بسم الله الرحمن الرحیم

مقاله بررسی فلسفی امکان تحقق هوش ‌مصنوعی قوی با توجه به دیدگاه‌های مختلف در مسئلۀ ذهن و بدن


فهرست علوم
علوم کامپیوتر
هوش مصنوعي
فقه و هوش مصنوعی-پروژه نجف
مقاله آیا کامپیوتر دارای ذهن است؟ رویکرد انتقادی جان سرل به تفسیر قوی از هوش مصنوعی-فصلنامه ذهن-رضا اکبری
هوش مصنوعی و فلسفه
فهرست جلسات فقه هوش مصنوعي
هوش ضعیف رفتارمحور-هوش قوی پایه محور-هوش قوی اشراق‌محور
افلاطونگرائي



مجله فلسفه دین

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

    حسین مطلبی کربکندی  1

    بهروز مینایی 2

    عسگر دیرباز 3

1 دانشجوی دکتری کلام دانشگاه قم

2 استادیار دانشکدۀ مهندسی کامپیوتر دانشگاه علم و صنعت ایران

3 استادیار دانشکدۀ الهیات دانشگاه قم

چکیده
به‌دنبال پدید‌‌‌‌‌آمدن و رشد چشمگیر رایانه‌ها از اواسط سدۀ گذشتۀ میلادی، این تصور به‌وجود آمد که پیشرفت‌های مذکور به نقطه‌ای خواهد انجامید که در آن با همین روش‌های مطرح در علوم‌‌‌‌ رایانه، می‌توان هوش انسانی را به‌صورت هوش مصنوعی بازسازی کرد و رایانه‌ها قادر به انجام اموری خواهند‌‌ بود که از موجود هوشمندی مانند انسان بر‌می‌آید. در میان دانشمندان علوم رایانه‌ای، این پروژه با عنوان «هوش مصنوعی» (AI) شهرت یافت و نظریات گوناگونی پیرامون امکان موفقیت آن مطرح شد؛ گسترۀ وسیعی از نظریات که در میان آنها اختلاف‌های شایان‌توجهی وجود دارد، تا جایی که برخی امکان آن‌را انکار کردند و گروه دیگری به‌گونه‌ای افراطی معتقدند که این پروژه به موفقیت نائل شده است و حتی همین رایانه‌های امروزی دارای هوش هستند و به‌خوبی فکر می‌کنند. دو رویکرد اصلی در زمینۀ ایجاد هوش مصنوعی وجود دارد: «نشانه‌گرایی» و «پیوند‌گرایی». در این مقاله تلاش می‌کنیم تا ضمن تبیین فلسفی رایج‌‌ترین دیدگاه‌ها در زمینۀ رابطۀ ذهن و بدن، هم در حوزۀ فلسفی غربی و هم اسلامی، امکان تحقق هوش مصنوعی را بر مبنای هر‌کدام از این دیدگاه‌ها، به‌صورت مجزا و با توجه به دو رویکرد نشانه‌گرایی و پیوندگرایی بررسی کنیم.

 

1 مقدمه

1.1. تاريخچه هوش مصنوعي

با اختراع را يانه در اواخر نيمه نخست سده بيستم ميلادی و شـكوفايی و پيشـرفت سـريع آن، آرزوی ديرينه ساخت ماشينهايی با تواناييهای مشابه انسان، بيش از گذشته به تحقق نزديك به نظر ميرسيد. واژه هوش مصـنوعی بـه معنـای امـروزين آن ، نخسـتين بـار در سـال 1956 ميلادی توسط جان مك كارتی (McCarthy John)، ماروين مينسكی (Minsky Marvin) و ساير همكارانشان دركنفرانس دارموث (Conference Darmoth ) وضع  شـد

پيشـرفت هـای اوليه اين جسارت را به دانشمندان اين رشته می داد تا آينده بسيار درخشـان ی را بـرای هـوش مصنوعی پيش بينی كنند. هربرت سيمون (Simon Herbert (در سال 1958 پيش بينی كرد كـه در ده سال آينده ، رايانه ها قادر خواهند بود كه قهرمان شطرنج باشند. ايـن پـيش بينـی البتـه تـا حدود زيادی بهوقوع پيوست (حسنی آهنگر، 1388 .)5 : وی همچنين در ای مقاله نوشت:

« اكنون در دنيا ماشينهايی هستند كه فكر ميكنند، ياد ميگيرند و خلق ميكنند. عـلاوه بر اين، توانايی آنها برای انجام اين امور به سرعت در حال افزايش اسـت و در آينـد ه نزديـك دامنه مسائلی كه آنها ميتوانند از پس آن برآيند ، به همان وسعت دامنه مسائلی است كه ذهـن بشر (برای فائق آمدن بر آنها) به كار رفته اسـت. ...شـهود، بصـيرت و يـادگيری ، ديگـر ملـك انحصاری انسانها نيستند ، هر رايانـه فـوق سـريع را مـی تـوان برنامـه ريـزی نمـود تـا ايـن (خصلتها) را بروز دهد» (دريفوس، :1386 و 120 .)121

پيش بينی از آينده درخشان هوش مصنوعی در آن ها سال ، ناشی از دستاوردهای اوليه بـود. پيشرفت هوش مصنوعی و گذشت زمان ثابت كـرد كـه كـار بـه ايـن سـادگی نخواهـد بـود (رهنمون، ):20 138 .اظهارنظرهای جازم اوليه با ترديدها يی همراه شد. از جمله مينسـكی (كـه خود از واضعان هوش مصنوعی بود) سال های بعد گفت: «مسـئله هـوش مصـنوعی يكـی از سختترين علومی است كه تاكنون بر روی آن كار شده است »

اگرچه فلاسـفه از همـان ابتـدای مطـرح شـدن ايـن مسئله در مـورد آن اظهارنظرهـايی ميكردند، طولانی شدن زمان نيل به اهداف، نگاه های بيشتری را متوجه فلاسفه غربی كـرد تـا اين بحث را به لحاظ امكانی آن بررسی كنند و بگوينـد آيـا ايـن امكـان وجـود دارد كـه ايـن ماشين های مصنوعی و ساخت بشر به سطح انسان برسند يا حتی روزی از حـد او نيـز فراتـر روند، چنانكه مينسكی پيش بينی كرده بود: «نسل بعدی كامپيوترهـا آنقـدر هوشـمندند كـه مـا شانس آورده ايم اگر آنها بخواهند ما را در اطراف منزل همچـون حيوانـات اهلـی نگهـداری كنند» (سرل، 1388 .):5

1. 2 تعريف هوش مصنوعي

برای هوش مصنوعی تعريف های متعددی ذكر شده است كه همگی آنها را می تـوان در قالب دو رويكرد عمده «هوش مصنوعی ضعيف «و » هوش مصنوعی قوي» قرار داد. رويكـرد قـوی به مسئله هوش مصنوعی ، در پی آن است ماشينی بسازد كه تمامی قابليت هايی كه تـداعی گـر هوش در انسان است (از قبيل آگاهي، اراده، تفكر، فهم معنا و زبان، يـادگيری و... ) را از خـود بروز دهد. از اين رو تعريف هايی منطبق با چنين عملكردی از هوش مصنوعی ارائه مـی كنـد ، به عنوان مثال اند گفته : «خودكارسازی فعاليتهای مرتبط با تفكر انسـان ماننـد تصـميم گيـري، حل مسئله، يادگيری و ...» (عباس زاده جهرمي، 1390 .):26 در مقابل در رويكرد ضـعيف بـه هوش مصنوعی ، تنها به داشتن كاركرد مشابه، آن هم در برخی زمينـه هـای توانمنـدی هـوش انسانی اكتفـا مـی شـود ، از ايـن رو لازم نيسـت مـثلاً ماشـين سـاخته شـده دارای آگـاهی يـا توانمندی هايی از اين قبيل باشد. به عبارت ديگر همين توانايی هـايی كـه امـروزه در رايانـه هـا برای انجام امور محاسـباتی ديـده مـی شـود ، هـوش مصـنوعی بـه معنـای ضـعيف آن اسـت (طهماسبي، 1385 :27 ). با توجه به چنين رويكردي، در تعريـف هـوش مصـنوعی گفتـه انـد : «مطالعه اينكه چگونه رايانه ها را ميتوان وادار بـه انجـام كارهـايی كـرد كـه در حـال حاضـر انسانها آنها را بهتر انجام ميدهند» (عباس زاده جهرمي، 1390)

