بسم الله الرحمن الرحیم

یادداشتها-پیاده شده توسط آقا حسین م:

یادداشتها
پیاده شده توسط آقا حسین م-مقابله و تصحیح و ویرایش شده
پیاده شده توسط علي آقا س



از اینجا به بعد هنوز بازبینی و ویریش و مقابله نشده است:



2- نظریه مطابقت در ارزش صدق :
The correspondence theory of truth
3- تقریر نظریه مطابقت مبتنی بر شیئ
object based versions
4- تقریر نظریه مطابقت بر امر واقع
fact based versions
5- نظریه صدق ساز (آرمسترانگ)
truth-maker theory
6- امر واقع (fact) در لسان فلسفه تحلیلی همان وضعیت امور (state of affairs) درزبان آرمسترانگ است.
7- ویکیپیدیا انگلیسی : نظریه مطابقت در قبال نظریه ارتباط و وابستگی
coherence theory of truth
8- رساله تشکیک در نظریه مطابقت از مهدی دهباشی در نشریه معرفت شماره 8 ف 1373
1- نظریه ...؟ 2- نظریه هماهنگی 3- نظریه عمل باورانه : pragmatic


دیشب (12/6/1386) آقای دکتر مصاحبه ای داشتند و می گفتند به نقل ابوریحان ...؟ می گفت پرا بگوییم خورشید و دور زمین می چرخد میگوییم زمین دور خورشید می چرخد و کذا ذکر کردهاند زوج طوبی را که دو کره در داخل یکدیگر ...؟ حقیز احتمال می دهم دقت در نقل نشده باشد از نظر فنی از نظر فنی چون چرا بگوییم خورشید دور زمین می چرخد دو معنی دارد : واژه می چرخد یعنی حرکت اولی برای شمس یا حرکت ثانیه به مقابل اولی این است که می گوییم زمین دور خود می چرخد و مقابل دومی این است که زمین دور خورشید می چرخد. و کذل زوج طوسی برای حرکت ثانیه است و اثبات حرکت انتقالی زمین نمی کند بلکه با هردو سازش دارد البته گفته اند ابوریحان و حرف های او را
pre Köpenick می دانند و این می تواند شاهدی برای منقول از ...؟ باشد علی ای حال به عبارت آنها مراجعه شود انشاالله

در غرب الحازن یا الحسن می گویند که نامش می باشد : ابن هیثم – ابوعلی حسن ابن حسن بصری مصری تولد 354 ه ق وفات 430 ه ق

ابن هبثم در قرن پنجم هجری – یازدهم میلادی جعبه تاریک ((camera obscura یا اتاقک تاریک را اختراع کرد که فقط بر یکی ار سظوح آن روزنه ریزی بود که نصویری نسبتا واضح و وارونه در سطح مقابل می انداخت – این نصاویر بسیار وقعی و از ژرفای (پرسپکتیو) محیطی برخوردار بودند . ابن هیثم یک تصویر را هم فرافکن (projection) کرده یعنی بازتاب کرده که سنگ بنای سینما است – اولینمحاصبه سرعت صوت را انجام داده – با زرع سرعت نور را محاسبه کرده و سپس دور کره زمین را اندازه گرفت – نخستین کسی است که به بررسی خواص نور پرداخت و...؟


الکترود : رسانایی که جریان برق به آن یا از آن می گذرد. (مانند آتد(مثب) و کاتد(منفی) یک لامپ الکترونی یا حمام الکترولیز) و ممکن است میله آزمایش یک دستگاه برقی دارای کاربرد پزشکی یا ترمینال یک قوس جوشکاری باشد. ( ممکن است همان ترمینال و سرسیم به وجهی استعمال شود)

الکترونیک: شعبه ای از فیزیک برای مطالعه کنترل و کاربرد های عبور برق از گازها یا خلاء و یا جسم های رسانا یا نیمه رسانا که گسیل ، رفتار و اثر های الکترون ها (مثلا در لامپ خلا و ترانزیستور) و اسباب های الکترونیکی را بررسی می کند.

الکترون: ذره بنیادی ماده با جرم ساکن و بار منفی و گاهی برای مثبت و منفی بکار می رود.
الکترون منفی : نگاترون و الکترون مثبت پوزیترون نامیده می شوند.

جرم ساکن : جرم جسمی که نسبت به ناظر ساکن باشد.

جرم سکون: جرم جشم در حال سرعت صفر ، جرم جسم در دستگاه مرجع معینی که جسم نسبت به آن بی حرکت است.(جرم ویژه)

ترانزسیتور: اسبابی از جنس نیمه رسانا درای دست کم یه ترمینال(سرسیم) متصل به یک ناحیه الکترودی که جریان بین دو الکترود را با ولتاژ جریان اعمال شده توسط یک یا چند الکترود مشخص کنترل می کند و می تواند تقویت کند.

لامپ الکترونی: در آن با انتشار الکترون ها در داخل یک محفظه بسته خلاء یا گاز مدار برقرار می شود لامپ ...؟

دیود: لامپ الکترونی دو قطبی که جریان برق را یک طرفه می کند – تریئد لامپ الکترونی سه قطبی


جیب  سینوس  sine
جیب اتمام  کسینوس  cos
ظل  تانژانت  tangent
ظل اتمام  کوتانژانت  cot
قاطع  سکانت  sec
قاطع اتمام  کوسکانت  csc

1- سرعت زاویه ای از ملاحظه سرعت خطی به اضافه فاصله تا مرکز تعیین میشود
2- ...؟ حرکت وضعی زمین زاویه 23 درجه دارد پس دو نقطه ای که در هر نصفالنهار می تواند (یعنی ممکن تصوری است) با تزاحم حرکت وضعی و انتقالی به صفر برسد سرعت حرکت خطی آنها متغیر خواهد بود و دو نقطه ثابت در هر نصفالنهار نخواهد بود. (بخاطر میل شمالی و جنوبی شمس)
3- نقاط واقع بر یک نصف النهار حرکت مساوی ندارند ولی خلاصه حرکت وضعی زمین به مراتب کمتر ازحرکت انقالی است.
4- اگر ئر واقع ...؟ به قوانین مکانیک مثلا مرتبط باشد فیلمبرداری در یک نقطه دلیل برعدم رکود نمی باشد.
5- اگر حرکت خطی وضعی بیشتر از حرکت انتقالی باشد می لغزد و سر می خورد و لذا نقطه تماس هم صفر نیست.

یک صفحه تصویر خوانا نبوده تایپ نکردند فراجع




بسم الله الرحمن الرحیم
قال رسول الله صل الله علیه و آله وسلم
ان اکمل المومنین ایمانا احسنهم اخلاقا
پیامبر عطیم الشان اسلام فرمودند :
همانا کاملترین مومنین از جهت ایمان ، خوش اخلاقترین آنها است.
بحار الانوار جلد 74 اسلامیه صفحه 174

قال امیرالمو منین صلوات الله و سلامه علیه
اقل ما یلزمک لالله تعالی الا تستعینو بنعمته علی معاصیه
امیرالمومنین فرمودند :
کمترین چیزی که لازم است برای خدا انجام دهی این است که نعمت های او را برا ی کمک به معصیت قرار ندهی .
بحار الانوار جلد 78 اسلامیه صفحه 69

قالت الصدیقه الطاهره سلام الله علیها
من اصعد الی الله خالص عبادته اهبط الله الیه افضل مصلحه
حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها فرمودند :
کسی که عبادت را با خلوص به پیشگاه الهی بفرستد خدای متعال هم بهترین مصلحتش را بر او نازل می فرماید.
بحارالانوار جلد 70 اسلامیه صفحه 249

قال الامام المجتبی علیه السلام
ما تشاور قوم الا هدو الی رشدهم
امام مجتبی علیه السلام فرمودند :
هیچ گروهی مشورت با هم نکردند مگر اینکه به صلاح خود هدایت شوند.
بحار الانوار جلد 78 صفحه 105


قال سید الشهداء علیه السلام
ان اجود الناس من اعطی من لا یرجوه
امام حسین علیه السلام فرمودند :
همانا سخاوتمند ترین مردم کسی است که عطا کند به کسی که امیدی به او ندارد.
بحارالانوار جلد 75 صفحه 121



قال الامام السجاد علیه السلام
نظر مومن فی وجه اخیه المومن لموده و المحبه له عباده
امام سجاد علیه السلام فرمودند :
نگاه کردن مومن به صورت مومن از روی دوستی و محبت عبادت است.
بحار الانوار جلد 78 صفحه 140



قال الامام الباقر علیه السلام
الکسل یضر بالدین و الدنیا
امام باقر علیه السلام فرمودند :
کسالت و سستی به امور دین و دنیا ضرر میزند.
بحار الانوار جلد 78 صفحه 180


قال الامام الصادق علیه السلام
صله الرحم تهون الحساب یوم القیامه
امام صادق علیه السلام فرمودند :
صله رحم حسابرسی روز قیامت را آسان می کند.
بحار الانوار جلد 78 صفحه 278

قال الامام الکاظم علیه السلام
عونک لالضعیف من افض الصدقه
امام کاظم علیه السلام فرمودند :
از بهترین صدقه ها کمک کردن به یک فرد ضعیف است.
بحار الانوار جلد 78 صفحه 326

قال الامام الرضاعلیه السلام
من سال الله التوفیق و لم یجتهد فقد استهزء بنفسه
امام رضا علیه السلام فرمودند :
کسی که از خدا توفیق بخواهد ولی کوشش نکند خودش را به سخره گرفته است.
بحار الانوار جلد 78 صفحه 356



قال الامام الجواد علیه السلام
قد عاداک من ستر عنک الرشد اتباعا لما تهواه
امام جواد علیه السلام فرمودند :
با تو دشمنی کرده است کسی که صلاح تو را از تو مخفی کند بخاطر اینکه تو نمی پسندی.
بحار الانوار جلد 78 صفحه 364


قال الامام الهادی علیه السلام
من اطاع الخالق لم یبال بسخط المخلوق
امام هادی علیه السلام فرمودند :
کسی که اطاعت آفریدگار کند باکی از غضب مخلوق ندارد.
بحار الانوار جلد 78 صفحه 366

قال الامام العسکری علیه السلام
جعلت الخبائث فی بیت و جعل المفتاحه الکذب.
امام عسکری علیه السلام فرمودند :
تمام پلیدی ها در خانه ای گذاشته شده و کلید آن خانه دروغ است.
بحار الانوار جلد 78 صفحه 377


قال الامام المهدی صلوات الله علیه
اکثر الدعا بتعجیل الفرج فان ذالک فرجکم
امام زمان علیه السلام فرمودند :
برای تعجیل فرج زیاد دعا کنید که گشایش امر شما در این است.
بحار الانوار جلد 53 صفحه 181 و 182

الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم والعن عاداهم





بسم الله الرحمن الرحیم

آیا ممکن است بین سه طایفه روایات وارده در مسئله هلال جمع شود و تا مجبور نشده ایم طرح یا تاویل صورت نگیرد به این بیان که ثبوتا برای اجرای احکام شهور و ضبط آنها سه راه ممکن است که هر سه راه را ادله اثباتیه متعرض شده اند و در ابتداء ملاحظه دو مقدمه خوب است:

1- آنچه امروز به خط زمان معروف است و لوازم عجیبه دارد و چون چاره ای از وضع آن نداشته اند تا ممکن بوده آن را از بحر کبیر عبور داده اند تا محل ابتلای سکنه بلاد نشود و نقل می کنند که بین دو جزیره در حدود "سیبیرا" عبورداده اند که هر چند فاصله دو جزیره سه میل بیشتر نیست ولی لازمه وضع آن خط این است که در یکی مثلا ساعت 7 صبح روز یکشنبه است و در دیگری ساعت 7:01 دقیقه مثلا از روز شنبه است ، و در اولی هرچند خورشید از شرق هیوی؟ عبور می کند ولی از غرب اصظلاحی قراردادی یعنی از طرف بقاع غربیه طلوع می کند، و مقصود آنکه کره ارض در آن واحد یک شب دارد و یک روز ، و در طی 24 ؟؟ ساعت یک شب و روز دیگر هم تحصیل می کند پس در ظرف 24 ساعت حرکت ارض ، یک روز 24 ساعته و یک شب 24 ساعته که مجموعا 48 ساعت سکنه ارض می شود حاصل می شود. هرچند ساکنین هر بلدی به تنهایی ، 24 ساعت برآنها گذشته است ولی کل کره هم شنبه داشته است و هم یکشنبه ، و شاید اشاره به آن شده در حدیث : " ان..." یعنی شب قدر نسبت به کره ارض 24 ساعت است که لحظه شروع آن منتاسب با شروع شهر جدید است.

2- هرچند شهر متشکل از ایام و لیالی است ولی ایام و لیالی اجراء نفس الامریه او نیستند بلکه اجزاء تطابقیه او هستند و اجراء نفس الامر به همان 708 ساعت و 44 دقیقه (11 روز و 3 ساعت و 24 دقیقه ) است که سیر قمر در مدار خود را تشکیل می دهد.
(یعنی شهر هلالی نه نجومی که 600 ساعت است)

لیکن این حدود سه ربع ساعت اضافی (44 دقیقه) امرو محاسبه را مشکل میکند چون بدون آن دور کامل قمر 29 روز و نیم (12 ساعت) می شود و مجموع دو ماه 59 روز می شود که می توانیم یکی را 29 روز و دیگری را 30 روز حساب کنیم ولی چون هر ماه حدود سه ربع ساعت (44 دقیقه) از 29 روز و نیم اضافه دارد پس در 12 ماه (12 تا 44 دقیقه) هشت ساعت و 48 دقیقه ، سال قمری از 354 روز اضافه دارد که این حدود یک ساعت اضافه ، در ظرف سه سال بیش از یک شبانه روز (24 ساعت) می شود که چاره ای نیست سال قمری (354 روز) را کبیسه حساب کرد (355 روز) که اگر کبیسه حساب نشود مثلا پس از 15 سال حدود روز 25 ماه که صبح آن ماه دیده می شود را باید روز اول ماه حساب کنند و نظیر همین مشکل در سال شمسی نیز هست که از 365 روز حدود 6 ساعت اضافه دارد که ناچار از کبیسه است.

بنابراین {با لحاظ این دو مقدمه} برای تطابق اجزاء این زمان با لیل و نهار و اجرای احکام شهر در آنها سه راه ممکن است :

اول :محاسبه یک ماه کامل و یک ماه ناقص است با لحاظ کباءس یازدهگانه در طی 30 سال که این موافق روایات عدد است .

دوم: از آنجا که استقرار امر نهار و لیل نسبت به احکام آنها به زوال و نیمه شب است پس میزان را در این تطابق ، زوال قرار دهیم شبیه تحویل شمس به برج حمل که با اآن امر تمام نقاط کره منضبط می شود ، مثلا لحظه خروج قمر از تحت الشعاع و امکان روءیت آن ، هر بلدی که زوال آن شده است دیگر معنی ندارد که آن روز از ماه جدید باشد و اگر زوال آن نشده آن روز از ماه نو حساب می شود ، و این موافق طائفه ای دیگر ز روایات است که هرچند در آنها "رئی قبل الزوال" دارد اما به حسب ظاهر ، زوال میزان قرار گرفته و شرط بودن ، فعلیت پیدا کردن روءیت خارجی منظور نیست بلکه منظور امکان فعلیت پیدا کردن آن است.

راه سوم: از آنجا که راه اول و دوم با سماحت ؟؟ شریعت تناسب ندارد ارجاع به اصل عملی شود و قاطع یقینی آن روئیت قرار داده شود پس در صورت ورود اماره بر این عمل احکام اماره را جاری م یکند ولو به اینکه بعدا لازم است قضا کند ، و این راه موافق روایات کثیره است ولی کلام دراین است که روءیت در چه مکانی ، شرعا قاطع اصل است آیا اشتراک افق شرط است یا خیر؟ اما قبل از این آیاجمع بین این سه طائفه به این نحو ممکن است که اگر روئیت محقق شد و امر واضح و آشکار بود کاری با راه اول و دوم نداریم اما اگر به نحوی امر مشکل شد نوبت به آنها می رسد چون ارجاع به اصل عملی برایتسهیل امر بود و وقتی خرائط ؟؟ اجزاء اصل متوفر نبود یا همراه با عصر بود ممکن است بگوییم که دیگر راه سوم متعین؟؟ نیست و دست حاکم شرع و یا مکلف در چاره جویی به دو نحو دیگر باز است که متحمل ؟؟ است روایات تطوق و نحو آن به حمل شایع از همین باب باشد کما اینکه محتمل است از باب ورود اماره بر اصل ؟؟ عملی باشد یعنی اماره بر امکان روئیت هلال در وقت غروب لیله ماضیه نه علم بر خروج از تحت الشعاع قبل از زوال ولو مثلا یک ساعت بعد از مغرب در شب گذشته . و لازمه این جمع این است که به تعبیر صاحب جواهر (قده) نه اسائه ادب صدوق (قده) شود ( در راه اول) و نه تعبیر خود ایشان صدق کند (در راه دوم) که "من غرائب الاتفاق خیره العلامه الطباطبایی (قده) له فی مصابیحه مع استقامه طریقه" .

اما اینکه روئیت در چه مکانی شرعا قاطع اصل است پس ممکن است گفته شود ( و نقل شده است استدلال به آن در شرع نجاه العباد مرحموم آقا سید ابوتراب خوانساری قده) که مقتضای ظهور قوتی ؟؟ بلا معارض صحیحه محمد بن عیسی که متاید ؟؟ به اطلاق "اهل مصر یا بلد" در روایات دیگر است عدم لزوم اشتراک افق است : وسائلی ؟؟ باب 15 من ابواب احکام شهر رمضان : محمد بن الحسین ؟؟؟ عن محمد بن حسن الصفار عن محمد بن عیسی قال کتب الیه (ع) ابو عمرو اخبرنی یا مولای انه ربما اشکل علینا هلال شهر رمضان و لا نراه و نری السما لیست فیها عله و یفط الناس و یفطر معهم و یقول القوم من ...؟؟؟

به لحاظ اینکه بنا بر لزوم اشتراک افق ، تنسب سوال و جواب اقتضا می کرد بفرمایند "نعم علیک مشرقک و مغرب" پس به خوبی استفاده می شود که اگر شخصی در تهران مثلا هنگام مغرب استهلال کرد و ندید چون مغرب اندلس و آفریقا چند ساعت متاخر است با طیاره خود را به آنجا رسانید و وقت مغرب روءیت هلال کرد و سپس به تهران بازگشت واجب است بر او صوم یا افطار فردا در تهران که قطعا امکان روءیت قبل از زوال هم در تهران است .

و شاید شاهد اینکه اجزاء نفس الامر به شهر تطبیق بر لیل و نهار داده می شود این باشد که با اینکه در روایت دارد بحسب خلقت روز قبل از شب بوده اما روایت ابان عن عمرابن یزید قلت لابی عبدالله ان المغریه یزعمون ان هذاالیوم لهذه الیله المستقبله فقال ع کذبو هذا الیوم اللیله الماضیه ان بطن النحله (؟) حیث راو الهلال قالو قد دخل الشهر الحرام (وسائل- ابواب احکام شهر رمضان – باب 8 حدیث 7) دلالت م یکند که با حلول اجزاء نفس الامریه شهر دیگر معنی ندارد که با عدم استقرار امر لیل به نیمه شب آن را ملحق به شهر سابق کنیم و بگوییم شبی از ماه شعبان مثلا و یا به حسب مورد روایت بگوییم شبی از جمادی الاخره نه ماه رجب تا قتال در آن حرام باشد بر حسب توضیح محکی از مرآت العقول و چه بسا مراد از تعبیر روایت "قد دخل الشهر الحرام" یعنی(توضیحات ریز بود و نا خوانا) علم به دخول نه اول جزء نفس الامری شهر که شاید به همین معنی ناظر باشد مرسل مذکور در مستدرک که منقول ؟؟ از منقنع؟؟ است : قال ابو عبد الله ع قد یکون الهلال لیله و ثلث و لیله و نصف و لیله و ثلثین و لیله ..؟ لا شیء و لیله (مستدرک جلد 1 صفحه ؟؟ بابا 6 احکام شهر رمضان) و اول جزء نفس الامری شهرو لحظه ورودآن از طریق ؟؟ و معطیات رصد خانه ها معلوم می شود که مثلا لحظه خروج قمر از تحت الشعاع چه ساعتی است و در این لحظه طول و عرض بلاد تاثیری ندارد هرچند طول و عرض بلد درامکان روءیت آن دخالت دارد مثل اصل خسوف و کسوف که اصل تحقق آن ربطی به آفاق ندارد ولی امکان مشاهده آن مربوط به افق بلد می شود. و ضابطه کلی آن که هر امری در ارتباط با دائره افق و نصف النهار بلد است بطوریکه تفاوت طول و عرض بلاد نفس الامر آن را تغییر می دهد مثل طول و زوال غروب در آن حاکم است انما علیک مشرقک و مغربک : هرچه نفس الامر آن رصدی است و طول و عرض بلد تعیین کننده نحوخ علم به آن است ولی لحظه تحقق نفس الامری آنرا تغییر نمی دهد راهی جز تطابق بالیل و نهار و معیت ؟؟ زمانیه نیست.
واحتمال اینکه روئیت جزء موضوع شهر شرعی باشد بنحو طریقی یا وصفی غیر از اینکه ملزمی ثبوتا ندارد لسلن روایات آن اباء از آن دارد. بخصوص با تصریح به مقابله در بعضی از آنها " اذا رایتم الهلال فصومو و اذ رایتموه فاطروا و لیست بالرای و لا ب؟؟ و لکن بالروئیه" یا " ؟الیقین لایدخل فیه الشک صم للروئیه و الفطر لروئیه" که تصریح به این است که منظور از روئیت یقین است که ناقض ؟؟ قبلی و قاطع اصل عملی باشد و به حسب ظاهر این بیان سازگار نیست بااینکه روئیت جزء موضوع قرارا گیرد ولو به نحو طریقی " لاتصم الا ان تراه فان شهد اهل بلد آخر ؟؟" " ان شهر الزرمضان فریضه من فرائض الله فلا ...؟؟؟" "فی کتاب علی علیه السلام صم للروئیه و افطر لروئیه و ایاک والشک و الظن فان ..؟؟ علیکم فاتمو الشهر الول ثلاثین"؟؟

و چه بسا از مجموع اینها مراد از "لیس علی اهل القبله الا الروئیه و لیس علی المسلمین الا الروئیه" معلوم شود که برا یدفع توهم اینکه با تمکن از احتیاط و یا تحصیل علم به محاسبه و مراجعه به خبره ، شارع اجازه مراجعه به اصل عملی نداده ، بیان شده که اشاره به سماحت شریعت دارد نه مثل یهود که نقل شده شروع شهر را به پایان یافتن لحظات مقارنه ؟؟ می دانند که معلوم است تحصیل آن برای عموم همراه با عسر و تکلف است مگر اینکه بگوییم کافی است وجه ثبوتی برای اینکه روءیت به نحو طریقی جزء موضوع قرار داده شود تضمین و محافظت بر امتیاز شریعت اسلامیه در سماحت آن ، که البته درموارد تعیین راه سوم است با فرض جمع مذکور بین کلمات شارع در بیان سه طریق اگر تمام باشد . و الله العالم

و نظیر قول مشهور که قید قرب بلدین و اشتراک افق را به اطلاقات اضافه کرده اند قول به عدم لزوم اشتراک افق در روئیت است ولی با قول اتحاد بلدین در شب ولو مثلا ساعتی از شب باشد که لازمه آن اختلاف عجیب بین بلاد و بلکه بین دو بلد در شتاء و سیف است که مثلا روئیت هلال در مغرب و یا اندلس در زمستان برای بلدی با عرض زباد در دورترین نقطه مشرق کافیست ولی در تابستان برای ؟؟ اقرب از او هم کافی است بلکه مثلا در روئیت ؟؟ در این سال برای بلد خاصی کافی است اما در سال دیگر که شبها کوتاهتر شده کافی نیست و ظاهرا منظور "جعلته للمسلمین عیدا" این نحو اتحاد و توافق نباشد بلکه حتی در روایت دارد امر به افطار فرمودند ولی نماز را برای فردا موکول کردند و با لحاظ مقدمه اولی که ذکر شد معلوم می شود که ارائه میزانی که بلاد را از حیث تاریخ و روز هفته در حکم متحد کند معنی ندارد اما ارائه میزانی که متکفل؟؟ تطبیق اجزاء نفس الامریه بر لیل و نهار بلاد کره ارض باشد ممکن است لکن العلم ؟؟ لوازمه عند الله تعالی

و ظاهرا مانعی نباشد که بعد از فراق از عنوان اصلی و اولی بحث ، بجهت عناوین دیگر، نسبت به اجراء احکام شهر ، نصف النهار مکان خاص ، میزان قرار گیرد یعنی به جعل ؟؟ و محدوده ای از بلاد شرقیه و غربیه آن ، محکوم به حکم زوال آنجا شوند. شبیه تفاوت ساعت رسمی با ساعت محلی که البته این احتمال بنا بر قول به لزوم اشتراک افق و یا اشتراک در شب هم جاری است و شاید همین شاهد تفاوت مسئله جریان احکتم شهر بر لیل و نهار با مسئله طلوع و غروب و زوال باشد و اگر گفته شود صرف حادثه سماوی بودن باعث نمی شود که از تحت انما علکی المشرقک و مغربک خارج شود و به دلیل اینکه کسوف و خسوف حادثه سماوی است و طول و عرض بلاد در آن تاثیری ندارد ، یعنی در واقعیت آن ، و تنها در علم به آن تاثیر دارد. گفته می ش.د که در خصوص کسوف که میتوان گفت موضوع حکم وجوب نماز آیات افتادن سایه ماه بر منطقه مکلف است ولی در بازه خسوف اینچنین نیست چون سایه زمین بر ماه افتاده و تنها افق مانع دیدن و یا ندیدن آن می شود ، اما نکته اصلی اینجاست که کسوف و خسوف یه حادثه سماوی هستند که حکمی دارند و خود تقسیم نفس اجزاء زمان نمی کنند به خلاف مقارنه و هلال؟؟ که مبدا یک زمان هستند و چون ما دو ماه متقارن نداریم مثلا دو ماه رجب با فاصله یکروز نداریم پس یک حادثه سماوی نمی تواند دو اثر داشته باشد و تنها مبدآ تقسیم یک زمان است.










[فرستاده شده از جهادتبیینی]
[ عکس ]
🗓سالروزمهم و پرعبرت فوت
🏳️دعاگوی‌پهلوی‌فحاش‌به‌خمینی
🏳️موسس انجمن خیریه حجتیه
🏳️رهبرانتظارانحرافی‌محمودحلبی/۱
💠امام خمینی
‼️حواستان راجمع کنید نکند یکمرتبه متوجه شوید که انجمن حجتیه‌ایها همه چیزتان را نابود کرده‌اند! صحیفه ۲۱/۶۱۳
‼️بعضی از روحانی نماها که قبل انقلاب دین را از سیاست جدا میدانستند و سر به آستانه دربار میساییدند، یکمرتبه متدین شده و به روحانیونی که برای اسلام زجر و زندان کشیدند تهمت وهابیت زدند. دیروز مقدس نماهای بیشعور میگفتند دین از سیاست جداست و مبارزه با شاه حرام، امروز میگویند مسئولین نظام کمونیستند! تادیروز مشروب فروشی و فساد و حکومت ظالمان برای ظهور حضرت راهگشا میدانستند، امروز از اگر گوشه‌ای خلاف شرعی رخ دهد، وا اسلاما سرمیدهند! دیروز حجتیه‌ای‌ها مبارزه را حرام کرده بودند و تلاش نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابیتر از انقلابیون شده‌اند! ۶۷/۱۲/۳
‼️بعضی میگویند که هر علمی قبل ظهور بلند بشود برخلاف انتظار فرج است. اینها نمیفهمند چی دارند میگویند. اینها تزریق کردند بهشان که این حرفها را بزنند. نمیدانند دارند چی‌چی میگویند. حکومت نبودن، یعنی اینکه همۀ مردم به جان هم بریزند، بکشند هم را، بزنند هم را، از بین ببرند، برخلاف نص آیات الهی رفتار بکنند. ما اگر فرض میکردیم دویست تا روایت هم در این باب داشتند، همه را به دیوار میزدیم؛ برای اینکه خلاف قرآن و عقل است. اگر هر روایتی بیاید که نهی از منکر را بگوید نباید کرد، این را باید به دیوار زد. اینگونه روایت قابل عمل نیست. این نفهمها نمیدانند چی میگویند!۶۷/۱/۱۴
#نشربامنبع
@Jahade_tabeini



[فرستاده شده از جهادتبیینی]
[ عکس ]
🗓سالروزمهم و پرعبرت فوت
🏳️دعاگوی‌پهلوی‌فحاش‌به‌خمینی
🏳️موسس انجمن خیریه حجتیه
🏳️رهبرانتظارانحرافی‌محمودحلبی/۲
💠رهبرانقلاب
‼️انجمن حجتیه قبل از انقلاب با انقلاب نبود بعضیشان کار ضد انقلابی هم میکردند، بعضی فقط با انقلاب نبودند ضد انقلابی هم نبودند، بعد انقلاب شد بسیاری از کسانی که با انقلاب نبودند بعد انقلاب پیوستند به انقلاب، حتی بسیاری کسانی که در آنوقت یک حرکات منافی با انقلاب هم میکردند پیوستند به انقلاب و درجاهای مختلف مشاغلی گرفتند اما آن کسانی که در گذشته جزو انجمن حجتیه بودند اما الآن جزو انجمن نیستند و دلبسته انقلابند، من میگویم اینها خوبند و مثل بقیه مردم از آنها استفاده میکنیم اما آنکسیکه جزو انجمن است، با انقلاب میانه ای ندارد، به امام اعتقادی ندارد، ارادتی ندارد و تقلید از دیگران میکند، میخواهم سر به تنش نباشد، چه انجمن حجتیه باشد چه غیر از آن! ۶۴/۱۲/۱۴
‼️یادتان هست در زمان اختناق عده ای میگفتند چون امام زمان خواهد آمد و دنیا را پر عدل و داد خواهد کرد، پس شما بیخود زحمت نكشید، بناست او کارها را درست کند، تا آقا نیاید، فایده ای ندارد. اما عده ای دیگر میگفتند: امام زمان البته تشریف میآورند و حكومت جهانی عدل اسلامی را تشكیل میدهند؛ اما این به آن معنا نیست که تا قبل از ظهور او در فكر تشكیل حكومت عدل اسلامی در یک گوشه از دنیا نباشیم؛ مقدمات کار آن حكومت عدل جهانی را آماده نكنیم و با ظلم مبارزه نكنیم؛ ما کارمان را میكنیم، امام زمان هم یقینا ما را کمک خواهد کرد؛ چه اکنون که در پرده غیبت هستند و چه وقتی ظاهر شدند، ما سربازان حضرت خواهیم بود! ۵۹/۸/۱۶
#نشربامنبع
@Jahade_tabeini






سوزنچی
شما کتاب انسان ۲۵۰ ساله (گردآوری شده از سخنرانیها و یادداشتهای رهبری)‌را دیده اید؟
برای بحثی که آن شب خدمتتان داشتم تاملات جالبی در آن هست.
ایشان مبنایشان این است که همه ائمه درصدد برپایی حکومت بودند اما نه لزوما برای زمان خودشان.
ایشان تحلیلهایی از زمان امام صادق و امام سجاد ع دارند که ناظر به بحثی که خدمتتان بودم جالب است.
مثلا روایاتی که قیام قائم را یکبار در سال ۷۰ و یکبار برای حوالی سال ۱۴۰ معرفی می کندو می فرماید چون خبرش را درز دادید عقب افتاد را هم در این بحث وارد می کنند
یا تحلیلی از قیام زید
یا ...


