«فاحب الاختصاص بالتوحید»-خلاصه تفصیلی سه جلسه شرح توحید صدوق

مباحث توحيد
متن کتاب التوحید للصدوق


متن روایت

التوحيد (للصدوق)، ص: 44
4- حدثنا محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رضي الله عنه قال حدثنا محمد بن الحسن الصفار و سعد بن عبد الله جميعا عن أحمد بن محمد بن عيسى و الهيثم بن أبي مسروق النهدي و محمد بن الحسين بن أبي الخطاب كلهم عن الحسن بن محبوب عن عمرو بن أبي المقدام عن إسحاق بن غالب عن أبي عبد الله عن أبيه ع قال قال رسول الله ص في بعض خطبه الحمد لله الذي كان في أوليته وحدانيا و في أزليته متعظما بالإلهية متكبرا بكبريائه و جبروته «3» ابتدأ ما ابتدع و أنشأ ما خلق على غير مثال كان سبق بشي‏ء مما خلق ربنا القديم بلطف ربوبيته و بعلم خبره فتق «4» و بإحكام قدرته خلق جميع ما خلق و بنور الإصباح فلق فلا مبدل لخلقه و لا مغير لصنعه و لا معقب لحكمه و لا راد لأمره و لا مستراح عن دعوته «5» و لا زوال لملكه‏

التوحيد (للصدوق)، ص: 45
و لا انقطاع لمدته و هو الكينون أولا «1» و الديموم أبدا المحتجب بنوره دون خلقه في الأفق الطامح و العز الشامخ و الملك الباذخ فوق كل شي‏ء علا و من كل شي‏ء دنا فتجلى لخلقه من غير أن يكون يرى و هو بالمنظر الأعلى فأحب الاختصاص بالتوحيد إذ احتجب بنوره و سما في علوه و استتر عن خلقه و بعث إليهم الرسل لتكون له الحجة البالغة على خلقه و يكون رسله إليهم شهداء عليهم و ابتعث فيهم النبيين مبشرين و منذرين- ليهلك من هلك عن بينة و يحيى من حي عن بينة و ليعقل العباد عن ربهم ما جهلوه فيعرفوه بربوبيته بعد ما أنكروا و يوحدوه بالإلهية بعد ما عضدوا


****************

جلسه اول

مفهوم اختصاص به توحید و خطبه‌ی امیرالمؤمنین (ع)

این بحث حول عبارت «وَ اَحَبَّ الاِخْتِصاصَ بِالتَّوْحِیدِ اِذِ احْتَجَبَ بِنُورِهِ» می‌گردد.

تطبیق با خطبه عقد امام علی (ع): این عبارت شباهت زیادی به آغاز یک خطبه عقد دارد که امیرالمؤمنین (ع) در زمان حکومت عثمان و در جمع بنی‌امیه ایراد فرمودند. این خطبه در جلد پنجم کتاب کافی (صفحه ۳۶۹) آمده است. بنی‌امیه قصد داشتند با همهمه و صحبت کردن هنگام خطبه، امام علی (ع) را خجل کنند و موجب شوند ایشان در سخن گفتن درمانده شود (یَخْجَلُ وَ یَعْیَا بِالْكَلامِ). اما حضرت بلافاصله پس از اطمینان از عدم حضور منتظر، خطبه را آغاز کردند (فَوَ اللَّهِ مَا لَبِثَ حَتَّی قَالَ) و تمام حضار ساکت شدند. آغاز خطبه امیرالمؤمنین (ع) این بود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُخْتَصِّ بِالتَّوْحِیدِ... الْمُحْتَجِبِ بِالنُّورِ دُونَ خَلْقِهِ».

توحید و شهادت الهی: در بحث توحید، یکی از احتمالات برای اختصاص به توحید این است که خداوند خود، امیر قافله‌ی موحدین است. اولین کسی که به وحدانیت خود شهادت می‌دهد، ذات اقدس الهی است («شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ»). این شهادت یک شأن تکوینی دارد و معرفت دیگران را در پی دارد؛ زیرا اگر خدا شهادت نمی‌داد، خلق نمی‌توانستند شهادت بدهند. این شهادت، ابراز آنچه در نهان ذات است (ابرازِ «ما فِی الکُمُون») در عالم ظهور است.

