(43:86:1:1) wa CONJ PREFIX|w:CONJ+ -105888-@@@@(43:86:1:2) laA NEG STEM|POS:NEG|LEM:laA -105889-@@@@(43:86:2:1) yamoliku V STEM|POS:V|IMPF|LEM:malakato|ROOT:mlk|3MS -105890-@@@@(43:86:3:1) {l~a*iyna REL STEM|POS:REL|LEM:{l~a*iY|MP -105891-@@@@(43:86:4:1) yadoEu V STEM|POS:V|IMPF|LEM:daEaA|ROOT:dEw|3MP -105892-@@@@(43:86:4:2) wna PRON SUFFIX|PRON:3MP -105893-@@@@(43:86:5:1) min P STEM|POS:P|LEM:min -105894-@@@@(43:86:6:1) duwni N STEM|POS:N|LEM:duwn|ROOT:dwn|GEN -105895-@@@@(43:86:6:2) hi PRON SUFFIX|PRON:3MS -105896-@@@@(43:86:7:1) {l DET PREFIX|Al+ -105897-@@@@(43:86:7:2) $~afa`Eapa N STEM|POS:N|LEM:$afa`Eap|ROOT:$fE|F|ACC -105898-@@@@(43:86:8:1)
الا من شهد بالحق
و اما آیه‌ای از قرآن که توسل و استشفاع به صالحین از انبیاء و اوصیاء و اولیاء (ع) را چه در این دنیا باشند و چه رفته باشند جائز میشمارد همانا استثنای موجود در آیه ۸۶ سوره مبارکه زخرف است:
وَ لا يَمْلِكُ الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ الزخرف 86
توضیح استثنای متصل و منقطع
استثناء این است که مطلبی را که برای گروهی اثبات کرده‌ایم از بعض افراد آن گروه برمیداریم، میگوییم همه دانش‌آموزان به کلاس بالاتر میروند مگر آنان که نمره کمتر از ۱۰ داشته باشند، دانش‌آموزان را مستثنی منه و مردودین را مستثنی میگویند، و این استثناء، صورت طبیعی استثنا است که آن را استثنای متصل میگویند.
اما در سطح ادبیات زبان کل بشر، گاهی با لطف و عنایت خاصی، استثنا صورت میگیرد، بدون اینکه مستثنی، جزء مستثنی منه باشد، مثال برای هر دو قسم: کسی میگوید:
۱- تمام مسافرینی که در باران گرفتار شده بودند را شام دادم مگر آنانکه قبلا شام خورده بودند. (استثنای متصل)
۲- تمام مسافرینی که در باران گرفتار شده بودند را زیر سقف آوردم مگر ماشینهای آنها را که نیاوردم. (استثنای منقطع)
در مثال دوم، واضح است که ماشین‌ها، جزء مسافرین در باران گیر افتاده نیستند، اما این استثنا را همه بشر به کار میبرند و مقصود را هم به خوبی درک میکنند و بر گوینده ایراد نمیگیرند، و در نحو این قسم استثنا رااستثنای منقطع میگویند، ولی اصل در استثنا همان استثنای متصل است.
تحلیل ترکیب آیه الا من شهد بالحق
و لایملک -->(فعل)
الذین -->(فاعل برای فعل لا یملک)
یدعون -->(فعل و فاعل و مفعول مقدر- جمله صله موصول الذین)
من دونه -->(جار و مجرور متعلق به یدعون)
الشفاعة -->( مفعول برای فعل لا یملک)
الا من شهد بالحق -->(استثناء-مستثنی - الا->اداة استثناء، و من-موصول->مستثنی، شهد بالحق->جمله صله)
و هم یعلمون --> (جمله حالیه که توصیف من موصول مستثنی میکند)
سؤال مهم:
معلوم است که کلمه (من) مستثنی است اما آیا مستثنی منه کدام است؟:
و مالک نیستند شفاعت را کسانی (شفعاء) که میخوانند (مشرکین) آنها (شفعاء) را، مگر کسانی (آیا از شفعاء یا مشرکین) که به حق شهادت بدهند در حالی که علم دارند.
هر دو احتمال بین مفسرین قائل دارد، و طبری در تفسیر خود هر دو را نقل میکند:
تفسير الطبري = جامع البيان ت شاكر (21/ 653)
ولا يملك الذين يدعون من دونه الشفاعة إلا من شهد بالحق وهم يعلمون (86)
القول في تأويل قوله تعالى: {ولا يملك الذين يدعون من دونه الشفاعة إلا من شهد بالحق وهم يعلمون (86) }
اختلف أهل التأويل في تأويل ذلك، فقال بعضهم: معنى ذلك: ولا يملك عيسى وعزير والملائكة الذين يعبدهم هؤلاء المشركون بالساعة، الشفاعة عند الله لأحد، إلا من شهد بالحق، فوحد الله وأطاعه، بتوحيد علم منه وصحة بما جاءت به رسله. ذكر من قال ذلك: حدثني محمد بن عمرو، قال: ثنا أبو عاصم، قال: ثنا عيسى; وحدثني الحارث، قال: ثنا الحسن، قال: ثنا ورقاء جميعا، عن ابن أبي نجيح، عن مجاهد، قوله: (ولا يملك الذين يدعون من دونه الشفاعة) قال: عيسى، وعزير، والملائكة. قوله: (إلا من شهد بالحق) قال: كلمة الإخلاص، وهم يعلمون أن الله حق، وعيسى وعزير والملائكة يقول: لا يشفع عيسى وعزير والملائكة إلا من شهد بالحق، وهو يعلم الحق.