البته نمی گویم همه اش را قبول دارم بویژه که مواردی هست که مال سنین جوانی ایشان است و خامی هایی هم در آن دیده می شود
اما به نظرم رسید ناظر به آن بحث جای تامل دارد
hosyn
خیر ندیدم، اما متفرقه تحلیلهایشان را به مناسبت شنیده بودم.
سوزنچی
از آن روز که آن بحث را خدمت شما بودم تاکنون به شدت ذهنم مشغول است

دعا کنید خداوند مرا به راه درست هدایت فرماید و اهل بیت از ما دستگیری کند
درباره بحث قرآنی هم مدتی است مشغولم

یکی از فرازهای بحث که چندان به دلم نمی چسبد و احساس استحسانی بودنش را می کنم تسمیه «جهت کیفی تکوین» به صدور مرکبات از بسائط است؛
جهت کیفی (محصوصا با تعریف گل و گشاد از کیف که ما لا یقبل النسبه ولا القسمه) خیلی امور مختلفی را می تواند در تکوین در بر گیرد. اینکه ما این نکته (که البته نکته درستی است)‌را بگیریم و فقط با استناد به این شباهت بگوییم که تدوین به لحاظ کیفی هم نگاشت تکوین است خیلی به دلم نمی چسبد. یعنی احساس می کنم خیلی ساده انگارانه وارد بحث شده ایم
شاید ابعاد دیگری در ذهن شما هست که برای حقیر باز نشده
جهت کمی اش (اجری جمیع الاشیاء علی السبع) را با اینکه حقیقتش را نمی فهمم اما تطبیقش بر سبعه احرف بودن قرآن (که حقیقت آن را هم نمی فهمم) خیلی قانع کننده تر بود
hosyn
در کیفیت، نکته استخراج قرآن از امّ الکتاب با عنوان ام(فواتح سور)، و تعبیر روایت: جعل الحروف اصلا لکل شیء، و نظیر اینها مقصود است
سوزنچی
hosyn
در کیفیت، نکته استخراج قرآن از امّ الکتاب با عنوان ام(فواتح سور)
در واقع دارم یک سیر بحثی برای ارائه به آن دانشجویان تنظیم می کنم. کل کتاب القران کافی را مرور کردم

اما این جهت کیفی را همچنان گیر دارم. این فرمایشات را یادم هست و در متن مجددا مرور کردم.
آیا شواهدی که بتواند مستند قرار بگیرد بر این «تطبیق» دارید. اینکه یستخرج منه القران و ... همه ناظر به این بود که متن تدوین، مرکباتش به بسائط برمی گردد
اما به نظرم دو دسته مستند دیگر هم لازم است
یکی در زاویه خود تکوین چطور؟ اینکه نظام آفرینش چنین است که مرکباتی است که به بسائط برمی گردد یک تحلیل عقلی است که منطقا می تواند معارض داشته باشد. آیا خود این مطلب هم مستندی دارد؟
دوم این است که این دو بر هم منطبق شوند. در بحث سبعه خود لیله القدر و نزول قرآن (که اساسا بر سبعه احرف بوده) و اینکه روایت اجری جمیع الاشیاء را ناظر به لیله القدر گفتند شاهد خوبی است که واقعا این هفت تکوین با آن هفت تدوین در قبال هم بوده اند.
یعنی در خصوص جهت کمی هم مستند در تدوین داریم (سبعه احرف) هم مستند در تکوین (اجری جمیع الاشیا علی السبع) و هم مستند در تطبیق (حدیث اجری جمیع در شرح لیله القدر)

اما در جهت کیفی فقط ناظر به تدوین مستند ارائه شد (یا لااقل فقط اینهایش در ذهن من پررنگ است)
البته این روایت جعل الحروف اصلا لکل شیء،
می تواند ناظر به خود تکوین باشد
hosyn
آیه شریفه عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر هم شاید محتملا بتواند مستند سیطره بسائط بر مرکبات باشد، یعنی هر تقدیر خودش نوعی ترکیب است.
سوزنچی
البته این روایت جعل الحروف اصلا لکل شیء،
می تواند ناظر به خود تکوین باشد اما تفهمیش برای مخاطب سخت است (چون خودم نفهمیده ام) مگر اینکه به همین بسنده کنیم که ما در مقام ارائه شبکه معنایی از منظر قرآن و عترت هستیم نه بیش از آن.

ضمنا خود شما مرتب توضیح می دادید که منظور خود این الفاظی که می گوییم نیست. حتی طبیعت الفاظ هم نیست. بلکه طبیعت خود حروف ظاهرا غیر از طبیعت لفظ حروف است.
برداشت من این بود که چیزی شبیه آنچه عرفا به عنوان اسم الاسم می گویند که می گویند اسمای الهی که ما اسم می دانیم اسم الاسم اند و خود اسما یک حقایق عینی اند.
احساسم این بود که بحث شما درباره احادیثی مانند حدیث فوق از این جنس است
آیا اینها را درست فهمیده ام؟
hosyn
بلی و هنوز خیلی حرف و مطلب هست، تک تک را که تامل بفرمایید مفتاح بعدی میشود ان شاء الله تعالی
سوزنچی
hosyn
آیه شریفه عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر هم شاید محتملا بتواند
بله. به این فکر کرده بودم
در این هم گیری که داشتم این است که گویی بالعکس است
یعنی گویی می گوید هر بسیطی که شما بسیط می دانید از مرکباتی صادر شده
می فرماید هر چیزی (مفرد) خزائن (جمع؛ مرکب) دارد
در حالی که اگر می خواست به صدور مرکب از بسیط اشاره کند باید مثلا می گفت
همه چیزها (جمع)، خزینه ای (مفرد) دارند



یک مفرش این است که خزائن را طولی بگیریم؛‌اما بالاخره مفر است نه ظهور اولیه؛ و باز ریشه دار بودن امور در ماورا را می رساند نه لزوما برگشت مرکب به بسیط را؛ یعنی به قول خود شما همین حروف بسیط هم خزائن دارند.


ضمنا کلمه تقدیر که محل تاکید شما بوده بیشتر محدودیت را می رساند نه ترکیب. قبول دارم که طبق استدلالهای کلاسیک محدودیت به ترکیب برمی‌گردد اما بالاخره یک استدلال کلاسیک واسطه شده نه ظهور و استظهار (شبیه اصل مثبت می ماند)
hosyn
(((می فرماید هر چیزی (مفرد) خزائن (جمع؛ مرکب) دارد)))
چیز چون مفرد است بسیط و خزائن چون جمع است مرکب؟!! آیا وقتی میگوییم هر کلمه حروف دارد، چون کلمه را مفرد آوردیم و حروف را جمع آوردیم پس یعنی کلمه بسیط است و حروف مرکب است؟
سوزنچی
یکجایش که گیر کرده بودم و خیلی ساده باز کردید بحث رمز تحدی بود. هرچند هنوز یک گیر دیگر مانده و آن این است که تحدی به یک سوره یا ده سوره شده است. در حالی که اینها کل قرآن نیست.
راه حلی که به ذهنم رسید این فرمایش شما بود که قرآن هولوگرامی است
مستندات این هم ظهورش خیلی قوی نبود. شاید مهمترینش یکی همان سخن ابوفاخته بود اما با شرحی که شما از آن سخن می دادید وگرنه صرف یستخرج منها القران دلالت بر این نمی کند که هر جای قرآن را بگیریم برای کل آن کافی است بلکه فقط بین حروف مقطعه با کل قرآن پیوند می زند. شاید مستند مهمتر خذ ما شئت لما شئت بود که پیدایش نکردم ولی در فدکیه بود
http://amafhhjm.ir/wp/almobin/Amafhhjm/q-tfs-000-000/q-tfs-000-100-00000.html
که سند درست و حسابی ندارد و دلالتش هم خیلی قوی نیست:
زیرا ظهورش ناظر به عمل است نه مطلق معرفتها. یعنی با استمداد از هر جای قرآن هر کاری می توان کرد؛ مگر اینکه این طور بگوییم که علم پیدا کردن به هر چیزی هم یک کار است و این کار را می توان کرد. اما صرف نظر از استبعاد چنین معنایی، باز هولوگرامی بودن معرفت قرآنی درنمی‌آید. فرق است بین اینکه چیزی داشته باشیم که به وسیله آن هر کاری بتوانیم انجام دهیم و حتی بتوانیم علم به چیزی را در خود ایجاد کنیم با اینکه خود آن چیز حاوی آن علم باشد

روایات دیگری هم که در همین صفحه آورده بودید دلالتش خیلی قوی نیست
من استكفى بآية من القرآن من الشرق إلى الغرب كفي إذا كان بيقين.
این خیلی بیشتر ناظر به عمل است

من قرأ مائة آية من أي القرآن شاء ثم قال سبع مرات يا الله فلو دعا على الصخور فلقها
این مخصوصا وقتی می گوید هفت بار دلالتش از حیث بحث ما ضعیفتر می شود. زیرا بیشتر شبیه این است که این هفت بار تکرار کردن اثری در نفس ما ایجاد می کند که آن را بر انجام هر کار توانا می کند.
خیلی فرق است بین این تعبیر با تعابیری همچون لو اتاکم من یخبرکم عنه لتعجبتم.

در هر صورت به نظر می رسد هولوگرامی دانستن قرآن یکی از مقدمات ضروری برای اثبات این است که تحدی ناظر به تدوین کل تکوین است؛ و هنوز برای هولوگرامی بودن مستند رضایت بخشی نیافته ام
hosyn
(((می فرماید هر چیزی (مفرد) خزائن (جمع؛ مرکب) دارد))) چیز چون مف
اشکال شما قبول؛
اما اینکه هر چیزی خزائن دارد چگونه دلالت دارد بر اینکه هر مرکبی از بسیط صادر شده؟

برای اینکه تحلیل صدور مرکب از بسیط درست درآید باید بگوییم که چون هر چیزی خزائن دارد پس این خزینه ها دست به دست هم می دهند تا صدور و ایجاد تکوینی آن چیز رقم بخورد.
در حالی که ظهور طولی بودن خزائن که قبلا فرمده بودید بویژه با کلمه »ننزله» سازگار تر است تا ترکیب خزینه ها برای صدور هر شیء
سوزنچی
یکی از روایاتی که ظهور بلکه صراحت در تحریف قرآن دارد این فراز از احتجاج است که در بسیاری از کتب مثل صافی و بحار و نور الثقلین و تفسیر برهان آمده. بویژه که مکرر روی کلمه تغییر و ادخال مطالب جدید در قرآن تاکید می کند
آیا توجیهی برای آن دارید؟
من داشتم آن را می خواندم به نظرم رسید سیاق بحث واقعا با قبل و بعدش متفاوت است گویی وسط سخن امام ع اینها را افزوده‌اند. از آنجایی که علامت گذاشته ام متن شروع می شود و کاملا لحن عوض شده یعنی واقعا جنس تبیینی که در جملات قبل شده نقطه مقابل تبیینی است که در ادامه دارد می شود و بعد از این فراز هم به همان لحن قبل برمی گردد و باز سخن از تفاوت تاویل و تنزیل می کند که فضایش فضای عدم تحریف است
و شاهد دیگر بر اینکه مدخول است این است که کل این روایت را خواندم و دیدم فضایش فضای تبیین آیات است و هیچ جای دیگر چنین ادبیاتی ندارد. البته از ص۲۵۳ به بعد دوباره سراغ منافقان می رود اما بحث اسقاط است که غیر از تحریف و تغییر و تبدیل است و آنجا فقط یک جمله دارد (ِ وَ لَوْ شَرَحْتُ لَكَ كُلَّ مَا أُسْقِطَ وَ حُرِّفَ وَ بُدِّلَ مِمَّا يَجْرِي هَذَا الْمَجْرَى لَطَالَ- وَ ظَهَرَ مَا تَحْظُرُ التَّقِيَّةُ إِظْهَارَهُ مِنْ مَنَاقِبِ الْأَوْلِيَاءِ وَ مَثَالِبِ الْأَعْدَاءِ ) که باز در همان فضای اسقاط (احراق مصاحف غیر عثمانی) قابل توجیه باشد و بقیه متن هم هرجا تعبیر محرفون هست همین اسقاطهاست نه آنچه در متن زیر می آید و همچنین فضایی که در ص۲۵۷ می‌آید باز از جنس اسقاط است نه تغییر و ادخال

الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج‏1، ص: 249
وَ أَمَّا هَفَوَاتُ الْأَنْبِيَاءِ ع وَ مَا بَيَّنَهُ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ وَ وُقُوعُ الْكِنَايَةِ مِنْ أَسْمَاءِ مَنِ اجْتَرَمَ أَعْظَمَ مِمَّا اجْتَرَمَتْهُ الْأَنْبِيَاءُ مِمَّنْ شَهِدَ الْكِتَابُ بِظُلْمِهِمْ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ أَدَلِّ الدَّلَائِلِ عَلَى حِكْمَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الْبَاهِرَةِ وَ قُدْرَتِهِ الْقَاهِرَةِ وَ عِزَّتِهِ الظَّاهِرَةِ لِأَنَّهُ عَلِمَ أَنَّ بَرَاهِينَ الْأَنْبِيَاءِ تَكْبُرُ فِي صُدُورِ أُمَمِهِمْ وَ أَنَّ مِنْهُمْ مَنْ يَتَّخِذُ بَعْضَهُمْ إِلَهاً كَالَّذِي كَانَ مِنَ النَّصَارَى فِي ابْنِ مَرْيَمَ فَذِكْرُهَا دَلَالَةٌ عَلَى تَخَلُّفِهِمْ عَنِ الْكَمَالِ الَّذِي تَفَرَّدَ بِهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَ لَمْ تَسْمَعْ إِلَى قَوْلِهِ فِي صِفَةِ عِيسَى حَيْثُ قَالَ فِيهِ وَ فِي أُمِّهِ- كانا يَأْكُلانِ الطَّعامَ يَعْنِي أَنَّ مَنْ أَكَلَ الطَّعَامَ كَانَ لَهُ ثِقْلٌ وَ مَنْ كَانَ لَهُ ثِقْلٌ فَهُوَ بَعِيدٌ مِمَّا ادَّعَتْهُ النَّصَارَى لِابْنِ مَرْيَمَ وَ لَمْ يُكَنِّ عَنْ أَسْمَاءِ الْأَنْبِيَاءِ تَبَجُّراً وَ تَعَرُّراً «1» بَلْ تَعْرِيفاً لِأَهْلِ الِاسْتِبْصَارِ
:small_red_triangle:إنَّ الْكِنَايَةَ عَنْ أَسْمَاءِ أَصْحَابِ الْجَرَائِرِ الْعَظِيمَةِ مِنَ الْمُنَافِقِينَ فِي الْقُرْآنِ لَيْسَتْ مِنْ فِعْلِهِ تَعَالَى وَ إِنَّهَا مِنْ فِعْلِ الْمُغَيِّرِينَ وَ الْمُبَدِّلِينَ الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ وَ اعْتَاضُوا الدُّنْيَا مِنَ الدِّينِ وَ قَدْ بَيَّنَ اللَّهُ تَعَالَى قِصَصَ الْمُغَيِّرِينَ بِقَوْلِهِ- لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِيلًا وَ بِقَوْلِهِ وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِيقاً يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْكِتابِ وَ بِقَوْلِهِ إِذْ يُبَيِّتُونَ ما لا يَرْضى‏ مِنَ الْقَوْلِ بَعْدَ فَقْدِ الرَّسُولِ مِمَّا يُقِيمُونَ بِهِ أَوَدَ بَاطِلِهِمْ «2» حَسَبَ مَا فَعَلَتْهُ الْيَهُودُ وَ النَّصَارَى بَعْدَ فَقْدِ مُوسَى وَ عِيسَى مِنْ تَغْيِيرِ التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ تَحْرِيفِ الْكَلِمِ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَ بِقَوْلِهِ يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ- وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ يَعْنِي أَنَّهُمْ أَثْبَتُوا فِي الْكِتَابِ مَا لَمْ يَقُلْهُ اللَّهُ لِيَلْبِسُوا عَلَى الْخَلِيقَةِ فَأَعْمَى اللَّهُ قُلُوبَهُمْ حَتَّى تَرَكُوا فِيهِ مَا دَلَّ عَلَى مَا أَحْدَثُوهُ فِيهِ وَ بَيْنَ إِفْكِهِمْ وَ تَلْبِيسِهِمْ وَ كِتْمَانِ مَا عَلِمُوهُ مِنْهُ وَ لِذَلِكَ قَالَ لَهُمْ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ- وَ ضَرَبَ مَثَلَهُمْ بِقَوْلِهِ- فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ فَالزَّبَدُ فِي هَذَا الْمَوْضِعِ كَلَامُ الْمُلْحِدِينَ الَّذِينَ أَثْبَتُوهُ فِي الْقُرْآنِ فَهُوَ يَضْمَحِلُّ وَ يَبْطُلُ وَ يَتَلَاشَى عِنْدَ التَّحْصِيلِ وَ الَّذِي يَنْفَعُ النَّاسَ مِنْهُ فَالتَّنْزِيلُ الْحَقِيقِيُّ الَّذِي لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ وَ الْقُلُوبُ تَقْبَلُهُ وَ الْأَرْضُ فِي هَذَا الْمَوْضِعِ فَهِيَ مَحَلُّ الْعِلْمِ وَ قَرَارُهُ وَ لَيْسَ يَسُوغُ مَعَ عُمُومِ التَّقِيَّةِ التَّصْرِيحُ بِأَسْمَاءِ الْمُبَدِّلِينَ وَ لَا الزِّيَادَةُ فِي آيَاتِهِ عَلَى مَا أَثْبَتُوهُ مِنْ تِلْقَائِهِمْ فِي الْكِتَابِ لِمَا فِي ذَلِكَ مِنْ تَقْوِيَةِ حُجَجِ أَهْلِ التَّعْطِيلِ وَ الْكُفْرِ وَ الْمِلَلِ الْمُنْحَرِفَةِ عَنْ قِبْلَتِنَا وَ إِبْطَالِ هَذَا الْعِلْمِ الظَّاهِرِ الَّذِي قَدِ اسْتَكَانَ لَهُ الْمُوَافِقُ وَ الْمُخَالِفُ بِوُقُوعِ الِاصْطِلَاحِ عَلَى الِايتِمَارِ لَهُمْ وَ الرِّضَا بِهِمْ وَ لِأَنَّ أَهْلَ الْبَاطِلِ فِي الْقَدِيمِ وَ الْحَدِيثِ أَكْثَرُ عدا [عَدَداً] مِنْ أَهْلِ الْحَقِّ فَلِأَنَّ الصَّبْرَ عَلَى وُلَاةِ الْأَمْرِ
__________________________________________________
(1) البجر: العيب. و التعزير: اللوم و التأديب.
(2) الأود: الاحتجاج.
الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج‏1، ص: 250
مَفْرُوضٌ لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِنَبِيِّهِ ص- فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ إِيجَابِهِ مِثْلَ ذَلِكَ عَلَى أَوْلِيَائِهِ وَ أَهْلِ طَاعَتِهِ بِقَوْلِهِ- لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فَحَسْبُكَ مِنَ الْجَوَابِ عَنْ هَذَا الْمَوْضِعِ مَا سَمِعْتَ فَإِنَّ شَرِيعَةَ التَّقِيَّةِ تَحْظُرُ التَّصْرِيحَ بِأَكْثَرَ مِنْه‏:small_red_triangle:
ُ وَ أَمَّا قَوْلُهُ وَ جاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا وَ قَوْلُهُ وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى‏ وَ قَوْلُهُ هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ ... أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ فَذَلِكَ كُلُّهُ حَقٌّ وَ لَيْسَتْ جِيِئَتُهُ جَلَّ ذِكْرُهُ كَجِيئَةِ خَلْقِهِ فَإِنَّهُ رَبُّ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يَكُونُ تَأْوِيلُهُ عَلَى غَيْرِ تَنْزِيلِهِ وَ لَا يُشْبِهُ تَأْوِيلُهُ بِكَلَامِ الْبَشَرِ وَ لَا فِعْلِ الْبِشْرِ وَ سَأُنَبِّئُكَ بِمِثَالٍ لِذَلِكَ تَكْتَفِي بِهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى وَ هُوَ حِكَايَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ ع حَيْثُ قَالَ- إِنِّي ذاهِبٌ إِلى‏ رَبِّي فَذَهَابُهُ إِلَى رَبِّهِ تَوَجُّهُهُ إِلَيْهِ فِي عِبَادَتِهِ وَ اجْتِهَادِهِ أَ لَا تَرَى أَنَّ تَأْوِيلَهُ غَيْرُ تَنْزِيلِهِ وَ قَالَ- وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ- وَ قَالَ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ فَإِنْزَالُهُ ذَلِكَ خَلْقُهُ إِيَّاهُ وَ كَذَلِكَ قَوْلُهُ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِينَ أَيِ الْجَاحِدِينَ وَ التَّأْوِيلُ فِي هَذَا الْقَوْلِ بَاطِنُهُ مُضَادٌّ لِظَاهِرِهِ وَ مَعْنَى قَوْلِهِ هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ فَإِنَّمَا خَاطَبَ نَبِيَّنَا مُحَمَّداً ص هَلْ يَنْتَظِرُ الْمُنَافِقُونَ وَ الْمُشْرِكُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ فَيُعَايِنُونَهُمْ أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ يَعْنِي بِذَلِكَ أَمْرَ رَبِّكَ وَ الْآيَاتُ هِيَ الْعَذَابُ فِي دَارِ الدُّنْيَا كَمَا عَذَّبَ الْأُمَمَ السَّالِفَةَ وَ الْقُرُونَ الْخَالِيَة ...
hosyn
سلام علیکم
دیروز قبل از ظهر یکی از آقایان آمدند تا ظهر و بعد از ظهر هم تا امروز توفیق کار نشد، مختصر کسالت هم هست، دعا بفرمایید
سوزنچی
سلام علیکم
شما ببخشید که بنده مرتب زحمت می دهم
ان شاء الله خداوند هرچه سریعتر شفای عاجل عنایت فرماید
سوزنچی
سلام علیکم
سوال شرعی


کسی از حقیر این سوالات را پرسیده


سوال اول:
مردی برای رهن خانه مبلغ 60 میلیون وام میگیرد. چون نزدیک سال خمسي بوده برای اینکه به این پول خمس تعلق نگیره پول رو تحت عنوان مهریه به طور کاملا واقعی به همسر واگذار ميکند. این پول مدتی در اختیار خانم بوده و بعد که زمان رهن خانه می رسد زن آن را بابت رهن خانه می دهد. در این مدت اصلا طرفین نسبت به حج واجب التفات و توجهی نداشته اند. (زن عملا با دارا شدن آن پول مستطیع می شود) الان هم پول از ملکیت خانم خارج شده.
تکلیف زن چيست؟ آیا حج بر او مستقر شده است؟


سوال دوم:
به طور کلی کسی که مستطیع شده ولی التفاتی به حج واجب ندارد آیا باید به این شخص تذکر داد؟


سوال سوم:
به طور کلی اگر کسی مستطیع شود و التفاتی به حج ندارد و بعد پول از بین رود تکلیف چيست؟


سوال چهارم:
پولی به اندازه سفر حج در ملکیت خانوم قرار گرفته اما او به دلیل بدهی های شوهر و وضع معیشتی خانواده، پول را به شوهر خود می دهد. آیا استطاعت حج از گردن زن ساقط شده است؟



ضمنا اینها مقلد رهبری هستند. آیا جزء مسائلی است که اختلافی است؟
hosyn
سلام علیکم
بلی اینها اختلافی است، استفتاء کتبی از دفتر بکنند.

