سال بعدالفهرستسال قبل

بسم الله الرحمن الرحیم

عملیات‌های جنگ-جنگ ایران و عراق(1400 - 1408 هـ = 1359 - 1367 ش = 1980 - 1988 م)

قبول قطعنامه و پایان جنگ ایران و عراق(1400 - 1408 هـ = 1359 - 1367 ش = 1980 - 1988 م)
جنگ ایران و عراق(1400 - 1408 هـ = 1359 - 1367 ش = 1980 - 1988 م)
فتح خرمشهر و پس از آن


برگرفته از «https://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=عملیات_خیبر&oldid=29549118»





با اعلام این تصمیم، حربه تبلیغات جهانخواران علیه ما کند شده است؛ ولی دورنمای حوادث را نمی‌توان به‌طور قطع و جدی پیش بینی نمود. و هنوز دشمن از شرارتها دست برنداشته است؛ و چه بسا با بهانه جوییها به همان شیوه‌های تجاوزگرانه خود ادامه دهد. ما باید برای دفع تجاوز احتمالی دشمن آماده و مهیا باشیم.



یادداشتهای منسوب به شیرعلی‌نیا که محتاج بررسی منابع است و باید فقط به تحلیل ایشان توجه نکرد:

عجیب ترین شرط ایران برای صلح
پس از آزادی خرمشهر
جنگی در میانهی جنگ جعفر شیرعلی نیا(دهم تیر ۱۳۹۶)
خرداد ۱۳۶۱ نامه ای از طرف رئیس جمهور خامنه ای به خاوير پرز دکوئیان دبیرکل وقت سازمان ملل، رسید که شرط عجیب ایران برای مذاکرات صلح در آن آمده بود؛ «بازکردن معبری از عراق به روی نیروهای ایرانی برای درگیر شدن در نبرد علیه اسرائیل» به همراه شرطهای دیگری مانند «تاسیس حکومت اسلامی در عراق خلع ید از صدام حسين)، پرداخت ۱۵۰ میلیارد دلار خسارت از سوی عراق و...».(به سوی صلح، ص۲۱۵) ماجرا از این قرار بود که در میانهی خرداد، کمتر از دو هفته بعد از آزادی خرمشهر صهیونیست ها به جنوب لبنان حمله کردند. ایرانیها که با پیروزی در خرمشهر روی ابرها راه می رفتند بلافاصله تصمیمهایی برای جنگ با صهیونیستها تصویب کردند و آماده ی اعزام نیروی نظامی به سوریه و لبنان شدند؛ تصمیمی که در شورای عالی دفاع گرفته شد.(نشریهی نگین، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سپاه، شماره ۲۵، ص ۶۷) ۱۶ خرداد در سومین روز حمله ی صهیونیستها رئیس جمهور خامنه ای که رئیس شورای عالی دفاع هم بود، این حمله را محکوم کرد و از آمادگی ایران برای اعزام نیرو به جنگ با صهیونیست ها خبر داد و حتی گفت: «بخشی از نیروهای پیاده و زرهی خود را برای این منظور آماده کرده ایم» (آزادسازی خرمشهر، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سپاه، ص۸۰۲) فردای این روز یک هیات بلندپایه ی سیاسی نظامی از ایران راهی سوریه شدند تا راه کمک به مردم لبنان و فلسطین برای جنگ با صهیونیست ها را بررسی کنند. فرماندهان رده بالای سپاه و ارتش در همین روز با مقامات سوریه دیدار کردند؛ سلیمی و رفیق دوست، وزرای دفاع و سپاه، محسن رضایی فرمانده کل سپاه و صیاد شیرازی فرمانده نیروی زمینی ارتش. در ایران حرف روز نبرد با اسراییل بود. ۱۸ خرداد نیروی بسیج شرایط اعزام نیرو برای جنگ با اسرائیل را اعلام کرد؛ نیروهای ۱۸ تا ۳۵ سال که سابقه ی حضور در یک عملیات جنگ را داشته باشند، برای ۴ ماه ماموریت خارجی تعهد بدهند، با زبان عربی و انگلیسی آشنا باشند و تخصصی نظامی یا غیر نظامی داشته باشند. (همان، ص ۸۳۹ و ۸۴۷) هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس گفت وقتی گزارش هیات نظامی از سوریه برسد برای کمک به فلسطینی ها و لبنانیها «در هر حدی که نیاز باشد به آنجا خواهیم رفت.» (همان، ص۸۵۶) همچنین مهندس موسوی نخست وزیر در پایان جلسه ی هیات دولت از تصویب لایحهی بودجهی موردنیاز برای مقابله با اسراییل خبر داد» (همان، ص۸۵۸) همه به فکر مبارزه با صهیونیست ها بودند؛ احمد توکلی، وزیر کار، در نشست اتحادیهی بین المللی کار در ژنو می گفت: «چگونه می توان بدون برخورد جدی با نظام صهیونیسم در مناطق اشغالی از مسایل مربوط به کارگران سخن گفته او می گفت برای غلبه بر تهدید اسراییل تنها یک راه وجود دارد؛ «اسلحه و جنگ» (همان، ص۸۴۶)
مخالفت امام و استقبال صدام هیات سیاسی نظامی ایران ۲۰ خرداد از سوریه بازگشتند و به دیدار امام رفتند و در جلسه ای شرکت کردند که اعضای شورای عالی دفاع نیز حضور داشتند. در آن جلسه آیت الله خمینی مخالفتش با حضور نظامی برای جنگ با صهیونیستها را صریحا اعلام کرد. غلامعلی رشید می گوید استدلال مهم امام نداشتن راه زمینی برای پشتیبانی از جنگ بود و این که برای ارتباط با جبهه ی جنگ باید از چند کشور عبور کنند و می گفت: «این طور نباشد که شما بین زمین و آسمان در لبنان



رها شده و عقبه و پشتیبانی نداشته باشید.» (همان، ص۸۷۰) امام مثالی از یک بقالی در اصفهان زده بود که صبح زود یکی از اعضای محل با دزدی که قصد سرقت از مغازه را داشت درگیر شده بود. صاحب بقالی بعد از مدتی رسیده بود و دید که این دو نفر جلوی مغازه اش درگیرند و دعوایشان تمام نمی شود، آنها را هل داده بود و گفته بود بروید جای دیگر دعوا کنید و مزاحم کسب و کار من نشوید. امام گفته بود مواظب باشید این داستان در سوریه اجرا نشود.(عبور از مرز، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سپاه، ص۱۰۹ تا ۱۱۰) اما دل کندن از شوق نبرد با صهیونیست ها برای مقامات ایرانی چندان ساده نبود. شاید اگر راه زمینی برای جنگ با صهیونیست ها باز بود، می توانستند آیت الله خمینی را هم با ایدهای جنگ با صهیونیستها همراه کنند. ۲۰ خرداد هاشمی رفسنجانی سخنگوی شورای عالی دفاع به رسانه ها خبر داد با تصمیم شورای عالی دفاع به شرطهای ایران برای پایان دادن به جنگ شرط جدیدی نیز اضافه شده که آن شرط « این است که چون ما راه به مرزهای اسراییل نداریم، باید از داخل عراق یک راه به ما بدهند تا به سرعت بتوانیم نیروهای زرهی خودمان را به سوریه منتقل کنیم و این جزو شرایط مهم ماست. چون ما معرکه را بعد از پایان جنگ عراق در اسراییل می بینیم که این راه را به عنوان یک ضرورت لازم داریم.» (آزادسازی خرمشهر، ص۸۷۱) نخست وزیر موسوی هم میگفت شرط جدید ایران از حقوق اولیهی یک ملت مسلمان است و اگر مسلمانان دیگر خودشان نمی خواهند در این جنگ شرکت کنند و قدس را آزاد کنند ساده ترین راه دادن راه عبور برای انتقال نیروهای رزمندهی ما به جبهه ی نبرد با صهیونیسم» است. (همان، ص۸۸۹) ایرانیها شرطی را روی میز گذاشته بودند که بقیه ی شرطهایشان را تحت الشعاع قرار می داد. آنها خود را در نزدیکی قدس می دیدند و حمایت از ایدهی جنگ همچنان ادامه داشت. ۲۱ خرداد آیت الله منتظری هم خطاب به ملت های مسلمان گفت: «خود را آماده نمایید تا مسجدالاقصی را آزاد کنید و ما به دنبال شما از طریق خاک عراق راه خواهیم افتاد.» (همان، ص۸۸۷) شرط ایران برای عبور نیروهایش می توانست بسیاری از کشورها و مردم منطقه را نگران کند اما صدام از آن استقبال کرد، گويا در نظر عراق شرط جدید ایران یک خودزنی بزرگ به حساب می آمد. عراق اعلام کرد اجازهی عبور به نیروهای ایران برای جنگ با صهیونیستها را می دهد اما به شرط آنکه آتش بس در جنگ را بپذیرند. اعلام کردند ایرانیها هر تعداد نیرو می خواهند می توانند از عراق عبور دهند اما « عبور هر نیروی بیگانه ای از خاک هر کشوری باید در حالت برقراری صلح» میان دو کشور باشد. (همان، ص۸۸۴)
عاشقان مبارزه با اسرائیل ۲۳ خرداد خبر دادند که دومین گروه از نیروهای داوطلب ایران وارد سوریه شده اند. همین روز محسن رضایی فرمانده سپاه گفت فرصت دادن به آمریکا و رژیم صهیونیستی به نفع مستضعفان جهان نیست و
تنها راه رهایی از شر اسراییل، فقط و فقط مبارزهی مسلحانه است.» (همان، ص۹۲۱) ۲۷ خرداد رئیس جمهور خامنه ای به همراه عبدالسلام جلود، نفر دوم لیبی، در جمع پاسداران در پادگان امام حسین تهران حضور یافتند. در آنجا رئیس جمهور از ضرورت نبرد با صهیونیستها گفت و اینکه ایران در این راه تنها نیست و کشورهایی مانند الجزایر، لیبی و سوریه در کنار ایران هستند و « آقای عبدالسلام جلود... جهت مبارزه با رژیم غاصب صهیونیستی به ما دلگرمی داده است.» و تاکید کرد: «ما عزم راسخ داریم که در لبنان بجنگیم » (همان، ص۹۷۵) هاشمی در خاطرهی روز ۲۹ خرداد نوشته است که احمد خمینی به او گفته: «امام مایل اند من در مجلس یا جای دیگر بر اولویت مسالهی جنگ با عراق تاکید کنم.» دو روز بعد آیت الله خمینی سخنانی مفصل در این باره گفت و بر اولویت جنگ با صدام تاکید کرد و رسما اعلام



کرد در مساله ی حملهی صهیونیستها به لبنان «ما هم یک قدری بازی خوردیم» او از جوی که رسانه ها دربارهی اهمیت لبنان راه انداخته بودند انتقاد کرد و گفت نباید به گونه ای شود که نتوانیم نه لبنان را نجات دهیم و نه ایران را. (صحیفهی امام، ج۱۶، ص۳۵۱ و
(۳۵۳
صیاد شیرازی از یک جلسه ی دیگر می گوید که قبل از آغاز ماه رمضان (ماه رمضان ۲ تیر آغاز شد) بوده است. او استدلالهای دیگری از امام را روایت کرده و گفته است که آیت الله خمینی از آنها پرسیده که در مقابل سیصدهزار نیروی اسرائیلی، سوریه حاضر است صدهزارنفر نیرو وارد جنگ کند؟ «جواب منفی بود.» از آنها پرسید فرض کنید حمله کردید و جای کوچکی را هم گرفتید آیا با عدهی کم می توانید در مقابل حملات و پانکهای اسراییل مقاومت کنید؛ «جواب دوباره منفی بوده و گفته بود کیفیت نیروی اسراییل با عراق قابل مقایسه نیست و صریح به آنها گفت: «فداکردن نیروهای ما در آنجا بیش از این قابل قبول نیست و دستور بدهید یک نفر هم به آن نیروها اضافه نشود» (عبور از مرز، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سپاه، ص۱۰۳) یکم تیر هاشمی در خاطراتش نوشته است که امام گفته فعلا کسی را به لبنان نفرستند اما چهارم تیر او با احمد خمینی تلفنی صحبت کرد و گفت که اسراییل در حال پیروزی در لبنان است و خواست که با امام در این باره گفتگو کند. همان روز احمد به دیدار هاشمی رفت و به او گفت: «امام مخالف اعزام نیرو به لبنان هستند.» با این حال ۵ تیر او و آقای خامنه ای دوباره با امام در این موضوع صحبت کردند و هاشمی نوشته: « راجع به کمک به سوریه در مقابل اسراییل مذاکره کردیم. امام با حضور ما در آن جبهه در شرایط موجود مخالفت دارند و معتقدند که عربها جنگ جدی نخواهند کرد و درگیری بیشتر ما باعث می شود در جبهه ی جنگ با عراق دچار وقفه شویم و در آنجا هم به جایی نرسیم. بالاخره قرار شد اگر به طور جدی از طرف سوریه جنگ شد شرکت کنیم.» جالب اینکه ۸ تیر سفیر سوریه به دیدار هاشمی رفت و گفت از اینکه ایران به جنگ با عراق اولویت داده و دیگر با اعزام نیرو آنها را تحت فشار قرار نمی دهد خوشحال است و می گفت اسراییل سلاحهای ناشناخته ی جدیدی به کار گرفته است و فعلا نمی خواهند با آنها بجنگند. (پس از بحران، ص۱۱۷)
آشنا
درس بزرگ به راستی موضع گیری های مقامات ایرانی دربارهی جنگ با اسرائیل چه پیامی برای دولت های منطقه و حتی افکار عمومی مردم منطقه و جهان داشت؟ آیا نمی توانست این تلقی را جا بیاندازد که پایان جنگ ایران و عراق به معنای آغاز جنگی بسیار بزرگ تر است؟ مقامات ایرانی حتی زمانی که با فشار امام از اعزام نیرو به سوریه و لبنان منصرف شده بودند همچنان از این موضوع سخن می گفتند. فردای سخنرانی امام در ۳۱ خرداد، آقای خامنه ای در اول تیرماه هرچند در مصاحبه اش تاکید کرد: «تا وقتی که این جنگ را در اینجا با عراق تمام نکنیم عمدهی نیروهایمان را به آنجا منتقل نخواهیم کرد.» اما تصریح کرد: « البته اگر این جنگ فیصله یافت قطعا قسمت عمدهی نیروی مان را به آن جا خواهیم برد و مساله ی آن جا را هم فیصله خواهیم داد.» (عبور از مرز، ص۳۹ تا ۴۰) در چنین شرایطی که همه نگران خطر بزرگتری از جنگ ایران و عراق هستند این ایده که طرفین در یک جنگ بدون برنده و فرسایشی ضعیف و ضعیف تر شوند طرفداران بیشتری در سطح منطقه و جهان پیدا می کرد و نتیجه همانی می شد که دشمنان هر دو کشور آرزو می کردند؛ همان جمله ی مشهور مناخیم بگین نخست وزیر اسراییل که گفته بود: «من برای هر دو طرف آرزوی موفقیت دارم.»( Pierre
(Razoux, The Iran - Iraq war,p۱۱۴
به راستی ایرانیها چه اصراری داشتند تمام انگیزه هایشان را به عنوان برنامه هایشان فریاد بزنند و فشار علیه خودشان را بیشتر کنند؟ نهم بهمن ۶۸ چند ماه از رهبری آیت الله خامنه ای می گذشت. او در




سخنرانی اش از احمد سکوتوره، سیاستمدار اهل گینه، خاطره ای تعریف کرد و گفت که سال ۱۳۶۰ و در سال اول ریاست جمهوری، سکوتوره پس از تمجید از انقلاب ایران گفته بود: «شماها فقط یک عیب دارید و آن اینکه همه اش مدام میگویید؛ خب این گفتن ندارد؛ بکنید؛ چرا می گویید؟ می گویید که چه بشود؟... با خودم می گفتم که حالا دنیا، دنیایی نیست که او خیال کند. ما اگر یک چیزی را گفتیم، دنیا می فهمد و اگر نگفتیم، نمیفهمد که گفتن ما مشکلی به وجود بیاورد.» آقای خامنه ای می گوید حرف او را از ته دل قبول نکرده. اما بعدها: تجربه ها به من نشان داد که نخیر، او پخته بوده، میفهمیده.» سخنرانی در آستانه ی یازدهمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران،
(۱۳۶۸ /۱۱ / ۰۹










