سال بعدالفهرستسال قبل

گروگان‌گیری در سفارت آمریکا(1399 هـ = 1358 = 1979 م)

گروگان‌گیری در سفارت آمریکا(1399 هـ = 1358 = 1979 م)
اعلان جمهوري اسلامي ايران(1399 هـ = 1358 = 1979 م)
شرح حال الشیخ محمدرضا مهدوی کنی(1349 - 1435 هـ = 1931 - 2014 م)
منشور روحانیت-۳ اسفند ۶۷


ویکی‌پدیا-گروگان‌گیری در سفارت ایالات متحده آمریکا














انقلاب دوم-سایت رهبری
۱۳۹۶/۰۸/۱۷
چرا حضرت امام خمینی(ره) قاطعانه از تسخیر لانه‌ جاسوسی آمریکا حمایت کردند؟

«انقلاب دوم»

تسخیر سفارت آمریکا در تهران در سال ۱۳۵۸ توسط دانشجویان مسلمان یکی از وقایع مهم و سرنوشت‌ساز در تاریخ ملت ایران و انقلاب اسلامی است؛ حادثه‌ای که برآمده از زمینه‌های تاریخی خاص خود بود و با حمایت قاطع حضرت امام خمینی (رحمه‌الله) و توده‌های ملت ایران روبه‌رو شد.
پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR ابعاد و اثرات این موضوع و چرایی «انقلاب دوم» نامیده شدن آن از سوی حضرت امام (رحمه‌الله) را در یادداشت زیر براساس بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی بررسی می‌کند.

 
* حقیقتی که امام خمینی (رحمه‌الله) به آن پی برده بود
حضرت امام خمینی (رحمه‌الله) پس از واقعه‌ی تسخیر سفارت آمریکا توسط دانشجویان مسلمان، این حرکت را «انقلاب دوم» نامیدند: «اینکه شنیدید امام این حرکت را انقلاب دوم نامیدند، بی‌معنا نیست.» ۱۳۹۵/۸/۱۲ و «امام یک جوان نبود که شما بگویید «احساساتی شد و حرفی زد.» امام، آن پیر حکمت و مردِ حکیمِ دنیادیده‌ی مجرّب، با دید نافذ خود، آن‌طور از حرکت دانشجویان در آن روز تجلیل کرد. پس امام، به حقیقتی پی برده بود که این را گفت.» ۱۳۷۲/۸/۱۲ اما چرا حضرت امام (رحمه‌الله) این‌قدر قاطعانه از این حرکت حمایت کرده و آن را انقلاب دوم نامیدند؟ در تبیین این موضوع به چند محور می‌توان اشاره کرد:

۱. انقلاب ضدّ آمریکایی
اعتراض به سلطه‌گری دولت مستکبر آمریکا در ایران موضوعی نبود که صرفاً پس از پیروزی انقلاب اسلامی مورد توجه و تأکید امام (رحمه‌الله) قرار گرفته باشد، بلکه در کنار مقابله با استبداد، مبارزه با استعمار و مشخصاً نفوذ و دخالت آمریکایی‌ها از ابتدای نهضت از سوی ایشان پیگیری می‌شد: «از سال ۱۳۴۱ مبارزه‌ای همه‌گیر در ایران شروع شد. قبلاً هم مبارزه بود؛ امّا صنفی و کوچک بود... از سال ۱۳۴۱ تا سال ۱۳۵۷ -یعنی شانزده سال- این مبارزه ادامه داشت تا به پیروزی رسید. عزیزان من! این مبارزه‌ی شانزده ساله اگرچه ظاهراً مبارزه با رژیم شاه محسوب میشد -چون اساساً رژیم شاه را آمریکایی‌ها در سال سی‌ودو بر سر کار آورده بودند و آنها پشتیبانی‌اش میکردند -اما در واقع یک مبارزه‌ی ضدّ آمریکایی بود. آنها همه‌کاره‌ی این کشور بودند. آنها به شاه قدرت بخشیده بودند. آنها پشتوانه بودند که او بتواند مردم را آن‌طور قتل عام و شکنجه کند.» ۱۳۷۳/۸/۱۱ در واقع اساساً دستگیری و تبعید امام خمینی (رحمه‌الله) در ۱۳ آبان سال ۱۳۴۳ به‌دلیل اعتراض ایشان به طرح «کاپیتولاسیون و مصونیت آمریکایی‌ها» بود: «امام عزیز ما، آن مرد یگانه‌ی تاریخ ما، در مقابل طرح کاپیتولاسیون و مصونیت آمریکایی‌ها -که آن روز در ایران همه‌کاره بودند- ایستاد و به‌خاطر این اعتراض، روز ۱۳ آبان با حال غربت و تنهائی، به‌وسیله‌ی مزدوران آمریکا از ایران تبعید شد... پس، وقتی در سال پنجاه و هفت مبارزه پیروز شد و انقلابِ پیروزمند به ثمر رسید، در حقیقت یک انقلاب ضدّ آمریکایی به ثمر رسیده بود.» ۱۳۹۰/۸/۱۱

۲. دشمنی و توطئه‌گری آمریکا برای نابودی انقلاب اسلامی
با پیروزی انقلاب اسلامی و علی‌رغم وجود سابقه‌ای فاجعه‌بار از حضور و دخالت آمریکایی‌ها در ایران و ظلم مستمر آنها به ملت، انقلاب، پیشگام برخورد با آنها نشد: «ما شروع‌کننده نبوده‌ایم؛ اولِ انقلاب، آمریکایی‌هایی که دستگیر شده بودند، چند روزی نگه داشته شده بودند، امام فرمود با کمال مراقبت بروند به محل خودشان، سفارت خودشان؛ تا قبل از اینکه مسئله‌ی تسخیر سفارت پیش بیاید [آمریکایی‌ها] در کمال امنیت اینجا زندگی میکردند؛ راحت میرفتند، می‌آمدند؛ و البته بدجنسی میکردند. ما شروع نکردیم، آنها شروع کردند؛ آنها از همان اول شروع کردند.» ۱۳۹۵/۳/۲۵ در طرف مقابل اما تلاش آمریکایی‌ها ابتدا متمرکز بر جلوگیری از پیروزی انقلاب اسلامی بود: «آمریکایی‌ها چند روز قبل از پیروزی انقلاب، آدم فرستادند اینجا که شاید بتوانند یک کودتایی راه بیندازند و حرکت مردم را خنثی کنند که البته نتوانستند.»‌ ۱۳۹۵/۸/۱۲ و پس از پیروزی انقلاب نیز دولت آمریکا توطئه‌های خود برای نابودی انقلاب نوپای اسلامی را با شدت تمام دنبال کرد. سفارت آمریکا در تهران به مرکز توطئه برای براندازی انقلاب ملت ایران تبدیل شده بود: «[آمریکایی‌ها پس از پیروزی انقلاب اسلامی] رفتار شدیداً خصمانه‌ای در پیش گرفتند. این سفارتی که بعد به‌عنوان لانه‌ی جاسوسی معرّفی شد -که واقعش نیز همین بود- به مرکز سازماندهی مخالفین و دشمنان انقلاب تبدیل شد که بروند آنجا دستور بگیرند و در بیرون، علیه انقلاب و نظام اسلامی همکاری کنند. آنها در سنای آمریکا، علیه انقلاب و نظام جمهوری اسلامی مصوّبه گذراندند. تبلیغات آمریکایی در سراسر دنیا، تبلیغات به‌شدّت خصمانه‌ای علیه انقلاب و مردم بود که انجام میشد... محمّدرضا را که فراری ملّت ایران بود، در آمریکا پذیرفتند و به‌عنوان یک میهمان پناه دادند. اموالی که در اختیار محمّدرضا قرار داشت، بالغ بر میلیاردها دلار میشد که در آمریکا سرمایه‌گذاری کرده بود... حتّی یک ریالش را به مردم ایران ندادند و نگه داشتند.» ۱۳۷۳/۸/۱۱

۳. خطرِ بازتولید وابستگی و سلطه‌گری
یکی از شگردهای استکبار جهانی برای کنترل و سپس هضم انقلاب‌ها در هاضمه‌ی خود «نفوذ» و سپس بازتولید «وابستگی و استعمار» است: «اگر به تاریخ سی، چهل سال اخیر نگاه کنید، کشورها[ی انقلاب‌کرده] را می‌بینید که به رژیم آمریکایی وابسته شدند. از چه راهی؟ یا از راه مرعوب کردن، یا تطمیع کردن، یا محتاج کردن و یا فشار وارد آوردن. انواع فشارها را روی این کشورها و ملّتهای مستقل وارد میکردند. آنها هم رابطه را بکلّی قطع نکرده بودند. سفیر هم بود، مسئولین آمریکایی هم بودند. وسوسه میکردند، میرفتند، می‌آمدند و حتّی دل رهبران انقلابها و رهبران ملّتها را خالی میکردند. آنها را میترساندند، مرعوبشان میکردند، و کسی که مرعوب شد، با اندک تشری میشود او را از میدان خارج کرد. این سرنوشتِ اگر نگوییم همه، اغلب انقلابها است. آنچه که ما از نزدیک دیدیم، آنچه در خبرهای همزمان در دنیا خواندیم یا چه قبل از انقلاب، چه دنباله‌هایش هم، بعضی در بعد از انقلاب دیدیم، همین بود. عامل این برگشتن چه بود؟ این بود که آن پیوند تحمیلی میان قدرت فائقه‌ی حکومت متجاوز و مستبد آمریکا با این کشورها، منقطع نشده بود.» ۱۳۷۲/۸/۱۲ 

* انقلاب دوم
با در نظر گرفتن این سه محور، به چرایی حمایت قاطعانه‌ی حضرت امام (رحمه‌الله) از حرکت تسخیر لانه‌ی جاسوسی و «انقلاب دوم» نامیدن آن، بهتر می‌توان پی برد. حرکت تسخیر لانه‌ی جاسوسی اوّلاً در ادامه‌ی خط ضدّ استعماری و ضدّ استکباری نهضت امام خمینی (رحمه‌الله) بود: «امام را از خانه‌اش ربودند و در غربت کامل، او را در روز ۱۳ آبان سال ۴۳ از ایران تبعید کردند. پانزده سال بعد -پانزده سال، زمان زیادی نیست؛ مثل برق میگذرد- فرزندان امام، یعنی جوانان انقلابی دانشجو، در روز ۱۳ آبان رفتند لانه‌ی جاسوسی آمریکا در تهران را تسخیر کردند؛ آمریکا را از ایران تبعید کردند.» ۱۳۹۰/۸/۱۱ ثانیاً امکان پیشبرد توطئه‌های دولت آمریکا برای از بین بردن انقلاب اسلامی را منتفی ساخت: «حرکت دانشجویان برای تسخیر سفارت، واکنش به این‌همه خباثت بود که پیروزمندانه اتّفاق افتاد.» ۱۳۹۵/۸/۱۲ و ثالثاً آخرین رشته‌ی ارتباط بین انقلاب و آمریکا را قطع کرد: «قضیّه‌ی لانه‌ی جاسوسی، این آخرین رشته‌ی ارتباط ممکن را بین انقلاب و آمریکا برید و قطع کرد. این، خدمت بزرگ و ذی‌قیمت را به انقلاب ما کرد.» ۱۳۷۲/۸/۱۲

نکته‌‌ی آخر اینکه علی‌رغم این مبارزه‌ی تاریخی و پرثمر ملت علیه دولت مستکبر و سلطه‌گر آمریکا، دشمن از نفوذ مجدد و بازسازی سلطه‌گری خود ناامید نیست: «با نظام اسلامی دشمن است و میخواهد همان وضع قبلی برقرار باشد. میگویند که پنجره‌ها را باز کنید... بنده گفتم بله، پنجره‌ها را بگشایید که ما را که از در بیرون کرده‌اید داخل بیاییم؛ پنجره‌ها را باز کنید که ما بتوانیم راحت داخل بیاییم.» ۱۳۹۴/۰۸/۱۲ موضوعی که هوشیاری بیش‌ از پیش مردم و مسئولان را ضروری می‌سازد.










صحيفه نور (147/ 9)
تاريخ : 16/8/58
پيام امام خمينى در رابطه با سفر دو تن از نمايندگان ويژه آمريكا
بسم الله الرحمن الرحيم
از قرار اطلاع نمايندگان ويژه كارتر در راه ايران هستند و تصميم دارند به قم آمده و با اينجانب ملاقات نمايند. لهذا لازم مى دانم متذكر شوم دولت امريكا كه با نگهدارى شاه ، اعلام مخالفت آشكار با ايران را نموده است و از طرفى ديگر آنطور كه گفته شده است سفارت آمريكا در ايران محل جاسوسى دشمنان ما عليه نهضت مقدس اسلامى است ، لذا ملاقات با من به هيچ وجه براى نمايندگان ويژه ممكن نيست و علاوه براين :
1 !!! اعضاى شوراى انقلاب اسلامى به هيچ وجه نبايد با آنان ملاقات نمايند.
2 !!! هيچ يك از مقامات مسؤ ول حق ملاقات با آنان را ندارند.
3 !!! اگـر چـنانـچـه آمريكا شاه مخلوع ، اين دشمن شماره يك ملت عزيز ما را به ايران تحويل دهد و دست از جاسوسى برضد نهضت ما بردارد، راه مذاكره در موضوع بعضى از روابطى كه به نفع ملت است باز مى باشد. روح الله الموسوى الخمينى .



صحيفه نور (146/ 21)
تاريخ : 15/8/58
فرمان امام خمينى به شوراى انقلاب در رابطه با استعفاى مهندس بازرگان
بسم الله الرحمن الرحيم
شوراى انقلاب جمهورى اسلامى
چـون جناب آقاى مهندس مهدى بازرگان با ذكر دلائلى براى معذور بودن از ادامه خدمت در تاريخ 14/8/58 از مقام نخست وزيرى استعفا نمودند، ضمن قدردانى از زحمات و خدمات طاقت فرساى ايشان در دوره انتقال و با اعتماد به ديانت و امانت و حسن نيت مشاراليه استعفا را قبول نمودم . شوراى انقلاب را ماءمور نمودم براى رسيدگى و اداره امور كشور در حال انتقال ، و نيز شورا در اجراى اين امور بدون مجال ماموريت دارد:
1 !!! تهيه مقدمات همه پرسى قانون اساسى
2 !!! تهيه مقدمات انتخابات مجلس شوراى ملى
3 !!! تهيه مقدمات تعيين رئيس جمهورى
لازم به تذكر است كه با اتكال به خداوند متعال و اعتماد به قدرت ملت عظيم الشاءن ، بايد امور محوله را خصوصا آنچه مربوط به پـاكسازى دستگاه هاى ادارى و رفاه حال طبقات مستضعف و بى خانمان است ، به طور انقلابى و قاطع عمل نمايند.
روح الله الموسوى الخمينى .




کتابخانه » صحیفه امام خمینی » جلد 10 » صفحات 500
جلد 10 - صفحه 500
حکم
زمان: 15 آبان 1358 / 15 ذی الحجه 1399
مکان: قم
موضوع: قبول استعفای نخست وزیر و بیان مأموریتهای شورای انقلاب
مخاطب: شورای انقلاب اسلامی
بسم الله الرحمن الرحیم
شورای انقلاب جمهوری اسلامی
چون جناب آقای مهندس مهدی بازرگان، با ذکر دلایلی برای معذور بودن از ادامه خدمت، در تاریخ 14/8/58 از مقام نخست وزیری استعفا نمودند، ضمن قدردانی از زحمات و خدمات طاقتفرسای ایشان در دوره انتقال، و با اعتماد به دیانت و امانت و حسن نیت مشارٌالیه، استعفا را قبول نمودم. شورای انقلاب را مأمور نمودم برای رسیدگی و اداره امور کشور در حال انتقال. و نیز شورا در اجرای امور زیر بدون مجال، مأموریت دارد:
1 - تهیه مقدمات همه پرسی قانون اساسی.
2 - تهیه مقدمات انتخابات مجلس شورای ملی.
3 - تهیه مقدمات تعیین رئیس جمهور.
لازم به ذکر است که با اتکال به خداوند متعال و اعتماد به قدرت ملت عظیم الشأن، باید امور محوله را، خصوصاً آنچه مربوط است به پاکسازی دستگاه‌های اداری و رفاه حال طبقات مستضعف بی‌خانمان، به طور انقلابی و قاطع عمل نمایند.
15/8/58
روح الله الموسوی الخمینی
صفحه بعدی »
« صفحه قبلی
فهرست عناوین جلد 10



https://farsi.rouhollah.ir/library/sahifeh-imam-khomeini/vol/10/title/127
صحيفه نور (146/ 9)
تاريخ : 14/8/58
بيانات امام خمينى در جمع كاركنان بيمه مركزى ايران
اينها مى خواهند شايعه درست كنند و روحيه شما را تضعيف كنند
بسم الله الرحمن الرحيم
در يك روايتى است كه رسول خدا كه مبعوث شد، آن شيطان بزرگ فرياد كرد و شيطان ها را دور خودش جمع كرد و اينكه مشكل شد كار بر ما. در اين انقلاب شيطان بزرگ كه آمريكاست شياطين را با فرياد دور خودش دارد جمع مى كند و چه بچه شيطان هائى كه در ايران هستند و چه شيطان هائى كه در خارج هستند، جمع كرده است و هياهو به راه انداخته است .
........اين يك مطلبى است كه من ديروز هم باز گفته ام ، حالا هم عرض مى كنم كه آنكه ملت مى خواسته همه آن شده است . چه ملت مى خواست ؟ ملت آن فرياد كه مى كرد چه مى گفت ؟ نمى گـفت كه آزادى و استقلال و جمهورى اسلامى ؟ كدام يكيش نشده است ؟ الان آزادى هست ، به طورى كه من و شما مى توانيم اينجا بنشينيم صحبت كنيم ، پـنج سال پيش از اين مى توانستيم ؟ استقلال هست . الان اين بساطى كه آمريكا درآورده است و اين هياهويى كه اين شيطان بزرگ فرياد مى زند و شياطين را دور خودش جمع مى كند اين ، براى اين است كه دستش كوتاه شده است ، دستش از ذخاير ما، از منافعى كه در اينجا داشت كوتاه شده است و ترس اين را دارد كه ديـگـر تا آخر اين كوتاهى باشد، از اين جهت توطئه مى كند و آن مركزى هم كه جوان هاى ما رفتند گرفتند آنطور كه اطلاع دادند مركز جاسوسى و مركز توطئه بوده است . آمريكا توقع دارد كه شاه را ببرد به آنجا مشغول توطئه ، پـايـگـاهى هم اينجا براى توطئه درست كنند و جوان هاى ما بنشينند و تماشا كنند؟! باز ريشه هاى فاسد به فعاليت افتاده بودند كه ما هم يك دخالتى بكنيم و جوان ها را بگوئيم كه شما بيرون بيائيد از !!! چيز !!! آنجائى كه رفتند. جوان ها يك كارى كردند براى اينكه ديدند، خوب ناراحت كردند اين جوان ها را، يك شاهى كه در طول.... مساءله ، مساءله !!! باز !!! انقلاب است . يك انقلاب زيادتر از انقلاب اول خواهد شد.








