بسم الله الرحمن الرحیم

مقاله رؤیت هلال با تلسکوپ-نویسنده:؟

فهرست علوم
فهرست فقه
كتاب الصوم
مباحث رؤیت هلال-كتاب الصوم



این فایل را در فضای مجازی دیدم و نمیدانم نویسنده کیست؟ و شاگرد کیست و استاد کیست؟ اما چون بحث علمی است اینجا میگذارم استفاده شود تا معلوم شود از کیست:

بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:
رؤیت هلال با کمک دوربین یا تلسکوپ

اهمیت مساله:
از آنجا که مساله فوق بسیار مورد ابتلا می باشد ونه تنها برای روزه ماه رمضان بلکه برای وجوب یا استحباب نماز عید فطر وقربان و حرمت روزه در روز عید فطر وقربان ومناسک حج وبسیاری از آداب وسنن ومستحباتی که در شریعت زمان خاص برای آن معین شده کارآمدی دارد از قبیل مراسم عاشورا ،زیارت اربعین ، اعمال اول وآخر ماه های قمری ، ایام البیض ، ایام تشریق واحیاء لیالی قدر ، روز عرفه وغیره که قابل احصاء نیست واز طرفی تنقیح این مساله باعث تنقیح بسیاری از مسائل مستحدثه دیگر هم می شود مانند رؤیت خسوف وکسوف با چشم مسلح در بحث وجوب نماز آیات ویا رؤیت بیوت با چشم مسلح در بحث نماز مسافرومسائلی از این دست واز طرف دیگر مساله بین فقها اختلافی می باشد ( ظاهرا غیر از مقام معظم رهبری وآیات عظام نوری همدانی ولنکرانی سایر فقها وحتی امام راحل قائل به عدم اعتبار چشم مسلح می باشند) بر آن شدیم تا در این رابطه ، پژوهشی صورت دهیم تا ان شاء الله حسم ماده اشکال شود ودر روشن شدن این مبحث بدور از غوغا وبحث های غیرعلمی ، مؤثر واقع شود چرا که گاه شنیده یا دیده می شود برخی افراد نیمه سواد در برخی محافل فتوای اعتبار چشم مسلح را به سخریه می گیرند وبدون توجه به مبانی علمی واستدلالی این مبحث ، کار را بر خود ودیگران دشوار ومشتبه می سازند.
ادله بحث:
عمده دلیل طرفین ، مساله اطلاق وانصراف است بدین معنا که عده ای از بزرگان قائلند که ادله وخطاباتی که در آنها کلمه « رؤیت » موضوع حکم قرار گرفته دارای اطلاق هستند و شامل هر نوع رؤیتی می شوند حتی با چشم مسلح
ودر مقابل عده ای دیگر فقط وفقط با استناد به اینکه تسلیح چشم در زمان صدور نبوده برای این اطلاقات انصراف قائل شده اند.
نقد مختصری بر ادعای انصراف :
بر مراجعه کننده به ادله وروایات باب« رؤیت هلال » روشن است که این ادله در مقام بیان تمام موضوع با جزئیات آن هستند اگر چه فرض شود در زمان صدور آیات وروایات ، تسلیح چشم هنوز رخ نداده بود (نه اینکه ممکن نبوده چنانچه برخی تفوه نموده اند ) البته زمان دقیق اختراع اولین دوربین ها وابزار وآلات این چنینی دقیق مشخص نیست ولی آنچه مسلم است این است که از زمان صدور نصوص خیلی فاصله طولانی نداشته است چنانچه ویکیپدیا اعتراف نموده مخترع ذره بین وپدر اتاق تاریک که سر منشا اختراع دوربینهای عکاسی است ابن هیثم است که در قرن چهارم میزیسته یعنی نهایتا از عصر نص شیعه صد یا دویست سال فاصله شده است واگر صرف وجود فاصله زمانی بین یک اختراع وبین زمان صدور نصوص ، دلیل بر انصراف است چرا این انصراف در مورد رؤیت هلال با عینک (منظور این فرض است که شخص فقط با عینک قابلیت دید دارد) ادعا نمی شود چرا در مورد نظر به نا محرم با عینک یا با دوربین وتلسکوپ از راه دور ویا حتی آینه معمولی (چون تلسکوب های بزگ نیز نوعی آینه مقعر اند) این انصراف ادعا نمی شود یا لا اقل اگر به گزاف هم چنین ادعایی شود چرا این ادعا به سهولت ادعای انصراف در مورد رؤیت هلال نیست ؟ سرّ مسئله در چیست؟!
آیا این کافی است که در یک مورد ادعا کنیم که عینک کمک می کند تا چشم ببیند وچشم را تقویت می کند اما دوربین یا تلسکوپ اشیاء را بزرگ می کنند تا چشم آنها را ببیند وحال آنکه این مسئله از لحاظ علمی کاملا مردود است وحرفی بی اساس وسست می باشد اگر چیزی نباشد قابل بزرگ کردن هم نخواهد بود.واز لحاظ عرفی هم تفاوتی وجود ندارد زیرا در هر دو مورد اولا وبالذات رؤیت به چشم نسبت داده می شود وانتساب رؤیت به آلت در هر دو مورد به یک میزان ومعیار مجاز در اسناد محسوب می شود چرا که عینک ودوربین واغلب تلسکوپها دارای حالت ذره بینی هستند.
یا همچنین ادعا شود رؤیت در بعضی موارد مثل نظر به نا محرم طریق است وملاک حرمت ، تحریک ومفسده وامثال ذلک است اما در بعضی موارد مثل رؤیت هلال ، رؤیت موضوعیت دارد وحیثیت تقییدیه است واگر شک در اطلاق کنیم به قدر متیقن که رؤیت غیر مسلح است اکتفا می کنیم ! چه کسی وبر چه اساسی این فرق را بین نظر به نا محرم و رؤیت هلال یا بین رؤیت با عینک ورؤیت با دوربین می گذارد وکدام دلیل نقلی یا عقلی آن را تایید می نماید؟! با کدام روایت در مساله نظر به نامحرم ، کشف ملاک شده است؟!
روزی یکی از دوستان در همین رابطه از نگارنده سؤال نمود که مگر در زمان صدور روایات دوربین بوده تا ادعای اطلاق شود ؟ جواب حقیر این بود که شما فرض بفرمایید اگر در زمان صدور روایات دوربین وجود می داشت آیا ادله انصراف داشت؟ آیا می توان گفت روایات در زمان صدور با وجود اینکه دوربین نبوده از دوربین انصراف داشته؟ یا اینکه میتوان گفت در زمان صدور چون دوربین نبوده انصرافی هم نبوده بعدا که دوربین پیدا شده انصراف متاخرا رخ داده؟ خلاصه اگر در فرض وجود دوربین در زمان صدور ادعای انصراف شود آنوقت پذیرش ادعای انصراف در زمان حاضر نیز سهل می شود چرا که ادله احکام دارای اطلاق زمانی هستند همانطور که دارای اطلاقات مکانی واحوالی وافرادی هستند وحال آنکه واضح است که کسی نمی تواند در فرض وجود دوربین در زمان روایات ادعای انصراف نماید .
کلام استاد در رد انصراف:
به نظر حقیر بهترین تبیین در رد ادعای انصراف واثبات اطلاق ، کلام متین استاد مد ظله العالی می باشد که در درس خارج نماز مسافر بمناسبت بحث از اعتبار رؤیت بیوت با دوربین یا بلندگو برای اذان در بحث حد ترخص به طور مستوفی حق مطلب را ادا نموده اند اذان با بلند گو:
البته جالب است که دانسته شود ایشان اذان با بلند گو را معتبر نمی دانند چنانچه فقهای دیگر هم تا آنجایی که حقیر اطلاع دارم معتبر نمی دانند البته دلیل فقها انصراف است یعنی انصراف ادله از بلند گو اما ایشان چنانچه کلامشان نقل خواهد شد صدای اذان بلند گو را صدای شخص نمی دانند بلکه آن را صدای دستگاه وتولید شده توسط ابزار می دانند گرچه حقیر معتقد است که این جواب چندان دلچسب نیست وجواب بهتر این است که گفته شود اذان یا رؤیت بیوت در حد ترخص صرفا معرّف مسافت است به این دلیل که از نام حد ترخص پیداست که حد ترخص اساسا ماهیتش مسافت مکانی است اگر چه کلمه حد ترخص در نصوص نیامده لکن بلا شک فهم عرف از اذان ورؤیت بیوت (در مورد رؤیت بیوت کلامی است که خواهد آمد) این است که معرف اند وطریقیت دارند ونه موضوعیت! لکن حضرت استاد این پاسخ را که در کلاس درس از طرف حقیر مطرح شد نپسندیدند.
نظر استاد در مورد رؤیت بیوت:
در مورد رؤیت بیوت هم حضرت استاد کلام بدیع ومتینی دارند که بی نظیر است و أحدی از فقها تا به حال به آن متفطن نشده است وآن این است که فرمودند مساله رؤیت بیوت یک روایت بیشتر ندارد ودر آن روایت هم کلمه رؤیت نیامده بلکه فقط این عبارت موجود است که : « توارای من البیوت» ومراد از این عبارت پشت سر گذاشتن منطقه مسکونی وخروج از منازل است نه اینکه از خانه ها پنهان شود فلذا بر اساس این مبنای استاد تمامی مباحث موجود در کتب فقهی اعم از بحث تعارض منطوق دلیل اذان ومفهوم دلیل بیوت وبالعکس وهمچنین این بحث که چگونه حد ترخص که امری از سنخ مکان ومسافتی واحد است دارای دو معرف است یکی اذان که نهایتا تا دویست سیصد متری قابل سماع است ودیگری بیوت که حد اقل تا حدود یک کیلومتری قابل رؤیت؟!! لغو خواهد بود ومساله از اساس حل می شود! ودیگر در حیص بیص حل دو معضل مورد اشاره بر نخواهیم آمد خصوصا دومی که تقریبا لاینحل می باشد چرا که دیگر فرض این است که حد ترخص یک علامت بیشتر ندارد(نقل به مضمون از جلسه 210 صلوة مسافر).
اهمیت فرمایش استاد:
حال می پردازیم به اهمیت کلمات استاد در این رابطه:
تبیینی که استاد برای اثبات اطلاق وعدم انصراف می نمایند جدای از اینکه می تواند به عنوان یک مبنای اصولی که مربوط به بحث اطلاق وانصراف می باشد، به طور مستقل مورد بحث قرار بگیرد حائز نکته پر اهمیتی نیز می باشد وآن اینکه این مبنا می تواند راه حل بسیاری از مسائل مستحدثه فقهی قرار بگیرد خود استاد مد ظله نیز به این عمومیت تاکید وتصریح دارند اگر چه استاد مد ظله العالی در برخی از مسائل ظاهرا به این مبنا ملتزم نشده اند من جمله در روایاتِ مورد استناد فقها در بحث تلقیح مصنوعی که گویا استاد دعوی انصراف عبارت قرار نطفه در رحم حرام از تلقیح مصنوعی که مستحدث است به زنای متعارف دارند لکن متاسفانه در این رابطه نص فرمایشات استاد که گویا در جلسات فقهی خصوصی با برخی بزرگان مطرح نموده اند در دسترس نیست جز متن فتوی به حلیت تلقیح مصنوعی که در اجوبه آمده است.
مسائل مشابه:
مسائلی که با مبنای استاد قابل حلند عبارتند از:
رؤیت هلال وبیوت وکسوف وخسوف با دوربین وتلسکوپ وعینک (طبعا مراد این است که شخص بدون عینک امکان دید ندارد)، اذان با بلند گو، طی مسافت شرعی با وسائل جدید(هواپیما یا ماشین)، نگاه به نامحرم با وسائل جدید، ذبح با آلات جدید ، قتل نفس محترمه با آلات جدید (با شوک الکترونیکی یا گازهای شیمیایی یا تشعشعات هسته ای که با مبنای انصرافیون باید بگوییم چون این روشها قبلا نبوده پس ادله حرمت از این موارد منصرفند)، قمار با آلات جدید قمار ،شرط بندی در تیر اندازی وسوار کاری با آلات جدیده برای این دو ورزش ، شنیدن آیه سجده دار با ضبط صوت یا رادیو یا بلندگو ، استماع غنا از طریق آلات ، رؤیت خون یا سائر نجاسات با میکروسکب در فرضی که بدون آلات دیدن امکان ندارد، دیدن فلس ماهی با ذره بین در فرض ندیدن با چشم ، امکان شهادت در محکمه به اموری که با دوربین دیده شده وبا چشم ممکن نبوده وغیره.