شقشقه و خطبه شقشقیه

     در ادامه بحث، اصطلاح «شقشقه» که در کلام امیرالمؤمنین (ع) در خطبه شقشقیه آمده بود («تِلکَ شِقشِقَةٌ هَدَرَت ثُمَّ قَرَّت»)، توضیح داده شد.

تعریف شقشقه: شقشقه یک کیسه گوشتی در گلوی شتر است که معمولاً در شرایط خاصی مانند جفت‌گیری یا سرمای شدید از دهان حیوان بیرون می‌آید و با دمیدن باد در آن صدای خاصی ایجاد می‌شود. این کیسه مانند بادکنکی است که سر و ته آن سوراخ باشد. این کیسه هنگام بیرون آمدن و صدا کردن، بلافاصله برمی‌گردد.

استعاره شقشقه در کلام امام علی (ع): امام علی (ع) در پاسخ به ابن عباس که آرزو داشت خطبه (شقشقیه) را ادامه دهد، این تعبیر را به کار بردند. خطبه شقشقیه در زمان حکومت حضرت و پس از دریافت نامه از یک اعرابی، قطع شد. ابن عباس به دلیل قطع شدن این سخنان بلیغ، حسرتی عظیم خورد. تعبیر «تِلکَ شِقشِقَةٌ هَدَرَت ثُمَّ قَرَّت» نشان‌دهنده‌ی سرعت و کوتاهی ابراز آن حقایق بود؛ این سخنان مانند شقشقه‌ای بودند که برای لحظه‌ای ظاهر و صدایی کردند و بلافاصله بازگشتند و دیگر تکرار نخواهند شد. همچنین، برخلاف تصور که خطبه شقشقیه لفافه‌گونه باشد، این خطبه در نقد خلفای پیشین صریح و روشن است.

عجایب خلقت شتر

     به مناسبت بحث‌های قبلی، به آیه «أَفَلَا یَنظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ» اشاره شد که حاوی نکات شگفت‌انگیزی درباره خلقت شتر است.

ویژگی‌های منحصر به فرد شتر: شتر موجودی بسیار عجیب و غریب است. از جمله عجایب آن می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

معرفت و حالات عرفانی

مبحثی درباره دلیل آمدن روح به دنیا و حالات اولیاءالله مطرح شد:

هدف از نزول روح: روح به این دنیا آمده است تا کمبود خود یعنی جهلش را جبران کند. دنیا تجارت‌خانه‌ی اولیای خداست (مَتْجَرُ اَوْلِیاءِ اللهِ) که در آن سود می‌برند و پس از صبری کوتاه، آسایشی طولانی نصیبشان می‌شود. معرفت همانند یک امر اصلی است که روح با طی کردن قوس نزول و صعود در این دنیا به آن دست می‌یابد.

زندگی اولیای خدا و مواجهه با مرگ: حکایاتی از اولیای خدا نقل شد که با اینکه معصوم نبودند، اما در اثر سیر در طریق معصومین (ع)، دارای حالات خاصی بودند.

اهمیت سؤال و ابراز کمالات: اگر انسان در معارف ذهنش درگیر سؤال باشد، نمازش می‌تواند مشکلاتش را حل کند. همچنین، اولیای خدا و ائمه (ع) تعریف از خود نمی‌کنند مگر برای تربیت شاگردان مستعد و ایجاد انگیزه برای ارتباط و توسل. به عنوان مثال، شیخ انصاری (ره) صرفاً برای کشاندن ملا میرزا حبیب‌الله رشتی به درس خود، مجبور شد از علمش سخن بگوید. ائمه (ع) نیز کمالات خود را بیان می‌کنند تا نفوس و ارواح را به سوی خود جذب کرده و راه ارتباط را به آن‌ها نشان دهند.




