سال بعدالفهرستسال قبل

بسم الله الرحمن الرحیم

شرح ماجرای مک‌فارلین-ایران کنترا-ایران‌گیت(1406 هـ = 1365 ش = 1986 م)

ماجرای مک‌فارلین-ایران کنترا-ایران‌گیت(1406 هـ = 1365 ش = 1986 م)
اعلان جمهوري اسلامي ايران(1399 هـ = 1358 = 1979 م)
جنگ ایران و عراق(1400 - 1408 هـ = 1359 - 1367 ش = 1980 - 1988 م)


نا گفته‌های ماجرای مک فارلین - رمز عبور
گذرستان :: بازنگری ماجرای مک فارلین
واقعيت ماجراي معامله گروگان-اسلحه / چه كسي با مك فارلين مذاكره كرد؟ | پایگاه اطلاع رسانی رجا
الف - ماجرای مک‌فارلین و رسوائیِ ایران‌گیت
ناگفته‌های آیت‌الله سید محمد خامنه‌ای از ماجرای مک فارلین- اخبار رسانه ها - اخبار تسنیم - Tasnim
هاشمي در ماجراي مك فارلين استراتژي امام را دنبال نمي‌كرد | خبرگزاری فارس
پشت پرده ماجرای مک‌فارلین در گفت‌وگو با علی هاشمی رفسنجانی
نقد متن و لحن سؤال 8 نماینده مجلس از وزیر امور خارجه درباره «مک‌‌فارلین» و واکنش امام خمینی(ره)
اگر هیات مک فارلین می‌توانست با آقای هاشمی ملاقات کند، ماجرا خیلی متفاوت می‌شد
نگاهی به کتاب "ماجرای مک فارلین + دانلود
مجله «رمز عبور» در اقدامی نسنجیده و درخور ملامت و به بهانه روشنگری درباره ماجرای «مک فارلین»، مصاحبه ای از آیت الله سیدمحمد خامنه ای را به دست چاپ سپرد برگزیده سرمقاله‌های روزنامه‌های امروز
نگاه هاشمی در قضیه مک فارلین یک تهدید بود/ حذف شعار «مرگ بر آمریکا» از سال 62 کلید خورد/ مک فارلین با اطمینان به تهران آمد/ حضور روحانی در مذاکرات مک فارلین قابل انکار نیست - مشرق نیوز
ماجرای قول آمریکا به ایران درمورد صدام چه بود؟ / روایت ری‌شهری از واکنش‌ها به دستگیری سید مهدی هاشمی و ماجرای مک فارلین
پیغام سرّی صدام به بوشِ پدر درباره ایران و ماجرای مک فارلین در سال ۱۳۶۹





سخنرانی در جمع خانواده‌های شهدا و مسئولان قضایی ارتش (بیداری ملت)
  •   سخنرانی
    زمان: صبح 29 آبان 1365 / 17 ربیع الاول 1407
    مکان: تهران، حسینیّه جماران
    موضوع: تأثیر بیداری ملت بر تبلیغات دامنه‌دار دشمنان
    مناسبت: میلاد پیامبر اکرم (ص) و ولادت امام جعفر صادق (ع)، هفته وحدت
    حضار: کروبی، مهدی (نماینده امام و سرپرست بنیاد شهید) - خانواده‌های شهدا، مفقودان،اسرای اهل تشیع و تسنن استانهای کردستان، باختران، آذربایجان غربی، مناطق گنبد، بندر ترکمن و تهران - رحمانی، محمدعلی (سرپرست بسیج مستضعفان) - مسئولان قضایی ارتش -مسئولان اعزام بزرگ سپاه محمد (ص)
    بسم الله الرحمن الرحیم
    رسوایی امریکا در طرح رابطه با ایران
    امروز که از اعیاد بسیار بزرگ اسلام است به همه ملتهای محروم اسلامی و همه مستضعفین جهان و ملت بزرگوار خودمان تبریک و تهنیت عرض می‌کنم.
    این عید بزرگ، سرمنشأ تمام برکات در عالم است و مرکز وحدت مسلمین در جهان است. من نمی‌توانم راجع به برکات این عید، امروز با وقت کم عرضی بکنم. امید است که گویندگان و نویسندگان در این امر اهتمام کنند و برکات تولد این دو بزرگوار را گوشزد کنند. آنچه که من امروز می‌خواهم عرض کنم، این است که ما در روزی عید گرفتیم که از جهاتی ملت ایران باید جشن بگیرند؛ یکی جهات پیروزی ملت ایران در جهان، در جبهه‌ها در پشت جبهه‌ها، در همه کشورهای اسلامی و غیر اسلامی و یک امر مهمی که در این روز عید باید تبریک به همه عرض بکنم، این انفجار عظیمی است که در کاخ سیاه واشنگتن رخ داد و این رسوایی بسیار مهمی که برای سران کشور امریکا پیدا شد. شما ملاحظه بکنید و ببینید که در تمام دنیا، در سراسر جهان، مطبوعاتشان و رسانه‌هایشان و خطابه‌هایشان تمام متوجه این معناست که سرپوشی بگذارند بر این رسوایی که برای رئیس جمهور امریکا پیش آمد. رئیس جمهور امریکا در این رسوایی باید عزا بگیرد و
  • کاخ سفید مبدل به کاخ سیاه بشود - گرچه همیشه بوده است - لکن این متفرقه گویی و اضطرابی که در کاخ سفید پیدا شد و در طرفدارهای امریکا، حکایت از عظمت مسئله می‌کند یک مقام عالیرتبه - به قول خودشان - از امریکا به‌طور قاچاق و با تذکره جعلی وارد ایران می‌شود، در صورتی که ایران نمی‌داند چی است. به مجردی که وارد می‌شود و معلوم می‌شود که این از مقامات امریکاست، ایران او را در یک جایی تحت نظر قرار می‌دهد و محبوس می‌کند و تمام حرکات او را تحت نظر قرار می‌دهد و او با هرکس خواسته است ملاقات کند، ملاقات نمی‌کند.
    آنی که ادعا می‌کند که اگر من به شوروی رفته بودم، رئیس شوروی سه مرتبه دیدن من می‌آمد، گمان می‌کند اینجا هم شوروی است! اینجا کشور اسلام است. اینجا نه کرملین قابل این است که ذکری ازش بشود و نه کاخ سیاه؛ اینجا کشور رسول خداست، اینجا کشور حضرت صادق است، اینجا پاسدارهای ما شرافت دارند بر کاخ نشینها، اینجا بسیجیهای ما و امت ما شرافت دارند بر تمام کاخ نشینهای عالم و همه کسانی که ادعای پوچ خودشان را می‌کنند و گمان می‌کنند که باید عالم پیش آنها خاضع باشد.
    آنهایی که می‌گفتند ما چه می‌کنیم و چه می‌کنیم و قطع رابطه می‌کنیم و از این مسائل می‌گفتند، امروز معلوم شد که با عجز و ناله در پیشگاه این ملت آمده‌اند و می‌خواهند که رابطه برقرار کنند، می‌خواهند عذر تقصیر بخواهند و ملت ما قبول نمی‌کند. این یک مسئله است، مسئله‌ای است که از تمام پیروزیهای شما بالاتر است. مسئله رئیس امریکا با آن همه به قول خودش جلال و جبروت، کسی را از مقامات عالی بفرستد به اینجا که با مقامات اینجا ملاقات کنند و هیچ یک از آنها حاضر به ملاقات نشود. این مسئله بزرگی است که دنیا را منفجر کرده است و باید هم بکند، کاخ سفید را به عزا نشانده است و باید هم بنشاند، مسئله مسئله مهم است.
    هوشیاری، بیداری و اقتدار ملت ایران
    الآن تسابق می‌کنند تمام کشورهای بزرگ برای رابطه پیدا کردن با ایران، این چی‌
  • است؟ این افراد ایران است؟ این جمعیت کثیر ایران است؟ ایران جمعیتی ندارد در مقابل عالَم. این ایمان جوانهای ماست، این برکات رسول اکرم است، این برکات امام صادق است. این برکاتی است که چشم دنیا را خیره کرده است و همه را مضطرب کرده. آنهایی که گمان می‌کردند که با یک تشر ایران را می‌توانند چه بکنند، گمان کردند که حالا هم زمان قاجار است. حالا هم زمان پهلوی است که مردم بیدار نبودند. امروز زمان بیداری مردم ماست، زمان هوشیاری و شکوفایی ایمان است دراین کشور. و لهذا، می‌بینید که الان هر رادیویی را باز کنید از خارج، از هر گوشه عالم راجع به قضایای آمریکا و راجع به خضوع او در مقابل ایران صحبت می‌کنند و حرفها را هم می‌زنند. اضطراب در کلمات خود ریگان این قدر هست، تناقض گویی، اضطراب هست که انسان نمی‌تواند باور کند که یک آدمی که رئیس یک همچو کشوری هست و ادعایش آن قدر زیاد است، این قدر تناقض گویی، این قدر اضطراب، این قدر وحشت که او را گرفته است، امروز یک چیز مهمی است. نه فقط او را، کرملین هم همین‌طور است، آنها هم مسابقه می‌کنند با امریکا در رابطه با ایران.
    چی است مسئله؟ چی شده است ایران؟ چه قصه‌ای در ایران واقع شده است که سابق چنانچه در زمان سلاطین سابق، در زمان قاجار، در زمان پهلوی اگر یک کلمه در آنجا می‌گفتند، اینها تمام کنار می‌رفتند، اگر یک تشر می‌زدند آنها خلع سلاح می‌شدند. چه شده است که حالا پاسدارهای ما هم اعتنا به آنها نمی‌کنند؟ برای اینکه آن وقت مردم را خواب کرده بودند. تبلیغات دامنه‌دار دشمنهای اسلام، مردم را خواب کرده بودند، از هم جدا کرده بودند، شهرها از هم جدا بود، احزاب مختلفه همه با هم مختلف بودند، حکومتها همه دست نشانده بودند. اما امروز مسئله این نیست، امروز ایران بیدار شده است امروز اسلام در ایران رواج پیدا کرده است. امروز حقیقت ایمان در ایران شکوفایی پیدا کرده است، اینها برکات ایمان است. غافل نباشید از این، برکات وحدت شما در تمام امور است. غافل از این وحدت نباشید، غافل از این حظّ الهی نباشید. در عین حال انسان می‌بیند که در حالی که کاخ کرملین به لرزه در آمده است و کاخ سیاه سیاهپوش شده است‌
  • و می‌خواهند توجیه کنند هی حرفهای خودشان را و هی از این‌ور به آن‌ور می‌زنند که توجیه کنند این خطایی که کردند و این کسی را که اینجا فرستادند و با رسوایی از اینجا بیرونش کردند، می‌خواهند توجیه کنند. مع الأسف، بعض از اشخاصی که در خود ایران هستند، توجه به مسائل یا ندارند یا متعمدند. اینها هم به تبعیت از تبلیغات آنها، آنها هم با همان لسان، اینجا تبلیغ می‌کنند.
    سرزنش نمودن همنوایان با تبلیغات دشمن
    من نمی‌خواهم در این روز مبارک اسباب افسردگی اشخاص بشوم، لکن می‌خواهم عرض کنم چرا این قدر ما عقب افتاده هستیم؟ چرا ما باید به واسطه اغراض نفسانیه این قدر خودمان را ببازیم؟ چرا باید وقتی که دنیا به تزلزل درآمده است برای این بی‌اعتنایی ایران به کاخ سفید و سیاه، چرا ما باید توجیه کنیم مسائل آنها را؟ چرا ما باید این قدر غربزده باشیم یا شیطانزده؟ من هیچ توقع نداشتم از بعض این اشخاص، ولو بعضیشان در نظر من پوچ‌اند، لکن از بعضی از این اشخاص که سابقه دارند هیچ توقع نداشتم که در این زمان که باید فریاد بزنند سر امریکا، فریاد می‌زنند سر مسئولین ما! چه شده است؟ شماها چه‌تان است؟ چه کردید شماها؟ شماها چرا باید تحت تأثیر تبلیغات خارجی واقع بشوید یا تحت تأثیرات نفسانیت خودتان؟ در یک همچون مسئله مهمی که باید همه شما دست به هم بدهید و ثابت کنید به دنیا که ما وحدت داریم، وحدت ما این‌طور شده است و در روزی که هفته وحدت است چرا شماها می‌خواهید تفرقه ایجاد کنید؟ چرا می‌خواهید بین سران کشور تفرقه ایجاد کنید؟ چرا می‌خواهید دو دستگی ایجاد کنید؟ چه شده است شما را؟ کجا دارید می‌روید؟ این تذهبون؟ (1) من نمی‌توانم که آن طوری که می‌خواهم، با شما صحبت کنم و نمی‌خواهم در روز عید رنجش برای شما پیدا کنم، لکن شما انصاف بدهید که در یک همچو وقتی، وقت یک همچو اموری است؟! وقت یک همچو تأییدی است از کاخ سفید؟ وقت یک همچو تأییدی است از ریگان؟ لحن شما در آن‌

  • چیزی که به مجلس دادید، از لحن اسرائیل تندتر است، از لحن خود کاخ نشینان آن جا تندتر است. شما چه شده است این‌طور شدید؟ شما که این نبودید بعضیتان. من بعضیتان را می‌شناسم، شما این‌طور نبودید.
    من امیدوارم که شما باز توجه کنید به مسائل، توجه کنید به دنیا، توجه کنید به خودتان، توجه کنید به قدرت خودتان. نشکنید این قدرت را، گرچه شماها نمی‌توانید، لکن نباید یک همچو کاری در ایران بشود. من نمی‌خواهم دل شما را بشکنم، لکن شما دل ملت ما را نشکنید، شما دل مسئولین ما را نشکنید، شما هی تندرو و کندرو درست نکنید، دودستگی ایجاد نکنید، این خلاف اسلام است، خلاف دیانت است، خلاف انصاف است، نکنید این کارها را.
    من امیدوارم که خدای تبارک و تعالی به همه ملت ما سلامت و سعادت عنایت کند، و دوستان ما را به خود بیاورد و کسانی که می‌خواهند تفرقه ایجاد کنند، ان شاء الله، خدا هدایتشان کند و خدای تبارک و تعالی شرّ اشرار را از سر این کشور کوتاه کند. و این عید مبارک را بر همه مبارکتر کند. و رزمنده‌های ما را در هر جا که هستند با دل قوی به پیش ببرد و بدانند رزمندگان که پیروزند و بدانند که این پیروزی که اخیراً پیدا شد، از همه پیروزیها در نظر دنیا بالاتر است و توجه کنند به اینکه با عنایت خدا به پیش بروند و سیلی آخر را بزنند.
    والسلام علیکم و رحمة الله‌






ماجرای مک‌فارلین
Iran-Contra-affair

ماجرای مک‌فارلین
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
ماجرای مک‌فارلینPresident Ronald Reagan meets with aides on Iran-Contra.jpg
ریگان در ملاقات با (از چپ به راست) کاسپار واینبرگر وزیر دفاع، جرج پی. شولتس وزیر امور خارجه، اد میس دادستان کل، و رئیس کارکنان دان ریگن در دفتر بیضی
تاریخ ۲۰ اوت ۱۹۸۵ – ۴ مارس ۱۹۸۷
با نام دیگر ایران—کنترا
شرکت‌کننده‌ها رونالد ریگان، رابرت مک فارلین، کاسپار واینبرگر، عماد مغنیه لبنان، کنتراها، الیور نورث، منوچهر قربانی‌فر، جان پویندکستر، مانوئل نوریگا، هاشمی رفسنجانی
نشان رسمی جمهوری اسلامی ایران
بخشی از مجموعه مقاله‌های:
تاریخ جمهوری اسلامی

انقلاب ۵۷ ایران • دوران تثبیت نظام جمهوری اسلامی ایران•
گاه‌شمار تاریخ جمهوری اسلامی ایران• تاریخ جمهوری اسلامی ایران•
نظام جمهوری اسلامی ایران• جنگ ایران و عراق•
دوران تثبیت • دوران سازندگی •
دوران اصلاحات • دوران اصول‌گرایی •
دوران اعتدال
مسئلهٔ هسته‌ای
مذاکرات هسته‌ای ایران • قطعنامه ۱۶۹۶ • قطعنامه ۱۷۳۷ • قطعنامه ۱۷۴۷ • قطعنامه ۱۸۰۳ • قطعنامه ۱۸۳۵ • قطعنامه ۱۹۲۹ • قطعنامه ۱۹۸۴ • توافق موقت ژنو • تفاهم هسته‌ای لوزان • برجام • قطعنامه ۲۲۳۱
مسئلهٔ حقوق بشر

نقض حقوق بشر توسط جمهوری اسلامی ایران• متهمان نقض حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران•
نقض حقوق دین‌ناباوران و نوکیشان توسط جمهوری اسلامی ایران• نقض حقوق اقلیت‌ها توسط جمهوری اسلامی ایران•
نقض حقوق زنان توسط جمهوری اسلامی ایران• نقض حقوق کودکان توسط جمهوری اسلامی ایران•
نقض حقوق اصناف و گروه‌ها توسط جمهوری اسلامی ایران• نقض حقوق ورزشکاران توسط جمهوری اسلامی ایران•
زندانیان کشته‌شده در زندان‌های ایران• نقض حقوق زندانیان در دوره کووید–۱۹ در جمهوری اسلامی ایران•
دستگیری، زندان و شکنجه در جمهوری اسلامی ایران• مصادره اموال و دارایی‌ها در نظام جمهوری اسلامی ایران•
روزنامه‌نگاران زندانی در ایران• واکنش‌ها به نقض حقوق بشر توسط جمهوری اسلامی ایران•
اعتراف اجباری در جمهوری اسلامی ایران• تجاوز جنسی به زندانیان در ایران•
بازداشت فعالان محیط زیست در ایران• شکنجه دولتی در ایران معاصر•
جمهوری اسلامی ایران و پرونده‌های تروریسم دولتی• ترور میکونوس•
گاه‌شمار قتل‌های زنجیره‌ای ایران• قتل‌های زنجیره‌ای ایران•
اعدام‌های ایران پس از انقلاب ۱۳۵۷• •
نقد رسیدگی قوه قضائیه جمهوری اسلامی ایران به موارد ترور و شکنجه• نقد رهبر جمهوری اسلامی ایران•
بمب‌گذاری آمیا• فهرست ایرانیان تحت تحریم بین‌المللی به دلیل نقض حقوق بشر•
اعتصاب غذای ۲۰ زندانی سیاسی در ایران• انقلاب فرهنگی ایران•
تواب‌سازی•
شورش‌ها و اعتراضات مهم
۱۷ اسفند ۵۷ • شورش ۱۳۵۷–۱۳۵۹ کردها • ۱۴ اسفند ۵۹ • ۲۵ خرداد ۶۰ • ۳۰ خرداد ۶۰ • شورش‌های خرداد ۱۳۷۱ • ۱۸ تیر ۷۸ • تظاهرات شهریور ۱۳۷۹ خرم‌آباد • ۲۲ خرداد ۸۵• اعتراضات پس از انتخابات ریاست‌جمهوری دهم (۱۳۸۸–۹۰) • اعتراضات ۱۳۹۶ ایران • اعتراضات دراویش گنابادی • اعتراضات ۱۳۹۷ ایران • اعتصابات سراسری ۱۳۹۷-۱۳۹۸ ایران • اعتراضات آبان ۱۳۹۸ ایران • اعتراضات دی ۱۳۹۸ ایران
جنبش‌های اجتماعی
• جنبش دوم خرداد • جنبش سبز ایران • جنبش دانشجویی ایران • جنبش کارگری ایران • جنبش زنان ایران
چالش‌های سیاسی
کودتای نوژه • بحران گروگان‌گیری • عزل سید ابوالحسن بنی‌صدر • ماجرای ایران–کنترا • عزل منتظری • برگزیدگی سید علی خامنه‌ای به مقام رهبری • کنفرانس برلین • طرح خروج از حاکمیت • توقیف فله‌ای مطبوعات • لوایح دوگانه • جنجال مشایی • جنجال مصلحی • انکار هولوکاست در ایران • یکشنبهٔ سیاه • ترور شخصیت‌های هسته‌ای • جنجال حقوق‌های نجومی • جنجال املاک نجومی • بحران اقتصادی ۹۹–۱۳۹۷ ایران • بحران خلیج فارس • ترور قاسم سلیمانی • سرنگونی پرواز شماره ۷۵۲ هواپیمایی اوکراین
درگاه تاریخ ایران

نبو

ماجرای ایران–کُنترا (به انگلیسی: Iran Contra affair) که به ماجرای مک‌فارلین[۱] و ماجرای ایران گیت نیز معروف است، یک رسوایی سیاسی است که در ایالات متحده آمریکا از ۲۰ اوت ۱۹۸۵ تا ۴ مارس ۱۹۸۷ (۲۹ مرداد ۱۳۶۴ – ۱۳ اسفند ۱۳۶۵) به‌مدت یک‌سال و نیم، در دور دوم ریاست جمهوری رونالد ریگان رخ داد.[۲] مقامات دولت ریگان به‌طور مخفیانه، با فروش تسلیحات به ایران، که در محاصره تسلیحاتی بود، کمک‌رسانی کردند.[۳] آنان امیدوار بودند که بدین وسیله آزادی گروگان‌های آمریکایی را تضمین کرده و شورشیان کنتراهای نیکاراگوئه را تأمین بودجه کنند. تأمین بودجهٔ کنتراها از سوی دولت آمریکا بر اساس لایحه بولند، از سوی کنگره ممنوع اعلام شده بود.

رسوایی ایران-کنترا بزرگ‌ترین بحران داخلی دوران ریاست جمهوری رونالد ریگان بود و افشای آن در ایران هم تأثیر قابل توجهی گذاشت.[۴]

این رسوایی با عملیاتی به منظور آزادسازی هفت گروگان آمریکایی که در لبنان اسیر عماد مغنیه بودند، آغاز شد. این گروه شبه نظامی پیوندهایی با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی داشت.[نیازمند منبع] برنامه‌ریزی شده بود که از انبارهای سلاحهای اسرائیل، تسلیحاتی را به ایران ارسال کنند، و آنگاه آمریکا انبارهای تسلیحات اسرائیل را از نو تأمین کرده و وجه آن را از اسرائیل دریافت کند. دریافت‌کنندگان ایرانی باید قول می دادند هر چه در توان‌شان باشد را برای آزادسازی گروگان‌های آمریکایی انجام دهند.[۵] سرگرد الیور نورث از شورای امنیت ملی ایالات متحده آمریکا در اواخر ۱۹۸۵ اصلاحاتی در نقشه تعبیه کرد، که بنا بر آن بخشی از عواید حاصل از فروش سلاح برای تأمین بودجهٔ مخالف جبهه آزادی‌بخش ملی ساندینیستا، یا همان کنتراها، در نیکاراگوئه هدایت می‌شد.[۶][۷]

با این که رئیس‌جمهور رونالد ریگان از حامیان جنبش کنترا بود،[۸] شواهد در خصوص این که هدایت پول حاصله از فروش سلاح به ایران به کنتراها با اجازهٔ او بوده مورد مناقشه است.[۵][۶][۹] یادداشت‌های دست‌نویس کاسپار واینبرگر در ۷ دسامبر ۱۹۸۵، نشان می‌دهند که ریگان از انتقال احتمالی گروگان‌ها با ایران، و نیز فروش موشک‌های ام‌آی‌ام-۲۳ هاوک و بی‌جی‌ام-۷۱ تاو به عناصر «میانه‌رو» در آن کشور مطلع بوده‌است.[۱۰] کاسپار واینبرگر نوشت که ریگان گفته «او می‌توانست پاسخگوی اتهامات غیرقانونی بودن باشد ولی نمی‌توانست به این اتهام پاسخی دهد که رئیس‌جمهور ریگان بزرگ قوی از فرصت آزاد کردن گروگان‌ها گذر کرده‌است»[۱۰] پس از افشای فروش تسلیحات در نوامبر ۱۹۸۶، ریگان در تلویزیون ملی ظاهر شد و گفت که انتقال تسلیحات رخ داده، ولی ایالات متحده در قبال گروگان‌ها تسلیحات داد و ستد نکرده‌است.[۱۱] تحقیقات در پی نابود شدن و ارائه‌ندادن حجم بزرگی از اسناد در خصوص این رسوایی از سوی دولت ریگان به محققان کند شد.[۱۲] در ۴ مارس ۱۹۸۷ ریگان در خطاب به تلویزیون ملی مسئولیت کامل همه اقداماتی که از آن مطلع نبوده را پذیرفت و اعتراف کرد «آنچه به عنوان گشایشی استراتژیک به ایران شروع شد، در هنگام اجرا، به تبادل اسلحه در قبال گروگان‌ها رو به زوال گذاشت.»[۱۳]

کنگره آمریکا در آن زمان کمک مالی به شورشیان نیکاراگوئه را ممنوع کرده بود.[۱۴]

در ایران، یک ماه بعد از آمریکا، این ماجرا را منوچهر قربانی‌فر دلال اسلحه، با نامه‌ای به فتح‌الله امید نجف‌آبادی از اطرافیان قائم مقام اطلاع داد (چون آمریکایی‌ها و دولت ایران تلاش کرده‌بودند او را از معاملات کنار بگذارند). پس برای اولین‌بار در بیت منتظری قائم‌مقام رهبری مطرح شد، گفته می‌شود ‌سید مهدی هاشمی مسئول نهاد نهضت‌های آزادی‌بخش سپاه که از نزدیکان منتظری بود، به وسیله روزنامه الشراع لبنان این ماجرا را فاش کرد.[۱۵] ماجرای مک‌فارلین در خاطرات حسینعلی منتظری در صفحات ۵۸۷ و ۶۰۷ و همچنین نامه‌های منوچهر قربانی‌فر به محسن کنگرلو به همراه سند در پیوست های ۱۳۰ و ۱۳۱ خاطرات حسینعلی منتظری مفصل آمده‌است.

ماجرای ایران–کنترا بعد از رسوایی واترگیت بزرگ‌ترین رسوایی سیاسی آمریکا لقب گرفت.[۱۶]
محتویات

۱ شرح واقعه
۲ روایت جمهوری اسلامی ایران
۲.۱ سفر هیئت مذاکره‌کننده
۲.۲ نقش حسن روحانی
۳ محموله‌های ارسال شده به ایران
۴ رسوایی در سه کشور
۴.۱ رسوایی در آمریکا
۴.۲ رسوایی در ایران
۴.۳ رسوایی در اسرائیل
۵ تأثیر تجهیزات آمریکایی در افزایش توان نظامی ایران
۶ افراد مرتبط
۷ جستارهای وابسته
۸ پانویس
۹ منابع
۱۰ پیوند به بیرون

شرح واقعه

ایران در اواسط دهه هشتاد میلادی، درگیر جنگ با عراق بود و به کمک از خارج برای جنگ و اقتصاد نیاز داشت. به علاوه ارتش ایران در پیش از انقلاب ۱۳۵۷ به‌طور گسترده‌ای مسلح به اسلحه آمریکایی بود و این نیاز ایران به تجهیزات آمریکایی را دو چندان می‌کرد، اما پس از بحران گروگان‌گیری در سفارت ایالات متحده آمریکا در تهران، جیمی کارتر رئیس‌جمهور وقت آمریکا، ایران را مورد تحریم تسلیحاتی قرار داده بود. همچنین از ژانویه ۱۹۸۴، آمریکا ایران را به فهرست حامیان دولتی تروریسم اضافه کرده بود که از این طریق نیز مشمول تحریم‌های از جمله تسلیحاتی آمریکا و متحدانش واقع می‌شد. همچنین از بهار ۱۹۸۳، تحت عملیات استانج آمریکا تلاش دیپلماتیک وسیعی برای قانع کردن کشورهای متحدش به امتناع از فروش اسلحه به ایران شروع کرده بود.[۱۷] در این زمان بخشی از نیروهای حکومتی ایران به بهبود روابط با آمریکا تمایل داشتند. از سوی دیگر رونالد ریگان رئیس‌جمهور وقت آمریکا، امید داشت تا با کمک ایران گروگان‌های آمریکایی در لبنان را آزاد کند. همچنین در این زمان آمریکا بیم داشت که یک ایران ضعیف به دامان شوروی کمونیستی بیفتد.[۱۸] در ژانویه ۱۹۸۶ ریگان دستور داد تا چهار هزار موشک تاو توسط سازمان سیا از وزارت دفاع خریده شود و از طریق اسرائیل به ایران فروخته شود. در این زمان ریگان، رابرت مک فارلین مشاور پیشین امنیت ملی را برای نزدیک شدن بیشتر به ایران و مذاکره به جناح‌های میانه‌رو ایران از جمله هاشمی رفسنجانی و طرفدارانش به ایران فرستاد. این روابط تا ماه نوامبر ادامه داشت تا زمانی که این روابط توسط یک روزنامه لبنانی فاش شد.[۱۹]

در ۵ اکتبر ۱۹۸۶ (۱۳ مهر ۱۳۶۵) یک هواپیمای باری قدیمی آمریکایی که در حال پرواز برفراز نیکاراگوئه بود، توسط یک موشک ضدهوایی سقوط کرد. یوجین هیزنفاس (به انگلیسی: Eugene Hasenfus) تنها بازمانده این حادثه بود که به اسارت درآمد. بعد از اطلاع از دستگیری، سازمان سیا تصمیم گرفت هرچه سریع‌تر وارد عمل شود و وی را بازگرداند. اما مدتی بعد هیزنفاس با حضور در پشت دوربین‌های تلویزیونی از نقش آمریکا در تجهیز و پروراندن شورشیان نیکاراگوئه (کنترا) پرده برداشت.[۲۰]

این خبر در حالی به اولیور نورث، عضو شورای ملی امنیت ایالات متحده آمریکا رسید که وی در حال مذاکره با نمایندگان ایران در اروپا بود. رابرت مک‌فارلین، عضو دیگر شورای ملی امنیت ایالات متحده آمریکا، بعد از اطلاع از این خبر از ادامه مذاکرات با طرف ایرانی دست کشید و به واشینگتن بازگشت.[۲۰]

این خبر در هر دو کشور خصوصاً در آمریکا زمانی که مشخص شد با وجود آنکه کنگره آمریکا تأمین مالی شورشیان کنترا در نیکاراگوئه را ممنوع کرده بود، دولت ریگان از پول معاملات اسلحه در ایران برای کمک مالی به این شورشیان استفاده می‌کرده‌است، باعث خشم عمومی شد.[۲۱]

تریتا پارسی (رئیس سازمان نایاک) هم، در کتاب «اتحاد خائنانه» در تأیید ملاقات مقامات ایرانی (حسن روحانی، منوچهر قربانی‌فر (دلال اسلحه)) و اسرائیلی نوشته‌است که با میانجی‌گری اسرائیلی‌ها، ایرانی‌ها از آمریکایی‌ها، موشک ضدتانک تاو خریداری کردند.[۲۲]
روایت جمهوری اسلامی ایران

۱۴ ژوئن ۱۹۸۵ در طی ماجرای پرواز TWA ۸۴۷ که دو لبنانی عضو گروه عماد مغنیه اقدام به هواپیماربایی نمودند و خلبان را مجبور کردند در فروگاه بیروت بر زمین نشیند، با میانجیگری اکبر هاشمی رفسنجانی در طی سفرش به سوریه و لبنان، گروگانگیرها گروگان‌ها را آزاد کردند. این مسئله موجب توجه رونالد ریگان به نفوذ ایران در اقدامات گروه عماد مغنیه لبنان شد و درصدد برآمد مدتی بعد برای حل بحران ربایش برخی کارکنان سفارت آمریکا در بیروت توسط اعضای گروه عماد مغنیه، مجدداً از کمک ایران سود ببرد. در همین راستا آمریکا با واسطه ژاپن و پاکستان با سید احمد خمینی نیز تماس برقرار کرد.[۲۳]

از طریق ارتباط بین یک دلال اسلحه بین‌المللی ایرانی الاصل بنام منوچهر قربانی فر با آقای محسن کنگرلو یکی از معاونان نخست وزیری مقدمات معاملات پنهانی گروگان-اسلحه بین ایران و آمریکا مهیا میشود و در چندین مرحله ماهها انجام میگردد.

همچنین پس از اجرای چند عملیات نظامی موفق‌آمیز از سوی رزمندگان ایرانی در خلال سال‌های ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۴ که از آزادسازی خرمشهر آغاز شد و تا تصرف فاو ادامه داشت، سیاست‌مداران نسبت به شکست عراق توسط ارتش ایران بیمناک شدند و ادامه روند جنگ را به نفع ایران دیدند. ایران نیز کویت را به دلیل در اختیار عراق قراردادن جزیره بوبیان به عنوان پایگاه موشکی تهدید کرد و موجب ترس سران کشورهای حاشیه خلیج فارس شد. از این روی بود که رونالد ریگان، جورج بوشِ پدر را ۳ ماه پس از تصرف فاو به منطقه خاورمیانه فرستاد تا با سران کشورهای عرب منطقه ملاقات کند. پس از پایان مذاکرات بود که آمریکا و اعراب به این نتیجه رسیدند که ادامه حمایت از صدام حسین کمکی به پیروزی وی در جنگ نمی‌کند[نیازمند منبع] و بهتر آن است که ایشان اقدام به مصالحه با ایران نمایند و از نفوذ بیشتر ایران در منطقه جلوگیری نمایند.[۲۴]

بنابراین مذاکرات برای آینده حکومت ایران بعد از روح الله خمینی و روی کار آوردن جناح میانه رو در دستور کار معاملات پنهانی آمریکا-ایران قرار گرفت.
سفر هیئت مذاکره‌کننده
اعضای هیئت مذاکره‌کننده آمریکا-اسرائیل. بالا، چپ: رابرت مک‌فارلین راست: الیور نورث. پایین، چپ: هاوارد تیچر راست:امیرام نیر(اسرائیلی)

بعد از کمتر از یکسال معاملات پنهانی ایران و آمریکا، هیئتی در تاریخ ۲۵ مه ۱۹۸۶ (۴ خرداد ۱۳۶۵) جهت مذاکرات وارد تهران شدند عبارت بودند از: الیور نورث، رابرت مک‌فارلین تحلیلگر سازمان سیا و مشاور امنیت ملی رئیس‌جمهور ایالات متحده آمریکا، جورج کِیو از مقامات شورای امنیت ملی، هوارد تیچر (مسئول تحویل پول به شورشیان نیکاراگوئه[۲۵]) و امیرام نیر، یکی از مأموران سرویس امنیت اسرائیل.[۲۶][۲۷] این هیئت با خود یک اسلحه کلت و یک انجیل امضاشده توسط ریگان و یک کیک به همراه داشت. کیک شکلاتی با نظر جورج کِیو به شکل کلید و در تل‌آویو پخته شده بود تا سمبلی از گشایش در روابط ایران و آمریکا باشد.[۲۸]

بر اساس گفته‌های هاشمی رفسنجانی مک‌فارلین و همراهانش با نام ایرلندی با یک هواپیمای حمل سلاح وارد ایران شدند. در بدو ورود به ایران، اعضای این هیئت به یک هتل برده شدند. در مدت ۵ روز مکرراً به درخواست‌های رابرت مک‌فارلین مبنی بر ملاقات با یکی از مسئولان رده‌بالای ایران پاسخ منفی داده می‌شد. مأموران ایرانی اعضای هیئت را تهدید می‌کردند در صورتی که هدف و نقشه اصلی حضور غیرمنتظره در ایران را شرح ندهند، هویت‌شان در رسانه‌های جمعی معرفی خواهد شد.[۲۹]

بعد از آن اولین دور مذاکرات به مدت ۲ ساعت انجام شد. در این جلسه مقامات سیاسی ایران حاضر نبودند و تنها فرماندهانی از سپاه پاسداران هیئت ایرانی را تشکیل می‌دادند. دور دوم مذاکرات به دلیل ترک جلسه توسط مک‌فارلین تنها نیم‌ساعت ادامه پیدا کرد، وی این اقدام را به نشانه اعتراض به بی‌توجهی مقامات ایرانی نسبت به حضور وی در ایران انجام داد. دور سوم بدون حضور مک‌فارلین و با حضور چند دیپلمات ایرانی و به مدت ۶ ساعت انجام شد. در دور سوم، چهارم و پنجم توافقات نسبی بین طرفین انجام شد. در پایان دور ششم مذاکرات، هیئت آمریکایی به این دلیل که نتیجه مذاکرات را مورد قبول نمی‌دیدند، درخواست بازگشت به آمریکا را مطرح نمودند. این گروه در پایان دور هفتم مذاکرات (۱۷ خرداد ۱۳۶۵) گذرنامه خود را دریافت و ایران را ترک کردند.[۳۰]
نقش حسن روحانی

فارن پالیسی در گزارشی با عنوان «وقتی روحانی با اولیور نورث دیدار کرد» نوشت:

حسن روحانی مشاور ارشد سیاست خارجی دولت وقت ایران، بیست و هفتم می ۱۹۸۶ با هیاتی از مقامات کاخ سفید در طبقه آخر هتل هیلتون در تهران همنشین شده و آمده بود تا پنهانی واسطه توافقی با آمریکایی‌ها شود. جزئیات این مذاکرات کاملا مخفی و محرمانه بوده است و مدارک کمی درمورد نقش حسن روحانی وجود دارد که در مستند قمار نیز به آن اشاره می شود. [۳۱]

این نشریه با تشریح جزئیات مذاکرات ایران و آمریکا هم‌زمان با جنگ تحمیلی ادعا کرده که حسن روحانی نقشی محوری در این ماجرا داشته‌است.[۳۲]
محموله‌های ارسال شده به ایران

اولین محموله موشک‌های تاو در ۶ اوت ۱۹۸۵ (۱۵ مرداد ۱۳۶۴) به ایران ارسال شد.[۳۳] در ۱۵ سپتامبر (۲۴ شهریور ۱۳۶۵)، دومین محموله که شامل توپ‌های فوق پیشرفته و سنگین و دوربرد ۱۵۵ میلی‌متری بسیار دقیق و لوله بلند با شعله‌پوش (M198 Towed howitzer 155mm) که البته ساخت آمریکا بود ولی در ارتش ایران برای رد گم کردن به توپ‌های اتریشی معروف شدند. این محموله‌ها از طریق آبی و از بندرعباس به حکومت ایران تحویل داده شد.[۳۴] بنیامین ویر (به انگلیسی: Benjamin Weir)، گروگان آمریکایی در لبنان، در ۲۴ شهریور ۱۳۶۵ آزاد گردید.[۳۵] دومین گروگان نیز در تاریخ ۱۱ آبان ۱۳۶۵ آزاد شد.[۳۶] رونالد ریگان همان ساعت با تلفن به شیمون پرز، مراتب تشکر دولت متبوعش را به خاطر هماهنگ‌سازی اسرائیل در انتقال تسلیحات به ایران ابراز داشت.[۳۷] سه نفر دیگر نیز در ماجراهای دیگری در ۱۸ و ۲۱ شهریور و نیز ۲۱ مهر آن سال در بیروت به گروگان گرفته شدند که در جریان مذاکرات پنهانی نبودند. در این موارد هم گروگان نخست سریعاً آزاد شد، اما دو تن دیگر برای مدت‌ها گروگان بودند.[۳۶]

ناهم مانبار (به عبری: נחום מנבר)، یکی از دلالان اسلحه اسرائیلی مدعی شده‌است که در طی معاملات اسلحه، ایران مقداری گاز اعصاب و گاز خردل نیز دریافت کرده‌است؛ احتمالاً ایران این مواد شیمیایی را در برابر دریافت موشک‌های قذافی لیبی با وی معامله کرده‌است.[۳۸]

موشک ضدهوایی هاوک نیز یکی از اقلام فروخته شده به ایران بوده که آدولف شویفر آن‌ها را از نیروی هوایی آمریکا تحویل گرفت.

