بسم الله الرحمن الرحیم
كتاب رؤيت هلال-مقدمه-رضا مختارى-محسن صادقى
فهرست علوم
فهرست فقه
كتاب الصوم
مباحث رؤیت هلال-كتاب الصوم
از نزم افزار جامع فقه نور:
نويسنده: مختارى، رضا و صادقى، محسن
رؤيت هلال، مقدمهج1، ص: 95
باب چهارم چشم مسلّح و رؤيت هلال
در احاديث، احكام و آثارى بر موضوعاتى چون رؤيت، نظر سمع، استماع و مانند اينها مترتّب شده است. اين روايات از يك لحاظ به دو دسته تقسيم مىشوند. ما ابتدا نمونههايى اندك از اين دو دسته روايات را نقل و سپس آنها را بررسى مىكنيم:
روايات دسته اوّل
الف) رؤيت، نظر
- من اطّلع في بيت جاره فنظر إلى عورة رجل أو شعر امرأة أو شىء من جسدها ... «1».
- من نظر إلى عورة أخيه المسلم ... أدخله الله ... «2».
- حرّم النظر إلى شعور النساء ... لما فيه من تهييج الرجال «3».
- أيّها الناس انّما النظر من الشيطان. «4»
- النظر سهم مسموم من سهام إبليس. «5»
______________________________
(1). بحار الانوار، ج 7، ص 361، ح 30.
(2). بحار الانوار، ج 10، ص 32، ح 2.
(3). بحار الانوار، ج 6، ص 103، ح 2.
(4). بحار الانوار، ج 16، ص 259، ح 46.
(5). بحار الانوار، ج 10، ص 38، ح 34، و ص 40، ح 46.
رؤيت هلال، مقدمهج1، ص: 96
- فالنظر سبب إيقاع الفعل من الزنى و غيره. «1»
- من نظر إلى الفقّاع ... فليذكر الحسين عليه السلام و ليلعن يزيد و آل زياد. «2»
- من قصد إلى مصلوب فنظر إليه وجب عليه الغسل عقوبة. «3»
- إذا رأى أحدكم امرأة تعجبه فليأت أهله؛ فإنّ عند أهله مثل ما رأى. «4»
- فإذا نظر أحدكم الى امرأة تعجبه فليلمس أهله. «5»
ب) سمع، استماع
من استمع إلى فضيلة من فضائله [أي أمير المؤمنين عليه السلام] غفر الله له الذنوب التي اكتسبها بالاستماع .... «6»
- من سمع رجلا ينادي «يا للمسلمين» فلم يجبه فليس بمسلم. «7»
- الاستماع منهنّ [أى المغنيّات] نفاق. «8»
- و رأيت القرآن قد ثقل على الناس استماعه و خفّ على الناس استماع الباطل. «9»
- استماع الغناء و اللهو ينبت النفاق في القلب .... «10»
- كثرة الاستماع إلى الغناء يورث الفقر. «11»
- ثلاثة يقسين القلب: استماع اللهو .... «12»
- استماع الأوتار من الكبائر. «13»
______________________________
(1). بحار الانوار، ص 182، ح 31.
(2). بحار الانوار، ج 6، ص 492، ح 34.
(3). وسائل الشيعة، ج 3، ص 332، ح 3798.
(4). بحار الأنوار، ج 10، ص 115، ح 1؛ ج 10، ص 287، ح 19.
(5). بحار الأنوار، ج 41، ص 49، ح 1؛ ج 10، ص 39، ح 43.
(6). بحار الأنوار، ج 38، ح 196، ح 4.
(7). وسائل الشيعة، ج 15، ص 141، ح 20169.
(8). ميراث فقهى (1): غنا، موسيقى، ص 2205، ح 56، و ص 2208، ح 61.
(9). همان، ص 2228، ح 102.
(10). همان، ص 2230، ح 107، نيز رك: ح 114.
(11). همان، ص 2232، ح 110، 111.
(12). همان، ص 2232، ح 6 و ص 2233، ح 113.
(13). همان، ص 2238، ح 119.
رؤيت هلال، مقدمهج1، ص: 97
- من استمع إلى اللهو يذاب في أذنه الآنك. «1»
اينها نمونههاى بسيار اندك از رواياتى است كه در آنها رؤيت و نظر، يا سمع و استماع موضوع حكمى قرار گرفته يا اثرى بر آنها بار شده است. رؤيت و سمع در همۀ اين روايات مطلق است و شامل همۀ انواع و اقسام آنها مىشود، چه رؤيت و سمع عادى و بدون ابزار كه در زمان صدور روايات رايج بوده است، و چه رؤيت با انواع ابزارها مانند دوربين و تلسكوپ، يا سمع و شنيدن از انواع ابزارهاى امروزى مانند، بلندگو، تلفن، بىسيم، ضبط صوت، راديو و تلويزيون. بنابراين هيچ طلبهاى فضلا از فقيه از اين روايات چنين نمىفهمد كه مثلا شنيدن غنا مستقيما و بدون ابزار حرام، و از راديو يا تلويزيون حلال است؛ يا فضيلتى كه شنيدن فضائل مولى الموالى امير المؤمنين (عليه أفضل صلوات المصلّين) بدون ابزار دارد با شنيدن از ابزار منتفى است. همچنين موارد ديگرى كه نقل شد مانند استماع غنا، سماع استغاثۀ مسلمان، نظر به نامحرم، نظر به مصلوب.
به هيچ وجه نمىتوان مدّعى شد كه رؤيت و سمع در اين روايات، منصرف است به رؤيت و سمع متعارف در زمان صدور، يا فقط همان نوع به ذهن تبادر مىكند.
امّا روايات دستۀ دوم، بر خلاف اين روايات، از اين لحاظ مطلق نيستند كه پس از نقل نمونههايى به توضيح آنها مىپردازم:
روايات دسته دوم
- إذا كنت في الموضع الذي تسمع فيه الأذان فأتمّ، و إذا كنت في الموضع الذي لا تسمع فيه الأذان فقصّر. «2»
- إذا سمع الأذان أتمّ المسافر. «3»
- الرجل يريد السفر، متى يقصّر؟ قال: إذا توارى من البيوت. «4»
- أ ليس قد بلغوا الموضع الذي لا يسمعون فيه أذان مصرهم الذي خرجوا منه؟ «5»
______________________________
(1). همان، ص 2240، ح 127.
(2). وسائل الشيعة، ج 8، ص 472، ح 11196.
(3). وسائل الشيعة، ج 8، ص 473، ح 11200.
(4). وسائل الشيعة، ج 8، ص 471، ح 11194.
(5). وسائل الشيعة، ج 8، ص 466- 467، ح 11186.
رؤيت هلال، مقدمهج1، ص: 98
در اين روايات كه دربارۀ حدّ ترخص وارد شدهاند مسلّما سمع و شنيدن اذان بدون ابزار و متناسب با وضع زمان صدور مراد است و هرگز شنيدن از بلندگو يا تلفن و بىسيم يا راديو را شامل نمىشود.
همچنين توارى (استتار) يعنى توارى متعارف در زمان صدور، و نه با استفاده از دوربين و تلسكوپ و مانند آنها. «1»
- إذا دخلت مكّة و أنت متمتّع فنظرت إلى بيوت مكّة فاقطع التلبية. «2»
- المتمتّع إذا نظر إلى بيوت مكّة قطع التلبية. «3»
- سئل عن المتمتّع متى يقطع التلبية؟ قال: «إذا نظر إلى عراش مكّة، عقبة ذي طوى»
قلت: بيوت مكّة؟ قال: «نعم». «4»
- إذا رأيت أبيات مكّة فاقطع التلبية. «5»
- سألته عن تلبية المتمتّع متى يقطعها؟ قال: «إذا رأيت بيوت مكّة». «6»
- إذا رأيت بيوت ذى طوى فاقطع التلبية. «7»
در اين احاديث كه دربارۀ قطع تلبيه هنگام رؤيت (و نظر به) خانههاى مكهاند، رؤيت و نظر موضوع حكمى قرار گرفته است و مسلّما نظر و رؤيت به طرق عادى و چشم غير مسلّح مراد است و قطعا چنين نيست كه اگر محرم مثلا از چند فرسخى مكه با دوربين يا تلسكوپ خانههاى مكه را ديد، قطع تلبيه لازم باشد.
- سألته عن الدود يقع من الكنيف على الثوب، أ يصلّى فيه؟ قال: لا بأس، إلّا أن ترى أثرا فتغسله. «8»
______________________________
(1). ر ك: العروة الوثقى، ج 3، ص 464، مسأله 64.
(2). وسائل الشيعة، ج 12، ص 389، ح 16581.
(3). وسائل الشيعة، ج 12، ص 389، ح 16582.
(4). وسائل الشيعة، ج 12، ص 390، ح 16584.
(5). وسائل الشيعة، ج 12، ص 390، ح 16585.
(6). وسائل الشيعة، ج 12، ص 390، ح 16586.
(7). وسائل الشيعة، ج 12، ص 394، ح 16599.
(8). وسائل الشيعة، ج 3، ص 526، ح 4365.
رؤيت هلال، مقدمهج1، ص: 99
- السيف بمنزلة الرداء تصلّي فيه ما لم تر فيه دما «1».
- كلّ شيء من الطير يتوضّأ ممّا يشرب منه، إلّا أن ترى في منقاره دما، فإن رأيت في منقاره دما فلا تتوضّأ منه و لا تشرب «2».
- سألته عن الفأرة و الدجاجة و الحمام و أشباهها تطأ العذرة ثم تطأ الثوب، أ يغسل؟
قال: إن كان استبان من أثره شيء فاغسله، و إلّا فلا بأس. «3»
- سألته عن رجل رعف فامتخط، فصار بعض ذلك الدم قطرا صغارا، فأصاب إناءه، هل يصلح الوضوء منه؟ فقال: «إن لم يكن شيئا يستبين في الماء فلا بأس، و إن كان شيئا بيّنا فلا تتوضّأ منه. «4»
در اين پنج روايت نيز مسلّما منظور از «ترى»، «رأيت»، «استبان» و «يستبين» ديدن اثر نجس با چشم غير مسلح و رؤيت متعارف زمان صدور منظور است نه رؤيت با ميكروسكوپ. و هيچ فقيهى فتوا نمىدهد كه در چنين مواردى اگر اثر نجس روى لباس با چشم متعارف ديده نشد ولى با ميكروسكوپ ديده شد، آن لباس بايد تطهير شود.
به عبارت ديگر، رؤيت و سمع در روايات دستۀ دوم به هيچ وجه مطلق نيست و شامل همۀ افراد آنها نمىشود، بر خلاف روايات دستۀ اوّل.
اكنون بايد اين موضوع را تحليل و تبيين كرد كه چرا روايات دستۀ اوّل مطلق است بر خلاف دستۀ دوم. روشن است كه صرف ادّعاى انصراف در دستۀ دوم و عدم آن در دستۀ اوّل، يا ادّعاى تناسب حكم و موضوع به تنهايى دردى را دوا نمىكند. ما در اينجا به تبيين و تحليل منطقى اين روايات مىپردازيم و سپس روايات رؤيت هلال را بررسى مىكنيم كه آيا از دستۀ اوّلند يا دوم؟
با دقت در مفاد اين دو دسته معلوم مىشود كه دستۀ دوم در مقام تحديد و مشخص كردن اندازه يا مقدار و مسافت و مرتبۀ خاصّى از چيزى است و خود حسّ يعنى سمع و رؤيت، موضوعيتى ندارد، بلكه به عنوان مقياس و ابزار سنجش از آن استفاده شده است.
______________________________
(1). وسائل الشيعة، ج 3، ص 529، ح 4371.
(2). وسائل الشيعة، ج 3، ص 527- 528، ح 4368.
(3). وسائل الشيعة، ج 3، ص 467، ح 4194.
(4). وسائل الشيعة، ج 1، ص 150- 151، ح 375.
رؤيت هلال، مقدمهج1، ص: 100
مثلا از ديدن خانههاى مكّه در وجوب قطع تلبيه، يا شنيدن صداى اذان و ديدن ديوارهاى شهر در حدّ ترخص، به عنوان ابزار اندازهگيرى استفاده شده است. در حقيقت ديدن يا شنيدن در اين مورد تنها علامتى براى سنجش يك فاصله طولى مشخص است. (مثلا يك فرسخ). «1»
همچنين در روايات ديدن اثر نجس: «ترى أثرا فتغسله»، «ترى دما» و «استبان من أثره شىء» مراد مطلق رؤيت يا مطلق استبانۀ نجس نيست. بلكه مراد اندازۀ خاص و وضع و مقدار خاصّى از انتقال اثر نجس است كه اگر با چشم متعارف و عادى قابل رؤيت باشد تطهير لباس واجب است و الا نه، و رؤيت موضوعيتى ندارد بلكه ابزارى براى سنجش خاصّى است.
به عبارت ديگر، در دستۀ دوم رؤيت و سمع و مانند آنها در مقام تحديد، و طريق است براى اثبات چيزى ديگر مانند مسافتى خاص، يا كيفيتى خاص و به تعبير فنّى طريقيت دارد نه موضوعيت. از اين رو هيچ ابزار و وسيلۀ ديگرى مانند دوربين، تلسكوپ، بلندگو و ميكروسكوپ جايگزين آن نمىشود، چون لازمه و خاصيت تحديد مشخص و معيّن بودن است و اگر بنا باشد در تشخيص حدّ ترخّص مثلا هم رؤيت عادى معتبر باشد هم رؤيت با چشم مسلّح، معنايش مشخص نبودن مسافت و مقدار حدّ ترخص است كه منافى با غرض شارع است و معنى ندارد شارع چيزى را معيار تشخيص حدّ ترخص قرار دهد كه طبق يك فرد از آن معيار (رؤيت عادى) حد ترخّص مثلا يك فرسخ و طبق يك فرد ديگر از آن معيار (رويت با چشم مسلح) مثلا سه فرسخ باشد.
در موارد مذكور از رؤيت و سمع به عنوان وسيلهاى براى اندازهگيرى استفاده شده است. و درست به همين دليل، هيچ چيز جايگزين آن نمىشود، نه تنها چشم مسلّح و شنيدن با ابزار، بلكه حتى سمع و نظر خارقالعاده خلاف متعارف- هر چند بدون ابزار- نيز جانشين سمع و بصر متعارف نمىشود، همچنان كه صاحب عروه فرموده و هيچيك از محشّين عروه بر آن حاشيه نزدهاند:
المدار في عين الرائي و أذن السامع على المتوسّط في الرؤية و السماع .... فغير المتوسّط يرجع إليه، كما أنّ الصوت الخارق في العلوّ يردّ إلى المعتاد المتوسّط. «2»
______________________________
(1). ر ك: مقالۀ «بررسى حكم شرعى رؤيت هلال با چشم مسلّح»، عرضه شده به دومين سمينار تخصصى رؤيت هلال، مهر ماه 1383.
(2). العروة الوثقى، ج 3، ص 464، مسأله 64.
رؤيت هلال، مقدمهج1، ص: 101
علاوه بر سمع و بصر، هرگاه عضو ديگرى نيز وسيلهاى براى سنجش باشد هرگز مطلق آن مراد نيست، و الّا نقض غرض و بر خلاف در مقام تحديد بودن است. مثلا در بيان حدّ كر چند «شبر» (وجب) معمولى و متعارف مراد است و هيچ فقيهى تفوه نكرده است كه «شبر» در روايت مطلق است و شامل همۀ انواع آن مىشود چه شبر خردسال، چه بزرگسال، چه بسيار كوچك و چه به طور خارقالعاده بزرگ! و همين طور موارد مشابه ديگر مانند حدّ شستن صورت در وضو.
با توجه به اين نكته، سمع و رؤيت و مانند آن در دستۀ دوم طريقيت دارند يعنى طريق و وسيله براى سنجش مقدار خاصّى هستند. از اين رو همان سمع و رؤيت متعارف زمان صدور روايت مورد نظر است و اين دسته به هيچ وجه مطلق نيستند كه شامل هر نوع سمع و رؤيتى بشوند.
بر خلاف روايات دستۀ اوّل، كه رؤيت، سمع، نظر و استماع در آنها در مقام تحديد چيز ديگرى نيست و طريقيت ندارد بلكه موضوعيت دارد و به مقتضاى صناعت فقهى مطلق است. مثلا: نظر به نامحرم، چه با دوربين و تلسكوپ و چه با چشم عادى حرام است و از سوى ديگر شنيدن فضائل امير المؤمنين عليه السلام چه از ابزار مثل راديو، تلويزيون، تلفن، بىسيم، بلندگو، و چه بدون اينها، همه استماع است و مطابق روايت مذكور فضيلت دارد. نيز در موارد ديگر مانند «من سمع رجلا ينادى يا للمسلمين» و شنيدن غنا و لهو فرقى بين شنيدن از ابزار مثل راديو و شنيدن بىابزار نيست، چون در همۀ اين موارد؛ خود شنيدن و ديدن موضوعيت دارد و طريق براى چيز ديگرى نيست، لذا چيز ديگرى غير از شنيدن و ديدن، جانشين آن نمىشود، بر خلاف روايات دستۀ دوم كه طريقيت دارند و چون طريقيت دارند از هر راهى كه مقدار مورد نظر آن روايات احراز شود حكم مترتّب مىشود هر چند سمع و نظرى در كار نباشد.
«رؤيت» در روايات رؤيت هلال
اكنون به رؤيت هلال مىپردازيم، و آن را از اين جهت بررسى مىكنيم:
1. هر چند موضوع احكام شرعى مثل روزۀ ماه مبارك «شهر رمضان» است ولى شارع معيار شروع و پايان ماه را اهلّه و رؤيت آنها دانسته است. بنابراين مسلّما شروع و آغاز ماه
رؤيت هلال، مقدمهج1، ص: 102
قمرى با صرف خروج ماه از تحت الشعاع و محاق، محقّق نمىشود. بلكه بايد قدرى از خروج ماه از محاق بگذرد كه قابل رؤيت باشد. از اين رو ملاك آغاز ماههاى قمرى «رؤيت هلال» است. دليل اين مدّعا مشروحا در جلد دوم و چهارم رؤيت هلال آمده است «1».
2. چنان كه بسيارى از فقيهان بر اين باورند «2» حق آن است كه رؤيت هلال طريقيت دارد نه موضوعيت. يعنى از آنجا كه نشانهها و علائم ديگر در شرع مقدس جايگزين رؤيت مىشوند- هر چند بالفعل رؤيت محقق نشده باشد- مىفهميم كه رؤيت موضوعيت ندارد.
مثلا با گذشت سى روز از ماه قبل، حكم به حلول ماه جديد مىكنيم و لو بالفعل رؤيت محقق نشود، يا كسى استهلال نكند يا بر اثر وجود مانعى هلال رؤيت نشود. نيز اگر هلال در شرق رؤيت شود، اوّل ماه براى نقطۀ غربى همعرض آن هم ثابت مىشود هر چند هلال در آن رؤيت نشود. دلائل متعدّد طريقيت به اين معنى در جلد دوم و چهارم رؤيت هلال مشروحا آمده و در اينجا به آنها نمىپردازيم.
3. وقتى رؤيت طريقيت داشته باشد نه موضوعيت، رؤيت تقديرى يا امكان رؤيت نيز مثبت حلول ماه جديد خواهد بود. بدين معنى كه هرگاه قمر در وضعى باشد، كه اگر مانعى در آسمان نباشد و مردم استهلال كنند هلال ديده مىشود؛ همين اندازه براى اثبات اوّل ماه كافى است. بنابراين اگر بر اساس محاسبۀ قطعى به اتفاق كارشناسان و اهل خبره، ماه در موقعيتى باشد كه «لو لا المانع لرئى»، هر چند ديده نشود، اوّل ماه ثابت مىشود. به عبارت ديگر، چنان كه گذشت، صرف خروج ماه از محاق، مثبت حلول ماه جديد نيست، بلكه بايد ماه به درجه و حدّى برسد كه «قابل رؤيت» باشد و اين قابليت رويت، يا امكان رؤيت، يا رؤيت تقديرى و رؤيتپذير بودن ماه، ملاك حلول ماه جديد است.