ویکی پدیا-صادق قطب زاده-روابط با شوروی
آغاز درگیری‌ها از همان روزهای نخست انقلاب مشهود بوده روزنامه‌های کمونیستی و حزب توده از همان ابتدا علیه قطب زاده جبهه گرفته بوده‌اند؛ قطب زاده در زمانی که وزیر امورخارجه بود در یک پیام ویدئویی کمونیست‌ها و آقای خوئینی‌ها را عامل گروگان‌گیری سفارت آمریکا معرفی کرد و آن‌ها را تخریب‌کننده انقلاب دانست و ادعا کرد عده‌ای از عوامل ساف و ک گ ب را در سفارتخانه آمریکا شناسایی کرده و آن‌ها دانشجو نبوده‌اند.[۸] در همین زمان، برخی چپ گرایان، از جمله مجاهدین خلق و حزب توده مخالف آزادی گروگان‌های آمریکایی بودند.[۹]

صادق قطب‌زاده زمانی که مسئولیت وزارت امور خارجه در جمهوری اسلامی را عهده‌دار بود، دبیر اول سفارت شوروی در تهران را به اتهام جاسوسی اخراج کرد. او به عنوان وزیر امور خارجه در نامه‌ای طولانی خطاب به نمایندگان مجلس به طرح مسکو برای نفوذ در ارکان سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی هشدار داده بود.[۱۰]

ولادیمیر کوزیکچن افسر عالی‌رتبه سازمان اطلاعات نظامی شوروی و ک‌گ‌ب در کتابش با نام«از درون ک‌گ‌ب»-منتشر شده در سال ۱۹۹۱- مدعی شد قطب‌زاده در زمان تحصیلش در آمریکا توسط سازمان اطلاعات نظامی شوروی (GRU) استخدام شده است [۱۱][۱۲][۱۳][۱۴]. همچنین مدعی شد کرملین که به شدت از دست قطب‌زاده عصبانی بود به ک‌گ‌ب دستور داد که حذف سیاسی و در صورت امکان فیزیکی‌اش را در دستور کار قرار دهند. سلسلهٔ رویدادهای طبیعی اتفاق افتاده در ایران به نفع ک‌گ‌ب تمام شد، قطب‌زاده از حلقهٔ نزدیکان آیت‌الله خمینی خارج شد و بازداشت شد. علی‌رغم این موضوع ک‌گ‌ب تصمیم گرفت که همچنان ضربه سنگین‌تری به قطب‌زاده بزند و یک پیام دروغین سی‌آی‌ای ساخت که از منزل قطب‌زاده برای یک مأمور آمریکایی ناشناس در ایران فرستاده شده بود. محتوای این نامه طوری تنظیم شده بود که روشن باشد این مأمور ناشناس در حقیقت وزیر امور خارجهٔ ایران بوده‌است. ک‌گ‌ب بستهٔ حاوی این پیام را در محلی قرار داد که سرویس امنیتی ایران براحتی آن را پیدا کند. این مدرک توسط حکومت ایران به عنوان سند برای محاکمه قطب‌زاده مورد استفاده قرار گرفت و او در سال ۱۹۸۲ با شلیک گلوله اعدام شد.[۱۳]