وقال آخرون: عني بذلك: ولا تملك الآلهة التي يدعوها المشركون ويعبدونها من دون الله الشفاعة إلا عيسى وعزير وذووهما، والملائكة الذين شهدوا بالحق، فأقروا به وهم يعلمون حقيقة ما شهدوا به. ذكر من قال ذلك:حدثنا بشر، قال: ثنا يزيد، قال: ثنا سعيد، عن قتادة (ولا يملك الذين يدعون من دونه الشفاعة إلا من شهد بالحق وهم يعلمون) : الملائكة وعيسى وعزير، قد عبدوا من دون الله ولهم شفاعة عند الله ومنزلة.حدثنا ابن عبد الأعلى، قال: ثنا ابن ثور، عن معمر، عن قتادة (إلا من شهد بالحق) قال: الملائكة وعيسى ابن مريم وعزير، فإن لهم عند الله شهادة.
وأولى الأقوال في ذلك بالصواب أن يقال: إن الله تعالى ذكره أخبر أنه لا يملك الذين يعبدهم المشركون من دون الله الشفاعة عنده لأحد، إلا من شهد بالحق، وشهادته بالحق: هو إقراره بتوحيد الله، يعني بذلك: إلا من آمن بالله، وهم يعلمون حقيقة توحيده، ولم يخصص بأن الذي لا يملك ملك الشفاعة منهم بعض من كان يعبد من دون الله، فذلك على جميع من كان تعبد قريش من دون الله يوم نزلت هذه الآية وغيرهم، وقد كان فيهم من يعبد من دون الله الآلهة، وكان فيهم من يعبد من دونه الملائكة وغيرهم، فجميع أولئك داخلون في قوله: ولا يملك الذين يدعو قريش وسائر العرب من دون الله الشفاعة عند الله. ثم استثنى جل ثناؤه بقوله: (إلا من شهد بالحق وهم يعلمون) وهم الذين يشهدون شهادة الحق فيوحدون الله، ويخلصون له الوحدانية، على علم منهم ويقين بذلك، أنهم يملكون الشفاعة عنده بإذنه لهم بها، كما قال جل ثناؤه: (ولا يشفعون إلا لمن ارتضى) فأثبت جل ثناؤه للملائكة وعيسى وعزير ملكهم من الشفاعة ما نفاه عن الآلهة والأوثان باستثنائه الذي استثناه.
آیا استثنا متصل است یا منقطع؟
استثنای متصل این بود که واقعا مستثنی بخشی از مستثنی منه است که حکم موجود در جمله را از او برمیداریم، به خلاف استثنای منقطع که هر چند حکم موجود در جمله را از مستثنی برمیداریم ولی واقعا جزء مستثنی منه نیست، اکنون میدانیم کلمه (من) مستثنی است، آیا از (الذین) (شفعاء خوانده شده) استثنا شده یا از (خواننده‌های شفعاء) استثنا شده؟ و بر تقدیر هر کدام آیا استثنا متصل است یا منفصل؟
آیا خداوند خواننده‌هایی را که شهادتین میگویند و میدانند همه جیز به اذن خداست استثنا فرموده، یا شفعاء و خوانده‌هایی که برحق هستند و از طرف خدا مجاز به شفاعت هستند؟ یعنی آیا مثلا حضرت عیسی (ع) استثنا شده‌اند که بر خلاف بتها، مالک شفاعت هستند، و یا کسی که به ایشان استشفاع کند اما شهادت به حق و توحید بدهد و بداند که همه چیز به اذن خداست؟
چهار نوع استثنای متصل و منقطع در آیة
۱- استثنای متصل و منقطع نسبت به (الذین -شفعاء) -->معنای دومی که طبری نقل کرد.
۲- استثنای متصل و منقطع نسبت به (فاعل یدعون - مشفوع لهم) -->معنای اولی که طبری نقل کرد.
۳- استثنای متصل و منقطع نسبت به هر دو از شفعاء و مشفوع لهم -->مختار طبری
۴-استثنای متصل و منقطع نسبت به (لا یملک - مالک شفاعت) -->ابن تیمیه
۱- نوع اول را بسیاری از مفسرین تذکر داده‌اند، و صاحب تفسیر مخزن العرفان قدس سرها در جمله‌ای کوتاه توضیح داده است:
مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج13، ص: 55 - بانوى اصفهانى سيده نصرت امين
وَ لا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ (الّا) در آيه شايد استثناء متّصل باشد در صورتى كه مقصود از (الذّين) تمام معبودان از قبيل بتها و ملائكه و غير آنها از آنچه را كه مشركين عبادت مينمودند باميد آنكه شفيع آنان باشند، لكن اگر مقصود خصوص بتها باشد استثناء منقطع ميگردد.