متن فرمایشات:
در هر صورت استاد مد ظله در مباحث مربوط به نماز مسافر مساله عدم انصراف را به زیباترین وجه تبیین وسپس با مثالهایی متقن کار را به اتمام رساندند ولله دره فارسا لهذا المیدان والیک نص کلامه:
«امّا مسألۀ دوّم که مسألۀ اذان با بلندگو است، این مسأله به نظر ما مسألۀ قابل توجهی است. این را ما ابتداءً عرض بکنیم: عقیدۀ ما این است که اذان با بلندگو مشمولِ این حکم نیست. بعداً وجهش را ذکر خواهیم کرد، در آخر بحث ذکر میکنیم که چرا اذان با بلندگو مشمولِ این حکم نیست و مراد، اذانِ مسموعِ از حنجره است. لکن لِقائلٍ أن یقول: ما به اطلاق کلمۀ اذان اخذ کنیم. اذان، مطلق است، شامل میشود اذان با بلندگو را و اذان بدون بلندگو را. به این اطلاق اخذ بکنیم، بنابراین، بگوییم اذان با بلندگو هم کافی است. در جواب این حرف به طور متعارف گفته میشود که: این مطلق، منصرف از اذان با بلندگو است. هم در اینجا و هم در نظائر اینجا که بعضی از نظائرش را عرض خواهیم کرد. وقتی گفته شده است که لم یَسمع الاذان، ذهن مخاطب منصرف میشود به همین اذانی که از حنجرۀ انسان صادر بشود. پس چون انصراف وجود دارد، بنابراین، نمیشود اخذ به اطلاق کرد. این، جوابِ آن حرفی که تمسک به اطلاق باشد. ما این انصراف را قبول نداریم، نه در اینجا و
نه در موارد مشابه مثل مسألۀ رؤیت و امثال اینها. این که گفته بشود که مطلق انصراف دارد از این آلتِ جدید، مثل بلندگو در مورد اذان، مثل دوربین در مورد رؤیت، مثل خودرو و ماشین در مورد طیّ مسافت برای قصر مثلاً، که بگوییم مطلقْ از اینها منصرف است، این انصراف را ما قبول نداریم. یک بیانی در اینجا هست، امروز هر قدر رسیدیم آن را عرض میکنیم، اگر چیزی ماند فردا عرض خواهیم کرد. ما در این، شکی نداریم که انصرافْ مانع اطلاق است. بنابراین، تردیدی در این مسأله وجود ندارد. یعنی اگر فرض کردیم که متکلِّم، مشرِّع، یک لفظ مطلقی را بعنوان موضوعِ حکم یا متعلَّق حکم به کار برد و این لفظِ مطلق منصرف است از بعضی از حِصَص خود یا افراد خود، یا بگوییم منصرف است از بعضی از حِصص که انصراف، بیشتر با همین تطبیق میکند، انصراف به «عن» متعدی میشود، انصراف از یک چیزی دارد. یعنی ذهن اصلاً متوجهِ آن حصۀ خاصّ، حصّۀ معیّنی از مضمون این کلمه، این موضوع نمیشود. یا انصراف «الی» بگوییم، به یک حصۀ خاصی منصرف میشود که این هم اشکالی ندارد. لکن اصلِ انصراف، انصرافِ عن امرٍ هست نه الی امرٍ. البته در
صورتی که این انصراف، انصراف بدوی نباشد. این را در اصول بحث کردند. گاهی انصراف، انصراف بدوی است. مثلاً فرض کنید وقتی میگویند: الماء طاهر، برای مردمی که در کنار ماء فرات هستند، ذهنشان منصرف به ماء فرات میشود. نمیشود گفت که این حکمْ مخصوص ماء فرات است. این انصراف، انصراف بدوی است. یا امروز اگر گفتند آب، ذهن منصرف میشود به آب لوله کشی چون همه جا لوله کشی است. این انصرافها، انصراف بدوی است. آنجایی که انصراف بدوی نباشد، واقعاً ذهنِ مخاطب از یک حصهای از مفاد این کلمهای که موضوع و متعلَق حکم واقع شده است، منصرف بشود. در اینجا این انصراف، قرینۀ بر تقیید است. یعنی اگر متکلِّم و مشرِّع مرادش مطلق نیست، مقیّد است، اینجا دیگر لازم نیست بر تقیید قرینه ای بیاورد. نفسِ این انصراف، مثل قرینه میماند. او میتواند لفظ را بصورت مطلق ادا کند لکن مرادش همان مقیّد باشد. مقیّد یعنی چه؟ یعنی همان حصۀ معینی که لفظ، منصرف به اوست. فرض بفرمایید در آیۀ شریفۀ مسح: « فامسحوا برءوسکم و أرجلکم» این مسح ندارد که بِالیَد باشد، منصرف است به ید. در ذهن عامۀ مردم هر کسی میشنود، از مسح به غیر ید، یعنی به غیر کف (به اصطلاح مچ
دست به پائین را کف میگویند)، از غیرِ این، منصرف است. مثلاً مسح به بازو یا مسح به زانو، مسلماً به ذهن نمیآید با اینکه آن هم مسح است. حتی مسح به باطن کف، متبادر به ذهن میشود. لذاست که حتی بعضی از فقهاء مسح به ظاهر ید را حتی در حال اضطرار هم کافی ندانستند، گفتند باید تیمم کند چون آنچه مسح است و واجب است، مسح به باطن کف است، نه به ظاهر کف. این مثالها نشان دهندۀ موضوع مورد بحث ماست. یا وقتی مشرِّع میفرماید: لاتُصلِّ فی وَبَرِ ما لایُؤکَل لحمه. یکی از موجوداتی که لایؤکَل لحمه، انسان است، اما ذهن مخاطب به غیر انسان منصرف میشود. در اینطور جاها بلاشک این انصراف قرینۀ بر تقیید است. یعنی ولو مشرِّع کلمۀ وَبَر ما لایُؤکل را به کار برده است و این شامل انسان و غیر انسان میشود اما چون منصرف از انسان است، بنابراین میتواند شارعی که حکیم است، میتواند مرادش مقیَّد باشد اما مطلق به کار ببرد. مانعی ندارد. همینطور در اِمسحوا برءوسکم و ارجلکم، در آنجا هم میتواند مرادش مسح به باطنِ کف باشد اما ذکر نکند؛ چون اصلاً مسح، منصرف است به مسحِ به باطنِ کف. بنابراین، انصراف یک چنین نقشی را دارد، ما در این بحثی نداریم. در مثالهای عرفی هم همینطور است. فرض