بنابراين، از هر طريق و وسيله و ابزارى كه يقين يا اطمينان حاصل شد كه ماه قابل رؤيت است مانند سخن منجّمان و هيويان، اوّل ماه ثابت مىشود، هر چند ماه بر اثر موانعى رؤيت نشود يا كسى استهلال نكرده باشد. ادلۀ اين سخن را در باب سوم: «اعتبار قول
______________________________
(1). ر ك: رؤيت هلال، ج 2، ص 1159، 1185، 1271- 1274، 1383- 1384، 1432، 1453، 1462، 1478.
(2). ر ك: رؤيت هلال، ج 2، ص 1188، 1267- 1268، 1383- 1384.
رؤيت هلال، مقدمهج1، ص: 103
هيوى در رؤيت هلال» آوردهام و اقوال ديگران در اين موضوع را نيز در جلد دوم و چهارم رؤيت هلال نقل كردهام.
4. در بسيارى از ماههاى قمرى وضع ماه بدين منوال است كه هلال شب سىام با چشم غير مسلح قابل رؤيت نيست ولى با ابزار ديده مىشود يعنى پس از خروج ماه از محاق، هنوز به درجهاى نرسيده و آن قدر نور كسب نكرده است كه بتوان بدون ابزار آن را رؤيت كرد، ولى با چشم مسلح ممكن است. لازمۀ اين امر آن است كه اگر رؤيت هلال با چشم مسلح معتبر باشد، حلول ماه يك روز زودتر ثابت مىشود و اگر رؤيت بدون ابزار ملاك باشد، آغاز ماه يك روز ديرتر ثابت خواهد شد.
5. موضوع بحث ما در اين مقال، صورتى است كه هلال با چشم غير مسلّح به هيچ وجه قابل رؤيت نباشد، هر چند هيچ مانعى مانند ابر و بخار وجود نداشته باشد. بنابراين، اگر هلال به حدّى برسد كه لو لا المانع با چشم عادى رؤيت شود، ولى بر اثر مانع، فقط با تلسكوپ قابل رؤيت باشد، در اينجا مسلما رؤيت با تلسكوپ معتبر است. در اين فرض حتى اگر با تلسكوپ هم- بر اثر مانع- قابل رؤيت نباشد ولى محاسبات علمى نشان دهد كه ماه با چشم غير مسلح رؤيتپذير و قابل رؤيت است، همين كافى و معتبر است و با آن حلول ماه نو ثابت مىشود. چه بسا برخى از كسانى كه رؤيت با تلسكوپ را معتبر مىدانند مقصودشان همين صورت باشد.
6. با توجه به آنچه گذشت، مشخص شد كه اوّل ماه قمرى وقتى است كه ماه، پس از خروج از محاق، در مدار خود به درجهاى برسد كه با چشم غير مسلّح قابل رؤيت باشد. و اين درجه و به عبارت ديگر قابلية الرؤية يا امكان الرؤية با چشم غير مسلّح موضوع حكم است و شارع مقدس وصول قمر به اين درجه را نشانۀ آغاز ماه قمرى دانسته است. اين نكتهاى است كه بسيارى از جمله مرحوم آية الله خوئى رحمه اللّه به آن تصريح كردهاند. «1»
7. بنابر آنچه گذشت مسلّما شارع مقدس كه حلول ماه را منوط به رؤيت كرده است در مقام تحديد است. يعنى از رؤيت به عنوان ابزارى براى رسيدن قمر به حدّ خاصى استفاده كرده است- وگرنه رؤيت موضوعيتى ندارد- درست مانند رؤيت ديوارهاى شهر در حدّ
______________________________
(1). ر ك: رؤيت هلال، ج 2، ص 1383- 1384، 1478، و نيز ج 4، بخش سوم.
رؤيت هلال، مقدمهج1، ص: 104
ترخص، كه به هيچ روى موضوعيت ندارد و براى سنجش مقدار خاصّى از مسافت از آن استفاده شده است.
8. با اين مقدمات روشن شد كه روايات رؤيت هلال، از روايات دستۀ دوم آغاز اين مقاله محسوب مىشوند و همان طور كه در آن موارد، از جمله تشخيص حدّ ترخّص، استفاده از ابزارى مثل دوربين و تلسكوپ به هيچ وجه معتبر نيست، در رؤيت هلال نيز چنين است، چون از اين جهت- يعنى به لحاظ در مقام تحديد بودن- هيچ فرقى بين آنها نيست.
9. چنان كه گذشت، از بررسى مجموع موارد مذكور، اين مناط كلى به دست مىآيد كه اگر استفاده از يك حسّ- مانند رؤيت، سمع- جنبۀ ابزارى داشته باشد، تحوّلات فنّاورى و توسعه در آن، به عنوان ابزار و طريق شرعى پذيرفته نيست، و استفاده از اين ابزار با در مقام تحديد بودن سازگارى ندارد و چون رؤيت هلال نيز راهى براى علم به رؤيتپذيرى هلال است و خود موضوعيت ندارد، بنابراين رؤيت با چشم مسلح، معتبر نيست، و نمىتواند دليل شروع ماه قمرى باشد.
10. عمده دليل عدم اعتبار رؤيت هلال با چشم مسلح، همين است كه گذشت. براى توضيح بيشتر و تقريب به ذهن، به عنوان تمثيل مىگوييم: براى ثبوت اوّل ماه، رؤيت هلال، و براى تشخيص حدّ ترخّص رؤيت ديوارهاى شهر معيار است و واقع امر در هر دو مورد خالى از اين چهار فرض نيست:
الف) فقط رؤيت با چشم غير مسلح، موضوع حكم و معتبر است (و هو المطلوب و المختار)؛
ب) هم رؤيت با چشم غير مسلح موضوع حكم و معتبر است هم با چشم مسلح؛
ج) فقط رؤيت با چشم مسلح موضوع حكم و معتبر است.
د) تا قبل از اختراع و ساختن دوربين و تلسكوپ، موضوع حكم و معتبر فقط رؤيت با چشم غير مسلح و پس از آن، تنها رؤيت با چشم مسلح است.
روشن است كه فرض مقبول فقط صورت اوّل است و فرضهاى بعدى ممنوع است، زيرا:
فرض دوم لازمهاش آن است كه حدّ ترخص هم مثلا يك فرسخ باشد (در رؤيت با
رؤيت هلال، مقدمهج1، ص: 105
چشم عادى) و هم سه فرسخ مثلا (در رؤيت با چشم مسلّح) «1»، و نيز بسيارى از ماهها هم مثلا روز شنبه اوّل ماه باشد (چون روز جمعه فقط با تلسكوپ قابل رؤيت است) و هم روز يك شنبه، چون (كما هو المفروض) فقط روز شنبه با چشم غير مسلح قابل رؤيت است. و به عبارت ديگر لازمهاش آن است كه در طول بيش از هزار سال كه از ابزار براى رؤيت استفاده نمىشد- در تمام موارد مشابه- روز يك شنبه مثلا، و پس از استفاده از ابزار در عين همان فرض، روز شنبه اوّل ماه باشد.
بديهى است كه لازمۀ اين فرض لغويت تحديد مذكور و مستلزم تنافى است، چون مستلزم آن است كه هم حدّ ترخص يك فرسخ باشد هم سه فرسخ، و هم اوّل ماه وقتى است كه مثلا 18 ساعت از خروج قمر از محاق گذشته باشد (در رؤيت با چشم غير مسلح) و هم وقتى است كه 12 ساعت (در رؤيت با چشم مسلح).
فرض سوم هم كه بديهى البطلان است؛ زيرا لازمهاش آن است كه شارع مقدس چيزى را ملاك و معيار قرار داده است كه تا بيش از هزار سال از دسترس مكلفين خارج بوده است و با جعل چنين معيارى، مردم در بسيارى از ماهها بر خلاف واقع عمل كردهاند آن هم بر اثر فعل شارع!
فرض چهارم همان تالى فاسد فرض دوم را دارد كه احدى به آن ملتزم نمىشود.
بنابراين، با توجه به اينكه شارع مقدس معيارى را براى حلول ماه براى مردم قرار داده كه از همان آغاز در دسترس مردم بوده است- بر خلاف محاسبات حركات خورشيد كه فقط اهل فن از آن مطلع بودهاند و اين نكته از آيه شريفه يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ و گفتار مفسران در ذيل آن استفاده مىشود «2»- بايد جازم شد كه همان رؤيتى كه در زمان شارع
______________________________
(1). فرض ما جايى است كه مثلا ديوارهاى شهر تا فاصلۀ سه فرسخ با ابزار رؤيت شود، نه چهار فرسخ و بيشتر، تا اشكال شود كه چهار فرسخ و بيشتر قطعا مسافت وجوب قصر، و به ادلۀ ديگر تكليف روشن است.
(2). مثلا علامه طباطبايى ذيل آيۀ شريفه در الميزان گويد: «إنّ الانسان لا بدّ له من حيث الخلقة من أن يقدّر أعماله و أفعاله ... بالزمان، و لازم ذلك أن يتقطّع الزمان الممتدّ الذي ينطبق عليه أمورهم قطعا صغارا و كبارا ... و التقطيع الظاهر- الذي يستفيد منه العالم و الجاهل و البدوى و الحضرى و يسهل حفظه على الجميع- إنّما هو تقطيع الأيّام
رؤيت هلال، مقدمهج1، ص: 106
مقدس براى مردم قابل دستيابى بوده است، معتبر و موضوع حكم است، آن هم نه به دليل انصراف رؤيت به رؤيت متعارف آن زمان، و نه تبادر آن نوع رؤيت به ذهن، كه برخى از فقيهان به آن تمسك كردهاند «1»- زيرا در روايات دسته اوّل هم طبق اين مبنى بايد به آن قائل شد با اينكه اساسا قابل التزام نيست- بلكه به دليلى كه گذشت يعنى در مقام تحديد بودن روايات رؤيت هلال و موضوعيت نداشتن آن، بر خلاف روايات دستۀ اوّل.
عمده دليل ما بر عدم اعتبار رؤيت با چشم مسلح همين است، ولى مىتوان مؤيدات و شواهدى نيز بر آن افزود كه هر چند دليل مستقل محسوب نمىشوند، امّا براى تثبيت مدّعا يا ايجاد شك در اعتبار چشم مسلح مؤثرند:
الف) لازمۀ معتبر بودن رؤيت با چشم مسلح، آن است كه شارع مقدس بيش از هزار سال مردم را به اشتباه افكنده باشد كه البته قابل التزام نيست. يعنى در بسيارى از ماههاى سال، در واقع شارع حدّى را ملاك شروع ماه قرار داده است (قابليت رؤيت با چشم مسلح، و مثلا 12 ساعت پس از خروج از محاق) كه اين حدّ تا پس از بيش از هزار سال قابل دسترسى نبوده است و مردم يك روز پس از آن را (قابليت رؤيت با چشم غير مسلح، و مثلا 18 ساعت پس از خروج از محاق) اوّل ماه مىدانستهاند و عيد فطر و شب قدر و عرفه و عيد قربان را به خلاف واقع يك روز ديرتر مىدانستهاند، آن هم نه بر اثر تقصير مكلفين، بلكه بر اثر فعل و جعل شارع. و اگر رؤيت با تلسكوپهاى قوى غول پيكر 850 تنى
______________________________
- بالشهور القمرية التي يدركه كلّ صحيح الإدراك مستقيم الحواسّ من الناس، دون الشهور الشمسية التي ما تنبّه لشأنها و لم ينل دقيق حسابها الإنسان إلّا بعد قرون و أحقاب من بدء حياته في الأرض، و هو مع ذلك ليس في وسع جميع الناس دائما ...».
نيز مرحوم آية الله سيد عبد الأعلى سبزوارى در تفسير مواهب الرحمن مىنويسد:
«... لتقدير الزمان طرق مختلفة، ربما يصعب بعضها على عامة الناس و لا يمكن معرفته إلّا بعد بلوغ الإنسان منزلة من العلم، و لذلك كان الطريق الأسهل لجميع الناس- الذي يستفيد منه العالم و الجاهل و الحضرى و البدوى- إنّما هو التوقيت بالأهلّة، و يكون الحساب بالشهور القمرية و هو قديم جدّا ...».
مشروح سخن اين دو بزرگوار و ساير مفسران را در جلد اوّل رؤيت هلال نقل كردهام. بسيارى از عالمان اهل سنّت نيز متذكّر اين نكته شدهاند.
(1). رؤيت هلال، ج 2، ص 1189، 1268.
رؤيت هلال، مقدمهج1، ص: 107
معيار باشد هنوز هم در اختيار مسلمانان نيست. «1»
به عبارت ديگر، تكليف شارع براى مخاطبان و مكلّفان بايد قابل عمل باشد. بنابراين، اگر رؤيت با چشم مسلح معيار باشد بدين معناست كه شارع مقدّس دستورى داده كه در بسيارى از ماهها تا قرنها براى مكلّفين قابل عمل نبوده است؛ زيرا اگر ملاك رؤيت با چشم مسلّح باشد مثلا روز شنبه عيد فطر بوده است در حالى كه مسلمانان طبق رؤيت بدون ابزار، روز يكشنبه را عيد گرفتهاند، و تكليف واقعى شارع مبنى بر شنبه بودن عيد فطر براى آنان قابل عمل نبوده است و معقولى نيست شارع دستورى بدهد كه براى مكلّفان مثلا تا ده قرن عملى نباشد.
ب) شارع رؤيت هلال را موضوع حكم قرار داده است، و اطلاق هلال بر هلال واقعى غير قابل رؤيت با چشم غير مسلح يعنى غير قابل رؤيت در عصر شارع، استعمال لفظ در غير معناى آن است. زيرا هلال مشتق از «هلّ» است به معنى «بدا و ظهر» يا به معنى
______________________________
(1). يكى از فقهاى معاصر نيز در نقد رؤيت هلال با چشم مسلّح گويد:
«معيار چشم غير مسلّح است ...؛ زيرا اگر معيار تولّد واقعى ماه باشد مشكل مهمى پيش مىآيد كه نمىتوان به آن تن داد و آن اينكه غالبا تولّد ماه قبل از امكان رؤيت با چشم عادى صورت مىگيرد. به عبارت ديگر در بسيارى از موارد ماه در آسمان ظاهر مىشود و هيچ كس با چشم عادى آن را نمىبيند و شب بعد قابل رؤيت است.
بنابراين بايد قبول كرد كه ماه واقعا در بسيارى از موارد يك شب جلوتر متولّد شده منتها چون مردم با چشم عادى آن را نديدهاند، شب دوم ماه را شب اوّل ماه پنداشتهاند.
درست است كه بر اثر نديدن و ندانستن معذور بودهاند، ولى آيا مىتوان قبول كرد كه مسلمين جهان از آغاز بعثت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله تاكنون و حتّى در عصر آن حضرت مكرّر اوّل ماه را اشتباه گرفتهاند و از فضل شبهاى قدر محروم بوده و روز عيد را روزه گرفته و به خاطر نداشتن تلسكوپ روز بعد نماز خواندهاند. (چون ماه قبلا متولّد شده امّا با چشم غير مسلّح قابل رؤيت نبوده است).
حتّى كسانى كه فعلا تلسكوپ را براى رؤيت ماه كافى مىدانند بايد بپذيرند كه در بسيارى از سالهاى گذشته، خود آنان و مقلّدانشان دوم ماه مبارك را آغاز ماه و دوم شوّال را اوّل شوّال حساب كردهاند؛ زيرا از تلسكوپ بهره نگرفتهاند و اگر مىگرفتند مىدانستند اوّل ماه يكى روز جلوتر بوده است و شبهاى قدر نيز در جاى خود قرار نگرفته و از دست رفتهاند.
اينها همه گواهى مىدهد كه معيار قابليت رؤيت با چشم عادى است.
اين باوركردنى نيست كه در گذشته حتى در زمان معصومين عليهم السلام مردم از درك عيد و ليالى قدر محروم بودهاند، بلكه به عكس، استفاده از تلسكوپ براى رؤيت ماه سبب مىشود كه مردم از آغاز و پايان ماه محروم شوند؛ زيرا معيار واقعى چشم غير مسلّح است» (چند نكتۀ مهم دربارۀ رؤيت هلال، ص 13- 15).
رؤيت هلال، مقدمهج1، ص: 108
«صرخ». و چون مردم هنگام رؤيت آن، صداى خود را به فرياد و تكبير و تهليل، بلند مىكردند، به آن هلال گفتهاند، و از همين باب است «استهلّ الصبىّ»، يعنى هنگام ولادت، كودك گريه و سر و صدا كرد. «1»
ج) قول به اعتبار رؤيت هلال با چشم مسلح با مشكل بزرگترى مواجه است و آن اينكه قدرت دوربينها و تلسكوپها يكسان نيست. آيا معيار مثلا تلسكوپهاى موجود در ايران است «2» يا مطلق تلسكوپ مراد است هر چند بسيار پرقدرت و پيشرفته باشد مانند هابل و هيل «3» در آمريكا؟ به عقيدۀ كارشناسان، چه بسا، هلال با تلسكوپهاى معمولى موجود در ايران قابل رؤيت نباشد، امّا در همان حال، با تلسكوپ هيل قابل رؤيت است و ممكن است در آينده تلسكوپ قوىترى نيز ساخته شود. در اين صورت در برخى مواقع و در برخى از آفاق اگر رؤيت با هيل را معتبر بدانيم ماه يك روز زودتر ثابت مىشود و اگر فقط رؤيت با تلسكوپهاى معمولى معتبر باشد نه. خود همين ضابطهمند نبودن و به هم
______________________________
(1). ر ك: لسان العرب، ج 11، ص 71، «هلّ»؛ و مقالۀ «رؤية الهلال و معطيات العلم الحديث» در فقه أهل البيت عليهم السلام، شماره 31، ص 81.
(2). قدرتهاى دوربينهاى موجود در ايران و در دسترس هم يكسان نيست. مثلا يك نفر در جنوب شرقى شهرستان بافت موفق شد هلال جمادى الآخره 1422 را با دوربين دو چشمى 150* 40 صا ايران شكار كند ولى همان شخص در همان وقت و همان نقطه با دوربين 120* 20 صا ايران نتوانست هلال را ببيند. يعنى دو برابر شدن عدسى چشمى با بزرگنمايى دوربين سبب رؤيت شد، و در همان شرايط با دوربين 120/ 20 رؤيت ممكن نشد (تحقيقات اسلامى، سال 15، شمارۀ 2 و سال 16، شمارۀ 1، ص 111 «روشها، رتبهها و تجارب رصدى و عملى»، نيز ر ك: همان، ص 91- 93، «بررسى علمى رؤيت هلال ...»).
(3). «تلسكوپ فضايى هابل گرانترين و يكى از پيچيدهترين رصدخانههايى است كه بشر ساخته است. قطر آينۀ اصلى آن 4/ 2 متر است و در مدارى بالاى جوّ به دور زمين گردش مىكند. به اين ترتيب آثار جوّ از بين مىرود و مىتوان تصاويرى با وضوح بيشتر به دست آورد ...». و اگر ملاك رؤيت ناظر زمينى باشد- كما هو الصواب- از اين جهت نيز رؤيت با هابل اعتبارى نخواهد داشت.
«تلسكوپ هيل با آينهاى به قطر دهانۀ 5 مترى واقع در بالاى كوه مونت پالومار در كاليفرنيا داراى بزرگترين آينۀ بازتابى يكپارچه در جهان است. لولۀ آن در حدود 18 متر طول و 125 تن وزن دارد و چنگال نگهدارندۀ لوله 300 تن است و سرد شدن آينۀ 200 اينچى آن نه ماه طول كشيد. با اين تلسكوپ مىتوان چيزهايى را ديد كه روشنايى آنها 10000000/ 1 نورى است كه چشم انسان مىتواند ببيند. فاصلهاى را كه با هيل مىتوان ديد از حد دو ميليارد سال نورى مىگذرد.» (فرهنگنامۀ كودكان و نوجوانان، ج 9، ص 305، 308، 310، «تلسكوپ»؛ نيز ر ك: مجلۀ نجوم، شمارۀ 9، ص 15- 17).
