بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم
تفسیر، تحریف قرآن جلسه24 تاریخ: 28/02/1393
موضوع : تبارشناسی جریان تاریخی اتهام تحریف علیه شیعه و فرهنگ سازی کلاسیک اهل سنت علیه واقعیت های انکار ناپذیر جهت توجیه افکار توده مردم
دیروز یک مطالبی را همینطور از حفظ عرض کردم؛ به مناسبت هم پیش آمد. ولی بخشی را آدرسهایش را یادداشت کردم، چون اینها خیلی مهم است، ولو همینهایی را هم که گفتم هر کدام که حوصله کنید و در نرمافزارها بگردید، خیلی بیشترش را هم پیدا میکنید. حتماً هم یادداشت کنید و جمعآوری کنید. اینها را سر وقتش میبینید که الآن مهمترین چیز شده و شما هم دیدید، ولی نمیدانید که کجاست! پس حتماً اگر مطالعه میکنید، یادداشت کنید.
حالا من اندازهای که میشد نزدیک به دو صفحهای [نوشتم] تند نوشتم؛ ولی خیلی است، اگر میخواستم بنویسم، متنهایش خیلی میشد. اینهایی را که دیروز گفتم، آدرسهایش را بگویم و روی عبارت هم مرور کنم؛ ببینید که چه دستگاه عجیبی در این فضا است. و چه چیزهایی صورت گرفته است.
یک چیزی از غزالی گفتم که طرداً للباب بود؛ یکی دیگر هم در کنارش پیدا کردم، که دو تا شد؛ یکی کتاب غزالی بود در المنخول در صفحه 376، عبارتش این است؛ میخواهد بگوید که اهل سنت قرائات شاذه را قبول نمیکنند و خیلی براییشان مهم است؛ میگوید: «لا یقبلون القراءة الشاذة»؛ قرائت شاذه چه فایدهای دارد؟ - دیروز گفتم - برای آنها [اینجور] جا انداختند. «و عن هذا»؛ از اینکه قرائت شاذه فایده ندارد و مورد قبول نیست، «کسر عثمان اضلاع ابن مسعود»1؛ این عبارت غزالی است. پهلوهایش را [شکستند]، اضلاع استخوانهای پهلو است. حالا ببینید که چقدر عجیب است؛ میخواهد بگوید که قرائت شاذه قبول نیست، استشهاد میکند به کار عثمان! ابن مسعود که خودش صحابه بوده است و از حضرت شنیده است؛ برای او که قرائت شاذه نبوده است!
بله، عثمان با قلدری با ابن مسعود برخورد کرد، حالا شما شیر هستید؛ میگوید که قرائت شاذه «لا یقبل»؛ [میگویید که] ببینید، ببینید که [عثمان] پهلوهایش را شکست؛ او آن کارها را کرد که شما حالا [دارید،] این حرفها را میزنید؛ اینکه دلیل نشد! این کار او الآن این فضا را برای شما فراهم کرده است. این استدلالات را واقعاً ببینید! این یکی بود.
یکی دیگر [از] جوینی [که] امام الحرمین است؛ قبل از غزالی هم بوده است.
شاگرد: آدرس کتاب چه بود؟
استاد: المنخول، صفحه 376. کلیدواژهاش را هم حتماً یادداشت کنید، چون امروزه بخواهید پیدا کنید، قبلش و بعدش را …؛ هم کتاب صفحهاش امروزه خیلی مهم است؛ مهمتر از صفحه، _جلوترها صفحه مهم بود، چون میخواستید بروید در کتاب پیدا کنید._ اما امروزه که سریع میگردند، آن کلیدواژه مهم است. که یک بار دیگر هم عرض کردم. این کلیدواژه، مثلاً میگویید که «اضلاع ابن مسعود»؛ اضلاع را در کتاب بزنید، سریع میآید؛ اضلاع لغت کمتری است؛ مثلاً کان و قراءة و … بیشتر است، یا مثلاً «الشاذة». خلاصه در این کتاب این را میگوید.
یکی دیگر هم امام الحرمین است؛ که در البرهان فی اصول الفقه، جلد یک، صفحه 257. آنجا میگوید که «و ابن مسعود لما شبّب بنکر»؛ وقتی عثمان مصحف را درست کرد و همه دیگر مصاحف را آتش زد؛ ابن مسعود خیلی مقابله کرد؛ اصلاً نقلهای عجیب و غریبی است. او میگوید: «لما شبب بنکر»؛ خلاصه خواست که یک نحو مقابلهای بکند.«ناله من خلیفة الله تعالی ادبٌ بیّن»؛ اینجا شد «خلیفة الله»؛ دیگر از خلیفهی پیامبر هم بالاتر رفت. مخصوصاً این تکهاش را هم، خواستم یادداشت کنید. شما میگویید که خلیفة الرسول و … بود؛ حالا اینجا که میخواهد ابن مسعود را دیگر بزند، از خلیفة الرسول هم بالاتر میرود و میشود خلیفة الله! عثمان خلیفة الله شد!
امام الحرمین میگوید که ابن مسعود که خواست انکار کند، «ناله من خلیفة الله تعالی ادب بیّن»؛ ادب بیّن هم دیگر چه بود؟ باید پهلوهایش شکسته بشود!
شاگرد: جوینی خراسانی بود؟
استاد: جوینی امام الحرمین است.
شاگرد: فرق دارد با آن.
استاد: بله، متوفای 478 است.
شاگرد: شبّب بنکر؟
استاد: تشبیب به نکر، «شبّب به»؛ لغتش را تازه دیدم و یادداشت کردم. دیروز هم که میگفتم، این عبارت یادم نبود. ولو ذخیره کرده بودم. ظاهراً لغتتش را نگاه کنید...
شاگرد: یعنی جوانی کرده در مخالفتش؟!
استاد: نه، به معنی جوانی کردن نیست. تشبیب به مرأة که میگویند در فقه هم هست؛ مثلاً شما وصف حال یک نامحرمی را میکنید برای نامحرم دیگری؛ این را میگویند تشبیب؛ یعنی یک نحو توصیف کردن، صحنهای را باز کردن؛ ادای چیزی را درآوردن که امروزه میگویند کارهای دراماتیک کردن. درام حالش اینجوری است که میخواهد کأنه خیلی قشنگ، طوری برای دیگران بگوید کأنه تصویر کرده است. البته درام خصوص گویش نیست، درام این است که بیایید شبیه به پا کنید؛ مثل تعزیه است.
شاگرد: مثل داستاننویسی است.
