بسم الله الرحمن الرحیم

جلسات تفسیر-شروع بحث تعدد قراءات-تحریف-سال ۹۳

فهرست جلسات مباحثه تفسیر



توضیح آقای سوزنچی در سایت انجمن علمی:

http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=238.0
نویسنده موضوع: فایلهای صوتی تفسیر سوره ق (شبهه تحریف قرآن) فروردین 1393
سوزنچی
فایلهای صوتی تفسیر سوره ق (شبهه تحریف قرآن) فروردین 1393
بسم الله الرحمن الرحیم
از ابتدای سال 1393، به مناسبت تقسیر آیه «ما یبدل القول لدی» بحث شبهات تحریف قرآن پیش آمد و اینکه چگونه روایات ناظر به این بحث را باید فهمید. انشاء الله از این پس فایلهای صوتی بحث تفسیر در این محل قرار داده خواهد شد. نام فایلها بر اساس تاریخ ارائه بحث تنظیم شده است.



تقریر جدید از جلسات مباحثه تفسیر:

بسم الله الرحمن الرحیم

تفسیر، تحریف قرآن

جلسه1 تاریخ: 20/01/1393

تفسیر آیه 29 سوره ی مبارکه ی قاف

بررسی لغوی بَدَل

﴿مَا يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَىَّ وَ مَا أَنَا بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِيد﴾،1 لغتِ کلمه «بَدَلَ» را قرار بود بررسی کنیم. در کتاب لغت التحقیق از چند کتاب لغتی اینگونه نقل کردند :

مقاییس اللغة: « بَدَل‌: أصل واحد و هو قيام الشئِ مَقامَ الشئِ الذاهب»2؛ یک چیزی برود و چیز دیگری جای آن بیاید که بدل آن است. «يقال هذا بَدَلُ الشئِ و بَدِيلُه و يقولون بدّلْتُ الشئَ إذا غيّرتَه و إنْ لم تأْتِ له ببَدَلٍ».

صحاح: «الْبَدِيلُ: الْبَدَلُ. و بَدَلُ الشئِ: غيره. يقال بَدَلٌ و بِدْلٌ لغتان، مثلُ شَبَهٍ و شِبْهٍ»3.

المصباح المنیر: «البَدَلُ: بفتحتين و (البِدْلُ) بالكسْرِ و (البَدِيلُ) كُلُّها بِمَعْنًى و الْجَمْعُ (أَبْدَالٌ)».

الفروق اللغویة : «الفرق بين العوض و البدل‏، أن العوض ما تعقّب به الشي‏ء على جهة المثامنة»4؛ عوض یعنی حالت ارزش‌گیری دارد و مثامنة از ریشۀ ثمن به معنی بهاء است. روی حساب بهاء می‌گوییم که این چقدر می‌ارزد؟ پس عوض همان ارزشگذاری می‌شود، «تقول هذا الدرهم عوض من خاتمك». اما «و البدل ما يقام مقامه»؛ حالت بهاء ندارد. می‌گوید: این را بده، عوضش فلان چیز را به شما می‌دهم. عوض عرفی که ما در فارسی می‌گوییم. در آنجا عوض این است که بدلش را به تو میدهم. وقتی بدلش را میدهم؛ یعنی فعلاً این به إزای آن است بدون ملاحظه بهاء و ارزش و تقویم. این هم معنایی بود که ابوهلال عسکری در الفروق اللغویة گفته است.

شاگرد: این مثامنة به معنی بده و بستان نیست؟در عوض یعنی طرفین در مقابل هم باشند، ثمن و مثمن باشد، اما در تبدیل شاید الزاماً دو طرف نباشد حتی یک نفر میتواند یک چیزی را تبدیل کند؟

استاد: بله، فرمایش شما این است که در عوض حتماً طرفین باید موجود باشند.

شاگرد: بده و بستانی صورت بگیرد؟

استاد: مثامنه به‌معنای ثمن و مثمن است، خود ثمن به معنی بهاء است.

شاگرد: ازاین‌جهت می‌گویم که دو طرف مشارکت داشته باشند.

استاد: یعنی طرفین ملاحظۀ بهاء را در آن می‌کنند.

شاگرد: پس طرفین داشتن لازمه فرمایش شماست؟

استاد: گاهی صرفاً مقابله این دو را می‌بینیم و می‌گوییم: این حرفی که شما زدید، به عوض حرف شما من هم این حرف را زدم، آیا اینجا مثامنة است یا «بحثٌ فی الاعواض»؟ در کتب کلامی مثل شرح تجرید بود که بحث مفصّلی بود در تفاوت بین ثواب با عوض. در مبحث کلامی اعواض و آلام، در آنجا عوض، به ‌معنای مثامنه نیست. شما میخواهید توضیح این مقصود را بدهید. اما بدل اینگونه نیست. در بدل حیلوله می‌تواند یک چیزی معدوم شود؛ مثلاً میگوید شما کتاب مرا سوزاندید، این کتاب را بجای آن می‌گیرم. در اینجا نمی‌تواند بگوید که این کتاب عوض آن باشد؛ بلکه باید بگوید که این کتاب بدل آن باشد. البته همین‌جا هم اگر مثامنة را در نظر بگیریم، یعنی آن کتاب قبلی چقدر می‌ارزید، حالا این کتاب مساوی با ثمن آن باشد.