ارزش کل کالاهای ارسال شده به ایران در خلال این معامله بالغ بر ۲ میلیارد دلار می‌باشد.[۲۰]

بر اساس گزارش نیویورک تایمز، این سلاح‌ها در جریان این معامله‌های پنهانی دراختیار ایران قرار گرفت:

۲۰ اوت ۱۹۸۵: ۹۶ موشک ضدتانک تاو (بی‌جی‌ام-۷۱ تاو)
۱۴ سپتامبر ۱۹۸۵: ۴۰۸ موشک ضدتانک تاو[۳۹]
۱۲ نوامبر ۱۹۸۵: تعداد کثیری قطعات هواپیماهای فانتوم اف-چهار به ارزش تقریبی ۴۳ میلیون دلار
۲۴ نوامبر ۱۹۸۵: ۵۰۰ موشک ضدهوایی هاوک (ام‌آی‌ام-۲۳ هاوک)
۱۷ فوریه ۱۹۸۶: ۵۰۰ موشک ضدتانک تاو
۲۷ فوریه ۱۹۸۶: ۵۰۰ موشک ضدتانک تاو
۲۴ می ۱۹۸۶ :۵۰۸ موشک ضدتانک تاو و۲۴۰ قطعه یدکی موشک‌های ضدهوایی هاوک
۱۴ ژوئن ۱۹۸۶: تعداد کثیری قطعات و تسلیحات اف-۵ تایگر و اف-۱۴ تامکت به ارزش تقریبی ۵۰ میلیون دلار
۴ اوت ۱۹۸۶: قطعات یدکی موشک‌های ضدهوایی هاوک
۲۸ اکتبر ۱۹۸۶: ۵۰۰ موشک ضدتانک تاو

مقامات ایرانی میکروفیشی به دست آورده بودند که نشان می‌داد قیمت قطعات یدکی موشک هاوک هفت برابر حساب شده‌است، اما قربانی‌فر اصرار داشت که اضافه قیمت تنها ۴۱٪ هست.[۴۰]

به نوشته مالکوم برن در دانشنامه ایرانیکا، بین اوت ۱۹۸۵ تا نوامبر ۱۹۸۶، هفت محموله مرسوله کشتیرانی از تجهیزات نظامی از بنادر ایالات متحده یا اسرائیل به ایران ارسال گشت. ایران در مجموع ۲۰۰۴ موشک تاو و ۱۸ موشک هاوک به علاوه بیش از ۲۰۰ عدد قطعات یدکی سکوی پرتاب موشک هاوک در ازای آزادی گروگان‌های آمریکایی تحویل گرفتند؛ ولی عملیات به خوبی به نتیجه نرسید. سه آمریکایی دیگر در طی همین دوره (آزادی گروگان‌های آمریکایی) به گروگان گرفته شدند؛ در عین حالی که مشکلات متعددی برای رسیدن سلاح به وجود آمد که باعث ایجاد بی‌اعتمادی طرفین معامله شد.[۴۱]
رسوایی در سه کشور
رسوایی در آمریکا

در ۵ اکتبر ۱۹۸۶ (۱۳ مهر ۱۳۶۵) یک هواپیمای باری قدیمی آمریکایی که در حال پرواز برفراز نیکاراگوئه بود، توسط یک موشک ضدهوایی سقوط کرد. یوجین هیزنفاس (به انگلیسی: Eugene Hasenfus) تنها بازمانده این حادثه بود که به اسارت درآمد. بعد از اطلاع از دستگیری او، سازمان سیا تصمیم گرفت هرچه سریعتر وارد عمل شده و وی را بازگرداند. اما مدتی بعد هیزنفاس با حضور در پشت دوربین‌های تلویزیونی از نقش آمریکا در تجهیز و پروراندن شورشیان نیکاراگوئه (کنترا) پرده برداشت.[۲۰]

این خبر در حالی به اولیور نورث، عضو شورای ملی امنیت ایالات متحده آمریکا رسید که وی در حال مذاکره با نمایندگان ایران در اروپا بود. رابرت مک‌فارلین، عضو دیگر شورای امنیت ملی ایالات متحده آمریکا، بعد از اطلاع از این خبر از ادامه مذاکرات با طرف ایرانی دست کشید و به واشینگتن بازگشت. درست یک ماه بعد خبر معامله تسلیحاتی ایران با آمریکا از یک هفته‌نامه لبنانی منتشر شد. این دو رسوایی سیاسی، یک بحران سیاسی را در آمریکا پدیدآورد.

در ۲۵ نوامبر ۱۹۸۶ (۴ آذر ۱۳۶۵) فاش شد که سرهنگ الیور نورث از کارکنان شورای ملی امنیت ایالات متحده آمریکا ترتیبی داده بود که سود ۱۰ تا ۳۰ میلیون دلاری فروش اسلحه به ایران به شورشیان کنترا پرداخت شود. در حالی‌که پیش از آن کنگره ایالات متحده آمریکا چنین اقدامی را از اساس غیرقانونی کرده بود. انتشار این اخبار ریگان را واداشت تا آدمیرال جان پویندکستر، مشاور امنیت ملی را که در سال ۱۹۸۵ جانشین مک‌فارلین شده بود، به همراه اولیور نورث از کار برکنار کند.

ریگان به‌دنبال این ماجرا، کمیته مشترک ریاست جمهوری و کنگره، به ریاست سناتور سابق جان تاور، را مأمور رسیدگی به این ماجرا کرد. کمیسیون تاور بعدها اعلام کرد که ریگان از اقدامات زیر دستانش در شورای امنیت ملی در ماجرای ایران–کنترا خبر نداشته‌است هرچند که افرادی نظیر رونالد ریگان رئیس ستاد کارکنان ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا، کاسپارواینبرگر وزیر دفاع و جرج شولتز وزیر خارجه به دلیل تعلل در جلوگیری از این قانون‌شکنی مورد انتقاد قرار گرفتند.

در طی جلسات سؤال از متخلفین در کمیسیون تاور، سرهنگ اولیور نورث با استفاده از حق توسل به متمم پنجم، از دادن هرگونه شهادت در رابطه با نقشش در نابود کردن مدارک مربوط به ماجرای ایران–کنترا خودداری کرد.

این دو رسوایی سیاسی (حمایت از شورشیان نیکاراگوئه و فروش مخفیانه سلاح به ایران)، یک بحران سیاسی را در آمریکا پدیدآورد. برای بیشتر آمریکایی‌ها این دو رسوایی غیرقابل قبول بود.[۲۰]

واکنش رونالد ریگان:

رونالد ریگان و آنتونی میس که در تاریخ ۲۵ نوامبر همان سال از ارتباط این دو موضوع مطلع و شوکه شده بودند، کنفرانس خبری آن روز را لغو کردند. البته همواره از وجود شواهدی مبنی بر آگاهی شخص رونالد ریگان از این رابطه دوطرفه سخن گفته شده‌است؛ ولی هیچگاه مدارکی در جهت محکومیت رئیس‌جمهور ارائه نشد.[۲۰]

تشکیل کمیسیون تاور:

نوشتار اصلی: کمیسیون تاور

پس از این رسوایی، ریگان کمیته‌ای ۳ نفره به ریاست سناتور جان تاور تشکیل داد تا این موضوع را بررسی کنند. این کمیته به کمیسیون تاور معروف شد و مأموریت بررسی نقش شورای امنیت ملی آمریکا را در این بحران بر عهده گرفت.[۴۲]

تغییر نشان هالیوود:

نشان HOOLYWOOD در اعتراض به این ماجرا در سال ۱۹۸۷ به OLLYWOOD تغییر یافت.[۴۳]

خودکشی رابرت مک‌فارلین:

در ۲۲ مارس ۱۹۸۷ (۲ فروردین ۱۳۶۶) و پس از گذشت دو سال از ماجرا، مک فارلین با خوردن تعداد زیادی قرص والیوم دست به خودکشی زد.[۲۹] این خودکشی ناموفق بود و وی جان سالم بدر برد.
رسوایی در ایران

فاش‌سازی:

در ۳ نوامبر ۱۹۸۶ (۱۲ آبان ۱۳۶۵) یک روزنامه لبنانی به نام الشراع نوشت که رابرت مک‌فارلین مشاور امنیت ملی ریگان در یک مأموریت مخفیانه به همراه یک کیک و یک انجیل امضاء شده توسط ریگان به تهران سفر کرده تا از طریق فروش سلاح به ایرانیان از کمک آنان برای آزادی گروگان‌های آمریکایی در لبنان استفاده کند. کسی که این اطلاعات را در اختیار الشراع قرار داده بود شیخ سید مهدی هاشمی مسوول نهاد نهضتهای آزادیبخش سپاه و از نزدیکان آیت‌الله منتظری قائم مقام رهبری بود و وی نیز این اطلاعات را از امید نجف آبادی دریافت کرده بود.
سید مهدی هاشمی در دادگاه قبل از انقلاب

به دنبال انتشار گزارش الشراع، هاشمی رفسنجانی که آن زمان رئیس مجلس شورای اسلامی بود با توصیه آیت‌الله خمینی فردای آنروز در مراسم سالگرد ۱۳ آبان در سفارت سابق آمریکا به تشریح سفر مک فارلین و همراهانش به ایران پرداخت. اعتماد مردم به اقدامات آیت‌الله خمینی موجب جلوگیری از اعتراضات مردمی در ایران شد؛ ولی برخی رجال سیاسی مخالف، نارضایتی خود را با این مسئله اعلام کردند.[۴۴]

سید روح‌الله خمینی در این باره گفت:

«رئیس‌جمهور آمریکا در این رسوایی باید عزا بگیرد. این متفرقه گویی و اضطرابی که در کاخ سفید پیدا شد و در طرفداری آمریکا، حکایت از عظمت مسئله می‌کند. یک مقام عالی‌رتبه – به قول خودشان – از آمریکا به‌طور قاچاق و با تذکره جعلی وارد ایران می‌شود در صورتی که ایران نمی‌داند چیست. به مجردی که وارد می‌شود معلوم می‌شود که این از مقامات آمریکا است. ایران او را در یک جایی تحت نظر قرار می‌دهد و او با هر کسی خواسته‌است ملاقات کند، ملاقات نمی‌کند.»

اعتراض در داخل حکومت ایران:

از معترضان به ماجرای مک فارلین در ایران آیت الله منتظری بود. او در خاطرات خود نوشته‌است: «ساده انگارانه است اگر کسی باور کند که آمریکایی‌ها برای فروش مقداری سلاح یا رهایی چند گروگان در لبنان دست از سیاست‌های اصولی خود در جنگ ایران و عراق بردارند. تجربه گروگان‌گیری افراد سفارت آمریکا درس‌های آموزنده‌ای برای آمریکایی‌ها و ما داشت. اتفاقاً آزادی آن‌ها هم در ابتدای ریاست جمهوری رونالد ریگان بود و سفر مک فارلین هم در همین دوران ریگان بود. از طرف دیگر این چه روشی است که در ایران متداول شده که از مذاکرات رسمی و روشن و منطقی با آمریکا روی گردان بوده و آن را خیانت و بی‌غیرتی اعلام می‌کنند ولی به صورت مخفی و پشت پرده مذاکره می‌کنند. واقعاً این‌ها دردهایی است که ما در این کشور می‌کشیم.»

منتظری ادامه می‌دهد: «آقایان برای خرید اسلحه روابط مخفیانه‌ای با آمریکایی‌ها برقرار کرده بودند و مک فارلین مشاور رئیس‌جمهور آمریکا و همکاران او به‌طور مخفیانه و پاسپورت جعلی وارد کشور شدند. سپس با نامه‌های آقای منوچهر قربانی فر این مسئله برای ما برملاشد. آقای قربانی فر فتوکپی نامه‌های خود به آقای کنگرلو را به وسیله آقای فتح‌الله امید نجف آبادی برای من فرستاد و طبعاً جریان مک فارلین در بیت ما مطرح شد. البته من اصلاً قربانی فر را ندیده‌ام و نامه‌های قربانی فر را ظاهراً سیدمهدی توسط یکی از دوستانش به الشراع رسانده بود و آقایان با علم کردن این مسائل می‌خواستند به طرف‌های آمریکایی خود بفهمانند که ما با طرفداران صدور انقلاب، به قول آمریکایی‌ها تروریسم، و با مخالفان این مذاکرات و افشا کنندگان آن برخورد کرده‌ایم. در آن زمان بسیاری از تلکسهایی که بر روی منزل ما می‌آمد از همین موضوع حکایت داشت.»[۱۵]

میرحسین موسوی نخست‌وزیر وقت نیز پس از فاش‌سازی با ارسال نامه‌ای به سید روح‌الله خمینی، از اینکه در جریان این معامله قرار داده نشده‌است، گله کرد.[۴۵]

۸ تن از نمایندگان مجلس نیز تصمیم گرفتند در این مورد علی‌اکبر ولایتی، وزیر امور خارجه را مورد سؤال قرار دهند. این هشت نفر عبارت بودند از: حسینی سیرجانی، جلال‌الدین فارسی، نیکروش، سید محمد خامنه‌ای - موسویانی، نجفی رهنانی، فهیم کرمانی (بند چهارم) و اسرافیلیان. متن سؤال به قرار زیر بود:

با توجه به این که وزارت امور خارجه عهده‌دار اجرای سیاست خارجی جمهوری اسلامی است و تعیین خط مشی با مقام معظم رهبری و مجلس شورای اسلامی است، در رابطه با جنجال تبلیغاتی اخیر از داخل و خارج کشور در خصوص ارتباط با دولت آمریکا اعلام دارند که این ارتباط در چه سطحی صورت پذیرفته‌است.
نظر به این که مجلس شورای اسلامی هیچ گونه اطلاعی از این فعل و انفعالات نداشته‌اند، اعلام دارند چه مقامی یا مقاماتی تصمیم به این تماس و ارتباط گرفته‌اند.
شنیده می‌شود افرادی خارج از کادر وزارت امور خارجه با هیئت آمریکایی تماس گرفته و مذاکره نموده‌اند، لطفاً اعلام دارید که این افراد مأموریتی از جانب وزارت امور خارجه داشته‌اند یا خیر و در صورتی که پاسخ منفی باشد، مجوز قانونی تماس و ارتباط افراد مذکور کدام است؟
جریان سفر هیئت آمریکایی به ایران به چه صورت و با چه کیفیتی صورت پذیرفته و چه کسانی در ایران با آن‌ها مذاکره نموده، محور مذاکرات چه بوده و مذاکرات به چه تصمیماتی منجر گردیده‌است.
ضمناً موضوع قبلاً با وزیر محترم امور خارجه در میان گذاشته شده و پاسخ مشارٌ‌الیه مقنع نبوده‌است.

آیت‌الله روح‌الله خمینی، رهبر وقت ایران، در واکنشی تند به طرح این سؤال چنین سخنرانی کرد: «چرا باید وقتی که دنیا به تزلزل درآمده‌است برای این بی اعتنایی ایران به کاخ سفید و سیاه، چرا ما باید توجیه کنیم مسائل آن‌ها را؟ چرا ما باید این قدر غرب‌زده باشیم یا شیطان‌زده؟ من هیچ توقع نداشتم از بعض این اشخاص، ولو بعضی‌شان در نظر من پوچ‌اند، لکن از بعضی از این اشخاص که سابقه دارند هیچ توقع نداشتم که در این زمان که باید فریاد بزنند سر آمریکا، فریاد می‌زنند سر مسئولین ما! چه شده‌است؟ شماها چه‌تان است؟ چه کردید شماها؟ شماها چرا باید تحت تأثیر تبلیغات خارجی واقع بشوید یا تحت تأثیرات نفسانیت خودتان؟ در یک همچون مسئله مهمی که باید همه شما دست به هم بدهید و ثابت کنید به دنیا که ما وحدت داریم، وحدت ما این‌طور شده‌است و در روزی که هفته وحدت است چرا شماها می‌خواهید تفرقه ایجاد کنید؟ لحن شما در آن چیزی که به مجلس دادید، از لحن اسرائیل تندتر است، از لحن خود کاخ نشینان آن جا تندتر است. شما چه شده‌است این‌طور شدید؟ شما که این نبودید بعضیتان… شما دل مسئولین ما را نشکنید، شما هی تندرو و کندرو درست نکنید، دودستگی ایجاد نکنید، این خلاف اسلام است، خلاف دیانت است، خلاف انصاف است، نکنید این کارها را.»[۴۶][۴۷]

با این حال و با گذشت چندین سال از این ماجرا هنوز جنجال سیاسی بر سر ابعاد آن ادامه دارد و برخی هاشمی رفسنجانی را متهم می‌کنند که فقط مذاکره برای خرید اسلحه و معامله برای آزادی گروگان‌های آمریکایی در لبنان را به سید روح‌الله خمینی اطلاع داده‌است ولی حضور هیئت بلندپایه در تهران و تلاش برای عادی‌سازی روابط با آمریکا از طریق خودش و میانه‌روها را از وی پنهان نموده‌است.[۴۵]

مطبوعات:

نشریه السفیر می‌نویسد ریگان در مورد اعتراضات کنگره در مورد ارسال سلاح به ایران گفت:سلاح‌های ارسالی فقط جنبه دفاعی دارد و هدف ما از ارسال آن‌ها یکی این است که بفهمانیم ما آماده عادی‌سازی روابط هستیم و دیگر اینکه با جناح میانه‌رو در جنگ قدرت پس از آیت‌الله خمینی کانال ارتباطی برقرار نماییم.[۴۸]

روزنامه النهار می‌نویسد: ریگان و جان پویند کستر در یک مصاحبه مطبوعاتی گفتند:هدف اصلی ما از مذاکرات و ارسال سلاح محرمانه به ایران، ایجاد ارتباط مناسب با رهبران احتمالی آینده ایران بود و موضع گروگان‌ها فرعی و جانبی است. آن‌ها اظهار امیدواری کردند که پس از فوت آیت‌الله خمینی جناح میانه‌رو روی کار آید.[۴۸]

نشریه کویتی المجتمع فاش کرد که هدف ماجرای مک فارلین ۴چیز است.[۴۹]

تغییراتی در داخل حاکمیت ایران در حال وقوع است و باید از آن بهره‌برداری کرد.
برخورد دو جناح منتظری و هاشمی
تقویت جناح میانه‌رو
ایجاد زمینه تفاهم با حاکمیت پس از مرحله آیت‌الله خمینی

تماس دموکرات‌ها با ایران: هشت سال بعد از ماجرای مک فارلین و در زمان ریاست جمهوری بیل کلینتون، هاشمی رفسنجانی مطلبی به شرح زیر در خاطرات خود می‌نویسد:

«آقای فلاحیان آمد و اوراق فاکسی را آورد که یکی از عناصر حزب دموکرات آمریکا زده و خواسته بود، برای کم کردن دشمنی دولت فعلی آمریکا که درصدد ضربه زدن به ایران است، بعضی از اسناد مربوط به جریان مک فارلین را برای تضعیف جمهوری خواهان منتشر کنیم، تا باعث کم‌شدن خشم دموکرات‌ها و نزدیکی ایران و آمریکا بشود. گفت آیت‌الله خامنه‌ای گفته‌اند صحبت کنم.» هاشمی در ملاقات بعدی خود با رهبر جمهوری اسلامی در مورد این پیشنهاد با وی صحبت می‌کند. به گفته هاشمی «آیت‌الله خامنه‌ای نظر داشتند که برای توسعه اختلافشان استفاده بشود، ولی به نتیجه روشنی نرسیدیم.»[۵۰]
رسوایی در اسرائیل

این ماجرا در اسرائیل نیز موجب جنجال بسیار شد.[نیازمند منبع] در دهم دسامبر همان سال، شیمون پرز در دفاع از شرکت اسرائیل در ماجرای ایران–کنترا پاسخ داد:[۵۱]

اینکه ما به ایرانیان اسلحه بدهیم فکر خود آمریکاییان بود. ما فقط به درخواست واشینگتن وارد شدیم.

آبا ابن (به عبری: אבא אבן) که ریاست کمیسیون تحقیق روابط ایران و اسرائیل در ماجرای مک‌فارلین را بر عهده داشت، نیز حتی اذعان داشت:[۵۲]

این حق ماست که بخواهیم به ایران اسلحه بفروشیم.

تأثیر تجهیزات آمریکایی در افزایش توان نظامی ایران

در مراحل جنگی سال‌های ۶۴–۱۳۶۵ عملیات والفجر ۸ (اشغال فاو) و عملیات کربلای ۵ (محاصره بصره) ایرانی‌ها توانستند افزایش توان نظامی خود را به نحوی که توانایی بازکردن یک جبهه کامل را داشته‌باشند را به نمایش بگذارند. در آن برهه از جنگ ایران و عراق تجهیزات آمریکایی، موشک ضد تانک تاو و موشک ضدهوایی هاوک و نیز خرید قطعات یدکی برای هواپیماهای نیروی هوایی ایران و توپهای دوربرد، توان ماشین جنگی ایران را به نحو قابل ملاحظه‌ای افزایش داده بود. استفاده از این تجهیزات دلیل عقب‌نشینی عراقی‌ها را در زمان آغاز آن عملیات‌ها توجیه می‌کند. تا پیش از این عملیات‌ها ایرانی‌ها برای مدت‌ها توان مؤثر انهدام تانک، ساقط نمودن هواپیما، و هلیکوپترهای توپدار را از دست داده‌بودند. این افزایش ناگهانی در توان ماشین جنگی ایران علی‌رغم توجیه دولت ریگان بر عدم تأثیر فروش نظامی ایران بر توان جنگی ایران بود.[۵۳]
افراد مرتبط

برخی از مهم‌ترین اشخاصی که در این ماجرا نقش کلیدی را ایفا کرده بودند و از ملیت‌های مختلف می‌باشند عبارتند از:[۱۶]

ایالات متحده آمریکا

رونالد ریگان
رابرت مک‌فارلین
الیوت آبرامز
دیوید آدینگتون
جان بولتون
ریچارد چنی
رابرت گیتز
مایکل لدین
ویلیام کیسی
ادوین میس
جان نگروپونت
اولیور نورث
اوتو ریچ
جان پویندکستر
کاسپر وینبرگر

ایران

سید روح‌الله خمینی
اکبر هاشمی رفسنجانی
سید علی خامنه‌ای
میرحسین موسوی
احمد وحیدی
سید احمد خمینی
محسن رضایی
محسن کنگرلو
منوچهر قربانی‌فر
حسینعلی منتظری
مهدی هاشمی
فتح‌الله امید نجف‌آبادی
حسن روحانی[۵۴]

اسرائیل

شیمون پرز
امیرام نیر
یاکو نیمرودی
آدولف شویمر

عربستان سعودی

عدنان خاشقچی

نیکاراگوئه

دنیل اورتگا

بریتانیا

آلبرت حکیم

لبنان

عماد مغنیه

جستارهای وابسته

تماس‌های میان آمریکا و روح‌الله خمینی
روابط ایران و اسرائیل در جنگ ایران و عراق
عملیات ثابت قدم
تلاش آمریکا برای خروج از برجام
بحران گروگان‌گیری لبنان

پانویس

باستانی، حسین (۲۰۲۰-۰۳-۳۱). «روایتی از ماجرای مک فارلین که محسن کنگرلو خواست بعد از مرگش منتشر شود». BBC News فارسی. دریافت‌شده در ۲۰۲۰-۰۳-۳۱.
باستانی، حسین (۲۰۱۹-۰۴-۲۲). «بازخوانی روابط محرمانه سپاه و آمریکا». BBC Farsi. دریافت‌شده در ۲۰۱۹-۰۴-۲۴.
The Iran-Contra Affair 20 Years On. The National Security Archive (George Washington University), 2006-11-24
«الیور نورث، یکی از مهره‌های اصلی ایران‌کنترا، رئیس انجمن ملی اسلحه آمریکا شد». بی‌بی‌سی فارسی. دریافت‌شده در ۸ مه ۲۰۱۸.
"Reagan's mixed White House legacy". BBC. June 6, 2004. Retrieved 22 April 2008.
خطای یادکرد: خطای یادکرد:برچسب ‎ غیرمجاز؛ متنی برای یادکردهای با نام tce وارد نشده‌است. (صفحهٔ راهنما را مطالعه کنید.).
رابرت شولزینگر، «دیپلماسی آمریکا در قرن بیستم»، حمید رفیعی مهرآبادی، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی، ۱۳۷۹، چاپ اول
Reagan, Ronald (1990), p. 542
"The Iran-Contra Report". The American Presidency Project. Retrieved 17 May 2008.
http://www.gwu.edu/~nsarchiv/NSAEBB/NSAEBB210/14-Weinberger%20Diaries%20Dec%207%20handwritten.pdf
Reagan, Ronald (November 13, 1986). "Address to the Nation on the Iran Arms and Contra Aid Controversy". Ronald Reagan Presidential Foundation. Retrieved 7 June 2008.
"Excerpts From the Iran-Contra Report: A Secret Foreign Policy". New York Times. 1994. Retrieved 7 June 2008.
Reagan, Ronald (1987-03-04). "Address to the Nation on the Iran Arms and Contra Aid Controversy". Ronald Reagan Presidential Foundation. Retrieved 7 June 2008.
Nikki R. Keddie, Modern Iran, 258.
(خاطرات آیت‌الله منتظری پیوست‌های 132الی135). پارامتر |تاریخ بازیابی= نیاز به وارد کردن |پیوند= دارد (کمک)
The Iran-Contra Affair 20 Years On دانشگاه جورج واشینگتن
Kornbluh, Peter & Byrne, Malcolm The Iran-Contra Scandal: A Declassified History, New York: New Press, 1993 pages 213–215.
Nikki R. Keddie, Modern Iran, 258.
Nikki R. Keddie, Modern Iran, 258.
Malcolm Byrne & Peter Kornbluh (26 January 1990). "The Iran-Contra Scandal in Perspective". WESTPORT PUBLIC SCHOOLS. Archived from the original on 8 October 2011. Retrieved 31 March 2010.
Nikki R. Keddie, Modern Iran, 258.
Parsi (۲۰۰۷). Treacherous Alliance. ص. ۱۱۸-۱۲۰.
هاشمی رفسنجانی (۱۳۸۷)، امید و دلواپسی (خاطرات سال ۱۳۶۴)، دفتر نشر معارف انقلاب، ص. ۴۳
عباس شادلو (۱۳۸۱)، جستاری تاریخی پیرامون تکثرگرایی در جریان اسلامی و پیدایش جناح راست و چپ مذهبی، نشر وزراء، ص. ۷۱
Twin Pillars to Desert Storm: America's Flawed Vision in the Middle East from Nixon to Bush[پیوند مرده]
Why Secret 1986 US-Iran Arms for Hostages Negotiations Failed. George Cave. Washington Report on Middle East Affairs. September 1994.
Special Trust. Robert C. McFarlane.New York. Cadell and Davis. 1994. pp.54–56
The Ayatollahs, Guernica
«مک‌فارلین و ماجرای «کیک و کلت»». بایگانی‌شده از اصلی در ۱۷ اوت ۲۰۱۱. دریافت‌شده در ۱۳ مارس ۲۰۱۰.
فاطمه علیزاده (۱۳۸۸)، مک‌فارلین، مؤسسه انتشاراتی روزنامه ایران، ص. ۱۵ و ۱۶
«قمار». filmgardi.com. دریافت‌شده در ۲۰۲۰-۰۹-۱۵.
«ادعای فارن پالیسی دربارهٔ حضور روحانی در ماجرای مک‌فارلین». جام جم. 09 مهر 1392 8:28. دریافت‌شده در ۲ اکتبر ۲۰۱۳. تاریخ وارد شده در |تاریخ= را بررسی کنید (کمک)
The Chronology. Malcom Byrne. New York. Warner Books. 1987. p.۶۰۱
رابرت مک فارلین نیز همین موضوع را در برابر سنای کنگره آمریکا شهادت داد؛ و نیز مراجعه گردد به:
Special Trust. Robert C. McFarlane.New York. Cadell and Davis. 1994. pp.31–35
بابک دلنواز یکی از دیدبانهای این توپها در وبلاگش ضمن انتشار فیلمی در مورد ماجرایی ایران کنترا می‌نویسد .این توپها برای اولین بار در جریان مک فارلین یا ایران کنترا از طریق بندر عباس وارد ایران شدند
"Excerpts from the Tower Commission's Report", 26 January 1987.
مهدی قمصریان (۱۱ آبان ۱۳۸۶). «پرونده سفر رابرت مک‌فارلین به ایران». همشهری آنلاین. ص. تاریخ. بایگانی‌شده از اصلی در ۲۶ ژوئن ۲۰۰۹. دریافت‌شده در ۱۳ مارس ۲۰۱۰.
Parsi (۲۰۰۷). Treacherous Alliance. ص. ۱۱۹.
Anton La Guardia (۱۵ آوریل ۱۹۹۷)، «Iran's 'nerve gas trader' disappears»، دیلی تلگراف، ۱۴۲
https://ia801908.us.archive.org/5/items/TowerCommission/President%27s%20Special%20Review%20Board%20(%22Tower%20Commission%22).pdf
Walsh, Lawrence (August 4, 1993). "Vol. I: Investigations and prosecutions". Final report of the independent counsel for Iran/Contra matters. Independent Council for Iran/Contra Matters. Retrieved 27 August 2018.
Malcolm Byrne, IRAN-CONTRA AFFAIRS in Encyclopædia Iranica , Vol. XIII, Fasc. 5, pp. 491-494 , http://www.iranicaonline.org/articles/iran-contra-affairs
کتاب‌شناسی ماجرای مک فارلین خبرگزاری ایبنا
http://www.khabaronline.ir/detail/618930/culture/cinema
«سفر مک فارلین به ایران». بایگانی‌شده از اصلی در ۲۶ ژوئن ۲۰۰۹. دریافت‌شده در ۲ اکتبر ۲۰۱۳.
هاشمی در ماجرای مک فارلین استراتژی امام را دنبال نمی‌کرد خبرگزاری فارس
«خاطرات هاشمی رفسنجانی». بایگانی‌شده از اصلی در ۲۱ ژوئن ۲۰۱۶. دریافت‌شده در ۱۰ نوامبر ۲۰۱۹.
وبگاه جماران
(14تشرین الثانی 1986). پارامتر |تاریخ بازیابی= نیاز به وارد کردن |پیوند= دارد (کمک)
(شماره793 نوامبر1986). پارامتر |تاریخ بازیابی= نیاز به وارد کردن |پیوند= دارد (کمک)
کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی ۱۳۷۳ (صبر و پیروزی)، دفتر نشر معارف انقلاب، چاپ اول، صص ۷۳۸–۷۴۰، خاطرات ۲۹ و ۳۰ بهمن ۱۳۷۳
Peres says US initiated Iran deal, Israel just went along. Ruth Sinai. Acssociated Press. Dec. 10, 1986.
Israel Bears No Guilt in Iran Arms Sale, Eban Says. Associated Press. Feb 28, 1987.
Bryan R. Gibson (2010). Covert Relationship: American Foreign Policy, Intelligence, and the Iran-Iraq War, 1980-1988. ABC-CLIO. pp. ۱۸۰–. ISBN 978-0-313-38610-7.

http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2013/05/130514_l39_proifile_aar_ir92_hassan-rowhani.shtml

منابع

Malcolm Byrne, "IRAN-CONTRA AFFAIRS" in ENCYCLOPÆDIA IRANICA, Vol. XIII, Fasc. 5, pp. 491–494
Nikki R. Keddie, Modern Iran: Roots and Results of Revolution, Yale University Press, 2003.
Parsi, Trita (2007). Treacherous Alliance: The Secret Dealings of Israel, Iran, and the United States. Yale University Press. p. 118-120. Retrieved 13 March 2015.

پیوند به بیرون

Understanding the Iran-Contra Affairs, a comprehensive website
The Iranian Arms Scandal from the Dean Peter Krogh Foreign Affairs Digital Archives
The Contras: a question of US Funding from the Dean Peter Krogh Foreign Affairs Digital Archives
Final Report of the Independent Counsel for Iran/Contra Matters (Walsh Report)
Busby, Robert (2011-02-03) The scandal that almost destroyed Ronald Reagan, سلان
Time Article
Arms for Hostages
Story needs to be told
The Iran-Contra Affair 20 Years On: Documents Spotlight Role of Reagan, Top Aides. By the National Security Archive
How the Reagan Administration Taught Iran the Wrong Lessons – Middle East Review of International Affairs, June, 2007 article by Nathan Thrall
Audio, "The Secret Government: The Constitution in Crisis", ۱۹۸۷ بیل مویرز special on the Iran-Contra Affair
Condensed article outlining Iran-Contra
The Importance of the Iran-Contra Scandal, 25 Years Later

نبو

رونالد ریگان

نبو

ایران روابط ایران و ایالات متحده آمریکا ایالات متحده آمریکا

نبو

Flag-map of Iran (tricolour).svg ایران در جنگ سرد
رده‌ها:

آمریکا در ۱۹۸۶ (میلادی)آمریکا در ۱۹۸۷ (میلادی)انقلاب نیکاراگوئهایالات متحده آمریکا در ۱۹۸۵ (میلادی)ایران در ۱۳۶۵پنهان‌کاری‌هارسوایی‌های سده ۲۰ (میلادی)رسوایی‌های سیاسی در ایالات متحده آمریکاسیاست در ۱۹۸۵ (میلادی)سیاست در ۱۹۸۶ (میلادی)سیاست در ۱۹۸۷ (میلادی)عملیات‌های پنهانیماجرای ایران-کنترامجتمع نظامی صنعتی








سایت خاطرات انقلاب:
دخالت نکنید
آیت الله سید حسین موسوی تبریزی
آن موقع مجمع تشخیص مصلحت نظام نبود. مجمع تشخیص مصلحتی که امام فرموده بود شامل پنج نفر بود و آقای هاشمی رئیس مجلس، رهبر معظم رئیس‌جمهور، آقای موسوی نخست‌ وزیر، آیت‌ الله موسوی اردبیلی رئیس دیوان عالی کشور و بنده به‌ عنوان دادستان کل کشور در آن حضور داشتیم.
به تناسب بحث‌ ها وزیر مربوطه را نیز دعوت می‌ کردیم، مثلا در مباحث مربوط به جنگ آقای محسن رضایی هم دعوت می‌ شد. در باره سیاست خارجی از آقای ولایتی دعوت می‌ شد. حاج احمد آقا نیز شرکت می‌ کرد، ولی برخی بحث‌ ها آنجا مطرح نمی‌ شد.
مثلا ماجرای مک فارلین آنجا مطرح نشده بود. تنها حاج احمد آقا و آقای هاشمی و امام می‌ دانستند. هر کسی هم بگوید امام نمی‌ دانست دروغ گفته است… اولش این بود که گفته نشود و تنها آقای هاشمی و احمد آقا در جریان باشند. من چون با احمد آقا خیلی رفیق بودیم گاهی اندکی از مسائل خیلی سری را به من می‌ گفت. من هم از قضیه بو برده بودم ولی تمام شرایطش را نمی‌ دانستم.
آقای ری‌ شهری وزیر اطلاعات بود و چیزهایی دستش آمده بود. نامه‌ ای خدمت امام نوشته بود و چون احساس مسئولیت کرده بود گفته بود چنین مذاکراتی وجود دارد… امام ابتدا به ایشان فرموده بود که شما دخالت نکنید. جریان مهدی هاشمی برادر داماد آیت‌ الله منتظری پیش آمده بود و او این مسائل را لو داد.
گفته می‌ شد از طریق نیروهای لبنانی یا قذافی نیز مسائلی درباره این مذاکرات گفته شده بود. بالاخره یک روز یک مجله‌ در لبنان چیزی نوشته بود که باعث شد آیت‌ الله ری‌ شهری دوباره به امام نامه بنویسد. حضرت امام آنجا فرموده بود که باز هم تو دخالت نکن.
ولی امام خواسته بودند آیت‌ الله خامنه‌ ای و مهندس میرحسین موسوی نیز در جریان مذاکرات باشند و خواسته بودند که دقت کنند این بحث‌ ها به ضرر نظام تمام نشود. همیشه بعضی‌ ها که نیستند و در جریان نیستند ممکن است تاریخ را تحریف کنند.
مک فارلین وقتی به ایران آمد مقداری سلاح از بابت طلب‌ های ایران از آمریکا به ایران آورد و نامه‌ ای هم از سوی ریگان رئیس‌ جمهور آمریکا آورده بود. یک انجیل هم به امضای رئیس‌ جمهور آمریکا آورده بود.
امام، آیت‌ الله هاشمی، آیت‌ الله خامنه‌ ای و آقایان میرحسین موسوی و آیت‌ الله موسوی اردبیلی را نهی کرده بود که در رده‌ های بالا دیدار انجام نشود ولی از معاونت‌ های وزارت خارجه دو نفر به ملاقاتش رفتند و در هتل هیلتون دیدار کردند. جریان از همان شروع کار خنثی شد. من فکر می‌ کنم اگر معقولانه و با نظرات امام ادامه پیدا می‌کرد و داد و قال نمی‌ نکردند، می‌ شد پیشرفت‌ هایی حاصل شود.