استاد: بیش از داستان نیست؟! نمیدانم، یک دفعه لغتش به ذهنم آمد. علی أی حال گمان من این است که داستاننویسیای که…؛آخر دیدید که یک وقتی داستان مینویسید؛ خیلیها داستاننویس بودند. یک وقتی نه، نویسندگی مقدمهای برای اجرا است و فیلم بشود و تصویر بشود؛ کدام یک است؟ این منظور من است.
شاگرد: نمایشنامه نویسی و به تصویر کشیدن.
استاد:بله، آن هم داستان است، اما داستاننویسی برای آن مقصود است. علی أی حال شاید تشبیب این باشد. ببخشید در حرفهای دیگر میرویم؛ چون امروز خیلی حرف دارم، اگر در اینها برویم میماند و حیف هم هست. پس این یک نکته بود که مال جایی است که فقط خلیفة الله را …؛ خیلی جالب است، اینجا که میخواهد ابن مسعود را بزند، خلیفة الله شده است!
و اما حرفهایی که دیروز نقل کرده بودم، یک چیزی را علاوه [بر آنها] امروز دیدم بگویم؛ بعدش منابع دیروز را بگویم. دیروز عرض کردم که از قرن چهارم به بعد، این قرائات هفتگانه را ابن مجاهد پایهریزی کرد؛ فرهنگسازی بسیار ظریفی را شروع کردند؛ هزار سال هم مدام میخ این را کوبیدند. اینها خیلی مهم است؛ یعنی اگر روی اینها سهلانگاری کنیم، صدمه به خودمان زدیم و به شیعههایی که بعداً میآیند. با این کاری که شده، باید بفهمیم؛ اولین قدمش فهمش است. هزار سال روی این کار کردند، کارشان چه بود؟ منابعی که در کتابهای خودشان است، ابن مجاهد دید که باید قرائات سبعه را میخش را بکوبد؛ طبق همان أحرف سبعه؛ که همه هم به او ایراد گرفتند. عقلش بیشتر بود! که الآن آدرس عقلش بیشتر بود را میگویم.
در کتاب «غایة النهایة فی طبقات القراء» مال ابن جزری از مصنّفین معروف در بحث قرائات است. غایة النهایة فی طبقات القراء، جلد 2، صفحه 56؛ آنجا میگوید که ابوالحسن مقری بغدادی میگوید: «سألت ابا طاهر ابن ابی هاشم: أیّ الرجلین افضل، ابوبکر ابن مجاهد أو ابوالحسن ابن شنبوذ»؛ کدامشان بالاتر هستند؟ در زمان خودش. میگوید: «قال لی ابوطاهر: ابوبکر ابن مجاهد عقله فوق علمه و ابوالحسن ابن شنبوذ علمه فوق عقله»؛ این را ببینید، کسی دارد میگوید که اوضاع را حاضر و ناظر بوده؛ میفهمد که ابن مجاهد چکار کرده و ابن شنبوذ چگونه بوده است. بعداً در وصف ابن شنبوذ که ببینید، میبینید که دم و دستگاهی در علم دارد؛ خیلی استاد دیده است. و لذا بعدش میگوید که «لم یزدنی علی هذا»؛ هیچ توضیحی بیشتر نداد؛ فقط یک کلمه اضافه کرد و گفت: «فضل الرجلین فضل العام»؛ هر دو بزرگوار هستند. الآن هم همینجور است؛ «فضل الرجلین فضل العام و الله یرضی عنهما»؛ آخر بین این دو تا نزاع شد؛ ابن مجاهد این را زد، زندان کرد و کارها بر سر او آورد. میگوید ولو بین خودشان نزاع بود، اما ما کاری نداریم؛ «و الله یرضی عنهما»؛ خدا از ایشان راضی میشود؛ یک اختلافی بینشان بود. «ینفعنا بالروایة عنهما»؛ آنچه که مربوط به ماست، این است که ما منتفع میشویم به روایت از هر دو؛ هر دو بزرگوار هستند. ولی یکی عقلش بیشتر بود و یکی علمش بیشتر بود. خیلی این جمله جالب است! خیلی برای این بحث ما [مفید است].
حالا قبل از اینکه این را عرض کنم، ببینید من میخواهم جمعآوری کنیم شواهدی را برای چه؟ برای زحمات هزار سالهای که کشیدند و امروز هم دارند میوهاش را میچینند. یکی را در قرن پانزدهم گفتند، همین قرن پانزدهم خودمان با این عصر اطلاعات؛ که اینجور دستش رو میشود سریع! چکار کرده بود؟ دکتر ناصر القفاری سه جلد کتاب قطور، ردّیه نوشته علیه شیعه. الآن هم میگویند که در دست همه است؛ [میگویند:] مهمترین کتاب است! و به همدیگر آدرس میدهند. یکی از بحثهای مهمّش این است که [وحدت با] شیعه چطور میشود؟ کافر هستند، با کافر که نمیشود اتحاد کرد؛ وحدت شیعه و سنی یعنی چه؟! چرا؟ چون اینها قائل به تحریف قرآن هستند. خب از کجا شروع میکند بحثش را؟ میگوید ابن الانباری گفته است: اول کسی که شروع کرد در نماز خواند اینها را …، یک کسی بود که در نماز جماعت در بغداد میخواند. بعد میگوید این کسی که شروع کرد اول کس بود، و معاصر ابن الانباری بود، و در نماز به قرائتی میخواند: «نصرکم الله ببدر بسیف علیّ و انتم اذلة» یا «هذا صراط علیّ»؛ میگوید جز رافضی نمیتواند باشد! در زمان ما این را میگوید! خب بیش از هفتصد سال قبلش خود خطیب در تاریخ بغداد دارد میگوید؛ _خطیب بغدادی نزدیک ابن الانباری بوده، صد سال فاصله بوده است._ او دارد میگوید که ابن الانباری، ردّیهی ابن شنبوذ نوشته است؛ ابن شنبوذ هم عالِم شماست، این شکّی ندارد! الآن عرض کردم که حامد قدّوری2 خودش اهل سنت است، تحقیق کرده و همهی اینها را گفته است، لازم نیست ما بگوییم.
کتابش هم این است: «الردّ علی من خالف مصحف عثمان»؛ کتاب ابن الانباری که در ردّ ابن شنبوذ نوشته است. ببینید در قرن پانزدهم میگوید که اینها اساس تحریف قرآن را قائل هستند. این یکی بود؛ حالا یکی دیگر نظیرش را پیدا کردم که خیلی جالب است؛ ببینید در آن زمان عین همین کار را میکردند.