شاگرد: ثمنی که در بدل حیلوله میدهد، بدل آن عین میشود؛ اما معاوضه نیست.

استاد: غرامت است، ولی معاوضه نیست؛ اما همانجا هم اگر جهت مالیّت آن فائت را در نظر بگیرید، نوعی معاوضه است. یعنی وقتی که او سبب تلف عینی میشود، مالیّت آن تالف به ذمه‌ او میرود و مالک عین، مالک ذمه او می‌ شود و خود ذمه هم مالیّت دارد.

شاگرد: معاوضه نیست!

استاد: چه مانعی دارد که معاوضه هم باشد؟ وقتی بدل را می‌دهد، یعنی می‌گوید: ذمه تو که من مالک آن هستم برای خودت باشد.

شاگرد:در بدل حیلوله هم مالک عین است، هم مالک قیمتی که میگویید.

استاد: در بدل حیلوله، آن عین هنوز باقی است و این را بدل آن میدهد. آیا الآن هیچ جهت مالیّت آن عین موجود را در نظر نمی‌گیرد؟

شاگرد: جهت مالیّت در نظر گرفته می‌شود بدون اینکه معاوضه باشد. معاوضه بین دو عین نشد، اما جهت مثامنة در نظر گرفته شد. عوض چه عوض بین دو عین باشد و چه ثمن در نظر گرفته شود.

استاد: شما گفتید که مثامنة اعم از معاوضه است.

شاگرد: بله ، اینکه می‌گویند در عوض حتماً معاوضه بین دو عین باید باشد، این درست نیست. اگر صِرف مثامنة باشد کافی است.

استاد: تفسیر عوض به مثامنة تفسیر به اعم است.

شاگرد: تفسیر صحیحی است. تفسیر عوض به مبادله بین دو عین، تفسیر أخص از معنای عوض است. عوض در آنجایی است که جهت مثامنة در نظر گرفته شود.

استاد: الآن شما فرمودید که در بدل حیلوله مثامنة است، ولی معاوضه نیست!

شاگرد: معاوضه به آن معنایی که شما فرمودید را عرض کردم که نیست؛ و الا می‌گویم که در همانجا هم فقهاء تعبیر به معاوضه بکار برده‌اند. می‌گویند: ولو هم مالک عین است و هم مالک ثمن است، اما معاوضه ای هم صورت گرفته است و مقصودشان از معاوضه همان جریمه و ذو الجریمه است؛ یعنی قیمتها را باهم در نظر گرفتند و ثمن را در نظر گرفتند؛ لذا در بدل حیلوله به اندازه ثمنش می‌دهد.

شاگرد2: شاید اشکالی پیش بیاید که اگر بفرمایند: قیمت و ارزش در بدل ملاحظه نمی‌شود، پس چطور در بدل حیلوله ارزشگذاری می‌کنند و می‌گویند که این به اندازه آن فائت است؟

شاگرد: نه، این حرف من نیست! بدل که در بدل ملاحظه نمی‌شود، ولو در جایی که بدل وجود دارد معنی مثامنة هم باشد. در بدل، معنی مثامنة و معاوضه ملاحظه نمی‌ شود؛ اما آیا اشکالی دارد چیزی که بدل است، به حمل شایع معاوضه هم باشد؟ یعنی دو حیثیت داشته باشد! عرض من این است که وقتی شما میگویید معاوضه، فوری در ذهن شما این نیاید که تبدیل دو تا عین است یا جابجا کردن دو تا عین است! همان تعریف عسکری خیلی خوب است که بهاء را در نظر میگیرند؛ اعم از اینکه عینی با عینی جابجا شده باشد یا نشده باشد! بخلاف مبادله، چون در معنی و مفهوم مبادله، بهاء نخوابیده است.

شاگرد2: بنده عرض دیگری دارم که اگر شما می‌فرمایید که در بدل، تقویم و ارزشگذاری رعایت نمی‌شود، آیا این نقض این مطلب نیست که در بدل حیلوله می‌گوید ارزش را ملاحظه می‌کنند و در عین حال اسم آن را بدل حیلوله می‌گذارند؟

استاد: بدل ملاحظه نمی‌شود یعنی لابشرط است، نه اینکه بشرط لا باشد.

شاگرد: من جواب ایشان را عرض کردم و گفتم که در معنی بدل ملاحظه نمی‌شود.