اشاره: هفته نامه لبنانی الشراع در تاریخ ۱۳۶۵/۸/۱۱ گزارشی از سفر یک هیئت آمریکایی به سرپرستی رابرت مک فارئین مشاور رئیس جمهور در امور امنیت ملی را به ایران افشا کرد. برخی کارشناسان درج این خبر را در پی دستگیری سید مهدی هاشمی – برادر داماد آیت الله منتظری – به دلیل اقدامات غیرقانونی وی و عامل فشاری برای آزادی او قلمداد می کردند. آیت الله هاشمی رفسنجانی در تاریخ ۱۳۶۵/۸/۱۳ خبر مک فارلین را به طور رسمی اعلان کرد.
منبع: روزنامه همشهری، گفت و گوی مجید مهرابی و محسن تولایی با آیت الله سید حسین موسوی تبریزی، ۱۳۹۷/۸/۲۱، کد مطلب: ۳۷۱۳۰
https://kh57.ir/rlul















کد خبر: ۵۸۶۴۰۵
تاریخ انتشار: ۵۵ : ۱۷ - ۰۴ آذر ۱۳۹۹
طبق مقاله الشراع، دو منطق مخالف در ایران وجود داشت: «منطق کشورداری (هاشمی) و منطق انقلابی (سید مهدی هاشمی). هر یک از این دو، دیدگاه های پشتیبانی کننده و توجیهات عملی خود را دارند. برای هر یک از آنها دشوار است که از عقاید خود عقب نشینی کنند، و از آن دشوارتر این که از ادعای بدترین اتهامات علیه دیگری برای غلبه منطق خود دست بردارند.»
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

مجله ی علمی British Journal of Middle Eastern Studies  در یکی از مقالات خود به بررسی ماجرای ایران کنترا و نقش مهدی هاشمی در افشای آن، پرداخته است.

به گزارش سرویس تاریخ «انتخاب»؛ در بخشی از این مقاله که نتیجه ی تحقیقات Ulrich von Schwerin است و توسط «انتخاب» ترجمه شده، آمده است: هاشمی رفسنجانی حتی قبل از دیدار با [امام] خمینی برای خرید سلاح های مورد نیاز با واشنگتن، با آنها در تماس بود. این تماس برای اولین بار به ابتکار ..... و با واسطه گری یک دلال اسلحه به نام منوچهر قربانی فر در آوریل 1985 برقرار شد.

در آگوست و سپتامبر، اسرائیل با اطلاع و تأیید رونالد ریگان، رئیس جمهور آمریكا، دو محموله موشك ضد تانك ساخت آمریكا به ایران تحویل داد و در نتیجه یك گروگان در لبنان آزاد شد. ارسال این محموله های اول کاملاً توسط اسرائیلی ها مدیریت می شد، اما وقتی در ماه نوامبر تحویل محموله موشک های ضد هوایی با مشکلات لجستیکی روبرو شد، آمریکایی ها موظف شدند بیشتر درگیر شوند. (در توضیح پاراگراف فوق باید اضافه کرد که مقامات ایرانی می گویند که هرگز اطلاع نداشته اند که تسلیحات چندین بار به واسطه اسرائیل ارسال شده بوده)

متعاقباً، آنها کنترل کل عملیات را به عهده گرفتند و همچنین در مذاکرات نیز پیش قدم شدند. در ابتدا، معامله تسلیحاتی به عنوان اقدامی برای اعتمادسازی طراحی شد تا زمینه مذاکرات گسترده تر فراهم شود. آمریکایی ها و ایرانی ها هر دو نگران اهداف اتحاد جماهیر شوروی در منطقه بودند که آن را تهدیدی مشترک علیه منافع خود می دانستند. از آنجا که هم آمریکایی ها و هم اسرائیلی ها اطلاعات کافی در مورد ایران نداشتند، به قربانی فر وابسته بودند.

با این حال، آنچه در ابتدا به منظور بهبود روابط سیاسی بود، به زودی تعدیل شد و شامل آزادی گروگان های آمریکایی شد. علاوه بر این، بدون اطلاع ریگان، بخش هایی از پرداخت پول سلاح ها به تأمین مالی کنتراهای نیکاراگوئه که توسط کنگره آمریکا تحت تحریم تسلیحاتی قرار گرفته بودند، اختصاص یافت. بنابراین این معامله به مبادله پیچیده اسلحه برای آزادی گروگان ها تبدیل شد آن هم با ابعادی که هم رئیس جمهور آمریکا و هم دولت ایران پنهان کرده بودند. از آنجا که این امر پیامدها و سوء تفاهم هایی در پی داشت، سرانجام تصمیم بر این شد که دنباله ی گفتگوهای مستقیم در تهران انجام پذیرد.

هنگامی که در ماه مه سال 1986، جلسه ای با کمک قربانی فر در پایتخت ایران ترتیب داده شد، به سرعت مشخص شد که او هر دو طرف را فریب داده تا هر کدام از طرفین به این باور برسند که دیگری مایل است بیشتر از آنچه در واقعیت بود، امتیاز بدهد.

هیئت آمریکایی که در تاریخ 25 مه وارد تهران شد، توسط رابرت مک فارلین، مشاور سابق امنیت ملی، هدایت می شد. در طرف ایرانی، مذاکرات توسط محسن کنگرلو، معاون نخست وزیر که همچنین مسئول عملیات ویژه در سپاه پاسداران بود و فریدون مهدی نژاد[وردی نژاد]، یک عنصر اطلاعاتی رده بالا در سپاه که نزد آمریکایی ها به علی سمیعی معروف بود، انجام شد.

از آنجا که مک فارلین به این باور رسیده بود که با [آیت الله] هاشمی رفسنجانی، [آیت الله]خامنه ای و نخست وزیر، میرحسین موسوی صحبت خواهد کرد، او اصرار داشت که با مقامات بالاتر از تیم مذاکره کننده فعلی صحبت کند. بنابراین، محمد علی هادی نجف آبادی، نایب رئیس کمیسیون سیاست خارجه مجلس نیز برای پیوستن به جلسات در هتل استقلال فراخوانده شد.

حسن روحانی، رئیس کمیسیون دفاع نیز در این گفتگوها نقش داشت و به عنوان واسطه هاشمی رفسنجانی عمل می کرد. اگرچه رهبری نظام در این مذاکرات مشارکت نداشت ولی اعضای آن از جمله [امام]خمینی به طور مرتب در مورد بحث ها مطلع می شدند. اما [آیت الله] منتظری مطلع نبود.

آمریکایی ها می خواستند هر چهار شهروند آمریکایی در لبنان آزاد شوند، اما خیلی زود مشخص شد که ایرانی ها یا حداقل جناح هاشمی رفسنجانی کنترل مستقیمی بر گروگان ها ندارند. هنگامی که با گروگانگیران تماس گرفته شد، آنها خواسته هایی را مطرح کردند که مک فارلین نه مایل و نه قادر به تحقق آنها بود.

به نوبه خود، ایرانی ها به این باور رسیده بودند كه آمریكایی ها آماده اند در قبال گروگان ها در معامله بلند مدت اسلحه شركت كنند. آنها همچنین به درستی احساس كردند كه آمریكایی ها در حال فریب آنها هستند و می خواهند سود خود را کسب كنند تا از این طریق سرمایه مالی كنتراها را تأمین كنند. سرانجام، توافقی حاصل نشد و هیئت آمریکایی در تاریخ 28 مه، تهران را دست خالی ترک کرد.

با وجود این شکست، مذاکرات ادامه یافت و دو طرف پس از آزادی یک گروگان و تحویل چندین محموله تسلیحاتی دیگر به ایران، برای مذاکرات بیشتر در آلمان دیدار کردند. آمریکایی ها پس از ناکامی در تهران، تلاش کردند قربانی فر را از گفتگوها کنار بگذارند، زیرا آنها به درستی به او مشکوک بودند که در این مذاکرات به دنبال انجام بازی های شخصی خود است.

با کمک علی هاشمی (برادرزاده هاشمی رفسنجانی) و حسن کروبی کانال مستقیمی ایجاد شد که به دو طرف اجازه می داد از واسطه گری قربانی فر خلاص شوند. دلال اسلحه از ترس از دست دادن مشاغل سودآورش و گیر افتادن در صورتحساب های میلیون ها دلاری پرداخت نشده، عصبانی شد. وی در 10 ژوئیه 1986، تحت فشار طلبکاران سعودی خود، دو نامه طولانی به محسن کنگرلو نوشت که در آنها از صورتحساب های معوقه شکایت داشت و چندین سناریو را برای گفتگوهای بعدی پیشنهاد کرد.

قربانی فر بعداً که ناامیدتر شد، نسخه هایی از این نامه ها را احتمالا با هدف فشار به کنگرلو، از طریق امید نجف آبادی که وی را از قبل از انقلاب می شناخت، برای [آیت الله] منتظری، فرستاد.

[آیت الله] منتظری و سید مهدی هاشمی از طریق این نامه ها ابتدا از مذاکرات مک فارلین در تهران و همچنین جزئیات قرارداد پیشنهادی مطلع شدند. [آیت الله] منتظری از اینکه از او در مورد مذاکرات مطلع نشده بود عصبانی شد. در حالی که او اصولاً مخالف مذاکره با ایالات متحده نبود، اما ...... وقتی او نزد احمد خمینی و هاشمی رفسنجانی گلایه کرد هر دو از اینکه او در این باره مطلع شده است بسیار ناراضی بودند. منتظری زمان دقیق دریافت نامه ها را مشخص نمی کند، اما گاهشماری وقایع نشان می دهد که این نامه ها را در ژوئیه یا آگوست دریافت کرده است. اگرچه وی به وضوح در مورد مذاکرات نگران بود اما هیچ نشانه ای وجود ندارد که [آیت الله]منتظری یا سید مهدی هاشمی بلافاصله اقدامی برای افشای مذاکرات انجام داده باشند.

با این حال، به نظر می رسد که سید مهدی هاشمی در این زمان دست به اقدامی زد که آسیب آن کمتر از افشای مذاکرات مخفیانه ایران و آمریکا نبود:

در تاریخ 9 آگوست مسافران یک هواپیمای ایران ایر از مبدا اصفهان هنگام ورود به جده توسط مقامات سعودی با اسلحه ای که در چمدان هایشان پنهان شده بود دستگیر شدند. این ماجرا برای دولت ایران که موظف می شد از پادشاه سعودی عذرخواهی کند، یک شرمساری بزرگ بود.

متعاقباً، سید مهدی هاشمی متهم شد اسلحه هایی را که داخل هواپیما بوده است برای انجام حملاتی در مکه قاچاق کرده است تا از این طریق در نزدیک شدن روابط تهران با ریاض، اخلال ایجاد کند. هم سید مهدی هاشمی و هم [آیت الله] منتظری به شدت این اتهام را رد کردند.

همچنین مشخص نیست که وقتی که در 9 و 12 سپتامبر، ....دو آمریکایی دیگر در لبنان ربوده شدند، سید مهدی هاشمی در آن چه نقشی ایفا کرد. با این حال، زمانبندی این واقعه نشان می دهد که این آدم ربایی ها به منظور برهم زدن مذاکرات با ایالات متحده بوده است، این سوء ظن بعداً توسط آمریکایی ها نیز بیان شد. این امر همچنین توضیح می دهد که چرا سرانجام در 11 سپتامبر ری شهری تصمیم به مداخله در برابر "واحد نهضت‌های آزادیبخش" گرفت. در این روز سرویس اطلاعاتی به یك اردوگاه آموزشی كه توسط واحد نهضت‌های آزادیبخش در شمال تهران اداره می شد حمله كرد و طبق اعلام آن ها، تعداد زیادی سلاح، مهمات و مواد منفجره و همچنین گذرنامه های جعلی و اسناد سرقت شده را کشف و ضبط كرد.

پنج روز بعد، احمد حسنی (معروف به عرب زاده)، که مسئول این سایت بود، دستگیر شد. این حمله به صورت علنی به عنوان مداخله ای علیه گروهی غیرقانونی که برای حمله به نظام آماده بودند، معرفی شد. با این حال، [آیت الله] منتظری از این اقدام عصبانی شد و به هاشمی رفسنجانی و احمد خمینی شکایت کرد که این سایت برای کار نهضت‌های آزادیبخش ضروری است. "

..........

در بحبوحه اختلافات ناشی از [اتفاقات مورد اشاره]، کاردار سوریه در تهران برای مدت کوتاهی در 2 اکتبر ربوده شد. در نتیجه هاشمی به این عمل متهم شد. اگرچه انگیزه دقیق این حرکت یا ارتباط آن با سایر وقایع همچنان نامشخص است، اما کمکی به آرامتر کردن اوضاع نکرد.......

 طی روزهای بعد، [آیت الله] هاشمی رفسنجانی و [آیت الله] خامنه ای سعی کردند اوضاع را آرام کنند و [آیت الله] منتظری را علناً ستایش کردند، اما بحران غالب شد. در همین حال، درز اخبار مربوط به مذاکرات مخفی آغاز شد.

در بخش دیگری از این مقاله علمی آمده است: در اواسط ماه اکتبر، دفتر تحکیم وحدت( سازمان دانشجویان اسلام گرا) در دانشگاه تهران، اعلامیه هایی حاوی هشدار درمورد مذاکره با آمریکایی ها یا اروپایی ها توزیع کرد.

یک روزنامه کوچک در دره بقاع لبنان نیز به شکل کلی در مورد تماس های مداوم بین ایرانی ها و آمریکایی ها نوشت. از آنجا که هیچ یک از نشریات هیچ نام و جزئیاتی از ماجرا نداشتند، عمدتا به ادعاهای آن ها توجهی نشد و هیچ تأثیر عمیقی نداشتند.

با این حال، با ادامه موج دستگیری ها، شیخ اسماعیل الخالق، نماینده شخصی [آیت الله] منتظری در لبنان، نزد حسن صبرا، سردبیر هفته نامه الشراع بیروت که شخصاً با [آیت الله] منتظری آشنایی داشت، رفت و دستگیری سید مهدی هاشمی و سفر مک فارلین به تهران را به وی اطلاع داد. مجله الشراع در تاریخ 3 نوامبر مقاله ای در مورد جنگ قدرت در ایران منتشر کرد که برای اولین بار به صراحت به مذاکرات مخفی در تهران اشاره داشت.

در این مقاله شرح مفصلی از تأسیس واحد نهضت‌های آزادی‌بخش توسط محمد منتظری و مهدی هاشمی، نقش آنها در صدور انقلاب و درگیری های ناشی از آن با سایر نهادهای دولت یعنی وزارت امور خارجه، وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران بیان شد.

طبق مقاله الشراع، دو منطق مخالف در ایران وجود داشت: «منطق کشورداری (هاشمی) و منطق انقلابی (سید مهدی هاشمی). هر یک از این دو، دیدگاه های پشتیبانی کننده و توجیهات عملی خود را دارند. برای هر یک از آنها دشوار است که از عقاید خود عقب نشینی کنند، و از آن دشوارتر این که از ادعای بدترین اتهامات علیه دیگری برای غلبه منطق خود دست بردارند.»

در ادامه مقاله به شرح تلاش های ناموفق برای برکناری سید مهدی هاشمی از سمت خود و اعزام او به خارج پرداخت. الشراع نوشت که مخالفان سید مهدی هاشمی، وی را متهم به اخلال در روابط با سایر کشورها کردند و برای اثبات این ادعا، به قاچاق اسلحه به عربستان سعودی و ربودن دیپلمات سوری در تهران اشاره کرده اند.

با این حال سید مهدی هاشمی هرگونه نقشی در این وقایع را انکار کرد و مخالفان خود را متهم کرد که به خواسته های آمریکایی ها تن می دهند. چرا که مک فارلین، در هنگام سفر به تهران، پیشنهاد داده است که در صورت توقف حمایت ایران از جنبش های آزادیبخش، برای ایران اسلحه تهیه کند.

اگرچه این مقاله حاوی چندین اشتباه در مورد تاریخ حضور مک فارلین در تهران، افراد درگیر در مذاکرات و نحوه حمل و نقل سلاح ها بود، اما [آیت الله] هاشمی رفسنجانی دیگر نتوانست وجود گفتگوهای مخفی را انکار کند و روز بعد مجبور شد سفر هیئت آمریکایی به رهبری مک فارلین را تأیید کند. با این حال او در مجلس، در سخنرانی خود به مناسبت سالگرد اشغال سفارت آمریکا در سال 1979، نسخه ای متفاوت از ماجرا ارائه داد. طبق روایت وی از وقایع، هیئت آمریکایی بدون دعوت و با گذرنامه های جعلی ایرلندی در هواپیمایی حامل سلاح از اروپا آمده بودند. آنها به عنوان هدیه، یک سلاح کمری و یک انجیل را که شخصاً توسط ریگان امضا شده بود، آوردند که ایرانی ها از پذیرش آن خودداری کردند ...

شاید یکی از تحریفاتی که در تاریخ دفاع مقدس صورت می گیرد را ما می توانیم در روایت ماجرای مک فارلین ببینیم که برخی در داخل تلاش دارند، بجای توجه به منظر و اهداف ایران ، سعی می کند از منظر ومنافع بیگانگان تاریخ را روایت کنند و مرتکب تحریف می شوند، در حالیکه این مساله از ابتدا تا انتها از سوی ایران با هدف تامین نیازهای تسلیحاتی و دفاعی خود در جنگ پیگیری شد و اگر این جنبه را نادیده بگیریم قطعا مرتکب تحریف تاریخ شده ایم.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

محسن هاشمی رفسنجانی در همایش علمی بازخوانی پرونده مک فارلین به بیان مواردی درباره این پرونده پرداخت.

متن سخنان محسن هاشمی بدین شرح است:

افشای مک فارلین بعنوان یک رسوایی حکومتی در آمریکا مطرح شد و نام ایران گیت یا ایران- کنترا به آن داده شد، اما در ایران این موضوع جنبه منفی نداشت و هم یک پیروزی سیاسی و هم تامین تجهیزات نظامی برای ما محسوب شد و با صراحت هم امام خمینی این موضوع را بعنوان پیروزی ایران و سرشکستگی آمریکا مطرح کردند و این صحیح نیست که جریانی بخواهد بعد از سی سال موضوع را وارونه نمایی کند و آن را رسوایی جمهوری اسلامی جلوه دهد.

ماهیت موضوع کاملا روشن است و نباید آن را پیچیده جلوه داد تا بستر تخریب و سواستفاده سیاسی گردد.

موضوع ماجرای مک فارلین که در ایالات متحده آمریکا بعنوان ماجرای ایران- کنترا یا ایران گیت مشهور است، از سه منظر می تواند مورد بررسی قرار گیرد:

منظر اول: تامین نیازهای سیستم پدافند هوایی و زمینی ایران در جنگ که مد نظر جمهوری اسلامی بوده است.

منظر دوم: منافع اقتصادی ناشی از فروش سلاح به ایران که مد نظر واسطه های معامله بوده است.

منظر سوم: آزادی گروگانهای آمریکایی در لبنان با وساطت ایران که مد نظر دولت آمریکا بوده است.

منظر چهارم: تبدیل مساله به روابط پنهانی و سپس آشکار میان ایران و آمریکا که در فاز دوم مدنظر مقامات آمریکایی بوده است.

شاید یکی از تحریفاتی که در تاریخ دفاع مقدس صورت می گیرد را ما می توانیم در روایت ماجرای مک فارلین ببینیم که برخی در داخل تلاش دارند، بجای توجه به منظر و اهداف ایران ، سعی می کند از منظر ومنافع بیگانگان تاریخ را روایت کنند و مرتکب تحریف می شوند، در حالیکه این مساله از ابتدا تا انتها از سوی ایران با هدف تامین نیازهای تسلیحاتی و دفاعی خود در جنگ پیگیری شد و اگر این جنبه را نادیده بگیریم قطعا مرتکب تحریف تاریخ شده ایم.

پس مساله اول در این موضوع، نیازهای تسلیحاتی ماست، واقعیت تلخ تاریخی آن است که ایران در جنگ تحمیلی، از سوی دو ابرقدرت شرق و غرب، یعنی تقریبا کل جهان، تحریم بود و در مقابل جدیدترین و مدرن ترین انواع سلاحهای شرقی و غربی در اختیار ارتش بعثی صدام قرار می گرفت، اتکای ما در جنگ، به نیروی انسانی و تسلیحاتی بود که از زمان رژیم قبل در انبارهای ارتش ایران باقی مانده بود و طبیعی بود این تجهیزات با گذشت زمان و استفاده نیاز به تعمیر و تامین مهمات و قطعات یدکی پیدا می کند.

در اواسط جنگ، اتحاد جماهیر شوروی تانکهای T72 را در اختیار عراق قرار داد که این تانکها در برابر موشکهای RPG ما مصونیت داشتند و بهمین دلیل ما در دفاع در برابر سیستم زرهی عراق با مشکل مواجه شدیم، تنها دو موشک ضدتانک تاو و مالیوتکا توانایی نابودی این تانکها را داشتند که در همین مقطع مهندسی معکوس و کپی سازی این موشکها را در صنایع دفاع با همکاری آقایان منطقی و علی عسگری و تیمشان برادران ضرغامی، شاه آبادی و شهریاری آغاز کردیم.

همزمان شوروی و اروپا، پیشرفته ترین هواپیماهای جنگی بلندپرواز و جنگده- بمب افکن خود را در مدلهای مختلف میگ، سوخو، سوپر اتاندارد و میراژ در اختیار صدام قرار دادند و تعداد ناوگان فعال هوایی عراق را به بیش از 500 جنگنده رساندند در حالیکه ما حدود 80 جنگنده عملیاتی در اختیار داشتیم که جنگنده های F14 هم با کمبود موشک فونیکس مواجه بودند و ما در نبرد هوایی و پدافند نیز دچار بحران جدی شدیم، بخشی از رادارهای ما بدلیل خرابی قطعات از کار افتادند و ونیاز به تقویت تسلیحاتی داشتیم که این موضوع از طرق مختلف از جمله تیم نخست وزیری که کنار مهندس موسوی بودند دنبال می شد.

در سالهای 1364 و 1365، دوعملیات نسبتا موفق ایران در خاک عراق یعنی دالفجر 8 در منطقه فاو و کربلای 5 در شلمچه صورت گرفت، حتی اگر این عملیاتها با غافلگیری و پیروزی اولیه نیز همراه می شد، اگر ما سیستم پدافند ضدتانک و ضدهوایی مناسبی نداشتیم، در مقابل پاتک های سنگین عراق مجبور به عقب نشینی می شدیم، بنابراین مهمترین مساله برای فرماندهی جنگ در آن مقطع تامین نیازهای سیستم تسلیحاتی ایران بود که در برابر تانکهای تی 72، با موشکهای تاو و در برابر حملات هوایی دشمن با سیستم پدافندهوایی هاگ و در تجهیز نیروی هوایی ایران نیاز به موشکهای فونیکس وجود داشت.

فرماندهان نظامی می گفتند ما اگر دو هزار موشک تاو داشتیم، فلان پیروزی را بدست می آوردیم یا جلوی فلان شکست را می گرفتیم، اگر سیستم پدافند و ضدهوایی کار می کرد، نیروی هوایی عراق را فلج می کردیم واجازه حمله به شهرها را نمی دادیم.

بنابراین ایران از ابتدای سال 1364، بدنبال تامین نیازهای دفاعی خود بود و در این زمان پیامی از طریق منوچهر قربانی فر، یکی از واسطه های اسلحه به مرحوم کنگرلو، مشاور امنیتی نخست وزیر داده شد که وی می تواند لامپهای رادار مورد نیاز ایران را تامین کند و با قبول ایران، این معامله صورت گرفت و بخشی از سیستم رادار ضدهوایی ایران تعمیر و راه اندازی شد و وی اعلام کرد که امکان تامین موشکهای تاو و فونیکس و قطعات هاگ وجود دارد.

قربانی فر، سپس با ارتباطی که با مقامات آمریکایی داشت، پیام هایی رد و بدل کرد تا از تمایل آنها برای فروش این تسلیحات به ایران در صورت همکاری ایران در آزادی گروگانهای آمریکایی در لبنان اطمینان حاصل کند و بدین ترتیب پروسه آزادی گروگانهای آمریکایی در برابر فروش تسلیحات مورد نیاز ایران شکل گرفت، اگر بخواهیم این فرایند را تشبیه کنیم: فروش سلاحهای انباری، در برابر آزادی گروگانها، مثلثی است که در آن پول فروش سلاحهای انباری به قیمت بالاتر، آزادی گروگانها و اهداف سیاسی برای آمریکایی ها جذابیت داشت و طرف ایران نیز بدنبال سلاحهایی مورد نیاز خود بود.

بدستور مهندس موسوی، ابتدا از طریق آقازاده معاون وقت نخست وزیر و سپس کنگرلو مشاور نخست وزیر، موضوع را به اطلاع آیت الله هاشمی رفسنجانی رساند و ایشان مقامات ارشد در سطح سران سه قوه را از این پیشنهاد مطلع کردند و موضوع به امام خمینی نیز به منتقل شد و در قالب پنج محموله تسلیحات به ایران از شهریور 1364 تا خرداد 1365 به ایران تسلیحات ارسال و 3 گروگان نیز در لبنان آزاد می گردد.

در این فاصله عملیات والفجر هشت در بهمن ماه سال 1364، که موفق ترین عملیات ایران در خاک عراق و منجر به قطع دسترسی عراق به خلیج فارس از طریق تصرف فاو توسط ایران می گردد رخ می دهد ودر این عملیات حدود 70 جنگنده پیشرفته عراقی توسط ضدهوایی هاگ و توسط جنگنده هایی اف 14 سقوط می کند.

در چهارم خرداد 1365، مک فارلین مشاور امنیت ملی رییس جمهور آمریکا، بدون اطلاع و اجازه مقامات ایرانی بصورت مخفیانه بهمراه محموله تسلیحاتی به ایران سفر می کند و چهار روز در تهران حضور پیدا می کند اما هیچ مقام عالی رتبه ایرانی، حاضر به گفتگو با وی نمی شود و مذاکرات بین مک فارلین و کنگرلو با حضور یکی از نمایندگان مجلس بعنوان مترجم صورت می گیرد و بدون حصول توافق مدنظر آنها، هیات آمریکایی بازمی گردد.

پس از این شکست در مذاکرات، کانال دوم، توسط محسن رضایی فرمانده وقت سپاه پاسداران با استفاده از علی هاشمی بهرمانی یکی از اعضای سپاه که برادرزاده آیت الله هاشمی رفسنجانی فرمانده جنگ بود، اما بدون اطلاع ایشان شکل می گیرد و از طریق کانال دوم نیز یک محموله 500 عددی موشک تاو و مقداری اطلاعات نظامی در مهرماه سال 1365 تحویل ایران می گردد.

بخشی از شش محموله تسلیحاتی تحویل شده به ایران، مربوط به سلاحهای انباری در اسرائیل بوده که بدون اطلاع ایران از اسرائیل ارسال شده بود که پس از کشف موضوع توسط تیم مهندسی جنگ این سلاحها عودت داده می شود و اختلافی نیز در مورد قیمت محاسبه شده وجود داشت که موجب می شود، ایران بخشی از مطالبات قربانی فر، بعنوان واسطه معامله را نپردازد و با شکل گیری کانال دوم که عملا قربانی فر، واسطه کانال اول، در آن وجود ندارد، وی به ارسال نامه های انتقادی به مقامات ایران جهت پیگیری مطالبات خود می پردازد .

در اوائل آبان ماه 1365، نشریات لبنانی، اخبار این معاملات را دریافت وافشا می کند و موضوع با پیگیری رسانه های آمریکایی تبدیل به یک رسوایی برای دولت آمریکا می گردد چرا که دولت آمریکا برخلاف مصوبه کنگره، منابع حاصل از این معاملات را به شورشیان نیکاراگوئه پرداخت کرده بوده است و تیم تحقیق و تفحص آمریکا به رهبری سناتور جان تاور، گزارشی را درباره این موضوع تهیه ومنتشر می کند که به نام گزارش تاور مشهور است وبسیاری از جزییات ماجرا در آن درج گردیده است.

همزمان با افشای موضوع در آمریکا، آیت الله هاشمی رفسنجانی، در مراسم سیزده آبان سال 1365، در مقابل مجلس شورای اسلامی، اقدام به افشای ابعاد و جزییات سفرمک فارلین به ایران و عدم پذیرش مذاکره توسط مقامات ارشد کشور و نتایج آن می کند و این سخنرانی به بحران سیاسی دولت ریگان دامن می زند.

در این شرایط گروهی از نمایندگان مجلس مخالف دولت، اقدام به طرح سئوال در این باره از وزیرخارجه وقت دکتر ولایتی می کنند که این اقدام با عتاب وبرخورد شدید امام خمینی در 29 آبان 1365، با عنوان ،این تذهبون؟، می شود و امام خمینی این ماجرا را پیروزی ایران و رسوایی دولت آمریکا توصیف و کسانیکه با تضعیف مسئولان ایرانی به متهم کردن آنها در این ماجرا می پردازند را غربزده وشیطان زده توصیف کرده و برای ایجاد عدم تفرقه در کشور هشدار شدید دادند.

بعنوان نتیجه گیری، به سه موضوع اشاره می کنم:
اول، ایران در موضوع آزادی گروگانها در برابر فروش سلاحها، بدنبال تامین نیازهای تسلیحاتی خود بود و به این هدف رسید و این سلاحها در پیروزی دو عملیات مهم والفجر هشت و کربلای 5 تاثیرگذار بودند و قطعنامه 598، که نخستین قطعنامه متوزان شورای امنیت سازمان ملل در رابطه با جنگ ایران وعراق بود، پس از این دو عملیات تصویب و منجر به پایان جنگ و صلح گردید.

دوم، ماهیت موضوع در ایران، نظامی بوده و به همین دلیل معاملات اولیه با اطلاع و نقشس آفرینی سپاه صورت گرفت و در جریان سفر مک فارلین نیز موضوع در کنترل سپاه پاسداران بود و مقامات سیاسی با وی دیدار و مذاکره نکردند و کانال دوم و بخش دوم معاملات و مذاکرات نیز مستقیما از سوی سپاه صورت گرفت، بنابراین کسانی که به تخریب و تحریف تاریخ با اهداف سیاسی می پردازند باید توجه داشته باشند که در این موضوع عملا مسئولان ارشد دفاع مقدس را مورد تخریب قرار می دهند.

سوم، موضوع افشای ماجرای مک فارلین نیز هنوز پس از 34 سال در ابهام قرار دارد.

یکی از فرضیات افشا توسط نزدیکان سید مهدی هاشمی و بیت آیت الله منتظری است.

فرضیه دوم افشا توسط مقامات آمریکایی واسراییلی مخالف این اقدام دولت ریگان است.

فرضیه سوم افشا توسط جریان نفوذی منافقین در ایران که نگران برتری نظامی ایران در جنگ بر عراق با تقویت تجهیزات واطلاعات نظامی ایران شده بودند.

در هرصورت قطع این نوع ارتباطات در شرایط سخت جنگ وتحریم تسلیحاتی به زیان منافع ملی بوده و آیت الله منتظری چندی پس از خاتمه موضوع، عدم مخالفت خود با این مساله را بیان کردند و در مجموع هیچ نقطه ای از این ماجرا برای ایران سیاه نیست و کلیه اقدامات خلاف قوانین یا پنهانکاری در معاملات توسط طرف مقابل صورت گرفته وبا هشیاری مسئولان ایرانی مواجه شده است.

در مجموع می توان گفت که پرداختن به ماجرای مک فارلین، با اهداف سیاسی و جناحی و تحریف تاریخ در این موضوع، اقدامی خلاف جهت منافع ملی است و چرا ما باید یک پیروزی دیپلماتیک که منجر به پیروزی نظامی گردیده و توسط امام خمینی با تایید قاطع مواجه شده است را اینگونه تخریب و تحریف کنیم؟










پایگاه خبری تحلیلی انتخاب
کد خبر: ۶۰۳۸۲۲
تاریخ انتشار: ۱۸ : ۱۶ - ۰۵ اسفند ۱۳۹۹
تاریخ >> داخلی
پ
اختلافات داخلی در کاخ سفید چگونه باعث لو رفتن ماجرای مک فارلین و کنتراها شد؟ / نقش تیم بوش پدر در افشاگری ها چه بود؟
بوش متفاوت بود... به دستور وی، یک تیم عملیاتی نظامی تشکیل شد که سازمان‌های امنیت ملی از جمله سازمان سیا را دور می‌زد و هیچ مسئولیتی در قبال نظارت کنگره نداشت... این تیم کوچک و محرمانه... وظیفه اجرای عملیات‌های خارجی، که توسط معاون رئیس‌جمهور ضروری تشخیص داده می‌شد، را بر عهده داشت... افسر گفت: «اولیور نورث، دیک سکورد و مخالفان ایرانی و افراد پول‌دار در تگزاس را به این طرح آورد و این ماجرا کاملاً از کنترل خارج شده بود. ما به شدت عصبانی بودیم. به این نتیجه رسیدیم که اگر این را با دقت مدیریت نکنیم، کل ساختار ما از هم می‌پاشد؛ بنابراین ما (اعضای سابق تیم مورو که هنوز برای بوش کار می‌کردند) این داستان را به مجله‌ای در لبنان رساندیم.»
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :


سرویس تاریخ «انتخاب»: روز دوشنبه ۱۲ آبان ۱۳۶۵ گزارش افشاگرانه‌ای در مجله لبنانی «الشراع» منتشر شد، این گزارش از مذاکرات پنهانی‌ای خبر می‌داد که در طول یک سال گذشته یعنی از بهار ۱۳۶۴ میان ایران و آمریکا جریان داشته است. بر اساس این گزارش دولت آمریکا در طی آن مدت به صورت پنهانی به ایران درگیر جنگ با عراق سلاح می‌فروخت و ایران در مقابل بنا بود اسباب آزادی گروگان‌های این کشور را در لبنان فراهم کند. این مذاکرات نفع دیگری هم برای آمریکا داشت و آن این‌که مبالغ دریافتی بابت ارسال سلاح به ایران را برای حمایت از کنتراها، یعنی مخالفان حکومت کمونیسیتی نیکاراگوئه، می‌فرستاد. بگذریم از این‌که پس از افشای این مذاکرات در کنگره آمریکا هیأتی به منظور تحقیقات بر روی آن تشکیل شد و رسوایی در حد واترگیت برای ریگان به بار آورد. اما پرسش‌هایی در این رابطه وجود دارد که با گذشت دهه‌ها هنوز پاسخ مستندی نگرفته‌اند و در هاله‌ای از ابهام قرار دارند؛ مثل این‌که دولت آمریکا چطور با سازمان سیاه و کنگره را در رابطه با این عملیات دور زد؟ مهره‌های پیش‌برنده کار در دولت ریگان چه کسانی بودند؟ اصلا خود ریگان در این ماجرا چقدر نقش داشت؟ و در نهایت چه کسی ماجرا را به الشراع لو داد؟ در طول این سال‌ها پاسخ‌های مختلفی به این پرسش‌ها داده شده، اما یکی از تازه‌ترین و شاید جالب‌ترین آن‌ها گزارشی است که توسط سیمور هرش در london review of books منتشر شده است.

گزارش او حاوی نکات بسیار جالبی از ماجرای ایران کنتراست، از جمله این‌که نشان می‌دهد اختلافات داخلی در عرصه سیاست‌گذاری آمریکا چطور موجب افشا شدن پرونده به این مهمی شد، و شاید همین بتواند نقشه راهی باشد برای امروز سیاست ایران که همواره با آمریکا در تقابل بوده است؛ نقشه‌ای که نشان می‌دهد در تصمیم‌گیری‌های کلان سیاسی در عرصه سیاست خارجی به ویژه آن‌جا که در یک سوی ماجرا آمریکا قرار دارد؛ نمی‌توان این روابط و اختلاف نظر‌های داخلی را نادیده انگاشت و همه را یک‌دست و یک نظر تصور کرد. در ادامه گزارش london review of books را که توسط «انتخاب» ترجمه شده می‌خوانید:

وقتی جورج اچ دبلیو. بوش در ژانویه ۱۹۸۱ به عنوان معاون رئیس‌جمهور وارد واشنگتن شد، به نظر می‌رسید که او در برابر رونالد ریگان، که با اکثریت قاطع آراء به ریاست‌جمهوری رسیده، یک جنبه فرعی به حساب می‌آمد.

بوش اغلب به عنوان سیاستمداری محتاط که تابع رئیس مسحورکننده خود بود تقلیل یافته بود. شاید به این دلیل که وی تصور می‌کرد پاداش این رفتار او، افزایش شانسش برای ریاست‌جمهوری در سال ۱۹۸۸ است.

دیدگاه دیگری نیز درباره بوش وجود داشت؛ دیدگاهی متعلق به نظامیان و متخصصان غیرنظامی که در مورد مسائل امنیت ملی برای او کار می‌کردند. آن‌ها معتقد بودند که او برخلاف رئیس‌جمهور، می‌دانست وضعیت چیست و چگونه باید به امور مربوطه رسیدگی کند. از نظر آن‌ها، ریگان یک شخص «کندذهن» بود که متوجه مسائل نمی‌شد، یا حتی برای فهمیدن آن تلاش هم نمی‌کرد.

یک مقام ارشد سابق اداره مدیریت و بودجه، رئیس‌جمهور را «تنبل، کاملا تنبل» توصیف کرد. او توضیح داد: ریگان اصرار داشت که خلاصه‌ای سه‌خطی از تصمیمات قابل توجه درباره بودجه به او ارائه شود. اداره مدیریت و و بودجه به این نتیجه رسید که ساده‌ترین راه برای کنار آمدن با این کار ارائه سه رقم به او است - یکی بسیار بالا، یکی بسیار پایین و دیگری در حد متوسط که اغلب اوقات ریگان همین گزینه وسط را تایید می‌کرد. بعداً به من گفتند که این روند در کاخ سفید به عنوان «گزینه گلیدلاکس» شناخته شده است. او همچنین از تخمین‌های پیچیده اطلاعاتی خسته می‌شد و در طول جلسات توجیهی امنیت ملی با خودکارش بازی می‌کرد یا کلا گوش نمی‌داد. طبیعی بود که به جای آن به رئیس سازمان [سیا]متوسل می‌شدیم، اما ویلیام کیسی، رئیس سازمان سیا، تاجر و دستیار سابق نیکسون بود که ریگان به عنوان پاداش مدیریت کمپین انتخاباتی‌اش، او را به این سمت منصوب کرده بود. متخصصان اطلاعاتی که با مقامات اجرایی کار می‌کردند شاهد این بودند که کیسی، بی‌ملاحظه و بی‌اطلاع بود و زیادی با مطبوعات حرف می‌زد.

