بسم الله الرحمن الرحیم
سایت بررسی های تاریخی
ابوالحسين الهاروني ، المويد بالله احمد بن الحسين بن هارون ( ۳۳۳- ذيحجه ۴۱۱ الهجريه ) ، از امامان زيدي نامدار شمال ايران و مؤلف كتابهاي متعددي در فقه و كلام است كه نسبش با هشت واسطه به زيد ابن الامام الحسن بن علي المجتبي (ع) مي رسد . او در علوم مختلف و حتي علوم ادبي و شعر دست داشته و تأليفات متعدد و مهمي در مهمترين رشته هاي علوم اسلامي نوشته است . شرح احوال او را مفصلا در كتابهاي سير و رجال زيدي نوشته اند و هم اكنون مي توان با ياري گرفتن از آنچه كه عبدالسلام عباس الوجيه درباره او در مقدمه كتاب الامالي الصغري او و نيز در كتاب اعلام المولفين الزيديه ( عمان - الاردن - ، ۱۹۹۹م ) نوشته است ، با كلياتي از زندگي و فعاليت علمي وي آشنا شد . در كتاب الحدائق الورديه محلي شرحي مفصل از احوال و شرح سير و دعوت او آمده است كه به همت استادمان جناب آقاي مادلونگ در كتاب اخبار ائمه الزيديه به صورت طبع انتقادي ارائه شده است . البته ريشه همه اين سير نويسي درباره او به سيره اي باز مي گردد كه المرشد بالله زيدي و فرزند الموفق بالله ( كه خود از شاگردان المؤيد بوده است) درباره المؤيد نوشته و هم اينك مستقلا و بر اساس چند نسخه خطي به چاپ رسيده است . پدر المؤيد بالله امامي مذهب بود ، اما المؤيد بالله به دلايلي و از جمله آنچه كه شيخ طوسي در مقدمه تهذيب الاحكام آورده است به مذهب زيدي درآمد . اين امر البته براي جامعه امامي بويژه در آن دوره كه به تازگي بحران غيبت را پشت سر مي گذاشت ، بسيار گران آمد ، خاصه كه مقام علمي المويد و برادر ديگرش الناطق بالحق ابوطالب هاروني كه او هم مذهب زيدي را پذيرا شده بود ، بسيار برجسته و اين دو برادر در ميان زيديه به دو برادر هم طراز امامي معاصر خود يعني شريفين رضي و مرتضي قياس شده بودند . تحصيلات المؤيد در بغداد و شهرهاي مختلف ايران بوده است . المؤيد بالله نزد دايي خود عالم برجسته زيدي أبو العباس أحمد بن إبراهيم الحسني تحصيل فقه و كلام كرد و همچنين از محضر متكلم مشهور أبو عبد الله البصري ( درگذشته سال ۳۶۹ هـ) كلام آموخت ، و در اصفهان به درس قاضي القضاه عبد الجبار بن أحمد الهمداني ( درگذشته ۴۱۵ هـ) در شرح اصول الخمسه پيوست و "زيادات الشرح" استاد را گردآورد و فراهم كرد . از ديگر مشايخ او أبو الحسين علي بن إسماعيل بن إدريس بود كه به واسطه وي از امام زيدي حسن ناصر اطروش كبير روايت حديث مي كرد . از أبو بكر ابن المقري الاصفهاني ، محدث سني هم حديث بسيار روايت كرد . از شاگردان او مي بايست عالم زيدي مشهور إمام الموفق بالله أبو عبد الله الحسين بن إسماعيل الحسني الجرجاني ، صاحب كتاب الإحاطه في علم الكلام و پدر الإمام المرشد بالله را نام برد . از ديگر شاگردان او يكي هم أبو الحسين أحمد بن الحسين بن أبي هاشم، معروف به شريف مانكديم ، صاحب تعليق شرح اصول الخمسه بود .
شماري از تأليفات وي بر اين قرار است :
۱- كتاب اثبات نبوه النبي ، ۲- كتاب التجريد ، ۳- شرح التجريد ، ۴ – كتاب التبصره في علم الكلام ، ۵ - كتاب الأمالي الصغرى ، ۶- سياسه المريدين كه اين آثار همگي به چاپ رسيده است . دو كتاب ديگر او در فقه يكي ۷ - كتاب البلغه في فقه الامام يحيي بن الحسين الهادي است و ديگري ۸ - كتاب الحاصر لفقه الناصر در فقه ناصر اطروش .
يكي از شاگردان او هم به نام أبو القاسم بن تال الهوسمي الزيدي به گردآوري ، تهذيب و تخريج آراء و فتاوي فقهي مؤيد بالله همت گمارده به نام هاي : ۹- كتاب الإفاده في الفقه و ۱۰ - كتاب الزيادات كه هر دو به صورت نسخه هاي خطي در اختيار ما قرار دارد .
مؤيد بالله با توجه به تحصيلات خود نزد مشايخ زيدي با هر دو سنت فقهي زيدي قاسمي – هادوي و نيز ناصري ( منسوب به ناصر كبير اطروش ) آشنا بود و گرچه خود وي به مذهب امام هادي يحيي بن الحسين گرايش داشت ، ولي در زمينه فقه ناصر كبير هم كتابي تدوين كرده بود . سنت تدوين كتابهايي در زمينه فقه ناصر به شاگردان خود ناصر و فقيهان زيدي معتقد به مذهب فقهي وي باز مي گردد كه بر اساس فتاوي و اقوال گرد آمده ناصر و همچنين نوشته هاي فقهي او در اين زمينه كتابهايي تدوين كرده بودند . به طور نمونه ابوالقاسم بستي ، فقيه و متكلم زيدي را مي شناسيم كه كتابي در فقه ناصر دارد. اما متأسفانه بيشتر اين كتابها از ميان رفته است و بيشتر نقل قولهاي بسيار زياد آن در كتابهاي بعدي باقي مانده است . البته خوشبختانه كتاب الابانة و زوائد آن اثر ابو جعفر هوسمي كه بر اساس فتاوي و آراء فقهي ناصر فراهم شده هم اكنون موجود است و نسخه هاي خطي بسياري از آن در اختيار ما قرار دارد . البته مجموعه ها و كتابهاي ديگري هم در حول و حوش اين كتاب و يا كتابهاي ديگر درباره فقه ناصر موجود است . در سنت فقه امامي ، فقهاي شيعه امامي از طريق كتاب الناصريات شريف مرتضي كه خود ازناحيه مادر از نسل ناصر كبير بود ، با فتاوي ناصر و اختلافات فقهي وي با اماميه آشنا شده بودند .
تاكنون تصور مي شد كه كتاب الحاصر مؤيد بالله از ميان رفته است . دست كم تا آنجا كه من سراغ گرفته ام ، در هيچ يك از تحقيقات معاصر و يا فهارس چاپ شده به وجود اين كتاب اشاره اي نشده است . عبدالسلام عباس الوجيه هم كه نسخه هاي خطي بسياري از كتابخانه هاي خصوصي و عمومي يمن را فهرست كرده و در دو مجلد بزرگ به چاپ رسانيده ، اشاره اي به وجود نسخه اي خطي از اين كتاب در كتابخانه هاي يمن نكرده است . در سفرهاي خود به يمن و در كتابخانه هاي مختلف سراغ اين كتاب را گرفتم ، حتي در كتابخانه تريم حضرموت هم نشاني از آن نيافتم و در فهارس آنجا نشاني از اين كتاب ديده نشد . اما خوشبختانه در بررسي يك مجموعه كهن زيدي كه در يكي از كتابخانه هاي يمن در اختيارم قرار گرفت و شامل چند متن ناقص و با افتادگي هاي متعدد هست ، نظرم به گواهي كاتب مجموعه افتاد كه خبر از كتابت كتاب الحاصر در ذيحجه ۵۴۷ مي داد . اما متأسفانه به دليل افتادگي پاره اي از اوراق اين نسخه كهنه و به هم خوردن و جابجايي اوراق مجموعه در تجليد كتاب شناسايي كتاب الحاصر براي ديگران امكان پذير نبوده است . به ويژه اينكه صفحات كتاب الحاصر در لابلاي دو كتاب ناقص ديگر اين مجموعه كه شامل بخشي از كتاب مسائل الرازي و مسائل قاسم العياني است ، پراكنده شده و شناسايي را به كلي مشكل كرده است . با اين وصف اينجانب با دقت در تمامي صفحات اين مجموعه ، صفحات كتاب الحاصر را شناسايي كردم . نسخه ما البته ناقص است و شامل همه كتاب الحاصر نيست ، اما روشن است كه بخش قابل توجهي از اين كتاب را در اختيار داريم ، چرا كه كتاب بنابر معمول كتابهاي فقهي بر حسب ابواب فقهي است و با توجه به حجم موجود از ابواب فقهي پيداست كه كتاب الحاصر كتاب بزرگي نبوده است . مولف همه جا از كتابها و رساله هاي خود ناصر و يا برخي كتابهاي اصحاب ناصر بهره مي گيرد و گاه با سندي متصل از او روايت مي كند و يا حديثي به نقل از ناصر مي آورد . نكته مهم در نسخه ما اين است كه بخشهاي فقه معاملات و كتاب السير و امر به معروف و ابواب مشابه در اين نسخه ديده مي شود كه با توجه به اهميت اين ابواب ، ميزان فايده اين نسخه براي زيدي شناسان روشنتر خواهد شد . طبعا اين كتاب مي تواند شناخت ما را از ناصر كبير و زيديه شمال ايران بيشتر كند.
در سفری که سال گذشته به واتیکان داشتم، عکسبرداری شماری از نسخ خطی آنجا را برای مرکزی در ایران سفارش دادم. از آن جمله نسخه ای ارزشمند درباره فقه ناصر اطروش، فقیه و دانشمند بلند مرتبه ایرانی که تاکنون در کتاب سزگین و شماری دیگر از تحقیقات زیدی شناسی معرفی شده، اما متأسفانه هنوز به چاپ نرسیده است. این کتاب که نسخه ای از آن را در یمن عجالتا سراغ ندارم، کتابی است درباره فقه خلافی و به طور خاص فقه ناصر کبیر اطروش که از لحاظات مختلف برای شناخت تاریخ و فرهنگ ایران اهمیت دارد. اولا کتابی است به خامه یکی از نویسندگان ناشناخته ایرانی در سده های دور و ثانیا درباره فقه و اندیشه کلامی یکی از دانشمندان برجسته ایرانی، یعنی ناصر اطروش است و از همه مهمتر اینکه آینه ای است برای نحوه زندگی فردی و اجتماعی شماری از ایرانیانی که در سده های میانه اسلامی بر مبنای فقه زیدی زندگی می کرده اند. از آنجا که شماری از حکومتهای کوچک محلی شمال ایران و جوامع زیدی ایرانی قرنها اداره محلی جوامع خود و از جمله امور مربوط به مسائل سیاسی و اجتماعی و قضایی را بر مبنای فتاوی ناصر اطروش تنظیم می کرده اند و در مسائل فقهی اجتماعی مبنای عملشان فقه ناصر کبیر بوده است، طبعا این کتاب از اهمیت زیادی برخوردار است. از آنجا که درباره فقه ناصر کبیر مفصلا جای دیگری نوشته ام، اینجا ضرورتی به تکرار خلاصه ای از آن بحث هم نمی بینم. در آن کتابچه که امیدوارم به زودی منتشر شود، در بخشی از آن منابع موجود فقه ناصر را معرفی کرده ام. واقعیت این است که منابع درباره فقه ناصر و مبانی آن و نیز انظار اصولی وی در مقایسه با برخی موارد دیگر چندان کم نیست؛ اما از آنجا که بیشتر آثار ناصر کبیر از میان رفته است، و عمدتا نویسندگان زیدی ایرانی به نقل مستقیم از آثار ناصر می پرداخته اند، بنابراین معرفی و انتشار هر یک از این منابع به مطالعه درباره ناصر اطروش کمک زیادی خواهد کرد. با این همه تاکنون کمتر کتابی از منابع کهن در این زمینه منتشر شده است. از جمله منابعی که در همین سایت بررسیهای تاریخی مدتها پیش معرفی کردم، کتاب الحاصر فی فقه الناصر ابوالحسین هارونی المؤید بالله است که گمان می رفت از میان رفته باشد، اما خوشبختانه نویسنده این سطور موفق به شناسایی نسخه ای ناقص و ناشناخته ای از آن شد که با بررسی معلوم گردید همان الحاصر هارونی است. البته مهمترین کتاب در فقه و فتاوی ناصر که از آن نسخه های زیادی حتی در ایران یافت می شود کتاب الابانة هوسمی و شرح آن است که در طول زمان حواشی زیادی بر آن از سوی فقیهان ناصری شمال ایران نوشته شده است و این حواشی نیز خود بعدها در مجموعه ای گرد آمده است. ما درباره این متن به اندازه کافی در همان کتابچه سخن گفته ایم.
کتابی که اینجا معرفی می کنیم، به این نام است: کتاب المغنی فی رؤوس مسائل الخلاف بین الامام الناصر للحق علیه السلام وسائر فقهاء أهل البیت علیهم السلام وفقهاء العامة که بر روی نسخه آن، مؤلف کتاب چنین معرفی شده است: تألیف الفقیه العالم الفاضل الزاهد امام المحققین وکعبة الشرعیین علی بن پیر مرد الدیلمی. شماره نسخه این کتاب در کتابخانه واتیکان، در ضمن مجموعه عربی آن کتابخانه به شماره ۱۰۳۶ است. نسخه این کتاب که بسیار هم پاکیزه است، در جمادی الآخرة سال ۶۷۰ ق کتابت شده است. نسخه این کتاب از یمن به واتیکان منتقل شده است. از کتاب المغنی در میان اجازات زیدیان یمن نام برده شده و از آن به عنوان یکی از کتابهایی که در موضوع فقه ناصر است، در کنار الابانة و شروح و حواشی آن نام برده اند. با این وصف آنان شناخت درستی از مؤلف این اثر نداشته اند[۱]. کلمه پیرمرد در منابع زیدی عموما به دلیل عدم شناخت این واژه فارسی به صورت تحریف شده آمده است؛ مانند تحریف به برمود و امثال آن. در این گونه اجازات حتی از زوائد المغنی هم نام برده شده است. در اینجا سه نمونه را ذکر می کنم که در منابع زیدی اشاره ای به این کتاب آمده است. در دو مشیخه زیدی که وسیله شادروان محمد تقی دانش پژوه در کتاب نامه مینوی منتشر شده است، در مشیخه نخست، از کتاب المغنی در کنار چند کتاب دیگر که درباره فقه ناصری نوشته شده است، نام برده می شود، اما آنجا نویسنده کتاب معرفی نمی شود (ص ۱۷۳). در مشیخه دومی، باز از کتاب المغنی سخن به میان می آید، اما در اینجا نویسنده کتاب علی بن فیرمرد لاهیجانی معرفی می گردد (ص ۱۸۳). در اینجا نیز نام او ضمن مشایخی می آید که ناقل فقه ناصر هستند. در حاشیه نسخه این مشیخه، درباره صاحب المغنی، چنین نوشته شده است: "المدفون بلاهجان فی جانب خمیر کلایه وقبره مشهور" (ص ۱۸۵). در تراجم الرجال جنداری نیز از المغنی نام برده شده است؛ با عنوان المغنی فی فقه الناصر للشیخ علی بن برمود (ص ۳۹ از مقدمه شرح الأزهار، جلد اول). در المستطاب و طبقات ابراهیم بن القاسم و منابع دیگر هم از این کتاب نام برده شده است.