خلاصه آيه- در بيان ردّ عقيده فاسد مشركين برآمده كه گمان مىكردند بتها يا غير بتها از قبيل ملائكه يا حضرت عيسى عليه السّلام يا غير آن شفيع آنها مىگردند و آنان را از عذاب مىرهانند تذكّر مىدهد كه كسى نتواند شفاعت كند مگر در باره كسى كه بحق شهادت داده باشد در صورتى كه شهادت آن نيز از روى علم و يقين انجام گرفته. اين آيه دليل بر اين است كه شهادت لسانى بتنهايى در تحقق ايمان كافى نيست بلكه بايستى شهادت از روى علم و يقين باشد و شايد اشاره باين باشد كه شفعاء شفاعت نمىكنند مگر اهل توحيد را بدليل فرموده خداى تعالى (لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى).
و ابن کثیر چون مراد از (الذین) را فقط بتها گرفته است لذا استثناء را هم فقط منقطع گرفته، میگوید:
تفسير القرآن العظيم (ابن كثير)، ج7، ص: 223
ثم قال تعالى: وَ لا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ أي من الأصنام و الأوثان الشَّفاعَةَ أي لا يقدرون على الشفاعة لهم إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ هذا استثناء منقطع. أي لكن من شهد بالحق على بصيرة و علم، فإنه تنفع شفاعته عنده بإذنه له.
و حاصل تفاوت این دو استثناء در شفعاء این است:
استثنای متصل: و کسانی که مشرکین میخوانندشان از خوب و بد، (مثل حضرت عیسی ع و ملائکة و بتها) مالک شفاعت نیستند مگر خوبان آنها (مثل عیسی ع و ملائکة)
استثنای منقطع: و کسانی که مشرکین میخوانندشان (از بتها)، مالک شفاعت نیستند مگر کسانی مثل عیسی ع و ملائکة.
۲- نوع دوم را هم بسیاری ذکر کرده‌اند، صاحب مجمع البیان قده با ذکر روایت نضر بن حارث بر وضوح مقصود از این مورد دوم افزوده است:
مجمع البيان في تفسير القرآن، ج9، ص: 90
المعنى
ثم ذكر سبحانه أنه لا شفاعة لمعبوديهم فقال «وَ لا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ» أي الذي يدعوه الكفار إلها و يوجهون عبادتهم إليه من الأصنام و غيرها «الشَّفاعَةَ» لمن يعبدهم كما توهمه الكفار و هي مسألة الطالب العفو عن غيره و إسقاط العقاب عنه «إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ» و هم عيسى بن مريم و عزير و الملائكة استثناهم سبحانه ممن عبد من دون الله فإن لهم عند الله منزلة الشفاعة عن قتادة و قيل معناه لا يملك أحد من الملائكة و غيرهم الشفاعة إلا لمن شهد بالحق أي شهد أن لا إله إلا الله و ذلك أن النضر بن الحارث و نفرا من قريش قالوا إن كان ما يقوله محمد حقا فنحن نتولى الملائكة و هم أحق بالشفاعة لنا منه فنزلت الآية فالمعنى أنهم يشفعون للمؤمنين بإذن الله «وَ هُمْ يَعْلَمُونَ» أي يعلمون بقلوبهم ما شهدوا به بألسنتهم و في هذا دلالة على أن حقيقة الإيمان هو الاعتقاد بالقلب و المعرفة لأن الله شرط مع الشهادة العلم و هو ما اقتضى طمأنينة القلب إلى ما اعتقده بحيث لا يتشكك إذا شكك و لا يضطرب إذا حرك
و حاصل تفاوت این دو استثناء در مشفوع لهم این است:
استثنای متصل: و کسانی که مردم میخوانندشان، مالک شفاعت برای احدی نیستند مگر برای کسانی از مردم که از روی علم شهادت به حق دهند.
استثنای منقطع: و کسانی که مشرکین میخوانندشان مالک شفاعت برای آنها نیستند مگر برای کسانی از مردم که از روی علم شهادت به حق دهند.
ولی محی الدین درویش در کتاب اعراب القرآن وبیانه، استثنای منقطع را فقط بر فرض اول و استثنای متصل را فقط بر فرض دوم دانسته است:
إعراب القرآن و بيانه، ج9، ص: 112
(وَ لا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ) الواو عاطفة و لا نافية و يملك فعل مضارع و الذين فاعله و جملة يدعون صلة الموصول و من دونه متعلقان بيدعون و الشفاعة مفعول يملك (إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ) إلا أداة حصر و من مستثنى من الذين و هو استثناء منقطع و المعنى و لا يملك آلهتهم و يعني بهم الأصنام و الأوثان الشفاعة كما زعموا أنهم شفعاؤهم عند اللّه و لكن من شهد بالحق و هو توحيد اللّه و هو يعلم ما شهد به هو الذي يملك الشفاعة و يجوز أن يكون الاستثناء متصلا لأنه يكون المستثنى منه محذوفا كأنه قال و لا يملك الذين يدعون من دونه الشفاعة في أحد إلا فيمن شهد بالحق فهو استثناء من المفعول المحذوف على حدّ قول الشاعر: نجا سالم و النفس منه بشدقه و لم ينج إلا جفن سيف و مئزر
فهو استثناء من المشفوع فيهم. و جملة شهد بالحق صلة من و هم الواو حالية أو عاطفة و هم مبتدأ و جملة يعلمون خبر