۱ و۲- خیر
۳- مستقر نمیشود
۴- مستطیع نمیشود

غیر از دوم، همگی مظنه اختلاف فتوی است، بخصوص چهارم، و همچنین سوم که هرچند گناه نکرده اما منافاتی با حکم وضعی استقرار ندارد.
hosyn
سوزنچی
یکجایش که گیر کرده بودم و خیلی ساده باز کردید بحث رمز تحدی بود.
تدقیق خوب است اما نباید رهزن تحقیق شود، محور استشهاد بنده در آیات که بین دو علامت هم گذاشتم تحدی به مقدار سوره و.. نبود، بلکه به رمز ناتوانی بود که: أم يقولون افترئه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتريات و ادعوا من استطعتم :question:من دون الله :question:إن كنتم صادقين(13) فإلم يستجيبوا لكم فاعلموا أنما أنزل :question:بعلم الله :question:و أن لا إلاه إلا هو فهل أنتم مسلمون(14)
در این جهت، تحدی به سوره نه تنها مشکلی ایجاد نمیکند که اولویت هم دارد، حتی قطع نظر از هولوگرامی بودن، چون تدوین حتی یک بخش کوچک تکوین بتمام شئونه از عهده تمام مخلوقات خارج است.
سوزنچی
اشکال شما قبول؛ اما اینکه هر چیزی خزائن دارد چگونه دلالت دارد بر
طولی بودن خزائن منافاتی با ترکیب طبائع صرف در پدید آمدن اشیاء ندارد، اساسا نفس یک خزینه طولی، ممکن نیست نزول کند، یعنی نزول و ظهور با کمک سایر طبائع است که همگی در طول اشیاء هستند، تعاون اسماء الهیه در کتب عرفانی هم به گمانم مطرح است، و مبادا ترکیب بسائط تکوینیه را مثل ترکیب کلمه از حروف صوتی و زبانی بفهمیم.
سوزنچی
یکی از روایاتی که ظهور بلکه صراحت در تحریف قرآن دارد این فراز از
غیر از احتمال شما، احتمال تحریف معنوای هست، یعنی کاری کردند که اصلا مقصود ما انزل الله در بین مردم تغییر کند، مثل آیه غدیر و...، و شاهدش اینکه در این ضمن چندین آیه میآورند که همگی را به عنوان قرآن واقعی میآورند اما یک آیه نمیآورند که بگویند این از آن زیاد شده هاست، و خود صاحب فصل الخطاب هم در تکمله بعدی تصریح میکنند که اجماع است بر عدم زیاده، پس ظاهر این حدیث حتی طبق مبنای محدث نوری قده هم مخالف اجماع است. و الله العالم
سوزنچی
بابت همه پاسخهای فوق بسیار ممنون و همگی واقعا رهگشا بود

فقط در مورد احتمال تحریف معنوی با متن این فراز سازگار نیست. یعنی ظهور این فراز بشدت در تحریف لفظی آن هم به افزودن متن است. به این تعابیر دقت فرمایید


وَ قَدْ بَيَّنَ اللَّهُ تَعَالَى قِصَصَ الْمُغَيِّرِينَ بِقَوْلِهِ- لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ

يَعْنِي أَنَّهُمْ أَثْبَتُوا فِي الْكِتَابِ مَا لَمْ يَقُلْهُ اللَّهُ

فَالزَّبَدُ فِي هَذَا الْمَوْضِعِ كَلَامُ الْمُلْحِدِينَ الَّذِينَ أَثْبَتُوهُ فِي الْقُرْآنِ فَهُوَ يَضْمَحِلُّ وَ يَبْطُلُ وَ يَتَلَاشَى عِنْدَ التَّحْصِيلِ


و در این فراز هم توضیح می دهد که چرا مصادیقی از تحریف بالزیاده در روایات بیان نشده است:

وَ لَيْسَ يَسُوغُ مَعَ عُمُومِ التَّقِيَّةِ التَّصْرِيحُ بِأَسْمَاءِ الْمُبَدِّلِينَ وَ لَا الزِّيَادَةُ فِي آيَاتِهِ عَلَى مَا أَثْبَتُوهُ مِنْ تِلْقَائِهِمْ فِي الْكِتَابِ


از این رو احتمال تطبیق این فراز بر تحریف معنوی در ذهن من هیچ جوری درست نشد
سوزنچی
سلام علیکم
مدتی است به دلایلی درباره استدلال در اعتباریات (مشخصا در محور باید و نبایدهای اعتباری) دارم کار می‌کنم
امروز ذهنم بشدت درگیر این شد که راه حل آقای مصباح (ضرورت بالقیاس الی الغیر) برای تبیین اعتبار معرفتی اعتباریات واقعا قابل دفاع است. (یعنی برای نشان دادن نفس‌الامری که اعتباریات بایدی بر اساس آن سنجیده می‌شوند)
بر اساس مبنای ایشان هر امر اعتباری بر اساس اینکه آیا به هدف مورد نظرش می‌رساند یا نمی‌رساند قابل ارزیابی است؛ یعنی باید رابطه ضرورت بالقیاس الی الغیر بین اعتبار مورد نظر و هدفی که برای آن اعتبار شده، باشد. که اگر بود آن اعتبار درست وگرنه غلط است. (در واقع یک نحوه صدق و کذب برای اعتباریات با این لحاظ می توان یافت)

آیا شما بر این استدلال اشکالی دارید؟ (اعم از اشکال بر اصل استدلال یا بر عدم شمول آن نسبت به تمامی گزاره های اعتباری ناظر به باید و نبایدها)
hosyn
سلام علیکم
این مطلب را حدود چهل سال پیش از ایشان شنیدم و هرگز در خوبی و متانت آن تردید نکردم، و در بحثها از آن استفاده کردم و تذکر هم دادم، اما خوب باید محدوده ان را مراعات کرد، مثل جمع بین منطق دو ارزشی با منطق فازی، اینجا هم باید بین ضرورت بالقیاس که سبب اعتبار وجوب و باید است و دو ارزشی است با وجوب در اعتباریات عقلائی که بینهایت ارزشی است و پنج گزینه معروف(وجوب و حرمت و استحباب و کراهت و اباحه) در شرع دارد جمع کرد، این بیان به درد عدل و ظلم معروف نمیخورد، بلکه به درد عدل و ظلم جهتی و حیثی میخورد، مثلا کسی که میخواهد دزدی کند و یا بالاترین جنایت را انجام دهد، چاره ای ندارد طبق ضرورت بالقیاس، یعنی (باید) برای اینکه به مقصودش برسد رابطه افعال و نتایج را در نظر بگیرد تا بتواند مثلا یک دزدی ناجح انجام دهد و گرفتار نشود، در مقصود او (وضع الشیء فی موضعه) این است که طوری دزدی کند که مال را ببرد و گیر هم نیفتند و...
سوزنچی
خیلی لطف کردید
سوزنچی
سلام
کسی این سوال را فرستاده که البتهآدم عمیقی نیست و احتمال میدهم تند شده باشد. به نظر شما به این سوال چه جوابی باید داد

اگر کسی در خانواده ای به دین و پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت توهین و اهانت نماید از نظر شرع نحوه رفتار و برخورد نزدیکان اعم از پدر و مادر و خواهر و برادر و دیگر بستگان نسبی و سببی با این فرد چگونه باید باشد؟

ایا این فرد که به مبانی دینی و قرآن و اهل بیت شبهه وارد نموده و اهانت مینماید ملحد هست ؟
سوزنچی
hosyn
سلام علیکم این مطلب را حدود چهل سال پیش از ایشان شنیدم و هرگز در
آیا می‌توانیم این طور بگوییم:

اعتبار کردن باید و نبایدها برآیند دهها و بلکه صدها رابطه غایت و وسیله است که بین هریک فی نفسه یک رابطه ضرورت بالقیاس الی الغیر برقرار است؛ و برایندگیری آنها هم یک رابطه ضرورت بالقیاس الی الغیر (بین اعتباری که بر این برایند دلالت کند و غایت مجموعی آنها) پیدا می‌کند؛ در عین حال به خاطر ملاحظات متعددی که در مقام اعتبار کردن هست (یعنی یکبار خود غایت مربوطه مد نظر است و یکبار حواشی آن غایت در نظام کلی زندگی انسان) این اعتبار ما (ولو که اگر با آن غایت معین می‌سنجیدیم خروجی‌اش ضرورت بود) به صورت طیفی خواهد بود (که شامل مستحب و مکروه و بلکه موارد متعدد دیگری هم هست) نه لزوما به صورت صفر و یکی (ضرورت و جواز) (مثل حدیث مسواک: لولا ان اشق علی امتی ...)
با این لحاظ می‌توان گفت که اگر کسی علم مطلق داشت (یعنی تمام روابط نفسی بین هر وسیله و غایت و برآیندگیری اینها با ملاحظه تمام وضعیتها و آثار ممکن) آنگاه می‌فهمد که تمام اعتبارات عملی (باید و نباید و استحباب و ...) همگی کاملا برهانی است و برهنی بودنش یعنی اثبات بین الاذهانی صحیح بودن؛ که شاید صحیح در اینجا بیش از آنکه با تعبیر مطابق با واقع بیان شود (که مناسب گزاره‌های اخباری است)، مناسب است با تعابیری مانند شایسته و مناسب و بجا بودن تعبیر شود (که مناسب گزاره های انشایی است).

آیا این تحلیل را درست و کامل می دانید یا هنوز زوایایی در آن مغفول است؟
hosyn
بلی خوب است اما مطالب تکمیلی نیاز است، باید صفر و یکی را دست برنداشت بلکه با جمع کرد، و مقدماتی مثل وضع الشیء فی موضعه که مقوم یک نظام است یا مکمل، و....
مقاله اعتباریات که خودتان پیاده فرمودید به گمان خیلی از اینها مطرح شده باشد
سوزنچی
سوزنچی
سلام کسی این سوال را فرستاده که البتهآدم عمیقی نیست و احتمال مید
سلام علیکم
ممنون
ضمنا آیا امکانش هست این :point_up_2:را هم بفرمایید که چگونه پاسخ دهم؟
hosyn
سلام علیکم
بخصوص در زمان ما افراد از این حیث فرق میکنند، ابتدا باید دید که الحاد درونی است که از خودش میجوشد یا وارداتی است که از برنامه ریزی گسترده دشمنان تاثیر پذیرفته است، اگر دومی است بهترین راه مهلت دادن به او و بیشتر کردن محبت و صمیمیت با اوست، و اگر اولی است باید کاری نکرد که جری شود و به سیم آخر بزند، به هر حال پیش خود تکفیر نکنند و در دقائق امر با دفتر مرجع خود مشورت و استفتاء کنند.
امکان ویرایش و الحاق و ایجاد فایل فراهم شده و همچنین جستجو، اگر حوصله کردید نگاهی بفرمایید و راهنمایی دارید بفرمایید.
الحاق مطلب برای همه آسان است،ولی زیر همان فرم یک نقطه گذاشتم برای کسانی که خبر دارند تا بتوانند فایلها را ویرایش و ایجاد کنند، مثلا در این فایل نقطه زیر فرم را ملاحظه کنید:
http://amafhhjm.ir/wp/almobin/Amafhhjm/q-tfs-000-000/q-tfs-000-100-00002.html

و جستجو هم در این صفحه است:
http://amafhhjm.ir/wp/almobin/Amafhhjm/search.php
سوزنچی
hosyn
امکان ویرایش و الحاق و ایجاد فایل فراهم شده و همچنین جستجو، اگر
بله
رفتم و دیدم. اولش منظورتان از نقطه را نفهمیدم اما بعد پیدایش کردم
خوب است که اصلا توجه را جلب نمی کند
سوزنچی
یک نکته ای که بعدا به ذهنم رسید این است که این طور باز که هرکی بتواند بیاید و دستکاری کند شاید خوب نباشد. درست است که نقطه جلب توجه نمی کند اما اگر موس روی صفحه حرکت کند روی نقطه تغییر شکل می دهد و همین جلب توجه می کند
شاید بهتر باشد یک کاری بکنید که یا فقط افرادی که ثبت نام کنند اجازه دستکاری داشته باشند یا لااقل شبیه ویکی پدیا کاری کنید که هرکس دستکاری کرد آی پی اش ثبت شود که احیانا اگر مزاحمی پیدا شد و شروع به به همزدن فایلها کرد (بویژٰه اینکه بحثهای شما شامل نقدهای وهابیها و ... هم هست و اگر اندکی سایت شناخته شود آنها سراغش خواهند آمد)‌ بتوان وی را شناسایی و ممنوع الورود کرد
hosyn
بلی هم خطر رباتها هست و هم خطر انسانی، اما اگر امتحان کنید خیلی نمیتوانند خراب کنند، و اگر کار گسترده صورت گیرد فرق میکند، ولی چون همه اطلاعات، فایل html است، و هم تغییرات مرتب ذخیره میشود و هم با فولدر دسکتاپ هماهنگ میشود، اگر مداخلات گسترده انسانی یا ماشینی شود، به اطلاعات إن شاء الله تعالی صدمه نمیخورد، و ظرف چند دقیقه کل فولدر خاص سیستم، حذف، و یک فولدر دیگر مثل قبلی جایگزین میشود.
hosyn
سلام علیکم
الآن در یک سایت خبری این مطلب را دیدم، برایم جالب بود، گفتم شما هم ببینید، کلمه دوستان در جمله «"در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم."» :
http://www.jahannews.com/news/729948/تحریف-تاریخ-سبک-محمد-هاشمی-جزئیات
سوزنچی
hosyn
سلام علیکم الآن در یک سایت خبری این مطلب را دیدم، برایم جالب بود
بسلام علیکم
بله
این جمله امام را قبلا دیده بودم
اما تاکنون به این نکته و از این زاویه توجه نکرده بودم که شاید یک معنای دیگری (تحت تاثیر واقع شدن) هم دارد
من در ذهنم همین مقدار می آمد که صرفا می گوید با اینکه مخالفت داشتم اما نمی خواستم تک روی و تحمیل نظر بکنم
البته ظاهرا ظهور اولیه کلام هم باز همین عرض بنده است اما به دلالت التزامی می تواند معنای دیگری هم داشته باشد
hosyn
البته من این برداشت جدید شما را نخواستم بگویم.
آقای محمدی گیلانی در اینجا نقل کردند: (و اضافه فرمود «احمد هم از او دفاع می‌کند! ) و آقای مهدوی کنی که آنطور در خاطرم هست اگر اشتیاه نکنم نقل کردند که آقای موسوی خوئینی گفتند که شما بروید بگیرید من بعدش تایید را از امام میگیرم، مقصود اینکه حتما و حتما باید مستندات را از تحلیلها جدا کنیم، تحلیلها در معرض آسیب هستند، به خلاف مستندات که مورد اتفاق همه تحلیل گران است و همه میتوانند خودشان نگاه و تحلیل کنند.
سوزنچی
سلام عليكم
این موضوع به نحو کلی خیلی ذهنم را درگیر کرده

از سوی دیگر اخیرا از من کاری خواسته اند درباره رهبری نظام در گام دوم انقلاب (در بیانیه گام دوم به همه چیز اشاره شده غیر از رهبری نظام) که البته هنوز جواب نداده ام و در ذهنم با این بحثها خیلی مرتبط است



آیا امکانش هست یک وقتی حضوری خدمت برسم؟
hosyn
سلام علیکم
دیدنایی که خوب است اما از قبل بگویم که در این زمینه چیزی برای گفتن ندارم، چون نه عقل مورد نیاز این زمینه ها دارم و نه تجربه و نه اطلاع گسترده علمی و تاریخی.
سوزنچی
همان نداشته های شما صد برابر داشته های ما می‌ارزد.

البته می دانم مزاحمت است ولی استخاره کردم و خیلی خوب آمد که مزاحم شدم.

آیا فردا فرصتی دارید (البته حقیر بعد از نماز ظهر تا حوالی ساعت ۳-۴ جلسه ای دارم. اما قبلش یا بعدش هر زمان بشود لطف کرده اید.) یا اگر زحمت است برای هر روز دیگری که بفرمایید.
ضمنا امروز پیامی برای ما آمده که انتشارات سمت کتابهایش را در تاریخ 19 تا 31 خرداد با تخفیف عرضه می کند به جای نمایشگاه کتاب
و شاید برای شما هم قابل استفاده باشد
http://samta.samt.ac.ir/
hosyn
آیا فردا قبل از ظهر مثل ساعت یازده یا دوازده خوب است؟
سوزنچی
هر دو خوب است.
اگر اجازه دهید و خیلی زحمت نباشد همان ساعت ۱۱ بیایم که اگر بشود مقداری قبل از اذان حتما رفع زحمت کنم
hosyn
ان شاء الله
سوزنچی
ممنون
hosyn
سلام علیکم
آقا چرا چیزی میل نفرمودید؟ وقتی رفتید تازه متوجه شدم، خانواده گفتند چرا نگفتی که میل کنند؟ باید بیایید قضا کنید!
گفتم شاید سبب مشغولیت ذهنی شما شوم، اما از خود شما یاد گرفتم، استخاره کردم خوب آمد که لینک این مصاحبه را خدمتتان بدهم:
ناگفته‌های آیت‌الله سید محمد خامنه‌ای از ماجرای مک فارلین
https://www.tasnimnews.com/fa/news/1393/09/19/584922/ناگفته-های-آیت-الله-سید-محمد-خامنه-ای-از-ماجرای-مک-فارلین
سوزنچی
hosyn
سلام علیکم آقا چرا چیزی میل نفرمودید؟ وقتی رفتید تازه متوجه شدم،
سلام علیکم
خیلی ممنون از لطف شما
اما اگر بدانم این نخوردن قضای واجب دارد خیلی خوشحال می شوم که مجبور به انجام قضا شوم و لذا حتما دفعه بعد هم چیزی نخواهم خورد
hosyn
سوزنچی
سلام علیکم خیلی ممنون از لطف شما اما اگر بدانم این نخوردن قضای و
سلام علیکم
دفعه بعد، از قضای قبلی میل کنید، و از سهم آن روز میل نکنید تا موضوع قضا محقق بماند.
hosyn
hosyn
گفتم شاید سبب مشغولیت ذهنی شما شوم، اما از خود شما یاد گرفتم، اس
لازم به گفتن نیست که مقصود بنده تایید تحلیلهای ایشان نیست، بیش از نیم آنها مخدوش است، اما مقصود من سر نخهای مستندات است که سوژه تحقیق میشود.
سوزنچی
hosyn
لازم به گفتن نیست که مقصود بنده تایید تحلیلهای ایشان نیست، بیش ا
بله
متوجه هستم
سوزنچی
سلام عليكم
خداوند متعال ان شاءالله خیر دنیا و آخرت به شما عطا فرماید
انشاءالله شما را در زمره بهترین اصحاب امام زمان و مستشهدین بین یدیه قرار دهد
انشاءالله برترین چیزی که می تواند به بنده ای از بندگانش عطا کند به شما عطا فرماید
به من حقیر هم توفیق قدردانی از این نعمت عظیم روزی گرداند


بحثهای شما در کمال ملایمت و تدریج دارد تکانهای سختی به باورهایم میدهد
اما چشم اندازش خوب و امیدبخش است
تازه کم کم دارم فرازهای نامه 31 نهج البلاغه درباره تحقیق در دین را که شاید چندبار تدریسش کرده ام خودم می فهمم که چرا حضرت این قدر از این تحقیق برحذر میدارد

دعا کنید در این مسیری که وارد شده ام نلغزم و اهل بیت دستم را لحظه ای رها نکنند

خیلی خیلی التماس دعا دارم

و خیلی خیلی از اینکه خداوند مرا به این قریه وارد کرده (وَجَعَلۡنَا بَیۡنَهُمۡ وَبَیۡنَ ٱلۡقُرَى ٱلَّتِی بَـٰرَكۡنَا فِیهَا قُرࣰى ظَـٰهِرَةࣰ وَقَدَّرۡنَا فِیهَا ٱلسَّیۡرَۖ سِیرُوا۟ فِیهَا لَیَالِیَ وَأَیَّامًا ءَامِنِینَ) خوشحال و سپاسگذارم و امیدوارم این سیرم همچنان امن بماند تا قریه مبارک برسم

واقعا از خدا میخواهم برترین نعمتها و برکاتش را بر شما نازل گرداند
hosyn
سلام علیکم
نمیدانم کدام فقره نامه ۳۱ منظور شماست؟ بفرمایید تا بنده استفاده کنم.
به هر حال شریعت ختمیه اسلامیه، اکمل شرایع است، و لذا جامع همه شئونات و مراتب است در کبریات و صغریات، و مهم این است که ما خود را از افراط و تفریط مصون نگه داریم و مطمئن باشیم که امر هر مرتبه فعلی، برایمان گام به گام از خورشید واضح تر میشود ان شاء الله تعالی
اما قضیه بنده همان قضیه پیاز چوپان است، و خداوند دعاهایتان را چندین برابر برای خودتان مستجاب فرماید.
برای احتیاط و پرهیز از افراط و تفریط این جمله جالب است: و الله لو كانت لأحدكم نفسان يقاتل بواحدة يجرب بها ثم كانت الأخرى باقية فعمل على ما قد استبان لها و لكن له نفس واحدة إذا ذهبت فقد و الله ذهبت التوبة
این هم جالب است:
http://ramzeobouronline.ir/هیچ-گاه-از-طرح-سؤال-پشیمان-نشدم.html
سوزنچی
hosyn
سلام علیکم نمیدانم کدام فقره نامه ۳۱ منظور شماست؟ بفرمایید تا بن
منظورم این فراز است

[اِعْلَمْ] مَعَ ذَلِكَ أَيْ بُنَيَّ أَنَّ أَحَبَّ مَا أَنْتَ آخِذٌ بِهِ إِلَيَّ مِنْ وَصِيَّتِي تَقْوَى اَللَّهِ :point_left:و اَلاِقْتِصَارُ عَلَى مَا اِفْتَرَضَ عَلَيْكَ:small_red_triangle: و اَلْأَخْذُ بِمَا مَضَى عَلَيْهِ اَلْأَوَّلُونَ مِنْ آبَائِكَ وَ اَلصَّالِحُونَ مِنْ أَهْلِ مِلَّتِكَ فَإِنَّهُمْ لَمْ يَدَعُوا أَنَّ يَنْظُرُوا لِأَنْفُسِهِمْ كَمَا أَنْتَ نَاظِرٌ وَ فَكَّرُوا كَمَا أَنْتَ مُفَكِّرٌ ثُمَّ رَدَّهُمْ آخِرُ ذَلِكَ إِلَى اَلْأَخْذِ بِمَا عَرَفُوا وَ اَلْإِمْسَاكِ عَمَّا لَمْ يُكَلَّفُوا فَإِنْ أَبَتْ نَفْسُكَ أَنْ تَقْبَلَ ذَلِكَ دُونَ أَنْ تَعْلَمَ كَمَا كَانُوا عَلِمُوا :point_left:فلْيَكُنْ طَلَبُكَ ذَلِكَ بِتَفَهُّمٍ وَ تَعَلُّمٍ لاَ بِتَوَرُّطِ اَلشُّبُهَاتِ وَ عُلَقِ اَلْخُصُومَاتِ :small_red_triangle:و اِبْدَأْ قَبْلَ نَظَرِكَ فِي ذَلِكَ بِالاِسْتِعَانَةِ بِإِلَهِكَ عَلَيْهِ وَ اَلرَّغْبَةِ إِلَيْهِ فِي تَوْفِيقِكَ وَ تَرْكِ كُلِّ شَائِبَةٍ أَدْخَلَتْ عَلَيْكَ شُبْهَةً وَ أَسْلَمَتْكَ إِلَى ضَلاَلَةٍ وَ إِذَا أَنْتَ أَيْقَنْتَ أَنْ قَدْ صَفَا لَكَ قَلْبُكَ فَخَشَعَ وَ تَمَّ رَأْيُكَ فَاجْتَمَعَ وَ كَانَ هَمُّكَ فِي ذَلِكَ هَمّاً وَاحِداً فَانْظُرْ فِيمَا فَسَّرْتُ لَكَ وَ إِنْ أَنْتَ لَمْ يَجْتَمِعْ لَكَ مَا تُحِبُّ مِنْ نَفْسِكَ مِنْ فَرَاغِ فِكْرِكَ وَ نَظَرِكَ فَاعْلَمْ أَنَّكَ إِنَّمَا تَخْبِطُ خَبْطَ اَلْعَشْوَاءِ وَ لَيْسَ طَالِبُ اَلدِّينِ مَنْ خَبَطَ وَ لاَ خَلَطَ :point_left:وَ اَلْإِمْسَاكُ عِنْدَ ذَلِكَ أَمْثَلُ
hosyn
به به! جزاکم الله خیرا
سوزنچی
در مورد گروه فرقان هرچه جستجو کردم به نامی غیر از اکبر گودرزی نرسیدم
اندکی درباره اکبر گودرزی تحقیق کردم. ظاهرا همو بوده که درس تفسیر مارکسیستی در مساجد می گفته و شهید مطهری نقدش کرده است
آیا همین فرد مد نظر شما بود؟ نفهمیدم چرا از نظر شما او مهم بود.

البته همواره برای من این گروه در هاله ای از ابهام بوده است
افراد بسیار مهمی را در روزهای اول انقلاب ترور می کنند. اول سپهبد قرنی و بعد شهید مطهری!
مخصوصا اینکه اول سراغ قرنی می روند خیلی جای سوال دارد. یعنی با منطق گودرزی و درگیریهای شهید مطهری با وی می توان احتمال داد سراغ مطهری بروند ولی اینکه از قرنی شروع کردند آن هم دو ماه بعد از انقلاب خیلی جای سوال دارد
در هر صورت اگر نکته ای در خصوص اینها مد نظرتان هست که رهگشا باشد ممنون می شوم
hosyn
ببینید، چون حرف زدن مسئولیت اخروی دارد، و خود ایشان کما اینکه در ابتدای نقل زیر میآید، گفته است که این حرفها کذب محض است، لذا اصلا بنده نمیخواهم سر سوزن تایید کنم، اما به هر حال این حرفها سالهاست گفته شده و در ده ها سایت اینترنتی موجود است، من فقط یک لینک میدهم ولی فرض کنید همه این گفته ها دروغ است:
http://www.rajanews.com/news/83311
سوزنچی
منزل را کامل گشتم نبود اما مطمئنم آن را داشتم احتمالا به کسی داد
در لینکی که خودتان در این پست بالا دادید، سخن آقای مطهری بدون نام کسی در کتاب آقای مهدوی کنی آمده .
سوزنچی
در مورد این شخص چیزهایی شنیده بودم

بنده هم نسبتی نمی دهم بویژه که چون فرد بشدت سیاسی ای است محتمل است که مخالفانش برایش ساخته باشند.
اما گاه احتمالاتی در ذهن آدم می آید که شواهدی بر آن پیدا می شود


در هر صورت خیلی ممنون
hosyn
در لینکی که خودتان در این پست بالا دادید، سخن آقای مطهری بدون نا
سخنان آقای مطهری در مقدمه علل گرایش به مادیگری خیلی مفصل است و قبلا به دقت خوانده بودم. اما اشاره ای به روحانی و معمم نداشت و ظهورش در ذهن من سازمان مجاهدین بود و حداکثر خود گروه فرقان با امثال گودرزی

اما این جمله را الان بعد از ارجاع فعلی شما به لینک بالا توجهم را جلب کرد که مویدی بر ادعای رجانیوز است:

چنين تفسيرهايي به صورت جزوه پخش مي‌شد. در آن زمان جو چپ‌گرايي و کمونيست‌مآبي در مملکت غلبه داشت، لذا بعضي از آقايان :small_red_triangle:معممين:small_red_triangle: هم همين حرف‌ها را مي‌زدند.
hosyn
سوزنچی
در مورد این شخص چیزهایی شنیده بودم بنده هم نسبتی نمی دهم بویژه
شاهد سیاسی بودن هم این لینک است:
https://www.entekhab.ir/fa/news/453328/پامنبری‌های-موسوی-خویینی-ها-هاشمی-رفسنجانی-را-ترور-کردند-نقل-قول-های-شگفت-انگیز-ناطق-نوری-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%B1%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D8%B7%D9%87%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%AC%D9%84%D8%B3%D8%A7%D8%AA-%D9%85%D8%B1%D9%85%D9%88%D8%B2-%D9%85%D8%B3%D8%AC%D8%AF-%D8%AC%D9%88%D8%B2%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%A2%D9%82%D8%A7%DB%8C-%D8%AE%D9%88%DB%8C%DB%8C%D9%86%DB%8C-%D9%87%D8%A7-%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%B1-%D8%AC%D9%84%D8%B3%D8%A7%D8%AA-%D8%AA%D9%81%D8%B3%DB%8C%D8%B1-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86%D9%90-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D8%B1%D8%A7-%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%B1-%DA%A9%D9%86%DB%8C%D8%AF
این هم یک مصاحبه مفصل:
http://ahrargil.com/?p=118667
سوزنچی
hosyn
شاهد سیاسی بودن هم این لینک است: https://www.entekhab.ir/fa/news
به تبع لینک شما رفتم صحبتهای خود وی را هم در لینک زیر خواندم
https://www.entekhab.ir/fa/news/452520
این جمله اش بسیار مهم است

شما بهتر می دانید که مجاهدین خلق ابتدا اسلامی بود و بعد از دستگیری اولینهای آنها تعییر ایدئولوژی دادند و مارکسیست شدند و تا قبل از این بسیاری از حوزویان هم از آنها دفاع می کردند.
اینکه وی این جمله را می گوید نشان می دهد که ریگی در کفش هست:

چند نفر از دستگیرشدگان مجاهدین خلق در دادگاه محکوم به اعدام شدند، حوزه قم و طلاب و کسانی که به نهضت علاقه‌مند بودند خیلی تلاش کردند که از اعدام اینها جلوگیری شود. تفاوت زمانه اینجا معلوم می‌شود. امروز می‌بینید که درباره حمایت‌کنندگان از مجاهدین خلق در آن روزها چگونه قضاوت می‌شود و این را به‌عنوان نقطه‌ضعف مطرح می‌کنند.


نوع حمله ای که وی به امام موسی صدر هم می کند موید دیگری بر این مطلب است
مدتها برای من سوال بود که چرا به امام موسی صدر و چمران این اندازه حمله می شود. خودش دارد موضع خود را لو می دهد

این جمله خودش باز مهم است

حتی یادم هست که گفته بودند شاید فلانی (یعنی من) نتوانسته با ایشان تفاهم کند.گفتم فرد دیگری برود شاید موفق شود. ولی من مطمئن بودم مشکل آقاموسی در شیوه گفتار نبود، ایشان خودش به یک اصولی پای‌بند بود که نمی‌خواست آن را کنار بگذارد و به نظرش، آنچه ما از ایران دنبالش بودیم، با این اصول در تعارض بود.




همچنین این جمله اش:point_down: موید احتمالاتی است که سید محمد خامنه ای مطرح می کرد
یعنی دو جریان منتظری و رفسنجانی
به علاوه اینکه در این افراد هیچ اشاره ای به شهید مطهری نمی کند هم مویدی بر مطالب رجا نیوز است:

بعد از امام خمینی(ره)، اگر از مرحوم آقای منتظری بگذریم که در تأثیرگذاری بین روحانیون نفر اول بود، آقای هاشمی قطعاً دومین فرد بعد از آقای منتظری در قم و تهران و بسیاری از شهرها بود. در شرایطی که امام در قم نبود، برجسته‌ترین روحانی مبارز و معتقد به مبارزه که به لحاظ علمی در سطح عالی حوزه حضور داشت، آقای منتظری بود. هم مورد تأیید امام بود و هم حوزه او را به‌عنوان یک شخصیت علمی در سطح عالی قبول داشت. از ایشان که بگذریم زیاد بودند روحانیونی مثل آقایان: مرحوم ربانی شیرازی، ربانی املشی، سید حسن طاهری ، آذری ، مروارید — اسامی اکثرشان الآن در خاطرم نیست — و تعداد بسیار زیادی که به درجات مختلف فعال بودند ولی آقای هاشمی بین اینها یک برجستگی دیگری داشت.
اگر این سخنانش در لینک زیررا بگذاریم کنار سخنان خودش درباره تسخیر لانه جاسوسی (که تسخیر کنید نظر امام با من)
میزان صداقتش هم معلوم می شود
https://www.entekhab.ir/fa/news/452787

وجه منفی‌اش این بود که اگر آقای هاشمی در مسیر این هدف، معتقد بود کاری باید انجام شود، دیگر هیچ مانعی را بر سر راه نمی‌پذیرفت؛ چه این مانع قانون باشد، چه اشخاص و حقوق دیگران. هر حقی را در قبال این حقی که معتقد بود باید زنده کرد، نادیده می‌گرفت. من بشخصه یکی از مواردی که بارها با ایشان صحبت می‌کردم، بحث قانون بود. ایشان معتقد بود کار باید راه بیفتد، برای راه افتادن کار می‌شود قانون را دور زد، می‌شود از رهبری اجازه گرفت. کمااینکه قبل از آقای خامنه‌ای، می‌رفت از امام اجازه می‌گرفت. شاید هیچ‌کس به اندازه ایشان در اجازه گرفتن از رهبر چه زمان امام و چه زمان آیت‌الله خامنه‌ای، انقدر مصر و سمج نبوده است که بالاخره اجازه کار را بگیرد تا کار راه بیفتد. معتقد بود افراد و گروه‌های مزاحم را باید با سخنرانی کردن، نهیب زدن یا محدود کردن از سر راه بر داشت.
................
من سر این مسائل بسیار با ایشان اختلاف داشتم، نمی‌خواهم مواردش را مثال بزنم ولی گاهی می‌گفتم آقای هاشمی این کار درست نیست، خلاف قانون است، می‌گفت از رهبری اجازه می‌گیرم. می‌گفتم این اجازه هم خلاف قانون است، این کار را نکنید، این باب باز می‌شود، فردا دیگری هم می‌رود اجازه می‌گیرد، آن وقت شما ناراحت می‌شوید، بگذارید کارها قانونی باشد. کار با تأخیر و به کندی، بهتر از کار خلاف قانون است. بگذارید مردم قانونمندی را بیاموزند. تنها شما نیستید که می‌توانید اجازه بگیرید، دیگران هم به همان زبان و شیوه شما می‌روند و اجازه می‌گیرند.البته نمی‌خواهم بگویم اجازه‌دهنده و اجازه‌گیرنده، نیت بد داشته یا دارند، اتفاقا بنظرشان می‌خواهند کار انقلاب و مملکت را پیش ببرند.
ضمنا توجه دارید که سایت انتخاب بشدت وابسته به هاشمی است و اینها هم در تحلیل مهم است

ضمنا برای اینکه ایشان با حاج احمد آقا رفیق بوده و از این طریق کارهای خود را پیش می برده این عبارات خودش هم خیلی شاهد مهمی است. و نیز اینکه چه اندازه سیاسی کار بوده است.
دلالتهای التزامی این سخنان فوق حد تصور است!