بوش متفاوت بود. او متوجه مسئله شد. به دستور وی، یک تیم عملیاتی نظامی تشکیل شد که سازمان‌های امنیت ملی از جمله سازمان سیا را دور می‌زد و هیچ مسئولیتی در قبال نظارت کنگره نداشت. این تیم را دریاسالار آرتور مورو، یک افسر شایسته نیروی دریایی که برای افراد درون تیم با نام "M" شناخته می‌شد، هدایت می‌کرد. وی پیش از این به عنوان معاون عملیات دریایی در توسعه استراتژی جدید دریایی ایالات متحده، با هدف محدود کردن آزادی حرکت شوروی، نقش داشته است. مورو در ماه مه ۱۹۸۳ ارتقا یافت و معاون رئیس ستاد مشترک ارتش شد و طی دو سال بعد وی یک تیم مخفی را مدیریت کرد که علیه قاچاق مواد مخدر، تروریسم و مهم‌تر از همه، توسعه‌طلبی شوروی در بیش از بیست کشور؛ از جمله پرو، هندوراس، گواتمالا، برزیل، آرژانتین، لیبی، سنگال، چاد، الجزایر، تونس، کنگو، کنیا، مصر، یمن، سوریه، مجارستان، آلمان شرقی، چکسلواکی، بلغارستان، رومانی، گرجستان و ویتنام، حداقل ۳۵ عملیات مخفیانه انجام داد.

این تیم کوچک و محرمانه، که در درجه اول متشکل از افسران نیروی دریایی بود، وظیفه اجرای عملیات‌های خارجی، که توسط معاون رئیس‌جمهور ضروری تشخیص داده می‌شد، را بر عهده داشت. پیوند این گروه با بوش غیرمستقیم بود؛ دو نفر رفت و آمد داشتند که هر دو به داشتن ارتباط نزدیک با معاون رئیس‌جمهور و توانایی مخفی نگه داشتن اسرار، شناخته می‌شدند: مورفی، دریاسالار بازنشسته‌ای که به عنوان معاون بوش در سازمان سیا خدمت کرده بود و به میزان کمتری، دونالد گِرِگ، مشاور امنیت ملی بوش و یکی دیگر از کهنه‌سربازان عملیات‌های مخفی سیا.

تیم مورو اغلب در اتاقی در طبقه همکف پنتاگون کار می‌کردند. آن‌ها همچنین می‌توانستند در صورت لزوم، در گوشه‌ای از دفتر مورفی، که در نزدیکی بوش بود، به صورتی که جلب توجه نکند یک یا دو میز در اختیار داشته باشند.

دولت ریگان با موجی از توسعه‌طلبی و تجاوزات بین‌المللی شوروی، که قبل از روی کار آمدن او آغاز شده بود، مواجه شد. شوروی در سال ۱۹۷۹، حتی قبل از حمله به افغانستان، پایگاه هوایی قدیمی در خلیج «کام رانح» در ویتنام جنوبی سابق، که در طول جنگ توسط ایالات متحده به طور گسترده بازسازی و به روز شده بود را تصاحب کرد. این پایگاه برای نیروی دریایی آمریکا و انگلیس دارای اهمیت سمبلیک بود، زیرا در دسامبر سال ۱۹۴۱، سه روز پس از پرل هاربر، بمب‌افکن‌های ژاپنی که از پایگاه «کام رانح» استفاده می‌کردند دو کشتی جنگی انگلیس را غرق کردند. برخی از دریاسالار‌های ارشد این تصمیم شوروی را گستاخی آشکار و نگران‌کننده می‌دانستند.

افزایش ناگهانی توانایی آمریکا برای رهگیری و رمزگشایی از ترافیک سیگنال‌های شوروی در سال قبل از به قدرت رسیدن ریگان سبب شد تا حلقه‌ای از نیرو‌های مخفی شوروی در داخل ایالات متحده توسط تحلیل‌گران آژانس امنیت ملی کشف شود. بسیاری از مامورین مخفی در مشاغل فدرال فعال بودند و به داده‌های امنیت ملی دسترسی داشتند.

یک افسر نظامی سابق که از نزدیک با «مورو» همکاری می‌کرد، تنش‌های اولیه‌ای که بوش را بر آن داشت تا مقابله با عملیات‌های شوروی را افزایش دهد، بیان کرد.

اقدامات مورو با هدف محدود کردن نفوذ شوروی بدون ایجاد درگیری صورت گرفت. افسر سابق گفت: «ما شاهد این بودیم که روس‌ها سیاست‌های داخلی خود را مرتب می‌کنند و از نظر اقتصادی توسعه می‌یابند. ارتش آن‌ها با پیشرفت در فن‌آوری، مهندسی هسته‌ای و فضا، بسیار شایسته‌تر شده است. آن‌ها از اقتصاد برنامه‌ریزی‌شده خود احساس خوبی داشتند و معتقد بودند که کنترل دولتی آن‌ها همیشه موثر است و به نظر می‌رسید روس‌ها در همه جا توسعه می‌یابند. ما در سرازیری سقوط بودیم؛ ارتش ما پس از ویتنام به هم ریخته بود. روحیه‌ها پایین بود و مردم آمریکا گرایش‌های ضد نظامی‌گری داشتند. یک احساس ضعف عمومی وجود داشت و روس‌ها از آن استفاده می‌کردند. آن‌ها سیستم هدف‌گیری مستقل چندگانه (MIRV) را توسعه داده بودند و یک موشک حامل چندین کلاهک هسته‌ای را تولید کرده بودند و موشک‌های بالستیک بین قاره‌ای را روی کامیون‌ها قرار می‌دادند و سیلو‌های موشک‌های هسته‌ای خود را مستحکم می‌کردند. این در زمانی بود که مشخص شده بود ریگان، یک رهبر موفق و موثر نیست.»

تا سال ۱۹۸۳ برای کسانی که در حوزه امنیت ملی کاخ سفید کار می‌کردند، کاملاً واضح بود که ریگان نمی‌خواهد یا نمی‌تواند درگیر امور اطلاعاتی یا ضد جاسوسی باشد. بوش، به طور پیش‌فرض و بسیار محرمانه، به عنوان مهم‌ترین تصمیم‌گیرنده در حوزه فعالیت‌های اطلاعاتی آمریکا ظاهر شده بود.

افسر گفت: «سرنخ امور به دست او بود.» ما عملیات‌های کوچک و محدودی که محتاطانه بود را با یک سلسله فرماندهی نظامی انجام دادیم. این‌ها برنامه‌های بلندمدت نبودند. ما فکر کردیم که می‌توانیم تلاش خود علیه شوروی را دوچندان کنیم و هیچ‌کس در این کار مداخله نمی‌کند. این کار را باید به گونه‌ای انجام دهیم که هیچ‌کس نتواند ببیند ما چه کار می‌کنیم یا متوجه شود که یک طرح اصلی وجود دارد. به عنوان مثال، داستان‌های منتشرشده در مورد برنامه جنگ ستارگان ما پر از اطلاعات غلط بود و روس‌ها فریب خوردند و ماموران مخفی خود در داخل دولت آمریکا را به تلاش ناامیدانه برای فهمیدن آن‌چه ایالات متحده انجام می‌دهد، وادار کردند و همین امر سبب لو رفتن آن‌ها می‌شد. اما ما نمی‌توانستیم نقش آن‌ها در دولت را افشا کنیم؛ بنابراین مورد پیگرد قانونی قرار نگرفتند، ولی دسترسی آن‌ها به اطلاعات را از بین بردیم. پس از این شناسایی‌ها، ماموران مخفی شوروی که در سازمان‌های اداری فدرال کار می‌کردند به تدریج از کار برکنار شدند یا به مشاغل کم‌اهمیت‌تر منتقل شدند.

افسر گفت: «هیچ‌کس در ستاد مشترک ارتش هرگز اعتقاد نداشت که ما می‌خواهیم جنگ ستارگان را راه بیندازیم، اما می‌دانستیم اگر بتوانیم روس‌ها را متقاعد کنیم که می‌توانیم در مقابل موشکباران مرحله اول مقاومت کنیم، برنده این بازی هستیم.» هدف بازی این بود که راهی برای تغییر وضع موجود، یعنی "نابودی حتمی طرفین" در یک جنگ هسته‌ای پیدا کنیم و یا حداقل این‌طور به نظر برسد که راه‌حل را یافته‌ایم. ما می‌خواستیم روس‌ها باور کنند که دیگر نابودی حتمی، برای هر دو طرف نیست.»

افسر به من گفت: «در ابتدا ترس شدیدی از شکست‌ناپذیری و بی‌نقصی روس‌ها داشتیم، اما آن‌چه ما با آن روبه‌رو شدیم حاکی از بی‌کفایتی کامل آن‌ها بود. تیم مورو با دیدن این‌که چقدر راحت با پیشنهاد‌های سخاوتمندانه دلار و سلاح‌های آمریکایی، می‌توان با نفوذ اتحاد جماهیر شوری در دیگر کشور‌ها مقابله کرد، بسیار شگفت‌زده شدند. در سرتاسر جهان سوم، در کشور‌هایی مانند چاد، سنگال و ساحل عاج، پیشنهاد ارائه تجهیزات الکترونیکی و ارتباطی پیشرفته آمریکایی نیز بسیار ارزشمند بود.»

افسر گفت: «روس‌ها در کشور‌های دیگر محبوب نبودند.» آن‌ها بی‌ادب و غیر متمدن و با لباس‌های نامناسب بودند. سلاح‌های آن‌ها غیر عملیاتی بود و درباره توانایی‌های آن‌ها اغراق شده بود. اما هر بار که در کار‌های شوروی یک نقص و بی‌کفایتی کامل پیدا می‌کردیم، جامعه اطلاعاتی آمریکا تصور می‌کرد که این «فریب» شوروی است. تنها مشکل این بود که فریب نبود. ما دریافتیم که جامعه اطلاعاتی آمریکا برای گرفتن پول بیش‌تر به تهدید روسیه احتیاج دارد. ما که در حال اجرای عملیات بودیم نیز از این‌که مطبوعات آمریکا این‌قدر بی‌کفایت بودند متعجب شدیم. متعجب شدیم از این‌که می‌شود همه این کار‌ها را در سراسر دنیا انجام داد و مطبوعات درباره آن هیچ سوالی نمی‌پرسند.»

در ابتدای کار، کنگره و قانون اساسی بیش از مطبوعات، مانع عملیات مخفی بوش و مورو نبودند. یکی از اعضای کنگره که می‌دانست چه خبر است، دیک چنی، دوست نزدیک و معتمد بوش بود. در سال ۱۹۷۶، پس از تحقیق کمیته کلیسا در مورد سوء‌استفاده‌های سازمان سیا، هم در مجلس سنا و هم در مجلس نمایندگان، کمیته‌های اطلاعاتی دائمی تشکیل شد که موظف به تحقیق و تفحص از سازمان سیا و سایر سازمان‌های اطلاعاتی بودند. اما همه افراد تیم مخفی معاون رئیس‌جمهور می‌دانستند که حتی اگر قوانین حاکم بر فعالیت‌های مخفی اطلاعاتی سخت‌گیرانه‌تر شده باشد، باز هم می‌توان این کمیته‌ها را دور زد. اکنون یک الزام قانونی وجود داشت که همه عملیات‌های مخفی سازمان سیا و عملیات‌های اطلاعاتی نیرو‌های نظامی باید از طریق یک سند رسمی و کتبی اطلاع این کمیته‌ها رسانده شود. اما از نظر مردان معاون رئیس‌جمهور یک حفره بزرگ در قانون وجود داشت.

این افسر گفت: «برای صرفا سوال پرسیدن، نیازی به ارائه آن سند رسمی مکتوب نبود بنابراین ما درخواست‌های معمول برای ارزیابی اطلاعاتی از سازمان سیا را از طریق ستاد مشترک ارتش و شورای امنیت ملی ارائه می‌دادیم. استدلال اصلی ما این بود که ما در حال اجرای عملیات نظامی هستیم، نه اطلاعاتی و بنابراین مجبور نبودیم به کنگره گزارش بدهیم. با این روش ما می‌توانستیم به طور قانونی و بدون ارائه هیچ‌گونه اطلاعی به کنگره کار کنیم.»

روشی که پس از ۱۱ سپتامبر، زمانی که دیک چنی، معاون وقت رئیس‌جمهور، جنگ بی‌پایان علیه ترور را آغاز کرد، دوباره مورد استفاده قرار گرفت.

افسر گفت: «مسئله مورو این بود که چگونه از آن‌چه سازمان سیا به ما ارائه می‌دهد (اعم از نیرو‌هایی با مهارت‌های زبانی مختلف و شبکه‌ها و امکانات در خارج از کشور)، استفاده کنیم. ایراد کار این بود که اگر ما از سازمان در زمینه فعالیت‌های اطلاعاتی استفاده می‌کردیم، باید به کنگره گزارش رسمی و مکتوب می‌دادیم. ما تصمیم گرفتیم با استفاده از افراد آژانس در آن‌چه ادعا می‌کنیم "ظرفیت رابط" است، قانون را دور بزنیم. گام بعدی اتصال اپراتور‌های سازمان سیا به واحد‌های نظامی به عنوان رابطی بود که برای مورو کار می‌کردند. برای احتیاط بیش‌تر، هنگام استفاده از افراد یا اطلاعات سازمان سیا، گزارش مکتوب و رسمی تهیه می‌شد، اما فقط در صورتی که کسی در کنگره متوجه ماجرا می‌شد این گزارش‌ها ارائه می‌شد.»

به گفته این افسر، مورو، کیسی را مسخره می‌کرد و «فکر می‌کرد سیا، سازمانی دیوانه است که هیچ نگرانی از عواقب اقدامات پنهانی خود ندارد.» مورو به زیردستانش در تیم مخفی خود گفته بود: من در مقابل معاون رئیس‌جمهور پاسخ‌گو هستم و شما ...‌ها در برابر من پاسخ‌گو هستید. آژانس در برابر رئیس‌جمهور، کنگره و حتی مردم آمریکا پاسخ‌گو نیست. آن‌ها هر کاری را که بخواهند برای پشتیبانی از مأموریت خود انجام می‌دهند، مأموریتی که توسط خودشان تعریف شده است. قطع ارتباط مدیریت سیا با این فعالیت‌ها برای عملیات‌های مورو اهمیت بالایی داشت هرچند در صورت نیاز از منابع آن‌ها، از طریق دفاتر دن مورفی، که ارتباطات زیادی با آژانس داشت، استفاده می‌کرد. افسر گفت: «از ابتدا فلسفه کار ما محرمانگی بود.» کمک گرفتن رسمی از آژانس مستلزم ارائه گزارش رسمی به کنگره و اتکا بر نیرو‌های شبه‌نظامی بی‌کفایت سازمان سیا بود. اما با استفاده از ارتش، ناخواسته زمینه را برای آن‌چه در حال حاضر داریم، یعنی یک فرماندهی عملیات ویژه مشترک که اساساً خارج از کنترل غیرنظامیان است، ایجاد کردیم.»

آلفرد گری جونیور، یکی از معتمدین مورو بود، یک تفنگدار نیروی دریایی که از خدمت سربازی به مقام ژنرالی رسید. او کسی بود که مورو می‌توانست برای انجام کار‌های کثیفی که در مبارزه با گسترش کمونیسم در جهان سوم اجتناب‌ناپذیر بود، به او اعتماد کند. در اوایل دهه ۱۹۸۰، گری یک ژنرال دوستاره بود که فرماندهی یک بخش از نیروی دریایی را بر عهده داشت. وی در سال ۱۹۸۷ به عنوان فرمانده سپاه تفنگداران نیروی دریایی منصوب شد. اگر لازم بود به کسی آسیبی زده شود، او این کار را انجام می‌داد و هیچ رد پایی از خود به جای نمی‌گذاشت. افسر گفت: «گری، غیرمذهبی و بسیار مصمم و قوی بود.» او به ما می‌گفت: «من می‌توانم این کار را انجام دهم. ما بچه‌هایی داریم که می‌توانند کار‌هایی انجام دهند؛ و اعضای سپاه تفنگداران دریایی (Marine) بر خلاف نیروی دریایی (Navy) سازمان‌یافته و منظم هستند. هر زمان که دو تفنگدار دریایی با هم باشند، یکی نسبت به دیگری ارشد محسوب می‌شود.»

افسر گفت: فعالیت تیم افزایش یافت، آن‌ها شروع به تهیه "لیست اهداف" کردند. سازمان سیا، لیستی از افراد را از پرونده‌های آژانس مبارزه با مواد مخدر، وزارت دادگستری و آژانس امنیت ملی در اختیار ما قرار می‌داد که بیش‌تر آن مربوط به جنگ مواد مخدر و عملیات ضد کمونیستی بود. بیش‌تر آن‌ها در مکزیک، کلمبیا، پرو، اکوادور و نیکاراگوئه بودند. ما همان کاری را می‌کردیم که دولت اکنون انجام می‌دهد، فقط حالا با فرماندهی مشترک عملیات ویژه (JSOC) رسمیت پیدا کرده است. در آن زمان ما از تفنگداران دریایی و دلتا فورس استفاده می‌کردیم و دلیلی نداشت که مثل امروز، چیزی به ستاد مشترک بگوییم. استراتژی مورو این بود که از قبل برای جلوگیری از تروریسم اقدام کند. «چرا باید منتظر بمانیم که آن اتفاق بیفتد؟»

فعالیت‌های مورو مخفی مانده است و من هنگام گزارش این جنبه از تاریخ فهمیدم، کسانی که در آن زمان از فعالیت‌های وی اطلاع داشتند، همچنان تردید دارند که آیا امروز می‌توان درباره آن فعالیت‌ها نوشت یا نه. یک مقام ارشد دفاعی به من گفت: «من از آن‌چه شما به آن اشاره می‌کنید آگاه هستم. آرتور مورو دقیقاً همان "M" بود. اما شما در حوزه‌ای کار می‌کنید که طبقه‌بندی بسیار بالایی دارد.»

در طی سال ۱۹۸۳، به تیم مورو هدفی داده شد که بسیار سخت‌تر از شوروی بود، تروریسم در خاورمیانه. هنگام بمباران سفارت آمریکا در بیروت در آوریل ۱۹۸۳، شصت و سه دیپلمات، کارشناس اطلاعاتی و پرسنل نظامی آمریکا، به همراه کارمندان غیرنظامی کشته شدند و شش ماه بعد ۲۴۱ پرسنل نظامی که بیش‌تر آن‌ها از تفنگداران بودند در حمله به یک پادگان در فرودگاه بیروت به قتل رسیدند. سفارت آمریکا در کویت در دسامبر همان سال بمباران شد و موجی از آدم‌ربایی علیه غربی‌ها شکل گرفت. از جمله این آدم‌ربایی‌ها، ربایش ویلیام باکلی، رئیس پایگاه سازمان سیا در بیروت بود که در اسارت مرد.
هدف ویژه، معمر قذافی بود. افسر گفت: «در سال ۱۹۸۱ قذافی عجیب و غریب‌تر می‌شد. فروش موشک هوا به زمین به آرژانتین، فروش هلی‌کوپتر‌های تهاجمی میل-۲۴ به نیکاراگوئه، کمک‌رسانی به پرو، حمایت از دولت ونزوئلا و حتی همکاری با جبهه مردمی آزادی فلسطین، از جمله اقدامات او بود. وی همچنین خلیج سِرت (Sidra) را بر روی ناوگان ششم ما بست. ما باید مراقب لیبی می‌بودیم. قذافی یک تهدید اصلی نظامی و نفتی بود و به یک هدف استراتژیک تبدیل شد.»

افسر گفت: ترور با استفاده از مهره‌های سازمان سیا در لیبی برنامه‌ریزی شده بود و به دلیل حضور سازمان سیا در این ماموریت، دولت مجبور شد از طریق یک سند کاملاً طبقه‌بندی‌شده، به رهبران کنگره در مورد جنبه‌های این طرح اطلاع دهد. این موضوع به سرعت به بیرون درز کرد، بنابراین تیم مورو احتیاط کرد و عملیات متوقف شد، اما نیرو‌های مورو به حمایت از مخالفان لیبی ادامه دادند. در ماه مه ۱۹۸۴، جبهه ملی نجات لیبی (یک گروه مخالف که بعداً مخفیانه توسط سیا پشتیبانی شد) در تلاش برای گرفتن جان قذافی شکست خورد. بر اساس گزارش‌های منتشرشده، هشت شورشی به همراه هشتاد سرباز دولت کشته شدند. قذافی با اعدام سه عضو اخوان‌المسلمین و دستگیری و شکنجه هزاران نفر دیگر به آن واکنش نشان داد. یکی از آمریکایی‌های درگیر در این نقشه، سرلشکر ریچارد سکورد بود که در سال ۱۹۸۳ پس از این‌که متهم به رفتار نادرست با یک افسر سابق سیا شد، از نیروی هوایی استعفا داد. سکورد در عملیات ویژه سابقه طولانی داشت. او که در سال ۱۹۸۹ متهم به دروغ‌گویی به کنگره در مورد نقش خود در ماجرای ایران - کنترا شده بود، به جرم خود اعتراف کرد، اما هیچ‌گاه به زندان نرفت و حکم دو سال حبس معلق وی در سال بعد لغو شد.

عملیات مورو به طور غیرمستقیم در کتاب "The Reagan Imprint" نوشته جان آرکویلا، که در برنامه عملیات ویژه در دانشکده تحصیلات تکمیلی نیروی دریایی ایالات متحده تدریس می‌کند، شرح داده شده است. آرکویلا در مورد یک سند محرمانه کاخ سفید در سال ۱۹۸۴ (۱۳۸NSDD) نوشت به موجب این سند انجام «خرابکاری، قتل ... حملات پیش‌گیرانه و تلافی‌جویانه، فریب و گسترش قابل توجه برنامه جمع‌آوری [اطلاعات]، علیه مظنونین رادیکال و هواداران آن‌ها» مجاز شد.

آرکویلا گزارش داد که این سند (که تا سال ۲۰۰۹ از طبقه‌بندی خارج نشده بود) بحث‌های شدیدی را در داخل دولت ایجاد کرد و این دستورالعمل هرگز به طور کامل اجرا نشد. وی افزود که بوش «در ابتدا به این ایده علاقه‌ای نداشت، هرچند که سرانجام با آن کنار آمد.»

با توجه به اشاره او به بوش، به نظر می‌رسد احتمالاً آرکویلا بیش از آن‌چه که می‌تواند یا می‌خواهد بنویسد، می‌دانسته است. افسر، اختلافات داخلی درمورد این تفاهم‌نامه را به یاد آورد. او گفت: «مسخره بود! ما موفقیت‌های شگفت‌انگیز را به دست می‌آوردیم، دولت امتیازش را کسب می‌کرد و وزارت دفاع و آژانس هر یک فکر می‌کرد که دیگری عهده‌دار آن بوده است.»

نشانه‌هایی از قدرت و اعتبار مورو در سال‌های اولیه ریگان وجود داشت. در یک تاریخچه ارتش آمریکا که در سال ۲۰۱۰ منتشر شد در مورد تصمیم حمله به جزیره گرانادا در سال ۱۹۸۳، مقاله‌ای از ادگار راینز از مرکز تاریخ نظامی ارتش آمریکا وجود دارد. این مقاله یک سری از جلسات محرمانه برنامه‌ریزی را بازگو می‌کند که در آن مورو، در حالی که از دیگر افراد حاضر در جلسه، مقام پایین‌تری دارد: «.. از بسیاری جهات با نفوذترین فرد اتاق بود ... بنابراین ایده‌های مورو به بالاترین رده دولت راه می‌یافت. این ویژگی او باعث می‌شد روی او حساب کنند.»

راینز خاطرنشان می‌کند که مورو موفق شد حساس‌ترین تصمیم‌گیری‌های عملیاتی را به سمت «گروه موقعیت ویژه» که کمیته‌ای از ارشدترین سیاست‌گذاران به ریاست بوش بود، هدایت کند. در آن زمان هیچ‌یک از این موارد علنی نشده بود.

یک سند که در آوریل ۱۹۸۴ توسط ریچارد کر، معاون وقت سازمان سیا، نوشته شده و در سال ۲۰۰۸ از طبقه‌بندی خارج شد، این نکته را روشن ساخت که انتقال گزارش‌ها و برآورد‌های اطلاعاتی آژانس، توسط مورو و تیمش قطع می‌شد و به رئیس ستاد مشترک نمی‌رسید.

کر نوشت: «من این احساس را دارم، اگر ما بخواهیم چیزی را از دریاسالار مورو پنهان کنیم، باید آن را از طریق یک فرد با یک یادداشت ارسال کنیم که در آن یادداشت ذکر شده باشد "مورد توجه رئیس قرار گیرد. "»

خود مورو طیف کاملی از گزارش‌ها و برآورد‌های اطلاعاتی سازمان سیا را دریافت می‌کرد.

اشاره دیگری در زندگی‌نامه خودنوشت کالین پاول در سال ۱۹۹۵ وجود داشت. او در زمان حمله به گرانادا، دستیار نظامی وزیر دفاع، بود. پاول نوشت که مورو «یک روز صبح با یک افشاگری عجیب و غریب نزد من آمد. او نشان داد که دفتر وزیر دفاع، برخی از اطلاعاتی که آژانس امنیت ملی ارائه می‌دهد را دریافت نمی‌کند. آرتور مورو تصمیم گرفته بود که این مطالب را که از من دریغ شده با من به اشتراک بگذارد. آن‌چه خواندم من را خشمگین کرد... محتوای پیام‌ها به اندازه کافی حیرت‌آور بود، اما آن‌چه من را به همان اندازه آزار داد این بود که چرا باید دفتر وزیر دفاع این اطلاعات را دریافت نکند.

پاول که همانند رئیس خود درباره ارزش جنگ علیه تروریسم تردید داشت، رهگیری‌ها را به وینبرگر نشان داد. وینبرگر خشمگینانه پرسید که آن‌ها از کجا آمده‌اند. پاول نوشت: «من توضیح دادم که آن‌ها توسط دریاسالار مورو به ما منتقل شده و او نیز آن‌ها را از آژانس امنیت ملی گرفته است.» وینبرگر پرسید: «آیا آژانس امنیت ملی تحت فرمان من نیست؟» (آژانس امنیت ملی یک سازمان اطلاعاتی زیر مجموعه وزارت دفاع ایالات متحده است).

در کتاب پاول هیچ اشاره‌ای وجود ندارد مبنی بر این‌که وی یا وینبرگر دسترسی مورو به رهگیری‌هایی را که برای وزیر دفاع بسیار حساس به نظر می‌رسد، به چالش کشیده باشند.

افسر گفت: بوش نگران بود که رئیس‌جمهور در مورد آن‌چه اتفاق می‌افتد حرف اشتباهی بزند. او در اطراف دفتر بیضی قدم می‌زد. شما هرگز نمی‌دانستید که آیا رئیس‌جمهور ممکن است در مورد عملیاتی در چین یا ویتنام صحبت کند.

به منظور این‌که ریگان در جلسات مهم امنیت ملی رفتار اشتباهی نداشته باشد پیش از جلسه نکات کلیدی به او ارائه می‌شد. من و همکارانم قبل از جلسات یک سند حاوی نکات مهم را که شبیه فیلم‌نامه تنظیم شده بود، برای رئیس‌جمهور می‌نوشتیم. پیرمرد این متن‌ها را به عنوان مرجع در نظر می‌گرفت. ما دائماً در حال به روزرسانی فیلم‌نامه بودیم، زیرا اگر یک اشتباه ابلهانه هم در آن داشتیم، او آن را می‌خواند. ما بین خودمان در باره این‌که باید روی کدام کلمات و عبارات تأکید شود، گفتگو می‌کردیم.

استروب تالبوت در کتاب Deadly Gambits، نقل کرده است که وقتی ریگان متنی در اختیار نداشت چه اتفاقی افتاد. رئیس‌جمهور طی گفت‌وگویی با گروهی از نمایندگان کنگره درباره کنترل تسلیحات، ناگهان اعلام کرد: «موشک‌های زمینی کلاهک هسته‌ای دارند، در حالی که بمب‌افکن‌ها و زیردریایی‌ها ندارند.» تالبوت نوشت وقتی که او این سخنان را گفت صدایش متزلزل شد، گویی که حرف‌هایی که باید می‌زد را فراموش کرده بود و می‌دانست که در تلاش برای بداهه‌پردازی به مشکل خورده است.

افسر گفت که کیسی منبع تنش دیگری بود. او به این طرف و آن طرف می‌رفت و این تصور را ایجاد می‌کرد که او فوق‌العاده ترسناک و قدرتمند است، اما از آن‌جا که جسارت چندانی نداشت، هیچ‌کس در داخل تیم این رفتار‌های او را جدی نمی‌گرفت. ما می‌دانستیم که او دوره اوجش را پشت سر گذاشته و با گذشته شکوهمندش در دفتر خدمات راهبردی (OSS) که یک سازمان اطلاعاتی آمریکا در خلال جنگ جهانی دوم بود، زندگی می‌کند.

اگرچه کیسی کمپین انتخاباتی ریگان را مدیریت کرد و کنترل عملیات‌های آمریکا در افغانستان را بر عهده داشت، اما نظامیانی که با مورو کار می‌کردند او را «عجیب، غیرقابل پیش‌بینی، خارج از کنترل و غیرصادق» می‌دانستند. مورفی اطمینان حاصل کرد که از آن‌چه کیسی در جریان آن قرار می‌گیرد مطلع باشد.

کیسی، رئیس سازمان سیا، شانس خود را در نیکاراگوئه پیدا کرد، جایی که ریگان و کیسی دولت جبهه آزادی‌بخش ملی ساندینیستا را تهدیدی جدی برای ایالات متحده می‌دانستند.

کیسی به دلیل تصمیم اشتباه مورو که الیور نورث، سرهنگ سپاه تفنگداران دریایی ایالات متحده را به تیم مخفی آورده بود، توانست راه خود را پیدا کند. داستان ایران و کنترا، آن طور که از درون ماجرای تیم عملیات مورو دیده می‌شود، اشتراکات کمی با اسناد عمومی و غیرمحرمانه منتشرشده دارد.

بوش، که توسط دوستان و دستیارانش به عنوان " Poppy" شناخته می‌شد، نیز نگران نیکاراگوئه و دانیل اورتگا، رهبر ساندنیستا بود و در تصمیم‌گیری برای حمایت مخفیانه آمریکا از نیرو‌های مخالف نیکاراگوئه معروف به کنترا نقش مهمی داشت. تیم مورو به ناچار درگیر شد. این پیشنهادی با ریسک بالا برای گروه بود، زیرا کنگره اصلاحیه‌ای را تصویب کرده بود که استفاده از بودجه آمریکا برای حمایت از مخالفان نیکاراگوئه را ممنوع می‌کرد. افسر گفت: «دانیل مورفی و "Poppy" می‌نشستند و درمورد کنترا‌ها کار می‌کردند.» آن‌ها دیدند که اورتگا، نیکاراگوئه را به یک دولت دست‌نشانده روس بدل می‌کند. ما نمی‌توانستیم چنین چیزی را تحمل کنیم. ما باید از گواتمالا و هندوراس و پاناما محافظت می‌کردیم.

افسر گفت برای محافظت از عملیات‌های اصلی خودمان لازم بود «کیسی» را از سر راه خود دور کنیم. متأسفانه، شخصی که محافظت از تیم داخلی معاون رئیس‌جمهور را برعهده داشت، اولیور نورث بود. ما در مناطق مختلف کاخ سفید بودیم - جایی که توطئه دائمی بود - و کار نورث این بود که مورو را از تمام عملیات‌های شورای امنیت ملی مطلع کند. برای تیم مورو مشخص شد که عملیات تحت هدایت کیسی/سیا برای حمایت از کنترا‌ها از کنترل خارج می‌شود. کیسی مشغول جمع‌آوری غیرقانونی میلیون‌ها دلار برای کنترا‌ها از شهروندان «نگران» آمریکایی و کشور‌های خارجی از جمله عربستان سعودی و برونئی بود که رهبران آن‌ها به دنبال جلب رضایت کاخ سفید بودند.

افسر گفت: «مورو فکر می‌کرد اقدامات کیسی در حمایت از کنترا‌ها احمقانه و شبیه یک بمب ساعتی است.» آن‌چه به عنوان یک فعالیت آرام طراحی‌شده توسط مورو برای تأثیرگذاری بر افکار عمومی در داخل نیکاراگوئه آغاز شد، در حال تبدیل شدن به موضوع سیاسی جناحی بود؛ بنابراین مورو، اولیور نورث را فراخواند و به او گفت که به مسئله کنترا‌ها بپردازد و نگذارد که از کنترل خارج شود. او شخص نامناسبی را انتخاب کرد. نورث وفادار و مشتاق بود، اما در عین حال ابله بود. نورث در همکاری با کیسی یک آینده شغلی برای خود می‌دید، اما پس از آدم‌ربایی باکلی در بیروت در مارس ۱۹۸۴ توسط اعضای گروهی که کمی بعد خود را حزب‌الله نامیدند، عملیات وضعیت مضحکی پیدا کرد.

طرحی برای فروش موشک‌های ضد تانک و زمین به هوا به ایران در مقابل کمک ایران در آزادی باکلی و سایر زندانیان تهیه شد تا پس از آن، سود حاصل از فروش سلاح‌ها با نقض مستقیم ممنوعیت کنگره، برای تأمین بودجه حمایت از مخالفان نیکاراگوئه استفاده شود. افسر گفت: «اولیور نورث، دیک سکورد و مخالفان ایرانی و افراد پول‌دار در تگزاس را به این طرح آورد و این ماجرا کاملاً از کنترل خارج شده بود. ما به شدت عصبانی بودیم. به این نتیجه رسیدیم که اگر این را با دقت مدیریت نکنیم، کل ساختار ما از هم می‌پاشد؛ بنابراین ما (اعضای سابق تیم مورو که هنوز برای بوش کار می‌کردند) این داستان را به مجله‌ای در لبنان رساندیم.»

منظور وی مقاله‌ای بود که در ۳ نوامبر ۱۹۸۶ [۱۲ آبان ۱۳۶۵]توسط مجله «الشراع» در بیروت منتشر شد و توافق فروش اسلحه در برابر آزادی گروگان‌ها را شرح داده بود. او نگفت که چگونه خبر به مجله منتقل شده است و همچنین تصدیق نکرد که گروه مورو با این افشاگری منافع شخصی را دنبال کرده و به عواقب آن توجه چندانی نکرده است. افسر توضیح داد که همه می‌دانستند این رسوایی به سرعت جهانی خواهد شد و کنگره نیز درگیر این مسئله می‌شود. هدف ما محافظت از عملیات مورو، محدود کردن احتمال افشای نقش معاون رئیس‌جمهور و متقاعد کردن دولت ریگان برای محدود کردن مدیریت بیل کیسی در عملیات‌های مخفی بود.

مورو به توصیه بوش ستاره چهارم خود را دریافت کرد و با انتصاب به عنوان فرمانده نیروی دریایی آمریکا در اروپا و نیرو‌های ناتو در جنوب اروپا به پاداش خدماتش در کاخ سفید رسید.

عامل دیگری نیز وجود داشت: در ۱ اکتبر ۱۹۸۵، دریادار ویلیام کرو جانشین جان ویسی و رئیس ستاد مشترک ارتش شد. کرو تا حدودی درباره عملیات‌های مخفی درون دفتر معاون رئیس‌جمهور اطلاعات کسب کرده بود. افسر گفت: «او از آن‌چه در جریان بود بو‌هایی برده بود.» کرو به سرعت تیم مخفی مورو را منحل کرد و افسران تیم را به انجام وظیفه خودشان در نیروی دریایی بازگرداند. هیچ‌گونه عملیات اعلام‌نشده‌ای در دوره ریاست او انجام نشد. در نوامبر سال بعد که رسوایی ایران -کنترا علنی شد، تحقیق و تفحص کنگره بر ریگان و آن‌چه او انجام داده و از آن بی‌خبر بود، متمرکز شد، ولی خطری بوش و مورو را تهدید نمی‌کرد. در همین حال، در دسامبر سال ۱۹۸۶ پزشکان تشخیص دادند کیسی، تومور مغزی دارد. او ظرف چند روز کارش را ترک کرد و پنج ماه بعد درگذشت. افسر به من اطمینان داد که اگر کیسی بیمار نشده بود قربانی می‌شد تا رئیس‌جمهور از این مهلکه نجات پیدا کند.

بوش در حالی در سال ۱۹۸۸ نامزد انتخابات ریاست‌جمهوری شد که به شدت نگران رسوایی ایران - کنترا و بزرگ‌تر شدن این رسوایی بود. او نقش مهمی در این طرح شکست‌خورده داشت. یک تحقیق جامع به خوبی می‌تواند ۳۵ عملیات پنهانی قبلی را کشف کند که او و گروه مورو انجام داده بودند و بسیاری از آن‌ها موفقیت‌آمیز بود. سند‌هایی که باید به کنگره ارائه می‌شد با دقت آماده شده بود، اما هیچ‌یک از آن‌ها به کنگره داده نشده و مانند سایر سوابق واحد عملیات ویژه، از بین رفته بود. مورو در دسامبر سال ۱۹۸۶، هنگام انجام وظیفه، دچار حمله قلبی شدیدی شد و پس از مدت کوتاهی در یک بیمارستان نظامی در ناپل درگذشت.

پنهان‌کاری، رقابت‌های داخلی و غیرقانونی بودن، پروژه مورو را نابود کرد، اما با وجود همه این ایرادات، برخی از اعضای سازمان‌های دفاعی احساس کردند، تلاش‌های خارق‌العاده‌ای مانند آن‌چه مورو انجام داده بود، برای مبارزه با تروریسم بین‌المللی لازم است. یک مقام ارشد دفاعی به من گفت: «چه طنز تلخی است... با توجه به علاقه‌ای که اکنون برای انجام جنگ پنهانی وجود دارد، ولی فرصت واقعی برای جلوگیری از قدرت گرفتن القاعده و آغاز جنگ، در دهه‌های قبل از ۱۱ سپتامبر از بین رفته است.»

در سال ۱۹۸۶، با خطرناک‌تر شدن ماجرای رسوایی ایران و کنترا، مهم‌ترین مسئله برای بوش بقای سیاسی بود. بسیاری از افراد مانند الیور نورث چیز‌های زیادی می‌دانستند. از اواخر سال ۱۹۸۶، زمانی که رسوایی ایران - کنترا توسط لارنس والش، دادستان ویژه در حال بررسی بود، معاون رئیس‌جمهور شروع به نوشتن یک دفترچه خاطرات روزانه شامل اطلاعات غیرواقعی کرد. علی‌رغم این‌که احضاریه‌هایی برای تحویل این دفتر خاطرات در سال ۱۹۸۷ صادر شده بود، تا پس از شکست بوش در انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۱۹۹۲، به لارنس والش تحویل داده نشد.