چنانکه از عنوان کامل کتاب نیز روشن است، این کتاب علاوه بر تشریح فقه ناصری، کتابی است در خلافات فقهی و از این جهت هم بسیار با اهمیت است؛ خاصه اینکه در آن، موارد خلاف میان فقه زیدی و امامی و سنی را تشریح کرده است. در آخر کتاب نیز مسائل متنوعی در "کلامیات" آورده است (از ۱۴۸ب به بعد).
با اینکه در این کتاب آراء و فتاوی ناصر اطروش محوریت دارد؛ اما برخلاف نظر منابع زیدی که گاهی از این کتاب نام می برند، این کتاب، چنانکه پیداست نوشته یک نویسنده ناصری مذهب نیست؛ گرچه مانند تمامی زیدیان مناطق دیلم و گیلان تعلق خاطر ویژه ای به فقه ناصر دارد. اما در دوره ای که نویسنده ما می زیسته، اختلافات کهنسال میان زیدیان قاسمی و ناصری به شدت و حدت سابق بر آن نبوده است. طبعا در این کتاب از فقه قاسمی و هادوی سخن به میان می آید و فقه مؤیدی و "تخریجات" فقیهان بعدی زیدی کاملا مد نظر است و نویسنده نیز تابع صرف مذهب فقهی ناصر نیست. از مهمترین نکات کتاب، نقلهای مؤلف از آثار مختلف فقهی ناصر کبیر است که امروزه از میان رفته اند. ناصر در ابواب مختلف فقه دارای تألیفات بوده است؛ گرچه برخی از آراء و فتاوی او بیشتر بر اساس کتاب ابانه ابو جعفر هوسمی و شرح آن نقل می شده است. وی البته در موارد متعدد از کتابهای دیگر و از جمله آثاری که فتاوی ناصر را گردآورده بوده اند، نقل می کند.
در مورد زندگی و زمانه مؤلف اطلاع زیادی نداریم. در حاشیه برگ نخست نسخه، در کنار نام مؤلف این توضیح آمده است که "پیر مرد " به فارسی به چه معناست. این یادداشت بعدها در نسخه برای خوانندگان یمنی کتاب اضافه شده است. به احتمال قوی واژه پیرمرد اشاره ای است به شهرت پدرش و نه نامش. بنابراین محتملا پدر او از پیشوایان محلی زیدیان لاهیجان بوده است که پسر را به عنوان فرزند "پیر" خود می خوانده اند. در کنار نامش در نسخه ما، توضیحی درباره نویسنده آمده است که قابل توجه است:"أبو مؤلف الکتاب هو الشیخ أبوجعفر مؤلف الابانة رضی الله عنهم". حاشیه نویس پدر نویسنده را همان ابو جعفر هوسمی مشهور دانسته است. اما این مطلب نه با اشارات نویسنده در کتابش نسبت به هوسمی سازگار است و نه با زمانه او. در منابع زیدی شخص دیگری را به عنوان فرزند هوسمی معرفی کرده اند (محض نمونه نک: الجنداری، ص ۸ و ۹؛ دو مشیخه زیدی، ص ۱۷۳). در کتاب در جایی نویسنده نقل مستقیمی از کسی می کند که بدین وسیله می توان زمان حیات او را دقیقتر روشن کرد: او می نویسد که "سألت الامام الهادی الشهید رحمة الله علیه" (در ۱۴۸ ب). مراد از این الهادی الشهید، فقیه و امام زیدی دیلمان، الهادی الحقینی الصغیر است که می دانیم در دوشنبه ای از ماه رجب ۴۹۰ قمری به قتل رسیده بوده است (نک: الجنداری، ص ۲۴). بنابراین کتاب او پس از ۴۹۰ نوشته شده است و خود او نیز به احتمال قوی از شاگردان الهادی الحقینی بوده است. در جای دیگری نیز می نویسد: " وسمعت عن علی القاضی رحمه الله" (در ۱۵۱ الف).
در اینجا به ذکر پاره ای از نقلهای با اهمیت کتاب می پردازم که البته یادداشت مانند است و تفصیل آنرا در کتابچه یاد شده نوشته ام.
۱- در ۱ب: نویسنده می نویسد که کتاب را به سفارش دوستی می نویسد. بعد هم اضافه می کند که ناصر فتاوی ای دارد که به آن متفرد است ولی برخی فتاوی او در سایر اهل بیت هم دیده می شود.
۲- ذکر مشایخ بلخ در ۲ ب
۳- یاد از الامالی ناصر در ۳ الف
۴- عبارت: "ذکره الشیخ فی الشرح" در ۳ ب. و نیز عبارت "ذکر الشیخ فی شرح الابانة" در ۸ أ . منظور شرح الابانة معروف در فقه ناصری است از شیخ ابو جعفر هوسمی.
۵- عبارت: "السید قدس الله روحه فی الشرح" در ۶ أ .
۶- یاد از "الشیخ ابوثابت" در ۶ب و ۶۴ أ
۷- عبارت: "ذکره علیه السلام فی الکبیر" در ۷ ب که منظور از او خود الناصر اطروش است.
۸- نقل از کتاب الألفاظ در ۷ ب. الالفاظ کتابی است در آراء ناصر.
۹- عبارت: "الناصر فی الصغیر" در ۱۶ ب. منظور کتاب
۱۰- عبارت: "اشار فی العباسی" در ۱۷ ب
۱۱- نقل از الناصر "فی المختصر" در ۳ ۲۸ الف
۱۲- نقل از المسائل در ۴۴ب
۱۳- نقل از ابویوسف القاضی فی شرح الافادة ۴۷ أ و در جایی دیگر به صورت یوسف القاضی( ۴۹ب).
۱۴- عبارت: وذکر فی التفریعات عن الشیخ أبی القاسم در ۴۸ب (برای التفریعات، نک: الجنداری، ص ۹).
۱۵- نقل از الناصر فی کتاب الصوم در ۵۱ ب
۱۶- عبارت: التخریجات عن أبی القاسم رحمة الله علیه در ۵۲ ب
۱۷- نقل از المناسک ناصر در ۵۵ ب
۱۸- نقل از النکاح در ۵۸ب
۱۹- نقل از ابوالقاسم البستی، فقیه ناصری مذهب و متکلم معتزلی و زیدی و در کتاب شرح الموجز للافادة در ۶۴ أ
۲۰- نقل از الجعفریات ناصر در ۸۱ ب
۲۱- عبارت: "وذکر فی التخریجات عرضاً علی الشیخ أبی القاسم رحمه الله" در ۸۹ ب
۲۲- نقل از الناصر در کتاب الزکاة در ۹۴ ب
۲۳- نقل از کتاب امهات الاولاد او در ۱۰۳الف
۲۴- نقل از ابطال العول او در ۱۰۳ ب
۲۵- نقل از کتاب الایمان والنذور او در ۱۰۸ ب
۲۶- نقل از ابو "ع" فی التعلیق در ۱۱۰ب
۲۷- نقل از مسائل السیر در ۱۴۵ ب
۲۸- عبارت: "وحکی عن القاضی الجیلی عن السید ط أنه قال فی الدرس .." در ۱۵۰ ب. القاضی الجیلی، همان یوسف الجیلانی الخطیب است (نک: الجنداری، ص ۴۳).
۲۹- عبارت: " قال الفقیه حدثنی زفر بن یحیی الصالحی بالمشهد المقدس بطوس باسناده..." در ۱۵۰ ب. نمونه ای از زیارت مشهد الرضا وسیله زیدیان.
۳۰- نقل از ابوعبدالله الداعی و اقوال فقهی او
در بخش کلامیات کتاب که بسیار حائز اهمیت است و گرایشات زیدیان را در شمال ایران در دوره بعد از اخوان نامدار و دانشمند هارونی نشان می دهد، چنین می نماید که نویسنده بهشمی مذهب است (نک:مانند ۱۴۹ ب). بهشمی بودن او با گرایشات کلامی شناخته شده آن دوره زیدیان ایران کاملا سازگار است. در این قسمت از فلاسفه نقل می کند ( ۱۴۹ الف)؛ و نیز نقل عقیده از ابوالقاسم بلخی و ابوبکر الاخشیدی در ۱۴۹ ب و ۱۵۰ب؛ و نیز نقل از زرقان، صاحب مقالات در ۱۵۰ الف: "حکی زرقان عن قوم ان الشیطان لا لون له فلهذا لا مدرک". از نکات جالب توجه در این قسمت مباحث مربوط به مسائل کلامی و امامت و انظار ناصر اطروش در این موضوعات است. شماری از مطالب این قسمت را اینجا نقل می کنیم و ما بقی را به همان کتابچه یاد شده وا می گذاریم:
۱- ناصر برخلاف سایر زیدیه قائل بوده که اگر دعوت مفضول بر فاضل در امامت پیشی داشت به مجرد دعوت فاضل باید مفضول امامت را بدو واگذارد . البته نویسنده بلافاصله اضافه می کند که "محکی" از قاسم شبیه عقیده ناصر است (ص ۱۴۵ب).
۲- قول امام به خودی خود حجت نیست در نزد زیدیه "الا ما ذکره ابو ع رحمه الله ان قول الامام حجة لایجوز خلافه و قیل أنه الصحیح من مذهب الناصر" در ۱۴۶ الف.
۳- عصمت امام: "وذکر ابو ع فی موضع أنه یجب أن یکون الامام معصوما وهو قول الامامیة ومثله ذکر الناصر علیه السلام فی موضع در برگ ۱۴۶ الف. عقیده ابوالعباس حسنی را درباره عصمت امام نقل می کن.
۴- درباره کرامات می گوید که "شیوخنا المعتزلة" وأبوعبدالله الداعی "والسید أبی طالب" قائل به کرامت نبوده اند بر خلاف ناصر که آن را برای اولیاء ممکن می دانست در برگ ۱۴۶ب. باز می نویسد که برخلاف آنها مؤید بالله قائل به کرامات و معجزه ناقص بود و معجز را دلیل بر تصدیق می دانست و نه دلیل بر نبوت. در برگ ۱۴۷ الف
۵-در برگ ۱۵۱ ب و ۱۵۲ أ اشاره می کند به این موضوع که مجبره و مشبهه اگر در حالت تمکن باشند حکمشان مانند حکم اهل الحرب است در قتل و سبی و جزیه: "مسئلة. المجبرة والمشبهة اذا کانوا / ۱۵۲ أ فی منعة وسؤلة فحکمهم حکم أهل الحرب یقتلون ویسبون ویضرب علیهم الجزیة عند الناصر للحق علیه السلام و هو قول ابی ثمامه (کذا) من اصحابنا المعتزله وعند سائر اهل البیت علیهم السلام حکمهم حکم المرتدین فلا یضرب علیهم الجزیة".
۶- در اشاره ای به باطنیان (اسماعیلیان) که می دانیم نزاعهای سختی میان آنان و زیدیان در شمال ایران در سده های پنجم و ششم در جریان بوده است، به طور خاص از اهالی الموت یاد می کند و می نویسد: "وأما أهل الموت ونواحیها فدار حرب بالاجماع وکذلک سائر بلاد الباطنیة کلها دار حرب وحکمهم أغلظ والواجب أن یقال لایقبل منهم الا السیف أو الاسلام من البالغین والسبی فی النساء والله أری تشدیداً وتغلیظاً."(در ۱۵۲ الف). مسئله نحوه برخورد با باطنیان و اینکه آیا با آنان می شود صلح کرد و یا نه از موارد اختلافی میان زیدیان این دوره ایران بوده و این مطلب در کتابهای دیگر و از جمله آنچه که در متون اخبار ائمة الزیدیة آقای مادلونگ آمده نیز گواهی شده است و ما در این باره جای دیگری بحث کرده ایم.
پینوشتها:
[۱] برای نقلهایی از آن در شرح الأزهار، نک: ۱/۲۸۰، ۴۰۹، ۲/۳۲۹، ۴/۵۸، ۱۰۱، ۱۲۶،۳۱۱، ۴۹۴، ۵۲۴
منبع مقاله :
http://ansari.kateban.com/
سایت میراث مکتوب
ناصر کبیر آثار بسیاری تألیف کرد که امروزه جز چند اثر از آن ها برجای نمانده است، امّا در متون و منابع بعدی به طور پراکنده منقولاتی از کتابهای مفقود او را می توان یافت. یکی از آثار مهمّ ناصر اطروش که امروزه موجود نیست، امّا بخش هایی از آن از طریق منابع بعدی باقی مانده، تفسیر او بر قرآن است که در این طرح پژوهشی بازسازی خواهد شد.
برای بازسازی تفسیر ناصر اطروش، باید بخش های منقول از آن را در آثار مختلف به ویژه آثار زیدی جست وجو کرد
و آ نها را استخراج نمود. یکی از منابع مهم، که بخش هایی از این کتاب مفقود را در خود دارد، تفسیر کتاب لله ابوالفضل دیلمی است. پس از استخراج این موادّ منقول، باید آ نها را به ترتیب آیات قرآن مرتب کرد و تفسیر مؤلف را در ذیل هر آیه آورد
مهر 1390 12:31:52
آنچه در پی میآید، مقدمة سید محمد عمادی حائری است بر الإبانه ابوجعفر هوسمی گیلانی که در آغاز چاپ نسخهبرگردان الإبانه که در سال 1389 ش از سوی کتابخانه مجلس شورای اسلامی منتشر شده، به چاپ رسیده است:
حسن بن علی بن حسن بن علی بن عمر بن علی(ع) بن حسین(ع) (ح 230 در مدینه - 304 در آمل)، ملقّب به الناصر للحق و معروف به ناصر کبیر و ناصر اُطْروش، از بزرگان زیدیه در طبرستان و دیلمان است و صاحب مکتبی فقهی - اعتقادی در شمال ایران که به نام وی «ناصریه» خوانده شده است. ناصر کبیر با وجود اشتغال به تبلیغ دین و کار سیاست و حکومت، مردی کثیرالتصنیف، شاگردپرور و اهل تدریس و تعلیم بود. زیدیان قاسمی او را از «علمای عترت» میشمردند؛ اما زیدیان ناصری که منتسب به مکتب وی بودند، او را صاحب «دعوت»، «الإمام الأعظم الأکرم الإمام الناطق بالصدق» و «امام حق ناصر بزرگ» میدانستند و با تعبیر مخصوص «الناصر للحق علیهالسلام» از او نام میبردند.