کتابخانه » صحیفه امام خمینی » جلد 11 » صفحات 73

مصاحبه با خبرنگار تلویزیون «سی بی اس» امریکا (گروگانها و استرداد شاه)
جلد 11 - صفحه 73
مصاحبه
زمان: 27 آبان 1358 / 27 ذی الحجه 1399
مکان: قم
موضوع: گروگان‌های امریکایی، استرداد شاه و آینده روابط ایران و امریکا
مصاحبه کننده: خبرنگار تلویزیون سی - بی - اس امریکا
[حضرت آیت الله، آقای مک فار از تلویزیون (سی بی‌اس) یکی از سه [شبکه مهم‌] تلویزیون امریکا برنامه‌ای دارند تحت عنوان «شصت دقیقه» که هر هفته روز یکشنبه پخش می‌شود. و این برنامه یکی از پر بیننده ترین برنامه‌ها و در عین حال یکی از مورد اعتمادترین برنامه‌ها از نظر امریکاییهاست. استدعا کردند از حضورتان سئوالاتی بکنند در مورد وقایع اخیری که در این جریانات از سفارت امریکا می‌گذرد.]
بله. مانعی ندارد. اما من از ایشان تقاضا می‌کنم که تحریف نکنند. بعضی از اشخاصی که آمدند اینجا و مصاحبه کردند، حرفهای ما را تحریف کردند. بعضی دروغها هم اضافه کردند. و این کار برخلاف آداب خبرنگاری است. و من از شما تقاضا دارم که حرفها، درست بدون کم و زیاد، بدون تحریف، بدون دخالت خودتان در مسائل پخش بشود.
[به عرضتان می‌رساند حضرت آیت الله که اطمینان داشته باشید و ایشان یقین دارند که بعد از اینکه این مصاحبه پخش شد در امریکا، حضرت عالی خیلی از نتیجه‌اش خوشحال خواهید بود. تشکر می‌کنند از پذیرششان و اظهار امیدواری می‌کنند که ان شاء الله سرماخوردگی رفع شده باشد، رفع کسالت شده باشد.
استنباط ایشان این است که حضرت عالی سئوالات را رؤیت فرمودید. سئوالاتی را که می‌خواند خدمتتان، خیلی مهم هست. تنها مسئله این است که احتمالاً دررابطه با جوابهای حضرت آیت الله ایشان سئوالاتی در همان رابطه خواهند کرد. ولی در اصل سؤالها همین هست. و آن سئوالاتی که احتمالاً در آن رابطه باصطلاح ارتباط پیدا می‌کند با سؤالاتی که قبلاً گذاشتند. و بستگی به جواب حضرت عالی، ممکن است سئوالات باصطلاح برای توضیح بیشتر، ولی اطمینان می‌دهند که واقعاً این مصاحبه در سرتاسر دنیا تأثیر خواهد گذاشت و ایشان خودشان اهمیتش را تشخیص می‌دهند.]
جلد 11 - صفحه 74
[آیا حضرت عالی هنوز می‌فرمایید که اگر شاه به ایران باز نگردد گروگانهای امریکایی آزاد نخواهند شد؟]
بسم الله الرحمن الرحیم. این مسئله مربوط به ملت است. سی و پنج میلیون ملت ما خواستشان این است. و باید ما بررسی کنیم راجع به اینکه چرا ملت ما می‌خواهد که شاه بیاید و تا نیاید دست از این گروگانها برداشته نخواهد شد. و چرا کارتر این قدر اصرار دارد که شاه را نگه دارد.
اما راجع به اینکه چرا ملت ما اصرار دارد. قضیه این نیست که شاه بیاید ایران. ملت ما شاه را که دشمن خودش می‌داند می‌خواهد چه بکند. یک تحفه‌ای نیست برای ملت ما که بخواهد او را در موزه نگه دارد. بلکه مطلب این است که دو جهت هست که ملت ما می‌خواهند شاه بیاید و ما اصرار داریم، این دو جهت یکیش اهمیتش بیشتر از دیگری است. یک جهت راجع به اینکه ما ملتی هستیم که الآن اقتصادمان خیلی قوی نیست و داراییهای ایران بسیار در دست شاه مخلوع و بستگان اوست. و این در بانکهای امریکا و سایر کشورها متمرکز است. و اینها همه مال ملت است. و اینکه ما اصرار داریم شاه را بیاوریم برای این است که معلوم بشود که این اموال فقرا که در دست اینها و عمال اینها هست در کجاها هست و باید برگردد به ملت. و مطلبی که اهمیتش بیشتر از این است، این است که ما می‌خواهیم او بیاید و ما ریشه این جنایاتی که این شخص در طول سی و هفت سال تقریباً به ایران کرده است و این خیانتهایی که به ایران کرده است و این آدمکشیهای دستجمعی که کرده است ما به دست بیاوریم که این با امر کی بوده. یک انسان، یک آدم که می‌خواهد در یک مملکتی حکومت کند بیجهت این قدر جنایت نمی‌کند. این عامل اشخاصی بوده است. خود ایشان هم می‌گوید من مأمور بودم برای وطنم. ما می‌خواهیم آن آمر را پیدا بکنیم که آن که امر کرده است که ایشان در وطنش اینهمه جنایت بکند این کیست و چه اشخاصی هستند؟ از این جهت ملت ما اصرار دارد به اینکه این آدم بیاید، و این دو مطلب ثابت بشود و در محاکمه، محکمه هر جور حکم کرد عمل بشود.
و اما اینکه کارتر اصرار دارد به اینکه ایشان نیاید، باید ما ببینیم که این از باب این است‌
جلد 11 - صفحه 75
که آقای کارتر بشردوست است و حس انساندوستی این آقا، این آقای کارتر او را وادار کرده است که این قدر اصرار بکند و در مقابل ملتهای اسلامی بایستد و ارعاب بکند و آن همه مطالب پیش بیاید و منطقه را به خطر بیندازد. این برای این است که یک آدمی است انسان دوست و برای انسان دوستی این نحو می‌کند؟ ما در آقای کارتر این انساندوستی را سراغ نداریم. برای اینکه از اعمال ایشان معلوم است که ایشان این حس را ندارند. کسی که یک جانی را در حفظ خودش و حمایت خودش به عنوان انساندوستی نگه می‌دارد نباید در ممالک بسیار، این قدر جنایتها و این قدر آدمکشیها را علت باشد. این آدم انساندوست نیست. و حس انساندوستی این چیز را نکرده است. اگر در ایشان حس انساندوستی بود، سی و پنج میلیون انسانهایی که در ایران بودند که یکیشان هم محمدرضا بود و همه از یک ملت و از یک کشور هستند، چه شد که در ظرف سی و هفت سال آن همه جنایات بر ما شد.
و اخیراً با دست این شخص آن همه کشتار شد. و در حکومت آقای کارتر بود و ایشان ابداً حس انساندوستیشان اسباب این نشد که یک تقاضایی لااقل از این شخص بکنند که نکن این کار را. بلکه آن‌طور که ما می‌دانیم ایشان علاوه بر اینکه تقاضا نکرده‌اند تهییج هم کرده‌اند. و اما اینکه اصرار دارند و از جهت انساندوستی معلوم شد نیست. معلوم می‌شود برای این است که اسرار او فاش نشود. اسرار رؤسای امریکا فاش نشود. ما با بودن شاه در اینجا اسرار شخص کارتر و اسرار اسلاف او را فاش خواهیم کرد و به ملت امریکا ارائه خواهیم کرد. و ملت امریکا می‌فهمند که گرفتار چه رؤسای جمهوری هستند که ملتشان را به تباهی کشیده است و آبروی ملتشان را در بین مسلمین از بین برده است. ما برای این می‌خواهیم که بیاید، و ایشان برای این جهت می‌خواهد که نیاید. این اصرار او به نیامدن برای اینکه خوف این را دارد که اسرار فاش بشود و ایشان دیگر نتوانند در مملکت خودشان یک زندگی صحیح داشته باشند و دیگر ریاست جمهوری ایشان هم فاتحه‌اش خوانده بشود. و مملکت امریکا هم اگر مطلع بشود از مسائل و مطلع بشود از مصایب ما و مطلع بشود و رسانه‌های گروهی به آنها بفهمانند که در این مملکت چه‌
جلد 11 - صفحه 76
گذشته است و اینها از دست رؤسای جمهور امریکا و دیگر رؤسای ابرقدرت، بر ما گذشته است، اگر یک همچه احساسی را بکنند این طرفداری از کارتر را نمی‌کنند. و من هم احتمال این را می‌دهم که طرفداری از کارتر یک قشر از اشخاصی است که تحت نظر خود آنها هستند. نظیر آن طرفدارهایی که در اینجا از شاه می‌شد. از شاه مخلوع می‌شد که وقتی که مثلاً رئیس جمهور امریکا می‌آمد به ایران، عده کثیری را می‌بردند به استقبال به اسم ملت. در صورتی که ملت هرگز از این امور اطلاع صحیح نداشت و هرگز حاضر نبود که استقبال بکند از شاه یا از مهمانهای شاه. لکن آنها عدد زیادی داشتند که این کارها را انجام می‌دادند. من احتمال می‌دهم که آقای کارتر هم عدد زیادی از قبیل سازمان امنیت و اشخاصی که مربوط به خودش است داشته باشد. و آنها به دانشجوهای ما در خارج این اهانتها را می‌کنند و این سختیها را می‌گیرند. و خود آقای کارتر هم که آقای انساندوستی است دانشجوهای ما که برای تحصیل علم آنجا رفتند، در آنجا آن‌طور با آنها رفتار می‌کند و وادار می‌کند که آنها را اذیت کنند. وادار می‌کند که سگ به جان آنها بیندازند. و آن‌طور جنایات را بکنند.
این آقای انساندوست وضعش این است. و ما که یک ملت مظلومی هستیم ما می‌خواهیم که آن کسی که به ما خیانت کرده است خودش و اساس کارها معلوم بشود.
[ولی این جواب این نیستش که آیا به اصطلاح اسرا آزاد خواهند شد یا نه؟ و ایشان آن جواب را می‌خواهند.]
جواب شد. برای اینکه ملت نمی‌گذارد. ملت ما می‌خواهد و نمی‌شود غیر از این. ما برخلاف ملت نمی‌توانیم عمل بکنیم.
[آیا این اسرا بنابراین همین جا خواهند ماند برای همیشه؟]
خواهند بود تا شاه بیاید. اختیار این اسرا در دست کارتر است. این اسرا را می‌تواند کارتر آزاد کند. مادامی که بفرستد مجرم ما را به ما تحویل بدهد و ما هم اسرا را.
[و تنها در آن صورت است که شاه برگردانده بشود. در غیر این صورت ولاغیر؟]
این قدر بخواهد سؤال کند بیشتر از یک سؤال را جواب نمی‌دهم بگویید من وقت‌
جلد 11 - صفحه 77
ندارم. وقت ندارم. سؤال کنید جوابتان را بدهم.
[البته من نظرم این است که فقط مشخص بشود جواب. هیچ قصد جسارت خاصی ندارم.]
مشخص است دیگر. صحبتی نیست. مشخص است دیگر نه وقت نیست. طولانی نمی‌شود. من این‌طور که بخواهم طولانی صحبت کنم حالم مقتضی نیست. و آن وقت جوابهای دیگرش می‌ماند. اگر میل دارند همین یک جواب را بحث کنند.
[حضرت آیت الله، آقای کارتر می‌گوید که، دولت ایران را متهم به عملیات تروریستی می‌کند و مصرّاً می‌گوید که اگر خدای ناخواسته چنانچه صدمه‌ای به این اسرا وارد بشود رژیم شما مسئول این مسئله خواهد بود.]
ملت سی و پنج میلیونی تروریست هستند؟! از آقای کارتر باید پرسید که تشخیص شما در مسائل سیاسی هم همینطور است که یک ملت سی و پنج میلیونی که همه پشتیبانی از اینها کردند باز شما می‌گویید تروریست هستند! من دیدم کلامی که از ایشان صادر شده است، مع الأسف کلام عاقلانه‌ای نبوده است که اینها (1) دانشجو نیستند. اینها لات هستند.
اینها تروریست‌اند. شما دانشجوها با «لات» در منطق شما یکی هستند؟! لاتها و اراذل با دانشجوها را شما در منطقتان یکی می‌دانید؟! توهین به دانشجوها در سراسر کشورهای عالم نیست این مطلب؟ ملت ما را شما تروریست می‌دانید؟ تشخیص شما در مسائل سیاسی هم همینطور است که ملت ما را تروریست بدانید؟! شما مطمئن باشید که ملت ما مسلم است و مسلم تروریست نیست و با اینها (2) با کمال رأفت عمل می‌کند. بهتر است از معامله شما با دانشجوهای ما در خارج کشور که آن‌طور شما دارید عمل می‌کنید. آیا عمل شما تروریستی است که دانشجوهای ما را آن‌طور اذیت می‌کنند و سگها را به جان آنها می‌ریزند. یا نگهداری اینها در یک محفظه‌ای که محل خودشان بوده است و همه جور آسایش برایشان فراهم است. و آمدند دیدند و ما اجازه دادیم که هر روز بروند آنها را ببینند؟ این عمل تروریستی است یا این عمل انسانی است؟ و اعمالی که امثال شماها
(1) - دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، اشغال کنندگان سفارت امریکا در تهران.
(2) - جاسوسان امریکایی.
جلد 11 - صفحه 78
انجام می‌دهید یک اعمالی است که شبیه به اعمال تروریستی است.
[حضرت امام، آقای سادات رئیس جمهوری مصر که یک مرد بسیار مذهبی و مسلمان هست گفتند که - با عرض معذرت از جسارت که گفته ایشان نیست - اینکه شما آبروی اسلام را می‌برید. در واقع ایشان جسارتش را به حدی رسانده که حضرت امام را یک مرد دیوانه توصیف کرده. ممکن است استدعا بکنم که حضرت عالی نظرتان را در مورد این اظهارات آقای سادات بفرمایید؟]
اسلامی که پیش انورسادات هست غیر از اسلامی است که پیش مسلمین هست. اسلام انورسادات با مخالفت نصّ قرآن می‌سازد. قرآن کریم نصّش هست که با دشمنهای اسلام دوستی نکنید. و ایشان با کارتر و بگین (1) دوستی کردند برخلاف مسلمین.
معلوم می‌شود که الفاظ در نظر شما هم یک معانی دیگری پیدا کرده است که او را مذهبی متعهد به اسلام می‌دانید و او را یک مسلم صحیح می‌دانید. در قرآن کریم هست کسانی که با دشمنهای اسلام دوستی می‌کنند اینها مسلم نیستند. آقای سادات ادعای اسلام می‌کند. لکن با دشمنهای اسلام به مسلمین حمله می‌کند. آقای سادات می‌داند که در جنوب لبنان از دست اسرائیل چه می‌گذرد. و بر فلسطین از دست این جانی چه می‌گذرد، و او با او دوستی می‌کند، و باز خودش را مسلم می‌داند. کارهای ایشان را باید با معیارهای اسلامی سنجید تا ببینیم که آیا آبروی اسلام را ایشان حفظ کردند و کارهای ملت ما را باید با معیارهای اسلامی سنجید تا ببینیم به اسلام خیانت کردند، آبروی اسلام را بردند. کارهای آقای سادات همینهاست که گفتم و امثال اینها. حتی ملت خودش هم با او موافق نیستند و مسلمین هم او را محکوم کردند. و اما کارهای ما از این قبیل است که ما یک ملتی بودیم در تحت فشار امریکا و دیگر ابرقدرتها استقلال ما از دست رفته بود.
آزادی ما از دست رفته بود. ذخایر ما به باد رفته بود. و ما قیام کردیم برای اینکه آزادی خودمان را به دست بیاوریم.
قیام کردیم برای اینکه استقلال خودمان را به دست بیاوریم. آیا آقای سادات قیام‌
(1) - مناخیم بگین، نخست وزیر رژیم اشغالگر قدس؛ و جیمی کارتر، رئیس جمهور امریکا.
جلد 11 - صفحه 79
برای حفظ استقلال، قیام برای حفظ اسلام، قیام برای تحقق جمهوری اسلامی را برخلاف اسلام می‌دانند؟! و آبروی اسلام را در خطر می‌دانند که یک ملتی جباران را از بین ببرد و رژیم شاهنشاهی را از بین ببرد و رژیم جمهوری اسلامی برقرار کند؟! آیا این آبروی اسلام را از بین می‌برد؟! آیا ما که یک جانی را می‌گوییم باید بیاید و محاکمه بشود، جانی که به اسلام خیانت کرده است، به قرآن کریم خیانت کرده است، به ملت مسلم خیانت کرده است، آیا ما که او را برای محاکمه می‌خواهیم آبروی اسلام را بردیم یا کسی که می‌گوید که طیاره من حاضر است برای پذیرفتن او (1). و یک کسی که خیانتکار به اسلام و مسلمین است شما پذیرایی می‌کنید. آیا شما خیانت به اسلام کردید و آبروی اسلام را بردید یا ملت ما که می‌خواهند این جانی را بیاورند و محاکمه کنند و آن جنایاتی که کرده است و آن خیانتهایی که کرده است فاش کنند؟ این معلوم می‌شود که الفاظ اسلام و الفاظ خیانت، آن محتوای خودش راطور دیگری پیش آقای سادات هست. بنابراین، اینها باید تصحیح بشود. محتوای هر کلمه‌ای باید به همان معنای خودش باشد.
[بنابراین آیا سادات خائن به اسلام است؟]
خیانت به اسلام و مسلمین کرده است. اینکه با کارتر و بگین در کمپ دیوید آن قرارداد را کرده است برخلاف مصالح مسلمین، این خیانت به اسلام است (2). اینکه حمایت از خائن بر مسلمین می‌کند خیانت به اسلام است. اینها همه خیانت به اسلام است و سادات خائن به اسلام است. و من از ملت مصر می‌خواهم که این خائن را برکنار کنند.
چنانکه ما آن خائن را برکنار کردیم.
[حضرت آیت الله، در ازای آزادی اسرای زن و سیاهانی که دستور فرمودید، شما چه انتظاری از دولت امریکا دارید؟]
ما آزادی زنها را و آزادی سیاهها را برای این قائل شدیم که زنها در اسلام یک احترام ویژه دارند و سیاهپوستان هم تحت فشار امریکا بودند و ظلم بر آنها شده است. و
(1) - انورسادات، رئیس جمهوری مصر، قبل از فرار شاه از ایران، اعلام آمادگی برای پذیرایی از او کرده بود.
(2) - بر اساس قرارداد کمپ دیوید، رژیم اشغالگر قدس از سوی رژیم مصر به رسمیت شناخته شد.
جلد 11 - صفحه 80
آنها را ما آن‌طور مقصر نمی‌دانیم. بلکه آنها شاید تحت فشار بودند که اینجا آمدند.
ولهذا ما برای امتثال امر اسلام و خدا این عمل را کردیم. و انتظاری از آقای کارتر نداریم و پاداشی نمی‌خواهیم.
تمام مطلب ما این است که کارتر، این خیانتکار (1) را به ما پس بدهد. و شخص مجرمی که بر یک مملکتی به یک ملتی جرم کرده است، در تمام قوانین دنیا این است که باید پس داده بشود به خود آن مملکت. و ایشان برخلاف تمام موازین عقلی و عقلایی عمل می‌کند.
[آزاد شده‌اند الآن؟]
اطلاع ندارم.
[حضرت آیت الله، به نظر ما یک مرد بسیار بسیار مهربان می‌آیید. یک مرد مقدسی. چهره مقدسی دارید. خیلی قیافه حضرت آیت الله مردمی هست و من هم به عنوان یک انسان فقط آرزو می‌کنم، دعا می‌کنم که خدای ناخواسته هیچ گونه آسیبی باصطلاح وارد نشود به روابط بین دو تا مملکت. چیز خارق العاده‌ای پیش نیاید.]
من هم از خدا می‌خواهم که آقای کارتر توجه به مصالح کشور خودش و کشور ما داشته باشد و این جانی که به حسب همه قواعد باید برگردد به مملکت ما، به مملکت ما برگرداند. وقتی که برگرداند دیگر مسائلی پیش نخواهد آمد.
[من نوه حضرتعالی را زیارت کردم اینجا، من هم به نوبه خودم بچه دارم، نوه دارم و واقعاً از ته قلب آرزو می‌کنم که ناراحتی پیش نیاید.]
نه، ان شاء الله ناراحتی پیش نمی‌آید. بگویید که ما برای اسلام همه چیزمان را می‌دهیم، هم نوه‌مان را می‌دهیم، هم پسرمان را می‌دهیم و هم ملت ما حاضر است همه چیزش را بدهد. شما از این جهت نگران ما نباشید!
[نه ایشان نگران ما نیست، می‌گوید نگران هر دو ملت است.]
(1) - محمدرضا پهلوی.
جلد 11 - صفحه 81
نگرانی ملت، دست کارتر است که رفع کند!
[حضرت امام آیا جنابعالی یا به‌طور کلی ایران در حال حاضر با امریکا در حال جنگ هستید؟]
«جنگ» مقصود چیست؟ اگر مقصود این است که نظامیهای ما با نظامیهای امریکا در حال جنگند، همچو چیزی نیست. و اگر جنگ اعصاب است، آقای کارتر جنگ اعصاب دارد پیش می‌آورد. و ما از همه جنگها همیشه گریزان هستیم. و ما ملتی هستیم که مسلم هستیم و سِلم را برای همه ملتها آرزو داریم. لکن آقای کارتر نمی‌گذارند این سِلم باقی باشد بقای این سِلم برای ما و برای ملت امریکا و برای ملتهای منطقه به این است که آقای کارتر این انساندوستیشان را یک قدری کنار بگذارند و شاه را که تمام جنایتها را مرتکب شده است به ما بدهند، تا اینکه مسائل ما حل شود. و این جاسوسی که لانه جاسوسی که در اینجا درست کردند مبدلش کنند به دستگاه انسانی نه دستگاه حکومت بر یک ملت.
نه دستگاه جاسوسی از برای یک ملت. این دو مشکله‌ای است که ما داریم.
و این دو مشکله اگر حل بشود. نزاعی در کار نیست. و ما با ملت امریکا ابداً خلافی نداریم. نزاعی نداریم. ملت امریکا هم مثل سایر ملتها پیش ما هستند. و ما در سِلم هستیم با همه ملتها. لکن چنانچه یک وقت آقای کارتر بخواهد یک عملی انجام بشود که برسد به آن مسائل، ما از آن هم استقبال می‌کنیم.
[اگر حضرت آیت الله این قدر اطمینان داشتید که سفارت امریکا یک لانه جاسوسی هست، چرا سفارت را تعطیل نفرمودید؟ چرا با امریکا قطع رابطه نفرمودید؟ چرا صبر کردید تا یک گروه جوانهای ایرانی بروند و این کار را انجام بدهند، سفارت را تصرف بکنند؟].
ما هرگز احتمال نمی‌دادیم که یک سفارت مرکز جاسوسی باشد. و جوانهای ما اگر این احتمال را دادند و رفتند آن غیر از آنی است که من احتمال بدهم. من احتمال این مطلب را هرگز نمی‌دادم.
من احتمال نمی‌دادم که آقای کارتر برخلاف همه موازین بین المللی عمل بکند و اینجا را مرکز جاسوسی و مرکز توطئه و مرکز حکومت بر ملت قرار بدهد. ما حالا بعد از اینکه جوانهای ما رفتند و شاید آنها روی این احتمالات رفته باشند که من نمی‌دانم که‌
جلد 11 - صفحه 82
آنها روی چه احتمال رفتند و مورد تأیید همه ملت ما شده است. الآن ما فهمیدیم این مسئله را و ما این مرکز جاسوسی را خواهیم بست. و مادامی که کارتر در رأس امور است معلوم نیست که بتوانیم با دولت امریکا همکاری داشته باشیم.
[ولی کارتر تا حداقل یک سال دیگر رئیس جمهور خواهد بود.]
خوب، قضیه روابط مربوط به دولت است. و ما هر وقت توانستیم که صلاح دیدیم که روابط را بکلی قطع کنیم و دولت صلاح دانست این کار خواهد شد.
[آیا این چیزی است که مورد بررسی هست در حال حاضر. آیا این قطع روابط یک چیزی است که الآن دارد روی آن فکر می‌شود.]
بررسی می‌شود.
[اجازه می‌فرمایید دو تا از سئوالاتی که قبول فرمودید سؤال کنند؟
در سال هزار و نهصد و هفتاد و شش ایشان با شاه مصاحبه‌ای کردند در کاخ نیاوران. و در آن مصاحبه برای شاه قسمتهایی از نظریه روانشناسانی که مال سازمان سیا بودند برایش خواندند. آنها این مرد را خیلی زیرک ولی قدرت طلب و خطرناک بررسی کرده بودند. هفته گذشته روزنامه نیویورک تایمز با جسارت بسیار در این مورد راجع به حضرت آیت الله نظر داد. نظر عده‌ای از شخصیتهای مختلف را جویا شد. در واقع حضرت آیت الله، یک روانشناسی گفت که، روحیه انتقام در وجود شما بسیار قوی است. ممکن است استدعا کنم در این مورد توضیح بفرمایید نظرتان را.]
این روانشناسها حفظی صحبت می‌کنند یا سیاسی. حفظی بدون بررسی یا از روی سیاست بحثها را می‌کنند. امّا شاه را گفتند که آدم با ذکاوتی است. اگر ذکاوت داشت مبتلا نمی‌شد به این ابتلایی که الآن مبتلا شده است و به نصیحت علمای اسلام گوش می‌کرد.
اینکه مبتلای به این بلیات شد برای این است کُودَن بود، نه ذهنش صاف بود، و اما آن جهت دیگر که خودخواه و قدرت طلب و اینها بود، همین‌طور هست و شاید یک مقدار هم برای همین جهت بود که ابتلائات پیدا کرد.
و اما راجع به اینکه، انتقامجو هستیم، این را باید شما خودتان - از این ملت و از این اجتماع ملت - بر یک مطلب توجه داشته باشید. آیا سی و پنج میلیون جمعیت ما همه‌
جلد 11 - صفحه 83
انتقامجو هستند. و از روی انتقامجویی همچو قیامی کردند؟ یا سی و پنج میلیون خودشان را خواستند از زیر بار ظلم و ستم و چپاولگری و اینها خارج بکنند؟ این ملتی که می‌خواهند آزاد باشند، به کسی که آزادی آنها را سلب کرده است با او مخالفت می‌کنند.
این در لغت شما و در لغت این روانشناسان انتقامجویی است؟ یک ملتی که می‌خواهند استقلال خودشان را به دست بیاورند و در مقابل کسانی که استقلال آنها را از آنها گرفته است قیام کردند، و نهضت کردند این در لغت روانشناسان شما انتقامجویی است؟ ما چه انتقامجویی داریم.
ما می‌خواهیم که این شخص بیاید اینجا و ما جنایاتی که او کرده است اصولش و ریشه‌هایش را پیدا بکنیم. و ملتهای دنیا را خبردار بکنیم از اینکه دشمن بشریت چه اشخاصی هستند. این انتقامجویی نیست. بلکه این یک امر انسانی است که ملت قیام به او کرده و برای دفاع از خودشان قیام کردند. دفاع از مصالح یک مملکتی در لغت ما اسمش انتقامجویی نیست. ممکن است در لغت روانشناسان شما اسمش انتقامجویی باشد و لغتها جای خودش را عوض کرده باشند.
[حضرت امام، اجازه می‌فرمایید که ایشان بروند به سفارت امریکا و با گروگانها صحبت بکنند و از سلامتیشان باصطلاح و رفتار خوبی که با آنها می‌شود به دنیا بگویند.]
مانعی ندارد. خوب، بروند آنجا. جوانهای آنجا هستند. و آنها هم مانعی پیششان نیست که کسی برود ببیند. آنها ببینند آنها سالم‌اند و حالشان خوب است و در رفاه هستند.
ابداً چیزی که موجب گرفتاری آنها باشد نیست. فقط در یک محلی هستند که حفاظت می‌شوند. و شما مطمئن باشید که آنها حفاظت می‌شوند و ابداً آسیبی به آنها نخواهد وارد شد. اسلام اصلش با این امور، با اسیر اسلام بسیار رفتار انسانی می‌کند و او را از همه جهات حفظ می‌کند. و ما هم تابع اسلام هستیم و جوانهای ما هم دانشجوهای اسلامی هستند. و به آنها - حتماً بدانید که - رفتار خوب می‌کند. حتی من پسرم (1) را گفتم که باید
(1) - آقای سید احمد خمینی.
جلد 11 - صفحه 84
آن جهت را شما گوشزد کنید و خودتان مشاهده کنید. و ایشان گفتند که نه، آنها حالشان خوب است.
و من امیدوارم که تا آخر هم حال اینها خوب باشد و ابداً آسیبی به آنها وارد نشود. و آنها از امریکا بخواهند و از کارتر بخواهند که وسائل آزادی آنها را او فراهم کند. ملت ما یک امر مشروعی دارد. یک حرف مشروعی دارد. این حرف را قبول کنند. اینها هم آزاد خواهند شد.
[اجازه می‌فرمایید، بگویم فقط خودشان بروند. می‌فرمایید که خودشان تنها بروند.]
این را باید با آنها تفاهم کنند.