استاد: ملاحظه نمی‌شود، یعنی لابشرط است، نه اینکه بشرط لا باشد.

حالا ایشان می‌گویند از نکاتی که در التحقیق آمده، شاید در هشتاد درصد از کتاب وقتی نظر خودشان را شروع می‌کنند، می‌گویند: «و التحقیق». ولی بصورت کامل اینگونه نیست که اگر خواستید جستجویی بکنید، در بعضی از جاها می‌گویند: «و الظاهر» و شروع حرف خودشان با «التحقیق» نیست. در اینجا از آن جاهایی است که «التحقیق» را نمی‌گویند، می‌گویند: «الظاهر».

«الظاهر: ان البَدَل و البِدل و البدیل صفات مشبهة علی وزان حسن و ملح و شریف» که وزنها را می‌گویند. «و الفرق بین الإبدال و التبدیل: ان الأول یستعمل في مقام التنبيه»5.

شاگرد: در کتاب ما اینگونه دارد: و التحقيق:‏ أنّ الأصل في المادّة هو وقوع شي‏ء مقام غيره. و أمّا كلمات البدل و البدل و البديل: فصفات مشبّهة على وزن حسن و ملح و شريف».

پاسخ: شما کتابتان خوب است، این کتاب از نسخه‌های اولیه است، که مصنف می‌خواستند کلمات را سریع بنویسند که با ماشین نویسی مقدور نبوده، و خودشان هم این مطلب را توضیح داده‌اند که شش جلد از کتاب با دستخط ایشان است. اما این خیلی خوب است، چون من هم متوجه شدم که یک چیزی کم دارد. ایشان التحقیق را نوشتند برای اینکه معنا را بگویند و این خیلی خوب است. پس «وقوع شیء مقام غیره». ممکن است که این مبیضّه باشد. گاهی اوقات انسان خسته است و طوری است که یک دفعه از مسودّه بخواهد به مبیضّه بیاید این‌گونه می‌شود، ولی بعد که مطابقت دادند، دیدند که در مبیضّه، این از قلم افتاده است.

اختلاف در مصاحف و نقد توجیهات عامه

بنابراین برای اصل مسئله بَدّل، چندین آیه به عنوان مثال می‌آورند: یکی از آنها را که حالا ایشان نیاورده‌اند، در آیه شریفه است که ﴿مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلا﴾6، این آیه معروفی است و روایتش هم معروف است . اهل سنت هم روایاتی در ذیل این آیه دارند؛ منتها مناسب با کارهای خودشان است. ولی از چیزهایی که برای من جالب بود این بود که در صحیح ابن حَبّان با آن برخورد کردم که در آنجا روایتی می‌آورد از کسی که راجع به نزول آیه این شریفه مذکور نقل می‌کند، آنگاه یک کلمه را اضافه میکند و میگوید: «قال حمّاد» که انس به ثابت می‌گوید و ثابت هم به حمّاد می‌گوید؛ یعنی با یک واسطه است. می‌گوید: «قال حمّاد»، نکته‌اش این است که حمّاد مربوط به زمانی است که خیلی جلوتر بود و اینها در دسترس او بود و در کتاب ابن حبان این خیلی مهم است و من در جایی ندیدم که این روایت را بیاورند، چرا؟ بخاطر اینکه این روایت صحیح ابن حبّان صحیح بسیار مهمّی نزد آنها است و البانی میگوید که مطلقا صحیح است. شعیب ارنؤوط هم که بیشتر مناقشه می‌کند، او هم می‌گوید که «صحیح علی شرط مسلِم»؛ یعنی این به منزله روایتی است که مثل صحیح مسلِم است؛ یعنی در صحیح بودنش شکی نیست.

آن روایت چیست؟ میگوید: «قال حمّاد: رأیت فی مصحف أُبَیّ و منهم من بدّل تبدیلا»7؛ در آیه دارد که ﴿وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلا﴾، ولی این میگوید: «و منهم من بدّل تبدیلا». من وقتی این را دیدم، یادم افتاد که پارسال در این جلسه راجع به دو آیه بحث کردیم که درباره اهل فُرس بود و حضرت بشارت دادند. یک آیه در سوره «محمد»(صلی الله علیه و آله و سلم) بود: ﴿وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لا يَكُونُوا أَمْثالَكُم‏﴾8 که آخرین آیه است. در آنجا گفته شد که در آیه شریفه سوره مبارکه «جمعه» هم فرمود: ﴿وَ آخَرينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ﴾9، در آنجا اهل سنت روایتی دارند که مراد از ﴿آخَرینَ﴾ چه کسانی هستند؟ حضرت فرمودند: اینها از طایفه سلمان هستند و از اهل فُرس هستند و می‌آیند تا «لو کان العلم بثریا لناله رجال من هؤلاء»10 که در سال قبل مفصلاً عرض کردیم.