رؤيت هلال، مقدمهج1، ص: 109
ريختگى معيار- كه قطعا مخالف در مقام تحديد بودن شارع است- يكى از شواهد ضعف اين قول است.
*** چند نكته
1. بر فرض كه اين ادلّه مدّعاى ما را به طور قطع ثابت نكند، لا اقل در اعتبار رؤيت با چشم مسلح تشكيك ايجاد مىكند، و حد اقل شك مىكنيم آيا رؤيت با چشم مسلح معتبر است يا نه، و با شكّ در اعتبار به عدم اعتبار حكم مىكنيم. نيز در روايات وارد شده است كه يوم الشكّ آخر ماه مبارك را روزه بگيريد و ماه را سى روزه و كامل كنيد. «1»
2. در صورتى كه از ادلّه چيزى استفاده نشود، و اعتبار رؤيت با چشم مسلح مشكوك باشد، استصحاب موضوعى بقاى ماه، و استصحاب حكمى وجوب صوم (در ماه رمضان) جارى است. «2»
3. عدم اعتبار رؤيت هلال با چشم مسلح، به معناى عدم استفاده از پيشرفتهاى علمى و بىتأثير بودن و استفاده نكردن از ابزار و فنّاورى جديد در رؤيت هلال نيست، بلكه اين ابزار كارآييهاى بسيارى در اين مسأله دارند كه چون در باب سوم همين مقدمه: «اعتبار قول هيوى در رؤيت هلال» و در جلد دوم و چهارم رؤيت هلال، موارد كارآيى آنها را آوردهام از ذكر آنها در اينجا چشم مىپوشم.
4. اختلاف در مسأله رؤيت هلال با چشم مسلّح، اختصاصى به مسلك مشهور فقها يعنى لزوم اشتراك و اتحاد آفاق ندارد، بلكه بر مبناى مرحوم آية الله خوئى رحمه اللّه و عدهاى ديگر نيز مبتنى بر عدم لزوم اتحاد آفاق، سارى و جارى است.
5. بحث رؤيت هلال با چشم مسلح از مسائل مستحدثه است و در فقه سابقۀ چندانى ندارد. از اين رو پارهاى از استدلالها در اين باره چندان قوى و سخته نيست. مثلا برخى از طرفداران اعتبار رؤيت هلال با چشم مسلح به همين دليل اكتفا مىكنند كه «رؤيت در
______________________________
(1). ر ك: رؤيت هلال، ج 2، ص 1036- 1066، 1375- 1377.
(2). با قطع نظر از پارهاى اشكالات، ر ك: رؤيت هلال، ج 2 ص 1064- 1066، 1440- 1441.
رؤيت هلال، مقدمهج1، ص: 110
روايات، مطلق است و شامل رؤيت با چشم مسلح هم مىشود!» و اگر اشكال شود كه رؤيت و سمع در روايات تعيين حدّ ترخص و روايات قطع تلبيه هم مطلق است، چرا آنجا را با چشم مسلّح معتبر نمىدانيد، در پاسخ در مىمانند. همچنين مخالفان اعتبار رؤيت با چشم مسلح هم به اين دليل اكتفا كردهاند كه رؤيت منصرف به رؤيت متعارف در زمان شارع است؛ «1» ولى دليلى براى انصراف ذكر نكردهاند كه مىتوان به آن اشكال كرد كه چرا در روايات دستۀ اوّل مانند نظر به نامحرم، قائل به انصراف نمىشويد؟
6. قول مشهور فقيهان عصر ما عدم اعتبار رؤيت با چشم مسلح است كه از جملۀ اين فقيهانند حضرات آيات: امام خمينى، خوئى، شهيد سيد محمّد باقر صدر و شهيد سيد محمّد صدر رحمهم اللّه «2».
آية الله خوئى رحمه اللّه گويد:
- لا عبرة بالرؤية بالعين المسلّحة ... نعم، لا بأس بتعيين المحلّ بها ثمّ النظر بالعين المجرّدة، فإذا كان قابلا للرؤية و لو بالاستعانة من تلك الآلات في تحقيق المقدّمات كفى و ثبت به الهلال، كما هو واضح «3».
امام خمينى رحمه اللّه نيز مىنويسد:
لا اعتبار برؤية الهلال بالآلات المستحدثة، فلو رئي ببعض الآلات المكبّرة أو المقرّبة نحو التلسكوب مثلا و لم يكن الهلال قابلا للرؤية بلا آلة لم يحكم بأوّل الشهر، فالميزان هو الرؤية بالبصر من دون آلة مقرّبة أو مكبّرة، نعم لو رئي بآلة و علم محلّه ثمّ رئي بالبصر بلا آلة يحكم بأوّل الشهر. «4»
7. ممكن است مراد برخى از كسانى كه رؤيت با چشم مسلح را معتبر مىدانند در صورتى باشد كه قمر در مدار خود به درجهاى رسيده باشد كه با چشم غير مسلح قابل رؤيت است ولى بر اثر موانعى مثل بخار و ابر فقط با تلسكوپ ديده مىشود نه با چشم عادى. بنابراين، آنها با كسانى كه رؤيت با ابزار را معتبر نمىدانند اختلافى نخواهند داشت؛
______________________________
(1). ر ك: رؤيت هلال، ج 2، ص 1188- 1192، 1268- 1269، 1478- 1479.
(2). ر ك: رؤيت هلال، ج 4، بخش سوم.
(3). رؤيت هلال، ج 2، ص 1478.
(4). رؤيت هلال، ج 4، ص 2694- 2695؛ تحرير الوسيلة، ج 2، ص 607- 608، مسأله 18.
رؤيت هلال، مقدمهج1، ص: 111
زيرا در اين صورت حتى اگر با تلسكوپ هم رؤيت نشود، ولى محاسبات قطعى فلكى رؤيتپذير بودن آن را اثبات كند، كافى است.
8. شايد برخى بپندارند كه معتبر دانستن رؤيت هلال با چشم مسلّح سبب تسهيل در اثبات رؤيت هلال و مانع بروز اختلاف مىشود در حالى كه ابدا چنين نيست؛ زيرا به عقيدۀ كارشناسان:
رؤيت با استفاده از ابزار يا بدون بهرهمندى از آن، همواره يك نتيجۀ مشترك هم دارد و آن اين است كه در هر دو مورد، مشكل هلالهاى بحرانى همچنان پابرجاست؛ با اين تفاوت كه هلالهاى بحرانى با چشم مسلّح، كمسنتر (در حدود 12 ساعته) و با چشم غير مسلّح، مسنتر (در حدود 18 ساعته) هستند. مفهوم اين مطلب آن است كه ديده شدن يا نشدن هلالهاى بحرانى، همچنان موجب اختلاف خواهد شد .... «1»
______________________________
(1). تحقيقات اسلامى، سال 15، شمارۀ 1 و سال 16، شمارۀ 2، ص 79، «علل ناهماهنگى كشورهاى اسلامى ...».
________________________________________
مختارى، رضا و صادقى، محسن، رؤيت هلال، 5 جلد، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، قم - ايران، اول، 1426 ه ق
رؤيت هلال، مقدمهج5، ص: 35
باب سوم: چشم مسلّح و رؤيت هلال*
مقدّمات بحث
يكم: ترديدى نيست كه ظرف تحقّق روزه «ماه رمضان» است «1»، همچنان كه وقت تحقّق وقوف براى حجّاج، نهم «ماه ذى حجه» و زمان اداى احكام روز عيد قربان دهم «ماه ذى حجه» است، و همين طور واجبات و مستحبات ديگرى كه بر عناوينى مثل شبهاى قدر، عيد فطر، شب و روز مبعث و عيد غدير مترتّب شده است. بدين معنى كه واقع «ماه رمضان» و مانند آن، ظرف تحقّق واجب است نه «ماه رمضان» معلوم. بنا بر اين با تحقّق «ماه رمضان»، حكم وجوب روزه بر آن مترتّب مىشود- هر چند علم به آن پيدا نشود- اين موضوع، علاوه بر روايات، از قرآن مجيد به خوبى استفاده مىشود و كسى منكر آن نيست «2».
اكنون بايد ديد مقصود شارع از «ماه» (شهر) چيست و در اصطلاح شارع «ماه» (شهر) بر چه معنايى حمل مىشود؟ در اين كه اين «ماه»، قمرى است نه شمسى، ترديدى نيست، ولى «ماه قمرى» در اصطلاح منجّمان و عرف، چند اطلاق و معنى دارد:
1. «ماه وسطي يا زيجى» كه بر اساس آن اوّلين ماه سال قمرى (محرّم) را سى روز و دومين را بيست و نه روز- و همين طور تا پايان سال- محاسبه مىكنند. بر اين مبنى هميشه ماه شعبان ناقص (29 روزه) و ماه رمضان تامّ (30 روزه) است. اين تعبير در اصطلاح منجّمان و كتب زيج به كار مىرود.
______________________________
(3)*. در مقدّمۀ جلد اوّل نيز راجع به رؤيت هلال با چشم مسلّح بحث شد و اين مطالب مكمّل مباحث جلد اوّل است.
(1). گاهى هم در كلام فقهاء از روى مسامحه گفته مىشود: «ماه رمضان موضوع وجوب روزه است» (رؤيت هلال، ج 2، ص 1444، الأفق أو الآفاق، ص 60) ولى مقصود همان است كه در متن ذكر شد.
(2). رك: رؤيت هلال، ج 2، ص 862، 893- 894، و ج 4، ص 2704.
رؤيت هلال، مقدمهج5، ص: 36
2. «ماه نجومى يا طبيعى» كه عبارت است از سير ماه از يك نقطه معيّن در فضا تا بازگشت به همان نقطه، كه مدّت آن 27 روز و 7 ساعت و 33 دقيقه است.
3. «ماه اقترانى يا اصطلاحى يا حقيقى» كه عبارت است از فاصلۀ زمانى دو لحظۀ مقارنۀ متوالى نيّرين، كه مدّت آن 29 روز و 12 ساعت و 44 دقيقه و 3 ثانيه و 3 ثالثه و 9 رابعه و 36 خامسه است.
4. «ماه هلالى عرفى يا شرعى» كه با رؤيت هلال شروع و با رؤيت هلال ماه بعد خاتمه مىيابد و گاهى 29 روز و گاهى 30 روز است و ممكن است چهار ماه متوالى 30 روزه، و سه ماه متوالى 29 روزه باشد و بيش از اين ممكن نيست «1».
مسلّما مراد از «شهر» در قرآن كريم و روايات شريفه، سه معناى اوّل نيست، بلكه مقصود معناى چهارم است؛ زيرا عرف مخاطب شارع مقدس از كلمۀ «شهر» همين معنى را مىفهميده و آن را بر همين معنى حمل مىكرده است. توضيح اين كه معناى چهارم از مخترعات شرعى نيست بلكه عرب زمان جاهليت هم، «ماه» را از رؤيت هلال تا رؤيت هلال بعدى مىدانستهاند. سخن برخى از بزرگان و خبرگان فن در اين باره چنين است:
- ... فمستعملو الشهر القمري بعضهم و هم الترك أخذوا مبدأه من اجتماع حقيقي، فالشهر عندهم من اجتماع حقيقي بين النيّرين إلى اجتماع حقيقي بعده، فإن وقع الاجتماع قبل نصف النهار فذلك اليوم هو أوّل الشهر، و إن كان بعده فاليوم الذي بعده ...
و المسلمون و أهل البادية من الأعراب أخذوه من ليلة رؤية الهلال إلى ليلتها؛ لأنّ أقرب أوضاع القمر من الشمس إلى الإدراك هو الهلال، فالأوضاع الأخرى من المقابلة و التربيع و غير ذلك لا يدرك إلّا بحسب التخمين؛ فإنّ القمر يبقى على النور التامّ قبل المقابلة و بعدها زمانا كثيرا، و كذلك غيره من الأوضاع، و أمّا وضعه منها عند وصوله في تحت الشعاع و إن كان يشبه وضع الهلال في ذلك لكنّه في وضع الهلال يشبه الموجود بعد العدم و المولود الخارج من الظلم، فجعله مبدءا أولى ... «2».
- لا ريب في أنّ الناس قبل ظهور الإسلام كانوا قد بنوا أمورهم على نظام السنوات
______________________________
(1). رك: رؤيت هلال، ج 2، ص 794- 795، 807- 808، 1288، 1296- 1297، 1317، 1331، 1451- 1452، و ج 4، ص 2903، 2910- 2913 و 2916.
(2). رؤيت هلال، ج 4، ص 2910- 2911.
رؤيت هلال، مقدمهج5، ص: 37
القمرية، و قد ادّعي أنّ غالب الأمم القديمة كانوا كذلك، و الأعراب في الجاهليّة بأجمعهم كانوا يتّخذون الشهور القمرية في مواقيتهم ... «1».
- عنوان «الشهر» الذي أنيط به الحكم بوجوب الصوم أمر عرفيّ و ليس من مستحدثات الشارع، و من الواضح أنّ «الشهر» عند العرف أمر واقعي، و ليس للرؤية دخل فيه إلّا بنحو الطريقية المحضة «2».
- السنوات القمرية و شهورها لم تكن من مختصّات الإسلام و مخترعاته، بل غالب الأقوام القديمة كانوا يتّخذون السنوات القمرية و شهورها في أمورهم ... و عرب الجاهلية بأجمعهم كانوا يتّخذون الشهور القمرية في مواقيتهم، و عند هذه الطوائف جميعا كان مبدأ الشهر القمري رؤية الهلال ... و ذلك لا يكون إلّا في وقت غروب الشمس في اليوم التاسع و العشرين أو الثلاثين، و بذلك يدخل الشهر اللاحق الذي مبدؤه أوّل دخول الليل، و بهذه المناسبة يجعلون ليلة كلّ يوم الليلة التي قبله لا الليلة التي بعده «3».
و مهمتر از همۀ اينها تصريح نابغۀ جهان اسلام، ابو ريحان بيرونى، بدين نكته در الآثار الباقية است:
... و كانوا في الجاهلية يستعملونها على نحو ما يستعمله أهل الإسلام، و كان يدور حجّهم في الأزمنة الأربعة ... و يبتدءون بالشهر من رؤية الهلال، و كذلك شرع في الإسلام ... «4».
ميرزاى قمى رحمه اللّه هم نوشته است:
«شهر رمضان» الذي ورد في القرآن و السنّة يرجع في معناه إلى العرف، و المعروف في معناه: ما كان محدودا بالرؤية في أوّله و آخره «5».
دوم: «ماه»- نزد عرف مخاطب شارع- يعنى محدوده رؤيتپذيرى هلال تا رؤيتپذيرى هلال بعدى و به عبارت ديگر ملاك شروع ماه نزد عرف، رؤيتپذيرى هلال هنگام غروب آفتاب است. چنان كه اثبات خواهد شد ملاك شروع ماه به نظر شارع هم،
______________________________
(1). رؤيت هلال، ج 2، ص 1160.
(2). رؤيت هلال، ج 2، ص 894.
(3). رؤيت هلال، ج 2، ص 815- 816.
(4). رؤيت هلال، ج 4، ص 2891- 2894.
(5). رؤيت هلال، ج 3، ص 2036، نيز رك: ج 2، ص 1476- 1477.
رؤيت هلال، مقدمهج5، ص: 38
رؤيتپذيرى هلال هنگام غروب آفتاب است «1».
يكى از بزرگان در اين زمينه سخنى دارند كه از چند جهت غريب و مخدوش است:
... أنّ أوّل الشهر و آخره من الأمور التكوينية، و لا وجه للتعبّد في التكوينيّات.
... أوّل الشهر بحسب البراهين القطعية الهيئوية عبارة عن خروج القمر عن تحت الشعاع و بروزه في الأفق ... و هذا من الأمور التكوينيّة في الحركات الدوريّة للكرات. و الخروج عن تحت الشعاع و البروز في الأفق لا يؤثّر فيه اختلاف الأفق مطلقا ... «2».
اوّلا، اگر مراد ايشان از بروز در افق قابليت رؤيت باشد سخنى است درست، وگرنه چنان كه گذشت «ماه» چهار معنى و اصطلاح دارد، و در هيچ يك از آنها اوّل ماه به معناى خروج قمر از تحت الشعاع و بروز آن در افق نيست تا ماه در كلام شارع را بر آن حمل كنيم.
ثانيا، اين كه تعبّد در تكوينيات وجهى ندارد، درست نيست؛ زيرا:
مانعى ندارد كه تعريف امور تكوينى را از بيان شارع استفاده كنيم، خصوصا اگر اين امور حقايق عرفى باشد كه وضع و اعتبار عرفى در آنها يا در تعريف آنها دخالت داشته باشد. بسيارى از امور تكوينى، موضوع يا متعلق احكام شرعى واقع شده و شارع مقدس به تعريف و اندازهگيرى آنها پرداخته است و مدار فقه بر همين تعاريف مىچرخد.
نمونه اين تعاريف شرعى را در اوزان و مقاديرى از قبيل كرّ، رطل، درهم و دينار و در اوقاتى مانند وقت زوال، غروب، فجر، و در پديدههايى مانند حيض و اوصاف و مدت و اقلّ و اكثر ايّام آن و سنّ يائسگى و نشانههاى بلوغ در بسيارى از ابواب فقه مىبينيم.
هيچ فقيهى در استفاده از اين تعاريف، به ادّعاى اين كه پديدههاى تكوينى است و تعبّد در آنها راه ندارد، اشكال نكرده است. كاربرد تعاريف شرعى امور تكوينى، نه تنها در فقه با هيچ اشكالى روبهرو نيست، بلكه بر عكس، اين تعاريف شرعى مبناى عمل و ضابطهمند شدن و دقّت يافتن اين مفاهيم حتى نزد عرف شده است.
براى تعاريف شرعى از امور تكوينى يكى از اين دو محمل و دو تفسير وجود دارد:
1. اين تعاريف در صدد بيان شرعى خاص و متفاوت با تعريف تكوينى عرفى- عام يا
______________________________
(1). يعنى در هر افقى كه هلال هنگام غروب رؤيتپذير باشد، ماه قمرى جديد در همان افق شروع مىشود.
بر خلاف نظر مرحوم آية الله خويى رحمه اللّه و تابعينش كه رؤيتپذيرى در يك نقطه را براى ساير نقاطى كه در جزئى از شب با آن نقطه مشتركند، كافى مىدانند.
(2). رؤيت هلال، ج 2، ص 1150.
رؤيت هلال، مقدمهج5، ص: 39
خاص- از پديدههاى طبيعى است؛ خواه الفاظ و اسمهايى كه شرع در اين معنى به كار برده است به حدّ حقيقت شرعيه رسيده يا نرسيده باشد. بنا بر اين، همان گونه كه حيض تكوينى، تعريف خاصّ خود را در علم پزشكى دارد، حيض شرعى نيز تعريف شرعى خود را داراست.
2. تعريفهاى شرعى در صدد بيان ماهيت حقيقى و دقيق امور تكوينى عرفى است و از آنجا كه اين مفاهيم دقيق است و نظر سطحى عرفى گاه در آنها به خطا مىرود، در شأن شارع است كه اين گونه مفاهيم تكوينى عرفى را هرگاه متعلق احكام شرعى و مورد نياز مردم باشد، تبيين و فهم سطحى عرفى را تصحيح كند. در اين صورت، بيان شرعى حجّت است و اگر علم به صدور آن از شارع داشته باشيم موجب قطع به صحّت اين تعريف مىشود و اگر تعريف اهل فن بر خلاف آن باشد، يا خطاست يا حمل بر اصطلاح خاص مىشود.