بفرمایید در محیط مثلاً قم، در محیط متشرّعه، اگر کسی گفت: أکرِم العلماء، این علماء منصرف میشود به علمای دین، اگرچه کلمۀ علماء مطلق است و شامل غیرِ عالمِ دینی هم میشود اما چون انصراف وجود دارد، کسی بر آن گوینده ایراد نمیگیرد که: شما که مقصودت علمای دین بود، چرا قید نیاوردی؟! او معتذر خواهد شد به اینکه: منصرف است به علمای دین، لازم نبود قید بیاورم. یعنی مستغنی از آوردن قید است. این، محل کلام نیست، در این، بحثی نداریم. لکن حرف ما این است: آنجایی این انصراف درست است که آن حصهای که ذهن مخاطب از آن اعراض میکند و از آن منصرف میشود، آن حصه در زمان تخاطب وجود داشته باشد. در آن زمانی که این خطاب صادر میشود، آن حصه اگر وجود داشت و این انصراف حاصل شد، این، درست است. چنانچه آن حصه در آنوقت وجود نداشته است، بعداً این حصه بوجود آمد، نمیشود به اعتماد اینکه در آن زمان این حصه وجود نداشته است پس ذهنْ منصرف به او نمیشده است، به اعتمادِ این، از اطلاق دست کشید؛ چون آن وقتی میتواند متکلم و مشرِّع کلمۀ مطلق را بکار ببرد و مقیّد اراده کند، ارادۀ جدی او
مقیّد باشد، که انصراف بالفعل وجود داشته باشد. وقتی انصراف بالفعل وجود دارد، به اعتماد آن انصراف، متکلم مطلق را به کار میبرد ارادۀ مقید میکند، اعتماد میکند به آن انصرافی که وجود دارد. اما وقتی که این انصرافْ بالفعل وجود ندارد، مثل همین مثالهایی که زدیم؛ در این مثالها ممکن است آن مشرِّع مثل شارع مقدس که عالم به آینده است، یا میداند یا لااقل حدس میزند که در آینده یک مصداق دیگری، یک حصۀ دیگری برای این مطلق بوجود میآید که امروز آن حصه وجود ندارد و در آن روزی که آن حصه بوجود خواهد آمد، مخاطبِ آنروز ذهنش منصرف از آن حصه نیست. چنانچه یک چنین چیزی را بداند یا حدس بزند، آیا میتواند مطلق بگوید و ارادۀ مقیّد کند؟ نه، این، خلاف حکمت است. فرض بفرمایید شارع مقدس وجوبِ صوم را یا وجوب افطار را در روز عید فطر متعلق به رؤیت هلال کرده است. این رؤیت در آن وقتی که شارع مقدس این حکم را بیان کرده است، مسلّمْ رؤیتِ با دوربین نبود. آنوقت ذهن به رؤیتِ غیر مسلّح انصراف پیدا میکرد. اگر شارع مقدس در آن روز نیّتش رؤیتِ غیر مسلّح بود، یعنی رؤیت با چشم عادی بود، لازم نبود این را تصریح بکند، احتیاجی به این تصریح

نداشت. چون مخاطب، جز این، چیزی نمیفهمید. لذا شارع که مقصودش رؤیت با چشم طبیعی بود، احتیاج به تقیید به این عنوان نبود، چون این عنوان بطور طبیعی حاصل بود. اما اگر شارع میداند که مثلاً هزار سال بعد، پانصد سال بعد یک ابزاری بوجود خواهد آمد که این ابزار، رؤیتِ هلال را ممکن خواهد کرد اگر با دوربین نگاه کند هلال را ببیند در حالی که اگر دوربین را بردارد، هلال را نخواهد دید. اطلاقِ رؤیت شامل این میشود. اگر شارع مقدس مرادش رؤیتِ مقیّدِ بکونه بالعینِ الغیر المسلّح باشد، برای اینکه یک چنین آدمی در آنروز به اشتباه نیفتد، بایستی قید را ذکر بکند، چون ممکن است در ذهنِ او انصراف پیدا نکند. چنانچه امروز در ذهن ما، رؤیت، از این رؤیت منصرف نیست. این هم رؤیت است، چه فرقی میکند؟ رؤیتِ هلال، تفاوتی نمیکند با چشم معمولی باشد، با چشم غیر معمولی، چشم مسلّح باشد. با چشم مسلّح هم به معنای واقعیِ کلمه رؤیت است، نه اینکه رؤیتِ مَجازی باشد، رؤیتِ واقعی است. پس این کلمه باطلاقه شامل رؤیتِ با چشم مسلّح میشود. اگر شارع مقدس، مرادش رؤیتِ با غیر چشم مسلّح است، باید قید بیاورد. این قید در زمان خودش لازم نبود، اما در دویست سال بعد، سیصد سال
بعد که این حکم در آن زمان هم جاری و ساری است، این قید در آن زمان لازم است، باید قید میآورد. قید نیاورده است، پس مطلق است. نحن فیه هم از این قبیل است. البته بعد استدلال خواهم کرد بر اینکه عدم سماع اذان از بلندگو کافی نیست. لکن این که ما بگوییم از بلندگو منصرف است، این درست نیست. آن زمان بلندگو وجود نداشت. لکن همۀ احکام ناظر به صد سال، هزار سال آینده است. رؤیتِ نامحرم هم اگر با دوربین باشد، اشکال دارد. آن هم مثل رؤیت هلال است. یا اینکه سوار ماشین میشویم، هشت فرسخ میرویم. آن زمان که ماشین نبود. لقائلٍ أن یقول این که شارع گفته است ثمانیۀَ فراسخ، مراد طیّ ثمانیۀ فراسخ با شتر است، چون آن زمان، ماشین نبوده، پس منصرفِ از ماشین است. ما میگوییم این انصراف در صورتی است که آن منصَرفُ عنه در زمان متکلم وجود داشته باشد. با اینکه آن منصرفُ عنه وجود دارد، ذهن مخاطب وقتی به آن نرفت، پس متکلم، خودش را مستغنی میبیند از اینکه قید را ذکر بکند چون میداند که ذهن مکلّف به جای دیگری، همان دائرۀ محدود میرود، به همان مقیّد میرود پس لزومی ندارد که قید را ذکر بکند. اگر آن منصرَفٌ عنه در آن زمان وجود داشت، این حرف وجود دارد. چنانچه آن
منصَرفٌ عنه در آن زمان وجود نداشت اما یقین داریم در آینده یک فردی بوجود خواهد آمد که آن روز ذهنِ مکلّف از این مطلق منصرفِ از آن نمیشود، وقتی این مطلق را میشنود ذهنش منصرف از آن نمیشود، یا اقلاً احتمال بدهیم که چنین چیزی بوجود خواهد آمد، این کافیست که ما را که گویندۀ حکیمی هستیم ملزم کند که اگر مرادمان مقید است، قید را تصریح کنیم. اگر قید را تصریح نکردیم، پس مرادمان مطلق است. یعنی میتواند آن کسی که احتمال اطلاق میدهد، به اصالۀُ الاطلاق اخذ بکند و به مقتضای آن عمل بکند. بنابراین، این حرف که ما بگوییم آن مطلق منصرف از آلات جدیده است؛ این حرف، حرفِ درستی نیست. انصراف چیزی است قائم به ذهن مخاطب. آنجایی که در ذهن مخاطبْ انصراف بوجود بیاید آنجا میتواند این انصراف قرینهای باشد بر اینکه مراد از این مطلق، مقیّد است در ارادۀ جدیِ متکلم و متکلم خودش را مستغنی بداند از اینکه قید را ذکر بکند. اما آنجایی که ذهنیتی برای مکلف وجود ندارد، مخاطب آنجا اصلاً ذهنش به مُکبِّره نمیرود یا ذهنش به مِنظار یعنی دوربین اصلاً نمیرود تا بگوییم منصرف است. اما در صد سال بعد، دویست سال بعد، هزار سال بعد یک وسیله ای بنام منظار،