عجیبترین شرط ایران برای صلح
پس از آزادی خرمشهر
جنگی در میانهی جنگ
جعفر شیرعلینیا)دهم تیر 9911)
خرداد 1631 نامهای از طرف رئیسجمهور خامنهای به خاویر پرز دکوئیار،
دبیرکل وقت سازمان ملل، رسید که شرط عجیب ایران برای مذاکرات
صلح در آن آمده بود؛ »بازکردن معبری از عراق به روی نیروهای ایرانی
برای درگیر شدن در نبرد علیه اسرائیل« به همراه شرطهای دیگری
مانند »تاسیس حکومت اسالمی در عراق)خلع ید از صدام حسین(،
پرداخت 151 میلیارد دالر خسارت از سوی عراق و...«.)به سوی صلح،
ص515)
ماجرا از این قرار بود که در میانهی خرداد، کمتر از دو هفته بعد از
آزادی خرمشهر صهیونیستها به جنوب لبنان حمله کردند. ایرانیها که
با پیروزی در خرمشهر روی ابرها راه میرفتند بالفاصله تصمیمهایی
برای جنگ با صهیونیستها تصویب کردند و آمادهی اعزام نیروی
نظامی به سوریه و لبنان شدند؛ تصمیمی که در شورای عالی دفاع
گرفته شد.)نشریهی نگین، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سپاه،
شمارهی55 ،ص36)
13 خرداد در سومین روز حملهی صهیونیستها رئیسجمهور خامنهای
که رئیس شورای عالی دفاع هم بود، این حمله را محکوم کرد و از
آمادگی ایران برای اعزام نیرو به جنگ با صهیونیستها خبر داد و
حتی گفت: »بخشی از نیروهای پیاده و زرهی خود را برای این منظور
آماده کردهایم«)آزادسازی خرمشهر، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع
مقدس سپاه، ص215 )
فردای این روز یک هیات بلندپایهی سیاسی- نظامی از ایران راهی
سوریه شدند تا راه کمک به مردم لبنان و فلسطین برای جنگ با
صهیونیستها را بررسی کنند. فرماندهان ردهباالی سپاه و ارتش در
همین روز با مقامات سوریه دیدار کردند؛ سلیمی و رفیقدوست، وزرای
دفاع و سپاه، محسن رضایی فرمانده کل سپاه و صیاد شیرازی فرمانده
نیروی زمینی ارتش.
در ایران حر ف روز نبرد با اسراییل بود. 12 خرداد نیروی بسیج شرایط
اعزام نیرو برای جنگ با اسرائیل را اعالم کرد؛ نیروهای 12 تا 65 سال
که سابقهی حضور در یک عملیات جنگ را داشته باشند، برای 4 ماه
ماموریت خارجی تعهد بدهند، با زبان عربی و انگلیسی آشنا باشند و
تخصصی نظامی یا غیر نظامی داشته باشند.)همان، ص268 و 246 )
هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس گفت وقتی گزارش هیات نظامی از
سوریه برسد برای کمک به فلسطینیها و لبنانیها »در هر حدی که
نیاز باشد به آنجا خواهیم رفت.«)همان، ص253 )همچنین مهندس
موسوی نخستوزیر در پایان جلسهی هیات دولت از تصویب الیحهی
بودجهی موردنیاز برای »مقابله با اسراییل خبر داد«)همان، ص252)
همه به فکر مبارزه با صهیونیستها بودند؛ احمد توکلی، وزیر کار، در
نشست اتحادیهی بینالمللی کار در ژنو میگفت: »چگونه میتوان
بدون برخورد جدی با نظام صهیونیسم در مناطق اشغالی از مسایل
مربوط به کارگران سخن گفت« او میگفت برای غلبه بر تهدید اسراییل
تنها یک راه وجود دارد؛ »اسلحه و جنگ«)همان،ص243)
مخالفت امام و استقبال صدام
هیات سیاسی نظامی ایران 51 خرداد از سوریه بازگشتند و به دیدار
امام رفتند و در جلسهای شرکت کردند که اعضای شورای عالی دفاع نیز
حضور داشتند. در آن جلسه آیتاهلل خمینی مخالفتش با حضور
نظامی برای جنگ با صهیونیستها را صریحا اعالم کرد. غالمعلی
رشید میگوید استدالل مهم امام نداشتن راه زمینی برای پشتیبانی از
جنگ بود و اینکه برای ارتباط با جبههی جنگ باید از چند کشور عبور
کنند و میگفت: »اینطور نباشد که شما بین زمین و آسمان در لبنان
رها شده و عقبه و پشتیبانی نداشته باشید.« )همان، ص261 )امام
مثالی از یک بقالی در اصفهان زده بود که صبح زود یکی از اعضای
محل با دزدی که قصد سرقت از مغازه را داشت درگیر شده بود.
صاحب بقالی بعد از مدتی رسیده بود و دید که این دو نفر جلوی
مغازهاش درگیرند و دعوایشان تمام نمیشود، آنها را هل داده بود و
گفته بود بروید جای دیگر دعوا کنید و مزاحم کسب و کار من نشوید.
امام گفته بود مواظب باشید این داستان در سوریه اجرا نشود.)عبور از
مرز، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سپاه، ص118 تا 111)
اما دل کندن از شوق نبرد با صهیونیستها برای مقامات ایرانی چندان
ساده نبود. شاید اگر راه زمینی برای جنگ با صهیونیستها باز بود،
میتوانستند آیتاهلل خمینی را هم با ایدهی جنگ با صهیونیستها
همراه کنند. 51 خرداد هاشمی رفسنجانی سخنگوی شورای عالی دفاع
به رسانهها خبر داد با تصمیم شورای عالی دفاع به شرطهای ایران
برای پایان دادن به جنگ شرط جدیدی نیز اضافه شده که آن شرط
»این است که چون ما راه به مرزهای اسراییل نداریم، باید از داخل
عراق یک راه به ما بدهند تا به سرعت بتوانیم نیروهای زرهی خودمان
را به سور یه منتقل کنیم و این جزو شرایط مهم ماست. چون ما معرکه
را بعد از پایان جنگ عراق در اسراییل میبینیم که این راه را به عنوان
یک ضرورت الزم داریم.« )آزادسازی خرمشهر، ص261)
نخستوزیر موسوی هم میگفت شرط جدی د ایران از حقوق اولیهی
ن دیگر خودشان نمی یک ملت مسلمان است و اگر مسلمانا
خواهند در
این جنگ شرکت کنند و قدس را آزاد کنند سادهترین راه »دادن راه
عبور برای انتقال نیروهای رزمندهی ما به جبههی نبرد با صهیونیسم«
است.)همان، ص228)
ایرانیها شرطی را روی میز گذاشته بودند که بقیهی شرطهایشان را
تحتالشعاع قرار میداد. آنها خود را در نزدیکی قدس میدیدند و
حمایت از ایدهی جنگ همچنان ادامه داشت. 51 خرداد آیتاهلل
منتظری هم خطاب به ملتهای مسلمان گفت: »خود را آماده نمایید
تا مسجداالقصی را آزاد کنید و ما به دنبال شما از طریق خاک عراق راه
خواهیم افتاد.«)همان، ص226)
شرط ایران برای عبور نیروهایش میتوانست بسیاری از کشورها و
مردم منطقه را نگران کند اما صدام از آن استقبال کرد، گویا در نظر
عراق شرط جدید ایران یک خودزنی بزرگ به حساب میآمد. عراق
اعالم کرد اجازهی عبور به نیروهای ایران برای جنگ با صهیونیستها
را میدهد اما به شرط آنکه آتشبس در جنگ را بپذیرند. اعالم کردند
ایرانیها هر تعداد نیرو میخواهند میتوانند از عراق عبور دهند اما
»عبور هر نیروی بیگانهای از خاک هر کشوری باید در حالت برقراری
صلح« میان دو کشور باشد. )همان، ص224)
عاشقان مبارزه با اسرائیل
56 خرداد خبر دادند که دومین گروه از نیروهای داوطلب ایران وارد
سوریه شدهاند. همین روز محسن رضایی فرمانده سپاه گفت فرصت
دادن به آمریکا و رژیم صهیونیستی به نفع مستضعفان جهان نیست و
»تنها راه رهایی از شر اسراییل، فقط و فقط مبارزهی مسلحانه
است.«)همان، ص851)
56 خرداد رئیسجمهور خامنهای به همراه عبدالسالم جلود، نفر دوم
لیبی، در جمع پاسداران در پادگان امام حسین تهران حضور یافتند. در
آنجا رئیسجمهور از ضرورت نبرد با صهیونیستها گفت و اینکه
ایران در این راه تنها نیست و کشورهایی مانند الجزایر، لیبی و سوریه
در کنار ایران هستند و »آقای عبدالسالم جلود... جهت مبارزه با رژیم
غاصب صهیونیستی به ما دلگرمی داده است.« و تاکید کرد: »ما عزم
راسخ داریم که در لبنان بجنگیم«)همان، ص865)
هاشمی در خاطرهی روز 58 خرداد نوشته است که احمد خمینی به او
گفته: »امام مایلاند من در مجلس یا جای دیگر بر اولویت مسالهی
جنگ با عراق تاکید کنم.« دو روز بعد آیتاهلل خمینی سخنانی مفصل
در اینباره گفت و بر اولویت جنگ با صدام تاکید کرد و رسما اعالم
کرد در مسالهی حملهی صهیونیستها به لبنان »ما هم یک قدری
بازی خوردیم« او از جوی که رسانهها دربارهی اهمیت لبنان راه
انداخته بودند انتقاد کرد و گفت نباید به گونهای شود که نتوانیم نه
لبنان را نجات دهیم و نه ایران را. )صحیفهی امام، ج13 ،ص651 و
)656
صیاد شیرازی از یک جلسهی دیگر میگوید که قبل از آغاز ماه
رمضان)ماه رمضان 5 تیر آغاز شد( بوده است. او استداللهای دیگر ی
از امام را روایت کرده و گفته است که آیتاهلل خمینی از آنها پرسیده
که در مقابل سیصدهزار نیروی اسرائیلی، سوریه حاضر است
صدهزارنفر نیرو وارد جنگ کند؟ »جواب منفی بود.« از آنها پرسید
فرض کنید حمله کردید و جای کوچکی را هم گرفتید آیا با عدهی کم
میتوانید در مقابل حمالت و پاتکهای اسراییل مقاومت کنید؛ »جواب
دوباره منفی بود« و گفته بود کیفیت نیروی اسراییل با عراق قابل
مقایسه نیست و صریح به آنها گفت: »فداکردن نیروهای ما در آنجا
بیش از این قابل قبول نیست و دستور بدهید یک نفر هم به آن
نیروها اضافه نشود« )عبور از مرز، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس
سپاه، ص116)
یکم تیر هاشمی در خاطراتش نوشته است که امام گفته فعال کسی را
به لبنان نفرستند اما چهارم تیر او با احمد خمینی تلفنی صحبت کرد و
گفت که اسراییل در حال پیروزی در لبنان است و خواست که با امام
در اینباره گفتگو کند. همان روز احمد به دیدار هاشمی رفت و به او
گفت: »امام مخالف اعزام نیرو به لبنان هستند.« با این حال 5 تیر او و
آقای خامنهای دوباره با امام در این موضوع صحبت کردند و هاشمی
نوشته: »راجع به کمک به سوریه در مقابل اسراییل مذاکره کردیم. امام
با حضور ما در آن جبهه در شرایط موجود مخالفت دارند و معتقدند که
عربها جن گ جدی نخواهند کرد و درگیری بیشتر ما باعث میشود در
جبههی جنگ با عراق دچار وقفه شویم و در آنجا هم به جایی نرسیم.
باالخره قرار شد اگر به طور جدی از طرف سوریه جنگ شد شرکت
کنیم.«
جالب اینکه 2 تیر سفیر سوریه به دیدار هاشمی رفت و گفت از اینکه
ایران به جنگ با عراق اولویت داده و دیگر با اعزام نیرو آنها را تحت
فشار قرار نمیدهد خوشحال است و میگفت اسراییل سالحهای
ناشناختهی جدیدی به کار گرفته است و فعال نمیخواهند با آنها
بجنگند. )پس از بحران، ص116)
درس بزرگ
بهراستی موضعگیریهای مقامات ایرانی دربارهی جنگ با اسرائیل چه
پیامی برای دولتهای منطقه و حتی افکار عمومی مردم منطقه و
جهان داشت؟ آیا نمیتوانست این تلقی را جا بیاندازد که پایان جنگ
ایران و عراق به معنای آغاز جنگی بسیار بزرگتر است؟ مقامات ایرانی
حتی زمانی که با فشار امام از اعزام نیرو به سوریه و لبنان منصرف
شده بودند همچنان از این موضوع سخن میگفتند. فردای سخنرانی
امام در 61 خرداد، آقای خامنهای در اول تیرماه هرچند در مصاحبهاش
تاکید کرد: »تا وقتی که این جنگ را در اینجا با عراق تمام نکنیم
عمدهی نیروهایمان را به آنجا منتقل نخواهیم کرد.« اما تصریح کرد:
»البته اگر این جنگ فیصله یافت قطعا قسمت عمدهی نیرویمان را به
آنجا خواهیم برد و مسالهی آنجا را هم فیصله خواهیم داد.« )عبور از
مرز، ص68 تا 41)
در چنین شرایطی که همه نگران خطر بزرگتری از جنگ ایران و عراق
هستند این ایده که طرفین در یک جنگ بدون برنده و فرسایشی
ضعیف و ضعیفتر شوند طرفداران بیشتری در سطح منطقه و جهان
پیدا میکرد و نتیجه همانی میشد که دشمنان هر دو کشور آرزو
میکردند؛ همان جملهی مشهور مناخیم بگین نخستوزیر اسراییل که
گفته بود: »من برای هر دو طرف آرزوی موفقیت دارم.«) Pierre
)Razoux, The Iran – Iraq war,p114
بهراستی ایرانیها چه اصراری داشتند تمام انگیزههایشان را به عنوان
برنامههایشان فریاد بزنند و فشار علیه خودشان را بیشتر کنند؟ نهم
بهمن 32 چند ماه از رهبری آیتاهلل خامنهای میگذشت. او در
سخنرانیاش از احمد سکوتوره، سیاستمدار اهل گینه، خاطرهای تعریف
کرد و گفت که سال 1631 و در سال اول ریاستجمهوری، سکوتوره
پس از تمجید از انقالب ایران گفته بود: »شماها فقط يك عيب داريد
و آن اينکه همهاش مدام مىگویید؛ خب این گفتن ندارد؛ بکنید؛ چرا
میگویید؟ میگویید که چه بشود؟... با خودم مىگفتم كه حاال دنيا،
دنيايى نيست كه او خيال كند. ما اگر یک چيزى را گفتيم، دنيا
ن ما مشكلى به وجود بیاورد.«
مىفهمد و اگر نگفتيم، نمىفهمد که گفت
آقای خامنهای میگوید حرف او را از ته دل قبول نكرده. اما بعدها:
»تجربهها به من نشان داد كه نخیر، او پخته بوده، مىفهميده.«
)سخنرانى در آستانهى يازدهمين سالگرد پيروزى انقالب اسالمى ايران،
)1632 /11 /18





نامه‌ي تكان‌دهنده‌ي تعدادي از فرماندهان سپاه درباره‌ي اوضاع نابسامان سپاه و جنگ
هاشمي گفته بود امضايتان باشد اذيتتان مي‌كنند
مدتي پس از عمليات سخت و پرتلفات خيبر، جلسات نقد روند جنگ توسط برخي فرماندهان لشكر ١٠ سيدالشهدا و همچنين رايزني آنان با مسؤولان كشور به نامه‌اي طولاني در سال63 ختم شد.
نامه بخش‌هاي مختلفي داشت. در بخش خصوصيات مسوولين اجرايي اداره‌كننده‌ي جنگ نوشته بودند:
- فقدان علم و تجربه كافي از جنگ نوين در جهان امروز( تصميمات غيرعلمي و ...)
- با شعار اين‌كه توكل براي پيروزي كافي است، شديدا تدبير و تعقل را از صحنه بيرون كرده‌اند.
- به دليل اين‌كه جواب تبليغات خارجيان را مي‌دهيم و براي حفظ روحيه مردم، دروغ‌هاي بزرگي را در رده‌هاي مختلف اجرايي مي‌گويند كه نه تنها نتيجه عكس مي‌دهد بلكه مردم را گيج كرده و در ذهن آن‌ها سوال ايجاد مي‌كند.
درباره طرح و برنامه نكاتي نوشته بودند از جمله اين‌كه:
- تفكر مسوولين اجرايي عمدتا يك‌بعدي و بيشتر معطوف به عمليات ساده نظامي است تا عمليات پيچيده و همه‌جانبه‌ي سياسي اقتصادي نظامي.
درباره ساختارهاي مربوط به جنگ، از شوراي عالي دفاع تا سازمان سپاه را دقيق نقد كرده بودند. درباره رابطه نهادهاي مهم كشور و جنگ نوشته بودند:
«مجلس شوراي اسلامي در جنگ فعال نيست و اكثر نمايندگان مردمي كه درگير جنگ هستند، از مسايل جنگ بي‌خبرند... قوه قضاييه در جنگ فعاليت اصولي و مستمر ندارد، به همين دليل: ضعيفان حسابرسي دقيق مي‌شوند اما فرماندهان رده بالا حسابرسي نمي‌شوند و به تخلفات احزاب و سازمان‌ها در جنگ رسيدگي نمي‌گردد... براي توجيه نارسايي‌ها و ضعف‌ها از اعتبار حضرت امام خرج مي‌كنند... در جمهوري اسلامي مانند قارچ از زمين انواع قرارگاه به بهانه اداره جنگ سبز مي‌شوند. تب قرارگاه مملكت را تسخير نموده و براي انجام هر كاري قرارگاه احداث مي‌كنند.»
درباره اختلاف نيروهاي نظامي نوشته بودند: «دشمنان خط امام بين تمام نهادهاي نظامي انتظامي جمهوري اسلامي اختلاف انداخته‌اند و جريان حاكم بر سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، سرمنشا اين اختلاف‌اندازي‌هاست.»
نامه درباره فرمانده كل سپاه و وزير سپاه نيز انتقادهاي تندوتيزي داشت: «فرمانده كل سپاه، عمده قواي گمنام سپاه را آدم حساب نمي‌كند. اطاعت بي‌چون و چرا از فرمانده و شوراي عالي در همه زمينه‌ها خط مشي كلي سپاه است كه توسط فرماندهي دنبال مي‌گردد.»
«با آن‌كه حضرت امام(ارواحنا فداه) فرموده‌اند ولايت اداري نداريم، مسؤولان و فرمانده كل سپاه از هر طريق كوشش مي‌كنند ولايت خود را اثبات كنند... هركس ولايت فرمانده كل سپاه را قبول نداشته باشد منزوي و سركوب مي‌شود.»
اين نامه علاوه بر انتقاد، پيشنهادهاي زيادي براي تغيير اوضاع جنگ داشت؛ از جمله تعيين فرمانده‌اي عالي كه تمام وقتش صرف جنگ شود و تشكيل ستادي براي ساماندهي نيروهاي مسلح. هر دو مورد در ماه‌هاي پاياني جنگ عملي شد كه ديگر دير شده بود. همچنين پيشنهادهايي داشتند براي حضور اثرگذار دولت و ساير بخش‌هاي كشور از مجلس گرفته تا نهادهايي مانند شوراي انقلاب فرهنگي در جنگ. و پيشنهادهايي درباره سپاه: «هر چه سريع‌تر بايد فرمانده و وزير سپاه تعويض شوند، زيرا خودشان عامل اصلي ضعف‌ها و نارسايي‌ها هستند.»
تحليل جالبي درباره فرسايشي‌شدن جنگ نوشته بودند: «جنگ فرسايشي و غيرقاطع با صلح فرقي ندارد و هر دو دشمنان انقلاب اسلامي را به مقصود خود مي‌رساند... استراتژي كلي جمهوري اسلامي گيج و در ابهام است. بايد استراتژي كلي(عمومي و بزرگ) بر اساس پيروزي در جنگ به‌روشني تهيه و تدوين گردد: بر اساس تصرف بغداد تدوين گردد.»
پيش‌بيني كرده بودند عراق جنگ شيميايي و جنگ شهرها را گسترش مي‌دهد و پيشنهاد دادند كه در ساخت انواع موشك و تقويت پدافند هوايي سرمايه‌گذاري شود.
اين نامه بسيار طولاني بود كه بخش‌هايي از آن در كتاب «مردان رستگار» منتشر شده است. جالب اين‌جاست كه اين نامه به امضاي فرماندهاني از سپاه تهيه شده بود كه برخي از آن‌ها چندي بعد در جنگ شهيد شدند و از نيروهاي باسابقه سپاه بودند.
نويسندگان نامه ديدار و گفتگويي چالشي با هاشمي داشتند و هاشمي گفته بود نامه را به محسن رضايي مي‌دهد اما فرماندهان امضاهايشان را بردارند. اما آن‌ها گفته بودند ارزش نامه به امضاي فرماندهاني است كه خودشان از استخوان‌خردكرده‌هاي جنگ هستند.
اين نامه و امضاكنندگانش دچار جرياناتي مي‌شوند كه سيد محمد ابوترابي از امضاكنندگان نامه و راوي كتاب مردان رستگار در خاطراتش مي‌نويسد: «رويه‌اي در پيش گرفته شد كه آقاي هاشمي بابتش هشدار داده بود: اگر امضايتان پاي نامه باشد، اذيت‌تان مي‌كنند.»
جريان نوشته‌شدن اين نامه و حوادث پس از آن ماجراي مفصلي است كه در يادداشت روز شنبه به آن مي‌پردازم.
- كتاب مردان رستگار توسط انتشارات يا زهرا در سال95 منتشر شده است.
https://t.me/jafarshiralinia




سرنوشت عجيب يك نامه‌ي انتقادي در زمان جنگ
قسمت اول: طرح آتش به جاي خون
پس از آزادي خرمشهر عمليات‌ها سخت و تلخ پيش مي‌رفت. تير و مرداد ١٣٦١ كمتر از دو ماه پس از آزادي خرمشهر عمليات رمضان در هواي داغ خوزستان با تلخي تمام و پرتلفات پايان يافت. هرچند پس از آن عمليات‌هاي محدود مسلم و محرم موفقيت‌هايي داشت اما در عمليات محرم كه آبان٦١ انجام شد سيل در رودخانه‌ي دويرج تلفات عجيبي از ايراني‌ها گرفت. در بهمن‌ماه اين سال عمليات پرحاشيه‌ي والفجر پرتلفات و با صحنه‌هاي دردناكي همراه بود و پس از شكست، نامش را والفجر مقدماتي گذاشتند.
اختلاف فرماندهان ارتش و سپاه اوج گرفته بود و صياد شيرازي پس از اين عمليات در توضيح طرح عمليات پيشنهادي‌اش طرح را آتش به جاي خون توصيف كرد كه حاشيه‌ساز شد. اين طرح نيز با نام والفجر١ در فروردين ٦٢ اجرا شد كه عملياتي شكست‌خورده شد.
زمستان٦٢ در حالي فرا رسيد كه محسن رضايي اميدوار بود با شناسايي‌هايي كه در منطقه دست‌نخورده‌ي هورالهويزه انجام داده بودند ارتش صدام را غافلگير كنند و پس از چندين عمليات به يك موفقيت بزرگ برسند. بسياري در پيروزي اين طرح ترديد داشتند و شكست تلخي را پيش‌بيني مي‌كردند. عمليات در هور سختي‌هاي زيادي داشت و پشتيباني از نيروها سخت‌تر از عمليات‌هاي قبلي بود. عمليات خيبر نيز علي‌رغم شروع خوب به سختي‌هاي عجيبي خورد و يك ناهماهنگي عجيب در انتقال خبر، ٤ گردان خط‌شكن از لشكرهاي ٣١ عاشورا و ٨ نجف را به قتلگاه برد. نيروهاي تهران نيز تلفات عجيبي دادند كه در يادداشتي ديگر به اين تلفات و گزارش تكان‌دهنده‌ي رضا دستواره از فرماندهان لشكر ٢٧ و اوضاع غم‌انگيز محمد ابراهيم همت فرمانده لشكر ٢٧ در اين عمليات مي‌پردازم.
هرچند محسن رضايي و ساير فرماندهان ارشد سپاه در گزارش‌هايشان بيشتر عدم پشتيباني و نبود امكانات را عامل شكست‌ها معرفي مي‌كردند اما حقيقت اين بود كه عامل‌هاي زيادي نيز تاثير داشت كه به نيروهاي نظامي، طراحي‌ها و اختلافاتشان باز مي‌گشت.
تعدادي از فرماندهان قديمي نيروهاي تهران كه در عمليات خيبر در لشكر ١٠ سيدالشهدا جمع بودند در نقد و بررسي عمليات خيبر علاوه بر مشكلات بخش‌هاي ديگر كشور، به مشكلات داخلي سپاه در جنگ نيز توجه كردند. حرف‌هايشان را يك‌كاسه كردند و پيگير شدند تا امام را ببينند. محمد ابوترابي مي‌گويد با احمد خميني صحبت كردند. او گفت بروند مسايل را با آيت‌الله منتظري در ميان بگذارند. آقاي منتظري كه توضيحاتشان را شنيد از آن‌ها خواست نظرات و پيشنهادهايشان را در جزوه‌اي تدوين كنند؛ چنين كردند كه جزوه‌اي ٩٠صفحه‌اي شد. آيت‌الله منتظري گفت اين جزوه را به مسوولين كشور برسانند؛ رساندند. ديداري هم با هاشمي داشتند كه در يادداشت قبلي به آن اشاره كردم. هاشمي گفته بود نامه را به محسن رضايي مي‌دهد اما امضاهايشان را بردارند ولي قبول نكردند.
همان‌طور كه در يادداشت قبلي به بخش‌هايي از نامه اشاره كردم اين نامه انتقادها و پيشنهادهايي داشت كه قابل‌بحث و پيگيري بود اما محمد ابوترابي از نويسندگان نامه مي‌گويد: «جزوه پيگيري شد، اما نه با رويكرد اصلاح ايرادات، بلكه از سر عناد و با نيت برخورد با عوامل تنظيم و تدوينش.»
در سال ٦٣ كه اين نامه تدوين شده بود محسن رضايي فرمانده سپاه چالش‌هاي مختلفي داشت، البته نه از سوي مسوولين درجه ١ نظام و به دليل ناكامي عمليات‌هاي جنگي. او چالشي جدي با آقاي محلاتي نماينده امام در سپاه درباره حدود اختياراتشان داشت كه مي‌توانيد در جاي‌جاي خاطرات سال ٦٣ هاشمي اين اختلافات و تلاشي كه براي حل آن انجام شده را ببينيد و همچنين اختلافات با صياد شيرازي. علاوه بر آن در داخل سپاه نيز به‌ويژه در تهران محسن رضايي مخالفاني داشت. در خاطرات ١ آذر ٦٣ هاشمي مي‌نويسد محسن رضايي در ديدار با او؛ «از تحرك مخالفانش در سپاه و كارشكني در منطقه تهران عليه فرماندهي اظهار ناراحتي شديد و درخواست اجازه برخورد خشن‌تر و تنبيه مخالفان را داشت.» در همين ايام در تهران و كرمانشاه برخي جلسات محسن رضايي با رزمندگان و فرماندهان به تشنج كشيده شد.
مشكل اين‌جا بود كه نامه فرماندهان لشكر ١٠ نيز در همين ايام نوشته شد و مسايلش با ساير مسايل مخلوط شد. شايد فرماندهي سپاه اين ماجراها را به هم مرتبط مي‌ديد. از سوي ديگر يكي از احتمال‌هايي كه به ذهن نويسندگان نامه آمده بود اين بود كه تشنج‌هاي اين ايام برنامه‌ريزي‌شده و براي بدنام‌كردن نويسندگان نامه طراحي شده است. محمد ابوترابي: «شاهد بوديم فرماندهي وقت سپاه قدم در مسيري مي‌گذارد كه قلب امام امت را به درد خواهد آورد.»
(ادامه‌ي اين ماجرا را در پست بعدي كانال بخوانيد.)
https://t.me/jafarshiralinia