روشن است كه آنچه به لحاظ فلسفی مورد مناقشه است ، همان رويكرد قـوی بـه مسـئله هوش مصنوعی است وگرنه با نتايج تجربی به دست آمده ،هـيچ كـس منكـر ايـن نيسـت كـه ها رايانه امروزه در برخی ها زمينه (مانند سـرعت و دقـت محاسـبات جبـري) حتـی از انسـان پيشی گرفته اند، اما درباره اينكه آيا اين اعمال همراه با اوصاف ذهنی متعلـق بـه انسـان ، ماننـد آگاهي، فكر و ... صورت می يا گيرد شايد صورت بگيرد ، ترديدهای بسياری وجود دارد(ر.ك: لو، :1389 .)239 از آنجا كه در اين مقاله درصدد هستيم مسـئله هـوش مصـنوعی را بـه لحـاظ امكـانی آن بررسی كنيم و اين مسئله تنها در مورد رويكرد قوی به هوش مصنوعی معنـا مـی يابـد ، تبيـين می كنيم كه از اين به بعد منظور از اصطلاح هوش مصنوعی ، همان رويكرد قوی به اين مسـئله خواهد بود

1. .3 رويكردهای بنيادين در مسئله هوش مصنوعي

تلاش های صورت گرفته در طول بيش از نيم سده برای دستيابی به غايت دسـتگاه مصـنوعی هوشمند را ميتوان بر محور دو رويكرد عمده دانست كه مبتنی بر ها نگرش به علـوم شـناختی هستند: رويكرد نشانه گرايی و رويكرد پيوندگرايی

1. 3. .1 نشانه گرايی ( Symbolism)

اين نگرش كه با عنوان ديدگاه نمادين، كلاسيك (AI Classical و ) سـنتي( AI Traditional) در هوش مصنوعی مشهور شده، ناشی از نگرش محاسباتی به ذهن اسـت. ايـن ديـدگاه طـی ساليان متمادی جريان غالب در حوزه هوش مصنوعی بـوده اسـت. ايـده اساسـی در الگـوی نمادگرايی عبارت از اصل ساده ای است: فكر كردن يعنی محاسبه كردن. طبق اين نظريـه اولاً ، تفكر چيزی جز محاسبه نيست و ثانيـاً افكـار، رمزهـای پايـه انـد كـه ويژگـی هـای نحـوی و دلالت شناختی را باهم دارنـد (عبـاس زاد ه جهرمـي، :1390 .)181 چنـين نگـاهی بـه ذهـن و عملكرد آن موجب كه شد نشانه گرايان به اين باور دست يابند كه كار رايانه بسيار شبيه ذهـن است و در واقع هر دو تنها سيستم هايی هستند بـرای داده پـردازی علائـم صـوری كـه خـود بازنمودهايی از جهان خارج محسوب ميشوند .

ريونز كرافت در اين زمينه مينويسـد : «بنـا بـر محاسـبه گرايـي، ذهـن (در معنـايی كـاملاً تحت اللفظی و واقعي) كامپيوتر است» (ريونز كرافت، :1387 .)137 آزمون تورينگ ( Test Turing) به عنوان راهی برای شناخت ماشين هايی كـه واجـد ذهـن اند، شده طراحی شده و در مقابل استدلال اتـاق چينـی ( argument room Chineese)سـرل در نقد كارا بودن اين آزمون و به عنوان پاسخی به آن مطرح شده است.

1. 3. 1. . 1 آزمون تورينگ

آلن تورينگ (alan Turing) اين آزمون را در پاسخ به اين سؤال «كه آيا ماشين ميتواند فكـر كند؟ - » يعنی همان تلقی قوی از هوش مصنوعی - طراحی كرده است. محتوای اين آزمـون از اين قرار است كه اگر دو چيز، رفتار مشابه يكديگر داشته باشند و بپذيريم يكی از آنهـا دارای ذهن است، آنگاه لزوماً آن ديگری نيز واجد ذهن است. شكل اين آزمون چنين است كه يـك دستگاه رايانه و انسانی را در پشت دو پرده قرار ميدهـيم ، بـه گونـه ای  كـه شـخص آزمـونگر بتواند با هردوی آنها ارتباط برقرار كند ، اما نداند در پشت كدام پرده انسان قـرار دارد و پشـت كداميك ماشين. در مقابل پرسش های آزمونگر، پاسخ های هر يك بر روی صـفحه ای نمـايش داده ميشوند. حال، شخص پرسشگر بايد بگويد كدام پاسخ متعلق به انسان اسـت و كـدام از آن ماشين. اگر نتواند تشخيص دهد، آنگاه چون پذيرفته ایم كه انسان ذهن دارد و آگـاه اسـت، پس بايد بپذيريم كه آن ماشين نيز دارای ذهن و آگاهی است. از مهمترين انتقادهای مطرح شده بر آزمون تورينگ، استدلال اتاق چينی است كه از سـوی جان راجرز سرل ( Searle.R John) فيلسوف بزرگ زبان و ذهن معاصر صورتبندی شـد و پس از ارائه از سوی وي، بسيار مورد توجه عموم فيلسوفان ذهن قرار گرفـت. مـا بـه منظـور اجتناب از اطاله كلام و همچنين بـه دليـل نـامرتبط بـودن ايـن مبحـث بـا هـدف ايـن مقالـه، توضيحات مربوط به اين نقد را به خواننده محترم واگذار ميكنيم (برای آشنايی بيشتر بـا ايـن ديدگاه و انتقادهای هشد مطرح به آن و در مقابل پاسخ های سرل، ر.ك: سرل، 1388 60-63)

1. 3. .2 پيوندگرايی (Connectionism)

در مقابل ديدگاه نمادگرايي، رويكرد ديگری بـه نـام پيونـدگرايی قـرار دارد. در ايـن رويكـرد معتقد ند با استفاده از برنامه ريزی ميتـوان ماشـين را بـه معنـای حقيقـی هوشـمند كـرد . آنهـا ميگويند رايانه ها فاقد توانـايی هـای نشـانگر هوشـمندی در انسـان ، ماننـد يـادگيری هسـتند (444p 2006, ,Borchert) و اين سؤال اساسی را مطرح می كنند كه اگر قرار است ما ماشينی هوشمند بسازيم كه توانايی هايی همچون يادگيري، آگاهي، اراده و... را داشته باشد، آيـا نبايـد اين ماشين مطابق موجودی ساخته شود كه واجد اين تواناييها سـت؟ از ايـن رو پيونـدگرايان تلاش می كنند ماشينی بسازند كه بيشترين مشابهت را (چه به لحـاظ نحـوه عملكـرد و چـه از نظر ساختار) با مغز انسان (به عنوان الگوی هوشمندي) داشته باشد. شبكه هـای پيونـد گـرا بـر ايـده ای از شـبكه هـای عصـبی زيسـتی مبتنـی هسـتند ( راجـت، :1376 .)117 جاناتـان لـو (Janathan.E Lowe ) درباره اختلاف سيستم پـردازش مركـزی در هـا رايانـه و مغـز چنـين مينويسد : «ساختار مغز انسان با ساختار كامپيوترهـای الكترونيـك سـنتی ، تفـاوت بسـيار دارد. مغـز انسان شامل ميلياردها سلول عصبی يا نورون است، كه هركدام در شبكه بـه هـم بـا ای پيچيـده نورون های ديگر پيوند دارند. بسته به چگونگی پيوند اين نورونها ، فعاليت الكتريكـی بعضـی نورونها ميتواند موجب تحريك يا خاموشی فعاليت نـورون هـای ديگـر شـود. بـا انگيـزش نورونهای اندام های حسـی در اثـر تغييـرا ت محيطـی و بـرهمكنش نـورون هـای حسـی بـا نورون های مغز، الگوی فعاليت اين شبكه پيوسته تغيير كند می . بهاين ترتيـب هـيچ «پردازنـده مركزي» در مغز نيست كه قابل قياس با پردازنده های سنتی كامپيوتر باشد. اگر بتـوانيم مغـز را يك «پردازشگر اطلاعات» بخوانيم، پردازشگری است كـه حجـم عظيمـی از پـردازش در آن به طور موازی نه پشت سر هم يا سری انجام ميگيرد» (لو، :1389 و 253 .)254 تفـاوت اصـلی در پـردازش سـری ( serial) و مـوازی ( parallel ) در ايـن اسـت كـه در پردازش سری همه اطلاعات تنها در يك نقطه پردازش می شود و بقيـه قسـمت ها  نقشـی در اصل پردازش اطلاعات ندارند، مانند آنچه در رايانه های معمول ی اتفاق می افتد و يك پردازنـده مركزی يا همان CPU ) Unit Processor Central) به صورت متمركز وظيفه پـردازش را بـر عهده دارد. اما در پردازش موازی ، در واقع پردازش به وسيله چندين واحد پردازشـی صـورت می گيرد كه اين واحدها به طرق مختلف به يكديگر متصـل هسـتند و در طـول يكـديگر قـرار ندارند. از منظر پيوندگرايان ، مغز انسان نيز يك شبكه پيوندی است كه قسـمت هـای مختلـف آن به صورت همزمان عمليات داده پردازی را بر روی اطلاعات واصله صورت مـی دهنـد و در واقع يك كل در هم تنيده هستند و چنين نيسـت كـه اطلاعـات تنهـا در يـك نقطـه مركـزی پردازش شوند ؛