گام اول؛ توجیه روایات خلاف مسیر فرهنگی عامه
اینکه من عرض میکنم هزار سال تجربه پشت تجربه است؛ تفسیر کشاف زمخشری؛ خب جار الله زمخشری معروف است؛ رسیده اول سوره مبارکهی احزاب، جلد سوم تفسیر کشاف صفحهی 518؛ اول که سورهی احزاب را شروع میکند، یک روایت میآورد، میگوید: «عن زرّ قال: قال لی أبی بن کعب»؛ میگوید زر میگوید که أبی به خودم گفت؛ که چه؟ گفت که «کم تعدون سورة الأحزاب؟»؛ سورهی احزاب نزد شما چند تا آیه دارد؟ چقدر است؟ «قلت ثلاثا و سبعین»؛ 73 تا آیه. «قال: فوالذی یحلف به ابی بن کعب»؛ یعنی آن کسی که ابی به او قَسم میخورد؛ قسم به خدا، «إن کانت لتعدل سورة البقرة أو أطول»؛ از سورهی بقره اطول بود. این را زمخشری میآورد، در کجا؟ در کشاف.
خب حالا چه؟! منابع اولیهی آنها هنگامهای از اینهاست. دیروز عرض کردیم که قبل از قرن چهارم …؛ این راهِ مفرّ، هزار سال روی اینها فکر شده است. آقای زمخشری! این روایت زر؛ توی سنی میگویی سورهی احزاب اینجور بوده؟ میگوید این روایت که مشکلی ندارد؛ أبی گفته؛ راست هم میگوید، اما اینها نسخ شده است. ببینید که سریع هم جواب میدهد. خود زمخشری میگوید که «أراد أبیّ أن ذلک من جملة ما نسخ من القرآن»؛ میگوید بله بوده، اما نسخ شده است. أبی هم منظورش این بود. تمام شد!
پس روایت سنی، زمخشری هم دارد میگوید، در کتاب خودشان هم میگوید و منظور هم معلوم است. ببینید این کار چی است؟ یک توجیه است. روایت که نگفته بود «نُسِخ»؛ او دارد میگوید که أبَی گفت: و الله اینجور هست؛ تمام. توضیح نداد که؟! آیا أبی نمیتوانست بگوید نسخ شد؟ او که نگفت! این را زمخشری میگوید؛ یعنی یک نحو دارد فرهنگسازی میکند برای عامهی اهل سنت. اجماع است که …؛ این را دیگر همهی علما میگویند؛ منظور أبی نسخ بود.
گام دوم؛ اتهام به شیعه بعد از ناتوانی توجیه روایات توسط زمخشری
حالا جلوتر برویم، اینجا خیلی جالب است. اینها را یادداشت کردم تا ببینید که چه کارهایی که کردند! من روایتش را در کتاب دیگری دیدم، اینجا دیدم که کشاف هم بله، [دارد]. دنبالهاش چه میگوید؟ اینکه مال «نسخ من القرآن» است. بعد میگوید: «و اما ما یحکی»؛ یک روایات دیگری هم هست که چه؟ میگویند اینهایی که از سورهی احزاب بود به اندازهی سورهی بقره، موجود بود؛ پیش عایشه هم بود؛ وقتی مشغول شدند به تجهیز حضرت و غافل شدند، یک بُز آمد اینها را خورد،«فأکلتها الداجن»؛ زمخشری چه میگوید؟ میگوید: بابا این را دیگر روافض درآوردند. آنها هستند که اساس تحریف هستند.
ببینید! در قرن ششم، فوری میگذارد به گردن روافض! «و اما ما یحکی أن تلک الزیادة»؛ یعنی زیادی سورهی احزاب، «کانت فی صحیفة فی بیت عایشة فأکلتها الداجن، فمن تألیفات الملاحدة و الروافض»، این حرف تمام شد؛ دیگر زمخشری رد میشود و میرود!
شاگرد: بخاری و مسلم هم جزء روافض بودند؟!
استاد: در بخاری این روایت نیست.
شاگرد: قضیه رضعه؟
استاد: بله قضیه رضعات ، الآن صبر کنید. واقعاً ببینید که چکار کردند!؟ تا یک چیزی است که گیر میافتند، تا آنجا که توجیه [میتوانند، توجیه میکنند]. من میخواهم روند تاریخ را بگویم. زمخشری آنجایی که میتواند بگوید که «کان من جملة مما نسخ»؛ مخاطبش قانع میشود، میگوید:«کان من جملة ما نسخ». این فرهنگ است. یک جایی که گیر میافتد، میگوید: اینکه مال روافض است! یعنی هر جایی که گیر بیافتند، تحریفها همه به گردن روافض است!
رد اتهام زمخشری توسط زیلعی
حالا من کجا این [مطلب] کشاف را دیدم؟ یک کتابی، _که در مکتبة الشاملة هم هست_ مال زیلعی متوفای 762؛ به نام «تخریج احادیث الکشاف»؛ هر چه حدیث در کشاف آمده بود را تخریج کرده است. خیلی جالب است، زمخشری میگوید «من تألیفات الملاحدة و الروافض»؛ اینکه تخریج کرده میگوید کجا روافض و ملاحده این را گفتهاند؟ خیلی[جالب است]؛ میگوید: «قوله: اما ما یحکی أن تلک الزیادة کانت فی صحیفة ...، فمن تألیفات الملاحدة و الروافض قلت: رواه الدارقطنی فی سننه، ابو یعلی فی مسنده، بیهقی فی کذا، رواه البزّار فی مسنده و سکت عنه، و الطبرانی فی معجمه و ابراهیم الحربی ...»؛ دیگر آن هم از مصادر اولیه [میگوید]؛ تمام و دیگر هیچ حرفی هم نمیزند؛ جالبیاش این است. او میگوید «من الروافض»، این میگوید: «قلت» که اینها گفتهاند؛ کجا روافض گفتهاند؟
اینها از یک حیث گریه دارد؛ از یک حیث خیلی مهم است و ما باید اینها را یادداشت کنیم. بزرگان شما هر کجا توانستند یک جوابی به احادیث خودتان بدهند، مخاطب عمومی اهل سنت را قانع کنند، یک توجیهی کردهاند؛ فرهنگسازی کردهاند؛ [اما] تا هر جایی گیر میافتادند، به گردن روافض میگذاشتند و بعدیها میآمدند میدیدند چارهای ندارند، یک توجیه دیگری میکردند. حالا همینجا در تعلیقهی کشاف ببینید؛کشاف مطبوع در پاورقیاش مینویسد: «قلت»؛ مصنف کأنّ اینها را ندیده بوده است. در پاورقی کشاف آمده است که میگوید:«قلت:» این روافض نیستند، «بل راویها ثقة، غیر متّهم» حالا پس چکار کنیم؟ اینکه میگوید مال روافض است! میگوید که «و کأنّ المصنف فهم ان ثبوت هذه الزیادة، یقتضی ما تدعیه الروافض»؛ میشود حرف آنها. این هم گذاشت گردن آنها. عجب! چون محتوای این، همراه آنهاست، آنها درآوردند!؟ «لا اله الا الله»!