****************

جلسه دوم

 خلاصه بحث توحید صدوق: جلسه 0        00/00/1000

- خلاصه اجمالی -

     این جلسه به شرح و تفسیر جمله‌ای کلیدی از حدیث چهارم در باب محبت خداوند به توحید می‌پردازد. در این تحلیل، سه احتمال محوری برای عبارت «أَحَبَّ الْاِخْتِصَاصَ بِالتَّوْحِیدِ» ارائه می‌شود، از جمله اینکه خداوند یگانه‌ترین مُوَحِّد (یکتاپرست) است، یا اینکه تنها شایسته توحید توسط خلق باشد، و یا اینکه وحدانیت حقّه حقیقیه مختص اوست. بخش عمده‌ای از بحث بر احتمال سوم متمرکز شده و با استفاده از مفاهیم پیچیده‌ای مانند وحدت غیر عددی و «صرف‌الوجود»، دلیل اینکه هیچ موجودی جز خداوند نمی‌تواند دارای وحدت مطلق و غیر قابل تکرار باشد، تبیین می‌گردد. استاد محدودیت‌های ذهن بشر و زبان برای درک این یگانگی مطلق را مورد بررسی قرار داده و به مثال‌هایی از قبیل نامتناهی بودن در هندسه برای توضیح ماهیت «دو بردار نبودن» اشاره می‌کنند. با استناد به روایات و سخنان عرفا، بر این نکته تأکید می‌شود که هر گونه ادعای انسان برای توحید با انانیت همراه است، و شاید «السکوت» بهترین تعریف برای ذات توحید باشد. این مباحث تلاش می‌کند تا مراتب والای وحدانیت الهی را که به طور مطلق دو بردار نیست، تبیین کند.

- خلاصه تفصیلی -

تحلیل عبارت و ارتباط با روایات دیگر

     بخش اول این عبارت مورد بحث، «أَحَبَّ الْاِخْتِصَاصَ بِالتَّوْحِیدِ»، در همین خطبه‌ی شریف و همچنین در روایات متعدد دیگری با مضامین مشابه آمده است. به احتمال قوی، این عبارت معادل «تَوَحَّدَ بِالتَّوْحِیدِ» است.

     نمونه‌ای از این مضمون در روایات آمده است که: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَتْ أَسْمَاؤُهُ ... وَاحِدٌ تَوَحَّدَ بِالتَّوْحِیدِ فِی عُلُوِّ تَوْحِیدِهِ ثُمَّ أَجْرَاهُ عَلَی خَلْقِهِ».

همچنین، حرف «إِذِ» در ابتدای عبارت می‌تواند معنای ظرفیه (آنگاه که) یا تعلیلیه (زیرا/چون) داشته باشد.

سه احتمال اصلی در معنای «اختصاص به توحید»

برای عبارت «أَحَبَّ الْاِخْتِصَاصَ بِالتَّوْحِیدِ»، سه احتمال معنایی در نظر گرفته شده است:

الف) توحیدِ نَفسه (دوست داشتن توحید خودش را)

یعنی خداوند دوست داشته است که تنها خودش، مُوَحِّد باشد. این معنای بسیار لطیفی است، به این مفهوم که در کل دارِ وجود، بیش از یک موحِّد واقعی (یکی‌کننده) وجود ندارد، و آن هم خودِ خداست.

ب) توحیدِ خَلقهِ اِیّاه (دوست داشتن توحیدِ خلق نسبت به خودش)

یعنی خداوند دوست داشته است که تنها و تنها خودش «مُوَحَّدٌ اِلَیه» باشد؛ یعنی خلق، تنها وحدانیت او را معتقد باشند و دنبال کنند. این به این معناست که تمام خلق در نهایت، به سوی او متمایل شده و پناه می‌برند؛ همان‌طور که در انقطاع اسباب و سختی‌ها (مثل غرق شدن در دریا)، حجاب‌ها کنار می‌روند و انسان متوجه منجی حقیقی می‌شود («ذَاكَ هُوَ اللَّهُ الْمُنْجِی حَیْثُ لَا مُنْجِیَ اِلّا هُوَ»).

ج) بالوَحدانیّة (دوست داشتنِ اختصاص به وحدانیت حقیقی)

یعنی خداوند دوست داشته است که وحدانیت حقیقی و وحدت حقه‌ی حقیقیه، تنها و تنها مال او باشد و امکان ندارد وحدت در غیر ذات او پیدا شود. این معنا به بحث وحدت عددی و وحدت غیر عددی منجر می‌شود.