تعلیمات اعتقادی و فقهی ناصر کبیر، با تعالیم قاسم بن ابراهیم رسّی (169-246 ق) که زیدیان شمال ایران از قبل پیرو او بودند، تفاوتهایی داشت. همین تفاوتها به ایجاد فرقة ناصریه انجامید که پیروان آن بعدها منازعاتی نیز با زیدیان قاسمی داشتهاند. از سوی دیگر، تعالیم ناصر با کلام و مخصوصاً فقه امامیه قرابتهایی داشته؛ و حتی برخی از علمای متأخر امامیه برآنند که او امامیمذهب بوده است.
آرای فقهی ناصر کبیر، به طور خاص مورد توجه و استناد ائمه و علمای زیدی شمال ایران و مخصوصاً فقهای ناصری بود. آنان به شرح و تنظیم و تبیین آرای فقهی او پرداختند و آثاری در باب نظرات فقهی وی تألیف کردند؛ همچون کتابهای زیر که همگی در قرن پنجم فراهم آمدهاند: کتاب الحاصر فی فقه الناصر از المؤیدبالله ابوالحسین هارونی، کتاب الباهر [فی شرح نص الناصر] از ابوالقاسم بستی، المغنی فی رؤوس مسائل الخلاف بین الامام الناصر للحق علیه السلام وسائر فقهاء أهل البیت علیهم السلام و فقهاء العامة از علی بن پیرمرد لاهیجانی، و مهمتر از همه الإبانة از ابوجعفر هوسمی.
از سوی دیگر، شریف مرتضی (م 436) - فقیه و متکلم نامدار امامی که نوادة دختری ناصر کبیر نیز بود - به نسخهای که فتاوای فقهی ناصر در آن استخراج شده بود دست مییابد و به درخواست کسی، الناصریات را به منظور شرح و تبیین انتقادی آن اثر و بیان اشتراکات و اختلافات آرای فقهی ناصر با فقه امامیه و فقهای اهل سنت تألیف میکند.
2. ابوجعفر هوسمی و آثار او
ابوجعفر محمد بن یعقوب قرشی هوسَمی (م 455)، از فقهای بزرگ ناصری و قاضیِ دستگاه الناطق بالحق ابوطالب یحیی بن حسین هارونی (م 424) است. بنابر نقل منابع، سلسلة تعلیم وی با سه واسطه به ناصر کبیر میپیوندد. از استادان او یحیی بن حسین هارونی و علی بن حسین اِبری ایوازی را نام بردهاند و از جملة شاگردانش به فرزند وی، ابویوسف یعقوب، اشاره کردهاند. خاکجای ابوجعفر در هوسَم (رودسر کنونی) است. از هوسمی فرزندی با کنیه و نام «ابویوسف یعقوب» بر جای ماند که شاگرد پدر، از علمای نامدار ناصری و ملقّب به «استاد» بود و تألیفاتی همچون التعلیق الکبیر علی الإبانة و الجوابات داشت.
هوسمی در میان فقهای ناصری با عنوان «شیخ» شناخته میشد؛ که اطلاق این عنوان به وی گواه جایگاه ویژة او نزد آنان است. از سوی دیگر، عزالدین الهادی إلی الحق
(845-900 ق) - امام زیدی یمن از شاخة قاسمیه - از ابوجعفر هوسمی در زمرة کسانی که به تهذیب مذهب ناصر پرداختند و آن را گسترش دادند نام میبرد، از وی با عنوان «الشیخ العلامه» یاد میکند، و الإبانة او را را به عنوان «کتاب جلیل» و الکافی وی را با صفت «کتاب بلیغ» میستاید؛ همچنانکه فقیه محمد بن سلیمان، هوسمی را «محقق مجتهد» میخواند. این تعابیر و توصیفات، آن هم از سوی ائمه و علمای یک فرقة رقیب، البته قابل اعتناست.
تا کنون از پنج اثر ابوجعفر هوسمی باخبریم: الإبانة، شرح آن (یا: شروح آن: شرح کبیر/ متوسط/ صغیر) و الکافی (شرح الوافی علی بن بلال آملی) در علم فقه؛ تعلیق العمد (شاید تعلیقهای بر العُمَد قاضی عبدالجبار همدانی) در اصول فقه؛ و اصول الدیانات در دانش کلام. جز اینها، عبدالسلام وجیه از کتابی با عنوان الإحاطة بمذهب السادة نام برده و آن را به هوسمی نسبت داده است. در میان اینآثار، الإبانة البته از همه مشهورتر است.
3. الإبانة و شرح هوسمی بر آن
دانشپژوه الإبانة را به درستی از ابوجعفر هوسمی دانسته (هرچند به احتمال و با تعبیر «گویا»)؛ اما سزگین به اشتباه الإبانة را به ناصر اطروش نسبت داده است. تردید نباید کرد که الإبانة تألیف ابوجعفر هوسمی است؛ اما شرح الإبانة - که در هامش نسخههای الإبانة کتابت شده - از کیست؟ ابراهیم بن قاسم شهاری، جنداری، دانشپژوه (البته با تردید) و سزگین، شرح الإبانة را به هوسمی نسبت دادهاند؛ و جالبتر آنکه ابراهیم بن قاسم از سه شرحِ «کبیر» و «صغیر» و «متوسطِ» هوسمی بر الإبانة یاد کرده است.
با توجه به تصریح هوسمی در متن الإبانة، تردیدی نمیماند که وی خود مؤلف شرحی بر الإبانة است؛ آنجا که هوسمی به شرح خود بر الإبانة اشاره میکند و بدان ارجاع میدهد: « ... و بیانه یأتی فی الشرح». بنابر عبارت مذکور، باید گفت هوسمی به هنگام تألیف الإبانة شرحی نیز بر آن مینگاشته و یا دست کم در اندیشة نگارش چنین شرحی بوده است؛ شرحی همچون توضیحاتی که امروزه مؤلفان و محققان در پانوشتهای متن اثر خود میآورند.
اما با اندکی دقت در حاشیههای هامش نسخههای الإبانة (دستِ کم دستنویسهای مجلس، دانشگاه، مرعشی که پس از این به آنها اشاره خواهیم کرد) میتوان پی برد که همة شرحها و حاشیههایی که در هامش متن الإبانة کتابت شده، از هوسمی نیست و این شروح و حواشی حاصل بیان و بنان جمعی از علمای ناصریِ شمال ایران است که برخی از آنها خود شرح یا تعلیقهای مستقل بر الإبانة نوشتهاند. پس از این (در بخش 9 همین مقدمه) خواهیم دید که حواشیِ مندرج در هامش نسخههای مجلس و دانشگاه مجموعهای است از شروح و تعلیقات علمای ناصری بر الإبانة، که شمسالدین محمد بن صالح گیلانی در اواخر قرن هفتم آنها را به یک رشته کشید و توضیحات و انتقاداتی از خود بدان افزود و مجموع آن شروح و تعلیقات و این توضیحات و انتقادات، «زوائد الإبانة» نام گرفت.
در حواشی و تعلیقاتِ هامش الإبانة، از شرحی با انتساب آن به «شیخ» و با ذکر تعابیری همچون «قال الشیخ فی الشرح»، «ذکر الشیخ فی الشرح»، «فذکر الشیخ فی الشرح»، به تکرار نقل قول شده است. با توجه به آنکه عنوان «شیخ» در حاشیههای هامش الإبانه مخصوص هوسمی است، قاعدتاً باید این منقولات را از شرح هوسمی بدانیم. ولی در یکی از این پارههای منقول از شرحِ شیخ، عبارتی هست که رخنة تردید در این استنباط میافکند؛ و آن اینکه مؤلفِ شرحْ رأی ابوالفضل بن شهردویر دیلمی (مؤلف تفسیر کتابالله، عالم ناصریِ نیمة قرن هفتم) را در یک موضوع کلامی نقل و سپس رد میکند. بر این اساس، این احتمال مجال طرح مییابد که شاید این منقولات از شرح محمد بن صالح باشد و در این موارد منظور از «شیخ»، نه ابوجعفر هوسمی بلکه محمد بن صالح است.
حلّ دقیق این مسأله و کشف هویتِ شیخِ صاحب شرح، بررسی و جستجویی افزونتر را طلب میکند، اما - با توجه به سیاق مجموعِ حاشیههای هامش متن الإبانة - به سختی میتوان پذیرفت که «شیخِ» صاحبِ «شرح» کسی جز ابوجعفر هوسمی باشد. در هر حال، حتی اگر تنها بخشی از حواشی منتسب به «شیخ» و «شرحِ» او هم از هوسمی باشد - حال آنکه ظاهراً بیشتر آنها از اوست - ، باید بگوییم که بر پایة این منقولاتْ شرح هوسمی تا قرن هفتم موجود و مورد استفادة فقهای ناصری بوده و از طریق منقولات مذکور بخش قابل توجهی از شرح هوسمی برای ما محفوظ مانده است.
4. الإبانة و سه دستنویس دیگر: نسخههایی از سنت مکتوب ناصریان شمال ایران
برخلاف زیدیان قاسمیِ شمال ایران که با انتقال به یمن حیات اعتقادی و فرهنگی خود را استمرار بخشیدند، ناصریان در ایران باقی ماندند تا آنکه اندک اندک در میان امامیه استحاله شدند و ظاهراً پس از قرن دهم به کلی از میان رفتند. البته برخی متون زیدیان ناصری به یمن منتقل شد، اما سنت علمی آنان با انقراضشان در شمال ایران از میان رفت. الإبانة متنی است از سنت مکتوب زیدیان ناصری در شمال ایران؛ سنتی که به گواهیِ نسخ خطیِ باقیمانده، تا قرون نهم و دهم در غرب مازندران و شرق گیلان پابرجا بود.
الإبانة- همراه شروح و تعلیقات آن در هامش - اثری پر نسخه بوده و دستنویسهای آن به عنوان یک متن آموزشی در میان علما و طالبعلمان ناصری شمال ایران دست به دست میگشته است. بنابر شواهد موجود، پس از قرون نهم و دهم برخی از این دستنویسها از شمال ایران به دیگر نواحی (مانند یمن و شهرهای مرکزی ایران) منتقل شد. افندی (م ح 1130 ق) تأکید میکند که نسخههایی از این کتاب را در اصفهان و شهرهای دیگر دیده است.
همینک نیز نسخههای متعددی از الإبانة- همراه با شروح و تعلیقات آن در هامش - باقی مانده است. سوای نسخههایی که سزگین به آنها اشاره کرده و دستنویسهایی که نزد زیدیان یمن محفوظ است، دستِ کم سه نسخة دیگر از الإبانة - همراه با شروح و تعلیقات در هامش - در کتابخانههای ایران نگهداری میشود:
1. نسخة شمارة 235 مجموعة امام جمعة خویی محفوظ در کتابخانة مجلس شورای اسلامی، تهران: کتابت حدود قرن 8 ؛ به خط نسخ؛ 1088 صفحه [544 برگ]؛ 25×42 س¬م.
2. نسخة شمارة 6623 کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران، تهران: کتابت قرن 9-10؛ به خط نسخ؛ [978 صفحه] 489 برگ؛ 22×30 س¬م.
3. نسخة شمارة 9189 کتابخانة آیتالله مرعشی نجفی، قم: کتابت شاید قرن 10؛ به خط نسخ؛ [640 صفحه] 320 برگ؛ 23×30 س¬م.
بسیاری از نسخههای موجود الإبانة (با حواشی و تعلیقات آن در هامش) در چند مجلّد کتابت و تجلید شدهاند؛ اما در نسخههای مجلس و دانشگاه سراسر متن الإبانة (با شروح و تعلیقات آن در هامش) در یک مجلّد فراهم آمده، و نسخة مرعشی نیز ظاهراً در اصل چنین بوده است. از میان سه نسخة مجلس، دانشگاه و مرعشی، نسخة مجلس از آغاز یکی دو برگ افتادگی دارد و از انجام کامل است؛ نسخة دانشگاه از آغاز کامل است و از انجام آن نیز بیش از یک برگ افتاده نیست؛ اما نسخة مرعشی که به شکلی بس آشفته و نامرتب تجدیدِ صحافی شده و برخی برگهای آن نونویس است، هم از آغاز و هم از انجام دچار افتادگی است.
نوع خط، رسمالخط و برخی نشانهها، اندازه و شیوة صفحهآراییِ این سه نسخه، مطابق با دیگر دستنویسهای زیدیان ناصری شرقِ گیلان و غرب مازندران در قرون نهم و دهم است. این سه دستنوشت، دقیقاً به همان شیوة نسخههای تفسیر کتابالله (ابوالفضل بن شهردویر دیلمی) کتابت شدهاند: در نسخههای تفسیر دیلمی، متنْ نصّ قرآن کریم است و حاشیهْ تفسیر ابوالفضل که این تفسیر نیز خود حواشی دیگری دارد؛ و در سه نسخة بالا، متنْ الإبانة است و حاشیهْ شروح وتعلیقات متن که این شروح و تعلیقات خود دارای حواشی دیگری است. در نسخههای هر دو متن (الإبانة و تفسیر) - همانند دیگر نسخههای این سنت مکتوب زیدی - مواضعی از متن اصلی که مورد شرح و توضیح بوده، با خطی مُمتدْ به شرح و توضیح آن متصل گردیده است.
در هر سه نسخة مجلس و دانشگاه و مرعشی، گهگاه برابر گویشیِِ برخی لغات و اصطلاحات فقهی عربی در ذیل آنها نوشته شده است. آواها و ساختار این کلمات و عبارات گویشی، با آواها و ساختار بخشهای گویشی دستنویسهای تفسیر کتابالله همانند است. پیداست که این سه دستنوشت نیز - همانند نسخههای تفسیر کتابالله - در همان ناحیة ناصرینشینِ شمال ایران کتابت، مطالعه و نگهداری شدهاند.
افزون بر سه نسخهای که نام بردهایم و اصل آنها در کتابخانههای ایران محفوظ است، تصویری از نسخة الإبانة محفوظ در کتابخانة چستربیتی (دوبلین- ایرلند) نیز در کتابخانة آیتالله مرعشی نجفی (قم) نگهداری میشود (نسخة عکسی شمارة 2125). نسخة الإبانة به شمارة 3188 در کتابخانة چستربیتی محفوظ است، اما ظاهراً مسئولان کتابخانة مذکور آن را شناسایی نکردهاند. بنابر تصویر چند برگی که از آغاز و انجام و میانة نسخة چستربیتی در اختیار من است، باید گفت که در این نسخه نیز سراسر متن الإبانة در یک مجلّد کتابت و تجلید شده است. نسخة چستربیتی از قرن یازدهم قدیمتر نیست و به سنت کتابتی ناصریان شمال ایران تعلق ندارد، هرچند کاتب کوشیده کاملاً از نشانهها و ساختار نسخههای آن سنت کتابتی تقلید کند. متن الإبانة در این نسخه به خط نسخ و خط حواشی هامش به خط نستعلیق تحریری است. نسخة چستربیتی در شکل کنونی 408 برگ دارد، از آغاز آن یکی دو برگ و از پایان آن نیز در حدود ده برگ افتاده است.