بنا بر اين، درست نيست كه مفاد روايات مزبور دربارۀ پديدههاى تكوينى از قبيل مبدأ فجر و زوال و غروب يا مبدأ ماه قمرى كنار گذاشته شود، به صرف ادّعاى اين كه اين امور پديدههايى تكوينى است و تعبّد در آنها راه ندارد و بايد در آنها به اهل فن رجوع كرد «1».
بنا بر اين، صرف خروج قمر از تحت الشعاع، يا لحظه مقارنه، در اصطلاح شرع و اهل نجوم و عرف، مبدأ و نشانۀ حلول ماه نيست. بلى، بعضى لحظۀ اقتران را شروع ماه مىدانستهاند «2». امّا اين ربطى به اصطلاح شرع و عرف صدر اسلام ندارد. اكنون نيز در عربستان سعودى بر همين مبنى عمل مىكنند بدين صورت كه: اگر در روز بيست و نهم ماه قمرى دو شرط وجود داشته باشد روز بعد اوّلين روز ماه جديد خواهد بود. اين دو شرط عبارتند از: 1. مقارنۀ زمين مركزى، قبل از غروب خورشيد باشد؛ 2. غروب ماه بعد از غروب خورشيد اتفاق بيفتد. البته اين مبنا شرعى و مستند به رؤيت نيست و در آن احتمال شروع ماه قمرى با هلال با سنّ كمتر از 12 ساعت، زياد است و از طرفى حتى با محاسبات
______________________________
(1). رؤيت هلال، ج 2، ص 1475- 1476؛ فقه اهل بيت عليهم السّلام، شماره 36، ص 62، «رؤيت هلال و ثبوت ماه».
(2). علامه مجلسى مىگويد: «... اوّل ماه قمرى را يهودان و بعضى از تركان از وقت اجتماع آفتاب و ماه در يك درجه مىدانند كه وسط محاق است. و مسلمانان اوّل ماه را از ديدن هلال مىدانند و آخرش را ديدن هلال ديگر ...» (رؤيت هلال، ج 1، ص 198- 199).
رؤيت هلال، مقدمهج5، ص: 40
نجومى، وجود چنين هلالهايى غير ممكن است. بنابراين به كار بردن كلمۀ «هلال» در اين موارد صحيح نيست و- مثلا- بهتر است گفته شود: «ماه با سنّ شش ساعت»، و نه «هلال شش ساعته»؛ چون هلال يعنى بازتاب نور خورشيد از لبۀ ماه و اين بازتاب در ماه با سنّ كمتر از هشت ساعت- به علت پستى و بلنديها و عوارض سطحى ماه و سايههاى كوههاى آن- روى نمىدهد. براى مثال، ما هرگز هلال هفت ساعته نداريم «1».
سوم: رؤيت هلال به صرف خروج ماه از تحت الشعاع امكانپذير نيست و به عوامل و مشخّصههاى گوناگونى بستگى دارد. در كشورهاى مختلف براى پيشبينى رؤيت هلال ماههاى قمرى، روشهاى گوناگونى به كار مىگيرند. در هر يك از اين روشها، مجموعهاى از مشخّصههاى خورشيد و هلال در لحظۀ غروب خورشيد روز 29 هر ماه به كار مىرود. اين مشخّصهها در چهار قسمت به شرح ذيل قابل دستهبندى است:
1. مشخّصههاى زمانى، شامل: لحظۀ مقارنۀ ماه و خورشيد، لحظۀ غروب خورشيد و لحظۀ غروب ماه.
2. مشخّصههاى سمتى، شامل: سمتهاى ماه و خورشيد در لحظه غروب خورشيد، اختلاف سمتى بين ماه و خورشيد در لحظۀ غروب خورشيد، سمت ماه در لحظۀ غروب ماه.
3. مشخّصههاى حد دار، شامل: ارتفاع ماه در لحظۀ غروب خورشيد، اختلاف زمان لحظههاى غروب خورشيد و ماه (مدّت مكث هلال بعد از لحظۀ غروب خورشيد)، فاصلۀ زاويههاى ماه از خورشيد در لحظۀ غروب خورشيد، اختلاف طولهاى دايرة البروجى ماه در خورشيد لحظۀ غروب خورشيد، سنّ ماه در لحظۀ غروب خورشيد (اختلاف زمان لحظههاى غروب خورشيد و مقارنه)، در صد سطح روشن ماه در لحظۀ غروب خورشيد.
4. مشخّصههاى موقعيتى، شامل: عرض دايرة البروجى ماه در لحظۀ غروب خورشيد، موقعيت ماه در مدار خود به دور زمين نسبت به لحظههاى حضيض و اوج در لحظۀ غروب خورشيد، موقعيت زمين در مدار خود به دور خورشيد در لحظۀ غروب خورشيد.
نقش و ميزان تأثير اين مشخّصهها در رؤيتپذيرى هلال ماه و ميزان وابستگى هر يك
______________________________
(1). تحقيقات اسلامى، سال 15، ش 2/ سال 16، ش 1، ص 75، 78.
رؤيت هلال، مقدمهج5، ص: 41
از آنها به ساير مشخّصهها متفاوت است و براى صدور حكم مطمئن و قطعى دربارۀ رؤيت هلال وضع همۀ مشخّصههاى ياد شده به طور دقيق ملحوظ واقع مىشود.
مىافزايم كه لحظۀ پس از مقارنه، همان لحظه تولّد ماه نو است، و هر چه لحظۀ غروب خورشيد يا لحظۀ اوّلين رؤيت هلال ماه، ديرتر از آن صورت بگيرد، آن هلال را در اصطلاح مسنتر مىنامند و هر چه اين مدت كمتر باشد، آن هلال را جوانتر به شمار مىآورند. برخى از اهل فن، هلال ماههاى با سنّ كمتر از 20، بين 20 تا 24 و بيشتر از 24 ساعت را به ترتيب: جوان، ميان سن و مسنّ دستهبندى مىكنند.
با توجه به تجربيات و گزارش دستاورد تلاش 127 سالۀ عدّهاى از اهل فن و شيفتگان شكار هلال، اين نتايج به دست آمده است:
الف) رؤيتناپذيرى هلال با چشم مسلّح در مورد هلال ماههايى كه سنّ آن در لحظۀ غروب خورشيد از 11 ساعت و 56 دقيقه كمتر است.
ب) رؤيتناپذيرى هلال با چشم غير مسلّح در مورد هلال ماههايى كه سنّ آن در لحظۀ غروب خورشيد از 14 ساعت و 9 دقيقه كمتر است ... «1».
براى وضوح بيشتر مطلب، در اينجا سخن تعدادى از اهل فن را نقل مىكنيم:
- اگر سنّ ماه حد اقل 8 ساعت نباشد، هلال قابل رؤيت تشكيل نمىشود و كمترين سنّ هلال براى رؤيت با چشم مسلّح حدود 12 ساعت است. از طرفى در رصد هلال با چشم غير مسلّح نيز نتايج رتبهدار جهانى براى كمينۀ سنّ هلال، در حدود 18 ساعت ثبت شده است. لذا ... هلالهاى با سنّ بالاتر از 18 ساعت- به شرط نبودن موانعى همچون ابر يا آلودگى هوا- با چشم عادى قابل رؤيت است «2».
- چنانچه ارتفاع ماه حدود 5/ 7 درجه، مكث آن حوالى 35 دقيقه، فاصلۀ زاويهاى حدود 5/ 8 درجه (زمين مركزى) عرض آن شمالى، و ديگر شرايط رصدى نيز مناسب باشد، به شرط برخوردارى از هواى تميز و افق باز، تازه اين گونه هلال را با چشم مسلّح مىتوان مشاهده كرد. امّا اگر فاصلۀ زاويهاى 5/ 9 درجه، ارتفاع ماه بيش از 9 درجه، مكث آن بالاى 45 دقيقه، و ساير شرايط رصدى مساعد باشد، در صورت
______________________________
(1). گزارش جامع طرح سراسرى رؤيت هلال ماههاى قمرى، ص 13- 15، 30- 31؛ نيز رك: تحقيقات اسلامى، شمارۀ پيشگفته، ص 107- 109.
(2). تحقيقات اسلامى، شمارۀ پيشگفته، ص 76.
رؤيت هلال، مقدمهج5، ص: 42
وجود هواى تميز و بدون مانع، هلال با چشم غير مسلّح قابل رؤيت خواهد بود «1».
- الگوى روشنايى ماه (يعنى مرئى بودن هلال) مستلزم محاسبات پيچيدهاى در حوزههاى مكانيك سماوى و روشهاى جوّى و اختر فيزيكى است ... اوّلين گام آن است كه ابتدا معيار عدم رؤيت (نامرئى بودن) را به دست آوريم. پس از آن، دسترسى به معيار واقعى سادهتر خواهد بود.
پيشگويى مرئى بودن ماه نو بسيار مشكل است ... هدف ما ... اين بود كه ميزان خطا در مشاهدۀ ماه نو، با بهرهمندى از روشهاى جديد اختر فيزيكى ... كاهش يابد.
روشهاى متعدّدى براى پيشگويى اوّلين رؤيت هلال وجود دارد. از بيش از 5000 سال قبل به اين طرف، تقريبا همۀ تمدنهاى بشرى- از بابلىها گرفته تا به امروز- معيارهاى متفاوتى را يافته و به كار بستهاند ....
آخرين مطالعاتى كه دانشمندانى نظير فادرينگهم و ماوندر «2» (1910 م) دانژون «3» (1932- 1936 م)، بروئين «4» (1977 م)، الياس (1981- 1989)، مك نلى «5» (1983 م)، شفر «6» (1989- 2000 م) و يالوپ «7» در سدۀ گذشته انجام دادهاند، همگى كوششهايى براى يافتن پاسخ سؤال مذكور بود «8».
چهارم: در روايات بسيارى از شيعه و سنّى نشانۀ حلول ماه يا وجوب روزه و افطار، رؤيت هلال دانسته شده است از جمله:
- سئل أبو عبد الله عليه السّلام عن الأهلّة، فقال: «هي أهلّه الشهور، فإذا رأيت الهلال فصم، و إذا رأيته فأفطر».
- صم لرؤية الهلال و أفطر لرؤيته.
- ليس على أهل القبلة إلّا الرؤية، ليس على المسلمين إلّا الرؤية.
______________________________
(1). تحقيقات اسلامى، شمارۀ پيشگفته، ص 126.
(2). . rednuaM mahgnirehtoF
(3). . nojneD. A
(4). . niurB
(5). . yllaNcM. D
(6). . refeahS. E. B
(7). . pollaY. B
(8). تحقيقات اسلامى، شمارۀ پيشگفته، ص 192- 193، 201.
رؤيت هلال، مقدمهج5، ص: 43
- صيام شهر رمضان فريضۀ، يصام للرؤية و يفطر للرؤية.
- صوموا للرؤية، و أفطروا لرؤيته.
- لا تصم إلّا للرؤية «1».
مىدانيم كه به ادلّه بسيار، «رؤيت» در اين احاديث و مانند اينها طريقيت دارد نه موضوعيت. ادلۀ طريقيت رؤيت را به تفصيل در مجلّدات رؤيت هلال نقل و درج كردهام و دوباره به آن نمىپردازم. اكنون بايد ديد «ذو الطريق» چيست؟ يعنى پس از آنكه مسلّم شد رؤيت، ثبوتا موضوع حكم نيست كه حكم داير مدار آن باشد، سؤال اين است كه حكم ثبوتا داير مدار چيست و چه چيزى واقعا نشانۀ حلول ماه است؟
اگر گفته شود: رؤيت، طريق است براى خروج قمر از محاق و تحت الشعاع. بنابراين خروج قمر از محاق و تحت الشعاع، نشانۀ حلول ماه است.
مىگوييم: اين سخن البته خطاست؛ زيرا:
اوّلا، ادّعايى است بدون دليل و اگر بنا باشد بدون دليل سخن گفت، چه بسا كسى ادّعا كند كه رؤيت طريق است براى لحظۀ مقارنۀ نيّرين يا لحظه پس از مقارنه يعنى لحظۀ تولّد هلال (به اصطلاح صحيح در تولّد هلال).
ثانيا، موضوع قرار دادن «خروج قمر از محاق و تحت الشعاع» تالى فاسدى دارد كه قابل التزام نيست، به بيان برخى از بزرگان:
إذا جعلنا مبدأ الشهر هو خروج القمر عن تحت الشعاع مثلا، و هو أمر وحداني في جميع العالم، فربّما يخرج القمر عن تحت الشعاع بعد ساعة من الليل و ربّما بعد ساعتين أو بعد ثلاث ساعات و هكذا، و ربّما يكون خروجه أوّل طلوع الفجر أو أوّل طلوع الشمس أو بعد ساعة من طلوعها أو بعد ساعتين أو بعد ثلاث ساعات، أو في وسط النهار وقت زوالها، فلا يمكن تعيينه و تقديره بوجه من الوجوه ... فلا بدّ و أن نلتزم بأنّ ثلث اليوم الثلاثين أو نصفه أو ثلثيه و هكذا من شهر رمضان و الباقي من شوّال ....
فهل يمكن لأحد أن يلتزم بهذه المحاذير ...؟ فبهذه الوجوه لم يلتزم أحد، بل لم يتفوّه بأنّ مبدأ الشهور القمريّة هو نفس الخروج عن تحت الشعاع، بل الجميع متّفقون على أنّ
______________________________
(1). اسناد و نشانى مآخذ اين روايات را به تفصيل در بخش هفتم رؤيت هلال در همين مجلد ذكر كردهام و براى پرهيز از تطويل از ذكر آنها در اينجا خوددارى مىكنم.
رؤيت هلال، مقدمهج5، ص: 44
للرؤية [كذا، و الصواب: لقابلية الرؤية] دخلا في ذلك. فجميع الملل و الأقوام بانون على الرؤية؛ فإذا رأوه حكموا بانقضاء الشهر السابق و دخول اللاحق «1».
ثالثا، لازمهاش ناديده گرفتن روايات مصرّحه به «رؤيت هلال» به عنوان نشانۀ شروع ماه است.
بنابراين صرف خروج ماه از تحت الشعاع- كه به دست آوردن آن يكى از سادهترين محاسبات نجومى قديم و جديد است- نشانۀ شروع و ثبوت ماه جديد نيست و حتّى آية الله خويى رحمه اللّه كه شايد بيش از همه براى تثبيت مدّعاى خود از آن استفاده كرده، در پاسخ به استفتايى فرموده است:
لا أثر للاطمئنان بتولّده، بل و لا الاطمئنان بقابليّته للرؤية، بل لا بدّ من الرؤية خارجا «2».
البته ذيل سخن ايشان، يعنى «و لا الاطمئنان ...» پذيرفتنى نيست.
دليل عدم اعتبار رؤيت هلال با چشم مسلّح
از مقدّمات بحث معلوم شد كه نمىتوان «رؤيت هلال» را در احاديث طريق براى صرف خروج ماه از محاق و تحت الشعاع، يا طريق براى مقارنۀ نيّرين يا تولّد هلال (يعنى لحظۀ پس از مقارنه) دانست «3». اكنون مىگوييم: با توجه به تأكيد روايات فراوان بر «رؤيت»- حتّى به صورت حصر مانند «لا تصم إلّا للرؤية» يا «ليس على أهل القبلة إلّا الرؤية»- و عدم امكان ناديده گرفتن آنها، و از سوى ديگر موضوعيت نداشتن «رؤيت»، مقتضاى رعايت اين دو جهت آن است كه بگوييم: «رؤيت» در ادلّه طريق است براى وصول قمر در مدار خود به نقطهاى خاص كه از آن تعبير مىشود به «رؤيتپذيرى به هنگام غروب آفتاب» يا «قابلية رؤيت» يا «امكان رؤيت». يعنى شارع مقدّس رؤيتپذيرى هلال را به هنگام غروب خورشيد- يا اندكى بعد از آن- ملاك و نشانۀ شروع ماه قمرى و تحقّق عنوان «ماه» و ترتّب آثار «ماه» قرار داده است، هر چند هلال به سبب مانعى مانند ابر رؤيت نشود يا اساسا كسى استهلال نكند. محض توضيح مىافزايم كه در ادلّه و روايات «رؤيت بيوت مكّه» نشانۀ وجوب قطع تلبيه براى متمتّع، و «توارى مسافر از خانههاى شهر
______________________________
(1). رؤيت هلال، ج 2، ص 816- 818، نيز رك: ص 820.
(2). رؤيت هلال، ج 2، ص 1084.
(3). نيز رك: رؤيت هلال، ج 2، ص 1479.
رؤيت هلال، مقدمهج5، ص: 45
و استتار و عدم رؤيت او»- و در لسان فقها «توارى و خفاى خانههاى شهر» «1»- و شنيدن اذان نشانۀ حدّ ترخص دانسته شده است:
- إذا رأيت أبيات مكّة فاقطع التلبية.
- الرجل يريد السفر، متى يقصّر؟ قال: «إذا توارى من البيوت».
- إذا سمع الأذان أتمّ المسافر «2».
به اتفاق فقها، رؤيت خانههاى مكّه براى متمتّع، رؤيت خانههاى شهر و شنيدن اذان شهر براى مسافر، همه طريق است و هيچ كدام موضوعيت ندارد. يعنى طريق است براى نقطۀ مشخّصى. (مثلا يك كيلومترى شهر مكّه، براى متمتّع، و يك كيلومترى شهرى كه مسافر به آن وارد يا از آن خارج مىشود) آن نقطه مشخص، نقطهاى است كه خانهها قابل ديدن و اذان قابل شنيدن باشد يعنى نقطۀ رؤيتپذيرى خانهها، و نقطۀ امكان شنيدن اذان.
بنابراين، ذو الطريق در اين مورد «قابلية الرؤية» و «قابلية السماع» يا امكان رؤيت و سماع، يا رؤيتپذيرى است. همين طور در رؤيت هلال، در ادلّه «إذا رأيت الهلال فصم» مانند «إذا رأيت أبيات مكّة فاقطع التلبية» است و قطعا رؤيت در اين ادله طريقيت دارد نه موضوعيت.
همان طور كه در دليل رؤيت خانههاى مكّه و شهر، ذو الطريق «قابلية الرؤية» است، در رؤيت هلال هم ذو الطريق «قابلية الرؤية» است. يعنى همان طور كه متمتّع و مسافر در مسير خود به نقطهاى مىرسند كه خانههاى مكه و شهر قابل رؤيتند و آن نقطه جاى وجوب قطع تلبيه و اتمام نماز است، قمر هم در مدار خود پس از قران به جايى مىرسد كه قابل رؤيت است و آن هنگام نشانۀ شروع ماه قمرى است. چنان كه از اين نقطه در بحث نماز مسافر تعبير مىكنيم به حدّ ترخّص، در رؤيت هلال هم اين هنگام را شروع ماه قمرى مىدانيم و اين وقت را «رؤيتپذيرى» مىنامند كه با «رؤيت» فرق بسيار دارد. و بينهما بون بعيد.
با اين بيان، هم طريقيت رؤيت محفوظ مانده، و هم آن همه تأكيد بر رؤيت ناديده گرفته نشده است. توضيح اين كه: ذو الطريق ما «هلال قابل رؤيت» است و حمل رؤيت بر طريقيت پيش از الغاى موضوعيت رؤيت، موجب چيز ديگرى نمىشود. يعنى پس از قران هنگامى كه ماه در مدار خود به حدّى برسد كه با وجود ساير شرايط، رؤيت هلال
______________________________
(1). رك: البدر الزاهر، ص 235- 237؛ الصلاة از آية الله حائرى، ص 621- 622.
(2). رك: رؤيت هلال، ج 1، ص 97- 98، مقدّمه.
رؤيت هلال، مقدمهج5، ص: 46
امكانپذير باشد، اين مرتبۀ هلال- كه از آن به «رؤيتپذيرى» تعبير مىكنيم- ظرف واقعى حكم و نشانه شروع «ماه» است.