حاج آقا، بعنوان فرد مؤثر در شکل‌گیری مجمع روحانیون بفرمایید زمانی که شما و دوستان‌تان از جامعه روحانیت مبارز انشعاب کردید، موضع آقای هاشمی چه بود؟
موسوی خویینی: آقای هاشمی، مخالف این انشعاب بودند. البته بدانید ماجرا جوری نبود که مثلا یک هفته یا یک ماه قبل صحبت شود و خبرش به همه و از جمله به آقای هاشمی برسد و ایشان بخواهد قبل از وقوع انشعاب اظهارنظری کند. یک روز عصر من و آقای کروبی با هم صحبت کردیم و به چنین تصمیمی رسیدیم. من مشروط کردم به اینکه با امام صحبت شود و ببینیم نظر ایشان چیست. من همان روز از پیش آقای کروبی، رفتم دفتر امام و با احمدآقا صحبت کردم، گفتم می‌خواهیم خدمت امام برسیم و راجع به این موضوع صحبت کنیم و وقت ملاقات خواستیم، در این موقع کاری پیش آمد و احمدآقا رفت اندرون و برگشت، گفت من با امام صحبت کردم، گفتم فلانی اینجاست و چنین صحبتی دارد، امام گفتند خیلی خوب است.
غرض اینکه اصلا فرصتی نماند که کسی بشنود بناست چنین اتفاقی بیفتد و چنین تصمیمی گرفته شده که بروند جلویش را بگیرند. آقای هاشمی هم مثل همه بی‌خبر بود. بعد از آنکه اعلام شد خیلی‌ها از جمله آقای هاشمی مخالف بودند و برای به هم زدن این تصمیم اقدام می‌کرد.


...ایشان برای یکی کردن این دو مجموعه خیلی علاقه‌مند بود.

استدلالشان همین وحدت بود؟

موسوی‌خویینی: جواب این سؤال نیازمند این است که آدم برگردد و کل حال و هوا و فضای آن روزها را ترسیم کند. اما همین قدر برایتان بگویم با این انشعاب و حمایت امام از این اقدام، کل لیست روحانیت مبارز که چهره‌های مبرزی هم بودند همه در انتخابات مجلس سوم حذف شدند و مردم به لیست مجمع روحانیون اقبال کردند و مجمع رأی آورد.
hosyn
در سایت جماران هم این عبارت آمده:

پیش از اقدام دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ برای تسخیر سفارت آمریکا، او به دانشجویان اطمینان داد که مخالفتی با این اقدام نیست و در جریان گروگانگیری و اقامت دانشجویان در سفارت آمریکا واسطه آنان و شخص محوری در تصمیمات بود.

https://www.jamaran.news/مؤلف-27-سید-محمد-موسوی-خوئینی-ها
این مطلب هم ادعا شده است:

https://www.entekhab.ir/fa/news/510738/علی-مطهری-موسوی-خوئینی‌ها-پیش-امام-رفت-و-گفت-مخالفت-شما-با-تسخیر-سفارت-آمریکا-آثار-بدی-دارد-و-شور-ا%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8-%D8%B1%D8%A7-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D9%86%D8%AF-%D8%A7%DA%AF%D8%B1-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D8%B7%D9%87%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D9%88%D8%AF-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B1%D8%A7-%D9%85%D9%86%D8%B5%D8%B1%D9%81-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%DA%A9%D8%B1%D8%AF
سوزنچی
hosyn
سلام علیکم أسعد الله ایامکم حاج آقا خیلی بالاتر از این بودند که
صحبت آقای مصباح در رد ادعای آقای رهدار که در مطلبی که ریپلای کرده ام در دقیقه ۴:۲۰ به بعد را حتما شنیده اید
https://www.aparat.com/v/BN5mG/خاطره_علامه_مصباح_یزدی_از_رابطه_آیت_الله_بهجت_(ره)
در اینجا تاکید می کنند که آقای بهجت مطلقا هیچ نقدی بر امام نداشتند و بلکه همراه ایشان بودند و شخصی را از طریق ایشان معرفی می کند به امام که وی قصد ترور شاه را داشته (یعنی کاملا همسو با انقلاب کردن)

این مطلب با فرمایشی که از آقای گرامی نقل شده چگونه جمع میشود
عبارات آقای مصباح فقط رد ادعای آقای رهدار نیست (که با توجه به توضیح شما این رد کاملا موجه است چون واقعه چیز دیگری بوده) بحثم سر تبیینی است که از نوع ارتباط این دو نفر دارد
البته محتمل است که برای جلوگیری از سوء تفاهمها این چنین گفته اند اما آیا شما تحلیل دیگری دارید؟
در مورد نقل من تابع کفر و من خالف قتل هم در سایت ایشان هرچه گشتم نیافتم
https://bahjat.ir/fa/search-content
مثلا این خاطره زیر با این حکایت من تابع کفر جمع می شود؟
http://ehavadar.com/fa/news-details/114881
hosyn
سوزنچی
صحبت آقای مصباح در رد ادعای آقای رهدار که در مطلبی که ریپلای کرد
فردی که قصد ترور شاه داشته، همان آقای شجونی است که امروز لینک مصاحبه مفصلش را گذاشتم، و جالب است که حاج آقا مصباح میگویند آیة الله بهجت او را تایید میکردند.
اما اینکه تحلیل آقای مصباح از نقل آقای گرامی چیست؟ بینی و بین الله چیزی نمیدانم، میشود نزدیکانشان از خودشان سؤال کنند، بعید میدانم تکذیب کنند، شاید تحلیلی ارائه دهند.
اما رابطه این دو نفر که فرمودید، بسیار فراتر از این حرفهاست، اینقدر صمیمی بوده که به نقلی حاج آقا میگفتند نمیخواهم لوازمش را بگویم، و در قبل درس هم نقلیاتی داشتند، که بعضی را به خاطر دارم.
سوزنچی
در مورد نقل من تابع کفر و من خالف قتل هم در سایت ایشان هرچه گشتم
https://bahjat.ir/fa/content/908
سوزنچی
مثلا این خاطره زیر با این حکایت من تابع کفر جمع می شود؟ http://e
لینک کار نمیکند.
دو اعلامیه حاج آقا در اینجا آمده است:

https://www.shora-gc.ir/fa/news/3076/نگاهی-به-دو-بیانیه-انتخاباتی-حضرت-آیت-الله-العظمی-بهجتره
hosyn
در اینجا سعی شده نسبت مذکور را رد کنند:

http://www.rajanews.com/news/286426/تاملی-بر-نگرش-آیت-الله-بهجت-در-باب-«تشکیل-حکومت-در-زمان-غیبت»-آیا-ایشان-نهضت-امام-ره-را
سوزنچی
hosyn
لینک کار نمیکند.
این هم همان است

https://www.mashreghnews.ir/news/921789/توصیه-عجیب-آیت-الله-بهجت-به-شهید-مدافع-حرم
hosyn
سوزنچی
این هم همان است https://www.mashreghnews.ir/news/921789/ت%
خوشا به حالش، سلام خدا بر او، البته نقلها ممکن است عین عبارات نباشد، چون ادبیات حاج آقا را میتوان فهمید، ولی به هر حال حاج آقا اینها برایشان به لطف خدا بود، قضیه ارجاع امام به ایشان هم چیز کوچکی نیست، ۱۴ سال کوچکتر بودند ولی ایشان که خودشان هم در معنویات بودند بگویند بروید ببینید آقای بهجت چه دستور میدهند؟
و بنده یکی از تحلیلهایم در جمع بین نقل آقای مصباح و آقای گرامی، که البته مدعی صحتش نیستم، و در نقلیات مختلف از ایشان، این است که با هر کس طبق سر القدر او حرف میزدند، کسانی که علم المنایا و البلایا دارند طور دیگری هستند و با ماها خیلی فرق میکنند، و لذا دست آوردن نظر شخصی آنها با نظر ابرازی آنها، تشخیصش خیلی مشکل میشود. و الله العالم
سوزنچی
hosyn
خوشا به حالش، سلام خدا بر او، البته نقلها ممکن است عین عبارات نب
بنده همین جمع به نظرم رسید اما هنوز راحت نیستم
من تعبیر سر القدر لزوما نمی فهمم لذا می گویم همان تعبیر اختلاف مراتب مومنان؛ و امرنا ان نکلم الناس علی قدر عقولهم
که گاه اقتضا دارد که حقیقتی از کسی که فهمش نمی رسد انکار شود شبیه انکار علم غیب ائمه توسط خود ائمه در برخی محافلی که شیعیان ضعیف الایمان بودند

با این اوصاف به نظرم رسید که شاید بین استدلالهایی که در رجا نیوز آمده و مطلب منقول از آیت الله بهجت منافاتی نباشد. یعنی آن شواهد درست است و اینها هم.

توضیحی که از خود آقای مصباح در انتهای لینک رجانیوز آمده به نظرم خیلی جامع و خوب آمد.
hosyn
https://bahjat.ir/fa/content/908
خوب این سخن سید شفتی است
وی متوفای 1260 قمری است
در حالی که امضای مشروطه در ۱۲۸۵ شمسی است یعنی سالها قبل از مشروطه می ریسته
لذا کاملا محتمل است جمله وی ناظر به مشروطه باشد
در حالی که برداشت بنده از سخنان شما این بود که گویی شخصی در زمان آیت الله بهجن در نجف این را به وی گفته و احساسم این بود که گویی ناظر به انقلاب ماست. این بود که خیلی تعجب کردم
hosyn
سوزنچی
خوب این سخن سید شفتی است وی متوفای 1260 قمری است در حالی که امضا
این را حاج آقا بارها تکرار کردند، حرف سید شفتی نیست به طور یقین، مطالب مختلف میگفتند و نویسنده در ان جلسه به دنبال هم نوشته است، به عبارت دقت کنید: حدیث نیست به منزله....
سید شفتی قده خیلی در ابتدا فقیر بوده است و حاج آقا قضایای فقر او را نقل میکردند و سپس اضافه کردند این همان است که زمان مرجعیتش چنین شد
سوزنچی
hosyn
این را حاج آقا بارها تکرار کردند، حرف سید شفتی نیست به طور یقین،
البته فعلا برای بنده کاملا از متشابهات است. یعنی در ذهن من هیچ طوری جور نمی شود با واضحات دیگری مثل همین خاطره ای از شهیدی که اشاره شد. در آن خاظره درست است که سخنان ممکن است نقل به مضمون باشد اما این مقدارش مسلم است که به ایشان توصیه می کند برو عضو سپاه بشو و نیز وعده شهادت می دهد.
در ذهنم این امر - که در سیره ایشان موارد دیگری هم یافت می شود و به فرمایش خود شما روابط ایشان و امام خیلی بیش از اینها بوده) با تعبیر من تابع کفر و من خالف قتل برای من اصلا جمع نمی شود. این تعبیر لااقلش می گوید تا می توانی خودت و دیگران را کنار بکش و حداقل هیچ توصیه ایجابی و تشویقی نکن.
نمی دانم
و به فرمایش بسیار خوب شما با محکمات حرکت کنم تا ان شاء الله متشابهات معلوم گردد
hosyn
سوزنچی
البته فعلا برای بنده کاملا از متشابهات است. یعنی در ذهن من هیچ ط
((روابط ایشان و امام خیلی بیش از اینها بوده) با تعبیر من تابع کفر و من خالف قتل برای من اصلا جمع نمی شود))
این تعبیر را چرا به ایشان وصل کردید؟ این تعبیر نقل از یکی از مشایخ بوده که خبر از آینده میداده و نباید تطبیق شود.
با تذکر شما دوباره این عبارت را مرور کردم دیدم جالب است که آقای مصباح هم تصریح میکنند که ظاهرش با آن کلیپ خیلی توافق ندارد:
و از همين رو حضرت امام(ره) با وجود اختلاف مشي خود با آيت‌الله بهجت، به ايشان علاقه بسيار زيادي داشتند و آيت‌الله بهجت را به كساني معرفي مي‌کردند....
سوزنچی
hosyn
((روابط ایشان و امام خیلی بیش از اینها بوده) با تعبیر من تابع کف
ایشان این را با تایید نقل می کرد یا خیر؟
من نگفتم سخن خودشان بوده
بلکه عرض کردم کسی که این را در مورد انقلاب در ذهن دارد نمی تواند آن گونه رفتارها داشته باشد
لااقل در حد فهم من نمی تواند
hosyn
سوزنچی
ایشان این را با تایید نقل می کرد یا خیر؟ من نگفتم سخن خودشان بود
نمیدانم تایید بود یا خیر؟ ولی لبخند میزدند و میگفتند، اما این نقل سایتشان که میگویند درایت است دلالت فی الجمله بر تایید دارد. و الله العالم
hosyn
سوزنچی
البته فعلا برای بنده کاملا از متشابهات است. یعنی در ذهن من هیچ ط
اذهان گاهی به طور ناخودآگاه تطبیقات میکند، و باید به شدت از آنها پرهیز کرد، خدا را گواه میگیرم که بارها حاج آقا این جمله را از آن عالم نقل کردند حتی یک مرتبه اشاره نکردند که آن عالم اسم امام را برده باشد، فقط چنین برمیآمد که آن عالم یک روال کبری گونه اجتماعی را ذکر کرده و این جمله را گفته است.
و وقتی حاج آقا آن اعلامیه غیر معلوم را قبل از رفراندوم جمهوری اسلامی دادند هنوز اصل ولایت فقیه در پیش نویس قانون اساسی هم نیامده بوده، و ظاهرا ایشان همان وقت بر رهبری فقیه سخن میگفتند، همانطور که آقای رهدار اشاره میکند هر چند زمانش را به دهه شصت نسبت میدهد.
بلی در خصوص اسم، شنیدم آقا سید حسین تبریزی پسر عموی آقای طباطبائی به ایشان میگفته روزی عکس شما روی اسکناسها چاپ میشود، و این دلالتی ندارد که حتی به خود ایشان میگفته است.
و در جریان این سالها چقدر افراد منحرف بودند که به خاطر دارم اواخر دهه ۷۰ یا اوائل دهه ۸۰ آقای مشکینی در نماز جمعه قم گفتند جسارات و اهاناتی که در این ده سال به اسلام و مقدسات اسلامی شد در مجموع تاریخ اسلام سابقه ندارد.
سوزنچی
hosyn
و در جریان این سالها چقدر افراد منحرف بودند که به خاطر دارم اواخ
البته اغراق در این تعبیر ایشان واضح است
شما بهتر از بنده می دانید که فقط در دوره مشروطه چه اهانتهایی به اسلام شد و شاید این سخن را اگر بر دوره مشروطه نسبت به قبلش بزنیم جا داشته باشد (که البته باز به نظر حقیر اصلا قابل مقایسه با جسارتها و توهینهایی که در صدر اسلام رفت نیست. آیا همه این توهینها با یک شعر یزید که لعبت هاشم بالملک ... که از جایگاه خلیفه مسلمین زند برابری می‌کند؟ همه این جسارتها با یک جسارت به خانه حضرت صدیقه برابری می‌کند؟)
hosyn
سوزنچی
البته اغراق در این تعبیر ایشان واضح است شما بهتر از بنده می دانی
موافقم
[عکس]

این صفحه 185 زمزم عرفان از آقای ری شهری است
اگر فایل زمزم عرفان یافتید به بنده هم بدهید، بخش یادداشنهایش هم خیلی جالب است
سوزنچی
حتی همین خواب هم با عبارت من تابع کفر ... جور نیست
یعنی خود این خواب هم بویژه با توضیح خود آیت الله بهجت یک تایید از اصل جریان دارد
hosyn
اگر فایل زمزم عرفان یافتید به بنده هم بدهید، بخش یادداشنهایش هم
بنده اصل کتابش را دارم
اگر خواستید تقدیم می کنم
hosyn
من هم اصل کتاب را دارم و همین الآن از آن عکس گرفتم
سوزنچی
حتی همین خواب هم با عبارت من تابع کفر ... جور نیست یعنی خود این
بلی، بنده شواهد بسیار دیگری دارم، یعنی احساس میشد افق فکری ایشان، خیلی وسیع است.
مکاشفه صفحه 184 را چندین بار در مجلس چهارشنبه ها نقل کردند.
سوزنچی
hosyn
مکاشفه صفحه 184 را چندین بار در مجلس چهارشنبه ها نقل کردند.
اگر تفسیری از این عبارت من تابع کفر ... و نیز خاطره آقای گرامی که بتواند -در حد فهم امثال حقیر - با این مسائل مختلف که عرض شد جمع کند ممنون می شوم

در واقع شما چند مورد توضیح دادید اما در حد فهم بنده حل نشد
آخرینش همین سخن آیت الله مشکینی بود

امثال سروش محلاتی که با بی پروایی تمام این گونه خاطره ها را دلیل بر انحراف امام خمینی و انقلاب می دانند

بنده اصلا نمی توانم قبول نکنم. یعنی با کثرت شواهدی که می بینم نمی توانم قبول کنم


از بحثهای شما احساسم این بود که امام را مثل زید بن علی بدانیم که خودش و نیتش درست بوده اما مشارکت نکردن با ایشان برتر از مشارکت بوده است.
اما همین خاطرات بعدی از آیت الله بهجت این تحلیل را هم از بنده گرفت و وقتی عرض کردم خاطره آن شهید با این خاطره آقای گرامی و این عبارت من تابع جمع نمی شود منظورم همین بود

جمله آقای مصباح «حضرت امام(ره) با وجود اختلاف مشي خود با آيت‌الله بهجت، ...» هم بر اختلاف مشی دلالت دارد و اختلاف مشی غیر از این خاطره و این عبارت است. مگر اینکه بگوییم از جنس اختلاف مشی زید بن علی و امام صادق ع باشد.
hosyn
مکاشفه صفحه 184 را چندین بار در مجلس چهارشنبه ها نقل کردند.
من الان دانشگاهم و کتاب مذکور را ندارم که ببینم. کتاب در منزل است
hosyn
ببخشید که مزاحمت کردم، این بحثها، همان است که میگویند این رشته سر دراز دارد.
سوزنچی
شما بسیار بزرگوارید که بنده را تحمل می کنید و پا به پای این طفل خردسال راه می روید
شما ببخشید و حلال کنید که بنده این اندازه وقت گرانبهای شما را گرفتم
hosyn
کتاب زمزم عرفان آقای ری شهری را متفرقه دیده بودم، الآن مفصل تر نگاه کردم کتاب جالبی است، نوعا مکرر شنیده ام و خاطراتش برایم جالب است، منزل رفتید ص 312 بند 2 و نیز ص 332 بند 9 ملاحظه کنید، جالب است.
سوزنچی
متاسفانه کتاب را در منزل پیدا نکردم
احتمالا به کسی امانت داده ام
hosyn
نکند که کتاب من را شما داده باشید؟ در خاطرم هست که یک آقای دفتر به من داد، اگر شما دادید، من مطالعه کردم، خدمتتان پس بدهم.
سوزنچی
خیر
به گمانم به یکی از اقوام داده ام
hosyn
سلام علیکم
دو مطلب یادم آمد، یکی آن فایلی که فرمودید به صورت بسیار شدید از عملگرایی دفاع کرده، و دیگری روایت فضیل بن یسار است در امالی شیخ قده که در بحار نقل شده جلد ۲۹ ص ۴۴۱ در باب علة قعوده علیه السلام...، البته دو روایت شماره ۳۴ از امالی شیخ از مفید قدهما، و شماره ۳۵ از علل صدوق قده، قریب المضمون هستند، روایت محمل‌های مختلفی دارد، آیا برداشت شما از آن چیست؟
سوزنچی
hosyn
سلام علیکم دو مطلب یادم آمد، یکی آن فایلی که فرمودید به صورت بسی
سلام علیکم
۱. آن فایل رساله ای است که من مشاورش هستم و اگر اجازه دهید می خواهم یک مقداری اصلاح کند بعد تقدیم کنم که متن منقح تر باشد و وقت شما کمتر گرفته شود. ضمنا وی اصلا رویکردش حدیثی نیست و پیشفرضهایی دارد اما سبک تحلیلش و نکاتی که رویش دست گذاشته تا به نتیجه برسد برایم حالب بود.

۲. منظورتان را درست نفهمیدم. من این گونه روایات را ذیل سنت کلی ابتلاء و اینکه شیطان هم باید محملی برای کار داشته باشد تا نظام ابتلاء و امتحان واقعی میسر شود می فهمم.
اینکه قرا ر نیست حق همواره در ظاهر پیروز باشد و نیز اینکه تا زمان ظهور غلبه غالبا با دولت باطل است که امری واضح در فضای روایات است.
آنچه در بحثهایی که خدمت شما داشتم و مرا تکان داد این بود که آيا این نحوه عملگرایی و انقلابی بودنی که امثال من دنبالش بوده ایم و به نظر ما امثال امام و رهبری در این فاز هستند، آیا این مرام اصلی اهل بیت است یا این سبک زید بن علی است که اگرچه معفو و بلکه ماجور است اما مرام اصلی اهل بیت نیست.
به تعبیر ساده تر مساله من این است که آیا شیوه امثال امام خمینی مرام اصلی اهل بیت است یا شیوه امثال آیت الله بهجت؟ که البته همان گونه که اهل بیت خود زید را طرد نکردند (حکایت گفتگوی مومن الطاق و زید) و نیز افرادی که دور و بر زید بودند و فرار کردند را بشدت مذمت کردند (که از این امر در ذهن بسیاری از افراد که همه مسائل را نمی دانستند ممکن است دفاع و حمایت ایشان از پیوستن به زید برداشت شود) کسی مثل آیت الله بهجت نیز حتما با امام همراهی هایی می کرده و امام را طرد نمی کرد و حتی تشویقهایی برای برخی افراد می کرده، اما مرام اصلی وی با ایشان متفاوت بوده است.
بر اساس بحثهای شما فعلا ذهنم درگیر این است که آیا مرام آیت الله بهجت مرام اصلی اهل بیت بوده یا مرام امام خمینی (البته بر اساس فهمی که بنده از این دو دارم که البته با حقیقت این دو حتما متفاوت است)

شاهدهای اصلی بحث شاهدهایی است از جنس مقدمه صحیفه که هرگونه قیامی تا قبل از ظهور را جز افزودن مشکلات نمی داند
اما این روایت که فرمودید در چنین فضایی نیست. بلکه ناظر به یک سنت اغلبی خداوند است که تا قبل از ظهور غالبا جبهه باطل قدرت را به دست می گیرد.

به تعبیر دیگر، این روایت را براحتی من به عنوان فضای اغلبی تا زمان ظهور می بینم نه فضای الزامی و قطعی؛ شاهد هم بر اینکه روایت اطلاق ندارد این است که بالاخره خود حضرت علی ع ۵ سال حکومت را به دست گرفت
الان منظور شما را فهمیدم

شما می فرمایید روایت ظهور در این دارد که چون قرار است ظلم بر جهان مسلط باشد، و تا قبل از قیام قائم از این نمی توان فرار کرد، پس بهتر است دیگرانی بر مسند باشند که ظلم به دست آنان انجام شود نه به دست ما.
یعنی تاکید کلام شما بر «حَتَّى دَفَعُونَا عَنْ حَقِّنَا» نیست بلکه بر «جَرَى الظُّلْمَ عَلَى أَيْدِيهِمْ دُونَنَا» و «أَرَادَ أَنْ يَلِيَ ذَلِكَ غَيْرُنَا» است. درست است؟
و لازمه این، بنوعی توصیه به کنار کشیدن دارد و ترجیح مرام آیت الله بهجت بر مرام امام خمینی. درست است؟
(مقصود من از مرام امام و آیت الله بهجت را متوجه هستید. لزوما نمی خواهم این مرامها را به آنها نسبت دهم. برای سهولت در تفهیم مرادم از این تعبیر استفاده می کنم. به فرمایش خودتان کاربرد اشاره ای برای پرت کردن مقصود به سوی مخاطب)
hosyn
hosyn
((یعنی آن طور که من فهمیدم شما روایات تاکید بر عدد را از باب اسک
مقصودم این بود که آیا روایت را مرتبط با این بحث بالا که گذشت میدانید یا خیر؟
سوزنچی
اما در ذهنم همواره این بوده که این قیدی دارد و خود اینکه امیرالمومنین ع حکومت را ۵ سال به دست گرفت نشان می دهد که این اطلاق ندارد. همین فرمایش شما موجب شد کل باب را یکبار با این دغدغه ها بخوانم چند نکته ذهنم را بیشتر درگیر کرد:


۱) برخی روایات در همان باب هم همین قید را نشان می‌دهند:

ثُمَّ بَكَى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حَتَّى سَالَتْ دُمُوعُهُ، ثُمَّ قَالَ: يَا عَلِيُّ! الصَّبْرَ .. الصَّبْرَ .. حَتَّى يَنْزِلَ الْأَمْرُ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ، فَإِنَّ لَكَ مِنَ الْأَجْرِ فِي كُلِّ يَوْمٍ مَا لَا يُحْصِيهِ كَاتِبَاكَ،:point_left: فإِذَا أَمْكَنَكَ الْأَمْرُ فَالسَّيْفَ السَّيْفَ ..
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏29، ص: 426
فَالْقَتْلَ الْقَتْلَ حَتَّى يَفِيئُوا إِلَى أَمْرِ اللَّهِ وَ أَمْرِ رَسُولِهِ، فَإِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ وَ مَنْ نَاوَاكَ عَلَى الْبَاطِلِ، وَ:point_left: كذَلِكَ ذُرِّيَّتُكَ مِنْ بَعْدِكَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.


و این مضمون که «لو وجدت اعوانا» در بسیاری از روایات هست یا كَذَلِكَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلَامُ تَرَكَ مُجَاهَدَةَ أَعْدَائِهِ لِقِلَّةِ أَعْوَانِهِ عَلَيْهِم‏؛ یا تعبیری که در بسیاری از روایات هست که که اگر اعوان داشته باشیم لا یسعنی القعود. و این مرجح موضع امام خمینی بر آیت الله بهجت است. یعنی اینها می گوید قیام نکردن نه رویه اصلی؛‌بلکه ناشی از اعوان نداشتن است و اگر اعوان پیدا شود قیام تعین می یابد همان چیزی که در مورد سید الشهدا رخ داد. و در مورد خود حضرت علی ع هم بدان تصریح شده وَ إِنْ لَمْ تَجِدْ أَعْوَاناً فَكُفَّ يَدَكَ وَ احْقُنْ دَمَكَ حَتَّى تَجِدَ عَلَى إِقَامَةِ الدِّينِ وَ كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّتِي أَعْوَاناً،

۲)‌این دو روایت زیر، گویی بین وظیفه امام و سایرین تفکیک می‌کند. یعنی معصوم است که در چنین شرایطی صبر باید بکند نه غیرمعصوم:
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏29، ص: 428
قَالَ: فَمَا مَنَعَهُ أَنْ يَدْفَعَ أَوْ يَمْتَنِعَ؟
قَالَ: قَدْ سَأَلْتَ فَافْهَمِ الْجَوَابَ: مَنَعَ عَلِيّاً مِنْ ذَلِكَ آيَةٌ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ. فَقَالَ: وَ أَيُّ آيَةٍ؟ قَالَ: فَقَرَأَ: لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِيماً «3»، إِنَّهُ كَانَ لِلَّهِ وَدَائِعُ مُؤْمِنُونَ فِي أَصْلَابِ قَوْمٍ كَافِرِينَ وَ مُنَافِقِينَ، فَلَمْ يَكُنْ عَلِيٌّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ لِيَقْتُلَ الْآبَاءَ حَتَّى يَخْرُجَ الْوَدَائِعُ، فَلَمَّا خَرَجَتْ ظَهَرَ عَلَى مَنْ ظَهَرَ وَ قَتَلَهُ، وَ كَذَلِكَ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ لَنْ يَظْهَرْ أَبَداً حَتَّى يَخْرُجَ «4» وَدَائِعُ اللَّهِ فَإِذَا خَرَجَتْ يَظْهَرُ عَلَى مَنْ يَظْهَرُ فَيَقْتُلُه‏

و در بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏29، ص: 436-437 چهار روایت دیگر با همین مضمون هست.



۳)‌ضمنا این روایت هم به لحاظ محتوا کاملا موید روایاتی است که شما اشاره کردید
فس «5»: أَبِي، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ، عَنْ أَبِي الْحَسَنِ (ع) قَالَ: جَاءَ الْعَبَّاسُ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ فَقَالَ «6»: انْطَلِقْ نُبَايِعْ لَكَ النَّاسَ. فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: أَ تَرَاهُمْ فَاعِلِينَ «7»؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: فَأَيْنَ قَوْلُ اللَّهِ‏
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏29، ص: 429
تَعَالَى: الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ- أَيِ اخْتَبَرْنَاهُمْ- فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبِين‏


۴) این فراز هم خیلی خیلی زیباست که حفظ جانشان به معنای فرار آنها از شهادت نبوده است:
َ، فَإِنْ وَجَدْتَ أَعْوَاناً فَجَاهِدْهُمْ وَ إِنْ لَمْ تَجِدْ أَعْوَاناً فَكُفَّ يَدَكَ وَ احْقُنْ دَمَكَ، فَإِنَّ الشَّهَادَةَ
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏29، ص: 438
مِنْ وَرَائِكَ، لَعَنَ اللَّهُ قَاتِلَك‏
hosyn
مقصودم این بود که آیا روایت را مرتبط با این بحث بالا که گذشت مید
مطلبی که بالا نوشتم را قبل از اینکه این جمله را ببینم نوشتم.
سوزنچی
hosyn
مقصودم این بود که آیا روایت را مرتبط با این بحث بالا که گذشت مید
بله
در اینکه مرتبط است که بحثی نیست
اتفاقا عرایض بنده هم در همین فضا بود.