5. الإبانة: مقدمه، کتب و ابواب
مقدمة هوسمی بر الإبانة و آغاز باب اول از کتابِ نخست آن، چنین است:
«بسمالله الرحمن الرحیم، الحمدلله ربّالعالمین والعاقبة للمتقین و لا عدوان إلا علی الظالمین، و صلی الله علی نبیّه محمّد خاتم النبیّین و علی اهل بیته الطیّبین الطاهرین و سلّم تسلیماً کثیراً. ذکرتم - اسعدکم الله و آتاکم خیر الدارین - ما بالمتعلّمین من الحاجة إلی کتابٍ جامعٍ لمذهب الناصر للحق - علیه السلام - الحسن بن علی بن الحسن بن علی بن عمر بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب صلواتالله علیهم اجمعین - ، و فتاواه منفردة عن الحجج و الأدلّة ؛ فأجبتکم إلی ما التمستم منّی و جمعت فی کتابی هذا فتاواه و فروعاته ما ذکرها فی کتبه و مسائله إمّا نصّاً و إمّا تخریجاً علی نصّه؛ واجتهدت فی ایجازه و تجنّبت من اطالته، و أشرت إلی وجوه بعضها علی وجه الإختصار. والله - تعالی سبحانه - اسئل المعونة و التوفیق، و هو حسبی و نعم الوکیل. فأوّل ما ابتدئ به فی ذلک:
کتاب الطهارة
باب القول فی المیاه
قال الناصر للحق - علیه السلام - فی المسائل: لا یجوز الوضوء إلا بالمآء القراح، و القراح ماء نظیف لم یختلط به شیء غیّره ...».
الإبانة در 22 کتاب و 102 باب تنظیم گردیده است، بدین ترتیب:
کتاب الطهارة (هوسمی، الإبانة: ص 4)
باب القول فی المیاه (همانجا)
باب القول فی الوضوء و الإغتسال (همان: ص 26)
باب القول فی الإستنجاء و الدباغ و المسح علی الخفتین و ما یتصل بذلک (همان: ص 57)
باب القول فی التیمّم (همان: ص 87)
باب القول فی الحیض (همان: ص 99)
کتاب الصلوة (همان: ص 117)
باب القول فی مواقیت الصلوة (همان: ص 117-118)
باب القول فی الصلوة و ستر العورة و کیفیتها (همان: ص 142)
باب القول فی الإمامة (همان: ص 163)
باب القول فی الأحداث فی الصلوة (همان: ص 198)
باب القول فی قصر الصلوة و صلوة المغمی علیه (همان: ص 226)
باب القول فی صلوة الجمعة (همان: ص 233)
باب القول فی صلوة الخوف (همان: ص 238)
باب القول فی صلوة العیدین (همان: ص 240)
باب القول فی صلوة الکسوف و الخسوف و الإستسقاء و صلوة التسبیح (همان: ص 244)
باب القول فی صلوة علی المیّت و غسله و دفنه (همان: ص 249)
کتاب الزکوة (همان: ص 266)
باب القول فی وجوب الزکوة (همان: ص 266)
باب القول فی زکوة الذهب و الفضّة و الدین (همان: ص 277)
باب القول فی زکوة المواشی (همان: ص 288)
باب القول فی زکوة ما اخرجت الأرض (همان: ص 292)
باب القول فی الخمس و کیفیته (همان: ص 302)
باب القول فی صدقة الفطر (همان: ص 320)
کتاب الصیام (همان: ص 325)
باب القول فی کیفیة الدخول فی شهر رمضان (همان: ص 325)
باب القول فیما یفسد الصیام و یصحّحه (همان: ص 331)
باب القول فی الإعتکاف (همان: ص 343)
کتاب الحج (همان: ص 346)
باب القول فی الدخول فی الحج و العمرة (همان: ص 346)
باب القول فی صفة الحج (همان: ص 358)
باب القول فیما یجب علی المحرم تجنّبه و ما یجوز له فعله (همان: ص 373)
باب القول فی جزاء الصید و الإحصار (همان: ص 377)
باب القول فی زیارة قبر النبی صلی الله علیه و آله (همان: ص 382)
کتاب النکاح (همان: ص 383)
باب القول فی ذکر اللواتی یحلّ أو یحرم نکاحهنّ (همان: ص 383)
باب القول فی الأولیاء (همان: ص 395)
باب القول فی المهور و الردّ بالعیب (همان: ص 424)
باب القول فی معاشرة الأزواج (همان: ص 453)
باب القول فی الرضاع (همان: ص 459)
کتاب الطلاق (همان: ص 472)
باب القول فی کیفیة وقوع الطلاق (همان: ص 472)
باب آخر من الطلاق و العدّة و الرجعة (همان: ص 496)
باب القول فی الایلاء (همان: ص 518)
باب القول فی الظهار (همان: ص 522)
باب القول فی اللعان (همان: ص 532)
باب القول فی الحضانة و النفقة (همان: ص 537)
کتاب البیوع (همان: ص 544)
باب القول فی البیوع المنهیّ عنها و الجائزة (همان: ص 544)
باب القول فی المصارفة و بیع الأجناس (همان: ص 584)
باب آخر فیما یصحّ أو یفسد من البیوع و الکلام فی إستبراء الأمَة (همان: ص 596)
باب القول فی الردّ و البیع بالعیب (همان: ص 612)
باب اللقول فی السَّلم (همان: ص 628)
کتاب الشفعة (همان: ص 637)
باب القول فی الشفعة و ما یردّ منها و ما لا یردّ (همان: ص 637)
کتاب الرهون (همان: ص 671)
باب القول فیما یکون رهناً و ما لایکون رهناً (همان: ص 671)
کتاب الغصب (همان: ص 686)
باب القول فی المغصوب یوجد بعینه أو لا یوجد و کیفیة الضمان فیه (همان: ص 686)
کتاب الکفالة (همان: ص 704)
باب القول فی کیفیة وجوب الضمان و القول فی العاریة و الودیعة (همان: ص 704)
کتاب الهبات و الصدقات (همان: ص 723)
باب القول فی الهبة و ما یصحّ منها و ما لایصحّ (همان: ص 723)
باب القول فی تفصیل بعض الأولاد فی العطیّة و القول فی العُمْری و الرقبی (همان: ص 732)
باب القول فی إحیاء الموات و اللقطة (همان: ص 736)
باب القول فی المأذون و المدائنات (همان: ص 743)
باب القول فی الشرکة (همان: ص 751)
باب القول فی الإستیذان (همان: ص 769)
باب القول فی اللباس (همان: ص 773)
کتاب الإجارة (همان: ص 778)
باب القول فی الإجارة (همان: ص 778)
باب القول فی الصلح (همان: ص 798)
باب القول فی الوکالة (همان: ص 805)
باب القول فی الإقرار (همان: ص 811)
کتاب الفرائض (همان: ص 825)
باب القول فی وصف منازل الورثة (همان: ص 825)
باب القول فی فرائض الأبوین (همان: ص 840)
باب القول فی فرائض الأولاد (همان: ص 842)
باب القول فی فرائض الإخوة (همان: ص 846)
باب القول فی فرائض اولاد الإخوة و الأخوات (همان: ص 848)
باب القول فی فرائض الأجداد و الجدّات (همان: ص 851)
باب القول فی فرائض سائر ذویالأرحام (همان: ص 855)
باب القول فی الوَلاء (همان: ص 857)
باب القول فی میراث الکفار (همان: ص 860)
باب القول فی میراث المُکاتب و الحمیل (همان: ص 863)
باب القول فی [میراث] الغَرْقی و الهَدْمی (همان: ص 865)
باب القول فی میراث الخنثی (همان: ص 868)
باب القول فی میراث المفقود (همان: ص 871)
باب القول فی المناسخة (همان: ص 876)
کتاب الوصایا (همان: ص 878)
باب القول فی بیان الوصیة و کیفیتها (همان: ص 878-879)
کتاب الدعاوی و البیّنات (همان: ص 903)
باب القول فی ادب القاضی (همان: ص 903)
باب القول فی الدعاوی و مراتب الحکومات (همان: ص 929)
کتاب الدیات (همان: ص 957)
باب القول فی اقسام القتل و اقسام الدیة (همان: ص 957)
باب القول فیما یجب الدیة فی الرأس و الوجه (همان: ص 969)
باب القول فیما یجب فی البدن من الدیة (همان: ص 975)
باب القول فیما یجب فی البدن و الرجلین من الدیات (همان: ص 976)
باب القول فی الجنایات (همان: ص 980)
باب [القول] اُجُر منها مِن قَتْل دابة غیره أو ماشیة (همان: ص 991)
باب القول فی القسامة (همان: ص 996)
کتاب الحدود (همان: ص 1002)
باب القول فی حدّ الزانی و الشارب و التعزیر (همان: ص 1002)
باب القول فی حدّ السارق (همان: ص 1011)
باب القول فی حکم قطّاع الطریق و من یقتل حدّاً (همان: ص 1016)
کتاب الأیمان و النذور (همان: ص 1018)
باب القول فی الأیمان و حقیقتها (همان: ص 1018)
باب القول فی الکفّارة (همان: ص 1018)
باب القول فی النذور (همان: ص 1025)
کتاب الصید و الذبایح (همان: ص 1028)
باب القول فی الذبایح (همان: ص 1028)
باب القول فیما یحلّ من الصید و ما لا یحلّ (همان: ص 1032)
باب القول فیما یحرم أو یکره (همان: ص 1036)
باب القول فی الاُضحیة و العقیقة (همان: ص 1037)
باب القول فی الأطعمة (همان: ص 1040)
باب القول فی الأشربة (همان: ص 1044)
باب القول فی العتق و التدبیر و الکتابة (همان: ص 1049)
کتاب السیر (همان: ص 1057)
باب القول فی صفة الإمام (همان: ص 1057)
باب القول فی السیر فی الحروب (همان: ص 1067)
باب القول فی الأمان (همان: ص 1072)
باب القول فی الغنایم و قسمتها (همان: ص 1075)
باب القول فی الجزیة (همان: ص 1079)
هر «باب» از هر «کتابِ» الإبانة، با نقلی از ناصر با عبارت «قال الناصر للحق ع» - با ذکر نام کتاب منقولٌعنه یا بدون ذکر آن - آغاز میشود.
ترتیب و عناوین کتابها و بابهای الإبانه، در مجموع با ترتیب و عناوین الناصریات شریف مرتضی - که مبتنی بر نسخهای از مسائل فقهی ناصر کبیر بوده و طبعاً ریشه در ادبیات زیدیان ناصری دارد - همانند است؛ اما در مقایسه با متون فقهیِ اصالتاً امامی، همچون آثار فقهی شیخ مفید (م 413) و شیخ طوسی (م 460)، علیرغم موافقت کلی تفاوتهایی در عنوان و ترتیب مباحث هست (مخصوصاً در کتب و ابواب پایانی) که از نگاه متفاوت زیدیه به مسائل فقهی و سرچشمههای مختلف فقه زیدیه و فقه امامیه نشأت میگیرد.
6. جستجویی در الإبانة: روش، فوائد، نکتهها
بنابر مقدمة هوسمی بر الإبانة که در بخش پیشین نقل کردیم، هوسمی الإبانه را به درخواست جمعی از طالبعلمانِ ناصری، تألیف و تدوین کرده است. چنانکه هوسمی در این مقدمه میگوید و متن کتاب نیز بر آن گواهی میدهد، وی در الإبانه فتاوای فقهی ناصر را از آثار او به عینِ نصّ استخراج کرده و یا از مطاویِ نصوص او استنباط نموده است، بدون آنکه به استدلالاتی که پشتوانة این آرا و فتاواست بپردازد؛ مگر به ندرت که به وجه برخی از آن فتاوا به اختصار اشاره کرده است. بدین ترتیب، الإبانة یک دوره فقه فتوایی و غیر استدلالی است مطابق با فتاوای ناصر کبیر که بخش عمدة آن از نصّ آثار و فتاوای ناصر تشکیل شده، اما در میان این نصوص گاه برخی استنباطها و استدلالها نیز درج گردیده است.
*
الإبانة از جهات گوناگونی دارای اهمیت و حاوی اطلاعات ذیقیمت است: از ذکر نصوص و فتاوای فقهی ناصر کبیر گرفته تا استنباط بعدی هوسمی از آنها، نحوة تنظیم ابواب فقهی نزد زیدیان قرون چهارم و پنجم، میزان تأثیرپذیری فقه ناصری از روایات و آرای فقهی ائمة متقدّم امامیه (مشخصاً: امام محمد باقر(ع) و امام جعفر صادق(ع)) یا فتاوای فقهای اهل سنت، مسائل شرعی مورد ابتلای ایرانیان زیدیِ عهد ناصر و پس از آن تا نیمههای قرن پنجم، برخی اطلاعات تاریخی، و ... .
در این میان، یکی از مهمترین بهرههایی که الإبانة دربردارد، فرصت دستیابی به متن آثار، فتاوا و آرای ناصر کبیر به واسطة نقلهای بیواسطة هوسمی از نصوص اوست. از منقولات هوسمی از آثار ناصر کبیر، به خوبی پیداست که ناصر اعتنای خاصی به اقوال، آرا و فتاوای فقهی امام محمد باقر(ع) و امام جعفر صادق(ع) داشته و در آثار گوناگون خود روایات فقهی ایشان را - حتی به صورت مسند - نقل کرده است. ناصر حتی عبارت «صلوات الله علیهم اجمعین» را برای ائمة مدفون در بقیع به کار میبرد (اگر این عبارت افزودة کاتبان بعدی نباشد). با این همه نباید ناصر را امامی پنداشت، چرا که او - افزون بر اختلافات فراوان فقهی و کلامیاش با امامیه که از سراسر نصوص وی هویداست - به صراحت به ردّ اعتقاد امامیه (که وی با عنوان «قطعیه» از ایشان یاد میکند) در باب غیبت میپردازد. ناصر در مواردی متعدد احادیث پیامبر(ص) و مخصوصاً امیرمؤمنان(ع) را نیز نقل میکند و بدانها استناد میجوید. در این میان برخی از روایات پیامبر(ص) منقول از امیرمؤمنان(ع) است. از برخی اشارات میتوان پی برد که ناصر دست کم برخی از این روایات را به صورت مسند نقل کرده است؛ همچنانکه میدانیم یکی از این روایات نبوی را ناصر از طریق محمد بن منصور [مرادی] نقل کرده است.
هوسمی به این امر که آرا و فتاوای منقول از ناصر برگرفته از نصّ و تصریح اوست، با عباراتی همچون «نصّ فی ...»، «نصّ علیه فی ...»، «نصّ علیها فی ...»، «نصّ علی ذلک فی ...»، «منصوص علیه فی»، «صرّح به فی ...» اشاره کرده و عنوان کتابهایی را که نصوص و تصریحات مزبور در آنها آمده یاد کرده است. در مواردی دیگر، هوسمی به اشارات ناصر کبیر - و نه تصریحات او - در آثارش توجه میدهد.