فهرست عناوین جلد 11
[صحیفه امام خمینی - جلد 11]
کليه حقوق اين مجموعه متعلق به سايت روح الله می‌باشد.
© rouhollah.com








کتابخانه » صحیفه امام خمینی » جلد 11 » صفحات 85

مصاحبه با خبرنگاران امریکایی (اشغال لانه جاسوسی و گروگانها)
جلد 11 - صفحه 85
مصاحبه
زمان: 28 آبان 1358 / 28 ذی الحجه 1399
مکان: قم
موضوع: اشغال لانه جاسوسی، مسئله گروگانها و روابط ایران و امریکا
مصاحبه کننده: خبرنگاران امریکایی
سؤال: [برخلاف کلیه قراردادهای بین المللی، شما عده‌ای از گروگانها را در ایران نگه داشته‌اید. آیا آنها را آزاد خواهید کرد؟ و کی؟]
جواب: قراردادهای بین المللی اقتضا می‌کند که جاسوس در یک مملکتی به اسم سفیر باشد یا به اسم کاردار سفیر باشد! یا نه؟ اگر سفرایی باشند، اشخاصی باشند که در یک مملکتی خیانت نخواهند بکنند، جاسوسی نمی‌خواهند بکنند، اسباب حکومت نمی‌خواهند فراهم کنند، اینها هستند که گروگان گرفتنشان صحیح نیست. و اما اینکه ملت ما عمل کرده است، این گرفتن یک دسته جاسوس است که این جاسوسها به حسب قواعد باید بازرسی و محاکمه شوند. و باید بر حسب قوانین ما با آنها عمل بشود. و اما آنچه که کارتر کرده است برخلاف قوانین بین المللی است. برای اینکه مجرم (1) به یک کشور باید بیاید در همان کشور محاکمه بشود و یک کشوری حق ندارد مجرم را نگه دارد و پناه بدهد و برخلاف قوانین بین المللی است. این کارتر است که برخلاف قوانین بین المللی رفتار کرده است نه ما.
- [کارتر کاملاً روشن کرده است که شاه را به ایران برنمی گرداند. در حالی که دیپلماتها و خانواده‌هایشان از این جریان سخت ناراحت هستند. آیا محلی برای مذاکره وجود دارد؟]
- تا مادامی که این مجرم برنگردد و آقای کارتر به قوانین بین المللی احترام نگذارد، این جاسوسها را ما نمی‌توانیم برگردانیم. ما چنانچه بعد از آمدن شاه هم جاسوسها را برگردانیم این برای این است که یک تخفیفی به آنها داده‌ایم. و الّا اینها باید محاکمه‌
(1) - محمدرضا پهلوی.
جلد 11 - صفحه 86
بشوند و در همین جا بر حسب قانون ما با آنها رفتار بشود.
- [آیا تنها شرطی که شما می‌گذارید برای این مسئله، همین است. یعنی برگشتن شاه؟]
- تنها شرط، برگشتن شاه است. و این روی تخفیفی است که ما به اینها می‌دهیم.
- [ایران و امریکا در حال جنگ اقتصادی و سیاسی هستند و در عین حال ایران قبول نمی‌کند که هیچ گونه نماینده‌ای را از نمایندگان امریکا بپذیرد و با آنها صحبت کند. علت این مسئله چیست؟]
- این جنگ اقتصادی و سیاسی است که آقای کارتر به وجود آورده است. و ما نه از جنگ سیاسی او واهمه داریم و نه از اقتصادی. بلکه اعتقاد داریم که جنگ سیاسی حتماً به ضرر امریکاست و جنگ اقتصادی به ما ضرری نمی‌رساند. و مع ذلک تا شاه برنگردد و مجرم را به ما برنگرداند و کارتر سر به قوانین بین المللی فرود نیاورد، ما نمی‌توانیم برای مذاکرات راه پیدا کنیم. ما در آقای کارتر انساندوستی را سراغ نداریم.
- [از شما نقل کرده‌اند که فرموده‌اید، رابطه داشتن با امریکا به مصلحت ایران نیست. آیا این امکانپذیر است که در یک لحظه‌ای از زمان شما تصمیم بگیرید که تمامی روابط با امریکا را قطع بکنید و تمام امریکاییان را و نیز این گروگانها را به امریکا برگردانید؟]
- امکان دارد این معنا. باید مطالعه بشود. این نحو روابطی که امریکا با ما تاکنون داشته است و این‌طور سفارتخانه‌ای که امریکا در ایران داشته است، اینها قابل قبول نیستند. و اما اگر این محل جاسوسی تبدیل بشود به محلی که سفارتخانه صحیح در آن باشد و آن‌طور روابطی که امریکا تاکنون با دولت ایران در رژیم سابق داشته است آن نباشد و ما صلاح بدانیم که بعضی روابط محفوظ باشد و دولت صلاح ببیند که بعضی از روابط محفوظ باشد این مانع ندارد. محفوظ می‌ماند.
- [منظور بیشتر این بود که اگر روابط قطع شود، بلافاصله گروگانها برمی‌گردند؟ یا نه؟]
- باید ملاحظه کنیم که اینها سفیر بودند و مأمور سفارتخانه بودند یا اینکه اشخاصی بودند که برای جاسوسی آمدند. البته جاسوسها را ما نمی‌توانیم برگردانیم و هیچ قواعدی اقتضا نمی‌کند که جاسوس را برگرداند. لکن اگر مأمورهای رسمی عادی باشد، آن را اگر قطع رابطه شد مانع ندارد.
جلد 11 - صفحه 87
- [آیا تمایل دارید که با کارتر ملاقات کنید و او را قانع کنید که به خواست شما گردن بنهد؟ و اگر چنین است آیا حاضرید در یک کشور سوم مانند فرانسه که مدتی هم در آن زندگی کرده بودید ایشان را ملاقات کنید؟]
- ملاقات ما تأثیری در امور ندارد. اگر آقای کارتر بخواهد با این ملاقات، فرضاً ما تنازلی بکنیم، از آمدن مجرم که ایشان به حسب قواعد بین المللی باید تسلیم بکند، بخواهند که ما یک قدمی پایین بیاییم، این امکان ندارد. و اگر او را بفرستند اینجا ملاقات ما دیگر چه فایده‌ای دارد. لهذا من مایل به ملاقات ایشان نیستم.
- [من در مقابل سفارت امریکا با بسیاری از مردم صحبت کردم و آنها می‌گویند هر اتفاقی بیفتد در هر حال این گروگانهای امریکایی کشته نخواهند شد. شما می‌توانید همان حرف را بگویید؟]
- بلااشکال این مسئله همان طوری است که آنها گفتند. و مادامی که اینجا هستند، در پناه اسلام هستند. هیچ ابداً به آنها ضرری نمی‌رسد و آنها در آنجا در کمال رفاه هستند. وقتی که مجرم ما را دادند با اینکه بر حسب قواعد ما باید اینها را محاکمه کنیم چون جاسوس هستند، ولی مع ذلک اگر مجرم ما را دادند، ما یک مرتبه تخفیف به آنها خواهیم داد و آنها را برمی‌گردانیم.
- [حضرت آیت الله، اینجا یک نکته ظریفی است. توجه بفرمایید که اگر شاه را برنگردانند محاکمه اینها، محاکمه جاسوسانشان قطعی است؟]
- اگر چنانچه طولانی شود قطعی است.
- [و در آن صورت هر حکمی که دادگاه بدهد بلی؟]
- بلی.

فهرست عناوین جلد 11
[صحیفه امام خمینی - جلد 11]
کليه حقوق اين مجموعه متعلق به سايت روح الله می‌باشد.
© rouhollah.com















انقلاب دوم و حکایت انقلابیانش-ایرنا
امین معصومی
۱۳ آبان ۱۳۹۸،‏ ۱۲:۳۴
کد خبر: 83541029
۱ نفر
سیاست
احزاب و تشکل‌ها
برچسب‌ها
لانه جاسوسی
امريكا
مهدی بازرگان
پروندهٔ خبری
بزرگداشت سالروز ۱۳ آبان
انقلاب دوم و حکایت انقلابیانش

تهران - ایرنا - چهل سال پیش در چنین روزی، یکی از مهمترین اتفاقات تاریخ سیاسی ایران یا به تعبیر امام، انقلاب دوم که از اولین انقلاب هم بزرگتر بود، اتفاق افتاد. در این مقاله مروری داریم بر روند شکل‌گیری و تسخیر سفارت آمریکا و البته تاثیر متقابل دانشجویان پیرو خط امام و تسخیر سفارت بر یکدیگر.

انقلاب به ثمر رسیده بود و هر لحظه زمزمه‌های توطئه به گوش می‌رسید. دانشگاه‌ها میدان جنگی بود برای جوانان انقلابی، از هر تیپ و مرام و منش. هر دسته ای برای خود گروه و انجمنی به راه انداخته بود و با کمک گرفتن از انواع برچسب‌ها مانند ضد انقلاب، مرتجع، التقاطی و... تمام همّ خود را مصروف حذف رقیب می‌نمود. در این اثنا جمعی از جوانان مسلمان متمایل به حزب جمهوری اسلامی که «انجمن‌های اسلامی دانشجویان» را به دست گرفته بودند به همراه دوستانشان در «سازمان‌های دانشجویان مسلمان» در جهت رفع نگرانی‌های دانشجویان پرشور آن روزگار از فروکاستن تب انقلابی مردم، به علت تلاش دولت موقت در راستای قانونمند کردن امور (که آن روزها از دید آنان عملی غیر انقلابی دیده می‌شد) و همچنین توهم خطیر تکرار ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، دور یکدیگر جمع شدند و به فکر «انقلابی بزرگتر از انقلاب اول» افتادند. جمعی که هسته اولیه شورایی را تشکیل دادند که بعدها با نام «دفتر تحکیم وحدت» شناخته شد.

«آمریکا تصمیم گرفته شاه را بپذیرد... آیا سند دیگری برای اثبات موضع آنها در مقابل مردم ایران لازم است؟». جمله‌ای که بین کادرهای مرکزی انجمن‌های عضو دفتر تحکیم وحدت در روزهای پیش از ۱۳ آبان ۱۳۵۸ مکررا رد و بدل شد. اصل ماجرا از جلسه پنج نفره شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت در آبان ۵۸ در ساختمانی مقابل دانشگاه تهران آغاز شد. آن جایی که ابراهیم اصغرزاده (از دانشگاه شریف) می‌ایستد و از تصمیم آمریکا در مورد شاه و از خروج اسناد محرمانه و جاسوسی سفارت از پاویون فرودگاه مهرآباد خبر می‌دهد و با جملاتی محکم، خطر توطئه آمریکا را برای انقلاب نوپای اسلامی جدی می‌نامد. همانجا پیشنهادی مطرح می‌کند: «پیشنهادی دارم، در اعتراض، سفارت آمریکا را تسخیر و دیپلمات‌های آمریکایی را برای مدت کوتاهی گروگان بگیریم».

محسن میردامادی (از دانشگاه پلی تکنیک) در ارائه پیشنهاد با ابراهیم هم صداست و از میان سه نفر دیگر فقط یک نفر به حمایت آنان برمی‌خیزد: حبیب الله بیطرف (از دانشگاه تهران). محمدعلی سیدنژاد (از دانشگاه تربیت معلم) و محمود احمدی نژاد (از دانشگاه علم و صنعت) مخالف این پیشنهاد هستند. حتی احمدی نژاد پیشنهادی در مقابل ایده اصغرزاده دارد: «خطر آمریکا را قبول دارم. اما چه کسی گفته است که خطر آمریکا از خطر شوروی جدی‌تر است؟ چه کسی گفته است که مبارزه با سرمایه‌داری و امپریالیسم از مبارزه با کمونیسم مهم‌تر است؟ اگر هم بنا بر تسخیر باشد، تسخیر سفارت شوروی بر تسخیر سفارت آمریکا ارجح است، ما مخالفیم».

این طرح در شورای اولیه تصویب نمی‌شود و به همین دلیل سه موافق برای عملی کردن ایده خود با اضافه کردن دو نفر: رحیم باطنی (از دانشگاه ملی) و رضا سیف اللهی (از دانشگاه شریف) دست به تشکیل جمعی به نام «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» زدند. تلاش‌ها برای عملی کردن پیشنهاد و مبارزه با سیاست‌های آمریکا در قبال انقلاب و کشور شروع شد. در آغاز تشکیل شورایی به نام «شورای بازو» شامل ۱۵ نفر از دانشجویان دانشگاه‌های تهران در دستور کار قرار گرفت، افرادی مثل سید محمد هاشمی، عباس عبدی، محسن امین‌زاده، محمد نعیمی‌پور، محمدرضا خاتمی و... عضو این شورا بودند. مسئله مهمی که از ابتدا ذهن دانشجویان را مشغول خود کرده بود، موضع رهبر انقلاب، امام خمینی (ره)، نسبت به این عملیات بود. حل این مشکل با کمک روحانی ۳۸ ساله ای، که وی را «آیت الله» می‌دانستند، به نام سید محمد موسوی خوئینی‌ها میسر می‌شد. پیشنهاد دانشجویان به موسوی خوئینی‌ها، مبنی بر مطرح کردن عملیات پیش از انجام آن در محضر امام، با مخالفت وی روبه رو شد. استدلال او این بود که «در صورت اعلام موضع امام (به عنوان رهبر یک حکومت مطیع قوانین بین الملل) پیش از اشغال هزینه‌های قانونی فعالیت دانشجویان پیرو او به دامان ایشان نوشته می‌شد». البته خوئینی‌ها به دانشجویان اطمینان می‌دهد که امام با این مسئله «موافق» است و قرار بر این می‌شود که در اولین ساعات اشغال سفارت آمریکا «آیت الله» با امام تماس بگیرد و پس از کسب تکلیف، دانشجویان مطابق دستور امام عمل کنند. و اینچنین موسوی خوئینی ها تنها فرد غیردانشجویی نام می‌گیرد که از عملیات مهم دانشجویان پیش از وقوع خبر داشت.

یک سوءتفاهم سبب ایجاد هیجان و شور و نشاط فراوانی در بین دانشجویان می‌گردد. امام در سخنرانی چند روز پیش از روز ۱۳ آبان موعود می‌گوید: «بر دانش آموزان، دانشگاهیان و محصلین علوم دینیه است که با قدرت تمام حملات خود را علیه آمریکا و اسرائیل گسترش داده تا آمریکا را وادار به استرداد این شاه مخلوع جنایتکار نمایند». دانشجویان با شنیدن این جملات، به خیال خود چراغ سبز را از امام دریافت کرده و اندک شبهه نیز برای انجام عملیات از بین می رود. نتیجتا در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ «سفارت آمریکا» ملقب به «لانه جاسوسی» تسخیر شد. اما «تنها پس از اشغال سفارت بود که ما (دانشجویان) متوجه شدیم آقای خوئینی‌ها نتوانسته اند به امام اطلاع دهند» و تمام گمانه‌ها مبنی بر صحبت آیت الله با امام و ایراد چنین جملاتی از سوی امام، به کلی اشتباه بوده است.

در ساعات اولیه اشغال، ضمن پی بردن به این سو، برداشت، موضع گیری رسمی مهندس بازرگان (نخست وزیر دولت موقت که مورد حمایت مستقیم امام بود) علیه اقدام دانشجویان و تماس‌هایی از جانب برخی شخصیت‌ها از جمله آیت الله مهدوی کنی که گفته بود: «آنجا (سفارت آمریکا) غصبی است و نماز ندارد» دانشجویان را سرافکنده و سرخورده منتظر اعلام موضع امام نگاه می دارد. موسوی خوئینی‌ها اینگونه ماجرا را شرح می‌دهد: «پس از ورود به داخل لانه جاسوسی و آشنایی مختصری از محیط و جریان پیشرفت کار، با دفتر حضرت امام در قم تماس گرفتم و پس از توضیح مختصر اصل طرح و مراحل انجام شده برای حاج احمد آقا، از ایشان خواستم به اطلاع حضرت امام برسانند و به ایشان از قول من عرض کنند که نسبت به برادران و خواهرانی که دست به این کار زده‌اند، مطمئن باشند که نیروهای مسلمان، تابع رهبری و مقلد حضرت امام هستند. ولکن اگر نسبت به اصل کار، نظر مخالفی دارند، ما منتظر جواب هستیم». موضع امام آن چیزی است که دانشجویان منتظر آن بودند. «پس از چند دقیقه حاج احمد آقا از قم تلفنی اطلاع دادند که حضرت امام فرمودند؛ خوب جایی را گرفته اید، محکم نگه دارید». این جمله حیاتی حضرت امام علاوه بر حمایت‌های هیجان زده، مشروط یا با نوعی نارضایتی پنهان احزاب سیاسی، به ویژه گروه های چپ و چپ اسلامی و حتی نهضت آزادی و راهپیمایی‌های حمایت آمیز مردم، باعث شد تا بر خلاف اقدام مشابه چریک‌های فدایی خلق در اسفندماه ۱۳۵۷، اقدام دانشجویان پیرو خط امام» در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا با موفقیت همراه باشد.

عملیات بنا بود علاوه بر رساندن حرف ملت ایران به گوش جهانیان و گرفتن امتیازاتی از دولت آمریکا، فقط ۴۸ ساعت به طول بینجامد، اما با این هیجان آغاز شد و ۴۴۴ روز حدود ۴۰۰ دانشجو را به خود مشغول ساخت و مساله گروگانگیری دیپلمات های آمریکایی، هیاهو و بحران‌های فراوانی را در سطح جهان ایجاد کرد.

بنابراین تسخیر سفارت آمریکا پایان ماجرا نبود. بلکه آغازی بود بر حوادث و وقایعی که تاثیری فراوان بر سرنوشت جهان و خصوصا ایران گذاشت. دولت موقت در اولین روز پس از تسخیر استعفا داد و اینچنین دومین پیروزی و به زعم برخی؛ یکی از مهمترین اهداف دانشجویان پیرو خط امام محقق شد. دولت جیمی کارتر رئیس جمهور دموکرات آمریکا به عنوان مسئول جان دیپلمات‌های آمریکایی، تحت فشار سنگین افکار عمومی آمریکا قرار گرفت. و از همه جنجال برانگیزتر؛ دانشجویان دست به انتشار اسناد موجود در لانه جاسوسی زدند.