بحثهای شما در این چند وقت این گونه در ذهن من رقم خورده است. یعنی فهم خودم از صورت مساله را عرض می کنم ببینید چقدر در مسیر است:

مساله اصلی الان برایم این است که ما یک مرام زید بن علی ع داریم و یک مرام امام صادق ع که مثلا مومن الطاق به آن توجه داشته. یعنی در آن بحث بین مومن الطاق و زید، ما مرام مومن الطاق را به مرام اهل بیت بیشتر نزدیک می دانیم هرچند که زید چون به یک معنا جاهل قاصر است گناهی نکرده و حتی ماجور هم هست؛ اما ماجور بودن وی دلیل نمی شود که ما اقدام کردن او را بر اقدام نکردن اهل بیت ع ترجیح دهیم

مساله ای که پیش آمد این است که از خاطره آقای گرامی من این طور برداشت کردم که گویی امام خمینی مرامش به زید بیشتر نزدیک است تا به امام صادق ع.
از تکانه های مهم بحث حدیث رکزنی بین السله و الذلة و هیهات منا الذلة بود که ما همیشه ذلت را به معنای پذیرش بیعت طاغوت می گرفتیم ولی با شواهد خوبی که نشان دادید که خیر؛‌بلکه تسلیم شدن به حکم یزید است بلا امان؛ که ثمره اش کشته شدن فوری و هدر رفتن خون بود ( شواهد مهم این بود که: ولیکن مع الجواب راس الحسین؛ آیا بقیه اهل بیت به ذلت تن دادند؛ و گزارش عمر سعد از مذاکره با امام ؛ و نامه ابن زیاد که فقط او باید به حکم من تن دهد) و شاهد دیگری که بعدا به ذهنم آمد آن جمله حضرت است که لو ترک القطا لیلا لنام.)
ثمره این تکانه این بود که مبارزه با طاغوت و نپذیرفتن طاغوت، اگرچه بسیار مهم و ضروری است اما معیار نهایی نیست.

اما یک محور مهم بحث به اینجا کشید که حدیث مقدمه صحیفه بیانگر سیره اصلی اهل بیت (مرام اهل بیت برای پیروانشان) تا زمان ظهور باشد.
آن مقدار که من تاکنون از این بحث فهمیدم این مرام منافاتی با نهی از منکرهای مقطعی؛ و ترویج عمومی دین و ... ندارد بلکه در واقع درصدد تاسیس حکومت برآمدن در زمان غیبت را مرام زید بن علی ع می داند؛‌ولو که اگر کسی در این مقام برآمد نه تنها ضرورتی ندارد که نهی شود بلکه به طور موردی یاری کردن وی هم چه بسا ضرورت پیدا کند. حتی توصیه برخی افراد عامی (غیر فقیه) به رفتن در این جبهه و حمایت از او و حتی تشویقهای موردی برای پیوستن به وی نیز چه بسا وجهی داشته باشد (چنانکه امام صادق ع وقتی ببیند یک نفر هست که عمرش به طور عادی رو به تباهی می رود اما اگر به زید بپیوندند واقعا در میدان جهاد رشد معنوی می کند و حتی شهید می شود چه بسا به وی توصیه پیوستن به زید هم بکند و...) لذا این گونه مثالها نمی تواند ناقض این باشد که مرام اهل بیت ع تاسیس حکومت در زمان غیبت نیست.

در واقع مساله من فعلا این است که شواهدی جمع کنم ببینم که آیا در راه تاسیس حکومت حرکت کردن و مسئولیت حکومتی پذیرفتن (البته به استثنای مواردی که وجوب عینی پیدا کند که حتی از دولت طاغوت هم می شود مثل علی بن یقطین) آیا موافق مرام اهل بیت ع است یا نوعی به سبک زید عمل کردن است؟

ادامه:point_down:
سوزنچی
شاهد مهم بحث شما روایتی بود که امام مواخذه می کرد که اینها مگر نمی دانند تا قبل سفیانی هنوز دوره ما نرسیده است؟
که من عرض کردم از این یک بی عملی درمی‌آید. شما اشاره کردید که محقق کرکی و علامه مجلسی و ... . منظورم از بی عملی همان دنبال تاسیس حکومت اسلامی نرفتن بود که در فهم من محل نزاع است.

من فعلا آیت الله بهجت را نماینده این موضع بالا فرض می کنم و امام خمینی را نماینده موضع رقیب؛ و از این پس برای رعایت اختصار به اسم این دو نفر ارجاع می دهم و البته تاکید می کنم که واقعا نمی دانم که مرام اینها لزوما این باشد و حتی مطمئن نیستم که اینها دو مرام در این حیث داشته باشند.

در مقابل موضع امام خمینی این است که اساسا وجود احکام اجتماعی اسلام که بدون حکومت اجرایش معنا ندارد بقدری است که ضرورت تاسیس حکومت برای تحقق اسلام را بدیهی می گرداند و اینجاست که مفهوم ولایت فقیه به معنای تشکیل حکومت اسلامی می شود. یعنی فرض بر این است که حکومت اولا و بالذات وظیفه امام معصوم است و ائمه هم اگر اقدام به تاسیس حکومت نکردند صرفا به خاطر آماده نبودن شرایط بود؛ و آماده نبودن شرایط هم امر عرضی است؛ (در حالی که در موضع قبلی آماده نبودن شرایط تا ظهور امر ذاتی جوامع بشری قلمداد می شد) و فقیه همان طور که در استنباط احکام دین جانشین امام است در اجرای احکام هم حکومت امام را دارد (حاکم شرع است)‌ و اگر هرامام یا فقیهی حکومت تاسیس نکرده صرفا به خاطر این بوده که شرایطش مهیا نبوده است. پس مرام اهل بیت این نیست که تا قبل از ظهور لزوما حکومتی تاسیس نشود. بلکه اگر امکانش بود حکومت باید تاسیس کرد تا اسلام اجرا شود ولو که توان ما اجرای بعض اسلام باشد نه همه اسلام. علاوه بر آیاتی مثل اعدوا لهم ما استطعتم من قوه؛ شاهد مهم اینها قرائت رایج از قیام امام حسین ع ِ( أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا يُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا يُتَنَاهَى عَنْهُ لِيَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّاً فَإِنِّي لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَ لَا الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَما)

در این فضا بود که بنده روایات عدم وجود عدد کافی از یاران را دال بر همان اعدوا می گرفتم. یعنی روایات اینکه هنوز عدد برای ما مهیا نشده است و این عدد را اهل بیت متفاوت بیان می کنند و اغلب دارند که اگر ۱۷ نفر اگر ۴۰ نفر اگر ۵ عضد و ... داشتم لا یسعنی القعود. در واقع می گوید باید به وظیفه اعدوا عمل کنید و اگر هر زمان امام می دید که عدد مهیا شده قیام می کرد. اشکال امثال زید هم این بود که با اینکه شرایط مناسب و عدد کافی مهیا نبود فکر می کرد شرایط مناسب برای قیام هست.

در این فضا روایت شاهد موضع آیت الله بهجت (چرا اینها عجله می کنند) می گفت که بدانید که تا پیش از ظهور شرایط مهیا نمی شود و اگر فکر کردید شرایط مهیاست مثل زید دچار اشتباه محاسباتی هستید. روایت مقدمه صحیفه نیز موید همین موضع بود

الان این روایتی که شما اشاره کردید هم باز از نظر حقیر مثل دو شاهد فوق دلالت ندارد که موضع آیت الله بهجت بر موضع امام ترجیح دارد
زیرا عباراتی نظیر «جَرَى الظُّلْمَ عَلَى أَيْدِيهِمْ دُونَنَا» و «أَرَادَ أَنْ يَلِيَ ذَلِكَ غَيْرُنَا» در مقام توجیه جایی است که شرایط برای قیام مناسب نیست.
اینکه خدا چنان اراده کرده هم به این معنا نمی تواند باشد که این اراده تا زمان ظهور بر این است که مطلقا هیچ اقدامی به نتیجه نرسد ولو در محدوده معین. به تعبیر دیگر اگر از خدا چنین اراده کرده و نیز عباراتی نظیر «جَرَى الظُّلْمَ عَلَى أَيْدِيهِمْ دُونَنَا» و «أَرَادَ أَنْ يَلِيَ ذَلِكَ غَيْرُنَا» بخواهیم دنبال حکومت نرفتن به طور مطلق تا قبل از ظهور را نتیجه بگیریم خود حکومت امام علی ع و نیز قیام امام حسین ع بلا توجیه می شود
سوزنچی
ضمنا در این ایام یک موید دیگر برای اینکه مقصود حضرت از «ذلت» در عبارت «بین السله و الذله« چیست پیدا کرده بودم که موید فرمایش شما بود
آن جمله «اسیر بسیرة جدی و ابی» است که می فرماید امر به معروف و نهی از منکر من در همان سیره پدرم و جدم است در حالی که اگر ذلت را بیعت با طاغوت بگیریم خلاف سیره آنها می شود
hosyn
سلام علیکم
عظّم الله اجورکم
چند نکته اینجا هست، یکی اینکه دو مرام درست کردن خیلی مطابق با واقع نیست، یعنی فقها مشترکات بسیاری دارند و در بعض مواضع اختلاف دارند، فقها فضای دو قطبی جناحی ندارند، اگر جامع المسائل حاج آقا را مرور کنید میبینید ایشان برای فقیه مبسوط الید چه اختیارات گسترده قائل هستند، اما تفاوت بر سر مبسوط الید بودن با وجوب تبسیط ید است، و وظیفه فقیه در هر زمان مناسب آن زمان برای حفظ و بقاء دین و ایمان قابل انکار نیست و انکارش مکابره است.

۲- اما قضیه پنج سال حکومت ظاهری امیرالمؤمنین علیه السلام پس آنقدر لطائف و اسرار دارد که بنده جاهل به سهم خودم با اینکه حضرت از آن خیلی سختی دیدند وقتی آنها را تصور میکنم احساس انبساطی میکنم که لایوصف است، مثلا اگر این پنج سال نبود اصلا معلوم نمیشد تفاوت یقاتل علی التنزیل با یقاتل علی التاویل، و روایت معروف خاصف النعل، و مهم‌تر از همه تصریح امام ع به اینکه احدی غیر از من نمیتوانست چشم فتنه را کور کند، معنای این جمله چیست؟ انا فقأت عین الفتنه و لم یکن لیجتری علیها احد غیری؟ و اما حضرت سیدالشهداء علیه السلام پس قبل از مردن معاویه موضعگیری روشن داشتند و معاویه کاملا از ناحیه حضرت مطمئن بود که خلف بیعت نمیکنند و بعدش هم یزید فشار آورد و اجبار کرد، و غیر از فلیکن مع الجواب رأس الحسین اساسا بیعت با یزید ابتدا به ساکن حرام بود، یعنی تقیه باید شرائطش صدق کند، بخصوص که شروع اولین مورد تقیه پس از صلح امام حسن ع برای تمام معصومین علیه السلام بود(غیر از اختصاصی حضرت بقیة الله عج: لا یکون فی عنقه بیعة لطاغیة زمانه).

۳- نظرات و مبانی امام هم مراحلی دارد که طبق مستندات قطعی در فضای بحث طلبگی باید ملاحظه شود، حدود چهل سال پیش کتاب کشف اسرار ایشان را خواندم، کاملا یادم نیست، اما به گمانم تعبیرات و مبانی و موضع‌گیریهای ایشان قابل مراجعه است برای تحقیق فقهی این بحثها.

۴- و اما معیت مردم، پس شرائط خیلی فرق میکند، و لذا خود امام که در مناظره معروف در نجف با آقای حکیم میگویند شما جلو بیفتید من دنبال شما میآیم و... خودشان بعدا به فرزند ایشان گفتند که بعد از قضیه اهانت بغداد فهمیدم که آقای حکیم درست میگفتند:

آقای خمینی گفت: من نسبت به آقای حکیم مسئله‌ای داشتم که چرا ایشان با این همه هوادار و پیرو مؤمن حرکت نمی‌کند، حال آنکه شرایط مهیاست و آنان آمادگی حرکت دارند. ایشان وقتی به حج رفت با آن تودیع مردمی عظیم مواجه شد و در بازگشت مورد استقبال مردمی عجیبی قرارگرفت که همه نشان‌دهنده‌ آمادگی بود تا این که واقعه اخیر در بغداد رخداد پیش از بازگشت ایشان به کوفه، دیدم مردم حرکت نکردند. آن وقت دانستم ایشان معذور بوده است.


http://www.irdc.ir/fa/news/1729/روایت-موثق-از-دیدار-آیت‌الله-حکیم-و-امام-خمینی

۵- معیت مردم غیر از اینکه در شروعش انواعی دارد در استدامه‌اش هم مراتبی دارد، در نامه محرمانه امام آمده: مسئولان سیاسی می‌گویند از آنجا كه مردم فهمیده‌اند پیروزی سریعی به دست نمی‌آید شوق رفتن به جبهه در آنها كم شده است:

https://www.ourpresident.ir/viewpoint/emam-khomeini/نامه-محرمانه-حضرت-امام-خمینی-ره-به-مسئولان-نظام-در-خصوص-قطعنامه-598-اسناد

و همچنین نامه معروف والسلام امام به آقای رازینی در روزهای پایانی جنگ، میرساند که اذا محصوا بالبلاء که حضرت سیدالشهداء ع فرمودند تحقق آن در بدنه اجتماع دور نیست:

https://www.isna.ir/news/98050703326/روایت-های-رازینی-از-خلخالی-و-اعدام-منافقین
سوزنچی
خیلی لطف کردید

همه را می خوانم
فقط یک نکته کوچک عرض کنم
بنده اصلا فضای امام و آیت الله بهجت را در یک فضای دو قطبی نمی بینم
فقط وقتی بخواهم یک مساله را واضحتر کنم سعی می کنم محل اختلاف را پررنگ کنم
مطلقا چنین سخنانی را برای کسی که مثل شما نباشد و برداشت دوقطبی کند نخواهم گفت


مساله مهم ذهنی ام الان این است که آیا اقدام امام به انقلاب از جنس اقدام زید است (زید نه زیدیه) زیدی که هم ممدوح است و هم مرامش دقیقا مرام اهل بیت نبود و مرام ال بیت بالاتر و پیچیده تر بود که زید هم ظرفیت فهمش را نداشت و لذا مومن الطاق آن پاسخ را به وی داد
hosyn
میدانم، بنده هم برای تاکید عرض کردم.
سوزنچی
hosyn
سلام علیکم عظّم الله اجورکم چند نکته اینجا هست، یکی اینکه دو مرا
خیلی ممنون از اینکه وقت می گذارید و نکاتی را متذکر می شوید
همه موارد را کامل خواندم فقط یکی دوتا سوال برایم پیش آمد
۱. جریان اهانت به آقای حکیم در بغداد چه بوده؟ هرچه در اینترنت درباره آقای حکیم جستجو کردم این را پیدا نکردم.
حتی اینکه علما بعدش سراغ ایشان ابتدا نرفتند و این وجهه بدی داشت (خاطره شاه آبادی) را هم دیدم اما اصل جریان را نفهمیدم

۲. اینکه از نامه آقای رازینی که لینکش را داده اید برداشت کرده اید « در روزهای پایانی جنگ، میرساند که اذا محصوا بالبلاء که حضرت سیدالشهداء ع فرمودند» را نفهمیدم.
البته این که پایان جنگ به امام چنین منعکس کرده بودند را در جاهای دیگر خوانده ام
و اتفاقا قبلا دیده بودم که امام بعد از عملیات مرصاد قریب به این مضمون گفته بود که من فکر می کردم مردم کم آورده اند اگر می دانستم که این طور می آیند قطعنامه را امضا نمی کردم. که خود این موید فرمایش شماست

این سخن امام هم معروف است که مردمی مثل مردم ایران در صدر اسلام هم نبوده است
شهید مطهری هم در کتاب نهضتهای اسلامی در تحلیل شخصیت امام می گوید من ۴ آمن در او دیدم آمن بربه ... یکی از آنها آمن بقومه است.
یعنی اینکه ایشان مردم را خیلی باور داشت و لذا شرایط را مهیا می دید که به نظرم کاملا واضح است
در واقع بحث بر سر این است که این تحلیلش چقدر تحلیل عمیقی از شرایط بوده
به گمانم مساله این است که آیا چنین نیست که این گونه حضورهای مردمی همواره بوده و همواره بزرگان شیعه مثل سلیمان صرد و زید بن علی و ... فریب این حضورها را خورده اند و امام هم همین فریب را خورده (چنانکه در مواجهه حکیم و امام این مشهود است) یا واقعا حق با ایشان بوده که مردم ایران این زمان واقعا با قبلیها متفاوت بوده اند
فکر کنم محل نزاع دقیقا همینجا باشد
و آن وقت به نظرم فرمایش شما (موضعی که نامش را موضع آیت الله بهجت گذاشتم) این است که ادبیات اهل بیت می گوید به نحو پیشینی بدانیم که تا ظهور امام زمان این تحلیل (که مردم آمادگی قیام دارند و پای کار خواهند ماند) تحلیل نادرستی است.
درست فهمیدم؟
در واقع یک نکته مهم این است که گویی
hosyn
سوزنچی
خیلی ممنون از اینکه وقت می گذارید و نکاتی را متذکر می شوید همه م
(((۲. اینکه از نامه آقای رازینی که ... را نفهمیدم.)))
مقصودم روشن است، عرض کردم که همراهی همانگونه که در ابتدا انواعی دارد در استدامه هم مراتبی دارد، ولذا نوع مردم و بدنه اجتماع وقتی به بلاء بیفتند کم میآورند و دیانون کم میشوند.
و اما حضرت زید که حاج آقا چقدر از ایشان تجلیل میکردند و نوعا وقتی نام میبردند میگفتند سلام الله علیه، فرزند خود امام سجاد علیه السلام هستند، و این شوخی نیست، و لکن در کافی از خود امام سجاد ع نقل شده: قبل ان یستوی جناحاه،كافي ج ۸ ص ۲۶۴ ، در روایت منقول از امام باقر ع در غیبت نعمانی این تعبیر نیست، غيبت نعماني ص ۱۹۹ ، و تعبیر روایت کافی چند اضافه دارد، هم قسم دارد و هم نفی و الا در حصر دارد، به هر حال قبلا راجع به شرائط خاص زمانی امام سجاد ع عرض کردم، و درگیری چندین ساله ابن زبیر و عبدالملک مروان، و نامه سری عبدالملک به حجاج لعنهما الله که حجاج گفته بود: إن أردت أن يثبت ملكك فاقتل علي بن الحسين، و وقتی عبدالملک جواب داد حضرت فورا در همان لحظه برایش نامه نوشتند و خبر از غیب دادند و او را خبر دادند به زیادت عمر و ثبات ملک:

بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏46، ص: 28
19- يج، الخرائج و الجرائح روي أن الحجاج بن يوسف كتب إلى عبد الملك بن مروان إن أردت أن يثبت ملكك فاقتل علي بن الحسين ع فكتب عبد الملك إليه أما بعد فجنبني دماء بني هاشم و احقنها فإني رأيت آل أبي سفيان لما أولعوا فيها لم يلبثوا إلى أن أزال الله الملك عنهم و بعث بالكتاب سرا أيضا فكتب علي بن الحسين ع إلى‏ عبد الملك في الساعة التي أنفذ فيها الكتاب إلى الحجاج وقفت على ما كتبت في دماء بني هاشم و قد شكر الله لك ذلك و ثبت لك ملكك و زاد في عمرك و بعث به مع غلام له بتاريخ الساعة التي أنفذ فيها عبد الملك كتابه إلى الحجاج فلما قدم الغلام أوصل الكتاب إليه فنظر عبد الملك في تاريخ الكتاب فوجده موافقا لتاريخ كتابه فلم يشك في صدق زين العابدين ففرح بذلك و بعث إليه بوقر «1» دنانير و سأله أن يبسط إليه بجميع حوائجه و حوائج أهل بيته و مواليه و كان في كتابه ع أن رسول الله ص أتاني في النوم فعرفني ما كتبت به إليك و ما شكر من ذلك «2».

بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏46، ص: 44
44- كشف، كشف الغمة عن أبي عبد الله ع قال: لما ولي عبد الملك بن مروان الخلافة كتب إلى الحجاج بن يوسف- بسم الله الرحمن الرحيم من عبد الملك بن مروان أمير المؤمنين إلى الحجاج بن يوسف أما بعد فانظر دماء بني عبد المطلب فاحقنها و اجتنبها فإني رأيت آل أبي سفيان لما ولعوا فيها لم يلبثوا إلا قليلا و السلام قال و بعث بالكتاب سرا و ورد الخبر على علي بن الحسين ع ساعة كتب الكتاب و بعث به إلى الحجاج فقيل له «5» إن عبد الملك قد كتب إلى الحجاج كذا و كذا و إن الله قد شكر له ذلك و ثبت ملكه و زاده برهة قال فكتب علي بن الحسين ع بسم الله الرحمن الرحيم إلى عبد الملك بن مروان أمير المؤمنين من علي بن الحسين بن علي أما بعد فإنك كتبت يوم كذا و كذا من ساعة كذا و كذا من شهر كذا و كذا بكذا و كذا و إن رسول الله- ص أنبأني و خبرني و إن الله قد شكر لك ذلك و ثبت ملكك و زادك فيه برهة و طوى الكتاب و ختمه و أرسل به مع غلام له على بعيره و أمره أن يوصله إلى عبد الملك ساعة يقدم‏ عليه فلما قدم الغلام أوصل الكتاب إلى عبد الملك فلما نظر في تاريخ الكتاب وجده موافقا لتلك الساعة التي كتب فيها إلى الحجاج فلم يشك في صدق علي بن الحسين ع و فرح فرحا شديدا و بعث إلى علي بن الحسين ع بوقر راحلته دراهم ثوابا لما سره من الكتاب «1».


چرا حجاج ملعون میگوید تثبیت ملک تو به این است که امام ع را بکشی؟ آیا غیر از این است که از نفوذ اجتماعی حضرت خبر دارد و کاملا احساس خطر میکند؟
hosyn
رئیس توابین کلمه ای گفته که قابل تامل است اگر مقصودش امام سجاد علیه السلام بوده:
تاريخ الطبري (5/ 592)
أنا وهؤلاء مختلفون، إن هؤلاء لو ظهروا دعونا إلى الجهاد مع ابن الزبير، ولا أرى الجهاد مع ابن الزبير إلا ضلالا، وإنا إن نحن ظهرنا رددنا هذا الأمر إلى أهله، وإن أصبنا فعلى نياتنا، تائبين من ذنوبنا
سوزنچی
نفرمودید که آیا سوالی که من در آخر بحثم به عنوان محل نزاع مطرح کردم درست است یا خیر.
hosyn
و اما حضرت زید که حاج آقا چقدر از ایشان تجلیل میکردند و نوعا وقت
در ضمن منظورتان از این استشهاد و اینکه «چرا حجاج ملعون میگوید تثبیت ملک تو به این است که امام ع را بکشی؟ آیا غیر از این است که از نفوذ اجتماعی حضرت خبر دارد و کاملا احساس خطر میکند؟» و نسبت این واقعه با ما نحن فیه را نفهمیدم.

اگر سوال بنده درست باشد طرفین کسی شک ندارد که امام سجاد ع نفوذ اجتماعی ای دارد که به هر حال برای بنی امیه خطرناک باشد

در واقع کسانی که در موضع امام خمینی هستند اتفاقا این استشهاد شما و این احساس خطر حجاج را موید خود می گیرند که ائم بنایشان بر تاسیس حکومت بوده که دشمن همواره از وجودشان احساس خطر می کرده است

در هر صورت مراد شما را از این اسشتهاد نفهمیدم
hosyn
رئیس توابین کلمه ای گفته که قابل تامل است اگر مقصودش امام سجاد ع
مقصود شما را از این هم نفهمیدم
رفتم متن کاملش را در تاریخ طبری خواندم
باز نفهمیدم

آیا می‌خواهید بفرمایید که سلیمان صرد از این جهت مثل زید بوده و تایید عرض حقیر است که این دو را کنار هم نام بردم؟!
سوزنچی
مساله شرعی

یکی از کارهایی که ما انجام می دهیم راهنمایی و مشاوره و یا داوری رساله های دانشجویان است که طبق آیین نامه هایی تعریفات خاصی برای پرداخت حقوقش شده است
مثلا اخیرا دیدم که برای داوری رساله دکتری در فرمش نوشته بودند ۳۰ ساعت یا برای راهنمایی رساله دکتری نوشته بودند معادل ۸ واحد (که هر واحد ۱۶ ساعت تدریس است) (ظاهرا اینها را کم هم کرده اند یعنی قبلا راهنمایی حدود ۱۵ واحد بود مدتی است ۸ واحد شده)
من تاکنون بنایم بر این بوده که با ساعت کار ندارم یعنی در حدی که دانشجو نیاز داشته باشد و به من مراجعه کند کار را کامل انجام دهم. مثلا اگر داور هستم رساله را سطر به سطر کامل می خوانم و نقد می کنم یا اگر راهنما هستم هر بار دانشجو به من مراجعه کرد هرچه بدانم به او می گویم (مرا جزء اساتید سخت گیر می شناسند) که بسیاری از اساتید به اندازه بنده وقت نمی گذارند و دانشجوها به خاطر اینکه هر بار متنی بدهند دقیق می خوانم و نقد می کنم و انتظار اصلاح دارم از من فراری اند.
با این حال غالبا مقدار وقتی که می گذارم به حد تعریف شده نمی رسد.

آیا واقعا شرعا نسبت به مازاد این ساعتها مدیونم؟
یعنی ما برای هر رساله ای برگه ای را امضا می کنیم که از قبل در آن نوشته مثلا راهنما این اندازه ساعت مشاوره این اندازه ساعت.
البته تقریبا این که اساتید این را دریافت کنند و اصلا ساعتش را حساب نکنند امری کاملا عادی و متعارف است اما شاید نشود روی این عرف حساب کرد زیرا بسیاری از اساتید همان مقدار حداقلی را هم وقت نمی گذارند چنانکه گاه دانشجو به من که داور بوده ام می گوید تو بیش از راهنما برایم وقت گذاشتی
در این چند سال تدریسم فقط شنیدم یک استادی در دانشگاه تهران هست که ساعات راهنمایی و مشاوره و ... را حساب می کندو به حسابداری می گوید فقط این اندازه به حسابم بریز.

خلاصه آیا ما می توانیم به همین عرف بسنده کنیم و بگوییم من در حدی که عرف می گوید وقت بگذار گذاشتم و کم کاری نکردم؛ اما لزوما ساعات مذکور را پر نکردم؟ یا اگر پر نشود باید حسابش را داشته باشم و بروم و اعلام کنم که بابت این رساله فقط این اندازه به من حقوق بدهید؟ (ضمنا خودم در بسیاری از اوقات ذهنم درگیر رساله است که اینها را نمی توان در حسابها آورد چون انضباط ندارد)
البته معدود مواردی هم پیش می آید که ساعاتی که برای یک رساله وقت می گذاریم بیش از حد تعریف شده در آیین نامه هاست و هیچگاه امکان ندارد در این موارد پول اضافه بدهند. ویا اینکه گاهی دانشجو دفاع نمی کند و زمانش می گذرد و اخراج می شود و در این موارد چیزی به استاد نمی دهند هرچند ساعتها وقت گذاشته باشد؛ (البته می توانند این موارد را این گونه توجیه کنند که بالاخره ما بابت حضورمان در دانشگاه حقوق می گیریم و این حق الزحمه های رساله مازاد بر آن است؛ و آن وقتها جزء وقت موظفی حضورمان در دانشگاه بوده است. یعنی بگویند تدوین رساله ارزش افزوده دارد و لذا ما حقوق اضافه می دهیم اما وقتی که گذاشتید و به رساله منجر نشد صرفا همان حقوق حضورتان را می گیرید)
hosyn
سوزنچی
مساله شرعی یکی از کارهایی که ما انجام می دهیم راهنمایی و مشاوره
عرف گیرنده میزان نیست، عرف دهنده اصل است، یا عرف جامع دهنده و گیرنده، پس اگر دهنده قبول ندارد و باید ساعت تکمیل شود، شما اعلان کنید و همان اندازه معلوم باشد، مثل آن استاد که کار خیلی خوبی میکند، بلی اگر استیجار بر اشتغال به عمل در تمام وقت نیست، بلکه در اختیار بودن و اینکه در این ساعات تعیین شده اگر نیازی دانشجو دارد دریغ نکند، این نحو استیجار شرعا مانعی ندارد، پس باید به متن قرارداد و متفاهم طرفین از آن رجوع کرد.
سوزنچی
نفرمودید که آیا سوالی که من در آخر بحثم به عنوان محل نزاع مطرح ک
مانعی ندارد ولی زوایایی بحث دارد که نمیتوان از آنها گذشت، یعنی گاهی جهت صغروی قویتر از جهت کبروی است.
سوزنچی
در ضمن منظورتان از این استشهاد و اینکه «چرا حجاج ملعون میگوید تث
بلی، نفوذ اجتماعی حضرت علیه السلام مقصود است، و قضیه فرزدق شاهد بسیار قوی است، مردم همه احتراما کنار میرفتند تا حضرت حجر را ببوسند اما به هشام راه نمیدادند، این را به خاطر بحث عدد که فرمودید گفتم که موضوعیت دارد یا اقناعیت؟ و همچنین واهمه حجاج از امام به خاطر معرضیت و این نفوذ بود نه اینکه فهمیده بود حضرت در صدد قیام هستند، مثل سدیر و رفقایش که به امام صادق ع نامه نوشتند و حضرت نامه را انداختند و فرمودند من امام اینها نیستم، لعل چون از نظام عقیدتی شیعه تخطی کردند، آیا حجاج بیش از سدیر و ابوبصیر و اینها نظام عقیدتی شیعه دستش بود؟ هرگز، پس جا داشت او هم نگران باشد که خلاصه میتواند علی بن الحسین ع در صدد قیام برآید، یعنی به طبیعت حال میفهمید عدد مکفی دور حضرت جمع میشوند.
سوزنچی
مقصود شما را از این هم نفهمیدم رفتم متن کاملش را در تاریخ طبری خ
جالب است که حرف سلیمان بن صرد را امروز دیدم، یکی از رفقا در همین ایتا از وضعیت او نزد معصومین ع سؤال کرده بود و برای اینکه جواب او بدهم مطالعه کردم و به این کلام او رسیدم، دیدم میگوید اگر پیروز شویم به اهلش میسپاریم، که ترجیحا مقصودش امام ع باشد نه ابن الحنفیه، و بنابر این امام ع اینقدر عدد داشتند که مدیریت شده نبودند و گرنه میتوانستند کارهای بزرگی انجام دهند چون از جان گذشته بودند.
سوزنچی
hosyn
عرف گیرنده میزان نیست، عرف دهنده اصل است، یا عرف جامع دهنده و گی
دهنده در اینجا در اغلب دانشگاهها دولت است و چون قوانین دولت توسط همین اساتید نوشته می شود اتفاقا همانها که گیرنده اند قوانین دهنده را تعریف کرده اند!