نکتة مهم، اشارات هوسمی به اختلاف اقوال ناصر در آرای گوناگون اوست؛ و مهمتر آنکه در این اختلاف اقوال (منصوص یا غیر منصوص)، هوسمی قول اصحّ یا قول مختار را - که به عقیدة او با مبانی فقهی مذهب ناصر سازگارتر و نزدیکتر است - مشخص میسازد. با این همه، الإبانه تنها حاوی نصوص یا فتاوای ناصر نیست و گاه دربردارندة استنباطهای هوسمی و نتیجهگیریهای وی از نصوص ناصر نیز هست؛ همچنانکه هوسمی به تخریجات و اجتهادات خود از اقوال و منصوصات ناصر تصریح میکند.
*
توجه به برخی استنباطهای هوسمی، از نظر شناخت مبانی استنباط فقهای ناصری در خور توجه است. برای نمونه، وی با اشاره به روایتی منسوب به امام علی(ع) یادآور می شود که صدور این روایت ثابت نیست، زیرا ناصر کبیر مطابق با مضمون آن فتوا نداده و حال آنکه قول علی(ع) همیشه حجت است؛ و این خود گویای جایگاه بیمانند ناصر کبیر و فتاوای وی نزد ناصریان است. نوشتة هوسمی در پایان یکی از ابواب «کتاب الدیات» نیز شایان اعتناست؛ آنجا که به ضرورت احتیاط و تقویم در مواردی که نصّی آشکار در دست و یا اجماعی در امر نیست، توجه میدهد.
از نمونههای دیگر شایستة تأمل در نوشتة هوسمی، باید به یادکردِ فتاوای دیگر ائمه و علمای زیدیه در کنار آرای فقهی ناصر، نقل روایت امام محمد باقر(ع)، اشاره به نقل روایت امام جعفر امام صادق(ع) توسط ناصر و تأکید بر اختلاف «مذهب صادق» و «مذهب ناصر» در آن موضوع، ذکر قول فقهای امامیه در کنار رأی متفاوت ناصر، ردّ بر اعتقاد امامیه در باب معجزات ائمه با استناد به کلام ناصر، اشاره به نقل عباسی از ناصر کبیر و تردید وی در صحت انتساب این نقل به ناصر، اشاره به فتوای خود، توجه دادن به برخی سنتهای زیدیه، یادکرد پارهای فواید تاریخی در باب ناصر کبیر به منظور استنباط احکام فقهی، و نقش نقد تاریخی در کشف قول اصحّ در فقه ناصر، اشاره کرد.
ذکر عبارت فارسیِ گویشی در متن هوسمی نیز شایان توجه است، آنجا که مینویسد: « ... و لابدّ أن یشترط عُمْرَهُ فیقول بالعربیة: ما عِشْتَ، أو بالفارسیة: دا تو زیوی». ساختار و آواهای عبارت گویشیِ «دا تو زیوی» (به گویش دیلمی/ گیلانی؛ به معنای: تا تو بزییی/ تا تو زیست کنی/ تا تو زنده باشی) در الإبانة هوسمی، با ساختار و آواهای بخشهای گویشیِ تفسیر کتابالله (ابوالفضل بن شهردویر دیلمی) که قریب یکصد و پنجاه سال بعد در همان سنت علمیِ محلی پدید آمده، همانندی دارد. ذکر این عبارت گویشی و جواز کاربرد آن در یک قرارداد شرعی، هم از نظر جامعهشناسی دینی ایرانیان در آن ادوار و هم از نظر فقه فقهای زیدی ایرانی دارای اهمیت است. تأثیر جامعة فارسیزبان در فقه ناصری، در مواضعی دیگر از الإبانة هم دیده میشود. برای نمونه، هوسمی ذکر نام خداوند به هنگام ذبح را، به فارسی هم جایز میشمارد.
مهمتر از وجود عبارت گویشیِ مذکور در متن عربیِ الإبانة، ورود واژة فارسی در نصّ ناصر کبیر است؛ آنجا که ناصر واژة فارسی «مارماهی» را به کار میبرد و مینویسد: «نحن نکره الجِرِیَّ و المارماهی و کلب الماء و لا نحرّمه...». همین واژة فارسی را - با همان الـ تعریف عربی - هوسمی نیز در متن الإبانة به کار برده است.
7. منابع فقه ناصری: الإبانة و آثار اصیل ناصر کبیر
یکی از مهمترین جنبههای اهمیت الإبانة، اطلاعات و منقولاتی است که هوسمی از آثار اصیل ناصر کبیر - و نه استخراجشده از آثار اصلی او - به دست میدهد. با توجه به این منقولات، هم میتوان به نام آثار اصیل ناصر دست یافت، و هم پارههای مهمی از آثار مفقود او را به دست آورد.
ابن¬ندیم (م. ح 380) از قول بعضی از زیدیه نقل میکند که ناصر کبیر در حدود صد کتاب داشته است. وی مینویسد که کتاب الطهارة، کتاب الأذان و الإقامة، کتاب الصلاة، کتاب اصول الزکاة، کتاب الصیام، کتاب المناسک، کتاب السیر، کتاب الأیمان و النذور، کتاب الرهن، کتاب بیع امهات الأولاد، کتاب القسامة، کتاب الشفعة، کتاب الغصب، کتاب الحدود از تألیفات ناصر کبیر را شخصاً دیده است. نجاشی (م 450) نیز از تصنیفات ناصر کبیر، کتاب فی الإمامة (صغیر)، کتاب الطلاق، کتاب فی الإمامة (کبیر)، کتاب فدک و الخمس، کتاب الشهداء و فضل اهل الفضل منهم، کتاب فصاحة ابیطالب، کتاب معاذیر بنی هاشم فی ما نقم علیهم، کتاب انساب الأئمة و موالیدهم إلی صاحب الأمر علیهم السلام را نام میبرد.
از میان تألیفات بسیار ناصر کبیر تعداد اندکی به دست ما رسیده است؛ اما منقولات پراکندة مهمی از آثار او را در سنت مکتوب زیدیان ناصری شمال ایران - تا قرون هفتم و هشتم - میتوان یافت. برای نمونه، در تفسیر کتابالله (تألیف ابوالفضل بن شهردویر دیلمی در نیمة نخست قرن هفتم) از کتابهای البساط، تفسیر، کتاب المناهی، کتاب الوصایا، المسائل با انتساب آن به ناصرللحق یاد شده و به مطالبی از آنها استناد یا اشاره گردیده؛ و در حاشیههای هامش الإبانة (تألیف و تهذیب محمد بن صالح گیلانی در نیمة دوم قرن هفتم) نیز از کتابهای گوناگون ناصر کبیر نقل یا به متن آنها استشهاد شده است. با توجه به این اشارهها و نقلها، باید گفت که تا قرون هفتم و هشتم، برخی از آثار ناصر کبیر در میان زیدیان ناصری شمال ایران محفوظ، مورد مراجعه و استناد، محل شرح و توضیح، و چه بسا موضوع تعلّم و تعلیم بوده است.
هوسمی در الإبانة، از چندین کتاب ناصر کبیر نام برده، پارههایی از متن آنها را عیناً نقل کرده و یا برای استخراج آرای فقهی وی به متن آنها استناد جسته است. چنانکه گذشت، از منقولات هوسمی میتوان بخش قابل توجهی از آن کتاب های مفقود را بازیابی کرد. این کتابها - به ترتیب الفبا - عبارتند از:
الإحتساب (نک: کتاب الإحتساب، در ادامه)
الألفاظ
الأمالی
الأیمان و النذور
الایوازیات (قس: مسائل عبدالله بن الحسن الایوازی، در ادامه که محتمل است همین کتاب باشد)
البائدشتیات (قس: مسائل البائدشتی، در ادامه که به احتمال قوی همین کتاب است)
البِساط
تفسیر القرآن/ التفسیر
الجعفریات (قس: مسائل الجعفری، در ادامه)
رسالة
سیر
الصغیر
العهد الذی کتبه لبعض عمّاله
العهد الذی کتبه إلی جعفر بن طاهر
الکبیر
کتاب الإحتساب/ الإحتساب
کتاب الأشربة
کتاب الإمامة
کتاب بیع امهات الأولاد
کتاب البیوع
کتاب الحج
کتاب الدیات
کتاب الرهون
کتاب الشفعة
کتاب الصلوة
کتاب الصلوة الکبیر
کتاب الصوم
کتاب الطلاق
کتاب الغصب
کتاب الفرائض
کتاب القسامة
کتاب المناسک
کتاب النکاح
الکلاریات (قس: مسائل اسمعیل بن عبدالله الکلاری، در ادامه که محتمل است همین کتاب باشد)
المختصر
المسائل
مسائل ابنالسَّرِیّ
مسائل اسمعیل بن عبدالله الکلاری (قس: الکلاریات، در قبل که محتمل است همین کتاب باشد)
مسائل الإقرار
مسائل البائدشتی (قس: البائدشتیات، در قبل که به احتمال قوی همین کتاب است)
مسائل البیوع
مسائل الجعفری (قس: الجعفریات، در قبل)
مسائل الدیلم
مسائل الرهن
مسائل الزکوة
مسائل عبدالله بن الحسن الایوازی (قس: الایوازیات، در قبل که محتمل است همین کتاب باشد)
مسائل موسی بن احمد
الیمانیات المسائل الیمانیات
چنانکه میبینیم، بسیاری از این کتابها در نوع نگارشیِِ «مسائل» تدوین و تألیف شدهاند؛ یعنی حاوی پرسشهاییاند از ناصر کبیر و پاسخ وی به آن پرسشها. برخی منقولات الإبانة از این مسائل، به خوبی نشاندهندة ساختار خاص این نوع شناختهشدة نگارشی است که نمونههای متعددی در قرون نخستین اسلامی دارد. همچنین از عنوان برخی از این کتابها و پارههای منقول از آنها در الإبانة، پیداست که ناصر کبیر عهدنامههایی خطاب به برخی کارگزارانش نوشته و آیین مملکتداری را به آنان گوشزد کرده است.
افزون بر کتابهای مذکور در بالا، باید یادآوری کرد که هوسمی برخی فتاوا و آرای ناصر کبیر را به واسطة فردی با عنوان «عباسی» نقل کرده است. ظاهراً وی مؤلف کتابی بوده که آرا و اقوال ناصر - بیواسطه - در آن گرد آمده بود، و هوسمی این آرا و اخبار را از کتاب او - که نام آن را نمیدانیم اما محتمل است که در نوع نگارشی «مسائل» بوده باشد - برگرفته و نقل کرده است. شاید کتاب عباسی، یکی از کتابهای مذکور در بالا باشد. هوسمی همچنین از کتابی نقل قول میکند که ابوالحسین زاهد در باب «سیر» ناصر تألیف کرده بود؛ کتابی مشتمل بر سخن و سنن ناصر که ظاهراً ابوالحسین بدون واسطه از ناصر شنیده یا دیده بود. در اینجا همچنین باید از دو تن دیگر از مصاحبان ناصر کبیر
- با نامهای ایرانیِ رایج در شمال ایران - نام برد که هوسمی به نقل اقوال و آرای ناصر به واسطة آنان پرداخته، و ظاهراً هر یک مؤلف کتابیاند که از منابع هوسمی بوده است: «رُستم» و «جُوان».
8. درسنامة فقه ناصری: الإبانة، نگارشهای پیرامونی و سنت آموزشی
الإبانة متن آموزشی متداولی میان علما و طالبعلمان ناصری شمال ایران بوده است. شروح و تعلیقات نگاشتهشده بر این کتاب و گزارشهایی که از تعلیم و تعلّم و حل مشکلات آن در دست است، گواه این مدعاست. افندی - بدون آنکه مؤلف الإبانة را بشناسد - مینویسد که «کتاب الإبانة فی فقه الناصر للحق ... کتاب معروفی نزد زیدیه است و علمای آنان بر این کتاب شروح و تعلیقاتی نوشتهاند».
قدیمترین نگارشهای پیرامونی الإبانة، شرحی است که هوسمی خود بر الإبانة نوشت. پس از وی، فرزندش استاد ابویوسف یعقوب، تعلیقی کبیر بر الإبانة نگاشت؛ و شاگرد یعقوب، فقیه ابوعلی بن آموج جیلی (گیلی) که الإبانة را نزد او شنیده بود، تعلیقی بر الإبانة نوشت. اما مفصلترین و مهمترین اثر پیرامون الإبانة، زوائد الإبانة از شمسالدین محمد بن صالح گیلانی است، که جامع شروح و تعلیقات پیشین است. جز اینها، میدانیم که حسن بن محمد بن صالح (فرزند مؤلف زوائد) نیز حاشیهای بر الإبانة نوشته است.
الإبانة و شروح و تعلیقات آن، از همان آغاز در یک سنت آموزشی قرار گرفت. به گزارش منابع، اسماعیل میالهجی، الإبانة و «زوائد» آن را نزد فقیه ابوعلی (صاحب تعلیق الإبانة) شنید؛ و فقیه باجویه نیز الإبانة را نزد مشایخش از جمله اسماعیل میالهجی استماع نمود. محمد بن باجویه الإبانة و زوائد آن را نزد پدرش سماع کرد، و محمد بن صالح نیز الإبانة و زوائد آن را نزد مشایخی همچون محمد بن باجویه و مهدی بن ابیطالب شنید.
9. زوائد الإبانة: گردآوری، تهذیب و توضیحات محمد بن صالح گیلانی
در هامش نسخههای الإبانة شروح و تعلیقات و حواشی بسیاری درج شده است؛ شروح و حاشیههایی که تراویدة ذهن و قلم چند نسل از علمای ناصری شمال ایران است. آنگونه که ابراهیم بن قاسم شهاری از نوشتة سید احمد بن میر (امیر) بن ناصر حسنی گیلانی نقل میکند، محمد بن صالح کار گردآوری و تلفیق تعلیقات و شروح الإبانة و تهذیب و تنظیم آنها را به عهده گرفت و تعلیقات و توضیحات جدیدی از خود به آنها افزود: « ... تولّی زوائد الإبانة و شرحها و جمعها و ترصیفها و تهذیبها - مع زوائد و مذکرة زاد علیها - و رتّبها و هذّبها». از این نقل مهم، نقش محمد بن صالح در گردآوری و تنظیم و تهذیب تعلیقات و شروح چند نسل از علمای ناصری بر الإبانة آشکار میشود. عزالدین الهادی إلی الحق (845- 900 ق؛ امام زیدی یمن از شاخة قاسمیه) هم در نوشتاری که به ذکر علمای زیدی قاسمی و ناصری اختصاص دارد، بخشی از نامنامة زوائد الإبانة را نقل کرده و مؤلف آن را «فقیه شمسالدین محمد بن صالح جیلانی» معرفی نموده است. بنابراین، شروح و تعلیقات چند نسل از علمای ناصری بر الإبانة، به کوشش شمسالدین محمد بن صالح گیلانی (از فقهای ناصری گیلان در قرون هفتم و هشتم) ویراسته و آراسته شد و تنظیم و تدوینی دوباره یافت، و با عنوان خاصِ زوائد الإبانه نامبردار گردید. حواشیِ مندرج در هامش نسخههای الإبانة، همین زوائد الإبانة محمد بن صالح گیلانی است.