ابن کثیر در اینجا که می‌آید، این روایت را نقل میکند و مشکلی هم با آن ندارد. ﴿وَ آخَرينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ﴾، بعضی از صحابه که پیش اهل سنت نمی‌شود گفت بالای چشم آنها ابرو است، گفتند یعنی عده‌ای هم که می‌آیند به این صحابه خیلی خوب ملحق می‌شوند. مشکلی در این نیست و این روایت را هم می‌آورد و حرفی هم نمی‌زند.11 اما در سوره مبارکه «محمد»، لسان آیه چیز دیگری است که می‌فرماید: ﴿وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا﴾ شما پشت می‌کنید، ﴿يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لا يَكُونُوا أَمْثالَكُم‏﴾، آنها دیگر مثل شما نیستند. ذیل آن آیه هم باز همین روایت آمده است که حضرت فرمودند: آیا می‌دانید که این ﴿يَسْتَبْدِلْ قَوْماً﴾ چه کسانی هستند؟ قومی از فُرس هستند که هم ولایتی‌های سلمان هستند و دست مبارکشان را روی شانه حضرت سلمان یا روی سرش گذاشتند و فرمودند از این آقا هستند.

در آنجا ابن کثیر این روایت را که می‌آورد می‌گوید که نه، این روایت سندش ضعیف است و یک اشکالی به حدیث می‌گیرد.12 در آنجا چیزی نمی‌گوید، ولی در اینجا می بیند که برخوردی ایجاد شده، اشکالی بر روایت می‌گیرد.

در کتاب دیگری که شاید سال قبل آدرس را گفته باشم، می‌گوید: آیه که نگفت حتماً شما تولّی می‌کنید، آیه فرمود: ﴿وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً﴾ و الحمدلله جمیع صحابه «لم یتولوا احد منهم فلم یستبدل»13! پس در خصوص این آیه میگوید که الحمد لله تولّی نکردند و استبدالی هم صورت نگرفت! ولی ابن کثیر این را نمی‌گوید و در آن روایت هم خدشه وارد می‌کند.

در اینجا هم «قال حمّاد: رأیت فی مصحف أُبَیّ «و منهم من بدّل تبدیلا». این خیلی مهم است که حرف دارد. با یک زحمتی می‌گویند آن آیه‌ای که می‌فرماید: ﴿مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُم‏﴾ راجع به مالک بن نویره است و ﴿فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ﴾ یعنی لشکر خالد بن ولید!

تحریف قرآن، بزرگترین حربه ی عامه علیه شیعه

منظور این است که این هم از آن روایات است که از نظر سندی هم در رتبه اول است که مصحف أُبَی بود. گاهی این بحثهایی که الآن می‌کنند و در بوق و کرنا می‌کنند و بر علیه شیعیان تبلیغ می‌کنند که این شیعیان قائل به تحریف قرآن هستند! یک چیز واضح البطلان و دروغ را نسبت می‌دهند. مرحوم آقای خوئی در تفسیر البیان که بعد ازمقدمه نرسیدند آن را تمام کنند، در آن مقدمه البیان به جایی می‌رسند که می‌فرمایند: کسی که قائل به تحریف قرآن باشد، از کسانی است که «أخبر الرجل بما لا یکون فإن صدّقک فاعلم أنه کذا»14 که در البیان آمده است. می‌فرماید: چیزی که ممکن نیست و نمی‌شود را به شخص بگو، اگر پذیرفت بدان که او عقل ندارد!

بزرگان دیگری از علمای شیعه بودند که این را فرمودند؛ اما با اینکه همه اینها را فرمودند، بزرگترین حربه‌ای که بر علیه شیعه دارند و در کل دنیا هم تبلیغ و ترویج می‌کنند، همین مسئله تحریف قرآن است و حال آنکه اساساً کلمه «تحریف» و بحث تحریف یک بحث منحرف ابتدایی است؛ یعنی یک بحث را که باید یک جور مطرح کنند، ولی برای اغراض خاص خودشان یک جور دیگری مطرح می‌کنند و چه بسا عده‌ای هم گاهی از روی نبودن عبارت یا جهل قبول می‌کنند. این بحث جای خاص خودش را دارد و بحثی است که اگر صحیح جلو برود فوائد زیادی دارد؛ اما قبل از اینکه بحث تحریف قرآن و مباحث دیگر مطرح شود، باید حقیقت قرآن مشخص شود. ما تا درباره فضیلت قرآن و حقیقت قرآن بحث نکنیم، نمی‌توانیم در مسئله جمع قرآن و تحریف قرآن وارد شویم و اصلاً ممکن نیست.