2. مسئله ذهن و بدن

برای يافتن پاسخ دقيق به مسئله امكان هوش مصنوعي، آنچه همواره مـورد توجـه فيلسـوفان قرار داشته ، مسئله ذهن و بدن بوده است، به  گونه ای كه عمـده فلاسـفه ای كـه در ايـن زمينـه تأليفاتی داشتهاند مشخصاً ابتدا يك يا چند فصل از كتاب خـود را بـه ايـن بحـث اختصـاص اند داده و سپس و با توجه به رويكردهای مطرح در اين زمينه و ديدگاه مختار خودشان ، سـعی در پاسخ دهی مناسب به اين مسئله اساسی داشته اند  (به عنـوان نمونـه، ر.ك: چرچلنـد، 1386؛ لو، 1389؛ 2007 ,Carter) .پاسخ به سؤالاتی مانند اينكـه سرشـت واقعـی فرآينـدهای ذهنـی چيست؟ موطن اصلی ذهن كجاست؟ و پرسش هايی از اين قبيـل، پايـه اصـلی در پاسـخ بـه مسئله امكان هوش مصنوعی محسوب می شود ما در اين بخش ديدگاههای عمده رايج در ارتباط با مسئله ذهن و بـدن را بـا تفكيـك دو حوزه فكری غربی و اسلامی ميآوريم و به طور مختصـر و تنهـا در حـدی كـه در پاسـخ بـه مسئله معهودمان چاره ساز شوند با مبانی آنها آشنا ميشـويم و در بخـش آينـده از ايـن مبـانی برای پاسخگويی به مسئله امكان هوش مصنوعی با توجه به هر ديـدگاه بهـره مـی گيـريم. دو نكته مهم اينكه اولاً به دليل مجال اندك، درباره صحت و سقم اين ديدگاهها بحثی نميكنـيم و ثانياً بايد توجه داشت ما در اينجا صرفاً مشهورترين ديدگاهها را ذكر كردهايم و اين بـه معنـای جامع بودن مجموعه ديدگاه های ذكر شده نيست؛

2. 1. ديدگاه های رايج در حوزه فلسفی غرب

2. 1. 1. دوگانه انگاری ( Dualism)

2. 1. 1. 1. دوگانه انگاری جوهری ( Dualism Substance)

مشهورترين دوگانه انگار جوهری «دكارت» است. از نظـر او جهـان طبيعـت در نهايـت از دو جوهر به كلی متفاوت تشكيل شده است: نفس و مـاده ( 88p 1998, ,Magee). نفـس چيـزی است كه فكر و شعور دارد، ولی بعد ندارد و در مقابل جسـم بعـد دارد، ولـی فكـر و شـعور ندارد (دژاكام، :1386 164). او رويدادهای ذهنـی را كـاملاً شخصـی و غيـر مكـانی مـی دانـد (باربور، :1389 384) و معتقد است انديشيدن، فرايندی كاملاً غيرمادی و عمل نفس است؛

2. 1. 1. 2. دوگانه انگاری رايج ( Dualism Popular)

بر مبنای اين نظريه، يك شخص، يك «روح در ماشين» تمام عيار اسـت، كـه ماشـين، جسـم انسان است و روح، جوهری معنوی است كه ساختار درونی آن كاملاً با ماده تفاوت دارد، امـا با وجود اين روح كاملاً مكانمند است (چرچلند، 1386 :27 ). در واقع بر اساس ايـن ديـدگاه ، بدن نوعی ظرف است و ذهن يا نفس درون اين ظرف جـای گرفتـه اسـت (ديـويس، :1390 22). بر اساس اين نظريه ، ذهن با بدن از طريق مغز مرتبط است. اين نظريه مشكل مربوط بـه نظريه دوگانه انگاری جوهری مبتنی بر مبهم بودن چگونگی ارتباط نفس غير مكانمند بـا بـدن مكانمند را با مكانمند كردن نفس توجيه كرده است؛

2. 1. 1. 3. دوگانه انگاری ويژگی ها (Dualism Property)

از ديدگاه يك دوگانه انگارِ ويژگی ها، اگرچه هيچ جوهر غيرمادی وجود ندارد، مغز دارای يك سری ويژگی های ذهنی است كه نميتوان آنها را بر حسب ويژگی های فيزيكی ، كـاملاً تبيـين كرد، ويژگی هايی همچون احساس درد، احساس زيبايي، احساس رنگ ها و... (بـرای تبيـين بيشتر اين ديدگاه ر.ك: چرچلند، 1386 32 - :28 ؛ ديويس، 1390 :23)

2. 1. 2. رفتارگرايی تحليلی ( Behaviourism Analytical)

كيت مسلين ديدگاه رفتارگرايان را چنين توصيف می کند:

«...رفتارگرايی تحليلی معتقد است كه پس از تحليل معلوم ميشود گزاره هـای مربـوط بـه ذهن و حالات ذهني، معادل گزاره هايی هستند كه رفتار عمـوميِ بـالقوه و بالفعـل شـخص را توصيف ميكنند. بر اساس اين ديدگاه، حالات ذهنی شخص، نهايتاً چيزی نيستند جز برخـی الگوهای رفتاری آشكار كه شخص به نمايش ميگذارد يا آماده بـه نمـايش گذاشـتن آنهـا در اوضاع و احوال مناسب است » (مسلين، :1388 165.) از ديدگاه يك رفتارگرا ، ذهن چيزی به غير از رفتـار نيسـت، پـس اساسـاً نگرانـی دربـاره ماهيت ذهن بـه عنـوان جـوهری غيرمـادی نمـی توانـد پديـد ب يايـد ( 176p 2003, ,Lycan) رفتارگرايان مدعی هستند هر جمله درباره يك حالت ذهنی را می توان با يك جمله يا عبـارت طولانی بازنويسی كرد كه بيانگر رفتارِ قابل مشاهده شخصی است كه در ايـن موقعيـت ، از وی اين رفتار سر زده است و اين توصيفات رفتاری را بايد نشان دهنده ماهيت حقيقی امور ذهنـی دانست.

2. 1. 3. اين همانی (identity)

چرچلند نگاه نظريه اينهمانی به ذهن را چنين توصيف می كند: «ادعای اصلی آن همانا سادگی است: حالات ذهني، حالات فيزيكی مغز هستند. يعني، هر نوع حالت يا فرآيند ذهنی با نوعی حالت يـا فرآينـد فيزيكـی درون مغـز يـا سيسـتم عصـبی مركزی اين همانی عددی دارد (هر دو نوع فقط و فقط يك چيز هستند). مـا در حـال حاضـر به قدر كافی درباره كاركردهای ظريف مغز نميدانيم تا اين همانی های مذكور را مشخصـاً بيـان كنيم، اما نظريه اين همانی به اين ايده متعهد است كه پـژوهش مغـز سـرانجام آنهـا را آشـكار خواهد ساخت» (چرچلند، 1386 .):49 در واقع از منظر اين نظريه ، ميان حالت های ذهنی و فعل و انفعالات درون مغـز، نـه تنهـا رابطه تساوی ، بلكه تساوق برقرار است. در پرتو چنين نگرشِ مادينگرانه صـرف اسـت كـه اين نظريه را ماترياليسـم تحويـل گـرا ( Materialism Reductive)يـا مـادی انگـاری حالـت مركزی (Materialism State Central)  ناميده اند (ر.ك: ديوس، 1390 28)