آنچه در پایان بخش پیشین همین مقدمه آوردیم (سماع الإبانة و «زوائد» آن در مجالس نزد فقیه ابوعلی، اسماعیل میالهجی، باجویه و فرزندش محمد و مهدی بن ابوطالب که همگی متقدّم بر محمد بن صالحاند)، نشان میدهد که پیش از گردآوری و تهذیب و تألیف زوائد الإبانة به دست محمد بن صالح و در نسلهای پیش از او، تعلیقات و شروح پراکندة الإبانه را به عنوان «زوائدِ» الإبانة میشناختهاند. اما باید تفطّن داشت که اطلاق عنوان «زوائد» به آن شروح و فوائد و تعلیقات، جنبة توصیفی داشته و عنوانی خاص برای یک نگارش پیرامونِ الإبانة نبوده است؛ بر خلاف زوائد الإبانة محمد بن صالح گیلانی که عنوان خاص یک مجموعة تألیفی در گردآوری و پیرایش و آرایش شروح و تعلیقات پیشین الإبانة (از قرن پنجم تا قرن هفتم) و افزودن توضیحات و تذکرات و انتقادات تازهای به آنهاست.
*
محمد بن صالح گیلانی از فقهای برجستة ناصری در ادوار متأخر است. او را به دانش و تحقیق ستودهاند و با القابی همچون «الفقیه العلامة» و «افضل المتأخرین» از وی نام بردهاند. در گوشهای از پشت برگ 4 نسخة الإبانة دانشگاه و در کنار نامنامة زوائد الإبانة، عبارت « ... الفقیه محمد بن صالح - طاب ثراه - فی سنة سبعمأیة هجریة» - به خطی ریز - خوانده میشود. این تاریخ، یا سال اتمام تألیف و تهذیب زوائد الإبانة است و یا سال وفات محمد بن صالح؛ بنابراین باید محمد بن صالح را از علمای ناصری اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم بدانیم.
در سلسلة اسناد زیدیان ناصری، زنجیرة روایت و تعلیم الإبانة و تعلیقات و توضیحات آن از حسین فرزند محمد بن صالح (مؤلف زوائد الإبانة) تا ابوجعفر هوسمی (مؤلف الإبانة) دیده میشود؛ بدین ترتیب: «الحسین بن محمد بن صالح الجیلانی الناصری ... قراء الإبانة و زوائدها ... علی أبیه محمد بن صالح الجیلانی عن محمد بن باجویه و مهدی بن ابیطالب، فـ مهدی سمعها علی عمّه شهردبیر و هو سمع علی شهراشویه عن أبیه شهردبیر عن أبیه کورکیر [= گورگیر؟] علی یعقوب بن الشیخ ابیجعفر الهوسمی عن الشیخ ابیجعفر الهوسمی المؤلف». نامنامة زوائد الإبانة (با عنوان: «فصل فی تفاصیل العلماء من السادات و الفقهاء») با ذکر نام فقیه محمد بن باجویه - که استادِ محمد بن صالح است - و محمد بن صالح پایان میپذیرد؛ و البته پذیرفتنی است که نامنامة زوائد - که ترتیبی تاریخی دارد - با نام مؤلف و استاد وی به پایان آمده باشد.
*
زوائد الإبانة، متنی است قابل اعتنا که آگاهیهای گرانبهایی از فقهای ناصری ایران در قرون پنجم تا هفتم و آثار و آرای فقهی آنان به دست میدهد. در زوائد آرا و فتاوای فقهی ائمه و فقهای زیدی و غیر زیدی نقل و به اختلاف میان آنها توجهی خاص شده (از فقه امام محمد باقر(ع) و امام جعفر صادق(ع) گرفته تا رأی مالک و ابوحنیفه و شافعی)، و مخصوصاً نقلقولهای فراوانی از علما و فقهای ناصری شمال ایران آمده است. نام و عنوان بسیاری از این علمای ناصری را در نامنامة آغاز زوائد میتوان دید. از جملة علمای ناصری متأخر (در قرن هفتم) که قول آنان در زوائد نقل شده ولی در نامنامة زوائد الإبانة ذکری از ایشان نیست، «ابوالفضل بن شهردویر» است (مؤلف تفسیر کتابالله) و پدرش «فقیه شهردویر بن فقیه یوسف» و برادرش «اسمعیل بن شهردویر»؛ همچنانکه منظور از «الامام بهاءالدین» در زوائد باید همان «بهاءالدین یوسف» باشد که جدّ ابوالفضل دیلمی است و خود دیلمی نیز از او با همین تعبیر یاد میکند.
در بسیاری موارد، پس از نقل آرا و اقوال دیگران، نظرات و آرای شمسالدین محمد بن صالح (مؤلف و مهذّب زوائد) با عناوینی همچون «قال شمسالدین»، «ذکره شمسالدین»، «قال محمد بن صالح»، «قال الفقیه محمد بن صالح»، «ذکره محمد بن صالح»، «ذکر محمد بن صالح» درج شده است.
در حواشی و شروح گردآمده در زوائد، گهگاه به مستندات هوسمی در استخراج آرای فقهی ناصر کبیر و تلفیقهای وی از نصوص مختلف ناصر در آثارش اشاره شده؛ و به تکرار از کتابهای ناصر نقل قول گردیده است. در زوائد همچنین اشاراتی به اختلاف نسخههای برخی آثار ناصر با متن منقول در الإبانه هست. در زوائد همچنین از کتابهای متعددی از مؤلفان دیگر نام برده و نقل قول شده و یا به مطالب آنها استناد گردیده است. از جمله این کتابها یکی الایجاز است که نقد مؤلف آن بر استنباط هوسمی از رأی ناصر کبیر در زوائد نقل شده است. در این میان، نکتة قابل اعتنا توجه و تأکید خاصی است که در زوائد بر آرا و اجتهادات ناصر کبیر در برابر آرای دیگران - حتی زید بن علی - دیده میشود.
در حاشیة زوائد یا در میانة آن، مسئلههای فقهی بسیاری نوشته شده است. در پایان برخی از این مسائل تصریح شده که این مسئله مطابق با فتوای محمد بن صالح است. برخی از این مسئلهها، از نظر شناخت مسائل مبتلاٌبه زیدیان ناصری دارای اهمیت است. یکی از این مسائل که به فارسیِ آمیخته به عربی است (همانند حاشیههای تفسیریِ هامش تفسیر کتابالله) و از منظر تاریخ اجتماعی زیدیان ناصری شمال ایران در قرون هفتم و هشتم و مخصوصاً نوع نگاه آنان به شیعیان امامی شایان توجه بسیار است، مسئلة زیر است:
«مسئله: زن را که امامیه باشد برآء (برای) ناصریه عقد کرده باشند، ان (آن) عقد درستست و مجرّد کونها امامیة لا یکون کفراً إذا لم [تکن] مجبّریة او مشبّهیة. فإن کانت مجبّریة او مشبّهیة، ففساد النکاح لأجلهما لا لأجل کونهما امامیة؛ لأنّ الناصرللحق ع لم یکفرهم، کما قال مبالله: الناصرللحق ع قبل روایتهم لأنّه لم یثبت عنده قدحهم؛ و هذا الصریح منه بأنّ الناصرللحق ع لم یکفرهم و من قال بخلاف ذلک سها و لا عیب للإنسان فی السهو و إنّما العیب فی الخطا. و چون بعد تسلیم نفس دعوی فساد نکاح کند دعوی باطل است، لأنّه جار مجری الإقرار بالزوجیة الصحیحة و الدعوی بفساد النکاح بعده رجوع من الإقرار و هو لا یصحّ فی شرع الله الملک القهّار. و اگر پدرِ صغیره او را یا برادرْ همشیرة خود را بشخصی (به شخصی) داده باشد و ان (آن) شخص بسبب (به سبب) خوف اقرار کرده که او را برادر وی در حالة (حالت) صغر او بوی (به وی) داده است و الحال هذه، این اقرار درست نیست لأنّ من شرائط صحّته الطوع و الرغبة و لا یصحّ مع الخوف و الرهبة. من فقیه احمد الکوکئی».
*
چنانکه شواهد موجود گواهی میدهد، زوائدِ ویراسته و آراستة محمد بن صالح گیلانی، از روزگار تألیف و تدوین به عنوان یک متن درسی نزد زیدیان ناصری شمال ایران شناخته شده و ایشان به کتابت و قرائت آن - همراه با متن الإبانة - اهتمام داشتهاند. بنابر گزارش ابراهیم بن قاسم شهاری، شرفالدین حسین بن محمد بن صالح الإبانة و زوائد را بر پدرش قرائت کرد و فرزندش یحیی بن حسین و احمد بن منصور لاهیجی آن را نزد وی شنیدند؛ فقیه ناصری شهابالدین احمد بن منصور بن احمد لاهیجی، الإبانة و زوائد را نزد قاضی یحیی بن لقمان شریحی شنید و برای حل مشکلات زوائد به حسین بن محمد بن صالح (فرزند مؤلف که زوائد را بر پدرش قرائت کرده بود) و یحیی بن حسین بن محمد (نوة مؤلف) رجوع نمود؛ سید شهابالدین احمد بن میر (امیر) بن ناصر حسنی جیلانی، الإبانة و زوائد را از شیخش احمد بن منصور لاهیجی شنید و از طرف دیگر علی بن سلیمان شباطی نزاری آن را نزد او سماع نمود و سید شهابالدین اجازة عام قرائت و تدریس آن را به وی و همة راغبان قرائت کتاب عطا کرد.
مطالب زوائد گاه مورد توضیح و تعلیق علمای ناصری بعدی قرار گرفته و ساختاری شرح در شرح پدید آورده است. بنابراین، حاشیههای هامش الإبانة شامل تعلیقات و توضیحات و اضافاتی غیر از زوائد نیز هست؛ مانند مطالب یا مسئلههایی که از حسین فرزند محمد بن صالح - با عباراتی همچون «قال حسین بن محمد» یا «ذکره الفقیه الحسین بن محمد» یا «کتبه حسین بن محمد بن صالح» یا «من فتوی الامام الحسین بن محمد» یا «أفتی به حسین بن محمد بن صالح» - دیده میشود.
بررسی دقیق زوائد الإبانة، استخراج کامل منابع و مراجع آن و تفکیک افزودههای بعدی از متنِ ویراسته و آراستة محمد بن صالح، فرصتی فراختر از این مقدمه میخواهد.
10. اشارتی در باب نسخهبرگردان حاضر
برای آنکه نمونهای از متن الإبانة و شروح و تعلیقات آن در دسترس اهل تحقیق باشد و ساختار ویژة دستنویسهای آن نیز به صورتی ملموس برای خوانندة این مقدمه تصویر شود، بخشهای «کتاب الصلوة»، «کتاب الدعاوی و البیّنات» و «کتاب السیر» از نسخة کهن الإبانة محفوظ در کتابخانة مجلس شورای اسلامی (نسخة شمارة 235 مجموعة امام جمعة خویی) به گونة نسخهبرگردان و در قطع اصل نسخه منتشر شده و تصویر سراسر این دستنوشت در یک لوح فشرده عرضه گردیده است. بخشهای مذکور را با توجه به اهمیت مباحث مطرح در آنها برگزیدهایم، تا بنابر محتوای آنها مجالی بهتر برای تحلیل دقیقتر آرا و آموزههای عبادی، اجتماعی و اعتقادی زیدیان ناصری فراهم آید. «کتاب الصلوة»، «کتاب الدعاوی و البیّنات» و «کتاب السیر» به ترتیب در صفحات 117-265، 903-956 و 1057-1083 دستنوشت جای دارند. شمارههای سرخرنگی که ما در کنارة صفحات نهادهایم نیز مطابق با اصلِ نسخة خطی است.
وصف اجمالی نسخة کتابخانة مجلس پیشتر در پایان بخش 4 و آغاز بخش 5 همین مقدمه گذشت. این نسخه، ترقیمه، نام کاتب و تاریخ کتابت ندارد؛ اما عبدالحسین حائری که نسخه را فهرست کرده، آن را از حدود قرن هشتم هجری دانسته است. از برخی قرائن میتوان دانست که این نسخه به دست دو یا سه کاتب استنساخ شده و سپس بخشهای استنساخشدة هر یک از آنان را به یکدیگر متصل کردهاند. در عنوان برخی بابها، جدای از خوشنویسی عناوین، برخی جلوههای هنری را هم در رسم برخی درختوارههای اسلیمیمانند میتوان دید.
آنچه در پایان مقدمة نسخهبرگردان تفسیر کتابالله آوردهام، در اینجا تکرار میکنم: «تنها نگاهی اجمالی به نسخه¬های این اثر به خوبی نشان می¬دهد که جز با چاپ عکسی، نمیتوان این متن را آن گونه که هست برای خواننده تصویر کرد».
سیّد محمّد عمادی حائری
شهریور 1389 ش
پیوست 1
«فصل: فی تفاصیل العلماء من السادات و الفقهاء»
(نامنامة زوائد الإبانة)
سراسر صفحة پشتِ برگ 4 نسخة الإبانة دانشگاه تهران (همراه با زوائد الإبانة در هامش)، به نامنامهای با عنوانِ «فصل فی تفاصیل العلماء من السادات و الفقهاء» اختصاص یافته است (تصویر صفحة مذکور را در همین مقدمه آوردهایم).