سرنوشت عجيب يك نامه‌ي انتقادي در زمان جنگ
قسمت دوم: اعتراض به محسن رضايي
(ادامه‌ي پست قبلي كانال)
نامه و انتقادها و پيشنهادهايش وارد فضايي پرهياهو شده بود. به نظر مي‌رسد دادن نامه‌اي كه در آن به صراحت و شدت از محسن رضايي و رفيق‌دوست انتقاد شده و پيشنهاد بركناري آن‌ها داده شده به خود آن‌ها توسط هاشمي كار جالبي نبود و بهتر بود هاشمي به‌عنوان فرمانده جنگ مساله را پيگيري مي‌كرد.
از سويي نويسندگان نامه در جلساتي با نمايندگان مجلس تعدادي از آن‌ها را نيز با خود همراه كرده بودند. به روايت هاشمي بنا مي‌شود فرمانده سپاه و منتقدانش با امام ديدار كنند و در حضور امام حرف‌ها مطرح شود. ٢٢ آذر هاشمي مي‌نويسد كه به او خبر دادند كه امام با آن‌ها ديدار نمي‌كند و هاشمي موضوع را پي‌گيري كند. هاشمي نوشته رييس‌جمهور درباره اين ديدار نظر مخالف داده و امام از ديدار منصرف شده‌اند.
٢٥ آذر، ٩٠ نماينده مجلس به هاشمي نامه نوشتند كه معترضين اعتراض‌هايشان را درباره فرماندهي سپاه در حضور نمايندگان مجلس مطرح كنند. ماجرا ابعاد پيچيده‌اي پيدا كرده بود. اما همين روز هاشمي پيامي براي نمايندگان مخالف فرماندهي سپاه داشت. هاشمي: «پيغام شفاهي امام را قبل از شروع جلسه به نمايندگان گفتم كه امام از دخالت بعضي از نمايندگان در امور سپاه و همراهي با مخالفان فرماندهي ابراز نارضايتي كرده بودند. براي خواباندن سر و صداها خيلي موثر افتاد؛ گرچه آن‌ها را خيلي دمق كرد.»
همين روز هاشمي با رييس‌جمهور و شوراي سپاه جلسه گرفتند و تصميم گرفتند از امام بخواهند شبيه پيامي كه هاشمي به مجلسيان گفت پيامي هم براي منتقدان سپاهي محسن رضايي بدهد. پيامي شفاهي كه آقاي محلاتي نماينده امام در سپاه آن را 28 آذر 1363 در جمع منتقدان خواند.
محلاتي از قول امام به دشمني‌ها اشاره كرد و اين‌كه دشمنان به دنبال اختلاف در سپاه هستند. گفت امام از هياهو عليه فرماندهان سپاه انتقاد كرده است و گفته اگر در سپاه اختلاف شود جمهوري اسلامي از بين خواهد رفت. گفت امام گفته است امروز هيچ‌يك از افرادي را كه در راس امور هستند امكان ندارد برداريم؛ با هياهو آقا محسن و آقاي رفيق‌دوست برداشته نمي‌شوند. امام گفته بود اگر بعد از اين پيام كاري كنند به‌عنوان مخالف اسلام معرفي مي‌شوند.
حسن بهمني و كاظم نجفي رستگار از امضاءكنندگان نامه بودند و نزد بقيه‌ي امضاكنندگان احترام زيادي داشتند. گفتند كه امام تكليف همه را روشن كرده و ما وظيفه‌مان رساندن مشكلات به مسوولين كشور بود كه انجام شد. امضاءكنندگان اين نامه علاوه بر بهمني و رستگار كه دو ماه پس از اين جريانات در اسفند 1363در عمليات بدر شهيد شدند، عبارتند از محمد ابوترابي، بهرام ميثمي، منصور كوچك‌محسني، تقي محقق، حسين اسكندرلو، احمد غلامي، عباس نجف‌آبادي و قاسم گلريز كه برخي از آن‌ها نيز شهيد شده‌اند.
هرچند روايت ابوترابي امضاءكنندگان نامه را از جريانات اعتراض‌هاي ميداني به محسن رضايي بي‌خبر نشان مي‌دهد اما روايت‌هايي وجود دارد كه نيروهاي لشكر 10 و فرماندهانشان را در اين اعتراضات مؤثر مي‌دانند. شايد بدون اين اعتراض‌ها انتقادها جواب بهتري مي‌گرفت و مسوولين به دليل نگراني از افزايش ناآرامي‌ها ماجرا را ختم كردند. البته از سويي مسوولين نيز نبايد تحت‌تاثير حاشيه، اصل انتقادها را ناديده بگيرند.
در يادداشت روز دوشنبه به روايت عجيب مطبوعات داخلي از جنگ مي‌پردازم كه جذابيت و درس‌هاي فراواني دارد.
- روايت‌هاي آقاي ابوترابي از كتاب مردان رستگار، سخنان هاشمي از خاطرات سال ٦٣ و پيام امام برگرفته از يادداشت شهيد رستگار است كه آقاي داوودآبادي در اختيار نگارنده قرار داده است.
https://t.me/jafarshiralinia





شكست در ميدان جنگ، پيروزي در تيتر روزنامه‌ها
اطلاع‌رساني غيرواقعي سرمايه اعتماد مردم را نابود مي‌كند
عمليات كربلاي٤ يكي از سخت‌ترين و تلخ‌ترين شكست‌هاي جنگ براي ايران بود اما 6دي65 سه روز از عمليات مي‌گذشت كه روزنامه‌جمهوري‌اسلامي از متن سخنان رييس‌جمهور اين تيتر را انتخاب كرد: «رزمندگان اسلام در عمليات كربلاي4 چنان پاسخي به شرارت‌هاي دشمن دادند كه تا مدت‌ها قادر به جبران آن نخواهد بود.»
با نگاهي به روزنامه‌هاي ايام كربلاي‌٤ تيترهاي پيروزمندانه از اين شكست توجه شما را جلب خواهد كرد.
تحليل‌هاي زيادي در كنار اين تيترها ابعاد پيروزي ايران را تشريح مي‌كرد. كمال خرازي سرپرست ستاد تبليغات جنگ روز ١٠دي‌ماه65 تبليغات عراق و رسانه‌هاي خارجي را بازي تبليغاتي اعلام كرد و عمليات كربلاي٤ را با وجود آن همه تبليغاتي كه ايران در آن سال انجام داده بود عملياتي انهدامي و محدود معرفي كرد و گفت رزمنده‌هاي ايراني از اروندرود گذشته و بعد از ورود به جزيره ام‌الرصاص و نابودكردن تجهيزات دفاعي و نيروهاي دشمن و گرفتن تعدادي اسير به مواضع اوليه بازگشتند. او گفت در اين عمليات حدود ٦هزار نفر از نيروهاي ايراني شركت كردند. اين در حالي است كه فقط تلفات اين عمليات بسيار بيشتر از اين نيروهايي بود كه خرازي مي‌گفت. هاشمي رفسنجاني در خاطرات همين روز مي‌نويسد شمخاني گزارشي از تلفات كربلاي٤ به او داده است: «١٠٠٠ شهيد، ٣٩٠٠ مفقودالاثر داشتيم كه اكثر آن‌ها را بايد شهيد حساب كرد و حدود ١١هزار مجروح»
اين نوع تبليغات مخصوص عمليات كربلاي٤ نبود. از آزادي خرمشهر(خرداد61) تا پايان جنگ، ٦سال طول كشيد. ايران از سال٦٢ عمليات‌هاي بزرگ و اصليش را در زمستان هر سال انجام مي‌داد. در اين ٦سال عمليات والفجر8 كه با فتح فاو به پايان رسيد و عمليات كربلاي٥ با قدري پيشروي به سمت بصره همراه شد. به غير از اين دو عمليات، عمليات‌هاي بزرگ زمستاني ايران در جبهه جنوب با ناكامي‌هاي بزرگي همراه بود و دستاوردهايي اندك داشتند.
سال 61 و 62 نيز عمليات‌هاي رمضان، والفجر مقدماتي و خيبر، ناكام و پرتلفات بودند كه در مطبوعات همچنان پيروز جلوه داده مي‌شدند؛ با تيترهايي حماسي.
در‌حالي‌كه در عمليات والفجر مقدماتي(بهمن61) رزمندهاي ايراني در محاصره وحشتناك ارتش دشمن به تلخي شكست خورده بودند، از سخنان امام تيتر زدند كه: «پيروزي‌هاي اسلام را به تمام نيروهاي مسلح تبريك مي‌گويم.» و از قول رييس مجلس تيتر زدند كه: «امروز رزمندگان ما عيد دهه فجر را مضاعف كرده‌اند.»
در‌حالي‌كه عمليات بدر(اسفند63) يكي از تلخ‌ترين صحنه‌هاي عقب‌نشيني سال‌هاي جنگ را رقم زده بود روزنامه تيتر مي‌زد: «نيروهاي اسلام دژهاي مستحكم قواي كفر بعثي در خاك عراق را يكي پس از ديگري فتح مي‌كنند.» و «نتايج عمليات پيروزمندانه بدر اعلام شد.»
چند نكته:
١. سال65 در ميانه‌ي تصميم‌گيري براي عمليات كربلاي٥ كه هاشمي در جبهه حضور داشت بنا مي‌شود براي مشكوك‌نشدن دشمن، خبري از حضور هاشمي در تهران منتشر شود. تصميم مي‌گيرند خبر غيرواقعي از ملاقات هاشمي با امام منتشر كنند كه امام با پخش خبر غيرواقعي از ملاقات مخالفت مي‌كند.
شايد موضع‌گيري مسوولين كه در بالا اشاره شد به‌دليل نرسيدن اطلاعات دقيق باشد(جالب است حتي تيتري كه روزنامه جمهوري از سخنان رييس جمهور انتخاب كرده است در متن سخنان منتشر شده وجود ندارد)اما آيا آن‌چه روزنامه‌ها نوشته‌اند دروغ محسوب مي‌شود؟ آيا به‌راحتي مي‌توان اين حجم اطلاع‌رساني غيرواقعي را توجيه كرد؟
٢- مردم بايد از چه طريقي در جريان تحولات جنگ قرار مي‌گرفتند؟ آيا مي‌توان در اين شرايط نظر مردم درباره جنگ را دريافت و اگر به طريقي نظر مردم ارزيابي شود، نظري كه بر پايه اطلاعات غيرواقعي باشد تا چه حد ارزش دارد؟ آيا شايسته است مردمي كه اصلي‌ترين تامين‌كنندگان جنگ محسوب مي‌شدند مخاطب حجم عظيمي از خبرهاي غيرواقعي باشند؟ آيا مردم حق نداشتند بدانند در صحنه واقعي جنگ چه مي‌گذرد؟
٣. شايد اگر مردم در جريان عمق صحنه‌هاي فاجعه‌بار عمليات‌هايي مانند والفجر مقدماتي قرار مي‌گرفتند، جنگ تحت تاثير افكار عمومي زودتر پايان مي‌پذيرفت؟
٤. بررسي مسايل جنگ اغلب محدود به مسايل نظامي و خاطرات حماسي شده است و بسياري از بخش‌ها پاسخگويي مناسبي ندارند از جمله همين موضوع تبليغات جنگ.
٥. بزرگ‌ترين قرباني اطلاع‌رساني غيرواقعي، سرمايه اعتماد مردم است. معتقدم يكي از دلايل اصلي تشنگي مردمي براي شنيدن ناگفته‌ها و زواياي پنهان جنگ و رواج عبارت‌هايي مانند راز و ناگفته، همين اطلاع‌رساني‌هاي غيرواقعي در سال‌هاي جنگ و پس از آن است. تلاش داخلي براي روايت واقعيت‌هاي جنگ تلاش براي افزايش سرمايه اعتماد مردم است و كوتاهي درباره آن و سپردن روايت ناگفته‌ها به بيرون مرزها تلاش براي كاستن از سرمايه اعتماد مردم.
@jafarshiralinia

http://s8.picofile.com/file/8306714900/63122801.jpg





تفاوت‌های عجیب اولین و آخرین پیام امام خمینی در جنگ
وقتی فریادهای بلند تاثیر زیادی ندارد
28 فروردین 1367 ارتش صدام با قدرت فاو را از ایران پس گرفت. پس از این شکست، جبهه ایران به نوعی دچار ازهم‌پاشیدگی شد. ارتش عراق ابتکار میدان نبرد را در دست گرفته بود. 4 خرداد شلمچه را پس گرفت و 4 تیر جزایر مجنون را. فضای جامعه سرشار از تردید بود، خیلی‌ها سقوط فاو را معامله‌ای برای پایان جنگ می‌دانستند.
آشفتگی جبهه ایران شباهت‌هایی با غافلگیری ایران در ابتدای جنگ داشت. در ابتدای جنگ آیت‌الله خمینی در پیام‌ها و سخنان متعدد و تاثیرگذاری با مردم سخن گفت اما در انتهای جنگ این پیام‌ها و سخنان به اندازه ابتدای جنگ نیست. آخرین پیام امام قبل از پذیرش قطعنامه مربوط به 13تیر67 است، پیامی که در جواب تسلیت آیت‌الله منتظری درباره واقعه هدف قرارگرفتن هواپیمای مسافربری ایران به دست آمریکایی‌ها صادر شد.
مقایسه آخرین و اولین پیام امام در جنگ نکات جالبی دارد:
اولین پیام روز 31 شهریور ساعت 7 بعدازظهر پس از حمله عراق، به مناسبت آغاز سال تحصیلی نوشته شده و شروعش در همین باره بود. پیام درباره آغاز جنگ نکات آرامش‌بخشی دارد. امام تاکید کرد که مردم خونسردی خودشان را حفظ کنند و نوشته بود جنگ‌های زیادی در جهان بوده که حالا یکی هم نصیب ایران شده و چیز مهمی نیست. تعبیر دزدی آمده سنگی انداخته و فرار کرده در این پیام معروف شد.
در آخرین پیام ماجرا فرق دارد. امام صریحا می‌گوید: «امروز ترديد به هر شكلى خيانت به اسلام است، غفلت از مسائل جنگ، خيانت به رسول‌اللَّه (صلى‌اللَّه‌عليه‌و‌آله‌و سلم‌) است.»
اما نکته مهم‌تر این‌جاست که گویا ماهیت جنگ نیز فرق کرده است. در پیام اول یک تعریف ساده از جنگ مانند تمام جنگ‌های دنیا ارایه شده است: دشمنی حمله کرده است و باید دفاع کرد و او را سر جای خود نشاند. اما در پیام آخر تعریف از جنگ متفاوت است: «جنگ امروز ما جنگ با عراق و اسرائيل نيست. جنگ ما، جنگ با عربستان و شيوخ خليج‌فارس نيست. جنگ ما جنگ با مصر و اردن و مراكش نيست؛ جنگ ما جنگ با ابرقدرت‌هاى شرق و غرب نيست. جنگ ما جنگ مكتب ماست عليه تمامى ظلم و جور. جنگ ما جنگ اسلام است عليه تمامى نابرابري‌هاى دنياى سرمايه‌دارى و كمونيزم. جنگ ما جنگ پابرهنگى عليه خوش‌گذراني‌هاى مرفهين و حاكمان بى‌درد كشورهاى اسلامى است. اين جنگ سلاح نمى‌شناسد، اين جنگ محصور در مرز و بوم نيست، اين جنگ خانه و كاشانه و شكست و تلخى كمبود و فقر و گرسنگى نمي‌داند. اين جنگ جنگ اعتقاد است. جنگ ارزش‌هاى اعتقادى انقلابى عليه دنياى كثيف زور و پول و خوش‌گذرانى است. جنگ ما جنگ قداست عزت و شرف و استقامت عليه نامردمي‌هاست.»
با وجود این‌که این پیام به‌شدت مهیج‌تر از پیام اول به نظر می‌رسد اما بررسی‌های میدانی نشان می‌دهد به‌هیچ‌وجه تاثیرگذاری پیام اول را ندارد و تاثیر چندانی در مهار آشفتگی جبهه‌ی ایران ندارد. تنها چند روز پس از این پیام ارتش عراق که پیش از اين، مناطقی را که ایران گرفته بود پس گرفته بود این بار 21 تیر تا عمق خاک ایران تا منطقه دهلران پیشروی کرد و اسرای زیادی از ایران گرفت و چند روز پس از آن ایران قطعنامه598 را در 27 تير پذیرفت.
عوامل متعددی در این موضوع تاثیر دارد اما یکی از آن‌ها تفاوت نگاه به جنگ و هدف از جنگ در مقاطع مختلف است. در ابتدای جنگ تا فتح خرمشهر جنگ هدف‌های مشخص، دقیق و قابل‌درکی دارد. ابتدا دفاع و جلوگیری از پیشروی دشمن و پس از آن تلاش برای آزادی زمین‌های اشغالی. پس از آزادی خرمشهر هدف تنبیه متجاوز نیز هدف مشخصی است اما به‌تدریج با طولانی شدن روند جنگ و مطرح شدن بحث‌های متعددی مانند تشکیل حکومت اسلامی در عراق و یا فتح قدس و ... قدری ماجرا پیچیده می‌شود. هدف‌های بزرگی که با پیشروی‌های کند در جبهه‌ی جنگ همخوانی ندارد. پیام آخر امام نیز با وجود محکم و مهیج بودن تعریف قابل درکی از جنگ ارایه نمی‌دهد. جالب است دو هفته بعد از این پیام، ایران قطعنامه598 را می‌پذیرد. بعد از پذيرش قطعنامه وقتی ارتش صدام و نیروهای مجاهدین خلق(منافقین) حمله‌های بزرگی انجام می‌دهند مردم به جبهه‌ها سرازیر می‌شوند. به نظر می‌رسد یکی از دلایل این حضور این است که جنگ دوباره شرایط قابل درک و هدف‌های مشخصی پیدا کرده است.
در سخنرانی امروز عصر در خانه‌ی اندیشمندان علوم اسلامی به ابعاد دیگری از موضوع امام و جنگ خواهم پرداخت. در سه یادداشت روزهاي زوج هفته آینده به سه مقطع مهم جنگ: 1. آغاز، 2. ادامه پس از فتح خرمشهر و 3. پایان جنگ مي‌پردازم.
- منبع پيام اول: صحيفه امام، جلد13، صفحه221
- منبع پيام آخر: صحيفه امام، جلد21، صفحه68
https://t.me/jafarshiralinia