رشته‌ای امروزه تدریس می‌شود بنام هرمونوتیک که خیلی مهم است، واقعاً اینگونه است و ما باید خیلی تأمل کنیم که تا مباحث حروف مقطعه قرآن به خوبی روشن نشود، بحث از متن شناسی قرآن ناقص است. حالا ما که از حروف مقطعه قرآن سر در نمی آوریم، به سراغ هرمونوتیک قرآن می‌رویم که بحث پوچی است، چون محال است تا مبادی فهم متن را ندانیم، نمیتوانیم قواعد دیگر را در اینجا إعمال کنیم و لذا عرض من این است که اول باید روایاتی که نزد باحثین شیعه واضح است را بررسی کنیم. حالا بین شیعیان عده‌ای هستند که بعضی از روایات را دیدند که ظاهر کلماتشان تحریف شده است؛ اما روایاتی که همه شیعه و همه اهل سنت بر روی آنها متفق هستند، اینها را باید جلا بدهیم و یکی از متفقات همه این است و اصلاً نمیشود در آن تردید کرد و روایات آن در حدّ تواتر از اهل بیت(علیهم السلام) می‌رسد، در فضیلت قرآن است که این را نمی‌توانند کاری بکنند. آیا واقعیت شیعه را می­توان تغییر داد؟ با نوشتن یک مقاله یا چند سطر عبارت می‌شود واقعیت موجود بین شیعه را عوض کرد؟

شما ببینید که بچه‌های شیعه از روز اول، مصاحفی که در منزل شیعیان بوده، این همه رساله‌هایی که از روی آن مسئله می‌گویید، هر طلبه‌ای که در هر کجا بخواهد مسئله‌گو باشد، می‌گوید: بدون وضوء دست به خط قرآن نزنید! حتی این احتمال را هم نمی‌دهد که منظور این قرآن نیست بلکه قرآن دیگری است! شما این همه مسئله گفتید، آیا یک بار در ذهن شما خطور کرده که این مسئله‌ای که مراجع در رساله‌ها گفتند که بدون وضوء نباید به خط قرآن دست گذاشت، منظور این قرآن نیست؟ هرگز چنین احتمالی به ذهن شما نیامده است. چرا این چیزهایی که «أبین من الشمس» است را انسان باید زیر پا بگذارد؟ اینها مسائلی است که خود شیعیان و مراجع آنها می‌گویند و اقرار دارند که منظور ما از قرآن، والله همین قرآن است که در همین رساله‌ها نوشته‌اند که حتی یک «واو» هم اگر به نیّت قرآن نوشته شده شود، بدون وضوء نمی‌شود به آن دست زد. اینها از واضحات فقه شیعه است.

گام اول؛ بحث در باب فضیلت و حقیقت قرآن

بنابراین اگر کسی از این مسلّمات مدام طفره برود و بحث‌های دیگری را جایگزین کند؟! این خیلی مهم است. و لذا اولین قدم این است که وقتی معصومین(علیهم السلام) می‌فرمایند که ما همه چیز را از قرآن می‌دانیم، همه را نیز به همین قرآن ارجاع می‌دادند. پس ما تا نفهمیم که چرا معصومین(علیهم السلام) به فضیلت قرآن سفارش کردند و چرا مرحوم کلینی یک بابی در کافی دارند بنام «فضل القرآن» وتا این را حل نکنیم، نمی‌توانیم جلو برویم. اول باید این مسائل واضح و بین خودمان و خداوند روشن شود. اگر فضای بحث بین سنی و شیعه نبود، این کتاب «فضل القرآن» را وقتی اهل‌سنت می‌خواندند، چه چیزی از آن می‌فهمیدند؟

بعد از اینکه این مطلب فهمیده شد، بحث بعدی این است که انعقاد بحث تحریف قرآن یک بحث انحرافی است. دقیقترین بحث بعد از گام اول که بحث فضیلت قرآن و حقیقت قرآن و معرفت به واقعیت قرآنی که خدای متعال به پیامبرش داده و اهل بیت را شریک او قرار داده، گام دوم مسئله مصاحف است. بحثی که اگر شیعه و سنی به دنبالش بروند، می‌بینید که از تواتر هم بالاتر می‌رود. اینها می‌خواهند بر علیه شیعه کار تبلیغاتی بکنند، مدام کلمه تحریف را بکار می‌برند و ما هم مدام می‌گوییم که هیچ کس قائل به تحریف نیست، بحث مصاحف است، چون این مطلب نزد خود شما متواتر است.

نقد منظر عامه در باب مصاحف بله، قرآنی که بر پیامبر خدا نازل شده است، اصل اینکه مصاحفی بوده و هست، قابل انکار نیست، چون البانی15 تصحیح می‌کند، شعیب ارنؤوط16 هم تصحیح می‌کند و هیچ کاری هم نمی‌توانند بکنند و حمّاد هم می‌گوید که به چشم خودم در مصحف اُبَی دیدم! اینها اجلای محدثین شمایند! پس ما مصحف ابی را داریم. حالا اگر شما در نرم‌افزارهای تفسیر، مصحف ابی را جستجو کنید، یک دفعه می‌بینید که پانصد تا، هزار تا می‌شود یا مصحف ابن مسعود، مصحف انس و مصحف امیرالمؤمنین(صلوات الله علیه) که معلوم است و بحث خاص خودش را دارد.