تاکنون یکبار هم به من نگفته اند که باید ساعت پر کنی و یکی دوبار هم که به مسئولین دانشگاه گفتم گفتند زیادی حساسی و همین که کارت را کامل انجام دهی کافی است.

آیا سخن رئیس دانشگاه برای بنده کافی است؟ یعنی اگر او بگوید همین که کارت را کامل انجام دهی ولو به ساعت موظفی نرسد کافی است و معذریت می‌آورد؟
hosyn
جالب است که حرف سلیمان بن صرد را امروز دیدم، یکی از رفقا در همین
حال که بحث سلیمان شد می‌شود نتیجه نظرتان درباره وضعیت او نزد معصومین را بفرمایید؟

مخصوصا من هرچه گشتم درباره اینکه او در ایام کربلا کجا بوده چیزی پیدا نکردم. یکی از اساتید می گفت ظن ما این است که در زندان بوده که خودش را به امام نرسانده (ظاهرا در مورد مختار همین قول درست است اما در مورد سلیمان شاهدی نیافتم)
اگر در این زمینه هم به نتیجه ای رسیده اید ممنون می شوم بفرمایید
hosyn
سوزنچی
دهنده در اینجا در اغلب دانشگاهها دولت است و چون قوانین دولت توسط
اگر واقعا خود نویسنده این قانون به شما بگوید که کار خود را کامل انجام دهید کافی است، کافی است.
سوزنچی
حال که بحث سلیمان شد می‌شود نتیجه نظرتان درباره وضعیت او نزد معص
همین چند سطر را دیروز برای آن آقا که پرسیده بود نوشتم:

سلام علیکم
عظّم الله اجورکم
در اعیان الشیعه مفصل راجع به رهبر آنها سخن گفتند، و اگر نقل ایشان که در بحار هم آمده، صحیح باشد که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، آیه فمنهم من قضی نحبه برای او یعنی رئیس آنها سلیمان بن صرد خواندند و فرمودند: أنت ممن ينتظر و ممن لم يبدل‏، پس تایید مهمی است و خبر از شهادت اوست، اما از سایر معصومین علیهم السلام چیزی نمیدانم که تایید فرمودند یا خیر؟
و از او نقل شده که: (اگر ما پیروز شدیم کار را به اهلش می‌سپاریم و اگر کشته شدیم، به وظیفهٔ خود عمل کرده‌ایم، ترجمه تاریخ طبری) اگر مقصودش امام سجاد علیه السلام بوده که دیگر مهم تر میشود. و الله العالم
تاريخ الطبري (5/ 592)
أنا وهؤلاء مختلفون، إن هؤلاء لو ظهروا دعونا إلى الجهاد مع ابن الزبير، ولا أرى الجهاد مع ابن الزبير إلا ضلالا، وإنا إن نحن ظهرنا رددنا هذا الأمر إلى أهله، وإن أصبنا فعلى نياتنا، تائبين من ذنوبنا
و نمیدانم از کجا، ولی در خاطرم چنین است که زندان نبود و نرفت، و لذا در همین عبارت تاریخ طبری هم میگوید: تائبین من ذنوبنا، که اگر معذور و در زندان بوده ذنب نبوده، مگر برای پیروانش بگوید.
سوزنچی
hosyn
و نمیدانم از کجا، ولی در خاطرم چنین است که زندان نبود و نرفت، و
اگر زندان نبوده نرفتنش چگونه با ممن ینتظر جور درمی آید؟


من در ذهنم این بوده که چون امام حسن ع را یا مذل المومنین خطاب کرد خدا هم سیلی اش را به او زد و اورا از کربلا محروم کرد. اینکه در زندان نبوده و نرفته بیشتر موید تلقی من است و این محرومیت نشان می دهد که آدم خیلی بالایی نبوده است

البته روایت بحار را دیدم راویش عمر سعد است و کاملا محتمل است در فضاهای خودشیرینی این را نقل کرده باشد ویا چیزی رخ داده و نقل به مضمون باشد
اگر هم درست باشد ممکن است امام ع حال وی را تا آن موقع بیان کرده باشد از باب اینکه او را جذب کند.
شاهدش هم مواخذه های دیگری است که از کم کاری و تعلل وی در زمان حضرت امیر رخ داده و از حضرت گلایه مند می شود و امام حسن وی را دلداری می دهد. همینها نشان می دهد که غرورش بالا بوده و چنان لغزشی از وی محتمل است
وقعة صفين، النص، ص: 6
[مُتَابَعَتُهُ سُلَيْمَانَ بْنَ صُرَدٍ]
: نَصْرٌ عَنْ سَيْفٍ قَالَ حَدَّثَنِي إِسْمَاعِيلُ بْنُ أَبِي عَمِيرَةَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عُبَيْدِ بْنِ أَبِي الْكَنُودِ أَنَّ سُلَيْمَانَ بْنُ صُرَدٍ الْخُزَاعِيَّ «2» دَخَلَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ بَعْدَ رَجْعَتِهِ مِنَ الْبَصْرَةِ فَعَاتَبَهُ وَ عَذَلَهُ وَ قَالَ لَهُ «ارْتَبْتَ وَ تَرَبَّصْتَ وَ رَاوَغْتَ وَ قَدْ كُنْتَ مِنْ أَوْثَقِ النَّاسِ فِي نَفْسِي وَ أَسْرَعِهِمْ فِيمَا أَظُنُّ إِلَى نُصْرَتِي فَمَا قَعَدَ بِكَ عَنْ أَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّكَ وَ مَا زَهَدَكَ فِي نَصْرِهِمْ» فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَا تَرُدَّنَّ الْأُمُورَ عَلَى أَعْقَابِهَا وَ لَا تُؤَنِّبْنِي بِمَا مَضَى مِنْهَا وَ اسْتَبْقِ مَوَدَّتِي يَخْلُصْ «3» لَكَ نَصِيحَتِي وَ قَدْ بَقِيَتْ أُمُورٌ تَعْرِفُ فِيهَا وَلِيَّكَ مِنْ عَدُوِّكَ. فَسَكَتَ عَنْهُ وَ جَلَسَ سُلَيْمَانُ قَلِيلًا ثُمَّ نَهَضَ فَخَرَجَ إِلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ وَ هُوَ قَاعِدٌ فِي الْمَسْجِدِ فَقَالَ أَ لَا أُعْجِبُكَ مِنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَا لَقِيتُ‏
وقعة صفين، النص، ص: 7
مِنْهُ مِنَ التَّبْكِيتِ وَ التَّوْبِيخِ؟ فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ «إِنَّمَا يُعَاتَبُ مَنْ تُرْجَى مَوَدَّتُهُ وَ نَصِيحَتُهُ» فَقَالَ إِنَّهُ بَقِيَتْ أُمُورٌ سَيُسْتَوْسَقُ فِيهَا الْقَنَا «1» وَ يُنْتَضَى فِيهَا السُّيُوفُ وَ يُحْتَاجُ فِيهَا إِلَى أَشْبَاهِي فَلَا تَسْتَغِشُّوا عَتْبي «2» وَ لَا تَتَّهِمُوا نَصِيحَتِي فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ: «رَحِمَكَ اللَّهُ مَا أَنْتَ عِنْدَنَا بِالظَّنِينِ».
hosyn
سوزنچی
اگر زندان نبوده نرفتنش چگونه با ممن ینتظر جور درمی آید؟ من در
((اگر زندان نبوده نرفتنش چگونه با ممن ینتظر جور درمی آید؟))
منافاتی ندارد که مآل امرش را حضرت اشاره فرمودند، مثل «یا حرّ ابشر بالجنة» که خودش ابتدا نفهمید مقصود واقعی این ندای غیبی پایان کار بود، علی ايّ حال توبه اگر واقعی باشد هنگامه ای در ملکوت به پا میکند، التائب من الذنب کمن لا ذنب له، البته این به معنای مساوات نیست که خودتان بهتر میدانید.
hosyn
http://www.rajanews.com/news/337347/جدید-ترین-اظهارات-عوامانه-آقازاده؛-تسخیر-لانه-جاسوسی-ضرورت-نداشت-موسوی-خوئینی‌ها-تسخیر
hosyn
سلام علیکم
آیا کتاب زمزم عرفان آقای ری شهری را دیدید؟ نگاه میکردم دو فصل هشتم و نهم جالب است، به ذهنم امد مثل متن مباحث الاصول دقت نیاز دارد.
سوزنچی
hosyn
http://www.rajanews.com/news/337347/جدید-%D8
همان روزها که لینکهای فوق را فرستادید سراغ مطالب مشابه در سایتها رفتم و این را هم دیدم
ممنون
hosyn
سلام علیکم آیا کتاب زمزم عرفان آقای ری شهری را دیدید؟ نگاه میکرد
سلام علیکم
خیر
کتاب را ظاهرا به یکی از اقوام در شهرستان داده ام و فعلا دسترسی بدان ندارم
hosyn
سلام علیکم
مشغول کار با کامپیوتر هستم، اگر شد با تبلت یکی دو عکس از صفحاتش میفرستم
سوزنچی
زحمت می شود برایتان
hosyn
[عکس]

[عکس]

[عکس]

[عکس]

[عکس]

[عکس]

سوزنچی
من این ایام خیلی فکرم درگیر بحثهایی است که داشته ایم
واقعا تشخیص مرز مرام زید بن علی و مرام اهل بیت بسیار دشوار است که اولی را به جای دومی نگیریم ولو که معذور باشیم
به نظرم محل نزاع اصلی همینجاست

من هرچه فکر می کنم خروجی فکرم بی‌عملی و دست روی دست گذاشتن می شود.
پاسخ شما هم درباره علامه مجلسی و محقق کرکی و ... قانع کننده نبود.
این موضع را من قبلا از قول آیت الله خویی هم شنیده بودم که قریب به این مضمون گفته بود ما هم ولایت فقیه را قبول داریم. اما تلاش برای به دست آوردن قدرت را خیر. اما اگر قدرت را به ما دادند ما هم قائل به ولایت فقیه هستیم. من این را بی عملی می فهمم. یعنی انسان این همه ظلم را ببیند و خودش اقدامی نکند؟

رهبری در کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی که سال ۵۳ ارائه شده و هنوز هم مبنای ایشان است تبیین می کند که اساسا دو راه انسان سازی هست: یکی فرد فرد دوم اینکه فردهای لازم را درست کنیم به نحو رابطه ای قوی (رابطه ولایی) که این جمع کارخانه انسان سازی راه بیندازد و آنگاه انسانها فوج فوج وارد دین خدا شوند نه فرد فرد. با این توجیه است که ایشان می گوید همه ائمه دنبال حکومت بودند ولو نه لزوما در زمان خودشان؛‌ و ما هم باید دنبال حکومت باشیم.
من تاکنون این موضع را قبول کرده بودم. اما الان دچار چالش شده ام

دعایم کنید
hosyn
فصل نهم در سیاست مفصل است بیش از بیست صفحه است.
سوزنچی
hosyn
فصل نهم در سیاست مفصل است بیش از بیست صفحه است.
زحمت نکشید
الان دانشگاه هستم سری به کتابخانه می زنم احتمالا داشته باشند از آنها می گیرم
سوزنچی
زحمت نکشید الان دانشگاه هستم سری به کتابخانه می زنم احتمالا داشت
مطالبی که تصویرش را فرستادید قبلا خوانده بودم
اما دو سه صفخه اولش بعد از این بحثها واقعا معنای جدیدی برایم داشت
سوزنچی
من این ایام خیلی فکرم درگیر بحثهایی است که داشته ایم واقعا تشخیص
یعنی مساله این است
این همه ظلم را می بینیم. آیا وظیفه ای نداریم
شهید مطهری این بحث را به صورت دیگری مطرح کرده
می گوید درباره اینکه از شروط نهی از منکر قدرت و احتمال تاثیر است بحثی نیست
بحث بر سر این است که اینها مقدمه واجب است یا مقدمه وجوب.
سپس می گوید بسیاری از فقها اینها را مقدمه وجوب دانسته اند و لذا تحصیل آنها را واجب ندانسته اند
اما (۱) اهتمام اسلام به امر به معروف و زیربنایی دانستن آن برای بقای دین؛ و (۲)جریان امام حسین ع نشان می دهد که دست کم مصادیقی از آن (که ظاهرا مقصودشان همین حکومت است) از جنس مقدمه واجب است که تحصیلش لازم است.

له گمانم موضع آیت الله بهجت تا اینجا لزوما با این سخنان مخالفتی ندارد
اما به قول شما شاید نزاع عمدتا صغروی است تا کبروی. یعنی بحث بر سر این است که آیا با این فعالیتهای ما و در شرایط امروز احتمال تاثیر حاصل شد یا خیر. برداشت من این است که شما می فرمایید اگر کسی مرام اهل بیت در دستش باشد می فهمد که تا پیش از ظهور چنین احتمال تاثیرهایی مصداق خطاب در تشخیص است.
از همین رو با اینکه صورت مساله صغروی است اما دوباره حل آن به یک مساله کبروی برگشت (تشخیص اینکه آیا از سیره و سخن اهل بیت چنین مرامی برمی‌آید یا خیر)

بحثهای شما شواهد به نفع مضوع آیت الله بهجت فراوان داست. اما این طرف هم شواهدی دارد. شبیه آنچه عرض شد. (به قول خودتان در هر بحث شواهد نقض را هم باید جدی بگیریم تا بحث درست پیش برود)‌ آیا برای توجیه این شواهد تبیینی دارید؟
hosyn
سوزنچی
من این ایام خیلی فکرم درگیر بحثهایی است که داشته ایم واقعا تشخیص
چالش ندارد، بسیاری از اهل سنت به تبع اقدام حضرت زید س گرایش به ایشان پیدا کردند، مگر شکی هست که اقدامات اجتماعی، آثار هنگفتی دارد، حاج آقا مکرر میفرمودند ابوحنیفه امام اهل سنت است اما زیدی است، به خاطر زیدی بودن زندان رفت و شایدم عاقبت در زندان مرد، تمام قسمت شمال ایران تا قرن نهم، زیدی بودند، یک رهبر آنها امامی شد و جریان برگشت، آن شخص در سایت باشگاه جوانان اگر یادتان باشد میگفت شما ایرانی ها هر چه دارید از خلیفه دوم دارید که ایران را فتح کرد چرا ناسپاسی میکنید؟ اساسا اسلام دینی است که محوریتش با امور و احکام و اقدامات سیاسی و اجتماعی است، و بقاء آن به این است، اما شریعت ختمیه، لایه لایه است مثل دوایر تو در تو، و هر لایه بیرونی، مسیر برای دست یافتن به لایه درونی است. و الله العالم
سوزنچی
یعنی مساله این است این همه ظلم را می بینیم. آیا وظیفه ای نداریم
((آیا برای توجیه این شواهد تبیینی دارید؟))
بلی شواهد بسیار است، و پست قبلی را وقتی نوشتم که این را ندیده بودم، به گمانم ما نباید ذره ای از انس به روایات و سیره معصومین ع فاصله بگیریم، معصومین ع همه اینها را دارند، باید بخوانیم و جای درستش را درک کنیم
سوزنچی
بله
مساله دقیقا همین است:

((اساسا اسلام دینی است که محوریتش با امور و احکام و اقدامات سیاسی و اجتماعی است، و بقاء آن به این است، اما شریعت ختمیه، لایه لایه است مثل دوایر تو در تو، و هر لایه بیرونی، مسیر برای دست یافتن به لایه درونی است))

و لذاست که بحث بین زید و مومن الطاق است که سنگین است و کمرشکن؛ نه بین زیدیه و شیعه.


لذا عرض کردم که شما درباره شواهد آن طرفی سخن گفتید آیا درباره شواهد این طرفی هم توضیحی می دهید؟

یعنی الان دارم می فهمم که حتی اگر موضع آيت الله بهجت به امام موضع مومن الطاق به زید باشد باز تمام حمایتهایش از امام و جریان انقلاب معنادار می شود. اما در کنارش خیلی از برخوردهایی که موجب می شد برخی به ایشان انگ ضدانقلابی گری بزنند (مثل احتیاطهای شدید ایشان در امر انتخابات) هم معنادار می شود. و من درمانده ام که موضع درست کدام موضع است: امام یا آیت الله بهجت.
واقعا در این ایام بشدت احساس نیاز به فقیه شدن برایم زنده شد و آن جمله ای که قبلا می فرمودید که طلبه باید بفهمد فقیه شدن برایش از نان شب واجبتر است را دارم می فهمم.
hosyn
البته بنده به سهم خودم عقلی ندارم که در این مسائل نظر بدهم، سعی من این است که مواد خام تحقیق و منابع اصیل را هر چه هست جمع آوری کنیم تا بعضی مورد غفلت قرار نگیرد
hosyn
سلام علیکم
الآن دو سخن از هر یک به خاطرم آمد، هر دو را با گوش خودم شنیدم، و هر دو صبغه فقهی دارد، سخن اول: «اگر فرض کنیم دویست روایت هم باشد به دیوار میزنیم چون قرآن میگوید نهی از منکر کنید» و سخن دوم اینکه: «به نظر بنده جمع بین ادله نهی از منکر و روایات نهی از خروج این است که هر روز بلکه هر لحظه به دفتر شرع نگاه بکنیم و پیش برویم، نگوییم چون دیروز چنین کردم امروز هم همان میکنم»
سوزنچی
hosyn
سلام علیکم الآن دو سخن از هر یک به خاطرم آمد، هر دو را با گوش خو
سلام علیکم

سخن اول سندش متن کاملش را دیدم
http://www.imam-khomeini.ir/fa/c76_149748/پرسش_و_پاسخ/امام/در_کلام_امام_خمینی_ره_انتظار_فرج_به_چه_معناست_و_وظیفه_ما_در_زمان_غیبت

اگر متن کامل را ببینیم به نظرم هر دو سخن کاملا قابل قبول است و در مقابل هم نیست. یعنی فرضی که امام خمینی مطرح می کند فرضی است که بدیهی البطلان است (اینکه روایات مستلزم کنار گذاشتن نهی از منکر باشد بالاطلاق" آیا شما روایات این چنینی ببینید کنار نمی گذارید؟)
آیا واقعا این دو سخن از این دو بزرگوار را در مقابل هم می بینید؟
اینجا که به ذهن قاصر بنده هیچ تقابلی نیست و کاملا هر دو صحیح است
hosyn
خیلی ممنون که لینکش را گذاشتید، بنده از حافظه نوشتم، ولی تلقی من بالاطلاق که شما میگویید نبود، چون بحث ایشان صبغه بحث فقهی دارد، و مقصود ایشان به قرینه قبل و بعد کلامشان در تشکیل حکومت است نه مطلق نهی از منکر، عبارت این است که چهار پنج بار کلمه حکومت تکرار شده است:

اینهایی که می گویند که هر علمی بلند بشود و هر حکومتی، خیال کردند که هر‌‎ ‌‏حکومتی باشد این برخلاف انتظار فرج است. اینها نمی فهمند چی دارند می گویند. اینها‌‎ ‌‏تزریق کرده اند بهشان که این حرفها را بزنند. نمی دانند دارند چی چی می گویند. حکومت‌‎ ‌‏نبودن، یعنی اینکه همۀ مردم به جان هم بریزند، بکشند هم را، بزنند هم را، از بین ببرند،‌‎ ‌‏برخلاف نص آیات الهی رفتار بکنند. ما اگر فرض می کردیم دویست تا روایت هم در‌‎ ‌‏این باب داشتند، همه را به دیوار می زدیم؛ برای اینکه خلاف آیات قرآن است. اگر هر‌‎ ‌‏روایتی بیاید که نهی از منکر را بگوید نباید کرد، این را باید به دیوار زد. این گونه روایت‌‎ ‌‏قابل عمل نیست. و این نفهمها نمی دانند چی می گویند، هر حکومتی باشد حکومت‌‎ ‌‏[‌‏باطل‌‏]‌‏ است!
سوزنچی
بله

ناظر به حکومت بودنش را متوجه بودم
اما جمله آیت الله بهجت هم نفی نمیکند
بلکه میفرماید هر لحظه نگاه کنیم
یعنی میپذیرد ممکن است لحظه ای پیش آید که قیام برای حکومت وظیفه شود
در حالی که ظهور اولیه حدیث صحیفه و خاطره آقای گرامی این بود که چنین لحظه ای هیچگاه نخواهد آمد
و این است که به نظرم جای بحث و بررسی دارد
ظهور سخنان امام این است که چنین تلقی ای از آن حدیث خلاف اصل بدیهی نهی از منکر است و چون وجود این اصل در شرع بدیهی است پس اینکه پیشاپیش هر قیامی برای حکومت را مردود بشمریم غلط است و هر روایتی مستلزم چنین تلقی ای باشد فاضربوه علی الجدار چون خلاف مسلمات و واضحات فقه است
hosyn
البته در فضای سخن بزرگان، امثال بنده بی ادبی است حرفی بزنم، ولی خودشان اجازه دادند که بحث طلبگی بکنیم، حالی که راجع به این مسأله بر من گذشته خدمت شما عرض میکنم، چند سال قبل از سخن اول که عرض کردم شنیدم این روایات را دیده بودم و طبق برداشت و استظهار خودم اصلا تعارض به ذهنم خطور نکرده بود، و وقتی ایشان به واسطه تعارض با قران فرمودند مطروح است تازه تعارض برایم مطرح شد، و مدتی بعد که از حاج آقا نیز وجه جمع مذکور را شنیدم بلافاصله به ذهنم خطور کرد که آیا اصلا تعارضی هست تا دنبال وجه جمع باشیم؟ در ابتدا که این روایات را دیدم طبق ظهور عرف عام، اصلا نفهمیدم که لسان این ادله و لو اشعارا میگوید: لا تنه عن المنکر، و دلیل امر به معروف و نهی از منکر میگوید: و انه عن المنکر.
آیا به نظر شما تعارض اینجا داریم؟ گمان من این است که اساسا این دو دلیل مربوط به دو حوزه تقنین هستند، اگر حتی عام و خاص من وجه بودند، شرائط مذکور در رساله ها برای وجوب امر به معروف و نهی از منکر، عجیب میشدند، احتمال تاثیر، عدم احتمال خطر و ضرر، و لذا اگر به تحریر مراجعه فرمایید که بحث امر به معروف و نهی از منکر را مفصل آوردند و فروعات کثیره مطرح فرمودند، یک باب دارند برای چهار شرط، و باب دیگر برای مراتب آن دو، و یک ختام، تمام فروعات امر به معروف و نهی از منکر، اصلا صبغه حکومتی ندارد، اما در ختام مسائل حکومتی مطرح شده است.
برای توضیح دو حوزه تقنین، مثلا این دو جمله آیا فرق دارند؟:
به هیچ وجه ممکن نباید منکر باشد.
به هر وجه ممکن نباید منکر باشد.
hosyn
سوزنچی
بله ناظر به حکومت بودنش را متوجه بودم اما جمله آیت الله بهجت هم
((اما جمله آیت الله بهجت هم نفی نمیکند- بلکه میفرماید هر لحظه نگاه کنیم- یعنی میپذیرد ممکن است لحظه ای پیش آید که قیام برای حکومت وظیفه شود- در حالی که ظهور اولیه حدیث صحیفه و خاطره آقای گرامی این بود که چنین لحظه ای هیچگاه نخواهد آمد- و این است که به نظرم جای بحث و بررسی دارد))

شاید منافات نداشته باشد، و تعبیر ایشان هم «وجه جمع» بود، یعنی طبق آنچه معروف شده بود از مسأله تعارض و طرح، ایشان هم وجه جمع تعبیر کردند، و آنطور که خاطرم هست از واژه «تعارض» استفاده نکردند، و لذا محتمل است که منظورشان همان فروعات تحریر باشد که مثلا در «الشرط الرابع ان لا یکون فی انکاره مفسدة» آمده است، پنج فرع اول، ادبیات عمومی دارد، و از فرع هفتم مسأله سکوت علماء مطرح میشود تا فرع نوزدهم، که همگی در حوزه بیمه کردن شارع است جامعه اسلامی را توسط حکم امر به معروف و نهی از منکر، بیمه کردنی مثل قانون مراعات فاصله در زمان کرونا، که هر چند به نوعی وظیفه اجتماعی است اما افراد در انجاز آن نقش دارند، یعنی اجرای آن، نه از پایین به بالاست، و نه از بالا به پایین، بلکه از طبقه رعیت به مثل خود است، و شارع بدین وسیله بدنه جامعه را در هر شرائطی بیمه نسبی میکند، و در هر حد ممکن، آسیب پذیری مردم را کاهش میدهد، و لو یک نفر منتهی باشد.
سوزنچی
سلام علیکم
چه می فرمایید؟
سوزنچی
.
۹۹/۴/۹
سلام علیکم حاج آقا
مساکم الله بالخیر
حقر محمد اصغرپور طلبه سال اول درس خارج مدرسه فقهی امام کاظم علیه السلام هستم. بنده از ارادتمندان به حاج آقای مفیدی حفظه الله هستم. نیاز دارم با ایشان یک‌سری مصالحه‌های شرعی انجام دهم و از ایشان برای رد مظالم و خمس و... اذن بگیرم. برای عدم تضییع اوقات ایشان، از دیدار حضوری پرهیز دارم و متمایلم کتباً عرایضم را محضر ایشان عرض کنم. جسارتا راهی برای ارتباط کتبی با ایشان هست؟ مثلا برایشان ایمیل بفرستم یا در شبکه‌های اجتماعی راه ارتباطی باشد؟
ممنون میشوم اگر راهنمایی بفرمایید.
التماس دعا
hosyn
سوزنچی
سلام علیکم چه می فرمایید؟
سلام علیکم
بفرمایید که بنده فقط فتاوای آیة الله بهجت قده را میتوانم خدمتشان عرض کنم، اما مصالحه را باید با دفتر مرجع خودشان انجام دهند.
ایمیل برای سؤال از فتوای حاج آقا:
h14mofidi@gmail.com
سوزنچی
سلام علیکم
چشم
hosyn
روشن به نور مولی
hosyn
سلام علیکم
أسعد الله ایامکم
سخنرانی قدیمی اما تازه منتشر شده:
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=45992
سوزنچی
سلام علیکم

این روز مبارک بر شما هم مبارک باشد

چند روزی مشغولیتهایی داشتم
اما اخیرا هم زمزم عرفان (قسمت سیاست و انقلاب و امام خمینی و نیز کل یادداشتها) را خواندم. هم کل کتاب امر به معروف تحریر را مرور کردم

مقصود شما از تفاوت این دو جمله را هم نفهمیدم
به هیچ وجه ممکن نباید منکر باشد.
به هر وجه ممکن نباید منکر باشد.

لینک فوق از آقای خامنه ای خیلی جالب بود و به یک معنا چکیده ای از کتاب انسان ۲۵۰ ساله ایشان است. در واقع رووس بحث در این متن آمده است.

حقیر یکی دو سال قبل کتابی نوشتم به نام «مطهری و مهدویت» و آنجا نیز تبیینی کرده ام از مهدویت که آنجا بحثی دارم که در میان شوون پیامبر و امام فقط هدایت به امر است که حضور فیزیکی و لذا ضرورتا نایب نمی خواهد برای همین همان طور که در شان علم رجوع به منصوب امام لازم است در حکومت هم همین طور و در واقع مبادی بحث حقیر به بحثهای آقای خامنه ای نزدیک است.

اگر فردا صبح منزل تشریف دارید ساعتی را بفرمایید که خدمت برسم که آن کتاب را تقدیم کنم و اگرچه مایه آبروریزی است اما خیلی مایلم آن را تورقی بکنید و ببینید آیا انحرافی دارد یا خیر.

به هر حال مساله امامت و مهدویت و به تبع آن مساله حکومت از مهمترین بحثهای عقیدتی است و در این ایام خیلی به فکر افتاده ام. برایم مهم است که اگر مسیر فهم را اشتباه رفته ام آن را اصلاح کنم

هنوز که هنوز است بین این مبادی و مبانی ای که در ذهنم - به خیال خودم - وواضح شده بود با خاطره آقای گرامی نمی توانم جمع کنم و مطلقا نمی توانم نظرات کسی مثل آیت الله بهجت را نادیده بگیرم.

اگر احیانا فکر می کنید مناسب است فردا حضورا دوباره مزاحم و مصدع اوقات بشوم.
وگرنه اگر صلاح می دانید آن مکتوب حقیر را تورقی کنید و بعدا مزاحمت ایجاد کنم لطف کنید و فقط اگر اشکال ندارد فردا صبح زمانی را که خودتان یا کس دیگری در منزل باشد بفرمایید که بیایم دم در و کتاب را تقدیم کنم.