دانشپژوه متن این فصل را به عنوان «مشیخة زیدی»، در مقالهای به سال 1350 ش منتشر کرد و دیگربار آن را در سال 1357 در فهرست نسخههای خطی کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران تجدید چاپ نمود. اما این نامنامة یک صفحهای نه تنها «مشیخه» در مفهوم فنی آن - و در هیچ یک از انواع شناختهشدة این نوع نگارشی - به شمار نمیرود، بلکه اساساً نوشتاری مستقل نیز نیست. این نامنامه توضیح علائم و اختصاراتی است که شمسالدین محمد بن صالح گیلانی (مؤلف و مهذّب زوائد الإبانة) برای ذکر نام فرق یا ائمه و علمایی که آرا و نظرات آنان را ذکر کرده در نظر گرفته، و در حکم فهرست نشانههای اختصاری زوائد الإبانة است. دقیقاً نمیتوان گفت که این فصل را محمد بن صالح خود در آغاز زوائد الإبانة جای داده یا آنکه بعدها دیگران آن را به ابتدای زوائد الإبانة ویراسته و آراستة وی افزودهاند؛ هرچند احتمال دوم - بنا به قرائنی چند - قویتر مینماید. در هر صورت، با توجه به عنوان «فصل» (که تقسیمبندی زوائد الإبانة نیز بر اساس این عنوان است) در آغاز این نامنامه و با تکیه بر اینکه همة اسمها، عناوین و صورتهای اختصاری (مانند: «المبالله» به نشانة «المؤیدبالله» و «ش» به نشانة «شافعی») مندرج در این نامنامه در زوائد الإبانة تکرار میشوند، میتوان گفت که این نامنامه جزئی از زوائد الإبانة به شمار میرفته است. روایت عزالدین الهادی إلی الحق (845- 900 ق) از این فصل و تصریح وی به آنکه این فصل جزئی از آغاز زوائد الإبانة است، تردیدی در این استنباط باقی نمیگذارد. در هامش این نامنامه حاشیههایی توضیحی آمده (تقریباً به همان شیوة سنت کتابتی نسخههای الإبانة) که حاوی اطلاعات ارزشمندی دربارة علمای ناصری شمال ایران است، اطلاعاتی که شاید برخی از آنها را نتوان در جایی دیگر یافت. حاشیههای مزبور به زبان عربی نوشته شده، اما از بعضی تعبیرات آن پیداست که محشّی به فارسی میاندیشیده ولی به عربی مینوشته است. با توجه به برخی اغلاطِ حواشی این نامنامه - که نشان میدهد نامنامة مزبور از روی نسخهای دیگر نقل شده - و نیز با توجه به نقل گزارشگونة عزالدین الهادی إلی الحق از این نامنامه، باید گفت که دست کم برخی نسخههای الإبانة (همراه با زوائد الإبانة در هامش) این نامنامه را در آغاز خود داشتهاند.
با توجه به اهمیتی که نامنامة مورد اشاره در شناخت مراجع و منابع زوائد الإبانة و سنت فقهی زیدیان ناصری دارد، متن - و حواشیِ هامشِ - آن را از روی نسخة دانشگاه نقل میکنیم. به منظور سهولت قرائت این «فصل» و فهم بهتر آن، متن نامنامه را بند بند کرده و شمارهگذاری نمودهایم و حواشی هامش را در پانوشتها (با قیدِ «حاشیه» در آغاز آنها) جای دادهایم. در مواردی که رسمالخط متن را تغییر دادهایم یا علائم اختصاری را به صورت کامل آنها برگردانیدهایم، ضبط نسخه را با قیدِ «اصل» درون کمانک آوردهایم. همچنین علائم اختصاری که این نوشته در شرح آنهاست، با حروف سیاه مشخص شدهاند.
فصل
فی تفاصیل العلماء من السادات و الفقهاء (اصل: الفقها)
[1] الهادی یحیی - ع - ، و ابنائه (اصل: ابناه) احمد بن یحیی - ع - و محمد بن یحیی - ع - ، و ابوالعباس الحسنی - ع - و المؤیدبالله - ع - و اخوه السید ابوطالب- ع - ، إذا اتّفقوا فی مسئلة، یقال لهم: القاسمیة - ع - (اصل: القسمیة ع) و السادة ایضاً.
[2] و المؤیدبالله (اصل: الم بالله) و اخوه السید ابوطالب (اصل: السید ط)، إذا اتّفقا فی مسئلة، یقال لهما: الأخوان.
[3] و ابوالعباس الحسنی و تلمیذه السید ابوطالب، إذا اتّفقا فی مسئلة، یقال لهما: السیّدان.
[4] وإذا اتّفق معهم الإمام الناصر للحق - علیه السلام (اصل: علیه السلم) - یقال لهم: اهل البیت - ع - .
[5] و صاحب الهدایة الشیخ ابوطالب السولشی، و صاحب المسفر علی بن محمد الإبرانی، و صاحب المرشد حسین بن علی الحسینی، و صاحب المغنی علی بن فیرمرد لاهجانی، و الشیخ ابوالقاسم البستی، و الناصر الرضی، و الشیخ ابوطالب الفارسی الشلمانی، إذا اتّفقوا فی مسئلة، یقال لهم: المشائخ.
[6] وإذا اتّفق الشیخ ابوجعفر الهوسمی و الشیخ ابوالقاسم البستی (اصل: التستی) فی مسئلة، یقال لهما: الشیخان.
[7] وإذا اتّفق الشافعی - محمد بن ادریس - و ابوحنیفه نعمان بن ثابت، یقال لهما: الفریقان.
[8] وإذا اتّفق معهما مالک، یقال لهم: الفقهاء.
[9] و (اصل: و إذا اتفق) الفقیه شهراشویه الدیلمی و الشیخ ظ الدیلمی و ابنه ابومنصور بن علی و ابویوسف بن جمالالدین الخانکجی و احمد بن داعی بن حسین التنهیجی و مدکیاء البخاری التنهیجی و الفقیه حربیدوست الملاتی و الفقیه شهردویر بن علی تلمیذ جمالالدین و ابوالفضل الناصر الحسینی و السید ابوالرضی و السید اشرف و الفقیه ابوالرضی و الفقیه باجویه و ابنه (اصل: ابناه) محمد بن باجویه و الفقیه محمد بن صالح و من فی طبقتهم من الفقهاء و العلماء إذا اتّفقوا فی مسئلة، یقال لهم: المتأخرون. رضی الله تعالی عنهم و عن محبّیهم.
پیوست 2
نامنامة زوائد الإبانة به روایت عزالدین الهادی إلی الحق
در بخشی از نوشتاری که زیدیانِ قاسمی یمن (در قرن یازدهم) از خط عزالدین الهادی إلی الحق (845- 900 ق؛ امام زیدی یمن از شاخة قاسمیه) نقل کردهاند و دانشپژوه به آن عنوان «مشیخه» داده و نخست در مقالهای به سال 1350 ش و دیگربار به سال 1357 در فهرست دانشگاه به چاپ رسانده، روایتی از نامنامة زوائد الإبانة (منقول در پیوست 1) دیده میشود. روایت گزارشگونة الهادی إلی الحق از نامنامة زوائد الإبانة، نشان میدهد که نسخهای از زوائد الإبانة - قاعدتاً در هامش الإبانة - در اختیار الهادی إلی الحق در یمن بوده است. به نظر میرسد نسخهای از زوائد الإبانة که در دست الهادی إلی الحق بوده حاشیههایی دربارة افراد مذکور در این نامنامه داشته (همانند حاشیههای منقول در پانوشتهای پیوست 1)، و وی برخی از آن حواشی را با بخشی از متن نامنامه تلفیق و در روایت خود درج کرده است (در بندهای 5 و 6). روایت الهادی إلی الحق از نامنامة زوائد، تفاوتها و افزودههایی نسبت به نامنامة نسخة دانشگاه (منقول در پیوست 1) دارد که بعضاً مهم است.
در ذیل، بخشی را که عزالدین الهادی إلی الحق از نامنامة آغاز زوائد الإبانة نقل کرده، بر اساس متن چاپکردة دانشپژوه میآوریم. بخشبندی و نشانهگذاری متن از ماست؛ و در کمانکها به نادرستیهای ضبط اصل (به واسطة نقل دانشپژوه) یا تردید در صحت آن و همچنین ذکر ضبط اصل در مواردی که نشانههای اختصاری را به صورت کامل بازگردانیده یا رسمالخط نسخه را تغییر دادهایم، اشاره کردهایم.
و قال فی اول کتاب زوائد الإبانة - ما لفظه فی هامشها - :
فصل
و اعلم أنّ صاحب زوائد الإبانة - الفقیه شمسالدین محمد بن صالح الجیلانی - قال:
[1] إذا ذکرت القاسمیة (اصل: القسمیة)، عُنی بهم: القاسم (اصل: القسم) و من رای رأیه من الائمة و من فقهائهم و محصّلیهم.
[2] وإذا ذکر السادة، عُنی بهم: جمیع من رای رأی القاسم (اصل: القسم) من السادات مثل ابوالعباس الحسنی (اصل: مثل ع) و السید ابوطالب (اصل: و ط) و المؤیدبالله (اصل: م بالله) و غیرهم من الهادی و اولاده.
[3] وإذا اطلق الشیخ، عُنی به: صاحب الإبانة الشیخ اباجعفر محمد (اصل: اباجعفر بن محمد) بن یعقوب الهوسمی.
[4] وإذا ذکر المشایخ، عُنی بهم: صاحب المسفر محمد بن علی الإبرانی (اصل: الابوابی)، و شیبة بن محمد، و صاحب الهدایة ابوطالب الفارسی، و اباالفوارس ابنزفارة، و علی بن بلال، و ابالقاسم البستی.
[5] و بعد، من جملة المشایخ: السیدان الامامان ابوعبدالله صاحب المرشد، و ابوالفضل الناصر - و هو من اولاد الناصر للحق - .
[6] وإذا ذکر المتأخرین، عُنی بهم: الشیخ الحافظ علی بن اصفهان، و ابنه الفقیه ابامنصور، و الفقیه شهرآشوبه بن شهردویر ابن الشیخ ابیثابت کورکیر (اصل: ابن الشیخ ابن ثابت کوبری بحمر)، و الفقیه جمالالدین - و اسمه یوسف (اصل: ابویوسف) ابالمحاسن - ، و ابنه الفقیه ابالرضی شهردویر (اصل: شهرور) بن علی، و ابناخیه نورالدین الفقیه مهدی بن ابیطالب، و الفقیه ابومحمد باجویه، و ابنه الفقیه محمد - و کنیته ابوجعفر - ، و الشیخ شمسالدین محمد بن صالح - (اصل: و الفقیه ابومحمد و اخوته و کنیته ابوجعفر و ابنه الفقیه محمد و هو شیخ شمسالدین محمد بن صالح)، و الفقیه مردومه جوانی (چنین است در اصل)، و الفقیه جمالالدین مولی دوست بن دمکه (چنین است در اصل)، و من کان فی طبقتهم من الفقهاء الناصریه.
[7] وإذا ذکر السیدین، عُنی بهما: اباطالب و ابالعباس.
[8] وإذا ذکر الأخوین، عُنی بهما: المؤید و اباطالب.
[9] وإذا قال عندنا، عُنی جمیع اهل البیت إذا لم یذکر خلاف واحد منهم.
[10] وإذا ذکر الفقهاء، عُنی بهم: جمیع فقهاء السنة.
[11] وإذا ذکر الفریقین، عُنی بهما: الشافعیة و الحنفیة.
[12] وإذا ذکر فقهاء الأمصار، عُنی بهم: الفقهاء الذین لهم أصحاب یحصلون و یأخذون بمذهبهم، مثل ابوحنیفة (اصل: ح) و مالک (اصل: ک) و شافعی (اصل: ش) و احمد.
دراسه تحلیلیه فی مولفات ناصر الاطروش
المسائل الناصریات، ص 261-262
الحَمدُ لِلّٰهِ على ما خَصَّ و عَمَّ مِن نِعَمِه، و ظَهَرَ و بَطَنَ مِن مِنَنِه ، و إيّاه نَسأَلُ الزِّيادَةَ في اليَقينِ، و لُزومَ مَحَجَّةِ الدينِ، التي لا يَضِلُّ سالِكُها، و لا يَهتَدي تارِكُها، و أن يَجعَلَ أفضَلَ صَلَواتِه و تَحِيّاتِه، غادِيةً رائحةً على خَيرِ خَلقِه، سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ نَبِيِّه و عِترَتِه، ما أضاءَ نَهارٌ، و أسبَلَ قِطارٌ. و مِن بَعدُ: فإنّ المَسائِلَ المُنتَزَعَةَ مِن فِقهِ الناصرِ - رضي اللّٰه عنه - وَصَلَت و تَأَمَّلتُها ، و أجَبتُ إلى المَسؤولِ مِن شَرحِها و بَيانِ وُجوهِها، و ذِكرِ مَن يُوافِقُ و يُخالِفُ فيها. و أنا بتَشييدِ عُلومِ هذا الفاضِلِ البارِ عِ - كَرَّمَ اللّٰهُ وجهَه - أحَقُّ و أولىٰ؛ لأنّه جَدّي مِن جهةِ والدتي؛ لأنّها فاطِمَةُ بنتُ أبي محمَّدٍ الحسنِ بنِ أحمَدَ أبِي الحسينِ، صاحِبِ جَيشِ أبيه الناصرِ الكَبيرِ أبي محمَّدٍ الحسنِ بنِ عليِّ بنِ الحسنِ بنِ عليِّ بنِ عُمَرَ بنِ عليٍّ السجّادِ زَينِ العابدينَ بنِ الحسينِ السِّبطِ الشهيدِ ابنِ أميرِ المؤمنينَ صَلَواتُ اللّٰهِ عليه، و على آلِه الطاهرينَ من عَقِبِه عليهم السلامُ و الرحمةُ. و الناصرُ كما تَراه مِن أَرومَتي ، و غُصنٌ مِن أغصانِ دَوحَتي، و هذا نَسَبٌ عَريقٌ في الفضلِ و النَّجابةِ و الرِّئاسةِ.
المسائل الناصریات، ص 722-723
و قَدِ انتَهَينا مِن الكلامِ على المسائلِ الواردةِ إلَى الحَدِّ الذي لا تَطويلَ فيه و لا تَقليلَ، و أورَدنا في كُلِّ مسألةٍ على اختصارٍ و اقتصارٍ ما يَكفي في العِلمِ بها و الاطِّلاعِ علىٰ مَكنونِها و التفرِقَةِ بينَ صحيحها و باطِلِها؛ لأنّا لَو قَصَدنَا الشَّرحَ و البَسطَ و الاستيفاءَ و الاستقصاءَ لَخَرَجَ جوابُ هذه المسائلِ في أضعافٍ كثيرةٍ لِما أجَبنا به، و الزمانُ يَضيقُ عنه، و الشُّغُلُ يَمنَعُ منه، و إيثارُ سُرعَةِ عَودِ جَوابِ المَسائِلِ أوجَبَ بُلوغَ الغايةِ في الاختصارِ. و لَم نُورِدْ فيمَا اعتَمَدناه إلّاما هو طريقٌ للعِلمِ و مُوجِبٌ لليَقينِ، إلّامَا استَعمَلناه في خِلالِ ذلكَ مِن ذِكرِ الأخبارِ التي يَنقُلُها الفُقَهاءُ و يَتَداوَلونها في كُتُبِهم مُحتَجّينَ بها دونَ الأخبارِ التي تَنقُلُها الشيعةُ الإماميّةُ. و إنّما أورَدنا هذه الأخبارَ و هي واردةٌ مِن طريقِ الآحادِ - و لا عِلمَ يَحصُلُ عِندَها بالحُكمِ المَنقولِ - علىٰ طَريقِ المُعارَضَةِ للخُصومِ و الاستظهارِ في الاحتِجاجِ عليهم بطُرُقِهم و استِدلالاتِهم؛ كما فَعَلنا مِثلَ ذلك في كِتابِنا مَسائِل الخِلافِ ، و إن كُنّا قد ضَمَّنّا في ذلكَ الكتابِ إلَى الاحتجاجِ علَى المُخالِفينَ لنا بأخبارِ الآحادِ الاحتِجاجَ عليهم بالقِياسِ علىٰ سَبيلِ المُعارَضَةِ لهم. فإنّا لا نَذهَبُ إلىٰ صِحَّةِ القياسِ في الشريعةِ، و لا إلىٰ ثُبوتِ الأحكامِ به، و إنّما تَثبُتُ الأحكامُ عِندَنا بما يُوجِبُ العِلمَ، و يُثمِرُ اليقينَ و قد دَلَّلنا علىٰ صِحَّةِ هذه الجُملَةِ في مَواضِعَ كَثيرَةٍ مِن كُتُبِنا، و لَولا أنّ هذا الجَوابَ عن المَسائِلِ الواردةِ لا يَليقُ بذلكَ لَذَكَرناه. و ما تَوفيقُنا إلّاباللّهِ عليه نَتَوَكَّلُ و إليه نُنيبُ، و هو حَسبُنا و نِعمَ الوَكيلُ، و صَلَواتُه علىٰ خِيَرَتِه مِن بَرِيَّتِه مُحمَّدٍ و آلِهِ الطاهرينَ مِن عِترَتِه، و سَلَّمَ تَسليماً كَثيراً.
