روح بخاری

فهرست علوم
علوم الحكمة
مباحث جسم در حکمت متعالیه
مثال دقیق، سوال روان؛ ابزاری برای ارائه مجردات به همگان

 



دروس معرفت نفس ، ص 538-540

درس صد و بيست و نهم سخن در تعريف روح بخارى است. چنانكه گفته‌ايم، لفظ روح را، به اشتراك اسم، معانى متعدد است. روحى كه در كتب طب استعمال مى‌گردد غير از روح به معنى نفس ناطقۀ انسانى است. و مى‌توان گفت كه بحث روح از روح بخارى شروع و به روح القدس و روح اللّه منتهى مى‌گردد. چنانكه طبيب دل و قلب مى‌گويد و مقصودش همان عضو صنوبرى لحمى مخصوص است كه در جانب چپ انسان قرار دارد و يكى از اعضاى بدن اوست؛ ولى قلب را در قرآن و روايات و در اصطلاح حكمت و عرفان معنى ديگر است كه يكى از مراتب شامخ وجودى نفس ناطقۀ انسانى است، كه حقيقتى وراى عالم مادّه و احكام مادّه است. به قول حكيم سنايى در اواخر باب پنجم حديقه (ص 339):

پارۀ گوشت نام دل كردى

دل تحقيق را بِحِل كردى

تو ز دل غافلى و بى‌خبرى

دگرست آن دل و تو خود دگرى

اينت غبنى كه يك رمه جاهل

خوانده شكل صنوبرى را دل

اين كه دل نام كرده‌اى بمجاز

رو به پيش سگان كوى انداز

دل كه بر عقل مهترى دارد

نه به شكل صنوبرى دارد

همچنين روحى كه طبيب گويد با روحى كه الهى گويد: روح آن جسم است و روح اين با همۀ درجات و مراتبش وراى جسم و جسمانى و فوق طبيعت مادّى است. شيخ رئيس در برخى از رسائلش گويد: روح بخارى را جان گويند و نفس ناطقه را روان . روح بخارى چيست‌؟ روح بخارى جسم رقيق سيّال حارّ متكوّن از عناصر امتزاج و مزاج يافته اعنى متكوّن از خون است و حامل قواى حس و حركت و غيرهما مى‌باشد، و چون متكوّن از آنهاست از جنس آنهاست و مى‌توانى به تعبير ديگر اين روح را دخانى متصاعد از آن طبايع مزاج يافته و عصاره‌اى به نام خون گرديده بدانى، امّا دخانى رطب، و اين دخان متصاعد فوق آنها را آسمان آنها خوانى، و اين معنى را يكى از مظاهر آيۀ كريمۀ ثُمَّ اسْتَوىٰ إِلَى السَّمٰاءِ وَ هِيَ دُخٰانٌ (فصّلت 12:41) قرار دهى. به عبارت ديگر، روح بخارى جسم لطيف گرم است كه از لطافت اخلاط اربعۀ تن حاصل مى‌شود، چنانكه اعضا از كثافت اخلاط متكوّن مى‌گردد؛ و اين را روح حيوانى نيز خوانند و حامل قواست. و چون قوى اصناف سه‌گانۀ حيوانى و نفسانى و طبيعى‌اند، روح بخارى حامل آنها را نيز بر سه صنف دانسته‌اند و به صورت جمع، ارواح بخارى گويند. در كتب تشريح، اعضاى انسان به رئيسه و غير رئيسه تقسيم شد. اعضاى رئيسه مبادى قوايى‌اند كه در بقاى شخص يا در بقاى نوع به آن اعضا نيازمندند. در بقاى شخص، به سه عضو: يكى قلب كه مبدأ قوۀ حيوانى است، و ديگر دماغ كه مبدأ قوۀ حس و حركت است، و ديگر كبد كه مبدأ قوۀ تغذيه است. و در بقاى نوع، به چهار عضو كه همان سه چيز به اضافۀ چهارمى كه انثيين است. به بيان ديگر قوى بر سه قسم‌اند: قسمى قواى طبيعى كه در كبد است، و قسمى قوۀ حيوانى كه در قلب است، و قسمى قوۀ نفسانى كه در دماغ است. شيخ اشراق در پرتونامه، پس از تعديد قواى حواس باطنى انسان (كه در دروس آتيه خواهد آمد)؛ گفت: حامل اين جمله قوّتها روح حيوانى است. و اين روح جسم لطيف گرم است كه از لطافت اخلاط تن حاصل مى‌شود، همچو اعضا از كثافت آن؛ و آن از تجويف چپ دل بيرون مى‌آيد؛ و روح حيوانى خوانندش. و آن شاخ كه به دماغ رود و معتدل شود به تبريد دماغ، آن را روح نفسانى خوانند؛ و حس و حركت از اين شاخ حاصل مى‌شود. و آن شاخ كه به جگر رود، قوّتهاى نباتى دهد، چون غاذيه و غير آن، و اين را روح طبيعى خوانند. و كسى را كه راه نفوذ اين روح به عضوى بسته شود آن روح كشته شود و آن عضو بميرد. و نيز اگر اندامى را محكم ببندند، حالى تفسيده شود و روح از نايافت گذرگاه بازماند از نفوذ. از آنچه كه گفته‌ايم دانسته شد كه اصل اين ارواح سه‌گانه همان روح حيات اعنى روح حيوانى است. و آن دوى ديگر، كه روح نفسانى و روح طبيعى‌اند، شعبه‌ها و شاخه‌هاى اويند؛ كه چون به كبد رسد به نام روح طبيعى، و چون به دماغ رسد به نام روح نفسانى موسوم گردد، چنانكه در قلب به نام روح حيوانى؛ و هر سه روح بخارى‌اند. حاج ميرزا محمد تقى طبيب شيرازى، معروف به حاج ميرزا بابا و حاج آقا بابا و ملقب به ملك الاطبّاء، در بيان اقسام ثلاثۀ ارواح گويد: (دانشمندان و سخن‌سرايان فارس، تأليف محمد حسين ركن‌زاده آدميّت، ج 4، ص 946)