مفهوم وحدت عددی و غیر عددی

     وحدت حقیقی که مختص خداوند است، باید وحدت غیر عددی باشد، یعنی وحدتی که برای آن فرض دو محال باشد یا به عبارت دیگر «دو بردار نیست».

وحدت مختص خداوند: وحدت خداوند یگانگی‌ای است که مِن جمیع الجهات وحدت غیر عددی است. خداوند «لاحدّ» است و از هیچ حیثی وحدت عددی ندارد. برای خداوند، نه دو تا خودش معنا دارد و نه «دو» (به عنوان غیر) برای او متصور است.

ارتباط توحید با «احتجاب به نور»

     اگر معنای سوم (اختصاص به وحدانیت مطلقه) را بپذیریم، می‌توان «إِذِ احْتَجَبَ بِنُورِهِ» را تعلیلیه (زیرا/چون) گرفت.

     احتجاب به نور به این معناست که چون خداوند کاملاً دو بردار نیست، هیچ غیر و حاجبی نمی‌تواند او را محجوب کند. تنها اگر چیزی بخواهد محجوب شود، باید با نور خودش محجوب گردد. نور دارای خصوصیاتی چون «الظاهرُ بنفسه، المُظهِرُ لغیره» است. در نتیجه، وحدت غیر عددی و وحدت حقه‌ی مطلقه، مرادف و ملازم با «احتجاب به نور» است. این احتجاب، لازمه‌ی «أَحَبَّ الْاِخْتِصَاصَ بِالتَّوْحِیدِ» است.

صعوبت ادراک و بیان توحید

     به دلیل لطافت و بی‌نهایتی توحید الهی، بیان و ادراک آن برای ذهن‌های قاصر بسیار دشوار است. حکما و فلاسفه برای غیرمتناهی بودن تعابیری چون «لا یتناها، بما لا یتناها، شدتاً، عِدتاً، مدتاً» به کار می‌برند. اما حتی این تعابیر نیز ناقص تلقی می‌شوند.

     بهترین تعریف برای توحید، در شرایط ذهنی خاص، «السکوت» دانسته شده است، زیرا هرگونه سخن گفتن یا تحدید، کار را خراب می‌کند و از معنای حقیقی کم می‌گوید. با این حال، سیر فکری و تعقل در معارف تشویق شده است، هرچند که غایت این غور و تفکر، رسیدن به حیرت مطلق و درک عظمت و محدودیت ادراک خویش است.

تمثیل برای وحدت الهی

وحدت الهی، که وحدت غیر عددی مطلق است، همانند مفهوم "بینهایت به توان بینهایت" (با ملاحظات نقصی که این تعبیر دارد) است. در مقابل، وحدت موجودات دیگر، حتی اگر در برخی ابعاد نامحدود باشند (مثل یک خط بی‌نهایت)، همچنان محدود به ماهیت خود هستند؛ مانند تفاوت مجموعه اعداد گنگ با مجموعه اعداد گویا: اگرچه ممکن است گمان کنیم اعداد گویا بسیار پرتعدادند، اما در حقیقت، مجموعه اعداد گنگ به مراتب بیشتر است. وحدت غیر عددی نیز، اگرچه در ابتدا مختص خدا تلقی می‌شود، با کندوکاو ذهنی می‌توان مصادیقی از آن را در مراتب وجودی (مانند مفاهیم انتزاعی) یافت که از وحدت‌های عددی بیشترند، هرچند که وحدت حقیقی مختص خداست.




