بسم الله الرحمن الرحیم

ويژه رؤيت هلال‌-مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43

فهرست فقه
كتاب الصوم
مباحث رؤیت هلال-كتاب الصوم



ويژه رؤيت هلال‌


مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 163‌
ويژه رؤيت هلال‌
اشاره‌
با توجه به تقارن زمان انتشار اين شماره از فصلنامۀ فقه اهل بيت (ع) با ماه مبارك رمضان، بخشى از صفحات مجله به ويژه نامۀ رؤيت هلال اختصاص داده شده است. البته در سال‌هاى گذشته نيز مقالات فقهى ارزشمندى در شمارۀ مختلف همين مجله «1» منتشر شده است. اين بحث پر جدال فقهى به رغم غناى تئوريك و گستردگى كمى و كيفى دامنۀ مباحث آن، عملًا به حل كار بردى مسأله نينجاميده است و با توجه به تعدد مبانى فقهى در اين مسأله و مستدل بودن هريك از اين مبانى بر اساس اصول روش شناختى علم فقه، شايد نتوان به نتيجۀ واحد فقهى در اين مسأله دست يافت. از اين رو واقع بينانه‌تر آن است كه به جاى اميد بستن به راه حل تئوريك اين مسأله به فكر راه حل عملى براى آن بود.
______________________________
(1). از جمله: پژوهشى در بارۀ هلال ماه، ابوالقاسم خزعلى شمارۀ‌هاى 3 و 4/ رؤيت هلال، جعفر سبحانى شمارۀ 27/ رؤيت هلال و ثبوت ماه سيد محمود هاشمى‌شاهرودى شمارۀ 36/ رويت هلال با چشم مسلّح، رضا مختارى شمارۀ 40- 39.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 165‌
چند نكتۀ مهم در بارۀ رؤيت هلال‌
ناصر مكارم شيرازى‌
اشاره:
جمعى از برادران روحانى از اينجانب خواستند كه نظر خود را در بارۀ مسائل مربوط به رؤيت هلال با ذكر دليل كوتاه و مختصر بيان كنم.
اين نوشتار به عنوان اجابت دعوت اين عزيزان و انجام وظيفه در اين شرايط خاص، تنظيم شده است، و عمدتاً به اصل مسألۀ «رؤيت هلال» سپس به «مسألۀ رؤيت هلال با تلسكوپ» و بعد به «مسألۀ اتّحاد افق» مربوط مى‌شود.
ولى قبل از همه به مسأله‌اى كه شايد مهمتر از اينها باشد مى‌پردازيم و آن اختلاف اسفناكى است كه بارها در طىّ سال‌هاى اخير، در امر «رؤيت هلال شوال» رخ داد و شَهد شيرين عيد را در كام همه تلخ كرد.
گروهى امروز نماز عيد مى‌خواندند و مى‌گفتند «اسئلك بحق هذا اليوم الذى جعلته للمسلمين عيداً ...» و فردا گروه ديگرى در همان شهر و گاه در همان مسجد، عين همين عبارت را مى‌گفتند و معلوم نبود منظور از «المسلمين» در اين عبارات كيست؟!
عدّه‌اى به هم تبريك عيد مى‌گفتند و جماعتى در حال روزه بودند و دعاى «يا عليّ يا‌




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 166‌
عظيم ... و هذا شهر عظّمته و كرّمته ... و هو شهر رمضان ...» مى‌خواندند و گاه در يك لحظه و حتّى يك خانه اين اختلاف جانكاه ديده مى‌شد، در حالى كه اسلام دين «توحيد» در تمام زمينه‌هاست و خواهيم ديد حتّى با وجود اختلاف فتاوى هيچ موجبى براى اين اختلاف‌ها نيست.
مردم از اين بيم دارند كه در سال‌هاى بعد نيز اين امر تكرار شود، و در نتيجه بعضى از ناآگاهان تعليمات اسلام را زير سؤال ببرند. اين امر هنگامى نگران كننده‌تر مى‌شود كه مى‌بينيم در اغلب كشورهاى اسلامى مسألۀ رؤيت هلال حل شده و لااقل اهل يك كشور با يكديگر هماهنگ هستند، ولى در كشور ما چگونه است؟
شايد تنها ما هستيم كه اين مسأله را حل نكرده‌ايم، با اين كه فقهاى قوى و آگاهى داريم. مشكل اصلى در اين است كه با مسأله رؤيت هلال كه از «موضوعات» است مانند يك مسألۀ فقهى و «حكمى از احكام شرع» برخورد مى‌كنيم.
در حالى كه مى‌دانيم مردم هر چند در مسائل و احكام فقهى يا بايد مجتهد باشند يا از مجتهدى پيروى كنند، ولى در موضوعات (مانند رؤيت هلال) هر كس مى‌تواند به يقين و اطمينان خود عمل كند.
توضيح اين كه وجوب روزۀ ماه مبارك رمضان از ضروريّات اسلام و واضحات قرآن است و هيچ كس در آن ترديد ندارد، و چون اصل وجوب از ضروريّات دين است، طبعاً تقليد هم در آن راه ندارد؛ ولى در احكام، جزئيات، شرايط و موانع روزه بايد يا مجتهد بود يا از مجتهدان آگاه تبعيّت كرد.
امّا اين كه امروز ماه مبارك رمضان است، يا نيست، از موضوعات است كه هركس مى‌تواند در آن به تشخيص خود عمل كند، يعنى هر گاه بر كسى ثابت شد كه روز اوّل ماه رمضان است مى‌تواند روزه بگيرد و اگر عيد ثابت شد، افطار كند.
گرچه مردم روى اعتمادى كه به مراجع دارند در اين گونه موضوعات مهم نيز به سراغ مراجع مى‌روند تا بهتر تشخيص دهند، اما مراجع از نظر شرعى هيچ الزامى به نظر دادن در‌




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 167‌
بارۀ اين موضوع ندارند و مى‌توانند بگويند اين مسأله از موضوعات است و خودتان تحقيق كرده و عمل كنيد.
از سوى ديگر اگر هر يك از مردم در اين مسأله كه جنبۀ عمومى و اجتماعى دارد، جداگانه به تحقيق پردازد اختلافات زيادى، به خاطر تعدّد منابع تحقيق، به وجود مى‌آيد كه با روح اسلام سازگار نيست.
همان گونه كه رجوع به مراجع به طور جداگانه نيز از اين مشكل دور نخواهد بود، زيرا ممكن است چند نفر از شهود نزديك مرجع بزرگوار به گونه‌اى گواهى دهند و چند نفر به شكل ديگر نزد مرجع بزرگوار ديگرى، يا شهودى كه نزديك مرجع گواهى مى‌دهند، ممكن است مورد اعتماد ديگرى نباشند، يا اصلًا شهودى كه نزد اين مرجع مى‌روند، موفّق به درك محضر مرجع ديگر نشوند. اين امور سبب مى‌شود هلا ماه بر يكى ثابت شود، و بر ديگرى ثابت نگردد، و اختلاف جانكاه و نگران كننده‌اى ميان مردم پيدا شود و عظمت عيد و ماه مبارك و شعائر مربوط به آن زير سؤال رود و حتّى به يك شهر و در يك خانه نيز كشيده شود.
شوراى رؤيت هلال‌
در اين جا راه روشنى وجود دارد كه مى‌تواند به اين اختلافات پايان دهد و لااقل اهل يك كشور، مسير واحدى را طى كنند و عظمت و شكوه اين برنامه‌هاى اسلامى را حفظ كنند و آن اين كه شورايى براى مسألۀ رؤيت هلال از آگاهان اين فن و نمايندگان مراجع تشكيل گردد و تمام اطلاعاتى كه در بارۀ رؤيت هلال از هر طرف مى‌رسد، چه از طريف شهود عينى يا خبرگان فنّ نجوم- كه ممكن است نظرات آنها به عنوان مؤيّد مورد توجه قرار گيرد- گرد آورى كنند واز جمع بندى آنها، نظر واحدى ابراز دارند.
ممكن است گفته شود هرگاه اعضاى شوراى رؤيت هلال نظر واحدى نداشته باشند (خواه به خاطر جرح و تعديل شهود باشد، يا غير آن) چه خواهد شد؟
پاسخ اين است كه نظر اكثريّت مى‌تواند معيار باشد چرا كه براى غالب مردم اطمينان بخش‌تر خواهد بود و به يقين «اقربيّت به واقع» دارد و چون همان طور كه اشاره شد، بحث‌




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 168‌
تشخيص موضوع است نه تشخيص حكم، مشكلى ايجاد نمى‌كند.
سؤال ديگرى كه ممكن است مطرح گردد اين كه گاه مراجع در پاره‌اى از احكام مربوط به رؤيت هلال اختلاف فتوى دارند كه در مسأله تأثير گذار است.
به عقيدۀ ما اين نيز مشكل مهمّى ايجاد نمى‌كند و ما راه حلّ آن را نيز يافته‌ايم، كه شرح آن از عهدۀ اين مختصر بيرون است.
در هر صورت شرعاً مى‌توان نظر اكثريت شوراى رؤيت هلال را كه با دقّت كامل همراه باشد، پذيرفت و به آن اعتماد كرد.
به يقين حضرت ولى عصر (ارواحنا فداه) راضى نيست كه پيروان او در يك چنين امر مهمّى گرفتار تشتّت و تفرقه حتّى در يك شهر و يك خانه شوند و قدرت و قوّت آنها به ضعف گرايد و در برابر دشمنان سر شكسته گردند.
هنگامى كه ائمّه اهل بيت (ع) براى حفظ شوكت مسلمين اجازه مى‌دهند پيروان آنها در نماز جماعت اهل سنّت شركت جويند، با اين كه اختلافاتى در بسيارى از فروع نماز با آنها دارند، چگونه راضى مى‌شوند مسألۀ رؤيت هلال موجب آن همه تشتّت گردد؟ آن هم در جهان امروز كه اخبار به سرعت از نقطه‌اى به نقاط ديگر منتقل مى‌گردد.
واز عجايب روزگار اين كه به خاطر نبودن يك شوراى متمركز دقيق براى رؤيت ماه و اعتماد بر شهود غير خبره، سالهاست كه مردم ماه مبارك را 29 روز روزه مى‌گيرند و كمتر كسى به خاطرش مى‌آيد كه ماه مبارك را 30 روز روزه گرفته باشد (جز در موارد بسيار نادر) و اين از نظر علمى غير ممكن است و معلوم نيست چه كسى در برابر اين امر مسؤول است؟
اميد است صاحب نظران به مسألۀ «شوراى رؤيت هلال» بيشتر بينديشند و راهكارهاى آن را روشن‌تر سازند‌
. آيا رؤيت ماه با تلسكوپ كافى است؟
«مشهور» در ميان مراجع اين است كه رؤيت هلال، بايد با چشم غير مسلّح باشد ولى بعضى از فقهاى معاصر قائل به كفايت مشاهده با تلسكوپ شده‌اند. با دقّت در ادلّه ثابت‌




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 169‌
مى‌شود كه- با احترامى كه به همۀ آراء مجتهدين مى‌گذاريم- اين رأى موافق با ادلّه و قواعد فقه نيست؛ زيرا‌
: اوّلًا: در روايات متواتر معيار ثبوت ماه، رؤيت ذكر شده از جمله در باب سوم از ابواب شهر رمضان وسائل الشيعه 28 روايت نقل شده كه غالباً همين مضمون را دارد: «إذا رأيت الهلال فصم و إذا رأيته فافطر» يا «صم للرؤية و افطر للرؤية»؛ هنگامى كه ماه را ديدى روزه بگير و هنگامى كه آن را (در پايان رمضان) ديدى افطار كن.
در ابواب بعد از آن نيز رواياتى در اين زمينه ديده مى‌شود و هنگامى كه سخن از رؤيت به ميان مى‌آيد منصرف به رؤيت متعارف است كه رؤيت با چشم غير مسلّح مى‌باشد، زيرا فقها در تمام ابواب فقه، اطلاقات را منصرف به افراد متعارف مى‌دانند، مثلًا:
1. در باب وضو مى‌گويند حدّ صورت كه بايد شسته شود آن مقدارى است كه ميان رستنگاه مو و چانه (از طرف طول) و آن مقدارى كه ميان انگشت شست و انگشت «ميانه» قرار مى‌گيرد، از طرف عرض است.
سپس تصريح مى‌كنند كه مدار بر افراد متعارف از نظر طول انگشت‌ها و محلّ روييدن موى سر و مانند آن است، و افراد غير متعارف بايد مطابق افراد عادى عمل كنند.
2. در باب مقدار كر كه آن را به وجب تعيين مى‌كنند، مدار وجب‌هاى متعارف است و آنچه خارج از متعارف مى‌باشد از نظر فقها معيار نيست.
3. در باب مقدار مسافت هايى كه در فقه با قدم تعيين مى‌شود، مدار بر قدم متعارف است.
4. در نماز و روزه در مناطق قطبى يا نزديك به قطب كه روزها يا شب‌ها بسيار كوتاه و غير متعارف است، بسيارى از فقها مدار را بر مناطق متعارف مى‌گذارند.
5. در مسأله حدّ ترخّص (ديدن ديوارهاى شهر، يا شنيدن اذان) تصريح مى‌كنند معيار چشم‌هاى متوسّط (نه زياد تيزبين، نه فوق العاده ضعيف) و صداهاى متعارف و گوش‌هاى متعارف است و آنچه خارج از متعارف باشد معيار نيست «1» و بزرگان فقهاى معاصر با متن كاملًا موافق هستند.
______________________________
(1). رجوع شود به مسألۀ 64 از مسائل صلوة المسافر عروة الوثقى.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 170‌
6. در مورد منكراتى كه حدّ آن جلد (شلّاق) است گفته‌اند شلّاق بايد متعارف باشد و از شلّاق‌هاى سنگين و پرفشار وغير متعارف بپرهيزند، همچنين از شلّاق‌هاى بى اثر يا كم اثر.
7. در ابواب نجاسات مى‌گويند اگر جرم نجاست (مثلًا خون) ظاهراً زايل شود ولى رنگ يا بوى آن بماند پاك است، حال اگر كسى با ميكروسكوپ ذرّات كوچكى از خون را ببيند كه حتماً مى‌بيند (چون رنگ و بو با اجزاء همراه است)، چون اين مشاهده خارج از متعارف است مدار احكام نيست.
8. هرگاه مادّه نجس (مانند خون) در آب كر مستهلك شود همه مى‌گويند پاك است با اين كه با ميكروسكوپ مى‌توان ذرات خون را در آب مشاهده كرد. علاوه بر اين «هشت مورد» موارد متعدد ديگرى در سراسر ابواب فقه وجود دارد كه كلام شارع و لسان آيه يا روايت مطلق است و فقها آن را منصرف به «فرد متعارف» مى‌دانند.
به يقين در مورد رؤيت هلال كه در روايات متواتر وارد شده نيز معيار رؤيت متعارف است يعنى چشم غير مسلّح، و چشم‌هاى مسلّح خارج از متعارف است و مقبول نيست.
ما نمى‌توانيم همه جا در فقه در مطلقات ادلّه به سراغ افراد متعارف برويم، ولى در رؤيت هلال فرد كاملًا غير متعارفى را ملاك حكم قرار دهيم‌
. ثانياً: بعضى مى‌گويند معيار در آغاز ماه، «تولّد ماه در واقع» است و رؤيت و مشاهده جنبه «طريقى» دارد نه «موضوعى». بنابر اين اگر با وسيلۀ غير متعارف از تولد ماه آگاه شويم، كافى است.
در پاسخ مى‌گوييم به يقين ظاهر روايات اين است كه قابليّت رؤيت با چشم عادّى، جنبۀ موضوعى دارد (تكرار مى‌كنم قابليت رويت با چشم عادى)؛ زيرا:
اگر معيار تولّد واقعى ماه باشد مشكل مهمّى پيش مى‌آيد كه نمى‌توان به آن تن در داد و آن اين كه غالباً تولّد ماه قبل از امكان رؤيت با چشم عادى صورت مى‌گيرد، و به عبارت ديگر در بسيارى از موارد ماه در آسمان ظاهر مى‌شود و هيچ كس با چشم عادى آن را‌




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 171‌
نمى‌بيند و شب بعد قابل رؤيت است.
بنابراين بايد قبول كرد كه ماه واقعاً در بسيارى از موارد يك شب جلوتر متولّد شده منتها چون مردم با چشم عادى آن را نديده‌اند، شب دوم ماه را شب اوّل ماه پنداشته‌اند.
درست است كه بر اثر نديدن و ندانستن معذور بوده‌اند ولى آيا مى‌توان قبول كرد كه مسلمين جهان از آغاز بعثت پيامبر (ص) تاكنون وحتّى در عصر آن حضرت (ع) مكرّر بر مكرّر اوّل ماه را اشتباه گرفته‌اند، و از فضل شب‌هاى قدر محروم بوده و روز عيد را روزه گرفته و به خاطر نداشتن تلسكوپ روز بعد نماز خوانده‌اند (چون ماه قبلًا متولّد شده اما با چشم غير مسلح قابل رؤيت نبوده).
حتّى كسانى كه فعلًا تلسكوپ را براى رؤيت ماه كافى مى‌دانند بايد بپذيرند كه در بسيارى از سال‌هاى گذشته، خود آنان و مقلّدانشان دوم ماه مبارك را آغاز ماه ودوم شؤال را اوّل شوال حساب كرده‌اند، زيرا از تلسكوپ بهره نگرفته‌اند و اگر مى‌گرفتند مى‌دانستند اوّل ماه يك روز جلوتر بوده و شب‌هاى قدر نيز در جاى خود قرار نگرفته واز دست رفته است.
اين‌ها همه گواهى مى‌دهد كه معيار تولّد واقعى ماه نيست، بلكه معيار قابليّت رؤيت با چشم عادى است. اساساً در علم اصول گفته‌ايم «اماره» و «طريق» شرعى نمى‌تواند كثير الخطاء باشد، زيرا مردم از درك واقع محروم خواهند شد. در مواردى كه اماره كثير الخطاء باشد بايد گفت خود اماره موضوعيت دارد (دقت كنيد).
اين باور كردنى نيست كه در گذشته حتّى در زمان پيغمير اكرم (ص) و ساير معصومين (ع) مردم از درك عيد و ليالى قدر محروم بوده‌اند، بلكه به عكس ما معتقديم استفاده از تلسكوپ براى رؤيت ماه سبب مى‌شود كه مردم از آغاز و پايان ماه محروم شوند! زيرا معيار واقعى چشم غير مسلّح است.
ممكن است بعضى تصوّر كنند كه با استفاده از تلسكوپ بساط اختلافات برچيده مى‌شود در حالى كه اين كار هيچ اثرى در اين امر ندارد، چرا كه قدرت تلسكوپ‌ها كاملًا با هم فرق دارد و مناطقى كه در آن نصب مى‌شود از حيث وجود غبار و بخار آب در افق متفاوتند. بنابراين ممكن است بعضى با تلسكوپ خود آن را ببينند و بعضى نبينند و انكار كنند و سفرۀ اختلاف دگر بار گسترده مى‌شود.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 172‌
آيا وحدت افق شرط است؟
هر گاه در نقطه‌اى از جهان هلال ماه رؤيت شود آيا براى ساير نقاط كافى است؟
مشهور در ميان فقهاى گرامى اهل بيت (ع) اين است كه اتّحاد افق شرط است. مرحوم محقق يزدى مسأله را در عروه مطرح كرده و تقارب بلاد يا وحدت افق را شرط دانسته و اكثريت قريب به اتفاق محشّين، آن را پذيرفته‌اند.
ولى بعضى از بزرگان پيشين و معاصر آن را شرط ندانسته و رؤيت هلال را در يك نقطه از جهان كافى براى مناطق ديگر دانسته‌اند (مشروط بر اين كه لااقل در جزئى از شب با هم مشترك باشند).
آغاز گر اين فتوا در عصر ما مرحوم آية اللّٰه العظمى خويى (ره) بود، سپس جمعى ديگر از شاگردان ايشان به ايشان تأسّى جستند.
عمده دليلى كه بر آن اعتماد مى‌كنند دو چيز است:
1. طلوع ماه و تولّد آن (و خروج از تحت الشعاع) يك پديدۀ آسمانى است كه مربوط به مقابلۀ خورشيد با ماه است. هرگاه آن نيم كرۀ ماه كه دائماً مقابل ما قرار گرفته از تاريكى خارج شود و كمى از آن در برابر خورشيد قرار گيرد، ماه نو آغاز شده است و ارتباطى با مناطق مختلف زمين ندارد و اين يك امر آسمانى است نه زمينى.
در تقريرات درس حضرت آية اللّٰه خويى آمده است:
«تكوّن الهلال عبارة عن خروجه عن تحت الشعاع بمقدار يكون قابلًا للرؤية و لو في الجملة و هذا كماترى أمر واقعي وحداني لايختلف فيه بلد عن بلد ولاصقع عن صقع لانّه كما عرفت نسبة بين القمر و الشمس لا بينه و بين الأرض فلا تأثير لاختلاف بقاعها في حدوث هذه الظاهرة الكونيّة في جوّ الفضاء». «1»‌
ولى اين سخن موافق با مسطّح بودن زمين و نفى كرويّت آن است. در حالى كه امروز كرويّت زمين از امور محسوس است. اگر در گذشته مى‌بايست با ادلّه نظرى كرويّت زمين‌
______________________________
(1). المستند فى شرح العروة الوثقى للبروجردى، ج 12، ص 118.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 173‌
اثبات شود، امروز ماهواره‌ها از تمام زمين عكسبردارى كرده و براى ما مى‌فرستند و مسافران فضا نيز زمين را كروى مى‌بينند و كاملًا يك امر محسوس است.
به عبارت ديگر، تكوّن و تولّد ماه مربوط به سه چيز است: «ماه»، «خورشيد» و «زمين» زيرا تولّد ماه به اين است كه خط باريكى از بخش نورانى ماه در برابر اهل زمين قرار گيرد، به يقين اين بخش نورانى را كسانى كه در بخشى از كرۀ زمين كه محاذى با آن است، زودتر مشاهده مى‌كنند. اين مطلب را مى‌توان با يك آزمايش حسّى نشان داد. سه كره تهيه كنيم يكى نورانى مانند يك لامپ روشن و دو كرۀ غير نورانى. به خوبى ملاحظه مى‌كنيم كه اگر كرۀ اوّل ظلمانى را چنان در مقابل كرۀ نورانى قرار دهيم كه فقط يك نوار باريك نورانى به طرف كرۀ سوم باشد، كسانى كه در بخش محاذى آن نقطۀ نورانى قرار دارند، آن را مى‌بينند و كسانى كه محاذى نيستند نمى‌بيننند.
چيزى كه با تجربۀ حسّى قابل درك است، نياز به توضيح بيشترى ندارد، آرى اگر زمين مسطّح بود گفتار بالا صحيح بود، ولى قطعاً مسطّح نيست.
ايراد ديگرى كه بر اين سخن وارد مى‌شود اين كه آنها مى‌گويند تمام بلادى كه در قسمتى از شب با نقطۀ رؤيت ماه مشترك هستند، اوّل ماه آنها يكى است.
مفهوم اين سخن آن است كه اگر مثلًا هنگام غروب آفتاب در مكّه ماه تولّد يابد، و مشاهد شود، مناطقى كه در شرق آن قرار دارد و چندين ساعت از شب آنها گذشته يا حتّى نيمه شب يا اواخر شب آنهاست، ماه براى آنها عوض مى‌شود يعنى تا نيمه شب يا اواخر شب، براى آنها شب آخر ماه رمضان بوده چون ماه شوّال متولّد نشده بوده و دعاهاى شب آخر را مى‌خواندند. ناگهان از نيمه شب، شب اوّل ماه شوال مى‌شود، چون به هنگام غروب آفتاب «مكّه» ماه در آن ساعت تولّد يافته است!
اين امر عجيب و غير قابل قبول است، زيرا قبل از آن ساعت (غروب آفتاب مكه در مفروض بحث) قطعاً ماه از تحت الشعاع خارج نشده بود و پس از خروج، اول ماه شروع شده، يعنى براى بعضى مناطق از نيمه شب يا آخر شب، ماه شوّال شروع مى‌شود، و قسمت مهمّى از شب آنها، شب آخر ماه رمضان بوده است.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 174‌
اگر گفته شود از اوّل شب براى همۀ اين مناطق ماه شوّال بوده، قابل قبول نيست، چون فرض بر اين است كه تا آن ساعت ماه از تحت الشعاع خارج نشده بوده و قطعاً ماه شوّال نبوده است. پس از خروج و تولّد ماه، براى تمام اين مناطق اوّل ماه است، يعنى واقعاً نيمى از شب، شب آخ‌ر رمضان و نيمى از آن واقعاً شوّال است. بديهى است براى مناطق دورتر كه در شب با آنجا اشتراك ندارند (مانند كانادا و آمريكا) اوّل ماه يك روز بعد از آن خواهد بود (دقت فرماييد).
دليل دوم طرفداران عدم اختلاف آفاق، اطلاق روايات، مخصوصاً صحيح هشام بن حكم است كه نشان مى‌دهد اگر در يك منطقه ماه رؤيت شود براى همۀ مناطق كافى است.
روايت چنين است: «هشام بن الحكم عن أبي عبداللّٰه (ع) أنّه قال في من صام تسعة و عشرين قال: إن كانت له بيّنة عادلة على أهل مصر أنّهم صاموا ثلاثين على رؤيته قضى يوماً». «1»‌
آنها معتقدند اطلاق روايت دلالت دارد در هر شهرى از شهرهاى دنيا ماه ديده شود، براى شهرهاى ديگر كافى است خواه بسيار دور باشد يا نزديك.
همچنين بعضى روايات ديگر‌
. پاسخ: اين سخن قابل مناقشه است، زيرا اطلاق اين روايات منصرف به بلادى است كه اطلاع رسانى در آن زمان نسبت به آن معمول بوده است نه بلادى كه چندين ماه با آنها دور بوده است و كمتر خبرى از آن مى‌رسيده است.
به عبارت ديگر اين روايات ناظر به بلاد متقاربه از نظر افق است كه گاه با وسايل آن زمان يك هفته يا يك ماه طول مى‌كشيد تا از يكى به ديگرى مسافرت كنند، ولى «بلاد غير هم افق» را كه گاه چندين ماه با وسايل آن زمان طول مى‌كشيد تا خبرش برسد شامل نمى‌شود، زيرا كمتر اتّفاق مى‌افتاد كسى بعد از چند ماه به فكر خبر رسانى و فحص و بحث در بارۀ ماه رمضان گذشته بيفتد.
______________________________
(1). وسائل الشيعه، ج 10، كتاب الصوم، باب 5 از من ابواب احكام شهر رمضان، ص 265، ح 13، چاپ آل البيت (ع).




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 175‌
حتّى اگر شك در اطلاق (و تحقق مقدمات حكمت) در اينجا داشته باشيم، مساوى با عدم اطلاق است. (همان گونه كه در اصول آمده است).
بنابراين با اين گونه روايات جز حجيّت شهادت به رؤيت در بلاد نزديك و هم افق را نمى‌توان اثبات كرد.
جالب اين كه بعضى از گذشتگان به لزوم وحدت شب قدر و تعيين مقدّرات در يك شب معيّن و فضيلت آن، استناد جسته‌اند در حالى كه طرفداران اين عقيده، وحدت اوّل ماه را تنها در مناطقى پذيرفته‌اند كه در مقدارى از شب با منطقۀ رؤيت هلال مشترك باشد، يعنى براى مناطق ديگر زمين كه به هنگام رؤيت هلال روز است (مانند كشورهاى كانادا، آمريكاى شمالى و جنوبى) به ناچار شب قدر ديگرى قائل هستند و اوّل ماه آن مناطق را يك روز متفاوت مى‌دانند!
و از آن جالب‌تر قول كسانى است كه مى‌گويند كشورهاى اسلامى در منطقه‌اى قرار دارند كه در مقدارى از شب با هم مشتركند.
در حالى كه در كشورهاى دور دست ميليونها مسلمان زندگى مى‌كنند، به علاوه ما معتقديم كه اسلام و احكام آن سرانجام تمام كرۀ زمين را فرا خواهد گرفت، تكليف مسلمانان در آن زمان چه خواهد بود؟
كوتاه سخن اين كه همان گونه كه مشهور فقهاى ما پذيرفته‌اند و دلايل مختلف نيز گواهى مى‌دهد، اتّحاد افق در رؤيت هلال شرط است، و اين امر نتيجه كرويّت زمين است، همان گونه كه اختلاف در اوقات نماز و شب و روز ناشى از آن است و اگر منظور، حفظ وحدت ميان مسلمين است (با وجود كرويّت زمين)، وحدت تنها در يك منطقه امكان‌پذير است نه در تمام دنياى اسلام، زيرا مسلمانانى در نيم كرۀ ديگر زمين زندگى مى‌كنند كه حتّى مطابق قول «عدم لزوم وحدت افق» عيد جداگانه‌اى دارند (البته شرح مسائل فوق مجال و بحث وسيع‌ترى را مى‌طلبد). (واللّٰه العالم بحقائق أحكامه.)




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 176‌
اعتبار ابزار جديد در رؤيت هلال‌
محمّد جواد فاضل لنكرانى‌
مقدّمه‌
از مسائل مورد بحث در عصر حاضر، اعتبار و يا عدم اعتبار وسائل و آلات جديد در رؤيت هلال است. با پيدايش وسائل جديدى همچون دوربين و تلسكوپ، اين پرسش نيز مطرح شده كه ديدن هلال ماه با ابزار و وسايل پيشرفته مثل تلسكوپ، آيا همانند ديدن ماه با چشم معمولى- كه در اين بحث از آن به چشم غير مسلّح ياد مى‌شود- است؟ به عبارت ديگر، آيا رؤيت با چشم مسلّح كافى است؟
در تاريخ 24 رمضان 1425 هجرى قمرى، استفتايى از محضر حضرت آيةاللّٰه العظمى فاضل لنكرانى (مدّظله العالى) در مورد استفاده از ابزارهاى نجومى (مانند دوربين، تلسكوپ و ...) براى رؤيت هلال شد، معظّم له در پاسخ چنين فرمودند:
«در رؤيت هلال، فرقى بين چشم غيرمسلّح و چشم مسلّح نمى‌كند؛ و از اين جهت، رؤيت با تلسكوپ هم كافى است؛ همان‌طورى كه با عينك و دوربين شكارى و مانند آنها كافى است».