آيا سخنان تحريك‌آميز امام‌خميني در آغاز جنگ مؤثر بود؟
توصيه‌ي صدام به فرح پهلوي
اولین سخنانی که آیت‌الله خمینی پس از پیروزی انقلاب علیه صدام گفت در فروردین 1359 بود. حدود پنج ‌ماه قبل از شروع جنگ. 19فروردین59 همزمان با ایجاد درگیری‌های مرزی و اخراج گسترده ایرانی‌های مقیم عراق توسط صدام گفت: «امیدواریم كه نابودی سرسپردگانی مثل سادات و صدام‌حسین به زودی انجام گیرد... ملت شریف عراق! شما اخلاف آنان هستید که انگلیس را از عراق راندند؛ بپا خیزید‌‎ ‌‏و قبل از آنکه این رژیم فاسد همه‌چیز شما را تباه کند، دست جنایتکار او را از کشور‌‎ ‌‏اسلامی خود قطع کنید... ای ارتش عراق! اطاعت از این مخالف اسلام و قرآن نکنید و به ملت بگرایید و دست‌‎ ‌‏امریکا را که از آستین صدام بیرون آمده است قطع کنید.»
در این‌که در ماه‌های پیش از آغاز جنگ در ایران و عراق سخنان و رفتارهای تحریک‌آمیز وجود داشته است شکی نیست. پاسخ آیت‌الله خمینی به پیام تبریک حسن‌البکر (رئیس‌جمهور عراق قبل از صدام) در فروردين58 خالي از تحريك نيست. حسن‌البکر چند روز پس از رفراندوم جمهوری اسلامی پیام تبریکی برای امام فرستاد و امام در جواب از پيامش تشكر كرد اما نكته‌اي ديگر هم در پيام بود: «نهضت انفجاری ایران در اثر دیکتاتوری و اختناق و فشار رژیم پهلوی هشداری بود برای همه مستکبرین در مقابل مستضعفین... عاقبت اختناق‌ها انفجار است.» يا اين‌كه ٢6آذر58 در مصاحبه با خبرنگاران خارجي گفت: «اگر سرنیزه را از این ملت‌ها بردارند، از عراق بردارند، از - نمی‌دانم - ترکیه بردارند، از جاهای دیگر بردارند، همه یک‌صدا با ما موافقند. سرنیزه جلو را گرفته است. منتها ایران سرنیزه را شکست. ایران ایستاد.»
سخناني كه مشابهش را چند بار ديگر هم گفت.
اما بايد به اين نكته توجه داشت كه آن‌چه یک جنگ را قطعی می‌کند اراده‌ای قوی و قطعی برای آغاز جنگ است و آن‌چه از جنگ جلوگیر می‌شود نشان‌دادن قدرت و عواقب سخت جنگ به طرفی است که اراده‌ي آغاز جنگ دارد.
به گفتگوهای دیپلماتيك حتي اگر ظاهري دوستانه داشته باشد نمي‌توان دل بست. شهریور 58 یک سال قبل از آغاز جنگ که هنوز دولت موقت سرکار بود و سفارت آمریکا نیز اشغال نشده بود، دکتر یزدی وزیر خارجه ایران با صدام رئیس‌جمهور تازه‌ي عراق در حاشيه اجلاس غيرمتعهدها در هاوانا ديدار کرد. یزدی با واسطه صلاح‌عمر‌علی نماينده‌ي دائم عراق در سازمان ملل دیدار و مذاکره‌ای با صدام انجام داد. صلاح كه در اين ديدار حضور داشت سال ٢٠٠٣ در گفتگو با شبكه‌ي الجزیره از گفتگویش با صدام پس از این دیدار نكات جالبي گفت.
او كه از نتيجه ديدار راضي بود مي‌گويد به صدام گفته است از اين‌كه به زودي مشكل دو كشور حل مي‌شود خوشحال است. صدام به او گفت كه ديپلماسي او را خراب كرده است؛ «کدام صلح؟ کدام حل مشکل بین ما و ایران؟ صلاح، این فرصت شاید در هر قرن یک‌بار اتفاق بیفتد. اهواز را از ما گرفتند، شط‌العرب را از ما گرفتند، به ما تعدی کردند، تهدیدمان می‌کنند. الان ما فرصت مناسب داریم. آن‌ها فروپاشیده‌اند، ارتششان تکه‌پاره است، نیروهایشان پراکنده شده، بین خودشان درگیرند، برخی‌ها برخی دیگر را می‌کشند، الان فرصتی تاریخی داریم که حق‌مان را بازگردانیم. و این را به تو می‌گویم، خودت را به‌عنوان نماینده عراق آماده کن. می‌خواهم بروم و به آن‌ها ضربتی بزنم که همه صدایش را بشنوند.»
سید‌حسین‌نصر قبل از انقلاب(انتهاي آبان سال57) به همراه فرح پهلوی در سفر عراق و ديدارش با صدام (معاون رييس‌جمهور وقت) و ديدار پرحاشيه‌اش با آيت‌الله خويي حضور داشت. او می‌گوید صدام از ملکه حال شاه را پرسید و گفت به برادرم شاه بگویید تانک‌ها را به خیابان بیاورند و معترضان را سركوب كند و جمله‌ی عجیبی هم گفت: «بهتر این است که سیصد نفر الان بمیرند تا یک میلیون ایرانی و عراقی بعدا بمیرند.»
نشانه‌هاي ديگري نيز از اراده‌ي قطعي صدام براي آغاز جنگ از مدت‌ها قبل وجود دارد.
هرچند شاید در آن هنگامه اگر سخنان تحریک‌آمیز گفته نمی‌شد بهتر بود اما این‌ها و فراتر از آن هیچ‌گاه باعث آغاز جنگ نمی‌شود. همچنان كه همواره سخنان تحريك‌آميز ميان كشورها وجود دارد اما جنگي در نمي گيرد. از سوي ديگر آن روزها فعاليت‌ها و سخنان تحريك‌آميز و ايجاد درگيري‌هاي مكرر مرزي از سوي عراقي‌ها بيشتر بود و عراق مقدمات جنگ را اماده كرده بود.
نکته‌ي مهم پيش از آغاز جنگ جدی‌نگرفتن تهدید عراق و به كار نگرفتن تلاش كافي براي جلوگيري از جنگ بود كه در موقعيت ديگري به آن مي‌پردازم.

- سخن آغازين امام: صحيفه‌امام، جلد12،ص233و234
- پيام امام به حسن‌البكر: صحيفه‌امام، جلد7،ص32
- مصاحبه امام با خبرنگاران خارجي: صحيفه امام، جلد11، ص290
- سخنان صلاح‌عمر‌علي از فيلم مصاحبه او با الجزيره(برنامه شاهد‌علي‌العصر) ترجمه شده است.
- سخنان سيد‌حسين‌نصر از كتاب حكمت‌و‌سياست آمده است.
https://t.me/jafarshiralinia





جلسه‌ي تلخ هاشمی رفسنجانی و فرماندهان سپاه
طرح رؤیایی فرماندهان سپاه یا طرحی واقع‌بینانه
عملیات بدر، اسفند 1363؛ شرایط تلخ و وحشتناکی رقم خورده بود. صیاد شیرازی از فرماندهی می‌گوید که یکی‌یکی نیروهایش شهید می‌شدند و او هرلحظه موی سرش سفید مي‌شد. در پایان عملیات وقتی صیاد به مقری که فرماندهان در آن جمع بودند رفت، همه آشفته بودند و یکی از فرماندهان با صیاد درگیر شد. احمد غلامپور مي‌گويد فرمانده عصباني؛ «تا حد جنون ناراحت شده بود.»
تلخی و ناکامی ویژگی مشترک عملیات‌های بزرگ جنگی ایران پس از فتح خرمشهر شده بود؛ رمضان(تیرومرداد 61)، والفجر مقدماتی(بهمن61)، والفجر1(فروردین62)، خیبر (اسفند62) و حالا بدر (اسفند63)
به نظر می‌رسید شرایط ناامیدکننده زمینه را برای پایان جنگ مهیا کرده است.
صیاد شیرازی طرح‌های جدیدی داشت که اردیبهشت64 به نتیجه نرسید. هاشمی منتظر به‌نتیجه‌رسیدن طرح‌های او بود. محسن رضایی که نامه‌های متعددی در سال‌های جنگ به امام نوشته است نامه‌نگاری و گله به امام را در بهار این سال پی گرفت. از مسوولین گله کرده بود و خواسته بود که مسوولین طرح فرماندهان سپاه را بگیرند كه خواسته‌شان اجابت شد.
فرماندهان سپاه چند روزی کار کردند و طرح‌هایی آماده کردند. به روایت غلامعلی رشید از طراحان اصلی، طرح به این صورت بود که اگر مانند وضع موجود نیرو و امکانات تهیه شود(حدود 150 گردان برای هر عملیات) هفت سال طول می‌کشد تا بصره تصرف شود با عملیات‌هایی مانند بدر و خیبر در هر سال. بخش دیگر طرح این بود که اگر نیرو و امکانات افزایش پیدا کند و خواسته سپاه تامین شود سپاه می‌تواند حمله اول را در جبهه جنوب با 500 گردان(بیش از سه برابر مواقع دیگر) طراحی کند و ظرف 6ماه بصره را تصرف کند. بعد از آن در سال بعدش یا شش ماه بعدش با 500گردان در جبهه شمال‌غرب عملیات کند و کرکوک را بگیرد و حتی اگر مسوولین بخواهند می‌توانند با تامین نیرو زمینه تصرف بغداد را هم فراهم کنند. آن‌چنان که رشید نوشته است در حالت معمولی حدود صدهزار نیرو برای جبهه تدارک می‌شد و شرط این‌که این اهداف تا سقوط صدام و فتح بغداد ادامه پیدا کند این بود که: «یک میلیون نفر طی 12 الي 15 ماه بسیج شود.» و امکانات اولیه جنگی از لباس و تفنگ و تجهیزات برایشان فراهم شود.
8 خرداد 64 فرماندهان سپاه در جلسه با آقایان خامنه‌ای و هاشمی طرح‌شان را توضیح دادند. هاشمی پس از شنیدن طرح اوليه كه در آن هفت سال بعد بصره تصرف مي‌شد گفته بود یعنی 7سال دیگر به نتیجه می‌رسیم؟ و وقتی آن‌ها بحث طرح کوتاه‌مدت را بیشتر توضیح داده بودند هاشمی آشفته‌تر شده بود. غلامعلی رشید: «آقای هاشمی با ناراحتی گفت ما بند پوتین این نیروها را هم نمی‌توانیم تامین کنیم! این بحث‌ها در این شرایط خیانت است.» و جلسه به هم ریخت.
هاشمی در خاطرات این روزش با اشاره به جلسه با فرماندهان سپاه نوشته است: «به نظر می‌رسد که آن‌ها ضعیف برخورد کرده، طرح‌های بلندمدتی که چند سال دیگر نتیجه می‌دهد و مستلزم صرف نیروهای عظیم انسانی و مالی است، آورده بودند. با تلخی طرحشان را رد کردیم و من به آن‌ها گفتم باید با امکانات موجود جنگید.»
آيا با توجه به عمليات‌هاي گذشته مي‌شد به طرح جديد دل بست؟ آيا رشد چندين برابري امكانات و نيرو براي كشور مقدور بود و در صورت فراهم‌شدن، موفقيت طرح چه تضميني داشت؟ آيا اين طرح نشانه‌اي براي غيرعملي‌بودن هدف پيروزي كامل در جنگ نبود؟
فرمانده سپاه یک‌بار دیگر در سال67 نامه‌ای همراه با طرح بلند‌مدت و درخواست‌های بسیار سنگین‌تر نوشت که امام از آن با تعبیر تکان‌دهنده یاد کرد. آن‌زمان هاشمی توانست با این درخواست‌های تکان‌دهنده به همراه گزارش‌های دیگری که از دولت رسید شرایط را برای پایان جنگ آماده کند. کاری که می‌توانست در سال64 نیز انجام دهد و با بردن طرح عملیاتی فرماندهان سپاه نزد امام تلاشش را برای پایان جنگ انجام دهد. اما هاشمی در خاطرات همان روز نوشته است که بعدازظهرش با صیاد شیرازی جلسه داشت و صیاد طرح عملیاتی‌اش را توضیح داد. شبش میزبان سران قوا بود و درباره مشکلات جنگ صحبت کردند و نوشت: «قرار شد طرح صیاد را تایید کنیم و برای وادارکردن سپاه به اطاعت، از امام استمداد شود.» طرح‌های صیاد نیز در تابستان64 با موفقیت همراه نبود اما باعث پیگيری پایان‌دادن به جنگ نشد. نکاتی درباره این‌که چرا هاشمی کاری را که سال67 انجام داد در سال64 انجام نداد و چرا فرماندهان سپاه به طرح‌های خودشان هم پایبند نماندند و جنگ دوباره به روال سابق بازگشت را در یادداشت روز شنبه بخوانید؛ نکاتی درباره شرایط سخت انتقاد از جنگ و فضای روانی آن سال‌ها.

- سخنان رشید از پاورقي کتاب مصاحبه راویان سپاه با محسن رضایی در سال65، سخنان هاشمی از کتاب خاطراتش در سال64 و ماجرای بدر از کتاب امام و دفاع مقدس(نشرعروج) آمده است.
https://t.me/jafarshiralinia




ماجرای مک‌‌فارلین و لو رفتن عمليات کربلای4
نهضت آزادي يا آمريكا يا نفر سوم، متهم اصلي كيست؟
کانال ارتباطی محرمانه ایران و آمریکا از تابستان64 گشوده شده بود و ایران توانست در ازای آزادی چند گروگان آمریکایی در لبنان مقداری از تجهیزات موردنیازش را تامین کند. زمستان64 ایران فاو عراق را فتح کرد. بهار65 بوش معاون ریگان به کشورهای حاشيه خلیج‌فارس که با فتح فاو احساس خطر بیشتری می‌کردند سفر کرد و به تندی علیه ایران سخن گفت. اين فرصت خوبی برای فروش تجهیزات نظامی آمریکا بود. هاشمی رفسنجانی در تهران با ادبیاتی بسیار تند جواب سخنان ضدایرانی بوش را داد. ظاهرِ ماجرا درگیری شدید لفظی بود اما در حقیقت ایران و آمریکا در بهترین روزهای ارتباطی با هم پس از پیروزی انقلاب بودند. کانال ارتباطی محرمانه پیشرفت‌های خوبی داشت، تا جایی که خرداد65 مک‌فارلین فرستاده ویژه رئیس‌جمهور آمریکا به تهران سفر کرد. یک کیک شکلاتی و کلت و مقداری تجهیزات آورده بودند. انجیلی به همراه نداشت؛ هرچند مشهور شده که انجیل معروف را او به ایران آورده است. مک‌فارلین از سطح مقامات ایرانی مذاکره‌کننده راضی نبود و سفرش ناموفق شد و ناراضی به آمریکا برگشت و این کانال ارتباطی که توسط منوچهر قربانی‌فر دلال ایرانی اسلحه ایجاد شده بود مخدوش شد. آمریکایی‌ها از طریق برادرزاده هاشمی کانال جدیدی گشودند و قربانی‌فر به حاشیه رفت. در کانال اول اسراییلی‌ها حضور داشتند. انجیل امضاشده‌ي ریگان از طریق کانال دوم به تهران رسید. حالا ایرانی‌ها و آمریکایی‌ها به‌شدت به قربانی‌فر بدبین شده بودند و قربانی‌فر که با مقامات اسراییلی رابطه نزدیکی داشت زمینه‌ی افشای این ارتباط را فراهم کرد.
ایرانی‌ها در این سال پس از فتح فاو چند پیروزی کوچک‌تر هم به‌دست آورده بودند و در موقعیت خوبی بودند. آن‌ها از سال سرنوشت و پایان پیروزمندانه جنگ می‌گفتند. محسن رضایی نیز که در مذاکرات با آمریکایی‌ها نماینده داشت 7آبان65 چند روز مانده به افشای ماجرا در جمع فرماندهان سپاه گفت: «الان بدوبدو دارند از آمریکا و شوروی می‌آیند، می‌گویند تورو به خدا یک کاری بکنید. چرا؟ زیرا دنیا با خود می‌گوید ما اگر قبل از پیروزی ایران، مساله‌مان را با این کشور حل نکنیم بعد از پیروزی اصلا نمی‌شود با این‌ها صحبت کرد. الان از جاهای مختلف از جمله عربستان تا حالا سه هیئت آمده و حرف‌هایی زده‌اند که در این جلسه نمی‌توانم بگویم. من فقط این را بگویم که از آمریکا آمده‌اند، از شوروی آمده‌اند. همه این‌ها برای چیست؟ برای این‌که می‌بینند شما راه افتاده‌اید و آن‌ها عقب افتاده‌اند.» رضایی گفت: «عملیات آینده شما اصلا اوضاع دنیا را به هم می‌ریزد. وضع دنیا را دگرگون می‌کند.»
چند روز بعد هفته‌نامه الشراع خبري از ماجرای سفر مقامات امريكايي به تهران زد. مقامات آمریکایی تکذیب کردند اما هاشمی به دستور امام ماجرا را افشا کرد. شوک عجیبی در جهان بود. این ماجرا در آمریکا به یک بحران تمام‌عیار تبدیل شد. عراق و کشورهای عربی به‌شدت از آمریکا و بازی دوگانه‌اش متحیر و ناراحت شدند. ماجرا در ایران نیز بازتاب زیادی داشت که با سخنرانی امام خمینی و حمله شدید به منتقدان مسکوت ماند. در آینده در یادداشت‌هایی به این ماجراها خواهم پرداخت اما نکته مهم در روند جنگ پس از اين ماجرا، عملیات بزرگ ایرانی‌ها بود.
سوم دی 65 عملیات کربلای4 که تدارک زیادی برای آن شده بود، آغاز شد. ارتش صدام کاملا آماده، منتظر حمله ایرانی‌ها بود و در قدم اول تلفات زیادی گرفت و عملیات ایران را ناكام كرد. تا سال‌ها علت اصلی لورفتن عملیات، کمک اطلاعاتی آمریکا به عراق پس از رسوایی ماجرای مک‌فارلین گفته می‌شد و در منابع سپاه نیز همین بود، چندسالی است که سردار کوثری از نقش نهضت آزادی در لو رفتن عملیات می‌گوید. آقای درودیان از نویسندگان و تحلیل‌گران مطرح سپاه در حوزه جنگ كه به‌عنوان راوی در کنار محسن رضایی در قرارگاه فرماندهی عملیات کربلای 4 و 5 حضور داشته می‌گوید پس از آن‌که خبرهای اولیه‌ي عملیات رسید رضایی گفت: «عملیات از رده به‌کلی سری لو رفته است.» درودیان معتقد است: «فارغ از اینکه تاکنون هیچ‌گونه سندی دال بر جمع‌آوری اطلاعات از جبهه و تحویل آن به آمریکا یا عراق توسط نهضت آزادی، از سوی دستگاه‌های اطلاعاتی منتشر نشده است، این گزاره با لورفتن عملیات از رده بکلی سری در تناقض است، مگر آنکه گفته شود که نهضت آزادی در رده بکلی سری سیاسی- نظامی کشور در زمان جنگ، نفوذ داشته است که این موضوع با توجه به توان نفوذ اطلاعاتی نهضت آزادی، واقعی بنظر نمی‌رسد، مگر خلاف آن ثابت شود.»
توضیح دقیق آقای رضایی و سایر مقامات در این‌باره می‌تواند راه‌گشا باشد.
- صحبت آقاي رضايي در جمع فرماندهان از جلد٤٤ روزشمار جنگ سپاه آمده است.
- مطالب آقاي دروديان از يادداشت‌هاي شخصي منتشرشده ايشان در سايت شخصي‌اش آمده است.
https://t.me/jafarshiralinia