از ديدگاه يك ماترياليست تحويل گرا همان طور كه بر خلاف تصـور پيشـينيانمان امـروزه می دانيم گرما و سرما در يك جسـم چيـزی جـز ميـانگين انـرژی جنبشـی ذرات آن نيسـت، حالت های ذهنی نيز تنها همان حالات فيزيكی مغز هستند كه هنوز ما  نتوانسته ایم به برخـی از اين همانی ها دست يابيم كه اين مسئله نيز طی زمان و با پيشرفت علم حـل خواهـد شـد، بـه همين دليل چرچلند می گويد « كل آنچه به اين منظور مورد نياز است ، اين است كه يك علم عصبی موفق در تبيـين تـا بدانجا توسعه يابد كه در برگيرنده «تصوير آينه ای» مناسبی از مفروضات و اصـولی باشـد كـه برسازنده چارچوب مفهومی فهم متعارف مـا بـرای حـالات ذهنـی انـد، تصـويری كـه در آن واژگان حالت مغزی جای واژگان حالت ذهنی را در فرضيات و اصول فهـم متعـارف اشـغال می كنند» (چرچلند، 1386 )؛54و :5

2. 1. 4. كاركردگرايی (Functionalism)

از منظر كاركردگرايی وجه معرِف هر حالت ذهنی در واقع مجموعـه ای مركـب از سـه رابطـه علّی ميان آن حالت ذهنی است با: .1 تأثيرات محيط بر بدن (ورودی های محيطـي) . 2 ؛ رفتـار بدنی (خروجی های رفتاري) و . 3 ساير حالت های ذهنی (ر.ك: ديويس، 1390 .):32 از منظـر چرچلند كاركردگرايی وارث رفتارگرايی است ولی او به يـك تفـاوت بنيـادين ميـان ايـن دو ديدگاه اشاره می كند: « رفتارگرا در پی آن بود كه حالات ذهنی را صرفاً در قالـب درونـداد محيطـی و برونـداد رفتاری تعريف كند، اما كاركردگرا نميپذيرد كه اين امر امكانپذير باشد. بـه نظـر كـاركردگرا، خصلت نمايی مكفيِ تقريباً هر يك از حالات ذهني، به گونه ای گريزناپذير ، مستلزم ارجـاع بـه ديگر حالات متنوع ذهنی است كه با حالت مورد نظر رابطه علّی دارنـد و لـذا ارائـه تعريفـی تحولی از حالات ذهني، صرفاً در قالب دروندادها و بروندادهای مشاهده پـذير توسـط عمـوم، كاملاً ناممكن است » (چرچلند، 1386 :67)

اين تفاوت مهم بين دو ديـدگاه موجـب مـی شـود تـا يكـی از ايـرادات اساسـی كـه بـه رفتارگرايی وارد بود (كه بر مبنای آن تنها به وروديها و خروجيها نگاه ميكرد و به اتفاقـات درونی سيستم كاری نداشت) ديگر بر كاركردگرايی وارد نباشد و به همين دليـل ايـن ديـدگاه بسيار مقبولتر از رفتارگرايی و حتی ساير ديـدگاه هـای رقيـب واقـع شـد و بنـا بـر گـزارش چرچلند: « كاركردگرايی نزد فيلسوفان، روانشناسان شناخت و پژوهشـگران هـوش مصـنوعی پذيرفته ترين نظريه ذهن است» (چرچلند، 1386 .):69

از سوی ديگر تفاوت ی عمده و بسيار اساسی نيز ميان اين نظريه و اينهمانی وجـود دارد و آن اينكه همانطور كه بيان شد، در اين همانی ميان حالات ذهنی و مغز رابطـه تسـاوق وجـود داشت (ر.ك: بخش 3,1,2 از همين مقاله)، پس تنها جسـمی كـه مـی توانسـت محقـق كننـده (realizer) ذهن باشد ، حتماً بايد ساختار و موادی كاملاً مشابه با مغز ميداشت، ولی در اينجا چنين تعصبی وجود ندا رد و محقق كننده های متفاوت ميتوانند نقش واحدی را ايفا كنند. ايـن نتيجـه مهـم كـه در پرتـو تفـاوت كـار كردگرايی و ايـنهمـانی نمـود مـييابـد، بـه كاركردگرايان اين اجازه را داد كه به دنبال الگو های ديگر ی غير از مغز برای ايجاد ذهن و يـك موجود هوشمند بروند و در اين ميان به واسطه توسعه يافتگی و موفقيت های «رايانـه » در دوران اخير، اين دستگاه از منظر ايشان بهترين و سهل الوصولترين انتخاب برای شـبيه سـازی ذهـن بود و هنوز هم هست.

«كاركردگرايی از بسياری از جهات حـالات ذهنـی را بسـان حـالات «نـرم افـزاری » يـك كامپيوتر ميشمارد كه ميتوانند در قالب رابطه ميان «ورودي»هـا، ديگـر حـالات نـرم افـزاری كامپيوتر و «خروجي»های آن تبيين شوند....حالات نرم افزاری را می توان در تقابل بـا حـالات «سخت افزاري» كامپيوتر مانند حـالات الكترومغناطيسـی مـدارهای معينـی در آن بيـابيم كـه ميتوان آنها را با حالات عصبی شخص قياس كرد. «ورودي»های كامپيوتر برای مثال ميتواند ضربه روی شستی های صفحه «و كليد خروجي» آن الگوهـای تصـوير روی نمايشـگر ويـدئو باشند و اينها را هم ميشود به ترتيب با تحريك انـدام هـای حـس سـوژه و حركـت بـدن او مقايسه كرد. در واقع به نظر بسياری از كاركردگرايان ، اين بيش از يك قياس صرف است، زيرا به نظر آنها مغز انسان عملاً يـك كـامپيوتر زيسـتی اسـت كـه در طـی دوران تكامـل ، توسـط فرآيندهای انتخاب طبيعی شكل گرفته است» (لو، 1389: 57)

2. 1. 5 ماترياليسم حذف گرا (Materialism Eliminative)

گفتيم كه از ديدگاه يك ماترياليست تحويلگرا تناظر يك به يكی ميـان حالـت هـای ذهنـی و مغزی وجود دارد ، اما از ديدگاه ماترياليسم حذفگرا چيزی با عنوان باور، ميل، قصد و ديگـر حالت های ذهنی رايج در روانشناسی كنونی اصلاً وجود ندارند و اين واژگان ذهنی را بايـد از هر گفتمان جـدی پيرامـون جهـان حـذف كـرد (ديـويس، 1390 .):51 از منظـر ماترياليسـم حذف گرا «چارچوب روانشناسی فهم متعارف ما تصوری نادرست و اصولاً گمراه كننـده از علل رفتار آدمی و سرشت كنشهای شناختی ماست. بر پايه اين ديدگاه، روانشناسی عامه نـه تنها بازنمايی ناقصی از سرشت درونی ما نيست، بلكه بازنمـايی سراسـر كـاذبی از حـالات و كنشهای درونی ماست... .لذا، بايد منتظر باشيم كه علوم عصبی كمال ،يافته چارچوب قـديمی به را جای تحويل، به سادگی حذف كند» (چرچلند، 1386 .):78

ماترياليست های حذفگرا با زدن مثال هايی تاريخی به حذف يكسره نوعی نگرش قديمی به نفع نگرش جديدتر اشاره ميكنند. مثلاً در گذشته نه چندان دور ، چنين تصور مـی شـد كـه در اثر سوختن چوب يا زنگ زدن فلز، جوهری شبح گون به نام «فلوژيستون» آزاد مـی شـود و با خارج شدن آن جوهر از چوب و آهن ، تنها تـوده ای از خاكسـتر يـا زنـگ بـاقی مـی مانـد . درحالی كه امروزه ما به خوبی پی ايم برده كه در واقع لازمه اين دو فرآينـد ، نـه تنهـا از دسـت دادن چيزی شبح گـون نيسـت ، بلكـه لازمـه اصـلی آن گـرفتن اكسـيژ ن از جـو اسـت. پـس فلوژيستون به راحتی از علم حذف شد ، ولی نه به دليـل اينكـه توصـيف ناقصـی كـه از آن دو فرآيند ارائه می كرد، بلكه به اين دليل كه بازنمايی آن به طور كامل غلط بود. «بنابر ديدگاه ماترياليسم حذفگرا، مفاهيم روانشناسی عامـه - ماننـد بـاور، ميـل، تـرس، احساسات، درد، لذت و مانند آنها - نيز در انتظار چنين سرنوشتی هستند و هنگامی كـه علـوم عصبی به درجه ای از رشديافتگی رسـيد كـه فقـر فهـم فعلـی بـر همگـان آشـكار و برتـری چارچوب جديد مسجل شد، سرانجام خواهيم توانست دريافت خود از حالات و كـنش هـای درونی را در قالب يك چارچوب مفهومی حقيقتاً مكفی ، بازنگری كنيم. آنگاه تبيين هـای مـا از رفتارهای يكديگر بر پايه اموری مانند حالات نوروفارموكولوژيك و برهمكـنش هـای عصـبی در نواحی آناتوميك تخصصی و ديگر امور مربوط به نظريه جديـد خواهـد بـود » (چرچلنـد، 1386 ؛)81 و :80