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 177‌
اين فتوا انعكاس وسيعى در ميان مردم داخل و خارج از كشور، به خصوص عالمان و بزرگان داشت؛ و شايد بتوان گفت كه قبل از آن، به اين صراحت در ميان مراجع بزرگ بيان نشده بود.
پس از صدور اين فتوا، جمعى از فضلاى محترم از اين‌جانب توضيحاتى پيرامون آن خواستار شدند، بحمداللّٰه توفيق حاصل شد تا اين بحث- كه از مسائل مستحدثه است- را به صورت استدلالى در حدّ امكان و با ضيق وقت و مجال، به رشته تحرير درآورم. اميد است صاحب‌نظران با ديدۀ انصاف در آن بنگرند‌
. تحرير محلّ نزاع‌
پيش از بررسى نظريه‌ها و مستندات آنها، لازم است محلّ نزاع كاملًا مشخّص گردد.
از نظر واقعى و تكوينى دو حالت مهمّ براى ماه وجود دارد‌
: الف) مقارنه: زمانى است كه ماه در تحت‌الشعاع خورشيد قرار مى‌گيرد و به هيچ وجه با چشم معمولى قابل رؤيت نيست‌
. ب) ولادت: زمانى است كه ماه از محاق و تحت الشعاع خارج مى‌شود و ماه نو و جديد آغاز مى‌گردد؛ و در لغت و عرف از آن به هلال تعبير مى‌كنند. به عبارت ديگر، اوّلين زمان ولادت، همان اوّلين زمان از هلال خواهد بود.
آنچه به عنوان ملاك در روايات وارد شده، عنوان مركّب «رؤية الهلال» است. در اين عنوان دو كلمۀ «رؤيت» و «هلال» وجود دارد كه لازم است هر دو عنوان توضيح داده شود. در مطالب بعد، نسبت به تعريف رؤيت و اين‌كه آيا داراى طريقيّت است يا موضوعيّت و آيا از نظر سبب، اطلاق دارد يا خير؟ بحث خواهيم كرد. بنابراين، آنچه در اين بخش مورد توجّه قرار مى‌گيرد، كلمه «هلال» است كه به همان معناى «ماه نو و جديد»- ولادت ماه- مى‌باشد.
گرچه از برخى عبارات استفاده مى‌شود كه ممكن است بين زمان ولادت و تحقّق هلال فاصله باشد و در هنگام ولادت- در اثر شدّت ضعف نور- بايد مقدارى فاصله شود تا هلال تحقّق پيدا كند، امّا ظاهراً به مجرّد ولادت، هلال ماه آغاز مى‌شود.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 178‌
تعريف هلال‌
هلال در لغت به معناى ماه نو است؛ هرچند برخى ماه دوشبه تا شب سوّم و برخى تا شب هفتم را نيز هلال ناميده‌اند. «1» درلسان العرب آمده است:
«الهلال غرّة القمر حتّى يهلّه الناس في غرّة الشهر وقيل يسمّى هلالًا لليلتين من الشهر ثمّ لا يسمّى به إلى أن يعود فى الشهر الثاني، وقيل يسمّى به ثلاث ليال، ثمّ يسمّى قمراً». «2»‌
از اين عبارت روشن مى‌شود كه از هنگام ولادت، يعنى از همان شب اوّل، عنوان هلال بر ماه صدق مى‌كند؛ زير، عنوان «ابن ليلتين» به معناى فرزند دو شب، و به عبارت ديگر شب اوّل و دوّم است. در نتيجه، در شب اوّل كه ماه از محاق خارج شده است، هلال بر آن صدق مى‌كند هرچند كه مردم آن را نديده باشند.
تعبير «حتّى يهلّه الناس» به عنوان مقوّم اين معنى نيست؛ بلكه از آثار غالبى آن مى‌باشد. شاهد اين مطلب آن است كه «القاموس المحيط» «3» هلال را به غرّة القمر معنى كرده و تعبير «حتّى يهلّه الناس» در آن وجود ندارد. سپس آورده است: «قال ابو إسحاق والذي عندي وما عليه الأكثر، أن يسمّى هلالًا إبن ليلتين، فإنّه فى الثالثة يتبيّن ضوءه».
بنابراين، در همان ابتدا كه نور ماه بسيار ضعيف بوده و به گونه‌اى نيست كه بر سياهى آسمان غلبه كند، هلال صادق است.
در «صحاح اللغة» آمده است: «الهلال أوّل ليلة والثانية والثالثة ثمّ هو قمر». «4» در اين عبارت نيز اوّلين شب را از هلال مى‌داند؛ و در واقع، عنوان هلال دارد. از سوى ديگر‌
______________________________
(1). منتهى الارب، اقرب الموارد‌
(2). لسان العرب، ج 15، ماده هلل.
(3). ج 4، ص 93.
(4). صحاح اللغة، ج 5، ص 1851.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 179‌
عبارت «يهلّه الناس» نيز در آن وجود ندارد.
بنابراين، هلال يك معناى لغوى روشن دارد. اين مطلب معروف نيز كه هلال را از اين جهت هلال مى‌گويند كه هرگاه مردم آن را ببينند فرياد مى‌زنند- هرچند از ابن‌الاعرابى در لسان العرب آمده است- در هلال محل بحث اعتبارى ندارد.
در «صحاح اللغة» هم‌چنين آمده است: «ويقال أيضاً استهلّ هو بمعنى تبيّن ولا يقال أهل»؛ در اين عبارت استهلال را به تبيّن و ظهور تفسير نموده است؛ چراكه اگر شخصى استهلال كند ولى هلال را رؤيت ننمايد، استهلال صدق نمى‌كند. امّا نكته قابل توجّه آن است كه در روايات، استهلال، ملاك براى حكم نيست و آنچه دخالت دارد هلال و رؤية الهلال است.
نكته ديگرى كه بايد به آن توجّه داشت، اين است كه اگر بر فرض بپذيريم در معناى حقيقى هلال، ظهور و روشنى به حدّى كه مردم ببينند و فرياد بزنند، معتبر باشد، در جاى خود ثابت شده كه در تحقّق عنوان، وجه تسميه دخالت تامّ ندارد. به اين معنى كه اگر در موردى وجه تسميه هم صدق نكند، عنوان مى‌تواند محقّق شود.
نتيجه آن كه هلال از همان هنگام ولادت آغاز مى‌شود و آيۀ شريفه «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ ...» نيز به طور قطع شامل چنين هلالى خواهد بود.
همان‌طورى كه منجّمين مقارنه را از طريق محاسبات دقيق تعيين مى‌كنند، ولادت را نيز مى‌توانند از همان طريق تعيين كنند؛ امّا اوّلًا اين‌گونه محاسبات به خودى خود و با قطع نظر از اين‌كه مفيد اطمينان است يا نه؟ حجيّت شرعى ندارد؛ و ثانياً در ادلّه، رؤيت، ملاك قرار داده شده است. بنابراين نمى‌توان به آن اعتماد كرد و بايد گفت كه ظاهراً ملاك، رؤيت و ديدن هلال است.
حال، بحث در اين است كه اگر همين هلال كه زمان ولادت ماه است، با تلسكوپ ديده شود به‌طورى‌كه هيچ تغييرى در واقع به وجود نياورد و فقط هلال واقعى را نشان دهد، آيا چنين ديدنى حجيّت دارد؟
در كلمات برخى از بزرگان مانند مرحوم محقّق خوئى 1 نسبت به هلال محلّ بحث‌




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 180‌
چنين آمده است: «كون الهلال عبارة عن خروجه عن تحت الشعاع بمقدار يكون قابلًا للرّؤية ولو فى الجملة».
در تعريف هلال علاوه بر خروج از تحت‌الشعاع فرموده‌اند: بايد مقدارى هم از خورشيد فاصله گرفته و از تحت‌الشعاع خارج شده باشد به‌گونه‌اى‌كه قابل رؤيت- هرچند در برخى از مناطق- باشد.
به نظر ما اضافه كردن چنين قيدى به تعريف هلال دليلى ندارد؛ و اساساً براى اين مقدار، هيچ ضابطه و معيارى نداريم. و اگر بخواهيم هلال را اين‌گونه تعريف كنيم، شايد بتوان گفت كه نزاع، لفظى مى‌شود. توضيح مطلب آن است كه اگر بگوييم مراد از هلال، چنين معنايى است كه ماه به اندازه‌اى از خورشيد فاصله گرفته باشد كه از جهت شدّت ضعف نور، بالفعل با چشم معمولى ديده نشود، ولى قابليّت رؤيت از نظر علمى منتفى نباشد و با تلسكوپ يا دوربين ديده شود؛ در اين صورت، حتماً همه فقيهان بايد قائل به كفايت و صحّت آن شوند.
گرچه ظاهر فتاوا آن است كه در اين فرض نيز چون رؤيت با چشم عادى محقّق نشده است، كفايت نمى‌كند؛ امّا حقيقت آن است كه اگر اطمينان داشته باشيم كه ماه چندين ساعت است كه از تحت‌الشعاع خارج شده و به عبارت ديگر، چندين ساعت از هلال ماه مى‌گذرد، آن شب اوّلين شب از ماه قمرى خواهد بود و ديگر مجالى براى تأمّل باقى نمى‌ماند.
در صورتى كه كسى اين ادّعا را نپذيرد و چنين فرضى را هم در محل نزاع داخل بداند، نتيجه آن مى‌شود كه بايد بحث را به طور كلّى‌تر مطرح كنيم، به گونه‌اى كه دو صورت زير را نيز شامل شود‌
: صورت اوّل: ولادت ماه آغاز گرديده است؛ ولى به گونه‌اى است كه طبق محاسبات فلكى، امكان رؤيت با چشم معمولى در آن وجود ندارد؛ يعنى همان لحظات اوّليه خروج از تحت‌الشعاع باشد.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 181‌
صورت دوّم: اين‌كه مقدارى فاصله گرفته باشد؛ به گونه‌اى كه از نظر محاسبات فلكى، امكان رؤيت با چشم معمولى بسيار ضعيف باشد؛ امّا امكان آن به طور كلّى منتفى نباشد و بالفعل هم رؤيت معمولى حاصل نشود.
در اين دو صورت- كه بايد گفت در كلمات ديگران كه در اين‌باره بحث نموده‌اند، بين آنها هيچ تفكيكى نشده است و حال آن‌كه گفتيم صورت دوّم مى‌تواند از محل نزاع خارج باشد- چنانچه با ابزار و تلسكوپ، هلال رؤيت شود، آيا چنين رؤيتى اعتبار دارد؟
در اين بحث، به مشهور فقيهان نسبت داده شده كه رؤيت با چشم مسلّح كفايت نمى‌كند؛ امّا از آنجا كه اين بحث از مباحث مستحدثه است و سابقه استفاده از چشم مسلّح به زمان نه چندان دور باز مى‌گردد- حتّى به صورت دقيق‌تر، همان‌طور كه در برخى از نوشته‌ها آمده است، بايد گفت كه استفاده ضابطه‌دار و روش‌مند از ابزار براى رؤيت هلال، عمرى بيش از چند دهه ندارد- نمى‌توان شهرت معتبر بين فقيهان را كه همان شهرت ميان متقدّمين است ادّعا نمود. البته در بين فقيهان معاصر اين شهرت وجود دارد، امّا براى استدلال معتبر نيست.
كسانى كه رؤيت با چشم مسلّح را كافى مى‌دانند، به «أصالة الاطلاق» در مورد رؤيت استدلال نموده‌اند؛ علاوه بر اين كه در هيچ‌يك از روايات، دليل و قرينه‌اى بر اعتبار رؤيت با چشم معمولى و عادى وارد نشده است. گرچه اصل رؤيت معتبر است و محاسبات فلكى و امور ظنّى را معتبر نمى‌دانند، ولى معتقدند همان‌طور كه رؤيت با ابزارى مانند عينك كفايت مى‌كند، رؤيت با ابزار قوى‌تر نيز كه در واقع تغييرى ايجاد نمى‌كند كفايت مى‌كند. آنچه از نظر صناعى لازم است، صدق و استناد رؤيت به بيننده مى‌باشد؛ و به طور قطع مى‌توان رؤيت را به كسى كه با تلسكوپ مى‌بيند، استناد داد و اين استناد حقيقى است. به عبارت ديگر، صدق رؤيت بر رؤيت با ابزار، قطعى و مسلّم است. شاهد روشن بر اين مطلب آن است كه اگر كسى با تلسكوپ مشاهده كند كه شخصى به قتل رسيد، مى‌تواند در دادگاه بر آن قتل شهادت دهد و حاكم شرع نيز بايد بر اين شهادت ترتيب اثر بدهد در حالى‌كه در مسئله شهادت، شاهد بايد مانند خورشيد (به روشنى) مورد شهادت را ديده باشد.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 182‌
شاهد دوّم آن است كه شرط حلال بودن گوشت ماهى، وجود فلس در آن است؛ و بر طبق روايات و فتاوا، ملاك حلّيت، وجود فلس است.
حال اين سخن به ميان مى‌آيد كه اگر فلس يك نوع ماهى با چشم معمولى ديده نشود، امّا به‌وسيله دوربين بتوان آن را مشاهده كرد يا اين‌كه تودۀ مردم نتوانند فلس آن را تشخيص دهند، ولى اهل فن بگويند كه داراى فلس است، ظاهراً اين مقدار در جواز خوردن آن كفايت مى‌كند و نمى‌توان گفت كه بايد فلس آن با چشم معمولى ديده شود. به عبارت ديگر، جواز خوردن بر وجود واقعى فلس مترتّب است. در اين بحث نيز گرچه در روايات كلمه «رؤيت» آمده، امّا از ادلّه استفاده مى‌شود كه ملاك، وجود واقعى هلال است.
علاوه بر اين دو شاهد، در مجموع مى‌توان دلايل اين گروه را در سه بخش زير و يك مؤيّد خلاصه كرد:
1. جريان اصالة الاطلاق نسبت به سبب رؤيت و عدم وجود قرينه بر انصراف.
2. استناد حقيقى رؤيت به كسى كه با ابزار و وسائل آن را انجام مى‌دهد.
3. شمول اطلاق لفظ اهلّه در آيه شريفه «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ ...»، بر هلالى كه مردم با چشم معمولى نمى‌بينند، امّا ممكن است با وسائل و ابزار، رؤيت شود.
از شواهد و مؤيّدات اين نظريه نيز آن است كه اگر هلال در شب اوّل با چشم معمولى قابل رؤيت نباشد، ولى با تلسكوپ رؤيت شود، در صورتى كه فرداى آن شب را اوّل ماه ندانيم و بخواهيم روز بعد را به عنوان اوّل ماه قرار دهيم، چنانچه اين ماه در پايان، بيست و هشت روز شود- طبق برخى از روايات و فتواى همه فقيهان- لازم است يك روز روزه بگيريم. اين كشف مى‌كند كه در آن زمان هرچند هلال با چشم معمولى ديده نشده، امّا عنوان روز اوّل را داشته است. اين مطلب شاهد بسيار خوبى است كه ديدن با چشم معمولى، موضوعيّت ندارد.
اگر اشكال شود كه در چنين فرضى، كشف مى‌كنيم كه در همان شب اوّل نيز امكان رؤيت با چشم معمولى بوده، ولى به سبب برخى از موانع ديده نشده است. و به تعبير ديگر، اگر ادّعا شود كه بين اين دو، ملازمه وجود دارد؛ يعنى در شب سى‌ام اگر ماه با‌




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 183‌
چشم معمولى ديده شد، حتماً در شب اوّل نيز با چشم معمولى قابل رؤيت بوده است.
در جواب مى‌گوييم: از ديدگاه نجومى و سائر روش‌ها، هيچ دليلى، بر اين ملازمه وجود ندارد؛ بلكه اگر موارد و گزارش‌هاى رؤيت مورد بررسى قرار گيرد، به نمونه‌هايى بر مى‌خوريم كه از نظر منجّمين، در شب اوّل ادّعا شده كه ماه با چشم معمولى قابل رؤيت نيست و از طرف ديگر، بعد از گذشت بيست و نه روز گزارش داده‌اند كه هلال جديد با چشم معمولى قابل رؤيت است و اساساً با قطع نظر از اين مطلب، مى‌توان گفت كه هيچ شاهد و دليلى از علم نجوم بر اين امر وجود ندارد.
امّا كسانى كه رؤيت هلال را با چشم مسلّح كافى نمى‌دانند، مجموعاً دو ادّعا را مطرح كرده‌اند‌
: ادّعاى اوّل: انصراف رؤيت به ديدن با چشم معمولى‌
. ادّعاى دوّم: با توجه به توضيحى كه خواهد آمد، رؤيت در اين باب، طريقيّت دارد نه موضوعيت.
ادّعاى انصراف‌
بسيارى از كسانى كه رؤيت با چشم مسلح را كافى ندانسته‌اند، مسأله انصراف را مطرح كرده‌اند.
برخى ديگر از بزرگان گفته‌اند: رؤيت كسانى كه قدرت ديد فوق‌العاده‌اى دارند كفايت نمى‌كند؛ همان‌طورى كه رؤيت با ابزار كفايت نمى‌كند. و اين امر به دليل انصراف رؤيت- در نصوص- به رؤيت با چشم عادى است «1».
برخى ديگر از بزرگان معتقدند «2»: هنگامى‌كه سخن از رؤيت به ميان مى‌آيد، به رؤيت متعارف (با چشم غيرمسلّح) انصراف دارد؛ زيرا فقيهان در همه ابواب فقه، اطلاقات را به افراد متعارف منصرفِ مى‌دانند.
در اين عبارت چند نكته قابل ملاحظه است:
______________________________
(1). الصوم فى الشريعة الاسلاميّة الغرّاء، ص 144.
(2). چند نكته مهمّ در باب رؤيت هلال، ص 10.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 184‌
1. در اين بحث بايد ديد منشأ انصراف چيست؟ در علم اصول ثابت شده كه منشأ انصراف چنانچه غلبه استعمال باشد در انصراف كفايت مى‌كند، امّا غلبه وجود كفايت نمى‌كند. كلمه رؤيت همان‌طورى كه در ديدن با چشم معمولى استعمال شده، در ديدن با ابزارى مانند عينك، ذرّه‌بين و دوربين نيز به نحو حقيقى استعمال مى‌شود.
2. دليل اين مدّعا قابل تأمّل است؛ زيرا بر فرض صحّت اين مطلب كه فقيهان در همه ابواب فقه، اطلاقات را به افراد متعارف منصرف مى‌دانند، آيا قابل استدلال است و اين عمل فقيهان مى‌تواند دليل باشد؟ و اگر تا قبل از زمان مرحوم علّامه، همه فقيهان به لزوم منزوحات بئر قائل بودند، بايد براى ديگران هم حجّت باشد؟ روشن است همان‌طور كه در اين موارد، مراجعه به مدارك اقوال و نظريّات آنان مورد بررسى قرار مى‌گرفت، در اين بحث نيز بايد مدارك و مبانى مورد ارزيابى قرار گيرد.
3. اساساً چنين نسبتى صحّت ندارد؛ و نمى‌توان با بررسى و احصاى چند مورد، چنين مطلب كلّى را به عالمان و فقيهان نسبت داد. در اين مقاله موارد متعددى را بر خلاف اين ادّعا ذكر خواهيم نمود.
امّا قبل از بررسى مواردى كه فقيهان انصراف را پذيرفته‌اند و مواردى كه نپذيرفته‌اند، لازم است نكاتى را از جهت صناعى مورد دقّت قرار دهيم‌
: نكته اوّل: روشن است كه اصالة الاطلاق يكى از اصول لفظى عقلى است. اصل اوّلى در الفاظ- به مقتضاى مقدّمات حكمت- اطلاق است؛ مگر اين كه در مقابل آن دليل يا قرينه‌اى بر تقييد باشد. به عبارت ديگر، رفع يد از اطلاق و ادّعاى انصراف، هميشه محتاج قرينه است و بدون قرينه، هرگز نمى‌توان ادّعاى انصراف كرد. اساساً اگر بخواهيم موارد مطلق را در همه جا بر فرد متعارف حمل نماييم، پويايى اجتهاد از بين مى‌رود و روشن است كه اجتهاد به بركت اين اطلاقات و عمومات به حيات خود داده است.
به نظر ما در روايات باب رؤيت هلال و يا ادلّه ديگر، هيچ‌گونه قرينه‌اى كه دلالت بر انصراف داشته باشد، نداريم؛ و رؤيت از جهت اسباب آن كاملًا مطلق است: «إذا رأيت الهلال فصم وإذا رأيته فافطر» يا اين تعبير ديگر كه مى‌فرمايد: «صم للرّؤية وأفطر للرّؤية».