اين نكته در پاسخ آية الله خويى به علامۀ تهرانى رحمهما اللّه به خوبى تبيين شده كه نقل آن مناسب است:
حمل الرؤية على الطريقيّة المحضة، لا يعني أن يكون الميزان واقع خروج الهلال عن تحت الشعاع أو المحاق كما أفيد، بل هناك مطلب ثالث عرفي و مطابق أيضا مع ما هو المستفاد من أدلّة الباب، و هو أن يكون الشهر عبارة عن بلوغ الهلال في الأفق مرتبة يمكن للعين المجرّدة رؤيته.
و هذا غير أخذ الرؤية أو العلم موضوعا، بل الرؤية ليست إلّا طريقا إلى إحراز هذه المرتبة في تكوّن الهلال و ظهوره في الأفق.
و وجه عرفية هذا المطلب و مطابقته مع المرتكزات واضح؛ حيث قلنا: إنّ الشهر بحسب المرتكزات العرفية أمر واقعي على حدّ الأمور الواقعية الأخرى التكوينية، فلا يناسب أن يكون للعلم و الجهل دخل فيه ... «1». فيتعيّن أن يكون الميزان عندهم ما ذكرناه من ظهور الهلال و تكوّنه و بلوغه مرتبة قابلة للرؤية بالعين المجرّدة.
و وجه مطابقة هذا المطلب للروايات أنّ عنوان الرؤية الوارد فيها و إن كان على نحو الطريقية المحضة، إلّا أنّ ذا الطريق هو الهلال البالغ مرتبة قابلة للرؤية بالعين المجرّدة، لا مجرّد الخروج عن المحاق و لو لم يكن قابلا للرؤية. و الحمل على الطريقية لا يقتضي أكثر من إلغاء موضوعية الرؤية، لا المرتبة المفروضة في المرئي كما هو واضح.
مضافا إلى أنّ هذا هو مقتضى حمل الدليل على الميزان العرفي الارتكازيّ في كيفية تكوّن الشهر الهلالي، و قد عرفت أنّه يقتضي ذلك أيضا «2».
يكى از فقهپژوهان نيز در تبيين اين نكته و دفع اشكال از آن نوشته است:
... أنّ المرئيّ كونه بحيث [يمكن أن] يرى ... موضوع الحكم، لا أنّ الرؤية أخذت جزء الموضوع على نحو الصفتية [كذا، ظ: الوصفية] أو الطريقية، بل هي طريق محض عبّر به لبيان حصر الاعتماد على الطريق اليقيني الحسّي، و لبيان أنّ ما هو موضوع الحكم هو
______________________________
(1). برخى بر اين سخن آية الله خويى اشكال كردهاند (رك: فقه اهل بيت عليهم السّلام، شماره 45، ص 119، «پاسخى به نقد مقاله اعتبار ابزار جديد در رؤيت هلال») ولى با دقّت در كلام ايشان معلوم مىشود كه اين اشكال وارد نيست.
(2). رؤيت هلال، ج 2، ص 894- 895.
رؤيت هلال، مقدمهج5، ص: 47
تكوّن الهلال بحيث [يمكن أن] يرى بالعين المجرّدة- أي المنزلة التي يسمّى فيها هلالا و يستهلّ به الناظرون- لا التكوّن الضعيف غير المرئيّ بالباصرة أي المنزلة القمرية السابقة.
فالنكتة الثانية للتعبير بالرؤية عن الموضوع هو الكناية و الإرشاد إلى حدّ درجة و منزلة القمر، التي هي موضوع الحكم.
فالإشكال بالتهافت على ما في التنقيح و المستند من أنّ الرؤية و التبيّن أخذا في كلامه من جهة أنّهما طريق محض، و التزم من جهة أخرى أنّ لهما موضوعية ... غفلة عن هذه النكتة، و هي أنّ الموضوع بحيث [يمكن أن] يرى هو جزء الموضوع، أمّا نفس الرؤية فهي طريق محض «1».
علاوه بر آية الله خويى رحمه اللّه، برخى از فقهاى ديگر نيز تصريح كردهاند كه «ذو الطريق هو الهلال البالغ إلى مرتبة قابلة للرؤية ...» «2». علاوه بر اين تصريحات، از سخن فقيهانى كه گفتهاند اگر هلال در شرق رؤيت شد، حلول ماه براى شهر غربى [همعرض با آن] هم ثابت مىشود هر چند در شهر غربى ديده نشود، مىتوان استفاده كرد كه معيار حلول ماه را رؤيتپذيرى و قابليت رؤيت مىدانند.
از روايات هم استفاده مىشود كه ملاك حلول ماه، امكان و قابليت رؤيت است نه رؤيت فعلى.
اشكال: برخى بر اين سخن اشكال كردهاند كه:
اگر بگوييم خروج از تحت الشعاع ملاك است، يا اينكه بگوييم همين خروج هلال واقعى است، [تنها] در اين فرض رؤيت طريق است .... [امّا] كسانى كه رؤيتپذيرى را مطرح مىكنند موضوعيت رؤيت (موضوعيت در حد امكان رؤيت، نه فعليت رؤيت) را مفروض مىگيرند نه طريقيت را ... فقيهانى كه رؤيتپذيرى را مطرح كردهاند، پيشتر امكان رؤيت را به صورت موضوعيت مفروض گرفتهاند و در حقيقت گرفتار دور شدهاند ... رؤيتپذيرى بر دخالت رؤيت به نحو موضوعيت استوار است و با طريقيت آن به هيچ وجه سازگارى ندارد و ديگر طريقيت رؤيت محفوظ نمىماند «3».
______________________________
(1). رؤيت هلال، ج 2، ص 1384.
(2). الأفق أو الآفاق، ص 80.
(3). فقه اهل بيت عليهم السّلام، شماره 45، ص 118- 119، «پاسخى به نقد مقاله اعتبار ابزار جديد در رؤيت هلال».
رؤيت هلال، مقدمهج5، ص: 48
پاسخ: ناقد پنداشتهاند كه اگر ذو الطريق را رؤيتپذيرى بدانيم با طريقيت رؤيت سازگار نيست و به معناى موضوعيت رؤيت است، و چون موضوعيت رؤيت باطل است، پس ذو الطريق بودن رؤيتپذيرى نادرست است. در حالى كه ابدا چنين نيست يعنى بين رؤيت تا رؤيتپذيرى از زمين تا آسمان تفاوت است. طريقيت رؤيت بدين معناست كه بدون رؤيت فعلى هم ماه حلول مىكند و ملاك حلول ماه چيز ديگرى است و در «رؤيتپذيرى» رؤيت فعلى اخذ نشده است تا گفته شود رؤيت موضوعيت پيدا كرده است و صرف وجود كلمۀ رؤيت در عبارت «رؤيتپذيرى» به معناى موضوعيت رؤيت نيست. در حقيقت رؤيتپذيرى تعبيرى است از وصول قمر در مدار خود به نقطهاى خاص. پس ذو الطريق «وصول القمر إلى تلك النقطة» است كه نام آن را رؤيتپذيرى نهادهاند و روشن است اين به معناى موضوعيت رؤيت نيست؛ زيرا رؤيت در آن اخذ نشده است.
اكنون كه معلوم شد موضوع حكم، «قابلية الهلال للرؤية» يا «رؤيتپذيرى هلال» است، مىافزايم كه گاهى دورى ماه از لحظه اقتران به قدرى است كه فقط با چشم مسلّح قابل رؤيت است نه با چشم عادى، و هنگامى كه فاصلهاش از اين مقدار بيشتر و وارد حدّ ديگرى از مدار خود شد، با چشم عادى هم قابل رؤيت مىشود. بنابراين، رؤيتپذيرى با چشم مسلّح موضوعى است، و رؤيتپذيرى با چشم عادى موضوعى ديگر، كه اقلّ و اكثرند. چون خود كرۀ ماه، موضوع حكم نيست تا گفته شود در هر دو حالت يك چيز است، بلكه- مثلا- دورى ماه از لحظه اقتران به اندازۀ ده درجه كه فرضا با چشم عادى قابل رؤيت است «اكثر» و منزلى از منازل ماه، و دورى آن به اندازۀ شش درجه كه فرضا فقط با چشم مسلّح قابل رؤيت است، «اقلّ» و منزلى ديگر از منازل ماه است: ... وَ الْقَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَهُ مَنٰازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسٰابَ «1».
اكنون اين سؤال پيش مىآيد كه كدام يك از اين دو موضوع و دو منزل ماه، ملاك شروع ماه و موضوع حكمند اقلّ يا اكثر؟ «رؤيتپذيرى با چشم عادى» (اكثر) يا «رؤيتپذيرى با چشم مسلّح» (اقلّ) يا هر دو؟ روشن است كه نتيجه و اثر اين دو موضوع هم متفاوت است، يعنى اگر اوّلى موضوع حكم باشد در بسيارى از آفاق و در بسيارى از ماهها لازم مىآيد كه ماه قمرى قبلى 30 روزه و مثلا شنبه روز اوّل ماه بعد
______________________________
(1). يونس (10): 5.
رؤيت هلال، مقدمهج5، ص: 49
باشد، و اگر دومى موضوع باشد، لازم مىآيد كه ماه قمرى قبلى 29 روزه و مثلا جمعه روز اوّل ماه بعد باشد.
يكى از فقهپژوهان در تبيين اين نكته سخنى دارند كه نقل آن مناسب است:
... أنّ ابتعاد القمر عن تحت الشعاع ليس هو موضوع الحكم بشكل مطلق، بل ابتعاده عن الشمس بحيث يتكوّن و تشتدّ أشعّة انعكاسه بنحو يرى على سطح الأرض بالعين المجرّدة، كأن يبتعد عن الشمس بمقدار عشر درجات فضائية، أمّا لو ابتعد عنها بأقلّ من هذا المقدار، فإنّه لا يتمكّن من رؤيته بالعين المجرّدة، و إنّما يمكن رؤيته بالعين المسلّحة.
و إنّما الموضوع هو منازل القمر ... و منزلة القمر تختلف من حالة إلى أخرى؛ فإذا ابتعد القمر عن الشمس فإنّ هذه منزلة، و في هذه الحالة لا يمكن أن يرى بالعين المجرّدة، و إذا ابتعد عن الشمس بمقدار عشر درجات فإنّها منزلة أخرى ...، و في هذه الحالة يمكن أن يرى بالعين المجرّدة، فمن حيث الزمن يوجد في المنازل اختلاف، و كذلك من حيث المسافة الفضائية، فأيّ منزلة هي ميقات و موضوع الحكم؟ «1»
اكنون بايد به اين سؤال پاسخ داد كه در واقع و مقام ثبوت، كدام يك از اين دو موضوع يعنى: «رؤيتپذيرى با چشم عادى» (- اكثر) و «رؤيتپذيرى با چشم مسلّح» (- اقلّ) موضوع حكمند؟ روشن است كه بايد فقط يكى موضوع باشد؛ زيرا تخيير بين اقلّ و اكثر مستحيل است «2». از سوى ديگر معتبر نبودن رؤيت با چشم عادى كه بديهى البطلان، و مخالف هم به آن معترف است پس بايد رؤيت با چشم مسلّح معتبر نباشد؛ زيرا محال است در مقام ثبوت، موضوع يك حكم، اقلّ و اكثر و اثر مترتب بر يكى با ديگرى متضاد باشد.
بدين معنى كه اگر ثبوتا «الف» موضوع حكم باشد لازمه و اثرش آن است كه شنبه اوّل ماه است، و اگر «ب» موضوع باشد لازمهاش آن است كه- در همان فرض- جمعه اوّل ماه است. در چنين موردى محال است كه شارع به صورت مانعة الخلوّ، موضوع بودن هر دو را معتبر دانسته باشد.
اين تالى فاسد منحصر به موضوع مورد بحث به نظر ما يعنى «رؤيتپذيرى هلال» نيست، بلكه هر چه را كه موضوع حكم بدانيم، ثبوتا محال است كه- به گونۀ مانعة الخلوّ-
______________________________
(1). رؤيت هلال، ج 2، ص 1383.
(2). صاحب جواهر هم به مناسبتى به استحالۀ تخيير بين اقلّ و اكثر تصريح كرده است. رك: جواهر الكلام، ج 10، ص 43.
رؤيت هلال، مقدمهج5، ص: 50
هم رؤيت با چشم عادى معتبر و طريق آن باشد، هم رؤيت با چشم مسلّح؛ زيرا اثر مترتّب بر يكى متضاد و منافى اثر ديگرى است؛ يعنى اگر رؤيت با چشم عادى معتبر است، لازمهاش آن است كه شنبه اوّل ماه است نه جمعه، و اگر رؤيت با چشم مسلّح معتبر است لازمهاش آن است كه جمعه روز اوّل ماه است نه شنبه. چگونه معقول است كه در مقام ثبوت شارع هر دو را معتبر دانسته باشد و در يك افق هم جمعه- واقعا- اوّل ماه باشد و هم شنبه! و چون عدم اعتبار رؤيت با چشم عادى و بدون ابزار بديهى البطلان است، به ناچار بايد رؤيت با چشم مسلّح معتبر نباشد.
ظاهرا به همين دليل كه رؤيتپذيرى با چشم مسلّح موضوعى است غير از رؤيتپذيرى با چشم عادى، محقق اصولى، ميرزاى نائينى (م 1355 ه) در پاسخ به استفتايى، رؤيت با چشم مسلّح را معتبر ندانسته و نوشتهاند:
لو فرض كون الهلال غير قابل للرؤية بالعيون القويّة فالظاهر أنّه لا عبرة بالرؤية بمعونة الآلات المكبّرة و المقرّبة الخارجة عن المتعارف. و بعبارة أوضح: لو لم يتحقّق أوّل درجة البعد المتوقّف عليه رؤية الهلال بالعيون القويّة و كانت الآلات المذكورة موجبة لرؤيتها مع عدم تحقّق ذلك المقدار من البعد، فالظاهر أنّه لا عبرة بمثل هذه الرؤية «1».
خلاصۀ اين دليل، چنين است: اعتبار رؤيت با چشم مسلّح مستلزم تخيير بين اقلّ و اكثر است (مقدّم). تخيير بين اقلّ و اكثر محال است (تالى). بنابراين، اعتبار رؤيت با چشم مسلّح محال است (نتيجه).
اشكال: برخى بر اين دليل ما كه گفتيم: «در چنين موردى محال است كه شارع به صورت مانعة الخلوّ موضوع بودن هر دو را معتبر دانسته باشد ...»، اشكال كرده و گفتهاند:
وجه استحاله چيست؟ مجرد اين كه بر هر كدام اثر مختلفى بار مىشود نمىتواند سبب استحاله باشد، بلكه چون يك امر اعتبارى شرعى است اشكالى ندارد كه شارع مقدس رؤيتپذيرى از يكى از اين دو طريق را معتبر دانسته باشد و به نظر مىرسد كه در فقه موارد زيادى براى آن وجود دارد كه به دو مورد از آن اشاره مىشود:
الف) در باب حد ترخّص مشهور قايلند كه خفاء الجدران يا خفاء الأذان ملاك براى حد ترخّص است در حالى كه اثر مترتّب مختلف است. ممكن است خفاء الجدران در
______________________________
(1). رؤيت هلال، ج 4، ص 2544.
رؤيت هلال، مقدمهج5، ص: 51
دو كيلومترى باشد امّا خفاء الأذان در يك كيلومترى.
ب) در لزوم احرام بر طبق رواياتى كه وجود دارد كه اكثر آنها دلالت دارد كه براى ورود به مكه بايد محرم شد امّا برخى ديگر موضوع لزوم احرام را دخول در حرم قرار داده است گرچه مشهور بر طبق روايات دسته اوّل فتوا دادهاند امّا برخى از فقها مسألۀ ترديد را مطرح نمودهاند يعنى فرمودهاند براى دخول حرم يا مكه بايد محرم شد يعنى يكى از اين دو را على سبيل منع الخلوّ ملاك قرار دادهاند با اين كه اثر مختلف است.
نتيجه آن كه ادعاى استحاله ثبوتى هيچ وجهى ندارد كما اين كه تا به حال از هيچ فقيهى چنين مطلبى حتى به صورت احتمال مطرح نشده است و اين كه فرمايش مرحوم ميرزاى نايينى را بر اين مطلب حمل نمودهاند، صحيح نيست بلكه از ظاهر فتواى ايشان استفاده مىشود كه رؤيت با آلات، خروج از متعارف است «1».
پاسخ: وجه استحاله معلوم است؛ چون تخيير بين اقلّ و اكثر و تعدّد حدّ بين اقلّ و اكثر معقول نيست؛ زيرا لازمهاش لغويت يكى از آن دو است و اتفاقا در مورد استشهاد مستشكل، تعدادى از اكابر و بزرگان فقه و اصول بدين نكته تصريح، و براى رفع اين مشكل كه اگر خفاء الأذان در نقطهاى غير از خفاء الجدران باشد چه بايد كرد، چارهجويى كردهاند:
در اينجا سخن چهار تن از فحول اين ميدان را نقل مىكنم:
الف) شيخ انصارى رحمه اللّه:
... المقام بيان التحديد، و الحمل على تعدّد الحدّ غير مستقيم بين الأقلّ و الأكثر، و لعلّه لذا عكس المتأخّرون الجمع بين الصحيحين، فاعتبروا خفاء الأمرين ... فكأنّ الأمرين لمّا كان الأغلب موافقتهما واقعا حكم الشارع بالتلازم الظاهري بينهما، فاكتفى بأحدهما عن الآخر ما لم يعلم تخالفهما «2».
ب) آخوند خراسانى قدّس سرّه:
إذا تعدّد الشرط مثل «إذا خفي الأذان فقصّر» و «إذا خفي الجدران فقصّر»، فبناء على ظهور الجملة الشرطية في المفهوم لا بدّ من التصرّف و رفع اليد عن الظهور.
ايشان سپس چهار وجه براى اين تصرّف ذكر مىكند و مىافزايد:
و لعلّ العرف يساعد على الوجه الثاني، كما أنّ العقل ربما يعيّن هذا الوجه، بملاحظة أنّ
______________________________
(1). فقه اهل بيت عليهم السّلام، شماره 45، ص 120- 121، «پاسخى به نقد مقالۀ اعتبار ابزار جديد در رؤيت هلال».
(2). كتاب الصلاة، ج 3، ص 41- 42.
رؤيت هلال، مقدمهج5، ص: 52
الأمور المتعدّدة بما هي مختلفة لا يمكن أن يكون كلّ منها مؤثّرا في واحد؛ فإنّه لا بدّ من الربط الخاصّ بين العلّة و المعلول، و لا يكاد يكون الواحد بما هو واحد مرتبطا بين الاثنين بما هو اثنان ... فلا بدّ من المصير إلى أنّ الشرط في الحقيقة واحد، و هو المشترك بين الشرطين بعد البناء على رفع اليد عن المفهوم، و بقاء إطلاق الشرط في كلّ منهما على حاله ... «1».
ج) آية الله مؤسّس حاج شيخ عبد الكريم حائرى رحمه اللّه:
... أشكل ذلك بأنّ خفاء الجدران أخصّ من خفاء الأذان غالبا، بل دائما، فلا يمكن الجمع بين الدليلين بالاكتفاء بأحد الأمرين، كما هو مقتضى الشرطيتين اللتين يخالف منطوق كلّ منهما مفهوم الأخرى، من تخصيص مفهوم كلّ منهما بمنطوق الأخرى، كما هو الأظهر في أمثال ذلك؛ فإنّ ذلك إنّما هو في مورد يكون بين السببين عموم من وجه، و لكن في مثل المقام الذي فرضنا كون خفاء الجدران أخصّ فيلغو السبب الأخصّ عن التأثير دائما، مضافا إلى أنّ المقام ليس من ذلك من جهة أخرى، و هي أنّ الموجب للتقصير أمر واحد، و هو البعد الخاص من البلد، فلا يحسن هذا الجمع الدلالي، و لو فرضنا أنّ بين الخفاءين عموما من وجه.