دوربین یا مکبِّره بوجود خواهد آمد که در آن زمان ذهنِ مخاطبِ این حکم که مسلمان شیعۀ مثلاً سال هزار و سیصد و مثلاً بیست است که دوربین اختراع شده مثلاً، قرن هفدهم، در آن زمان وقتی مسلمان دوربین را دید و دید که رؤیت با دوربین حاصل میشود، اینجا مطلقِ لاتَنظر الی المرئۀِ الاجنبیه را شامل این هم میداند، مطلقِ اذا رأیتَ الهلال فَصُم یا أفطِر را شامل این هم میداند، ذهنش منصرف از این نمیشود، یا لااقل مردّد میشود. نمیگوییم که حتماً منصرف میشود، لااقل مردّد میشود که آیا مراد این هم هست یا نه؟ وظیفهاش چیست؟ باید اخذ به اطلاق بکند. قرینهای در اینجا وجود ندارد بر اینکه مرادِ گویندۀ حکیم مطلق نیست، مقیّد است. اگر شارع مقدس حقیقتاً نگاه با مِنظار را معتبر نمیداند یا صوت با مکبّره را معتبره نمیداند یا حرکت در بیابان با ماشین را معتبر نمیداند، با شتر فقط باید حرکت بکنند تا حکمِ نماز قصر باشد؛ اگر اینطور است، بایستی قید بیاورد. این قید ولو برای مردم آن زمان لازم نبود، اما برای مردم دویست سال بعد، هزار سال بعد این قید لازم است. اگر قید نیاورد، بنابراین میشود به اصالۀُ الاطلاق اخذ کرد. وقتی انصراف نبود یا انصراف مشکوک بود، اینجا باصالۀ الاطلاق عمل میکنیم.
بحثِ ما این است. این به نظر ما روشن است. بنابراین، این حرف که بگوییم این ادلۀ سماع اذان از سماع با مکبِّره منصرف است، این حرف، حرفِ درستی نیست. این مبنائی که ما داریم در باب رؤیت، نظر به نامحرم با دوربین هم که نگاه کردیم نظر است ولو از یک کیلومتری هم نگاه کنید نظر است، و یا مسألۀ ماشین که گفتیم، از همین قبیل است. در همۀ این موارد، این انصرافی که به زبانها جاری شده، به نظر ما، این حرف معنی ندارد، وجهی ندارد. بنابراین، وقتی میگوییم انصراف، بایستی معنای انصراف را بدانیم و وجهِ دخالت انصراف در تضییق دائرۀ مطلق را بدانیم. این را اگر دانستیم، خواهیم دید انصراف در اینجا وجهی ندارد. اما در عین حال، با اینکه مبنای ما این است، اذان با بلندگو را در مسألۀ ما نحن فیه کافی نمیدانیم به دلیلی که بعداً عرض خواهیم کرد.
عرایضی که دیروز کردیم، به نظر ما حرفِ دقیقی است، در ابواب مختلف فقهی، این حرف منشأ اثر است و باید به آن توجه کرد. حاصل صحبت این شد که: انصراف، یک امری است قائم به ذهن مخاطب. اوست که ذهنش از آن کلامی که مشرِّع یا متکلّم بیان کرده است، یک چیزی را فهم میکند، از یک چیزی منصرف میشود یا به یک چیزی منصرف میشود. حال، اگر آن مشرِّع یک ماهیتی را بیان کرد علی ظاهرِ الاطلاق، قیدی به آن ماهیت نزد اما در باطن اراده میکند مقیّد را نه مطلق را. فرض بفرمایید گفت: أکرِم العالم، اما از این ماهیتِ مسمّای به عالم، اطلاق مورد نظرش نیست بلکه یک حصهای از عالم مورد نظرش است، مقیَّد به علم دین مثلاً. اگر متکلّم که مشرِّع و قانونگذار هم هست که حرفِ او اهمیت دارد، چنانچه چنین مطلقی را گفت و مقیّد را اراده کرد، باید قرینهای بگذارد بر اینکه مرادِ او مقیّد است. اگر مخاطب از کلامِ او همان مقیّد را فهمید و ماعدای آن مقیّد را نفهمید، این متکلم و مشرِّع دیگر احتیاج به آوردن قید ندارد چون همان چیزی که مرادِ جدّیِ اوست، مخاطبِ او همان چیز را از کلام او میفهمد، بنابراین احتیاجی به
این ندارد که قیدی را بیاورد که مثلاً معلوم کند که مراد او از عالم، عالمِ دین است. چون مخاطب، خودش همینطور میفهمد. حال، اگر همین مشرِّع که این قانون را یا این کلام را ذکر کرده است، مخاطبِ او فقط جمعِ معاصر با او نیستند، بلکه مردم صد سال دیگر، دویست سالِ دیگر، هزار سال دیگر که میآیند، مخاطبِ به این خطابند؛ مثل شارع مقدس، ائمه علیهم السلام یا مثل خیلی از قانونگذارها که احتمال میدهند، در آینده مخاطبینی بوجود خواهند آمد که این انصراف در ذهن آنها وجود ندارد، تکلیفش در مقابل آن مخاطبین چیست؟ آیا میتواند باز هم مطلق بگوید و ارادۀ مقیّد بکند؟ نه. باید چکار بکند؟ بایستی اگر مطلق میگوید و ارادۀ مقیّد میکند، حتماً یک قرینه ای بیاورد که آن مخاطبِ صد سال بعد، دویست سال بعد که ذهن او منصرف به مقیّد نمیشود مثل مخاطبِ حال، او بفهمد که مرادِ مولا مطلق نیست، مقیّد است. اگر این قرینه را بر تقیید نیاورد، بنابراین، حجّت بر او تمام است یعنی مکلّف و مخاطبِ او میتواند اخذ به همان اطلاق بکند، بگوید چون قید نبود پس اصالۀُ الاطلاق جاری است. این، حاصل حرفی است که ما در این زمینه داریم.
مواردی در فقه از این قبیل هست، که یکی از آنها را دیروز عرض کردیم. فرض بفرمایید مناطِ وجوب صوم و وجوب افطار، رؤیت هلال است. آیا این رؤیت شامل رؤیتِ مسلّح هم میشود یا نه؟ در زمانی که شارع مقدس این بیان را فرموده است، قطعاً رؤیتِ مسلّح وجود نداشت پس ذهن کسی هم به رؤیت مسلّح اصلاً نمیرفت، همان رؤیتِ غیرمسلّح را میفهمیدند. شارع مقدس در آن روز احتیاجی نداشت بگوید رؤیتِ با چشم غیرمسلّح مورد نظر من است. اگر رؤیت با چشم غیرمسلّح مورد نظر شارع بود، احتیاج به ذکرِ این قید نداشت چون مخاطب آن روز غیر از این را نمیفهمید. اما پانصد سال بعد، هزار سال بعد دوربین اختراع شد و میتواند هلال را آنوقتی که با چشم غیر مسلّح نمیشود دید، ببیند. این هم رؤیت است. آیا آن رؤیتی که در کلام معصوم بود، شامل این رؤیت هم میشود یا نه؟ ذهنِ مخاطبِ امروز مثل ذهنِ مخاطبِ آنروز به رؤیت غیرمسلّح نمیرود، بلکه میگوید رؤیتْ رؤیت است دیگر، یقین دارد که رؤیت شامل رؤیت مسلّح میشود یا لااقل احتمال میدهد که رؤیت شامل رؤیتِ غیرمسلح هم بشود. اینجا به دلیل مراجعه میکند. پس در ذهنِ آدمِ امروز، این انصرافی که آنروز وجود داشت، وجود ندارد. اگر

شارع مقدس، مرادش مقیّد بود و لفظ مطلق را آورده است، خلاف حکمت رفتار کرده است برای خاطر این که آدم را به اشتباه میاندازد. اگر مرادِ او عبارت بود از رؤیت فقط با چشم غیر مسلّح، باید یک طوری به این آدمی که الآن در شبهه است، تفهیم میکرد. تفهیم نکرده است! پس چون تفهیم نکرده است، ما کشف میکنیم که مرادش از رؤیت، مطلقِ رؤیت است. این، یک مثال. ..... یک مثال دیگر، در مورد نظر الی الاجنبیّه است. آنروز که گفتند نظر الی الاجنبیّه حرام است، نظر با دوربین و از راه دور وجود نداشت. امروز مینشینند کنار ساحل در آمریکا، آن کشتیِ تفریحی ای که مثلاً نامزدِ آیندۀ ریاست جمهوری آنجا دارد مثلاً کارهای خلاف میکند، آنرا نگاه میکنند و چند عکس هم برمیدارند. بعد که او خواست رئیس جمهور بشود، این عکسها را رو میکنند! بنابراین، رؤیتِ از راه دور، از راه سه کیلومتری، دو کیلومتری کاملاً امروز ممکن است، رؤیت نامحرم؛ آیا النظرُ الی وجهِ الاجنبیّه که حرام است، شامل این نظر هم میشود یا نه؟ کسی بگوید که: این نظر از این، منصرف است، نظر با همین نظرِ معمولی است یعنی اگر عینک هم به چشم زدید نظر به اجنبیه کردید اشکال ندارد! چون آنروز عینک هم که نبوده. بنابراین، نمیشود این حرف را زد. نظر، مطلق است. اگر مرادِ شارع از نظر، حصه ای از نظر بود که عبارت باشد از نظر به غیر آلۀ، بایستی یک قرینه ای میآورد که حالا که آلتی پیدا شده است که همین عینک است یا فرض
بفرمایید دوربین است، آدم وقتی شک کرد که آیا این نظر هم حرام است یا نه؟ یک قرینه ای بتواند به ما بگوید، اثبات کند که: نظر، شامل این نیست، مرادْ همان نظرِ به غیر وسیله و غیر آلت است. این قرینه را اقامه نکرده است. مثال دیگر، مسألۀ استماع یا سماعِ (که حالا محل خلاف است) آیۀ سجده است که موجب سجدۀ عزیمت است. اگر آیه را شنید، بایستی سجده کند. آیا اگر آیه را از ضبط صوت شنید یا از رادیو شنید یا از بلندگو شنید، آنجا هم واجب است یا نه؟ آنچه در دلیل است، استماع است و استماع شامل همۀ اینها میشود. نمیشود گفت که آنروز استماع منصرف بود از استماع با غیر گوشِ متعارف. بنابراین، اگر با مثلاً سمعک شنید یا از ضبط صوت یا رادیو شنید، بگوییم سجده واجب نیست؛ نه، استماع، مطلق است. در آیۀ سجده، آنچه در روایات وارد شده است، استماع است. که اگر این صدا به گوش شما رسید، ناظر به گویندۀ این صدا نیست تا آدم شک کند که آیا ضبط صوت را شامل میشود؟ رادیو را شامل میشود؟ یا نمیشود؟ میگوید: اگر شنیدی آیه را. حالا که فلان قاری در رادیو میخواند، من صدایش را شنیدم! استماع است. بنابراین، این استماع هم مشمولِ همان اطلاق است
مثال دیگری که اینجا ما ذکر کردیم، ثمانیۀ فراسخ است که دیروز هم گفتیم. ثمانیۀ فراسخ که حدّ تقصیر است، در آن روز به ذهن کسی خطور نمیکرد که ثمانیۀ فراسخ را در ظرف یک دقیقه یا دو دقیقه حرکت بکند. الآن با هواپیما ظرف دو دقیقه مثلاً ثمانیۀ فراسخ را طی میکنید. ذهنِ انسان آنروز به این ثمانیۀ فراسخ منتقل نمیشد، ثمانیۀ فراسخ شامل این هم میشود. مواردی از این قبیل در فقه فراوان است که اگر بگردیم، موارد متعددی را پیدا
میکنیم که به اطلاق میشود اخذ کرد بخاطر اینکه قرینه
ای بر تقیید وجود ندارد. آن انصرافی هم که موجب میشد گوینده را از تقیید بی نیاز کند، آن انصراف هم وجود ندارد. این مطلب، اینجا تمام شد. بنابراین، این حرف که ما سؤال کردیم آیا اذانی که با بلندگو در شهر پخش میشود، اگر این اذان را میشنود، آیا میتواند اذان با بلندگو هم مناط باشد یا نه؟ ما گفتیم اخذ به اطلاق میشود کرد، بگوییم این هم اذان است. این اشکالی که گفتند انصراف از این دارد، اینجا وارد نیست. بنابراین، اطلاقِ اذان شامل اذانِ با بلندگو هم میشود، با این تفصیلی که دیروز و امروز عرض کردیم.
لکن با وجود این، ما قائل نیستیم که اذان با بلندگو میتواند مناط برای حدّ ترخص باشد. چرا؟ برای یک دلیل دیگری، از جهت دیگری ما استدلال میکنیم بر عدم کفایت؛ نه از جهت اینکه اطلاقِ اذان شاملش نمیشود. ما میگوییم لازم است اذان بدون بلندگو باشد، اذان طبیعی باشد تا حدّ ترخص بشود. چرا؟ برای خاطر اینکه ظاهر روایات و آنچه که از مضمون روایات اذانُ البلد روشن است، یعنی اذانِ مؤذّنِ بلد. اذان مؤذن چیست؟ اذان مؤذن عبارت است از آن ارتعاشاتِ هوا و امواج فضائیای که با صدای مؤذن آن امواج بوجود میآید. وقتی شما حرف میزنید، آواز میخوانید، اذان میگویید، یک تموّجی در فضا بوجود میآید، یک امواج صوتی را شما ایجاد میکنید. این امواج صوتی، همان صداست. البته ارتعاش این امواج باید در یک حدّ معینی باشد تا به گوش ما برسد. اگر از آن حدّ معین کمتر باشد، یا بیشتر باشد به گوش ما نمیرسد. اما بالاخره آن صوتی که از حنجرۀ انسان و سپس از دهان انسان خارج میشود و ارتعاشاتی را بوجود میآورد، این، صدای اذان است، این ملاک است. اذان بلندگو اصلاً این نیست، اذان بلندگو ارتعاشاتِ ناشی از این آلت است. دلیلش این است که اگر الآن این بلندگو را برداشتید، خواهید
دید که این ارتعاشات به قدری نیست که بتواند به آنجا برسد، محدودیت دارد. آنچه به آنجا میرسد، یک ارتعاشاتی است که از روی ارتعاش اصوات ناشی از حنجرۀ انسان بوسیلۀ این آلت تولید میشود. آن، ارتعاشِ صدای من نیست، آن ارتعاشِ صدای این بلندگوست. ملاکِ حدّ ترخص، اذانِ مؤذّن است. اذان مؤذّن، یعنی آنچه از حنجرۀ مؤذّن بیرون میآید. صدایی که از بلندگو میشنوید، از حنجرۀ مؤذّن بیرون نمیآید. این، تولید و محصولِ آلت است. یک آلتی، یک وسیلهای وجود دارد که این صدا را تولید میکند. حالا این صدا را چگونه تولید میکند که درست مثلِ صدای گوینده است؟ این، یک بحث دیگری است، یک بحث فنّی است. اما مسلّماً آن ارتعاشِ حاصل از صدای انسان نیست که این دستگاه آنجا بفرستد؛ به دلیل اینکه این دستگاه را میشود کماش کرد، میشود زیادش کرد. اگر همان صدا بود، قابل کم و زیاد کردن نبود. و مثل همین است رادیو، مثل همین است ضبط صوت. ضبط صوت، این ارتعاش را ضبط میکند اما آنچه پخش میکند، نفسِ آن ارتعاش نیست، مسبَّب از آن ارتعاش است. بله، مسبَّب است. یعنی این صدایی که از بلندگو حاصل میشود، مسبَّب است از صدایی که از حنجرۀ مؤذن خارج
میشود. صدایی که از رادیو خارج میشود، مسبَّب است از صدایی که از مؤذن خارج میشود. صدایی که از ضبط صوت خارج میشود، مسبَّب است از صدای مؤذن اما خودِ صدای مؤذن نیست، در حالیکه روایات میگوید که صدای مؤذّن، اذان مؤذّن. بنابراین، صدای اذانی که از مُکَبِّره بیاید، لایَکفی برای حدّ ترخّص. و الله العالم.