و قرطبی معنای اسنتثنای منقطع را با معادل بودن کلمه (لکن) توضیح میدهد:
الجامع لأحكام القرآن، ج16، ص: 122
[سورة الزخرف (43): آية 86]
وَ لا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ (86)
فيه مسألتان: الاولى- قوله تعالى:" إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِ
"" مِنْ" في موضع الخفض. و- أراد ب" الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ" عيسى و- عزيرا و- الملائكة. و- المعنى و- لا يملك هؤلاء الشفاعة إلا لمن شهد بالحق و- آمن على علم و- بصيرة، قاله سعيد بن جبير وغيره. قال: و- شهادة الحق لا إله إلا الله. و- قيل:" مَنْ" في محل رفع، أي و- لا يملك الذين يدعون من دونه الشفاعة، يعني الآلهة- في قول قتادة- أي لا يشفعون لعابديها إلا من شهد بالحق، يعني عزيرا و- عيسى و- الملائكة فإنهم يشهدون بالحق و- الوحدانية لله." وَ هُمْ يَعْلَمُونَ" حقيقة ما شهدوا به. و- قيل: إنها نزلت بسبب أن النضر بن الحارث و- نفرا من قريش قالوا: إن كان ما يقول محمد حقا فنحن نتولى الملائكة وهم أحق بالشفاعة لنا منه، فأنزل الله" وَ- لا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ" أي اعتقدوا أن الملائكة أو الأصنام أو الجن أو الشياطين تشفع لهم و- لا شفاعة لاحد يوم القيامة." إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ" يعني المؤمنين إذا أذن لهم. قال ابن عباس:" إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ" أي شهد أن لا إله إلا الله وأن محمدا رسول الله. و- قيل: أي لا يملك هؤلاء العابدون من دون الله أن يشفع لهم أحد إلا من شهد بالحق، فإن من شهد بالحق يشفع له و- لا يشفع لمشرك. و" إِلَّا" بمعنى لكن، أي لا ينال المشركون الشفاعة لكن ينال الشفاعة من شهد بالحق، فهو استثناء منقطع. و- يجوز أن يكون متصلا، لان في جملة" الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ" الملائكة. و- يقال: شفعته و- شفعت له، مثل كلته وكلت له. وقد مضى في" البقرة" معنى الشفاعة و- اشتقاقها فلا معنى لإعادتها «1». و- قيل:" إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ" إلا من تشهد له الملائكة بأنه كان على الحق في الدنيا، مع علمهم بذلك منه بأن يكون الله أخبرهم به، أو بأن شاهدوه على الايمان.
الثانية- قوله تعالى:" إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ" يدل على معنيين: أحدهما- أن الشفاعة بالحق غير نافعة إلا مع العلم، وأن التقيد لا يغني مع عدم العلم بصحة المقالة. و- الثاني- أن شرط سائر الشهادات في الحقوق و- غيرها أن يكون الشاهد عالما بها. و- نحوه ما روي عن النبي صلى الله عليه و- سلم] إذا رأيت مثل الشمس فاشهد و- إلا فدع [. وقد مضى في" البقرة" «1».
۳- نوع سوم (مختار طبری) خود چهار صورت دارد که با دو مثال میتوان تفاوت آنها را چنین توضیح داد:
استثنای متصل در هر دو: و کسانی که از خوب و بد (مثل حضرت عیسی ع و ملائکة و بتها)، مردم از خوب و بد (موحد و مشرک)، میخوانندشان، مالک شفاعت برای احدی نیستند مگر خوبان آنها (مثل عیسی ع و ملائکة) برای خوبان از مردم (موحدین).
استثنای منقطع در هر دو: و کسانی که مشرکین میخوانندشان (بتها)، مالک شفاعت برای آنها نیستند مگر شفاعت خوبان (مثل عیسی ع و ملائکة) برای خوبان از مردم (موحدین).
و ابن تیمیه این مورد را فقط در صورت انقطاع ذکر کرده است:
مجموع الفتاوى (27/ 439)
ولهذا قال تعالى: {ولا يملك الذين يدعون من دونه الشفاعة إلا من شهد بالحق وهم يعلمون} فأخبر أنه لا يملكها أحد دون الله. وقوله: " إلا من شهد بالحق وهم يعلمون " استثناء منقطع أي من شهد بالحق وهم يعلمون هم أصحاب الشفاعة منهم الشافع ومنهم المشفوع له.
الإخنائية أو الرد على الإخنائي ت العنزي (ص: 349)
وكذلك قوله {ولا يملك الذين يدعون من دونه الشفاعة -ثم قال- إلا من شهد بالحق [وهم يعلمون]} [سورة (*) الزخرف: (86)]، فيه قولان: أصحهما أنه استثناء منقطع، أي لكن من شهد بالحق تنفعه الشفاعة وتنفع شفاعته كقوله {ولا تنفع الشفاعة / عنده إلا لمن أذن له} [سورة الأنبياء: (23)]، وقال {قل لله الشفاعة جميعًا} [سورة الزمر: (44)]، وبسط هذا له موضع آخر.
الحسنة والسيئة (ص: 137)
وكذلك ذكروا القولين في قوله: {وَلَا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ} [الزخرف: 86] ، وسنتكلم على هذه الآية إن شاء الله تعالى، ونبين أن الاستثناء فيها يعم الطائفتين، وأنه منقطع.