مقدمه المسائل الناصریات مرکز پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، ص 204-209
كتاب الناصريّات في سطور يبدو لمن تأمَّل في طيّات كتاب الناصريّات أنّه يشتمل على شرح و بيان شطرٍ من فتاوى الناصر الأُطروش في مسائل فقهيّة شتّى من غير أن يتعرّض إلى الاستدلال و الانتصار إلى فتاوي الناصر الأُطروش. و من المعلوم أنّ السبب الأهمّ الذي دعى السيّد الشريف المرتضى رحمه الله لتأليف كتاب الناصريّات هو الإجابة عن أسئلةٍ وردت عليه من فتاوى الناصر الأُطروش، و على ما يظهر من كلام السيّد المرتضى في آخر الناصريات أنّ تأليف الكتاب على نحو الاختصار و التسريع في الإجابة، لكي ترجع على من سألها. و يقول أيضاً: «و قد انتهينا من الكلام على المسائل الواردة»، ممَّا يؤكّد أنّ هذه المسائل قد وردت عليه من بلاد طبرستان على ما سيأتي تفصيله. قال السيّد المرتضى رحمه الله في مقدّمة الكتاب: فإنّ المسائل المنتزعة من فقه الناصر رحمه الله وصلت و تأمّلتها (تأمّلت) و أجبت المسؤول (إلى المسؤول) من شرحها و بيان وجوهها و ذكر من يوافق و يخالف فيها .
و لكن قال المولى عبد اللّٰه الأفندي: أقول: قد نقل أنّ الناصر الجدّ الأُمّي لهذا السيّد كان زيديّاً، و يظهر أيضاً من الكتاب الذي ألّفه الناصر المذكور و لخّصه هذا السيّد و سمّاه المسائل الناصريّات ، و هي مائة مسألة.
و قد تبعه أكثر من في هذا القول تأخّر عنه،
قال العلّامة الطهراني: الفقه الناصرية للسيّد الشريف أبي محمّد الأُطروش الحسن بن عليّ م 304 ه عن تسع و تسعين سنة، و هذا هو الذي شرحه السيّد الشريف المرتضى علم الهدى و سمّى بالمسائل الناصريّات كما يأتي . و قال في موضع آخر: المسائل الناصريّات المنتزعة من فقه الناصر المؤلّف في طبرستان، و لذا عبّر عنه البصروي بالمسائل الطبريّات ، للسيّد الشريف المرتضى علم الهدى أبي القاسم عليّ بن الحسين بن موسى الموسوي المتوفّى سنة ستّ و ثلاثين و أربعمائة، و هي سبعة و مائتا مسألة منتزعة من الفقه الناصريّة تصنيف الناصر الكبير جدّ الشريف المرتضى من طرف أُمّه... و قد شرحها المرتضى و صحّحها و استدلّ على صحّتها من الكتاب و السنّة و الإجماع....
و قريب إلى هذا الرأي السيّد محسن الأمين في أعيانه.
و هو كما ترى أنّ العلّامة الطهراني قال بأن كتاب الناصريّات أو الطبريّات في الواقع شرح لكتاب الفقه الناصريّة تأليف الناصر الأُطروش
. و لكن لا يصحّ القول بأنّ هذه المسائل كتاب مستقلّ للناصر الأُطروش كانت عند السيّد المرتضى ثمَّ أخذ بتفسيره و شرحه على وفق مذهب الإماميّة. و لعلّ المتوهّم قد تشبّث بورود لفظة «مسائل» أو «المسائل» في عنوان كتابنا الناصريّات ، فإنّ للناصر الأُطروش كتاباً بهذا العنوان، و أنّ كتاب الناصريّات شرحٌ على كتاب المسائل للناصر الأُطروش أو بعضها، فإنّ ذلك مخالف لما ورد في مقدّمة الكتاب و خاتمته، مضافاً إلى عدم وجود الدليل عليه، أو شاهد يرشد إليه. ثمّ إنّ كثيراً مّا ينقل السيد المرتضى في الناصريّات رأياً أو قولاً من أقوال الناصر الأُطروش لا يتّفق لفظاً - و في بعض الموارد مفهوماً - مع ما نقله أبو جعفر الهوسمي من كتاب المسائل للناصر الأُطروش. و قال الشريف المرتضى في خاتمة الكتاب في الدليل على اختصار الكتاب: لأنّا لو قصدنا الشرح و البسط و الاستيفاء لخرج جواب هذه المسائل في أضعاف كثيرة لما أجبنا به.
و هنالك عدَّة أسئلة تطرح نفسها في المقام: 1. أنّ المقصود من «المسائل المنتزعة» في العبارة الأُولى هل هو كتابٌ مستقلٌّ للناصر الأُطروش وصل إلى السيّد المرتضى ثمّ شرحه؟ أو أنّ المقصود معناه اللغوي أي المسائل المنتخبة من كتاب أو كتب للناصر الأُطروش؟
2. و إذا كان المقصود هو الأخير فهل هو انتخاب من كتاب المسائل للناصر للحقّ أو من غيرها؟
3. ثمّ مَن هو المنتخب لهذه الفتاوي: أ هو السيّد المرتضى رحمه الله أو غيره؟
أمَّت بالنسبة إلى جواب السؤال الأوّل و الأخير: فيمكن أن يقال: إنّ هذه «المسائل المنتزعة» ليست عنواناً لكتاب مستقلّ للناصر الأُطروش، بل هي مسائل منتخبة و المنتخِب على الأظهر هو السائل؛ انتخبها و أرسلها إلى السيّد المرتضى رحمه الله، ثمَّ كتب السيّد المرتضى كتاباً في جوابه؛ لأنّه قال رحمه الله - كما تقدّم -: «المسائل المنتزعة من فقه الناصر رحمه الله وصلت و تأمّلتها و أجبت المسؤول».
فإنّ ظاهر كلمة «المسائل المنتزعة من فقه الناصر» يدلّ بوضوح على انتخابها و عدم كونها كتاباً مستقلاًّ للناصر الأُطروش، و كذلك ما ذكره في خاتمة الكتاب يدلّ على أنّها مسائل منتخبة، سألها سائلٌ و ليست كتاباً مستقلاً، حيث قال: «... لخرج جواب هذه المسائل في أضعاف كثيرة لما أجبنا به». فإنّ ألفاظ «الانتزاع» و «الوصول» و «المسائل الواردة» و «جواب هذه المسائل» لا تتّفق مع كون الكتاب من المصنّفات الفقهيّة المستقلّة للناصر الأُطروش، بل ترشد إلى أنَّها مسائل وردت على الشريف المرتضى، و ليس هو المنتخب لها أو الجامع لشتاتها.
و قد ذكر الفقيه الجليل الأقدم الشيخ محمّد ابن إدريس الحلّي هذا الكتاب بعنوان: « جوابات المسائل الناصريّات » أو « جواب الناصريّات » أو « جواب المسائل الناصريّات » أو « المسائل الطبريّات» ممَّا يدلّ على أنّ كتاب الناصريّات في الحقيقة جوابات لأسئلة وردت على السيّد المرتضى و ليست كتاباً للناصر الأُطروش. و يدلّ على ذلك ما هو ورد في الناصريّات من المسائل المنسوبة إلى الناصر الأُطروش؛ فعند التأمّل في ترتيب المسائل المطروحة في الكتاب يتبيّن أنّها ليست على نحو شرح للكتاب الفقهي المستقلّ؛ لقلّتها و عدم تطرّق بعض الأبواب الفقهيّة فيه أساساً، و كذلك حال الفصل الأخير من الكتاب فهو عبارة عن مسائل متفرّقة.
و لكنترى بوضوح أنّ متن هذه المسائل المنقولة عن الناصر الأُطروش تتّفق عبارتها أنّها تستخرج من كتاب فتوائية، و في موضعين في الكتاب صريح فيه، و هما ما يلي: 1 - قال السيّد المرتضى رحمه الله في بداية الكتاب: «المسألة الأُولى قال الناصر رحمه الله». 2 - و في المسألة الثانية و المأتين: «لا أرى أكل ما ذبح و هو يكيد بنفسه». فهما صريحان من أنّ المسائل المذكورة في الناصريّات مأخوذة من كتاب كتاب تأليف الناصر الأُطروش.
فهو مع هذا جاءت في الكتاب مسألتان تناقضان هذا الحكم؛ لأنّ فيهما جاء فتوى الناصر على وفق أحد قوليه، و هذا لا يتّفق بأنّ المسائل مأخوذة من كتاب فتوائية للناصر الأُطروش ، إلّاأن يقال قوله: «على أحد قوليه» إضافة من المسائل.
و أمّا المنتخِب لهذه المسائل فهو السائل على ما يظهر أيضاً من عبارة السيّد المرتضى رحمه الله من أنّ السائل قد انتزع المسائل من فقه الناصر، و أوصلها إلى السيّد المرتضى حيث قال السيّد: «وصلت و تأمّلتها و أجبت المسؤول»، و كذلك صريح عبارته في نهاية الكتاب حيث يقول: «و قد انتهينا من الكلام على المسائل الواردة».
و من الطريف أنَّه قد ورد اسم الكتاب في جميع مخطوطاته بعنوان: مسائل الطبريّات أو الطبريّة كما في فهرس البصروي، و لعلّ السبب في ذلك أنّها عبارة عن مسائل وردت من بلاد طبرستان، و أنّ السائل قد أرسلها إلى السيّد المرتضى باعتباره من أسباط الناصر الأُطروش، ولكونه من أساطين العلماء في العالم الإسلامي و قد طبّقت شهرته الآفاق. و أيضاً و قد جاء على ظهر نسخة «أ» التي استنسخت عن نسخة قديمة تاريخها 574 ه هكذا: صورة المكتوب في ظهر النسخة المنقول عنها: كتاب المسائل الناصريّة و الجوابات عنها للسيّد الأجلّ المرتضى عليّ بن الحسين الموسوي - رضي اللّٰه عنه و نوّر ضريحه - هذه هي المسائل الواردة من طبرستان و ذكر فيها مذهب الناصر و سائر الفقهاء و من خالف و وافق ذلك.... و هذا صريح في أنّ المسائل المذكورة من الناصر الأُطروش سؤالات و ليست كتاب للناصر و شرحه السيّد المرتضى.
مقدمه الناصریات تحقیق مرکز پژوهش های اسلامی آستان قدس، ص 224-226
و من الجدير بالالتفات أنّ الفقه الناصري هو الفقه الوحيد - بين جميع فرق الزيديّة - الذي يتطرّق إلى فقه الإماميّة، و ذلك لأجل كتاب الناصريّات أيضاً، و يمكن أن يقال في علّة عدم اعتناء فقهاء الإماميّة بفقه الزيديّة، و خاصّة الفقه الناصري المقارب لفقههم، هو تمسّكهم بالقياس و الاستحسان الباطلين عند الإماميّة، فلا جدوى لهم بالملاحظة في كتبهم و استدلالاتهم. و من المشاكل الأُخرى التي يواجهها الباحث في فقه و آراء الناصر الأُطروش هو وجود الاختلاف بين ناقلي أقواله و فتاويه، فبين ما ورد في كتاب الإبانة و كتاب زوائد الإبانة و نحوهما من كتب المصنّفة في فقه الناصر في سنّة فقهاء الناصري الموجود في طبرستان، و بين ما انعكس في كتب الزيديّة الهادويّة، مثل كتاب البحر الزخّار تأليف أحمد بن يحيى المرتضى (840 ه)، و شرح الأزهار له أيضاً، و كتاب نيل الأوطار تأليف محمّد بن عليّ الشوكاني (1255 ه) و غيرها...، و بين ما ورد في كتابنا هذا و هو كتاب الناصريّات ، فهذه هي المصادر و المآخذ الثلاثة للوصول إلى آراء و فقه الناصر الأُطروش.
و يمكن أن يقال في تفسير هذا الاختلاف الواقع في مصادر فقه الناصر هو أنّ الناصر الأُطروش قد اتّبع منهجاً أدبياً في التأليف و صياغة العبارة، ممَّا يتطلَّب شيئاً من الدقّة و التأمل في استنباط الفتوى من العبارة. نعم، إنَّ شطراً من عباراته واضحة المراد و المقصود في الفتوى. هذا أبو جعفر الهوسمي يقول في مقدّمته على كتاب الإبانة : ... فأجبتكم إلى ما التمستم منّي و جمعت في كتابي هذا فتاواه و فروعاته ما ذكرها في كتبه و مسائله إمّا نصّاً و إمّا تخريجاً على نصّه . و قد صرّح السيّد المرتضى بشرح و توضيح عبارات فتاوى جدّه، حيث يقول: فإنّ المسائل المنتزعة من فقه الناصر رحمه الله وصلت و تأمّلتها و أجبت المسؤول من شرحها و بيان وجوهها و ذكر من يوافق و يخالف فيها، و أنا بتشييد علوم هذا الفاضل البارع - كرّم اللّٰه وجهه - أحقّ و أولى.
و يمكن أن يقال: إنَّ منشأ هذه الاختلافات ترجع إلى الاختلاف في تحرير كتب الناصر الأُطروش، كما هو شائع في الكتب التي كثر استعمالها و تداولها بيد المؤلّف نفسه، و بعد فترة من الزمن تنتشر تحريرات مختلفة من الكتاب و كلّ يأخذ بتحرير على حسب اجتهاده. أمّا مكانة الناصر الأُطروش و فقهه بين الزيديّة؛ فإنّهم يعدّونه من أئمّة أهل البيت ، و يستفيدون من أقواله لانعقاد «إجماع أهل البيت» على ما يصلحون عليه، و هو من أهمّ الأدلّة المطروحة عندهم، و التي لا تجوز مخالفتها.