عرض کردیم اذان با بلندگو مناط حدّ ترخص نیست. وجهی که ذکر کردیم، به نظر ما وجه مقنِع و کافی است. چون ظاهر روایات این است که آن صوتی که از آن تعبیر به اذان شده است، صوتِ خودِ مؤذّن است نه صوتی که با تسبیب صوت مؤذن بوجود آمده است. این به نظر ما یک وجه کاملاً متقنی است. چنانچه شک کردیم که آیا صوتِ با بلندگو هم جای صوت با حنجره را میگیرد یا نه؟ اینجا جای اخذ به اطلاق صوت اذان نیست؛ برای خاطر اینکه اخذ به اطلاق آنجایی است که میدانید این مصداقِ مشکوکٌ فیه جزو آن ماهیت است، جزو آن طبیعت است، شک میکنید که آیا مراد قائل که این ماهیت را موضوع حکم قرار داده است، این موردِ مشکوک هم هست یا نیست؟ فرض بفرمایید میگوید: أکرِم العالم! میدانید که عالمِ ادیب یا عالم رجالی یا عالمِ اصولی هم مسلّماً صدق عالم بر او میکند، شک میکنید که آیا متکلمی که اکرام عالم را واجب کرده است، این حصه را، این فرد را هم داخل دانسته است یا ندانسته است؟ اینجا جای اخذ به اصالۀُ الاطلاق است. آنجایی انسان میتواند به اطلاق اخذ بکند و اصالۀُ الاطلاق را مجرای حکم
قرار بدهد که مصداقیّتِ این مورد مشکوکٌ فیه نسبت به آن ماهیت ثابت باشد. اما آنجایی که مصداقیت ثابت نیست، نمیدانیم آیا مصداقِ عالم اصلاً هست یا نیست؟ اینجا جای اخذ به اطلاق نیست. ما نحن فیه از این قبیل است. ما نمیدانیم آیا آن صوتی که مسبَّب از صوت مؤذّن است نه خودِ صوت مؤذّن، داخل در آن عنوانی که ذکر شده است که عنوان اذان است، داخل است یا نیست؟ بنابراین، جای اخذ به اصالۀُ الاطلاق نیست و جای اصل اشتغال است و باید بگوید با این عمل نمیتواند انسان خودش را از تکلیف بریءُ الذمّه کند (متن درس خارج جلسات 211تا213)
اشکال رؤیت در محاق:
البته بعد از این تبیینات جناب استاد دام ظله ، در کلاس درس اشکالی مطرح شد وآن این که اگر ما قائل به اعتبار چشم مسلح شدیم باید به لوازمش ملتزم شویم من جمله این که اگر یک روزی دستگاهی اختراع شد که توانست ماه را در محاق به ما نشان دهد یا بعبارت دیگر ماه در محاق را هم توانستیم با ابزار وآلات مشاهده کنیم آیا آنوقت هم حکم به اول ماه کنیم که این تالی فاسد بحث می باشد چون مستلزم 28 روزه شدن رمضان میشود؟ حضرت استاد در آن جلسه جوابی فرمودند که تا حدی برای حقیر مبهم وغیر قانع کننده بود اما در جلسه بعد در اوائل جلسه فرمودند:
«. دیروز یکی از دوستان اینجا گفتند که اگر وسیله ای پیدا شد که ماه را در حال محاق هم دیدند، آیا آنجا هم شما همین حرف را میزنید؟ نه، این حرف را نمیزنیم. آن وسیله ممکن است الآن هم باشد، چون ماه در حال محاقّ وجود دارد، در آسمان است لکن زیرِ نور خورشید است. هلال، ملاک است. هلال چیست؟ هلال آن ماهی است که از محاقّ خارج بشود. معیار و میزان برای ماه قمری که یک ماه را از ماه دیگر جدا میکند، همین است که ماه از محاذات خورشید خارج بشود و به صورت هلال دربیاید. این است که اولِ ماه است، بحث سرِ این است. بنابراین، اگر ما همین امروز هم یک تلسکوپ قویای داشته باشیم که در حال محاقّ، ماه را ببینیم، همۀ ماه را هم میشود دید، دیگر آنجا هلال هم نیست، همۀ ماه را میشود دید در داخل پرتو
خورشید اما این، اولِ ماه نیست، اولِ ماه آنوقتی است که هلال دیده بشود. این، پاسخِ آن سؤال دیروز»(جلسه212 صلاة مسافر)
لکن نگارنده حقیر باز هم قانع نشدم چون این فرمایش استاد که هلال ماهی است که از محاق خارج شود برای حقیر خیلی قابل تصدیق نبود وانگهی آنچه در روایات ملاک شده رؤیت است وقید هلال در همه روایات وجود ندارد وتعدادی از آنها مطلقند مثل (تهذیب ج4ص156 احادیث3و4و14و15و17وغیره) البته آیه بقره که درآن کلمه شهر آمده ، برخی شهر را بمعنی هلال گرفته اند.
اما با این وجود برای خود جوابی دارم که آن را ذکر می کنم قضاوت با خوانندگان محترم: وآن اینکه دیدن ماه در محاق چه با چشم مسلح وچه با چشم غیر مسلح (اگر فرض شود مثل کسانی که در سفینه های فضایی می توانند اجرام آسمانی را با چشم غیر مسلح ببینند ) ملاک ثبوت اول ماه نیست چرا که یکی از شروط ثبوت اول ماه بالاجماع القطعی این است که ماه از 29 روز کمتر نباشد ورؤیت در محاق بلا شک منجر به کمتر شدن ماه از 29 روز می شود فتامل.
رؤیت هلال در صفحه نمایشگر:
نکته ای که ذکر آن خالی از لطف نیست واستاد مد ظله در کلاس مطرح نموده اند لکن در جزوات منعکس نشده این است که اگر هلال را در صفحه نمایشگر وتلوزیون ببیند کافی نیست باز در اینجا هم علت ، انصراف نیست بلکه عدم صدق عرفی رؤیت هلال است در واقع عکس وتصویر هلال را مشاهده می کند ونه خود آنرا .