دفتر خاطرات مذکور، با این جمله شروع می‌شود:

«اکنون نوامبر ۱۹۸۶ است، آغاز آن‌چه امیدوارم بتواند یک دفتر خاطرات دقیق، درباره مشاهداتم در مورد نامزدی من برای ریاست‌جمهوری در سال ۱۹۸۸ باشد.».

اما بوش نتوانست خود را مهار کند و مکرراً از خود می‌پرسید که آیا نورث و شخص نزدیک به وی در شورای امنیت ملی، دریاسالار جان پواندکتر، هنگام شهادت دادن در مقابل کنگره «کار درست» را انجام می‌دهند؟ البته «کار درست» این بود که نورث و پواندکتر دروغ بگویند و از آن‌چه در مورد نقش بوش می‌دانند، حرفی نزنند. یک بار بوش به ادعا‌های رسانه‌ها مبنی بر این‌که درباره نقشش در این رسوایی کاملاً صادق نبوده اشاره کرد و افزود: «این به معنای این است که من به نوعی با موضوع پول دادن به کنترا‌ها مرتبط بوده‌ام یا این‌که من یک جنگ مخفی به راه انداخته‌ام» که البته دقیقاً همان کاری بود که او انجام داده بود.

بعداً، در مورد توافق سلاح در برابر گروگان‌ها نوشت: «من از معدود افرادی هستم که جزئیات را کاملاً می‌دانم و اطلاعات غلط زیادی درباره آن مطرح شده است. موضوعی نیست که بتوانیم درباره آن صحبت کنیم.»

به نظر می‌رسد هنگامی که بوش در دسامبر ۱۹۸۶ توسط کمیسیون تاور احضار شد، ناخودآگاهش دوباره از کنترل خارج شده بود. کمیسیون تاور یک گروه تحقیقاتی سه‌نفره بود که کاخ سفید در یک تلاش ناموفق برای جلوگیری از تحقیقات والش تشکیل داد. بوش درباره آن نوشت: «من فکر می‌کنم شهادت در کمیسیون تاور خوب پیش رفت. من چندین پیشنهاد به آن‌ها دادم... از جمله این‌که دیگر هیچ عملیاتی توسط شورای امنیت ملی انجام نخواهد شد. [دیگر]مجوز شفاهی نخواهیم داشت، و پیگیری نکردن این عملیات‌های مخفی کار نادرستی بود. هیچ‌کس تصور نمی‌کرد که این نوع کار‌ها در جریان باشد.» او بار دیگر در حال توصیف کار‌هایی بود که گروه مورو انجام داده بود.

همان‌طور که تیم وکلای بوش مطمئناً فهمیده بودند، اگر این دفترچه زودتر تحویل داده می‌شد، به بازجویی‌های بیش‌تر و احتمالاً به یک کیفرخواست منجر می‌شد.

والش در سال ۱۹۹۳، با اکراه تحقیقات خود را پایان داد. حکم‌هایی که اعضای تیم وی در دادگاه به دست آوردند بعداً لغو و یا تعلیق شدند، مانند پرونده نورث. بقیه هم پیش از این‌که بوش کاخ سفید را ترک کند مورد عفو قرار گرفتند. یکی از آخرین اقدامات والش این بود که تعیین کند آیا بوش به دلیل امتناع اولیه وی از تحویل دفتر خاطرات، می‌تواند مورد تعقیب قرار بگیرد یا نه. او پس از این‌که به این نتیجه رسید که احتمال موفقیت در این پرونده بسیار کم است آن را رها کرد. کریستین میکستر، یکی از اعضای ارشد تیم والش، کسی بود که از وجود دفتر خاطرات بوش اطلاع پیدا کرد و آن را علنی کرد. در حالی که شواهد زیادی وجود داشت مبنی بر این‌که بوش در بیش‌تر جلسات مهم مربوط به ایران - کنترا شرکت کرده بود، میکستر نوشت، نقش بوش به عنوان «شخص دوم» در برابر رئیس‌جمهور، باعث می‌شود که مسئولیت کیفری برای اقداماتی که انجام داده کمتر باشد. تحلیل میکستر تا سال ۲۰۱۱ علنی نشد.

هیچ مدرکی وجود ندارد که والش یا هر یک از وکلای تیم وی از وجود گروه عملیات ویژه مورو مطلع شده باشند، اگرچه برای برخی دیگر روشن بود که چیز‌های بیش‌تری برای دانستن وجود دارد. جان بارت، که اکنون در دانشکده حقوق دانشگاه سنت جان در نیویورک تدریس می‌کند، به مدت پنج سال در تیم والش کار می‌کرد. او به من گفت: «با یک احساس بسیار قوی درباره این‌که ماجرا گسترده از چیزی است که تا به حال متوجه شده‌ایم، از آن تیم خارج شدم...» او افزود که آرچیبالد کاکس، استاد حقوق دانشگاه هاروارد که مسئول تحقیقات واترگیت در سال ۱۹۷۳ بود، در آن پرونده توانسته بود به جان دین (مشاور کاخ سفید که درمورد پنهان‌کاری نیکسون شهادت داد) رجوع کند. برخلاف کاکس، ما یک فرد اطلاعاتی از درون آن تیم نداشتیم.

مطبوعات واشنگتن نیز از ماجرا بی‌خبر بودند. اسکات آرمسترانگ، یکی از روزنامه‌نگاران واشنگتن که سال‌ها به تحقیق درباره سیاست ایالات متحده در مورد ایران پرداخته است، جلسه‌ای را که مدت‌ها پس از پرونده ایران - کنترا با دونالد گِرِگ، مشاور امنیت ملی بوش، داشت، به خاطر آورد. گفتگو به ناچار به روز‌های ایران کنترا معطوف شد و آرمسترانگ به گِرِگ گفت که او و سایر روزنامه‌نگاران همیشه به نقش او علاقه‌مند بوده‌اند. پاسخ گرگ، آن‌طور که آرمسترانگ به یاد دارد غیرمودبانه و مرموز بود: «شما‌ها [در مطبوعات]همیشه دور... من بو می‌کشیدید در حالی که دانیل مورفی از کنارتون رد می‌شد و به او توجهی نداشتید.»
لینک کوتاه
ارسال به تلگرام






هیچ گاه از طرح سؤال پشیمان نشدم

مصاحبه با سید احمد حسینی سیرجانی از ۸ نفر عضو مجلس سؤال کننده
297
0

آهای اسرائیلی، امریکایی، منافق، ضد ولایت فقیه! اصلاً هر کس به حسینی سیرجانی رأی داده قاچاقچی است، حسینی لیاقت نماینده شدن و بودن را ندارد. حضور ایشان در مجلس دهن کجی به امام است و…> تنها گوشهای از فشار و هتاکیهایی است که از تریبون رسمی مجلس دوم و سوم آن هم توسط جناح چپ مجلس،  علیه یکی از
 8 نماینده مردم بیان شد، حال تماس های تهدید برانگیز و هتاکیهای دیگران بماند. جرم حجتالاسلام والمسلمین حسینی سیرجانی یا همان حسینی زید آبادی سابق مانند 7 نماینده دیگر طرح سؤال از وزیر خارجه بعد از افشای ماجرای مک فارلین توسط جناب آقای هاشمی رفسنجانی بود، متن سؤال 8 تن از نمایندگان مجلس شورای اسلامی از وزیر امور خارجه بدین شرح بود:

ریاست محترم مجلس شورای اسلامی

احتراماً تقاضا دارد به وزیر محترم امور خارجه ابلاغ گردد تا طبق اصل 88 قانون اساسی در مهلت مقرر در مجلس حاضر و به سؤالات ذیل پاسخ دهند.

  1. با توجه به اینکه وزارت امور خارجه عهده‏دار اجرای سیاست خارجی جمهوری‏اسلامی است و تعیین خطمشی با مقام معظم رهبری و مجلس شورای اسلامی است، در رابطه با جنجال تبلیغاتی از داخل و خارج کشور در خصوص ارتباط با دولت آمریکا اعلام دارند که این ارتباط در چه سطحی صورت پذیرفته است.
  2. نظر به اینکه مجلس شورایاسلامی هیچگو‏نه اطلاعی از این فعل و انفعالات نداشتهاند، اعلام دارند چه مقامی یا مقاماتی تصمیم به این تماس و ارتباط گرفتهاند.
  3. شنیده می‏شود افرادی خارج از کادر وزارت امورخارجه با هیأت آمریکایی تماس گرفته و مذاکره نموده‏اند، لطفاً اعلام دارید که این افراد مأموریتی از جانب وزارت امورخارجه داشتهاند یا خیر و در صورتی که پاسخ منفی باشد مجوز قانونی تماس و ارتباط افراد مذکور کدام است؟
  4. جریان سفر هیأت آمریکایی به ایران به چه صورت و با چه کیفیتی صورت پذیرفته و چه کسانی در ایران با آنها مذاکره نموده، محور مذاکرات چه بوده و مذاکرات به چه تصمیماتی منجر گردیده است.
  5. ضمناً، موضوع قبلاً با وزیر محترم امور خارجه در میان گذاشته شده و پاسخ مشارالیه مقنع نبوده‏ است.

سیدمحمد خامنهای، سید احمد حسینی سیرجانی، جلال‏الدین فارسی، نیکروش،  موسویان، حسنعلیالنجفی رهنانی، فهیم کرمانی (با سؤال بند چهارم موافقم) و اسرافیلیان.

 هیچکس نمیداند که چه کسی به امام خمینی گزارش طرح این سؤال را و البته به چه نحوی انتقال داد که امام نیز در راستای حفظ وحدت جامعه در روز  ۲۹ آبان ماه سال ۱۳۶۵ آن سخنرانی آتشین را کرد، سخنرانی که محملی شد برای حمله به جناح مقابل و هتکحرمت 8 نماینده مردم در مجلس، از آن 8 نفر، 7 نفر با دنیای سیاست خداحافظی کردند و دیگر حتی نطقی هم نکردند، اما سید احمد حسینی کاندیدا شد و جالب آنکه در مرحله نخست امام جمعه سیرجان در سیرجان رد صلاحیت شد! و سرانجام تنها 2 روز مانده به انتخابات با تأیید صلاحیت وی موافقت شد، در حالی که رقیب وی تمام حمایتهای دولتی را  داشت با وجود این حسینی با اختلافی فاحش پیروز انتخابات شد. حتی رأی او از دور دوم مجلس هم بیشتر شده بود و این برای جریان چپ مجلس گران تمام شده بود، از همین رو با اعتبارنامه وی مخالفت شد؛ هادی غفاری، عباس دوزدوزانی، اشرفی اصفهانی، مجید انصاری و… با اعتبارنامه وی مخالفت کرده و هر کدام در رابطه با ضدیت وی با ولایت فقیه و… سخنرانیهای مبسوطی کردند؛ حتی دلیل رد اعتبارنامه وی را عدم رأی اعتماد به دولت میرحسین میدانستند؛ حتی فرماندار سیرجان هم علیه وی نامه به مجلس مینویسد تا اعتبار وی رد شود. نماینده دولت میرحسین به  مجلس می نویسد: <با توجه به این که نامبرده در حال حاضر محور مناسبی برای انسجام و تجمع از سوی مردودین و منحرفین از انقلاب و امثالهم و نیز در جهت خلاف مصالح نظام جمهوری اسلامی تشخیص داده شده که عملاً هم مورد کاربرد قرار گرفته و این خود به منزله گامی است به سوی تضعیف نظام جمهوری اسلامی و تقویت خطوط ضد انقلابی و ضد ولایت است>. حسینی در جلسه 12 تیر 67 از خود دفاع کرد. از سوابقش گفت  و از مبارزاتش برای امام از اینکه اگر استادی شاگردی را عتاب کرد چرا دیگر شاگردان به خود اجازه هتاکی میدهند و از دخالت دولتیها در انتخابات مجلس سوم از اینکه بنا به تشخیص خود و قسمی که خورده است سؤال پرسیده و هیچکس هم نظر امام را نمیدانسته و حتی تذکر نداده، بعد که نظر امام چند روز بعد منتشر شد سؤال را پس گرفتیم. سرانجام اعتبار وی هم تأیید شد؛ حالا بعد از گذشت سال ها از آن واقعه به پای سخنان این روحانی خوش برخورد مینشینیم هر چند که در ابتدا راضی به انجام مصاحبه نبود  و حتی بعد از مصاحبه نیز بارها تذکر داد که اگر این مصاحبه را به صلاح انقلاب و کشور نمیدانید من راضی به انتشار آن نیستم؛حسینی با آن همه آزار و اذیتی که برایش ایجاد شده هنوز هم وقتی نام امام خمینی میآید برق محبت در چشمانش میدرخشد.

حال پس از گذشت بیش از 30 سال از این ماجرا، حجتالاسلام حسینی برای <رمز عبور> حاشیههای نگفتنی را بازگو میکند.

 چه زمانی از ماجرای مک فارلین باخبر شدید؟ زمانی که آقای هاشمی در روز ۱۳ آبان افشاگری کردند شما هم مطلع شدید یا قبل از آن هم در جریان بودید؟

دقیقاً یادم نیست. خب در مجلس صحبت‌ها و زمزمه‌هایی بود. چیزی که یادم هست، فکر می‌کنم مطلع شدنم قبل از صحبت‌های آقای هاشمی در آن خطبه‌ها باشد. ولی به طور دقیق الان چیزی به عنوان یادداشت ندارم که بگویم ۳۰ سال پیش چه گذشته است.

پس دقیقاً یادتان نیست.

نه. مگر این که از نوشته‌هایی که در خانه داشته باشم، به آنها مراجعه کنم تا بتوانم تاریخ دقیق را خدمت شما عرض کنم.

وقتی شما متوجه شدید، سؤال از وزیر تنظیم و مطرح گشت. پرسش من این است که اولاً پیشنهاد طرح این سؤال از طرف چه کسی بود؟ آقای جلالالدین فارسی، آقای اسرافیلیان یا شما؛ چون نام شما هم نفر اول نوشته شده بود.

بله. در مورد سؤال با خیلی از دوستان نشستیم و صحبت کردیم، خود من خیلی حساس بودم. غیر از آقایانی که امضا كردند، با تعداد زیادی از دوستان نشستیم و صحبت کردیم. خدا رحمت کند با مرحوم زواره‌ای نشستیم صحبت و بحث کردیم که چه کنیم. بعضی از نمایندگانی که الان در قید حیات هستند، چه استان کرمان و چه غیر از استان بحث کردیم. یادم هست که روز‌های آخر، خدمت آیت‌الله محمد خامنه‌ای رسیدم و به ایشان گفتم که انصافاً نگرانم؛ اصل نظام، شرکت‌های امریکایی و جنگی که امریکا راه انداخته است. اگر کسی از دوستان نمی‌خواهد همکاری و امضا کند، خودم تنهایی می‌خواهم سؤال را مطرح کنم. آیت‌الله خامنه‌ای هم فرمودند که نه امضا می‌کنیم و ما هم نگران و حساسیم.

چرا فقط هشت نفر؟

دو بار نوشتیم. نامه اول را بیش از هشت نفر امضا کردند. بعد عده‌ای با مشورت‌هایی که داشتند، کم کم کناره‌گیری کردند.

چند نفر بودند؟ یادتان هست؟

امضای اول فکر می‌کنم بیش از ۱۲ تا بود.

باز هم به نظر کم است، یعنی نسبت به آن ۹۹ تایی که با دولت آقای میرحسین مخالفت کردند، ۱۲ نفر کم است.

بله خب کم بود. بعضی از دوستانی که آن زمان به عنوان دوستان در جناح راست مطرح بودند، اصلاً ورود به قضیه را مصلحت نمی‌دانستند. یادم هست خدمت آقای دکتر اسرافیلیان که رفتم، هشتمین امضا را از ایشان گرفتم. خودم هم بالا رفتم و سؤال را تحویل آقای کروبی دادم، ایشان داشت به عنوان نایب رئیس جلسه را اداره می‌کرد؛ تحویل ایشان هم دادم. آقای کروبی هم گرفت و بعد هم که دیگر رسماً سؤال را اعلام کردند.

به شما تذکری دادند که نظر حضرت امام(ره) این است و شما مطرح نکنید یا ممکن است تبعات سنگینی داشته باشد؟

نه! حضرت امام چند روز بعد صحبت کردند.

بله.

تاریخ آن کاملاً مشخص است.

بله تاریخش را نوشتهام. شما ۲۵ آبان سؤال را تحویل دادید و امام ۲۹ آبان صحبت کردند. میخواهم بدانم که تذکر قبلی ندادند؟

نه! مگر کسی علم غیب داشت که امام می‌خواهند در مورد چه چیزی صحبت کنند.

منظورم این است که صحبت درگوشی باشد یا تذکری داده شود که این خط قرمز است و سؤال نکنید؟

هیچ کس هیچ اشاره‌ای به ما نکرد.

پس چرا آن عده انصراف دادند؟

نمی‌دانم، شاید خودشان مصلحت ندیدند یا بعضی دوستان به آنها گفته‌اند که در این شرایط شاید صلاح نباشد؛ ولی به هیچ عنوان هیچ گونه تذکری، نه کتبی نه شفاهی و نه تلفنی به ما نرسیده بود که حضرت امام نظر خاصی دارند. اگر رسیده بود که ما شرعاً جرأت نمی‌کردیم خلاف شرع کنیم؛ یعنی نظر صریح امام برسد و کسی بخواهد مقابل نظر صریح امام بایستد، هرگز مصلحت نبود. حالا اگر به بعضی از دوستان مطلبی رسیده بود و کتمان کرده باشند، ما نمی‌دانیم، به ما نرسیده بود.

آن روز که امام این صحبت را مطرح فرمودند، شما کجا بودید؟ صحبت را کجا شنیدید و واکنش شما چطور بود؟

یادم نیست. فکر می‌کنم این صحبت را از رادیو و تلویزیون شنیدم.

آن لحظه که این صحبتها مطرح میشد، به چیزی فکر میکردید و چه حسی داشتید؟

من واقعاً نگران شدم و گفتم خدایا تو که می‌دانی نسبت به اصل انقلاب و خود امام و خط امام و افکار ضد امریکایی که اصل انقلاب را به وجود آورده و معمار اصلی انقلاب است، نگران هستیم؛ حالا نمی‌دانم که جریان چه هست، هرچه مصلحت باشد‌‌، همان رخ می‌دهد.

فکر میکردید ماجرا اینقدر برایتان سنگین تمام شود؟

احساس می‌کردم. چون در مجلس گرایش‌هایی بود که ما آنها را اصلاً نمی‌پسندیدیم. مثلاً می‌آمدند و می‌گفتند اسلام شما امریکایی است چون از بازار حمایت می‌کنید. من می‌گفتم یعنی چه که از بازار حمایت می‌کنیم! ما می‌گوییم اسلام؛ اسلام می‌گوید کشاورز باید کشاورزی کند و صنعتگر باید کار صنعتی‌اش را انجام دهد، کار باید دست مردم باشد، دولت مگر چقدر توان دارد که همه کار‌ها را خودش انجام دهد. این مثال ما را قبول نمی‌کردند، می‌گفتند اصلاً اسلام شما، اسلام امریکایی است. تقابل را در مجلس احساس می‌کردیم.

یعنی شما در مجلس جناح راست حساب میشدید؟

بله قطعاً، خیلی هم شاخص بودیم. قبل از این که به مجلس بیایم، امام جمعه سیرجان بودم، خیلی جدی در خطبه‌ها ایستادگی و بحث می‌کردم؛ خط فکری ما کاملاً مشخص بود. من می‌گفتم حرف‌هایی که آنها می‌گویند اصلاً با اسلام شباهت ندارد ولی خب می‌گفتند و بعضی‌ها هم قدرت داشتند و با آن قدرتی که داشتند، رسانه‌ها هم بیشتر با آنها همکاری می‌کردند و در اختیارشان بود.

این صحبت که مطرح شد، بعد از آن تا پایان عمر حضرت امام، آیا شما یا دوستانتان ایشان را دیدید؟ اتفاقی افتاد که امام دلجویی کنند؟

من که خصوصی خدمت‌شان نرسیدم ولی در جلسات عمومی برای زیارت‌شان می‌رفتیم.

از دفتر امام با شما تماسی گرفته نشد؟

به شخصه خیر.

مهمترین چیزی که میخواهم روایت کنید و اگر ممکن است کامل و با تمام تلخیهایش هم بگویید که بعد از این صحبت امام، چه بر سر شما آمد و چه اتفاقی رخ داد؟ جایی خواندم که گفته بودید بالغ بر صدها سخنرانی علیه شما شده و شما را اسرائیلی خطاب کردند. اگر ممکن است این فضا را برای من و خوانندگان تشریح کنید.

آن زمان که آقای میرحسین موسوی هم نخست وزیر بود، بشدت در انتخابات دخالت کرد.

مجلس سوم را میفرمایید؟

بله که ما برای مجلس سوم رأی نیاوریم. در مجلس سخنرانی‌هایی در جلسات علنی علیه ما آغاز کردند. در رسانه‌ها و جلسات علنی علیه ما حرف می‌زدند. حتی آقای کروبی و موسوی خوئینی‌ها به سیرجان آمدند و علیه من صحبت کردند. اینها سران کشور بودند و من یک طلبه جزء. طومار و امضاهای زیادی از نمایندگان علیه ما جمع کردند. جالب است نامه‌ای را که آقای میرحسین موسوی به عنوان نخست وزیر کشور نوشت الان دارم که خود آقای میرحسین در انتخابات علیه بنده امضا کرد. این یک سند تاریخی جالب است، آقایانی که دم از آزادی می‌زنند و این بحث‌ها را مطرح می‌کنند، چطور در انتخابات دخالت می‌کردند که ما رأی نیاوریم.

فرماندار هم نامه امضا کرده بود که حتی بعد از این که شما انتخاب شدید، اعتبارنامه شما تأیید نشود.

طوری کار را پیش برده بودند که هیأت اجرایی، بنده را به عنوان کسی که امام جمعه‌‌ همان شهر بودم، کلاً صلاحیتم را رد کنند که اصلاً فلانی ضد ولایت فقیه است. من یک سؤال کردم و امام فرمودند نه و من سؤالم را پس گرفتم؛ خیلی راحت. امروز که نظرات «آقا» در مسائل مختلف مطرح می‌شود آیا به این شدت بعضی‌هایی که خودشان ادعا دارند تبعیت می‌کنند؟ خیلی از مسئولان اسم «آقا» را می‌برند، اما این طور تبعیت می‌کنند؟ «آقا» وقتی می‌گویند نظرم به خارج نیست به درون نگاه کنید، یا من اعتماد به امریکا ندارم و اینها زورگو هستند و آقا مسائل مختلف را مطرح می‌کنند، خب خط و محکمات و اصول خیلی روشن است. به محض این که نظر امام را دیدیم، قبول کردیم و گفتیم چشم. اما آنها صلاحیت ما را رد کردند تا حدی که بنده حالا خاطرم نیست تبلیغات یک هفته بود یا ۱۰ روز، همین قدر خدمت شما بگویم که عصر سه‌شنبه از ناحیه تهران به من اعلام کردند که تبلیغات شما آزاد است، یعنی نه شهر سیرجان با من موافقت کرده بود و نه کرمان. عصر سه‌شنبه و چهارشنبه وقت برای تبلیغات داشتم که رأی بیشتری هم آوردم و اختلافم نسبت به رقیب خیلی بیشتر بود؛ با این که معمولاً دستگاه‌ها کمک‌های شایانی به آنها از جهت سیاسی و غیر سیاسی داشتند، با این حال من رأی آوردم و به مجلس آمدم. مجلس هم به خاطر اعتبارنامه آن وضعیت را پیش بردند؛ می‌دانید که آقای رفیقدوست که وزیر سپاه بود، در مجلس سوم رأی نیاورد یعنی وضع بسیار شدید بود و تصمیم جدی گرفتند که ما رأی نیاوریم و ما را حذف کنند. ولی خب به هر حال ما دفاع کردیم و مجلس هم قانع شد.

بله شما از ۲۳۵ رأی، ۱۱۸ رأی مثبت و ۹۰ رأی منفی و ۲۷ رأی ممتنع گرفتید. واکنش مردم نسبت به شما چطور بود؟

در سیرجان عده قلیلی کارهایی انجام دادند که خیلی هم قلیل بودند. قریب به اتفاق مردم حتی کسانی که در جناح‌های مخالف بودند مشکلی با من نداشتند، چون بنده در سیرجان به دنیا آمدم و مبارزات و درگیری و زندان و… را می‌دانستند، انصافاً احترام کردند. یک بار هم که قبل از خطبه‌ها سخنرانی می‌کردم، هفت یا هشت نفر بلند شدند که جو جلسه را بهم بزنند و ما آنجا دفاع، صحبت و مسائلی را مطرح کردیم. خدا رحمت کند اخوی حضرت آیت‌الله نوری، آشیخ حسن نوری ماه ‌رمضان سیرجان بودند و خیلی به من اصرار داشتند که قبل از خطبه‌ها صحبت کنم؛ من می‌گفتم نه صحبتی نداریم می‌خواهیم استفاده کنیم. جناب آقای «علمی» اهل اصفهان و امام جمعه سیرجان بودند. خلاصه قبل از خطبه‌ها صحبت کردم و حداکثر ۱۰ نفر می‌خواستند جو را بهم بریزند و ما جلسه را مديریت کردیم. آنها می‌گفتند «مرگ بر منافق» من هم اعلام کردم مردم چرا سکوت می‌کنید؟ همه با هم بگویید «مرگ بر منافق» منافق چه کسی است؟ کسی که چنین و چنان باشد. دوباره صحبت را شروع کردم، دیدم می‌گویند «مرگ بر ضد ولایت فقیه» گفتم مردم همکاری کنید همه با هم بگویید «مرگ بر ضد ولایت فقیه» ضد ولایت فقیه کسی است که فلان و فلان باشد. این اتفاق چندین بار با شعار‌های مختلف تکرار شد و جلسه را مدیریت کردم. سخنرانی خیلی عجیبی بود خدا رحمت کند آقای نوری را که در یک تصادف مرحوم شد، بعد از سخنرانی که بنده پایین آمدم در جمعی که بودیم ایشان به من گفتند: «مشابه خطبه امام سجاد (علیه السلام) شد، حسینی امروز چه کار کردی!» می‌خواهم بگویم تنشی در سیرجان به وجود آورده بودند ولی نه به شکلی گسترده. چون خانواده، خودم، مبارزات و طرفدار امام بودن ما را کاملاً از قبل از انقلاب و زمان شاه لمس کرده بودند. یادم هست در مجلس آقای نجفقلی حبیبی از اساتید دانشگاه که نماینده بود، آمد به من گفت: «تو کجا بودی و حالا اینجا پیدایت شده؟» گفتم: «من قبل از انقلاب برای امام فداکاری کردم زحمت کشیدم، در زندان اوین شلاق و کتک خوردم! کجا بودم دیگر چیست؟ من هم برای اسلام زحمت کشيدیم. وقتی شما شناخت ندارید، این طور قضاوت می‌کنید؟» حالا کاری به این حرف‌ها نداریم شاید به مصلحت نباشد.

نه اتفاقاً خوب است باید ثبت شود. اتفاق افتاد که در این مدت جایی دلتان بشکند؟

(بغض می‌کند) این مسأله برای ما سنگین تمام شد از بعضی‌ها توقع نداشتم. در سیرجان اذیت و آزار و فتنه‌هایی کردند، از تهران هم برای سخنرانی زیاد به آنجا آمدند. سخنرانی‌های خیلی شدید و تندی هم انجام می‌دادند. من هم که هیچ فرصت انتخاباتی و تبلیغاتی نداشتم. فشار خیلی سنگین بود ولی درعین حال مؤمنین و مؤمنات، خواهران و برادران و عده زیادی ناراحت بودند و می‌آمدند و می‌گفتند چکار کنیم؟ همه را به آرامش دعوت می‌کردم و می‌گفتم راحت‌ترین کار، آرامش است. هیچ اذیت و آزار و مقابله‌ای نکنید. شما ببینید بعضی از سخنرانی‌هایی که آنها در سیرجان انجام دادند با آن گستردگی نیروی مردمی که طرفدار بنده بود و خودشان را در رأی نشان دادند که به مجلس بیایم، اگر می‌خواستم حرکتی در مقابل آنها انجام دهم و بساط‌شان را بهم بریزم، برایم کار بسیار ساده‌ای بود. ولی مصلحت نظام و آرامش و طرفداری از آزادی حکم می‌کرد که بیایند و بیان کنند خب ما هم حرف و منطق داریم، اینها باعث می‌شد که بسیار راحت از کنار مسائل می‌گذشتم به هیچ عنوان حتی یک بار هم در جلسات‌شان تشنجی به وجود نیاوردیم، در حالی که آنها بار‌ها این کار را کردند. یک نمونه را خدمت شما عرض کنم. به روستایی رفتیم که سخنرانی کنیم بعد از سخنرانی که آمدیم خب اینها گروه اندکی بودند که شیطنت می‌کردند آنقدر میخ در جاده ریختند که وقتی از روستا برمی‌گشتیم، حدود ۷۰ تا از ماشین‌های مردم پنچر شده بود، ماشین خود ما هم وقتی نزدیک منزل رسیدیم، پنچر شد. ببینید چه کار می‌کردند. اما الحمدلله بچه‌های ما بسیار با آرامش و متانت برخورد کردند.

از دوستان نزدیکتان که توقع نداشتید همچنین فشاری به شما آوردند؟

به طور طبیعی بعضی‌ها کار‌هایی انجام می‌دادند ولی در سیرجان خوشبختانه خیلی کمرنگ بود. اما شاید در کرمان و تهران، دوستان و رفقا از این کار‌ها می‌کردند.

فکر میکنم آقای جلالالدینفارسی بعد از آن ماجرا تا آخر مجلس دوم دیگر هیچ نطقی نکرد. شما هم خیلی نطقهایتان کم شده بود. همین طور است؟ آیا در مجلس بایکوت شده بودید؟

نه. البته آنها فشارشان خیلی سنگین بود؛ هم فشار آنها و هم دولت. ما به خاطر این که کمتر بهانه‌ای دست‌شان بدهیم و کمتر بحثی مطرح شود و به خاطر اصل نظام، سکوت کردیم ولی یک بار آقای بیات بلند شد و بسیار توهین‌آمیز صحبت کرد که اینها ضد اسلام و ضد ولایت فقیه هستند. بلند شدم که دفاع کنم ولی رئیس مجلس وقت نداد. این خیلی اهانت بود، فردا صبح رفتم نطق پیش از دستور وقت اضطراری گرفتم و جوابشان را دادم.

آقای اشرفی اصفهانی صحبتی کرد ولی شما جوابش را ندادید. گفته بود که قاچاقچیها به شما رأی دادند.

نه جوابش را دادم.

جواب دادید ولی خیلی کلی. اینکه قاچاقچیها به شما رأی دادند یعنی توهین به مردم. چند هزار نفر به شما رأی دادند؟

مجلس دوم ۴۵ هزار رأی و در مجلس سوم ۵۳ یا ۵۴ هزار رأی آوردم.

یعنی بیشتر هم شد، تازه تبلیغات هم نداشتید.

بله. تبلیغات که نداشتم به کنار، رقیبی که مجلس دوم با ما بود و اینها از او حمایت کردند که رأی بیاورد، ۱۴ هزار رأی آورد؛ ۱۴ هزار تا ۵۰ هزار، دیگر خودتان تفاوت را ببینید.

و اینکه بگویند همه آن ۵۴ هزار نفر قاچاقچی بودند و به شما رأی دادند.

من گفتم: «چطور می‌شود که مردم به شما رأی بدهند از اکثریت آرایی که کسب کردید، می‌گویید خانواده شهدا و فرهنگیان و دانشگاهی‌ها و علما به شما رأی دادند، حالا مردم سیرجان که رأی می‌دهند، می‌شوند قاچاقچی؟ مگر اینجا سانفرانسیسکو است؟ این توهین به ملت است.» البته من تصمیم داشتم که مسائل خیلی زیربنایی را در مجلس مطرح کنم. بعضی از دوستان آمدند و مشورت‌هایی کردیم گفتند که خیلی مصلحت نیست ریشه‌ای مطرح کنید.

چه چیزی میخواستید بگویید؟

من آمار و ارقامی از رسانه‌ها جمع‌آوری کرده بودم که بگویم این حرف‌ها را گفته‌اند. کجای این صحبت‌ها با موازین شرعی و اخلاقی و اسلامی هماهنگ است، می‌خواستم این مسائل را بگویم ولی آقایان گفتند مصلحت نیست.

حالا بعد از ۳۰ سال برای ما بگویید!

اگر در اسناد و یادداشت‌هایم باشد، خدمتان ارائه خواهم کرد. خلاصه مصلحت ندانستیم و دیدم دوستان خیلی نوشته‌های ما را قبول ندارند گفتم پس چه کار کنیم، گفتند فکر دیگری کنید. دوستان که رفتند، استخاره کردم گفتم اصلاً از حفظ سخنرانی می‌کنم البته چهارتا سند با خودم می‌برم ولی آن مسائلی که یادداشت کرده‌ام که بگویم را کنار می‌گذارم و حفظی حرف می‌زنم.

میتوانید بگویید آن اسناد چه چیزهایی بود؟

رسانه‌ها خیلی توهین‌آمیز صحبت کرده بودند.

البته آن موقع هم که خیلی مطبوعات نداشتم یک روزنامه جمهوری اسلامی بود و یک کیهان و اطلاعات، چون بعد از دهه ۶۰ اکثر روزنامهها و رسانهها تعطیل شده بودند.

شاید مجلاتی در تحکیم وحدت که خیلی توهین‌آمیز نوشته بودند.

واکنش خانواده شما چطور بود؟

خب برایشان سنگین بود. می‌گفتند که بروید واقعیات را به حضرت امام بگویید. گفتم خب امام که واقعیات را می‌دانند لابد یک مسأله کلی و عالیه‌ای بوده و بالاخره ایشان تصمیم‌شان را گرفته‌اند و ما هم نسبت به تصمیم ایشان باید کاملاً وفادار باشیم.

به خانواده شما هم توهینی شد؟

خب بعضی وقت‌ها تلفن می‌کردند و خیلی اهانت‌آمیز حرف می‌زدند. حتی در جلسه علنی حرف‌های بسیار زننده می‌زدند و ما هم تحمل می‌کردیم؛ اخلاق اسلامی اقتضا می‌کرد که مشابه حرف‌هایی را که می‌زدند نتوانیم جواب دهیم.

آقای غفاری، دوزدوزانی، اشرفی اصفهانی، مجید انصاری و خانم صدیقی، قبل از این که به این مرحله برسد که بیایند و سخنرانیهای تندی علیه شما انجام دهند، برخورد قبلی هم با این افراد داشتید؟ یعنی میخواهم بپرسم احتمال دارد که این اتفاق فرصتی برای تسویه حساب شخصی این افراد فراهم کرده باشد یا نه، تسویه حساب جریانی بوده؟

نه خب اینها جریان مخالف ما بودند. به طور طبیعی توقع این بود که این کار‌ها را انجام دهند ولی بعضی‌هایشان را مثل آقای انصاری از قدیم و در قم و حوزه می‌شناختم. آن زمان حالا شاید خیلی مصلحت نباشد و شاید برخی قبول نکنند، حتی ایشان در مدرسه رضوی به ما مراجعه کرد که رساله امام را به ایشان بدهیم بعضی از دوستان می‌گفتند احتیاط کنید و به او رساله ندهید. یعنی این طور نبود که نشناسیم، می‌شناختیم. البته احترامش را حفظ می‌کردم. اخوی کوچک‌تر بنده که الان امام جمعه سیرجان هست، با ما بود و یادش هست که من توضیح می‌دادم.

این اتفاق رخ داد که خصوصی دستشان را بگیرید و به گوشهای ببرید و گلایه کنید؟

یکی از همین آقایان شب ساعت ۱۱ از پشت تلفن خیلی فحش‌های رکیکی به من داد. گفتم: «شما فردای قیامت هم در حضور اهل بیت جرأت می‌کنید این حرف‌ها را بزنید؟ این خلاف نیست؟» بعد هم گفتم آقای فلانی! اسمش را گفتم گفت: «نه من فلانی نیستم!» گفتم: «من که صدای تو را می‌شناسم.» گفت: «من برادرش هستم، فلانی‌ام!» این طور کار‌هایی هم بود و چاره‌ای نداشتیم.

حالا همه این اتفاقات برای شما رخ داد. امروز که خدمت شما آمدم، به جد و بواقع از طرح سؤال پشیمان شدید؟

نه. چون تشخیص دادم وظیفه‌ام است. برای اصل انقلاب، فکر می‌کردم امریکایی که جنگ را به وجود آورده و مؤسس همه فتنه‌ها بوده و این همه خیانت در کشور‌ها کرده و با اصل اسلام مبارزه کرده و انقلاب را نمی‌خواهد و حتماً هم با این انقلاب درگیر خواهد شد، آن طوری که ما امریکا را شناختیم و از خط خود امام شنیدیم که این امریکا چیست، به هیچ عنوان آن روز نگران نبودم و الان هم نیستم و تشخیص دادم که وظیفه‌ام بوده؛ ‌ای کاش یک جلسه‌ای می‌شد و دوستان آن زمان تفکر و مشورت کرده بودیم و ریشه‌های وابستگی به امریکا را در آن زمان اگر خشکانده بودیم امروز بعضی از مسائل و مشکلات از سوی امریکا برای ما به وجود نیامده بود و این دلبستگی‌های امروزی بروز نمی‌کرد.