سه قسم ارواح حامل شد چو محمول

كه بيش و كمتر از آن نيست معقول

چو اصل جملگى روح حياتست

دو قسم ديگر از وى با ثباتست

بدان خود روح حيوان نيست در دل

كه او از صفوت دم گشت حاصل

چو آيد در كبد روح طبيعى است

كزو اعضا چو اغصان ربيعى است

چو شد اندر دماغ و يافت تعديل

ز حيوانى به نفسى گشت تبديل

مقصودش از مصراع نخستين اين است كه اين ارواح حامل قواى سه‌گانۀ حيوانى و نفسانى و طبيعى‌اند، و به لحاظ محمولشان كه اين سه قوه‌اند، آن ارواح، كه حامل‌اند، به سه قسم منقسم‌اند. و اعضايى كه رئيس نيستند يا خادم اعضاى رئيسه‌اند و يا غير خادم، و غير خادم نيز به اعضاى مرئوسه و غير مرئوسه منقسم است. اعضايى كه خادم اعضاى رئيسه‌اند، مثل اعصاب كه خادم دماغ‌اند، و شرايين كه خادم قلب‌اند، و اورده كه خادم كبدند، و اوعيۀ منى كه خادم انثيين‌اند. اعضاى غير رئيسه و غير خادمه اعضايى هستند كه قوى از اعضاى رئيسه به سوى آنها جريان دارد، چون كليه‌ها و معده و طحال، كه به فارسى سپرز گوييم، و رئه، كه آن را شش خوانيم. اعضايى كه نه خادمه‌اند و نه رئيسه و نه مرئوسه آنهايى هستند كه خودشان به قواى غريزيه‌اى اختصاص دارند، و از اعضاى رئيسه به سوى آنها قواى ديگرى جارى نمى‌گردد، چون استخوانها و غضروفها.

 

 

مقاله روح بخاری در فلسفه و حکمت معاصر، محمد میری



شرح حدیث عرفان المرء نفسه و بررسی جایگاه روح بخاری در شرح این روایت


























فایل قبلی که این فایل در ارتباط با آن توسط حسن خ ایجاد شده است