بعد میگوید: «و لیس ذلک بلازم»؛ حالا دیگر فکری برایش کردهاند؛ زمخشری نمیتوانست، به گردن آنها گذاشت. حالا که همهی دستها رو شد، میگوید لازم نیست؛ چرا؟ «بل هذا مما نسخت تلاوته و بقی حکمه. و أکل الدواجن لها وقع بعد النسخ»؛ منافاتی ندارد؛ نسخ شده بود، ولی در بیت بود.
شاگرد: در غیر زمان پیغمبر !؟
استاد: حالا صبر کنید؛ این حرف باطلی است، واضح است، که اینجوری نیست. حالا عرض میکنم؛ ولی میخواهم بگویم که این باز یک توجیه است. بعد شما الآن ببینید، این جوانهای سنی، همین که میگویند این عالم گفته است، تسلیم هستند؛ یعنی فرهنگسازی شده که میگویند تحریف را فقط شیعهها میگویند. ما که نه، نسخ تلاوت است، همین حرفها را مدام میگردانند و میگویند علما بیان کردهاند. ما اینها را در تاریخ نشان بدهیم و بگوییم که این کار شماست؛ که حدیثهای واضح خودتان را به گردن شیعه میگذارید. بعد که معلوم میشود، دوباره در اینجا میگوید که نه! بعد از نسخ بوده! حالا ببینیم بعد از نسخ بوده یا نبوده!؟
اولاً در تخریج الاحادیث میگوید که این احادیثها هست؛ بیخود میگوید که [من تألیفات] روافض. ثانیاً شما فقط گفتی «أکل الداجن»، از بیهقی شروع کردی؛ چرا قبل از بیهقی را نمیگویی؟ بیهقی مال متأخر است، برو به زمان ابن ماجه! در سنن ابن ماجه این آمده است3؛ در مسند احمد این آمده است. سنن ابن ماجه که با همین «داجن» آمده، یعنی بُز، در مسند احمد آمده «دویبة»، «و جاء دویبة فأکلت»4 یک جانور، یک بهیمهای آمد آن را خورد. خب پس کتابهای شما پُر بوده از اینها. میگویی که نسخ شده؟بله؟ در همین روایت جالبیاش این است که در این پاورقی[کشاف] افراد را گفته، ولی متن حدیث را نیاورده است.
شاگرد: در مورد اصل این خوردن، مگر روی چه بوده، که اینها میگویند بُز خورده است؟
استاد: بُز به راحتی کتاب و کاغذ را میخورد.
شاگرد: آن موقع که کاغذ نبوده! روی پوست و استخوان مینوشتند.
استاد: نه! کاغذ بوده؛ قرطاس بوده؛ آیه قرآن است که «و فی قرطاس فلمسوه بأیدیهم»5 چرا نبوده؟ از تو میخواهند که «و لو نزلنا علیهم …». علی أی حال «فی قرطاس فلمسوه بأیدیهم لقال»…؛
شاگرد:ایتونی بقرطاس
استاد:«ایتونی بقلم و قرطاس» یکیاش است و «بکتف و دوات» هم دارد. ولی آنجا که کلمه قرطاس مسلّماً بوده است، ولی انواعی داشت.
شاگرد: «و لو نزلنا علیهم کتاب فی قرطاس فلمسوه بأیدیهم لقال الذین کفروا ان هذا الا سحر مبین».
استاد: بله. منظور این است که این بوده است. ببینید در همین روایت ابن ماجه و هفت، هشت یا ده نفری که گفتند؛ عایشه میگوید که چه بود؛ میگوید سورهی احزاب بود، آیه رجم بود، بعد میگوید که آیهی رضعات بود؛ تصریح میکند. خب حالا که میگوید آیهی رضعات بود، در صحیح مسلم صریحاً میگوید که نسخ نشده بود. اینها همه میگویند که این نسخ شده بود. اینها را کنار هم بگذارید. در صحیح مسلم عبارتش این است، میگوید که: «فتوفی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و هنّ فی ما یقرأ من القرآن»6؛ آیه رضعات[منظور است]؛ میگوید اینها بود؛ «یقرأ من القرآن»؛ اما قضیه داجن آمد و خورد در صحیح مسلم نیست، اما اصل اینکه رضعات بود و «توفی و هنّ فی ما یقرأ من القرآن» در صحیح مسلم است. درست شد؟ پس صحیح مسلم میگوید که آیهی رضعات نسخ نشده بود. این روایت شما میگوید چه شد؟ اینها بود و بُز آمد و خورد! زمخشری میگوید که اینها را روافض درآوردند! این روایت خودتان است، این هم صحیح مسلم است. این همه از روایات خودتان است، باز میگوید که روافض درآوردند!!
اینها یادداشت کردنی است. اگر شما این [موضوع] را [وسط] بگذارید، یک رساله تحقیقی قرار بدهید، صدها مورد است که میتوانید پیدا کنید. هزار سال زحمت کشیدند که چه؟ که هر کجا گیر کردند، گذاشتند بر گردن شیعه و مخفی کردهاند. مثل این زمخشری، آیا نمیداند؟ اینها را نخوانده است؟ شوخی نیست که کسی مثل زمخشری [این حرف را بزند؟] این را فوری به گردن [روافض] میگذارد، چون جوابی ندارد. اما چرا گردن اینها [روافض] گذاشت؟ اینها متوجه نبودند که زمخشری میدانست که اگر داجن را بپذیرد، صحیح مسلم هم هست. صحیح مسلم میگوید که «هنّ فی ما یقرأ من القرآن»؛ او آن یکی را گفت: «کانت من جملة مما نسخ من القرآن»؛ داجن را نمیتواند بگوید مما نسخ؛ الآن که فضا، فضایی است که اگر بیاید حرفش را بزند و روایتش را بخواهد بگوید که از طریق اهل سنت هست، گیر میافتد لذا میگوید اگر آن جایی است که فضا، فضای عدم نسخ است، چه کسی درآورده؟ روافض درآوردهاند! این یکی بود؛ که از عجائبی است که من همین امروز به مناسبت برخورد کردم و اینها را نوشتهام.