پس اگر به عقب برگردیم، باز هم این سؤال را مطرح میکنید؟

بله. مگر این که باز نظر ولی فقیه باشد که حق ندارید سؤال کنید. اگر نظر ولی فقیه باشد، ما اطاعت می‌کنیم. چون ما ولی فقیه را به عنوان نایب امام زمان(عج) قبول داریم تعارف هم نداریم. اگر بگوید سؤال مطرح نکنید، مطرح نخواهیم کرد. اما اگر نظر ولی فقیه نباشد به عنوان یک شهروند، به عنوان یک ایرانی، به عنوان یک مسلمان و کسی که از قبل امریکا را می‌شناسد قطعا سؤال خواهم کرد. همین الان از آقای روحانی تقاضایم این است که شما حقوقدان هستید و این را مطرح کردید، بیایید از طریق حقوقی و قانونی شکایت علیه امریکا را مطرح و از راه‌های بین‌المللی امریکا را محکوم کنید. به چه حسابی قطعه هواپیما نمی‌دهد؟ به چه حسابی این همه تحریم کرده؟ به چه مرامی؟ چه قانونی؟ چه خوشبینی؟ ما باید یک مروت و انسانیتی ببینیم که خوشبین باشیم. غزه، اسرائیل، سومالی، یمن و عربستان را نمی‌بینید؟ این همه می‌گویند همسایه، همسایه‌های ما نوکر صهیونیست‌ها و اصلاً آل سعود اصالتاً یهودی هستند. اینها کجا با انقلاب ما سازش دارند؟ اصلاً به هیچ عنوان برای یک متفکر سیاسی و اسلامی که اسلام را شناخته باشد جایز نیست یک درصد احتمال دهد که این امریکایی که امروز حاکم است، دلش برای اسلام و مسلمین سوخته باشد. اگر امریکا فردا تغییر کند و شرایط انسانی بر آن حاکم شود و حداقل به قوانین تن دهد، بحث دیگری است. ولی امریکایی که الان دیده‌ایم، اگر کسی یک درصد احتمال دهد که این، دوست اسلام و مسلمانان می‌شود و به نفع مسلمانان حرکتی انجام می‌دهد، خیلی ضعیف است. میانمار و افغانستان را ببینید. یک جای عالم را نشان دهید که امریکا با انسانیت برخورد می‌کند، به سیاهان و سرخپوستان خودش کمک نمی‌کند، بعد ما باید دلبسته به این باشیم که ما را کمک کند؟ انقلاب اسلامی که منشأ همه انقلاب‌های جهان است و امید داریم که ان‌شاءالله به انقلاب جهانی حضرت ولی عصر(عج) متصل شود. بنابراین نه این که پشیمان نیستم بلکه قاطعانه بر آن سؤال استوار و محکم هستم. چون امریکا کشوری بسیار منفور است و آن صهیونیست‌های سرمایه‌دار بسیار منفورند، شیطنت‌های اینها را یادم نخواهد رفت. مگر این که آدم شوند و به صراط مستقیم و قانونی بیایند. بله نظر ولی فقیه و ولی امر مسلمین جهان به طور قاطع و قطع، بالای سر ما هست و هر نظری دهد، ما گوش می‌دهیم. من حتی بعد از آن مجلس چهارم که دیگر نشد به مجلس پنج برویم، بعضی از دوستان برای امام جمعه میناب آمدند و گفتند قبل از مجلس و در سال‌های ۶۱ و ۶۲ سابقه امام جمعه داری و امام جمعه سیرجان بودی، بیا امام جمعه میناب شو. ابوی بنده مقداری نسبت به این قضیه دلخور شد که من بروم میناب. خدمت آقای سید محمد آقای خامنه‌ای رسیدم و به ایشان گفتم: «به آقا بفرمایید اگر نظر خاصی در این قضیه دارند نه تنها میناب، بلکه اگر بگویند در سیستان و بلوچستان سیب زمینی بفروش من حاضرم این کار را کنم. اگر نظر خاص و دستور و ارجاعی در این قضیه ندارند، و بنده خودم می‌توانم تصمیم بگیرم، نظر پدرم این طور است.» بعد از یک هفته آقای سید محمد آقای خامنه‌ای اعلام کردند که آقا فرمودند هر تصمیمی بگیری اشکال ندارد.

قبل از این که سؤال مطرح شود، شما با آقای ولایتی هم جلسهای داشتید؟

بله. خب دوستان چند جلسه داشتند و بحث کردند.

آقای ولایتی چه گفتند، شما چه پرسیدید؟ بفرمایید که در جلسه چه گذشت.

در آن جلسه اصلی که آقای ولایتی می‌خواست بیاید و شرکت کند، متأسفانه دوستان غفلت کردند و ساعت دقیق را به من نگفتند، جلسه که تمام شد بنده شنیدم. در جلسات دیگر، اظهار بی‌اطلاعی می‌کردند ولی کسانی که در آن جلسه بودند اطلاعات دقیق‌تری دارند.

الان سالها از ماجرای مک فارلین گذشته، من میخواهم تحلیل شما را در مورد آن ماجرا داشته باشم. چه اتفاقی افتاد، به هر حال قطعاً شما بعدها اطلاعاتی به دست آوردید و بررسی کردید و نسبت به ماجرا حساس بودید. امروز تحلیل شما نسبت به ماجرای مک فارلین چیست؟

تحلیل من مشابه تحلیل‌‌ همان زمان است. اگر احساس کنیم سفر مک فارلین برای ایران مفید بوده و نقشه‌ای برای اصلاح امور ما داشته، این تفکر را اشتباه می‌دانم. اگر بگوییم اسلحه برای ما آورده و می‌خواهد مدافعی برای ما باشد و می‌خواهند با ما خوش و بشی کنند، باید مسأله جنگ را پایان دهند و به صدام بگویند نجنگ. ما اسلحه نمی‌خواهیم ما طلبکاری خودمان را می‌خواهیم، طلب‌هایی که از زمان شاه داریم را بدهند. هواپیما‌ها و پول‌هایی که طلبکار بودیم به ما دادند؟ حالا اسلحه با مارک اسرائیلی و قلابی و دسته دوم و سوم آوردند و البته مسائل مختلف که من نه اسلحه‌ها را دیدم و نه می‌دانم چه گذشت.

آنچه تحلیل می‌کنم این است که اگر آنها می‌خواستند با انقلاب راه بیایند، باید به صدام که نوکرشان و جنگ را به دستور آنها آغاز کرده بود، می‌گفتند جنگ را تمام کن. صدام هم تنها نبود بلکه کشور‌های مختلف غربی و غیر غربی او را همراهی می‌کردند، میگ‌‌های شوروی و بمب‌های شیمیایی آلمانی و آواکس‌های خود امریکا و میراژ‌های فرانسوی و کمک‌های شیخ نشین عرب و عربستان به صدام بود. اگر می‌خواستند راه بیایند باید جنگ را تمام می‌کردند. صدام جوجه و نوکر آنها بود، ما اسلحه می‌خواستیم چه کار کنیم؟ چه آن موقع و چه الان تحلیلم این است که آمدن آنها خیر نبوده و نیت خیری هم نداشتند و قطعاً آمدنشان با نیت شر و ضربه بر اصل انقلاب بوده. الان ببینید امریکا می‌خواهد با ما مذاکره کند که به جهان بیدار شده انقلابی اعلام کند که دیدید باز ایران کنار من نشست و مذاکره کرد؛ می‌خواهد آنها را مأیوس کند. امریکا امروز هم برای این که خودش نیاز به مذاکره دارد، برای مذاکره آمده است. نه این که باز آمده به ما کمک کند، اگر می‌خواهد به ما کمک کند باید بگوید دارایی خودتان را بردارید ببرید چون حقتان است، نه این که دارایی ما و سودش دست اوست و روز به روز هم تحریم‌های دیگری انجام می‌دهد، حالا می‌خواهد برای ما دلخوشی پیش بیاورد؟ خیر ما را می‌خواهد؟ نه! آن زمان هم نمی‌خواست. امریکا‌‌ همان امریکاست چه جمهوریخواهان حاکم باشند و چه دموکرات‌ها. بنابراین تحلیل من‌‌ همان است. بله اگر ولی فقیه صلاح بداند و مأموران و عیونی داشته باشد برای بعضی فعالیت‌هایی که به مصالح اسلام و بشریت یا هدایت سران کفر است امر پسندیده‌ای است. اما اگر آنها بخواهند حرکات را مدیریت کنند، قطعاً مدیریت‌شان به ضرر اسلام و مسلمین خواهد بود.

نقش آقایان هاشمی و روحانی را در ماجرای مکفارلین چطور ارزیابی میکنید؟

من نخواندم ولی از خیلی‌ها شنیدم. کتابی که اطرافیان آقای هاشمی در مورد قضیه مک فارلین نوشت در آنجا خیلی مسائل را مطرح کرد. خب علی القاعده کتاب خودشان است و آقازاده ایشان کتاب را نوشته‌اند، من دوست داشتم که این کتاب را ببینم ولی هنوز موفق نشدم. خب آقای هاشمی شاید فکر می‌کرد می‌تواند با امریکا کنار بیاید و کارهایی را انجام دهد که به مصالح اسلام و انقلاب باشد؛ شاید این تفکرات را داشت. اگر ایشان بدون اجازه امام با امریکایی‌ها مذاکراتی کرده و نقشه‌هایی کشیده و برنامه‌هایی را اجرا کرده باشد تا قضیه مک فارلین پیش آید، حالا در مورد علی هاشمی چیز‌هایی می‌گویند و جاهای دیگر نشست و برخاست‌هایی بوده، اگر بدون اجازه امام باشد، فکر نمی‌کنم کار درستی بوده باشد. چون معمار انقلاب باید در این زمینه نظرشان کسب شود، اینها هرچه باشند، «زیرمجموعه» هستند. اگر آن زمان هم از ارکان اصلی انقلاب به حساب می‌آمدند، حتماً باید با رأس هرم اسلامی و انقلابی مشورت می‌کردند.

امکان داشت که این سؤال شما در جلسه غیرعلنی مطرح شود؟ یعنی شما بر علنی بودن سؤال اصرار یا انگیزه خاصی داشتید؟

نه ما طبق قانون اقدام کردیم. اصلاً به ما فرصتی ندادند.‌ ای کاش می‌آمدند در جلسه غیرعلنی می‌گفتند جلسه بگذاریم و بحث و صحبت کنیم.

در این رابطه جلسه غیر علنی برگزار نشد؟

نخیر. وقتی صحبت امام مطرح شد، دیگر خود به خود ما عقب‌نشینی کردیم و وظیفه‌مان هم عقب‌نشینی بود.

موردی در نامهای هم که درباره پس گرفتن سؤالتان بود و بعداً هم مورد اعتراض واقع شد این بود که هیچ معذرتخواهی در آن نوشته نشد. در این موضوع هم نگاه و اندیشه خاصی وجود داشت؟

نه. ما که کار خلافی انجام نداده بودیم. کار ما قطعاً قانونی و شرعی بوده و اگر خلاف بود که آقای کروبی آن را اعلام نمی‌کرد. سؤال را رسماً خودم به آقای کروبی دادم و وصول سؤال را اعلام کرد. خلاف نبود ولی چون فرمایش امام فصل‌الخطاب بود، به احترام ایشان، سؤال را پس گرفتیم. سؤال بود و وزیر خارجه وظیفه داشت بیاید و به ما پاسخ دهد، حالا ما یا قانع می‌شدیم یا نمی‌شدیم؛ او هم ادامه مسیر خودش را می‌رفت.

حالا میخواهیم از ماجرای مکفارلین خارج شویم. لطفاً آن ماجرای ۹۹ نفر را هم شما برای ما توضیح دهید که ماجرا چه بود و چه اتفاقی افتاد که با دولت آقای میرحسین مخالفت شد.

البته من یک نکته را به شما بگویم. در‌‌ همان مسائلی که علیه ما و رأی اعتماد ما مطرح شد که رأی نیاوریم، آنجا آمدند بحث کردند که شما مخالف دولت بودی و علیه دولت صحبت کردی، یادم هست که علیه دولت صحبت نکرده بودم. علیه آقای محتشمی (وزیر کشور) حرف زدم و نام ایشان را بردم، به آقای محتشمی رأی مخالف دادم و به این کار هم افتخار می‌کنم. این را در جلسه‌ای علنی گفتم و شاید بیشتر از۱۰ هزار نفر جمعیت آنجا بود. بعد آمدند در مجلس همین را گفتند که من علیه دولت حرف زده‌ام.

حالا مگر صحبت کردن علیه دولت جرم است؟

نه. می‌خواهم بگویم که اینها صحبتی را که در مورد آقای محتشمی کردم این طور در مجلس گفتند. حرف علیه دولت را هم به عنوان حرف علیه امام مطرح می‌کردند، چون می‌گفتند امام خواستند که ایشان نخست وزیر باشد. یعنی کلاً اجازه نفس کشیدن هم به ما نمی‌دادند. اما چون بنده خودم تفکرات مدیریتی و اقتصادی آقای میرحسین موسوی را نمی‌پسندیدم و با اسلام خیلی نزدیک نمی‌دیدم کلاً مخالف بودم. قضیه ۹۹ نفر هم این بود که به هیچ عنوان تصمیم نداشتند آقای موسوی نخست وزیر شوند چون ایشان را برای این پست، صالح نمی‌دیدند چون افکاری بیشتر شبیه کمونیست‌ها داشت. مخصوصاً از نظر اقتصادی که می‌گفت همه چیز باید دولتی شود. ما 100 درصد با این مخالف بودیم. حالا امروز خیلی از بزرگان جناح چپ به این موضوع رسیدند که نباید این طور باشد.

چقدر اصلاً دولت در مجلس دخالت میکرد و اتفاقاتی که در مورد مجلس سوم هم اشاره کردید. اصلاً فرصت مخالفت با دولت چقدر در مجلس مهیا بود؟

فرصت مخالفت با دولت به آن شکل مهیا نبود، اصلاً توجهی نمی‌کردند. اینقدر که می‌گویند آزادی، نمی‌دانید در جلسات چه کار می‌کردند. در جلسات علنی نطق‌های آنها را علیه ما ببینید که چگونه بوده و نطق‌های به نفع دولت چگونه بوده است.

اصلاً کسی هم نطق میکرده یقهاش را میگرفتند و پایین میکشیدند.

بله.

ماجرای این حادثه را یادتان هست؟

آقای زمانی نماینده بابل بود. خب اگر آقایان حرف حسابی داشته باشند، می‌توانستند بعد از صحبت‌های ایشان جواب، تذکر و اخطار دهند ناگهان آمدند و ایشان را از پشت تریبون کشیدند و به پایین پرتاب کردند. در‌صورتی‌ که آقای هاشمی هم، مدیریت می‌کرد و شاید راضی به این ماجرا بود چون اگر راضی نبود می‌گفت این کار را نکنید بگذارید حرفش را بزند بعد بیایید جواب دهید. مدیر جلسه باید جلسه را اداره کند. شما اسم بعضی از دوستان را بردید، بعد‌ها بعضی‌ها را دیدیم و عذرخواهی می‌کردند که خیلی تند رفتیم ما را ببخشید.

بعدها یعنی چه زمانی؟

بعد از سال ۷۵.

یعنی زمانی که خودشان اقلیت بودند.

من البته به آقایان گفتم که سر مسائل شخصی در اولین ماه رمضانی که آمده همه کسانی که به من توهین کردند بخشیده‌ام. اما مسأله اصل نظام و انقلاب وسط است که به من مربوط نیست و فقط نسبت به خودم هر توهینی را بخشیده‌ام.

در این ماجرا اگر نکتهای هست که به نظرتان باید اشاره شود بفرمایید.

من دوست دارم برای این که آگاهی نسل جوان ما بالا‌تر رود و اسیر شعار‌های فریبنده و جناح‌های سیاسی نشوند، نطق‌های جلسات علنی گروه مقابل را که امروز هم دم از آزادی می‌زند، به مردم بدهید تا بخوانند و توجه کنند و فریب سیاستمداران همه رنگ را نخورد.

شما بعد از صحبت امام، ارادتتان به ایشان کم شد یا از ایشان دلگیر شدید؟

ابداً. ما به خاطر امام زندان رفتیم و شکنجه شدیم و دردسر کشیدیم به خاطر این که به امام اعتقاد داشتیم. جناب سرهنگ غفاری در زندان اوین، بیرون آمدند و این حرف را مطرح کردند و اگر ایشان نمی‌گفتند خود من هم آن را مطرح نمی‌کردم. گفتند: «درسال ۵۴، در زندان به حسینی وعده دادیم که بیا همکاری کن و ماهی ۶ هزار تومان بگیر. اما او به ما گفت اگر زمین تا آسمان را هم طلا کنید و به من دهید دست از این لباس نوکری و سربازی‌ دین و اسلام و پیامبر برنمی‌دارم.» ما اعتقاد به امام داشتیم و با چه سختی‌هایی به روستا‌ها می‌رفتیم و تحقیق و کار و رساله امام را توزیع می‌کردیم. یک پدر هم ممکن است با فرزندش زد و خوردی پیش بیاورد ولی پدر همیشه پدر و فرزند هم همیشه فرزند است.

با این هشت نفری که سؤال مطرح کردید، ارتباط دارید؟

خیلی کم. چندین سال قبل چند جلسه داشتیم ولی دیگر ارتباط صمیمی و جلسات متداوم نداشتیم.


































آیت‌الله سیدمحمد خامنه‌ای در گفت‌وگو با فارس
۰۰:۱۰ - ۱۳۹۲/۲/۱۴
آیت‌الله سیدمحمد خامنه‌ای در گفت‌وگو با فارس: «انتخابات آزاد» رمز عملیات براندازی بود/ حامیان فتنه ۸۸ صلاحیت کاندیداتوری ندارند

آیت‌الله سیدمحمد خامنه‌‌ای در گفت‌وگویی تفصیلی با فارس، با تاکید بر وجود سناریویی پیچیده از سوی دشمنان انقلاب برای ایجاد فتنه جدید در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو، اهداف و ابعاد مختلف این سناریو بویژه مطرح شدن نامزدی یک چهره مشهور سیاسی را مورد بررسی و ارزیابی قرار داد.

اشاره:

«انتخابات آزاد» کلید واژه‌ای بود که از چند ماه قبل - پیش از آن که حتی زنگ غیررسمی رقابت های انتخابات یازدهم ریاست جمهوری ایران نواخته شود - ابتدا در رسانه های غربی و شبکه های مخالف نظام در خارج کشور مطرح گردید و بلافاصله توسط برخی چهره های مشهور سیاسی و جریانات و رسانه های مرتبط با آن ها در داخل، وارد ادبیات سیاسی شد. این واژه پردازی دقیقاً مفاهیمی چون «سلامت انتخابات» و «تقلب» را به اذهان متبادر می کرد که چند ماه قبل از انتخابات دهم ریاست جمهوری به همین ترتیب و توسط همین جریانات و رسانه ها وارد عرصه سیاست شدند و  ماجراهایی آفریدند که فتنه غم انگیز و براندازی ناکام سال 88 محصول آن بود. به همین دلیل نیز از ابتدایی که واژه «انتخابات آزاد» ابتدا توسط رسانه های خارج کشور و سپس توسط چهره هایی چون آیت الله هاشمی رفسنجانی به کار گرفته شد، واکنش های قاطعی از جانب صاحب نظران و فعالان سیاسی و رسانه ای جبهه انقلاب در قبال آن اتخاذ گردید.

ماجرای «انتخابات آزاد» گرچه با موضع صریح رهبر معظم انقلاب، از ادبیات آشکار مروجان آن رخت بربست اما به نظر می رسد طراحان سناریویی که موضوع انتخابات آزاد یکی از ابعاد آن بود، همچنان پیگیر سناریوی خود برای تاثیرگذاری بر انتخابات ریاست جمهوری خرداد 92 هستند. در این خصوص بر آن شدیم تا اهداف، ابعاد و زوایای مختلف سناریوی مخالفان برای انتخابات ریاست جمهوری یازدهم  را با تمرکز بر تجارب حاصله از فتنه 88 در گفتگو با آیت الله سید محمد خامنه ای مورد بررسی و ارزیابی قرار دهیم.

آیت الله سید محمد خامنه ای، سالیانی است که حضور مستقیمی در عرصه های سیاسی و حکومتی ندارد و  در مسند ریاست بنیاد حکمت ملاصدرا ، پیگیر مباحث بنیادین فلسفی است اما علاوه بر سابق طولانی مبارزاتی و حضور در ارکان تصمیم سازی پس از پیروزی انقلاب - که تجارب حاصل از آن دستمایه ای گرانسنگ برای تحلیل مسائل کنونی کشور است - وی هنوز هم بواسطه دغدغه های انقلابی، روزانه بخشی از اوقات خود را به پیگیری مباحث روز کشور اختصاص می دهد و اشراف دقیق و جزئی بر  تحولات داخلی و خارجی دارد.

با توجه به همین تجارب و اشراف، بر آن شدیم تا با آیت الله به گفت و گو بنشینیم و با رویکردی آسیب شناسانه، ابعاد و مسائل انتخابات ریاست جمهوری سال خرداد 92 را از منظر وی بشنویم. آنچه در پی می آید مشروح گفتگوی تفصیلی خبرگزاری فارس با آیت الله سید محمد خامنه ای است.

 

**************************

فارس:با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، همانگونه که مطلعید در آستانه انتخابات ریاست جمهوری یازدهم، دشمنان انقلاب با همان سبکی که در انتخابات سال 88 شبهه افکنی درباره سلامت انتخابات را در پیش گرفتند، موضوع «انتخابات آزاد» را مطرح می کنند. از منظر شما چرا دشمنان نظام بر روی «انتخابات آزاد» تمرکز دارند؟

«انتخابات آزاد» رمز شورش و کُد عملیات براندازی است

آیت الله محمد خامنه ای: مقصود از طرح و بیان این الفاظ، القاء این مطلب است که انتخابات آینده به نوعی هدایت شده و به قول آنها مهندسی شده و به نفع عده‌ای خاص خواهد بود و نوعی پیشگویی از آینده انتخابات است. بدیهی است که این شبهه اگر در هر کشور دیگر صادق باشد، حسب تجربه سی و چندساله، ما و مردم جهان می‌دانیم که در ایران اسلامی پس از انقلاب، صادق نیست و نوعی افترا به گذشته این ملت و تزویر سیاسی بر ضد امنیت ملی برای آینده است.

این تعبیر، آغاز حمله تبلیغاتی و جوسازی علیه حکومت و نظام و در حکم شیپور جنگ است. متأسفانه شبیه این عبارت (یعنی لزوم سلامت انتخابات) هم پیش از انتخابات سال 88 به وسیله کسانی که هنوز هم در صف مقامات نظام می‌ایستند، اظهار شده است.

در محاکمه متهمان فتنه 88 اعتراف شد که این گونه تعبیرات در واقع رمز شورش و کُد اجرایی شدن عملیات براندازی است. اظهار این عبارت و تکرار آن در این انتخابات هم نوعی تهدید و چیزی شبیه قطع و یقین به پیروزی فتنه جدید در سال 92 است و شاید برای آن است که موضع لیدری سابق در فتنه 88 مخدوش نشود و مخالفین انقلاب، آن ها را متهم به سازش با نظام نکنند.

دلایل پشت صحنه انتخاب واژه انتخابات آزاد

اعلام و ادعای ضمنی و تلویحی نبود آزادی در انتخابات - پیش از واقعه انتخابات - چند نتیجه برای فساداندیشان دارد:

1- آنکه القاء شود که آثار علایم تقلب یا سلب آزادی در انتخابات برای گوینده مسلّم و روشن است تا در صورت ناکامی در انتخابات و شکست، به فاز بعدی - یعنی عملیات فتنه جدید - وارد شوند و بگویند ما از پیش، موضوع نبود آزادی را می‌دانستیم.

2- پاشیدن تخم تردید و شک در میان ساده‌دلان تا عده‌ای ضعیف و کم اطلاع را ناامید و از صندوق‌های رأی دور کنند.

فارس:تجارب انتخابات مختلف خصوصاً انتخابات سال 88 که منجر به آن فتنه بزرگ گردید، نشان می دهد که دشمنان نظام و انقلاب برای تاثیرگذاری بر فضای داخلی کشور ما برنامه جدید دارند و مخصوصاً در آستانه انتخابات فعالیت های مشکوکی را آغاز می کنند.از منظر شما برنامه دشمنان نظام برای انتخابات ریاست جمهوری سال 92 چیست؟

ابعاد مختلف سناریو دشمن برای انتخابات 92

آیت الله محمد خامنه ای: دشمنان جمهوری اسلامی ایران در سال 88 سنگ تمام گذاشتند و میرحسین موسوی را با دقت تمام و با عنایت به پشتیبانی آقای هاشمی و گروه‌های مخالف، برای هدف خود انتخاب کردند. طرح انقلاب رنگی آنها فی‌نفسه هیچ نقصی نداشت جز آنکه غیرت اسلامی و ملی ملت ایران و هوشیاری مردم را ندیده گرفته بودند که به همین دلیل، کید و مکر و توطئه پلید آنها شکست مفتضحانه‌ای خورد. اما دراین دوره مسلم است که از همان سناریو استفاده نخواهند کرد. حاصل جمع نظرات و کارشناسی‌های طراحان و اتاق فکر آمریکا و مشاوران داخلی آنها که سردمداران فتنه سال 88 بودند همه بر روی هم به نظر می‌رسد که به سناریو جدیدی منتهی شده است.

چرا روی کاندیداتوری هاشمی متمرکز شده اند؟

در این طرح:

1- سعی شده شخصی را مطرح کنند که امکان بیشتری برای شرکت و گردآوری رأی داشته باشد و از منظر فکری نزدیکی بیشتری با آن ها داشته باشد. آن طور که از شواهد برمی آید،احتمالاً آقای هاشمی رفسنجانی بهترین فرد برای این برنامه است و فرقی نمی‌کند که وی از عمق این توطئه آگاه باشد یا نباشد.

مطابق این طرح، شرکت فرد مورد نظر در انتخابات، باید با چراغ خاموش و بین القاء احتمال شرکت و عدم شرکت و مشروط به احساس وظیفه شرعی و نبود افراد صالح و تردیدهایی مانند اینها باشد و مثل بعضی از فیلم‌های هالیوودی تا لحظات آخر فیلم، اصل ماجرا برای کسی معلوم نشود.

2- اساس طرح بر این قرار گرفته که سناریو آنها با مقاومت ملت و حزب‌الله روبه‌رو نشود. بنابراین با ظرافت تمام سعی می‌شود که حزب‌الله را دور بزند و با آن اصطکاکی نداشته باشد و در شعار و گفتار و رفتار مجریان طرح، چیزی که موجب هوشیاری و حساسیت ملت و مسئولین عالی شود ابراز نگردد.

3- سعی شود به جای مقابله با گروه‌های طرفدار انقلاب، از برخی افراد معروف و نسبتاً خوشنام جامعه  - که به دلیل نمک‌پروردگی یا سادگی و خوش‌باوری و دلایلی مانند اینها میل باطنی به شخص آقای هاشمی دارند - برای تبلیغ به نفع او استفاده شود. این افراد ممکن است بازاری یا روحانی یا تکنوکرات‌ یا حتی از حواشی اصولگرایان و معروف به اصولگرایی و طرفداری از ولایت فقیه و پیروی از مقام رهبری باشند که در واقع همان روش استفاده از نیروی طرف مخالف به ضرر خود اوست.

این روش (یعنی بهره‌گیری از نیروی طرف مقابل برای شکست او و ایراد ضرر و ضربه مهلک از داخل و درون دشمن، به جای حمله و ضربه از بیرون)، که به نام و روش ماتریس و ماتریکس شناخته می‌شود، راه و روشی بسیار کم هزینه و مؤثرتر از حمله و ضربه از بیرون می‌باشد و دشمنان مکار از این فن استفاده می‌کنند. به قول سعدی «دشمن چو از هر حیلتی فرو ماند سلسله دوستی بجنباند و آنگاه کارها کند که دشمن نتواند».

نظریه‌پردازان آمریکایی (جوزف نای و شارپ و سوروس و...) سیاست جدید آمریکا را بر این پایه قرار داده‌اند که به جای کودتای نظامی در کشورهای هدف و به جای هزینه‌های میلیارد دلاری و اقدام به جنگ سخت، بهتر است با صرف پول کمتر و از راه جنگ نرم که به مراتب کارآمدتر است، رقیب را به زانو درآورند. آمریکایی که در هیچ یک از جنگ‌های خود از ویتنام تا عراق و افغانستان پیروز واقعی نبوده، اگر بتواند طرح دقیق خود را درباره انتخابات 92 ایران به خوبی اجرا کند و شخص مورد نظر خود را به سریر قدرت بنشاند، اولین پیروزی خود را در قرن اخیر به دست آورده و نه فقط انقلاب اسلامی ایران را مضمحل و منکوب و بر آن به طور کامل دست پیدا می‌کند و حتی بر همه انقلاب اسلامی و غیر اسلامی و حتی در کشورهای جنوب آمریکا هم غلبه کرده و بسط همه را جمع خواهد کرد.

اما به نظر دشمنان- فارغ از این که شخص مورد نظر مطلع باشد یا نباشد - دلایل اولویت آقای هاشمی برای این منظور، یکی، سابقه طولانی اعتقاد او به ایجاد رابطه با‌ آمریکا و اظهارات علنی اوست. دوم، داشتن موقعیت اداری و سیاسی در حال حاضر و احتمال غلبه بر سدّ شورای نگهبان است. سوم، تبلیغات وسیع اطرافیان مبنی بر سوابق پیش از انقلاب و سمت‌های سیاسی تا پیش از فتنه سال 88 است. چهارم، اعتماد بر حفظ مواضع قبلی و حمایت وی از فتنه‌گران 88 و برائت نجستن و عدم استتابه و استبراء از آنها علی‌رغم برخی کلمات دو پهلو و نعل وارونه است. پنجم، ریشه داشتن در برخی از نهادها و اقشار از هر قبیل و هر طایفه و آمادگی سازمان و حفظ روابط بین‌المللی با برخی از شیوخ عرب و همسایه.

زمان بندی سناریو و گام های تبلیغی حول محور نامزدی هاشمی

این طرح زمان بندی شده است و هر بخش آن به نظر آنها در موقع مقتضی، و گام به گام به انجام می‌رسد که امکان توجه به آن و اهداف و شگرد آن آسان نباشد.

1- گام اول به صورت تبلیغ نامزدی آقای هاشمی در انتخابات و اجازه بحث درباره آن به رسانه‌ها بود. پس از مدتی یکی آن را انکار کرد و دیگری اظهار و تأیید نمود و بعد از مدتی اظهار تمایل و احتمال مشروط یا غیر مشروط برای شرکت‌ وی در انتخابات تا با خلط بحث، سعی شود که مردم نتوانند روی شخص او تمرکز کنند و علیه او موضع‌گیری نشود.

2. گام دوم، طرح تز «اعتدال» و ردّ و طرد روش افراد و تفریط در جامعه بود که بیشتر از طرف خود وی گفته می‌شد و این کلمه، وعده به ایجاد آرامش سیاسی به وسیله اعتدال و میانه‌روی و در واقع در باغ سبزی بود که نظر به دولت کنونی داشت. البته اصحاب سیاست روز می‌دانند که اعتدال در اصطلاح غربی‌ها به گروه واسطه یا آلترناتیو طرفدار غرب گفته می‌شود و در اوایل انقلاب هم تبلیغات غربی، امام خمینی و مکتب سیاسی ایشان را افراط‌گرایی و برعکس، لیبرال‌های نهضت (باصطلاح) آزادی را میانه‌رو و معتدل می‌نامیدند و این اصطلاح را غربی‌ها هنوز در دولت‌های انقلابی دیگر هم به کار می‌برند.

علت انتخاب شعار اعتدال و این که آقای هاشمی سعی نکرده وعده اصلاح اقتصادی بدهد آن است که خود وی و همه می‌دانند که شروع مشکلات اقتصادی نه در زمان جنگ بلکه در دوره ریاست جمهوری ایشان بوده و در دولت پس از او اعلام شد که دهها میلیارد دلار دیون خارجی در دولت هاشمی برای کشور ایجاد شده که معلوم نشد کجا رفته است حال آنکه در زمان جنگ با آن همه مخارج همراه با تحریم، کشور، بدهی خارجی مهمی نداشت.

3. یکی دیگر از گام‌های این مرحله، پاسخ دادن به کسانی بود که می‌پرسیدند چرا در آستانه 80 سالگی و آن همه سوابق در فتنه سال 88، میل به ریاست جمهوری دارد و برای دفع دخل مقدر، مکرر اعلام شد که اگر وظیفه شرعی ببیند خواهد آمد. یعنی اگر وارد معرکه انتخابات شود، وظیفه شرعی و وجوب عینی وجود داشته نه مصالح شخصی و سیاسی.

- یکی از اجزاء این مرحله، یک مغالطه و سفسطه سیاسی به صورت دعوت به «وحدت ملی» و «ائتلاف» بود. که این هم خود، ابعاد مختلف را شامل می‌شد. اول آنکه از باب قرآن سرنیزه کردن، ادعا شود که مدعیان اصلاح‌گرایی هم مسلمان و پیرو امام خمینی(ره) و طرفدار نظام و معتقد به قانون اساسی و رهبری هم هستند پس چرا آنها را جذب نکنیم و دفع کنیم و در انتخابات و حکومت و دولت آنها را شریک نسازیم؟ بدینوسیله راهی برای ورود گروه براندازان نظام باز شود. خود کلمه «جذب» هم یکی دیگر از سفسطه‌های سیاسی است که در غیر جای خودش به کار می‌رود.

دوم، استفاده از فرمول «دعوت به ائتلاف» که در اختلافات داخلی احزاب سیاسی به کار می‌رود نه با گروه مخالف نظام و فعال برای براندازی که در واقع در نقطه نقیض فرمول مذکور جای دارند. این هم برای فریب کسانی است که از روی ساده‌لوحی طرفدار صلح و سازش و فراموش کردن قضایای گذشته هستند.

ائتلاف، یکی از الفاظ دلپسندی است که متأسفانه به سبک غربی (که با الفاظ خوش ظاهر چون آزادی و حقوق بشر، مبارزه با تروریسم و مانند اینها بازی می‌کنند و آنها را درست در جهت نقیض آن به کار می‌برند) امروز در فصل انتخابات در معنای خطرناکی به کار می‌رود.

مقصود از ائتلاف در واقع هضم نامزدهای اصولگرا و جذب آنها در درون یک اعتدال و حوزه چند مداره آقای هاشمی است.

کلمه دیگر، تکرار کلمه فراجناحی درباره آقای هاشمی است در حالی که همه می‌دانند وی همواره از یک طرف حمایت کرده است و با اصولگرایی میانه‌ای ندارد.

یکی دیگر از سفسطه‌های مطرح کنندگان نامزدی آقای هاشمی -علاوه بر افاضات پیشین- طرح دو اصل جدید ولی بی‌محتوا و بدون معنای خارجی است. یعنی پیشنهاد «راهکار عبور از وضع کنونی با دو اقدام اساسی: یکی همدلی داخلی، دوم همزیستی جهانی.»

«وضع کنونی» در بهترین تفسیر می‌تواند ناظر به امور اقتصادی باشد ولی در پشت سر آن معنای دیگری هست که شعار فتنه 88 بود یعنی مبارزه با دیکتاتوری و تبدیل نظام ولایت به جامعه مدنی!

و مقصود از «راهکار» اثبات این موضوع است که ملت دچار بحران پیچیده و لاینحلی است و اکثریتی در جامعه ناهمدل و متخاصم وجود دارد و برای برون‌رفت از این «بحران» که مقام اعلای کشور و مسئولین هم قادر به حل آن نیستند، ایشان آماده حل مشکلات است با این فرض که «مقبولیت عامه» دارد و می‌تواند به محض احراز ریاست جمهوری، در کشور همدلی ایجاد کند.

موضوع «همزیستی جهانی» هم ناظر به مقابله انقلابی ما با کشورهای سلطه جوی غربی است که از افتخارات کشور و نظام می‌باشد و عزت رهبری نهضت آزادبخش جهانی را به این ملت داده است. بدیهی است که همزیستی جهانی با این معنا و در این مقام، به فرموده مقام رهبری فقط با توبه از انقلاب و ترک ارزش‌های انقلاب اسلامی و تقدیم کشور به دشمنان حاصل می‌شود. مقام رهبری مکرر تصریح کرده‌اند که دشمن در واقع این چیزها را از ما می‌خواهد و تا ما بر اصول انقلابی پافشاری کنیم همزیستی با آنها ممکن نیست.

تطهیر سران و حامیان فتنه 88 غیر شرعی است

3- گام بعدی، حکم به بی‌‌گناهی و رفع و رجوع مشارکت در جرایم سال 88 و فتنه ‌براندازی نظام اسلامی و ریشه‌کنی آثار انقلاب امام خمینی و ملت بود که این بار به وسیله مردی وارسته و خیرخواه که از صمیم قلب دوستدار او هستم و خیر او را می‌خواهم، انجام شد و آن طرح موضوع «مفتون و فتّان» درباره سران فتنه‌ بود، با این ادّعا که فتنه‌گر واقعی آمریکاست و بقیه از جمله مفتون یعنی آسیب خورده از فتنه بوده‌اند و گناهی ندارند، که این حرف واقعاً حرف عجیبی بود و هیچ وجهی شرعی و قانونی نداشت.

این مطلب قبل از هر چیز یک توهین ضمنی به افرادی نظیر آقای هاشمی نیز بود و وانمود می‌کرد این افراد از رشد کافی برخوردار نبوده‌اند و پس از گذشت سی و چند سال از پیروزی انقلاب و حدود 50 سال از نهضت و با وجود خط قرمز امام(ره) درباره آمریکا و با آن همه عبارات صریح و تلخ که امام خمینی(ره) از فتنه و خطر آمریکا در گوش این آقایان خوانده‌اند و رابطه با آمریکا را «رابطه گرگ و میش» می‌دانست - و این نکته، مهم ترین و اساسی‌ترین دکترین سیاسی و سیاست بین‌المللی امام(ره) محسوب می‌شد- و با وجود سابقه آمریکا در چند شورش سیاسی بر ضد حکومت‌ها و باصطلاح انقلاب های رنگین (از جمله در گرجستان، اکراین و کشورهای دیگر) باز فریب فتنه‌گری آمریکا را خورده‌اند و افسون دشمن را باور کرده‌اند. حال معلوم نیست چنین کسی یا کسان ساده و زودباور چگونه می‌خواهند یک کشور و ملت انقلابی را ریاست کنند.

مطلب دیگر آنکه اصولاً و حسب شرع و قانون هر شخص بالغ اگر عاقل باشد در مقابل انجام هر فعل جرم یا حرام مسئول است و به صرف انجام آن عمل، عقوبت و مجازات بر او تعلق می‌گیرد مگر آنکه حجت و دلیلی قانونی یا شرعی قاطع، آن را بردارد. بنابراین اگر فرمایش ایشان درست باشد و این اشخاص فریب خورده باشند باز در درجه اول، مجازات مقرر درباره مجرم و شریک و معاون او به جای خود باقی است و به این افراد تعلق خواهد گرفت.