اشکالِ سالهای قبل از اختراع:
یکی از بزرگان اشکال عجیبی را مطرح نموده اند که اگر قائل به اعتبار رؤیت هلال با تلسکوپ شویم لازمه اش این است که ماه واقعی ملاک باشد یعنی هر وقت اول ماه واقعا رخداد اگرچه با چشم عادی نتوان دید با این حال اول ماه خواهد بود چون با چشم مسلح قابل رؤیت است واگر این را بپذیریم مستلزم این است که بگوییم مردمان قبل از اختراع تلسکوپ از ادراک اول وآخر حقیقی ماه یا شبهای قدر محروم بوده اند حتی مردم زمان معصومین چون در آن موقع مواردی پیش می آمده که با «تلسکوپ اختراع نشده » قابل رؤیت بوده وبا چشم عادی نبوده است آیا می توان گفت که مسلمانها از اول بعثت تا به الآن در اشتباه بوده اند واز فضیلت ادراک شب قدر محروم بوده اند؟! (مسائل مهمه حول رؤیة الهلال ص14و15).
جواب این است که اولا این تالی فاسد فاسد نیست اتفاقا حدیثی هم داریم مبنی بر اینکه امة پیامبر از ادراک اول وآخر حقیقی شهور بخاطر فاجعه کربلا قرنهای متمادی محروم خواهند بود:
عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ لَطِيفٍ التَّفْلِيسِيِّ عَنْ رَزِينٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَمَّا ضُرِبَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ ع بِالسَّيْفِ فَسَقَطَ رَأْسُهُ ثُمَّ ابْتُدِرَ لِيُقْطَعَ رَأْسُهُ نَادَى مُنَادٍ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ أَلَا أَيَّتُهَا الْأُمَّةُ الْمُتَحَيِّرَةُ الضَّالَّةُ بَعْدَ نَبِيِّهَا لَا وَفَّقَكُمُ اللَّهُ لِأَضْحًى وَ لَا لِفِطْرٍ قَالَ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَلَا جَرَمَ وَ اللَّهِ مَا وُفِّقُوا وَ لَا يُوَفَّقُونَ حَتَّى يَثْأَرَ ثَائِرُ الْحُسَيْنِ ع.
الكافي (ط - الإسلامية) / ج‏4 / 170 / باب النوادر ..... ص : 169
ثانیا اگر ما با دلیل واجتهاد به این رسیدیم که رؤیت هلال با تلسکوپ معتبر است این مستلزم این نخواهد بود که اول ماه واقعی ملاک باشد تا آنچه ادعا شده لازم آید چون همانطور که چشم گاهی به خاطر مانع ، ماه را نمی بیند تلسکوپ هم نخواهد دید فرض کنید هوا ابری باشد در این صورت اول ماه ثابت نمی شود ولو در واقع ماه با چشم یا با تلسکوپ اگر مانع نبود قابل رؤیت بود
ثالثا از کجا یقین کردیم که حتما در زمانهای قبل از اختراع برخی اول ماه ها با تلسکوپ قابل رؤیت بوده اما با چشم نبوده این ادعا گمانی بیش نیست
رابعا تقسیم ماه وهلال به واقعی وغیر واقعی خالی از تامل نیست . این بزرگوار که بزعم خود قائل به اول ماه واقعی نیستند چون قائل به عدم اعتبار تلسکوپند! اول ماه اعتباری قائلند؟ ظاهری قائلند ؟ مجازی قائلند؟ چه قائل هستند ؟؟؟!! به احتمال قوی ملاک را اول ماه ظاهری می دانند یعنی اول ماه آن است که برای ما ثابت شود وموقعیت خارجی کره ماه در آسمان ملاک نیست حال اگر این را بپذیریم دیگر محذور عدم ادراک لیلة القدر واقعی وامثال ذلک پیش نخواهد آمد چون اگر با تلسکوپ به طور بالفعل دیدیم که اول ماه است واگر ندیدیم دیگر آن روز اول ماه نیست چون آن را ندیدیم حال ندیدن با تلسکوپ چه به این علت باشد که مانع وجود داشته مثل ابر یا کوه یا تلسکوپ نداشتیم یا هنوز اختراع نشده!!!!
وقتی امکان رؤیت ملاک نیست بلکه رؤیت بالفعل ظابطه است دیگر در بود ونبود تالی فاسد مذکور فرقی بین اعتبار چشم مسلح وغیر مسلح نخواهد بود
برای روشن تر شدن میگویم که شبهه ای وجود دارد مبنی بر اینکه اساسا ماهیت شب قدر وسائر زمانهای مورد اعتنای شارع چیست؟ اگر در منطقه ای از کره زمین اول ماه ثابت شد و برای مردمان آن طرف کره زمین ثابت نشد شب قدر دو گروه جداست یا یکی اگر یکی است از کی تا کی؟ جواب روشنی برای این سوالها وجود ندارد جالب این است که آن بزرگوار در تفسیر خودش هم جواب روشنی به این شبهات در بخش مربوط سوره قدر نداده وچند جواب را به عنوان احتمال ذکر نموده .پس تا این احتمالات وشبهات رفع نشود نمی توان چیزی بر آن مترتب نمود
خامسا اگر ما تلسکوپ را هم معتبر ندانیم کثیرا ممکن است که ماه قابل رؤیت باشد اما در عین حال هیچ یک از مردم آن را نبینند یا برخی ببینند وعده دیگر نبینند واز دیدن دیگران هم مطلع نشوند در این صور اول ماه چه زمانیست ؟شب قدر چطور ؟ اینها همه سوالاتی است که جواب آن هر چه باشد به اعتبار یا عدم اعتبار تلسکوپ ودوربین دخلی ندارد.
سادسا حتما باید قائل به اول ماه واقعی شویم چرا که اگر از آخر ماه یک روز کم بیاوریم یعنی غروب بیست وهشتم ماه دیده شود بالاجماع وبالضروره باید یک روز از اول ماه را قضا نماییم که حدیث هم دارد (تهذیب ج4ص158 ح16) پس اول ماه واقعی ملاک است منتها برای کشف واقع به امارات استناد میکنیم مادامی که کشف خلاف نشود.
سابعا از تامل در روایات رؤیت هلال بوضوح می توان استفاده نمود که رؤیت راهی برای یقین به وجود هلال است در مقابل ظن به هلال فلذا اگر کسی با تلسکوب هم یقین بوجود هلال نمود کافی است:
1- محمد بن الحسن بإسناده عن علي بن مهزيار عن محمّد بن أبي عمير، عن أيّوب و حمّاد، عن محمد بن مسلم، عن أبي جعفر عليه السلام قال: «إذا رأيتم الهلال فصوموا، و إذا رأيتموه فافطروا، و ليس بالرأي و لا بالتّظنّي و لكن بالرؤية»
2- محمد بن الحسن عن عثمان بن عيسى عن سماعة قال: «صيام شهر رمضان بالرؤية، و ليس بالظّن».
3- محمد بن الحسن عن فضالة عن سيف بن عميرة عن اسحاق بن عمار، عن أبي عبد اللّه عليه السلام أنه قال: في كتاب علي عليه السلام «صم لرؤيته و أفطر لرؤيته و إياك و الشك و الظنّ ...»
4- محمد بن الحسن عن العباس بن موسى، عن يونس بن عبد الرحمن عن أبي أيّوب إبراهيم بن عثمان الخزّاز عن أبي عبد اللّه عليه السلام في حديث: «إنّ شهر رمضان فريضة من فرائض اللّٰه فلا تؤدوا بالتظنّي» .(وسائل ابواب احکام شهر رمضان باب 3حدیث 2و6و11و16)