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 185‌
در اين روايات، رؤيت يا به صورت خطاب آمده و يا به صورت غير خطاب. همان‌گونه كه خطاب گاهى به صورت مفرد و گاهى به صورت جمع آمده است؛ امّا در همه 28 روايتى كه در باب سوّم از ابواب شهر رمضان در جلد دهم كتاب وسائل الشيعه آمده است، هيچ قرينه‌اى بر انصراف وجود ندارد. بنابراين به اين نتيجه مى‌رسيم كه رؤيت به هر شيوه‌اى كه محقّق شود كفايت مى‌كند؛ يعنى ملاك صدق، رؤيت است به هر شيوه‌اى كه باشد.
از سوى ديگر روشن است كه اگر در موارد ديگر- حتّى موارد بسيارى، و بالاتر از آن در همه موارد- اطلاق به مورد متعارف آن انصراف داشته باشد، بايد گفت مقتضاى قاعده و صناعت آن است كه با وجود قرينه، مى‌توان انصراف را پذيرفت و بدون آن هرگز نمى‌توان چنين ادّعايى را قبول كرد‌
. تحليل روايات‌
از بررسى روايات موجود استفاده مى‌شود كه رؤيت نسبت به هلال، عنوان طريقى دارد؛ لكن طريق است براى يقين و اطمينان به تحقق هلال ماه در آسمان، بعد از آن كه مقدارى از مقارنه خارج شده باشد.
اين روايات، رؤيت را مقدّمه‌اى براى يقين قرار داده و فرموده‌اند: شهر رمضان با رأى و تظنّى حاصل نمى‌شود.
1. محمّد بن الحسن باسناده عن علي بن مهزيار، عن محمّد بن أبى‌عمير، عن أيّوب وحمّاد، عن محمّد بن مسلم، عن أبي‌جعفر (ع) قال «‌
: إذا رأيتم الهلال فصوموا، وإذا رأيتموه فافطروا، وليس بالرأى ولا بالتّظنّي ولكن بالرّؤية» «1».
2. محّمد بن الحسن عن عثمان بن عيسى، عن سماعة قال: «صيام شهر رمضان بالرّؤية وليس بالظّن» «2».
______________________________
(1). وسائل الشيعة، ج 10، ص 252، ابواب احكام شهر رمضان، باب 3، ح 2.
(2). همان، ح 2.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 186‌
3. محمّد بن الحسن عن فضالة، عن سيف بن عميرة، عن اسحاق بن عمّار، عن أبي‌عبداللّٰه (ع) أنّه قال: في كتاب على (ع) «صم لرؤيته وأفطر لرؤيته وإيّاك والشكّ والظنّ» «1».
4. محمّد بن الحسن عن العباس بن موسى، عن يونس بن عبدالرحمن، عن أبي‌أيّوب إبراهيم بن عثمان الخزّاز عن أبي‌عبداللّٰه (ع) في حديث:
«انّ شهر رمضان فريضة من فرائض اللّٰه فلا تؤدّوا بالتظنّي» «2».
از اين روايات به خوبى استفاده مى‌شود كه اوّلًا: مقصود از رؤيت در روايات، نفى رأى، ظنّ و گمان بوده است و براى لزوم و وجوب صوم، بايد نسبت به هلال يقين شود. پر واضح است كه اين يقين، مختص به رؤيت با چشم معمولى نيست؛ بلكه اگر هلال ماه به وسيله ابزار نيز ديده شود، يقين حاصل مى‌شود.
ثانياً: ملاك در شروع ماه رمضان، خود هلال است نه اصل وجود ماه. و چنانچه نسبت به هلال يقين شود، ماه قمرى شروع شده و بايد روزه گرفت و با نو شدن ماه، هلال آغاز مى‌شود.
5. «محمّد بن الحسن باسناده عن الحسين بن سعيد، عن محمّد بن الفضيل، عن أبى‌الصباح، عن صفوان، عن إبن‌مسكان، عن الحلبي، جميعاً عن أبي‌عبداللّٰه (ع) انّه سئل عن الأهلّة، فقال (ع «‌
:) هي أهلّة الشهور، فإذا رأيت الهلال فصم وإذا رأيته فأفطر» «3».
از اين حديث روشن مى‌شود كه ملاك شروع ماه قمرى، همان هلال است و رؤيت، طريق براى يقين به هلال است. از طرفى روشن است كه هلال مشروط به رؤيت با چشم معمولى نيست؛ چرا كه در غير اين صورت لازم مى‌آيد نسبت به افراد و شهرهاى مختلف هلال‌هاى متعدّد داشته باشيم؛ در حالى كه بطلان اين امر واضح است.
______________________________
(1). همان، ص 255، ح 11.
(2). همان، ص 256، ح 16.
(3). همان، ص 254، ح 7.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 187‌
يكى از شواهد و مؤيّدات اين مطلب كه رؤيت طريق است براى يقين به حصول هلال، آن است كه در برخى از روايات وارد شده كه اگر هنگام صبح، در طرف مشرق استهلال شود و ماه ديده نشود، شام آن روز هلال جديد است؛ اعمّ از اين كه ديده شود و يا ديده نشود.
محمّد بن الحسن باسناده عن الصفّار، عن ابراهيم بن هاشم، عن زكريّا بن يحيى الكندي الرّقي، عن داود الرّقي عن أبي‌عبداللّٰه (ع) قال «‌
: إذا طلب الهلال فى المشرق غدوة فلم ير، فهو ههنا هلال جديد رؤى أم لم يرى» «1».
گرچه مؤلف كتاب وسائل الشيعه اين روايت را بر غالب يا تقيّه حمل نموده است، امّا به نظر مى‌رسد كه چون موافق با برخى از روايات ديگر است، دليلى براى حمل آن بر تقيّه وجود ندارد. در مجموع استفاده مى‌شود كه رؤيت طريقى است براى يقين به حصول هلال و خود آن موضوعيّت ندارد.
اين احتمال نيز كه بگوييم شارع مقدس خروج از محاق را به مقدارى كه مردم بتوانند به صورت عادى آن را ببينند، موضوع براى وجوب صوم قرار داده است، هيچ دليل و شاهدى ندارد؛ بلكه رؤيت به هر نحوى كه باشد، چه مسلّح و چه غير مسلّح، طريق است براى علم به ثبوت هلال.
خلاصه اين‌كه ترديدى وجود ندارد رؤيت در اين روايات، طريقيّت دارد و ميان اسباب آن فرقى نيست؛ بلكه ملاك، يقين به حصول و تحقّق هلال است. حال اگر كسى بگويد رؤيت در اين روايات، موضوعيّت دارد، خواهيم گفت از اين جهت كه با چشم معمولى يا مسلّح باشد، فرقى نمى‌كند. به عبارت ديگر، چه رؤيت را طريق قرار دهيم و چه براى آن موضوعيّت قائل شويم، در اين‌كه اطلاق دارد، فرقى نمى‌كند.
برخى از بزرگان فرموده‌اند: امكان رؤيت هلال موضوعيّت دارد. به اين معنى كه براى شروع ماه قمرى، امكان رؤيت بايد با چشم معمولى باشد؛ هرچند كه بالفعل به سبب‌
______________________________
(1). همان، كتاب الصوم، باب 9، ص 282، ح 4.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 188‌
وجود مانع، نتوان آن را با چشم معمولى ديد. «1» از مطالب گذشته بطلان اين ادّعا نيز روشن مى‌شود؛ زيرا اوّلًا: در روايات هيچ كلمه يا قرينه‌اى كه دلالت بر امكان باشد، وجود ندارد. البته مى‌توان گفت رؤيت بالفعل به جهت وجود مانع اعتبارى ندارد؛ امّا مستلزم اين نيست كه بگوييم امكان رؤيت با چشم معمولى موضوعيّت دارد؛ بلكه هم‌چنان‌كه گفتيم از روايات به خوبى معلوم مى‌شود كه در شروع هلال، نبايد به شكّ يا ظن و گمان اعتماد كرد؛ بلكه بايد يقين حاصل شود و در آن زمان، تنها راه براى حصول يقين، رؤيت بوده است. بنابراين، اصل رؤيت طريقيّت دارد؛ آن هم طريق براى حصول يقين. ديگر آن كه در اين روايات، ذكرى از امكان و عدم امكان نيست؛ بلكه همان‌گونه كه در محل خود ثابت شده است عناوين، ظهور در فعليّت (رؤيت فعلى) دارند.
بعيد نيست از مجموع روايات بتوانيم اين مطلب را استفاده نماييم كه در زمان گذشته، تنها راه حصول يقين فقط رؤيت بوده، و محاسبات فلكى- حتّى براى خود محاسبه‌كننده- يقين آور نبوده است، تا چه رسد به ديگران. در اين روايات نيز مسأله ظن و گمان مورد نفى واقع شده است؛ ولى در زمان حاضر كه محاسبات دقيق فلكى موجب اطمينان و علم است، چه بسا بتوان به آن اعتماد نمود. از اين رو، چنانچه بر طبق محاسبات دقيق در غروب يكى از روزها ماه از تحت‌الشعاع خارج شود، آن شب مى‌تواند اوّل ماه قمرى باشد و از اين جهت است كه فقيهان قائلند چنانچه از طريق محاسبات، به شروع ماه جديد اطمينان شود، همين اطمينان كفايت مى‌كند. به عبارت ديگر، نكته دقيق و قابل توجّه آن است كه شارع در مورد شروع ماه قمرى، هيچ‌گونه اعمال تعبّدى ننموده است؛ به‌گونه‌اى كه بين ماه قمرى و ماه شرعى فرق وجود داشته باشد. فقط تنها نكته‌اى را كه شرط كرده- آن هم براى وجوب روزه نه براى شروع ماه-، اعتماد نكردن بر شكّ، ظن و رأى و گمان است و به جز آن، هيچ‌گونه تعبّدى را اعمال نكرده است‌
. نكته دوّم: بايد از كسانى كه ادّعاى انصراف به متعارف دارند پرسيد: مقصود از متعارف چيست؟ و متعارف در كدام زمان مقصود است؟
صاحب جواهر از شيخ بهايى؛
______________________________
(1). چند نكته مهم درباره رؤيت هلال.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 189‌
در لوامع نقل مى‌كند: بايد كلام را بر متعارف در زمان پيامبر (ص) حمل كرد؛ هرچند در زمان ائمّه (ع) متعارف نبوده باشد. سپس استدلال مى‌كند: «لأنّ أحكامهم‌
متلقّاة منه».
در زمان صدور اين احاديث، اساساً مسأله رؤيت با چشم مسلّح مطرح نبوده تا بگوييم در آن زمان انصراف به متعارف داشته است؛ و اگر در اين زمان عنوان غيرمتعارف دارد، سبب نمى‌شود كه بگوييم روايات گذشته از اين موارد انصراف دارند. از طرفى نمى‌توان گفت كه ديدن با چشم مسلّح از موارد غيرمتعارف است. البتّه صحيح است كه اين ابزار و وسائل در اختيار همگان نيست و كمتر مى‌توانند از آنها بهره ببرند؛ امّا اين امر، غيرمتعارف بودن آن را نمى‌رساند.
اگر مقصود از غيرمتعارف، نادر بودن آن است- چنانچه در همه زمان‌ها نادر باشد- ممكن است براى آن وجهى باشد؛ امّا اگر مثلًا در زمان ما نادر است ولى در زمان‌هاى آينده نادر نباشد ديگر وجهى وجود ندارد و بايد گفت ادّعاى چنين انصرافى، مستلزم سدّ باب اطلاق در فقه و سبب از بين رفتن بسيارى از احكام فقهى است‌
. نكته سوّم: بنابر تحقيق، حقيقت اطلاق، رفض القيود است نه جمع القيود. بنابراين، ديگر مجالى براى اين ادّعا باقى نمى‌ماند. آرى، اگر حقيقت اطلاق را جمع القيود بدانيم، ثبوتاً براى اين ادّعا مجالى وجود خواهد داشت؛ امّا اثباتاً، دليل و قرينه‌اى براى آن نداريم.
توضيح مطلب آن است كه بنابر اين‌كه اطلاق رفض القيود باشد، شارع ملاك را خود رؤيت- بدون در نظر گرفتن هيچ قيدى- قرار داده و اساساً، هيچ توجّهى به افراد، مصاديق و قيود آن نشده است، تا گفته شود نسبت به برخى از آنها انصراف دارد و نسبت به برخى ديگر انصراف ندارد. امّا اگر اطلاق را جمع‌القيود بدانيم، مى‌توان گفت كه شارع همه مصاديق، افراد و قيدهاى آن را در نظر گرفته و نسبت به همه آنها معناى مطلق اراده فرموده است. در اين فرض مى‌توان گفت كه نسبت به برخى از مصاديق انصراف دارد. به عبارت ديگر، با توجّه به اين مبنا اساساً در هيچ موردى نمى‌توان انصراف را مطرح كرد و خود لفظ مطلق- به خودى خود- نمى‌تواند به فرد خاصى انصراف داشته باشد. گرچه با كمك قرينه مى‌توان به آن فرد رسيد كه اين مطلب ديگرى است.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 190‌
نكته چهارم: كه بسيار مهمّ است، آن كه الفاظ را بايد بر معناى متعارف آن حمل كرد نه معنايى كه نادر و غيرمشهور است؛ امّا بين معناى متعارف و مصداق متعارف فرق وجود دارد. در بحث رؤيت هلال، مسأله استفاده از ابزار و وسائل، عنوان مصداق غير متعارف را دارد نه معناى غيرمتعارف. اساساً رابطه بين لفظ و معنا يك امر روشن و صحيحى است، امّا لغت و وضع نمى‌تواند رابطه ميان لفظ و مصداق يا فرد را تعيين كند؛ چه آن‌كه مصداق و فرد به مقام تطبيق مربوط است؛ و تطبيق امرى است عقلى كه به واضع يا عرف ارتباطى ندارد. بنابراين، خلط ميان معناى متعارف و مصداق متعارف، سبب اشتباه برخى گرديده است. در اينجا به برخى از نمونه‌ها و مثال‌ها اشاره مى‌نمايم‌
: نمونه اوّل: در «الطواف بالبيت صلاة» معناى متعارف، نماز عملى است، امّا معناى نادر آن دعا مى‌باشد؛ لذا نمى‌توان گفت منظور از صلاة دراين حديث دعا است؛ بلكه تنزيل و تشبيه در همين معناى متعارف است. صاحب جواهر مى‌فرمايد: «والألفاظ إنّما تحمل على المعنى المتعارف لا النادر غير المشهور». «1»‌
نمونه دوّم: در مورد كسى كه صورت بزرگ و كشيده‌اى دارد و به تعبير ديگر، صورت درازى دارد، صاحب جواهر (ره) مى‌فرمايد:
«ويجب عليه الغسل من القصاص إلى الذقن وإن طال وجهه بحيث خرج عن المتعارف، لصدق اسم الوجه». «2» معلوم مى‌شود در مواردى كه معناى آن روشن است مصداق تأثيرى نداشته ومصاديق غير متعارف، در معناى لفظ تغييرى ايجاد نمى‌كند. البته در مورد معناى وجه، ممكن است كسى ادّعا كند كه مراد از آن، وجه متعارف است. به همين جهت صاحب جواهر (ره) فرموده است: «لاعبرة بالانزع ولا بالاغم». «3» در ادامه نيز بيان مى‌كند: «فيرجع كلّ منهما إلى الغالب في أكثر النّاس». علّت اين امر آن است كه مقصود از وجه همان معناى متعارف‌
______________________________
(1). محمدحسن نجفى، جواهر الكلام، ج 1، ص 222.
(2). همان، ج 2، ص 147.
(3). همان.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 191‌
آن است و تا زمانى كه وجه صدق كند، بايد شسته شود؛ هرچند غير متعارف باشد. كسى كه صورت كشيده‌اى دارد، چون بر آن، وجه صدق مى‌كند، بايد آن را بشويد؛ هرچند كه از مصاديق غير متعارف است‌
. نمونه سوم: دلالت دارد كه با وجود عموم لغوى يا اطلاق، جميع افراد نسبت به آن مساوى هستند و فرقى بين افراد غالب و غير غالب نمى‌كند، اين مطلب است كه صاحب جواهر (ره) در بحث شستن صورت در وضو بعد از آن كه مى‌فرمايد: در «مسترسل اللحية» نه شستن خود آن واجب است و نه تخليل آن، كلامى را از شهيد (قدس‌سره) در دروس ذكر مى‌كند كه فرموده است: «يستحبّ التخليل وإن كثف الشعر». در اعتراض به كلام شهيد (قدس سره) مى‌فرمايد: دليلى بر اين ادّعا پيدا نكرديم و ادّله، مخالف آن است. «وحيث اشتملت الرواية على العموم اللغوي الّذي يتساوى جميع الأفراد بالنسبة إليه لم يختلف الحال فى الموافق للغالب وعدمه، فالاغم مثلًا إن كان كثيف الشعر اجتزى بغسله». «1»‌
از اين بيان او روشن مى‌شود كه بين افراد غالب و غير غالب و متعارف و غير متعارف فرقى وجود ندارد‌
. نكته پنجم: اگر انصراف با قرينه نيز همراه باشد، از روش اجتهادى صاحب جواهر (ره) استفاده مى‌شود كه به تنهايى نمى‌تواند دليل محكم و قابل اعتمادى براى فقيه باشد؛ بلكه اوّلًا بايد با فهم اصحاب معارض نباشد، ثانياً مؤيّداتى هم بايد به آن اضافه كرد.
در اين مورد به دو نمونه اشاره مى‌كنيم: نمونه اوّل: در تطهير با آب قليل اختلاف است كه آيا ورود آب بر على نجاست لازم است ياخير؟
صاحب جواهر (ره) اين مطلب را از راه انصراف به متعارف و معمول در بين مردم كه در تطهير، ورود آب را محقّق مى‌سازند پذيرفته است؛ ولى قبل و بعد از آن، اجماع و سيره مستمرّه را نيز به عنوان مؤيّد ذكر كند.
نمونۀ دوّم: در اين‌كه مراد از «تكبيرة الاحرام» چيست؟ فرموده‌اند: «فصورتها أن‌
______________________________
(1). همان، ص 159.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 192‌
يقول: اللّٰه اكبر»؛ و يكى از ادلّه آن را متعارف و معهود از صاحب شرع قرار داده، امّا شواهد ديگرى نيز آورده است. «1»‌
نتيجه‌
اوّلًا: پس از روشن شدن اين كه ديدن با ابزار، عرفاً از مصاديق رؤيت است و درصدق رؤيت برآن ترديدى وجود ندارد، بايد گفت كه در روايات، كلمه «رؤيت» از جهت سبب اطلاق دارد‌
. ثانياً: قرينه‌اى براى انصراف نداريم و در نتيجه، اين انصراف به تنهايى نمى‌تواند مستند فقيه قرار گيرد. برخى تناسب حكم و موضوع را قرينه قرار داده‌اند، ولى به نظر مى‌رسد به هيچ وجه نمى‌توان ازراه مناسبت حكم و موضوع وارد شد؛ زيرا همان‌طور كه هلال با رؤيت با چشم معمولى تناسب دارد، با رؤيت به وسيله چشم مسلّح نيز متناسب است.
مصاديقى كه فقيهان موارد مطلق را بر فرد متعارف حمل نكرده‌اند. با بررسى موارد متعدّدى كه با وجود فرد متعارف، فقيهان بر غير آن حمل نموده‌اند، به اين نكته مى‌رسيم كه چنين نيست كه در همه موارد، فقيهان اطلاق را بر فرد متعارف حمل كنند و تا قرينه‌اى در كار نباشد، نمى‌توان چنين كرد.
1. صاحب جواهر (ره) در اين مسأله كه اگر صورت زنى مو داشته باشد، تخليل آن واجب نيست، از برخى عالمان اهل سنت كه معتقدند وجود مو بر شستن با تخليل دلالت دارد، نقل مى‌كند: شستن با تخليل بايد بر غالب و متعارف (مردها) حمل شود. بنابراين شامل چنين زن‌هايى نمى‌شود. ايشان اين قول را تضعيف نموده و فرموده است: «لما عرفت من العموم اللغوي فيه». «2» از اين رو با وجود عموم لغوى، مجالى براى انصراف باقى نمى‌ماند.
2. صاحب جواهر (ره) در اين بحث كه آيا مسح سر بايد با دست راست باشد- كه‌
______________________________
(1). همان، ج 9، ص 205.
(2). همان، ج 2، ص 159.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 193‌
متعارف نيز اين است- يا خير؟ فرموده‌اند: باوجود مطلقات كتاب و سنّت و فتاوا، نمى‌توان اين مطلب را گفت. گرچه در يك روايت آمده است: «وتمسح ببلة يمناك ناصيتك»، امّا اين روايت صلاحيّت تقييد را ندارد؛ هرچند كه سندش صحيح باشد. زيرا يك روايت، در مقابل اين همه اطلاقات توانايى تقييد ندارد؛ علاوه بر آن كه اعراض اصحاب نيز محتمل است. سپس در ادامه مطلب آورده‌اند: «فاحتمال صرف إطلاق النّص والفتوى إلى المسح باليد اليمنى لكونه الفرد المتعارف بعيد جدّاً» «1».
پس در اين مورد نيز با آن كه فرد متعارف وجود دارد، نمى‌توان اطلاق را مقيد كرد.
3. صاحب جواهر (ره) در بحث عصير و افراد آن، گرچه در ابتدا عموم را تنزيل بر متعارف از افراد دانسته و فرموده است: «إن لم نقل بتنزيل عموم الصحيح على المتعارف من أفراد العصير» «2»؛ امّا در پايان، عموم و عمل به آن را ترجيح مى‌دهد و مى‌فرمايد: «ومع هذا فهو ليس بأولى من حمله على إرادة العموم بالنظر إلى أفراد العنب و أقسامه وإلى ما ظهر إسكاره أو التخذ له وعدمه وإلى ما اتّخذ من كافر أو مسلم مستحلّ لمادون الثلثين وعدمه».
بنابراين، نتيجه گرفته مى‌شود كه با وجود عموم لغوى، دليلى براى ادّعاى انصراف وجود ندارد.
4. در بحث محرّمات احرام و آن‌كه يكى از محرّمات، حرمة تغطيه است فرموده: «ثمّ لا فرق في حرمة التغطية بين جميع أفرادها كالثوب والطين والدواء والحناء وحمل المتاع أو نحوه، كما صرّح به غير واحد؛ بل لا أجد فيه خلافاً، بل عن التذكرة نسبته إلى علمائنا؛ نعم، في المدارك وهو غير واضح؛ لأنّ المنهيّ عنه فى الروايات المعتبرة تحمير الرأس ووضع القناع عليه والستر بالثوب لا مطلق‌
______________________________
(1). همان، ج 2، ص 185.
(2). همان، ج 6، ص 25.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 194‌
الستر، مع أنّ النهي لو تعلّق به، لوجب حمله على المتعارف منه وهو الستر بالمعتاد وتبعه فى الذخيرة».
سپس صاحب جواهر (ره) اين كلام را ردّ كرده و مى‌فرمايد: «مضافاً إلى قوله (ص) إحرام الرجل في رأسه، و غيره من الإطلاقات واستثناء عصام القربة وغير ذلك» «1».
در نتيجه روشن مى‌شود كه در اين مورد نيز اطلاق را مقدّم داشته و انصراف به مورد متعارف را نپذيرفته‌اند.
5. در بحث كسوف، ترديدى نيست كه يكى از اسباب متعارف و روشن آن، فاصله شدن ماه بين زمين و خورشيد است؛ و اين سبب وجوب نماز آيات مى‌شود. امّا اختلاف شده كه اگر برخى از كواكب نسبت به برخى ديگر كسوف داشته باشد، يا خورشيد و يا ماه به سبب فاصله شدن يكى از كواكب نسبت به برخى ديگر كسوف پيدا كنند- كه در مجموع به عنوان سبب غير متعارف از آن ياد مى‌شود- آيا در چنين مواردى نماز آيات واجب مى‌شود؟
صاحب جواهر (ره) در ابتدا فرموده‌اند: ملاك در وجوب نماز آيات، تحقّق اصل كسوف است و هيچ‌گونه سبب خاصّى از قبيل حيلوله ارض در آن دخالت ندارد. وى دليل آن را اطلاق نصوص و فتاوا دانسته و فرموده است: «فالمدار فى الوجوب تحقّق المصداق المزبور (كسوف) من غير مدخليّة لسببه من حيلولة الأرض أو بعض الكواكب و غيرها، لإطلاق النصوص والفتاوىٰ وعدم مدخليّة شي‌ء من ذلك فى المفهوم لغة وعرفاً وشرعاً. نعم، قد يتوقّف فى غير المنساق منه عرفاً؛ كانكساف الشمس ببعض الكواكب الّذي لم يظهر إلّالبعض النّاس، لضعف الإنطماس فيه، فالأصول ح بحالها». سپس فتواى صاحب كشف اللثام را كه موافق با ايشان است ذكر مى‌نمايد: «فما في كشف اللثام من أنّه لا إشكال في وجوب الصلاة لهما وإن كان لحيلولة‌
______________________________
(1). همان، ج 18، ص 384.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 195‌
بعض الكواكب جيد، إن كان الحاصل والمتعارف ممّا يحقّق به صدق الإنكساف عرفاً». «1»‌
ايشان در ادامه مى‌نويسد: ملاك وجوب نماز آيات، حس نمودن انطماس است و هر كه كسوف را ببيند، نماز بر او واجب مى‌شود؛ اعم از اين‌كه ديگرى نيز ببيند يا نبيند؛ و اعمّ از اين‌كه انطماس مبتنى بر قول اهل هيئت باشد يا غير آن. آرى، اگر منجّمين به انطماس به ستاره يا غير آن حكم نمودند، امّا شخص خودش احساس نكرد و نديد، نماز بر او واجب نمى‌شود؛ چه آن كه نمى‌توان به قول آنان وثوق و اطمينان پيدا كرد.
سپس فتواى شيخ در «نهايه» و علّامه در «تذكره» را ذكر مى‌كند كه فرموده‌اند: در چنين موارد غير متعارفى، از طرفى اوّلًا نصّى نداريم و اصل، برائت از وجوب نماز است؛ و ثانياً اين يك امر مخفى است و حسّ دلالتى بر آن ندارد و در اين‌گونه موارد، فقط به قول كسى كه اطمينانى به سخن او نيست- مانند منجّم- استناد مى‌شود. و از طرف ديگر، بر اينها آيۀ مخوفه صدق مى‌كند. صاحب كشف اللثام در اشكال بر اينها فرموده است: «النصوص كلّها تشمله والكلام فى الوجوب لما يحسّ به لا ما يستند فيه إلى قول من لا يوثق به».
شهيد اول در «ذكرى» فرموده‌اند: «منع كونه مخوفاً فإنّ المراد بالمخوف ما خافه العامّة غالباً وهم لا يشعرون به».
در كسوف محل نزاع، مردم هيچ‌گونه اطّلاع و آگاهى به آن ندارند؛ لذا از مصاديق آيۀ مخوفه نيست. ايشان مى‌فرمايند: «والأقرب الوجوب فيه ايضاً، لكونه من الأخاويف لمن يحسّ به، والمخوف ما يخافه معظم من يحسّ به لا معظم الناس مطلقاً».
صاحب مدارك بعد از نقل كلام علّامه و شهيد در ذكرى، بيان مى‌كند: «والأجود إناطة الوجوب بما يحصل منه الخوف كما تضمّنته الرواية».
______________________________
(1). همان، ج 11، ص 402.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 196‌
صاحب جواهر؛ «1» بعد از نقل همه اين كلمات، گرچه در ابتدا اطلاق را مى‌پذيرد، امّا در كلام كشف اللثام اشكال مى‌كند و مى‌فرمايد:
«لما عرفت من إنصراف إطلاق أدلّة الكسوف إلى ما هو المتعارف منه كائناً ما كان سببه أمّا غيره فلا يدخل تحت الإطلاق المزبور، بل ربّما شكّ في صدق الإسم على بعض أفراده فضلًا عن إنصراف الإطلاق إليه».
از اين قسمت نتيجه مى‌گيريم كه در باب كسوف، صاحب جواهر (ره) وجوب نماز آيات را نسبت به سبب خاص كه حيلوله ارض باشد، قائل نشده و دايره را توسعه داده است؛ اسباب ديگرى را كه سبب كسوف مى‌شود اگر از اسباب و افراد متعارف باشد، در صورتى كه كشف اللثام دايره را بسيار وسيع‌تر مى‌داند، به گونه‌اى كه حتّى افراد و اسباب غير متعارف را نيز از باب اطلاقات، موجب لزوم نماز آيات مى‌داند؛ البته فقط به احساس و ديدن خود شخص مقيّد است.
نكته قابل توجّه آن است كه همان‌گونه كه در اصل بحث مورد نزاع (شروع ماه قمرى با رؤيت) در روايات و منابع، ملاك رؤيت است، در بحث كسوف و لزوم نماز آيات نيز ملاك در غالب روايات و كلمات فقيهان، رؤيت قرار داده شده است:
روى عن الصادقين (ع «‌
:) إنّ اللّٰه إذا أراد تخويف عباده و تجديد الزجر لخلقه كسف الشمس وخسف القمر، فإذا رأيتم ذلك فافزعوا إلى اللّٰه بالصلاة» «2».
نيز خبر عمّار عن الصادق عن أبيه (ع «‌
:) انّ الزلازل والكسوفين والرياح الهائلة من علامات الساعة، فإذا رأيتم شيئاً من ذلك فتذكروا قيام الساعة وافزعوا إلى مساجدكم». «3»‌
از مورد پنجم، اين نتيجه به‌دست مى‌آيد كه چنانچه انصراف به فرد متعارف به عنوان يك امر مسلّمى در بين فقيهان مطرح بود، چنين اختلاف بزرگى در ميان آنان هيچ دليلى‌
______________________________
(1). جواهر الكلام، ج 11، ص 402.
(2). وسائل الشيعه، ابواب صلاة الكسوف والآيات، ح 3، 4 و 5.
(3). همان، ح 4.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 197‌