منظور این است که پس چرا تحریف می‌گویید؟ بگویید مصاحف. شما در مصاحف تحقیق بکنید، آیا میتوان گفت که احراق مصاحف توسط عثمان متواتر نیست؟ خود شما هم قبول دارید. متواتر یعنی طرفین قبول دارند، مثل قتل عمار که پیشگویی پیامبر خدا را ثابت می‌کند. لشکر معاویه می‌گویند که علی عمار را کشته است، لشکر امیرالمؤمنین می‌گویند که معاویه عمار را کشته است. پس اصل اینکه یک خبری بوده، درست است. طرفدارهای عثمان می‌گویند که یکی از فضایل سیدنا عثمان این است که مصاحف را یکی کرده است و در ضمن آن احراق مصاحف را هم مطرح می‌کنند. کسانی هم که می‌خواهند مطاعن عثمان را بگویند، احراق مصاحف را هم مطرح می‌کنند. پس طرفین این مطلب را قبول دارند.

پس شما روی متواترات جلو بیایید. اصل بحث مصاحف، هیچ گیری ندارد و مصاحف اصلاً نقص قرآن نیست. در ابتدا سنگین به ذهن می‌آید، ولی وقتی جلو برویم بحث بسیار خوبی است. اساساً تعدد قرائات، کمال قرآن است و اگر کسی اشکال میکند، بخاطر کوته‌فکری نسبت به عظمت قرآن است و لذا خود ائمه(علیهم السلام) هم از روز اول جلوی قرائات را نگرفتند. الآن هم آن قاری مصری قرائت می‌کند و همه مسلمانها هم نشسته‌اند و این آقا پنج جور قرائت می‌کند و همه هم خوشحال می‌شوند و او را تشویق می‌کنند.

شاگرد: بعضی از قرائات مستلزم یک حرف اضافه شدن است!؟

استاد: آن در گام های بعدی است. اول باید اصل یک چیزی ثابت بشود، آن در گام بعدی است که ما در تعدّد قرائات در مصاحف، این اختلافات را چگونه سر و سامان بدهیم؟ این در روایت صحیح می‌گوید: «رأیت فی مصحف ابی و منهم من بدّل تبدیلا»؛ آن می‌گوید: ﴿وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلا﴾ مبادا خبری درباره صحابه باشد، «ما بدلوا» همه را می گوید! البته آیۀ شریفه که آن بعض را می‌گوید و معلوم است.

شاگرد:بعض را می‌گوید ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِر﴾ را می‌گوید!

استاد: اما معلوم است که در اینجا اثبات تبدیل می‌کند: «و منهم من بدّل تبدیلا»! چون أبیّ بن کعب از انصاری‌هایی است که خیلی در تشیّع قوی است و باید یک فصل جداگانه‌ای درباره شخصیت او کار شود.

شاگرد: یک وقتی هم بحث راجع به روایت فضل سور قرآن داشتید، سه یا چهار روز در مورد ابی صحبت کردید.

استاد: پس نظر شما باشد و این به عنوان یک تذکر است که حربه‌ای که آنها دارند، استفاده از لفظ منحوس تحریف است و همین است که به صورت یک حربه‌ای می‌خواهند مطرح کنند و اساس آن هم خودشان بودند. اما اگر کسی دوستدار قرآن است، اولین گام این است که باید قرآن را بشناسد و بداند که قرآن چیست و بداند که «نزل القرآن علی سبعة احرف» یعنی چه؟ «کذبوا انما واحد نزل من عند الواحد»، به چه معناست؟ جمع آن با «سبعة احرف» چگونه است؟

پس اول باید قرآن را شناخت. بعد از اینکه شناختیم، حالا ببینیم مصاحف و تعدد قرائات، نقص قرآن است یا نیست؟ وقتی که این حل شد، آنگاه ببینیم تحریف‌هایی که اینها گفتند آیا درست است یا نیست؟ این را هم عرض کنیم که الآن ممکن است کسی مواظب نباشد، ولی مترصّد هستند که سطر به سطر چیزهایی که شیعیان در کتاب‌هایشان آورده‌اند و در سایتها می‌نویسند را ذخیره می‌کنند برای یک روزی. الآن می‌خواهند به تحریف متهم کنند، و این چیزها را عَلم کنند! ذره به ذره اینها را ذخیره می‌کنند تا یک روزی شاهد بیآورند که: اینجا ببینید شیعیان چه گفته‌اند و جای دیگر خلاف آن را می‌گویند، اینها اهل تقیه هستند و دروغ میگویند!