دلایل قانونی و حقوقی مجرمیت سران و همراهان فتنه 88

طبق ماده 2 قانون مجازات عمومی «هر فعل و ترک فعل که برای آن مجازاتی مقرر شده باشد، جرم محسوب می‌شود» و چون عملیات فتنه 88 موجب مجازات عده‌ای شد پس جرم بوده است. براساس ماده 42 همان قانون، شرکای جرم هم همان مجازات اصل جرم را دارند. سردستگی در ارتکاب جرم از علل مشدّده، جرم است (ماده 45). هر گونه کمک به وقوع جرم برای مجرمین به صورت تحریک یا ترغیب یا تهیه وسائل و امکانات و تسهیلات جرم و... معاونت در جرم شمرده می‌شود و مجازات دارد (ماده 43 همان قانون).

حال با این اوصاف معلوم نیست که چرا چنین موضوعی ضعیف و نامعتبر از طرف مردی معتبر مطرح می‌شود، این فقط یک دلیل می‌تواند داشته باشد و آن سوءاستفاده از موقعیت یک شخصیت متدین و خدوم اجتماع و خوشنام برای تکمیل ارکان و مقدمات یک طرح همه جانبه است.

4- گام دیگر این سناریو، آشفته کردن و به تعبیر عوامانه شیر تو شیر کردن اوضاع  و سرگرم کردن اذهان به بحث و بررسی نامزدهای متنوعی که تمرکز ذهن روی نفر اصلی را از بین ببرد، آن هم با وضع غیر ثابت که گاه جزم خود را اعلام و روزی دیگر انصراف خود را اظهار می‌کنند و این شبیه همان آشفته کردن بازار است که انجام خواسته‌ها را آسان تر می‌کند.

برای اشتغال افکار عمومی سعی می‌شود که به وسیله اشخاص مختلف و معاند و موافق، اظهارنظرها و پیشگویی‌ها و مصلحت‌جویی‌های ضد و نقیض در جراید یا سایت‌ها اظهار شود. بعضی مصحلت را در شرکت بدانند و برخی دیگر در شرکت نکردن، یکی به میخ بزند، یکی به نعل و بالاخره مردم تا روزهای آخر نفهمند که آیا فرد مورد نظر نامزد می‌شود یا نمی‌شود و مردم غافلگیر شوند.

«لزوم رسیدن به اجماع» هم که گاهی مطرح می‌شود برای آن است که بهانه شود برای اعلام انصراف ناگهانی همه نامزدهای مصمم، در موقعیت مناسب، تا با این وسیله آقای هاشمی را در مرکز و محور انتخابات قرار دهند و از تعدّد و تفرقه‌ جلوگیری شود و پروژه شکست نخورد.

قطب بندی مصنوعی و ایجاد لولوی انتخاباتی

6. یکی از گام های دیگر این پروژه، ایجاد یک قطب دیگر انحرافی برای ایجاد تمایل افراد انقلابی مخالف آقای هاشمی به سمت او و سوق مردم به منطق «بد و بدتر» است، تا این افراد برای فرار از خطر جریان انحرافی و طرد او، جانب هاشمی را انتخاب کنند. این روش در دو دوره پیش هم اتفاق افتاد و دکتر معین که یکی از نامزدها بود با اظهارات ناهنجاری که مطرح کرد، بخشی از مردم را به سمت هاشمی سوق داد، اگرچه در نهایت هیچ‌ یک رأی نیاوردند.

این جزء سناریو هم به جای خود تأثیری در گزینش مردم می‌گذارد چون ایجاد یک «لولوی» انتخاباتی و سیاسی در مردم خیلی مؤثر است. به علاوه باعث انصراف ذهن مردم از طرف مقابل می‌شود و مانع تمرکز بر فعالیت‌های پنهانی و آشکار این جریان می‌شود.

برخی مدعی شده‌اند که در پشت پرده، مثل قضیه شرکت مشترک دکتر معین و آقای هاشمی، این بار هم جریان معروف به اشرافیت با گروه معروف به جریان انحرافی نوعی تقسیم کار کرده‌‌اند تا عامه مردم که چند سال است از این جریان گریزانند، از ترس توفیق جریان انحرافی، جبراً به هاشمی رأی دهند و باصطلاح دفع «بدتر» به «بد» کنند!

5- گام دیگر، در نزدیک به آغاز انتخابات و رأی‌گیری‌ها شروع می‌شود و ناگهان اکثر همین کسانی که نامزدی خود را اعلام کرده‌اند و بار سنگین وظیفه شرعی کمر آنها را خم کرده، طبق برنامه قبلی و به عنوان احترام به بزرگتر،‌نامزدی خود را پس می‌گیرند و انصراف خود را اعلام می‌کنند. این دسته اشخاص از سه حال بیرون نیستند: یا طرفدار وی هستند یا نمک‌پرورده و محبت دیده‌اند یا برای آینده خود امیدی دارند و قرار سهم‌گیری در دولت آینده را با هم گذاشته‌اند.

در این صورت، عرصه انتخابات، اگر در طرف مقابل شاخص شناخته شده با مقبولیت عامه‌ا‌ی نباشد یا در طرف اصولگرایان اختلاف باشد و بیش از یک نفر شرکت کند، رأی اصولگرایان ضعیف و طرف صاحب سناریو -اگر چه با تفاوت چند رأی - پیروز خواهد شد و پیروزی، پیروزی است. این در صورتی است که سناریو به خوبی ثمر بدهد و شخص مورد نظر به ریاست جمهوری برسد وگرنه اگر طرح و پروژه طبق برنامه پیش نرود و به حسب اتفاق رأی نیاورد، سناریو دوم اجرا خواهد شد که خشونتی به مراتب بیشتر از سال 88 است که شرح خواهیم داد.

7. رکن مهم دیگر این سناریو کمک‌های مادی معنوی است که مانند سال 88 از اطراف جهان رسیده یا خواهد رسید و آراء فراوانی را خواهد خرید و فرقی نمی‌کند که شخص و نامزد مزبور مطلع باشد یا نباشد.

8. برخی گزارش ها و قرائن نشان می‌دهد که گروه‌های اوباش در سطح تهران از حد عادی گذشته و اخیراً در دستگیری اوباش شهری به وسیله نیروی انتظامی دیده شده که برخلاف معمول و عادت اشرار که مسلح به سلاح سرد هستند و به ندرت اسلحه کمری دارند، در منازل این افراد تفنگ‌ها و سلاح‌های تهاجمی خیابانی -حتی در جایی مین ضدّ نفر!- هم کشف شده و این نشانه آن است که آشوب شهری هم این سناریو پیش‌بینی شده است. چندی پیش در سایت بی‌بی‌سی آمده بود: «امسال بهترین فرصت برای مخالفین نظام اسلامی است تا اعتراض خود را به سی‌وچهار سال مملکت‌داری... به نمایش بگذارند» این مطلب یعنی این که یا کاندیدای آنها رأی می‌آورد یا شورش و براندازی باید کرد!

9- یکی از مقدمات دقیق این طرح بازگشت غیر منتظره و بی‌وجه عده‌‌ای شبه تبعیدی یا فراری به ایران بود که آگاهان و به ویژه دستگاه اطلاعاتی کشور به خوبی از معنای آن باخبرند. این حضور دقیقاً با احتساب مدتی که برای زندان و زمان آزادی او پیش‌بینی شده بود، مقارن مدتی است که برای انجام مقدمات انتخابات به سبک خاص و حفظ و هماهنگی لازم دانسته می‌شود.

در اظهارات مقامات امنیتی کشور مربوط به اقدامات سایبری و تشکیلاتی عناصر فراری بازگشته به کشور بر سر صندوق‌ها، مطالبی دقیق و خطرناک برای تغییر آراء مردم وجود داشت که اگر به صورت‌ سال 88 یا به صورت‌های دیگر عملی شود مشکلاتی به مراتب پیچیده تر ایجاد خواهد کرد. زمزمه بازگشایی سفارتخانه انگلیس هم در همین مایه است.

دلایل حقوقی عدم صلاحیت سران و حامیان فتنه 88 برای کاندیداتوری

10- این جریان در سناریو خود برای مقابله با سدّ شورای نگهبان هم بیکار نخواهند بود، گرچه هنوز اقدامی ظاهر نشده و خوشبختانه با شناختی که از این سدّ استوار هست و عزمی که شورای نگهبان بر حفظ قانون و صلاح کشور و سلامت انتخابات دارد، گمان نمی‌رود که در مقابل توطئه دشمنان و عزم و جِدّ آنها بر توفیق و تسلط بر حقوق شورا، کوتاه بیاید و راه را برای نفوذ دشمنان داخلی و خارجی باز بگذارد.

حسب قواعد حقوقی و قانون، صلاحیت همه سران و دست‌اندرکاران فتنه براندازی در سال 88، منفی است و امکان قانونی برای هیچ‌یک از آنان برای شرکت و نامزدی انتخابات ریاست جمهوری وجود ندارد که به برخی در ذیل اشاره می شود:

اول - اعتقاد شدید و درازمدت آنها به لزوم ایجاد ارتباط با آمریکا که خط قرمز امام(ره) و از «مبانی و اصول انقلاب و نظام» و همچنین از مبانی راهبردی امام(ره) و مقام رهبری بوده و هست و یکی از شروط واضح نامزدی ریاست جمهوری در ایران تعهد و التزام اعتقادی و عملی به این اصل است (اصل یکصد و پانزده قانون اساسی). کسی  که قصد آشتی و ارتباط دوستانه با دشمنان انقلاب و نظام یعنی آمریکا را دارد، چگونه می‌تواند در سوگند ریاست جمهوری (اصل یکصد و بیست و یک) سوگند «پاسداری از نظام» را بر زبان بیاورد و اگر بر زبان آورد، از روی اراده جدّی و برخلاف عقیده خود از وی صادر شود؟

دوم - چون اعتقاد جازم به لزوم ارتباط سیاسی با آمریکا دقیقاً مخالف رأی و نظر مقام رهبری است این تضاد عملاً به صورت گریزناپذیری موجب برخورد سیاست‌های متناقضی بین دولت با رهبری خواهد بود. این تقابل در اصول باعث سلب صلاحیّت هر نامزد ریاست جمهوری است به ویژه که طرفداران او اعلام کرده باشند که دعوا در سال 88 نه بر سر ریاست جمهوری بلکه بالاتر از آن و بر سر مقابله با رهبری بوده است.

سوم- فقدان حسن سابقه که «حسن سابقه» یکی از شرایط مذکور در اصل یکصد و پانزده قانون اساسی است و کسانی که به وجهی از وجوه (مباشرت، معاونت، شرکت) در فتنه براندازی 88 حضور داشته‌اند و در جرایم متعدد دیگری غیر از براندازی و محاربه با نظام، مانند قتل و غارت و توهین به مذهب و شعارهای مذهبی، هم معاونت و راهبری داشته‌اند صلاحیت لازم و حداقلی نامزدی برای ریاست جمهوری را فاقد هستند.

- ممکن است ادّعا شود که چون حکم دادگاه صالح علیه سران و دست اندرکاران فتنه 88 صادر نشده بنابراین توجه جرم فتنه‌گری و رهبری براندازی 88 درباره آنها مسلّم نیست. این ادعا صحیح نیست زیرا اگر صدور حکم علیه متهم از دادگاه صالح حجت و لازم‌القبول است ولی «عدم الحکم» یعنی صادر نشدن قرار یا حکمی علیه آن ها (آن هم بعد از ثبوت عینی آن برای همه ملت) دلالتی بر برائت و بی‌گناهی متهمان ندارد و حجت نیست، چون پرونده موضوع در دادگاهی مطرح نبوده و رسیدگی قضایی انجام نشده است.

نکته جزایی مهمی که در این‌جا وجود دارد آن است که جرم فتنه براندازی سال88 یک جرم مشهود بوده است و اکثریت ملت بر آن شهادت می‌دهند بنابراین توجه اتهام براندازی و مشارکت در فتنه احتیاج به سجلّ کیفری ندارد و یا در دادگاه صالحه قرار یا حکم برائت صادر نشده باشد، شهادت مؤمنین و رأی عمومی (یا رأی اکثریت) مردم، برای صدور حکم عدم صلاحیت نامبردگان در شورای نگهبان قانونی و حجت است.

- ممکن است ادعا شود که ابقاء برخی دست اندرکاران فتنه  بر سمت سابق می‌تواند دلیل بر صلاحیت او باشد، این استدلال غلط و مغالطه است چون اولاً، باصطلاح قضایی این حکم در واقع نوعی تعلیق مجازات بوده که هیچ گاه مطهّر اقدامات واضح خلاف قانون کسی نمی‌شود و حقایق را عوض نمی‌کند به ویژه که هیچ گاه نه فقط توبه و اظهار ندامتی انجام نشده بلکه کم و بیش تکرار برخی عبارات منکره ادامه دارد و تکرار جرم تلقی می‌شود. ثانیاً، به فرض که این حکم مشعر بر صلاحیت باشد منحصراً محدود به سمتی می‌شود که منصوب شده و صلاحیت عام نمی‌آورد مخصوصاً صلاحیت برای اداره اجرایی کشور و تسلط بر بیت‌المال و سیاست خارجی و انجام اموری که نباید رخنه در امنیت و راحت مردم ایجاد کند، باشد. مسلم است که انتخاب افراد برای هر سمت حداکثر فقط دلیلی بر صلاحیت او برای همان کار است و سابقه سوء او را لوث نمی‌کند.

با توجه به نکاتی که گذشت به حسب قواعد و مصلحت کشور، راهی برای اثبات صلاحیت دست اندرکاران فتنه 88 و نام‌نویسی ایشان برای کسب ریاست جمهوری وجود ندارد و باید از گذشت از سدّ شورای نگهبان ناامید باشند.

چهار- یکی از شروط مذکور در اصل یکصد و پانزده مدیر و مدبّر بودن رئیس جمهور است که البته مقصود قانون، تدبیر و مدیریت به نفع کشور و ملت است نه چیز دیگر. کسانی که در دوران ریاست خود بواسطه ضعف مدیریت، سبب سلطه اطرافیان بر امور کشور و ضربه اصلی بر اقتصاد پولی و مشکلات بعدی شدند که یک نمونه آن ضعف شدید در مقابل غرب در مسئله هسته‌ای و حراست از حقوق مسلّم ملت بود، علی القاعده نمی توانند صاحب صلاحیت برای نامزدی در انتخابات باشند.

فارس:با توجه به نکاتی که بیان کردید و مجموع مخاطراتی که در آستانه انتخابات ریاست جمهوری خرداد 92 وجود دارد، مهمترین وظیفه نیروهای انقلابی در انتخابات آینده چیست و هوشیاری ملی در این انتخابات باید متوجه چه نکاتی باشد؟

مردم به گزارش کمیسیون اصل 90 درباره فتنه 88 توجه کنند

آیت الله محمد خامنه ای:هوشیاری ملت ما خوشبختانه مثال زدنی است و اکثریت مردم ما هوش سیاسی دارند و دوست و دشمن را زودتر از خواص و زودتر از برخی اصحاب حل و عقد می‌شناسند و برای آنها نام و لقب مناسب می‌گذارند. 

نکته اول و مهمترین نکته در این انتخابات و دیگر انتخاب‌های گذشته برای مقام ریاست جمهوری این است که این انتخابات و نامزدشدن‌ها (و باصطلاح دخول در مبارزات انتخاباتی) در کشور ما به طور خاص و در کشورهای اسلامی به طور عام، صرفاً برای کسب مقام و قدرت نیست، بلکه در برخی از نامزدها تلاش برای ورود آمریکا و اقمارش به کشور و گسترش دفعی یا تدریجی سلطه سیاسی و نظامی و اقتصادی این دشمن قهار بر ملت ایران و ملت‌های مشابه است.

ملت هوشیار ایران باید به این نکته مهم توجه داشته باشد که فی‌المثل انتخاب و دادن رأی آنها در پای صندوق‌، مانند فشردن یکی از دو دکمه الکتریکی است که در جلو هر فرد قرار دارد و می‌تواند یکی از آن دو را فشار دهد؛ یکی از آنها هستی و همه دستاوردهای او را از بین می‌برد و در دیگری خیر و مصلحت نسبی آنها و کشور است. در بسیاری از انتخابات اخیر دشمن تلاش کرده تا با فریبکاری و تبلیغات و ظواهر زیبا، هزینه تلخ و زیانبار بر کشور تحمیل کند.

امّا این دوره، بسیار حساس‌تر از پیش است چون آمریکا تلاش می‌کند در این دوره از انتخابات نه فقط به اهدافی که در فتنه 88 نرسیده بلکه حتی انتقام سخت و تلخ و تاریخی خود را از همه ملت ایران بگیرد و درسی ابدی به همه کشورهای اسلامی بیدار نشده بدهد تا تکلیف و مصلحت خود را بدانند و پا از گلیم خویش بیرون نگذارند.

نکته دوم لزوم توجه ملت رشید و آگاه ایران به گزارش مستند کمیسیون اصل 90 مجلس شورای ،اسلامی پس از واقعه فتنه سال 88 است که یک سند رسمی و معتبر است که در آن بر نقاط مهم و حساسی دست گذاشته و در جراید آن تاریخ منعکس شده است. از جمله مخبر کمیسیون اصل 90 می‌گوید:

«... بر مبنای مجموعه تحلیل‌ها و اخبار و اطلاعات، نقش «بازیگر بزرگ» در انتخابات ریاست جمهوری دهم متعلق به هاشمی رفسنجانی است» از جمله وی در همایش جنجالی 30 سال قانون‌گذاری حدود شش ماه پیش از انتخابات 22 خرداد 88 مطرح نمود: «اگر مردم احساس کنند رأی آنها در سرنوشت‌شان بی‌‌اثر است دلسرد خواهند شد.» وی دو ماه قبل از انتخابات از تریبون نماز جمعه اعلام کرد:«در این دو ماه تا انتخابات باید به طور جدی تلاش شود تا «سلامت انتخابات» برای مردم مشخص شود...»

در این گزارش آمده است (به نقل از جراید): «همچنین هاشمی رفسنجانی در حوادث پس از انتخابات 88 نقش اساسی را ایفا نمود و با پیش‌بینی آنکه «آتشی زیر خاکستر بروز خواهد کرد و خیابان‌ها اشغال خواهد شد» به نوعی فتنه را وارد فاز عملیاتی کرد. نامه سرگشاده وی با لحن و ادبیات و نگارش نامناسب خطاب به رهبر انقلاب احتمال آشوب (و در واقع وعده آن) به صورت آشوب خیابانی به قلم می‌آورد.»

هوشیاری ملی یعنی توجه به حافظه کوتاه مدت تاریخ انتخابات و توجه به این نکته که یکی از علایم مؤمن (ایمان داشتن) آن است که دو بار از یک سوراخ مار گزیده نمی‌شود (المؤمن لا یُلدغ من جُحر مرتیّن». پس شرط ایمان، هوشیاری و رعایت تجربه‌های سیاسی و اجتماعی و توجه به خطرات بنیان‌کن کشور است.

نواختن شیپور جنگ و بسیج نیروهای معاند  در سال 88 ، چیزی جز فرماندهی و صدور فرمان آتش و اعلام شروع عملیات در فازهای مختلف تا روز انتخابات نبود.

حساسیت ویژه اسلام به نفاق و خیانت به امت و امام

اسلام نسبت به دو چیز حساسیت فراوان دارد یکی «نفاق» که قرآن آیات بسیاری را درباره طرد و مجازات منافق آورده و دیگری «خیانت». خیانت درجاتی دارد و خیانت به جامعه و ملت (امّت) بزرگترین اقسام خیانت است. امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: «و انّ اعظم الخیانه خیانة الامّه واعظم الغشّ غشّ الائمه» یعنی بزرگترین خیانت، خیانتی است که به جامعه و امت بشود و بزرگترین فریبکاری و ناراستی،‌فریب رهبران است.

نمونه خیانت به رهبر و امام، واقعه مک فارلین است، که خود آنها با تمهیداتی نزدیک به یکسال، معاون رئیس جمهور آمریکا را با وعده موفقیت به ایران آوردند و از طریق تشریفات فرودگاه از او پذیرایی و به هتل بردند و با او در آنجا ملاقات و به وسیله مترجم مشخص و معروفی مذاکره کرده و هدایا را رد و بدل کردند، ولی پس از افشاگری و کشف آن از طریق جراید لبنان به امام(ره) وانمود کردند که آن آمریکایی که یک مقام عالی دولت آمریکا بود به صورت احمقانه‌ای به ایران آمده و تیرش به سنگ خورده و برگشته و این را یک پیروزی وانمود کردند. این عمل مصداق صریح همان «غش‌ّالائمه» بود.

هر یک از مردم ایران می‌توانند در وجدان خود برای این کارها نامی بگذارند و یا مثلاً‌ قضاوت کنند شخصی که با داشتن مناصب عالی در کشور و ادعای خدمت به انقلاب و پیروی از امام و همدلی با مقام عالی رهبری، همراه کسانی می شود که آتش فتنه برپا می‌کنند، علیه انقلاب و نظام و اسلام و ولایت فقیه و رهبری شعار می‌دهند، به حضرت سیدالشهداء اهانت می‌کنند، در صف نماز جمعه آن را مسخره می‌کنند، مسجد آتش می‌زنند، شعار به نفع اسرائیل و آمریکا می‌دهند و جوانان حزب‌اللهی را می‌کشند و اموال عمومی را تخریب می‌کنند؛ شایسته چه عنوانی است؟ و آیا می‌شود به شخص او یا هر کس را که او برای نامزدی مقام ریاست جمهوری پیشنهاد می‌کند اعتماد کرد و رأی داد؟

و آیا مقامات عالیه روحانی حوزه‌ها و شهرها که حامی اسلام و مدافع اسلام و ذاکر مصایب امام حسین (علیه السلام) هستند با نامزدی و انتخاب چنین کسی موافقت خواهند داشت؟ و آیا مدافعان خون هزاران شهید پاک و جانبازان و آزادگان از چنین کسی حمایت خواهند کرد؟

یکی از سنگرهای دفاع از استقلال  نظام بلکه مهمترین آنها، بدنه ملت است که بارها و از جمله در 9 دی و 22 بهمن 91 و مانند آنها شعور سیاسی و قدرت مقابله خود با دشمن خود را نشان داده‌اند و همواره در صحنه انتخابات از جمله انتخابات مجلس پایمردی کرده و با اکثریت بالایی در انتخابات شرکت نموده‌اند.

آخرین حیله دشمن و نتیجه بررسی‌های آنها برای شکست این انسجام و وحدت بر این قرار گرفت و برای اینکه ملت را از پای صندوق‌های رأی دور کنند، سعی کردند آنها را از طریق تحریم‌ها و از راه ایجاد بحران مصنوعی اقتصادی و پولی و گرانی کالاها، ناراضی و با حکومت و شرکت در سرنوشت خود فاصله بیندازند.

نامزدی حامیان فتنه در انتخابات مغایر حماسه سیاسی است

یکی از آثار و مضرات ظهور همراهان و سرکردگان و حامیان فتنه در انتخابات و نبود نامزد معتبر دیگر، توطئه برای انصراف مردم از انتخابات است. در واقع آمریکا چندان امید نداشت که دولت و حکومت ایران به سب تحریم‌‌ها تسلیم شود بلکه هدف این بود که با جدا کردن مردم از نظام زمینه برای بازگشت گروه فتنه گر فراهم شود و یا مردم با دیدن دوباره فتنه‌گران در صحنه و سکوت بزرگان، از آرمان خود مأیوس و منزوی شوند و شرکت ملت در انتخابات به حداقل برسد و علاوه بر فراهم شدن خوراک تبلیغاتی بین‌المللی از این تغییر خطرساز، افراد مورد قبول دشمنان هم عرصه سیاست را تصرف نمایند.

بنابراین، راه عملی ساختن شعار برنامه «حماسه سیاسی» و اهداف آن، عبارت است از دست رد زدن به سینه تمام کسانی که به صورتی در فتنه 88 دست داشته‌اند یا با جریان براندازی نظام و ولایت فقیه موافقت دارند و برای این هدف شوم امسال هم برنامه جدیدی طراحی کرده‌اند. برنامه‌ا‌ی که در طرح‌های مشهور (شارپ و سوروس جوزف نای و ...) نبود و آن از صندوق در آوردن فردی  است که از لابه‌لای غباری که از مجموعه‌‌ای از رویدادها صحنه پیش از انتخابات را گرفته و مانع توجه ملت به خطر پیش پای آنها می‌شود.

نامزدهای اصولگرا باید با فتنه و فتنه گران مرزبندی کنند

نکته دیگری که باید ملت به آن توجه کنند ادعاهای اصولگرایی است که از چپ و راست بلند شده و هر فرد یا افرادی که برخی عدم لیاقت یا عدم صداقت خود را پیش از این ابراز داشته‌اند، با داشتن علم اصولگرایی، به تبلیغ خود یا جریان متبوع خود می‌پردازند.

ملت ما به خوبی توجه دارد که یک اصل از اصول مهم اصولگرایی که مبنای سیاسی امام و مقام رهبری بوده و هست و اساس نظام جمهوری اسلامی بر آن قرار گرفته است خصومت با صهیونیسم و آمریکای صهیونیست است که طی سی و سه سال بدون توقف و تعطیل در فکر براندازی نظام ما بوده‌اند. پس اگر کسی با فتنه‌گران سال 88 که پیشاهنگ‌های آمریکا و صهیونیست‌ها هستند راه و رویه مودت و همرنگی و همدلی داشته باشد نمی‌توان او را اصولگرا دانست.

اصولگرا کسی است که یک گام از خطوط قرمز نظام و انقلاب فراتر نگذاشته باشد و با همدستان فتنه 88 پالوده نخورده باشد. به هر حال ملت باید هوشیار باشند و جلو خطر را هر چه زودتر بگیرند تا دچار حوادث جبران‌ناپذیر نگردند و بنابه گفته مقام رهبری با خبرگان: «خواص باید در فتنه با بصیرت به روشنگری جامعه بپردازند.» چون حفظ نظام از اوجب واجبات است و عقلا گفته‌اند: ای سلیم آب ز سرچشمه ببند – که چو پر شد نتوان بست به پیل.

فارس:در هر حال انتخابات ریاست جمهوری با حضور گروهی از نامزدها برگزار خواهد شد که پس از تایید شورای نگهبان با هم رقابت خواهند کرد.توصیه شما به کسانی که می‌خواهند در انتخابات 92 نامزد شوند چیست؟

منصب ریاست جمهوری طعمه و تیول شخصی نیست

آیت الله محمد خامنه ای: اولین توصیه اینکه به نامزد شدن برای ریاست جمهوری و یا مجلس به چشم یک سرگرمی یا ماجراجویی نگاه نکنند. حد خود را بشناسند و اگر واقعاً همطراز افراد دارای صلاحیت نیستند وارد گود نشوند. در حدیث، به کسانی که با علم به اینکه صالح‌تر از آنها کسی هست به سراغ کار مهم اجتماعی می‌روند و بر کرسی آن مقام تکیه می‌زنند لعنت شده است.

دوم اینکه مقام مورد نظر (ریاست بر جمهوری) را بار سنگینی بدانند که به‌جز به حکم وجوب شرعی و عینی، انگیزه‌‌ای برای آن نداشته باشند، چون مدیریت اجتماع و ریاست بر ملت بنابر گفته امیرالمومنین (علیه‌السلام) بر دوش او «امانت» است نه «طعمه» یعنی تیول و دستاورد شخصی.

سوم اینکه عقل سلیم حکم می‌کند که در صورت رسیدن به مقام ریاست جمهوری، بصیرت کافی داشته و دشمن شناس باشد و خطوط قرمز امام و انقلاب از جمله مهمترین آنها یعنی عدم اعتماد و عدم رُکون به آمریکا و صهیونیسم و اقمار آنها را نصب‌العین خود قرار دهند، پس باید پیش از آن و در شرایط نامزدی تبری خود را از آمریکا و اقمارش ابراز کنند.

توصیه من به روحانیون و اصحاب کسوت روحانی آن است که در این محدوده وارد نشوند و به کار اصلی خود بپردازند تا خطاهای اداری و سیاسی و احیاناً وزر و وبال حاصله را به جامعه مقدس روحانیت و حوزه‌ها سرایت ندهند و روحانیت را برای مردم و برای حراست مصالح مردم سالم باقی بگذارند.

یکی از اصول این مقطع از تاریخ ایران و یک شرط لازم برای یک نامزد آن است که بطور صریح و بدون پروا واقعه فتنه سال 88 و همه کسانی را که به گونه‌‌ای در آن مشارکت و تا به امروز بر آن باقی هستند محکوم کنند و از آنها تبری بجویند وگرنه به نفاق متهم خواهند شد.

دیگر آنکه وعده‌های کلی صعب‌العمل یا وعده‌های تو خالی به مردم ندهند و اگر نقشه راه تجربه شده‌‌ای ندارند اصلاً وارد کار نشوند.

به تظاهر به ولایی بودن و ابراز ارادت ظاهری به مقام ولایت اکتفا نکنند و به عمق معنا و فایده و عظمت این رکن استوار ملت و کشور، بیشتر بیندیشند.

در صدر همه شروط، شرط صدق در برابر خداوند علیم و خبیر است و صداقت با مردم در اندیشه و گفتار وباید در هر حال بی‌وفایی عالم و همچنین بی‌مقداری مقام و منصب را فراموش نکنند.

فارس:با توجه به شرایط حساس کنونی کشور چه در داخل و چه در خارج ، از منظر شما مهمترین رویکردهای دولت آینده و نیز گفتمانی که دولت آتی باید مبتنی بر آن حرکت کند، چیست؟

دولت آینده اسلام و عدالت و رفاه را فراموش نکند

آیت الله محمد خامنه ای: مایلم سخن را کوتاه کنم و جواب این سؤال را بصورت اجمالی و فهرستی بدهم.در دولت آینده باید عمده رویکردها را از اینجا آغاز کرد:

هدف اولیه انقلاب، بازگشت اسلام به شکل رسمی و فراگیر و در قالب حکومتی به کشور بود پس، این اصل را باید زمینه همه اهداف بدانیم.

دوم آنکه یکی از اهداف مردم ما چه در نهضت مشروطیت و چه در انقلاب اسلامی ایران، اقامه عدل و پایه‌گذاری و اجرای بی‌توقف عدالت اجتماعی و قضایی بوده است و پس باید همواره مدنظر باشد.

سوم تامین راحت و رفاه مردم با تامین همه مقدمات آن و پایه‌گذاری بنیان یک اقتصاد نوین و مستقل بدور از تاثیرات ناخواسته جهانی و اجرای یک حماسه، بلکه یک جهاد اقتصادی که هم مردم و هم دولت هر یک سهم خود را در آن عمل کنند.

چهارم ، اهمیت به بعد فرهنگی و حکمت مداری و ارتقا معنویت و عقلانیت مردم بجای برخی امور جسمانی و ذوقی.

پنجم، مبارزه جدی و مستمر با فساد اداری و عمومی.

ششم، نیفتادن در بازی‌های جناحی و خطی و یا احساسات کودکانه و غیر حکیمانه.

هفتم، پایمردی در اقامه اصول انقلاب و اصولگرایی به‌ معنای واقعی.

هشتم، نگاه به افق‌های دورتر در مسائل و امور بین‌المللی و هوشمندی و توجه به آینده‌های محتمل.

و البته التزام عملی و نظری به اصل ولایت فقیه که اصل اساسی و تضمین بقای نظام و استقلال ملت است و باید همه چیز در مدیریت کلان در چارچوب نقشه جامع اسلام و قرآن برای سعادت بشر تعریف شود. و العاقبه للمتّقین.

فارس:از این که گفتگو با ما را پذیرفتید، ممنونیم. در پایان اگر نکته دیگر یا توصیه ای برای مردم یا فعالان سیاسی کشور و موثرین بر انتخابات پیش رو دارید بفرمایید.

یاران سابق ما مراقب باشند به چاه دشمن نیفتند

آیت الله محمد خامنه ای: در خاتمه از ذکر این نکته رنج آور هم خودداری نمی‌کنم که یکی از دردهای این دوران آن است که متأسفانه در این فتنه و از بدو انقلاب تاکنون، عده‌ای از کسانی در داخل هستند که همواره از دوستان و یاران نزدیک ما بوده‌اند و همواره دل به جانب آنها داشته‌ایم اما امروز بر سر شاخ نشسته و به بریدن بیخ آن مشغولند که نه خیر ملت در آن است و نه خیر خود آن‌ها.

من از صمیم قلب دردناک به این افراد نصیحت می‌کنم که به هوش بیایند و از بازی ای که دشمن برای آنها ساخته بیرون بیایند. این افراد باید یکبار هم که شده بیندیشند که آنها و امثال آنها برای آمریکا از صدام و مبارک و مانند این دو، عزیزتر نیستند و به‌ محض آنکه آمریکا خود را از حضور آنها بی‌نیاز ببیند و تاریخ مصرف آن‌ها تمام شود آنها را به‌ بهانه‌های مختلف نابود خواهد کرد.

پس تا زود است خود را از بند فریب این دشمنان اسلام و مسلمین نجات دهند و از جریانی که آنها و دیگران را به نابودی می‌برد رهایی بخشند. من دلسوزانه به همه و از جمله به کسی که بیش از 55 سال با او آشنایی داشته و بیش از بیست سال دوست نزدیک من بوده و هنوز هم خیر او را می‌خواهم توصیه می‌کنم که آخر عمری و در آستانه هشتاد سالگی به امور فرهنگی و دینی بپردازد که فرمود ولا ترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار...

/انتهای پیام/

 









کد خبر 1057876
تاریخ انتشار: ۱۸ فروردین ۱۳۹۹ - ۱۴:۰۸
دهباشی کنگرلو

آقای دهباشی با برنامه‌ای‌ از پیش طراحی شده در پی ثبت موضوعات و مسائلی است و خوشحالی خود را در تحقق مواردی از آن‌ها نمی‌تواند و حتی تلاش نمی‌کند پنهان نگه دارد.

به گزارش مشرق؛ اخیراً ویدئویی تقریباً چهار ساعته، که احتمالاً در زمستان ۱۳۹۶ ضبط شده، در فضای مجازی منتشر و انگیزه اعلام نظرهای متفاوت سیاسی شده است. در این گفتگو، دیالوگ آقایان حسین دهباشی و محسن کنگرلو ویژگی‌هایی دارد که بدون توجه به آن و تشخیص انگیزه‌های ورود هر یک به این نوع از روایت‌گری، تحلیل اصل موضوع واقع‌بینانه نخواهد بود. لذا تلاش می‌شود ابتدا شخصیت و انگیزه‌های هر کدام مورد توجه قرار گیرد و سپس نقد و تحلیلی درباره این سبک روایت دهباشی از تاریخ تقدیم شود.

بنظر می‌رسد که دهباشی و کنگرلو تمام موضوعات مطروحه را قبلاً مورد صحبت و مرور قرار داده‌اند و اکثر موارد را دهباشی با عِلم به پاسخ کنگرلو گاهی به صورت القایی به کنگرلو تأکید می‌کند. البته در بعضی موارد علیرغم اصرار دهباشی کنگرلو بر پاسخ خود تأکید می‌ورزد و معلوم است به تفاهم نرسیده‌اند.

از منظر اطلاعات مربوط به اسامی، اماکن، وقایع و حتی اطلاعات تخصصی درباره موضوعات مربوط به تجهیزات و تسلیحات نظامی هر دو نفر تحقیقاً کم‌اطلاع بوده و اشتباهات مکرری از آن‌ها در مصاحبه دیده می‌شود. آقای دهباشی با برنامه‌ای‌ از پیش طراحی شده در پی ثبت موضوعات و مسائلی است و خوشحالی خود را در تحقق مواردی از آن‌ها نمی‌تواند و حتی تلاش نمی‌کند پنهان نگه دارد.

در بخش نخست مجموعه‌ای از هدف‌گیری‌های دهباشی را در این گفتگو مطرح می‌کنیم:‌

در بحث قیام ۱۵ خرداد بی‌دلیل به یک‌باره اشاره می‌کند که به قبرستان‌های بهائیان حمله کردند.

ارتش در مقابل انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ را، که حاضر به مقابله با مردم نشدند، با فرار ارتش در شهریور ۱۳۲۰ در برابر تجاوز متفقین مقایسه می‌کند و می‌گوید ارتش در لحظات سخت رها می‌کند و می‌رود!

دهباشی با تحریک کنگرلو به این توهم دامن می‌زند که «مشاوران پیمان ورشویی صدام»، یعنی مأموران شوروی و دولت‌های بلوک شرق آن زمان (عضو پیمان ورشو)، در آن سوی اروند رود برای شناسایی‌های مرزی و تدارک جنگ دیده شدند. کنگرلو می‌گوید: من از طریق خطبای محلی که نفوذ کلام بین اعراب منطقه داشتند و با کمک‌رسانی آذوقه به خانواده‌ها توانستم شبکه منابعم را شکل بدهم و آنان را به آن سوی اروند بفرستم. آنان را به بی‌سیم دستی و تاکی‌واکی، ‌ که از آلمان خریدم، ‌ مجهز کردم. آنان دیدند و به من خبر دادند که گروه‌های خارجی برای شناسایی‌های مرزی می‌آیند. از اینجا به بعد دهباشی این خارجیان را تبدیل می‌کند به روس‌ها و سپس «مشاورین پیمان ورشویی صدام» که تدارک حمله صدام به ایران را می‌دیدند.

صدام حق داشت مجاهدین عراقی را عوامل ایران بداند. کنگرلو سناریوی متهم‌کننده را با تحریک دهباشی ادامه می‌دهد که دستور انفجار ۱۰۰۰ بمب در داخل عراق را به این عوامل مؤمن خود داد که دفاتر حزب بعث، و نه مراکز تجمع مردمی، را بمب‌گذاری کنند. بعد ادامه می‌دهد که دقیقاً ۱۰۰۰ عدد سه‌راهی چدنی از خیابان خیام خرید و بمب‌های ساخته شده را به عواملش داد تا برای انفجار به عراق ببرند. او توان توضیح فنی درباره ساخت بمب‌ها را ندارد. قبلاً گفته بود که آموزشی در این زمینه ندیده و در بعضی جزوات گروه‌های مارکسیستی قبل از انقلاب چیزهایی دیده!

لبنانی ها همه عوامل ما هستند. آنان خواست‌های ما را دنبال می‌کنند و خودشان خواستی ندارند. حزب الله را ما درست کردیم. شیخ صبحی طفیلی را ما گذاشتیم و ما برداشتیم. سید عباس موسوی را ما گذاشتیم، بعد سید حسن نصرالله را. حتی اسم و آرم حزب الله را ما درست کردیم. سید حسن نصرالله هم که گفت پول هم از ایران می‌آید.