****************

جلسه سوم

 خلاصه بحث توحید صدوق: جلسه 0        00/00/1000

- خلاصه اجمالی -

     این جلسه حول محور حکمت الهی در ارسال رسولان و انبیا شکل گرفته است. استاد ابتدا به جایگاه "ایمان به غیب" و ضرورت پنهان بودن خداوند برای کمال توحید می‌پردازند و سپس وظیفه پیامبران را اقامه "حجت بالغه" بر خلق و شهادت بر اعمال آنان بیان می‌کنند. بحث‌های لغوی مفصلی پیرامون اصطلاحات کلیدی قرآن نظیر رُسُل، حجت بالغه و مبشرین و منذرین صورت می‌گیرد. هدف از این بعثت، دستیابی بندگان به "تعقل" درباره آنچه نمی‌دانند و در نهایت شناخت پروردگار به "ربوبیت" و اقرار به "توحید" پس از انکار و سرگردانی است. همچنین، استاد با ذکر داستان حُرّ و تبیین مفهوم عقل در برابر اعمال ظاهری، بر لزوم "معرفت باطنی" در مسیر حق تأکید می‌ورزند و در بخشی دیگر، مرگ مؤمن را به "خوابیدن عروس" تشبیه می‌کنند.

- خلاصه تفصیلی -

توحید و غیبت الهی

     بحث با تفسیر عبارت "اَحَبَّ الاِختصاصَ بِالتّوحید" آغاز می‌شود، که اولویت با معنای متوسط آن است: «فَاَحَبَّ الاِختصاصَ بِتُوحیدِ الخَلقِ ایّاهُ»؛ یعنی خداوند دوست داشت که همه‌ی مخلوقات فقط به درگاه او روی آورند. در این راستا، با اینکه خداوند به همه چیز احاطه دارد، در عین حال پنهان است (وَ استَتَرَ عَن خَلقِهِ). نکته‌ی رجوع همگان به او در همین پنهانی (غیب بودن) او نهفته است، زیرا غیب بودن یکی از "اباحات مهم واجب‌الوجود" است. ایمان به غیب برای خود مؤمنان نیز لذتی بیشتر به همراه دارد.

فلسفه بعثت انبیا و حجت بالغه

     خدای متعالی که می‌خواهد همه را به درِ خانه‌ی خود ببرد، انبیا را مبعوث فرموده است (وَ بَعَثَ اِلَیهِمُ الرُّسُل). هدف از این ارسال آن بوده که خداوند «الحُجَّةُ البالِغَةُ عَلی خَلقِهِ» داشته باشد. تمام واژه‌های این بخش، نظیر "بَعَثَ"، "رُسُل" و "حجت بالغه"، واژه‌های قرآنی هستند. "حجت بالغه" به معنای حجتی است که می‌رسد (رسنده است) و حجت بر همه تمام شده است.

معانی "حجت بالغه":

نقش رسولان: مبشرین، منذرین و شهدا

     یکی از نقش‌های رسولان این است که «شُهَداءَ عَلَیهِم» (گواهان بر خلق) باشند. این شهادت شامل گواهی دادن بر انجام وظیفه یا انحراف از راه توسط مردم است. همچنین، انبیا به عنوان «مُبَشِّرِینَ وَ مُنذِرِین» (بشارت‌دهنده و بیم‌دهنده) مبعوث شدند.

اهداف نهایی بعثت: تعقل، معرفت و توحید

     خداوند انبیا را فرستاد تا حجت را تمام کند (لِّیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ وَیَحْیَیٰ مَنْ حَیَّ عَن بَیِّنَةٍ)، یعنی چه کسی هلاک شود و چه کسی زنده شود (به حیات طیبه) بر اساس وضوح و روشنی (بینه) باشد.

اهداف سه‌گانه بعثت عبارتند از:

  1. تعقل: «لِیَعْقِلَ الْعِبَادُ عَنْ رَبِّهِمْ مَا جَهِلُوهُ»؛ تا بندگان درباره‌ی آنچه مربوط به خدای متعال است و نمی‌دانستند، تعقل کنند. انبیا معارفی را که به سادگی برای بشر حاصل نمی‌شود، برای آنان فراهم کردند، حتی در علوم تجربی.
  2. معرفت: «فَیَعْرِفُوهُ بِرُبُوبِیَّتِهِ»؛ بعد از تعقل، خداوند را به ربوبیت و ربانیت بشناسند. این شناخت یعنی در هر چیزی یک نمود (آیت‌یت) از خداوند ببینند. این معرفت «بَعْدَ مَا أَنْکَرُوا» (بعد از اینکه ناشناس بودند و نمی‌شناختند که عالم مدیر و مدبری دارد) حاصل می‌شود.
  3. توحید: «فَیُوَحِّدُوهُ بِالْإِلَهِیَّةِ»؛ او را به الهیت واحده توحید کنند. این توحید بعد از حالتی است که از وحدانیت بریده بودند و به شرک آمده بودند (بَعْدَ مَا عَزُّوا). همچنین این توحید می‌تواند بعد از سرگردانی و حیرت (بَعْدَ مَا اَضَدّوا) یا بعد از عناد و ناسپاسی (بَعْدَ مَا عَنَدوا) باشد.