پس شیعیان باید خیلی مواظب باشند. سخن از تحریف و این‌گونه کارها اینها از غلط کاری‌ها است، که ما تا قرآن را نشناسیم، چگونه می‌خواهیم درباره قرآن حرف بزنیم. اول ما باید روایات خود معصومین درباره قرآن را ملاحظه کنیم که قرآن چه گوهری است؟ این را جلا بدهیم و بحث کنیم. وقتی فهمیدیم که قرآن چیست، حالا ببینیم که مصاحف مختلف چگونه قرآن را نشان می‌دهد؟ بحث طبایعی هم که در آن مباحثه مطرح است، یکی از فواید بسیار خوبش در همین مباحث است. واقعاً در پیرامون قرآن کریم وقتی قرآن کریم با مدّ نظر قرار دادن طبایع کلمات و جملات و معانی و حروف و در نظر گرفتن همه اینها، دستگاه دیگری می‌شود که وارد آن بحث نمی‌شویم.

شاگرد: درباره روایات تحریف قرآن که در منابع شیعه آمده چیزی نمی‌فرمایید؟

شاگرد2: یکی از اساتیدی که درس خارج ایشان هم معروف است، یک ماه این بحث را دنبال کردند که روایات تحریف در حد تواتر است، روایات عدم تحریف هم موجود است، بعد بحث شان را با استدلال به روایتی که می‌فرمایند: «روایات ما را به قرآن عرضه کنید» به نتیجه ای رساندند اما نتوانستند روایات فراوان تحریف را حل کنند.

پاسخ: اصل اینکه اگر متواتر را پذیرفتیم، یک روایت به عنوان خبرآیا می‌تواند با متواتر در بیفتد؟ متواتر قطعی شد و تمام شد. از یک روایت خبر واحد که «أعرضوا» فرموده، و ما نمی‌دانیم که این ثابت شده یا نه! این خودش ظنّی است. آیا ظنّ میتواند متواتر را از بین ببرد؟ ما نمی‌توانیم با یک روایتی که فرموده «أعرضوا علی کتاب الله»، از اصل تحریف که متواتر است دست برداریم!؟

نکته این است که تفاوتی که وجود دارد این است که چیزهایی در این روایات وجود دارد که با اعتقادات شیعه جور است و موافق با آن است. همین‌ها با معتقدات اهل سنت شدیداً مخالف است. عملاً این شده که از حیث منابعی که شما می‌گویید متواتر است، هر دو ـ شیعه و سنی ـ شریک هستند. آنها چندین قرن ـ بیش از دَه قرن ـ مدام فکر کردند که با این منابع چکار کنیم؟ فکر کردند و کارشان را پیش بردند و الآن هم به صورت یک شمشیر بزرگی بر علیه شیعه شده است! و چون این چیزها با معتقدات شیعه موافق بوده، فکر نکردند و می‌گفتند که به به! ابن مسعود می‌گوید که «کنا نقرأ علی عهد النبی صلی الله علیه و آله و سلم: ﴿يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّك‏﴾ من ان علیا مولی المؤمنین ﴿وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه﴾‏». این قرائت ابن مسعود است که در درّ المنثور سیوطی و در کتابهای دیگر آمده است. شیعیان خوشحال هم می‌شوند و می‌گویند: غدیری که ما می‌گوییم، ابن مسعود هم می‌گوید! الآن زمینه تفاوت پیدا کرده است. آنها چون بر خلاف معتقداتشان بوده، دَه قرن فکر کردند که چکار کنیم؟ و چیزهایی بافتند که الآن فرهنگ شده است. این طرف چون موافق با معتقداتشان بوده، فکر نمی‌کردند و خوشحال هم می‌شدند.

الآن به گونه دیگری شده است و آنها همین را به صورت یک شمشیر برّان به کمر شیعه می‌زنند و این تازه اول کار ماست که آنها این دروغ‌ها را به هم بافته‌اند و حال آنکه اصل بحث باید از نو پایه‌ریزی بشود، نه اینکه شما این متواترات را بردارید و آنها هم همین متواترات را در طول هزار سال فکر کردند، شما هم الآن تسلیم این تواتر می‌شوید! دقیقاً این یکی از کارهای ساده است که می‌بینید کارهایی که آنها برای همان منابع کردند، عین فکر آنها را شما می‌توانید برای همین روایات متواتری که در کتابهای ماست بکنید «طابق النعل بالنعل» و هیچ فرقی هم ندارد، چرا؟ یکی از اساتید آنها در این شبکه‌ها می‌گفت: شیعیان قائل به تحریف هستند و سپس از کافی شروع کرد به خواندن و هر حدیثی که از کافی می‌خواند را من یادم می‌آمد که عین همین را خودشان هم دارند. وقتی پیش آنها می‌روید، می‌گویند علمای ما هزار سال پیش جواب این را داده‌اند! ما هم می‌توانیم «الجواب الجواب» بدهیم، چون هیچ تفاوتی نمی‌کند وقتی روایات را کنار هم بگذارید، اگر شما می‌گویید که این نسخ شده، ما هم می‌گوییم آنچه که در روایات کافی آمده منسوخ را می‌گوید.