نداشت و از ابتدا بايد آنچه را كه سبب متعارف در كسوف است- كه همان حيلولۀ ارض باشد- براى وجوب نماز آيات، ملاك قرار مى‌دادند. در حالى كه اصل انصراف- خصوصاً در اين مورد- همان‌گونه كه ملاحظه شد، نه مورد قبول صاحب جواهر (ره) است و نه بزرگان ديگر. البته در دايرۀ ديگر در صدق اسم كسوف ترديد وجود دارد.
6. در بحث لزوم وعدم لزوم نفقه بر زوجۀ صغير برخى از بزرگان مانند محقّق خوئى (ره) «1» به اطلاق «وعلى المولود له رزقهنّ وكسوتهنّ بالمعروف» تمسّك كرده و فرموده‌اند: شامل صغير هم مى‌شود؛ در حالى كه انصراف به زوجه بالغ واضح وروشن است. به عبارت ديگر، به اين انصراف توجّهى نكرده‌اند.
7. در عدّۀ وفات براى زوجه صغير- زمانى كه شوهر او فوت كند- به آيۀ «وَ الَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْوٰاجاً يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً» تمسّك شده است، در حالى كه انصراف ازواج به بالغ روشن است.
8. در استدلال به «أحلّ اللّٰه البيع»، بسيار روشن است كه فقيهان به اطلاق آن در تمام موارد بيع تمسك مى‌كنند، حتّى مصاديق و مواردى كه در گذشته وجود نداشته است؛ مانند بيع از طريق تلفن يا اينترنت. در اين مورد، تا بحال ديده نشده كه فقيهى ادّعا كند كلمه «بيع»، به بيع متعارف انصراف دارد و آن همان بيعى است كه براى بيشتر مردم وجود دارد. حتّى برخى به اطلاق آن براى بيع زمانى كه در صدق بيع نسبت به آن ترديد وجود دارد نيز تمسّك كرده‌اند.
9. در آيۀ شريفه‌اى كه بر قصر نماز دلالت مى‌كند: «إِذٰا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ» براى همگان روشن است كه هيچ‌گاه ضرب را بر فرد متعارف كه راه رفتن پياده و يا سوار بر حيوانات- از قبيل اسب و قاطر است- حمل نكرده‌اند؛ گرچه در اين اواخر بعضى از شبهات ايجاد شده است، امّا فقيهان بزرگ به اطلاق آن تمسّك كرده و هرگونه پيمودن راه را داخل در اين آيه قرار داده‌اند؛ هرچند كه عنوان پيمودن متعارف را نداشته باشد.
10. در آيه شريفه «لٰا تَأْكُلُوا أَمْوٰالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبٰاطِلِ» كه مشهور فقيهان- از جمله شيخ انصارى- معتقدند كه منظور از آن باطل عرفى است. مصاديقى از باطل خصوصاً در زمان‌
______________________________
(1). منهاج الصالحين، ص 287.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 198‌
ما وجود دارد كه به دلالت همين آيه شريفه، مورد تحريم قرار گرفته است؛ معاملاتى از قبيل شركت گلدكوئيست كه از آن به معاملات هرمى ياد مى‌شود، به حسب ظاهر در نزد عموم مردم باطل نيست، امّا چون حقيقت آن باطل است از مصاديق باطل به شمار مى‌رود. و اگر عرف، خوب به حقيقت آن توجّه كند به باطل بودن آن حكم مى‌كند.
11. هيچ فقيهى حرمت نگاه به نامحرم را به ديدن با چشم معمولى و متعارف اختصاص نداده است؛ بلكه اگر از كيلومترها دورتر نيز با دوربين‌هاى قوى، كسى نامحرمى را ببيند، مشمول اين حرمت خواهد بود.
12. در بحث هلال، رواياتى داريم كه اگر هلال در روز قبل از زوال ديده شده باشد، آن روز، از ماه شوّال به حساب مى‌آيد و اگر بعد از زوال ديده شود، جزو رمضان است. «1» در حالى‌كه قائلين به انصراف بايد ادّعا كنند كه رؤيت، به ديدن در شب انصراف دارد؛ با اين حال قسمتى از رؤيت در روز نيز معتبر شده است.
از موارد ذكر شده نتيجه مى‌گيريم اين كه برخى فرموده‌اند: ما نمى‌توانيم در همه جاى فقه- در مطلقات ادلّه- سراغ افراد متعارف برويم ولى در رؤيت هلال، فرد كاملًا غير متعارفى را ملاك حكم قرار دهيم «2»، مطلب صحيحى نيست؛ و اگر كسى در فقه بررسى بيشترى كند، موارد ديگرى نيز خواهد يافت كه فقيهان در آن‌ها، به فرد متعارف نظر نداده‌اند.
در رسالۀ «چند نكته مهم دربارۀ رؤيت هلال» به مواردى اشاره شده است كه در آنها فقيهان موارد مطلق را بر فرد متعارف حمل كرده‌اند؛ امّا تعجب آن است كه در ميان موارد ذكر شده در اين رساله، به مواردى برمى‌خوريم كه اساساً هيچ ارتباطى با اين مدّعا ندارد. به عنوان مثال، در مورد چهارم آمده است: در نماز و روزه در مناطق قطبى يا نزديك به قطب كه روزها يا شب‌ها بسيار كوتاه و غير متعارف است، بسيارى از فقيهان معيار را مناطق متعارف مى‌دانند «3».
______________________________
(1). وسائل الشيعة، باب 8 (انّه لا عبرة برؤية الهلال قبل الزوال ولا بعده)، ح 5.
(2). چند نكته مهم در بارۀ رؤيت هلال، ص 13.
(3). همان، ص 11.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 199‌
بايد گفت كه اين فرع چه ارتباطى با مدّعاى اصلى دارد؟ آيا هرجا كلمه «متعارف» مطرح باشد، به اين بحث مرتبط است؟ آيا دراين بحث اطلاقى بوده كه بايد بر فرد متعارف حمل شود؟ روشن است كه ملاك متعارف در اين مورد، از اين باب است كه مردم در هر نقطه‌اى، با بقيه، در اصل تكليف اشتراك دارند و بايد مانند ساير مردم اعمال عبادى خويش را انجام دهند. لذا مناسب‌ترين مورد آن است كه مانند مناطق متعارف، در پنج وقت اعمال خودرا انجام دهند والّا هيچ فقيهى نمى‌گويد كه «أقم الصلاة لدلوك الشمس إلى غسق الليل» را بايد بر طلوع و غروب متعارف حمل كرد.
هم‌چنين در مورد ششم «1» در خصوص منكراتى كه حدّ آن شلّاق است مى‌نويسد: بايد شلّاق متعارف باشد. در حالى كه روشن است اين را نيز از اطلاق استفاده نمى‌كنند؛ بلكه با قرائنى كه وجود دارد استفاده مى‌شود كه ملاك، شلّاق‌هاى متعارف است‌
. جمع‌بندى بحث ادعاى انصراف‌
1. اصل اوّلى، اصالة الاطلاق است و بايد به آن تمسّك نمود.
2. انصراف به فرد خاص يا مورد خاص، حتماً به قرينه نياز دارد. ملاحظه شد در موارد زيادى از فقه كه قرينه‌اى بر انصراف وجود ندارد، فقيهان به موارد مطلق تمسّك كرده‌اند؛ در اين بحث نيز قرينه‌اى براى انصراف نداريم از سوى ديگر، قرينۀ مناسبت حكم و موضوع نيز قابل اعتنا نيست.
3. در مواردى هم كه قرينه بر انصراف وجود دارد، صرف وجود آن نمى‌تواند مستند فقيه قرار گيرد؛ بلكه بايد شواهد و قرائن ديگرى نيز وجود داشته باشد.
4. به نظر مى‌رسد اگر شارع مقدّس- در اين امر مهمّ- رؤيت غير مسلّح را معتبر مى‌دانست، بايد با بيانى روشن و صريح، اعتبار رؤيت با چشم معمولى را ذكر مى‌فرمود. به عبارت ديگر، نمى‌توان گفت شارع در امرى كه مورد ابتلاى مسلمانان در هر سال و بلكه در هر ماه است، به مجرّد انصراف اكتفا كند.
______________________________
(1). همان، ص 12.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 200‌
5. چنانچه انصراف را بپذيريم، بايد قائل شويم كه فقط رؤيت معمولى آن هم در سطح زمين اعتبار دارد. بنابراين، اگر كسى در بالاى كوه يا ساختمان بسيار مرتفعى ماه را با چشم معمولى ببيند، نبايد اعتبار داشته باشد؛ در حالى‌كه نمى‌توان به اين مطلب ملتزم شد. البته نسبت به غروب آفتاب، در برخى از روايات نهى شده كه انسان بر بالاى كوه برود؛ امّا اين مطلب به بحث ما ارتباطى ندارد و بين اين دو، در موضوع اختلاف است.
بنابراين، به خوبى مى‌توان نتيجه گرفت كه همان‌گونه كه رؤيت با چشم عادى مى‌تواند كافى باشد، رؤيت با چشم مسلّح نيز اعتبار و حجيّت شرعى دارد و ادلّه و ضوابط، با اين نظريه كاملًا مساعد است‌
. ادّعاى دوّم: طريقيّت و موضوعيّت‌
در برخى از نوشته‌ها مسأله طريقيّت و موضوعيّت مورد اشاره قرار گرفته و آمده است كه در مسئله هلال، رؤيت، طريقيّت دارد؛ در حالى‌كه مثلًا در مسئله نگاه به نامحرم، موضوعيّت دارد. از اين طريق به دنبال حلّ اين مطلب بوده‌اند كه چون رؤيت در مسئله نگاه به نامحرم موضوعيّت دارد، ميان اقسام و اسباب آن فرقى وجود ندارد.
اين مطلب كاملًا قابل مناقشه جدّى است؛ زيرا‌
: اوّلا: ترديدى نداريم كه رؤيت در مسأله هلال اوّل ماه قمرى، عنوان طريقيّت دارد و امور ديگرى از قبيل شهادت دو شاهد عادل يا علم شخصى، مى‌تواند جايگزين آن شود. امّا بحث در اين نيست كه آيا رؤيت، طريقيّت دارد يا موضوعيّت؟ اساساً نزاع محل بحث، طبق هر دو قول مطرح مى‌شود؛ يعنى هم طبق نظريه طريقيّت رؤيت و هم طبق اين رأى كه رؤيت، موضوعيّت دارد. اختلاف در اين است كه آيا مطلق رؤيت، طريق است يا رؤيت از طريق عادى؟ و آيا مطلق رؤيت، موضوعيّت دارد يا رؤيت از طريق عادى؟ به عبارت روشن‌تر، با نفى موضوعيّت نمى‌توان اين امر را اثبات كرد كه رؤيت از طريق عادى معتبر است. اين‌كه در برخى از مقالات «1» آمده است: بر اساس تفكيكى كه بين موارد طريقيّت و‌
______________________________
(1). محمّد سميعى، بررسى حكم شرعى رؤيت هلال با چشم مسلّح.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 201‌
موضوعيّت قائل شديم، مى‌توان نتيجه گرفت كه ملاك، صرفاً رؤيت‌پذيرى ما با چشم غير مسلّح مى‌باشد. بسيار جاى تعجّب است كه چگونه تفكيك ما را به اين نتيجه مى‌رساند؟ نفى موضوعيّت، فقط اصل طريقيّت، و نفى طريقيّت نيز، فقط اصل موضوعيّت را اثبات مى‌كند؛ امّا اطلاق و عدم اطلاق هركدام به ديگرى ربطى ندارد.
در برخى ديگر از مقالات «1»، به اين نتيجه رسيده‌اند كه در رواياتى كه شنيدن يا ديدن، طريق براى تحديد يا اندازه چيز خاصى باشد، آن شنيدن و ديدن طريقيّت دارد و چيز ديگرى جايگزين آن نمى‌شود. نه تنها چشم مسلّح و شنيدن با ابزار، بلكه حتّى شنيدن و ديدن خارق‌العاده نيز جايگزين آن نمى‌گردد.
نكته قابل ملاحظه آن است كه اوّلًا: معناى طريقيّت اين نيست كه حتّى ديگرى نيز نتواند جايگزين آن شود، بلكه به عكس، جايگزينى امور ديگر، با طريقيّت سازگارى دارد‌
. ثانياً: با دقّت در بحث روشن مى‌شود كه خلطى بين اين‌كه عنوانى طريق باشد و يا ملاك و موضوع براى حكم قرار گيرد، واقع شده است.
ممكن است بگوييم در چنين مواردى شنيدن و ديدن، موضوعِ براى تحديد است و قرينۀ مناسبت حكم و موضوع، اقتضا مى‌كند كه هر چيزى نتواند جايگزين آن شود؛ بلكه امورى كه با تحديد مناسبت دارد مى‌تواند جايگزين آن گردد‌
. ثالثاً: در اين مقاله آمده كه رؤيت در باب هلال، مانند مسأله حدّ ترخص است. همان‌طور كه آنجا شارع در مقام تحديد مى‌باشد، در اين بحث نيز چنين است. در حالى‌كه فقط اين يك ادّعا است و هيچ دليلى ندارد؛ زيرا در مسئله حدّ ترخص، به روشنى مى‌توانيم بگوييم كه ديدن با ابزار نمى‌تواند جايگزين ديدن معمولى شود؛ و قرينۀ مناسبت حكم و موضوع نيز وجود دارد. چراكه در آنجا ملاك، دور شدن از شهر به اندازه‌اى است كه صداى اذان شنيده نشود؛ امّا در اينجا اگر بگوييم رؤيت با ابزار هم كفايت مى‌كند، هيچ‌گونه منافاتى با شروع ماه قمرى و تحديد آن ندارد.
بالاخره نكته مهم‌تر آن‌كه قائلين به عدم كفايت رؤيت با ابزار بايد تمام اقوال مقابل را‌
______________________________
(1). رضا مختارى، رؤيت هلال با چشم مسلّح، مجلۀ فقه اهل بيت سال دهم شماره 40- 39.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 202‌
دفع كنند؛ حتّى نظريه كسانى كه شروع ماه را مجرّد خروج از محاق مى‌دانند. اگر كسى خروج ماه از محاق را مبدأ ماه قمرى بداند، آيا در مقابل او مى‌توان گفت كه اين نظريه با مقام تحديد سازگارى ندارد؟ اگر بگويد كه روايات رؤيت، براى خروج از محاق، طريق است نه امكان رؤيت با چشم عادى، چگونه جواب مى‌دهيد؟
اساساً اين نظريه كه رؤيت، همان رؤيت با چشم معمولى است، يك مصادره روشن است. شما ابتدا مقصد را در ذهن خود معيّن كرده‌ايد و سپس رؤيت را بر رؤيت معمولى حمل كرده‌ايد و چيزى شبيه قضيه ضرورى به شرط محمول انجام داده‌ايد.
به عبارت روشن‌تر، در مسأله حدّ ترخّص اين خصوصيّات وجود دارد:
1. از نظر عرف، يك حدّ معيّن را حدّ ترخّص مى‌گويند؛ و شايد بتوان گفت كه آنچه شارع بيان فرموده، طريق براى احراز اين حدّ عرفى است.
2. هر چيزى كه بخواهد طريق براى آن باشد، بايد با عنوان تحديد سازگارى داشته باشد. ولى در اين بحث يك تحديد واقعى وجود دارد؛ يعنى ماه يك شروع و يك پايان- در هر 29 روز يا 30 روز- دارد كه يك امر تكوينى است و عنوان عرفى ندارد. به عبارت ديگر در مسئله ترخّص، حدّ يك عنوان عرفى دارد، امّا در مسألۀ مورد بحث، ماه و هلال يك عنوان واقعى است. حال كه شارع رؤيت را طريق قرار داده، اختلاف در اين است كه براى چه چيزى طريق قرار داده شده است؟ اگر بگوييم رؤيت طريق است براى ماه در صورتى كه از محاق خارج شده و با چشم معمولى امكان رؤيت داشته باشد، اين هم دور است و هم عين مدّعا.
پس بحث علمى اقتضا مى‌كند كه در خصوص اين نزاع، نسبت به طريقيّت و عدم طريقيّت رؤيت بحث نكنيم؛ بلكه ببينيم آنچه رؤيت موضوع براى آن واقع شده چيست؟ آيا مجرّد خروج از محاق است؟ در اين صورت مى‌توان گفت كه چون مجرّد خروج از محاق امرى دقيق، عقلى و خارج از فهم عرف است، نمى‌تواند ميزان باشد.
احتمال دوّم آن است كه از محاق به اندازه‌اى خارج شود و به مقدارى از خورشيد فاصله بگيرد كه با چشم معمولى نتوان ماه را ديد، امّا با چشم مسلّح مى‌توان آن را ديد.
احتمال سوّم آن كه ماه به اندازه‌اى از محاق خارج شود كه با چشم عادى هم قابل ديدن باشد.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 203‌
بحث اين است كه كدام يك از دو احتمال دوّم و سوّم صحيح است و چه دليلى بر آن مى‌توان اقامه نمود؟ به صرف اين كه بگوييم رؤيت طريقيّت دارد، هيچ‌كدام از اين دو احتمال را نمى‌توان اثبات كرد. به عبارت ديگر، اين طريقيّت با هر دو احتمال سازگارى دارد. البته مى‌توان از راه اطلاق و عدم اطلاق، هر كدام از آنها را اثبات يا نفى كرد.
از مجموع مطالب ذكر شده روشن مى‌شود كه هيچ‌كدام از دو ادّعايى كه در اين بحث براى عدم اعتبار رؤيت با چشم مسلّح مطرح شده است، پذيرفته نيست و كاملًا مخدوش است. در نتيجه چون ملاك، هلال و رؤيت نسبت به آن طريق است، ملاك شروع ماه قمرى و وجوب روزه، يقين به هلال است و قبلًا گفتيم هلال يك امر واقعى است كه به همان شب اوّل مربوط مى‌شود. بنابراين، ديدن با اسباب و آلات نيز كفايت مى‌كند‌
. اشكالات و توهّمات‌
در اين بخش لازم است به بعضى از اشكالاتى كه منكرين اعتبار رؤيت با چشم مسلّح مطرح نموده‌اند، پرداخته شود:
[اگر رؤيت با ابزار اعتبار داشته باشد، لازم است در باب نجاست و طهارت، ديدن با ميكروسكوپ نيز كافى باشد]
اشكال اوّل: اگر رؤيت با ابزار و وسائل پيشرفته، اعتبار و حجيّت داشته باشد، لازم است در باب نجاست و طهارت، ديدن با ميكروسكوپ نيز كافى باشد. يعنى چنانچه ذرّات نجاست با ميكروسكوپ هم قابل تشخيص باشد، بايد لباس را شست؛ در حالى كه التزام به اين امر از نظر فقهى مشكل، بلكه غير صحيح است. «1»‌
پاسخ: اين مطلب بسيار روشن است كه طبق روايات، ملاك در باب نجاست و لزوم تطهير آن، يقين به نجاست است. يعنى در صورتى كه نجاست يقينى باشد، تطهير لازم است: «إن كان إستبان من أثره شي‌ء فاغسله، وإلّا لا بأس» «2». البته روشن است كه اين روايات در خصوص شكّ است. شارع در هنگام شكّ، بررسى و تحقيق از واقع درمورد نجاسات را لازم نمى‌داند، بلكه اگر به آن يقين پيدا كرد، لازم است از آن اجتناب كند و آن را‌
______________________________
(1). همان.
(2). وسائل الشيعة، ابواب النجاسات، باب 37، ص 467.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 204‌
بشويد. به عبارت ديگر، اگر در باب نجاسات نيز قاعده و اصل، بررسى و تحقيق بود، به صورت روشن مى‌گفتيم كه يكى از راه‌هاى بررسى، ديدن با ميكروسكوپ و يا ذرّه‌بين است. امّا به جهت توسعه‌اى كه شارع داده، به اين نتيجه مى‌رسيم كه شارع چنين بررسى را لازم نمى‌داند؛ بلكه اگر به صورت عادى براى انسان قطع حاصل شود، شستن لازم است.
حال اين پرسش مطرح مى‌شود كه گرچه بررسى نجاست با ابزار و آلات لازم نيست، ولى اگر تصادفاً چنين امرى اتّفاق افتد و با ذرّه‌بين يا تلسكوپ، ذرّات نجاست در لباس ديده شود، چه بايد گفت؟ ظاهراً طبق اطلاقات مى‌توانيم بگوييم كه اين مورد نيز از مصاديق استبانه است و چون به وجود نجاست يقين حاصل شده، حكم ساير موارد را دارد. البته اين احتمال نيز وجود دارد كه از مجموع ادلّه موجود در باب طهارت و نجاست استفاده مى‌شود كه شارع اين مقدار را موضوع حكم قرار نداده و آن را به منزلۀ عدم دانسته است؛ امّا اين معنى را نمى‌توانيم به انصراف مستند كنيم‌
. [اشكال دوّم در حدّ ترخّص]
اشكال دوّم: در حدّ ترخّص گفته شده است: حدّ ترخّص مكانى است كه ديوار خانه‌هاى شهر از چشم دور باشد و صداى اذان شنيده نشود.
اگر بگوييم ملاك مطلق رؤيت و مطلق شنيدن است، لازم مى‌آيد كه اگر كسى مثلًا از فاصله بيست كيلومترى با دوربين يا تلسكوپ ديوارها را ببيند، حدّ ترخّص او همان مكان باشد؛ در حالى كه همه فقيهان فتوا داده‌اند ملاك، حالت عادى و ديدن و شنيدن طبيعى است. «1»‌
پاسخ: روشن است كه حدّ ترخّص از امورى نيست كه به اختلاف افراد و اشخاص مختلف شود، بلكه يك امر عرفى است؛ و اين تحديد شارع نيز به عنوان يك امر تعبّدى محض نيست، بلكه به يك ضابطه عرفى نظر دارد. عرف در اين مورد، همان ديدن و شنيدن عادى را ميزان قرار مى‌دهد و براى ابزار و آلات اعتبارى قائل نيست؛ چراكه اگر ابزار و وسائل دخالتى داشت، ديگر به اختلاف وسائل، اين حدّ متعدّد، و اساساً از عنوان و حقيقت حدّ خارج مى‌شد. به عبارت ديگر، ملاك حدّ ترخّص، دور شدن از شهر به مقدارى است كه ديوارهاى شهر ديده نشود و خود دور شدن، بهترين قرينه است بر اين كه يك حدّ معيّن واقعى براى آن وجود دارد‌
. [اشكال سوّم گفته شده كه اگر دو نفر با قدرت بينايى دو برابر شهادت دهند كفايت نمى‌كند]
اشكال سوّم: گفته شده كه اگر دو نفر استثنايى با قدرت بينايى دو برابر، شهادت دهند‌
______________________________
(1). رضا مختارى، همان.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 205‌
كفايت نمى‌كند؛ در نتيجه ديدن با وسائل را نيز بايد به اين موارد ملحق كنيم و بگوييم كه هيچ اعتبارى ندارد‌
. جواب: اوّلًا، در اين جهت كه قدرت ديدن آنها استثنايى است، احتمال وجود اشتباه و خطا در آن زياد است؛ در حالى‌كه در دوربين و تلسكوپ اين احتمال يا وجود ندارد و يا در حدّ بسيار ضعيف است‌
. ثانياً، همه مى‌توانند با دوربين و تلسكوپ، ببيند؛ امّا در اين مورد، ديدن مختصّ به خود آنان است. بنابراين نمى‌توانيم از اين روايات استفاده كنيم كه ديدن با تلسكوپ نيز مانند ديدن با چشم خارق‌العاده است‌
. ثالثاً، اين استدلال تنها يك قياس است و موارد ديگر را نمى‌توان به آن ملحق كرد مثلًا در باب نجاست نمى‌توان گفت كه اگر قدرت بينايى كسى استثنايى باشد و با چشم خود نجاست را ببيند، براو اجتناب از آن لازم نيست؛ بلكه چون به حصول نجاست يقين كرده است، حتماً بايد اجتناب كند؛ هرچند براى ديگران اجتناب لازم نيست‌
. رابعاً، از اين نظريه يا فتوا استفاده مى‌شود كه شهادت آنان براى ديگران اعتبارى ندارد؛ ولى براى خود آنان كه ديده‌اند، قطعاً اعتبار دارد و بايد به آن ترتيب اثر دهند‌
. اشكال چهارم: لازمه معتبر بودن چشم مسلّح آن است كه شارع مقدّس بيش از هزار سال مردم را به اشتباه انداخته باشد.
به اين معنى كه چون در گذشته اين وسائل در اختيار مردم نبوده، هميشه يا غالباً ماه ديرتر در نزد آنان شروع شده است، درحالى‌كه نمى‌توان به اين امر ملتزم شد‌
. پاسخ: اوّلًا، اين اشكال در صورتى صحيح است كه شارع مردم را از استفادۀ اين آلات منع كرده باشد، در حالى‌كه چنين منعى وجود نداشته است‌
. ثانياً، اين اشكال در صورتى صحيح است كه رؤيت با چشم مسلح تعيُّن داشته و ملاك حقيقى باشد، در حالى‌كه گفتيم قائلين به اعتبار، به نحو مانعة الخلوّ اين نظريه را قبول دارند‌
. ثالثاً، اگر ماه در منطقه‌اى با چشم معمولى رؤيت شود، هيچ‌گاه دليل نمى‌شود كه در شب قبل، امكان رؤيت با چشم معمولى نبوده است.
بنابراين نبايد اين نظريه را از اين راه ابطال كرد. به عبارت ديگر، اين‌كه رؤيت با چشم مسلّح كافى باشد يا نباشد، تأثيرى در واقعيّت و حقيقت ندارد؛ همان‌طورى كه رؤيت با چشم غير مسلّح نيز اين چنين است.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 206‌
اشكال پنجم: قبول حجيّت رؤيت با چشم مسلّح، موجب مشكلات بسيارى مى‌گردد‌
و با برهان خُلف، قابل نقض است؛ چه آن‌كه اگر ديدن با ابزار حجّت شرعى داشته باشد، به آن معنا است كه احكام الهى و مفاسد و مصالح اعمال عبادى، تابع پيشرفت و به‌كارگيرى ابزار و فنّاورى جديد است. يعنى اگر تلسكوپ قوى اختراع شود و مورد استفاده قرار گيرد، هلالى كه با چشم عادى رؤيت‌پذير نيست ديده مى‌شود، مثلًا شب قدر يك شب جلوتر مى‌افتد و ملائكه يك شب زودتر نزول مى‌كنند و مصلحت ملزمه روزه در ماه رمضان و ... «1».
جواب: اوّلًا، اين مشكلات مى‌تواند مشترك باشد؛ يعنى چنانچه رؤيت با چشم معمولى نيز ملاك باشد، در شهرهايى كه هلال را نديده‌اند و قريب‌الافق هم نيستند، همه اين مشكلات رخ خواهد داد. به عبارت ديگر، اين مشكلات به خاطر استفادۀ كردن از ابزار و وسائل نيست‌
. ثانياً، ادّعاى ما آن است كه اگر ديدن با وسائل كافى باشد، بسيارى از اين اشكالات روى نمى‌دهد و اطمينان اين روشن از رؤيت با چشم معمولى بيشتر است‌
. ثالثاً، در اصول ثابت شده كه آنچه تابع مصالح و مفاسد است، احكام واقعى مى‌باشد؛ امّا در احكام فعلى كه عنوان ظاهرى دارد، ملاكات ديگرى مطرح است كه در جاى خود- در علم اصول- بحث شده است (جواب سوم اهميت بيشترى دارد‌
.) رابعاً، در موردى كه يك شخص به تنهايى هلال را ببيند و ديگران نبينند، بر حسب روايات «2» و فتاوا چنان چه آن شخص به ديدن خود اطمينان داشته باشد و شك نكند، بايد به تنهايى روزه بگيرد و اگر شكّ كند، بايد همراه با مردم روزه بگيرد.
بنابراين در اين فرض، تكليف اين شخص با بقيه مختلف مى‌شود. آيا در اين صورت نيز اين اشكالات را قبول داريد؟ يا بايد به شيوه‌اى كه در جمع بين حكم واقعى و ظاهرى در محلّ خود- در اصول- مطرح شده است، پاسخ بگوييم.
از اين رو نتيجه مى‌گيريم كه استفاده از اين آلات، هيچ‌كدام از اين مفسده‌ها را به دنبال نخواهد داشت.
واللّٰه العالم والحمد للّٰه‌رب العالمين.
______________________________
(1). محمد سميعى، بررسى حكم شرعى رؤيت هلال با چشم مسلّح، ص 8.
(2). وسائل الشيعة، ابواب احكام شهر رمضان، باب 4، ح 1 و 2.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 207‌
باز هم رؤيت هلال با چشم مسلّح‌
رضا مختارى‌
چكيده:
موضوع احكام شرعى گوناگونى همچون روزه، زمان معينى است و رؤيت هلال يا امورى مانند آن طريقى براى احراز موضوع است. از ميان پديده‌هاى نجومى، رؤيت هلال تنها طريق براى احراز پديده تكوينى «رؤيت پذيرى هلال» است، از اين رو تنها اين پديده موضوع حكم شرعى خواهد بود. اما رؤيت پذيرى با چشم مسلّح وغير مسلّح به اين دليل كه گاهى داراى نتايج متفاوت و مغاير هستند، هر دو نمى‌توانند موضوع حكم باشند. از سوى ديگر ممكن نيست فقط رؤيت پذيرى با چشم مسلّح موضوع باشد. پس چاره‌اى نيست جز اين كه موضوع حكم شرعى را تنها «رؤيت پذيرى با چشم غير مسلّح» بدانيم. اين نظر با مسلك عدم لزوم اشتراك آفاق نيز قابل جمع است، هر چند ديدگاه لزوم اشتراك آفاق به دلايل متعدد رجحان دارد.
ادله و شواهد مختلفى اين نظر را تأييد مى‌كند و دلايل مخالفان كه برخى از آنها در مقاله «اعتبار ابزار جديد در رؤيت هلال» در همين شماره فصلنامه آمده است و بخشى از آن در پاسخ به مقاله ديگرى از مؤلّف در اين زمينه در شماره 40- 39 فصلنامه مى‌باشد، مخدوش.
است‌
(1) ترديدى نيست كه موضوع حكم وجوب روزه «ماه رمضان» است‌
، همچنان كه هنگام وجوب وقوف براى حجاج، نهم «ماه ذى حجه» و زمان انجام احكام روز عيد قربان دهم‌