برویم به سراغ مطالبی که دیروز عرض کردم؛ پس تا حالا دو تا شد برای زحماتی که کشیدند، یکی دکتر قفاری که کار ابن شنبوذ را به گردن شیعه میگذارد، یکی هم زمخشری که روایات مفصل خودشان را به گردن شیعه میگذارد. کم نیست اینها! اصلا این روایات را در یکی از کتب شیعه بیاورید که «أکل داجن»؛ یک جا بیاورید! این همه کتاب شیعه است که …؛ میگوید «من تألیفات الملاحدة و الروافض»؛ روافض را هم کنار ملاحده [ذکر میکند]. الآنش هم همینجور است که میگویند رافضیها میخواهند قرآن را خراب کنند! این بالاترین حربه شده که دارند انجام میدهند. ما گاهی …؛ مثل منِ طلبه هم به آنها دستبرد میزنیم؛ میگوییم شمشیری که تیز کردهای بیاور یک مقدار من هم سمبادهاش بزنم و تیزترش بکنم. ولی اگر اینها را بخوانیم میفهمیم که چه خبر است! آنها چکار کردند و ما الآن… [چه میکنیم]؟!
ابن مجاهد فرهنگسازی را کرد که درست [همه چیز را] عوض کرد، قرائتی را که سه قرن، تا قرن چهارم به معنای مصاحف بود؛_ قرائت را الآن من میخوانم عبارتش را میبینید! مهمترین عبارت هنوز مانده،که الآن میخوانم_ این چیزی که واضح بود را آمد عوض کرد؛ فرهنگسازی کرد. امروزه ما [در قرائت] میگوییم، همین قرائات سبعه است و تمام. اینها دیگر شواذ شد و رفت؛ فاصله گرفت. اینها کار خودشان را کردند. حالا آن چیزهایی که دیروز گفتم، بسیار مهم است! یک کتابی هست بنام البحر المحیط فی اصول الفقه؛ ابن بهادر زرکشی عالِم معروف اهل سنت است؛ در قرن هشتم بوده، 794 وفات کرد. در جلد دوم صفحهی 222؛ کتاب فقهی است. اینهایی که دیروز گفتم ابوحنیفه فتوا داده؛ ببینید، میگوید: «قلت»؛ ابوحنیفه میگوید که در کفاره یمین «فمن لم یجد فصیام ثلاثة ایام»7.
شاگرد: جلد چند بود؟
استاد: جلد دوم، صفحه 222، البحر المحیط فی اصول الفقه زرکشی. مطلب فقهیاش هم این است که، آیا کسی که قَسم خورد و نتوانست [قسم را اداء کند] باید چکار کند؟ کفارهاش چقدر است؟ آیهی شریفه دارد: «فمن لم یجد فصیام ثلاثة ایام»؛ روزهی سه روز [کفاره است]. ابوحنیفه گفته است که این سه روز، روزهی کفارهی یمین باید پشت سر هم باشد. چرا آقای ابوحنیفه؟ میگوید: بخاطر اینکه در مصحف ابن مسعود آمده، که آیه اینجوری است «فصیام ثلاثة ایام متتابعات»؛ ابو حنیفه هم فتوا داده و الآن هم در فقهشان است. کفارهی قَسم طبق مصحف ابن مسعود، باید پی در پی باشد. میگوییم در مصحف أبی راجع به قضای روزهی ماه مبارک هم آمده است که «و من کان منکم مریضا أو علی سفر فعدة من ایام اخر متتابعة»؛ در مصحف أبی آنجور آمده است. چرا آن را ابوحنیفه فتوا نداده است؟ این بزنگاه است. این را این [زرکشی] میگوید: «قلت ذکر ابوبکر الرازی فی کتابه إنما عملوا بقراءة ابن مسعود»8؛ چرا طبق قرائت ابن مسعود، ابوحنیفه فتوا داده؟ «لاستفاضتها و شهرتها عندهم فی ذلک العصر»؛ عصر چه کسی؟ ابوحنفیه. «و إن کان إنما نقلت الینا الآن بطریق الآحاد»؛ الآن یعنی چه زمانی؟ یعنی بعد از کار ابن مجاهد.
شاگرد: یعنی مستفیض تغییر میکند؟
استاد: ابن مجاهد کار کرده؛ بیخود نبوده که [گفت:] عقلش فوق علمش است. من اینها را کنار [هم] میگذارم برای اینکه درک کنیم که چکار کرد. اصلاً نمیفهمیم که او چکار کرده است! بالاترین کار را کرد؛ و وقتی هم بود که فهمید شیعهها دارند قدرت حکومتی پیدا میکنند. کما اینکه الآن، _از سی سال پیش_، بعد از اینکه احساس کردند که روحانیون شیعه میخواهند قدرت بگیرند، کارها کردند. در این سی سال هنوز مثل من طلبه نمیدانم چکارها کردهاند. آنهایی که خیلی نافذ البصیرة باشند، میفهمند که چه کارها کردند! چه کارها! خوب آماده کردند و ما خواب ….
علی أی حال، اینها را ببینید؛ آن وقتی که اولش بود که فهمید قدرت میگیرند، این کارها را کردند. خطکشی فرهنگی [کردند]؛ من همیشه میگویم خطکشی؛ یعنی سنگرسازی کرد. سنگرسازی چیز کمی نیست. شما همینجور سنگر میسازید؟ نه. وقتی حس میکنید دشمن دارد جلو میآید، خاکریز میزنید و سنگر میسازید. قشنگ سنگرسازی فرهنگی [کردند]؛ فقط کسی میخواهد که ببیند…؛ الآن این، یکی از بحثهایش است که ما میخواهیم مطلب را لمس کنیم. میگوید الآن آحاد شده است، آن زمان معروف بود؛ «لأن الناس ترکوا القراءة بها، و اقتصروا علی غیرها»؛ چه زمانی «اقتصروا»؟ ابن شنبوذ که میخواند؛ او را بَستید و زدید و زندان کردید؛ همهی اینها تمام شد؛ هفت تا را با قدرت جا انداختید. «و کلامنا انما هو فی اصول القوم»؛ یعنی آن کسانی که …؛ اصول القوم یعنی آنها که اصل کاری بودند؛ آن زمان بودند، میخواندند. «انتهی» کلام ابوبکر.