و الذي يخطر بالبال أنّ صحيح ابن مسلم جعل المعيار خفاء الشخص عن البيوت، لا خفاء البيوت عنه كما فهمه المشهور، و بينهما فرق واضح؛ إذ تواري الإنسان من البيوت أي من أهلها يحصل بمقدار من البعد الذي يخفى عليه الأذان غالبا، فهما أعنى تواري الشخص عن البيوت و خفاء الأذان إنّما جعل كلّ منهما أمارة لبعد واحد «2».
د) آية الله حاج آقا حسين بروجردى قدّس سرّه:
... إنّ كلّا من الجمع و التخيير و الترجيح موقوف على التعارض، و أنّى لكم بإثباته في المقام؟ بل لنا أن نمنعه بأحد من الوجهين الآتيين:
الأوّل: أنّ التعارض متوقّف على تسليم ما ذكروه من حصول خفاء الأذان قبل خفاء الجدران دائما، و نحن لا نسلّم ذلك ... و لعلّهما متقاربان أو متلازمان، فلا يثبت التعارض بين الروايتين حتّى يجمع بينهما أو نختار الترجيح أو التخيير ....
... و قد عرفت أنّ الجمع إذا كان جمعا عرفيا مقدّم على التخيير، فيجب بيان طرق الجمع في المقام، و قد عرفت أنّها ثلاثة: 1. التخيير الواقعي نظير خصال الكفّارة،
______________________________
(1). كفاية الأصول، ص 201.
(2). كتاب الصلاة، ص 622.
رؤيت هلال، مقدمهج5، ص: 53
2. تقييد المنطوقين، 3. تقييد المفهومين.
أمّا الأوّل فيرد عليه أنّ التخيير الواقعي إنّما يتصوّر في الحكم التكليفي كوجوب إحدى الخصال و وجوب إنقاذ أحد الفريقين مثلا، و أمّا في التحديدات فلا يعقل و لا يتصوّر ...
و أمّا الثاني فيرد عليه ... أنّ الاعتبار ليس بأنفسهما، بل كلّ منهما كناية عن مقدار البعد المعتبر ....
... فالأولى في المقام منع ثبوت المعارضة رأسا ....
... يرد على الشيخ قدّس سرّه أنّه كرّ على ما فرّ منه؛ فإنّه اعترض على المشهور بأنّ تعدّد الحدّ غير مستقيم بين الأقلّ و الأكثر من جهة استلزامه طرح الأكثر و كون التحديد به لغوا، مع أنّ القول باعتبار الأمرين أيضا يوجب طرح الأقلّ رأسا و كون ذكره لغوا.
و قد عرفت أنّ الحقّ في المقام أن يقال بعدم ثبوت التعارض و التنافي بين الحدّين حتّى نتكلّف للجمع بينهما، بل لعلّهما يتلازمان غالبا، فجعل الشارع كلّ واحد منهما علامة و معرّفا للبعد المخصوص ... «1».
بارى، با توجه به اينكه در ادلّه، تعبير «الرجل ... إذا توارى من البيوت» وارد شده است نه «إذا خفي الجدران فقصّر» و توارى مسافر از بيوت بلد به آن است كه در مرآى و مسمع اهل بلد نباشد و اين معنى با خفاى اذان يكى است، بنابراين تعارضى پيش نمىآيد. به هر حال مسلّما محال است شارع تعبيرى براى حدّ ترخّص معيّن كند كه مردّد بين اقلّ و اكثر باشد مثل يك كيلومتر و دو كيلومتر.
اشكال دوم يعنى لزوم احرام براى ورود به مكه يا به حرم، چون جوابش روشن است از شرح آن مىگذرم.
امّا اينكه در پايان گفتهاند: «... بلكه از ظاهر فتواى ميرزاى نايينى استفاده مىشود كه رؤيت با آلات خروج از متعارف است» مؤيّد نظر مستشكل نيست؛ زيرا مرحوم نائينى تصريح مىكند كه وقتى ماه نو حلول مىكند كه در مدار خود به درجهاى برسد كه با چشم غير مسلّح رؤيتپذير باشد. بنابراين وصول به اين درجه را- كه از آن به رؤيتپذيرى تعبير مىكنيم- لازم دانستهاند و نگفتهاند اطلاق رؤيت منصرف است به رؤيت متعارف در عصر معصومين عليهم السّلام تا شاهدى براى مستشكل باشد.
______________________________
(1). البدر الزاهر، ص 238- 243.
رؤيت هلال، مقدمهج5، ص: 54
اين بود دليل عمدۀ عدم اعتبار رؤيت هلال با چشم مسلّح. اكنون به بيان مؤيّدات و شواهد اين مدّعا مىپردازم.
مؤيّدات و شواهد عدم اعتبار رؤيت هلال با چشم مسلّح
يكم و دوم: اختلاف در اعتبار رؤيت با چشم مسلّح اختصاصى به مسلك مشهور فقها يعنى لزوم اشتراك و اتّحاد آفاق ندارد، بلكه بر مبناى مرحوم آية الله خويى و عدّهاى ديگر نيز- مبتنى بر عدم لزوم اتّحاد آفاق- سارى و جارى است و فرق مسأله اين است كه طبق مسلك مشهور، رؤيتپذيرى هلال با چشم عادى به هنگام غروب آفتاب در افقى از آفاق فقط اثبات كنندۀ حلول ماه نو در همان افق و آفاق متّحد با آن است، و طبق مبناى غير مشهور، اثباتكننده حلول ماه در آن افق، و ساير آفاقى است كه در بخشى از شب با آن مشتركند.
در اين مسأله مىتوان گفت كه حق با مشهور است و مبناى مرحوم آية الله خويى و عدهاى ديگر، مخدوش و مبتلا به اشكالات و شبهات مختلفى است «1» و چون دو شبهه و اشكال آن، تقريبا اشكال بر اعتبار چشم مسلّح نيز به شمار مىآيد، آن دو اشكال را در اينجا نقل مىكنم:
1. إنّ التمسّك بإطلاق الرؤية يلزم منه إغراء المكلّفين لمدّة أكثر من عشرة قرون؛ إذ إنّه من الدائم الغالب ثبوت هلال شهر رمضان في بلد ما، و خفاؤه على البلدان و على النقاط الأخرى المتقدّمة في الأفق، إذ على قول غير المشهور يثبت بداية الشهر للنصف المظلم من الكرة الأرضية، كما إذا رئي في المغرب العربي، فإنّه يثبت للصين و أفغانستان؛ لأنّهما تشتركان مع المغرب العربي في ليل واحد، لكنّه خفي ذلك على أهل تلك البلاد طيلة هذه القرون.
و بعبارة أخرى: في الأعصار السابقة حيث كانت وسائل النقل بدائية، و السفر شاقّ جدّا، فإذا ثبتت الرؤية في بلد، كيف يمكن لأهالي بلد آخر يبتعد عن بلد الرؤية بمسافة ألف كيلومتر مثلا أن يستعملوا ذلك؟ فقوله عليه السّلام: «صم للرؤية و أفطر للرؤية» ظاهر في الأفق القريب القابل للنقل و الشياع، أمّا الأفق البعيد فلا يمكن اطّلاع المخاطبين بها.
______________________________
(1). اين اشكالات و نقوض را در رؤيت هلال، ج 2 و 4، به تفصيل نقل و درج كردهام.
رؤيت هلال، مقدمهج5، ص: 55
إن قلت: الثمرة تظهر في قضاء الصيام بعد استعلام رؤية الهلال في بلد آخر.
قلت: إنّ قولهم عليهم السّلام: «صم للرؤية و أفطر للرؤية» متكفّل لبيان الجهة و الوظيفة الأدائية، و أجنبيّ عن الوظيفة القضائية للمكلّف، فهو بلحاظ الوظيفة الأدائية و ليس متعرّضا أصلا للوظيفة القضائية، فكيف لا يلتفت إليه طيلة عدّة قرون مع أنّه مورد للابتلاء. و خلال هذا التاريخ الطويل تقع الرؤية دائما في مكان دون آخر، فلو كان الأمر كذلك، لنبّه عليه الشارع، و إلّا أوقعهم في عهدة القضاء دائما و أبدا «1».
2. و ممّا ينبّهك و يسدّدك و يؤيّدك على هذا المرام الذي بيّنّاه أنّه لم ير من النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و لا من الأئمّة المعصومين عليهم السّلام في طول القرون الثلاثة، الأمر بقضاء صوم بلدانهم من مكّة و المدينة و الكوفة و بغداد و سرّ من رآه و طوس، مع إمكان دعوى العلم الإجمالى برؤية الهلال في بلاد المغرب قبل رؤية أهل بلدهم بليلة واحدة في طول هذه المدّة أزيد من ألف مرّة، وصل إليهم الخبر بعد زمان أم لم يصل.
و ذلك لأنّ العلم الإجمالي منجّز للتكليف، فعلى عهدة كلّ أحد في مدّة عمره قضاء أيّام من الصيام حسب علمه إجمالا برؤية من تقدّمه من بلاد المغرب؛ و حيث لم يكن في الروايات و التواريخ و السير عين و لا أثر من الأمر بقضاء الصيام بالعلم الإجمالي، علمنا عدم وجود تكليف برؤية من تقدّمهم بالرؤية.
تقرير و بيانى ديگر از اشكال اوّل چنين است:
لو كان الثبوت في بلد و قطر كافيا لجميع البلاد و الأقطار لكان اللازم على المعصومين عليهم السّلام بيانه بنحو صريح، بل كان على المسلمين و المؤمنين التحقيق عن رؤيته في ساير البلاد بأن يبعثوا أشخاصا إلى المناطق البعيدة التي كانت قابلة لرؤية الهلال، حتّى تقع أعمالهم العباديّة كالصوم و الحجّ و نحوهما في ظروفها الخاصّة و أزمانها المقرّرة في الشريعة. و ذلك لأنّ المستفاد من الأدلّة أنّ شهر رمضان مثلا بوجوده الواقعيّ موضوع لوجوب الصوم، و كذا أيّام ذي الحجّة مثلا بوجودها الواقعيّ ظرف لإتيان المناسك. ما هي وجهة نظركم في هذا الشأن؟ فهل يمكن أن نلتزم أنّ المسلمين قد غفلوا عن هذه النكتة المهمّة و المعصومين عليهم السّلام أيضا أهملوها و لم يبيّنوا لهم حكم المسألة و فوّضوا بيانه إلى العلماء الذين سوف يأتون بعدهم كأمثال المحدّث البحرانيّ و المحدّث الكاشانيّ و صاحب الجواهر و غيرهم رحمهم اللّه؟
______________________________
(1). رؤيت هلال، ج 2، ص 1335- 1336.
رؤيت هلال، مقدمهج5، ص: 56
و هل لا يكون في مثل هذا الأمر تأخير البيان عن وقت الحاجة و تفويت المصلحة على العباد في الأعمال التي لا بدّ أن تقع في ظروفها الخاصّة بها في طوال قرون كثيرة إلى زمن هؤلاء الأعلام؟
و هل يصحّ أن يوجب الشارع أحكاما على الناس لجميع الأزمنة، و لكن يكون موضوع تلك الأحكام أمورا مجهولة ليست في متناول أيدي الناس و لا يمكن لهم الظفر به و العثور عليه و لا ينطبق على ما هو مراد الشريعة في بدو الجعل و بعده إلى أن تمضي سنون كثيرة ثمّ ينطبق على ذلك في العصور المتأخّرة بسبب التطوّرات العلميّة و التقدّمات الصناعيّة و اطّلاع الناس عن رؤية الهلال في قطر من أقطار العالم عن طريق «التلغراف»، «التليفون»، «اللاسلكي»، «التليفزيون»، «الهاتف النقّال»، «الطابعة اللاسلكيّة»، «شبكة إنترنت» و غيرها من الأدوات الاتّصاليّة؟
و هل يمكن الالتزام ببطلان حجّ من حجّ برؤية الهلال في بلادهم ليلة الجمعة مثلا ثمّ ظهر أنّ أهل المغرب رأوا الهلال بعد ثماني ساعات في ليلة الخميس، لعدم إدراكهم يوم عرفة و ليلة العيد و يومه بحسب الواقع؟
و ببيان آخر أنّ مقتضى قوله تعالى: يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوٰاقِيتُ لِلنّٰاسِ وَ الْحَجِّ ... «1» أنّ على الناس أن ينظّموا أعمالهم الموقّتة بالشهور أو الأيّام الخاصّة كالصوم و الحجّ و نحوهما على الأهلّة، و ما كان تحت اختيار الناس و اطّلاعهم في تلك الأعصار هى أهلّة بلادهم و ما قاربها لا أهلّة البلاد البعيدة التي لم يكن لهم في تلك الاعصار طريق إلى الاطّلاع عليها.
و اختلاف البلاد في تكوّن الهلال و رؤيته في آفاقها كان أمرا ثابتا بحسب الواقع، فلو كان الموضوع للصوم و الحجّ و نحوهما الهلال المتكوّن و المرئيّ في بلد مّا، و لو كان بعيدا جدّا، للزم بطلان أعمالهم إذا عملوا بها على طبق هلال بلدهم، و قد مضى على الناس قرون و هم كانوا يعملون كذلك لعدم اختراع الوسائل الإخباريّة الجديدة بعد.
و على هذا فهل يمكن أن يجعل الشارع أحكامه على موضوع لم يكن في اختيار المكلّفين و حيطة اطّلاعهم في تلك الأعصار و القرون إلى القرون الأخيرة التي اخترعت فيها هذه الوسائل؟! «2»
______________________________
(1). البقرة (2): 189.
(2). الأفق أو الآفاق، ص 59- 61.
رؤيت هلال، مقدمهج5، ص: 57
ورود اشكال اوّل در مسأله مورد بحث ما بدين بيان است كه با توجه به اين كه رؤيت موضوعيت ندارد تا با عدم آن، حكم مترتّب نشود و ماه نو حلول نكند، اگر ثبوتا رؤيت با چشم مسلّح معتبر باشد لازمهاش گمراه شدن مكلّفين از ناحيۀ شارع مقدّس در مدت بيش از هزار سال است؛ يعنى در بيشتر يا بسيارى از ماهها، در بيشتر يا بسيارى از آفاق، ماه نو يك روز زودتر حلول مىكرده و بر اثر عدم دسترسى مسلمانان به ابزار رؤيت، آنان به اشتباه افتادهاند و در هزاران ماه، شبهاى قدر و عيد فطر و عيد قربان و عرفه- و بسيارى از مناسبتهاى ديگر- را يك روز ديرتر از وقت واقعى، دانستهاند، و علت آن هم چيزى جز اين نيست كه شارع- بنا بر فرض- رؤيت با چشم مسلّح را معتبر دانسته است. آيا معقول است بگوييم مسلمانان در هزاران ماه تكاليف مربوط به ماههاى قمرى را بر خلاف واقع و يك روز ديرتر انجام مىدادهاند؛ چون رؤيت با تلسكوپ هيل يا هابل- مثلا- معتبر است و مقصّر خود مسلمانانند كه در بيش از هزار سال گذشته از آن استفاده نكردهاند!! وگرنه، ماه يك روز زودتر بر ايشان ثابت مىشد، چون هابل قادر است چيزهايى را ببيند كه روشنايى آنها 1000000/ 1 نورى است كه چشم انسان مىبيند و فاصلهاى را كه با هابل مىتوان ديد از حدّ دو ميليارد سال نورى مىگذرد «1». اساسا آيا ممكن است كه در مقام ثبوت، شارع رؤيت با هيل يا هابل را- كه هنوز هم در دسترس مسلمانان نيست- ملاك شروع ماه قرار دهد؟ «2»
سوم: در پاسخ مرحوم آية الله خويى به آية الله حسينى تهرانى رحمهما اللّه آمده است:
نعم، لا بدّ أن يكون وجود الهلال على نحو يمكن رؤيته بطريق عادي، فلا تكفي الرؤية بالعين الحادّة جدّا أو بعين مسلّحة بالمكبّر أو العلم بوجوده بالمحاسبات الرصدية على دون تلك المرتبة؛ لاستفادة تلك الصفة له من النصوص المعتبرة الناطقة بأن لو رآه واحد
______________________________
(1). رك: رؤيت هلال، ج 1، ص 108، مقدمه، باب چهارم، دربارۀ توانايى تلسكوپ TLAS نوشتهاند: «نورى به كم فروغى يك شعلۀ شمع را بر سطح ماه- در فاصله ماه- آشكار مىكند» (ماهنامۀ نجوم، شمارۀ 152، ص 7).
البته تلسكوپ قوىترى از همه تلسكوپهاى موجود هم در حال ساخت است: «تلسكوپ يورو 50، با قطر آينۀ 50 متر (مساحتى نزديك به دو هزار متر مربع) و وزنى در حدود 3500 تن و آينهاى كه 5 برابر از بزرگترين تك تلسكوپهاى امروز بزرگتر است. ارتفاع تلسكوپ وقتى در مقرّ خود نصب شود برابر با يك برج 30 طبقه (88 متر) خواهد بود. خانۀ اين تلسكوپ 600 ميليون يورويى كه ساخت آن ده سال وقت مىخواهد هنوز مشخص نشده است. (نجوم، شمارۀ 153 و 154، ص 43). نيز رك: دانشنامۀ همگانى نجوم، ص 44- 48.
(2). نيز رك: رؤيت هلال، ج 1، ص 199.
رؤيت هلال، مقدمهج5، ص: 58
لرآه خمسون أو لرآه مائة أو لرآه ألف، تعبيرا عن حدّ ما ينبغي من صفة وجوده «1».
بنابراين، يك احتمال در معناى اين گونه احاديث، و بلكه ظاهر آنها اين است كه در مقام تحديد و تبيين «صم للرؤية» و ساير روايات رؤيت است يعنى مراد از رؤيت آن است كه ماه در مدار خود به درجهاى برسد كه با چشم عادى نوع مردم قابل رؤيت باشد.
چهارم: اگر بگوييم شارع مقدّس ثبوتا حلول ماه نو را هنگامى مىداند كه هلال با ابزار و تلسكوپ قابل رؤيت باشد نه با چشم عادى، لازمهاش لغويت جعل چنين تكليفى براى قرنهاى متمادى و تفويت مصلحت بندگان است، و چون لغويت جعل تكليف محال است، پس شارع مقدّس چنين تكليفى جعل نكرده است. توضيح اينكه: در بسيارى از ماهها هلال فقط با چشم مسلّح قابل رؤيت است و چون تا بيش از ده قرن چنين ابزارى در اختيار مكلّفان نبوده است، بنابراين قدرت امتثال آن را نداشتهاند و وقتى هيچ يك از مكلّفان قدرت امتثال نداشته باشند، جعل چنين تكليفى لغو خواهد بود؛ چون تكليفى است غير قابل امتثال و نمىتواند مكلّف را براى عمل منبعث كند.
مورد ديگر غير از رؤيت هلال، كه از اين جهت شبيه به آن است خسوف و كسوف است. عدهاى از فقيهان- از جمله آية الله سيد ابو الحسن اصفهانى، امام خمينى و آية الله گلپايگانى رحمهم اللّه فتوا دادهاند كه اگر خسوف و كسوف با چشم غير مسلّح قابل تشخيص نبود، ولى با ابزار و تلسكوپ قابل رؤيت بود نماز آيات واجب نيست. شايد به همين دليل كه معقول نيست شارع مقدّس چيزى را- اعنى خسوف و كسوف قابل رؤيت با ابزار نه بدون ابزار- موضوع حكم قرار دهد كه تا قرنها براى مكلّفين و مخاطبان قابل تشخيص نباشد.
آية الله اصفهانى در اين باره فرمودهاند:
الظاهر أنّ المدار في كسوف النيّرين صدق اسمه و إن لم يستند إلى سببيه المتعارفين من حيلولة الأرض و القمر، فيكفي انكسافهما ببعض الكواكب الأخر أو بسبب آخر. نعم لو كان قليلا جدّا بحيث لا يظهر للحواس المتعارفة و إن أدركته بعض الحواسّ الخارقة، أو بواسطة بعض الآلات المصنوعة، فالظاهر عدم الاعتبار به و إن كان مستندا إلى أحد سببيه المتعارفين «2».