اسناد منتشر شده سبب ساز موج زیادی از انتقادهای رنگارنگ، از سوی اردوگاه‌های مختلف به سوی دانشجویان شد. دانشجویان در میان خود قرار گذاشته بودند که «در هر یک از برنامه های تلویزیونی هفتگی دو دانشجوی مختلف افشای اسناد را بر عهده گیرند». اما به سرعت سیر برنامه های هفتگی دانشجویان این ظن را به وجود آورد که در نحوه انتشار اسناد، اهداف سیاسی جهت تخریب نیروهای رقیب نهفته است و تمامی اسناد موجود در لانه جاسوسی منتشر نمی‌شود. اعتراضات و اظهار نظرات متفاوت در سطح جامعه شنیده می‌شد. حضرت امام در پاسخ به دانشجویان هوادار خود رعایت هر گونه مصلحتی را جایز ندانسته و حتی درخواست نموده بودند «اگر سندی درباره من پیدا کردید، منتشر کنید ... اسناد را به اطلاع عموم برسانید اما بدون آنکه شخصیت کسی را لجن مال کنید». یکی از برنامه‌های افشای اسناد جنجالی تر از سایرین شد. برنامه ای که در آن دو دانشجویی که از قضا عضو شورای مرکزی تسخیر لانه جاسوسی بودند، اما به گفته معصومه ابتکار «از تجربه برادران دیگر برخوردار نبودند» عنان از کف بریدند و برنامه افشای اسناد را تبدیل به جلسه «سرزنش، تقبیح و حتی محکوم کردن» اعضای دولت موقت که نام آنها در سندهایی آمده بود، کردند. برنامه توسط رحیم باطنی و ابراهیم اصغرزاده اجرا شده بود. مهدی بازرگان، یدالله سحابی و احمد صدر حاج سید جوادی در نامه ای به علی قدوسی (دادستان کل دادگاه‌های انقلاب) علیه دو دانشجویی که «ادعای وابستگی به دانشجویان مسلمان پیرو خط امام می کردند و نام خود را نگفتند» اعلام جرم کرده و محاکمه و تعقیب آنها را خواستار شدند. در نتیجه شورای مرکزی جنبش دانشجویان پیرو خط امام بیانیه ای خطاب به ملت صادر کرده و اعلام کردند؛ «ما از ملت عذرخواهی کرده و تا زمانی که ما را نبخشند و از ما نخواهند برنامه افشاگری نخواهیم داشت».

البته برنامه‌های افشاگری ادامه یافت و دادخواست علیه دو دانشجو هم بدون پیگیری مشخصی، به فراموشی سپرده شد. اما آنچه که در دستور کار دستگاه قضایی قرار گرفت، اسنادی بود که دانشجویان در برنامه خود افشا کرده بودند. مشهورترین این دادگاه ها مربوط شد به «عباس امیرانتظام» سخنگوی دولت که در مقطعی از طرف دولت ماموریت ارتباط با سفارت آمریکا را داشت و در دادگاه‌هایی پر ماجرا، حکم حبس ابد دریافت کرد.

علی رغم تکذیب‌هایی که دانشجویان در سال‌های ابتدایی داشتند، حدود سه دهه بعد انتشار مصلحت اندیشانه اسناد سفارت آمریکا بر همگان محرز شد. نقل قولی که که در آغاز این مقاله از شهید بهشتی درج گردید، متعلق به سندی مهم است که روایتگر «دیداری محرمانه» و مذاکره «شهید بهشتی با سفارت آمریکا»، آن هم یک هفته قبل از تسخیر سفارت آمریکا توسط دانشجویان است. این سند در میانه دهه هشتاد از سوی موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی منتشر شد. اهمیت این سند از این جهت است که طبق ادعای مکتوب مقامات آمریکایی در این دیدار مرحوم بهشتی نه به نمایندگی از طرف دولت موقت (به عنوان نهاد اجرایی) و نه به نمایندگی از شورای انقلاب (به عنوان نهاد قانونگذار) و حتی به نمایندگی از مجلس خبرگان قانون اساسی، بلکه با عنوان شخصیت حقیقی خود یعنی «نایب رئیس مجلس خبرگان و دبیرکل حزب جمهوری اسلامی، یک گروه سیاسی که با (امام) خمینی پیوستگی نزدیکی دارد» به مذاکره با دیپلمات‌ها آمریکایی پرداخته اند. شهید بهشتی که بنا بر اعتقاد دیپلمات آمریکایی «شخصیت مؤثر و گیرایی» داشته، در این ملاقات، حامل پیام مهم و قابل تاملی از طرف امام خمینی (در ۷ آبان ۱۳۵۸) به طرف های آمریکایی می‌باشد: «رهبری انقلاب تصمیم گرفته است که با آمریکا و غرب به صورت دوستانه و مثبت برخورد کند.» به هر روی سرنوشتی که انتشار این سند داشت؛ مبین حقایقی از نوع نگاه و نگرش دانشجویان تسخیر کننده سفارت آمریکا در سال ۵۸ است که تاکنون پیش از انتشار آن مبهم باقی مانده بودند.

تسخیر سفارت آمریکا برخلاف گمانه‌های پیش از آن، طولانی شده بود. همین گذر زمان و از دست دادن فرصت‌ها، مسبب ایجاد نگرانی در بین دانشجویان داخل سفارت و همچنین انتقاد سیاسیون خارج از سفارت می گردید. پیشنهادهای میانجیگری فراوانی که سوی نهادها یا اشخاص به دست دانشجویان و مسئولان دولت‌های وقت ایران (دولت شورای انقلاب به مسئولیت مهدوی کنی و سپس دولت بنی صدر به نخست وزیری رجایی) می رسید، خصوصا «طرح والدهایم» که در شورای انقلاب به اتفاق آرا تصویب شده بود و مورد موافقت رهبری هم بود، هیچ کدام به نتیجه ای نرسیدند، چرا که «آن روزها مذاکره کلمه مذمومی بود. در طول انقلاب سازشکاران (مذاکره کنندگان) را کسانی معرفی می‌کردند که ملت خویش را تضعیف می‌کنند. از همان ابتدا همه دانشجویان (پیرو خط امام) بر این نظر اتفاق نظر داشتیم که نباید بر سر اصول خود سازش کنیم.»

این ماجرا سرانجام با واگذاری اختیار گروگان‌ها از سوی امام به مجلس شورای اسلامی پایان یافت. در کمیسیون ویژه مجلس چهار شرط را برای انجام مذاکرات تصویب کردند (البته این شروط هیچ‌گاه در مجلس به قانون لازم الاجرا تبدیل نشدند) و سایر اقدامات را به دولت محول نمودند. شهید رجایی به عنوان نخست وزیر ایران، گروه مخصوصی به ریاست بهزاد نبوی سخنگوی دولت و وزیر مشاور در امور اجرایی تشکیل داد که با گروهی آمریکایی به مسئولیت وارن کریستوفر که بعدها وزیر خارجه آمریکا شد، وارد مذاکره ای با وساطت دولت الجزایر شد. با وجود این که دولت ایران نقش خود را در این مذاکرات «میانجیگری میان آمریکا و دانشجویان» اعلام می‌کرد، اما دانشجویان سفارت معتقدند «هیچ‌گاه در این فرآیند دخالت نداشتیم و هیچ کس با ما مشورت نکرد یا ما را در جریان نگذاشت». این مذاکرات در نهایت به «بیانیه الجزایر» ختم شد.

سابقه تلخ دخالت‌های آمریکا در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و دوران ۲۵ سال استبداد پهلوی دوم، آن چنان پیش فرض منفی را در ذهن ایرانیان شکل داده بود که روابط ایران و آمریکا از ۱۳ آبان ۱۳۵۸ تاکنون تحت تاثیر این سوابق تلخ، امکان ترمیم پیدا نکرده و در دوران موسوم به «نه جنگ، نه صلح» سپری می شود. بسیاری از دانشجویان درگیر در ماجرای تسخیر سفارت آمریکا طی دهه های بعد انقلاب جزو چهره‌های موثر سیاسی نظام جمهوری اسلامی شدند. از ریاست جمهوری، تا وزارت و وکالت مردم در مجلس شورای اسلامی، از فرماندهی سپاه پاسداران تا فرماندهی نیرو انتظامی، از خدمت در مناصب دیپلماتیک تا فعالیت در رده‌های ارشد نهادهای امنیتی، همگی مناصبی است که در طی ۴۰ سال پس از تسخیر سفارت آمریکا، توسط آن ۴۰۰ دانشجوی حاضر در سفارتخانه تجربه شده است.

البته آن ها همگی بر یک مسیر و اعتقاد هم باقی نماندند. حتی در این سال‌ها شاهد تغییرهای جدی در باورها و اعتقادات برخی از آنان بوده ایم. محمود احمدی نژادی که «در تمامی روزهای تسخیر لانه جاسوسی حتی پایش را داخل سفارت نگذاشت»، در تضاد با اعتقادات جوانی، طی دوران هشت ساله ریاست جمهوری اش، خطر امپریالیسم آمریکا را مهمتر از خطر کمونیسم اعلام کرده و در ائتلافی چشمگیر میان یک دولت اسلامی با دولت‌های کمونیست جهان، از کوبا تا ونزوئلا و بولیوی، تلاش کرد تا خود را در نظر مردم جهان سوم به عنوان نماد مبارزه با آمریکا نشان دهد. از سوی دیگر بسیاری از دانشجویان شرکت کننده در ماجرای تسخیر امروز نه تنها دیگر گفت و گو و مذاکره را معنای سازشکاری نمی‌دانند، که خود را از حامیان مذاکره و گفت و گو می‌دانند. یکی از نمادین‌ترین رفتارهایی که نشان از تحول در نگاه دانشجویان پیرو خط امام داشت، دیدار عباس عبدی با یکی از گروگان‌های آمریکایی در سال‌های آغازین دهه هشتاد، حدودا بیست سال پس از تسخیر سفارت بود. این تغییر رویکرد همچنان گسترش یافت تا جایی که ابراهیم اصغرزاده، طراح اصلی و هدایتگر ماجرای سفارت در سال ۱۳۹۳ به صورت رسمی از مردم به خاطر این اقدام عذرخواهی کرد.

به هر حال پس از ۴۰ سال از تسخیر سفارت آمریکا خیلی از مسائل تغییر کرده است. سرنوشت دانشجویانی که برای اولین بار ایده تسخیر سفارت از میان جمع آنها جوشید، نیز امروز متفاوت است. محمود احمدی نژاد در قامت یک رئیس جمهور اصولگرا به قدرت رسید، اما در نهایت با اتهام انحراف از اصول از سوی همفکران اصولگرایش طرد شد. محسن میردامادی با رای مردم به مجلس راه یافت و در مقام دبیر کل یکی از بزرگترین احزاب اصلاح طلب وقت ایران، حزب مشارکت ایران اسلامی، به یکی از چهره‌های مطرح جریان اصلاحات مبدل شده بود، امروز فعالیت رسمی در عرصه سیاست کشور ندارد. حبیب الله بیطرف در دولت اصلاحات به وزارت نیرو رسید. وزارتی که وقتی در دولت دوازدهم برای تصدی مجدد بر کرسی وزارت معرفی شد با واکنش منفی فعالین محیط زیست مواجه شد و مجلس به او رای اعتماد نداد. ابراهیم اصغرزاده نیز به عنوان نیرویی اصلاح طلب، هر چند با دوستانش در جبهه مشارکت اختلاف سلیقه‌های جدی داشت، ولی او هم امروز حضوری در عرصه رسمی سیاسی ندارد. در میان پنج عضو هسته اولیه دفتر تحکیم وحدت، اما محمدعلی سیدنژاد در سال های بعد حضور پررنگی در سیاست نداشت. او که برخلاف احمدی نژاد، پس از تسخیر سفارت به کمک دوستانش در سفارت شتافت، بعد از مدتی از آنها جدا شد و بیشتر به فعالیت‌های فرهنگی پرداخت. رحیم باطنی هم به مانند سیدنژاد در سیاست چهره‌ای کمتر مطرح از خود نشان داد و مدتی معاون جهاد دانشگاهی بود و بعد به وزارت نیرو رفت. اما آخرین دانشجویی که در پیش از وقوع اقدام به تسخیر از آن اطلاع داشت رضا سیف الهی بود. او که در ابتدای دهه هفتاد با حکم رهبری عنوان اولین فرمانده نیروی انتظامی را یافت، بعدها به مجمع تشخیص مصلحت نظام رفت و تا سال گذشته در مقام معاونت دبیر شورای عالی امنیت ملی، در سطوح عالی سیاسی و امنیتی کشور مسئولیت و فعالیت داشت.













‍ ‍ 🎬مرتضی الویری؛ خطاهای استراتژیک پس از انقلاب: ادامه جنگ، انقلاب فرهنگی، تسخیر ‏سفارت آمریکا


🔷مرتضی الویری: به‌نظر من ۲-۳ تا اشتباه استراتژیک بعد از انقلاب اتفاق افتاد و این اشتباهات، ‏تاوان سنگینی را بر دوش ملت گذاشت و ما به‌شدت متضرر شدیم.‏

در مورد جنگ ایران و عراق می‌تواند یک سوال جدی وجود داشته باشد که آیا ما نمی‌توانستیم ‏کاری کنیم که این جنگ به‌وقوع نپیوندد؟

من چون شبهاتی در فرآیندش دارم، نمی‌خواهم ورود پیدا کنم. ولی لااقل این قسمت را من در مورد ‏جنگ می‌توانم بگویم که بیشتر تلفات ما و خساراتی که خوردیم، مربوط به مقطع بعد از فتح خرمشهر ‏است.‏

موقعی که ما خرمشهر را آزاد کردیم، شرایطی بود که کشورهای دیگر آمادگی داشتند که خسارات ‏ما را بپردازند، ولی ما این‌کار را نکردیم. به‌نظرمن این یک اشتباه استراتژیک است که خوب است به ‏آن مقطع برگردیم و ببینیم که چه کسانی مرحوم امام را برای ادامه جنگ تشویق کردند؟

بالاخره ایشان هم یک فردی بود که از مشاورین و اطرافیان خودش نظر می‌گرفت. این‌را من از این ‏بابت می‌گویم برای اینکه خود من در همین مقطع مقصر هستم و من در آن مقطع منتها خب من یک ‏جوان ۳۳-۳۴ساله بودم و اطلاعاتم ناقص بود و فکر می‌کردم که این جنگ بایستی ادامه پیدا کند.‏

ما می‌خواستیم دنیا را فتح کنیم. بعضی موقع‌ها یک سفر خارجی که می‌رفتیم، یک کلیسایی که ‏می‌رفتیم که جای خیلی وسیعی جلویش بود، می‌گفتیم: انشاءالله یک روزی اینجا نمازجمعه برقرار ‏بشود.‏

ما در حال و هوای دیگری بودیم ولی آن‌هایی که بزرگ‌تر از ما بودند و استخوان خرد کرده بودند، ‏انتظار می‌رفت که مشاوره‌های لازم و مناسبی را به مرحوم امام بدهند.‏

🔺مجری: منظورتان آقای هاشمی که نیست؟

🔷مرتضی الویری: حالا من عام گفتم و نمی‌خواهم روی فرد خاصی تکیه کنم. یک اشتباه دیگر ‏بحث تعطیل‌کردن دانشگاه‌ها تحت عنوان انقلاب فرهنگی است. ما می‌بایستی درست برعکس عمل ‏کنیم. یک انقلابی که روی کار آمده باید کادرسازی و نیروسازی کند. اینکه دانشگاه‌ها به‌مدت ‏چندسال تعطیل شوند، این هم باز لطمات شدیدی به حرکت ما می‌زند.‏

یک اشتباه خیلی بزرگ‌تر که همیشه من خودم را برای هورا یا الله‌اکبرگفتن‌هایی که آن موقع برایش ‏کردم نمی‌بخشم، بحث تسخیر سفارت آمریکا است،این به‌هیچ‌وجه توجیه ندارد.‏

اصلا می‌گوییم آمریکا در اینجا جاسوسی کرده، شما یک راهی دارید که کاردارها یا عوامل ‏جاسوسی را از کشور اخراج کنید. بگویید این‌ها باید ظرف ۲۴ساعت کشور را ترک کنند، نه اصلا ‏بیایید و سفارتش را ببندید.‏

اینکه یک تعداد کارکنان سفارت را به مدتی گروگان بگیرید، نه توجیه بین‌المللی و نه توجیه انسانی ‏دارد، هیچ‌توجیهی ندارد.‏

ما بودیم که جمهوری‌خواهان را روی کار آوردیم. این‌ها را می‌گویم چون خود من هم متهم هستم، ‏اگر بنده مرتضی الویری آن موقع تلاش نمی‌کردم که گروگان‌ها را بیشتر نگه داریم و اگر گروگان‌ها ‏را قبل از آبان‌ماه آن سال آزاد می‌کردیم، بدون تردید حتما کارتر رای می‌آورد و به‌مراتب حضور ‏کارتر برای ما مناسب‌تر از ریگان و جریان جمهوری‌خواهان بود.‏