بعد میگوید: «و ذکر ابوزید»؛ _اینها همه را زرکشی میگوید،_ «فی الاسرار و صاحب المبسوط»، سرخسی «من الحنفیه»؛ که اینها میخواهد دفاع کند از فتوای ابوحنیفه. میگویند که «اشتراط الشهرة فی القراءة عند السلف»؛ نزد سلف، شرط اینکه یک قرائتی را قبول کنند، این است که مشهور باید باشد؛ قرائت نزد خودشان باید مشهور باشد. «عند السلف»؛ آن وقت باید مشهور باشد. «و لهذا» _خیلی مطالب عالیای است_ «و لهذا لم یعملوا بقرائة أبیّ بن کعب، فعدّة من ایام اخر متتابعة»؛ چون مشهور نبود. مصحف أبی در دستها نبود. هر چه هم به پسرش ـ روایتش را جلسه قبل عرض کردم؛ ـ میگوید: هرچه به پسر أبی گفتم که مصحف پدرت را بده، گفت عثمان آمد، گرفت و بُرد؛ من چه چیزی را به تو بدهم!؟ ولی بعداً بود؛ پیدا شد؛ حمّاد در نقل صحیح ابن حبّان9، _چند جلسه قبل گفتم_ میگوید من خودم در مصحف أبی این را دیدم. که حالا راجع به آن روایت باید یک بحث ممتّع خوبی بکنیم؛ چون خیلی آثار فنّی و کلاسیک دارد؛ آن صحیح ابن حبّان. که عرض میکنم إنشاءالله اگر زنده بودیم.
خب، میگوید که باید مشهور باشد؛ مصحف أبی معروف نبود. «لأنها قراءة شاذة غیر مشهورة و بمثلها لا یثبت الزیادة علی النص»؛ نص قرآنی. «و اما قرائة ابن مسعود فقد کانت مشهورة فی زمن ابی حنیفه، حتی کان الاعمش یقرأ ختماً علی حرف ابن مسعود، و ختما من مصحف عثمان» اعمش دو جور ختم قرآن میکرد؛ یعنی این قدر معروف بود. «و الزیادة عندنا تثبت بالخبر المشهور»؛ قرائت مشهور بود، ثابت میشود؛ ابوحنیفه هم فتوا داده است.
شاگرد: زیادة یعنی چه؟
استاد: منظورش زیادی بر نص کتاب است که «فمن لم یجد فصیام ثلاثة ایام [متتابعات]» میگوید در مصحف ابن مسعود است؛ ولی چون قرائت مشهور است، به زائد بر مصحف عثمان، عمل میکنیم. چون سه تا بحث دارند؛_این را بعداً میگوییم؛_ آیا آنی که در قرائت شاذه است، _یعنی زمان این فقها، بعدها_ ...؛ در قرائت شاذه، سه تا بحث دارند؛ در نماز میشود بخوانند یا نه؟ اگر بخواند، نماز باطل است یا نه ؟ و در غیر نماز هم میشود بخوانند یا نه؟ طبقش فتوا میشود داد یا نه؟ اینی که من دارم میگویم، آن بحث است.
یک کتاب دیگری است، مال بدر الدین عینی بنام «البنایة فی شرح الهدایة» جلد پنجم، صفحه 261؛ میگوید: «و فی المبسوط»؛ این هم خیلی جالب است. بدر الدین عینی هم از کسانی است که مهم است؛ شرح صحیح بخاری مفصلی دارد. میگوید در مبسوط سرخسی آمده10 :«حدیث عائشه فضعیف جدا»؛ حدیث عایشه که راجع به مطالب رضعات گفته، ضعیف است. «أنه کان متلوّا بعد النبی»؛ ببینید دارد خودش میگوید که «ضعیف جدا»؛ در صحیح مسلم آمده است! چطور ضعیف جداً؟ چکارش میکنید؟ چیزهایی میشنوید که باورتان نمیشود. این در کتاب مهم عینی است و دارد از او نقل می کند! میگوید: «حدیث عایشه ضعیف جدا أنه کان متلوا بعد النبی صلی الله علیه و آله و سلم فلماذا ما یتلی»؛ چرا حالا خوانده نمیشود؟ «لأن نسخ التلاوة بعد النبی لا یجوز»؛ حدیث عایشه دارد میگوید که این نسخ بعد بود، خوانده میشد. نسخ تلاوت، یکی از مهمترین فرهنگسازیهای اینهاست. میگوید اینجا که نمیشود،کارد فرهنگسازی ما در اینجا نمیبرد؛ چون این نسخ تلاوت بعد از نبی «لا یجوز»؛ پس «ضعیف جدا». «و ما ذکر ان الداجن دخل البیت فأکل القرطاس غیر قوی»؛ نه! اینها درست نیست. چرا درست نیست؟ «لأنه یقوّی مذهب الروافض»! تحریف مال اینهاست، اجماع مسلمانها بر کفر اینهاست!
الآن هم ببینید که در شبکهها میگویند؛ همهی مسلمانها اینها را کافر میدانند. اینها هستند که قائل به تحریفاند. هر چه هم در کتابهای ماست میگویند: نه! این «یقوّی مذهب الروافض»؛ در صحیح مسلمشان است، ولی اینجا اسم نمیبرد. «ما ذکر ضعیف جدا»؛ آنچه هم که بوده «غیر قویّ»، «یقوی مذهب الروافض» چرا؟ «فإنهم یقولون: ان الصحابة ترکوا کثیرا من القرآن بعد النبی صلی الله علیه و آله و سلم و لم یکتبوه فی المصاحف و هو قول باطل بالاجماع»؛ این اجماع چه زمانی درآمد؟ بعد از ابن مجاهد؛ مرتّب هم میخ آن را کوفتند. دیگر اصلاً کسی جرأت ندارد، حرفی بزند؛ بإجماع المسلمین. این قرن نهم بوده، بدر الدین عینی کتابش را در قرن نهم نوشته است، ببینید:«باطل بالاجماع» تمام!
شاگرد: «فإنهم ترکوا» را بخوانید!
استاد: «فإنهم یقولون: ان الصحابة ترکوا کثیرا من القرآن بعد النبی صلی الله علیه و آله و سلم و لم یکتبوه فی المصاحف و هو قول باطل بالاجماع».
مرحوم آقای خویی در البیان هم این بحثها را مفصل دارند؛ ایشان هم نظرشان این است که هیچ چیزی، یک ذره هم کم و زیاد نیست. خیلی هم مفصل بحث کردند و مطالب خیلی خوبی دارند. اما وقتی میرسند به آن بحثی که ما دیروز داشتیم، که چه بود؟ مصحف امیرالمؤمنین! آخر ایشان خیلی اینها را، هر چه هست را، کاری میکنند که تمام اینها جفت و جور شود؛ یعنی بیشتر رنگ کلاس دارد؛ مثل اینکه حرف در کلاس سر برسد. حدیث سبعة احرف را آخر کار میگویند که ببینید با این توضیحاتی که من دادم «لا یکون له معنی محصل». روایتی که میگویند متواتر است و هر کجا میروی اسمی از آن است، ایشان میگویند دیدید که با مجموعهی حرفهای ما معنا ندارد. روایتی که معنا ندارد چیست؟! مجموعهی همهاش را تضعیف کردند؛ میگویند پس دیگر کنار رفت. حدیث سبعة احرفی که بی معناست، ما چکار به حدیثی داریم که معنایی ندارد؟ نمیشود که ما با چند تا بحث استدلالی و کلامی، این همه را کنار بزنیم.