اشکال دیدن خون با میکروسکوپ:
اشکال دیگری که به ذهن برخی خلجان می نماید این است که اگر ما مبنای استاد مد ظله را راجع به عدم انصراف ودر نتیجه اعتبار چشم مسلح پذیرفتیم آنوقت در مورد خونی که با میکروسکب قابل رؤیت است اما با چشم عادی نه چه خواهیم گفت ؟ خیلی بعید است کسی قائل به لزوم اجتناب از چنین خونی بشود.
جواب روشن است لازم نیست کسی لباس یا بدن خود را با میکروسکب وارسی نماید تا خون اثبات شود واگر این اشتباه را مرتکب شد وخود را با میکروسکب وارسی نمود وخون را تشخیص داد باید اجتناب نماید وخون خون است وواجب الاجتناب چه با چشم دیده شود وچه با عینک وچه با وسیله دیگر!! در واقع لکه قرمز روی لباس شسته شده که به ظاهر عین نجاست ندارد ، عرفا رنگ خون است وخون بر آن به طور مجازی وبا تسامح صدق می کند اما اگر به زیر میکروسکب بردیم ممکن است صدق عرفی تبدیل به دقی وغیر مسامحی شود که ملاک ترتب حکم است وممکن است نشود وهیچ استبعادی نسبت به این مساله وجود ندارد .
اشکال خون مستهلک
شبیه اشکال فوق است خونی که در آب کر مستهلک می شود لکن با ابزار علمی مثل میکروسکب قابل رؤیت است که همان جواب فوق را می دهیم.
اشکال خلط بین انصراف به متوسط و انصراف به متعارف
برخی افراد که به این مبحث پرداخته اند بین انصراف به متوسط وانصراف به متعارف خلط نموده اند وایندو را از یک باب پنداشته اند وتمامی مسائل وفروعات فقهی را که در آنها فقها قائل به انصراف به متوسط شده اند را از باب انصراف به متعارف پنداشته وآنها را به عنوان نقض اعتبار چشم مسلح مطرح نموده اند مثل انصراف وجه در وضو به وجه متوسط ( البته صاحب جواهر ضد آنرا فرموده جواهر ج2ص147) و انصراف وجب در آب کر به متوسط و انصراف سوط در باب حدود به سوط متوسط وانصراف سمع وبصر در باب حد ترخص به سمع وبصر معتاد نه خارق عادت واموری از این قبیل که هیچ کدام نقض مساله مورد نظر نیستند در ادامه خواهیم گفت که صرف تعارف برخی از افراد باعث انصراف نمی شود اما حل مسائل فوق که استاد مد ظله نیز به آن قائلند چیست؟ یعنی استاد صریحا فرمودند که سمع وبصر در باب حد ترخص سمع وبصر عادی است ونه غیر متعارف برای حل این مسائل اکتفا می کنیم به فرمایش متین استاد:
: « المَدار فی عینِ الرّائی و اُذُن السامع علی المتوسِطِ فی الرؤیۀ و السَماع فی الهواءِ الخالی عن الغُبار و الرّیح و نحوِهما مِن الموانع عن الرؤیۀِ او السماع. بنا بر آنچه بزرگان فرمودند و ایشان [صاحب عروه] فرمودند، رؤیتِ بلد هم یکی از معیارهاست که البته ما این را قبول نکردیم. اگر فرض کنیم که رؤیتِ بیوتِ بلد یکی از معیارها باشد، رؤیت با چطور چشمی؟ میفرمایند: با چشمِ متوسطِ معمول. و الّا یک چشمی ضعیف است، پنجاه متر که از شهر دور شد، شهر را نمیبیند! این، مناط نیست. یک چشمی هست که از متعارفِ چشمهای مردم قویتر است، ممکن است از سه کیلومتری هم شهر را ببیند، آن هم مناط نیست. آنچه مناط است، متوسطِ از رؤیت است، چشمی که از لحاظ توانائیِ رؤیت در حدّ متوسط است. یا در سماع اذان که گفتیم اذان را بشنود، چطور
گوشی است؟ بعضی گوشها خیلی تیزند، اینجا کسی درگوشی هم صحبت کند، او در انتهای مجلس میتواند این صدا را مثلاً بشنود! این، مناط نیست. یا گوشی که سنگین است، درست نمیشنود، این هم مناط نیست. آن گوشِ متوسطِ متعارف مورد نظر است؛ این گوش اگر اذان را نشنید، به حدّ ترخص رسیده است. این در مورد رائی و سامع. در مورد وضعیتِ جوّی هم، در جوِّ متعارف؛ یعنی هوائی که در آن غبار نیست، باد نیست. گاهی اوقات هوا غبارآلود است، آدم درست نمیبیند، یا در هوا مِه هست، انسان پنجاه متریِ خودش را هم درست نمیبیند! این هوا مناط نیست، هوای صاف، هوایی که در آن، غبار و مِه نیست، یا در آن هوائی که فرض کنید بادهای شدید وجود ندارد چون اگر بادِ شدیدی باشد گاهی اوقات صدا را میآورد، گاهی اوقات مانعِ صدا میشود! باد وقتی در جهت مخالف صدا بوزد، نمیگذارد که آن صدا برسد. این هم مناط نیست. آن هوائی که موانع در او وجود ندارد، نه موانعِ رؤیت، نه موانع سماع، این هوا مناط است آن هم با چشم متوسط از لحاظ رؤیت و گوش متوسط از لحاظ سماع. فغیرُ المتوسط یُرجَع الیه، چشمی که از متوسط کمتر یا بیشتر است، این، رجوع
میکند به متوسط. آن کسی که چشمِ تیزتری دارد، چشم خودش را مناط قرار نمیدهد، رجوع میکند به آن کسی که چشمِ متوسط دارد و همچنین گوش. کما أنّ صوتَ الخارقَ فی العُلوّ یُردّ الی المعتادِ المتوسط. این در مورد شنونده و بیننده بود، در مورد آن صدایی هم که اذان گفته میشود، آن هم همینطور است. اگر صدا از متوسط بالاتر بود، این اگر با صدای بلند اذان بگوید، ممکن است تا دو فرسخی هم شنیده بشود. این، مورد نظر نیست، آن صدای متوسط مورد نظر است. این، فرمایش ایشان است. این فرمایش فرمایشِ متینی است. چرا میفرمایند متوسط؟ برای اینکه در شرع مقدس هر جا تقدیری وجود دارد و این تقدیر، ذاتِ مراتب است؛ یک تقدیری را برای یک حکمی در یک موضوعی معیّن کردند، و این، مراتبِ متعدد و متنوّعی دارد، بنا بر این است که از این مراتبْ متوسط اش اخذ بشود. اصلاً بنای فقهای این است و حمل میشود بیانِ شارع مقدس بر آن متوسط. مثلاً فرض بفرمایید وقتی گفته میشود که ظِلّ، سایۀ فلان تعداد قدم رسید، شاخص به فلان مقدار رسید، وقتِ نماز ظهر است یا وقتِ نافلۀ ظهر تمام میشود، یا وقت نماز نافلۀ عصر تمام میشود؛ قدم را معیار قرار دادند، چهارده
قدم. قدمها مختلفند، بعضیها دو برابرِ بعضی دیگر است! ممکن است خیلی بزرگ باشد، خیلی کوچک باشد. آنچه مناط است، آن قدمِ متوسط است. یا فرض بفرمایید بین امام و مأموم گفتند به قدر یک خُطوه، یک گام فاصله باشد؛ بعضی اوقات خطوهها خیلی بزرگ است! یعنی یک قدم برمیدارد، بین دو پای او ممکن است یک متر باشد! گاهی هم خیلی کمتر است. کدام مناط است؟ این مقدارِ بیشتر یا آن مقدار کمتر؟ شارع تحدید میکند، تقدیر میکند، لابد یکی از اینها مورد نظر است. آنچه مورد نظر است، متوسط است. در همۀ تقدیرات شرعی، آنجایی که این تقدیرات ذات مراتباند یعنی انواع و اقسامی دارند، کم و زیاد دارند، آنچه از بیان شارع فهمیده میشود، آن، متوسط است. اگر مراد شارع غیر از متوسط بود، باید قید میکرد، فرض کنید میگفت: قدمِ بزرگ. یا گام، خطوۀ بین امام و مأموم، اگر آن گامِ بزرگ مورد نظر بود، بایستی آنرا ذکر میکرد، چنانچه در بعضی از روایاتِ خطوه فرمودند: بطور کامل پا را باز کند مثلاً. پس اگر غیر از متوسط باشد، باید قرینه اقامه کند. وقتی قرینه اقامه نکرد، حمل میشود بر همان متوسط. اینجا هم همینطور است» (جلسه 217 صلوة مسافر)
برخی از فضلا هم در مقاله ای موارد شانزده گانه ای را از کلمات فقهای قدیم جمع آوری نموده که مطلق را حمل بر متعارف ننموده اند(مجله فقه اهل بیت عربی ج40 ص139و140و...)

اشکال معرفیت وطریقیت
برخی ادعا نموده اند که مساله رؤیت هلال از قبیل سماع اذان است یعنی همان طور که سماع اذان معرف مسافت است وموضوعیت ندارد وصرفا وسیله تقدیر وتحدید وسنجش مسافت حد ترخص است فلذا اذان با بلند گو معتبر نیست چون روایتی که سماع اذان عادی را طریق قرار داد مثلا خواست بگوید حد ترخص صد متر است حال اگر بلند گو هم معتبر باشد دیگر حد ترخص بیش از صد متر خواهد بود ونقض غرض پیش می آید پس اذان اطلاق ندارد وفقط مراد بدون بلند گو است همینطور است مساله رؤیت هلال که وسیله ای برای اندازه گیری است پس رؤیت اطلاق ندارد(مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌40-39، ص: 153)
جواب این استکه فرق واضحی بین مساله اذان و هلال وجود دارد وآن اینکه اگر چشم مسلح را معتبر بدانیم مساله دچار عدم انضباط نمی شود چون ماه قمری از 30 بیشتر واز 29 کم نمی شود لکن اگر اذان با بلند گو را ملاک بدانیم دچار بی ضابطگی خواهیم شد چون تفاوت فاحشی بین مسافتی که گوش عادی می شنود با مسافت بلندگو وجود دارد
ثانیا مراد از وسیله سنجش بودن وطریقیت رؤیت هلال چیست نویسنده آنرا مشخص ننموده است وسیله سنجش مسافت زمانی ؟ یا مکانی ؟
ثالثا با چه دلیلی ادعا می کنیم که سماع اذان موضوعیت ندارد وطریق است؟ آیا صرف گمان کافیست؟
رابعا با چه دلیلی ادعا می کنیم که رؤیت هلال طریق است؟ واز قبیل سماع اذان است؟
خامسا برفرض پذیرش طریقیت رؤیت ،کدام رؤیت طریق است ؟ رؤیت با چشم مجرد یا اعم از مجرد ومسلح فلقائل ان یقول بالاعم!‌

نکته دیگر:
فرق بین « انصراف الی » با « انصراف عن »
یک نکته دیگر که تنبه به آن را حقیر ، فقط در کلمات استاد دیدم فرق بین این دو نوع از انصراف می باشد که نکته جالب ومفیدی است که به حل مساله ما نحن فیه کمک میکند در واقع برای یک لفظ مطلق در قضیه حقیقیه دو نوع انصراف قابل تصور است انصراف به برخی افراد مطلق که در این حالت اگرچه لازم است فرد منصرف الیه یا بالفعل در زمان صدور موجود باشد ویا ممکن التحقق به امکان عادی از دیدگاه مخاطبین باشد اما انصراف به افراد همیشه مستلزم انصراف واعراض از افراد دیگر نیست خصوصا اگر فرد محتمل الانصراف عنه در زمان صدور وجود نداشته باشد چنانچه بیشتر مطلقات مبتلا به این مساله هستند که بعضی افراد آنها از بعض دیگر رائج تر ومتعارفترند اما تعارف این افراد باعث عدم تعارف افراد دیگر نمی شود بلکه در آنجایی که افراد دیگر نادر هم باشند باز به صرف تعارف دیگران نمی توان گفت که فقط آنها مشمول حکمند . قبح اراده نادر از مطلق وقتی است که فرد متعارف اراده نشود وفقط نادر اراده شود اما اگر نادر ومتعارف هر دو اراده شوند ایرادی ندارد. فلذا در اصول می گویند: کثرت وجود سبب انصراف نیست کثرت استعمال است که می تواند سبب انصراف شود.
ویک انصراف عن داریم که در این مورد لازم است فرد موجود باشد تا انصراف از او رخ دهد والا سالبه به انتفاع موضوع می شود یعنی انصراف عن نیست چون فرد فعلا ممکن التحقق هم نیست تا انصرافی از او رخ دهد بعبارت دیگر چون فرد نیست انصراف از او بی معناست ولی بعدا که ممکن می شود وتحقق پیدا می کند ، وارد محدوده مراد ومقصود می شود چون فرض این است که قضیه حقیقیه است وافراد آینده را شامل می شود واز حیث زمانی هم که اطلاق دارد حال چرا شامل میشود چون در زمان صدور انصرافی نبوده چرا که فرد نبوده فلذاست که خطابات قرآنی برای ماهم خواهد بود «لأنذرکم به ومن بلغ » (سوره انعام آیه 19) و «لم یجعل لزمان دون زمان » (عیون ج2 ص87) بلکه بدون این تصریحات هم مساله بی اشکال است والا اگر فرد میبود وانصراف رخ میداد آنوقت اطلاق زمانی وحقیقیه بودن قضیه هم مشکل را حل نمی کرد.
نکته ای دیگر :
این است که اساسا رؤیت هلال با چشم مسلح
مصداق غیر متعارف رؤیت نیست بلکه امروزه کاملا متعارف است فلذا مشمول اطلاقات است نهایتا آنچه غیر متعارف است وسیله رؤیت است نه خود رؤیت.