🔺مجری: امام هم مخالف بودند با تسخیر لانه جاسوسی؟

🔷مرتضی الویری: ببینید من خودم مستقیما از آقای موسوی خوئینی‌ها شنیدم که می‌گفت ما بنا را ‏گذاشتیم که برویم و سفارت آمریکا را بگیریم و امام در مقابل یک‌کار انجام‌شده قرار بگیرد. ‏

قرار شد از آنجا به امام زنگ بزنیم، اگر امام گفت بمانید خب می‌ماندیم و اگر امام گفت بیرون ‏بروید ما بیرون می‌رفتیم. می‌گفت: من سر ظهر بود که از داخل سفارت آمریکا زنگ زدم، دانشجویان ‏هم دور من جمع شده بودند که ببینند امام چه جوابی می‌دهد.‏

حاج‌احمدآقا گفت امام سر نماز هستند. نماز ظهر امام که تمام شد، جریان را حاج‌احمدآقا برای امام ‏توضیح داد و گفت که آقای موسوی خوئینی‌ها می‌گوید یک‌تعدادی دانشجوی خوب بچه‌مسلمان ‏رفته‌اند سفارت آمریکا را گرفته‌اند، شما چه می‌فرمایید.‏

امام فرمودند که خوب جایی را گرفته‌اند و نگهش دارند. این وقتی‌که به دانشجویان منعکس می‌شود، ‏شادی و هلهله و الله‌اکبر و این‌ها راه می‌افتد.‏

آقای دکتر یزدی خودش به من گفت که من بعدازظهر رفتم قم خدمت امام خمینی و گفتم آقا! ‏به‌عنوان وزیر خارجه می‌گویم این‌کار خطرناکی است و هیچ‌توجیه منطقی ندارد. دنیا ما را محکوم ‏می‌کند و خسارت‌های سنگینی می‌پردازیم. می‌گفت امام فرمودند که بیرون بریزیدشان.‏

🔺مجری: چه کسانی را بیرون بریزید؟

🔷مرتضی الویری:همین دانشجویانی که رفتند سفارت را اشغال کردند. می‌گفت من نمی‌دانم که ‏ظرف ۲۴ساعت چه اتفاق دیگری افتاد که روز بعد امام فرمودند که انقلابی بزرگ‌تر از انقلاب اول و ‏بعد دیگر افتاد به یک فرآیند فرساینده‌ای که طول کشید.‏
شهاب حائری
@virayeshe_zehn









گروگان‌گیری در سفارت آمریکا
انقلابی بزرگ‌تر از انقلاب اول که آن را بلعید

آبان 58 رسانه‌های جهان در تسخیرِ خبرهای تهران بود. ادوارد سعید شرق‌شناس و استاد دانشگاه کلمبیای آمریکا می‌نویسد ماه‌های طولانی بخش اصلی اخبار رسانه‌های آمریکایی درباره‌ی گروگان‌گیری بود. کانال تلویزیونی اِی.بی.سی آخر شب‌ها برنامه‌ی ویژه‌‌ای به نام «آمریکایِ گروگان» پخش می‌کرد. والتر کرانکیت در شبكه‌ی سی.بی.اس هرشب تعداد روزهایی که گروگان‌ها در اسارت بودند را یادآوری می‌کرد؛ مثلا «روز دویست‌و‌هفتادم». برنامه‌های سه‌دقیقه‌ای درباره‌ی تاریخ اسلام، مرور پرونده‌ی پزشکی شاه و... برنامه‌هایی بود که به مخاطب آمریکایی اطلاعاتی درباره‌ی دین و فرهنگ اسلامی می‌داد که: «چیزی بیش از یک برداشت ناقص و نادرست نبود. در این برنامه‌ها مردم ایران همواره به‌صورت افرادی مبارز، خطرناک و ضدآمریکایی مطرح می‌شدند.»(غرب و اسلام، ص160 تا 162)
حدود یک سال قبل، مردم ایران با حضورشان در خیابان‌ها انقلاب عجیبی را رقم زدند. یرواند آبراهامیان، تحلیل‌گر ایرانی مقیم آمریکا، می نویسد که شرق‌شناسان «جمعیت‌های خاورمیانه‌ای را همواره اسلام‌گراهایی ستیزه‌جو، متعصبانی دیوانه، مجانینی بَدوی، بیگانه‌هراس‌هایی بددل و بنیادگراهایی خشمگین تصویر می‌کنند که راهبَرشان، اگر عقده‌ی روانیِ طلب خودکشی از طریق شهادت نباشد، عقده‌ی آدم‌کشی است.» او از انقلاب ایران نمونه‌هایی ذکر می‌کند که این ذهنیت را تغییر می‌دهد؛ «تظاهرکنندگان در تهران حرکت می‌کردند، به شیشه‌ی بانک‌ها سنگ می‌زدند، اما نزدیک بیمارستان‌ها صدای‌شان را پایین می‌آوردند تا باعث اذیت بیماران نشوند... مغازه‌دارها شیرینی و آب پخش می‌کردند. گل‌فروش‌ها میخک می‌دادند تا تظاهرکننده‌ها بتوانند آن‌ها را به سربازان بدهند.» مردم به بانک صادرات سنگ می‌زدند اما دست به پول‌های نقد توی شعبه نمی‌زدند. او با اشاره به خشونت‌های محدود از سوی مردم می‌نویسد: «با در نظر گرفتن همه‌ی جوانب، در انقلاب ایران تمایل جمعیت به رفتارهای آرام و مسالمت‌آمیز بود.» انقلاب ایران در حال ایجاد تحولی در زمینه‌ی حضور مردم بود که در آن خبری که از اوباشی‌گریِ شدید كه به خاورمیانه نسبت داده می‌شد نبود. آنتونی پارسونز، سفیر وقت انگلستان در ایران، معتقد بود: «خبر از هیچ غارت و چپاول کورکورانه‌ای نبود، کار اوباش نبود. شاهکار شگفت‌انگیزِ سازماندهی، زمان‌بندی و نظم بود... من هیچ‌وقت مردم ایران را به اندازه‌ی چند ماه گذشته تحسین نکرده‌ام.» (مردم در سیاست ایران، ص83 تا 119)
این ویژگی‌ها در بسیاری از رسانه‌های جهان نیز بازتاب داشت و توجه متفکران را به خود جلب کرد. در روزهای انقلاب رسانه‌های آمریکایی علاقه‌ی چندانی به نشان دادن چهره‌ای متعادل از رهبر و مردم ایران نداشتند و به تعبیر ادوارد سعید: «تصویر آیت‌الله خمینی وسایل ارتباط جمعی را قبضه کرده بود؛ البته چیز زیادی از وی بیان نمی‌کردند الا این‌که وی سخت‌دل و لجوج، قدرتمند و عمیقا از دست آمریکا عصبانی است.»
آن‌ها مصداق چندانی برای درست‌نشان‌دادن قضاوت‌شان نداشتند که به ناگاه گروگان‌گیری در سفارت آمریکا به کمک‌شان آمد. طولانی شدن این بحران فرصت کافی برای شکل دادن افکار عمومی درباره‌ی انقلاب را به رسانه‌ها داد و ذهنیت جدید، ذهنیت مثبت پدید‌آمده از انقلاب را بلعید. ایرانی‌ها بدون قدرت رسانه‌ای حتی نتوانستند سابقه‌ی دخالت‌های آمریکا در ایران را رسانه‌ای کنند. ادوارد سعید می‌نویسد: «اظهارنظرهای پرسروصدا راجع به نیروهای آمریكایی با بزرگ‌نمایی‌ سمفونیکِ ماجرای گروگان‌گیری و بازگشت پیروزمندانه‌ی آن‌ها همراه گردید. قربانیان این حادثه مستقیما به‌صورت قهرمان‌ها و نمادهای آزادی درآمدند... گروگان‌گیرها هم به‌صورت عده‌ای حیواناتِ پست‌تر از انسان تصویر شدند.»(غرب و اسلام، ص 47 و 24)
همراه‌كردن افکار عمومی از مهم‌ترین مولفه‌های قدرت است. بدون قدرت رسانه‌ای برای تاثیرگذاری بر افکار عمومی، باید از طولانی‌شدن کشمکش‌ها نگران باشید. انقلابی‌ها قصد رویارویی با دولت آمریکا را داشتند اما قدرت رسانه‌‌ها آن‌ها را در مقابل ملت آمریکا و دنيا قرار داد و افکار عمومی علیه ایران شد.
نکته‌ی‌ آخر این‌که جدا از تاثیر يا عدم تاثیر گروگان‌گیری در آغاز جنگ با عراق، می‌توان بررسی کرد آیا این موضوع بر بی‌تفاوتی یا همراهی افکار عمومی با حمله به ایران تاثیر داشت یا خیر. وقتی به‌عنوان یك مجرم در افكار عمومی جهان معرفی شوید سخت است كه كسی دلش برای مظلومیت شما بسوزد. سال‌هاست رسانه‌های رسمیِ كشور سرشار از تحلیل نقاط قوت تسخیر سفارت آمریکاست؛ اما نیازمند نگاه‌های نقادانه به این مساله و بسیاری از مسایل دیگر هستیم. به تعبیر یکی از سیاست‌مداران نمی‌شود تیر انداخت و بعد دورِ جایی را که تیر اصابت کرده دایره کشید و فریاد برآورد: خورد به هدف و بعد جشن پیروزی گرفت.
https://t.me/jafarshiralinia






تصویب مجلس در آبان سال ۶۷ روز ملی مبارزه با استکبار جهانی

سایت مجلس:
مسیر شما: قوانین و مقررات ❯ قانون اعلان روز 13 آبان به عنوان روز ملی مبارزه با استکبار جهانی
قانون اعلان روز 13 آبان به عنوان روز ملی مبارزه با استکبار جهانی
تاریخ تصویب : 1367/08/08
مرجع تصویب : مصوبات مجلس شورا
QR
جزئیات متن قانون
‌قانون اعلان روز 13
آبان به عنوان روز ملی مبارزه با استکبار جهانی
‌ماده واحده - روز 13 آبان هر سال به عنوان "‌روز ملی مبارزه با استکبار جهانی و
در راس آن آمریکای جهانخوار" نامگذاری می‌شود.
‌قانون فوق مشتمل بر ماده واحده در جلسه علنی روز یکشنبه هشتم آبان ماه یک هزار و
سیصد و شصت و هفت مجلس شورای اسلامی تصویب و در‌تاریخ 1367.8.8 به تأیید شورای
نگهبان رسیده است.
‌رئیس مجلس شورای اسلامی - اکبر هاشمی




آقای خلخالی به عنوان مخالف طرح مفصل صحبت کرده است.



روز ملی مبارزه با استکبار جهانی چگونه تصویب شد؟
کد خبر: ۳۵۴۴۵۸
تاریخ انتشار:
۰۸ آبان ۱۳۹۲ - ۱۰:۱۹
30 October 2013
نام‌گذاری سالروز تسخیر لانه جاسوسی آمریکا به عنوان روز ملی مبارزه با استکبار جهانی را می‌توان از جمله روزهای برجسته در تاریخ جمهوری اسلامی دانست، در روز 13 آبان 1358، دانشجویان پیرو خط امام(ره)، لانه جاسوسی آمریکا را در تهران تسخیر کردند و جاسوسان آمریکایی را به گروگان گرفتند و مبارزه ضد آمریکایی مردم ایران، ابعاد جدیدتری پیدا کرد. نمایندگان مجلس شورای اسلامی نیز در ادامه این روند استکبارستیزی، در مقابله با روح و خوی استکباری آمریکا این روز را به عنوان «روز ملّی مبارزه با استکبار» نام‌گذاری کردند تا احساس غیرت و هویت ملی را در کشور زنده‌تر و پررنگ‌تر از قبل کنند.

تبلیغات
به گزارش مشرق روز 5 آبان سال 1367 روزی بود که مجلس سوم شورای اسلامی سالروز تسخیر لانه جاسوسی آمریکا را به عنوان روز ملی مبارزه با استکبار جهانی تصویب کرد تا از آن به بعد نام آمریکا به عنوان نماد استکبار جهانی در تقویم ایرانیان نقش ببندد.

این جلسه‌ به ریاست اکبر هاشمی رفسنجانی و هشت روز قبل از 13 آبان 1367 تشکیل شد تا به رأی و نظر نمایندگان مجلس برسد.

حجت‌الاسلام مجید انصاری که اکنون معاون امور مجلس ریاست جمهوری است و در آن زمان از نمایندگان دوره سوم مجلس شورای اسلامی بود به عنوان موافق این طرح به سخنرانی پرداخت و طرح نام‌گذاری 13 آبان به عنوان روز ملی مبارزه با استکبار جهانی را به صورت مشروح توضیح داد.

مجید انصاری در این سخنرانی با بیان اینکه روز ۱۳ آبان سالروز تبعید حضرت امام روحی له الفداء به وسیله عمل استکباری آمریکا به ترکیه بوده است، عنوان کرد: روز ۱۳ آبان سرفصل جدیدی در تاریخ ایران بوده روز هجرت حضرت امام از میهن اسلامی و روز تبعید ایشان بوسیله عمال استکبار بوده است در ضمن این روز یعنی ۱۳آبان در سال ۵۸ سرفصل انقلاب بزرگی هم بوده که همان تسخیر لانه جاسوسی و ریشه کن کردن حضور همیشگی آمریکا در میهن اسلامی ایران بوده است.

وی در ادامه توضیحات خود با تأکید بر اینکه روز ۱۳آبان دو مناسبت بزرگ ملی و اسلامی و انقلابی را در خود جای داده است، افزود: تبعید حضرت امام و تسخیر لانه جاسوسی به عنوان دو اتفاق بزرگ در 13 آبان ماه است، و طرحی که بوسیله ۱۱۵ نفر از نمایندگان مجلس ارائه گردیده است عبارت است از اینکه این روز را به عنوان روز ملی مردم ایران تحت عنوان «روز مبارزه با استکبار جهانی» تصویب بکنیم.

انصاری در ادامه سخنرانی خود عنوان می‌کند: گرچه همه نمایندگان محترم و مردم شریف ایران در جریان این دو موضوع مهم هستند و نیازی هم به توضیح نیست اما فوریت مسأله از این جهت است که ما چند روز بیشتر به ۱۳ آبان نداریم،‌ ۱۳ آبان نزدیک است و مناسبت این «یوم‌الله اکبر» در انقلاب ما اقتضا می‌کند که مجلس محترم که به حق مجلسی در خط امام و مبارزه و شجاع و ضد استکباری هست این مسأله را تصویب بکند و ما قبل از ۱۳ آبان این را به مردم اعلان بکنیم.

انصاری ادامه داد: با توجه به اینکه امروز علیه انقلاب اسلامی به فوریت برنامه‌های تبلیغاتی وسیعی را استکبار جهانی خصوصاً آمریکا و کنگره آمریکا تدارک دیده و همین هفته گذشته در کنگره آمریکا با کمال وقاحت و بی‌شرمی، روز خباثت و جنایت تروریست‌های آدمکش منافق را به عنوان روز حمایت از آنها تصویب کرده‌اند و با توجه به نزدیکی ۱۳آبان و ضرورت اعلان این مطلب و تاثیری که در برنامه های آتی صدا وسیما و مراسم یوم الله 13 آبان خواهد داشت، استدعا می کنیم که دو فوریت این مساله تصویب بشود، چون من تصور نمی‌کنم در مجلس با اصل موضوع حتی یک نفر هم مخالف باشد.

وی در ادامه تاکید می‌کند: نفس اعلان این مطلب از سوی مجلس نشانگر اهمیتی است که مجلس و نمایندگان و عصاره ملت به این موضوع مهم میدهد بالطبع اثراتی وسیع و بزرگی در با شکوه‌تر برگزار کردن مراسم ۱۳ آبان در صحن سیاست جهانی خواهد داشت.

مجید انصاری با بیان اینکه باید قبل از ۱۳ آبان این طرح تصویب بشود، اظهار می‌کند: با توجه به اینکه امروز علیه انقلاب اسلامی به فوریت برنامه های تبلیغاتی وسیعی را استکبار جهانی خصوصاً آمریکا و کنگره آمریکا تدارک دیده و همین هفته گذشته در کنگره آمریکا با کمال وقاحت و بیشرمی ، روز خباثت و جنایت تروریست‌های آدمکش منافق را به عنوان روز حمایت از آنها تصویب کرده‌اند و تعجب آور است که حکومت جلاد و جبار ریگان که داعیه مبارزه با تروریسم را در صحنه جهانی دارد و ادعا می کند بدترین و زشت ترین و خونآشام ترین تروریست‌های جهانی را که دستشان به خون هزارن نفر از امت حزب الله و بیگناه این مردم آلوده است و بمب گذاری هایشان در خیابانها و نمازجمعه ها هنوز در خاطر ملت ایران هست، در کنگره آمریکا آمده‌اند در دفاع از این تروریستها روز ۳۰ خرداد را به عنوان روز حمایت از این ها تصویب کرده اند البته حرکت ما ربطی به اراجیف آمریکائی ها و اعضای کنگره آمریکا ندارد، ما می خواهیم روز ملی کشور خودمان را تعیین کنیم.