آیا روحانی با مقامات اسراییلی دیدار کرده؟
بازیِ قرمز با متن‌های صهیونیستی
دوسال پیش سخنرانی در کشور با طرح مطلبی از روزنامه اسراییلی آحارونوت از رئیس‌جمهور خواست تا به ادعای این روزنامه پاسخ دهد.
دوستان بسیاری در این‌باره از من سوال کرده‌اند و امروز اشاره‌ای به این موضوع مي‌كنم. اصل مطلب در سال73 به زبان عبری منتشر شده است. پس از رياست‌جمهوري روحاني برخي رسانه‌ها ترجمه‌ي انگلیسی اين متن را منتشر كردند.
دوستان نسخه انگلیسی را ترجمه كرده بودند اما ما هر دو نسخه عبری و انگلیسی را با دقت ترجمه کردیم.
این یادداشت در ارديبهشت73 منتشر شده و مدعی است روحانی در تاریخ ٨شهريور65 با عمیرام نیر اسراییلی در پاريس دیدار کرده و سخنانی علیه امام گفته. چند نکته درباره متن منتشرشده:
1- در ابتداي يادداشت روزنامه اشاره شده كه روحانی هم‌اكنون مسوول احیای همکاری استراتژیک با سوریه است. یعنی انتشار در یک موقعیت سیاسی برای زدن روحانی مطرح شده.
2- متن یادداشت مدعی است که شهریور سال65 روحانی در راس هیاتي دیپلماتیک برای سفری به پاریس رفته بوده و قربانی‌فر به ملاقات او رفته و از او خواسته برای دیدار محرمانه با یکی از مقامات کاخ‌سفید سفرش را چندروز تمدید کند. یعنی مدعی است اصل سفر دیپلماتیک بوده. پس باید رفتن یک هیات دیپلماتیک از ایران به فرانسه در این ایام در روزنامه‌ها بازتاب داشته باشد اما هيچ بازتابي ندارد. از سوی دیگر در این مقطع، قربانی‌فر که کانال اول ارتباطی با امريكا بود در حاشیه است و ایران و آمریکا به‌شدت به او بدبینند و ارتباط با آمريكا از طریق کانال دوم(برادرزاده هاشمي) برقرار شده.
3- در متن تصریح شده که قربانی‌فر عمیرام نیر را به‌عنوان یک مقام آمریکایی به روحانی معرفی کرده. این در حالی است که نیر سه ماه قبل(خرداد65) با مک‌فارلین در تهران بوده و گزارش آمريكايي تاور تصریح دارد که ایرانی‌ها از ماهیت اسرائیلی او آگاه شده بودند. حال چگونه می‌توان او را به‌عنوان مقامی آمریکایی به روحانی معرفی کرد؟ جالب‌تر اين‌كه روحاني از كساني است كه از ابتدا نگاهي منفي به قرباني‌فر داشت.
4- کسی كه اندک اطلاعاتی از پرونده مك‌فارلين داشته باشد می‌داند که آیت‌الله منتظری تا مدت‌ها حتی در جریان خبر کانال ارتباطی ایجاد‌شده با آمریکا نبود. اما جالب است که روزنامه اسراییل مدعی است آیت‌الله منتظری قوه محركه تماس با امريكا و اسراييل بوده و روحانی به‌نوعی به نمایندگی از منتظری و هاشمي سخن می‌گفته! به این عبارت‌ها توجه کنید: «آیت‌الله منتظری در آن زمان نامزد اصلی جانشینی خمینی، به‌عنوان رهبر مذهبی ایران بود، که بیمار و در شرف مرگ بود. او همچنین قوه محرکه تماس‌ها با ایالات‌متحده و اسرائیل بود.»، «روحانی ظاهراً تلاش کرد تا به منتظری در درگیری همه‌جانبه‌ای که در رأس حکومت ایران داشته و هنوز هم دارد، کمک کند.» روزنامه نوشته روحاني پس از درگذشت امام خط خود را اصلاح كرد و به آقاي خامنه‌اي نزديك شد. اين در حالي است كه اگر كسي اندك اطلاعاتي از فضاي سياسي دهه60 داشته باشد از فاصله روحاني و منتظري و نزديكي‌اش به آقاي خامنه‌اي آگاه است. جالب اين‌جاست كه در ترجمه انگليسي و فارسي عبارت آخر درباره اصلاح خط سياسي روحاني نيامده است!
5- روحانی در زمان دیدار ادعایی در سال65 نایب‌رئیس مجلس معرفی شده درحالی‌که او سال‌ها بعد نایب‌رئیس شد. در متن عبری آمده که روحانی می‌گفت از سخنان دیروز آیت‌الله خمینی به‌شدت ناراحت است. درحالی‌که تاریخ دیدار 8شهریور نقل شده و امام در روز قبل چنین سخنانی ندارد. شاید تایمز اسرائیل متوجه اشتباه آحارونوت شده که در متن بازنشری به زبان انگلیسی، که مدعی است از متن عبری ترجمه کرده، كلمه دیروز را تغيير داده است.
نکته آخر این‌که ماجرای مک‌فارلین در جهان موضوعی پُرسند است و متاسفانه در ایران به اندازه کافی به آن پرداخته نشده و اگر چنین می‌شد و مردم با ابعاد قضیه و نقاط ضعف و قوت واقعی این ماجرا آشنا می‌شدند هر موضوعی نمی‌توانست به‌راحتی ذهن‌ها را متلاطم کند. از سوی دیگر در رسانه‌هاي خارجي سخنان بسیاری علیه مقامات ایرانی به‌ویژه امام و رهبری و روسای‌جمهور ایران مطرح شده. حتي عليه رهبري كتاب مي‌نويسند و مدعي هستند بر اساس اسناد نوشته شده اما اهل فن با بررسي آن مي‌توانند به بي‌اعتباريش پي ببرند. سخنرانان بايد پیش از طرح عمومی اين مسائل كه شائبه تسويه‌حساب سياسي را به ذهن مي‌رساند اندکی در صحت آن تحقیق کنند. متاسفانه سخنران ايراني حتي در اين حد در ترجمه دقت نكرده كه آن‌چه در متن عبري و انگليسي آمده يك هتل پاريسي است نه هتل پاريزين و او مدام و شايد براي دقيق‌نشان‌دادن اطلاعاتش و تحت‌تاثيرقراردادن مخاطب تاكيد مي‌كند اين ديدار در هتل پاريزين پاريس انجام شده است!
https://t.me/jafarshiralinia



روايت غيرواقعي هاشمي از سفر مك‌فارلين به تهران
كتك‌زدن اعضاي نهضت آزادي ١٠ روز قبل از ورود مك‌فارلين
13آبان65 سخنان هاشمی یکی از بزرگ‌ترین بمب‌های خبری جهان در دهه60 بود؛ افشای سفر مک‌فارلین(مشاور رييس جمهور آمريكا) به تهران كه اوايل خرداد 1365 انجام شده بود و روابط پنهانی جمهوری اسلامی و آمريكا.
12آبان هفته‌نامه الشراع لبنان این خبر را داده بود و مشهور است که خبر از بیت آیت‌الله منتظری به آن‌ها رسیده اما پيش از آن شایعات در ایران به‌حدی رسیده بود که هاشمی در خاطرات 24مهر65 سه هفته پیش از افشای ماجرا نوشته که روحانی و دکتر هادی نزد او آمدند؛ «قرار شد در موضوع معامله گروگان‌های آمریکایی در لبنان با نیازهای تسلیحاتی و آمدن هیأت مک‌فارلین آمریکایی به ایران که اخیرا شایع شده بود، برای افراد مورداعتماد، مخفی توضیح داده شود.»
در آمریکا نیز مقامات پاسخگوی سوالاتی درباره رابطه تسلیحاتی با ایران بودند. بر اساس خاطرات هاشمی شنبه 10آبان65 دو روز پیش از افشاگری الشراع، احمد خمینی از شایع‌شدن خبر سفر مک‌فارلین به ایران نگران بود و؛ «پیشنهاد داشت كه آن را به گونه واقعی که برای ما پیروزی است و برای آمریکایی‌ها خفت و شکست مطرح کنیم.» 11آبان در جلسه سران قوا تصمیم گرفتند در مراسم 13آبان در سالگرد گروگان‌گیری سفارت آمريكا، هاشمی موضوع را افشا کند.
12آبان الشراع خبر را منتشر کرد. ظهر آن روز هاشمی و آقای خامنه‌ای درباره افشای ماجرا با هم صحبت کردند. هاشمی می‌گوید آقای خامنه‌ای با تصميمي كه در جلسه سران قوا براي افشا گرفته بودند موافق نبود اما با هم توافق کردند. شاید از نگرانی‌های آقای خامنه‌ای سخنانی بود که چند روز پیش در خطبه‌های نمازجمعه 9 آبان 65 گفته بود: «مسئله‌ی ما و آمریکا یک مسئله موقت نیست. خصومتی که نسبت به ما از سوی این ابرقدرت متکبر در طول سالیان متمادی گذشته انجام شده چیزی نیست که حالا با گذشت دوسال و پنج‌سال و ده‌سال از ذهن مردم ما بیرون برود... همانطورکه شما ملّت همیشه فریاد کشیدید و مسئولان کشور بارها و بارها تکرار کردند با سیاست استکباری زورمدارانه‌ي طلبکارانه‌ي ابرقدرتی آمریکا به‌هیچ‌وجه کنار نخواهيم آمد.»
اما تنها این سخنان نبود، رابطه با آمریکا یکی از بزرگ‌ترین تابوهاي جمهوری اسلامی بود و افشای این ماجرا می‌توانست تناقضی بزرگ باشد. 13آبان هاشمی ماموریت افشاي ماجرا را اجرا کرد. لحن و برخی سخنان هاشمی با آن‌چه مدتی پس از این ماجرا در آمریکا منتشر شد و آن‌چه هاشمی بعدها در این‌باره گفت متفاوت بود. هاشمی می‌گفت در جواب تقاضای هیات آمریکایی برای مذاکره با سران جمهوری اسلامی گفته‌اند: «این‌جا جای این حرف‌ها نیست، ما با آمریکا قهر هستيم.» روایت هاشمی از اقامت و مذاکرات انجام‌شده با آمريكايي‌ها چندان با واقعیت منطبق نبود. او می‌گفت: «پنج روز اين‌ها اين‌جا به‌صورت توقیف در هتل ماندند و وحشت اين‌ها را گرفته بود.» درحالی‌که آن‌ها اگرچه با سران قوا دیدار نکردند اما مذاکره در رده‌ي دکتر هادی(نماينده مجلس)، کنگرلو (مشاور نخست‌وزیر) و وردی‌نژاد (نماینده سپاه) با آن‌ها انجام شده بود. هاشمی در توضیح دلیل عدم مذاکره با آمریکایی‌ها گفت: «مگر ما یادمان رفته که برژینسکی با دولت موقت ما در الجزایر دیدار کرد و دولت موقت را آب برد.»
آن دیدار قدیمی در آبان 58 فقط پایان دولت موقت را رقم نزده بود که آن‌ها در تمام دهه‌ي 60 و پس از آن در چشم بعضی‌ها مزدور آمریکا دیده می‌شدند و مخالفتشان با ادامه جنگ را نيز در همين چهارچوب تحليل مي‌كردند. 25اردیبهشت65، 10روز قبل از آمدن مک‌فارلین، مهندس بازرگان و سران نهضت آزادی در سالگرد تاسیس نهضت آزادی به بهشت زهرا می‌رفتند تا بر مزار آیت‌الله طالقانی و چمران از اعضای قدیمی نهضت آزادی فاتحه بخوانند. چند خودروی آن‌ها توسط ماموران کنترل خودروها متوقف می‌شود و سرنشینان را به روستایی متروک در اطراف تهران می‌برند و کتک مفصلی به آن‌ها می‌زنند.
هرچند هاشمی ماجراي ارتباط با آمريكايي‌ها را با ظرافت و تغییر برخی واقعیت‌ها توضیح داد اما خبر ارتباط با آمریکا بزرگ‌تر از این ماجراها بود. حواشی زیادی پدید آمد که هاشمی را به‌شدت در تگنا قرار داده بود. 8 نماینده مجلس وزیرخارجه را برای پاسخ به سوال‌هایشان درباره این ماجرا به مجلس فراخواندند. در موقعيتي دراماتیک علي‌اكبر ولايتي هيچ نقشی در این پرونده نداشت! دانشجويان انجمن اسلامي دانشگاه‌ها و سایر افراد موضع‌گیری‌های تندی کردند. ماجرا در آمریکا نیز به یک بحران بزرگ تبديل شد و كار به دادگاه و بررسي‌هاي مهم كشيده شد و ابعاد مهم اين پرونده تا حدود زيادي براي آن‌ها مشخص شد. ایران در میانه جنگ و كمتر از دو ماه به شروع عمليات مهم كربلاي 4 با بحرانی بزرگ روبه‌رو شده بود.
واكنش ايران به اين ماجرا را در پست پايين در همين كانال بخوانيد.
https://t.me/jafarshiralinia





چرا پرونده‌ي مك‌فارلين سرنوشت مشخصي پيدا نكرد؟
استدلال عجيب هاشمي براي دفاع نكردن از منتقدان
نامه ٨ نماينده مجلس خيلي تند به نظر نمي‌رسيد و درباره ابعاد ماجراي سفر مك‌فارلين به تهران و اين‌كه مذاكرات چگونه انجام شده است سوال پرسيده بودند.
واكنش امام به حواشي ماجرا و نامه نمايندگان مجلس در 29 آبان 65 خيلي قاطع و معترضانه بود: «چرا این‌قدر ما عقب‌افتاده هستیم؟ چرا ما باید به واسطه‌ي اغراض نفسانیه اين‌قدر خودمان را ببازیم؟ چرا باید وقتی که دنیا به تزلزل درآمده است برای این بی‌اعتنایی‌‎ ‌‏ایران به کاخ سفید و سیاه، چرا ما باید توجیه کنیم مسائل آن‌ها را؟ چرا ما باید این‌قدر‌‎ ‌‏غرب‌زده باشیم یا شیطان‌زده؟ من هیچ توقع نداشتم از بعض این اشخاص، ولو بعضیشان در‌‎ ‌‏نظر من پوچ‌اند... در یک همچو وقتی، وقت یک همچو اموری است؟! وقت یک همچو‌‎ ‌‏تأییدی است از کاخ سفید؟ وقت یک همچو تأییدی است از ریگان؟ لحن شما در آن‏ ‎چیزی که به مجلس دادید، از لحن اسرائیل تندتر است، از لحن خود کاخ‌نشینان آن‌جا‌‎ ‌‏تندتر است. شما چه شده است این‌طور شدید؟ شما که این نبودید بعضیتان. من بعضیتان‌‎ ‌‏را می‌شناسم، شما این‌طور نبودید.‏»
سخنرانی امام خمینی اعتراض‌ها را ساکت کرد. 8 نماینده نامه‌شان را پس گرفتند و در تنگنای انتقادات گرفتار شدند. اگر بپذیریم به دلیل شرایط حساس آن زمان و نزدیکی عملیات سرنوشت‌ساز ایران(كربلاي4) که ماه‌ها در تدارکش بودیم این برخوردها برای ساکت‌کردن حاشیه‌ها توجیه‌پذیر باشد، پس باید این بسته‌بودن فضای انتقادی زمان‌دار باشد. اما گاه فراموش می‌کنیم یک محدودیت به‌دلیل شرایط حساس درنظر گرفته شده و پس از گذر از آن شرایط نیز همچنان محدودیت ادامه می‌یابد. یا گاه آن‌قدر شرایط حساس را کش می‌دهیم که همیشه در لحظات حساس کنونی زندگی می‌کنیم و ممنوعیت انتقاد ادامه می‌یابد و منتقد سرکوب می‌شود.
یک‌سال پیش از این ماجراها در سال64، 99 نماینده با وجود آن‌که می‌دانستند نظر امام بر نخست‌وزیری موسوی است به ميرحسين موسوی رای ندادند و به گروه 99نفر مشهور شدند که روزگار سختی پس از آن برایشان رقم زده شد با وجود آن‌که امام نیز مدتی بعد کار آن‌ها را در راستاي تشخيصشان تفسیر کرد اما فشارها کاسته نمی‌شد.
13 فروردین66 حدود یک‌سال‌و‌نیم از این ماجرا می‌گذشت که هاشمی نوشته است امام جمعه کرمان با او درباره 99نفر و 8نماینده‌ي سوال‌کننده از وزیرخارجه صحبت کرده. هاشمی: «بیشتر مایل بود از من برای تبرئه آنان جوازی بگیرد که گفتم در شکل ظاهر، آن‌ها به وظایف نمایندگی عمل کرده‌اند، ولی روح عمل آن‌ها، حرکت در جهت خلاف‌ نظر امام و بدون توجیه منطقی است.»
ماجراي مذاكرات محرمانه با آمريكا در ايران هيچ‌گاه شكافته نشد.
غفلت از این‌که جامعه نیازمند انتقاد و وجود فضای انتقادی است، خطرناک است. توجه ما معطوف به حل مسایل سیاسی موقت است اما این مسایل اجتماعی و اعتماد مردم است که همواره تعیین‌کننده است. ماجراي مك‌فارلين همچنان يك موضوع مبهم با ابعادي مناقشه‌برانگيز است و مي‌تواند زمينه‌ساز طرح موضوعات مختلفي شود كه از سرمايه اعتماد عمومي كم كند.

- خاطرات هاشمي و ماجراي كتك‌زدن اعضاي نهضت آزادي از كتاب اوج دفاع و كتاب دفاع و سياست آمده است.
- متن سخنان مطبوعاتي و خطبه‌هاي نماز جمعه از روزنامه جمهوري اسلامي و جلد ٤٤ روزشمار جنگ سپاه آمده است.
- سخنان امام: صحيفه امام، جلد20، صص159تا163
https://t.me/jafarshiralinia





