعدش بود، که در زمان عُمر بود. در زمان عمر وقتی آمد [بر سر کار]، گفت سعد، بیعت نکردی! آن زمان به تو چیزی نگفتیم، حالا یا باید بیعت کنی یا باید از مدینه بروی. گفت من میروم. بعد بیرون که رفت، در آنجا فضا فراهم شد که جنها توانستند او را بکشند! ولی اوّلش میگویم، دو سالی که ابوبکر بود، بیعت نکرد؛ اتفاق مسلمانهاست. همه تواریخ را ببینید و خود اهل سنت دارند که میگویند: وقتی که باهم مشورت کردند، گفتند [در مورد] این یک نفر الآن اگر فشار بیاوریم سر قضیهی بیعت ، به ضرر است. گفتند رئیس خزرج در مدینه است، وقتی رئیسشان را دارند میبینند، عموم مردم هستند و یک قبیله اند؛ شورش میشود و کل مدینه از هم میپاشد. گفتند این یکی را کاری نداریم، بیعت نکند؛ یک پیرمردی است، چکار داریم با او؟ در عبارات خودشان است؛ ببینید میفهمیدند از نظر سیاسی که اینجا را دست نزنند، بهتر است و تحریک نمیکردند. همینجا باشد، یک دو سال دیگر بعداً برای جنها موقعیت فراهم میشود.
یک مورد دیگرش برای قضیه قبور بود؛ که وقتی خواستند بروند حتماً بر جنازه حضرت، خودشان نماز بخوانند، خب خلیفه پیامبر است؛ ابن کثیر میگوید اجماعشان است؛ اتفاق است بر اینکه بر جنازه پیامبر خدا صحابه جماعت نخواندند، آمدند فرادی، فرادی، خواندند، چرا؟ خلیفه بود که؟! خود ابن کثیر میگوید که علی هنوز بدن پیامبر روی زمین بود چون میخواست بیعت از او فوت نشود، با عجله آمد مسجد و گفت: یا خلیفة رسول الله دست خودت را بده، من سریع بیعت کنم و برگردم برای تجهیز پیامبر!! ببینید ملعنت به کجا میرسد!؟ تحریف واضح است، که این را در البدایه میگوید. واضح است که دروغ است. تو اینجوری میگویی، بعد میگویی که خلیفه پیامبری که امیرالمؤمنین رها میکنند و میآیند [تا با او بیعت کنند]، خلیفه نیاید بر پیامبر نماز بخواند؟! میگوید: ما دیگر چکار کنیم، اتفاق است! مسلّمِ تاریخ است که ابوبکر به عنوان نماز جماعت بر بدن پیامبر، نماز نخوانده است. این قدر بیعتش قرص بوده است و محکم بوده است!!!
خُب اینها را میدانستند، اما آمدیم به آن وقتی که میخواستند بر بدن حضرت [صدیقه] نماز بخوانند، حالا خلیفه استقرار پیدا کرده، میگویند ما باید بر بدن دختر پیامبر نماز بخوانیم. حضرت فرمودند دست بزنید به یکی از این قبرها، زمین به خون شما رنگین میشود. اینجا دیدند که نماز خواندن یک چیز [مهمی] است، اما اینجا نباید درگیری بشود، این علی دیگر آن علی نیست! تا احساس کردند که خطر دارد، گفتند خب نه! ما میخواستیم فقط یک ثوابی ببریم!!!(خنده حضار) معروف است و خودتان بهتر از من میدانید، دیگر تمام شد.
این عقیده من است که قضیه مصحف عین همین است. میدانستند که در اینجا علی را قرار نیست مثل ابن مسعود بتوانند یا او را بزنند، ـ که این خبرها نبود ـ یا بتوانند چه کنند؟ [مصحفش را] آتش بزنند. یا بگویند مصحف خودت را بفرست تا از روی آن بنویسیم، این هم که امیرالمؤمنین میگفت این خبرها نیست. احدی نگفته که امیرالمؤمنین در جمع مصحف عثمان شریک بوده باشد. أبی بن کعب بود، زید بن ثابت و … بودند؛ اما [حضرت نبودند.] اینجا از آن جاهایی است که عقیده من است که میفهمید که اینجا، جای تحریک نیست که بخواهد با امیرالمؤمنین در بیافتد؛ لذا خیلی جالب است و شواهد قطعی داریم که حضرت مصحف دارند؛ از آن طرف هم یک جا صحبت نیست که این مصحف در قضیهی احراق مصاحف چه شد؟ و لذا بعداً اهل بیت فرمودند که این مصحف جدّ ما، پیش ماست که به املاء رسول الله و خط علیّ است و جمعی که حضرت داشتند.
عبارت علم الیقین فیض را ان شا الله جلسه بعد میخوانیم.
«و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین»
کلمات کلیدی:
جوهره قرآن، صیانت از قرآن، تطبیق منابع اولیه، مصحف ابی ، مصحف علی ، مصحف ابن مسعود، قرائت ابن مسعود، قرائات سبعه، ابن مجاهد، ابن شنبوذ، ابن الانباری، اجماع ساختگی، شرایط قرن چهارم، فرهنگسازی عامه، توجیهات عامه، ناصر قفاری، سید اسماعیل شیرازی، قضیه سعد بن عباده، حکومت آل بویه، حکومت فاطمیین
1 . سوره مبارکه هود
2 . سوره مبارکه فرقان آیه32
3 . غاية النهاية في طبقات القراء ج 2 ص 56
4 . البداية والنهاية ج 11 ص 243
5 . معرفة القراء الكبار على الطبقات والأعصار ج 1 ص 157
6 . تاريخ بغداد ج 2 ص 103 و سير اعلام النبلاء ج 11 ص 483
7 . الإتقان في علوم القرآن سيوطي ج 1 ص 280 و أصول السرخسي ج 2 ص 81
8 . الفصول في الأصول ج 2 ص 254 و الموسوعة الفقهية الكويتية ج 10 ص 127
9 . البحر المحيط في أصول الفقه الزركشي ج 2 ص 222
10 . سير أعلام النبلاء ج 3 ص 299
11 . فتح الباري العسقلاني ج 9 ص 20
12 . الانتصار للقرآن الباقلاني ج1 ص 270
15 . المبسوط سرخسي ج3 ص75
16 . الدر المنثور ج 3 ص 117
17 . الكافي ج 2 ص 219 ح13 عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: التَّقِيَّةُ فِي كُلِّ ضَرُورَةٍ وَ صَاحِبُهَا أَعْلَمُ بِهَا حِينَ تَنْزِلُ بِهِ.
19 . الكافي ج 2 ص 614 بَابُ قِرَاءَةِ الْقُرْآنِ فِي الْمُصْحَفِ
20 . المصاحف ابن أبي داود ج1 ص 59