آمریکایی‌ها در ارتباط با ما روراست بودند برخلاف ما که اخلاق و آداب را رعایت نکردیم. کاردار آن‌ها با بازرگان ملاقات داشت؛ رفتیم سفارتشان را گرفتیم. همان کاردار را هم گروگان گرفتیم!

دهباشی مرتب تأکید دارد که سلاح از اسرائیل گرفتیم تا جایی که کنگرلو می‌گوید این تبلیغ دشمن است.

وقتی اشاره می‌شود که به دلیل فقدان تجهیزات و لوازم سیستم پدافند موشکی هاگ، ۷۰ سایت به یک سایت کاهش پیدا کرد، دهباشی با شیطنت می‌گوید: «آن را هم آوردیم برای جماران!»

کنگرلو می‌گوید ما به مهمان خیانت نمی‌کنیم. دهباشی با تمسخر می‌گوید فقط مهمان را گروگان می‌گیریم و پول ۵۰۰ موشکشان را هم نمی‌دهیم!

کنگرلو می‌گوید روحانی اصلاً انقلابی نبود و شبیه بقیه انقلابیون نبود. دهباشی معترض می‌شود و می‌گوید اولین کسی که لقب امام به آیت‌الله خمینی داد او بود!

وقتی مطرح می‌شود که کیک هدیه مک‌فارلین در فرودگاه خورده شد این کار را منتسب به پاسدارها می‌کنند و می‌گوید چقدر شلختگی!

علیرغم تأکید بر آمریکایی بودن تجهیزات موشکی مورد استفاده در تصرف فاو، که منجر به سقوط۷۰ هواپیمای عراقی شد، دهباشی چند بار تکرار می‌کند با تجهیزات اسرائیلی آن‌ها را زدیم. در ادامه می‌گوید به دروغ گفتیم همه دنیا از صدام دفاع می‌کنند در حالی که از همه کشورها کمک نظامی می‌گرفتیم.

مرتب از کنگرلو می‌پرسد علامت اسرائیلی روی تجهیزات نبود!؟

مدعی می‌شود حسب اظهار یک مقام امنیتی اسرائیلی آن‌ها گاز خردل نیز به ایران داده بودند!

لیست بلند بالایی از نشریات آمریکایی ردیف می‌کند تا نشان دهد حجم بالایی کمک‌های استراتژیک آمریکا به ایران فرستاده شد!

تأسف میخورد که اگر امام مخالفت نمی‌کرد همه چیز خوب پیش می‌رفت. کنگرلو با او همراهی می‌کند.

اما هدف‌گیری‌های کنگرلو در این گفتگو:

او خود را متأثر از عمویش، که لات و چاقوکش بود، معرفی می‌کند و مدعی است که او با ظلم می‌جنگید!

یک برادرش به نام حسین را، که ارتشی و شاغل در گارد شاهنشاهی بود، شهید عنوان می‌کند. از نحوه و محل شهادت او مطلبی گفته نمی‌شود. در استعلام اینترنتی فردی با این نام به عنوان شهید در سال ۱۳۷۲ بر اثر حوادث دوران جنگ بدون قید علت و مکان شهادت به چشم می‌خورد.

در زمانی که می‌خواهد خود را از فجایع رژیم شاه در کشتار مردم در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ مطلع نشان دهد، با بافتن رطب و یابس، فقط به نقل از یک راننده ورامینی استناد می‌کند. بی‌دلیل پای فدائیان اسلام را به میان می‌کشد و اینکه اقدامات آن‌ها را آیت‌الله بروجردی تأیید نکرد و امروز می‌فهمیم که تشخیص ایشان درست بود. این در حالی  است که قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ از نظر زمانی فاصله زیاد داشت با ترورهای فدائیان اسلام و ربطی نداشت.

کنگرلو، که ورودش با دوچرخه در ده سالگی به داخل پادگان باغشاه را طرحی اطلاعاتی برای شناسایی گارد شاهنشاهی عنوان می‌کند، داستان‌سرایی‌ها را ادامه می‌دهد. او با اینکه مکرر تأکید می‌کند که از قتل و ترور بیزار بوده، متأثر از یک فیلم سینمایی، انگیزه برای انفجار و ترور از خود بروز می‌دهد. او اسامی افراد دیگری را که گویا چنین برداشتی از مبارزه داشتند و با هم گروه «فجراسلام» را بنیان نهادند به میان می‌آورد (بیک‌زاده، بروجردی و جعفرزاده) و اشاره به اقداماتی همزمان می‌کند: ادعای مراجعه به شهید بهشتی برای اخذ مجوز ترور که ناموفق بودند، استفاده از روش‌های پوششی برای انجام عملیات ترور چون استفاده از زنان مکشفه و تیپ و داستان‌های پوششی برای ورود به اماکن که این هم ناموفق بود و از حد اجاره کوتاه مدت یک اتاق در هتلی در تهران جلوتر نرفت. با این حال، و با تأکید بر اینکه او از اساس با قتل و انفجار مخالف بوده، به یکباره از انفجار رستوران خوانسالار خبر می‌دهد و با گذشت بیش از ۴۱ سال از آن واقعه با دروغ‌گویی درباره تلفات آن و احتساب مجروحین به عنوان مقتول (۴۵ نفر) آن را از نتایج عملیات‌های موفق گروه می‌خواند؛ عملیاتی که اکنون، با ثبت خاطرات زندانیان سیاسی و پژوهش‌های صورت گرفته، کسی در مدیریت ساواک و عوامل نفوذی آن در طراحی و اجرای آن  شکی ندارد. بحث شبکه منابع و نفوذی‌هایشان در ارکان مختلف کشور و حتی محافل ماسونی را آن گونه رنگی و گل درشت مطرح می‌کند که به طنز می‌نماید.

قربانی‌فر و ماجرای مک‌فارلین:

دهباشی، که عجله و انگیزه‌اش برای ورود سریع‌تر به قضیه مک‌فارلین قابل مخفی نگه داشتن نیست، خاطره‌گویی او را که حالا حسام‌الدین آشنا را نیز نیروی نشان‌شده آن‌ها در بدو پیروزی انقلاب و معرفی‌شده به شهید لاجوردی و بعد دفتر اطلاعات و تحقیقات نخست وزیری معرفی می‌کند (درحالی که آشنا در زمان پیروزی انقلاب ۱۴ سال بیشتر سن نداشت)، نیمه تمام گذاشته و از او می‌خواهد به قربانی‌فر و مک‌فارلین بپردازد. و اما روایت اصلی قصه مورد نظر دهباشی از اینجا آغاز و به عنوان سوژه اصلی مصاحبه رخ می‌نمایاند. رفت و برگشت سئوالات و تعجیل هدف‌دار دهباشی گاهی او را مانند معلمی که پاسخ سئوال را بزرگوارانه در دهان دانش‌آموز می‌گذارد نشان می‌دهد:

منوچهر قربانی‌فر، با سوابقی چون همکاری با ساواک، ایجاد شرکت بزرگ حمل‌ونقل دریایی با مشارکت چهره‌های متنفذ اسرائیلی و آمریکایی، نقش‌آفرینی قطعی در عملیات کودتای نافرجام نقاب (مشهور به نوژه) و اتهامات عدیده دیگر، که کنگرلو همه را به عنوان توانمندی او عنوان می‌کند، به ایران دعوت می‌شود و کنگرلو با تهدید سازمان‌های موازی سیاسی امنیتی موفق می‌شود حاشیه حفاظتی کامل برای او ایجاد کند و تهدید می‌کند که اگر او دستگیر شود در ازای آن افرادی توسط کنگرلو ربوده خواهند شد! مدتی او را روزها با خود به دادگاه انقلاب ارتش نزد علی یونسی می‌برد تا مورد تأیید قطعی‌تری برای همکاری‌ها قرار گیرد. او به توانمندی قربانی‌فر در فرار از کشور پس از کودتای نقاب اشاره دارد، چگونگی آشنایی خود با قربانی‌فر را به نشان او توسط فردی تحت تعقیب به نام ملکی نسبت می‌دهد که برای نظارت بر ذبح مرغ به فرانسه اعزام شد و تخلفاتی داشت که جرئت بازگشت به کشور را نداشت. ملکی قربانی‌فر و توانمندی‌هایش برای تأمین سلاح در لبنان را به جلال‌الدین فارسی معرفی کرد و قربانی‌فر از طریق  فارسی به کنگرلو وصل شد. با اندک تأمل این داستان زیر سئوال می‌رود. تحلیل دقیق‌تر درباره سابقه ارتباط کنگرلو و قربانی‌فر را در منابع ساواک و چگونگی ایمن و مخفی نگه داشتن آن‌ها برای اقداماتی هدفمند پس از پیروزی انقلاب اسلامی باید جستجو کرد که به بحثی مستقل نیاز دارد.

کنگرلو به عنوان یک راز مدعی می‌شود تا قبل از ورود او و قربانی‌فر نیازهای تسلیحاتی جمهوری اسلامی در جنگ از طریق پاکستان تأمین می‌شد و تلاش‌های کسانی چون رفیقدوست در این راستا منجر به کلاهبرداری‌های عده‌ای تاجر مکار و بالا کشیدن پول‌های ایران شد. او از تاجری ظاهرالصلاح از بحرین نام می‌برد که با هوشمندی کنگرلو نتوانست او را فریب بدهد و دستش رو شد.

نقل‌قول‌هایی از ذکاوت خود در اداره جلسات با هیئت‌های آمریکایی بیان می‌کند، تا قبل از این که فرد دیگری از ایران دخالت کند، مملو از توکل‌های الهی، هوش اطلاعاتی، مجبور کردن طرف آمریکایی به ارسال زودرس سلاح‌های مورد نیاز ایران قبل از پرداخت هزینه‌ها و آمادگی خود برای شهادت در این مأموریت‌ها بنحوی که آماده بود از طبقه چهاردهم هتل محل ملاقات در آلمان خود را به خیابان پرت کند!

از تشخیص هوشمندانه خود در شناخت هویت یهودی- ایرانی «آبراهام حکیم» (لابد آلبرت حکیم)، از اعضاء هیئت آمریکایی مذاکره‌کننده، می‌گوید که از الهامات معنوی و الهی نشئت گرفت. از تلفن ریگان به خود در حین جلسه مذاکره می‌گوید که گفت حاضر است با آقای خمینی کار کند چون او مرد است و زیر حرفش نمی‌زند و اینکه آمریکایی‌ها گفتند کاری می‌کنیم تا شما برنده جنگ با عراق باشید و مقصر را کسانی معرفی می‌کند که او را از مسیر مذاکرات حذف کردند و باعث شدند همه چیز بهم بخورد. او با این حال تأکید دارد اگر الیور نورث جای مک فارلین بود و چند روز بیشتر در تهران می‌ماند قطعاً مذاکرات و موفقیت‌ها ادامه پیدا می‌کرد.

از زمان بهم خوردن مذاکرات، که او باعث اصلی را حسن روحانی و تیم همکارش (هادی نجف‌آبادی و فریدون وردی‌نژاد) می‌داند، مدعی است تا حدود پنج ماه (زمان سخنرانی افشاگرانه هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه که روابط قطع شد) روند دریافت تجهیزات ادامه داشت و با تلاش او وردی‌نژاد مستقیم به آمریکایی‌ها وصل و مذاکرات ادامه داشت.

کنگرلو دلیل خراب شدن روابط پنهان و قطع مسیر تأمین نیازهای تسلیحاتی کشور را دشمنی روحانی با سپاه، که امری ریشه‌دار بود، عنوان می‌کند و بهمراه دهباشی روضه‌ای سوزناک می‌خوانند که چرا آیت‌الله خمینی با دستور افشاگری این رابطه پنهان نگذاشت جنگ به نفع ایران به پایان برسد!؟ هر دو مخاطب را به این نتیجه می‌رسانند که چون بیت آیت‌الله منتظری وارد قضیه شده بود و ممکن بود از این موضوع بتواند دست برتر در رقابت‌هایش با بیت امام پیدا کند لذا با افشای موضوع از این اتفاق جلوگیری شد. همنوایی ارکستری که دهباشی و کنگرلو برای مجاب کردن مخاطب اجرا می‌کنند جز با تماشای دقیق مصاحبه قابل تشخیص نیست.

پایان سخن:

با توجه به مستندات و قرائن، و تأملی که با گذشت حدود ۳۵ سال از قضیه به دست آمده، می‌توان نتیجه گرفت که شبکه‌ای آلوده از مرتبطین سرویس‌های اطلاعاتی بیگانه با تمرکز بر بازماندگان مدیران فراری ساواک، منابع لو نرفته ایشان و مرتبطین قطعی شبکه یهود در آن مقطع، با توجه به ضعف نظام در تأمین نیازهای لجستیک تسلیحات گرانقیمت آمریکایی خود در ارتش، توانستند با زدوبندهایی هوشمندانه، در مسیر تحریک درخواست‌ها و امیدوار کردن مسئولین ذیربط به تأمین آن نیازها از طریق لابی‌های پنهان و با دستکاری این حساسیت‌ها و سوار شدن بر کانال‌های تصمیم‌سازی، چند هدف را دنبال کردند:

۱-  ایجاد کانال حفاظت شده برای رفت‌وآمد عناصر کاملاً مشکوک به کشور با ثقل شبکه منابع یهودی- بهائی و توسعه شبکه منابع مترصد قبلی و جدید انسانی در فضای پس از انقلاب،

۲-  تسلط و اشراف و کسب آگاهی از همه روش‌ها و کانال‌های احتمالی ایران برای خرید آشکار و پنهان تسلیحات مورد نیاز و مدیریت آن شبیه قبل از انقلاب (طوفانیان‌های جدید)،

۳-  گسترش لابی موافق با برقراری رابطه با آمریکا در سطح مدیران مؤثر در داخل کشور و تقویت و برکشاندن این جریان با مدیریت هوشمند اسرائیلی‌ها برآن،

۴-  تکمیل فرآیند وابستگی جمهوری اسلامی به کانال‌های خاص و مدیریت‌شده آن‌ها،

۵-  تأثیرگذاری بر آینده سیاسی نظام از طریق رشد و ارتقاء شبکه همکاران وفادار به دشمن،

۶-  بدنام‌سازی جمهوری اسلامی در افکار عمومی جهان اسلام در متهم‌سازی آن به همدستی با اسرائیل،

۷-  تضعیف خط امام و رشد مخالفینی چون آقای منتظری و بیت ایشان با محوریت مهدی هاشمی.

دعوایی که دوقطبی‌سازان در آن مقطع زمانی ایجاد کردند دقیقاً در راستای تحقق اهداف فوق بود. در این جنجال‌آفرینی‌ها رد عواملی از شبکه همکاران ساواک، که آن دوران هنوز افشاء نشده بودند، و بازی خوردن مجموعه‌ای از سیاسیون و نمایندگان مجلس، که بنام مخالفت با هاشمی رفسنجانی اصل نظام را هدف‌گیری کرده بودند، محرز شد که حضرت امام در بیانیه شدیداللحنی آنان را «پوچ» خواندند.

این تاریخ‌گویی، که فاقد ابتدایی‌ترین اصول فنی و تخصصی است و با عجله‌ای مشهود تهیه شده، دو عامل و چهره اصلی دارد: حسین دهباشی با سابقه روشن در دوقطبی‌سازی، کینه‌توزی به نظام اسلامی و آمادگی کامل برای اجرای پروژه‌های «فرمایشی»، و در طرف مقابل محسن کنگرلو؛ روایت‌گری دست‌آموز و قابل تهییج و تحریک که ارادت کامل او به قربانی‌فر و تأمین درخواست‌های او و ایجاد پوشش حفاظتی سیاسی و امنیتی برای او، و نفرت او از بیت امام و منسوبین ایشان چون مرحوم سید احمد خمینی، با توصیف‌های زشت و کذبی که از ایشان به زبان می‌آورد، و مقایسه غیرواقعی و ناعادلانه او با سید هادی هاشمی (رئیس دفتر بیت آیت‌الله منتظری) و برتر دانستن بیت آقای منتظری نسبت به بیت امام و معرفی کردن امام به عنوان خاطی در به فرجام رساندن روابط پنهان برای تأمین نیازهای جنگ، کاملاً مشهود است.

این نمایش را می‌توان در ادامه همان نمایش ۳۵ سال قبل دانست که با ظاهر تاریخ شفاهی و بفرموده تکمیل شده است و گویا خوف کنگرلو از افشای آن باعث شد این اجرا به تعویق افتد و فوت ناگهانی او به فاصله چند روز باعث بالا رفتن پرده این نمایش شد.

دفاع همه‌جانبه دهباشی از فرد و جریانی خاص و حمله به عنوان «سپاه»، مستقل از مقایسه ماهوی سپاهیان فعال در آن کیس با سپاهیان امروزی، نیز از اهداف این نمایش سفارشی ارزیابی می‌شود.

جای تأسف است که هیچ دیده و دل نگرانی را در سنگرهای رسمی اطلاعاتی- امنیتی در برخورد با چنین توطئه‌هایی که تاریخ افتخارآفرین نظام اسلامی را مورد وهن و اتهام قرار می‌دهد، شاهد نیستیم و نسل جوان کشور نخستین قربانیان این مسموم‌سازی‌ها بوده و هستند.







انتقام از دهۀ ۶۰؛ افشاگرایان مک‌فارلین بازگشته‌اند- محمد قوچانی

۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۳ | ۱۵:۳۷ کد : ۴۳۰۰ از دیگر رسانه‌ها
۲۸ سال قبل در ۲۹ آبان ۶۵ امام خمینی رهبر انقلاب و جمهوری اسلامی در یک سخنرانی عمومی بی‌سابقه به پرسش ۸ نماینده مجلس شورای اسلامی پاسخ داد.

سید احمد حسینی سیرجانی، جلال‌الدین فارسی، نیک‌روش، سید محمد خامنه‌ای، سید حسین موسویانی، حسنعلی النجفی، مرتضی فهیم کرمانی و ابراهیم اسرافیلیان نمایندگان منتهی‌الیه جناح راست مجلس دوم بودند که از وزیر وقت خارجه علی‌اکبر ولایتی خواسته بودند که به پارلمان بیاید و توضیح دهد که: «در رابطه با جنجال تبلیغاتی اخیر از داخل و خارج کشور در خصوص ارتباط با دولت آمریکا، اعلام دارند که این ارتباط در چه سطحی صورت پذیرفته است؟ نظر به اینکه مجلس هیچ‌گونه اطلاعی از این فعل و انفعالات نداشته است اعلام دارند چه مقامی یا مقاماتی، تصمیم به این تماس و ارتباط گرفته‌اند؟... به طوری که شنیده می‌شود افرادی خارج از کادر وزارت امور خارجه با هیات آمریکایی تماس گرفته و مذاکره نموده‌اند، لطفا اعلام دارید که این افراد ماموریتی از جانب وزارت خارجه داشته‌اند یا خیر و در صورتی که پاسخ منفی باشد مجوز قانونی تماس و ارتباط افراد مذکور کدام است؟... جریان سفر هیات آمریکایی به ایران به چه صورت و با چه کیفیتی صورت پذیرفته و چه کسانی در ایران با آن‌ها مذاکره نموده‌اند، محور مذاکرات چه بوده و مذاکرات به چه تصمیماتی منجر گردیده است؟»

این افراد قید کرده بودند که قبلا موضوع با وزیر امور خارجه در میان گذاشته شده و «پاسخ مشارالیه مقنع نبوده است» اما این بار جواب روشنی به آن‌ها داده شد؛ امام خمینی در یک سخنرانی عمومی گفت: «من هیچ توقعی نداشتم از بعضی این اشخاص ولو بعضیشان در نظر من پوچ‌اند لکن از بعضی از این اشخاص که سابقه دارند هیچ توقع نداشتم که در این زمان که باید فریاد بزنند سر آمریکا، فریاد می‌زنند سر مسئولین ما! چه شده است؟ شما‌ها چه‌تان است؟ چه کردید شما‌ها؟ شما‌ها چرا باید تحت تاثیر تبلیغات خارجی واقع شوید یا تحت تاثیرات نفسانیت خودتان؟ در یک همچون مساله مهمی که باید همهٔ شما دست به هم بدهید و ثابت کنید به دنیا که ما وحدت داریم، وحدت ما این‌طور شده است... چرا شما‌ها می‌خواهید تفرقه ایجاد کنید؟ چرا می‌خواهید بین سران کشور تفرقه ایجاد کنید؟ چرا می‌خواهید دودستگی ایجاد کنید؟ چه شده است شما را؟ کجا دارید می‌روید؟ این تذهبون؟... لحن شما در آن چیزی که به مجلس دادید از لحن اسرائیل تند‌تر است...»

ماجرا چه بود که امام شخصا وارد موضوع شدند و چنین روشن و صریح پاسخ دادند؟

واقعیت تاریخی این است که در سال ۱۳۶۵ جنگ تحمیلی عراق با ایران به مرحلهٔ حساس رسیده بود. حمایت‌های شرق و غرب از صدام حسین، ایران را در وضعیت خطیری قرار داده بود. توان نظامی ایران تحلیل رفته بود و در یک مورد در عملیات کربلای چهار ایران ۱۰۰۰ شهید و ۳۹۰۰ مفقودالاثر و ۱۱۰۰۰ مجروح داده بود.

از سوی دیگر بحران گروگان‌گیری در لبنان به اوج خود رسیده بود. گروه‌های چریکی لبنانی به انتقام دخالت رژیم صهیونیستی و حامیان آن در خاورمیانه به گروگان‌گیری متهم می‌شدند و به قول هاشمی رفسنجانی در خاطراتش این وضعیت ایران را به عنوان حامی شیعیان لبنان در موقعیت برتری قرار می‌داد. بدین معنا که دولت‌های آمریکا و انگلیس از دولت ایران می‌خواستند به فرمول سلاح در برابر گروگان یا کمک به آزادی گروگان‌ها رضایت دهد. فرمانده وقت جنگ در خاطراتش نوشته است: «گرفتن مسائل پدافندی مانند هاک از دشمنی مثل آمریکا مهم است. این را مرهون مجاهدات مسلمانان مجاهد لبنان هستیم.»

در چنین شرایطی با تصویب ارکان نظام جمهوری اسلامی و به طور مشخص رهبر انقلاب، سران قوا و نخست‌وزیر، پیشنهاد آمریکایی‌ها بررسی و پذیرفته شد که ایران از نفوذ خود در لبنان برای آزادی گروگان‌های غربی بهره بگیرد و غرب در مقابل به ایران سلاح بدهد.

بدیهی است که فارغ از هر نوع قضاوت دربارهٔ این روش در روابط بین‌الملل، علنی کردن آن نقض غرض بود. علنی شدن این معامله بزرگ می‌توانست به پایان یافتن آن بدل شود در حالی که کشور به شدت به سلاح برای مقاومت در برابر صدام نیاز داشت. مساله البته تنها حفظ نظام نبود؛ اگر صدام حسین موفق می‌شد ایران را شکست دهد و نظام را ساقط کند در تجزیه ایران و یا حداقل جدایی بخش‌هایی از آن تردیدی نبود. در چنین شرایطی حکومت اسلامی در برابر یک واقعیت سیاسی قرار داشت. شاید برخی فکر می‌کردند پایان جنگ بهترین راه باشد اما پایان جنگ هم نیاز به راه‌حل مناسبی داشت. اگر ایران در شرایط ضعف نظامی تن به پایان جنگ می‌داد مجبور به امتیازاتی بود که باید به طرف مقابل می‌داد و شاید کمتر از شرایط شکست در جنگ نبود. براساس این تحلیل دو کانال برای برقراری مذاکره با غرب باز شد:

کانال اول از طریق یکی از دلالان فروش اسلحه به نام منوچهر قربانی‌فر و کانال دوم از طریق علی هاشمی رفسنجانی برادرزاده آیت‌الله اکبر هاشمی رفسنجانی که البته ظاهرا بدون اطلاع عمو و با نظر فرمانده وقت سپاه پاسداران، محسن رضایی برقرار شد.

کانال اول تنها یک کانال تجاری بود که به زودی دچار آلودگی امنیتی شد: منوچهر قربانی‌فر نقش جاسوس دوجانبه را بازی می‌کرد و در اوج کار خود در ۴ خرداد ۶۵ رابرت مک‌فارلین مشاور سابق امنیت ملی آمریکا را به تهران آورد که در ‌‌نهایت این راه به بن‌بست خورد. آمریکایی‌ها سلاح دست دوم به ایران دادند و کانال اول به بن‌بست رسید.

کانال دوم در مردادماه‌‌ همان سال ایجاد شد و پس از چند دیدار هماهنگ شده علی هاشمی رفسنجانی با غربی‌ها ـ که مورد تایید سپاه پاسداران و سران نظام بود ـ ناگهان ماجرا افشا شد. در این دیدار‌ها ۶ مرحلهٔ توافق پیش‌بینی شده بود که آزادی گروگان‌های شیعه کویتی در برابر آزادی گروگان‌های آمریکایی در لبنان مهم‌ترین مرحله آن بود اما در ‌‌نهایت کاری بزرگتر صورت می‌گرفت: نمایندگان دولت‌های ایران و آمریکا به یک گفت‌وگوی راهبردی می‌رسیدند اما درست یک روز پس از آزادی گروگان آمریکایی موضوع در نشریه عربی‌زبان الشراع افشا شد و کل ماجرا دود شد و به آسمان رفت. اندکی بعد ماجرا به پارلمان ایران کشید و تذکر ۸ نماینده راستگرا رخ داد.

چه کسانی مذاکرات محرمانه ایران و آمریکا را افشا کردند؟

اولین گزینه در آن دوره جریان سید مهدی هاشمی بود که به جناح چپ رادیکال اسلامی تعلق داشت. سید مهدی هاشمی ظاهرا به علت سابقهٔ اداره واحد نهضت‌های آزادی‌بخش سپاه انقلاب اسلامی در خارج از ایران در میان مبارزان مسلمان نفوذ داشت و هنگامی که از توفیق مذاکرات مطلع شد به افشاگری علیه آن از طریق نشریه الشراع دست زد. در برخی منابع تاریخی آمده است که جریان سید مهدی هاشمی چون احساس می‌کرد ممکن است با توفیق برادرزاده اکبر هاشمی رفسنجانی جهت‌گیری آینده رهبری جمهوری اسلامی از آیت‌الله منتظری به آیت‌الله هاشمی تغییر کند سعی کرد ماجرا را افشا کند.

گزینه دوم در گمانه‌زنی دربارهٔ افشاکنندگان مذاکرات ایران و آمریکا گزینه روسیه شوروی است. روس‌های کمونیست گرچه متحدان استراتژیک رژیم بعثی عراق بودند اما نمی‌خواستند ایران را کاملا در سبد آمریکا ببینند. ارتش و حزب بعث عراق ساختاری روسی داشتند و اگر ایران ارتشی با ساختار آمریکایی می‌یافت و سازمانی که محمدرضا پهلوی پایه‌گذاری کرده بود به دوران اقتدار خود در خاورمیانه بازمی‌گشت، پایگاه روسیه شوروی در خاورمیانه به شدت ضعیف می‌شد. شکست احتمالی عراق هم نگرانی بزرگی برای روس‌ها بود. آمریکایی‌ها می‌توانستند و وعده داده بودند که عربستان را به تغییر صدام حسین راضی کنند اما افشاگری روسیه از طریق عوامل خود در سوریه کار را ناتمام گذاشت.

گزینه سوم در همین زمینه نقش اسرائیل در افشای مذاکرات بود. اسرائیلی‌ها می‌دانستند که ساختار فنی ارتش ایران، آمریکایی است چون محمدرضا پهلوی سازمان ارتش ایران را این‌گونه تعریف کرده بود. آن‌ها همچنین می‌دانستند که دولت آمریکا از نظر قانونی نمی‌تواند به ایران اسلحه بفروشد در نتیجه نقش واسطه را برعهده گرفتند: از تسهیلات خود به عنوان دولت یهود مورد علاقه لابی یهود آمریکا استفاده کردند، اسلحه را از آمریکا خریدند و با تعویض آن‌ها با اسلحه کهنه دولت تل‌آویو سعی کردند در معامله با ایران خدشه ایجاد کنند: هم سلاح دست دوم را به ایران بفروشند و هم از نظر تبلیغاتی جایگاه ایران در میان اعراب مبارز را تضعیف کنند. پس بهترین کار پس از پس زدن ایران افشاگری بود. در هواپیمای اختصاصی مک‌فارلین یک مقام اسرائیلی هم بود. هیات اعزامی آمریکا ابتدا به اسرائیل سفر کرده و روز بعد با یک دستگاه جت ۷۰۷ از فرودگاه تل‌آویو عازم تهران شدند... مک‌فارلین تا هنگامی که به اسرائیل رسید نمی‌دانست که قرار است که یک اسرائیلی به نام «امیرام نیر» مشاور نخست‌وزیر اسرائیل در امور مربوط به تروریسم او را در سفر به تهران همراهی کند. (ماجرای مک‌فارلین، نشر معارف انقلاب، صص ‌۱۱۹-‌۱۱۸)

اما از هیات آمریکایی – اسرائیلی در تهران استقبال نشد و مذاکرات به نتیجه مطلوب نرسید. چند ماه بعد آمریکایی‌ها این بار مستقل از یهودی‌ها و از طریق عرب‌ها با ایران تماس گرفتند. هنگامی که علی هاشمی رفسنجانی برای درمان بیماری چشم خود راهی لندن شد سفیر وقت ایران درخواست ملاقات یک ایرانی مقیم خارج به نام آلبرت حکیم را به او منتقل کرد که در دیدار با علی هاشمی گفته بود آمریکایی‌ها می‌خواهند به ایران برای پیروزی در جنگ و سقوط صدام حسین کمک کنند. در اول شهریور ۱۳۶۵ یک آمریکایی به نام سیکورد در بروکسل با علی هاشمی دیدار کرد و پیشنهادات روشن آمریکا را طرح کرد. اولین نشانه‌های مثبت با آزادی یک گروگان و اعلام آمادگی برای فروش موشک تاو به ایران شروع شد. مذاکرات در ترکیه هم ادامه یافت و بحث به استراتژی ایران در رابطه با روسیه و امنیت خلیج فارس کشیده شد. در این دور از مذاکرات یک مقام عالی‌رتبه آمریکایی به نام الیور نورث هم حضور داشت. نورث حتی به هاشمی گفته بود که نظر ریگان پایان شرافتمندانه جنگ است و منظور از پایان شرافتمندانه، دور انداختن صدام به صورت یک آشغال است. (همان، ص۱۵۱)

دو طرف بر مخفی بودن این کانال تاکید داشتند و حتی آمریکایی‌ها پیشنهاد کردند که ایران منوچهر قربانی‌فر را به ایران ببرد و در تهران نگه دارد چون قابل اعتماد نیست. در واقع آمریکایی‌ها دروغ نمی‌گفتند قربانی‌فر وابسته و جاسوس صهیونیست‌ها بود.‌‌ همان گروهی که در ‌‌نهایت با افشای مذاکرات، امکان بهبود روابط ایران و آمریکا و پایان شرافتمندانه جنگ به سود ایران را از بین بردند.

ماجرای مک‌فارلین در کوتاه مدت به ضرر ایران تمام نشد. آیت‌الله اکبر هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه تهران ماجرا را فاش کرد و اتهام پنهان‌کاری را از جمهوری اسلامی دور کرد. اما در ‌‌نهایت کسانی که به افشای ماجرا دست زدند به سود منافع ملی و حتی در راه حفظ نظام اسلامی عمل نکردند: جنگ دو سال دیگر طول کشید و صدام آن قدر بر سر قدرت ماند که جنگ دیگری را در منطقه شروع کرد و تا دو دهه بعد برای شیعیان خاورمیانه یک دشمن خطرناک بود.

در افشای ماجرای مک‌فارلین هر دو جناح افراطی راست و چپ نقش محوری داشتند. سید مهدی هاشمی اعدام شد اما جریان راست افراطی از مجلس اخراج شد. از میان آن ۸ نماینده معترض مجلس دوم به روشنی می‌توان جریان رازآلود حسن آیت را ردیابی کرد. برخی از آن ۸ نفر با آیت رابطهٔ فکری، سیاسی و خانوادگی داشتند و از اصحاب او به شمار می‌رفتند. در‌‌ همان دوران که سید مهدی هاشمی بازداشت شد سید احمد کاشانی هم بازداشت شد که از زمره یاران حسن آیت به شمار می‌رفت. اتهام او تفرقه‌اندازی میان سپاه و ارتش بود. در آن زمان سپاه نزدیک به جریان چپ اسلامی به شمار می‌رفت و در ارتش هنوز نیروهایی از انجمن حجتیه مانند سرهنگ کتیبه نفوذ داشتند. سید احمد کاشانی به اتهام اعلامیه‌پراکنی علیه سپاه بازداشت شد در حالی که هنوز نماینده مجلس به شمار می‌رفت.

این جریان پررمز و راز از هنگام نهیب امام خمینی ساکت ماند تا سال ۱۳۸۸ که حوادث پس از انتخابات رخ داد و افرادی مانند سید احمد کاشانی این بار در مقام مدعی ظهور کردند. گرچه پیش از این ابراهیم اسرافیلیان عضو گروه ۸ نفره مجلس دوم در حمایت از حسن آیت بار‌ها سخن گفته بود و گرچه روابط او به عنوان استاد دانشگاه علم و صنعت با محمود احمدی‌نژاد مطرح شده بود اما سر بر آوردن عناصر گروه ۸ نفره پس از حوادث سال ۸۸ با حمایت روزنامهٔ ارگان دولت سابق شگفت‌انگیز بود. قبل از آن هم در تابستان ۱۳۷۶ در پایان عصر حاکمیت نسبی جناح راست و آغاز حکومت جناح چپ گروهی از عناصر نزدیک به این جریان با ترجمه و چاپ کتاب شاهد خاطرات منصور رفیع‌زاده در انتشارات اهل قلم نشان داده بودند که هنوز از سخن امام در سال ۱۳۶۵ زخمی‌اند.

منصور رفیع‌زاده جاسوس دوجانبه ساواک و سیا از مریدان مظفر بقایی رهبر حزب زحمتکشان بود که حسن آیت زندگی سیاسی خود را با این حزب آغاز کرده بود. او در فصل‌های پایانی کتاب خود به افشای جزئیاتی حیرت‌انگیز از ماجرای مک‌فارلین دست می‌زند که چاپ بی‌پروای آن در داخل کشور از سوی یک انتشاراتی اصولگرا عجیب و غریب است. یکی از مدیران این نشریه از چهره‌های رادیکال جناح اصولگرا در آن سال‌ها و این سال‌ها بود که هم در وزارت مصطفی میرسلیم مسئولیت داشت و هم در وزارت حسین صفارهرندی. با وجود این کتاب با توهین صریح به امام خمینی ایشان را با حسن مصباح مقایسه می‌کند و بر روابط پنهانی ایران و آمریکا با اذن امام خمینی صحه می‌‌گذارد. بخشی از اتهاماتی که جناح راست بعد از سال ۸۸ به میرحسین موسوی نسبت داد از این کتاب اخذ شده است. جالب اینجاست که این اتهامات توسط ارگان دولت احمدی‌نژاد منتشر می‌شد که مهم‌ترین آن‌ها اطلاع موسوی از مذاکرات مک‌فارلین و انتقال جزئیات آن به امام خمینی بود. منصور رفیع‌زاده به روشنی می‌نویسد از میان دو جناح حاکم بر آمریکا جناح طرفدار اسرائیل مخالف بهبود روابط ایران و آمریکا بود و جناح مخالف اسرائیل طرفدار روابط دو کشور بود.

با گذشت نزدیک به ۳ دهه از ماجرای مک‌فارلین جناح راست افراطی در ایران همچنان انتقام‌جویی می‌کند. بی‌گمان انتقام‌گیری از امام خمینی چهره پنهان این نوع افشاگری علیه دولت روحانی است اما در نبود امام، راست‌ افراطی، کارگزاران آن دوران را هدف قرار داده‌اند. طبق اسناد موثق در جریان مذاکرات سال ۱۳۶۵ میان ایران و آمریکا سران جریان‌های چپ و راست میانه مطلع بوده‌اند و تنها افراطی‌های دو جناح از ماجرا بی‌خبر بودند چون به درستی نقش تخریبی آن‌ها در انجام مذاکرات را حدس می‌زدند. مذاکرات ایران و آمریکا در سال ۱۳۶۵ حداقل می‌توانست خسارات جنگ تحمیلی را کم کند، حتی اگر به علت حاکمیت دوگانه در آمریکا به بهبود راهبردی روابط دو کشور کمک نمی‌کرد. اما تندروهای داخل و خارج از ایران مانع از این کار شدند و آنان که امروزه ابراز دلواپسی می‌کنند بازماندگان‌‌ همان جریان‌های سیاسی افراطی هستند.‌‌ همان کسانی که در دورهٔ محمود احمدی‌نژاد با احیای جلال‌الدین فارسی‌ها، سید احمد کاشانی‌ها و از همه مهم‌تر سید حسن آیت‌ها کوشیدند از امام و انقلاب انتقام بگیرند و نطق ۲۹ آبان ۶۵ امام را جبران کنند و بگویند در میانهٔ دههٔ ۶۰ حاکمیت ایران در اختیار غرب‌زدگان و غرب‌گرایان بود. افراطی‌ها البته حدس نمی‌زدند که در ۲۴ خرداد ۹۲ میانه‌روی و اعتدال‌گرایی به نهاد دولت بازگردد، با رفتار معتدل و معقول اعتماد رهبری و نظام سیاسی جلب شود. معتدلین جناح راست مانند علی‌اکبر ناطق نوری، علی‌اکبر ولایتی و علی لاریجانی دوباره قدرت بگیرند و بار دیگر «اصلاح روابط خارجی توسط فرزندان انقلاب و نظام» در دستور کار حاکمیت قرار گیرد. تندروهای داخلی به تندروهای خارجی امید داشتند که ایران را در لبهٔ تهدید تسلیم آنان کنند. اما تاریخ شکل دیگری گرفت. اکنون آنان دلواپسند که پروژه‌ای را که در سال ۱۳۶۵ ناکام ساختند به کامیابی برسد و این بزرگترین دلواپسی راست‌افراطی است. اما دلواپسی بزرگتری هم در راه است: روزی که رای مردم پایان حضور دلواپسان را در حاکمیت رقم بزند نقطه شروع مجلس دهم خواهد بود.

منبع: هفته‌نامه صدا