۴- نوع چهارم که در کلمات ابن تیمیه دیده میشود، تلاش او بر مبنای خودش است تا آیه شریفه خلاف حرف او نگوید! میگوید: مالک شفاعت فقط خداست و لاغیر، یعنی حتی خدا هم شفاعت را به خوبان تملیک نکرده است! فقط اذن دارند شفاعت کنند عملا، اما مالک شفاعت نیستند:
مجموع الفتاوى (14/ 400) - الحسنة والسيئة (ص: 143)
وقد ذكر البغوي وأبو الفرج ابن الجوزي وغيرهما في قوله: {وَلَا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ} [الزخرف: 86] قولين:
أحدهما: أن المستثنى هو الشافع، ومحل [من] الرفع.
والثاني: هو المشفوع له.
قال أبو الفرج: في معنى الآية قولان:
أحدهما: أنه أراد بـ {الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ} آلهتهم، ثم استثنى عيسى وعزيزاً والملائكة، فقال: {إِلَّا مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ} وهو شهادة أن لا إله إلا الله {وَهُمْ يَعْلَمُونَ} بقلوبهم ما شهدوا به بألسنتهم. قال: وهذا مذهب الأكثرين، منهم قتادة.
والثاني: أن المراد ب {الَّذِينَ يَدْعُونَ} عيسى وعزيراً والملائكة، الذين عبدهم المشركون، لا يملك هؤلاء الشفاعة لأحد {إِلَّا مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ} وهي كلمة الإخلاص {وَهُمْ يَعْلَمُونَ} أن الله تعالى خلق عيسى وعزيراً والملائكة. وهذا مذهب قوم، منهم مجاهد.
وقال البغوي: {وَلَا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ} [الزخرف: 86] ، هم عيسى وعزير والملائكة؛ فإنهم عبدوا من دون الله تعالى، ولهم الشفاعة. وعلى هذا تكون " من " في محل رفع.
وقيل: " من " في محل خفض، وأراد بـ {الَّذِينَ يَدْعُونَ} : عيسى وعزيراً والملائكة، يعنى: أنهم لا يملكون الشفاعة إلا لمن شهد بالحق. قال: والأول أصح.
قلت: قد ذكر جماعة قول مجاهد وقتادة، منهم ابن أبى حاتم. روى بإسناده المعروف على شرط الصحيح عن مجاهد قوله: {وَلَا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَةَ} عيسى وعزير والملائكة، يقول: لا يشفع عيسى وعزير والملائكة {إلا مَنْ شَهِدَ بِالحَقِ} يعلم الحق. هذا لفظه. جعل " شفع " متعديا بنفسه وكذلك لفظ. . . [بياض بالأصل] .
وعلى هذا، فيكون منصوبا، لا يكون مخفوضاً، كما قاله البغوي؛ فإن الحرف الخافض إذا حذف انتصب الاسم، ويكون على هذا يقال: شفعته، وشفعت له، كما يقال: نصحته، ونصحت له. و " شفع " أي صار شفيعاً للطالب، أي لا يشفعون طالباً ولا يعينون طالباً {إلا مَنْ شَهِدَ بِالحَقِّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ} أن الله ربهم.
وروى بإسناده عن قتادة {إِلَّا مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ} . الملائكة وعيسى وعزير، أي أنهم قد عبدوا من دون الله، ولهم شفاعة عند الله ومنزلة.
قلت: كلا القولين معناه صحيح، لكن التحقيق في تفسير الآية: أن الاستثناء منقطع، ولا يملك أحد من دون الله الشفاعة مطلقاً، لا يستثنى من ذلك أحد عند الله؛ فإنه لم يقل: ولا يشفع أحد، ولا قال: لا يشفع لأحد، بل قال: {وَلَا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَةَ} وكل من دعى من دون الله لا يملك الشفاعة البتة.
والشفاعة بإذن ليست مختصة بمن عبد من دون الله.
وسيد الشفعاء صلى الله عليه وسلم لم يعبد كما عبد المسيح، وهو مع هذا له شفاعة، ليست لغيره، فلا يحسن أن تثبت الشفاعة لمن دعى من دون الله دون من لم يدع.
فمن جعل الاستثناء متصلا، فإن معنى كلامه: أن من دعى من دون الله تعالى لا يملك الشفاعة، إلا أن يشهد بالحق وهو يعلم، أو لا يشفع إلا لمن شهد بالحق وهو يعلم، ويبقى الذين لم يدعوا من دون الله، لم تذكر شفاعتهم لأحد، وهذا المعنى لا يليق بالقرآن ولا يناسبه، وسبب نزول الآية يبطله أيضاً.
وأيضاً، فقوله: {وَلَا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَةَ} يتناول كل معبود من دونه، ويدخل في ذلك الأصنام؛ فإنهم كانوا يقولون: هم يشفعون لنا.
قال تعالى: {وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللهِ مَا لاَ يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هَؤُلاء شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللهَ بِمَا لاَ يَعْلَمُ فِي السَّمَاوَاتِ وَلاَ فِي الأَرْضِ} [يونس: 18] .
فإذا قيل: إنه استثنى الملائكة والأنبياء، كان في هذا إطماع لمن عندهم أن معبوديهم من دون الله تعالى يشفعون لهم، وهذا مما يبين فساد القول المذكور عن قتادة.