2. 2. ديدگاه های رايج در حوز ه فلسفی اسلامی

2. 2. 1. ديدگاه مشائين

شاخصترين فرد در بين حكمای مشائی در حوزه فلسفی اسلامی «ابن سينا» اسـت ، از ايـن رو ما برای تبيين ديدگاه مشائين، تكيه خود را بيشتر بر آرا ی اين حكـيم بـزرگ قـرار مـی دهـيم . ديدگاه مشائين در باب نفس و بدن را می توان به طور خلاصه «دوگانه انگـار حـداكثری » ناميـد (ر.ك: شه گلي، :1390 ،)105 زيـرا اولاً ايشـان وجـود مسـتقل هـر يـك از نفـس و بـدن را ميپذيرند؛ ثانياً معتقدند اين دو به لحاظ ذات كاملاً متباين از يكديگر هستند. از ديـدگاه ايشـان نفس انساني، حقيقتی مجرد است. اما آنچه در اين ميان مهم است ، تعريـف تجـرد از ديـدگاه مشائين است: تجرد بر اساس نظر ايشان امر ثابت و بدون تغيير و رشدی است، يعنی نفس از ابتدای تعلق به بدن تا انتها ثابت ميماند و تغييری نمی كند و تغييرات تنهـا در اعـراض نفـس رخ می دهد (فياضي، :1390 260). ايشان قائل به حدوث روحـانی نفـس هسـتند (د ر مقابـل ديدگاه افلاطون كه نفس را قديم ميداند) و معتقدند كه نفس مجرد ، با ايجاد بـدن و در كنـار آن به وجود می آيد : «الأنفس أيضا أمرا حادثا، فلا تكون قديمه لم تزل و يكون حدوثها مـع بـدن » (ابن سينا، :1404 199)، نظری كه به «روحانيت الحدوث و البقاء» بودن نفس شهرت يافته است (آملي، :1374 344). ابن سينا بدن را «ابزار» تكامل نفس ميداند، از اينرو برای تشـبيه نسـبت نفس به بدن از مثال هايی همچون پادشاه نسبت به مملكـت، ناخـدا بـرای كشـتی ( ابـن سـينا، 1404 :7 ) و نجار به ابزار نجاری (همان: 176) استفاده می کند.

به نظر ابن سينا نفس به لحاظ ذات، مجرد است و به بدن محتاج نيست، ولی به لحـاظ فعـل ، محتاج بدن است. وی ارتباط نفس مجرد با بدن مادی را با علاقه تدبيری و به كـارگيری بـدن توسط نفس توجيه می كند و می گويد: «ثم العلاقه بين النفس و البـدن، لـيس هـی علـی سـبيل الانطباع فيه ،... بل علاقه الاشتغال به، حتی تشعر النفس بذلك البدن و ينفعـل البـدن عـن تلـك النفس» (ابن سينا، :1379 387) و واسطه اين ارتباط نيز روح بخاری است.

2. 2. 2. ديدگاه اشراقيون

در بين فلاسفه اسلامی فرد شاخص در ميان اشراقيون ، شيخ شهاب الدين سـهروردی معـروف به شيخ اشراق است. ديدگاه وی در عموم مباحث نفس ، منطبق بر نظر ابن سيناست و می تـوان ديدگاه او را نيز مانند شيخ الرئيس «، دوگانه انگاری حداكثري» بدانيم (شه گلي، :1390 107). او هم نفس را غيرمادی ميداند: «النّفس النّاطقه أنّها ذات ليست بجـرم و لا بجرمیّـه » (سـهروردي، 1375 : 4 ، ج 110) و هم بر حدوث روحانی آن تأكيد دارد (همان: 203 ).

تفاوت اصلی ديدگاه شيخ اشراق با ابن سينا در چگونگی توجيه ارتباط نفس و بدن اسـت. از منظر شيخ اشراق رابطه نفس و بدن از نوع رابطه شوق و اشتياق اسـت: «انّ الـنفس جـوهر غير منطبع مباين عن البدن، ...و ليس له مع البدن الّا علاقـه شـوقيّه » (همـو ، 1375 : 1 ، ج 496). بدن شوق آن را دارد كه نفس با تعلق بـه آن بـه تـدبيرش بپـردازد و در مقابـل نفـس نيـز در اشتياق آن است كه با تحت تدبير گرفتن بدن، از اين ابزار مادی برای استكمال خـود اسـتفاده كند و در واقع اين اشتياق از نوع اشتياق و علاقه صاحب ابزار به ابزار خود است.

از جمله انتقاد هايی كه بر هر دو ديدگاه مشا يی و اشراق ی در باب رابطه نفـس و بـدن وارد شده است، ناتوانی در ارائه توجيه مناسب ی از نحوه ارتباط نفسِ به کلی مجـرد و بـدنِ بـه کلی مادی است. «روح بخاری» نيزکه به عنوان واسطه این ارتباط معرفـی شـده اسـت، چـون هـر اين دوی ديدگاه ها قائل به تشكيك در حقيقت وجود نيستند و تنها تشكيك مفهومی را قبـول دارند، بايد يا خود مجرد صرف باشـد يـا مـادی صـرف، پـس واسـطه در ايـن ارتبـاط قـرار نميگيرد. در ادامه با ديدگاهی (حكمت متعاليه) آشنا می شویم که به  خوبی از پس توجيه ايـن نقيصه برآمده است؛

2. 2. 3. ديدگاه حكمت متعاليه

ديدگاه ديگر ی در حوزه فلسفه اسلامی وجود دارد كه اينك در حكم ديـدگاه غالـب اسـت و مبتكر آن جناب صدرالمتألهين است. از منظر صدراييان ماننـد ديـدگاه مشـا ييان و اشـراقيون، همچنان نفس حادث اسـت: ( ملاصـدرا ، :1380 418)، امـا تفـاوت اصـلی در اينجاسـت كـه درحالی كه از ديدگاه ابن سينا و شيخ اشراق، نفس حادث به حدوث روحانی و تنها «حادث مع حدوث البدن»است، از منظر ملاصدرا ، نفس حادث به حدوث جسمانی است ، يعنـی «حـادث بحدوث البدن» است. از اين ديدگاه جديد به عنوان «حدوث جسـمانی نفـس» يـاد مـی شـود. ملاصدرا اين اختلاف ديدگاه فلاسفه سابق را با خود ، ناشی از اين می داند كه از منظر ايشـان ، نفس انسانی امری ثابـت اسـت كـه از ابتـدای پيـدايش تـا انتهـا ، دچـار هـيچ گونـه تغييـری نميشود،اما وی چنين نظری ندارد:

« إن النفس الإنسانيه ليس لها مقام معلوم فی الهويه و لا لها درجه معينه فـی الوجـود كسـائر الموجودات الطبيعيه و النفسيه و العقليه التی كل له مقام معلوم بل النفس الإنسـانيه ذات مقامـات و درجات متفاوته و لها نشآت سابقه و لاحقه - و لها فی كل مقام و عـالم صـوره أخـر » (ملاصـدرا، 343(. :1981 از نظر وی تركيب نفس و بدن تركيب اتحادی است (همان :3 ) و نه انضمامی و نفـس در ابتدای پيدايش، صورت جسمانی است كه با بدن متحـد شـده و هويـت واحـدی را تشـكيل اند داده و همين هويت واحد در اثر حركت جوهری تكامل يافته و بـه مراتـب گونـاگون نائـل می شود (غفاري، :1391 281). پس نفس زمانی كاملاً مجرد می شود كه بـه تكامـل و فعليـت محض برسد: «اعلم أن نفس الإنسان جسمانيه الحدوث، روحانيه البقاء إذا اسـتكملت و خرجـت من القوه إلی الفعل» (ملاصدرا، :1360 221 ). هنر ملاصدرا در تبيين رابطه نفس و بدن، تصـوير دقيق اين رابطه از ابتدای ايجاد بدن انسان است. طبق مبنای حـدوث جسـمانی نفـس ، رابطـه نفس و از بدن همان ابتدای پيدايش به بدن خـوبی توجيـه پـذير اسـت،درحـالی که بر طبـق ديدگاهی كه نفس را حادث روحانی مي  داند، در زمان تعلق نفس به بـدن، تبيـين ايـن رابطـه بسيار مشكل است؛

3 بررسی امكان تحقق هوش مصنوعی قوی بر اسـاس ديـدگاه هـای مختلـف در مسئله ذهن و بدن

اكنون كه به تشريح مبانی ديدگاه های مختلف در مسئله ذهن و بدن پرداخته ايـم ، پاسـخ دادن به مسئله امكان تحقق هوش مصنوعی به تفكیک ديدگاه ها، چندان دشوار به نظر نمـی رسـد . مـا برای اين كار نسبت هر كدام از ديدگاه ها را با دو رويكردی كه هم اكنون در حال تلاش بـرای ايجاد هوش مصنوعی هستند (يعنـی نشـانه گرايـی و پيونـدگرايی ) بـه صـورت تفكيـك شـده می آوريم. روشن است كه پاسخ مثبت به مسئله امكان هوش مصنوعی به معنای لزوم تحقق در آينده نيست، بلكه تنها نشانگر اين مطلب است از كه منظر اين نگرش فلسـفي، تحقـق چنـين امری ممتنع نيست .