وی در ادامه با بیان اینکه تصویب قانونی این طرح توسط مجلس کار با ارزش و نشان دهنده موضع محکم نمایندگان مردم است، می‌گوید: فقط این نکته را هم عرض بکنم بعضی از نمایندگان محترم میفرمودند ما با اصل طرح موافق هستیم اما این قانون نمی‌خواهد برای اطلاع این عزیزان عرض می‌کنم که هم در مجلس قبل از انقلاب و هم بعد از انقلاب مرسوم بوده ایامی که رسماً‌ به عنوان روز ملی مردم ایران تلقی میشود مصوبه قانونی داشته است و نمونه باارزش روز جمهوری اسلامی ایران در جلسه شورای انقلاب تصویب شد والان مصوبه اش در مجلس هست، از ابتدا هم ما مشابه این موضوع را داشتیم، بنابراین مساله تصویب روز ملی مردم ایران مصوبه مجلس می خواهد.

مجید انصاری در قسمت پایانی نطق خود در مجلس با بیان اینکه «با توجه به نزدیکی ۱۳آبان و ضرورت اعلان این مطلب و تاثیری که در برنامه های آتی صدا وسیما ومراسم برگزار کننده این یوم الله خواهد داشت ما استدعا می کنیم که دو فوریت این مساله تصویب بشود، چون من تصور نمی‌کنم در مجلس با اصل موضوع حتی یکنفر هم مخالف باشد.» تاکید می‌کند: «موضوع مهم این مصوبه هجرت و تبعید حضرت امام (ره) هست و به تبع این حرکت بت شکنی و طاغوت براندازی است که بعدها در رابطه با ۱۳ آبان و تسخیر لانه جاسوسی پیش آمده مشابه همان هجرتی که پیغمبر اکرم کرد و نهایتاً بت شکنی که از ناحیه آن هجرت بزرگ در تاریخ صورت گرفت. تشکر میکنیم از همه نمایندگان محترم که انشاءالله به فوریت رای خواهند داد . والسلام .»

بعداز ایراد نطق نمایندگان مجلس شورای اسلامی، هاشمی رفسنجانی به عنوان رئیس مجلس طرح را به رای و نظر نمایندگان گذاشت و نمایندگان این طرح را تصوصیب رساندند. هاشمی رفسنجانی در کتاب خاطرات خود در این خصوص نوشته است: 180 نفر از نمایندگان در جلسه حضور داشتند، نمایندگانی که با هر دو فوریت این طرح موافق بودند قیام کردند(اگثر بر خاستند) و با اکثریت قوی نزدیک به تمام مجلس، این طرح تصویب شد و نمایندگان شعار «مرگ برآمریکا» سر دادند.





منشور روحانیت-۳ اسفند ۶۷
كار ما خلاف عرف دیپلماتیك نبود در گفت‌وگوی با محمدجواد مظفر | مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی

كار ما خلاف عرف دیپلماتیك نبود در گفت‌وگوی با محمدجواد مظفر

1395/8/15 ۱۱:۲۵

كار ما خلاف عرف دیپلماتیك نبود در گفت‌وگوی با محمدجواد مظفر

اگر سر زخم را نمی‌سوزاندیم ممكن بود دوباره سر باز كند. 37 سال از تسخیر لانه جاسوسی امریكا گذشت



اگر سر زخم را نمی‌سوزاندیم ممكن بود دوباره سر باز كند

37 سال از تسخیر لانه جاسوسی امریكا  گذشت


عاطفه شمس:  شاید هیچ یك از دانشجویانی كه صبح روز سیزدهم آبان ماه 58 به تقاطع خیابان تخت جمشید و دروازه دولت آمده بودند، تصور نمی‌كردند تا ساعاتی دیگر در این نقطه از زمین، موجی ایجاد خواهد شد كه تمام نگاه‌ها در سراسر جهان را به سمت ایران خواهد چرخاند. سفارت امریكا در منطقه مركزی تهران واقع شده، جایی كه امروز با عنوان تقاطع خیابان طالقانی و مفتح شناخته می‌شود. مكانی كه روزی سفارتخانه ایالات متحده امریكا بود، بعدها به «لانه جاسوسی» تغییر نام داد و امروز روی سردر آن نوشته‌اند: مركز فرهنگی دانشجویی 13 آبان. بعد از پیروزی انقلاب، تبدیل شدن این ساختمان هزار متری به لانه جاسوسی و توطئه علیه ملت ایران، موجب شده بود تا دانشجویان پیرو خط امام، عزم خود را برای تسخیر آن جزم كنند. محمد جواد مظفر كه در حال حاضر انتشارات كویر را اداره می‌كند، كسی است كه تصویر او به عنوان نخستین تصویر از ماجرای تسخیر سفارت، روی ماهواره‌های جهانی مخابره شد. در این شماره، به مناسبت سی و هفتمین سالروز تسخیر لانه جاسوسی، با این دانشجوی قدیمی دانشگاه ملی-شهید بهشتی امروز- گفت‌وگویی انجام داده‌ایم. مظفر، از علاقه خانوادگی خود به مصدق می‌گوید و ذهنیتی كه مسن‌ترها از تجربه مشروطه و جوان‌ترها از كودتای 28 مرداد داشتند و فكر می‌كردند رفتن شاه به امریكا یعنی تحت حمایت قرار گرفتن او و مقدمه چینی برای كودتایی دیگر و برگرداندن شاه به قدرت. به همین دلیل اراده كردند سر زخم را بسوزانند تا دوباره دهان باز نكند. متن این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.

 

شما پیش از این در مصاحبه‌های خود از علاقه خانوادگی‌تان به مصدق گفته‌اید.
بله، مصدق برای خانواده ما یك الگوی مقاومت و ملی بود. مرحوم پدرم بسیار به مصدق علاقه‌مند بود و به همین دلیل عكس مصدق همیشه روی دیوار منزل ما جای داشت. برادر بزرگ‌تر من كه اكنون در آستانه هشتاد سالگی است، دو ماه و نیم بعد از كودتای 28 مرداد در حین توزیع اعلامیه در دفاع از مصدق، توسط حكومت نظامی شیراز دستگیر شد و اندكی بعد، ایشان را به همراه سربازان به خانه آوردند. در آن زمان من دو سال و نیمه بودم اما عجیب است كه همه وقایع آن روز را به خاطر دارم؛ سال 1332، روزی كه منزل ما در محاصره سربازها بود و به پدرم در اداره اطلاع دادند كه چنین اتفاقی افتاده است. پدرم مرد بسیار با ابهتی بود، ایشان با كیف اداره وارد خانه شد، وسط حیاط ایستاد، كیف خود را محكم به زمین كوبید و گفت مگر دزد گرفته‌اید، تا دیروز همه زنده باد مصدق می‌گفتید و... شب، برادرم را بردند اما پدرم با تمهیداتی مانع از این شدند كه او را در حكومت نظامی نگه دارند و برادرم را به خانه برگرداندند. خاطرم هست در سال 1345 زمانی كه پدرم سكته كرده و به خاطر ناتوانی اسیر تختخواب شده بود و حتی نمی‌توانست صحبت كند، وقتی به او اطلاع دادیم كه دكتر مصدق فوت كرده است، بسیار غمگین شد و اشك ریخت. یعنی در آن حال و هوا نیز هنوز عشق به دكتر مصدق در دل او وجود داشت. به همین دلیل، خانواده ما از ابتدا با علاقه‌مندی‌های مبارزاتی شكل گرفته بود. البته خود من از 16 سالگی و در دوره دبیرستان، تحولی در زندگی‌ام اتفاق افتاد و وارد فعالیت‌های مذهبی-سیاسی شدم.
یكی از توجیهات برای تسخیر سفارت امریكا در 13 آبان 58 این است كه ملت ایران در كودتای 28 مرداد تجربه تلخی از دخالت امریكا داشته و برای جلوگیری از تكرار این تجربه، به چنین اقدامی دست زد. برخی از كسانی كه در سیزده آبان 58 با جریان تسخیر همراه بودند نیز همین تحلیل را ارایه می‌كنند.

 

شما این تحلیل را تا چه حد درست می‌دانید و آیا برای شما نیز چنین انگیزه‌ای وجود داشت؟
بله، نگرانی در تكرار حادثه 28 مرداد 32 و بازگرداندن شاه به قدرت در حافظه تاریخی مردم وجود داشت. واقعیت این است كه در ماجرای اشغال سفارت، لازم است دو جریان را از یكدیگر تفكیك كنیم؛ ما دانشجویان دانشكده اقتصاد و علوم سیاسی دانشگاه ملی بودیم كه بعدها به شهید بهشتی تغییر نام داد. موضوع بسیار ساده است؛ شاه به امریكا رفته بود. بالاخره بعد از مدت‌ها با تمهیدات كیسینجر و جمهوریخواهانی كه با شاه روابط حسنه داشتند، كارتر را راضی كردند كه چون شاه مریض است به او اجازه ورود به امریكا را بدهد، در نتیجه شاه به امریكا رفت. نكته‌ای كه شما می‌گویید تا حدی درست است، بله، روحانیت و شخص امام(ره) همیشه نگران این موضوع بودند. مسن‌ترها در ذهن خود تجربه مشروطه را داشتند و تلقی‌شان این بود كه دوباره قضایا می‌چرخد و سر خانه اول برمی‌گردد. جوان‌ترها نیز به كودتای 28 مرداد فكر می‌كردند و همیشه نگران این بودند كه رفتن شاه به امریكا یعنی مقدمات اینكه جریان بازسازی شود و با یك حركت كودتاگونه، شاه را دوباره به قدرت برگردانند. به همین دلیل، به‌شدت همه نگران بودند و اعتقاد بر این بود كه باید كاری كرد و مانع از این شد كه شاه در امریكا جا بیفتد و حمایت امریكایی‌ها را جلب كند. من معتقدم بخشی از این تحلیل‌ها بعدا به ماجرای تسخیر سفارت اضافه شد اما تاكید می‌كنم كه یك ذهنیت از مشروطه برای پیرترها و كودتای 28 مرداد برای جوان‌ترها وجود داشت. در واقع، نگران برگشتن شرایط بودند و معتقد بودند كه باید جلوی هر امكانی برای بازگشت شرایط را گرفت. عده‌ای نگران این بودند كه با رفتن شاه به امریكا، امریكایی‌ها می‌توانند دوباره سازماندهی كنند و اگر سر زخم را نسوزانیم ممكن است دوباره سر باز كند. مثالی می‌زنم؛ ممكن است شما به عنوان نسل جوان، ما و نسلی كه پدران شما هستیم را به خاطر اعدام سران امنیتی و نظامی در اول انقلاب نقد كنید اما ببینید این اتفاق در ماجرای انقلاب مصر و اخوان‌المسلمین و ارتش نیفتاد، به همین دلیل ارتش موفق شد مجددا مصر را به دورانی بدتر از دوران مبارك برگرداند و مرسی و همه اخوان‌المسلمین را زندانی كند. اما در ایران این اتفاق نیفتاد زیرا جریان انقلاب قاطعانه برخورد كرد شاید اگر خیلی لیبرال‌مسلكانه با سران رژیم سابق برخورد شده بود عجیب نبود كه اوضاع به حالت سابق بازگردد.

 

گفتید كه گروه شما از شورای مركزی دانشجویان جدا بود. یعنی گروه‌هایی كه از دانشگاه‌های مختلف در این ماجرا دخیل بودند از حضور و برنامه یكدیگر مطلع نبودند؟
خیر. خود ما در دانشگاه ملی مطلع نبودیم از اینكه دوستان دیگری در دانشگاه‌های دیگر قصد چنین اقدامی را دارند و صرفا به پیشنهاد من، جرقه این اقدام در ذهن ما خورد. یكی از برادران من گفت شما دانشجویان بیایید و كاری كنید، به سفارت امریكا بروید، آنجا بنشینید و بگویید تا شاه را بیرون نكنید یا تحویل ندهید ما از اینجا بیرون نمی‌رویم. من شاید در تركیبی از طنز و جدی وقتی با دوستان جلوی دانشكده نشسته بودیم این پیشنهاد را مطرح كردم. این اتفاق روز دوازدهم آبان افتاد. دوستان گفتند خب چه كاری باید انجام دهیم و من آنها را دعوت كردم شب به خانه ما بیایند. شب همگی به منزل ما آمدند، شاید دوازده- سیزده نفر بودیم- دو سه نفر از خانم‌ها و بقیه آقایان- و درباره برنامه و چگونگی ورود به سفارت بحث كردیم. همه بحث ما در این بود كه به سفارت برویم و خواهان بیرون كردن شاه از امریكا شویم. من واقعا به خاطر ندارم كه حرف ما این بود كه بگوییم شاه را تحویل دهید یا او را بیرون كنید. به هر صورت، یكی از این دو خواسته بود. بیشتر به یك اقدام اعتراضی فكر می‌كردیم. دوستان به شوخی می‌گفتند فرداشب مهندس بازرگان همه ما را زندانی خواهد كرد و باید قرار بعدی را در زندان بگذاریم و... در نهایت، قرار شد فردا صبح یكی پلاكارد بیاورد، دیگری اعلامیه بنویسد وكارهایی مثل این و بعد جلوی سفارت یكدیگر را ببینیم و برای اقدامات بعدی تصمیم‌گیری كنیم. خیلی نپخته و بی‌تجربه این تصمیم را گرفتیم و اصلا به اینكه چگونه باید وارد سفارت شویم و اینكه اصلا شدنی است یا نه، فكر نكردیم. در آن روزها ماجرای دیگری در جریان بود؛ دانشجویان هتل‌ها را اشغال كرده بودند و معتقد بودند كه باید هتل‌ها را به گودنشین‌ها بدهیم تا در آنها زندگی كنند.

 

دانشجویانی كه به هتل‌ها رفته بودند، بیشتر چه سمت و سوی سیاسی داشتند؟
شاید پیشكسوت این حركت یعنی اشغال هتل‌ها، نیروهای چپی و ماركسیست‌ها بودند زیرا احساس می‌كردند كه حكومت به دست نیروهای مذهبی افتاده و آنها نیز باید كاری كنند. هر وقت رفتارهایی اینچنینی از این نیروها سر می‌زد بلافاصله بچه‌های انجمن اسلامی دخالت می‌كردند و اجازه نمی‌دادند كه كار به دست آنها بیفتد. تا جایی كه به یاد دارم بچه‌های دانشگاه ملی در هتل هویزه بودند یا هتل انقلاب در خیابان طالقانی. شب، یكی از دوستان من از هتل تماس گرفت و به طور مبهم گفت كه آن برنامه فردا انجام خواهد شد. تو یا ساعت 6 صبح به دفتر انجمن اسلامی دانشكده فنی بیا یا حدود ساعت 9 جلوی در سفارت باش. ضمنا بگویم من در سال 1349 زمانی كه دیپلم گرفتم به خاطر فعالیت در فوت آیت‌الله حكیم برای تثبیت مرجعیت امام‌خمینی(ره) در زندان بودم و نتوانستم كنكور بدهم، مهرماه هم ما را به سربازی فرستادند و من به ناچار بعد از دوران سربازی به دانشگاه رفتم. به همین دلیل، تقریبا یكی دو سال از سایر دوستان بزرگ‌تر بودم و تنها كسی بودم كه همسر و فرزند داشتم. بنابراین، نمی‌توانستم 6 صبح به انجمن بروم و در نهایت، به همراه همسر و فرزند دوساله‌ام به جلوی در سفارت رفتیم. خاطرم هست نم‌نم باران می‌آمد و من یك بادگیر آبی‌رنگ پوشیده بودم. هرچه منتظر شدیم دیدیم خبری از بچه‌ها نیست و كسی نیامد. به همین دلیل سوار ماشین شدیم كه برگردیم اما به محض اینكه به خیابان مطهری رسیدیم، رادیو گفت «توجه، توجه، هم‌اكنون تعدادی از دانشجویان وارد سفارت امریكا شدند
من به محض شنیدن این خبر برگشتم و جلوی در نرده‌ای جلوی سفارت كه رسیدیم ماشین را پارك كردم. بچه‌ها داخل حیاط شده بودند و ورود من همزمان با سر رسیدن اكیپ تلویزیون ایران شد كه برای پوشش خبری این رویداد به سفارت آمده بودند. تا این گروه به پیاده رو رسیده و دوربین‌ها را آماده كردند، یكی از بچه‌ها پارچه نوشته‌ای را با متن «الله اكبر، خمینی رهبر» آورد تا به نرده‌های بیرون سفارت نصب كند. او داخل سفارت بود و نمی‌توانست این كار را انجام دهد، بنابراین، من پارچه را از او گرفتم و مشغول سنجاق كردن آن بودم. در این لحظه، تنها سوژه‌ای كه تلویزیون در اختیار داشت من بودم البته لانگ‌شاتی از داخل حیاط و از سایر دانشجویان گرفت اما عمدتا دوربین را روی من چرخاند كه در حال نصب این پارچه روی نرده‌ها بودم. بنابراین، نخستین فیلمی كه از تسخیر سفارت روی ماهواره‌های جهانی نمایش داده شد من بودم، بدون اینكه من واقعا نقشی اساسی در این كار داشته باشم. من به بچه‌ها پیغام دادم كه بگویند بیرون از سفارت منتظر هستم، بعد در را باز كردند و من بعد از خداحافظی با همسرم داخل سفارت شدم.