حالا آنچه را که میخواهم بگویم این است؛ در البیان صفحه 243؛ میفرمایند که یکی از استدلالاتشان این بوده که «أن علیا علیه السلام»؛ همینی که الآن میگوید روافض گفتهاند. «أن علیا علیه السلام کان له مصحف غیر المصحف الموجود و قد أتی به الی القوم فلم یقبلوا منه، و أن مصحفه علیه السلام کان مشتملا علی ابعاض لیست موجودة فی القرآن الذی بأیدینا و یترتب علی ذلک نقص القرآن الموجود عن مصحف امیرالمؤمنین و هذا هو التحریف الذی وقع فی الکلام»؛ شما دارید میگویید دیگر! پس خلاصه این شد که ما مصحف حضرت را نداریم. جواب چه میفرمایند؟ «و الجواب عن ذلک أن وجود مصحف لأمیر المؤمنین صلوات الله علیه یغایر القرآن الموجود فی ترتیب السور»؛ _که سنیها هم مفصل دارند؛ اتقان سیوطی و … را ببینید._ «مما لا ینبغی الشک فیه» اینکه لا ینبغی الشک است. دیروز هم عرض کردم که اصلاً ممکن نیست که شک بشود. ولی عجیب است که اسمی از آن نیست؛ که در زمان عثمان چه شد؟ همینی که جلسه قبل گفتم.
خب،«لا ینبغی الشک فیه و تسالم العلماء الأعلام علی وجوده اغنانا عن التکلف لإثباته»؛ تسالم شیعه و سنی است. فقط عرض کردم که مثلاً مصاحف ابن ابی داود، بله یک شبههای میاندازد. میگوید که ما شک نداریم که امیرالمؤمنین کاتب وحی بودند؛ شک نداریم روایات دارد که من از خانه در نمیآیم، حتی عبا به پشت نمیگیرم تا قرآن را جمع کنم؛ اما اینجا جمع یعنی حفظ! نه یعنی مصحف! خیلی عجیب است. جمع یعنی فقط حفظ! حفظ کردند؛ حفظ کردند یعنی مینشستند و میخواندند تا حفظشان بشود! بعد میگوید که آیا اما مصحف هم داشتند؟ نه، ثابت نیست! تو همه چیز را داری میگویی، بعد [میگویی که] مصحف نداشتند؟ أبی بن کعب که یک کس دیگری بود، ابن مسعود، همه مصحف داشتند؛ امیرالمؤمنین مصحف نداشتند! چون اسمی از آن نیست، بله اسمی از آن نیست، این درست است! اینکه اسمی از آن نیست، درست است؛ اما اینکه مصحف داشتند، قابل انکار نیست. نمیتوانید به این استدلال بگویید که نبود. ایشان هم میفرمایند:«تسالم العلماء أغنانا، کما ان اشتمال قرآنه علیه السلام علی زیادات لیست فی القرآن الموجود و ان کان صحیحاً، الا انه لا دلالة فی ذلک علی ان هذه الزیادات کانت من القرآن»؛ ببینید الآن این یک تلاش محسّن و خوبی از یک مرجع شیعه است، برای چه؟ یعنی آن کاری را که آنها بعد ابن مجاهد با آن زرنگیشان کردند؛ هزار سال هم میخش را کوفتند؛ الآن آقای خوئی در این زمانی که دیدند اینها چه شده است، دارند توضیحات خوبی میدهند و خوب هم هست. مرحوم فیض هم فرمودند. جلسه قبل عرض کردم، در فضای شیعه چون این انگیزه نبوده، کلاسبندی نشده است؛ این حرفها نیامده است.
ایشان میفرمایند که خب، ما شیعیان قبول داریم، شما هم قبول دارید، که امیرالمؤمنین مصحف داشتند؛ زیادت هم دارد. اما چه کسی میگوید که این زیادات وحی قرآنی است؟ خب دلیل بیاورید!! این زیادات میتواند وحیای باشد که غیر قرآن است؛ یعنی پیامبر خدا از ناحیه جبرئیل به امیرالمؤمنین گفتند یا علی بنویس! اینها توضیح آیه است. اما قرآنی که به آن تحدی شده است، همهی اینها، آن نیست. الآن ببینید، این جواب از یک عالم است؛ شما هر کجا عرضه کنید، میگویند که کجا شیعه این حرفها را زدند؟ بله، ما شیعیان قائل هستیم که حتماً امیرالمؤمنین، مصحفی داشتند؛ این را شما هم میگویید. نمیتوانید هم انکار بکنید. از طرف دیگر، زیادی هم دارد؛ اما از کجا میگویید که ما قرآن را محرّف میدانیم؟ ایشان توضیح خوبی دارند. مرحوم فیض هم فرمودند که عبارتشان را جلسه قبل میخواستم بخوانم، بعداً زنده بودم ان شا الله میخوانم.
پس ببینید، اینکه او میگوید روافض این را میگویند؛ در کجا روافض این را گفتند؟ شما روایاتی در کتبتان است؛ همین سنخ روایات در کتب شیعه هم هست. شما توجیه میکنید آنجا که میتوانید، هر جا هم که کارد شما نبرید، به گردن شیعه میاندازید. خب، همین توجیهی که شما میآورید، همین توجیه برای روایات شیعه هم هست؛ طابق النعل بالنعل. هیچ فرقی نمیکند. یک جایش را میگویید نسخ است، [اینجا هم] نسخ است؛ یک جایی میگویید نسخ تلاوت دون الحکم، [اینجا هم] نسخ تلاوت دون الحکم! یک جایش میگویید که تأویل و توضیحی از صحابه است، که در کنار مصحفشان مینوشتند؛ خب همین هم توضیحی از خود امیرالمؤمینن است، یک؛ _خب، شیعه مانعی ندارد، از معصومین است._ یا نه، توضیحی از جبرئیل به وحی غیر قرآنی است،[ دو]؛ بله، خب همهی اینها درست است؛ پس چه شد که شما این همه گناهِ این کفر و تحریف را به گردن شیعیان میگذارید.
شاگرد: ما هم به گردن شما میگذاریم.
استاد: أحسنت! ولی ما این کار …
شاگرد: ما به حق این کار را میکنیم.