- دوگانه انگاری جوهري: چنانكه توضيح داده شد (ر.ك : بخش 1,1,1,2 از همين مقاله)، بر اساس اين نگرش، عامل هوشمند بايد حتماً دارای بخش مجرد برای ادراك، آگاهی و ساير ويژگی هايی باشد كه از يك دستگاه هوشمند انتظار ميرود و همچنين انسان، به دليل اينكه تنهـا ابزار مادی را در اختيار دارد، توانايی ايجاد موجود مجردی را نـدارد و بايـد مسـتقيماً توسـط خداوند افاضه شود. از ديگر سو، هر دو رويكرد نشانه گرايی و پيونـدگرايی در صـدد هسـتند تنها با ابزار مادی به اين مهم دست يابند. روشن است كه يك دوگانه انگار جوهری ، هـر دوی اين رويكردها را در ساخت موجود هوشمند عقيم ميداند؛

- دوگانه انگاری رايج: گرچه دو ديدگاه دوگانه انگاری جوهری و دوگانه انگاری رايـج از جهاتی با هم تفاوت دارند ، هر دو در اين مسئله كه هوشمندی خصيصه بخـش مجـرد انسـان است و ماده از ادراك ناتوان است، با يكديگر مشترك هستند. پس نگاه دوگانـه انگـاران رايـج به مسئله امكان هوش مصنوعی با نگاه دوگانهانگاران جوهری كاملاً مشابه است.

- دوگانه انگاری ویژگی ها: همانطور كه توضـيح داده شـد ، از منظـر يـك دوگانـه انگـار ويژگی ها، جوهری غيرمادی وجود ندارد (ر.ك: به بخش 3,1,1,2 از همين مقاله) و آنچه كـه ويژگی های ذهنی خوانده می شود، گرچه خود ماده نيست ، چيزی نيز غير از ويژگيهـای مغـز نيست، يعنی اين ويژگی ها كاملاً برخاسته از ماده و ناشی از فعـل و انفعـالات مـادی هسـتند . پس از منظر دوگانه انگار ويژگی ها، خصوصيت هوشمندی نيز چيزی جز ويژگی خاص مـاده نيست . از طرفی هر دو رويكرد نشانه گرايی و پيوندگرايی نيز تنها به ماده برای ساخت موجود هوشمند اتكا دارند، پس ميتوان به روشنی پاسخ گفت كه پاسخ دوگانـه انگـار ويژگـيهـا بـه مسئله امكان هوش مصنوعی در هر دو رويكرد آن (نشا گرایی و يييوندگرايي) در تقابل كامل با دو ديدگاه قبلی قرار دا رد و آنرا با توجه به هر دو رويكرد ، ممكن می .داند

- رفتارگرايی تحليلي: همانطور كه چرچلنـد توضـيح داده ، رفتـارگرايی هـم بـا تصـور يگانه انگارانه و مادی از انسان و هم با تصور دوگانه انگارانه كـاملاً سـازگار اسـت (چرچلنـد، 1386 :49 )، اما به هر حال مهم اين است كه يك رفتارگرا اگر رفتارهـای قابـل مشـاهده مـورد نظر خود را از يك ماشين مادی نيز ببيند ، به هوشمندی آن حكم خواهد كرد و بـرا ی او مهـم نيست كـه ا يـن رفتـار از موجـود دارای چـه سـاختار ی سـر زده اسـت. پـس از منظـر يـك رفتارگرا، شايد هر دو رويكرد نشانهگرايی و پيوندگرايی در آينده به توفيقاتی دست يابند.

-این همانی:  كاربردی ترين نكته برای پاسخ دادن به مسئله امكان هوش مصنوعی با توجه به ديدگاه اين هماني، اين است كه همانطور كه توضيح داده شـد از منظـر ايـن نظريـه ، ميـان حالت های ذهنی و فعل و انفعالات درون مغز، نه تنها رابطه تساوی ، بلكه تساوق برقرار اسـت ك(ر. : بخش 3,1,2 از همين مقاله)، پس برای ساخت يـك موجـود هوشـمند، تنهـا يـك راه وجود دارد و آن اينكه بايد عامل هوشمندی (يعنی از منظر ايشان مغـز) بـه همـان شـكل و بـا همان مواد ايجاد شود. و باز همانطور كه گفته شد ، رويكرد نشانه گرايی به دنبال مـدل سـازی ذهن با استفاده از رايانه است و اختلاف و مغز رايانه بـه لحـاظ سـاختار و مـواد امـر روشـنی است، در نتيجه از نگاه اينهماني، رويكـرد نشـانه گرايـی در ايجـاد موجـود هوشـمند نـاتوان خواهد بود. اما پاسخ پيروان اينهمانی به رويكرد پيوندگرايی كاملاً متفاوت است و مـی تـوان گفت در صورتی كه چيزی از عين مغز ساخته شود،از ديـدگاه طرفـداران ديـدگاه ايـن همـاني، لزوماً هوشمندی نيز بايد متحقق شود

- كاركردگرایی: گفته شد كه از منظر كاركردگرايان با توجه به مشابهت های موجود ميـان ذهن و رايانه، بهترين وسيله برای شبيه سازی ذهن در حال حاضر رايانه است. فـارغ از نـوعی نگرش افراطي  در میان كاركردگرايان بـه مسـئله تحقـق هـوش مصـنوعی ، كـه معتقـد اسـت هم اكنون هوشمندی با تعريف قـوی از آن در رايانـه هـا وجـود دارد (ماننـد هربـت سـايمون (Simon Herbert )كه ميگويد: «ما هم اكنون ماشينهايی داريم كه بهمعنای واقعی كلمه فكر می ،كنند لازم نيست صبر كنيم تا در آينده اين ماشينها ساخته شوند، زيرا كامپيوتر رقمـی كـه هم اكنون موجود است ، به همان معنای دقيق كلمـه كـه مـن و شـما فكـر داريـم، فكـر دارد » (سـرل، 1388 :57 )) و آن را متحقـق مـيبينـد، غالـب طرفـداران كـاركردگرايی معتقدنـد بـا پيشرفت هايی كه در آينده در بخش برنامه های رايانه ای رخ خواهـد داد، هوشـمندی قـوی در رايانه متحقق خواهد شد. پس از منظر كاركردگرايي، رويكـرد نشـانه گرايـی در سـاخت يـك ماشين هوشمند (با تعريف قوی از آن) به موفقيت خواهد انجاميد. اما همانطور كه در بيان تفاوت ميان دو ديدگاه ايـن همـانی و كـاركردگرايی توضـيح داده شد، كاركردگرايان بر خلاف طرفداران اينهماني، انحصار در تحقق دهنده ذهن را نميپذيرنـد ك(ر. : به بخش 4,1,2 از همين مقاله) و از طرف ديگر مغز را بهعنوان يـك رايانـه زيسـتی و تكامل يافته به عنوان يك هوش قوی تحقق يافته قبول دارنـد، پس ايـن عـدم انحصـار موجـب ميشود آنها تحقق هوش مصنوعی قوی با رويكرد پيوندگرايی را ممكن بدانند.

- ماترياليسم حذفگرا: از مجموع نظرهای اين ديدگاه ميتوان در پاسخ به مسئله امكـان هوش مصنوعی دو نتيجه كاربردی گرفت: نخست آنكه رويكرد اين ديدگاه رويكـرد ی سـلبی و نفی گرايانه نسبت به نظريات رايج امروزی اسـت و هنـوز مشخصـاً از خـود نظـر خاصـی دربار ه تحليل هوشمندی ندارد، پس اين ديدگاه حداقل در مورد رويكرد نشـانه گرايـی ، پاسـخ امكانی به مسئله هو ش مصنوعی را تا آشكار شدن نظریه جديد و دقيق در اين رابطه به ، تـأخير می اندازد. ديگر اينكه در هر صورت با توجه به اينكـه رويكـرد اصـلی در اينجـا ماترياليسـتی است و از طرف ديگر به هر حال مغز را بهعنوان يك عامل هوشمند ميپذيرد (گرچـه تحليـل امروزی از عوامل هوشمندی آن را قبول ندارد) می توان گفت ايجاد هوش مصنوعی قـوی بـا رويكرد پيوندگرايی را ممكن می داند.