البته مجددا پیشاپیش از اینکه می خواهم وقت شما را با خواندن مطالب کم ارزش حقیر بگیرم پوزش می خواهم. اما علت اینکه گفتم این را خدمتتان تقدیم کنم زیرا در این کتاب شالوده فهم حقیر از مساله امامت و مهدویت و حکومت آمده و برای کسی که بخواهد بگوید کجای فکر حقیر خلل داشته که مساله مذکور برایم حل نمی شود شاید مفید باشد
hosyn
آیا یک ساعت به ظهر، (ساعت ۱۲) خوب است؟
سوزنچی
hosyn
آیا یک ساعت به ظهر، (ساعت ۱۲) خوب است؟
خوب است

ان شاء الله مزاحم خواهم شد
hosyn
عصر امروز میخواستم به گلزار و علی بن جعفر ع بروم، آقای وافی سخن رهبری را فرستادند و پرسیدند آیا تو متن حدیث یادت هست؟:

رهبر انقلاب:
زیدبن علی برادر حضرت به امام باقر مراجعه می‏کند ، حضرت می‏گویند قیام نکن ، و آنی که بعضی دیده شده که به جناب زید اهانت می‏کنند که ایشان حرف امام را که گفته بودند قیام نکن گوش نکرد، نه ، امام باقر فرمودند قیام نکن، و او گوش کرد و قیام نکرد ، با امام صادق که مشورت کرد، امام نفرمودند قیام نکن، امام تشویق کردند او را که قیام بکن، و خود امام صادق آرزو کردند که ای کاش من جزو کسانی بودم که با زید بودند وقتی دیگر شهید شد .
در گوگل گشتم و سخنرانی ایشان را پیدا کردم، و در آدرس بعدی به لینکی که برای شما فرستادم برخورد کردم و برای شما فرستادم، و سریع رفتم گلزار، اما الآن که آمدم و با دقت خواندم میبینم کمی تفاوت دارد، اول در اینجا دیدم:

http://smhi.ir/index.php/library/book/item/1595-2013-12-08-15-23-49
هنوز جواب آقای وافی را ندادم، آیا شما مستند این نقل رهبری در ذهنتان هست؟ خوبی مطلب سایت رهبری این است که آدرس مستندات را آورده، ولی الآن که آمدم ببینم منبع نقل کجاست دیدم این قسمت در انجا نیامده است.
سوزنچی
hosyn
هنوز جواب آقای وافی را ندادم، آیا شما مستند این نقل رهبری در ذهن
سلام
خیر
ندیده ام
اتفاقا موضوع برای خودم جالب شد
هر دوتا متن به یک تاریخ ارجاع می دهند ولی با هم تفاوتهای متعددی دارند
یک احتمال این است که متن سایت مذکور صرفا پیاده شده نوار باشد اما متن سایت رهبری متن پیاده شده نوار است که بعدا توسط خود ایشان یا کس دیگری اصلاحات مختصر عبارتی در آن انجام شده است
اگر چنین باشد احتمالا آنجا چیزی از حافظه گفته اند بعدا روایتش را پیدا نکرده اند یا آنچه پیدا کرده اند متفاوت بوده لذا از باب احتیاط که مبادا سخن خلاف به معصوم نسبت داده شود این عبارت را حذف کرده اند (عین همین مساله در بازبینی برخی از متنهای سخنرانی ام برای حقیر رخ داده)
hosyn
hosyn
آیا یک ساعت به ظهر، (ساعت ۱۲) خوب است؟
الآن یادم امد که دیروز برای ساعت ۱۲ و ربع فردا به یک نفر قول دادم، اگر مانعی ندارد زودتر تشریف بیاورید
سوزنچی
hosyn
الآن یادم امد که دیروز برای ساعت ۱۲ و ربع فردا به یک نفر قول داد
هر ساعتی بفرمایید بنده در خدمتم

احیانا اگر موقعیت مناسبی نیست و یا فکر می کنید بعد از ملاحظه کتاب حقیر اگر مزاحمت کنم بهتر باشد فردا فقط برای دادن کتاب بیایم؟
hosyn
فقط همین ساعت وعده کردم و از صبح تا ظهر هر وقت بخواهید در خدمتم
سوزنچی
hosyn
فقط همین ساعت وعده کردم و از صبح تا ظهر هر وقت بخواهید در خدمتم
برای بنده فرقی ندارد
هر طور مزاحمتش برای شما کمتر است بفرمایید
اگر قرار است مزاحمت حضوری ایجاد کنم می خواهید طوری قرار دهید که به نفر بعدی وصل شود که وقت شما کمتر ضایع شود.
اگر هم دو نفر پیاپی شما را بیشتر خسته می کند با فاصله بفرمایید که خدمت برسم که بین ما دو نفر فرصت استراحتی داشته باشید


در هر صورت برای بنده فرقی ندارد. صبح بنده کاملا آزاد است
hosyn
ساعت ۱۱ خوب است؟
سوزنچی
ان شاء الله
hosyn
http://amafhhjm.ir/wp/almobin/Amafhhjm/q-tfs-002-269-kalaam/q-tfs-002-269-kalaam-zeidyyah-00011.html
سوزنچی
ممنون
hosyn
به ذهنم امد که فایلی برای جمع آوری شواهدی که در سخنرانی رهبری امده و همچنین سایر شواهد ایجاد کنم، اگر حال داشتید هر چه بتوانید اضافه بفرمایید:
http://amafhhjm.ir/wp/almobin/Amafhhjm/q-tfs-003-000/q-tfs-003-179-s-00020.html

http://amafhhjm.ir/wp/almobin/Amafhhjm/q-tfs-003-000/q-tfs-003-179-s-00021.html
hosyn
سلام علیکم
این را آقای رحیم زاده که مباحثه میآیند فرستادند و خیلی جالب است:
hosyn
محسن رحیم زاده
۹۹/۴/۱۵
[عکس]

[عکس]

hosyn
کلید عظیمی در بحث هایی است که مشغول بودیم، اگر صلاح بدانید در کانال بگذارید خوب است.
سوزنچی
سلام علیکم
چشم
hosyn
http://amafhhjm.ir/wp/almobin/Amafhhjm/q-tfs-000-000/q-tfs-000-008-00059.html
سوزنچی
417 KB
عنوان رساله دکترای یکی از دانشجویان رشته: فرهنگ و ارتباطات این است:

آرایش رسانه‌ای جریان فمینیستی در فضای مجازی در موضوع هویت جنسیتی زن
فصلی از رساله وی به بحث آرایش رسانه ای (به طور کلی) اختصاص دارد که به نظرم اطلاعات خیلی خوبی از وضعیت جنگ رسانه ای در امروز را ارائه می دهد که با توجه به حضور جدی شما در فضای مجازی احساس کردم شاید برخی از اطلاعاتش برای شما جالب باشد. لااقل از این جهت که دانشجو تقریبا سعی کرده تتبع خوبی در بحثها و نزاعهای غربیان داشته باشد.
البته بنده چون مشاورش هستم وی فایل را برای بنده برای نظر دادن فرستاده و هنوز کارش نهایی نیست اما چون واقعا اطلاعاتی که گردآوری کرده بود جالب بود و احساس کردم برای شما هم شاید مفید باشد و خدمتتان تقدیم می کنم
hosyn
به ذهنم امد که فایلی برای جمع آوری شواهدی که در سخنرانی رهبری ام
در لینک اول این جمله را نوشته اید

منقول از رهبری که بعد از سقیفه و غدیر، وقوع غیبت لابد منه بود

متن اصلیش را پیدا کردم

در نگاه تاریخی به اسلام و در تحلیل تاریخىِ حوادث صدر اسلام، موضوع غدیر - یعنی نصب جانشین - یک ضرورتی بود که اگر آن‌چنان که تدبیر شده بود - تدبیر رحمانی و الهی، و تدبیر نبوی - عمل میشد، بدون تردید مسیر تاریخ بشر عوض میشد و امروز ما در جایگاه بسیار جلوتری از تاریخ طولانی بشریت قرار داشتیم. این که یک مکتب و نظام فراگیرِ نیازهای زندگی بشر، به وسیله‌ی پیامبر خاتم در جامعه فرصت پیاده شدن پیدا کند، که این خود یک معجزه‌ی بزرگ بود، که پیغمبر توانست این نظام فکری و عملی را واقعیت ببخشد و بر روی زمین واقعیت، آن را بنا کند؛ آن هم در دشوارترین جاها. خودِ این‌که در دشوارترین جاها توانسته این بنا پیاده شود و قرار بگیرد، نشان‌دهنده‌ی این بود که در همه‌ی نقاط زندگی بشر و جغرافیای انسانىِ آن روز دنیا و بعد از آن، این بنا قابل تحقق است. این شکل علمی را در مقام عمل، در دشوارترین صورت، پیغمبر توانست تحقق ببخشد. اگر این حادثه اتفاق میافتاد که حفظ و گسترش کمّی و گسترش کیفی در این موجود خلق شده‌ی الهی - یعنی جامعه‌ی اسلامی نبوی - میتوانست به قدر ده، دوازده نسل، پیدرپی حراست و حفاظت بشود، آن وقت مسلّم بود که این حرکت در طول تاریخ بشر، شکست‌ناپذیر میماند. :point_left:معنایش این نبود که بشر، دوران انتظاری نخواهد داشت و خود در طول این دوازده نسل، به نهایت مطلوب خود خواهد رسید. اگر آن‌طوری که پیغمبر معین کرده بود، امیرالمؤمنین، بعد امام حسن، بعد امام حسین، بعد ائمه‌ی دیگر، یکی پس از دیگری میآمدند،:point_left: باز به گمان بیشتر، بشر نیاز به یک دوران انتظار داشت تا بتواند آن جامعه‌ی آرمانی را تحقق ببخشد. اما در آن صورت اگر این تعاقب معصومین، این دست‌های امین و کارآمد، میتوانستند این حادثه‌ی ایجاد شده‌ی در واقعیت را حفظ کنند، آن وقت مسیر بشر، مسیر دیگری میشد.
hosyn
فیلم
8.6 MB

سوزنچی
ضمن تشکر به خاطر کلیپ فوق که حال و هوایم را عوض کرد
مطالب لینک زیر را می خواندم
http://amafhhjm.ir/wp/almobin/Amafhhjm/q-tfs-003-000/q-tfs-003-179-s-00020.html
خیلی عالی بود چند نکته درباره آنها به نظرم رسید اگر احیانا ارزش داشت توضیحی بفرمایید:

۱) این فراز نهج البلاغه برایم معنای کاملا جدیدی داشت:

نهج البلاغة (للصبحي صالح) 136 92 و من كلام له ع لما أراده الناس على البيعة بعد قتل عثمان رضي الله عنه ..... ص : 136
دعوني و التمسوا غيري فإنا مستقبلون أمرا له وجوه و ألوان لا تقوم له القلوب و لا تثبت عليه العقول و إن الآفاق قد أغامت و المحجة قد تنكرت. و اعلموا أني إن أجبتكم ركبت بكم ما أعلم و لم أصغ إلى قول القائل و عتب العاتب و إن تركتموني فأنا كأحدكم و لعلي أسمعكم و أطوعكم لمن وليتموه أمركم و أنا لكم وزيرا خير لكم مني أميرا


این ظاهرا همان را نشان می دهد که
گویی بعد از سقیفه دیگر تا قائم سراغ حکومت نروند ولی در عین حال هر لحظه باید به وظیفه حالیه نگاه کنند و شاید وظیفه شد. یعنی امام ع با اینکه می داند که مستقبلون أمرا له وجوه و ألوان لا تقوم له القلوب و لا تثبت عليه العقول اما حجت بر او تمام شده است.
که برداشت حقیر این بود که در جریان امام سجاد بعد از به درک رفتن یزید کسی سراغ امام نیامد تا حجت تمام شود. اما بعد از به درک رفتن معاویه چون سراغ امام حسین ع آمدند حجت بر ایشان هم تمام ششد (صرف نظر از اینکه اساسا بیعت با یزید صلاح نبود و ولیکن مع الجواب راس الحسن و ...)


۲)‌ فرازهای ُ كُلُّ رَايَةٍ تُرْفَع‏ یا ْ مَنِ ادَّعَى أَنَّهُ إِمَامٌ وَ لَيْسَ بِإِمَام‏ به نظر حقیر ظهور خیلی بارزی دارد در منحرفین از اهل بیت که ادعای خود امامت می کنند نه به عنوان نیابت عام. یعنی به نظرم با واضحات معارف و واضحات تاریخ شیعه جور در نمی آید که بخواهیم چنین بگوییم. مثلا واقعا سید بن طاووس که درباره خود چنان ظنی می برد مصداق این حدیث است؟! یا خود همان حدیث مورد استناد سید آیا خلاف این مضمونها نیست؟



۳)‌ ارتباط روایت ذیل با بحث را نفهمیدم
فضائل الشيعة 36 الحديث 34
34- و بهذا الإسناد قال أبو عبد الله ع دياركم لكم جنة و قبوركم لكم جنة للجنة خلقتم و إلى الجنة تصيرون.
سوزنچی
سلام
شخصی این را برایم فرستاده
گفتم شاید برای شما هم جالب باشد
سوزنچی
صفرزاده
۹۹/۴/۱۶
[عکس]

hosyn
سوزنچی
سلام شخصی این را برایم فرستاده گفتم شاید برای شما هم جالب باشد
سلام علیکم
خیلی جالب است، جزاکم الله خیرا
هر جای فدکیه مناسب دیدید قرار دهید
سوزنچی
ضمن تشکر به خاطر کلیپ فوق که حال و هوایم را عوض کرد مطالب لینک ز
۱ و ۲- تایپ برایم سخت است، باید بنشینیم صحبت کنیم.
۳- از حافظه این موارد را اضافه کردم و آخر شب خسته شدم و بقیه را گذاشتم، این روایت اخیر بخشی از یک سلسله روایات است.
سوزنچی
hosyn
۱ و ۲- تایپ برایم سخت است، باید بنشینیم صحبت کنیم. ۳- از حافظه ا
۱و۲. کور از خدا چه می‌خواهد؟ دو چشم بینا.
من که از خدا می‌خواهم در محضر شما باشم فقط شرمنده شما هستم که مرتب مزاحمت می شوم

برای اینکه مزاحمت کمتر شود سعی می کنم در چند روز آینده هر مقدار که می توانم شواهد له و علیه را که هم در فرمایشات شما بود و هم خودم پیدا می کنم جمع کنم و خدمتتان تقدیم کنم بعد مزاحمت ایجاد کنم.
hosyn
چرا همانجا اضافه نمیکنید؟ هم میتوانید الحاق کنید و از قسمت نقطه که قبلا خدمتتان گفتم، ویرایش ،اضافه، حذف، کنید.
hosyn
چند روایت دیگر در آن صفحه اضافه کردم، فرق بین محاضیر با مقربون خیلی جالب است.
hosyn
سوزنچی
در لینک اول این جمله را نوشته اید منقول از رهبری که بعد از سقیف
در ذیل این صفحه با آدرسش اضافه کردم:

http://amafhhjm.ir/wp/almobin/Amafhhjm/q-tfs-003-000/q-tfs-003-179-s-00021.html#d3
سوزنچی
سلام علیکم
احتمالا قبلا خدمتتان عرض کرده بودم که مدتی است در زمینه مسائل خانواده کارهایی می کنم

یکی از مسائلی که واقعا تحلیلش برای خودم درست حل نمی شود مساله الزام زن به تمکین جنسی در برابر مرد است.
مثلا همین امروز خانمی که نمی شناسم از من سوالاتی درباره مسائل خانوادگی خودش و شوهرش که کارشان در شرف طلاق است پرسیده و سعی کردم کمک کنم اما الان به این رسیده که:

الهام, [۰۶.۰۷.۲۰ ۲۳:۰۳]
ودرنهایت درارتباط زناشویی باایشون مشکل دارم

الهام, [۰۶.۰۷.۲۰ ۲۳:۰۴]
وبرام عجیبه چطور من باید به اجباردینم مجبورباشم

الهام, [۰۶.۰۷.۲۰ ۲۳:۰۵]
این قضیه باید دلخواه دوطرف باشه

الهام, [۰۶.۰۷.۲۰ ۲۳:۰۶]
وقتی دلخواه من نیست چطور مجبورباشم


مساله از آن طرف هم هست. یکی از آقایان طلبه چندی پیش آمده بود سراغم و مشکل با همسرش داشت دیدم آخر و مهمترین مشکلش به این برگشت که او تمکین نمی کند. بیشتر جویا شدم گفت زنش خیلی وقتها با او رابطه دارد اما وقتی خوشش می آید حاضر است رابطه برقرار می کند اما این گونه نیست که هرگاه شوهرش دلش بخواهد او هم حاضر باشد.
واقعا برایم سوال بود که آیا انتظاری که او از زنش دارد واقعا انتظاری است که شرع امضا کرده یا تلقی فقها بوده است.
به نظرم در جلسات فقه موسسسه خانواده شما مطرح کردید (البته من حافظه ام ضعیف است و شاید جای دیگر بوده) که واقعا اینکه زن منفرد فقط یک بار در چهار ماه حق داشته باشد در عین حال اگر بیش از یک زن باشد هر چهار روز یکبار همان زن حق دارد منطقی نیست.

در هر صورت فضای پاسخ فقهی ما این است که ازدواج را کاملا یک معامله می بینند«نفقه در ازای تمکین جنسی » اما واقعا این فضا برای بنده قابل هضم نیست؛‌ازدواج یک پیوند مقدس بین دو روح است لذا طلاق حلال مبغوض است. در حالی که فسخ هیچ معامله ای با رضایت طرفین مبغوض نیست. ازدواج معامله هست اما نه کاملا معامله. بنده در کتاب روایت مطهر جلد سوم تبیین مفصلی کرده ام که واقعا ماهیت خانواده ممتاز از ماهیت نظامات اجتماعی است و روی همین مبنا هم قدما حکمت عملی را سه شاخه می کردند نه دو شاخه. و خانواده را مستقل بحث می کردند نه ذیل مسائل جامعه.
خوب اگر خانواده یک پیوند مقدس است و مساله ناظر به یک پیوند عمیق روحی است چه توجیهی دارد الزام زن به تمکین خلاف رضایت خودش.
بله؛ اگر زنی اساسا حاضر به رابطه جنسی نباشد الزام کردن وی معقول است اما محل بحث این نیست. بحث این است که اگر زن روی شتر هم باشد و مرد دلش بخواهد باید پیاده شود و بلافاصله خود را در اختیار قرار دهد حتی اگر هیچ میلی نداشته باشد. آماده کردن جنسی زن هم فقط مستحب است نه الزام شرعی. آیا واقعا از شریعت چنین الزامی فهمیده می شود؟

حتی آیه فاضربوهن. من همیشه آن را شرح می دادم که اگر در مسائل جنسی کار به اختلاف کشید و نشوز از جانب زن بود سه گزینه داریم: طلاق بدهند یا مساله را علنی کنند و به دادگاه بکشانند یا مساله توسط مدیر خانواده حل شود با رعایت مراتب تنبیه. و با این استدلال شبهه را برای بقیه حل می کردم.
اما مدتی است ذهنم بشدت درگیر است که آخر زدن زن برای تمکین جنسی چه توجیهی دارد؟
واقعا رابطه جنسی یک رابطه طرفینی است یا یک طرفه؟ یعنی چه اگر زن راضی نبود و مایل نبود چون مرد دلش می خواهد باید تمکین کند و اگر نکند ملعون است.

حقیقتش این است که این سوالات را خودم بارها جواب داده ام. حتی امروز در کلاس دکترا چنین پاسخ دادم که این روحیه کنشگری جنسی (که زن هم می خواهد مثل مرد کنشگر باشد و ازدواج را برای رابطه جنسی و رابطه جنسی را برای لذتش می خواهد)‌ یک روحیه مربوط به دوره مدرن است نه اینکه لزوما زن چنین باشد و زن دلخواه اولیه اش این است که به او محبت بشود و تامین جنسی اش اولویت دوم اوست؛ مخاطب قانع شد (یا لااقل سکوت کرد) اما واقعا خودم ته دلم از این سخنان قانع نبودم.

شهید مطهری در یکی از یادداشتهای شخصی اش قریب به این مضمون نوشته که نگاه قرآن به زن خیلی بالاتر از روایات است به خاطر راویان (یعنی به خاطر اینکه راویان با برداشت خود مطالب را روایت کردند)؛ و نگاه روایات بالاتر از فتاوای فقهاست و نگاه فتوا بالاتر از عرف جامعه متدینان است.

اگر راهنمایی ای کنید ممنون می شوم
سوزنچی
در ذیل آیه الرجال قوامون تقریبا یک گرد آوری مفصلی از احادیث کردم و تا می توانستم تحلیل کردم که شبهه نماند

http://yekaye.ir/an-nesa-4-34/

همین الان با توجه به آن بحثها شاید بتوانم به کسی که اشکالات فوق را مطرح کند یک پاسخی بدهم
اما دلم می خواهد پاسخی بدهم که ته دلم واقعا راضی باشد
الان مروری بر آن کردم
مهمترین راه حلی که آنجا سراغش رفته ام این است که خانواد یک واحد بزرگتری است که انسان برای رشدش در آن فانی مشود و مصلحت خانوادگی بر دلخواه شخصی ترجیح می یابد (حدیث۹ و تدبر 17 در لینک مذکور) و شخص می تواند این فنا را نکند و در افق دلخواه شخصی بماند
اما به نظرم هنوز این اشکالات فوق در سطحی باقی است
hosyn
سلام علیکم
غموض این مسائل، از اجتماع حیثیات بالفعل در امر خانواده است، و متاسفانه معمولا جنبه حقوق قضائی نمود پیدا میکند، که اگر بتوانیم از ابتدا میخ این تفرقه حقوق را بکوبیم بحث راحت تر پیش میرود، مثلا اصلا لتسکنوا معانی عالی خود را نشان نداده و یا جعل بینکم مودة و رحمة که از آیات الهی حساب شده اصلا جای لائق خود را نیافته، و فقط شقاق و نشوز و فاضربوهن رواج دارد.
البته شرائط مرد چون بیرون میرود و ارتباطات بسیار دارد در معرض خطر است که الزام زن به تمکین بالای شتر از همین ناحیه معرضیت خانواده در خطر سقوط است اگر یغدو و یروح نباشد و....
البته قواعد کلیه عسر و حرج، اگر عسر و حرج واقعی باشد، حاکم است در سراسر فقه، ولی باید به شدت از بهانه به دست ناسازگار دادن پرهیز شود.
سوزنچی
سلام علیکم
امروز به طور اتفاقی به این روایات برخورد کردم
به نظرم رسید به بحث مربوط است از این جهت که
اگر معیار تشخیص وظیفه در لحظه باشد
آنگاه چه بسا عقب کشیدن ائمه در وقعیتهای خاص که انتظار می رفت از باب این علم خاص آنها باشد که آنها دارند پس وظیفه آنها متفاوت می شود و دیگران چون ندارند اگر احتمال تاثیر عقلایی بدهند موظف به قیام باشند:

2 باب في الأئمة عندهم الكتب التي فيها أسماء الملوك الذين يملكون‏
1- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ ابْنِ أَبِي هَاشِمٍ وَ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ عَنْبَسَةَ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِذْ أَقْبَلَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ‏
__________________________________________________
(1)- نفنى، كذا في البحار.
بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 169
الْحَسَنِ فَسَلَّمَ ثُمَّ ذَهَبَ وَ رَقَّ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ وَ دَمَعَتْ عَيْنُهُ فَقُلْتُ لَهُ لَقَدْ رَأَيْتُكَ صَنَعْتَ بِهِ مَا لَمْ تَكُنْ تَصْنَعُ قَالَ رَقَقْتُ لَهُ لِأَنَّهُ يُنْسَبُ فِي أَمْرٍ لَيْسَ لَهُ لَمْ أَجِدْهُ فِي كِتَابِ عَلِيٍّ مِنْ خُلَفَاءِ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ لَا مُلُوكِهَا.
2- حَدَّثَنَا يَعْقُوبُ بْنُ يَزِيدَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ جَمَاعَةٍ سَمِعُوا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ مُحَمَّدٍ فَقَالَ إِنَّ عِنْدِي لَكِتَابَيْنِ فِيهِمَا اسْمُ كُلِّ نَبِيٍّ وَ كُلِّ مَلِكٍ يَمْلِكُ وَ اللَّهِ مَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ فِي أَحَدِهِمَا.
3- حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ الصَّمَدِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ فُضَيْلٍ سُكَّرَةَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ يَا فُضَيْلُ أَ تَدْرِي فِي أَيِّ شَيْ‏ءٍ كُنْتُ أَنْظُرُ فِيهِ قَبْلُ قَالَ قُلْتُ لَا قَالَ كُنْتُ أَنْظُرُ فِي كِتَابِ فَاطِمَةَ ع فَلَيْسَ مَلِكٌ يَمْلِكُ إِلَّا وَ فِيهِ مَكْتُوبٌ اسْمُهُ وَ اسْمُ أَبِيهِ فَمَا وَجَدْتُ لِوُلْدِ الْحَسَنِ فِيهِ شَيْ‏ءٌ.
4- حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعِيصِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ مُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَا مِنْ نَبِيٍّ وَ لَا وَصِيٍّ وَ لَا مَلِكٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ عِنْدِي لَا وَ اللَّهِ مَا لِمُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ فِيهِ اسْمٌ.
5- حَدَّثَنَا يَعْقُوبُ بْنُ يَزِيدَ «1» عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ «2» عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ عِنْدِي لَصَحِيفَةً فِيهَا اسْمُ الْمُلُوكِ مَا لِوُلْدِ الْحَسَنِ فِيهَا شَيْ‏ءٌ.
6- حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ صَفْوَانَ عَنِ الْعِيصِ بْنِ الْقَاسِمِ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَا مِنْ نَبِيٍّ وَ لَا وَصِيٍّ وَ لَا مَلِكٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ عِنْدِي وَ اللَّهِ مَا لِمُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ فِيهِ اسْمٌ.
7- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ‏
__________________________________________________
(1)- يعقوب بن يزيد او عمن رواه عن يعقوب عن محمّد بن أبي عمير، كذا في البحار.
(2)- محمّد بن حمران، كذا في البحار.
بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 170
عَنْ دَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ وَ يَحْيَى بْنِ مَعْمَرٍ وَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنِ الْوَلِيدِ بْنِ صَبِيحٍ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَا وَلِيدُ إِنِّي نَظَرْتُ فِي مُصْحَفِ فَاطِمَةَ ع فَلَمْ أَجِدْ لِبَنِي فُلَانٍ فِيهِ إِلَّا كَغُبَارِ النَّعْلِ.
hosyn
سلام علیکم
بسیار عالی
در همان صفحه ارسال بفرمایید تا فرصت شود دسته بندی کنیم تا یک شبکه معرفتی پدید آید ان شاء الله تعالی
سوزنچی
hosyn
سلام علیکم بسیار عالی در همان صفحه ارسال بفرمایید تا فرصت شود دس
سلام
چشم:
http://amafhhjm.ir/wp/almobin/Amafhhjm/q-tfs-003-000/q-tfs-003-179-s-00020.html
hosyn
سلام علیکم
جزاکم الله خیرا
فرمایش شما من را به یاد سؤالی انداخت که حوالی سالهای ۵۶ تا ۵۸ از حاج آقا مصباح پرسیدم که در روایت نعمانی: و لا يدفعونها إلا إلى صاحبكم قتلاهم شهداء أما إني لو أدركت ذلك لاستبقيت نفسي لصاحب هذا الأمر، متاسفانه عین عبارت جواب را فراموش کردم اما شاید مضمون این بود که فرمودند این وظیفه خود حضرت را بیان میکند.
به هر حال اینکه فرمودید: (و دیگران چون ندارند اگر احتمال تاثیر عقلایی بدهند موظف به قیام باشند) از سه حال بیرون نیست، یا همین مطلب عینا در روایات تصریح شده است، و یا ساکت است، و یا کبرویا صغرویا از علم خودشان به سایرین هم خبر داده اند.
سوزنچی
اتفاقا یکی از شواهدی که باید به آن مجموعه افزود همین روایت است
اتفاقا می خواستم درباره این عبارت »و لا يدفعونها إلا إلى صاحبكم« ازشما سوال کنم
نمی دانم این مطالب زیر را دیده اید؟
http://u313.ir/articles/item/462-1389-04-16-18-16-04.html

https://nahad.qiau.ac.ir/index.aspx?key=docs&id=587

و این سخنان آیت الله ناصری هم شاید شواهدی برای بحث مربوطه به دست بدهد که باز موضع را متفاوت کند یعنی روایاتی که ایرانیان مصداق قوم یحبهم و یحبونه هستند
https://hawzah.net/fa/Magazine/View/4227/4343/31081

در همان حدیث هم که محل سوال شما بود:
الغيبة للنعماني، النص، ص: 273
50- حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ أَخِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ «2» عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْحَلَبِيِّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُوسَى عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ يَحْيَى بْنِ سَامٍ عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْكَابُلِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ: كَأَنِّي بِقَوْمٍ قَدْ خَرَجُوا بِالْمَشْرِقِ يَطْلُبُونَ الْحَقَّ فَلَا يُعْطَوْنَهُ ثُمَّ يَطْلُبُونَهُ فَلَا يُعْطَوْنَهُ فَإِذَا رَأَوْا ذَلِكَ وَضَعُوا سُيُوفَهُمْ عَلَى عَوَاتِقِهِمْ فَيُعْطَوْنَ مَا سَأَلُوهُ فَلَا يَقْبَلُونَهُ حَتَّى يَقُومُوا وَ لَا يَدْفَعُونَهَا إِلَّا إِلَى صَاحِبِكُمْ قَتْلَاهُمْ شُهَدَاءُ أَمَا إِنِّي لَوْ أَدْرَكْتُ ذَلِكَ لَاسْتَبْقَيْتُ نَفْسِي لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ.