______________________________
(1). رؤيت هلال، ج 2، ص 862- 863.
(2). وسيلة النجاة، ص 173، مسألة 2.
رؤيت هلال، مقدمهج5، ص: 59
و بر جملۀ اخير سخن ايشان- يعنى «... بواسطة بعض الآلات المصنوعة، فالظاهر عدم الاعتبار به و إن كان مستندا إلى أحد سببيه المتعارفين»- كه شاهد مقصود ماست، حضرت امام خمينى و آية الله گلپايگانى رحمهما اللّه حاشيه نزده و آن را پذيرفتهاند. بنده بر فتواى ديگران در اين زمينه وقوف نيافتم، زيرا اين فرع در عروه و منهاج الصالحين، الفتاوى الواضحة و رسائل عمليه فارسى مطرح نشده است. بنابراين سزاوار است اين مسأله- يعنى رؤيت خسوفين با چشم مسلّح- نيز در كنار بحث رؤيت هلال با چشم مسلّح، بحث شود.
مرحوم آية الله خوئى هم در اين زمينه فرمودهاند:
... و أمّا في الكسوف فلا مانع من فرض كوكب آخر غير القمر يحول بين الأرض و الشمس كالزهرة و عطارد، حيث إنّهما واقعتان بينهما، فيمكن أن تحجبا نورها و يتشكّل من ذلك كسوف يراه بعض سكنة الأرض ممّن يقع في نقطة تقابل مركز الزهرة مثلا المقابلة لنقطة مركز الشمس إلّا أنّ مثل ذلك لا يستوجب الصلاة؛ لعدم ظهوره إلّا للأوحدي من أصحاب المراصد الفلكية و لا تعرفه عامّة الناس؛ لمكان صغر الكوكب الناشئ من بعده المفرط. و من الواضح أنّ موضوع الحكم إنّما هو الكسوف المرئيّ لعامّة الناس بحيث تشاهده آحادهم العاديون. نعم لو تحقّق ذلك و لو من طريق الإعجاز بحيث صدق عندهم الكسوف وجبت الصلاة كما عرفته في الخسوف «1».
به هر حال، همان طور كه در رؤيت هلال، رؤيت با چشم عادى ملاك است در خسوف و كسوف هم، رؤيت و تشخيص آنها با چشم عادى ملاك است و اگر خسوفين فقط با تلسكوپ قابل تشخيص باشند نه با چشم عادى، نماز آيات واجب نيست، شايد به همين دليل كه در مؤيّد چهارم از مؤيّدات و شواهد بيان شد.
پنجم: قول به اعتبار رؤيت هلال با چشم مسلّح با مشكل بزرگى مواجه است و آن اينكه قدرت دوربينها و تلسكوپها يكسان نيست. قائل به اعتبار كدام يك را معيار مىداند؟
آيا معيار مثلا تلسكوپهايى است كه در اختيار مسلمانان است؟ يا مطلق تلسكوپ مراد است هر چند بسيار پيشرفته و پرقدرت باشد مانند هيل؟ چه بسا، هلال با تلسكوپهاى معمولى و در اختيار مسلمانان قابل رؤيت نباشد امّا در همان حال با تلسكوپ قوى تر قابل رؤيت است. در اين صورت، در برخى مواقع و در برخى آفاق، اگر رؤيت با هيل را معتبر
______________________________
(1). مستند العروة، ج 5، ص 15- 16، كتاب الصلاة.
رؤيت هلال، مقدمهج5، ص: 60
بدانيم ماه يك روز زودتر ثابت مىشود، و اگر فقط رؤيت با تلسكوپهاى معمولى معتبر باشد نه. خود همين ضابطهمند نبودن و بهمريختگى معيار- كه قطعا مخالف در مقام تحديد بودن شارع است- يكى از شواهد ضعف اين قول است.
نويسندگان كتاب إثبات الشهور الهلالية نيز به اين موضوع اشاره كردهاند:
القول بجواز استعمال الآلات المذكورة لا ينسجم مع تعريف الشهر الهلالي الذي هو الشهر الذي يبتدئ من وقت خروج الهلال من الاقتران بحيث يصبح قابلا للرؤية بالعين المجرّدة .... و هذا سيؤدّي إلى اضطراب في تعريف الشهر القمري؛ إذ يتعلّق عندئذ بنوع الجهاز المستعمل، و أهمّ من ذلك أنّه سيقرّب الشهر المقرّر بالآلة من الشهر الاقتراني ....
و أمّا الحلّ الثالث الذي يستعين بالأجهزة، فلا هو طبيعي، و لا هو واضح و بسيط منهجيّا «1».
ادلّه و شواهد و مؤيّدات عدم اعتبار رؤيت هلال با چشم مسلّح- علاوه بر آنچه در مقدمه جلد اوّل رؤيت هلال متذكّر شديم- همينهاست.
برخى به پارهاى ادلّۀ ديگر تمسّك جستهاند كه ناتمام است از جمله:
1. انصراف «رؤيت» به رؤيت متعارف يعنى رؤيت با چشم عادى:
هنگامى كه سخن از رؤيت به ميان مىآيد منصرف به رؤيت متعارف (با چشم غير مسلّح) است؛ زيرا فقها در تمام ابواب فقه، اطلاقات را منصرف به افراد متعارف مىدانند «2».
اين ادعا ناتمام است؛ زيرا اگر بنا باشد رؤيت هلال منصرف به متعارف باشد حرمت نظر به نامحرم هم بايد منصرف به نظر متعارف يعنى نظر بدون دوربين و تلسكوپ باشد كه هيچ فقيهى به آن ملتزم نمىشود، و همينطور مثالهاى متعدّد ديگرى كه در مقدمه جلد اوّل ياد كرديم «3». همچنين بايد گفت عناوينى مانند قتل منصرف است به قتل متعارف در زمان معصوم، و از قتل با بمب هستهاى- مثلا- منصرف است و قتل با بمب هستهاى و مانند آن احكام و آثار قتل مذكور در احاديث را ندارد كه به هيچ وجه قابل التزام نيست. و چون در نقد اين دليل، مقالهاى مبسوط منتشر شده است «4» در اينجا بيشتر به آن نمىپردازم.
______________________________
(1). رؤيت هلال، ج 5، ص 3194- 3195، نيز رك: ثبوت الهلال طبقا لقول الفلكي، ص 36- 37.
(2). فقه اهل بيت عليهم السّلام، شماره 43، ص 169، «چند نكته دربارۀ رؤيت هلال».
(3). رك: رؤيت هلال، ج 1، ص 95- 97، مقدّمه.
(4). فقه اهل بيت عليهم السّلام، شمارۀ 43، ص 183- 200، «اعتبار ابزار جديد در رؤيت هلال».
رؤيت هلال، مقدمهج5، ص: 61
2. برخى بر فرض عدم انصراف يا غمض عين از آن، به تقييد اطلاق رؤيت با مرتكزات عرفى و عقلائى تمسّك كردهاند:
... نحن ندّعي ... تقييد إطلاق الرؤية حسب الارتكازات العرفية و العقلائية بالرؤية غير المسلّحة، و هذا يمنع من التمسّك بالإطلاق لو كان هناك إطلاق في اللفظ. أي أنّ إطلاق الرؤية يفهم منه الرؤية العادية الشائعة العرفية. فلو كانت الرؤية المسلّحة و بالواسطة كافية لاحتيج إلى توضيح لذلك المعنى كأن يقول: «أفطر للرؤية بأيّة وسيلة حصلت».
و هذا ما لم يكن موجودا في النصوص. و بهذا نعرف أنّ الرؤية المرادة من إطلاق الروايات هي الرؤية بالعين المجرّدة العرفية «1».
اين دليل نيز ناتمام و اشكال دليل قبلى بر اين نيز وارد است. علاوه بر آن، مدّعى اعتبار رؤيت با چشم مسلّح هم مىگويد: اگر رؤيت با چشم مسلّح بىاعتبار بود شارع بايد به آن تصريح مىكرد تا مردم از اطلاق رؤيت به اشتباه نيفتند.
بنابراين بهترين دليل بر عدم اطلاق رؤيت، همان استحالۀ ثبوتى اطلاق رؤيت است، به بيانى كه گذشت. علاوه بر آن، در جايى مىتوان به اطلاق تمسّك كرد كه قرينهاى بر تقييد نباشد، و در بحث ما قرينهاى عقلى بر تقييد هست كه با وجود آن نمىتوان به اطلاق رؤيت تمسّك كرد. توضيح مدّعى و وجود قرينۀ عقلى بر تقييد چنين است: روشن است كه تكليف شارع- چه آنجا كه تكليفى را به صراحت بيان كند، و چه جايى كه از اطلاق كلامش بخواهيم تكليفى را استنباط كنيم- بايد براى نوع مخاطبان قابل امتثال باشد، و اگر تكليفى براى نوع مكلّفين قابل امتثال نبود محال است شارع چنين تكليفى را جعل يا از اطلاق كلامش آن را اراده كند. در بحث ما اگر معيار حلول ماه نو رؤيت هلال با تلسكوپ- يا قابليت رؤيت با تلسكوپ- باشد، لازمهاش آن است كه چنين تكليفى در بيش از ده قرن براى مكلّفين قابل امتثال و عمل نباشد، و همين قرينۀ عقلى دليل بر تقييد «رؤيت» در ادلۀ رؤيت هلال به رؤيت با چشم غير مسلّح است.
همين قرينۀ عقلى نيز دليل عدم اطلاق رؤيت از جهت اتّحاد و اختلاف آفاق است. قول غير مشهور كه در رؤيت هلال اتّحاد آفاق را شرط نمىداند، مانند آية الله خوئى رحمه اللّه، عمده دليلش تمسّك به اطلاق رؤيت، و عدم تقييد آن به بلاد متّحد الافق است. پاسخ اين دليل آن
______________________________
(1). فقه اهل البيت عليهم السّلام، شماره 43، ص 124، «طرق ثبوت الهلال».
رؤيت هلال، مقدمهج5، ص: 62
است كه قابل امتثال نبودن تكليفى كه از چنين اطلاقى فهميده مىشود، قرينۀ عقلى بر عدم اطلاق رؤيت از اين جهت است.
ادلّه و مؤيّدات اعتبار رؤيت با چشم مسلّح
آنچه تاكنون ذكر شد براى تثبيت مدّعى يعنى عدم اعتبار رؤيت با چشم مسلّح بود؛ ولى بايد دليل مخالف، يعنى قائل به اعتبار آن ردّ شود تا مدّعى تثبيت گردد. ادلّه و شواهد مخالف همراه با پاسخ ما چنين است:
يك: چنانچه شارع مقدس در اين امر مهم، رؤيت غير مسلّح را معتبر مىدانست، لازم بود با بيانى روشن و صريح، اعتبار رؤيت با چشم معمولى را ذكر مىفرمود. به عبارت ديگر، نمىتوان گفت شارع در امرى كه مورد ابتلاى مسلمانان در هر سال و بلكه در هر ماه است، به مجرد انصراف اكتفا كند «1».
پاسخ: مخالف اعتبار چشم مسلّح، عكس اين سخن را بر مستدلّ وارد مىكند و مىگويد: اگر شارع مقدس، رؤيت با چشم مسلّح را معتبر مىدانست، لازم بود با بيانى روشن و صريح، اعتبار رؤيت با چشم مسلّح را ذكر مىفرمود. به عبارت ديگر، نمىتوان گفت: شارع در چنين امر مهمى به مجرّد اطلاق (رؤيت) اكتفا كرده است.
دو: مىتوان ادلّۀ اين گروه [قائلين به اعتبار رؤيت با چشم مسلّح] را در سه دليل زير و يك مؤيّد خلاصه نمود:
1. جريان أصالة الإطلاق نسبت به سبب رؤيت و عدم وجود [كذا] قرينه بر انصراف.
2. استناد حقيقى رؤيت به كسى كه با ابزار و وسايل، آن را انجام مىدهد. آنچه از نظر صناعى لازم است، صدق و استناد رؤيت به بيننده مىباشد، و به طور قطع مىتوان رؤيت را به كسى كه با تلسكوپ مىبيند، استناد داد و اين استناد حقيقى است. به عبارت ديگر، صدق رؤيت بر رؤيت با ابزار، محرز و مسلّم است.
3. شمول اطلاق لفظ «أهلّه ...» بر هلالى كه مردم با چشم معمولى نمىبينند، امّا با وسايل و ابزار، امكان رؤيت دارد ... «2».
______________________________
(1). فقه اهل بيت عليهم السّلام، شماره 43، ص 199، «اعتبار ابزار جديد در رؤيت هلال».
(2). فقه اهل بيت عليهم السّلام، شماره 43، ص 181- 182، «اعتبار ابزار جديد در رؤيت هلال».
رؤيت هلال، مقدمهج5، ص: 63
پاسخ: پيش از اين بحث شد كه اطلاق رؤيت در مسألۀ محل بحث ما به دليل استحالۀ ثبوتى آن و نيز قرينۀ عقلى بر تقييد ممنوع و مردود است.
امّا دليل دوم، يعنى «استناد حقيقى رؤيت، الخ»، در پاسخ آن مىگوييم: درست است كه «صدق رؤيت بر رؤيت با ابزار محرز و مسلّم است» امّا اين دليل مستقلى در قبال دليل اوّل، يعنى أصالة الإطلاق نيست، بلكه مانند مقدّمهاى بر آن است؛ زيرا پس از احراز صدق لغوى و عرفى رؤيت- هر چند به نحو مجاز شايع- بر رؤيت با ابزار، اين بحث پيش مىآيد كه آيا اين رؤيت، مشمول «صم للرؤية» هست يا نه؟ يعنى آيا «صم للرؤية» اطلاق دارد تا شامل اين فرد محرز و مسلّم رؤيت بشود يا نه؟ و اگر صدق «رؤيت» عرفى و لغوى- هر چند به نحو مجاز شايع- بر رؤيت با ابزار، مشكوك باشد، نوبت به بحث از أصالة الإطلاق نمىرسد.
امّا دليل سوم، يعنى شمول اطلاق «اهلّه» در آيۀ شريفۀ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوٰاقِيتُ لِلنّٰاسِ وَ الْحَجِّ بر هلالى كه مردم با چشم معمولى نمىبينند ...؛ پاسخش آن است كه آيه را با عنايت به احاديث شريفه مفسّر آن بايد معنى كرد. احاديثى كه ذيل همين آيه و در تفسير آن وارد شده متعدّد است كه در بخش هفتم رؤيت هلال نقل كردهام و با مراجعۀ به آن روايات معلوم مىشود كه «اهلّه» چنين اطلاقى ندارد.
علاوه، مفاد آيه آن است كه مردم عصر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله از ايشان راجع به حكمت اهلّه سؤال كردهاند و خداوند متعال در پاسخ فرمودهاند: اهلّه ميقات براى مردم است.
اكنون سؤال مىشود آيا مردم دربارۀ هلالى كه با چشم عادى نمىديدند سؤال مىكردند؟
و آيا خداوند هلالى را كه مردم نمىديدند- هر چند با تلسكوپ قابل رؤيت باشد- براى آنان ميقات قرار داده است؟ آيا معقول است به مردم بيش از ده قرن گذشته گفته شود: اهلّه ميقات براى شماست ولى- مثلا- روزهايى كه اوّل ماه رمضان قرار داديد در حقيقت روز دوم ماه بوده است؛ چون هلال با تلسكوپ قابل رؤيت بوده، هر چند شما نديدهايد؟!
بنابراين اطلاق «أهلّه» در آيه شريفه مردود است «1».
سه: چون ملاك «هلال»، و رؤيت نسبت به آن طريق است، ملاك شروع ماه قمرى و
______________________________
(1). رك: رؤيت هلال، ج 2، ص 923- 925، 936- 937، 1024، 1092، 1245.
رؤيت هلال، مقدمهج5، ص: 64
وجوب صيام، يقين به «هلال» است، و «هلال» يك امر واقعى است كه به همان شب اوّل مربوط است؛ بنابراين، ديدن با اسباب و آلات نيز كفايت مىكند «1».
پاسخ: روشن است كه مقصود مستدلّ، «هلال» در لحظات اوّليۀ شكلگيرى آن است وگرنه «هلال» شب دوم ملاك شروع ماه نيست. اكنون مىپرسيم: هلالى كه ملاك شروع ماه است آيا هلالى است كه با چشم عادى يا مسلّح قابل رؤيت است يا حتّى اگر با چشم مسلّح و بدون هيچ مانعى قابل رؤيت نباشد بازهم ملاك شروع ماه و موضوع حكم است؟
اگر قسم دوم را اختيار كنيد، مىگوييم: اساسا هلال يعنى نور قابل رؤيت، و اگر هلال حتّى با چشم مسلّح و بدون هيچ مانعى قابل رؤيت نباشد، اصلا هلال نيست «2»- نه اين كه هلال است امّا ديده نمىشود- و «هلال غير قابل رؤيت حتّى با چشم مسلّح و بدون موانع» فقط يك مفهوم است و مصداق ندارد. و بر فرض تنزّل از اين اشكال، احدى نمىتواند ملتزم شود و بپذيرد كه هلال غير قابل رؤيت با چشم مسلّح، يا وجود واقعى هلال هر چند قابل رؤيت با چشم مسلّح نباشد، ملاك شروع و حلول ماه است. و اگر فرضا كسى هم به آن ملتزم شود پشيزى ارزش ندارد. پس حتما بايد شق اوّل را پذيرفت، يعنى بگوييم: هلالى كه ملاك شروع ماه است هلالى است كه- لو لا المانع- يا با چشم عادى يا با چشم مسلّح قابل رؤيت باشد. اكنون مىگوييم: «قابليت رؤيت با چشم عادى» موضوعى و منزلى از منازل ماه (- اكثر) و «قابليت رؤيت با چشم مسلّح» موضوع و منزل ديگرى از منازل ماه (- اقلّ) است. و ذو الطريق و ملاك شروع ماه- ثبوتا- نمىتواند هر دو، يا فقط «قابليت رؤيت با چشم مسلّح» باشد- به برهانى كه قبلا گذشت- به ناچار «قابليت رؤيت با چشم عادى» ذو الطريق و موضوع حكم و ملاك شروع ماه خواهد بود.
علاوه بر اين، نمىتوان گفت در مثل «إذا رأيت الهلال فصم» رؤيت طريق است براى «وجود واقعى هلال» يا «ذات الهلال». همچنان كه در «إذا رأيت الجدران فأتمم» يا «إذا رأيت بيوت مكّة فاقطع التلبية» نمىشود گفت: «رؤيت طريق است براى وجود واقعى جدران» يا «بيوت مكّه»! بلكه به اتفاق فقها رؤيت در اين دو مثال طريق است براى بعد و
______________________________
(1). فقه اهل بيت عليهم السّلام، شماره 43، ص 203.
(2). در العين خليل و برخى منابع ديگر لغوى از جمله تهذيب اللغة، ج 4، ص 3785، ماده «هلل» آمده است:
«الهلال غرّة القمر حتّى يهلّه الناس في غرّة الشهر»، غرّة القمر يعنى پيشانى نورانى كرۀ ماه و به عبارت ديگر نور پيشانى ماه.
رؤيت هلال، مقدمهج5، ص: 65
نقطهاى خاص؛ نقطهاى كه از آنجا بيوت مكّه يا جدران قابل رؤيتند. به عبارت ديگر رؤيت طريق است براى نقطۀ قابليت رؤيت بيوت مكّه يا جدران، يعنى متمتّع يا مسافر هنگامى كه در مسير خود به جايى برسد كه بيوت مكّه يا ديوارهاى شهر قابل رؤيت باشد، بايد تلبيه را قطع كند يا نماز را تمام بخواند، به بيانى كه گذشت.
در بحث ما هم رؤيت هلال طريق است براى نقطهاى خاص از مدار ماه، كه از آن نقطه به «قابلية الهلال للرؤية» يا «رؤيتپذيرى» تعبير مىكنيم. يعنى قمر بعد از مقارنه و خروج از محاق، در مدار خود به جايى برسد كه هلال براى ناظر زمينى قابل رؤيت باشد. اين نكتۀ پيچيدهاى نيست، بلكه ظهور عرفى اين جملهها- پس از احراز عدم موضوعيت رؤيت- همين معناست.