 

داخل سفارت چه اتفاقاتی در جریان بود و چه چیزی توجه شما را جلب كرد با توجه به اینكه خیلی شناختی از سایر دانشجویان نداشتید؟
آنجا دیدم كه بچه‌ها داخل اتاق‌ها می‌چرخند اما امریكایی‌ها را آنجا ندیدم گویا زودتر از ورود من، بچه‌های اصلی امریكایی‌ها را به جای دیگری منتقل كرده بودند. همان جا ماندیم تا اینكه شب دوستان جمع شدند و درباره اینكه قدم بعدی چه باید باشد و چه كاری باید انجام داد تبادل نظر كردند و بعد از آن، همه نشسته در پشت میزها به خواب رفتندزیرا جایی برای خوابیدن نبود. صبح روز بعد، دیدیم كه جمعیت كثیری به خیابان طالقانی آمده‌اند و در حمایت از این اقدام، مشغول شعار دادن هستند. به حیاط آمدیم و مشغول تماشا شدیم و با دوستان صحبت می‌كردیم، 37 سال پیش ظاهر من متفاوت بود و مو و ریش بلندی داشتم به همین دلیل، یكی از دوستان آمد و به من گفت به داخل ساختمان بروم. وقتی دلیل آن را پرسیدم گفت مردم بیرون از ساختمان می‌گویند دانشجویان ایستاده‌اند و با امریكایی‌ها خوش و بش می‌كنند. مردم گمان كرده بودند من یكی از كاركنان سفارت و امریكایی هستم و دانشجویان به جای اینكه با امریكایی‌ها دشمنی بورزند با آنها بگو و بخند می‌كنند. واقعیت این است كه برخلاف اینكه یك واقعه بعدها چه نمود بیرونی پیدا می‌كند، دست‌اندركاران تسخیر سفارت در آن روز اول چنین احساسی نداشتند.

 

درباره اینكه پس از تسخیر سفارت چه اتفاقاتی خواهد افتاد صحبتی هم بین دانشجویان شده بود؟ به عبارت دیگر، آیا احتمال اتفاقات بعدی انگیزه‌ای برای آنها ایجاد كرده بود؟
در آن روز چنین انگیزه‌هایی وجود نداشت؛ عده‌ای دانشجو حدود 20 تا 25 ساله فكر كردند كه باید كاری كنند و اصلا كسی فكر نمی‌كرد چنین موجی به وجود می‌آید و چنین اتفاقی می‌افتد. به همین دلیل، من ساعت دو بعد از ظهر چهاردهم آبان ماه، بعد از اینكه دیدم كاری برای انجام دادن نیست از در پشتی سفارت -كه الان جلوی در پارك هنرمندان است- برای همیشه از سفارت خارج شدم و این كل ماجرای حضور من در ماجرای سفارت بود. اینكه می‌گویم كل ماجرا به این دلیل كه این اتفاق در روز یكشنبه سیزدهم آبان افتاد، روز دوشنبه من بیرون آمدم، فردای آن روز، دولت مهندس بازرگان استعفا داد و امام مسوولیت اداره كشور را به شورای انقلاب واگذار كردند. شورای انقلاب تا آن زمان، عده‌ای از افراد بودند كه جلسات تشكیل می‌دادند اما كار اجرایی كشور دست دولت بود. به همین دلیل، شورای انقلاب فاقد تشكیلات بود اما از آن روز امام (ره) فرمود اداره كشور بر عهده شما است. ما در منزل بودیم كه مرحوم شهید حسن اجاره‌دار كه عضو شورای مركزی حزب جمهوری اسلامی و همكلاس ما در دانشگاه بود و در سال 60 در جریان انفجار دفتر مركزی حزب شهید شد به همراه دوست دیگرمان آقای سید همایون امیرخلیلی كه هم‌اكنون از دیپلمات‌های وزارت خارجه است به منزل ما آمدند و اصرار داشتند كه باید بروی و دبیرخانه شورای انقلاب را تشكیل دهی. من امتناع می‌كردم و می‌گفتم كه باید درسم را تمام كنم اما ایشان می‌گفتند كه الان وقت این حرف‌ها نیست و اصرار داشتند كه باید حتما این كار را انجام بدهی. در نهایت، جمعه هجدهم آبان ماه ما به محل سابق مجلس شورای اسلامی در خیابان امام خمینی، رو به روی دانشكده افسری كه محل اسبق مجلس سنا نیز بود و در آن روزها مجلس خبرگان قانون اساسی در آن برگزار می‌شد رفتیم. طبقه دوم آنجا را به ما دادند و گفتند كه دفتر اداری شورای انقلاب اینجا باشد زیرا آقای بهشتی درگیر مجلس خبرگان قانون اساسی بودند. زمانی كه ما درها را باز كردیم آنجا پر از خاك بود و ما شروع به نظافت كردیم. از صبح شنبه نوزدهم آبان ماه 1358 ما دبیرخانه شورای انقلاب را راه‌اندازی كردیم و بنده مسوول روابط عمومی شورای انقلاب شدم. بنابراین، به طور كامل من با ماجرای سفارت قطع رابطه كردم و تا بعدها نیز هیچ یك از آقایانی را كه در حال حاضر از دوستان من هستند مثل آقایان میردامادی، اصغرزاده، امین‌زاده، عبدی و خانم ابتكار را نمی‌شناختم و هیچ اطلاعی از برنامه آنها نداشتم.

 

چرا با اینكه شعار جمهوری اسلامی «نه شرقی و نه غربی» بود اما تنها به تسخیر سفارت امریكا بسنده شد، در حالی كه طیفی از دانشجویان، خواهان حمله به سفارت شوروی بودند؟
شما باید نقش امام را در این ماجرا برجسته بدانید. اول اینكه امام موضع گرفته بود و ناگهان ایران به پا خاست. در طول چند روز در تمام ایران در دفاع از اشغال سفارت راهپیمایی شد و امام فرمودند انقلابی بزرگ‌تر از انقلاب اول اتفاق افتاده است. دوم اینكه امام پشت قضیه ایستاد و ناگهان اسم آنجا به لانه جاسوسی تغییر یافت. در این وضعیت، طبیعی است كه فضا تا حد زیادی فضای تند ضد امریكایی و ضد امپریالیستی شود. به این نكته نیز دقت كنید این اتفاق 9 ماه بعد از پیروزی انقلاب افتاد، قبل از آن چنین اتفاقی نیفتاده بود پس رفتن شاه به امریكا انگیزه اصلی این اقدام شد. در شوروی چنین اتفاقی نیفتاده بود و مساله‌ای پیش نیامده بود كه خشم مردم ایران را تحریك كند. نكته دیگر اینكه رویكرد انقلاب ضد امپریالیستی بود و اصولا تفكر چپ در ایران، نه‌تنها بر ماركسیست‌ها بلكه بر بخش وسیعی از جریان‌های مذهبی هنوز سیطره داشت.

 

در واقع مساله اصلی، مواضع امریكا در مقابل ورود شاه به خاك آن كشور بود.
بله، اگر امریكاییان از ورود شاه جلوگیری می‌كردند شاید هیچ‌وقت این اتفاق نمی‌افتاد. امریكا یك بهانه مهم دست ایران داد و آن بردن شاه به آن كشور بود.

 

البته امریكایی‌ها دلیل ورود شاه به آن كشور را مسائل درمانی و پزشكی عنوان كرده بودند.
بله اما این توجیهات مورد قبول نیروی انقلابی در ایران - چه در رهبری و چه در بدنه انقلاب- كه اراده كرده بود یكسره همه‌چیز را دگرگون كند، نبود و اعتمادی به اینكه شاه واقعا برای درمان رفته باشد، وجود نداشت. نیروهای انقلاب معتقد بودند شاه به امریكا رفته تا مورد حمایت قرار بگیرد و امریكایی‌ها با یك سازماندهی جدید دوباره او را به قدرت بازگردانند.

 

گفته می‌شود پیش از 13 آبان 58، حملات دیگری نیز به این سفارتخانه شده بود.
بله یك بار دیگر نیز توسط چریك‌های فدایی این اتفاق افتاده بود و كمیته ماشاءلله قصاب به سفارت امریكا رفته بودند. البته از وزارت امور خارجه به آنجا رفتند و تلاش كردند آنها را از سفارت بیرون كنند و بیرون كردند.

 

وجه تمایز آن ماجرا با واقعه 13 آبان چه بود كه نتوانست توفیقی كسب كند؟
توجه داشته باشید كه این اتفاق در روزهای اول انقلاب افتاد و دولت موقت در آغاز كار و تقریبا صاحب قدرت و حمایت بود. دوم اینكه امام به هیچ‌وجه حاضر نبود از كاری كه توسط ماركسیست هاانجام می‌شود حمایت كند و ابتكار عملی به دست ماركسیست‌ها بیفتد. بنابراین، امام سكوت كرد تا كمیته و وزارت خارجه و دولت توانست آنها را از سفارت بیرون كند. به هر حال اینكه بچه‌های اصلی تسخیر سفارت كسانی بودند كه ارتباط نزدیك با آقای موسوی خویینی‌ها و از آن طریق با بیت امام و حاج احمد آقا داشتند خیلی جریان را با ماجرای اشغال سفارت در بهمن 57 متفاوت می‌كند. البته من هنوز هم تا این لحظه نمی‌دانم كه قبل از ورود به سفارت، آیا احتمالا امام از ماجرا خبر داشت یا خیر، من بی‌اطلاعم. اما شاید روز قبل یا دو روز قبل از سیزده آبان بود كه امام در یك دیدار مردمی كه هر روزه اتفاق می‌افتاد فرمودند درباره اینكه شاه را به امریكا برده‌اند، جوانان خود باید كاری كنند.

 

و این برای دانشجویان، به طور تلویحی اجازه‌ای از سوی امام محسوب می‌شد.
بله. بنابراین، به سرعت و چند ساعت بعد اعلام شد كه آقای خویینی‌ها وارد سفارت شده و دوباره چند ساعت بعد معلوم شد كه امام از دانشجویان حمایت كردند و شاید یك اصطلاح تندی را گفتند كه عده‌ای آمده‌اند و از من می‌خواهند كه بگویم جوانان از سفارت بیرون بروند اما من چنین حرفی را نخواهم گفت و در روزهای بعد نیز به انقلابی بزرگ‌تر از انقلاب اول تعبیر شد. نكته دیگر اینكه من به جرات ادعا می‌كنم كه حتی آن جوانان انقلابی‌تر از ما یعنی آقایان اصغرزاده، میردامادی، عبدی، بیطرف، خانم ابتكار و... اینها نیز اصلا بنای گروگان‌گیری نداشتند. می‌خواهم بگویم این اقدام، كار غیرعرف دیپلماتیكی در سراسر دنیا نبود. درست است كه می‌گویند هر سفارتخانه‌ای بخشی از خاك آن كشور محسوب می‌شود اما اینكه در یك كشور انقلابی عده‌ای به سفارت بروند و خواهان بیرون كردن یا استرداد شاه بشوند مساله نامتعارفی نیست. اصلا این ویژگی انقلاب است كه جریان‌ها روی هم تاثیر و تاثر دارند و ماجرا را از صورت اولیه خارج می‌كنند.
بنابراین، در این ماجرا من قاطعانه می‌گویم كه نظر هیچ یك از دانشجویان گروگان‌گیری به آن صورت كه اتفاق افتاد، نبود. یعنی جو و فضای انقلابی، اوضاع را به آن نحوی كه اتفاق افتاد، به پیش راند. حتی مجاهدین خلق (منافقین) به سفارت آمده بودند، پیغام می‌فرستادند و خواستار ورود به سفارت بودند به این بهانه كه شما نمی‌توانید این مبارزه ضدامپریالیستی را تا آخر ادامه دهید. ما باید بیاییم تا بتوانیم سازماندهی كنیم. یعنی به یك معنا مجاهدین خلق (منافقین) رو دست خورده و بسیار ناراحت شده بودند كه یك حركت ضد امپریالیستی، توسط كسانی اتفاق افتاده كه هیچ یك عضو مجاهدین خلق (منافقین) نیستند. بنابراین، فضای آن روز را در نظر بگیرید؛ در فضای آن روز تمامی سازمان‌های سیاسی یا چپ بودند كه مهم‌ترین شعار آنها ضد امپریالیستی بود یا مجاهدین خلق (منافقین) بودند كه آرزو داشتند اقدامی كنند تا نشان دهند نوك پیكان مبارزه هستند. بقیه مردم نیز كه پیرو امام بودند با یك شور انقلابی كه برخاسته از آموزه‌های شریعتی و طالقانی و مطهری و... بود، تمایل داشتند از انقلاب حمایت كنند. بنابراین، ماجرای سیزده آبان به شكل خودجوش اتفاق افتاد و در نهایت، پس از 444 روز با بیانیه الجزایر پایان پذیرفت.

 

الگوی خاصی هم برای دانشجویان وجود داشت یا كاملا ابتكاری بود؟
لااقل تا جایی كه من تاریخ را مطالعه و بررسی كرده‌ام فكر می‌كنم برای نخستین و آخرین بار در طول تاریخ جهان اتفاقی در این حد افتاد. ممكن است جایی حمله‌ای شده باشد و چند دیپلمات نیز كشته شده باشند، همان‌طور كه پس از انقلاب، در لیبی و چند كشور دیگر این اتفاق افتاده است اما به این شیوه كه وارد سفارت شوند و مدت زیادی كاركنان سفارت در اختیار تسخیركنندگان باشند، چنین اتفاقی نیفتاده است.

 

آیا می‌توان گفت 13 آبان توانست به الگویی برای ملل دیگر تبدیل شود كه برای دستیابی به حقوق خود، در صورتی كه راه‌حل‌های دیپلماتیك موثر نبود از این الگو پیروی كنند؟
خیر. تا جایی كه به خاطر دارم درجایی از جهان از این اتفاق- به این شیوه و با این شكل و شمایل- الگوبرداری نشد و نمی‌تواند هم الگویی باشد زیرا دنیا تغییر كرده است. همان طور كه به خاطر دارید كه در تسخیر سفارت انگلیس حتی رهبری این اقدام را تایید نكردند. اقدام سیزده آبان را مثل هر واقعه تاریخی، باید با توجه به شرایط و اقتضای فضای آن روز بررسی كرد.

 

فكر می‌كنید امریكایی كه در كودتای 28 مرداد دخیل بود و سفارت او در آبان 58 توسط دانشجویان تسخیر شد با امریكای امروز چه تفاوتی كرده است؟
ببینید دنیا دگرگون شده و اصلا مناسبات جهانی عوض شده است و اینكه در دنیا یك ابرقدرت بتواند كاری را مستقل از سایرین انجام دهد به سادگی امكان پذیر نیست. نمی‌گویم توان انجام كاری را ندارد اما اصلا سازوكار جهانی دیگر به آن صورت نیست. امروز حتی وقتی امریكا می‌خواهد در سوریه اقدامی بكند باید ببیند نظر ایران، تركیه، عربستان و... چیست. می‌گویند آل‌سعود در عربستان دست نشانده امریكا و شركت‌های نفتی امریكا است اما بالاخره عربستان در سطح جهان اقداماتی انجام می‌دهد كه امریكا مجبور است خود را با آنها تنظیم كند و به نوعی سازوكارهای خود را با او و سایر قدرت‌ها تطبیق دهد. دنیای امروز دنیای دیپلماسی، گفت‌وگو و چانه‌زنی است و این امر نیز شدنی است. لازم نیست كشورها یا دشمنی بورزند یا سرسپردگی كنند. به اعتقاد من می‌توان استقلال را حفظ كرد و در عین حال، رابطه داشت و سر یك میز نشست و بر اساس منافع مشترك به نتایجی رسید.

كلینتون فرد مطلوبی نیست اما رییس‌جمهور آینده امریكا است

 

 

شما انتخابات امریكا را رصد می‌كنید؟
بله، كم و بیش.

 

به نظر شما كدام یك از نامزدها پیروز انتخابات خواهند شد؟
آنچه من تا امروز می‌بینم، فكر می‌كنم موضوع روشن است و خانم كلینتون رای خواهد آورد. ترامپ به حد كافی خرابكاری كرده و به افكار عمومی ضربه زده است. البته خلاف پیش‌بینی‌های سیاسی زیاد اتفاق می‌افتد اما فكر می‌كنم خانم كلینتون پیروز شود، البته گاهی انتخاب بین بد و بدتر است اما این‌بار و در این ماجرا واقعا انتخاب بین بدتر و بدترین است. ترامپ یك كاسب بساز بفروش بی‌پرنسیپ است و اصلا پروسه سیاستمدار شدن را طی نكرده است. كلینتون نیز فرد مطلوبی لااقل برای ما ایرانی‌ها نیست و كارنامه خوبی در ارتباط با ما ندارد اما در مجموع می‌توان در صورت روی كار آمدن كلینتون، با توجه به سیاست‌های دموكرات‌ها مذاكرات را جدی گرفت و بر سر منافع ایران، این طلسم‌ها را شكست.

 

با این تفاسیر انتخاب شدن كلینتون را برای ایران مطلوب‌تر می‌دانید؟
حتما بهتر خواهد بود اگر ما نیز سیاست‌های متناسب را پیش بگیریم. البته مطلوب من این بود كه سندرز رییس‌جمهور می‌شد اما متاسفانه این موقعیت فراهم نشد. من معتقدم اگر سندرز روی كار می‌آمد، در خود امریكا و در سیاست داخلی و به ویژه سیاست خارجی آن تحول زیادی به وجود می‌آمد. به خصوص اینكه سندرز از نقد كودتای 28 مرداد شروع كرد. من همچنین معتقد هستم كه خیر ایران در دنیا و در شرایط كنونی در گفت‌وگو، مذاكره و چانه‌زنی با امریكا و قدم به قدم وارد عرصه جهانی شدن است.

 

منبع: اعتماد