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 208‌
«ماه ذى حجه» است، و همين طور موضوع واجبات و مستحبات ديگرى كه بر عناوينى مثل شبهاى قدر، عيد فطر، شب و روز مبعث و عيد غدير مترتّب شده است. بدين معنى كه واقعِ «ماه رمضان» و مانند آن، تمام موضوع حكم است نه «ماه رمضان» معلوم. بنابراين با تحقّق «ماه رمضان»، حكم وجوب روزه محقق مى‌شود- هر چند علم به آن پيدا نشود- اين موضوع- علاوه بر روايات- از قرآن مجيد به خوبى استفاده مى‌شود و كسى منكر آن نيست و يكى از ادلّه طريقيت رؤيت در روايات رؤيت هلال نيز همين نكته است. «1»‌
(2) اكنون كه معلوم شد موضوع حكم، «ماه رمضان» و مانند آن است، بايد ديد مقصود شارع از «ماه» چيست‌
و در اصطلاح شارع «ماه» بر چه معنايى حمل مى‌شود؟ در اين كه اين «ماه»، قمرى است نه شمسى، ترديدى نيست، ولى «ماه قمرى» در اصطلاح منجّمان و عرف، چند اطلاق و معنى دارد:
1. «ماه وسطى يا زيجى»، كه بر اساس آن اوّلين ماه سال قمرى (محرّم) را سى روز و دومين را بيست و نه روز محاسبه مى‌كنند. بر اين مبنى هميشه ماه شعبان ناقص (29 روزه) و ماه رمضان تامّ (30 روزه) است. اين تعبير در اصطلاح منجّمان و كتب زيج است.
2. «ماه نجومى يا طبيعى» كه عبارت است از سير ماه از يك نقطه معين در فضا تا بازگشت به همان نقطه، كه مدّت آن 27 روز و 7 ساعت و 33 دقيقه است.
3. «ماه اقترانى يا اصطلاحى يا حقيقى» كه عبارت است از فاصلۀ زمانى دو لحظۀ مقارنۀ متوالى نيّرين، كه مدّت آن 29 روز و 12 ساعت و 44 دقيقه و 3 ثانيه و 3 ثالثه و 9 رابعه و 36 خامسه است.
4. «ماه هلالى عرفى يا شرعى» كه با رؤيت هلال شروع و با رؤيت هلال ماه بعد خاتمه مى‌يابد كه گاهى 29 روز و گاهى 30 روز است و ممكن است چهار ماه متوالى 30 روزه، و سه ماه متوالى 29 روزه باشد و بيش از اين ممكن نيست. «2»‌
______________________________
(1). رك: رؤيت هلال، ج 2، ص 862، 893- 894؛ ج 4، ص 2704.
(2). رك: رؤيت هلال، ج 2، ص 794- 795، 807- 808، 1296- 1297، 1451- 1452، و ج 4، ص 2903، 29010- 29013 و 2916.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 209‌
مسلّماً مراد از «شهر» در قرآن كريم و روايات شريفه، سه معناى اوّل نيست، بلكه معناى چهارم است؛ زيرا عرف مخاطب شارع مقدس از كلمۀ «شهر» همين معنى را مى‌فهميده و آن را بر همين معنى حمل مى‌كرده است. توضيح اين كه معناى چهارم از مخترعات شرعى نيست بلكه عربِ زمان جاهليت هم، «ماه» را از رؤيت هلال تا رؤيت هلال بعدى مى‌دانسته‌اند. سخن برخى از بزرگان در اين باره چنين است:
... فمستعملوا الشهر القمري بعضهم و هم الترك أخذوا مبدأه من اجتماع حقيقي، فالشهر عندهم من اجتماع حقيقي بين النيّرين إلى اجتماع حقيقي بعده، فإن وقع الاجتماع قبل نصف‌النهار فذلك اليوم هو أوّل الشهر، و إن كان بعده فاليوم الذي بعده ....
والمسلمون و أهل البادية من الأعراب أخذوه من ليلة رؤيةالهلال إلى ليلتها؛ لأنّ أقرب أوضاع القمر من الشمس إلى الإدراك هو الهلال، فالاوضاع الأُخرى من المقابلة والتربيع و غير ذلك لايدرك إلّا بحسب التخمين؛ فإنّ القمر يبقى على النور التامّ قبل‌المقابلة و بعدها زماناً كثيراً، و كذلك غيره من الاوضاع، و أمّا وضعه منها عند وصوله في تحت الشعاع و إن كان يشبه وضع الهلال في ذلك لكنّه في وضع الهلال يشبه الموجود بعد العدم و المولود الخارج من الظلم، فجعله مبدءاً أولى .... «1»‌
لاريب في أنّ الناس قبل ظهور الاسلام كانوا قد بنوا أُمورهم على نظام السنوات القمرية، وقد ادّعى أنّ غالب الأمم القديمة كانوا كذلك و الأعراب في الجاهليّة بأجمعهم كانوا يتّخذون الشهور القمرية في مواقيتهم. «2»‌
- عنوان «الشهر» الذي أُنيط به الحكم بوجوب الصوم أمر عرفيّ و ليس من مستحدثات الشارع، و من الواضح أنّ الشهر عند العرف أمر واقعي، و ليس للرؤية دخل فيه إلّا بنحوالطريقية المحضة. «3»‌
______________________________
(1). رؤيت هلال، ج 4، ص 2910- 2911.
(2). همان، ج 2، ص 1160.
(3). همان، ص 894.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 210‌
- السنوات القمرية و شهورها لم تكن من مختصات الاسلام و مخترعاته، بل غالب الأقوام القديمة كانوا يتّخذون السنوات القمرية و شهورها في أُمورهم ... و عرب الجاهلية بأجمعهم كانوا يتّخذون الشهور القمرية في مواقيتهم، و عند هذه الطوائف جميعاً كان مبدأ الشهر القمري رؤية الهلال ... و ذلك لايكون إلّا في وقت غروب الشمس في اليوم التاسع و العشرين أو الثلاثين، و بذلك يدخل الشهر اللاحق الذى مبدؤه أوّل دخول الليل، و بهذه المناسبة يجعلون ليلة كلّ يوم الليلة التي قبله لا الليلة التي بعده. «1»‌
و مهمتر از همۀ اينها تصريح نابغۀ جهان اسلام، ابو ريحان بيرونى، بدين نكته در الآثار الباقية است:
... و كانوا في الجاهلية يستعملونها على نحوما يستعمله أهل الإسلام، و كان يدور حجّهم في الأزمنة الأربعة ... و يبتدؤون بالشهر من رؤية الهلال، ي و كذلك شرع في الإسلام .... «2»‌
[آيا ملاك شروع ماه نزد عرف، رؤيت پذيرى هلال هنگام غروب آفتاب يا اندكى قبل و بعد از آن است]
(3) حال، اگر پذيرفتيم كه «ماه»- نزد عرف مخاطب شارع- يعنى محدوده رؤيت‌پذيرى هلال تا رؤيت‌پذيرى هلال بعدى و به عبارت ديگر ملاك شروع ماه نزد عرف، رؤيت پذيرى هلال هنگام غروب آفتاب يا اندكى قبل و بعد از آن است، كه هيچ و گرنه- چنانكه اثبات خواهد شد- مى‌گوييم ملاك شروع ماه به نظر شارع، رؤيت پذيرى هلال هنگام غروب آفتاب است. «3»‌
يكى از بزرگان در اين زمينه سخنى دارند كه از چند جهت غريب و مخدوش است:
______________________________
(1). همان، ص 815- 816.
(2). همان، ص 2891- 2894.
(3). يعنى در هر افقى كه هلال هنگام غروب رؤيت پذيرباشد، ماه قمرى جديد در همان افق شروع مى‌شود. بر خلاف نظر مرحوم آية اللّٰه خويى (رحمه اللّٰه) و تابعينش كه رؤيت پذيرى در يك نقطه را براى ساير نقاطى كه در جزئى از شب با آن نقطه مشتركند، كافى مى‌دانند. رؤيت هلال، ج 2، ص 1150.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 211‌
... أنّ أوّل الشهر و آخره من الأُمور التكوينية، و لاوجه للتعبّد في التكوينيّات.
أوّل الشهر بحسب البراهين القطعية الهيئوية عبارة عن خروج القمر عن تحت الشعاع و بروزه في الأُفق ... و هذا من الأُمور التكوينيّة في الحركات الدوريّة للكرات. و الخروج عن تحت الشعاع و البروز في الأُفق لايؤثّر فيه اختلاف الأُفق مطلقاً .... «1»‌
اوّلًا، چنان كه گذشت «ماه» چهار معنى و اصطلاح دارد، و در هيچ يك از آنها اوّل ماه به معناى خروج قمر از تحت الشعاع و بروز آن در افق، نيست تا ماه در كلام شارع را بر آن حمل كنيم.
ثانياً، اين كه تعبّد در تكوينيات وجهى ندارد، درست نيست، زيرا:
مانعى ندارد كه تعريف امور تكوينى را از بيان شارع استفاده كنيم، خصوصاً اگر اين امور حقايق عرفى باشد كه وضع و اعتبار عرفى در آنها يا در تعريف آنها دخالت داشته باشد. بسيارى از امور تكوينى، موضوع يا متعلق احكام شرعى واقع شده و شارع مقدس به تعريف و اندازه‌گيرى آنها پرداخته است و مدار فقه بر همين تعاريف مى‌چرخد.
نمونه اين تعاريف شرعى را در اوزان و مقاديرى از قبيل كرّ، رطل، درهم و دينار و در اوقاتى مانند وقت زوال، غروب، فجر، و در پديده هايى مانند حيض و اوصاف و مدت و اقلّ و اكثر ايّام آن و سنّ يائسگى و نشانه‌هاى بلوغ در بسيارى از ابواب فقه مى‌بينيم. هيچ فقيهى در استفاده از اين تعاريف، به ادّعاى اين كه پديده‌هاى تكوينى است و تعبّد در آنها راه ندارد، اشكال نكرده است. كاربرد تعاريف شرعى امور تكوينى، نه تنها در فقه با هيچ اشكالى روبه رو نيست، بلكه بر عكس، اين تعاريف شرعى مبناى عمل و ضابطه‌مند شدن و دقّت يافتن اين مفاهيم حتى نزد عرف شده است.
براى تعاريف شرعى از امور تكوينى يكى از اين دو محمل و دو تفسير وجود دارد:
______________________________
(1). رؤيت هلال، ج 2، ص 1150.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 212‌
1. اين تعاريف در صدد بيان تعريف شرعى خاص و متفاوت با تعريف تكوينى عرفى- عام يا خاص- از پديده‌هاى طبيعى است؛ خواه الفاظ و اسمهايى كه شرع در اين معنى به كاربرده است به حدّ حقيقت شرعيه رسيده يانرسيده باشد. بنابراين، همان گونه كه حيض تكوينى، تعريف خاصّ خود را در علم پزشكى دارد، حيض شرعى نيز تعريف شرعى خود را داراست.
2. تعريف‌هاى شرعى درصدد بيان ماهيت حقيقى و دقيق امور تكوينى عرفى است و از آنجا كه اين مفاهيم دقيق است و نظر سطحى عرفى گاه در آنها به خطا مى‌رود، در شأن شارع است كه اين گونه مفاهيم تكوينى عرفى را هر گاه متعلق احكام شرعى و مورد نياز مردم باشد، تبيين و فهم سطحى عرفى را تصحيح كند. در اين صورت، بيان شرعى حجّت است و اگر علم به صدور آن از شارع داشته باشيم موجب قطع به صحّت اين تعريف مى‌شود و اگر تعريف اهل فن بر خلاف آن باشد، يا خطاست يا حمل بر اصطلاح خاص مى‌شود، چنان كه در مورد تعريف ماه نجومى گذشت.
بنابراين، درست نيست كه مفاد روايات مزبور در بارۀ پديده‌هاى تكوينى از قبيل مبدأ فجر و زوال و غروب يا مبدأ ماه قمرى كنار گذاشته شود، به صِرف ادّعاى اين كه اين امور پديده‌هايى تكوينى است و تعبّد در آنها راه ندارد و بايد در آنها به اهل فن رجوع كرد. «1»‌
بنابراين، صِرف خروج قمر از تحت الشعاع، در اصطلاح شرع و اهل نجوم و عرف، مبدأ و نشانۀ حلول ماه نيست. بله، بعضى شروع ماه اقترانى يا حقيقى را كه عبارت از فاصلۀ زمانى دو لحظۀ مقارنه متوالى نيّرين است- چنان كه در بند دوم اين مقاله گذشت- لحظه اقتران مى‌گرفته‌اند. البته اين ربطى به اصطلاح شرع و عرف صدر اسلام ندارد. اكنون نيز در عربستان بر همين مبنى عمل مى‌كنند بدين صورت كه: اگر در روز بيست و نهم ماه قمرى دو شرط وجود داشته باشد روز بعد اوّلين روز ماه جديد خواهد بود. اين دو‌
______________________________
(1). رؤيت هلال، ج 2، ص 1475- 1476؛ فقه اهل بيت عليهم السلام، شماره 36، ص 62.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 213‌
شرط عبارتند از: 1. مقارنۀ زمين مركزى، قبل از غروب خورشيد باشد؛ 2. غروب ماه بعد از غروب خورشيد اتفاق بيفتد كه البته اين مبنى شرعى و مستند به رؤيت نيست و در آن احتمال شروع ماه قمرى با هلال با سنّ كم‌تر از 12 ساعت، زياد است؛ و از طرفى حتى با محاسبات نجومى، وجود چنين هلالهايى غير ممكن است، چه رسد به رؤيت با چشم مسلّح. بنابراين به كار بردن كلمۀ «هلال» در اين موارد صحيح نيست و- مثلًا- بهتر است گفته شود: «ماه با سنّ شش ساعت»، و نه «هلال شش ساعته»؛ چون هلال يعنى بازتاب نور خورشيد از لبۀ ماه و اين بازتاب در ماه با سنّ كمتر از هشت ساعت- به علت پستى و بلنديها و عوارض سطحى ماه و سايه‌هاى كوههاى آن- روى نمى‌دهد.
براى مثال، ما هرگز هلال هفت ساعته نداريم. «1»‌
(4) رؤيت هلال به صِرف خروج ماه از تحت الشعاع امكان‌پذير نيست‌
و به عوامل و مشخّصه‌هاى گوناگونى بستگى دارد. در كشورهاى مختلف براى پيش بينى رؤيت هلال ماههاى قمرى، روشهاى گوناگونى به كار مى‌گيرند. در هريك از اين روشها، مجموعه‌اى از مشخّصه‌هاى خورشيد و هلال در لحظۀ غروب خورشيد روز 29 هر ماه به كار مى‌رود. اين مشخّصه‌ها در چهار قسمت به شرح ذيل قابل دسته بندى است:
1. مشخّصه‌هاى زمانى، شامل: لحظۀ مقارنۀ ماه و خورشيد، لحظۀ غروب خورشيد و لحظۀ غروب ماه.
2. مشخصه‌هاى قسمتى، شامل: قسمتهاى ماه و خورشيد در لحظه غروب خورشيد، اختلاف سمت بين ماه و خورشيد در لحظۀ غروب خورشيد، سمت ماه در لحظۀ غروب ماه.
3. مشخصه‌هاى حد دار، شامل: ارتفاع ماه در لحظۀ غروب خورشيد، اختلاف زمان لحظه‌هاى غروب خورشيد و ماه (مدّت مكث هلال بعد از لحظۀ غروب خورشيد)،
______________________________
(1). تحقيقات اسلامى، سال 15، ش 2 وسال 16، ش 1، ص 75 و 78.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 214‌
فاصلۀ زاويه‌هاى ماه از خورشيد در لحظۀ غروب خورشيد، اختلاف طولهاى دايرة البروجى ماه در خورشيد لحظۀ غروب خورشيد، سن ماه در لحظۀ غروب خورشيد (اختلاف زمان لحظه‌هاى غروب خورشيد و مقارنه)، درصد سطح روشن ماه در لحظۀ غروب خورشيد.
4. مشخصه‌هاى موقعيتى، شامل: عرض دايرة البروجى ماه در لحظۀ غروب خورشيد، موقعيت ماه در مدار خود به دور زمين نسبت به لحظه‌هاى حضيض و اوج در لحظۀ غروب خورشيد، موقعيت زمين در مدار خود به دور خورشيد در لحظۀ غروب خورشيد.
نقش و ميزان تأثير اين مشخّصه‌ها در رؤيت پذيرى هلال ماه و ميزان وابستگى هريك از آنها به ساير مشخّصه‌ها متفاوت است و براى صدور حكم مطمئن و قطعى در بارۀ رؤيت هلال وضع همۀ مشخّصه‌هاى ياد شده به طور دقيق ملحوظ واقع مى‌شود.
مى‌افزايم كه لحظۀ پس از مقارنه، همان لحظه تولّد ماه نو است، و هر چه لحظۀ غروب خورشيد يا لحظۀ اوّلين رؤيت هلال ماه، ديرتر از آن صورت بگيرد، آن هلال را در اصطلاح مسن‌تر مى‌نامند و هر چه اين مدت كمتر باشد، آن هلال را جوان تر به شمار مى‌آورند.
برخى از اهل فن، هلال ماههاى با سنّ كمتر از 20، بين 20 تا 24 و بيشتر از 24 ساعت را به ترتيب: جوان، ميان سن و مسنّ دسته بندى مى‌كنند.
با توجه به تجربيات و گزارش دستاورد تلاش 127 سالۀ عدّه‌اى از اهل فن و شيفتگان شكار هلال، اين نتايج به دست آمده است:
الف) رؤيت ناپذيرى هلال با چشم مسلّح در مورد هلال ماه‌هايى كه سنّ آن در لحظۀ غروب خورشيد از 11 ساعت و 56 دقيقه كمتر است.
ب) رؤيت ناپذيرى هلال با چشم غير مسلّح در مورد هلال ماههايى كه سنّ آن در لحظۀ غروب خورشيد از 14 ساعت و 9 دقيقه كمتر است .... «1»‌
______________________________
(1). گزارش جامع طرح سراسرى رؤيت هلال ماههاى قمرى، ص 13- 15، 30- 31؛ نيز ر. ك: تحقيقات اسلامى، شمارۀ پيشگفته، ص 107- 109.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 215‌
براى وضوح بيشتر مطلب، در اينجا سخن تعدادى از اهل فن را نقل مى‌كنيم:
- اگر سنّ ماه حداقل 8 ساعت نباشد، هلال قابل رؤيت تشكيل نمى‌شود و كمترين سنّ هلال براى رؤيت با چشم مسلّح در حدود 12 ساعت است. از طرفى در رصد هلال با چشم غير مسلّح نيز نتايج رتبه دار جهانى براى كميتۀ سنّ هلال، در حدود 18 ساعت ثبت شده است. لذا ... هلالهاى با سنّ بالاتر از 18 ساعت- به شرط نبودن موانعى همچون ابر يا آلودگى هوا- با چشم عادى قابل رؤيت است. «1»‌
- چنانچه ارتفاع ماه حدود 5/ 7 درجه، مكث آن حوالى 35 دقيقه، فاصلۀ زاويه‌اى حدود 5/ 8 درجه (زمين مركزى) عرض آن شمالى، و ديگر شرايط رصدى نيز مناسب باشد، به شرط برخوردارى از هواى تميز و افق باز، تازه اين گونه هلال را با چشم مسلّح مى‌توان مشاهده كرد. امّا اگر فاصلۀ زاويه‌اى 5/ 9 درجه، ارتفاع ماه بيش از 9 درجه، مكث آن بالاى 45 دقيقه، و ساير شرايط رصدى مساعد باشد، در صورت وجود هواى تميز و بدون مانع، هلال با چشم غير مسلّح قابل رؤيت خواهد بود. «2»‌
- الگوى روشنايى ماه (يعنى مرئى بودن هلال) مستلزم محاسبات پيچيده‌اى در حوزه‌هاى مكانيك سماوى و روشهاى جوّى و اختر فيزيكى است ... اوّلين گام آن است كه ابتدا معيار عدم رؤيت (نامرئى بودن) را به دست آوريم.
پس از آن، دسترسى به معيار واقعى ساده‌تر خواهد بود.
پيشگويى مرئى بودن ماه نو بسيار مشكل است ... هدف ما ... اين بود كه ميزان خطا در مشاهدۀ ماه نو، با بهره مندى از روشهاى جديد اختر فيزيكى ... كاهش يابد.
روشهاى متعددى براى پيشگويى اوّلين رؤيت هلال وجوددارد. از بيش از 5000 سال قبل به اين طرف، تقريباً همۀ تمدنهاى بشرى- از بابلى‌ها گرفته تا به‌
______________________________
(1). تحقيقات اسلامى، شمارۀ پيشگفته، ص 76.
(2). همان، ص 126.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 216‌
امروز- معيارهاى متفاوتى را يافته و به كاربسته‌اند ....
آخرين مطالعاتى كه دانشمندانى نظير فادرينگهم و ماوندر «1» (1910 م) دانژون «2» (1932- 1936 م)، بروئين «3» (1977 م)، الياس (1981- 1989 م)، مك نلى «4»، (1983 م)، شِفِر «5» (1989- 2000 م) و يا لوپ «6» در سدۀ گذشته انجام داده‌اند، همگى كوششهايى براى يافتن پاسخ سؤال مذكور بود. «7»‌
(5) در روايات بسيارى از شيعه و سنّى نشانۀ حلول ماه يا وجوب روزه وافطار، رؤيت هلال دانسته شده است‌
از جمله:
- سئل أبو عبداللّٰه (ع) عن الأهلّة، فقال: «هي أهلّة الشهور، فإذا رأيت الهلال فصم، و إذا رأيته فأفطر».
- «صُم لرؤية الهلال و أفطر لرؤيته».
- «ليس على أهل القبلة إلّا الرؤية، ليس على المسلمين إلّاالرؤية».
- «صيام شهر رمضان فريضة، يصام للرؤية و يفطر للروية».
- «صوموا لرؤيته، و أفطروا لرؤيته».
- «لاتصم إلّا للرؤية» «8».
______________________________
(1) Fotheringham B Maunder .
(2) A. Dengon .
(3) Bruin .
(4) . D. Mcnally ‌
(5) . B. E. shaefer ‌
(6) . B. Yallop ‌
(7). تحقيقات اسلامى، شمارۀ پيشگفته، ص 192- 193 و 201.
(8). رك: رؤيت هلال، ج 2، ص 1188، 1267- 1268، 1383- 1384.
- اسناد و نشانى همۀ مآخذ اين روايات را به تفصيل در رؤيت هلال، ج 5، بخش هفتم ذكر كرده‌ام و براى پرهيز از تطويل از ذكر آنها در اينجا خوددارى مى‌كنم.
- رؤيت هلال، ج 2، ص 816- 818، نيز ر. ك: ص 820.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 217‌
مى‌دانيم كه طبق بسيارى از ادله، «رؤيت» در اين احاديث و مانند اينها طريقيت دارد نه موضوعيت. ادلۀ طريقيت رؤيت را به تفصيل در رؤيت هلال نقل و درج كرده‌ام و دو باره به آن نمى‌پردازم. اكنون بايد ديد «ذوالطريق» چيست؟ يعنى پس از آنكه مسلّم شد رؤيت، موضوع حكم نيست كه حكم داير مدار آن باشد، سؤال اين است كه حكم داير مدار چيست و چه چيزى واقعاً نشانۀ حلول ماه و موضوع حكم است؟
برخى گفته‌اند: رؤيت، طريق است براى خروج قمر از محاق و تحت الشعاع. بنابراين، خروج قمر از محاق و تحت الشعاع، موضوع واقعى است.
اين سخن البته خطاست؛ زيرا:
اوّلًا، ادّعايى است بدون دليل و اگر بنا باشد بدون دليل سخن گفت، چه بسا كسى ادّعا كند كه رؤيت براى لحظۀ مقارنۀ نيّرين يا لحظه پس از مقارنه يعنى لحظۀ تولّد هلال (به اصطلاح صحيح در تولد هلال، كه خواهد آمد) طريق است.
ثانياً، موضوع قراردادن «خروج قمر از محاق وتحت الشعاع» تالى فاسدى دارد كه قابل التزام نيست، به بيان برخى از بزرگان:
إذا جعلنا مبدأ الشهر هو خروج القمر عن تحت الشعاع مثلًا، و هو أمر وحداني في جميع العالم، فربّما يخرج القمر عن تحت الشعاع بعد ساعة من الليل و ربّما بعد ساعتين أو بعد ثلاث ساعات و هكذا، و ربّما يكون خروجه أوّل طلوع الفجر أو أوّل طلوع الشمس أو بعد ساعة من طلوعها أو بعد ساعتين أو بعد ثلاث ساعات، أو في وسط النهار وقت زوالها، فلا يمكن تعيينه و تقديره بوجهٍ من الوجوه ... فلا بدّ و أن نلتزم بأنّ ثلث اليوم الثلاثين أو نصفه أو تلثيه و هكذا من شهر رمضان و الباقي من شوّال ....
فهل يمكن لأحدٍ أن يلتزم بهذه المحاذير ...؟ فهذه الوجوه لم‌يلتزم أحد، بل لم يتّفوه بأنّ مبدأ الشهور القمريّة هو نفس الخروج عن تحت الشعاع، بل الجميع متّفقون على أنّ للرؤية دخلًا في ذلك. فجميع الملل و الأقوام بانون على الرؤية؛ فإذا رأوه حكموا بانقضاء الشهر السابق و دخول اللاحق «1».
______________________________
(1). رؤيت هلال، ج 2، ص 816- 818، نيز ر. ك: ص 820.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 218‌
ثالثاً، لازمه‌اش ناديده گرفتن روايات مصرّحه به «رؤيت هلال» به عنوان نشانۀ شروع ماه است.
بنابراين صرف خروج ماه از تحت الشعاع- كه به دست آوردن آن يكى از ساده‌ترين محاسبات نجومى قديم و جديد است- موضوع شروع و ثبوت ماه جديد نيست و حتّى آية اللّٰه خويى (رحمه اللّٰه) كه شايد بيش از همه براى تثبيت مدّعاى خود از آن استفاده كرده، در پاسخ به استفتايى فرموده است:
«لا أثر للإطمئنان بتولّده، بل ولا الإطمئنان بقابليّته للرؤية، بل لابدّ من الرؤية خارجاً. «1»‌
البته ذيل سخن ايشان، يعنى «ولا الاطمئنان ...» پذيرفتنى نيست.
[ (6) شارع رؤيت‌پذيرى هلال را به هنگام غروب خورشيد يا اندكى قبل و بعد از آن نشانۀ شروع ماه قمرى قرار داده است]
(6). كنون كه معلوم شد نمى‌توان «رؤيت هلال» را در احاديث طريق براى صِرف خروج ماه از محاق و تحت الشعاع، يا طريق براى مقارنۀ نيّرين يا تولّد هلال (يعنى لحظۀ پس از مقارنه) دانست، مى‌گوييم: با توجه به تأكيد روايات فراوان بر «رؤيت»- حتّى به صورت حصر مانند «لاتصم إلّا للرؤية» يا «ليس على أهل القبلة إلّا الرؤية»- و عدم امكان ناديده گرفتن آنها، و از سوى ديگر موضوعيت نداشتن «رؤيت»، مقتضاى رعايت اين دو جهت آن است كه بگوييم: «رؤيت هلال» در ادلّه طريق است براى «رؤيت پذيرى هلال به هنگام غروب آفتاب»، «قابلية الهلال للرؤية» يا «امكان رؤيت هلال» يا «رؤيت تقديرى نه فعلى». يعنى شارع مقدّس رؤيت‌پذيرى هلال را به هنگام غروب خورشيد- يا اندكى قبل و بعد از آن- ملاك و نشانۀ شروع ماه قمرى و تحقق عنوان «ماه» و ترتّب آثار «ماه» قرار داده است، هر چند به سبب مانعى مانند ابر، هلال، رؤيت نشود يا اساساً كسى استهلال نكند.
با اين بيان، هم طريقيت رؤيت محفوظ مانده، و هم آن همه تأكيد بر رؤيت ناديده گرفته نشده است. توضيح اين كه: ذوالطريق ما «هلال كه قابل رؤيت» است و حمل رؤيت‌
______________________________
(1). رؤيت هلال، ص 1084.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 219‌
بر طريقيت بيش از الغاى موضوعيتِ رؤيت، موجب چيزى نمى‌شود و سبب نفى مرتبۀ مفروض در «مرئي» نيست. يعنى پس از قِران هنگامى كه ماه در مدار خود به حدّى برسد كه با وجود ساير شرايط، رؤيت هلال امكان‌پذير باشد، اين مرتبۀ هلال- كه از آن به «رؤيت پذيرى» تعبير مى‌كنيم- موضوع واقعى حكم و نشانه شروع «ماه» است.
اين نكته در پاسخ آية اللّٰه خويى به علامۀ تهرانى (رحمهمااللّٰه) به خوبى تبيين شده كه نقل آن مناسب است:
حمل الرؤية على الطريقيّة المحضته لا يعنى أن يكون الميزان واقع خروج الهلال عن تحت الشعاع أو المحاق بل هناك مطلب ثالث عرفي و مطابق أيضاً مع ما هو المستفاد من أدلّة الباب، وهو أن يكون الشهر عبارة عن بلوغ الهلال في الأُفق مرتبة يمكن للعين المجرّدة رؤيته.
و هذا غير أخذ الرؤية أو العلم موضوعاً، بل الرؤية ليست إلّا طريقاً إلى إحراز هذه المرتبة في تكوّن الهلال و ظهوره فى الأُفق.
و وجه عرفية هذا المطلب و مطابقته مع المرتكزات واضح؛ حيث قلنا: إنّ الشهر بحسب المرتكزات العرفية أمر واقعي على حدّ الأُمور الواقعية الأُخرى التكوينية، فلايناسب أن يكون للعلم و الجهل دخلٌ فيه ....
فيتعيّن أن يكون الميزان عندهم ما ذكرناه من ظهور الهلال و تكوّنه و بلوغه مرتبة قابلة للرؤية بالعين المجرّدة.
ووجه مطابقة هذا المطلب للروايات أنّ عنوان الرؤية الوارد فيها و إن كان على نحو الطريقية المحضة، إلّا أنّ ذا الطريق هوالهلال البالغ مرتبة قابلةً للرؤية بالعين المجرّدة، لا مجرّد الخروج عن المحاق و لو لم يكن قابلًا للرؤية.
والحمل على الطريقية لايقتضي أكثر من إلغاء موضوعية الرؤية، لا المرتبة المفروضة في المرئيّ كما هو واضح.
مضافاً إلى أنّ هذا هو مقتضى حمل الدليل على الميزان العرفي الارتكازيّ في كيفية تكوّن الشهر الهلالي، و قد عرفت أنّه يقتضي ذلك أيضاً. «1»‌
______________________________
(1). رؤيت هلال، ج 2، ص 894- 895.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 220‌
يكى از فقه پژوهان نيز در تبيين اين نكته و دفع اشكال از آن نوشته است:
... أنّ المرئي كونه بحيث يرى ... موضوع الحكم، لا أنّ الرؤية أخذت جزء الموضوع على نحو الصفتية [كذا، ظ:
الوصفية] أو الطريقية، بل هي طريق محض عبّر به لبيان حصر الاعتماد على الطريق اليقيني الحسّي، ولبيان أنّ ما هو موضوع الحكم هو تكوّن الهلال بحيث يرى بالعين المجرّدة- أي المنزلة التي يسمّى فيها هلالًا ويستهلّ به الناظران- لا التكوّن الضعيف غير المرئيّ بالباصرة، أي المنزلة القمرية السابقة.
فالنكتة الثانية للتعبير بالرؤية عن الموضوع هو الكناية و الإرشاد إلى حدّ درجة و منزلة القمر، التي هي موضوع الحكم.
فالإشكال بالتهافت على ما في التنقيح و المستند من أنّ الرؤية و التبيّن أُخذا في كلامه من جهة أنّهما طريق محض، والتزم من جهة أخرى أنّ لهما موضوعية ... غفلة عن هذه النكتة، و هي أنّ الموضوع بحيث يرى هو جزء الموضوع، أمّا نفس الرؤية فهي طريق محض. «1»‌
[ (7) معلوم شد موضوع حكم رؤيت پذيرى هلال است و رؤيت پذيرى با چشم مسلّح و رؤيت پذيرى با چشم عادى دو موضوع متباينند]
(7)
اكنون كه معلوم شد موضوع حكم، «قابلية الهلال للرؤية» يا «رؤيت پذيرى هلال» است، مى‌افزايم كه گاهى دورى ماه از لحظه اقتران به قدرى است كه فقط با چشم مسلّح قابل رؤيت است نه با چشم عادى، و هنگامى كه فاصله‌اش از اين مقدار بيشتر و وارد حدّ ديگرى از مدار خود شد، با چشم عادى هم قابل رؤيت مى‌شود. بنابراين، رؤيت پذيرى با چشم مسلّح موضوعى است، و رؤيت پذيرى با چشم عادى موضوعى ديگر، كه با يكديگر متباين اند؛ چون خود كرۀ ماه، موضوع حكم نيست تا گفته شود در هر دو حالت يك چيز است، بلكه- مثلًا- دورى ماه از لحظه اقتران به اندازۀ ده درجه كه فرضاً با چشم عادى قابل رؤيت است منزلى از منازل ماه، و دورى آن به اندازۀ شش درجه كه فرضاً فقط‌
______________________________
(1). همان، ص 1384.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 221‌
با چشم مسلّح قابل رؤيت است، منزلى ديگر از منازل ماه است: «... وَ الْقَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَهُ مَنٰازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسٰابَ». «1»‌
اكنون اين سؤال پيش مى‌آيد كدام يك از اين دو موضوع و دو منزل ماه، موضوع حكمند؟ «رؤيت پذيرى با چشم عادى» يا «رؤيت پذيرى با چشم مسلّح» يا هردو؟ روشن است كه نتيجه و اثر اين دو موضوع هم متفاوت است، يعنى اگر اوّلى موضوع حكم باشد در بسيارى از آفاق و در بسيارى ازماه‌ها لازم مى‌آيد كه ماه قمرى قبلى 30 روزه و مثلًا شنبه روز اوّل ماه بعد باشد، و اگر دومى موضوع باشد، لازم مى‌آيد كه ماه قمرى قبلى 29 روزه و مثلًا جمعه روز اوّل ماه بعد باشد.
يكى از فقه پژوهان در تبيين اين نكته سخنى دارند كه نقل آن مناسب است:
... أنّ ابتعاد القمر عن تحت الشعاع ليس هو موضوع الحكم بشكل مطلق، بل ابتعاده عن الشمس بحيث يتكوّن و تشتدّ أشعّة انعكاسه بنحو يرى على سطح الأرض بالعين المجرّدة، كأن يبتعد عن الشمس بمقدار عشر درجات فضائية، أمّا لو ابتعد عنها بأقلّ من هذا المقدار، فإنّه لايتمكّن من رؤيته بالعين المجرّدة، و إنّما يمكن رؤيته بالعين المسلّحة.
فالترديد في المقام فيه تباين موضوعي، لا أنّ الموضوع واحد و الاختلاف منشؤه الطريق لهذا الموضوع، كما قد يتوهّم؛ إذ أنّ الموضوع ليس هو جرم القمر، و إلّا فإنّه يمكن أن يرصد و يرى القمر بالعين المسلّحة طوال دورانه حول الأرض، سواء كان في حالة المحاق أم في غيرها.
و إنّما الموضوع هو منازل القمر ... و منزلة القمر تختلف من حالة إلى أُخرى؛ فإذا ابتعد القمر عن الشمس فإنّ هذه منزلة، وفي هذه الحالة لايمكن أن يرى بالعين المجرّدة، و إذا ابتعد عن الشمس بمقدار عشر درجات فإنّها منزلة أخرى ...،
و في هذه الحالة يمكن أن يرى بالعين المجرّدة، فمن حيث الزمن‌
______________________________
(1). يونس، آيۀ 5.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 222‌
يوجد في المنازل اختلاف، و كذلك من حيث المسافة الفضائيه، فأيّ منزلة هي ميقات و موضوع الحكم؟ «1»‌
اكنون بايد به اين سؤال پاسخ داد كه در واقع و مقام ثبوت حكم، كدام يك از اين دو موضوع يعنى: «رؤيت پذيرى با چشم عادى» و «رؤيت پذيرى با چشم مسلّح» موضوع حكمند؟ روشن است كه بايد فقط يكى موضوع باشد. از سوى ديگر معتبر نبودن رؤيت با چشم عادى كه بديهى البطلان، و مخالف هم به آن معترف است پس بايد رؤيت با چشم مسلّح معتبر نباشد؛ زيرا محال است در مقام ثبوت، موضوع يك حكم، دو چيز متباين، و اثر مترتب بر يكى با ديگرى متضاد باشد. بدين معنى كه اگر ثبوتاً «الف» موضوع حكم باشد لازمه و اثرش آن است كه شنبه اوّل ماه است، و اگر «ب» موضوع باشد لازمه‌اش آن است كه- در همان فرض- جمعه اوّل ماه است. در چنين موردى محال است كه شارع به صورت مانعة الخلوّ، موضوع بودن هر دو را معتبر دانسته باشد.
اين تالى فاسد منحصر به موضوع مورد بحث به نظر ما يعنى «رؤيت پذيرى هلال» نيست، بلكه هر چه را كه موضوع حكم بدانيم، ثبوتاً محال است كه- به گونه مانعة الخلوّ هم رؤيت با چشم عادى معتبر و طريق آن باشد، هم رؤيت با چشم مسلّح؛ زيرا اثر مترتّب بر يكى متضاد و منافى اثر ديگرى است؛ يعنى اگر رؤيت با چشم عادى معتبراست، لازمه‌اش آن است كه شنبه اوّل ماه است نه جمعه، و اگر رؤيت با چشم مسلّح معتبر است لازمه‌اش آن است كه جمعه روز اوّل ماه است نه شنبه. و چگونه معقول‌است كه در مقام ثبوت شارع هر دو را معتبر دانسته باشد و در يك افق هم جمعه- واقعاً- اوّل ماه باشد و هم شنبه! و چون عدم اعتبار رؤيت با چشم عادى و بدون ابزار بديهى البطلان است، به ناچار بايد رؤيت با چشم مسلّح معتبر نباشد.
ظاهراً به همين دليل كه رؤيت پذيرى با چشم مسلّح موضوعى است متباين با رؤيت پذيرى با چشم عادى، محقق اصولى، ميرزاى نايينى (م 1355 ق) در پاسخ به استفتايى، رؤيت با چشم مسلّح را معتبر ندانسته و نوشته‌اند:
______________________________
(1). رؤيت هلال، ج 2، ص 1383.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 223‌
لو فرض كون الهلال غير قابل للرؤية بالعيون القويّة فالظاهر أنّه لاعبرة بالرؤية بمعونة الآلات المكبّرة و المقرّبة الخارجة عن المتعارف و بعبارة أوضح: لو لم يتحقّق أوّل درجة البعد المتوقّف عليه رؤية الهلال بالعيون القوّية و كانت الآلات المذكورة موجبة لرؤيتها مع عدم تحقّق ذلك المقدار من البعد، فالظاهر أنّه لاعبرة بمثل هذه الرؤية. «1»‌
(8) اختلاف در اعتبار رؤيت با چشم مسلّح اختصاصى به مسلك مشهور فقها يعنى لزوم اشتراك و اتّحاد آفاق ندارد‌
، بلكه بر مبناى مرحوم آية اللّٰه خويى وعدّه‌اى ديگر نيز- مبتنى بر عدم لزوم اتّحاد آفاق- سارى و جارى است و فرق مسأله اين است كه طبق مسلك مشهور، رؤيت پذيرى هلال با چشم عادى به هنگام غروب آفتاب در افقى از آفاق فقط اثبات كنندۀ حلول ماه نو در همان افق است، و طبق مبناى غير مشهور، اثبات كننده حلول ماه در آن افق، و ساير آفاقى است كه در بخشى از شب با آن افق مشتركند.
دراين مسأله مى‌توان گفت كه حق با مشهور است و مبناى مرحوم آية اللّٰه خويى و عده‌اى ديگر، مخدوش و مبتلا به اشكالات و شبهات مختلفى است «2» و چون دو شبهه و اشكال آن، تقريباً اشكال بر اعتبار چشم مسلّح نيز به شمار مى‌آيد، آن دو اشكال را در اينجا نقل مى‌كنم:
إنّ التمسّك بإطلاق الرؤية يلزم منه إغراء المكلّفين لمدّة أكثر من عشرة قرون؛ إذ إنّه من الدائم الغالب ثبوت هلال شهر رمضان في بلدما، و خفاؤه على البلدان و على النقاط الأُخرى المتقدّمة في الأُفق، إذ على قول غير المشهور يثبت بداية الشهر للنصف المظلم من الكرة الأرضية، كما إذا رُئي في المغرب العربي، فإنّه يثبت للصين و أفغانستان؛ لأنّهما تشتركان مع المغرب العربي في ليل واحد، لكنّه خفي ذلك على أهل تلك البلاد طيلة هذه القرون.
و بعبارة أُخرى: في الأعصار السابقة حيث كانت وسائل النقل بدائية، و السفر‌
______________________________
(1). رؤيت هلال، ج 4، ص 2544.
(2). اين اشكالات و نقوض را در رؤيت هلال، ج 2 و 4، به تفصيل نقل و درج كرده‌ام.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 224‌
شاقّ جدّاً، فإذا ثبتت الرؤية في بلد، كيف يمكن لأهالي بلد آخر يبتعد عن بلد الرؤية بمسافة ألف كيلومتر مثلًا أن يستعملوا ذلك؟ فقوله عليه السلام: «صم للروية و أفطر للرؤية» ظاهر في الأفق القريب القابل للنقل و الشياع، أمّا الافق البعيد فلا يمكن اطّلاع المخاطبين بها.
إن قلت: الثمرة تظهر في قضاء الصيام بعد استعلام رؤية الهلال في بلد آخر.
قلت: إنّ قولهم عليهم السلام: «صم للرؤية و أفطر للرؤية» متكفّل لبيان الجهة و الوظيفة الأدائية، و أجنبيّ عن الوظيفة القضائية للمكلّف، فهو بلحاظ الوظيفة الأدائية، وليس متعرّضاً أصلًا للوظيفة القضائية، فكيف لايلتفت إليه طيلة عدّة قرون مع أنّه مورد للإبتلاء. وخلال هذا التاريخ الطويل تقع الرؤية دائماً في مكان دون آخر، فلو كان الأمر كذلك، لنبّه عليه الشارع، وإلّا أوقعهم في عهدة القضاء دائماً و أبداً «1».
2. و ممّا ينبّهك و يسدّدك و يؤيّدك على هذا المرام الذي بيّناه أنّه لم يُر من النبيّ (ص) و لا من الائمّة المعصومين (ع) في طول القرون الثلاثة، الأمر بقضاء صوم بلدانهم من مكّة و المدينة و الكوفة و بغداد و سرّمن رآه و طوس، مع إمكان دعوى العلم الإجمالى برؤية الهلال في بلاد المغرب قبل رؤية أهل بلدهم بليلة واحدة في طول هذه المدّة أزيد من ألف مرّة، وصل إليهم الخبر بعد زمان أم لم يصل.
وذلك لأنّ العلم الإجمالي منجّز للتكليف، فعلى عهدة كلّ أحد في مدة عمره قضاء أيّام من الصيام حسب علمه إجمالًا برؤية من تقدّمه من بلاد المغرب؛ وحيث لم يكن في الروايات و التواريخ والسير عين و لا أثر من الأمر بقضاء الصيام بالعلم الإجمالي، علمنا عدم وجود تكليف برؤية من تقدّمهم بالرؤية «2».
ورود اشكال اوّل- بلكه اشكال دوم نيز- در مسأله مورد بحث ما بدين بيان است كه با توجه به اين كه رؤيت موضوعيت ندارد تا با عدم آن، حكم مترتّب نشود و ماه نو حلول‌
______________________________
(1). رؤيت هلال، ج 2، ص 1335 و 1336.
________________________________________
جمعى از مؤلفان،



مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، 56 جلد، مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامى بر مذهب اهل بيت عليهم السلام، قم - ايران، اول، ه‍ ق







مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)؛ ج‌43، ص: 225




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 225‌
نكند، اگر ثبوتاً رؤيت با چشم مسلّح معتبر باشد لازمه‌اش گمراه شدن مكلّفين از ناحيۀ شارع در مدت بيش از هزار سال است؛ يعنى در بيشتر يا بسيارى از ماهها، در بيشتر يا بسيارى از آفاق، ماه نو يك روز زودتر حلول مى‌كرده و بر اثر عدم دسترسى مسلمانان به ابزار رؤيت، آنان به اشتباه افتاده‌اند و در هزاران ماه، شبهاى قدر و عيد فطر و عيد قربان و عرفه- و بسيارى از مناسبت‌هاى ديگر- را يك روز ديرتر از وقت واقعى، دانسته‌اند، و علت آن هم چيزى جز اين نيست كه شارع- بنابر فرض- رؤيت با چشم مسلّح را معتبر دانسته است.
آيا معقول است بگوييم مسلمانان در هزاران ماه، تكاليف مربوط به ماههاى قمرى را بر خلاف واقع ويك روز ديرتر انجام مى‌داده‌اند؛ چون رؤيت با تلسكوپ هابل- مثلًا- معتبر است و مقصّر خود مسلمانانند كه در بيش از هزار سال گذشته از آن استفاده نكرده‌اند!! وگرنه، ماه يك روز زودتر برايشان ثابت مى‌شد، چون هابل قادر است چيزهايى را ببيند كه روشنايى آنها 000/ 000/ 11 نورى است كه چشم انسان مى‌بيند و فاصله‌اى را كه با هابل مى‌توان ديد از حدّ دو ميليارد سال نورى مى‌گذرد. «1» اساساً آيا ممكن است كه شارع درمقام ثبوت رؤيت، رؤيت با هابل را- كه هنوز در دسترس مسلمانان نيست- ملاك شروع ماه قرار دهد؟
(9) بنده پيشتر نيز در عدم اعتبار رؤيت با چشم مسلّح مقاله‌اى نوشته‌ام‌
كه در مجلۀ فقه اهل بيت (ع) (شماره 39- 40) چاپ شده است.
اين نوشته و آن مقاله مكمّل يكديگرند و چون پاره‌اى از قسمتهاى مقاله پيشين براى برخى روشن و گويا نبوده است به توضيح بيشتر مدّعى در اين مقاله پرداختم و از آنجا كه در برخى نقدها، ادلّۀ آن مقاله به طور كامل نقل نشده است براى داورى و اظهار نظر بايد به خود آن رجوع كرد و اگر در مقالۀ حاضر ابهامى باشد مراجعه به مقالۀ پيشين براى رفع آن مفيد خواهد بود.
______________________________
(1). رك: رؤيت هلال، ج 1، مقدمه، باب چهارم.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 226‌
علاوه بر ادلّه‌اى كه ذكرشد مؤيّداتى هم مى‌توان براى اين مدّعى بيان كرد، از جمله، سخنى كه در پاسخ مرحوم آية اللّٰه خويى به آيه اللّٰه حسينى تهرانى (ره) آمده‌است، و چون ممكن است از برخى جهات قابل خدشه باشد از آن به عنوان مؤيّد ياد مى‌كنيم:
نعم، لابدّ أن يكون وجود الهلال على نحو يمكن رؤيته بطريق عادي، فلا تكفي الرؤية بالعين الحادّة جدّاً أو بعين مسلّحة بالمكبّر أو العلم بوجوده بالمحاسبات الرصدية على دون تلك المرتبة؛ لاستفادة تلك الصفة له من النصوص المعتبرة الناطقة بأن لو رآه واحد لرآه خمسون أو لرآه مائة أو لرآه ألف، تعبيراً عن حدّ ما ينبغي من صفة وجوده «1».
(10) آنچه تاكنون ذكر شد براى تثبيت مدّعى يعنى عدم اعتبار رؤيت با چشم مسلّح بود‌
؛ ولى بايد دليل مخالف، يعنى قائل به اعتبار آن ردّ شود تا مدّعى تثبيت گردد و چون يكى از فضلاى معزّز حوزه (دام عزّه) براى اعتبار آن تلاش زيادى كرده و آنچه را قابل ذكر است در مقاله‌اى با عنوان «اعتبار ابزار جديد در رؤيت هلال» مرقوم فرموده‌اند، كه به شكل رساله‌اى مستقل و نيز در همين شمارۀ مجله منتشر شده است، به نقد ادلّه و مؤيّدات ايشان براى اعتبار، اكتفا مى‌كنم و شبهاتى را كه بر مقالۀ پيشين بنده وارد كرده‌اند پاسخ مى‌دهم‌
: يك) يكى از ادلۀ معظمٌّ له (دام توفيقه) تمسّك به اطلاق «رؤيت» است. بنابراين، رويت شامل رؤيت با چشم مسلّح نيز مى‌شود. «2»‌
پاسخ: اگر اطلاق ثبوتاً محال باشد مجالى براى تمسّك به آن نيست و در مسأله ما اطلاق محال است؛ زيرا: با توجه به اين كه «شهر» واقع معيّنى دارد و رؤيت و عدم رؤيت، واقع «شهر» را تغيير نمى‌دهد و معناى طريقيت رؤيت نيز همين است؛ و از سوى‌
______________________________
(1). رؤيت هلال، ج 2، ص 862- 863.
(2). اعتبار ابزار جديد در رؤيت هلال، فقه اهل بيت (ع) ش 43، ص 181- 182. از اين پس، بعد از نقل سخن ايشان، شمارۀ صفحۀ آن در متن ذكر مى‌شود.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 227‌
ديگر، شارع استفاده از ابزار و تلسكوپ را براى رؤيت واجب و الزامى نكرده است، بلكه اگر كسى به دلخواه خود از آن استفاده و هلال را رؤيت كرد، حلول ماه نو برايش ثابت مى‌شود- چنان كه مدّعاى قائل به اعتبار است- حال اگر مكلف از ابزار استفاده نكرد و مثلًا غروب جمعه با چشم عادى هلال را نديد، در نتيجه روز شنبه برايش اوّل ماه نخواهد بود. در حالى كه اگر با تلسكوپ استهلال مى‌كرد غروب جمعه، هلال را مى‌ديد و در نتيجه شنبه برايش اوّل ماه بود، در چنين فرضى قائل به اعتبار چشم مسلّح چه مى‌گويد؟ اگر بگويد: «چون غروب جمعه، هلال قابليت رؤيت با ابزار را داشته است، پس «ثبوتاً و واقعاً شنبه اول ماه بوده است». مى‌گوييم: لازمۀ اين سخن، عدم اعتبار رؤيت با چشم عادى است كه البته بديهى البطلان است. و اگر بگويد: «در مقام ثبوت روز شنبه اوّل ماه نبوده است، چون وى غروب جمعه، هلال را با چشم عادى نديده است»، مدّعاى مخالف اعتبار ثابت مى‌شود. و چنانچه بگويد: «اگر غروب جمعه با ابزار استهلال مى‌كرد، واقعاً و ثبوتاً شنبه اوّل ماه بود، و چون با ابزار استهلال نكرده- در نتيجه هلال را نديده است- پس شنبه اوّل ماه نيست. پاسخ مى‌دهيم: لازمۀ اين سخن، موضوعيت داشتن رؤيت، و عدم واقع معيّن براى «شهر»، است، كه البته قابل پذيرش نيست؛ زيرا مسلّماً و به اعتراف مخالف نيز رؤيت طريقيت دارد نه موضوعيت‌
. دو)
چنانچه شارع مقدس در اين امر مهم، رؤيت غير مسلّح را معتبر مى‌دانست، لازم بود با بيانى روشن و صريح، اعتبار رؤيت با چشم معمولى را ذكر مى‌فرمود. به عبارت ديگر، نمى‌توان گفت شارع در امرى كه مورد ابتلاى مسلمانان در هر سال و بلكه در هر ماه است، به مجرّد انصراف اكتفا كند (همين شماره، ص‌
.) 991 پاسخ: مخالف اعتبار چشم مسلّح، عكس اين سخن را بر مستدل وارد مى‌كند و مى‌گويد: اگر شارع مقدس، رؤيت با چشم مسلّح را معتبرمى‌دانست، لازم بود با بيانى روشن و صريح، اعتبار رؤيت با چشم مسلّح را ذكر مى‌فرمود. به عبارت ديگر، نمى‌توان گفت: شارع در چنين امر مهمى به مجرّد اطلاق (رؤيت) اكتفا كرده‌است.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 228‌
سه)
اگر كسى خروج ماه از محاق را مبدأ ماه قمرى بداند، آيا در مقابل او مى‌توان گفت: «اين رأى و نظريه با مقام تحديد سازگارى ندارد؟» اگر بگويد: «روايات رؤيت، طريق است براى خروج از محاق نه امكان رؤيت با چشم عادى» چگونه جواب مى‌دهيد؟ (همين شماره، ص‌
) 202 پاسخ: اين ادعايى است بى دليل و بسيار بى ربط، و درست به همين دليل احدى از فقها خروج ماه از محاق را مبدأ ماه قمرى شرعى نمى‌داند، و هيچ كس ادعا نكرده است كه رؤيت طريق براى خروج ماه از محاق است، و اگر به فرض، كسى چنين ادّعا كند سخنش باطل و بى اساس است‌
. چهار)
اگر بگوييم: «رؤيت طريق است براى ماه در صورتى كه از محاق خارج شده و با چشم معمولى امكان رؤيت داشته باشد» اين هم دور است و هم عين مدّعى. (همين شماره، ص‌
) 202 پاسخ: البته بنده چنين سخنى نگفته‌ام. مدّعاى بنده اين است كه رؤيت طريق است براى «قابلية الهلال للرؤية» يا «رؤيت پذيرى هلال» و رؤيت پذيرى با چشم عادى يك موضوع است، و رؤيت پذيرى با چشم مسلّح موضوعى ديگر، و ذوالطريق نمى‌تواند هر دو موضوع، يا فقط رؤيت پذيرى با چشم مسلّح باشد- به برهان و بيانى كه در بند 7 اين مقاله گذشت- پس ذو الطريق «رؤيت پذيرى با چشم عادى» خواهدبود‌
. پنج)
چون ملاك «هلال»، و رؤيت نسبت به آن طريق است، ملاك شروع ماه قمرى و وجوب صيام، يقين به «هلال» است، و «هلال» يك امر واقعى است كه به همان شب اوّل مربوط است؛ بنابر اين، ديدن با اسباب و آلات نيز كفايت مى‌كند. (همين شماره، ص‌
) 302 پاسخ: روشن است كه مقصود مستدلّ، موضوعيت «هلال» در لحظات اوّليۀ‌




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 229‌
شكل‌گيرى آن است و گرنه «هلال» شب دوم ملاك شروع ماه نيست. اكنون مى‌پرسيم: هلالى كه ملاك شروع ماه است آيا هلالى است كه با چشم عادى قابل رؤيت است يا مسلّح يا اعم از آن؟ يعنى حتى اگر هلال با چشم مسلّح نيز قابل رؤيت‌نباشد باز هم ملاك شروع ماه و موضوع حكم است؟ اگر قسم دوم را اختيار كنيد، مى‌گوييم: اساساً هلال يعنى نور قابل رؤيت، و اگر هلال حتى با چشم مسلّح و بدون هيچ مانعى قابل رؤيت نباشد، اصلًا هلال نيست، «1»- نه اين كه هلال است اما ديده نمى‌شود- و «هلال غير قابل رؤيت حتى با چشم مسلّح و بدون موانع» فقط يك مفهوم است و مصداق ندارد. پس حتماً بايد شق اوّل را پذيرفت، يعنى بگوييم: هلالى كه ملاك شروع ماه است هلالى است كه يا با چشم عادى يا با چشم مسلّح قابل رؤيت باشد. اكنون مى‌گوييم: «قابليت رؤيت با چشم عادى» موضوعى و منزلى از منازل ما، و «قابليت رؤيت با چشم مسلّح» موضوع و منزل ديگرى از منازل ماه است، و ذوالطريق و ملاك شروع ماه- ثبوتاً- نمى‌تواند هر دو، يا فقط «قابليت رؤيت با چشم مسلّح» باشد- به برهانى كه در بند 7 اين مقاله گذشت- به ناچار «قابليت رؤيت با چشم عادى» ذوالطريق و موضوع حكم و ملاك شروع ماه خواهد بود‌
. شش)
از نظر عرف، يك حدّ معيّن را حدّ ترخّص مى‌گويند ... امّا در اينجا يك تحديد واقعى وجود دارد، يعنى ماه يك شروع و ختم و پايانى در هر 29 يا 30 روز دارد كه يك امر تكوينى است و عنوان عرفى ندارد. به عبارت ديگر، در حدّ ترخّص حدّ يك عنوان عرفى دارد، اما در مسألۀ مورد بحث، ماه و هلال يك عنوان واقعى است. (همين شماره، ص‌
) 202 پاسخ: اين كه بگوييم: «ماه عنوان عرفى ندارد» نادرست است. ماه هم يك امر تكوينى است و هم عنوان عرفى دارد- چنان كه در ابتداى اين نوشته گذشت- مگر امر تكوينى نمى‌تواند عنوان عرفى داشته باشد؟ ثانياً، همان طور كه ماه، امرى تكوينى و عنوانى واقعى- يعنى مقدار مشخصى از زمان (29 يا 30 روز) است، حدّ ترخص هم امرى تكوينى و‌
______________________________
(1). دركتاب العين خليل و برخى از ديگر منابع لغوى در ماده «هلل» آمده است: «الهلال غُرّة القمر حتّى يُهلّه الناس في عزّه الشهر»، غرّة القمر يعنى يعنى پيشانى‌نورانى كرۀ ماه و به عبارت ديگر نور پيشانى ماه.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 230‌
عنوانى واقعى، يعنى مقدارى از مسافت (مثلًا سه كيلومتر) است. بله، ممكن است گفته شود كه مثلًا به مجموع اين سه كيلومتر حدّ ترخّص نمى‌گويند، بلكه به مبدأ آن گفته مى‌شود، ولى اين منافاتى با آنچه گفتيم ندارد، و همان طور كه شارع براى شروع ماه معيارى قرار داده است براى حدّ ترخّص نيز ملاكى بيان كرده است‌
. هفت)
حدّ ترخّص از امورى نيست كه به اختلاف افراد و اشخاص مختلف شود، بلكه يك امر عرفى است ... و خود دورشدن بهترين قرينه است بر اين كه يك حدّ معين واقعى براى آن وجود دارد. (همين شماره، ص‌
) 402 پاسخ: مگر قرار است «شهر» به اختلاف افراد و اشخاص مختلف شود؟! ماه هم در مقام ثبوت مانند حدّ ترخّص، حدّ معين واقعى دارد و به اختلاف اشخاص، مختلف نمى‌شود‌
. هشت)
اشكال چهارم: لازمۀ معتبر بودن چشم مسلّح آن است كه شارع مقدس بيش از هزار سال مردم را به اشتباه انداخته باشد ....
پاسخ: اوّلًا، اين اشكال در صورتى وارد است كه شارع مردم را از استفادۀ اين آلات منع كرده باشد، در حالى كه چنين منعى وجود نداشته است.
ثانياً، اين اشكال در صورتى وارد است كه رؤيت با چشم مسلّح تعيّن داشته و ملاك حقيقى باشد، در حالى كه قائلين به اعتبار، به نحو مانعة الخلوّ اين نظريه را دارند. (همين شماره، ص‌
) 502 پاسخ: اوّلًا اين اشكال در صورتى وارد است كه اين ابزار در اختيار مردم نباشد- كه چنين است، يعنى بيش از هزار سال در اختيار مردم نبوده است- و شارع رؤيت با آن را ملاك شروع ماه بداند.
ثانياً، همان طور كه پيشتر گذشت، اشكال بر اعتبار چشم مسلّح بر هر دو فرض وارد است: هم اعتبار به نحو تعيّن، هم به نحو مانعة الخلوّ.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 231‌
. نُه) از نظر واقعى و تكوينى دو حالت مهم براى ماه وجوددارد:
الف) مقارنه: زمانى است كه ماه در تحت الشعاع خورشيد قرار مى‌گيرد و به هيچ وجه با چشم معمولى قابل رؤيت نيست.
ب) ولادت، زمانى است كه ماه از محاق و تحت الشعاع خارج مى‌شود و ماه نو و جديد آغاز مى‌گردد و در لغت و عرف از آن به هلال تعبير مى‌كنند، به عبارت ديگر، اوّلين زمان ولادت، همان اوّلين زمان از هلال خواهد بود. (همين شماره، ص‌
) 771 پاسخ: در اين عبارت هم مقارنه و هم ولادت اشتباه معنى شده است. «لحظه مقارنه ماه و خورشيد، زمانى است كه طولهاى دايرة البروجى ماه و خورشيد با هم مساوى شوند» «1». بنابراين مقارنه فقط يك لحظه است- در حالى كه زمان تحت‌الشعاع ساعتها به طول مى‌انجامد- از همين رو در محاسبات نجومى لحظه مقارنۀ را با ثانيه هم مشخص مى‌كنند، مثلًا در گزارش وضع رؤيت هلال شوال 1423 در شامگاه 13 آذر 1381 ش مى‌خوانيم:
الف) لحظه مقارنه ماه و خورشيد: ساعت 11 و 4 دقيقه و 11 ثانيه 13 آذر.
ب) ديرترين لحظۀ غروب خورشيد در سراسر نقاط ايران، ساعت 17 و 18 دقيقه و 38 ثانيه در نفت شهر.
ج) سنّ هلال در لحظه غروب خورشيد، در نفت شهر، 6 ساعت و 14 دقيقه و 19 ثانيه. «2»‌
ولادت هلال همچنان كه از اين گزارش مشهود است- به اتفاق اهل فن همان لحظه پس از لحظۀ مقارنه است و به تسامح، همان لحظۀ مقارنه را لحظه ولادت هلال مى‌دانند و سنّ هلال را بر اساس آن محاسبه مى‌كنند، چنان كه از مباحث سابق نيز معلوم شد و اهل فنّ‌
______________________________
(1). گزارش جامع طرح سراسرى رؤيت هلال، ص 15.
(2). تحقيقات اسلامى، شمارۀ پيشگفته، ص 93.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 232‌
تصريح كرده‌اند كه: «لحظۀ مقارنه، به تعبيرى همان لحظۀ تولّد ماه نو است». «1»‌
بنابراين، نويسندۀ محترم ولادت هلال را در معنايى غير آنچه متّفقٌ عليه بين اهل فن است به كار برده‌اند و مقصودشان از ولادت، همان «تشكيل و تحقق هلال» است كه برخى از غير اهل فن از آن به «ولادت شرعى هلال» تعبير كرده‌اند. بنابراين از اين پس، ما تعبير «ولادت هلال» را در مقالۀ ايشان بر معناى تشكيل و تحقّق هلال، حمل مى‌كنيم. پاره‌اى از مسامحات ديگر در عبارت مذكور هست كه پس از اين، روشن خواهد شد‌
. ده):
ظاهر آن است كه به مجرّد ولادت هلال، ماه آغازمى‌شود.
- در شب اوّل كه ماه از محاق خارج شده است، هلال بر آن صدق مى‌كند، هر چند كه مردم آن را نديده باشند. (همين شماره، ص‌
) 871- 771 پاسخ: از اين عبارت به ضميمۀ عبارت قبل معلوم مى‌شود كه نويسنده معتقدند به صِرف خروج ماه از محاق و تحت الشعاع، هلال تشكيل مى‌شود و تحقق مى‌يابد. هر چند برخى چنين گفته‌اند، ولى به نظر اهل فن، به صرف خروج از تحت الشعاع هلال تشكيل نمى‌شود، و چنانچه پيشتر گذشت، اساساً هلالِ غير قابل رؤيت حتى با چشم مسلّح بدون هيچ مانعى، هلال نيست، چون هلال به معناى نور قابل رؤيت ماه است‌
. يازده):
برخى از بزرگان مانند مرحوم محقق خويى در تعريف هلال، علاوه بر خروج از تحت الشعاع فرموده‌اند: «بايد مقدارى هم از خورشيد فاصله گرفته به گونه‌اى كه قابليت رؤيت هر چند در برخى از مناطق را داشته باشد». به نظر ما اضافه نمودن چنين قيدى به تعريف هلال، وجهى ندارد. (همين شماره، ص‌
) 081 پاسخ: بدون چنين قيدى اصلًا هلالى وجود نخواهد داشت؛ زيرا، چنان كه گذشت، هلال يعنى‌
نور قابل رؤيت.
______________________________
(1). گزارش جامع طرح سراسرى رؤيت هلال، ص 15.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 233‌
دوازده):
يكى از شواهد و مؤيّدات اين مطلب كه رؤيت براى تعيين به حصول هلال، طريق است، آن است كه در برخى از روايات وارد شده است كه اگر در صبح در طرف مشرق استهلال شود و ماه ديده نشود، شام آن روز هلال جديد است، اعمّ از اين كه ديده شود يا ديده نشود ...: عن داود الرقّي عن أبي عبداللّٰه (ع)، قال: «إذا طلب الهلال في المشرق غدوةً فلم ير، فهو هاهنا هلال جديد، رئي أم لم يرى».
گرچه مؤلّف وسائل الشيعه اين روايت را بر غالب يا تقيّه حمل نموده است، امّا به نظر مى‌رسد كه چون موافق با برخى از روايات ديگر است، دليلى بر حمل آن بر تقيّه وجود ندارد. (همين شماره، ص‌
) 781 پاسخ: اوّلًا، هيچ فقيهى طبق مضمون ظاهر اين حديث فتوا نداده، و نديدن هلال صبحگاهى را در روزى نشانۀ حلول ماه نو در فرداى آن روز ندانسته است؛ چون بر خلاف مسلّمات علمى است. ثانياً، روايت داوود رقّى سنداً ضعيف است.
علامۀ شعرانى (رحمه اللّٰه) در توضيح اين حديث نوشته‌اند:
... أمّا حديث داود الرقّى فلا يقول بمضمونه فى إثبات‌الهلال أحد؛ لأّن حاصل معناه أنّ الهلال في أواخر الشهريرى غدوةً قبل طلوع الشمس في جانب المشرق إلى المحاق، فإذا كان المحاق و استتر تحت شعاع الشمس لم ير القمر قبل طلوع الشمس. و مضمون الحديث أنّه لا بدّ أن يظهر فى ذلك اليوم بعينه عند الغروب، و هذا غير موافق للتجربة ولاالحساب؛ و ذلك لأنّ القمر يستتر ولايرى إذا كان بينه و بين الشمس إحدى عشرة درجة تقريباً فما دون، فإذا كان قبل طلوع الشمس بأحدى عشرة درجة لايرى البتّة قبل الطلوع، و إذا ظهر عند غروب الشمس لزم أن يصير القمر متقدماً على الشمس بأكثر من إحدى عشرة درجة، فيكون سير القمر في يوم واحد أكثر من عشرين درجة، أعني ثلثي برج.
و هذا ممّا لايمكن أبداً، بل أنكر الشهيد (رحمه اللّٰه) و سائر الفقهاء أن يكون خفاء القمر ليلتين مستلزماً لظهور الهلال فى الليلة الثالثة .... «1»‌
______________________________
(1). رؤيت هلال، ج 5، بخش هفتم.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 234‌
ثالثاً، روايت ديگرى موافق آن وجود ندارد، و حتى در بين اهل سنت نيز كسى قائل به اين امر نيست، واز اين رو حمل آن بر تقيه بى وجه است‌
. سيزده):
يكى از ادلۀ اعتبار چشم مسلّح:
شمول اطلاق لفظ «أهلّة» در آيۀ شريفۀ (يسألونك عن الأهلِّة، قُل هيَ مواقيت للناس) بر هلالى كه مردم با چشم معمولى نمى‌بينند، امّا با وسايل و ابزار امكان رؤيت دارد. (همين شماره، ص‌
) 281 پاسخ: آيا هلالى كه در طول بيش از هزار سال مردم آن را نمى‌ديده‌اند ميقات قرار داده شده است؟ و آيا در بارۀ هلالى كه مردم نمى‌ديدند از پيامبر خدا (ص) سؤال مى‌كردند؟ اساساً برخى اطلاق اهلّه را در آيه رد كرده‌اند، خصوصاً اگر آن را به معناى «شهور» بگيريم. «1»‌
چهارده):
از شواهد و مؤيّدات اين نظريه [اعتبار چشم مسلّح] آن است كه اگر هلال در شب اول قابل رؤيت با چشم معمولى نباشد، امّا با تلسكوپ رؤيت شود، در صورتى كه فرداى آن شب را اوّل ماه ندانيم و بخواهيم روز بعد را به عنوان اوّل ماه بدانيم، چنانچه اين ماه در انتها بيست و هشت روز شود، طبق برخى از روايات و فتواى همه فقها لازم است يك روز صيام را قضا نماييم. اين كشف مى‌كند كه در آن زمان هر چند هلال با چشم معمولى ديده نشده است، امّا عنوان روز اوّل را دارد. اين مطلب شاهد بسيار خوبى است كه ديدن با چشم معمولى موضوعيت ندارد ... (همين شماره، ص‌
) 281 پاسخ: اين سخن را قبل از معظّمٌ له (دام عزّه و توفيقه) برخى از اعلام نيز گفته‌اند. «2» امّا فرض محض است و چنين موضوعى اتفاق نمى‌افتد، و بر فرض وقوع، كشف مى‌كنيم‌
______________________________
(1). رك: رؤيت هلال، ج 2، ص 923- 925، 936- 937، 1902 و 1245.
(2). رؤيت هلال، ج 2، ص 1189.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 235‌
كه در شب اول ماه، هلال با چشم معمولى قابل رؤيت بوده است، ولى كسى آن را نديده است، و همان طور كه «عدم الوجدان لا يدلّ على عدم الوجود»، عدم الرؤية هم لا يدلّ على عدم القابلية للرؤية‌
. پانزده):
صاحب جواهر (قدّس سرّه) از شيخ بهايى (رحمه اللّٰه) در لوامع نقل مى‌كند: لازم است كلام را بر متعارف در زمان پيامبر (ص) حمل نمود؛ سپس استدلال مى‌كند: «لأنّ أحكا مهم متلّقاة منه». (همين شماره، ص‌
) 981- 881 اشكال: شيخ بهايى كتاب لوامع ندارد و صاحب جواهر هم لوامع را به وى نسبت نداده بلكه نوشته است:
بل في اللوامع- كما عن البهائي-: إيجاب حمل كلامهم على المتعارف في زمن النبيّ (ص)، و إن لم يكن كذلك في زمانهم؛ لأنّ أحكامهم متّلقاة منه. «1»‌
و مقصود صاحب جواهر، كتاب لوامع از مولى محمد مهدى نراقى (رحمه اللّٰه) صاحب جامع السعادات است كه هنوز چاپ نشده، و اين سخن در برگۀ 77 نسخۀ خطى آن (به شمارۀ 7272 كتابخانۀ آية اللّٰه مرعشى) آمده است.
شيخ بهايى هم در كتاب الحبل المتين (ج 2، ص 180) او هست و صاحب مفتاح الكرامة (ج 1، ص 160) از وى نقل كرده است و از اين رو صاحب جواهر تعبير مى‌كند: «كما عن البهائى‌
.» شانزده):
علاوه بر اين دو شاهد، مى‌توان ادلّۀ اين گروه [قائلين به اعتبار رؤيت با چشم مسلّح] را در سه دليل زير و يك مؤيّد خلاصه نمود:
1. جريان أصالة الإطلاق نسبت به سبب رؤيت و عدم وجود [كذا] قرينه بر انصراف.
2. استناد حقيقى رؤيت به كسى كه با ابزار و وسايل، آن را انجام مى‌دهد.
______________________________
(1). جواهر الكلام، ج 6، ص 115.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 236‌
3. شمول اطلاق لفظ «أهلّه ...» بر هلالى كه مردم با چشم معمولى نمى‌بينند، امّا با وسايل و ابزار، امكان رؤيت دارد. (همين شماره، ص‌
) 281 پاسخ: در بارۀ اطلاق لفظ «أهلّه» و مؤيّد مورد اشاره نويسندۀ معزّز پيش از اين بحث شد. نيز گفتيم اطلاق رؤيت در مسألۀ محل بحث ما ممنوع و مردود است. امّا دليل دوم نويسنده، يعنى «استناد حقيقى رؤيت، الخ» كه در جاى ديگرى از مقاله بدين عبارت بيان فرموده‌اند‌
: هفده)
آنچه از نظر صناعى لازم است، صدق و استناد رؤيت به بيننده مى‌باشد، و به طور قطع مى‌توان رؤيت را به كسى كه با تلسكوپ مى‌بيند، استناد داد و اين استناد حقيقى است. به عبارت ديگر، صدق رؤيت بر رؤيت با ابزار، محرز و مسلّم است. (همين شماره، ص‌
) 181 پاسخ: درست است كه «صدق رؤيت بر رؤيت با ابزار محرز و مسلّم است» امّا اين دليل مستقلى در قبال دليل اوّل، يعنى اصالة الإطلاق نيست، بلكه مانند مقدّمه‌اى بر آن است؛ زيرا پس از احراز صدق لغوى و عرفى رؤيت، بر رؤيت با ابزار، اين بحث پيش مى‌آيد كه آيا اين رؤيت، مشمول «صم للرؤية» هست يا نه؟ يعنى آيا «صم للرؤية» اطلاق دارد تا شامل اين فرد محرز و مسلّم رؤيت بشود يا نه؟ و اگر صدق «رؤيت» عرفى و لغوى بر رؤيت با ابزار، مشكوك باشد، نوبت به بحث از اصالةالإطلاق نمى‌رسد.
بحث از دو شاهد مورد نظر نويسنده در اشكال بعدى مطرح مى‌شود، ولى اين دو شاهد هم، شاهد مستقلى نيستند، بلكه شاهد دليل دوم يعنى استناد حقيقى رؤيت به رؤيت با ابزار است و چيزى ماوراى آن نيست تا گفته شود «علاوه بر اين دو شاهد، مى‌توان‌
.» ... هيجده)
شاهد روشن بر اين مطلب آن است كه ... در خوردن گوشت ماهى، وجود فلس درماهى الزامى است و بر حسب روايات و فتاوا، ملاك حلّيت وجود فلس است. حال، اين سخن به ميان مى‌آيد كه اگر فلس يك نوع ماهى با چشم‌