چهار: ظاهر آن است كه به مجرّد ولادت هلال، ماه آغاز مىشود.
- در شب اوّل كه ماه از محاق خارج شده است، هلال بر آن صدق مىكند هر چند كه مردم آن را نديده باشند.
- برخى از بزرگان مانند مرحوم محقق خويى در تعريف هلال، علاوه بر خروج از تحت الشعاع فرمودهاند: «بايد مقدارى هم از خورشيد فاصله گرفته به گونهاى كه قابليت رؤيت هر چند در برخى از مناطق را داشته باشد». به نظر ما اضافه نمودن چنين قيدى به تعريف هلال، وجهى ندارد «1».
پاسخ: از اين عبارت معلوم مىشود كه نويسنده معتقدند به صرف خروج ماه از محاق و تحت الشعاع، هلال تشكيل مىشود و تحقق مىيابد. امّا به نظر خبرگان فن، به صرف خروج از تحت الشعاع هلال تشكيل نمىشود و چنانچه پيشتر گذشت، اساسا هلال غير قابل رؤيت حتى با چشم مسلّح بدون هيچ مانعى، هلال نيست، چون هلال به معناى نور قابل رؤيت ماه است.
امّا اينكه گفتهاند: «اضافه نمودن چنين قيدى وجهى ندارد» در پاسخ مىگوييم: بدون چنين قيدى اصلا هلالى وجود نخواهد داشت؛ زيرا هلال يعنى نور قابل رؤيت.
پنج: يكى از شواهد و مؤيّدات اين مطلب كه رؤيت براى يقين به حصول هلال، طريق است، آن است كه در برخى از روايات وارد شده است كه اگر در صبح در طرف مشرق
______________________________
(1). فقه اهل بيت عليهم السّلام، شماره 43، ص 177- 178، 180، «اعتبار ابزار جديد در رؤيت هلال».
رؤيت هلال، مقدمهج5، ص: 66
استهلال شود و ماه ديده نشود، شام آن روز هلال جديد است، اعمّ از اين كه ديده شود يا ديده نشود ... عن داود الرقّي عن أبي عبد الله عليه السّلام، قال: «إذا طلب الهلال في المشرق غدوة فلم ير، فهو هاهنا هلال جديد، رئي أم لم ير».
گرچه مؤلّف وسائل الشيعة اين روايت را بر غالب يا تقيّه حمل نموده است، امّا به نظر مىرسد كه چون موافق با برخى از روايات ديگر است، دليلى بر حمل آن بر تقيّه وجود ندارد «1».
پاسخ: اوّلا، روايت داود رقّى سندا ضعيف است.
ثانيا، هيچ فقيهى طبق مضمون ظاهر اين حديث فتوا نداده، و نديدن هلال صبحگاهى را در روزى، نشانۀ حلول ماه نو در فرداى آن روز ندانسته است؛ چون بر خلاف مسلّمات علمى است. علامۀ شعرانى رحمه اللّه در توضيح اين حديث نوشتهاند:
... أمّا حديث داود الرقّي فلا يقول بمضمونه في إثبات الهلال أحد؛ لأنّ حاصل معناه أنّ الهلال في أواخر الشهر يرى غدوة قبل طلوع الشمس في جانب المشرق إلى المحاق، فإذا كان المحاق و استتر تحت شعاع الشمس لم ير القمر قبل طلوع الشمس. و مضمون الحديث أنّه لا بدّ أن يظهر في ذلك اليوم بعينه عند الغروب، و هذا غير موافق للتجربة و لا الحساب؛ و ذلك لأنّ القمر يستتر و لا يرى إذا كان بينه و بين الشمس إحدى عشرة درجة تقريبا فما دون، فإذا كان قبل طلوع الشمس بإحدى عشرة درجة لا يرى البتّة قبل الطلوع، و إذا ظهر عند غروب الشمس لزم أن يصير القمر متقدّما على الشمس بأكثر من إحدى عشرة درجة، فيكون سير القمر في يوم واحد أكثر من عشرين درجة، أعني ثلثي برج. و هذا ممّا لا يمكن أبدا، بل أنكر الشهيد رحمه اللّه و سائر الفقهاء أن يكون خفاء القمر ليلتين مستلزما لظهور الهلال في الليلة الثالثة ... «2».
ثالثا، روايت ديگرى موافق آن وجود ندارد، و حتى در بين اهل سنت نيز كسى قائل به اين امر نيست، و از اين رو حمل آن بر تقيّه بىوجه است.
بنابراين، براى تأييد مدّعى و به عنوان شاهد هم نمىتوان به آن تمسّك جست.
شش: شاهد روشن بر اين مطلب آن است كه در خوردن گوشت ماهى وجود فلس در ماهى الزامى است و بر حسب روايات و فتاوا، ملاك حليّت وجود فلس است. حال،
______________________________
(1). فقه اهل بيت عليهم السّلام، شماره 43، ص 187، «اعتبار ابزار جديد در رؤيت هلال».
(2). رؤيت هلال، بخش هفتم، باب 12.
رؤيت هلال، مقدمهج5، ص: 67
اين سخن به ميان مىآيد كه اگر فلس يك نوع ماهى با چشم معمولى ديده نشود، امّا به وسيلۀ دوربين [كذا] بتوان آن را مشاهده كرد، يا اين كه تودۀ مردم نتوانند فلس آن را تشخيص دهند، ولى اهل فن بگويند كه داراى فلس است، ظاهر آن است كه اين مقدار در جواز اكل آن كفايت مىكند و نمىتوان گفت كه بايد فلس آن با چشم معمولى ديده شود. به عبارت ديگر، جواز اكل بر وجود واقعى فلس مترتّب است. در ما نحن فيه نيز گرچه در روايات، كلمۀ «رؤيت» آمده، امّا از ادلّه استفاده مىشود كه ملاك وجود واقعى هلال است «1».
پاسخ: نويسنده اين نكته را شاهد بر صدق «رؤيت» بر رؤيت با ابزار دانستهاند. البته صدق «رؤيت» بر رؤيت با ابزار مسلّم است، و نيازى به شاهد ندارد، ولى مثال مذكور به كلّى با مسألۀ مورد بحث ما بيگانه است؛ زيرا در مسأله ما در لسان ادلّه «رؤيت هلال» اخذ شده است؛ از اين رو اين بحث پيش مىآيد كه مراد از رؤيت، چه رؤيتى است و آيا شامل رؤيت با ابزار نيز مىشود يا نه؟ ولى در شرط بودن وجود فلس براى حلال بودن ماهى چنين نيست، يعنى در ادلّه «وجود واقعى فلس» شرط دانسته شده است نه «رؤيت فلس» تا بحث شود كه آيا شامل رؤيت با ميكروسكوپ و مانند آن مىشود يا نه؟ به عبارت ديگر، وجود واقعى فلس شرط است و از هر طريقى كه احراز شد كافى است:
... أنّ أمير المؤمنين عليه السّلام ... يقول: «لا تأكل من السمك إلّا شيئا عليه فلوس» «2».
- قال الصادق عليه السّلام: «كلّ من السمك ما كان له فلوس، و لا تأكل منه ما ليس له فلس» «3».
بنابراين قياس مسأله ما به فلس دار بدون ماهى، مع الفارق و نادرست است و اين كه مرقوم فرمودهاند: «جواز اكل بر وجود واقعى فلس مترتّب است. در ما نحن فيه نيز گرچه در روايات، كلمۀ «رؤيت» آمده، امّا ... ملاك وجود واقعى هلال است». در پاسخ مىگوييم:
اگر همان گونه كه وجود واقعى فلس ملاك است، وجود واقعى «هلال» ملاك باشد، پس اين همه تأكيد بر «رؤيت» براى چيست؟ اگر چنين بود لازم مىبود كه حد اقلّ در يك روايت- مثلا وارد شده باشد: «إذا وجد الهلال فصوموا ...» يا «إذا علمتم بوجود الهلال ...» يا «إذا تيقّنتم بوجود الهلال ...» يا «إذا تحقّق الهلال ...». پس چرا اين همه، در احاديث بر
______________________________
(1). فقه اهل البيت عليهم السّلام، شماره 43، ص 182، «اعتبار ابزار جديد در رؤيت هلال».
(2). وسائل الشيعة، ج 24، ص 128، أبواب الأطعمة و الأشربة، باب 8، ح 3.
(3). وسائل الشيعة، ج 24، ص 129، أبواب الأطعمة و الأشربة، باب 8، ح 7.
رؤيت هلال، مقدمهج5، ص: 68
«رؤيت هلال» تأكيد شده است- حتى با تعابير دالّ بر حصر، مانند «ليس على أهل القبلة إلّا الرؤية»، «لا تصم إلّا للرؤية» و «لا تصم إلّا أن تراه»- به طورى كه برخى قائل به موضوعيت «رؤيت» شده و به شدّت از آن دفاع كردهاند «1». هر چند موضوعيت رؤيت، نادرست است، ولى براى مدّعاى ما- كه قياس اينجا به شرط بودن فلس صحيح نيست- كفايت مىكند. از اين رو، چنان كه پيشتر گفتيم، رؤيت هلال، طريق است براى «قابليّة الهلال للرؤية» نه وجود واقعى «هلال». و بينهما بودن بعيد. و اساسا ممكن نيست رؤيت طريق براى وجود واقعى هلال باشد.
امّا اينكه نوشتهاند: «از ادلّه استفاده مىشود كه ملاك وجود واقعى هلال است»؛ مىپرسيم كدام ادلّه؟ اين ادلّه چيست و كجاست؟
هفت: اگر كسى با دوربين ببيند كه شخص «الف»، شخص «ب» را به قتل رساند يا او را مجروح كرد چنين شخصى مىتواند در محكمه شرعيه شهادت دهد و قاضى شرع بايد بر اين شهادت اعتماد نمايد و باب شهادت كه در آن شهادت حسّى معتبر است اگر نگوييم از مسأله هلال مهمتر است قطعا از نظر ادلّه و مدارك داراى لسان مشابه و مشتركاند و ظاهرا هيچ فقيهى منكر اعتبار اين شهادت نيست «2».
پاسخ: مواردى كه رؤيت با دوربين و ابزار با رؤيت عادى تفاوتى ندارد و حكما يكى است متعدد و غير منحصر به اين مورد است، كه پارهاى از آن موارد را در مقدّمه جلد اوّل رؤيت هلال ذكر كردهام «3». ولى اين نمونهها نه شاهدى براى مدّعى اعتبار رؤيت هلال با چشم مسلّح است نه ناقض مخالف اعتبار؛ چون ربطى به مسألۀ محلّ بحث ما ندارد و قياس ما نحن فيه به آن مع الفارق و مردود است «4».
هشت: روايات رؤيت را مقدّمهاى براى يقين قرار داده و فرمودهاند: شهر رمضان با رأى و تظنّى حاصل نمىشود: ...
1. عن محمّد بن مسلم، عن أبي جعفر عليه السّلام قال: «إذا رأيتم الهلال فصوموا، و إذا رأيتموه فأفطروا، و ليس بالرأي و لا بالتظنّي، و لكن بالرؤية».
______________________________
(1). رك: رؤيت هلال، ج 2، ص 849- 850، 861، 880، 881، 917- 928، 1012- 1013، 1035، 1038.
(2). فقه اهل بيت عليهم السّلام، شماره 45، ص 115، «پاسخى به نقد مقالۀ اعتبار ابزار جديد در رؤيت هلال».
(3). رؤيت هلال، ج 1، ص 93- 97، مقدّمه.
(4). رك: رؤيت هلال، ج 1، ص 93- 104، مقدّمه.
رؤيت هلال، مقدمهج5، ص: 69
2. عن عثمان بن عيسى، عن سماعة، قال: «صيام شهر رمضان بالرؤية و ليس بالظنّ».
3. عن إسحاق بن عمّار ...: «صم لرؤيته، و إيّاك و الشكّ و الظنّ».
4. عن أبي أيّوب إبراهيم بن عثمان الخرّاز ...: «... إنّ شهر رمضان فريضة من فرائض الله، فلا تؤدّوا بالتظنّي».
از اين روايات به خوبى استفاده مىشود كه اوّلا: مقصود از رؤيت در روايات، نفى رأى، ظنّ و گمان بوده است و براى لزوم صوم بايد يقين به هلال حاصل شود ....
ثانيا: ملاك در شروع ماه رمضان خود هلال است نه اصل وجود ماه [كذا] و چنانچه يقين به هلال حاصل شود، ماه قمرى شروع شده، بايد روزه گرفت و با نو شدن ماه، هلال آغاز مىشود [كذا] «1».
پاسخ: اين مطلب كه: «از اين روايات به خوبى استفاده مىشود ... الخ» را پيش از اين مرحوم آية الله خويى رحمه اللّه هم فرمودهاند:
و كان الأمر بالصوم للرؤية لأجل لزوم إحرازه لخصوص شهر الصيام، و عدم الاكتفاء بالامتثال الظنّي أو الاحتمالي كما يشهد للأوّل ذيل صحيحتي ابن مسلم و الخرّاز و موثّق ابن عمّار، و للثاني رواية القاساني «2».
امّا اين سخن ناتمام است؛ زيرا:
اوّلا، درست است كه از اين روايات استفاده مىشود كه نبايد به رأى و شكّ و تظنّى اعتماد كرد، ولى اين، دليل نمىشود كه مقصود از رؤيت، نفى اين امور بوده است نه دخالت رؤيت در ثبوت هلال (به گونهاى كه گفتيم نه به نحو موضوعيت). به عبارت ديگر، از اثبات يكى، نفى ديگرى (دخالت رؤيت) استفاده نمىشود و بر فرض كه استفاده شود، مگر روايات رؤيت منحصر به همين چهار روايت است؟ چرا ساير روايات متعدّدى كه در آنها فقط سخن از رؤيت هلال است بدين معنى حمل شوند و ادعا شود اين همه تأكيد بر رؤيت، فقط براى «حصول يقين به هلال است»؟ «3»
ثانيا، مفاد اين روايات آن است كه چون رؤيت طريق است، فقط به رؤيت اعتماد كنيد و آنچه رؤيت طريق براى آن است، ظنّ و شكّ و رأى نمىتواند طريق آن باشد، نه اين كه
______________________________
(1). فقه اهل بيت عليهم السّلام، شماره 43، ص 185- 186، «اعتبار ابزار جديد در رؤيت هلال».
(2). رؤيت هلال، ج 2، ص 862.
(3). رك: رؤيت هلال، ج 2، ص 883.
رؤيت هلال، مقدمهج5، ص: 70
ملاك، يقين به وجود هلال، و رؤيت هم طريقى براى آن است.
نه: نكتۀ دقيق آن است كه شارع در مورد شروع ماه قمرى، هيچ گونه اعمال تعبّدى ننموده است ... فقط تنها نكتهاى را كه شرط نموده- آن هم براى وجوب صوم نه براى شروع ماه- عدم اعتماد بر شكّ، ظن، رأى و گمان است.
پاسخ: اين كه مرقوم داشتهاند «آن هم براى وجوب صوم نه براى شروع ماه» عجيب است؛ زيرا شارع ظرف صوم را «شهر رمضان» مىداند. بنابراين، اگر چيزى را براى احراز وجوب صوم شرط كرد، شرط شروع ماه نيز خواهد بود، و معنى ندارد چيزى را، مثل يقين، براى وجوب صوم شرط كند و براى شروع ماه شرط نداند.
همچنين اگر بپذيريم شارع براى شروع ماه اعمال تعبّد نكرده است، بايد حتما تعبير شَهْرُ رَمَضٰانَ و مانند آن را در كلام شارع، بر معنايى حمل كنيم كه عرف مخاطب شارع از آن مىفهميده است، و چنان كه گذشت عرف مخاطب شارع، ملاك شروع «شهر» را رؤيت هلال با چشم غير مسلّح مىدانستهاند، نه با چشم مسلّح، علاوه بر اين، مىتوان گفت:
شارع با بيان احاديث فراوان رؤيت در صدد بيان ملاك شروع ماه قمرى است، به بيانى كه گذشت چه اين را اعمال تعبّد بناميم، چه نناميم.
گفتنى است كه فقيهان بزرگ و دقيق النظرى مانند محقق نائينى، امام خمينى، آية الله خويى و آية الله شهيد سيد محمد باقر صدر رحمهم اللّه به عدم اعتبار رؤيت با چشم مسلّح فتوا دادهاند، و هيچ يك به اطلاق رؤيت در روايات تمسّك نكردهاند، با اينكه اطلاق و تمسّك به آن، نخستين وجهى است كه به ذهن هر فقهپژوهى مىرسد، تا چه رسد به اين بزرگان، بنابراين تمسّك به اطلاق، كشفى مهم به حساب نمىآيد و معلوم است كه اين بزرگان، اطلاق رؤيت در احاديث را نپذيرفتهاند. و اينكه ادعا شده است كه اين بزرگان رؤيت را به رؤيت متعارف منصرف مىدانستهاند و با ابطال انصراف، مدّعاى آنان باطل مىشود، سخنى است بىدليل. و چه بسا اين فقيهان به ادلّهاى كه ذكر شد رؤيت را مطلق نمىدانستهاند نه به دليل انصراف.
ده: از شواهد و مؤيّدات اين نظريه [اعتبار چشم مسلّح] آن است كه اگر هلال در شب اوّل قابل رؤيت با چشم معمولى نباشد، امّا با تلسكوپ رؤيت شود، در صورتى كه فرداى آن شب را اوّل ماه ندانيم و بخواهيم روز بعد را به عنوان اوّل ماه بدانيم، چنانچه اين ماه در انتها بيست و هشت روز شود، طبق برخى از روايات و فتواى همه فقها لازم
رؤيت هلال، مقدمهج5، ص: 71
است يك روز صيام را قضا نماييم. اين كشف مىكند كه در آن زمان هر چند هلال با چشم معمولى ديده نشده است، امّا عنوان روز اوّل را دارد. اين مطلب شاهد بسيار خوبى است كه ديدن با چشم معمولى موضوعيت ندارد ... «1».
پاسخ: اين سخن را برخى از بزرگان نيز گفتهاند «2». امّا فرض محض است و چنين موضوعى اتفاق نمىافتد، و بر فرض وقوع، كشف مىكنيم كه در شب اوّل ماه، هلال با چشم معمولى قابل رؤيت بوده است، ولى كسى آن را نديده است، و همان طور كه «عدم الوجدان لا يدلّ على عدم الوجود»، عدم الرؤية هم لا يدلّ على عدم القابلية للرؤية.
در پايان مىافزايم كه آنچه از مجموع ادلّه استفاده مىشود اين است كه رؤيتپذيرى هلال هنگام غروب و به عبارت ديگر قابلية الهلال للرؤية، با چشم معمولى و غير مسلّح، در هر افقى، تنها ملاك حلول «ماه» و موضوع منحصر ثبوت ماه نو، فقط در همان افق و آفاق متّحد با آن، و رؤيت در ادلّۀ رؤيت هلال طريق بر همين موضوع است، و ساير طرق معتبر، مانند بيّنه و حكم حاكم شرع، طريق بر اين طريقند و به همان رؤيت بر مىگردند. گذشت سى روز از اوّل ماه قبل نيز همين حكم را دارد. بنابراين، صحت و سقم و اعتبار و عدم اعتبار ساير طرق، مثل تطويق و غروب هلال پس از شفق را مىتوان با همين معيار سنجيد.
______________________________
(1). فقه اهل بيت عليهم السّلام، شماره 43، ص 182، «اعتبار ابزار جديد در رؤيت هلال».
(2). رك: رؤيت هلال، ج 2، ص 1189.
________________________________________
مختارى، رضا و صادقى، محسن، رؤيت هلال، 5 جلد، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، قم - ايران، اول، 1426 ه ق