فإنه إذا كان المعنى: أن المعبودين لا يشفعون إلا إذا كانوا ملائكة أو أنبياء، كان في هذا إثبات شفاعة المعبودين لمن عبدوهم، إذا كانوا صالحين، والقرآن كله يبطل هذا المعنى؛ ولهذا قال تعالى: {وَكَم مِّن مَّلَكٍ فِي السَّمَاوَاتِ لَا تُغْنِي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئًا إِلَّا مِن بَعْدِ أَن يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَن يَشَاء وَيَرْضَى} [النجم: 26] ، وقال تعالى: {وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى وَهُم مِّنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ} [الأنبياء: 26 28] ، فبين أنهم لا يشفعون إلا لمن ارتضى الرب، فعلم أنه لابد أن يؤذن لهم في من يشفعون فيه، وأنهم لا يؤذن لهم إذن مطلق.
وأيضاً، فإن في القرآن: إذا نفى الشفاعة من دونه نفاها مطلقاً؛ فإن قوله: {مِن دُونِهِ} إما أن يكون متصلا بقوله: {يملكون} أو بقوله: {يَدْعُونَ} أو بهما. فالتقدير: لا يملك الذين يدعونهم الشفاعة من دونه، أو لا يملك الذين يدعونهم من دونه أن يشفعوا. وهذا أظهر؛ لأنه قال: {وَلَا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَةَ} فأخر {الشَّفَاعَةَ} وقدم {مِن دُونِهِ} .
ومثل هذا كثير في القرآن: " يدعون من دون الله " و " يعبدون من دون الله "، كقوله: {وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللهِ مَا لاَ يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ} [يونس: 18] ، وقوله: {وَلاَ تَدْعُ مِن دُونِ اللهِ مَا لاَ يَنفَعُكَ وَلاَ يَضُرُّكَّ} [يونس: 106] .
بخلاف ما إذا قيل: لا يملك الذين يدعون الشفاعة من دونه؛ فإن هذا لا نظير له في القرآن، واللفظ المستعمل في مثل هذا أن يقال: لا يملك الذين يدعون الشفاعة إلا بإذنه، أو لمن ارتضى، ونحو ذلك. لا يقال في هذا المعنى: " من دونه "؛ فإن الشفاعة هي من عنده، فكيف تكون من دونه؟ لكن قد تكون بإذنه، وقد تكون بغير إذنه.
وأيضاً، فإذا قيل: {الذين يَدْعُونَ} مطلقاً، دخل فيه الرب تعالى؛ فإنهم كانوا يدعون الله، ويدعون معه غيره؛ ولهذا قال: {وَالَّذِينَ لَا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ} [الفرقان: 68] .
والتقدير الثالث: لا يملك الذين يدعون من دونه الشفاعة من دونه، وهذا أجود من الذي قبله، لكن يَرِدُ عليه ما يَرِدُ على الأول.
ومما يضعفهما أن الشفاعة لم تذكر بعدها صلة لها، بل قال: {وَلَا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَةَ} فنفى ملكهم الشفاعة مطلقاً. وهذا هو الصواب. وإن كل من دعى من دون الله لا يملك الشفاعة؛ فإن المالك للشيء هو الذي يتصرف فيه بمشيئته وقدرته، والرب تعالى لا يشفع أحد عنده إلا بإذنه، فلا يملك أحد من المخلوقين الشفاعة بحال، ولا يقال في هذا: {إِلاَّ بِإِذْنِهِ} إنما يقال ذلك في الفعل، فيقال: {مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ} [البقرة: 255] .
وأما في الملك، فلا يمكن أن يكون غيره مالكا لها، فلا يملك مخلوق الشفاعة بحال، ولا يتصور أن يكون نبي فمن دونه مالكا لها، بل هذا ممتنع، كما يمتنع أن يكون خالقاً وربا، وهذا كما قال: {قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ وَمَا لَهُمْ فِيهِمَا مِن شِرْكٍ وَمَا لَهُ مِنْهُم مِّن ظَهِيرٍ} فنفى الملك مطلقا، ثم قال: {وَلَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ} [سبأ: 22، 23] ، فنفى نفع الشفاعة إلا لمن استثناه، لم يثبت أن مخلوقا يملك الشفاعة، بل هو سبحانه له الملك وله الحمد، لا شريك له في الملك، قال تعالى: {تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُن لَّهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيرًا} [الفرقان: 1، 2] .
ولهذا لما نفى الشفعاء من دونه نفاهم نفياً مطلقاً بغير استثناء، وإنما يقع الاستثناء إذا لم يقيدهم بأنهم من دونه، كما قال تعالى: {وَأَنذِرْ بِهِ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَن يُحْشَرُواْ إِلَى رَبِّهِمْ لَيْسَ لَهُم مِّن دُونِهِ وَلِيٌّ وَلاَ شَفِيعٌ} [الأنعام: 51] ، وكما قال تعالى: {وَذَكِّرْ بِهِ أَن تُبْسَلَ نَفْسٌ بِمَا كَسَبَتْ لَيْسَ لَهَا مِن دُونِ اللهِ وَلِيٌّ وَلاَ شَفِيعٌ} [الأنعام: 70] ، وكما قال تعالى: {مَا لَكُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِيٍّ وَلَا شَفِيعٍ} [السجدة: 4] ، فلما قال: {مِّن دُونِهِ} نفى الشفاعة مطلقاً، وإذا ذكر {بِإِذْنِهِ} لم يقل: " من دونه " كقوله: {مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ} [البقرة: 255] ، وقوله: {مَا مِن شَفِيعٍ إِلاَّ مِن بَعْدِ إِذْنِهِ} [يونس: 3] .
........