امدادهاي غيبي خطرناك در سال‌هاي جنگ
از استخاره‌ي محسن رضايي تا تفسير روايات توسط رحيم صفوي
خبرنگار صداوسيما با حالتي سوزناك آغاز باران در شب عمليات را نشانه امداد الهي معرفي مي‌كرد و با امام زمان مناجات مي‌كرد. اما چند ساعت بعد باران چنان شديد شد كه يكي از تلخ‌ترين صحنه‌هاي جنگ را رقم زد. رودخانه دويرج كه معمولا بسيار كم‌عمق بود چنان خروشان شد كه رزمنده‌ها با تجهيزات سنگينشان را با خود برد. آن‌ها در انتظار آغاز عمليات محرم(آبان ١٣٦١) بودند كه گرفتار سيل شدند.
امداد غيبي يكي از واژه‌هاي پرتكرار در زمان جنگ و همچنين روايت‌هايي است كه پس از جنگ درباره سال‌هاي جنگ، در جريان است. اگرچه بر اساس اعتقادات اسلامي به امداد غيبي معتقد هستيم اما دو موضوع مهم در اين باره وجود دارد؛ آيا مي‌توان مصداق امداد غيبي را مشخص كرد؟ سوال دوم اين است كه آيا مي‌توان بر اساس نقش امداد غيبي برنامه‌ريزي و تصميم‌گيري كرد؟
فيلم مربوط به عمليات محرم را چندي پيش با يكي از كارگردانان مطرح كشور مي‌ديديم و بحث كرديم كه آيا مي‌توان گفت بر خلاف برداشت خبرنگار ايراني اين باران و سيل پس از آن امداد غيبي براي دشمن بوده باشد؟!
حدود يك سال قبل از اين عمليات در آذر ٦٠ قبل از عمليات طريق‌القدس باران گرفت و بر اساس گزارش‌هاي اين عمليات نيروهاي دشمن كه به خاطر احتمال حمله ايران چند روز در حال آماده‌باش بودند با آمدن باران گمان كردند عملياتي نخواهد بود و از آماده‌باش خارج شدند و ايران حمله كرد و عراقي‌ها غافلگير شدند. برخي اين اتفاق را امداد غيبي تفسير مي‌كردند.
در عمليات خيبر(اسفند62) پس از غافلگيري دشمن از آغاز عمليات، قرار مي‌شود شبي نيروهاي ايران از دو بخش منطقه عمليات كنند اما با يك اشتباه ساده بخشي از نيروها يك شب جلوتر عمليات مي‌كنند و شرايط تلخ و سختي براي جبهه ايران رقم مي‌خورد. آيا مي‌توان اين اشتباه عجيب در جبهه ايران را امداد غيبي براي دشمني دانست كه ممكن بود با عمليات خيبر در شرايط بسيار شكننده‌اي گرفتار شود؟
حسن باقري از فرماندهان ارشد سپاه در سال‌هاي جنگ در یادداشت روز اول مرداد 1361 در میانه‌ي عملیات رمضان نوشته است: «به برادر محسن (رضایی) و سرهنگ (علی صیاد) شیرازی اطلاع دادیم، آمدند در جلسه شرکت کردند. مطالب را گوش کردند. برادر محسن (رضایی) گفت من احتمال قوی می‌دهم که محورهای بالا به بن‌بست برخورد کنند و نسبت به عملکرد این‌جا حسرت بخوریم و استخاره هم کردیم، این آیه آمد که خداوند می‌فرماید ما به کافران مهلت نمی‌دهیم و بهشت را پیش روی مومنان قرار دادیم. قرار شد بروند و عمل کنند.» و در یادداشت روز بعد باقري می‌خوانیم: «عملیات شب گذشته انجام شد که ناموفق ماند. هر دو تیپ برگشتند سرجای اولشان.» هر چند موارد ديگري وجود دارد كه ظاهرا نتيجه‌ي نبرد با برداشت محسن رضايي از استخاره همخواني داشته است اما آيا مي‌توان به چنين روشي تكيه كرد؟
موضوع مهم ديگر تطبيق دادن روايت‌هاي ديني با شرايط است كه در طول تاريخ سابقه زيادي دارد. عمليات رمضان شكست تلخي براي ايران بود. مرداد 61 بعد از عمليات ناموفق رمضان فرماندهان جلسه پرچالشي داشتند و بحث‌هاي داغ انتقادي در جلسه مطرح شد. در اواخر جلسه رحيم صفوي به فرماندهان گفت برايشان مژده دارد، مژده‌ي پيروزي و چند حديث برايشان خواند و از روايات و استدلال‌هاي قرآني گفت كه از قيام مردماني از قم خبر مي‌داد كه اسراييل را هم سركوب مي‌كنند و گفت طبق روايات لشكر ايراني از طريق بصره وارد عراق خواهد شد. او مي‌گفت طبق حديث مردمي از شرق بر دشمنان پيروز مي‌شوند و بعد به عراق و از آنجا به سوريه و از آن‌جا به فلسطين مي‌روند. او گفت: «عين روايات هست، الان كتابش هم موجود است، كتاب يوم‌الخلاص كه يك كتاب قديمي است، مترجمش كامل سليمان است كه يك سني است.» فرمانده گفت در اين كتاب به صدام هم اشاره شده و گفت كه همه اين‌ها علايم ظهور حضرت ولي عصر است. فرمانده كتاب را درست مي‌گفت؛ اما اين كتاب قديمي نيست و تنها چند سال قبل از سخنان صفوي چاپ شده بود. كامل سليمان نويسنده‌ي كتاب است و نه مترجم. همچنين او شيعه‌ي لبناني‌ است و نه سني.
با وجود اين‌كه اين فرمانده از كساني بود كه در مباحث نظامي هم چيره‌دست بود اما مطرح كردن اين‌گونه بحث‌ها در جلسات تخصصی مي‌تواند زمينه‌ساز آسيب‌هايي كوتاه و بلندمدت هم در زمينه تخصصي و هم در زمينه اعتقادي شود.
اين روش‌ها سابقه تاريخي بسياري در جامعه‌هاي ديني دارد و شايد اين روزها نيز در برخي جمع‌هاي ايراني مطرح باشد، اما بايد در مورد آسيب‌هاي آن بررسي‌هاي دقيقي انجام گيرد.

- سخنان رحيم صفوي از جلد ٢٠ روزشمار جنگ سپاه آمده است.
- يادداشت حسن باقري از كتاب يادداشت‌هاي روزانه او آمده است.
https://t.me/jafarshiralinia



گوگوش، مهستی و هایده جایی در تلويزیون ندارند اما شجریان و پریسا در تلويزیون برنامه خواهند داشت
سرنوشت جالب رادیو تلویزیون در جمهوری اسلامی
بسیاری از مردم ایران چشم به دهان آیت‌الله خمینی دوخته بودند تا راه جدیدی را که با سقوط شاه آغاز شده بود طی کنند. اول اسفند57 روزنامه اطلاعات نوشت: «با انتشار اعلاميه حضرت آیت‌الله العظمی خمینی مبنی بر استفاده از رادیو تلویزیون، در چند روز اخیر گروه کثیری از کسانی که فاقد این وسایل بودند، تعدادی رادیوي کوچک و بزرگ و همچنین تلویزیون برای مغازه و خانه‌های خود خریداری کردند.» روزنامه نوشته بود رادیو و تلویزیون کم شده و قیمت‌ها 20 تا 30 درصد اضافه شده و برخی هم احتکار کرده‌اند تا قیمت‌ها بالاتر برود.
برخی مردم قبل از پیروزی انقلاب به‌نوعی استفاده از راديو و تلويزيون و برنامه هايش را حرام می‌دانستند؛ اما حالا اوضاع تغییر کرده بود. 15اسفند57 روزنامه اطلاعات گفتگویی از غروي مدیر اخبار و برنامه‌های تلویزیون منتشر کرد که از برنامه‌های کوتاه‌مدت و بلندمدت در رادیو تلویزیون گفته بود. می‌گفت در مرحله اول سابقه اخلاقی و میزان وابستگی افراد به رژیم سابق بررسی می‌شود؛ «به‌طور قطع باید بگویم، گوگوش‌ها و مهستی‌ها و هایده‌ها... به رادیو تلویزیون انقلاب اسلامی ایران راه نخواهند داشت... اما خوانندگانی چون شجریان و پریسا و هنرمندانی که وابسته نبوده‌اند در رادیو تلویزیون برنامه خواهند داشت.»
موسیقی بخش مهمی از برنامه‌های تلویزیون پیش از انقلاب بود اما امام موسیقی را نمی‌پسندید و پیش از پیروزی و ماه‌های اول پس از پیروزی علیه آن سخن گفت. 28تیر58 در جمع کارکنان رادیو تلویزیون گفت: «رادیو تلویزیون در زمان طاغوت کارهای طاغوتی می‌کرد، نصف کارش به این می‌گذشت که جوان‌های ما را تضعیف کند به واسطه موسیقی، موسیقی تضعیف می‌کند روح انسان را، موسیقی اسباب این می‌شود که انسان از استقلال فکری می‌افتد.»(صحیفه، ج9، ص157) مخالفت با موسیقی منحصر به امام و روحانیون نبود، در جلسه 2مرداد58 شورای انقلاب که بحث درباره موسیقی بود عزت‌الله سحابی می‌گفت: «موسیقی زیادی مخدر است باید حدودی آورد که مخدر نباشد هم تحریک انقلابی باشد.» امام در همان سخنرانی به این‌که حتي بین خبرها موسیقی پخش می‌شود اعتراض كرد؛ «این غرب‌زدگی است یک طرح دیگری درست کنید... اخبار را زیادترش کنید، یک کارهایی بکنید که موسیقی را ترکش کنید.» گفت تا حالا بیشتر از ده‌بار به قطب‌زاده سرپرست رادیو تلویزیون گفته است؛ «می‌گوید نمی‌شود، من نمی‌دانم این نمی‌شود یعنی چه؟ چرا نمی‌شود؟»
فرهاد فخرالدینی سال58 پس از 15سال همكاري با راديو تلويزيون از ریاست ارکستر راديوتلويزيون کناره گرفت. او در كتاب خاطراتش(شرح بی‌نهایت) می‌نویسد که از دلایل آن این بود که موسیقی موردتوجه نبود و: «هر از چندی از حرام‌بودن آن صحبت می‌شد و من هم دوست نداشتم کار حرام انجام دهم! یک عمر با صداقت، خلوص نیت و با عشقی پاک و بدون هیچ‌گونه آلودگی به موسیقی پرداخته بودم و روا نبود کارم حرام به حساب بیاید.»
موسیقی حذف نشد. به‌تدریج تلویزیون فیلم‌های خارجی را هم پخش می‌کرد، هرچند گروهی همواره به سریال‌ها و فیلم‌های داخلی و خارجی هم معترض بودند. آذر66 هاشمی رئیس صداوسیما و فردوسي‌پور از اعضاي سرپرستي صداوسيما نامه‌هايی برای امام نوشتند که از موضوعات نامه‌ها سوال درباره اعتراض‌ها به فیلم‌های خارجی که بازیگرانش حجاب بر سر ندارند و سریال‌های داخلی مانند پاییز صحرا که برخی به پوشش و گریم بازیگرانش اعتراض داشتند، پخش مسابقاتی مانند کشتی و پخش آهنگ‌های موسیقی از صداوسیما بود. امام 30 آذر66 نوشت که اين قبيل فیلم‌ها هیچ‌يك اشکال شرعی ندارد و بسیاری از آن‌ها آموزنده است و نوشت که آهنگ‌ها هم اکثرا بی‌اشکال است. در آخر نامه نوشت: «بینندگان از روی شهوت نظر نکنند.» چند روز بعد(2دي66)، آقای خامنه‌ای رئیس‌جمهور وقت سوال را طور دیگری پرسید و به امام نوشت: «جواز تماشای فیلم‌ها را موقوف فرموده‌اید به این‌که شهوت‌انگیز نباشد. واقعیت این است که تماشای پیکر عریان ورزشکاران برای بسیاری از زنان و تماشای چهره و حرکات بسیاری از زنان در فیلم‌ها برای اغلب جوانان شهوت‌انگیز است. سئوال این است که آیا مسئولان صداوسیما وظیفه دارند که آنچه برای بسیاری از مردم شهوت‌انگیز است پخش نکنند؟ و آیا ما به عنوان مسئولین کشور وظیفه داریم آن‌ها را از تهیه و تولید و پخش آن منع کنیم؟» امام در جواب نوشت: «هر کس با تماشای این فیلم‌ها دچار شهوت شود باید اجتناب کند و هرکس با شهوت به این فیلم‌ها نگاه کند، مرتکب گناه شده است.»
مدتی بعد رئیس‌جمهور خامنه‌ای رهبر شد اما محدودیت‌ها در فيلم و موسيقي در تلویزیون تا امروز کمتر شده است. در این میان چه چیزی تغییر کرده است؟ کدام بخش ازدیدگاه‌هایمان ممکن است در سال‌های آینده تغییر کند؟
https://t.me/jafarshiralinia





نگراني از گسترش تشكيلاتي شوراي رهبري
با زور نمي‌توان در مملكت كاري كرد
«آقای تهرانی! شورای رهبری را آن‌قدر وسیع نکنید که مجبور باشد برای خودش تشکیلات و ساختمان و کارمند داشته باشد. ما اگر بخواهیم در قانون اساسی، شورای رهبری را در همه امور دخالت بدهیم، باید در حقیقت یک دولت سومی در کشور به وجود بیاوریم.»
اين جمله‌ها را بهشتي هنگامي گفت كه در جلسات تدوين قانون اساسي در مجلس خبرگان قانون اساسي، شيخ علي تهراني پيشنهاد داد در اصل هشتاد قانون اساسي بحث وام‌هاي دولت علاوه بر تصويب مجلس به تاييد شوراي رهبري هم برسد.
سخنان بهشتي در مجلس خبرگان قانون اساسي تاثير زيادي در تثبيت اصل ولايت فقيه داشت هرچند در بحث اختيارات ولايت فقيه نقش بهشتي با بسياري از طرفداران اصل ولايت فقيه متفاوت بود.
به عنوان نمونه درباره رييس ديوان عالي و دادستان كل كشور، با نصب مستقیم توسط رهبری موافق نبود و معتقد بود شخصی که از سوی اکثریت قضات انتخاب می‌شود با تایید رهبری منصوب شود. طاهری خرم‌آبادی اعتراض کرد که چرا دست و پای رهبری را بسته‌اید که از میان کسانی که مورد تایید اکثریت قضات هستند انتخاب کند. بهشتی گفت: «چه اشکالی دارد؟» منیرالدین حسینی گفت انتخاب از پایین به بالا در قوه قضاییه خلاف شرع است و رهبر را در مضیقه قرار می‌دهد. بهشتی شرح داد که این روش بهتر است.
بهشتي معتقد بود رهبري اقداماتش را از طريق قواي سه‌گانه و مجاري پيش‌بيني‌شده در قانون اساسي دنبال كند. هنگامي‌كه بحث حضور نماينده رهبري در شوراي اداره صداوسيما مطرح شد با اشاره به همين منطق تاكيد كرد: «اگر واقعا بخواهيم اين طرحي را كه در قانون اساسي براي اداره مملكت داريم به ثمر برسد، صحيح اين است كه رهبر در هيچ جاي ديگري مستقيما وارد دخالت نشود.» صداوسيما زير نظر سه قوه تعريف شده بود و منتظري گفت پس يك جاي پايي براي رهبري بگذاريد و بهشتي گفت هر سه قوه كه اين‌جا گذاشته شده جاي پاي رهبر است. او معتقد بود با افراد دستگاه‌ها بايد تفاهم و گفتگو كرد و با زور نمي‌توان در مملكت كاري كرد.
از سوي ديگر بهشتي با تصميم‌گيري‌هاي فردي و بر اساس كارشناسي شخصي مخالف بود.
4 اسفند ٥٨ كه حدود يك سال از تشكيل شوراي انقلاب مي‌گذشت بهشتي از اختلاف ديدگاه‌ها در شوراي انقلاب گفت و اين‌كه اين اختلاف‌ها سبب شده شوراي انقلاب فقط نقش مشاوره داشته باشد و همه مسايل به امام متكي شود. بهشتي گفت هرچند با اتكا به امام موفقيت به دست آورديم اما: «همه ما مي‌دانيم رهبري يك فرد براي انقلاب چقدر خطرناك است.»
گاهي تصميم‌گيري‌هاي قاطعانه فردي نتايج درخشاني دارد اما همواره درستي روش از درستي نتايج مهم‌تر است.
در سال‌هاي جنگ دو عمليات مهم و گسترده خيبر و والفجر8 با وجود مخالفت‌هاي بسيار جدي در سطح فرماندهان با اتكا به اصرار محسن رضايي فرمانده سپاه انجام شد. خيبر عمليات سخت و پرتلفاتي شد و والفجر8 با فتح فاو به يك پيروزي بزرگ تبديل شد. نكته مهم اين جاست كه حتي اگر خيبري در كار نبود و فقط والفجر ٨ پيروز را داشتيم، آيا روش تصميم‌گيري با وجود مخالفت‌هاي كارشناسي، درست بوده است؟
به نظر مي‌رسد در نگاه بهشتي نيز مخالفت با گسترش تشكيلات رهبري به معناي تاييد تصميم‌گيري فردي نيست. بهشتی از لحاظ نظری و اعتقادی يكي از اولين کساني بود که از واژه ولایت مطلقه استفاده کرد و گفت: «ما برای امامت اسلامی، ولایت مطلقه قایل هستیم؛ یعنی معتقدیم امامت در جهت مصالح عامه مردم هر تصرفی را لازم بداند می‌کند و منافات با حقوق شخصی افراد ندارد.» اما در حوزه اجرا به این اعمال ولایت قیدهایی می‌زد که نگاه متفاوت او را نشان می‌دهد. سروش محلاتی معتقد است بهشتی تشخیص مصلحت جامعه را یک موضوع تخصصی می‌دانست که در اختیار شخص حاکم نیست بلکه کارشناسان درباره آن نظر داده و تصمیم می‌گیرند. او اشاره می‌کند که بهشتی می‌گوید امام مسلمانان حق دارد تثبیت قیمت کند و بگوید بیش از این نباید فروخت، به شرط آن‌که تثبیت قیمت‌ها به مصلحت مسلمانان باشد. بهشتي اضافه می‌کند: «مساله مهم این است که آيا واقعا مهارکردن قیمت‌ها از راه تعیین نرخ و اجبار به نرخ معین‌شده، قابل‌حل است یا نه؟ این یک مساله فنی اقتصادی است و فقیه وارد آن نمی‌شود.»
يكي از مشكلات جدي ما در كشور نداشتن سيستم‌هاي شفاف براي كارشناسي و تصميم‌سازي است كه نقش فرد را خيلي پررنگ مي‌كند. در كشور نياز به فعال بودن دانشگاه‌ها و اتاق‌هاي فكر داريم كه پشتوانه تصميم‌گيري‌ها باشند؛ سيستم‌هايي كه مدام نقد شوند تا كارآمد باشند. وقتي جريان كارشناسي در كشور قوي نباشد مسئولان يا تصميم‌هاي فردي مي‌گيرند و يا بر اساس نظر مشاوراني خاص و محدود.

منابع:
بازگشت از بهشتي به بهشتي نوشته محمد سروش محلاتي
مشروح مذاكرات مجلس خبرگان قانون اساسي

https://t.me/jafarshiralinia



آيا در زمان امام خميني شنود انجام نمي‌شد؟
سخني صريح با حاج سيد حسن خميني

امروز سخنان سید حسن خمینی تیتر چند روزنامه بود. سخنانی که روز پنجشنبه در مراسم بزرگداشت آیت‌الله موسوي اردبیلی گفته بود. دو خاطره از آیت‌الله خمینی؛ یکی چالش او با یک قاضی درباره نواری که از شنود مکالمات فردي نزد او آورده بود و امام تند با او برخورد کرده بود به‌طوری‌که چنان عصبانی شده بود که دست‌هايش می‌لرزید و آن قاضی هم کوتاه نمی‌آمد.
سید حسن گفت که پدرش احمد این ماجرا را مکتوب کرده و نوشته که به قدری این قاضی به امام توهین کرد که حتی بنی‌صدر در عمرش نکرد؛ گویا که آمده تا امام را سکته دهد. سید حسن می‌گفت آن قاضی تا سال‌ها همچنان بر سرِ کارش بود. روزنامه‌اي امروز اين سخنان را با اين تيتر منتشر كرد:
عصبانيت امام از كارگذاشتن دستگاه شنود
آن روز سيد حسن خميني خاطره ديگري نيز نقل كرد كه در آن يكي از اهالي خرمشهر از امام شكايت كرده بود كه به دليل آن‌كه امام در شروع جنگ گفته است مردم، خرمشهر را ترك نكنند و آن‌ها نيز گوش كرده‌اند حالا بايد امام خسارت خانه و زندگي ازدست‌رفته‌شان را بدهد. قاضي بر اساس اين شكايت براي امام احضاريه فرستاده بود. در جلسه شوراي عالي قضايي تصميم به اخراج قاضي گرفته بودند كه امام خبر شده و گفته بود به قاضي دست نزنند و شاكي را هم با پرداخت مبلغي راضي كنند اما بگويند به بقيه نگويد كه از فردا كل خرمشهر مي‌آيند شكايت.
چند نكته درباره اين خاطره‌ها:
خاطره اول، عصبانيت امام از شنود:
آيا امام با شنود به صورت كلي مخالف بوده يا با شنود در اين مورد خاص مخالفت كرده است؟ آيا مقصود شما اين است كه در دوران امام شنود انجام نمي‌شده و اگر انجام شده امام از آن‌ها مطلع نشده و مخالف بوده و هرگاه مطلع شده با آن برخورد كرده است؟ آيا روايتي كه آقاي ري‌شهري وزير اطلاعات وقت از مذاكره با امام براي متمركزكردن شنود در وزارت اطلاعات و موافقت امام مي‌گويد، نامعتبر است؟
در مورد خاطره دوم، شكايت هموطن خرمشهري:
اگر شكايت مرد خرمشهري وارد است چرا بايد به ديگران نگويد و اگر وارد نيست به چه دليل به او پرداخت شده است؟ اگر پولي كه پرداخت شده حق او بوده چرا نبايد حق ديگران پرداخت شود؟ اين مبلغ از سرمايه شخصي امام به عنوان دلجويي پرداخت شده يا از بيت‌المال؟
آيا بررسي خاطراتي كه لحظه‌هاي گزينش‌شده و خاص رهبران و مسؤولان را روايت مي‌كنند معيار مناسبي براي ارزيابي عملكرد آن‌هاست؟ اين روايت‌هاي خاطره‌گونه به شدت رواج دارد چه درباره مسوولاني مانند رجايي، باهنر و بهشتي و چه درباره امام و رهبري. هركسي سعي مي‌كند با خاطره‌هاي شگفت مخاطب را مجذوب كند درحالي‌كه درباره حاكمان، عملكرد خودشان و مجموعه‌هاي زير نظر آن‌ها معيار ارزيابي است ورنه حتي در زندگي خشن‌ترين افراد تاريخ نيز مي‌توان لحظه‌هايي سرشار از عاطفه و عملكرد انساني يافت. مهم اين است كه حاكمان چه چيزي را تحويل گرفته‌اند و آن را به كجا رسانده‌اند.
نكته ديگر اين‌كه بزرگ‌ترين آفت يك انديشه اين است كه به شعار تبديل شده و گرفتار خاطره شود. انديشه تا نقد نشود زنده نمي‌ماند. اي كاش موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني متولي نقد عالمانه انديشه‌هاي او شود وگرنه گرفتار خاطره‌ها و شعارها مي‌مانيم و در نبرد خاطره‌ها و شعارها لزوما پيروزي با طرف حق نيست بلكه با كسي است كه مردم حرفش را باور كنند چه راست بگويد چه دروغ.
امروز برخي از ابتدايي‌ترين نظرات امام به خوبي بررسي نشده است. به‌عنوان نمونه مي‌دانيم امام در ابتدا با ورود روحانيون به منصب‌هاي اجرايي به‌ويژه در قامت رييس‌جمهور موافق نبود. بعد از مدتي گفت به نتيجه رسيده است اين نظر اشتباه بوده. آيا نظر اوليه امام نظر انديشه‌اي و مبنايي او بوده يا يك تاكتيك بر اساس مقتضيات زمان يا شايد هم در مقطعي مبنايي و در مقطعي تاكتيكي؟ به روايت هاشمي پس از بركناري بني‌صدر نيز امام با رياست‌جمهوري روحانيون مخالف بود و حتي پس از رجايي نيز به دليل شرايط اضطراري با رياست‌جمهوري روحانيون موافقت كرد. پس از عزل بني‌صدر، رجايي رييس‌جمهور شد و باهنر كه روحاني بود نخست‌وزير و همه مي‌دانيم كه امور اجرايي بر اساس قانون اساسيِ آن زمان بيشتر در اختيار نخست‌وزير بود تا رييس‌جمهور!
حاج سيد حسن خميني! امروز به بررسي و نقد انديشه امام بيش از خاطرات نيازمنديم وگرنه اين انديشه پيش نمي‌رود و نقاط قوتش هم شناخته نمي‌شود و در روزگاري در آينده بي‌رحمانه به نقد كشيده خواهد ‌شد كه آن روز بسياري از لوازم نقد منصفانه فراهم نيست.