مطلب پایانی:
ادعای انصراف جزم نیاز دارد وصرف احتمال انصراف برای سقوط اطلاق از حجیت کفایت نمی کند خصوصا اگر قائل به بازگشت اصالة الاطلاق به اصالة الظهور نباشیم چرا که لازمه اش این است که اطلاق وقتی قابل تمسک باشد که احتمال قید ضعیف باشد واحتمال مقابل در حد ظن فلذا اگر احتمال انصراف قوی باشد دیگر نمی توان به اصالة الاطلاق تمسک کرد لکن این اطلاق اطلاق لفظی است که با این اشکال مواجه است اما می توان به اطلاق مقامی تمسک نمود و بعید نیست فرمایش استاد مبنی بر اینکه حصه های موجود در آینده هم اگر مراد نباشند متکلم باید آنها را با تقیید خارج کند تمسک به همین نوع از اطلاق باشد اگر چه استاد مد ظله صریحا اسمی از اطلاق مقامی نبردند لکن در مباحث مشابه دیده شده که به این اطلاق تمسک نموده اند پس مبنائا ایشان قائل به این نوع از اطلاقند البته حقیر بحث منقحی در تبیین اصطلاح اطلاق مقامی در کتب اصول نیافتم جز کلام شهید صدر در حلقات که می فرمایند اطلاق مقام این است که آنچه با اصالة الاطلاق نفی می شود قید نباشد بلکه در صورت عدم نفی ، خود موضوع مستقلی برای حکم باشد که طبیعتا این اصطلاح در اینجا قابل تطبیق نیست .از کلام مرحوم مظفر در بحث تقسیمات واجب بر می آید که اطلاق مقامی یعنی اینکه به نبود قید در دلیل لفظی مورد مناقشه تمسک نکنیم بلکه به مجموعه نبود قید در دلیل لفظی مذکور ونبود در سائر ادله تمسک کنیم که چنین معنایی در ما نحن فیه قابل تطبیق است با این بیان که خروج رؤیت با چشم مسلح نه در ادله رؤیت هلال بیان شده ونه در سائر ادله نه در زمان صدور خارج شده ونه در زمانهای بعدی پس چنین خروجی مراد متکلم نیست پس تمام الموضوع صدق عرفی رؤیت است بأی نحو کان . البته خود استاد مد ظله بیاناتی در تشریح اصطلاح اطلاق مقامی در لابلای مباحث فقهی دارند که بر ما نحن فیه تطبیق ندارد مراجعه خالی از لطف نیست (جزوات مکاسب جلسه 413 و جزوات قصاص جلسه125 و130) تبیین استاد بیشتر شبیه کلام شهید صدر است لکن امکان دارد دو تبیین از اطلاق مقامی را به یک معنی ارجاع دهیم که خارج از رسالت این نوشته می باشد .
کلید واژه ها:

رؤیت ، سماع ، أذان ،ثمانیة فراسخ ، آیه سجده ،هلال ، قرص، چشم مسلح، بیوت، انصراف، اطلاق، تقیید ،أصالة الإطلاق ، اطلاق مقامی ،أصالة الظهور ، محاق،صدق عرفی ، کثرت استعمال ، کثرت وجود.
منابع:
اصول کافی ،جزوات قصاص ومکاسب ونماز مسافر از درس خارج استاد مد ظله، حلقات ، اصول مظفر ، کفایه ، رسائل ،کلمات سدیده ، تحریر الوسیله ، عروة الوثقی، ویکی پدیا، رساله دوازده مرجع،پایگاه اطلاع رسانی معظم له ،مسائل مهمه حول رؤیة الهلال لآیة الله المکارم ، مجله فقه اهل بیت .










در روایاتِ مورد استناد فقها در بحث تلقیح مصنوعی که گویا استاد دعوی انصراف عبارت قرار نطفه در رحم حرام از تلقیح مصنوعی که مستحدث است به زنای متعارف دارند


رؤیت هلال وبیوت وکسوف وخسوف با دوربین وتلسکوپ وعینک (طبعا مراد این است که شخص بدون عینک امکان دید ندارد)، اذان با بلند گو، طی مسافت شرعی با وسائل جدید(هواپیما یا ماشین)، نگاه به نامحرم با وسائل جدید، ذبح با آلات جدید ، قتل نفس محترمه با آلات جدید (با شوک الکترونیکی یا گازهای شیمیایی یا تشعشعات هسته ای که با مبنای انصرافیون باید بگوییم چون این روشها قبلا نبوده پس ادله حرمت از این موارد منصرفند)، قمار با آلات جدید قمار ،شرط بندی در تیر اندازی وسوار کاری با آلات جدیده برای این دو ورزش ، شنیدن آیه سجده دار با ضبط صوت یا رادیو یا بلندگو ، استماع غنا از طریق آلات ، رؤیت خون یا سائر نجاسات با میکروسکب در فرضی که بدون آلات دیدن امکان ندارد، دیدن فلس ماهی با ذره بین در فرض ندیدن با چشم ، امکان شهادت در محکمه به اموری که با دوربین دیده شده وبا چشم ممکن نبوده وغیره.


یا امروز اگر گفتند آب، ذهن منصرف میشود به آب لوله کشی چون همه جا لوله کشی است. این انصرافها، انصراف بدوی است


این مسح ندارد که بِالیَد باشد، منصرف است به ید.

یکی از موجوداتی که لایؤکَل لحمه، انسان است، اما ذهن مخاطب به غیر انسان منصرف میشود.


در محیط مثلاً قم، در محیط متشرّعه، اگر کسی گفت: أکرِم العلماء، این علماء منصرف میشود به علمای دین، اگرچه کلمۀ علماء مطلق است


ثمانیۀَ فراسخ، مراد طیّ ثمانیۀ فراسخ با شتر است، چون آن زمان، ماشین نبوده، پس منصرفِ از ماشین است. ما میگوییم این انصراف در صورتی است که آن منصَرفُ عنه در زمان متکلم وجود داشته باشد

استماع یا سماعِ (که حالا محل خلاف است) آیۀ سجده است که موجب سجدۀ عزیمت است. اگر آیه را شنید، بایستی سجده کند. آیا اگر آیه را از ضبط صوت شنید یا از رادیو شنید یا از بلندگو شنید، آنجا هم واجب است یا نه؟ آنچه در دلیل است، استماع است و استماع شامل همۀ اینها میشود. نمیشود گفت که آنروز استماع منصرف بود از استماع با غیر گوشِ متعارف. بنابراین، اگر با مثلاً سمعک شنید یا از ضبط صوت یا رادیو شنید، بگوییم سجده واجب نیست؛ نه، استماع، مطلق است. در آیۀ سجده، آنچه در روایات وارد شده است، استماع است. که اگر این صدا به گوش شما رسید، ناظر به گویندۀ این صدا نیست تا آدم شک کند که آیا ضبط صوت را شامل میشود؟ رادیو را شامل میشود؟ یا نمیشود؟ میگوید: اگر شنیدی آیه را. حالا که فلان قاری در رادیو میخواند، من صدایش را شنیدم! استماع است. بنابراین، این استماع هم مشمولِ همان اطلاق است
مثال دیگری که اینجا ما ذکر کردیم، ثمانیۀ فراسخ است که دیروز هم گفتیم. ثمانیۀ فراسخ که حدّ تقصیر است، در آن روز به ذهن کسی خطور نمیکرد که ثمانیۀ فراسخ را در ظرف یک دقیقه یا دو دقیقه حرکت بکند. الآن با هواپیما ظرف دو دقیقه مثلاً ثمانیۀ فراسخ را طی میکنید. ذهنِ انسان آنروز به این ثمانیۀ فراسخ منتقل نمیشد، ثمانیۀ فراسخ شامل این هم میشود.


رؤیت هلال در صفحه نمایشگر:
نکته ای که ذکر آن خالی از لطف نیست واستاد مد ظله در کلاس مطرح نموده اند لکن در جزوات منعکس نشده این است که اگر هلال را در صفحه نمایشگر وتلوزیون ببیند کافی نیست باز در اینجا هم علت ، انصراف نیست بلکه عدم صدق عرفی رؤیت هلال است در واقع عکس وتصویر هلال را مشاهده می کند ونه خود آنرا .


بین انصراف به متوسط وانصراف به متعارف خلط نموده اند وایندو را از یک باب پنداشته اند وتمامی مسائل وفروعات فقهی را که در آنها فقها قائل به انصراف به متوسط شده اند را از باب انصراف به متعارف پنداشته وآنها را به عنوان نقض اعتبار چشم مسلح مطرح نموده اند مثل انصراف وجه در وضو به وجه متوسط


برای اینکه در شرع مقدس هر جا تقدیری وجود دارد و این تقدیر، ذاتِ مراتب است؛ یک تقدیری را برای یک حکمی در یک موضوعی معیّن کردند، و این، مراتبِ متعدد و متنوّعی دارد، بنا بر این است که از این مراتبْ متوسط اش اخذ بشود. اصلاً بنای فقهای این است و حمل میشود بیانِ شارع مقدس بر آن متوسط. مثلاً فرض بفرمایید وقتی گفته میشود که ظِلّ، سایۀ فلان تعداد قدم رسید، شاخص به فلان مقدار رسید، وقتِ نماز ظهر است یا وقتِ نافلۀ ظهر تمام میشود، یا وقت نماز نافلۀ عصر تمام میشود؛ قدم را معیار قرار دادند، چهارده
قدم. قدمها مختلفند، بعضیها دو برابرِ بعضی دیگر است! ممکن است خیلی بزرگ باشد، خیلی کوچک باشد. آنچه مناط است، آن قدمِ متوسط است. یا فرض بفرمایید بین امام و مأموم گفتند به قدر یک خُطوه، یک گام فاصله باشد؛ بعضی اوقات خطوهها خیلی بزرگ است! یعنی یک قدم برمیدارد، بین دو پای او ممکن است یک متر باشد! گاهی هم خیلی کمتر است. کدام مناط است؟ این مقدارِ بیشتر یا آن مقدار کمتر؟ شارع تحدید میکند، تقدیر میکند، لابد یکی از اینها مورد نظر است. آنچه مورد نظر است، متوسط است. در همۀ تقدیرات شرعی، آنجایی که این تقدیرات ذات مراتباند یعنی انواع و اقسامی دارند، کم و زیاد دارند، آنچه از بیان شارع فهمیده میشود، آن، متوسط است. اگر مراد شارع غیر از متوسط بود، باید قید میکرد، فرض کنید میگفت: قدمِ بزرگ.



برخی از فضلا هم در مقاله ای موارد شانزده گانه ای را از کلمات فقهای قدیم جمع آوری نموده که مطلق را حمل بر متعارف ننموده اند(مجله فقه اهل بیت عربی ج40 ص139و140و...)