والمقصود هناأن قوله: {وَلَا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَةَ} قد تم الكلام هنا، فلا يملك أحد من المعبودين من دون الله الشفاعة البتة، ثم استثنى: {إِلَّا مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ} [الزخرف: 86] ، فهذا استثناء منقطع. والمنقطع يكون في المعنى المشترك بين المذكورين. فلما نفى ملكهم الشفاعة، بقيت الشفاعة بلا مالك لها.
كأنه قد قيل: فإذا لم يملكوها، هل يشفعون في أحد؟ فقال: نعم {مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ}
وهذا يتناول الشافع والمشفوع له، فلا يشفع إلا من شهد بالحق وهم يعلمون، فالملائكة والأنبياء والصالحون وإن كانوا لا يملكون الشفاعة لكن إذا أذن الرب لهم شفعوا، وهم لا يؤذن لهم إلا في الشفاعة للمؤمنين، الذين يشهدون أن لا إله إلا الله، فيشهدون بالحق وهم يعلمون، لا يشفعون لمن قال هذه الكلمة تقليداً للآباء والشيوخ، كما جاء الحديث الصحيح: " إن الرجل يسأل في قبره:ما تقول في هذا الرجل؟ فأما المؤمن، فيقول: هو عبد الله ورسوله، جاءنا بالبينات والهدى. وأما المرتاب، فيقول: هاه هاه، لا أدري، سمعت الناس يقولون شيئاً فقلته " فلهذا قال: {إِلاَّ مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ} .
وقد تقدم قول ابن عباس؛ يعني من قال: " لا إله إلا الله تعالى " يعنى: خالصا من قلبه.
والأحاديث الصحيحة الواردة في الشفاعة، كلها تبين أن الشفاعة إنما تكون في أهل " لا إله إلا الله ".
وقد ثبت في صحيح البخاري: أن أبا هريرة قال لرسول الله صلى الله عليه وسلم: من أسعد الناس بشفاعتك يوم القيامة؟ قال: " يا أبا هريرة، لقد ظننت ألا يسألني عن هذا الحديث أحد أول منك؛ لما رأيت من حرصك على الحديث، أسعد الناس بشفاعتى يوم القيامة من قال: لا إله إلا الله تعالى، خالصا من قبل نفسه ".
فبين أن المخلص لها من قبل نفسه، هو أسعد بشفاعته صلى الله عليه وسلم من غيره ممن يقولها بلسانه، وتكذبها أقواله وأعماله.
فهؤلاء هم الذين شهدوا بالحق، شهدوا " أن لا إله إلا الله تعالى "، كما شهد الله تعالى لنفسه بذلك وملائكته وأولو العلم {شَهِدَ اللهُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآئِمَاً بِالْقِسْطِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ} [آل عمران: 18] .
فإذا شهدوا وهم يعلمون كانوا من أهل الشفاعة، شافعين، ومشفوعا لهم.
فإن المؤمنين أهل التوحيد يشفع بعضهم في بعض، كما ثبت ذلك في الأحاديث الصحيحة، كما ثبت في الصحيحين من حديث أبي سعيد الخدري رضي الله عنه عن النبي صلى الله عليه وسلم قال في الحديث الطويل، حديث التجلي والشفاعة: " حتى إذا خلص المؤمنون من النار، فو الذي نفسي بيده، ما منكم من أحد بأشد مناشدة لله تعالى في استيفاء الحق من المؤمنين لله يوم القيامة لإخوانهم الذين في النار، يقولون: ربنا، كانوا يصومون معنا، ويصلون، ويحجون. فيقال لهم: أخرجوا من عرفتم، فتحرم صورهم على النار " وذكر تمام الحديث.
وسبب نزول الآية على ما ذكروه مؤيد لما ذكره.
قال أبو الفرج ابن الجوزى: سبب نزولها: أن النضر بن الحارث ونفراً معه قالوا: إن كان ما يقول محمد حقا، فنحن نتولى الملائكة، فهم أحق بالشفاعة من محمد، فنزلت هذه الآية. قاله مقاتل.
وعلى هذا، فيقصد أن الملائكة وغيرهم لا يملكون الشفاعة، فليس توليكم إياهم، واستشفاعكم بهم بالذي يوجب أن يشفعوا لكم؛ فإن أحداً ممن يدعى من دون الله لا يملك الشفاعة، ولكن {مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ} فإن الله يشفع فيه.
فالذي تنال به الشفاعة هي الشهادة بالحق، وهي شهادة أن لا إله إلا الله، لا تنال بتولى غير الله؛ لا الملائكة، ولا الأنبياء ولا الصالحين.
فمن والى أحداً من هؤلاء ودعاه، وحج إلى قبره، أو موضعه، ونذر له، وحلف به، وقرب له القرابين ليشفع له، لم يغن ذلك عنه من الله شيئاً، وكان من أبعد الناس عن شفاعته وشفاعة غيره؛ فإن الشفاعة إنما تكون لأهل توحيد الله، وإخلاص القلب والدين له، ومن تولى أحدا من دون الله فهو مشرك.
فهذا القول والعبادة الذي يقصد به المشركون الشفاعة يحرم عليهم الشفاعة، فالذين عبدوا الملائكة والأنبياء والأولياء والصالحين، ليشفعوا لهم، كانت عبادتهم إياهم وإشراكهم بربهم، الذي به طلبوا شفاعتهم، به حرموا شفاعتهم، وعوقبوا بنقيض قصدهم؛ لأنهم أشركوا بالله ما لم ينزل به سلطانا.