- روايت مربوط به ملاقات امام و وزير اطلاعات(ري‌شهري) از جلد سوم خاطرات او، چاپ شده توسط مركز اسناد انقلاب اسلامي آمده است.
https://t.me/jafarshiralinia





راز استعفای ناگهانی صیاد شیرازی از فرماندهی نیروی زمینی ارتش چه بود؟
سپاه از چالش نظامی تا چالش سیاسی در جنگ

دو عملیات خیبر (اسفند 62) و بدر(اسفند 63) عملیات‌هایی پرتلفات و ناکام بود که بسیاری از مسوولان کشور را در توانایی سپاه براي تغییر وضعیت گره‌خورده‌ي جنگ در آن سال‌ها به تردید کشاند.
سال 64 همراه با این تردید فرا رسید و در این شرایط صیاد شیرازی که منتقد برخی عملیات‌های پیشین بود طرح‌هایی برای تغییر روند جنگ داشت.
آن‌گونه که محسن رضایی روایت کرده است در فروردین 64 صیاد گفته بود طرحی دارد که پنج روزه جنگ را تمام می‌کند و مسوولان نیز طرح او را پذیرفته‌اند و خواسته‌اند که سپاه نیروهایی را که صیاد شیرازی نیاز دارد در اختیار او قرار دهد. در این میان مشکلات فراوانی در اجرای طرح‌ها پیش آمد؛ طرح‌هایی که منتقداني در ارتش و سپاه داشت و البته صیاد نیز معتقد بود آن‌گونه که باید به او کمک نمی‌شود. طرح اول صیاد عملیات کمیل بود که با انتقادات فرماندهان سپاه به‌ویژه حسین علایی (كه در آن مقطع قائم‌مقامِ سپاهي صياد محسوب مي‌شد) منتفی شد و طرح دیگر او به نام عملیات‌های قادر نيز انجام شد که موفقیتی نداشت. محسن رضایی می‌گوید: «5 روز ادعایی شد سه ماه... هیچ موفقیتی به دست نیاوردند و یک وقت طولانی را گرفتند.»
می‌توان حدس زد اگر صیاد شیرازی عبارت 5روز را هم استفاده کرده باشد به معنای پایان دادن 5 روزه جنگ نبوده است اما محسن رضایی کاملا این عبارت را جدی گرفته بود. این در حالی بود که طرح‌های سپاه پیش از این در مدت زماني طولانی‌تر، گرهی از جنگ باز نکرده بود.
ایده تشکیل سپاه در ابتدا تشکیل یک نیروی نظامی در مقابل ارتش نبود. حتی برخی بزرگان انقلاب مانند شهید بهشتی به سیستمی می‌اندیشيدند که در آن پاسداران سپاه نیرویی تمام‌وقت نباشند. اما جنگ، سپاه را وارد مرحله‌ی جدیدی کرد. نیرویی که تا آزادی خرمشهر هنوز لشکر تشکیل نداده بود و در قالب تیپ می‌جنگید با ادامه جنگ در سال61 به‌تدریج صاحب لشکر شد و شهريور سال64 نیروی سه‌گانه زمینی، هوایی و دریایی تشکیل داد و به تدریج به یک نیروی نظامی هم‌سطح ارتش تبديل شد و از سوی دیگر در معادلات سیاسی سال‌های جنگ نیز بسیار تاثیرگذار بود. جنگ چنان قدرتی به سپاه داده بود که رایزنی فرمانده سپاه برای ابقای نخست‌وزیر میرحسین موسوی(سال64) از تاثیرگذارترین رایزنی‌های انجام‌شده با امام بود. فرمانده سپاه در مذاکرات معروف به ماجرای مک‌فارلین نماینده داشت و او با بخشی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی چالش‌های سیاسی جدی داشت که ‌توانست جلسات مجمع عقلا در مجلس را هم به تعطیلی بکشاند.
اختلاف ارتش و سپاه در جنگ نیز با توجه به سایر چالش‌های سیاسی سپاه ابعاد جدیدی پیدا می‌کرد. آن‌چه از سخنان محسن رضایی اشاره کردم حرف‌هایی است که در گفتگو با راویان دفتر سیاسی سپاه در سال65 مطرح کرده است. در همان مصاحبه هادی نخعی از راویان دفتر سیاسی سپاه درباره دوره‌ای که صیاد شیرازی طرح‌هایش را پی می‌گرفت می‌گوید اگر در آن عملیات‌های پیشنهادیِ صیاد، پیروزی‌های نسبی به دست می‌آمد، شرایطی که برای سپاه پیش آمده بود؛ «می‌توانست خیلی بیشتر هم ادامه پیدا کند و سرنخ قضایا دیرتر به دست سپاه بیاید؟» محسن رضایی هم گفت: «بله، اگر این‌طور می‌شد که یک انحراف اساسی به وجود می‌آمد و سپاه متلاشی می‌شد.» وقتی طرح‌های صیاد شیرازی فرمانده نیروی زمینی ارتش به نتیجه نرسید سرنخ جنگ دوباره به دست سپاه افتاد و آن‌گونه که محسن رضایی روایت می‌کند مسوولان از روی ناچاری و به دلیل این‌که طرح دیگری وجود نداشت طرح سپاه را پذیرفتند؛ «قطعا اگر یک نیروی دیگری در کشور بود و می‌آمد پیشنهاد دیگری می‌داد شاید آن پیشنهاد را قبول می‌کردند و طرح سپاه را شاید قبول نمی‌کردند.»
بهمن64 طرح عملیاتی سپاه با نام والفجر8 با فتح فاو به یک پیروزی مهم پس از سال‌ها ناکامی بدل شد و این پیروزی جایگاه محسن رضایی را قوی‌تر کرد و رایزنی‌های او توانست حکم جانشینی هاشمی در فرماندهی جنگ را برایش به ارمغان بیاورد و صیاد شیرازی نفر سوم و معاون رضايي در سلسله مراتب فرماندهی جنگ شود. تصمیمی که 24فروردین65 با حضور صیاد شیرازی و محسن رضایی نزد هاشمی رفسنجانی گرفته شد اما فردای آن روز صیاد در اعتراض به این تصمیم از فرماندهی نیروی زمینی ارتش استعفا داد و به هاشمی گفت که دیروز غافلگیر شده است.
نکته دراماتیک ماجرا این‌جاست که صیاد همواره می‌خواست جنگ فرمانده واحد داشته باشد، وحدت فرماندهي از اصول جنگ است اما محسن رضایی اغلب با او مخالفت می‌کرد و معتقد بود مشکل جنگ وحدتِ فرماندهی نیست و حالا با این تصمیم وحدت فرماندهی به دست آمده بود اما با فرماندهی رضایی.
کنار رفتن صیاد گره اختلافات ارتش و سپاه در جنگ را باز نکرد که در یادداشت دیگری به سرنوشت این ماجرا می‌پردازم.
https://t.me/jafarshiralinia





چرا ارتش نمی‌خواست تجهيزاتش را در اختیار سپاه بگذارد؟
از پشیمانی صیاد شیرازی از استعفا تا استعفای محسن رضایی

سوم فروردین65 شمخانی از فرماندهان ارشد سپاه و رفیق‌دوست (وزیر سپاه) نزد هاشمی رفتند و پیشنهاد گسترش سپاه و برکناری صیاد از فرماندهی نیروی زمینی ارتش را دادند. چند روز بعد، 10فروردین65 محسن رضایی به دیدار هاشمی رفت و از او خواست فرماندهی جنگ را به او بدهد و نیروی زمینی ارتش را هم تحت کنترلِ عملیاتی او قرار دهد. در نهایت 25فروردین صیاد از فرماندهی نیروی زمینی ارتش استعفا داد که شرحش را در یادداشت قبلی نوشتم. علاوه بر رایزنی‌های فرماندهان سپاه، برخی اختلافات داخلی در ارتش به‌ویژه میان صیاد شیرازی و جمالی معاونش رفتن صیاد را جدی‌تر کرد و شاید به همین دلیل وقتی مدتی بعد صیاد از استعفا پشیمان شد، دیگر موقعیت بازگشتش فراهم نشد.
وقایع این سال نشان داد مشکل اختلاف ارتش و سپاه به بودن یا نبودن صیاد شیرازی مرتبط نیست. زمستان این سال ایرانی‌ها بلافاصله پس از عملیاتِ لو رفته و شکست‌خورده‌ي کربلای4، عملیات کربلای5 را طراحی و اجرا کردند و با غافلگیری دشمنی که در جشن پيروزيِ کربلای4 بود بخش‌هایی از شلمچه را فتح کردند. اما خیلی زود ارتش دشمن به خود آمد و یکی از سنگین‌ترین نبردهای سال‌های جنگ در سرزمین شلمچه روی داد؛ سخت و پرتلفات.
کار گره خورد، فشار ارتش عراق روی رزمنده‌های ایرانی زیاد شد. 11بهمن ایران مجبور به عقب‌نشینی از جنوب کانال ماهی در منطقه شلمچه شد؛ منطقه مهمی بود که هاشمی پس از شنیدن خبر از دست رفتنش به شمخانی گفت: «بیست روز جهاد به هدر رفت.»
مسوولان و فرماندهان نظامی در ایران از ابتدای سال وعده پیروزی بزرگ و سرنوشت‌سازي را داده بودند و کربلای5 اگرچه موفقیت‌هایی داشت اما نمی‌توانست آن پیروزی سرنوشت‌ساز باشد.
سپاه می‌خواست هرطور شده کربلای5 را به موفقیت‌های بیشتری برساند و تجهیزات و نیروی ارتش را می‌خواست اما حسنی سعدی، جایگزین صیاد شیرازی در فرماندهی نیروی زمینی ارتش، با جابه‌جایی نیروها مخالف بود و می‌گفت بهتر است بنا به طراحی قبلی، ارتش عملیات در جبهه غرب را پیگیری کند.
١١بهمن محسن رضایی به امام نامه نوشت و شرایط سخت عملیات را توضیح داد و آماری از تجهیزاتی مانند تانک، نفربر زرهی، توپ و ... داد تا تامین شود. امام هم به آقایان خامنه‌ای و هاشمی نوشت که وضعیت خطیر است و احتیاج‌های کربلای5 برآورده شود که شرعا و عقلا لازم است. هاشمی می‌گوید سپاه بعد از دستور امام اقلام درخواستی‌اش را بالاتر برد؛ «به نظرمان رسید که تامین همین ارقام مصوب امام هم به زحمت قابل امکان است.» هاشمی با حسنی سعدی مذاکره کرد و می‌گوید او معتقد بود: «با این ابزار هم سپاه با تلفات زیاد حداکثر به کانال زوجی می‌رسد و این مقدار پیشرفت چیزی را عوض نمی‌کند. بهتر است امکانات را حفظ کنیم.»
15بهمن احمد خمینی به هاشمی خبر داد که حسنی سعدی به امام نامه نوشته که تامین خواسته‌های سپاه مشکل است اما امام گفته از دستور فرماندهی جنگ اطاعت کنند و تاخير، باعث كيفرِ زمانِ جنگ است. 18بهمن هاشمی در یادداشت روزانه‌اش نوشت که مذاکرات ارتش و سپاه برای تحویل وسایل ارتش به سپاه نیمه‌موفق بوده.
پيش از اين عمليات، اصرار براي ادامه عمليات رمضان در سال ٦١ نتیجه مهمی نداشت، همچنين اصرار پرتلفات و بی‌نتیجه برای بازگشایی محور طلاییه در عمليات خيبر. درباره این‌که آیا اصرار سپاه برای ادامه عملیات کربلای5 با تجهیزات ارتش، نتیجه‌بخش و باعث پیشروی بیشتری به سمت بصره می‌شد نمی‌توان نظر قطعی داد. برخی مسوولان وقت نیز امیدی به نتیجه‌بخش بودن اصرار سپاه نداشتند.
سال 65 در حالی به پایان رسید که وقایع نشان داد مشکلات جنگ و همچنین اختلاف ارتش و سپاه پیچیده‌تر از آن بوده که با رفتن صیاد و یا دستور قاطع امام حل شود.
بهار سال 65 صیاد استعفا داده بود و این بار در بهار 66 محسن رضایی استعفا داد. به روایت هاشمی، دلیل استعفا، مشکلات اداره سپاه، عدم هماهنگی با رئیس‌جمهور خامنه‌ای و حسن روحانی و ارتشی‌ها بود. 11ارديبهشت66 احمد خمینی به هاشمی خبر داد: «نامه استعفای محسن رضایی به امام رسیده ولی امام نمی‌پذیرند و تصور امام این است که این‌ها حرکات سیاسی دارند.» و چند روز بعد هاشمی نوشت: «آقای محسن رضایی بعد از ملاقات امام آمد، امام استعفایشان را نپذیرفته‌اند... پیشنهاد داشت که امام به خود ایشان درجه امیری ارتش بدهد که بتواند بر امکانات ارتش دست داشته باشد و از موضع قدرت همه‌چیز را در خدمت جنگ بگیرد و با ارتشی‌ها برخورد کند.»
آيا فرماندهی رضایی در ارتش می‌توانست چاره كاهش اختلاف‌ها باشد؟ نکته این‌جاست که اختلافات را باید ریشه‌ای حل کرد و گاه اختلاف‌ها ریشه ساختاری دارد و حل آن پیچیدگی‌های بیشتری دارد و با دستور و یا میانجی‌گری کدخدامنشانه که در جنگ انجام می‌شد قابل‌حل نیست.
https://t.me/jafarshiralinia





نامه تكان‌دهنده استاد دانشكده فرماندهي و ستاد ارتش پيش از عمليات خيبر
سخنان مهم سرلشکر رشید درباره اختلاف ارتش و سپاه در جنگ

7 روز مانده به آغاز عملیات خیبر، 26بهمن62 مشاور صيادشيرازي و از اساتيد دانشكده دافوس ارتش كه خود نيز سابقه طراحي عمليات و فرماندهي در جنگ را داشت، بر اساس اصول نظامی تذکر داد: «انجام این تک مشکلات زیر را به‌وجود خواهد آورد.
1- شکست را توام با تلفات زیاد در بر دارد.(خدای نخواسته)
2- حیثیت نیروهای رزمنده ما را لکه‌دار خواهد ساخت.
3- روحیه نیروهای ما با تحمل این شکست، سقوط خواهد نمود و بالعکس سبب ایجاد اعتمادبه‌نفس در نیروهای مقابل خواهد شد.
4- ازبین‌رفتن جوان‌های ما(بدون کسب نتیجه و موفقیت) روی چرخ اقتصادی، صنعتی و کشاورزی میهن اسلامی تاثیر منفی خواهد گذاشت.»
او معتقد بود محور جنوبي عمليات ناموفق است و اگر در محور شمالي موفقيتي به‌دست آيد با شكست محور جنوبي ناكام مي‌شود و اين‌كه: «خداوند متعال را گواه می‌دارم که عرایضم را در نهایت خلوص نیت عنوان کرده‌ام. سرهنگ توپخانه ستاد، نصرت‌الله معین‌وزیری»
این نامه‌ پیش از عملیات در اختیار فرماندهان و مسولان کشور قرار گرفته است. برخی عزیزان انتظار دارند شما این نامه را ببینید، توضیحات معین‌وزیری درباره اشکلات اساسی طراحی عملیات خیبر را ببینید و از سوی دیگر سرنوشت تلخ و سخت عملیات خیبر را هم ببینید اما سوال نپرسید؛ درحالي‌كه اگر اين مسايل مطرح شود و ديگران نيز حرف خود را مطرح كنند، وقايع براي امروز و فردا عمق بيشتري پيدا مي‌كند.
برخي می‌گویند جنگ لایه‌های پیچیده‌ای دارد. می‌گویم اگر لایه‌های پیچیده را در آثارتان منتشر کرده‌اید، خوانده‌ایم و اگر در ذهن شماست منتشر کنید تا بخوانیم اما به نظر می‌رسد برخی، وقتی بحث لایه‌های پیچیده را مطرح می‌کنند كه موضوعي بر خلاف نگاه يا نفع آن‌ها مطرح شده باشد و می‌خواهند بگویند وقتی لایه‌های پیچیده را بررسی کنید حق را به آن‌ها می‌دهید.
امکانات فراوانی در اختیار دارند اما مظلوم‌نمایی می‌کنند. اراده کنند دسترسی به آنتن تلویزیون برایشان میسر است و مهم‌تر از همه بودجه دارند و با اتكا به همان بودجه قيمت كتاب‌هايشان يارانه‌اي است. برای فعالیت در فضای مجازی بودجه دارند؛ آن‌وقت یک کانال تلگرامی که ریالی از ردیف‌های بودجه‌اي آن‌ها ندارد را تحمل نمی‌کنند. خود را اهل تحقیق و بحث و گفتگو می‌دانند اما فریاد می‌زنند که چرا کسی جلوی شیرعلی‌نیا را نمی‌گیرد؟!
آن‌چه در این کانال منتشر می‌شود بر اساس منابع آشکار و منتشرشده است. در دو یادداشت قبلی نوشتم که با رایزنی رضایی، او به سمت جانشینی هاشمی در فرماندهی جنگ منصوب شد و صیاد نیز نفر سوم شد. جمله مرا تغییر دادند که من گفته‌ام محسن رضایی، هاشمی را فرمانده جنگ کرد! و بعد به این تاختند. بعد هم گفتند این موضوع که سال65 رضایی نفر دوم جنگ و صیاد نفر سوم جنگ شده صحت ندارد. امروز در پیوست این یادداشت حکمی که هاشمی رفسنجانی در این‌باره نوشته است را منتشر می‌کنم.
اولین بار که ماجرای استعفای صیاد و اسنادش را در کتاب خاطرات هاشمی دیدم شگفت‌زده شدم که چگونه در کتاب تحلیلی و تاریخی محققان سپاه که خوانده بودم اشاره‌ای به این موضوع نشده است. آیا استعفای صیاد در سال65 موضوع مهمی نبوده است؟
برخی نيز در اين روزها گفتند در جنگ، میان ارتش و سپاه اختلاف جدی نبوده و شیرعلی‌نیا از برخی مطالب، دوگانگی و اختلاف ایجاد می‌کند، بعد هم می‌گویند فضای مجازی جای پرداختن به موضوعاتي كه مطرح مي‌كنم نیست. به این جمله‌ها از سرلشکر غلامعلی رشید(از فرماندهان ارشد سپاه در جنگ) توجه کنید که در تاریخ 27آبان94 نوشته و به صورت اختصاصی برای وبلاگ آقای محمد درودیان فرستاده: «برآوردها و نیازمندی‌های ما نیز متناسب با ظرفیت‌های داخلی و امکانات موجود در کشور بود که بخشی از آن(عمدتاً تسلیحات و تجهیزات)، درون ارتش وجود داشت، اما به ما نمی‌دادند.» بعد به جلسه‌ی بررسی مسایل جنگ با هاشمی در سال 79 یا 80 اشاره می‌کند و می‌نویسد که آقای علایی در آن جلسه سؤال کرد: ارتش امکانات خود را در عملیات‌ها پای کار نمی‌آورد، آیا قبول دارید؟ آقای هاشمی پاسخ داد: «حتماً؛ بله همین‌طور بود. (هاگ، هواپیما، زرهی، توپخانه و ...) داشتند... نوع جنگ سپاه را بلد نبودند و نسبت به پایان جنگ ابهام داشتند که معلوم نیست انتهای جنگ کجا و کی باشد؟ ارتش می‌گفت امکانات نمی‌دهم چون امکانات مرا سپاه هدر می‌دهد و این مشکل تا آخر بود.»
آیا وبلاگ فضای مجازی نیست؟ این یادداشت در سایت تحقيقاتي يك مركز معتبر سپاه نیز منتشر شده است. دو یادداشت پیشین من نیز در همین فضا بود. آیا اعتراض‌ها و انتقادها به یادداشت‌های كانال نكته‌هاي تاريخي ریشه در موضوعات دیگری دارد؟