- مشائی و اشراقي: همانطور كه روشن شد (ر.ك: بخش 1,2,2 و 2,2,2 از همين مقالـه) بر مبنا ی هر دو ديدگاه مشائی و اشراقي، عامل هوشمند ی قو ي، نفس مجرد و كـاملاً بـری از ماده است كه انسان  نيز توانايی ايجاد این بخش مجرد را ندارد ، كه چرا محدوده اثر انسان تنها عالم ماده است،پس اين بخش مجرد باید همراه با بدن توسط خالق ايجـاد شـود. بنـابراين بـه آسانی ميتوان گفت با توجه به اين ديدگاه «دوگانه انگارانه حداكثري» از مسئله نفـس و بـدن، هر  دیدگاه مشائی و اشراقي، رويكردهای نشانه گرايـی و پيونـدگرايی را، فـارغ از گذشـت زمان در ايجاد هوش مصنوعی قوی ناتوان می دانند

- حكمت متعاليه: تا به اينجا پاسخ هركدام از ديدگاه به ها مسئله امكان هـوش مصـنوعی را در حقيقت با تأويل اين نظريات به دوگانه انگاری نفس و بدن يا يگانه انگاريشان يافتيم، اما با توجه به آنچه گفته شد می ، توان گفت ملاصدرا در مسئله نفس و بدن ديدگاهی بين اين دو ديدگاه دارد. ملاصدرا از طرفی هم وجود نفس مجرد را قبول دارد و هم جسـم مـادی را و از سوی ديگر تركيب آنها را قبول ندارد و بر طبق تشكيك در وجود معتقـد اسـت ايـن هـا تنهـا مراتب مختلف از يك حقيقت واحد هستند (تركيب اتحادی و نه انضمامي). طبق اين تحليل ، نفس انسان حقيقتی است كه مراتب مختلف عالی تا دانی را شامل ميشود. بنابراين بدن همان نفس است ، اما نفسِ در مرتبه داني. روشن است كه با اين مبانی حكمت متعاليـه پاسـخ گويی به مسئله امكان هوش مصنوعی پيچيده تر از ساير ديدگاههاست، پس بايـد بـا جسـت وجـوی بيشتر در ساير نظريات صدرالمتألهين ، پاسخ صحيح را يافت. يك مبنای بسيار كاربردی بحـث «جسمانيت الحدوث بودن نفس» است، به اين معنا كه نفس انسانی در ابتدای حـدوث ، كـاملاً مادی است و غير مجرد. اين مطلب، اميد به پاسخ مثبـت حكمـت متعاليـه بـه مسـئله امكـان هوش مصنوعی را نويد ميدهد، چرا كه در هر دو رويكرد نشانه گرايـی و پيونـدگرايی ، آنچـه حاصل می شود چه از جنس رايانه باشد (بر مبنای رويكرد نشانه گرايـی ) و چـه دسـتگاه هـای عصبی (بر مبنای رويكرد پيوندگرايي) به هر حال در ابتدای ايجاد، كـاملاً مـادی و در حقيقـت دارای حدوث جسمانی است. شهيد مطهری ميگويد :

«مبدأ تكون نفس، مـاده جسـمانی اسـت. مـاده ايـن اسـتعداد را دارد كـه در دامـن خـود موجودی بپروراند كه با ماوراءالطبيعه هم افق باشد. اساساً بين طبيعت و ماوراء طبيعت ، ديـوار و حائلی وجود ندارد. هيچ مانعی نيست كه يك موجود مادی در مراحل ترقی و تكامل خـود تبديل شود به موجودی غير مادي» (مطهري، 1386 ). :18

اما آيا هيچ قيدی برای اين امر وجود ندارد؟ استاد مطهری قيد لازمی را برای ايـن امـر در نظر گرفته و آن وجود تكامل در آن ماده است. خواص روحی نتيجه امتزاج و تركيب عناصـر ماده نيست و ماده جسمانی تا در حد ماديت و جسمانيت است ، فاقد اين گونه خواص و آثـار است، اين آثار هنگامی پيدا می شود كه ماده در ذات و جوهر خود متكامـل و دارای درجـه ای از وجود شود كه غيرمادی است (مطهري، 1386 26 و :19 ). اما ما در رويكرد نشانه گرايی بـا يك ماده رو به تكامل مواجه نيستيم و آنچه در اينجا رخ ميدهد، تنهـا همـان تركيـب عناصـر است كه يک رایانه را تشكيل داده اند. از اين رو ميتوان نتيجه گرفت كه رويكرد نشـانه گرايـی از منظر حكمت متعاليه در ايجاد يك موجود هوشـمند نـاتوان خواهـد بـود. از سـو ی ديگـر رويكرد پيوندگرايی چون درصدد است تا با استفاده از شبكه های عصبی به اين غايـت دسـت يابد و طبيعتاً احتمال حركتِ رو به تكامل در شبكه های عصبی وجود دارد (چـون دسـت كـم حيات نباتی را دارا هستند)، پس ميتوان نتيجه گرفت از منظر حكمت متعاليه احتمال دستيابی به غايتِ موجودِ هوشمند با اين روش وجود دارد. نكته مهم اينكه بايد توجه كـه كـرد داشـتن حركت روبه تكامل ، شرط لازم برای هوشمند شدن است ونه شرط كافی وحكمت متعاليه در زمينه شروط كافی برای ايجاد يك موجودِ هوشمند ، تاكنون نتيجه كاملی را ابراز نداشته است.

بهصورت خلاصه جدول زير نشان دهنده نتایج بـه دسـت آمـده در مسـئله امكـان هـوش مصنوع ی است. در ا ين جدول ردیف ها همان ديدگاه های رایج پيرامون مسئله ذهـن - بـدن و ستون ها رويكردهايی هستند كه در حال حاضر در پی تحقـق بخشـ يدن بـه هـوش مصـنوعی قوی هستند. علامت «+» به معنای پاسخ مثبت آن رويكرد به مسئله معهـودو علامـت «-» نشـانه پاسخ منفی است. علامت - نيز بهمعنای عدم امكان پاسخگويی به مسئله توسط ايـن رهيافـت و اتخاذ موضع سكوت است. [در اصل مقاله از علامت تیک و ضربدر بهره گرفته شده است]

مبانی نشانه گرایی پیوند گرایی
دوگانه انگاری جوهری - -
دوگانه انگاری رايج - -
دوگانه انگاری ویژگی ها + +
رفتارگرایی تحلیلی + +
این همانی - +
کارکردگرایی + +
ماتریالیسم حذف گرا   +
مشائی - -
اشراقی - -
حکمت متعالیه - +

 

4 نتيجه گيری

همانطور كه از روند مقاله مشخص شد، برای پاسخگويی مناسـب بـه مسـئله امكـان تحقـق هوش مصنوعی قوی به صورت فلسفي، از بهترين راهكارهـا ، بررسـی ديـدگاه هـای مختلـف فلسفی در مسئله ذهن و بدن است. با تبیین دقیق این  ديـدگاه ها  و در نظـر گـرفتن مبـانی دو رويكرد مختلف نشانه گرايی و پيوندگرايی كه در صدد ساخت يك موجود هوشـمند هسـتند، می توان مسئله امكان تحقق هوش مصنوع ی را با تفكيك هر ديدگاه پاسخ گفـت (چنانكـه مـا در ا ين مقاله چنين كرديم). در نتيجه مـی تـوان گفـت از منظـر ديـدگاه هـای «دوگانـه انگـاری ويژگی ها، رفتارگرايی تحليلی و كاركردگرايی » امكان تحقق هوش مصنوعی قو ی با استفاده از رويكرد نشانه گرايی وجود دارد و در مقابل، سا ير ديدگاه هايی كه بررسی شده انـد، این روش را در نيل به غا يت موجود هوشمند عقيم دانند. در این میان ديدگاه ماترياليسـم حـذف گـرا به دلیل اين كه در مسئله تحليل رفتارها ی هوشمند تنها نظريه سلبی  ارائه كـرده و در واقـع فاقـد نظريه ايجابی است و در مورد رويكرد نشانه گرايی ميتوان گفـت كـه فاقـد پاسـخ مشـخص است و برا ی يافتن پاسخ اين ديدگاه، باید  تا ارائه یک نظريه يجابی از سوی آن منتظـر مانـد. از طرف ديگر، می توان چنین نتيجه گيری كـرد كـه ديـدگاه هـای «دوگانـه انگـاری ويژگـی هـا، رفتارگرايی تحليلي، اين هماني، كـاركرد گرايـي، ماترياليسـم حـذف گـرا و حكمـت متعالیه » نگرش اميدوارانه به رويكرد پيوندگرايی برای ايجـاد هـوش مصـنوع قـو ی دارنـد و سـا ير ديدگاه ها نفی کننده  امكان تحقق هوش مصنوعی قوی با این روش هستند.




