بسم الله الرحمن الرحیم

شناسنامه حدیث-سئل ع عن العالم العلوي

فهرست مباحث حدیث
فهرست شناسنامه حدیث


شناسنامه حدیث-سئل ع عن العالم العلوي


عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ؛ ؛ ص304
5418- و سئل عليه السلام عن العالم العلوي فقال:
صور عارية عن المواد، خالية «1» عن القوة و الاستعداد، تجلى لها فأشرقت، و طالعها بنوره فتلألأت، و ألقى في هويتها مثاله فأظهر عنها أفعاله، و خلق الإنسان ذا نفس ناطقة، إن زكاها بالعلم و العمل فقد شابهت جواهر أوائل عللها و إذا اعتدل مزاجها و فارقت الأضداد فقد شارك بها السبع الشداد.
________________________________________
ليثى واسطى، على بن محمد، عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، 1جلد، دار الحديث - قم، چاپ: اول، 1376 ش.




غرر الحكم و درر الكلم ؛ ؛ ص423
75 و سئل عليه السلام عن العالم العلوي فقال:
صور عارية عن المواد عالية عن القوة و الإستعداد تجلى لها فأشرقت و طالعها فتلألأت و ألقى في هويتها مثاله فأظهر عنها أفعاله و خلق الإنسان ذا نفس ناطقة إن زكاها بالعلم و العمل فقد شابهت جواهر أوائل عللها و اذا اعتدل مزاجها و فارقت الأضداد فقد شارك بها السبع الشداد
________________________________________
تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، غرر الحكم و درر الكلم (مجموموعة من كلمات و حكم الإمام علي عليه السلام)، 1جلد، دار الكتاب الإسلامي - قم، چاپ: دوم، 1410 ق.


تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ؛ ؛ ص240
4849 و خلق الإنسان ذا نفس ناطقة إن زكاها بالعلم و العمل فقد شابهت جواهر أوائل عللها و إذا اعتدل مزاجها و فارقت الأضداد فقد شارك بها السبع الشداد (220/ 4).
________________________________________
تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، 1جلد، دفتر تبليغات - ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1366ش.



مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب) ؛ ج‏2 ؛ ص49
و سئل ع عن العالم العلوي فقال صور عارية عن المواد عالية عن القوة و الاستعداد تجلى لها فأشرقت و طالعها فتلألأت و ألقى في هويتها مثاله فأظهر عنها أفعاله و خلق الإنسان ذا نفس ناطقة إن زكاها بالعلم فقد شابهت جواهر أوائل عللها و إذا اعتدل مزاجها و فارقت الأضداد فقد شارك بها السبع الشداد
________________________________________
ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، 4جلد، علامه - قم، چاپ: اول، 1379 ق.




الصراط المستقيم إلى مستحقي التقديم ؛ ج‏1 ؛ ص222
و قال صاحب النخب‏ سئل ع عن العالم العلوي فقال صور عارية عن المواد عالية عن القوة و الاستعداد تجلى لها فأشرقت و طالعها فتلألأت و
الصراط المستقيم إلى مستحقي التقديم، ج‏1، ص: 223
ألقى في هويتها مثاله فأظهر عنها أفعاله و خلق الإنسان ذا نفس ناطقة إن زكاها بالعلم فقد شابهت جواهر أوائل عللها و إذا اعتدل مزاجها و فارقت الأضداد فقد شارك بها السبع الشداد
________________________________________
عاملى نباطى، على من محمد بن على بن محمد بن يونس، الصراط المستقيم إلى مستحقي التقديم، 3جلد، المكتبة الحيدرية - نجف، چاپ: اول، 1384 ق.




تسلية المجالس و زينة المجالس (مقتل الحسين عليه السلام) ؛ ج‏1 ؛ ص314
و سئل صلوات الله عليه عن العالم العلوي، فقال: صور عارية عن المواد، عالية عن القوة و الاستعداد، تجلى لها فأشرقت، و طالعها فتلألأت، و القي في هويتها مثاله فأظهر عنها أفعاله، و خلق الإنسان ذا نفس ناطقة، إن زكاها بالعلم فقد شابهت جواهر أوائل عللها، و إذا اعتدل مزاجها و فارقت الأضداد فقد شارك بها السبع الشداد.
قال الشيخ الرئيس أبو علي بن سينا: لم يكن فيلسوفا شجاعا قط إلا علي بن أبي طالب عليه السلام. «4»
________________________________________
حسينى موسوى، محمد بن أبي طالب، تسلية المُجالس و زينة المَجالس (مقتل الحسين عليه السلام)، 2جلد، مؤسسة المعارف الإسلامية - ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1418 ق.




بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏40 ؛ ص165
و سئل ع عن العالم العلوي فقال صور عارية من المواد عالية عن القوة و الاستعداد تجلى لها فأشرقت و طالعها فتلألأت و ألقي في هويتها مثاله فأظهر عنها أفعاله و خلق الإنسان ذا نفس ناطقة إن زكاها بالعلم فقد شابهت جواهر أوائل عللها و إذا اعتدل مزاجها و فارقت الأضداد فقد شارك بها السبع الشداد.
________________________________________
مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)، 111جلد، دار إحياء التراث العربي - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق.




شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحكم و درر الكلم ؛ ج‏4 ؛ ص218
5885 صور عارية عن المواد، عالية عن القوة و الاستعداد.
صورتهايند برهنه از ماده‏ها، بلندتر از قوت و استعداد. يعنى اهل آن عالم‏


شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحكم و درر الكلم، ج‏4، ص: 219
پيكرى چندند بى ماده‏ها يعنى مجرد از ماده و لوازم آن مثل مقدار و شكل و بالاتر از اين كه كمالى از براى آنها بالقوة باشد و استعداد آن داشته باشند چنانكه درين عالم باشد بلكه همه كمالات ايشان بالفعل باشد و ايشان را بالقوة باقى نباشد چه قوت از توابع ماده است چنانكه حكما گفته‏اند پس هر گاه مجرد باشند از ماده پس بالقوة نباشد از براى آنها.
تجلى لها فاشرقت‏
منكشف شده است حق تعالى از براى آنها پس درخشيدند آنها، ظاهر اينست كه مراد اين باشد كه درخشيدن آنها يعنى وجود آنها بمجرد پرتويست از ذات حق تعالى كه بر آنها تابيده بى‏ماده كه مستعد آن شده باشد بخلاف عالم اجسام كه وجود هر صورتى در آن منوط باستعداد ماده آن باشد.
و طالعها فتلالات.
و مطلع شد حق تعالى بر آنها پس درخشان شدند، ظاهر اينست كه اين هم بمنزله تأكيد سابق است و مراد اينست كه «درخشان شدن آنها يعنى وجود آنها بمجرد علم حق تعالى بود به آنها و ماده و استعداد آنرا در آن دخلى نبود و ظاهر اينست كه اراده حق تعالى عين علم او باشد چنانكه مذهب جمعى از محققين است زيرا كه وجود آنها بايد كه بمجرد اراده حق تعالى باشد پس اگر اراده او عين علم باشد توان گفت كه وجود آنها بمجرد علم حق تعالى به آنها بود و الله تعالى يعلم.
و القى فى هويتها مثاله، فاظهر عنها افعاله.
و انداخته است در تشخص آنها شباهت خود پس ظاهر كرده از آنها أفعال خود را يعنى آنها را متخلق ساخته بشبيه اخلاق خود پس ظاهر ساخته از آنها أفعال نيكو مانند أفعال خود، و بنا بر طريقه حكما كه عقول مجرده واسطه باشند در خلق ساير موجودات ممكن است كه مراد از اين كلام آن باشد و مراد به «انداختن شباهت خود در آنها» خلق كردن آنها باشد مجرد از ماده مانند ذات اقدس خود و مراد به‏


شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحكم و درر الكلم، ج‏4، ص: 220
ظاهر كردن افعال خود از آنها اين باشد كه آنها را واسطه ساخته در ايجاد افعال خود و حاصل كلام اين باشد كه چون آنها را مجرد خلق كرد وسايط ساخت آنها را در خلق ساير موجودات.
و خلق الانسان ذا نفس ناطقة ان زكاها بالعلم و العمل فقد شابهت جواهر اوائل عللها.
و آفريده آدمى را صاحب نفس دريابنده اگر پاكيزه گرداند آنرا بعلم و عمل، پس بتحقيق كه مشابه گردد با گوهرهاى اوايل علتهاى آن. يعنى آفريده حق تعالى آدمى را صاحب نفس ادراك كننده معقولات چنانكه اگر پاكيزه گرداند آدمى آنرا بعلم و عمل يعنى بتحصيل علم و عمل نيكو، پس شبيه شود با گوهرهاى اوايل علتهاى آن يعنى با ذوات آنها. و مراد به «اوائل علتهاى آن» عقول مقدسه است بنا بر آنچه مذكور شد از مذهب حكما كه آنها وسايط در ايجاد موجودات باشند و علل آنها منتهى به آنها شوند.
و اذا اعتدل مزاجها و فارقت الاضداد فقد شارك بها السبع الشداد.
و هر گاه معتدل باشد مزاج آن و جدائى كند از اضداد پس بتحقيق كه شريك شود بآن هفت آسمان قوى محكم. «مزاج» كيفيتى را گويند كه در مركبات از امتزاج اجزاى عناصر با يكديگر و فعل هر يك در ديگرى و انفعال ديگرى از آن حاصل شود، و «مزاج معتدل» مزاجى را گويند كه در حرارت و برودت و رطوبت و يبوست در مرتبه وسط باشد و بيك طرف از طرفين ضدين مايل نباشد و اگر نفس ناطقه انسانى مجرد نباشد و حال در بدن باشد چنانكه مشهور ميانه متكلمان است مزاج و اعتدال آن بر ظاهر محمول مى‏تواند شد باين كه مراد اين باشد كه: هر گاه مزاج نفس كسى از آدميان كه مزاج بدن او باشد معتدل باشد و از طرفين متضادين جدائى كند پس آدمى بآن نفس شريك شود با نفوس فلكيه، و اگر مجرد باشد چنانكه مذهب حكما و بعضى از متكلمين است مراد باعتدال مزاج او باز يا اعتدال مزاج بدنى است كه او را بآن تعلقى باشد و چون هر چند مزاج بدن باعتدال نزديكتر باشد نفسى كه فايض‏


شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحكم و درر الكلم، ج‏4، ص: 221
بر آن شود أكمل باشد پس بآن اعتبار اعتدال مزاج بدن مناط شراكت نفس با هفت آسمان تواند شد، و يا مراد به «اعتدال مزاج او» توسط اوست در اخلاق ميانه طرفين متضادين مثل شجاعت كه توسط است ميانه تهور و جبن، و سخاوت كه توسط است ميانه اسراف و بخل، و برين قياس ساير أخلاق و برين توسط مجازا «اعتدال مزاج» اطلاق تواند شد و بر هر تقدير شراكت با هفت آسمان باعتبار مزاج يا بسبب اين است كه افلاك نيز مركب باشند و مزاج ايشان معتدل باشد هر چند اين خلاف مذهب حكما باشد زيرا كه دليل بر امتناع اين قائم نيست، و يا باعتبار اينست كه آنها بالكليه از كيفيات متضاده عارى باشند چنانكه مذهب حكماست و چون اعتدال و توسط ميانه كيفيات متضاده بمنزله خلو از آنهاست پس بآن اعتبار اعتدال باعث شراكت با افلاك شود و ظاهر اينست كه غرض از حكم بشراكت آنها با افلاك اين باشد كه چنانكه آنها مصدر خيرات باشند بشعور و اختيار چنانكه مذهب حكماست پس آن نفوس معتدله نيز كه شريك آنها باشند چنين باشند نهايت بعضى از اعاظم علماى ما دعوى جماديت آنها كرده و آن را از ضروريات دين شمرده‏اند و قوت و استحكام آنها باعتبار اين تواند بود كه: هميشه بر جاى خود باشند و از مرور دهور فتورى به آنها راه نيابد و بنا بر طريقه حكما قوت و استحكام معنوى نيز مراد تواند بود و به آن چه تقرير شد ظاهر مى‏شود كه اين كلام مؤيد چندين اصل از اصول حكما مى‏تواند شد نهايت نسبت آن بآن حضرت صلوات الله و سلامه عليه ثابت نيست بلكه گمان فقير اينست كه كلام يكى از حكما بوده‏ «1» كه بعضى از براى ترويج آن نسبت بآن حضرت داده و الله تعالى يعلم.
5886 صبرك على تجرع الغصص يظفرك بالفرص.
صبر كردن تو بر جرعه كشيدن غصه‏ها فيروزى مى‏دهد ترا بر فرصتها. مكرر مذكور شد كه غصه چيزى را گويند كه در گلو ماند از استخوان و مانند آن و شايع‏
______________________________
(1) چنانكه شارح (ره) فرموده بظن متاخم بعلم مى‏توان حكم كرد كه اين كلام از آن حضرت نيست نظر بقرائن و اماراتى كه از ملاحظه آنها دريافت اين مدعا مى‏شود.


شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحكم و درر الكلم، ج‏4، ص: 222
شده استعمال آن در غم و اندوهى كه رو دهد باعتبار تشبيه آن به آن چه در گلو ماند و «جرعه» قدرى از آب و مانند آنرا گويند كه يك بار توان در كشيد و استعمال جرعه- كشيدن در فرو بردن غصه بر سبيل مجازست و اشاره است بآسانى آن مانند در كشيدن جرعه آبى و «فرصت» بمعنى نوبت و بهره از آب را گويند و مراد اينست كه صبر كردن بر فرو بردن غصه‏ها باعث فيروزى مى‏شود بر بهره‏هاى أخروى و دنيوى.
5887 صفتان لا يقبل الله سبحانه الاعمال الا بهما، التقى و الاخلاص.
________________________________________
آقا جمال خوانسارى، محمد بن حسين، شرح آقا جمال الدين خوانسارى بر غرر الحكم و درر الكلم، 7جلد، دانشگاه تهران - تهران، چاپ: چهارم، 1366ش.