‏@jafarshiralinia

‏http://s8.picofile.com/file/8313905326/photo_2017_12_10_14_16_34.jpg





آیا مجلس خبرگان رهبری بازیچه‌ي هاشمی بود؟
آیا امام چهار ماه، از بحث مهمِ رهبریِ آیت‌الله منتظری بی‌خبر بوده؟

اولین مجلس خبرگان رهبری تنها مجلسی است که دو بار صلاحیت دو نفر را برای رهبری پس از امام تشخیص داد؛ انتخاب اولش مطرود و بعدها حصر شد و انتخاب دومش 28 سال است که مقام رهبری را در اختیار دارد.
برخی اصرار دارند که انتخاب اول این مجلس، یعنی آیت‌الله منتظری از همان ابتدای انتخاب، و حتی پیش از آن، ساده‌لوحیِ آشکاری داشته است.
برخي از میان زندگی آیت‌الله خاطراتی جمع می‌کنند و تا جایی پیش می‌روند که ساده‌لوحی او را به طنز و تمسخر تبدیل کنند.
به شهادت بسیاری از اهالی مبارزه با رژیم شاه، آقای منتظری از اصلی‌ترین شخصیت‌های مبارزات انقلاب پس از امام خمینی بود و به روایت صادق طباطبایی، پیش از انقلاب نیز آقای بهشتی در گفتگو با امام موسی صدر با وجود مخالفت صدر، آیت‌الله منتظری را به‌عنوان جايگزين بعد از امام می‌شناخت. آیت‌الله منتظری پس از پیروزی انقلاب نیز مسوولیت‌های متعددی با نظر امام داشت اما مهمترین اتفاق درباره او انتخابش به‌عنوان رهبر ِ پس از امام در مجلس خبرگان بود.
اگر این روایت‌های مبتذل‌شده از ساده‌لوحی آیت‌الله منتظری را بپذیریم، امام، مسوولان کشور و نمایندگان مجلس خبرگان باید پاسخگوی فاجعه‌ی انتخاب چنین فردی برای رهبری پس از امام باشند.
صاحبان این دیدگاه وقتی به این تناقض می‌رسند پرونده‌ای برای هاشمی رفسنجانی می‌گشایند و فضایی را تصویر می‌کنند که در آن هاشمی بازیگردان و صحنه‌گردان انتخاب آیت‌الله منتظری برای رهبری پس از امام است.
حتی می‌گویند امام هم در برابرِ کار انجام‌شده قرار گرفته و بی‌خبر بوده است؛ درحالی‌که بار اول در تیرماه 64 بحث رهبر آینده و بحث آیت‌الله منتظری در اجلاسیه خبرگان مطرح شده و چهار ماه بعد در اجلاسیه آبان‌ماه64 این موضوع به تصویب رسیده است. اگر بگوییم امام در این چهار ماه به طور کلی از این ماجرا خبردار نشده باید پاسخگوی مسایل زیادی درباره اطلاع امام از امور کشور باشیم.
در کتاب سنجه انصاف، نوشته‌ي ری‌شهری وزیر وقت اطلاعات از قول آیت‌الله محمدی گیلانی آمده که او 25تیر64 یک روز قبل از مطرح شدن بحث رهبریِ آقای منتظری، امام را در جریان گذاشته و امام هم مخالف بوده و به او گفته به هاشمی پیام بدهد که برای ملاقات نزد امام برود. اما موضوع وقتی جالب می‌شود که بدانیم محمدی گیلانی در آستانه اجلاسیه‌ي آبان‌ماه يعني چهارماه بعد به دیدار امام رفته است. علاوه بر آن‌که در خاطرات هاشمی، جزییات گفتگویش با محمدی گیلانی در آبان آمده، محمدی گیلانی نیز در نقل خاطره نکاتی را می‌گوید که کاملا واضح است که ماجرا مربوط به آبان است. محمدی گیلانی گفته است که آن زمان اعلام شده بود امام تا 15روز وقت ملاقات نمی‌دهد. بر اساس صحيفه این موضوعِ عدم ملاقات و عدم سخنرانی امام مربوط به آبان‌ماه است. او اشاره به نبودن احمد خمینی در آن ایام می‌کند که این نیز مربوط به مسافرت احمد خمینی در آبان است؛ درحالی‌که در تیرماه چنین ویژگی‌هایی وجود ندارد. 25 تیر که تاریخ ملاقات محمدی گیلانی با امام ذکر شده روزی است که امام اتفاقا در جمع اعضای مجلس خبرگان که محمدی گیلانی نیز عضو آن بوده سخنرانی کرده پس چگونه است که محمدی گیلانی می‌گوید امام تا 15روز وقت ملاقات نداشت و او با برگه‌ای که در آن تاکید کرده کار واجب دارد توانسته به ملاقات امام برود؟ پس ملاقات محمدی گیلانی با امام مربوط به آبان ماه است. اما اگر بنا باشد سناریوی این‌که امام در عمل انجام‌شده قرار گرفته، درست شود، باید تاریخ این خاطره به تیر64 ارجاع داده شود یا این‌که بپذیریم در تمام این چهارماه امام از مسایلی که درباره رهبر آینده مطرح بوده بی‌خبر بوده است! ممكن است اين يك خطاي سهوي از سوي محمدي گيلاني يا ري‌شهري باشد اما خطای بسیار تاثیرگذاری در نتیجه‌ي ماجراست كه در يك متن مهم آمده است.
نکته آخر این‌که آیا مخاطب از خود نمی‌پرسد، با اين طرز نگاه، خبرگانی که به این راحتی بازیچه دست هاشمی می‌شوند چه اعتمادی به تصميم‌هاي دیگرشان از جمله انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای به رهبری است؟
برخی برای استفاده‌هاي روزمره، شاخه‌هایی را می‌بُرند که خود نیز روی آن نشسته‌اند.
این روزها که این پرونده دوباره گشوده شده، فرصت مغتنمی است و باید فراز و فرود زندگی آیت‌الله را دوباره بازخوانی کرد و نگرانی‌ها و تذکرهای او درباره مسایل مهم دهه‌ی شصت را به بوته نقد گذاشت و دید کدام‌یک منطبق با واقعیت‌های تاریخی و دوراندیشانه بوده و کدام‌یک بر اساس تفسیر اشتباه و ساده‌انديشانه. در این باره بيشتر خواهم نوشت.

منابع:
- خاطرات صادق طباطبایی
- منبع سخنان محمدی گیلانی، چاپ هشتم کتاب سنجه انصاف است که در شناسنامه آن درج شده: «با حمایت نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور ویژه مسابقات فرهنگی سال 1391»

‏https://t.me/jafarshiralinia




یادداشت خداحافظی
سخنی صریح با سردار رضایی و سایر مسئولان

عملیات والفجر مقدماتی در بهمن61 یکی از تلخ‌ترین شکست‌های ایران در جنگ هشت‌ساله بود. جایی‌که بسیاری از جوان‌های سرزمین عزیزم مظلومانه در دشت‌های فکه و اطراف آن به شهادت رسیدند. بنا بود پس از آزادي خرمشهر، بصره را تهدید کنیم و تا ساحل شط‌العرب پیش برویم و بالاسر بصره باشیم تا دست برتر را داشته باشیم. در عملیات رمضان شکست سختی خوردیم و نشد. حالا زمستان سال61 به سمت العماره حمله می‌کردیم و حتی گویا به فکر ایجاد حکومت اسلامی در العماره هم بودیم. نام عملیات را والفجر انتخاب کردیم و وعده‌های بسیاری برای پیروزی‌اش دادیم. اما وقتی شکست خورد نامش به والفجر مقدماتی تغییر کرد و تا پایان جنگ در جبهه‌هاي مختلف تا والفجر10 هم انجام داديم.
دیروز آقای رضایی در سخنانی گفته است: «برخی می‌خواهند جنگ را تحریف کنند تا بر شیوه رهبری امام امت و کسب پیروزی‌های دفاع مقدس خدشه وارد شود...»
بايد ميان تحريف و نقد تفاوت قائل شد. امام و رهبری‌اش با سوال و نقد زیر سوال نمي‌رود. اتفاقا اگر گذشته نقد نشود خطاها تکرار می‌شود و آسیب‌های بزرگ‌تری در انتظار ماست.
روز 21بهمن61 امام خمینی در سخنرانی‌اش درباره جنگ به تبلیغات دشمن اشاره كرد و گفت كه دشمن مي‌گويد: ‌‏«در این نبرد آخر‌‎ ‌‏گاهی می‌گویند هفت‌هزار، گاهی می‌گویند پانزده‌هزار، ما از ایرانیان را -یعنی از این‌‎ ‌‏سپاهیان ایران را -کشتیم و از بین بردیم، بیش از چهارهزار ما نفرستادیم در جبهه‌ها»(صحيفه امام، جلد17، ص312)
چه کسی به امام گزارش داده که در والفجر مقدماتي ما 4000 نفر نیرو بیشتر وارد نکرده‌ایم درحالی‌که به استناد سایت مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، اين عمليات با اين استعداد انجام گرفت: 129گردان پیاده، 11گردان زرهی، 7گردان مکانیزه و 7گردان توپخانه از سپاه و 4گردان پیاده و 7گردان زرهی، 6گردان مکانیزه و 16گردان توپخانه از ارتش. به گزارش خبرگزاري ايسنا و خبرگزاري مهر به نقل از مركز مطالعات و تحقيقات جنگ سپاه آمار تلفات بدين‌صورت است:«501تن از نيروهاي خودي شهيد، 7313تن زخمي و 3116تن مفقود شدند.»
اگر این آسیب‌شناسی‌ها الان انجام نگیرد در آینده‌ مضحکه‌ي تاریخ می‌شویم اما ممکن است اگر الان مطرح شود جوابی درخور پیدا کند. درس‌ها و تجربیات جنگ باید منتقل شود و این درس‌ها با شعار منتقل نمی‌شود. من نمی‌گویم همه گزارش‌هایی که به امام داده می‌شد غیرواقعی بود اما اگر جایی چنین اتفاقی افتاده باید موشکافی و نقد شود تا چنین خطایی در آينده اتفاق نيفتد.
مهدی کیانی از فرماندهان سپاه در جنگ، درباره عملیات رمضان می‌گوید: «وقتى همراه فرماندهان خدمت امام خمينى در جماران رسيديم، تمام مطالب به‌خوبى و تمام و كمال خدمت امام عرضه نشد.» او به یک نکته‌ي بسیار مهم و اساسی اشاره می‌کند؛ «در يكى از ديدارها كه خدمت امام خمينى رسيدم آقامحسن گزارشى حماسى به امام داد. من گفتم حماسى‌گفتن كار ماست. آقامحسن بايد بر محور عقلانيت به امام گزارش بدهد تا ماهيت كار معلوم شود. بايد آقامحسن مشكلات جنگ را طرح كند همان‌طور كه به ما مشكلات را گوشزد مي‌كند، به امام هم همين‌گونه گزارش دهيد. اگر حقايق و كاستي‌ها را امام نداند، دولت و نظام اجرايى كمك نمي‌كنند و امام هم دليلى براى دستور به آن‌ها نخواهد ديد.»(كتاب يك شهر، يك جهان‌آرا)
درباره عملیات والفجر مقدماتی هاشمی معتقد بود: «يكي از مواردي كه از امام مخفي كرده بودند، گزارش از تلفات عمليات والفجر مقدماتي بود.» می‌گوید آن زمان فرمانده نبود اما؛ «با اطلاعاتي كه معمولاً از جاهاي مختلف مي‌گرفتم، متوجه شدم كه تلفات ما واقعاً وحشتناك بود. تا جايي كه تا آخر رسماً گفته نشد آمار تلفات انساني ما در شهادت، جانبازي و اسارت چقدر بود.»(درمصاحبه با نگارنده،94)
شهدای پاکی که خالصانه همه‌چیزشان را فدای دین و وطن‌شان کرده‌اند از مقدس‌ترین‌ها نزد من هستند اما بنا نیست مدیریت جنگ، این فداکاری‌هاي مقدس را سپری در مقابل نقد و پرسش قرار دهد. از 23 فروردین96 تا امروز بيش از 180یادداشت نوشته‌ام، یادداشت‌هايی كه سعي كردم در نهایت دقت بنويسم. در استنادات مطالب کانال با کمک دوستانم در نهايت توان كوشيديم.
خواستم راهی باز کنم و خدا را شکر می‌کنم که نشانه‌هایی هست که باز شده است. در این مدت برخی از هیچ تهمت و فشاری دریغ نکردند و من امور خویش را به خداوند واگذار کرده‌ام. این روزها به شرایطی رسیده‌ام که ادامه نوشتن این نکات در کانال مقدور نیست. در اوج بی‌اخلاقی‌ها و نابرادری‌ها پیام‌های گرم عزیزان نگذاشت خسته شوم و نوشتم. اما دیگر نمی‌شود ادامه داد.
همچنان به نقد اعتقاد دارم. با نگاه تیزبینانه، گذشته را بخوانیم و از مسوولین توضیح بخواهیم و امید زیادی دارم که این راه ادامه پیدا کند.
دعایم کنید.
خداحافظ
جعفر شیرعلی‌نیا(28آذر96)
https://t.me/jafarshiralinia





چند روایت معتبر از جلسات شورای انقلاب
مطهری می‌گفت با این طرز محاکمه، از شمرها امام حسین درست کرده‌اند

4روز پس از پيروزي انقلاب، چهار نفر از ژنرال‌های شاه توسط خلخالی محاکمه و اعدام شدند، چهار نفری که اتهامشان شکنجه و کشتار مردم بود. به نظر می‌رسید اغلب مردم از اعدام آن‌ها خوشحال بودند اما به‌تدریج برخی محاکمه و اعدام‌ها حاشیه‌هایی ایجاد کرد که شورای انقلاب را نیز به‌شدت حساس کرد. 22اسفند57 در جلسه‌ي شورای انقلاب، بهشتی می‌گفت تا وقتی خلخالی باشد با روحیه‌ي خاصی که دارد اوضاع سامان نمی‌گیرد. بهشتی ‌گفت خلخالی نباشد، مسئولیتش با ما. بحث به آن‌جا رسید که از امام بخواهند بدون تصویب شورا حکم اعدام داده نشود. بهشتی گفت دو نفر زودتر به قم بروند و از امام این حکم را بگیرند.
در جلسه‌ي 27اسفند بهشتی خبر داد با امام درباره‌ي وضعیت دادگاه‌ها صحبت کرده و بناست دادگاه‌ها سرعت و قاطعیت داشته باشند و البته آبرومند و محکم. بسیاری از مردم از محاکمه و اعدام سران رژیم قبل خوشحال می‌شدند. مطهری می‌گفت در محاکمه‌ها نباید نظر مردم را در نظر گرفت و «باید خودمان رعایت حقیقت و واقعیت را بکنیم» ...«اگر یک فرد مجرم مجازات نشود بهتر است که غیرمجرم مجازات شود... اگر کسی استحقاق اعدام دارد، دنیا هم نپسندد باید اعدام شود.» مطهری معتقد بود با این استدلال که گناه‌کار از تله درمی‌رود نباید بی‌گناه کشته شود. مطهری: «بعضی افراد علی‌الظاهر بناحق کشته شده‌اند بعضی به حق ولی به‌طرز ناحق کشته شدند. الان که دست شوراست مستقیم مسئول است.» بهشتی نیز به شیوه‌ي برگزاری دادگاه و محاکمه‌ي هویدا معترض بود. هاشمی پیشنهاد داد دادگاه فعلا قطع شود. مبشری با یادآوری این‌که «یادمان رفته [در رژیم سابق] چه کارهايي كرده‌اند؟ آدم را زنده‌زنده می‌سوزاندند» معتقد بود خلخالی ظلم نکرده و به انقلاب کمک کرده است. طالقانی این نظر را قبول نداشت و مطهری هم می‌گفت با این طرز محاکمه، از شمرها امام حسین درست کرده‌اند.
در يكي از جلسات مهندس سحابی سعی کرد قدری از نگرانی‌ها کم کند و گفت: «انقلاب که نظم و قاعده ندارد. روسیه 12سال کشتار داشته، زود ناامید نشوید. دوم این‌جا انقلاب است و انتقال مسالمت‌آمیز نیست. صددرصد تاکید دارم کارها منظم باشد ولی نباید زیاد ناراحت شد. دولت از زودگرفتن و زودکشتن ناراحت است، درست، ولی طرف دیگر مردم هستند که کمیته دارند... اگر دولت و شورای انقلاب و دادگاه بخواهند محاکمات را عقب بیاندازند مردم می‌ریزند و کشتار می‌کنند. اگر دادگاه معطل کند و مجرمین را مجازات نکند، اگر هویدا و امثال او اعدام نشوند مردم قیام می‌کنند.» مطهری در همان جلسه گفته بود مردم بازجوی ساواکی را گرفته‌اند، خودشان کشته‌اند! بنی‌صدر هم در جواب سحابی گفت: «بسیار ترجیح دارد خود مردم بکنند تا شما به اسم اسلام، دادگاه انقلاب تشکیل دهید... ضعف از ناهماهنگی‌هاست... طالقانی یک ساز، بازرگان یک ‌ساز، شریعتمداری یک ساز و خمینی یک ساز می‌زند.»
23اردیبهشت58 با پی‌گیری اعضای شورای انقلاب، امام خطاب به دادستان دادگاه‌هاي انقلاب اسلامی نوشت دادگاه‌های انقلاب جز در دو مورد حق صدور حکم اعدام ندارند؛ اول کسی که ثابت شود آدم کشته و دیگر کسی که فرمان کشتار عمومی داده یا مرتکب شکنجه‌ي منتهی به مرگ شده است. در پایان دستور آمده بود تخلف از این امر جرم است و موجب ثبوت قصاص.(صحیفه امام، ج7، ص274)
بی‌نظمی از مشکلاتِ مهم کشور بود. 19فروردین58 در جلسه‌ي شورای انقلاب، بهشتی از بی‌نظمی در کشور گله کرد و گفت: «باید مقداری حریم‌ها مشخص شود... انقلاب در معرض خطر است، به‌ستوه آمدن مردم از هرج‌و‌مرج، آخوندبازی، توی ده، توی شهر، مثل قبل و بعد رضاخان می‌شود، رهبری ایجاب می‌کند با قاطعیت نسق و نظمی باشد.»
قطب‌زاده می‌گفت مشکل این‌جاست که هرکس کار خودش را می‌کند، دادگاه حرف شورا را گوش نمی‌کند، شورا حرف دولت را و دولت حرف شورا را، شورا حرف آقا را گوش نمی‌دهد و آقا هم حرف هیچ‌کس را گوش نمی‌دهد.
مطهری می‌گفت از بیت آقا باید شروع شود، اگر نشود درست نمی‌شود.... البته بهشتی معتقد بود نظم باید از خود شورا شروع شود تا این‌که «برویم سر نظم منزل خمینی یا جای دیگر.»
جلسات آشفته و سراسر انتقاد شده بود، بهشتی می‌گفت: «جلسات ما شده گله‌گزاری؛ گله از خود ماست در این مملکت.»
انتشار این روایت‌های منتشرنشده، در آخرین کتابم، زندگی و زمانه‌ي آیت‌الله بهشتی، در این چند هفته با مخالفت‌ها و موافقت‌هایی رو‌به‌رو شده. برخی معتقدند این مطالب و بسیاری از اسناد و مطالبِ کتاب باید ده‌ها سال بعد منتشر می‌شد. معتقدم انتشار این مطالب به درک بهتر شرایط تاریخی کمک می‌کند و دانستن آن حق مردم است و برخی بی‌اعتمادی‌های این روزها به روایت‌های تاریخی، ریشه در مصلحت‌سنجی‌های بی‌منطق در روایت تاریخ گذشته دارد.
https://t.me/jafarshiralinia