استاد: به حق [است]. ببینید، ولی هزار سال آنها جلوتر هستند. یعنی الآن بین خود ما عروه را که ببینید …؛ _مانعی هم ندارد، جلسه قبل عرض کردم. الآن هم وقت تمام شد، میخواستم حرف شهید ثانی را بخوانم، که إنشاءالله فردا میخوانم._ اینکه ما قرائات سبعه را میگوییم در نماز درست است؛ با همهی اینها اصلا مشکلی نداریم. من جلوتر هم عرض کردم،_ خیلی …، بعضیها به میدان این حرفها میروند، خود مرحوم آقای خوئی در البیان به میدان این حرفها رفتند._ میگویند در نماز نمیشود …؛ خلاصه باید یا «ملک» یا «مالک»، احتیاطاً هر دو تا را بخوانید؛ مرحوم آقا میرزا هاشم آملی هم در حاشیه عروه نوشتند که آقا شیخ عبدالکریم هر دو تا را میخواندند. همینجا گفتم؟
شاگرد: بله
شاگرد: گفتند احتیاط در نزد من درست نیست، باید دو بار نماز بخوانند.
استاد: مرحوم آقای خوئی میگویند نه، دو بار بگوید. همان کار آقا شیخ عبدالکریم را اینجا میگویند؛ میگویند: باید احتیاط بکند و هر دو تا را بگوید. اصلاً [اینطور نیست]، ان شا الله ما بعداً بحث میکنیم؛اصلاً نیاز نیست. کجا باید دو تایش را بگوید؟ کجا مرسوم بوده که دو بار بگو؟ هم «ملک» و هم «مالک»؟ اینجا احتیاطاتی است که ضابطهی کلاس آمده، که این ضابطه هم درست نیست. بعداً عرض میکنم. نه، قرائات سبعه و عشره را در نماز میتوانید بخوانید؛ شهید ثانی هم فرمودند که حتی در یک سوره که میخوانید، میتوانید یک جایش یک قرائت را بخوانید و جای دیگرش را قرائت دیگری بخوانید.از مقاصد العلیه برایتان میخوانم. فرمودند: «ان کلاً منزل» عبارت شهید این است، برای جلسهی بعد مراجعه کنید؛ مقاصد العلیة صفحه 245؛ فرمودند که میتوانید در یک سوره از قراء عشره هر کدام بخوانید. قرّءا عشره در یک سوره؟ میگویند بله. «فغیر واجب قطعا» اتباع یک قاری، در کل سوره در یک نماز «غیر واجب قطعا، بل و لا مستحب فإنّ الکل من عند الله نزل به الروح الأمین علی قلب سید المرسلین»؛ این عبارت شهید است. ملاحظه میکنید! که حالا إنشاءالله تفصیلش [را میخوانیم]؛ لذا مشکلی ندارد، احرف سبعه را …؛ در بحار هم یک یادداشتی دارم که ان شاالله زنده بودیم، فردا عرض میکنم.
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین.
شاگرد: یک جایی منبر بودیم، یک قسمتی از کتاب سلیم را استفاده کردیم و خواندیم. یک آقایی بعد منبر گفتند اینها را که شما میخوانید درست نیست. گفتم چرا؟ گفتند بخاطر اینکه معلوم نیست این کتابی که دست ماست، کتاب سلیم باشد.
استاد: این بحث معروف است دیگر؛ یکی از اشکالات…
شاگرد: بله میدانم، آنها را دیدم. حالا این دلیل میشود؟ چطور جواب امثال این آقا را بدهیم؟ حالا ما مثلاً دیگر استدلالی و استشهادی و … نتوانیم به کتاب سلیم بکنیم؟
استاد: یکی از بهترین کارها امروز برای کسانی که میخواهند کار تحقیقی بکنند، بررسی کتاب سلیم براساس موضوع محوری است.
شاگرد: بله موضوعی، اینکه جاهای دیگر هم این حرف آمده است.
استاد:احسنت، وقتی این شد دیگر کسی …؛ مرتب بگوییم کتاب نیست یا هست؟
شاگرد: بعضی از چیزهایش متفرد به است.
استاد: بله، بعضی هست. مثلاً یکیش راجع به عمار بود. این خب در همهی نسخ کتاب سلیم هم نیست.در یک نسخه سلیم است. اینهم معارضهای قوی دیگری در روایت دیگر دارد. خب اینجا که ما حرفی نداریم.
شاگرد: مثلاً خرجت و لیس علیها خمارٌ، دربارهی حضرت زهرا سلام الله علیها دارد.
استاد: بله میگویم آن چیزهایی که متفرد است، ما بهعنوان خبر واحدی که آن هم در بعضی از نسخ است، [نگاه میکنیم.] یعنی از نظر بحث موضوع محوری ضعیف است. شاهدی از موارد دیگر ندارد، خود کتاب هم در بعضی از نسخههایش است. این موارد ارزش صدقش را مرتب ضعیف میکند. راهی بجز این نداریم؛ ما که نیامدیم قسم بخوریم که هرچه در هر نسخهای است، از خبر واحد بیافتد.
«و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین»
کلمات کلیدی:
ابن مسعود
احراق مصاحف
المنخول غزالی
البرهان فی اصول الفقه
جوینی
ابن شنبوذ
ابن مجاهد
ابن الانباری
ابن جزری
فرهنگ سازی عامه
قرائات سبعه
اتهام تحریف باوری [به شیعه]
قرائت مشهور
قرائت شاذ [نزد عامه]
زمخشری
تفسیر کشاف
نسخ تلاوت بدون حکم
نسخ تلاوت نزد عامه
آیه رضعات
تخریج احادیث الکشاف
ملاک افتا بر اساس قرائت
البنایة شرح الهدایة
بدرالدین عینی
اجماع قرن چهارم
اجماع بر قرائات سبعه
مصحف علی ع
البیان
ابوالقاسم خویی
قرائات در نماز
1 المنخول، ج1، ص376: مبنانا به فيما نأتي ونذر الاقتداء بالصحابة رضي الله عنهم وقد كانوا لا يقبلون القراءة الشاذة وعن هذا كسر عثمان رضي الله عنه اضلاع ابن مسعود فكيف يقبل فإن قيل لا ينحط عن خبر الواحد فليعمل به قلنا العمل به ينبني على كونه من القرآن وقد بطل ذلك .»
2 . مقرر: ظاهراً منظور غانم غدوری میباشد.
3 . سنن ابن ماجه ج 1 ص625 ح1944
4 . مسند أحمد ج 43 ص 343
5 . سوره مبارکه انعام آیه7
6 . صحيح مسلم جلد : 2 صفحه : 1075
7 . سوره مبارکه مائه آیهی89
8 . البحر المحيط في أصول الفقه ج2 ص222
9 . صحيح ابن حبان ج 11 ص92