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 237‌
معمولى ديده نشود، امّا به وسيلۀ دوربين [كذا] بتوان آن را مشدهد كرد، يا اين كه تودۀ مردم نتوانند فلس آن را تشخيص دهند، ولى اهل فن بگويند كه داراى فلس است، ظاهر آن است كه اين مقدار در جواز اكل آن كفايت مى‌كند و نمى‌توان گفت كه بايد فلس آن با چشم معمولى ديده شود. به عبارت ديگر، جواز اكل بر وجود واقعى فلس مترتب است.
در ما نحن فيه نيز گرچه در روايات، كلمۀ «رؤيت» آمده، اما از ادلّه استفاده مى‌شود كه ملاك وجود واقعى هلال است. (همين شماره، ص‌
) 281 پاسخ: نويسنده اين نكته را شاهد بر صدق «رؤيت» بر رؤيت با ابزار دانسته‌اند. البته صدق «رؤيت» بر رؤيت با ابزار مسلّم است، و نيازى به شاهد ندارد، ولى مثال مذكور به هيچ وجه شاهد اين مدّعى نيست و به كلّى با مسألۀ مورد بحث ما بيگانه است؛ زيرا در مسأله ما در لسان ادلّه «رؤيت هلال» بيان شده و موضوع است؛ از اين رو اين بحث پيش مى‌آيد كه مراد از رؤيت، چه رؤيتى است و آيا شامل رؤيت با ابزار نيز مى‌شود يا نه؟ ولى در شرط بودن وجود فلس براى حلال بودن ماهى چنين نيست، يعنى در ادلّه «وجود واقعى فلس» شرط دانسته شده است نه «رؤيت فلس» تا بحث شود كه آيا شامل رؤيت با ميكرو سكوپ و مانند آن مى‌شود يا نه؟ به عبارت ديگر، وجود واقعى فلس شرط است و از هر طريقى كه احراز شد كافى است:
... أنّ أميرالمؤمنين عليه السلام ... يقول: «لا تأكل من‌السمك إلّا شيئاً عليه فلوس». «1»‌
- قال الصادق عليه السلام: «كُلْ من السمك ما كان له فلوس، و لا تأكل منه ما ليس له فلس». «2»‌
بنابراين قياس مسأله ما به شرط فلس دار بودن ماهى براى حليتش، مع الفارق و نادرست است و اين كه مرقوم فرموده‌اند: «جواز اكل بر وجود واقعى فلس مترتّب است. در مانحن‌
______________________________
(1). وسائل الشيعه، ج 24، ص 128، أبواب الأطعمة و الاشربة، باب 8، ح 3.
(2). همان، ص 129، ح 7.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 238‌
فيه نيز گرچه در روايات، كلمۀ رؤيت آمده، امّا .. ملاك وجود واقعى هلال است». در پاسخ مى‌گوييم: اگر همان گونه كه وجود واقعى فلس ملاك است، وجود واقعى «هلال» ملاك باشد، پس اين همه تأكيد بر «رؤيت» براى چيست؟ اگر چنين بود لازم مى‌بود كه حداقل در يك روايت- مثلًا- وارد شده باشد: «إذا وجد الهلال في الارض فصوموا ...» يا «إذا علمتم بوجود الهلال ...» يا «إذا تيقنتم بوجود الهلال ...» يا «إذا تحقّق الهلال ...». پس چرا اين همه، در احاديث بر «رؤيت هلال» تأكيد شده است- حتى با تعابير دالّ برحصر، مانند «ليس على أهل القبلة إلّا الرؤية»، «لاتصم إلّا للرؤية» و «لاتصم إلّا أن تراه»- به طورى كه برخى قائل به موضوعيت «رؤيت» شده و به شدّت از آن دفاع كرده‌اند «1» هر چند موضوعيت رؤيت، نادرست است، ولى براى مدّعاى ما- كه قياس اينجا به شرط بودن فلس صحيح نيست- كفايت مى‌كند. از اين رو، چنان كه پيشتر گفتيم، رؤيت هلال، طريق است براى «قابليّة الهلال للرّؤية» نه وجود واقعى «هلال» و بينهما بون بعيد‌
. هجده)
روايات رؤيت را مقدمه‌اى براى يقين قرارداده و فرموده‌اند: «شهر رمضان با رأى و تظنّى حاصل نمى‌شود»: ...
1. عن محمد بن مسلم، عن أبي جعفر عليه السلام، قال: «إذا رأيتم الهلال فصوموا، و إذا رأيتموه فأفطروا، وليس بالرأي ولابالتظنّي، ولكن بالرؤية».
2. عن عثمان بن عيسى، عن سماعة، قال: «صيام شهر رمضان بالرؤية و ليس بالظنّ».
3. عن إسحاق بن عمّار ...: «صم لرؤيته، و إيّاك و الشكّ و الظنّ».
4. عن أبي أيّوب إبراهيم بن عثمان الخرّاز ...: «... إن شهر رمضان فريضة من فرائض اللّٰه، فلا تؤدّوا بالتظنّي».
از اين روايات به خوبى استفاده مى‌شود كه اوّلًا مقصود از رؤيت در روايات،
______________________________
(1). ر. ك: رؤيت هلال، ج 2، ص 849- 850، 861، 880، 881، 917- 928، 1012- 1013، 1035، 1038.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 239‌
نفى رأى، ظنّ و گمان بوده است و براى لزوم صوم بايد يقين به هلال حاصل شود ...
ثانياً: ملاك در شرع ماه رمضان خود هلال است نه اصل وجود ماه [كذا] و چنانچه يقين به هلال حاصل شود، ماه قمرى شروع شده، بايد روزه گرفت و با نو شدن ماه، هلال آغاز مى‌شود [كذا]. (همين شماره، ص‌
) 681- 581 پاسخ: اين سخن نويسنده معظمّ- كه از اين روايات استفاده مى‌شود ... الخ- را پيش از اين مرحوم آية اللّٰه خويى (ره) هم فرموده‌اند:
و كان الأمر بالصوم للرؤية لأجل لزوم إحرازه لخصوص شهر الصيام، و عدم الاكتفاء بالامتثال الظنّي أو الاحتمالي، كما يشهد للأوّل ذيل صحيحتي ابن مسلم و الخرّاز و موثّق ابن عمّار، و للثانى رواية القاساني «1».
اما اين سخن نا تمام است، يعنى درست است كه از اين روايات استفاده مى‌شود كه نبايد به رأى و شكّ و تظنّى اعتماد كرد، ولى اين، دليل نمى‌شود كه مقصود از رؤيت، نفى اين امور بوده است نه دخالت رؤيت در ثبوت هلال (به گونه‌اى كه گفتيم). و به عبارت ديگر، از اثبات يكى، نفى ديگرى (دخالت رؤيت) استفاده نمى‌شود و بر فرض كه استفاده شود، مگر روايات رؤيت منحصر به همين چهار روايت است؟ چرا ساير روايات متعددى كه در آنها فقط سخن از رؤيت هلال است بدين معنى حمل شوند و ادعا شود اين همه تأكيد بر رؤيت، فقط براى «حصول يقين به هلال است»؟ «2».
ثانياً، مفاد اين روايات آن است كه چون رؤيت طريق است- فقط به رؤيت اعتماد كنيد. و آنچه رؤيت طريق براى آن است، ظنّ و شك و رأى نمى‌تواند طريق آن باشد، نه اين كه ملاك، يقين به وجود هلال، رؤيت هم طريقى براى آن است‌
. نوزده):
نكتۀ دقيق آن است كه شارع درمورد شروع ماه قمرى، هيچ گونه اعمال تعبّدى‌
______________________________
(1). رويت هلال، ج 2، ص 862.
(2). رك: رؤيت هلال، ج 2، ص 883.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 240‌
ننموده است ... فقط تنها نكته‌اى را كه شرط نموده- آن هم براى وجوب صوم نه براى شروع ماه- عدم اعتماد بر شكّ، ظن، رأى و گمان است‌
. پاسخ: اين كه مرقوم داشته‌اند «آن هم براى وجوب صوم نه براى شروع ماه» عجيب است؛ زيرا شارع متعلّق وجوب صوم را «شهر رمضان» مى‌داند. بنابراين، اگر چيزى را براى احراز وجوب صوم شرط كرد، شرط شروع ماه نيز خواهد بود، و معنى ندارد چيزى را، مثل يقين، براى وجوب صوم شرط كند و براى شروع ماه شرط نداند.
گفتنى است كه فقيهان بزرگ و دقيق النظرى مانند محقق نايينى، امام خمينى، آيةاللّٰه خويى و آية اللّٰه شهيد سيد محمد باقر صدر به عدم اعتبار رؤيت با چشم مسلّح فتوا داده‌اند، و هيچ يك به اطلاق رؤيت در روايات تمسّك نكرده‌اند، با اين كه اطلاق و تمسّك به آن، نخستين وجهى است كه به ذهن هر فقه پژوهى مى‌رسد، تا چه رسد به اين بزرگان. بنابراين تمسّك به اطلاق، كشفى مهم به حساب نمى‌آيد و معلوم است كه اين بزرگان، اطلاق رؤيت در احاديث را نپذيرفته‌اند.
در مقالۀ دوست بزرگوار و فاضل ما (دام مجده) مسامحات ديگرى هم هست، ولى به آنچه گفته شد بسنده مى‌كنم.
در پايان مى‌افزايم كه آنچه از مجموع ادلّه استفاده مى‌شود اين است كه رؤيت پذيرى هلال به هنگام غروب و به عبارت ديگر قابلية الهلال للرؤية، با چشم معمولى و غير مسلّح، در هر افقى، تنها ملاك حلول «ماه» و موضوعِ منحصرِ ثبوت ماه نو، فقط در همان افق است و رؤيت در ادلۀ رؤيت هلال طريق بر همين موضوع است، و ساير طرق معتبر، مانند بيّنه و حكم حاكم شرع، طريق بر اين طريقند و به همان رؤيت برمى‌گردند. گذشت سى روز از اوّل ماه قبل نيز همين حكم را دارد. بنابراين، صحت و سقم و اعتبار و عدم اعتبار ساير طرق، مثل تطويق و غروب هلال پس از شفق را مى‌توان با همين معيار سنجيد.
واللّٰه العاصم و هو العالم.
والحمد للّٰه‌ربّ العالمين‌




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 241‌
مشكل رؤيت هلال‌
رضا مختارى‌
اهميت رؤيت هلال‌
مى‌دانيم كه در شريعت مقدّس اسلام بسيارى از وظايف و عباداتِ فردى و اجتماعىِ مسلمانان بر اساس ماههاى قمرى، و تشخيص آغاز و انجام ماههاى قمرى هم مبتنى بر رؤيت هلال است. مراسم بسيار مهم و اساسى حج، تعيين روز عرفه و عيد قربان، روزۀ ماه مبارك رمضان، شبهاى قدر، ايام تاريخى مهم مانند: مبعث، غدير، عاشورا و مهمتر از همه عيد فطر همگى وابسته به رؤيت هلال‌اند و حتى برخى وظايف مانند روزۀ عيد فطر مردّد بين محذورين است كه اگر روزى آخر ماهِ رمضان باشد روزه‌اش واجب و اگر عيد فطر باشد روزه‌اش حرام است. به دليل همين نقش اساسى و تأثير گسترده، رويت هلال وسيله‌اى بس آسان و در دسترس براى تحقق اختلاف يا اتّحاد مسلمانان است. حتى اگر بتوان با وجود اختلاف، در امورى مثل روزه يوم الشكّ اوّل ماه مبارك يا احياى دو شب به‌




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 242‌
نيّت ليلة القدر، مشكل را حل كرد، در تعيين روز عرفه و عيد قربان و عيد فطر چنين راهى وجود ندارد. مگر مى‌توان مسلمانان را مكلّف كرد كه در يوم الشكّ آخر ماه مبارك، طريق احتياط پيش گيرند و- مثلًا- با مسافرت روزه خود را افطار كنند؟
گذشته از جنبه‌هاى شرعىِ فردى، بازتاب اجتماعى دوگانگى و تفرقه در اين امور را كه بسيارى از اوقات به پاره‌اى اعتقادات مسلمانان نيز ضربه مى‌زند، نبايد از نظر دور داشت.
تشخيص درست و مطابق ضوابطِ شرعى اوّل ماههاى قمرى آنقدر مهم است كه در رواياتى مى‌خوانيم كه پس از فاجعۀ اندوهبار و جانكاه عاشورا، نفرين فرشته‌اى در حقِّ قاتلانِ حضرت ابا عبد اللّٰه الحسين (ع) موفّق نشدنِ آنان به اعمال و وظايف عيد قربان و فطر و ماه مبارك است:
قال أبو عبداللّٰه (ع): لمّا ضُرب الحسين بن علي (ع) بالسيف فسقط ... ثمّ ابتُدِرَ ليقطع رأسه نادى منادٍ من بُطنان العرش: «ألا أيّتها الأُمّة المتحيّرة الضالّة بعد نبيّها! لا وفّقكم اللّٰه لأضحى ولا لفطر» ... فلا جرم واللّٰه ما وفِّقوا ولا يُوفَّقون حتّى يَثْأرَ ثائرُ الحسين (ع)؛ «1»‌
«امام صادق (ع) فرمودند: وقتى كه امام حسين (ع) با ضربه شمشير از پا افتاد ... و سرش را بريدند يك منادى از ميان عرش اين ندا داد «اى امتى كه بعد از پيامبرش سرگردان و گمراه شديد خداوند شما را به انجام اعمال هيچ عيد قربان و عيد فطرى موفق نگرداند». و به خدا قسم ديگر نه موفق بر آن شدند و نه موفق خواهند شد تا آن كه خون خواه امام حسين (ع) قيام كند».
- عن محمّدبن إسماعيل الرازي عن أبي جعفر الثانى (ع)، قال: قُلتُ لَهُ: جُعلتُ فداك ما تقول في الصوم فإنّه قد رُوي أنّهم لا يُوَفّقُون لصومٍ؟
فقال: «أما إنّه قد أُجيبتْ دعوةُ الملك فيهم» قال: فقلت: وكيف ذلك جُعلتُ فداك؟ قال: «إنّ الناس لمّا قتلوا الحسين (صلوات اللّٰه عليه) أمر اللّٰه (تبارك وتعالى) ملكاً ينادي:
______________________________
(1). الكافى، ج 4، ص 170، باب النوادر من كتاب الصيام، ح 3.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 243‌
أيّتها الأُمّة الظاملةُ القاتلةُ عترة نبيّها! لا وفّقكم اللّٰه لصوم ولا لفطر». «1»‌
- محمد بن اسماعيل رازى از امام جواد (ع) نقل مى‌كند كه به آن حضرت گفتم:
«فدايت شوم، در باره روزه چه مى‌فرماييد؟ زيرا روايتى نقل شده است كه مردم موفق به انجام روزه نخواهند شد. آن حضرت فرمودند: همانا دعاى آن فرشته در حقشان مستجاب شد. گفتم، فدايت شوم! چگونه؟ آن حضرت فرمودند: وقتى‌مردم امام حسين (ع) را كشتند، خداوند به فرشته‌اى دستور داد كه بانگ دهد: اى امت ظالمى كه عترت پيامبرتان را كشتيد! خداوند شما را به انجام روزه و اعمال فطر موفق نگرداند».
همچنين سيّد ابن طاوس پس از ذكر حديث اوّل، روايت زير را به نقل از دلائل الإمامة در اقبال نقل كرده است:
ولكن أُخبركم بعلامات الساعة: يشيخ الزمان، ويكثر الذهب، وتشحُّ الأنفس، وتعقم الأرحام، وتقطع الأهلّة عن كثير من الناس.
«ولى شما را به علائم آخر الزمان آگاه مى‌سازم: زمانه طولانى مى‌شود، طلا زياد مى‌شود، آدميان بخيل مى‌شوند، رحم‌ها (زنان) عقيم مى‌شوند و رابطه اكثر مردم با اول ماه‌ها قطع مى‌شود».
وى ذيل آن افزوده است:
«به نظرم: اين اقتضا مى‌كند كه هلال ماه به خاطر عقوبت خداوند پنهان مى‌ماند، پس علم به هلال ماه فقط با هدايتى از جانب خداوند صورت مى‌گيرد، چنين كسى به چيزى مشرف شده است كه سپاسگزاران از شكر آن عاجزند و شكر مخصوص خدايى است كه ما را به آن آگاه ساخت». «2»‌
______________________________
(1). الكافي، ج 4، ص 169، باب النوادر من كتاب الصيام، ح 1. شرح و توضيح اين دو حديث در «بخش هفتم: احاديث رؤيت هلال» خواهد آمد.
(2). رؤيت هلال، ج 3، ص 1546- 1547.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 244‌
پيامدهاى ناگوار اختلاف در رؤيت هلال‌
اختلاف در ثبوت هلال ماههاى مباك رمضان، شوال و ذى حجّه در كشورهاى اسلامى تاكنون پيامدهاى بسيار ناگوارى داشته است.
در اينجا به پاره‌اى هشدارها ونگرانيها در اين باره اشاره مى‌كنم:
يكى از فقهاى معاصر در اين زمينه مى‌نويسد:
... اختلاف اسفناكى بارها در طى سالهاى اخير در امر رؤيت هلال شهد شيرين عيد را در كام همه تلخ كرد. گروهى امروز نماز عيد مى‌خواندند و مى‌گفتند: «أسألك بحقّ هذا اليوم الذي جعلته للمسلمين عيداً ...» و فردا گروه ديگرى در همان شهر و گاه در همان مسجد همين عبارت را مى‌گفتند و معلوم نبود منظور از «المسلمين» در اين عبارات كيست؟ عدّه‌اى به هم تبريك مى‌گفتند و جماعتى در حال روزه بودند و دعاى «يا عليُّ يا عظيم ... وهذا شهر عظّمته وكرّمته ... وهو شهر رمضان ...» مى‌خواندند و گاه حتّى در يك خانه اين اختلاف جانكاه ديده مى‌شد .... مردم از اين بيم دارند كه در سالهاى بعد نيز اين امر تكرار شود و در نتيجه بعضى از ناآگاهان، تعليمات اسلام را زير سؤال ببرند.
اين امر هنگامى نگران كننده‌تر مى‌شود كه مى‌بينيم در اغلب كشورهاى اسلامى مسألۀ رؤيت هلال حل شده و لا اقل اهل يك كشور با يكديگر هماهنگ هستند، ولى در كشور ما چگونه است؟ شايد تنها ما هستيم كه اين مسأله را حل نكرده‌ايم با اينكه فقهاى قوى و آگاهى داريم. «1»‌
همچنين يكى از روحانيان شيعۀ مقيم آلمان دربارۀ وضع ثبوت اوّل ماه در اروپا طىّ استفتايى نوشته است:
همه ساله در خصوص رؤيت هلال اوّل ماه مبارك و نيز اوّل ماه شوّال با مشكلى اساسى مواجهيم ... اختلاف هميشگى بين اهل سنّت و شيعيان، و شيعيان مقلّد‌
______________________________
(1). چند نكتۀ مهم دربارۀ رؤيت هلال، ص 4- 5.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 245‌
آية اللّٰه خوئى و مقلّدان ديگر آقايان، مناسب وضع مسلمانان به خصوص در مناطق غير اسلامى نيست و گاهى به دست افراد مغرض يا ناآگاه بهانه‌اى براى تحليلهاى تفرقه‌انگيز داده است.
يكى از نزديكان امام موسى صدر دربارۀ ايّام اقامت ايشان در لبنان مى‌گويد:
پيوسته هنگام فرارسيدن عيد فطر، ايشان با مشكلات فراوانى روبرو مى‌شدند؛ زيرا سنّيها بنا به فتواهاى علما يا دولتهاى خود هميشه زودتر از شيعيان اعلامِ عيد مى‌كردند و در نتيجه يك روز را برخى از مسلمانان عيد و برخى ديگر روزه مى‌گرفتند. «1»‌
روز دوشنبه سى‌ام ماه رمضان 1419- طبق يك نظر- و روز عيد فطر- طبق نظرى ديگر- يكى از عالمان شيعۀ لبنان در يكى از مساجد بيروت در سخنرانى خود گفت:
اندوهبارترين روزها بر من همين امروز است، اين اندوه براى رنج خودم نيست بلكه اندوه براى امّت است، ما دوست داشتيم كه اين عيد، عيدى باشد كه همه مردم را جمع كند و سرچشمه تفاهم و همفكرى باشد؛ ولى اين مشكل تاريخى مسلمانان است كه روش ثابت و اساسى كه بتوانند بر آن توافق داشته باشند، ايجاد نكردند. ما به خوبى مى‌دانيم كه مردم هميشه در خانه هايشان با مشكلاتى روبه رو هستند كه به سبب تعدد مراجع دينى پديد آمده است، يك نفر از كسى تقليد مى‌كند كه مى‌گويد فلان چيز نجس است و آن ديگرى از فردى تقليد مى‌كند كه معتقد به طهارت همان چيز است و هر دو در يك خانه زندگى مى‌كنند. نسبت به قضيّه هلال ماه نيز مسئله همين طور است؛ زيرا در اين جا نظريات فقهى گوناگونى وجود دارد».
به همين مناسبت ادارۀ تبليغ دينى وابسته به مجلس اعلاى شيعه در لبنان طى بيانيه‌اى اعلام كرد:
«سازمان تبليغ دينى اندوه و تأسف خود را از تشويشى كه باعث اشتباه برخى از برادران در باره عيد فطر در روز دوشنبه شد اعلام مى‌دارد».
______________________________
(1). تاريخ و فرهنگ معاصر، ويژه نامۀ پنجم: يادنامۀ امام موسى صدر، ص 441.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 246‌
يكى از شاعران در قصيده‌اى طولانى با اشاره به اين وضع سروده است:
أوَ ليس هذا للصفوف مُفرِّقاً و مشتّتاً لِعُرى الأُخُوّةِ يصدعُ
آيا اين باعث تفرقه صفوف نمى‌شود و باعث تكه تكه كردن آويزه‌هاى برادرى نمى‌گردد نيز نويسندۀ فوائد المرجان در قصيده‌اى با عنوان «ميلاد الهدى و مآسينا»، كه در ديوانش عرائس الجنان (ج 3، ص 115) درج شده، گويد‌
: أهَلْ وَحَّدَتْ ذي الذكر يات صُفوفَنا فما بالُنا سُبْلَ الخِلافِ نُمهِّدُ
ففي كلّ أيّام الهناء وغيرها لنا طُرقٌ شتّى بها لا نُوحَّدُ
فذا اليوم عيد في المنامة قائمٌ وأهلُ القُرى والريف عيدهُمُ غَدُ
مهازل منها يَضْحك الخصمُ ساخراً وذو الدين منها بالتخلّف يكمدُ
وإن جئت أهل الفقه قالوا برؤية ال‍ - هلال لنا لم يأتِ ذو العدلِ يَشهدُ
لقد هُزِمَتْ أهلُ الهُدىٰ لاختلافهم كما انتصرَتْ أهلُ الخطا إذ توحّدوا
آيا مناسبت‌ها صوف ما را يكى مى‌كند ما را چه شده است كه راههاى اختلاف را مى‌گسترانيم و هموار مى‌سازيم در هريك از روزهاى شادى و غير آن ما راههاى متعددى داريم و متحد نمى‌شويم‌امروز در منامه عيد بر پاست ولى عيد اهل قرى و ريف فرداست چيزهاى بيهوده‌اى كه دشمن با تمسخر به آن مى‌خندد و ديندارن بر اثر آن دل آزرده مى‌گردند. اگر نزد اهل فقه بيايى خواهند گفت عادلى به رويت هلال برايمان شهادت نداد هدايت يافتگان به سبب اختلافشان شكست خوردند و گمراهان به خاطر اتحادشان پيروز شدند‌
عالمان ديگر كشورهاى اسلامى علاوه بر ايران و لبنان نيز در اين‌باره هشدار داده و آثار ناگوار آن را ناخوشايند دانسته و براى حلّ اين معضل تلاشهايى كرده‌اند، از جمله دكتر ماجد أبورخيه مقيم اردن گويد:
شايد بيشترين چيزى كه باعث توجه مسلمانان به رؤيت هلال مى‌شود قضيه اثبات اوّل ماه رمضان و آخر آن باشد، چرا كه اختلافات عجيب و غريبى در جهان اسلام پديد آمده است، چيزى كه باعث مى‌شود يك دولت، يك يا دو روز پيش از دولت ديگر- كه ممكن است همسايه‌اش باشد- روزه بگيرد. چنين وضعيتى در مورد عيد فطر نيز وجود دارد. اگر بگويم كه در بعضى از سالها اين اختلاف به سه روز رسيده مبالغه نكرده‌ام. اين اختلاف، نشان از سلامت ندارد، بلكه بيمارى آشكارى است كه همراه با ديگر بيمارى‌ها استخوانهاى اين امت را- بعد از آن كه از راه راست منحرف شدند و كتاب خداوند را رها كردند- پوك ساخته است، اختلاف دولت‌هاى اسلامى در شروع روزه باعث انگشت نمايى و تعجب در داخل و خارج گرديد و صداهاى بسيارى براى پايان بخشيدن به اين هرج و مرج عمومى بلند شد و بسيارى از مؤسسات رسمى و غير رسمى در باره اثرات آن و يافتن راهى براى اتحاد امت در مورد شروع و پايان روزه به بحث و گفتگو پرداختند. «1»‌
همچنين شيخ عبداللّٰه بن يزيد آل محمود مفتى قطر مى‌گويد:
از چيزهايى كه موجب تأسف است، اختلاف ميان مسلمانان در رؤيت هلال رمضان و هلال شوال و هلال ذى الحجّه و مانند آن است. اين اختلاف اندوهبار در شروع و پايان ماه رمضان به اندازه‌اى رسيده است كه برخى از سرزمين‌هاى عالم اسلامى پس از دو روز از كشور ديگر روزه مى‌گيرند يا افطار مى‌كنند. اى علماى بزرگوار، اى قاضيان شريعت اسلام ما هر ساله در روزه و افطارمان دچار يك اشتباه تكرارى مى‌شويم، به گونه‌اى كه همچون يك كار عادى شده است و كسى براى‌
______________________________
(1). مجلۀ الشريعة، سال ششم (1409) شمارۀ 13، ص 375- 376، «إثبات الأهلّة».




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 248‌
رفع آن حركت نمى‌كند، در حالى كه چارۀ اين اشتباه ممكن است و انتخاب يك راه يقينى در اين موارد، كارى شدنى است .... اى دانشمندان اسلام، ما و خود و همه مردم را از اين اشتباه دائمى و تكرارى هر ساله نجات دهيد «1».
روزنامۀ اللواء به تاريخ 8/ 12/ 2000 م نوشت:
مردم دچار سردرگمى شده‌اند؛ نمى‌دانند آغاز و انجام روزه شان چه وقت است؟ سؤالى كه طرح مى‌شود اين است كه آيا اين جدل و اختلاف پايانى ندارد؟ آيا وقت آن نرسيده است كه مسلمانان و به ويژه دانشمندانشان به يك روش روشن در چنين مسئله‌اى برسند كه از امور محسوس به شمار مى‌آيد و چندان جاى اختلاف نيست؟ و آيا ممكن است شريعت سمعه‌اى كه عبادت روزه را به هلال ماه پيوند داده است، وسايل و راه اثبات هلال را بيان نكند تا چنين اختلاف زيانبارى بروز كند و به نمادهاى وحدتى كه چنين عبادتى خواستار آن است آسيب برساند؟
همچنين الشرق الأوسط در تاريخ 28/ 5/ 1999 م از قول شخصى از اهل مغرب نوشت:
بى شك شما نيز مانند ما در هر سال يك يا دو بار هر گاه كه ماه رمضان و ماه شوال كه عيد فطر همراه آن است مى‌آيد، اندوهگين و متأسف مى‌شويد. در بعضى از سالها بين ما كه در يك كشور- مغرب عربى- هستيم، اختلاف وسيعى در مورد شروع و پايان روزه به وجود مى‌آيد. اين اختلاف بر اثر اختلاف كشورهاى اسلامى و عربى در اين زمينه پديد مى‌آيد. بعضى از ما در فلان روز همراه با كشور عربى سعودى روزه مى‌گيرند ... و بعضى ديگر روز بعد همراه با همسايه‌هاى ما در الجزاير و تونس- در مغرب- روزه مى‌گيرند و اكثر مردم در روز بعد در پى اعلان نهاد دينى مسئول در كشورمان روزه مى‌گيرند. همين اختلاف دوباره در پايان ماه رمضان و اول شوال و ثبوت عيد فطر رخ مى‌دهد، برخى از ما در فلان روز عيد مى‌گيرند و گروهى ديگر بعد از دو روز؛ آيا مى‌توان اختلاف ميان مسلمانان را تا اين اندازه پذيرفت؟
______________________________
(1). الحكم الشرعى في إثبات رؤية الهلال، ص 3، 6، 9.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 249‌
اين آشفتگيها باعث شده است كه برخى روزنامه‌ها به روحانيان و حوزه‌ها حمله و آنها را با دنياى امروز و پيشرفتهاى علمى بيگانه قلمداد كنند. از باب نمونه، نشريه‌اى نوشته است:
در دنيايى كه پيچيده‌ترين فرايندهاى محاسباتى، معاملاتى و ارتباطى بر اساس واحدهايى بسيار كوچكتر از ثانيه برنامه‌ريزى و اجرا مى‌شود، با اين همه تلسكوپ و ماهواره و مؤسسات مجهّز ژئوفيزيك آيا نمى‌توان نسبت ماه به زمين و گردش قمرى ايّام را به صورت كارشناسى و تخصّصى محاسبه كرد؟ ... بلاتكليفى‌هاى روز عيد فطر، تنها يكى از نشانه‌هاى بيگانگى ما با دگرگونيهاى دنيا و تكرار شيوه‌هاى كهنه و ناكارآمد قديمى در ادارۀ زندگى و حلّ مسائل است.
دكتر زكى بدوى رئيس دانشگاه اسلامى در لندن مى‌گويد:
... اكنون فلك‌شناسى و ارتباطات به پيشرفتهاى بسيارى دست يافته است و جايز نيست چنين اختلافهايى بين كشورهاى اسلامى به وجود آيد .... روحانيون و فرهنگ مذهبى در كشورهاى اسلامى از پيشرفتهاى علمى و تكنولوژى دورند .... علوم مذهبى در تمامى كشورهاى اسلامى از پيشرفتهاى علمى دور است و روحانيون مسلمان ...
از اطلاع بر پيشرفتهاى علمى در ديگر سرزمينها خوددارى مى‌كنند. آخرين پيشرفتهاى فلكى نشان مى‌دهد كه ماه به طور دقيق در چه زمانى رؤيت خواهد شد. بنابراين نبايد به روحانيون اجازه داده شود در اين باره تصميم‌گيرى كنند ....
اختلاف در رؤيت ماه براى مسلمانان در امريكا و اروپا مشكلات بسيارى به وجود آورده است. حتّى آنها نمى‌دانند كه ماه رمضان و ديگر ماههاى قمرى آغاز شده است و كدام يك از فتواهاى روحانيون مسلمان در اين‌باره درست‌تر است و اين مسأله مسلمانان را در كشورهاى غربى در موقعيت دشوارى قرار داده است. «1»‌
مشكل وقتى افزون‌تر مى‌شود كه بدانيم اهل فن و متخصّصان هيئت و نجوم بر اين باورند كه در بسيارى از سالهاى اخير در ايران مدّعيان و شاهدانِ رؤيت هلال در شامگاه‌
______________________________
(1). رك: روزنامه جمهورى اسلامى، 15/ 12/ 1378، ص 15.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 250‌
روز بيست و نهم ماه مبارك رمضان اشتباه كرده و دچار توهّم و تخيّل رؤيت شده‌اند وگرنه رؤيت هلال در چنان روزهايى هرگز ممكن نبوده است از جمله در سالهاى 1412، 1413، 1414، 1415، 1418، 1419 و 1422 و نيز هلال ماه رمضان 1419. «1»‌
بيفزايم كه از سال 1405 تا 1423، يعنى 19 سال، فقط ماه مبارك رمضان سال 1405 سى روزه اعلام شد و اگر آن هم 29 روزه اعلام شده بود 19 سال متوالى، ماه مبارك 29 روزه شده بود. از سال 1410 تا 1423، 13 سال متوالى ماه رمضان 29 روزه داشته‌ايم در حالى كه در 74 سال اخير در ايران اين موضوع بى‌سابقه است و در اين سالها، بيشترين توالى ماه‌هاى رمضان 29 روزۀ اعلامى، 5 ماه است‌
. ضرورت پژوهش در رؤيت هلال‌
اين امور ضرورت پژوهش در امر رؤيت هلال را از جهت فقهى و نجومى دو چندان مى‌كند. موضوعى كه برخى از آگاهان و دلسوزان بارها بر آن تأكيد كرده‌اند. از جمله حضرت حجة الاسلام و المسلمين هاشمى رفسنجانى، رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام، در نخستين گردهمايى تخصصى رؤيت هلال در هشتم آبان 81 اظهار داشت:
... يكى از اشكالات بسيار جدّى به حوزه‌هاى علميه و دانشمندان حوزه‌هاى نجوم و هيئت همين جا وارد است، كه چرا به طور جدّى به اين مسألۀ پراهميّت نمى‌پردازند ....
متأسّفانه دربارۀ تقويم هجرى قمرى، يعنى گاهشمارى اى كه زندگى دينى، فكرى، اجتماعى، سنن و آداب ما بسيار بدان وابسته است، هنوز كارهاى اساسى نشده است و از پژوهشهاى بسيار بسيار مهم كه همگان بايد روى آن كار كنيم اين است كه دربارۀ تقويم قمرى عميقاً تحقيق كنيم و جمعاً يك تصميم درست بگيريم ....
______________________________
(1). رك: تحقيقات اسلامى، سال 15، شماره 2 و سال 16، شماره 1، ص 86، «بررسى علمى رؤيت هلال ماههاى رمضان و شوّال 1423 در ايران»، و ص 144، «بررسى رؤيت‌پذيرى هلال در ايران در بيست و نهمين روز ماههاى قمرى سالهاى 1400- 1423»؛ گزارش جامع طرح سراسرى رؤيت هلال ماههاى قمرى براى ايران، ص 11، پانوشت.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 251‌
در دنياى اسلام، بحث تقويم قمرى يك بحث بين المللى است. پنجاه و شش كشور مسلمان به اضافۀ مسلمانان همۀ كشورهاى ديگر و در مجموع، صدها ميليون مسلمان اكنون در غرب و شرق عالم زندگى مى‌كنند و آنها نيز مسائل و تكاليف و سنن و آداب و فرهنگشان را وابسته به اين مسأله مى‌بينند. وقتى كه يك مسلمان دلسوز با تفرقه و ناهماهنگى مواجه مى‌شود رنج مى‌برد. به راستى اين چه وضعى است و چرا يك تصميم جامع گرفته نمى‌شود؟ ....
وقتى كه همسايه‌هاى ما كه با يكديگر قريب الأُفق هستيم ماه را مى‌بينند يا تصميم مى‌گيرند كه آن را ببينند! و برنامه هايشان را نيز اجرا مى‌كنند، سپس در اينجا با چند كيلومتر فاصله تصوّر ديگرى بخواهد وجود داشته باشد، اين موضع اصلًا قابل توجيه نيست. آنها كه مى‌خواهند همه چيز علمى، تحقيقى، منطقى و مستدل باشد، اينها را نمى‌پذيرند.
پس چنين اختلافى مى‌تواند در عقايد ما شبهه‌انگيز باشد. يعنى وجود و بروز همين مسأله كافى است تا عدّه‌اى بگويند:
اين چه دين جامعى است كه نتوانسته اين مسأله را حل كند؟ .... اين وظيفۀ بسيار بسيار مهم شرعى و در درجۀ اوّل وظيفۀ حوزه هاست. اگر حوزه‌ها تصميم درستى نگيرند دانشگاه هم نمى‌تواند به تنهايى اين مشكل را حل كند. به خصوص مراجع بايد تدبيرى بينديشند.
... چه ضررى از اين بزرگتر كه اين تفرقه‌ها مثل خوره به جان جامعه بيفتد و ترديدهايى را در دل انسانها به وجود بياورد، اين مسائلْ عادى و معمولى نيستند و حتّى از لحاظ شخصى هم انسان را با تكاليفى كه بين او و خدايش دارد دچار مشكلات روحى مى‌سازند. اينكه گفته شود «يوم الشك» اين طور باشد و ...، يا هنگام عيد فطر عده‌اى به مسافرت بروند، شايستۀ زمان ما نيست. ما مى‌توانيم اين مسائل را حل كنيم و اكنون ضرورى است آن را در مقياس بين المللى مرتفع نماييم، نه در مقياس فرد يا يك جامعۀ محدود يا يك شهر .... «1»‌
______________________________
(1). تحقيقات اسلامى، سال 15، شماره 2، سال 16، شماره 1، ص 24- 28، «رؤيت هلال؛ مشكلات و راه حلها».