وكثير من أهل الضلال يظن أن الشفاعة تنال بهذه الأمور التي فيها شرك، أو هي شرك خالص، كما ظن ذلك المشركون الأولون، وكما يظنه النصارى، ومن ضل من المنتسبين إلى الإسلام، الذين يدعون غير الله، ويحجون إلى قبره أو مكانه، وينذرون له، ويحلفون به، ويظنون أنه بهذا يصير شفيعاً لهم، قال تعالى: {قُلِ ادْعُواْ الَّذِينَ زَعَمْتُم مِّن دُونِهِ فَلاَ يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنكُمْ وَلاَ تَحْوِيلاً أُولَئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَيَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحْذُورًا} [الإسراء: 56،57] .
قال طائفة من السلف: كان أقوام يعبدون المسيح والعزير والملائكة، فبين الله أنهم لا يملكون كشف الضر عنهم ولا تحويله، كما بين أنهم لا يملكون الشفاعة، وهذا لا استثناء فيه، وإن كان الله يجيب دعاءهم، ثم قال: {أُولَئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَيَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحْذُورًا} ، فبين أن هؤلاء المزعومين، الذين يدعونهم من دون الله كانوا يرجون رحمة الله تعالى ويخافون عذابه، ويتقربون إليه بالأعمال الصالحة، كسائر عباده المؤمنين وقد قال تعالى: {وَلاَ يَأْمُرَكُمْ أَن تَتَّخِذُواْ الْمَلاَئِكَةَ وَالنِّبِيِّيْنَ أَرْبَابًا أَيَأْمُرُكُم بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنتُم مُّسْلِمُون} [آل عمران: 80] .
وللناس في الشفاعة أنواع من الضلال، قد بسطت في غير هذا الموضع.
فكثير منهم يظن أن الشفاعة هي بسبب اتصال روح الشافع بروح المشفوع له، كما ذكر ذلك أبو حامد الغزالي وغيره، ويقولون: من كان أكثر صلاة على النبي صلى الله عليه وسلم، كان أحق بالشفاعة من غيره، وكذلك من كان أحسن ظناً بشخص، وأكثر تعظيماً له، كان أحق بشفاعته.
وهذا غلط، بل هذا هو قول المشركين الذين قالوا: نتولى الملائكة ليشفعوا لنا، يظنون أن من أحب أحدا، من الملائكة والأنبياء والصالحين وتولاه، كان ذلك سبباً لشفاعته له. وليس الأمر كذلك بل الشفاعة سببها توحيد الله وإخلاص الدين والعبادة بجميع أنواعها له، فكل من كان أعظم إخلاصا كان أحق بالشفاعة، كما أنه أحق بسائر أنواع الرحمة؛ فإن الشفاعة من الله مبدؤها، وعلى الله تعالى تمامها، فلا يشفع أحد إلا بإذنه، وهو الذي يأذن للشافع، وهو الذي يقبل شفاعته في المشفوع له.
وإنما الشفاعة سبب من الأسباب التي بها يرحم الله من يرحم من عباده، وأحق الناس برحمته هم أهل التوحيد والإخلاص له، فكل من كان أكمل في تحقيق إخلاص " لا إله إلا الله " علماً وعقيدة، وعملاً وبراءة، وموالاة ومعاداة، كان أحق بالرحمة.
والمذنبون الذين رجحت سيئاتهم على حسناتهم فخَفَّت موازينهم فاستحقوا النار من كان منهم من أهل " لا إله إلا الله " فإن النار تصيبه بذنوبه، ويميته الله في النار إماتة، فتحرقه النار إلا موضع السجود، ثم يخرجه الله من النار بالشفاعة، ويدخله الجنة، كما جاءت بذلك الأحاديث الصحيحة.
فبين أن مدار الأمر كله على تحقيق كلمة الإخلاص، وهى " لا إله إلا الله " لا على الشرك بالتعلق بالموتى وعبادتهم، كما ظنه الجاهليون، وهذا مبسوط في غير هذا الموضع.
تفاوت استثنای متصل و منقطع در نوع چهارم این است:
استثنای متصل: و کسانی که مشرکین میخوانندشان از خوب و بد، (مثل حضرت عیسی ع و ملائکة و بتها) مالک شفاعت نیستند مگر خوبان آنها (مثل عیسی ع و ملائکة) که مالک شفاعت هستند.
استثنای منقطع: و کسانی که مشرکین میخوانندشان از خوب و بد، (مثل حضرت عیسی ع و ملائکة و بتها) هیچکدام مالک شفاعت نیستند، لکن خوبان آنها (مثل عیسی ع و ملائکة) عملا اذن شفاعت دارند.
خلاصه بحث اینکه که طبق آیه شریفه، قطعا یک استثنایی در کار است، و وقتی عده‌ای از کسانی که شهادتین میگویند و شهادت به حق میدهند و نماز میخوانند و سجده برای رب العالمین میکنند، کاری کنند که نزد خودشان و در دید خودشان، توسل و استشفاع مستثنای در قرآن است (هر چند اشتباه کنند) سایرین حق ندارند به طور مطلق اینها را بکوبند و حال آنکه قرآن قطعا استثنایی کرده است، و آنها مدعی هستند که جزء این مستثنی هستند.