پس همانطور که آنها فکر کردند و روایات متواتر درست کردند چون موافق با آنها بوده، این طرف هم باید فکر بکنند، چون برای تمام اینها جواب دارد و همان روایات متواتر قابل حل شدن است. البته برای کسی که از مسیر وارد شود که اول عظمت قرآن است: ﴿لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِه‏﴾17 شوخی بردار نیست. شیعه‌ای که می‌گوید نباید روی خط قرآن دست بگذاری، همین مصحف را می‌گویند، فرقی نمی‌کند! اگر می‌گویند که بیع مصحف مکروه یا حرام است، کدام مصحف را می‌گویند؟ این فقه وجود دارد و سابقه هزار ساله هم دارد. شما یک کلمه در کتب فقهی پیدا کنید که بگویند: ما که می‌گوییم بیع مصحف یا مسّ مصحف، منظور ما این مصحف رایج نیست! اگر هست، پیدا کنید! این از واضحات است که نیست. ما باید اینها را برای سنّی‌ها جلا بدهیم که واقعیت شیعه این است.اهل سنت باب طبع شان نبوده لذا به هزار سال توجیهات عجیب و غریب دارند اما شیعه باب طبعشان بوده مضامین روایات ، ولی واقعیت عملیه در زندگی خارجی آنها چه بوده است؟ وقتی مسافرت می‌روند قرآن را بالای سر می‌گیرند، همین قرآن است. واقعیت زندگی شیعه این است و عوض شدنی هم نیست و نخواهد شد.

فقط بحثهای کلاسیک می‌ماند که بی‌سلیقگی عده‌ای را می‌رساند. سلیقه خیلی مهم است! خدا رحمت کند حاج آقا آخوند طزرجانی از علمای بزرگ یزد بودند، بین یزدی‌ها معروف است که شخصی به ایشان عرض کرد که حاج آقا! من می‌خواهم منبری شوم، کتابی را معرفی کنید تا من بخوانم و منبری شوم؟ ایشان هم فرمودند که برو کتاب سلیقه بخوان! این هم رفت این طرف و آن طرف پرسید، بعد از مدتی دوباره به خدمت آخوند رسید و گفت که حاج آقا! من این کتاب سلیقه را پیدا نکردم. فرمودند: پس تو به درد این کار نمی‌خوری!

انسان باید اول کتاب سلیقه را بخواند، بعد تصنیف کند و تحقیق کند، چون خیلی مهم است و لذا گمان من این است که در بعضی از جاها بی سلیقگی شده است. بی سلیقگی در اینکه چگونه باید بحث شود. گمان من این است که سلیقه بحث این است که اول روایاتی که از مسلّمات اهل بیت است و زندگی واقعی شیعه بر آن است راجع به عظمت قرآن است که باید آن را جلا بدهیم و این بالاتر از تواتر است. تواتر را باید بیست روز بحث کنید تا ثابت شود، ولی عظمت قرآن را همه دارند می‌بینند.و نه اینست که برای امروز باشد، کل شیعه از روز اول تا حالا اینجور بودند.

یک روایت دیگری هم بین بحث می‌خواستم بگویم که یادم رفت،«ان القرآن لا یهاج الیوم» که ابوبکر انباری روایت می‌کند و مفسرین هم آورده‌اند که خیلی روایت جالبی است که اگر زنده بودیم شنبه ان شا الله می‌گوییم.

«و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین»

کلمات کلیدی:

حقیقت قرآن ، فضیلت قرآن، تحریف قرآن ، مصحف اُبَی بن کعب ،مصحف ابن مسعود ،‌القرآن لا یهاج الیوم ،معنای بدل، اختلاف مصاحف

1. سوره ق، آیه ٢٩

2 . التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج1،ص231

3 .همان

4 .همان

5 . التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج1،ص231

6 .سوره مبارکه احزاب آیه 23

7.صحیح ابن حبان، ج5،ص211

8 .سوره مبارکه محمد صلی الله علیه و آله آیه 38

9. سوره مبارکه جمعه آیه 3

10.صحیح البخاری ط السلطانیة،ج6،ص151

11.تفسیر ابن کثیر،ج8،ص116

12.تفسیر ابن کثیر،ج7،ص324

13.التبیان فی ایمان القرآن،ج1،ص291

14.البیان فی تفسیر القرآن،ج1،ص220

15.محمد ناصرالدین البانی

16.شعیب بن محرم آل آلبانی ارنؤوطی

17 . سوره مبارکه فصلت آیه42