بحث‌های جانبی و نکات روایی

صبر مؤمنان و ائمه: صبر ائمه از شیعیانشان بیشتر است، زیرا ائمه در حالی که از جریانات و آینده‌ها آگاه‌اند صبر می‌کنند، در حالی که شیعه بدون دانستن صبر می‌کند (وَ نَحنُ نَصبِرُ وَ نَحنُ نَعلَم... وَ هُم لَا یَعلَمُون).

حال مؤمن در قبر: برای مؤمن، ملائکه‌ی سؤال و جواب (نکیر و منکر) به صورت «بشیر و مبشر» جلوه می‌کنند، زیرا تمثل کانال وجودی مؤمن هنگام تجلی ملک وحشتناک نیست. در لحظه دفن، خطاب ملک به مؤمن این است: «نَم نَومَةَ العَروس» (مانند عروس بخواب). خاک قبر مؤمن برای او پر قو است، زیرا با یک عمر تقوا و ذکر خدا، روی زمین الهی می‌خوابد.

هدیه به مؤمن در قبر: اولین هدیه‌ای که خداوند پس از دفن به مؤمن می‌دهد این است که تمام کسانی که در تشییع جنازه‌ی او حاضر شده‌اند، آمرزیده می‌شوند («قَد غَفَرتُ لِمُشَیّعیک»). این نشان‌دهنده‌ی شرح صدر وسیع مؤمن است که حتی در آن شرایط، دلخوشی‌اش در آمرزش دیگران است.

عقل و حجت حُرّ: خداوند در همه جا حجت می‌گذارد. حُرّ ریاحی (سلام الله علیه) دارای عقل بود. حُرّ خود گفت که در حال بیداری، ندایی از غیب شنید: «یا حُر! أبشِر بِالْجَنَّة». عقل حُرّ این بود که می‌فهمید رفتن به جنگ با سیدالشهداء با بهشت تناسب ندارد، لذا این ندا را رد کرد و به خود نهیب زد. اما او علم غیب نداشت تا بداند این بشارت مربوط به شهادتش در روز عاشورا است. حُرّ به عنوان حجت برای تمام کسانی است که در کربلا علیه امام جنگیدند.

مستضعفین و امام کاظم (ع): مستضعفین بر دو دسته‌اند: کسانی که استعداد و قوه ندارند، و کسانی که لیاقت دارند اما مستکبرین آن‌ها را به ضعف می‌کشانند (زندانی کردن یا تحمیل زور). هارون حضرت موسی بن جعفر (ع) را از ترس و احساس خطر زندانی کرد (این حالت دوم استضعاف است)، در حالی که برای عوام‌فریبی ادعا می‌کرد برای حفظ دین این کار را می‌کند.

دیدگاه اولیاء خدا به دنیا: از نظر اولیاء خدا، دنیا و ریاست، مانند یک مردار (جیفه) است که با وحشت می‌خواهند از آن دور شوند. امام صادق (ع) فرمودند دنیا نزد من مانند مردار است که از آن فقط در هنگام اضطرار می‌خورم (آکُلُ مِنْهَا إِذَا اضْطُرِرْتُ إِلَیْهَا). هارون (که مانند سگ‌هایی که مردار را می‌خورند) به اشتباه گمان می‌کرد که امام کاظم (ع) قصد دارد مملکت را از دست او بگیرد و در ریاست او شریک شود. در حالی که امام در زندان از اشتغالات بیرون رها شده و شاکر فرصت عبادت بود.







































فایل قبلی که این فایل در ارتباط با آن توسط حسن خ ایجاد شده است