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 252‌
لطايفى از رؤيت هلال در گذر تاريخ‌
رويدادهاى مربوط به رؤيت هلال، در طول تاريخ، هم آموزنده و مايۀ عبرت و اندرز و گاه تلخ است و هم تسكين دهنده و آرامش‌بخش از اين رو كه مى‌بينيم مشابه آنچه در روزگار ما اتفاق مى‌افتد، در عهد پيشينيان نيز رخ داده است. به هر حال مواردى از اين رويدادها را- حتى الامكان به ترتيب تاريخى يا به تناسب موضوع- در اين مقاله نقل مى‌كنيم:
1. شيخ طوسى در تهذيب نقل كرده است كه در دوران حكومت اميرالمؤمنين (ع)، مردم پس از بيست و هشت روز روزه، هلال عيد فطر را مشاهده كردند. امام (ع) به منادى دستور داد به مردم اعلام كند كه ماه رمضان 29 روزه است و يك روز روزه قضا بگيرند «1».
ظاهراً در آن سال اوّل ماه رمضان هوا ابرى بوده و ماه ديده نشده است. از اين رو مردم شعبان را كامل و سى روزه حساب كرده‌اند و در پايان ماه رمضان با رؤيت هلال در شب 29 معلوم شده است كه ماه شعبان نيز 29 روز بوده و مردم يك روز از آغاز آن را روزه نگرفته‌اند. از اين رو، حضرت امير (ع) دستور دادند يك روز روزه قضا شود.
اين ماجرا را ابوريحان بيرونى نيز از كتابهاى زيديه نقل كرده است. «2»‌
ميرزاى قمى نيز در غنائم مى‌گويد كه مكرّراً در زمان ما اتفاق افتاد كه مردم 28 روز روزه، و روز 29 را عيد گرفتند «3». چند سال پيش در ايران نيز مردم 28 روز روزه گرفتند.
2. كلينى در كافى و شيخ در تهذيب از امام صادق (ع) نقل كرده‌اند كه آن حضرت فرمود:
در زمان منصور عباسى روزى در حيره بر او وارد شدم. آن روز يوم الشكّ بود و مردم در شك بودند و قسم به خدا من مى‌دانستم كه آن روز از ماه رمضان است. منصور گفت: يا ابا عبداللّٰه، امروز روزه‌اى؟ گفتم: «ذاك إلى الإمام إن صُمت صمنا، و إن أفطرت أفطرنا؛ اين مربوط به امام است اگر تو روزه بگيرى ما هم‌
______________________________
(1). تهذيب الاحكام، ج 4، ص 158، ح 444؛ الوافى، ج 11، ص 132، ح 10549.
(2). الآثار الباقية، ص 75.
(3). رك: رؤيت هلال، ج 3، ص 2038.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 253‌
روزه مى‌گيريم، و اگر تو نگيرى ما هم نمى‌گيريم». منصور به غلامش گفت: «سفره را بياور» و من با منصور غذا خوردم و قسم به خدا مى‌دانستم كه آن روز از ماه رمضان است. راوى به امام صادق (ع) با شگفتى عرض كرد: روزى از ماه رمضان را روزه نگرفتى و افطار كردى؟ حضرت فرمود: ... آرى قسم به خدا، افطار يك روز و گرفتن قضاى آن روزه برايم آسان‌تر از اين است كه گردنم را بزنند و خداى متعال عبادت نشود: «وكان إفطاري يوماً وقضاؤه أيسر عليّ من أن يضرب عنقي ولا يعبد اللّٰه» «1».
3. شيخ صدوق در فقيه روايت كرده است از عيسى بن منصور كه وى گفت: در يوم‌الشكّ خدمت حضرت صادق (ع) بودم. امام به غلامش فرمود: «غلام، برو ببين سلطان روزه گرفته است يا نه؟ غلام رفت و برگشت و گفت: سلطان روزه نگرفته است. امام غذا طلب كرد و با هم تناول كرديم «2».
4. ابن سعد در طبقات آورده است:
هنگامى كه سعيد بن عاص از جانب عثمان والى كوفه بود، روزى در پايان ماه رمضان به مردم گفت: كدام يك از شما هلال را ديده‌ايد؟ مردم گفتند: ما نديديم؛ ولى هاشم بن عُتبة بن ابى وقّاص گفت: من هلال را ديده‌ام. سعيد بن عاص به وى گفت: با يك چشم بينا، تنها تو از بين مردم ماه را ديدى! هاشم به سعيد گفت: مرا براى چشمم سرزنش مى‌كنى با اينكه چشمم در راه خدا چنين شده است! (چشم وى در واقعۀ يرموك آسيب ديده بود). فردا صبح، هاشم در منزلش افطار كرد و عيد گرفت و مردم نيز نزد او غذا خوردند. اين خبر به گوش سعيد بن عاص رسيد. آن‌گاه كسى را به دنبال هاشم فرستاد و او را كتك، و خانه‌اش را آتش زد. «3»‌
______________________________
(1). الكافى، ج 4، ص 82- 83؛ تهذيب الأحكام، ج 4، ص 317، ح 965؛ الوافى، ج 11، ص 157- 158، ح 10598- 10600؛ وسائل الشيعه، ج 10، ص 131- 133، ح 13034- 13036.
(2). الفقيه، ج 2، ص 127، ح 1926؛ وسائل الشيعة، ج 10، ص 131، ح 13031.
(3). ظاهراً به دليل مخالفت با والى در عيد گرفتن، خانه‌اش را آتش زد.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 254‌
پس از اين ماجرا امّ الحكم دختر عتبة بن وقّاص- كه از زنان مهاجر بود- و نافع بن أبى وقّاص از كوفه به مدينه آمدند و ماجرا را براى سعد بن ابى وقّاص بازگو كردند. سعد نزد عثمان آمد و قضيه را به وى گفت. عثمان هم پاسخ داد: سعيد در برابر هاشم در اختيار شماست، او را به تلافى كتك زدن به هاشم، بزنيد. خانه سعيد هم در برابر خانه هاشم از آن شماست، به تلافى آتش زدن خانه هاشم آن را به آتش بكشيد. در اين هنگام، عمر بن سعد بن ابى وقّاص كه كودك بود به خانۀ سعيد در مدينه آمد و آتشى در آن شعله‌ور ساخت. خبر به عايشه رسيد و عايشه در پى سعد بن ابى وقّاص فرستاد و از او خواست دست نگه دارد. و او دست نگه داشت .... «1»‌
5. يحيى بن حسين شجرى در الأمالى الخميسية (ج 2، ص 42) از نافع بن سعيد حكايت كرده است كه وى گفت:
در سفر حج (سال 170 هجرى، اولين سال خلافت هارون) همراه هارون الرشيد بودم كه ده نفر آمدند و شهادت دادند كه ما يك روز پيش از مردم هلال را ديديم. هارون غمگين شد و گفت: «اين اولين حجى است كه در خلافتم برگزار مى‌كنم، آن هم بر خلاف شرع برگزار مى‌شود!!». آن‌گاه فقها را جمع كرد. فقها بين شهود جدايى انداختند و سخن شهود مختلف شد و يكسان از كار درنيامد. هارون از شهود پرسيد: شما كى هستيد؟ پاسخ دادند: از اهل كرمانيم، از فلان روستا. هارون دستور داد آنان را به زندان بيفكنند. آن‌گاه منادى بين مردم ندا درداد تا اهل كرمان آمدند. از آنان از وضع روستاى شهود پرسيد. مردم گفتند: قسم به خدا اى امير، همۀ اهل آن روستا زنديق و كافرند. ما با آنها نه آميزشى داريم نه رفت و آمدى، و هيچ كس را از اهل آن روستا نمى‌شناسيم.
آن‌گاه هارون آن ده شاهد را احضار كرد و گفت: بگوييد شما كه هستيد؟ قسم به خدا جز با راستگويى از دست من نجات نمى‌يابيد.
گفتند: ما زنديقيم و آمديم تا‌
______________________________
(1). الطبقات الكبرى، ج 5، ص 32.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 255‌
حج مردم را فاسد و تباه كنيم. هارون هم دستور داد آنها را با شمشير گردن زدند. «1»‌
6. عبد الجليل رازى در كتاب جاودانه نقض سخنى از خصم را راجع به شيعه نقل مى‌كند و به آن پاسخ مى‌دهد. مجموع ايراد و پاسخ، برخى از زواياى مسأله را در آن روزگار روشن مى‌سازد، آنجا كه گفته است:
فضيحت سى و سيم: رافضى بر سنّت مصريان رود، و دو روز پيش نيت روزۀ ماه رمضان كند، و چون دو روز به عيد مانده باشد، افطار كند، و در مصر هم، چنين كنند و به جدل روزه دارند و عيد يك روز پيش‌تر كنند مخالفت آل عبّاس را.
اما جواب آنچه گفته است كه: «دو روز پيش‌تر از ماه رمضان روزه مى‌گيرند» به حساب كورتر است كه زهّاد و عبّاد شيعه به دو ماه پيش‌تر از ماه رمضان روزه گيرند اما نه به نيّت ماه رمضان روزه دارند و كتبِ فقهاى ايشان در احتياط اين مسأله و عدد رؤيت هلال و عدد شهود بر اختلاف احوال، اظهر من الشمس است و به جدول و نجوم و مانند اين هرگز معترف نبوده‌اند و آن را منكر باشند و در روز عيد روزه گشايند و در اين معنى تقيه نتوان كردن، بلى جماعتى اخباريه كه خويشتن را شيعه خوانند اين معنى مذهب ايشان بوده است و از ايشان بسى نمانده‌اند و گر جايى باشند اين معنى پنهان [از] اصوليان كنند كه علم الهدى و شيخ موفّق بوجعفر طوسى و علماء از متاخّران بر ايشان انكار كرده‌اند در مسائلى چند كه اين يكى از آن است و ايشان را قمع و قهر كرده‌اند و تظاهر نيارند كردن و نيارند گفتن، مگر اين انتقالى [كذا؟] در جايى در كتب اخباريه ديده است و معلوم است كه نه مذهب اصوليان است؛ والحمد للّه رب العالمين.
و اما آنچه گفته است: كه «مخالفت آل عبّاس را يك روز پيش‌تر عيد كنند» دگر باره به حساب كورتر است كه اين معنى مخالفت شريعت مصطفى 9 باشد پس‌
______________________________
(1). فوائد المرجان، ص 109.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 256‌
بايستى كه عبّاسيان را بر مصطفى 9 تقديم و ترجيح ندادى كه صاحب شريعت مصطفى 9 است نه ايشان، اما خواسته كه به تقيه باز نمايد كه ديگران را بهتر از رسول 9 مى‌داند و به همه حال امامزاده بهتر از كافر بچه باشد، على رغم المصنّف. والسلام. «1»‌
7. در تاريخ ابن قاضى شُهبه در ضمن حوادث ماه رمضان سال 796 آمده است:
در اين ماه موضوع غريبى اتفاق افتاد و آن اينكه: قاضى حنبلى اثبات و اعلام كرد كه اوّل ماه رمضان سه شنبه است. مردم شب چهار شنبه به جست‌وجوى هلال رفتند ولى ديده نشد. عصر روز چهار شنبه، قضات هشتگانه براى مراسم سلام بر سلطان وارد شدند. سلطان از قاضى حنبلى دربارۀ كيفيت اثبات ماه رمضان پرسيد. قاضى گفت: دو نفر نزدم به رؤيت شهادت دادند. سلطان دچار شك و شبهه شد و پرسيد اگر شب پنج شنبه هم ديده نشود، تكليف چيست؟ و سخن بالا گرفت. سلطان دستور داد كه شب پنج شنبه نيز مردم ترائى كنند و به جست‌وجوى هلال بروند. گفته مى‌شد كه ماه قبلًا ديده نشده و شهود به دروغ شهادت داده‌اند! و طبلخانۀ سلطان اعلام عيد نكرد و بشارت آن را نداد تا اينكه ماه رؤيت شود.
روز پنج شنبه قاضيان و شيخ در مسجد جامع گرد آمدند و مردم براى ديدن ماه بالاى مناره‌ها رفتند. در اين هنگام مردى هلال را ديد و به رؤيت شهادت داد، سپس ديگرى تا شمارشان به هفت نفر رسيد و شهادت دادند و هلال ثابت شد. قاضى حنبلى از اين ماجرا ترسيد.
آن‌گاه سلطان در ميدان، نماز [جمعه] خواند و قاضى مصر خطبه ايراد كرد، و نايب شام قبه را حمل كرد و قاضى شام در مسجد جامع خطبه خواند و به مصلاى جمعه نرفت .... «2»‌
______________________________
(1). النقض، ص 618- 619.
(2). تاريخ ابن قاضى شهبه، ج 3، ص 518.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 257‌
8. شيخ محمّد جواد مغنيه گويد:
در سال 1939 م عيد قربان در مصر دوشنبه بود، و در عربستان سعودى سه شنبه، و در بمبئى چهارشنبه! و در سال 1960 م دولت پاكستان و تونس براى جلوگيرى از هرج و مرج مقرّر كردند كه براى ثبوت هلال بايد به سخن هيئت شناسان و منجّمان اعتماد كرد. «1»‌
9. وى همچنين مى‌گويد:
در سال 1964 م يكى از مراجع نجف و مقلدانش روز جمعه را عيد گرفتند، و مرجع ديگرى و مقلدانش نيز در نجف اشرف روز شنبه را! «2»‌
10. در سال 1393 در قطر از يكى از شهرها خبر رسيد كه شب جمعه هلال رؤيت شده و روز جمعه عيد است. راديو هم مردم را به افطار روز جمعه دعوت كرد. مردم هم جمعه را عيد گرفتند، ولى در شب دوم يعنى شب شنبه هم قطعاً ماه ديده نشد و تنها در شب سوم يعنى شب يكشنبه عده‌اى تيزبين آن را به شكلى ضعيف ديدند كه 25 يا 30 دقيقه در افق پيدا بود. در حالى كه طبق اين شهادت، شب سوم ماه بود؛ از اين رو مردم مضطرب شدند و يقين پيدا كردند كه روز جمعه، و ترجيحاً شنبه نيز از ماه مبارك رمضان بوده است «3».
11. مرحوم آية اللّٰه سيد محمّد حسين حسينى تهرانى در نامه‌اى خطاب به مرحوم آيةاللّٰه خوئى؛ دربارۀ عيد فطر 1396 كه به دليل اختلاف فتواى ايشان با مشهور فقها، در ثبوت عيد در ايران اختلاف و دو دستگى شد، مى‌نويسد:
عيد فطر امسال [1396] معركۀ عجيبى در همۀ نواحى و باعث اختلاف شديد و ترك جماعات و سقوط ابهت و عظمت عيد و مايۀ بروز نفاق و ظهور عوامل و ايادى شيطان بود.
______________________________
(1). الفقه على المذاهب الخمسة، ص 164.
(2). فقه الإمام الصادق (ع)، ج 2، ص 47.
(3). اجتماع أهل الإسلام على عيد واحد كلّ عام، ص 20- 21.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 258‌
اين تشتّت و دو دستگى و آثار جانبى آن، باعث شد مرحوم تهرانى طىّ سه نامه مبناى آية اللّٰه خوئى را نقد كند و از ايشان بخواهد از اين نظر، عدول يا حداقل احتياط كند. آيةاللّٰه خوئى هم پاسخ دو نامه از اين نامه‌ها را دادند و بر نظر خود اصرار ورزيدند و پيشنهاد مرحوم تهرانى مبنى بر عدول از فتوا به‌احتياط را هم نپذيرفتند. اين پنج نامه علمى در مجموعه‌اى به‌نام رسالة حول مسألة رؤية الهلال چاپ شده و با تجديد نظر مرحوم تهرانى و اضافات ايشان در جلد دوم رؤيت هلال نيز خواهد آمد.
12. مفتى قطر مى‌نويسد:
عيد فطر در سال 1400 بى جا و بر خلاف واقع و بر اساس شهادت دروغ به رؤيت هلال در شب دوشنبه اعلام شد. در حالى كه شب دوشنبه و نيز شب سه‌شنبه كسى ماه را نديد. و معلوم شد اين شهادت باطل بوده است. و مردم تنها در شب چهارشنبه ماه را ديدند مانند هلال شب اوّل ماه. و براى همه معلوم شد كه ادعاى رؤيت شب دوشنبه دروغ محض بوده است «1».
13. دكتر يوسف قرضاوى از عالمان معاصر اهل سنّت مى‌نويسد:
آغاز ماه رمضان 1409 را برخى كشورها پنج شنبه، برخى جمعه و برخى شنبه گرفتند. «2»‌
نيز در گفتگويى با شبكۀ الجزيرة در روز يكشنبه پنجم ماه رمضان 1418 اظهار داشت:
چند سال پيش آغاز ماه رمضان در كشورهاى خليج روز چهارشنبه؛ در مصر، تونس و الجزائر روز پنج‌شنبه؛ در مغرب، پاكستان و هند جمعه؛ و در بنگلادش روز شنبه بود.
قرضاوى افزود:
______________________________
(1). الحكم الشرعي في إثبات رؤية الهلال، ص 5- 6.
(2). تيسير الفقه، فقه الصيام، ص 31.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 259‌
من در امريكا ديدم اين اختلاف از كشورهاى اسلامى به مسلمانان امريكا بلكه حتى به يك خانواده سرايت كرده است به طورى كه شوهر روزه نبود ولى همسرش روزه بود، فرزند افطار مى‌كرد ولى پدرش روزه‌دار بود، يكى به پيروى از پاكستان، ديگرى به پيروى از عربستان و سومى به پيروى از مصر روزه مى‌گرفت. آيا اين عاقلانه است؟!
14. عيد فطر سال 1412 هم حوالى ساعت 9 صبح (شنبه 15 فروردين 71) از رسانه‌ها اعلام شد. يعنى اعلام شد كه ماه رمضان ناقص و 29 روزه بوده و همان روز عيد فطر است و شب گذشته شهود، هلال را رؤيت كرده‌اند.
15. در عيد فطر سال 1419 در لبنان اختلاف شديدى در ثبوت عيد بين شيعيان بروز كرد كه بر اثر آن غوغايى بر پاشد عده‌اى از شيعيان به استناد شهادت شهود، روز دوشنبه را، و عده‌اى به استناد سخن هيئت شناسان و منجّمان كه رؤيت هلال در عصر يكشنبه را غيرممكن مى‌دانستند، سه شنبه را عيد فطر اعلام كردند. در لبنان روزنامه‌ها و نشريات متعددى به اين موضوع پرداختند و با مقالات علمى و گاه غير علمى هر يك از اين دو گروه از نظر خود دفاع كردند. مقالاتى كه گاهى بين آنها اظهار تأسّف و تحسّر هم ديده مى‌شد مانند مقاله‌هايى با عنوان «وحدة المسلمين بين هلالين!» و «العيد الضائع!». اين طوفان تا مدتى در لبنان ادامه داشت.
عين همين اختلاف و درست به همان دليل در عيد فطر سال 1424 در ايران نيز بروز كرد و توابعى ناخوشايند داشت.
16. سال گذشته نيز حادثۀ غريبى رخ داد؛ شوراى عالى قضائى عربستان طبق تقويم امّ القرى- درست مانند تقويم رسمى ايران- روز چهارشنبه برابر با دى ماه 1383 را روز اوّل ذى حجۀ 1425 اعلام كرد. رورنامه‌ها و راديو و تلويزيون عربستان نيز روز چهارشنبه را اوّل ماه دانستند؛ ولى ناگهان عصر جمعه برابر با سوم ماه، شوراى عالى قضائى عربستان اعلام كرد كه جمعه چهارم ماه، و روز سه‌شنبه اوّل ماه بوده است. روزنامه‌هاى روز شنبۀ عربستان در توجيه اين حكم نوشتند: سه نفر در شرق منطقۀ رين، ماه را عصر دوشنبه 29 ذى‌قعده ديده‌اند. بنابراين روز سه‌شنبه اوّل ماه بوده است. در اين زمينه‌




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 260‌
شوراى عالى قضايى عربستان اين بيانيه را صادركرد:
با وجود اين كه عصر سه شنبه، مردم در همۀ شهرها ماه را به صورت بلند ديدند- كه بر حسب تقويم مكه مطابق با 30 ذى القعده است- شوراى عالى قضايى، روز چهارشنبه را اول ماه ذى الحجه اعلام كرد؛ ولى از آن جا كه مجرد بلند بودن ماه، موجب حكم به شروع ماه ذى الحجه از روز سه شنبه نمى‌شد و كسى هم پيش‌تر اعلام نكرده بود كه در عصر دو شنبه- 29 ذى القعده- هلال ماه را ديده است بنابراين شوراى عالى قضايى حكم به تمام بودن سى روز ماه ذى القعده كرد؛ ولى با توجه به اين كه در عصر جمعه- مطابق با سوم ذى الحجه بر حسب تقويم مكه- چند نفر شهادت دادند كه شب سه شنبه، ماه را در سيح- در شرق استان رين- ديده‌اند، قاضى استان رين آنها را خواست و دو نفر از آنان حاضر شده، به رويت هلال ذى الحجه بعد از غروب دوشنبه شهادت دادند ... و عدالت آن دونفر اثبات شد و قاضى استان رين ياد آور شد كه آن دو نزدش به عدالت وثقه بودن معروف هستند- با آن دو نيز جوانى بود كه هلال ماه را ديده ولى به دادگاه نيامد- ... بنابر اين شوراى عالى قضايى ... مقرر داشت كه دخول ماه ذى الحجه در روز سه شنبه ثابت شده است ...
و بايد در روز چهارشنبه در عرفه وقوف كرد ...» «1»‌
*** 17- در زمان مرحوم آية اللّٰه حاج آقا حسين بروجردى؛ نيز روزى هلال براى آية اللّٰه سيد احمد خوانسارى در تهران اثبات شد و ايشان اعلام عيد كرد. ولى براى آية اللّٰه بروجردى ثابت نشده بود. عده‌اى از بزرگان علماى تهران براى رعايت حرمت مرحوم خوانسارى- و اينكه اگر آية اللّٰه بروجردى اعلام عيد نكند شخصيت ايشان مخدوش مى‌شود- نزد آية اللّٰه بروجردى آمدند و ايشان هم به اعتماد آية اللّٰه خوانسارى و براى حفظ حرمت وى بعد از ظهر اعلام عيد كردند.
______________________________
(1). روزنامۀ المدينة، شنبه 4 ذى حجۀ 1425، شمارۀ 15242، ص 4.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 261‌
اعلام عيد فطر، وظيفۀ حكومت اسلامى يا مراجع تقليد؟
نامۀ وارده‌
محمد تقى معرفت حائرى‌
پيشوايان و رهبران دينى در جامعۀ اسلامى وظيفۀ هدايت و رهبرى امّت اسلامى را برعهده دارند. هدايت مردم معمولًا با راهنمايى‌ها و اوامر و نواهى كه از سوى آنان صادر مى‌شود انجام مى‌گيرد. رهبران دينى گاهى از آن جهت كه كارشناس فن و متخصص امر هستند اظهار نظر مى‌كنند و گاهى به عنوان رهبر و پيشواى امت، فرمان هايى صادر مى‌كنند. پيامبر مكرم اسلام (ص) داراى هر دو بعد بودند، هم احكام شرعى الهى را بيان مى‌كردند هم دستورهاى اجتماعى سياسى، مانند فرمان جهاد و اعلام صلح صادر مى‌كردند. اين مسئله در مورد پيشوايان معصوم (ع) و نواب خاص آنان كه داراى هر دو جنبه (بيان احكام شرعى و صدور دستورهاى اجرائى، سياسى و اجتماعى) هستند نيز وجود دارد. يعنى همان طور كه بايد به دستورهاى شرعى آن بزرگواران عمل كرد، به فرامين اجتماعى و سياسى آنان نيز بايد گردن نهاد و از آنان متابعت كرد. اما اين امر در زمان غيبت كبرى كه فقهاى بزرگوار هدايت دينى و بيان احكام الهى را به عهده دارند، بعضاً با مشكلاتى همراه است. در اين عصر مردم در ابواب فقهى مختلف مثل نماز، روزه، حج، زكات، خمس و ... وعموم عبادات و معاملات با مراجعه به فقها در جهت رفع تكليف و عمل به احكام شرعى اقدام مى‌كنند و در اين زمينه‌




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 262‌
مشكل چندانى ندارند، مشكل مردم در پاره‌اى مسائل اجتماعى- سياسى مانند اقامۀ حدود الهى، اقامه نماز جمعه و عيد، اعلام جهاد و صلح، اخذ وجوهات شرعيه، تشكيل حكومت ودهها مسئله اجتماعى- سياسى ديگر است. برخى فكر مى‌كنند اين امور همچون احكام شرعى فقهى، با تقليد از يكى از مراجع تقليد حل مى‌شود. اما آيا مسائلى چون اعلام روز اول ماه مبارك رمضان و روز عيد فطر و روز عيد قربان و ...
همچون وجوب نماز و بيان احكام فقهى است؟ و اصولًا آيا مسائل سياسى- اجتماعى اسلام كه عمدتاً مربوط به تشكيل حكومت و از شئونات حاكم اسلامى است قابل تقليد است؟ اين جاست كه مسئله تفكيك ميان رهبرى سياسى مذهبى با مرجعيت تقليد مطرح مى‌شود.
وظيفۀ مردم در قبال برخى مسائل دينى با ابهام روبروست! يكى از اين مسائل، مسئله اعلام رؤيت هلال در ابتداء ماه مبارك رمضان و يا اعلام عيد فطر است. مردم واقعاً نمى‌دانند در اين مسئله به مراجع تقليد مراجعه كنند يا از رهبر سياسى مذهبى و حاكم شرع اطاعت كنند.
براى پاسخ به اين پرسش، بايد معيارها و شرح وظايف و حوزۀ كارى مرجعيت تقليد و حكومت اسلامى را بشناسيم، آنگاه ببينيم مسئله حكم به ثبوت رؤيت هلال و اعلام عيد با كداميك از اين ويژگى‌ها سازگارى دارد. در اين راستا، توجه به نكات ذيل ضرورى است:
1. ادله وجوب تقليد از فقهاء از باب رجوع جاهل به عالم است كه فقط در محدوده بيان احكام شرعى فقهى اعتبار دارد و شامل موضوعات احكام نيست، زيرا تشخيص موضوع با خود مكلف است و تقليد در آن جايز نيست و چون ثبوت رؤيت هلال از موضوعات است قابل تقليد نيست.
2. در علم فقه، نظر فقيه و مرجع تقليد، از موارد و معيارهاى اثبات رؤيت هلال ذكر نگرديده و آثار شرعى بر قول فقيه و مرجع تقليد (بما هو فقيه و مفتى) مترتب نشده است.
3. صدور حكم حكومتى جزء اختيارات و وظايف حاكم شرع اسلامى است و صدور اين گونه احكام و اوامر در موضوعات، حجيت شرعى دارد و لازم الاتباع است. علاوه بر آنكه در اين خصوص، حكم حاكم از موارد اثبات كنندۀ حكم شرعى و طريقۀ ثبوت رؤيت هلال نيز شمرده شده است. لذا اعلام ثبوت رؤيت هلال و اعلام عيد منحصراً از اختيارات حاكم شرع و رهبرى سياسى مذهبى است.




مجله فقه اهل بيت عليهم السلام (فارسى)، ج‌43، ص: 263‌
4. صدور حكم حكومتى نمى‌تواند داراى تكثّر و اختلاف باشد، از اين رو از شؤون حاكم اسلامى است. بر خلاف احكام شرعى فقهى كه قابل تكثّر و محل ابراز آراء و نظرات مختلف است.
5. مردد بودن اول ماه رمضان و عيد فطر در چند روز موجب هرج و مرج و سرگردانى مؤمنين و اختلال درنظام جامعه شيعه مى‌گردد.
6. ممكن است بعضى ادعا كنند چون مورد ثبوت رؤيت هلال ماه شوال نظير موارد دوران امر بين المحذورين است يعنى يا رؤيت هلال و عيد ثابت است كه وجوب افطار را به دنبال دارد و از موارد امر به معروف (وجوب افطار) خواهد بود و يا رؤيت هلال و عيد ثابت نيست و حرمت افطار را به دنبال خواهد داشت و از مواردنهى از منكر (حرمت افطار) خواهد بود، در نتيجه بر مجتهدين و مراجع تقليد از باب امر به معروف و نهى از منكر لازم و واجب است كه در اين مسأله دخالت و اظهار نظر كنند. ولى اين شبهه با اندك دقتى بر طرف مى‌شود. چون امر به معروف و نهى از منكر در جايى است كه معروف و منكر قطعى و مسلم باشند، تا بتوان به آن امر يا از آن نهى كرد وادله وجوب امر به معروف و نهى از منكر شامل مورد بحث كه غالباً مقطوع الوجوب و الحرمة نيست و اصل وجوب و حرمت آن مشكوك است نمى‌شود.
مضافاً بر اين كه در اين صورت بايد همه مردم در مسئله ثبوت رؤيت هلال دخالت كنند، چون امر به معروف بر همه مسلمانان واجب است.
به علاوه همچنان كه گفتيم ثبوت هلال از موضوعات است و در موارد اشتباه در اين گونه موضوعات- در صورتى كه علم به حكم شرعى وجود داشته باشد- لازم نيست اشتباه و غفلت او را گوشزد كرد.
7. از آنجا كه مردم گمان مى‌كنند اين مسئله تقليدى است، به مراجع عاليقدر مراجعه مى‌كنند، در حالى كه واقعاً اين گونه نيست لذا سكوت در برابر اين مسئله به دليل اغراء به جهل روا نيست و بايستى مردم را آگاه كرد.
8. در اين مسئله بين فقيهانى كه قايل به اتحاد آفاق هستند و غير آنان، تفاوتى نيست زيرا بنابراين قول فقط محدوده رؤيت هلال گسترده‌تر مى‌گردد. خلاصه اين كه باتوجه به معيارها و ويژگيهايى كه در مسئله ثبوت رؤيت هلال و اعلام عيد وجود دارد، اين امر از اختيارات انحصارى حاكم شرع و رهبرى سياسى مذهبى است.