نقد و بررسی

جلسه هفتم هوش مصنوعی تاریخ 16/ 9/ 1402

عدم تحقق حرکت جوهری در سخت‌افزارهای فعلی

در بحث جسمانیة الحدوث هم چندین سال بحث کردیم. اگر جسمانیة الحدوث به‌معنای نفی مطلق پیشینه باشد، قبول نیست. جلوتر عرض کردم. بله، به یک معنا در آن شأنی از تجرد که در جسمانیة الحدوث و حرکت جوهری صورت می‌گیرد حرفی نیست. کما این‌که الآن در بعضی از مقالات دیدم که می‌گویند روی مبنای جسمانیة الحدوث می‌گویند می‌خواهند هوش مصنوعی را پیش ببرند. و حال این‌که معلوم باشد، هر کسی در اینجا فکر می‌کند، قوام جسمانیة الحدوث بودن روح روی مبنای حکمت متعالیه، حرکت جوهری خود بستر است، و حال این‌که در سخت‌افزار فعلی و در کامپیوترهای دیجیتال عصر ما، حرکت جوهری نداریم. بله، اگر یک وقتی که متن سخت‌افزار ما آن حرکت جوهری اشتدادی که مقصود صاحب اسفار است را تأمین کند، آن وقت این را مطرح می‌کنیم و می‌گوییم الآن آن حرکت جوهری اشتدادی منظور صاحب اسفار را در متن سخت افزارمان داریم، حالا بحث می‌کنیم. و الا ما دامی که سخت‌افزارهای امروزی هست، چنین چیزی محال است که بگوییم می‌خواهیم آن جسمانیة الحدوث را بیاوریم. چنین چیزی نیست. مسأله پایه محور، مسأله دیگری است. جسمانیة الحدوث هم بحث دیگری است. تفاوت این‌ها باید معلوم باشد.

 



مقاله «بررسی توان رقابت هوش مصنوعی با ذهن انسان از منظر قرآن»

اگرچه‌ در فضاي فکري غرب، بحث‌ از امکان تحقق‌ هوش مصنوعی‌ قوي به‌ طور جدي مطرح می‌ شود، اما در فضاي فکري اسلام و در میان فلاسفه‌ اسلامی‌ این‌ بحث‌ رونق‌ چندانی‌ ندارد. بـه‌ نظـر مـی‌رسـد علـت‌ اصلی‌ این‌ بی‌رغبتی‌، ناسازگاري نظریه‌ هوش مصنوعی‌ با مبانی‌ انسان شـناختی‌ قـرآن کـریم‌ و بـه‌ تبـع‌ آن، مبانی‌ انسان شناختی‌ فلسفه‌ اسلامی‌ باشد. آنچه‌ در این‌ نوشتار در قالب‌ نگاه قرآن از دو جهت‌، یعنی‌ نگاه به‌ انسان و نگاه به‌ معارف بشري گذشت‌، نشان می‌دهد که‌ از منظر قرآن کـریم‌ مقایسـه‌ هـوش مصـنوعی‌ و توانایی‌هاي فرضی‌ آن با انسان و قابلیت‌ هاي معرفتی‌ او امري باطل‌ و ناپذیرفتنی‌ است‌؛ چراکه‌ ماهیت‌ ایـن‌ دو موجود، به‌ کلی‌ با یکدیگر متفاوت است‌. از نظر قرآن، انسان موجودي داراي بعد والاي روحانی‌ و مجرد است‌ که‌ می‌تواند با درك رابطه‌ بندگی‌ خود با خداوند و کسب‌ معارف الهی‌ از طرق مختلف‌، راه هاي کمـال عرفانی‌ را تا رسیدن به‌ مقام خلیف اللهی‌ بپیماید یا در قوس نزولی‌ از هر موجودي پست‌ تر شود و در دنیـاي پس‌ از مرگ به‌ سعادت ابدي یا شقاوت ابدي برسد.

 

 

 

هوش مصنوعی و حکمت متعالیه

استاد قائمی نیا: توسعه هوش مصنوعی به حکمت متعالیه مغالطه است

استاد حوزه و دانشگاه اظهار کرد: حکمت متعالیه به صورت طبیعی در مورد ماشین بحث نکرده است؛ ما در عالم ماده با سه سیستم مواجه هستیم، اول سیستم‌های طبیعی، دوم سیستم‌های بشری و سوم سیستم‌های مصنوعی. در دو نوع سیستم اول، نوخواستگی وجود دارد ولی در نوع سوم جای بحث وجود دارد و حکمت متعالیه چون به دوره‌ گذشته متعلق است، به سیستم‌های مصنوعی و ماشین و فناوری توجه نکرده است ولی برخی ممکن است برخی مباحث این نوع فلسفه را به هوش مصنوعی توسعه دهند که به نظر بنده یا مغالطه هستند و یا نوعی خلط بحث.

وی با تأکید بر اینکه حکمت متعالیه نمی‌تواند مبتنی بر این باشد که ماشین دارای فکر است، اظهار کرد: برخی با استفاده از از جسمانیت‌الحدوث بودن نفس و روحانیت‌البقاء بودن نفس از منظر صدرا، درصدد بیان این مسئله هستند که بگویند هوش مصنوعی هم به تدریج با وجود جسمانیت‌الحدوث به تدریج امر مجردی در ماشین ایجاد خواهد شد که به نظر بنده این استدلال درست نیست زیرا در نظریه وی، بحث ارتباط نفس با بدن انسان مطرح است و نسبت بدن با ابزارهای دیجیتال یکی نیست.

حجت‌الاسلام قائمی‌نیا بیان کرد: نسبت هوش مصنوعی و ابزارهای دیجیتال مانند نسبت نفس انسان با بدن او نیستند لذا نمی‌توان با استفاده از نظریات ملاصدرا، روح برای هوش مصنوعی تعریف کنیم. تعریف ملاصدرا از نفس انسان هم مبتنی بر جسم طبیعی است و نه جسم مصنوعی. بنده قصد ندارم وجود هوش مصنوعی را براساس مبانی حکمت متعالیه رد کنم ولی این نوع استدلالات را غیر مرتبط می‌دانم.

عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی تصریح کرد: برخی هم حرکت جوهری را دلیلی برای این بحث می‌گیرند که آن هم درست نیست زیرا هر نوع حرکت جوهری هم منجر به پیدایش نفس انسان نیست. ابزارهای دیجیتالی توسط انسان ساخته شده و با تعریف خاص از هوش، هوش مصنوعی هم ایجاد شده است.

حجت‌الاسلام قائمی‌نیا بیان کرد: آگاهی به معنایی که در فلسفه ذهن است و در هوش مصنوعی هم به آن توجه شده را نباید با بحث آگاهی در حکمت متعالیه یکسان بگیریم؛ ارتباط میان نفس و بدن در حکمت متعالیه وجود دارد که هم باعث پیچیده شدن قضیه شده و آگاهی بدنی هم بازگشت به همین موضوع دارد.

استاد حوزه و دانشگاه تأکید کرد: هوش مصنوعی نمی‌تواند به این مرتبه برسد که یک وجود منبسطی پیدا شود و مرتبه نازل آن ابزار دیجیتال باشد و در سطح مجرد دیگری هم حضور داشته باشد. نفس، دوگانگی تنزل و استعلا را دارد که اصطلاحا به آن آگاهی منبسط هبه آن گفته می‌شود و سبب شده تا اجزای بدن هم این آگاهی را داشته باشند. این آگاهی خیلی متفاوت با آگاهی در هوش مصنوعی است، هر چند هوش مصنوعی از لحاظ سرعت می‌تواند بر انسان تفوق بیشتری هم داشته باشد ولی به معنای جایگزینی با هوش طبیعی نیست.



















فایل قبلی که این فایل در ارتباط با آن توسط حسن خ ایجاد شده است