برای من سوال شد که چرا بار دوم فرمود َ لَاسْتَبْقَيْتُ نَفْسِي لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ.

در حالی که بار اول فرموده بود َ لَا يَدْفَعُونَهَا إِلَّا إِلَى صَاحِبِكُم‏
آیا یک احتمال در این جمله آن نیست که صاحب هذا الامر غیر از صاحبکم باشد و اشاره به همان امری باشد که در حدیث محل بحث است (مثلا استبقیت تصحیف شده باشد و اصلش کلمه ای از ماده سبق باشد نه بقی.) یعنی اقتضای کلام هم این است که بفرماید وقتی اینها چنین اند و کار را تحویل صاحبکم می دهند من هم اگر آن زمان را درک می کردم به سوی کسی که این کار را پیش می برد سبقت می جستم تا زودتر کار به دست صاحبکم برسد

البته متن بحار لابقیت است که خلاف برداشت حقیر را تشدید می کند
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏52، ص: 243
116- ني، الغيبة للنعماني ابْنُ عُقْدَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ «2» عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُوسَى عَنْ مَعْمَرِ بْنِ يَحْيَى بْنِ سَامٍ عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْكَابُلِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ أَنَّهُ قَالَ كَأَنِّي بِقَوْمٍ قَدْ خَرَجُوا بِالْمَشْرِقِ يَطْلُبُونَ الْحَقَّ فَلَا يُعْطَوْنَهُ ثُمَّ يَطْلُبُونَهُ فَلَا يُعْطَوْنَهُ فَإِذَا رَأَوْا ذَلِكَ وَضَعُوا سُيُوفَهُمْ عَلَى عَوَاتِقِهِمْ فَيُعْطَوْنَ مَا سَأَلُوا فَلَا يَقْبَلُونَهُ حَتَّى يَقُومُوا وَ لَا يَدْفَعُونَهَا إِلَّا إِلَى صَاحِبِكُمْ قَتْلَاهُمْ شُهَدَاءُ أَمَا إِنِّي لَوْ أَدْرَكْتُ ذَلِكَ لَأَبْقَيْتُ نَفْسِي لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ.

در رياض الأبرار في مناقب الأئمة الأطهار، ج‏3، ص: 174
هم مثل بحار است
در إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب عجل الله تعالى فرجه الشريف، ج‏2، ص: 133
اصلا فراز آخر را نیاورده:
و فيه عن أبي جعفر محمد بن علي عليهم السّلام كأنّي بقوم قد خرجوا بالمشرق يطلبون الحقّ فلا يعطونه ثمّ يطلبونه فلا يعطونه فإذا رأوا ذلك وضعوا سيوفهم على عواتقهم فيعطون ما سألوا فلا يقبلونه حتّى يقوموا و لا يدفعونها إلّا إلى صاحبكم، قتلاهم شهداء «1».
ضمنا این روایت در غیبت نعمانی هم جالب است که یکبار از القائم بخراسان سخن می گوید و چند سطر بعد از القائم المامول سخن می گوید که ظهورش این است که آن قائم اولی غیر از امام است

55- أَخْبَرَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ قَالَ حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى الْعَلَوِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حَمَّادٍ الْأَنْصَارِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَلَاءِ «6» قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع‏
__________________________________________________
(1). يعني به أحمد بن عمر بن أبي شعبة، و هو ثقة.
(2). تقدم أن الصيصية: شوكة الديك، و قرن البقر و الظباء، و الحصن، و كل ما امتنع به. أى أظهر كل ذى قوة قوته.
(3). أي لا يبقى نوع من أنواع الحكومة الا و قد عمل به في البسيطة غير الحكومة الحقة الإلهيّة التي يقول بها الشيعة الإماميّة الاثنا عشرية.
(4). قوله «بالحق و العدل» يعطينا خبرا بأن الحكومات المعمولة السابقة لها كلها باطلة ظالمة، غير عادلة.
(5). في بعض النسخ «حتى يهلك تسعة أعشار الناس».
(6). في بعض النسخ «إبراهيم بن عبد اللّه بن العلاء» و ظنى أن كليهما تصحيف و الصواب «إبراهيم بن عبد الحميد بن أبي العلاء» و اللّه أعلم.
الغيبة للنعماني، النص، ص: 275
حَدَّثَ عَنْ أَشْيَاءَ تَكُونُ بَعْدَهُ إِلَى قِيَامِ الْقَائِمِ فَقَالَ الْحُسَيْنُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَتَى يُطَهِّرُ اللَّهُ الْأَرْضَ مِنَ الظَّالِمِينَ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع لَا يُطَهِّرُ اللَّهُ الْأَرْضَ مِنَ الظَّالِمِينَ حَتَّى يُسْفَكَ الدَّمُ الْحَرَامُ ثُمَّ ذَكَرَ أَمْرَ بَنِي أُمَيَّةَ وَ بَنِي الْعَبَّاسِ فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ ثُمَّ قَالَ إِذَا قَامَ الْقَائِمُ بِخُرَاسَانَ وَ غَلَبَ عَلَى أَرْضِ كُوفَانَ وَ مُلْتَانَ وَ جَازَ جَزِيرَةَ بَنِي كَاوَانَ «1» وَ قَامَ مِنَّا قَائِمٌ بِجِيلَانَ وَ أَجَابَتْهُ الْآبُرُ وَ الدَّيْلَمَانُ «2» وَ ظَهَرَتْ لِوَلَدِي رَايَاتُ التُّرْكِ مُتَفَرِّقَاتٍ فِي الْأَقْطَارِ وَ الْجَنَبَاتِ «3» وَ كَانُوا بَيْنَ هَنَاتٍ وَ هَنَاتٍ «4» إِذَا خَرِبَتِ الْبَصْرَةُ وَ قَامَ أَمِيرُ الْإِمْرَةِ بِمِصْرَ فَحَكَى ع حِكَايَةً طَوِيلَةً ثُمَّ قَالَ إِذَا جُهِّزَتِ الْأُلُوفُ وَ صُفَّتِ الصُّفُوفُ وَ قَتَلَ الْكَبْشُ الْخَرُوفَ «5» هُنَاكَ يَقُومُ الْآخِرُ وَ يَثُورُ الثَّائِرُ وَ يَهْلِكُ الْكَافِرُ ثُمَّ يَقُومُ الْقَائِمُ الْمَأْمُولُ وَ الْإِمَامُ الْمَجْهُولُ لَهُ الشَّرَفُ وَ الْفَضْلُ وَ هُوَ مِنْ وُلْدِكَ يَا حُسَيْنُ لَا ابْنَ مِثْلُهُ «6» يَظْهَرُ بَيْنَ الرُّكْنَيْنِ فِي ددَرِيسَيْنِ بَالِيَيْنِ «7» يَظْهَرُ عَلَى الثَّقَلَيْنِ وَ لَا يَتْرُكُ فِي الْأَرْضِ دَمَيْنِ «8» طُوبَى لِمَنْ أَدْرَكَ‏
__________________________________________________
(1). كوفان اسم للكوفة، و في بعض النسخ «كرمان». و ملتان- بضم الميم-:
مدينة من الهند قرب غزنة، قال في المراصد: أهلها مسلمون منذ قديم. و في المراصد أيضا:
جزيرة كاوان و يقال: جزيرة بنى كاوان، جزيرة عظيمة يقال لها: جزيرة لافت في بحر فارس بين عمان و البحرين، كان بها قرى و مزارع، و هي الآن خراب- اه.
(2). الابر: قرية قرب الأسترآباد. و في جل النسخ «الديلم» و الديلمان جمع الديلم بلغة الفرس من قرى اصبهان بناحية جرجان. كما في المراصد.
(3). في بعض النسخ «و الحرمات».
(4). هنات و هنوات جمع هنيئة بمعنى ساعة يسيرة، أو من قولهم «فى فلان هنات» أى خصلات شر.
(5). الخروف- كصبور-: الذكر من أولاد الضأن.
(6). في بعض النسخ «لا، أين مثله؟».
(7). الدريس: البالى من الثياب. و البالى: الخلقان من الثياب.
(8). كذا في جل النسخ و في بعضها «الادنين» كما في البحار، و في نسخة «لا يترك في الأرض شرا» و كأنّ الكلمة في الأصل غير مقروءة فكتبها كل على حسب اجتهاده، مع-
الغيبة للنعماني، النص، ص: 276
زَمَانَهُ وَ لَحِقَ أَوَانَهُ وَ شَهِدَ أَيَّامَهُ.

اینها برای شواهد سوالی که فرمودید
(و دیگران چون ندارند اگر احتمال تاثیر عقلایی بدهند موظف به قیام باشند) از سه حال بیرون نیست، یا همین مطلب عینا در روایات تصریح شده است، و یا ساکت است، و یا کبرویا صغرویا از علم خودشان به سایرین هم خبر داده اند.
به نظرم به درد می خورد

یعنی شاید ذکر همین موارد اخبار صغروی از علم خودشان است به قیامهایی که قبولش دارند و آن را در مسیر قائم ع می شمرند

اصلا خود اشاره به سید خراسانی در روایات، و الحاق وی به و یارانش به صاحب الامر نیز یک نحوه تصریح به همکاری با این جریان و تایید آن نیست؟
یادآوری می کنم که صرفا در مقام گردآوری شواهدم نه قبول یا رد. یعنی دارم توضیح می دهم که چگونه اینها می توانند شاهد بحث قرار بگیرند
hosyn
لینکهایی که لطف فرمودید دیدم، جزاکم الله خیرا
به نظر میرسد راه طبیعی این است که ابتدا به یک منظومه کبریات نگریسته شود و از طریق علم به کبریات به صغریات پرداخته شود.
سوزنچی
بله
به طور کلی که قطعا همین طور باید باشد اما یک کمی سر اینکه الان مساله کبروی است یا صغروی گیج شده ام
کبرایی که بر همه چیز تقدم دارد این است که هرکس در هر لحظه باید وظیفه فعلیه اش را نگاه کند و به نظرم در این اختلافی نیست
اختلافات در صغرایش بود که تشخیص وظیفه فعلی بود و این مشکل پیش آمد که آیا برای تشخیص این صغرا باید به حال و روز زمانه گاه کرد ویا اینکه یک کبرای دیگر از روایات درمی‌آید که تا قبل از ظهور قائم ع هیچ قیامی نباید صورت گیرد یا خیر؟ (البته «نباید» به عنوان مرام نهایی اهل بیت نه تخطئه هر قیام کننده ای)

آیا صورت مساله را درست تقریر کردم؟
اکنون ما یک دسته شواهد داریم که می گوید تا قبل ظهور قیام نکنید (مگر نمی دانند سفیانی نیامده؛ هر قیامی بکنند زحمت بیشتر می شود و ...؛ هر رایتی که برافراشته شود ...)
یک دسته شواهد داشتیم که موید قیام کردن است (تفسیری از عاشورا؛ وجوب نهی از منکر؛ بسیاری از جملات امام حسین ع مانند من رای سلطانا جائرا ...؛ لیرغب المومن فی لقاء ربه محقا ...)

در این فضا به نظر می رسد خود اشاره به سید خراسانی و یمانی و امثالهم بنوعی قبول و امضای قیامهای قبل از قائم باشد.
hosyn
بلی درست تقریر کردید، اما گویا کبری را منفرد در نظر گرفتید، به نظرم در روایات ما با یک شبکه معرفتی مواجه هستیم، و لذا تعبیر کردم: منظومه کبریات.
سوزنچی
مقصودتان از کبرای منفرد را نفهمیدم.
حل مساله (کبرایی که حاصل می شود) شبکه ای است یا خود کبرا شبکه ای است؟
این لینک که بحثها را در آن می گذاشتیم آیادچار مشکلی شد؟
باز نمی کند
http://amafhhjm.ir/wp/almobin/Amafhhjm/q-tfs-003-000/q-tfs-003-179-s-00021.html
hosyn
سوزنچی
این لینک که بحثها را در آن می گذاشتیم آیادچار مشکلی شد؟ باز نمی
برایش یک فولدر مستقل درست کردم تا گنجایش بیشتر داشته باشد:
http://amafhhjm.ir/wp/almobin/Amafhhjm/q-tfs-003-179-saamaanah/q-tfs-003-179-saamaanah-00000.html
سوزنچی
مقصودتان از کبرای منفرد را نفهمیدم. حل مساله (کبرایی که حاصل می
مقصودم این عبارت شما بود:

((کبرایی که بر همه چیز تقدم دارد این است که...))
سوزنچی
hosyn
برایش یک فولدر مستقل درست کردم تا گنجایش بیشتر داشته باشد: http:
خیلی عالی
hosyn
مقصودم این عبارت شما بود: ((کبرایی که بر همه چیز تقدم دارد این
ببخشید باز نفهمیدم و به نظرم هنوز سوال قبلی ام برقرار است که

حل مساله (کبرایی که حاصل می شود) شبکه ای است یا خود کبرا شبکه ای است؟

آيا اینکه این کبرا بر همه چیز تقدم دارد جای بحث دارد
آیا نگاه شبکه ای داشتن برای فهم سیره و سبک معصوم ع منافی این است که یک کبرا در رفتار آنها پیدا شود که این کبرا بر همه چیز تقدم داشته باشد؟
hosyn
((منافی این است که یک کبرا در رفتار آنها پیدا شود که این کبرا بر همه چیز تقدم داشته باشد؟))
خیر، نه تنها منافاتی ندارد بلکه اساسی ترین نکته در نظم کبریات ما نحن فیه همین است که بعضی از آنها رأس مخروط است.
اما مهم پیدا کردن آن کبری است، شما جمله ای داشتید که به نظرم مهم است، فرمودید: (البته «نباید» به عنوان مرام نهایی اهل بیت نه تخطئه هر قیام کننده ای)
این کلمه کمی نیست، سر وقتش اصطکاکهای مهمی پیش میاورد، مادر زید به امام گفت: فقالت أم زيد و الله لا يحملك على هذا القول غير الحسد لابني فقال ع يا ليته حسدايا ليته حسدا ثلاثا
دستیابی به مرام نهایی، خیلی مهم است.
hosyn
این اصطکاکات شدید آیا قابل تصور است آن هم نسبت به امام صادق علیه السلام:

الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 363
قال و الله لتبايعني طائعا أو مكرها و لا تحمد في بيعتك فأبى عليه إباء شديدا و أمر به إلى الحبس فقال له عيسى بن زيد أما إن طرحناه في السجن و قد خرب السجن و ليس عليه اليوم غلق خفنا أن يهرب منه فضحك أبو عبد الله ع ثم قال لا حول و لا قوة إلا بالله العلي العظيم أ و تراك تسجنني قال نعم و الذي أكرم محمدا ص بالنبوة لأسجننك و لأشددن عليك فقال عيسى بن زيد احبسوه في المخبإ و ذلك دار ريطة اليوم «1» فقال له أبو عبد الله ع أما و الله إني سأقول ثم أصدق فقال له عيسى بن زيد لو تكلمت لكسرت فمك فقال له أبو عبد الله ع أما و الله يا أكشف يا أزرق لكأني بك تطلب لنفسك جحرا تدخل فيه و ما أنت في المذكورين عند اللقاء و إني لأظنك إذا صفق خلفك طرت مثل الهيق النافر «2» فنفر عليه محمد بانتهار احبسه و شدد عليه و اغلظ عليه فقال له أبو عبد الله ع أما و الله لكأني بك‏ ......
سوزنچی
hosyn
این اصطکاکات شدید آیا قابل تصور است آن هم نسبت به امام صادق علیه
این را که فرستادید ابتدا یکبار کل حدیث و سپس از اول کل باب و باب قبلی اش را خواندم.
با اینکه قبلا یکبار کافی را خوانده بودم اما بعد از این بحثها اینها برایم خیلی جدید بود

برایم به جد سوال شد.
من قبلا زید بن علی ع را بر صلاح می دانستم و گمان می‌کردم اصل قیامش مورد انکار اهل بیت ع نبوده است اما در مورد عبدالله بن حسن و پسرش می دانستم که با امام صادق ع درگیر بوده اند و آنها را اساسا مدعی مهدویت و لذا در مسیر باطل می دیدم. آنها با امام چکار کردند؟!!! آیا واقعا جاه طلبی نبوده است؟ آیا واقعا قیام به سیف برای عدالت بوده یا در حقیقت اینها هم دنیاطلب بودند؟

الان که این باب را کامل خواندم به نظرم رسید که ظاهرا تفاوت چندانی بین زید با عبدالله بن حسن و محمد بن عبدالله نیست. امام با اینها هم که شواهد دنیاطلبی (ولو به اسم دفاع از دین) در آنها پررنگ است شبیه مواجهه با زید مواجه شد. فقط اینکه این دو ادعای مهدویت هم کردند اما زید صریحا این کار را نکرد. اما به لحاظ تحلیل تفاوت چندانی ندارند. در مقدمه صحیفه هم یادم هست که زید می گوید به ما سیف و علم داده شد و به پ‍سرعموهایمان فقط علم؛ که بعد که وی را به چالش می کشند به طور ضمنی به افضلیت علم امام بر علم خودش اذعان می کند اما همچنان سیف را از آن خود می داند که به طور غیرمستقیم یک ادعای مهدویت در دل خودش دارد.

چه اندازه این تحلیل را که عرض کردم درست می دانید

ولی واقعا داستان محمد بن عبدالله و حبس امام ع تکان دهنده بود.
اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیپات اعمالنا
hosyn
سلام علیکم
اگر یادداشتی دارید که در صف است برای اینکه بعدا در جای مناسب قرار دهید در این آدرس، صفحه برای شماست:
http://amafhhjm.ir/wp/almobin/Amafhhjm/q-tfs-096-004-maktabah/q-tfs-096-004-maktabah-hoseins-00000.html

از طریق نقطه زیر دکمه ارسال، میتوانید مستقیما فایل را ویرایش کنید یا اضافه کنید.
سوزنچی
این را که فرستادید ابتدا یکبار کل حدیث و سپس از اول کل باب و باب
در مقدمه صحیفه، خود جناب زید نیست، بلکه فرزند ایشان یحیی بن زید است، ولی حاج آقا نظیر این را از خود زید هم نقل میکردند
سوزنچی
سلام علیکم
ممنون
لطف کردید
hosyn
در مقدمه صحیفه، خود جناب زید نیست، بلکه فرزند ایشان یحیی بن زید
من امروز صبح یک دور بحث قبل از ظهور غیبت نعمانی را می خواندم
یکی از مواردی که مهم بود این بود که هم در مورد سید یمانی تشویقهای مهمی به همراهی با او هست (رایه او رایه الهدی است) و در مورد سید خراسانی هم یکجا خیلی تشویق قوی است.
آیا اینها شاهدی نیست که آن روایت «کل رایة ...» ناظر به مدعیان مهدویت است نه عام.
اگر اشکال ندارد ذیل همان صفحه موارد را اضافه می کنم
الغيبة للنعماني، النص، ص: 247

1- حَدَّثَنَا أَبُو سُلَيْمَانَ أَحْمَدُ بْنُ هَوْذَةَ الْبَاهِلِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو إِسْحَاقَ إِبْرَاهِيمُ بْنُ إِسْحَاقَ النَّهَاوَنْدِيُّ بِنَهَاوَنْدَ سَنَةَ ثَلَاثٍ وَ تِسْعِينَ وَ مِائَتَيْنِ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حَمَّادٍ الْأَنْصَارِيُّ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ سَنَةَ تِسْعٍ وَ عِشْرِينَ وَ مِائَتَيْنِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع بَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ ص ذَاتَ يَوْمٍ فِي الْبَقِيعِ حَتَّى أَقْبَلَ عَلِيٌّ ع فَسَأَلَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقِيلَ إِنَّهُ بِالْبَقِيعِ فَأَتَاهُ عَلِيٌّ ع فَسَلَّمَ عَلَيْهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص اجْلِسْ فَأَجْلَسَهُ عَنْ يَمِينِهِ ثُمَّ جَاءَ جَعْفَرُ بْنُ أَبِي طَالِبٍ فَسَأَلَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقِيلَ لَهُ هُوَ بِالْبَقِيعِ فَأَتَاهُ فَسَلَّمَ عَلَيْهِ فَأَجْلَسَهُ عَنْ يَسَارِهِ ثُمَّ جَاءَ الْعَبَّاسُ فَسَأَلَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقِيلَ لَهُ هُوَ بِالْبَقِيعِ فَأَتَاهُ فَسَلَّمَ عَلَيْهِ فَأَجْلَسَهُ أَمَامَهُ ثُمَّ الْتَفَتَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَى عَلِيٍّ ع فَقَالَ أَ لَا أُبَشِّرُكَ أَ لَا أُخْبِرُكَ يَا عَلِيُّ فَقَالَ بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ كَانَ جَبْرَئِيلُ ع عِنْدِي آنِفاً وَ أَخْبَرَنِي أَنَّ الْقَائِمَ الَّذِي يَخْرُجُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ فَيَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً مِنْ ذُرِّيَّتِكَ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ فَقَالَ عَلِيٌّ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَصَابَنَا خَيْرٌ قَطُّ مِنَ اللَّهِ إِلَّا عَلَى يَدَيْكَ ثُمَّ الْتَفَتَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَى جَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَقَالَ يَا جَعْفَرُ أَ لَا أُبَشِّرُكَ أَ لَا أُخْبِرُكَ قَالَ بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ كَانَ جَبْرَئِيلُ عِنْدِي آنِفاً فَأَخْبَرَنِي أَنَّ الَّذِي يَدْفَعُهَا «2» إِلَى الْقَائِمِ هُوَ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ أَ تَدْرِي مَنْ هُوَ قَالَ لَا قَالَ ذَاكَ الَّذِي وَجْهُهُ كَالدِّينَارِ «3» وَ أَسْنَانُهُ كَالْمِنْشَارِ «4» وَ سَيْفُهُ كَحَرِيقِ النَّارِ-يَدْخُلُ الْجُنْدَ ذَلِيلًا «1» وَ يَخْرُجُ مِنْهُ عَزِيزاً يَكْتَنِفُهُ جَبْرَئِيلُ وَ مِيكَائِيل‏
در روایت فوق از فرزندان جعفر کسی هست که پرچم را به امام زمان می دهد. پس وی پرچم را داشته و مورد تایید بوده
سوزنچی
من امروز صبح یک دور بحث قبل از ظهور غیبت نعمانی را می خواندم یکی
و یا این توصیه های آنها برای قیام نکردن ناظر به زمان بنی عباس بوده است چنانکه در زمان بنی عباس تاکید دارند که هیچ قیامی تا زمان خاص به ثمر نخواهد رسید
الغيبة للنعماني، النص، ص: 249

4- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ فِي مَنْزِلِهِ بِبَغْدَادَ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ سَنَةَ سَبْعٍ وَ عِشْرِينَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ مَابُنْدَاذَ سَنَةَ سَبْعٍ وَ ثَمَانِينَ وَ مِائَتَيْنِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ هِلَالٍ قَالَ حَدَّثَنِي الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ قَالَ حَدَّثَنَا سُفْيَانُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الْجَرِيرِيُّ عَنْ أَبِيهِ «2» عَنْ أَبِي صَادِقٍ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع أَنَّهُ قَالَ: مُلْكُ بَنِي الْعَبَّاسِ يُسْرٌ لَا عُسْرَ فِيهِ لَوِ اجْتَمَعَ عَلَيْهِمُ التُّرْكُ وَ الدَّيْلَمُ وَ السِّنْدُ وَ الْهِنْدُ وَ الْبَرْبَرُ وَ الطَّيْلَسَانُ «3» لَنْ يُزِيلُوهُ وَ لَا يَزَالُونَ فِي غَضَارَةٍ مِنْ مُلْكِهِمْ حَتَّى يَشِذَّ عَنْهُمْ مَوَالِيهِمْ وَ أَصْحَابُ دَوْلَتِهِمْ «4» وَ يُسَلِّطُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ عِلْجاً يَخْرُجُ مِنْ حَيْثُ بَدَأَ مُلْكُهُمْ لَا يَمُرُّ بِمَدِينَةٍ إِلَّا فَتَحَهَا وَ لَا تُرْفَعُ لَهُ رَايَةٌ إِلَّا هَدَّهَا وَ لَا نِعْمَةٌ إِلَّا أَزَالَهَا الْوَيْلُ ذلِمَنْ نَاوَاهُ «5» فَلَا يَزَالُ كَذَلِكَ حَتَّى يَظْفَرَ وَ يَدْفَعَ بِظَفَرِهِ إِلَى رَجُلٍ مِنْ عِتْرَتِي يَقُولُ‏ بِالْحَقِّ وَ يَعْمَلُ بِهِ.
hosyn
سوزنچی
من امروز صبح یک دور بحث قبل از ظهور غیبت نعمانی را می خواندم یکی
بلی اضافه فرمایید، و کل صفحه نیاز به دسته بندی دارد، یا لا اقل شماره گذاری ،تا بتوان به شماره اش آدرس داد.
سوزنچی
الغيبة للنعماني، النص، ص: 256
وَ لَيْسَ فِي الرَّايَاتِ رَايَةٌ أَهْدَى مِنْ رَايَةِ الْيَمَانِيِّ هِيَ رَايَةُ هُدًى لِأَنَّهُ يَدْعُو إِلَى صَاحِبِكُمْ «2» فَإِذَا خَرَجَ الْيَمَانِيُّ حَرَّمَ بَيْعَ السِّلَاحِ عَلَى النَّاسِ وَ كُلِّ مُسْلِمٍ وَ إِذَا خَرَجَ الْيَمَانِيُّ فَانْهَضْ إِلَيْهِ فَإِنَّ رَايَتَهُ رَايَةُ هُدًى وَ لَا يَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ يَلْتَوِيَ عَلَيْهِ «3» فَمَنْ فَعَلَ ذَلِكَ فَهُوَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ لِأَنَّهُ يَدْعُو إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى‏ طَرِيقٍ مُسْتَقِيم‏
hosyn
رایات سال ظهور، بحث خاص خود دارد، ثم قال ع خروج السفياني و اليماني و الخراساني في سنة واحدة في‏ شهر واحد في يوم واحد نظام كنظام الخرز يتبع بعضه بعضا...
سوزنچی
یکی دیگر از اموری که در ذهن من این نوع انتظار ایجابی (آماده کردن محیط و به دست گرفتن قدرت برای ظهور قائم) را تقویت می کرد داستان خسف بیداء بود.
آنچه مهم است اینکه این را از علامات ظهور دانسته اند اما در عین حال اصل حکایت ناشی از این است که دشمن در تعقیب امام زمان ع است. یعنی از طرفی هنوز ظهور رسمی رخ نداده (زیرا بعد از تعقیب است که خسف بیداء‌رخ می دهد و اگر خسف علامت شهور است پس هنوز ظهور رخ نداده) واز طرف دیگر درگیری شروع شده است و سفیانی لشکری گسیل داشته و ظاهرا سید خراسانی هم به حمایت از قائم لشکری گسیل داشته است. یعنی یک درگیری است بین جناح حق و لشکر سفیانی در حالی که هنوز قائم ظهور نکرده است

همین روایت فوق که فرمودید نیز موید این سخن حقیر است

آیا برای این مساله تحلیلی دارید؟
hosyn
عیسی بن زید هم در حدیث کافی، فرمودند ظاهرا پسر خود جناب زید است.
آیا برای این مساله تحلیلی دارید؟
سال ظهور، یک بحث نسبتا گسترده روایی دارد
طرفداران احمد الحسن از این حدیث یمانی خیلی سوء استفاده کردند، در حالی که در بین امامیه سند معروف ندارد، و راویش فقط ابن عقده است
و إذا خرج اليماني فانهض إليه فإن رايته راية هدى و لا يحل لمسلم أن يلتوي عليه‏
سوزنچی
hosyn
عیسی بن زید هم در حدیث کافی، فرمودند ظاهرا پسر خود جناب زید است.
مطمئنید؟
سیاق متن به گونه ای بود که می گوید از افراد مورد اطمینان؛
وَ شَاوَرَ عِيسَى بْنَ زَيْدٍ وَ كَانَ مِنْ ثِقَاتِهِ وَ كَانَ عَلَى شُرَطِه‏
و نسخه بدل هم به جای زید یزید دارد.
اگر واقعا پسرش بود جا داشت در متن روایت تاکید شود چنانکه در موردهای دیگر اگر کسی نسبتی دارد می گویند
ٍ وَ كَانَ عَلَى مُقَدِّمَةِ عِيسَى بْنِ مُوسَى وُلْدُ الْحَسَنِ بْنِ زَيْدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحَسَنِ وَ قَاسِمٌ وَ مُحَمَّدُ بْنُ زَيْدٍ وَ عَلِيٌّ وَ إِبْرَاهِيمُ بَنُو الْحَسَنِ بْنِ زَيْد
hosyn
مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج‏4، ص: 136
و عيسى بن زيد الظاهر أنه زيد بن علي بن الحسين عليه السلام كما صرح به في مقاتل الطالبيين و ذكره الشيخ من أصحاب الصادق عليه السلام و قال: عداده في الكوفيين أسند عنه و إن كان هو هذا فلازم أكثر من هذا له.
سوزنچی
hosyn
طرفداران احمد الحسن از این حدیث یمانی خیلی سوء استفاده کردند، در
موید فرمایش شما


الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏8، ص: 310
483- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ خَمْسُ عَلَامَاتٍ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ- الصَّيْحَةُ «1» وَ السُّفْيَانِيُّ وَ الْخَسْفُ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّكِيَّةِ وَ الْيَمَانِيُّ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنْ خَرَجَ أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ قَبْلَ هَذِهِ الْعَلَامَاتِ :small_red_triangle:أَ نَخْرُجُ مَعَهُ قَالَ لَا :small_red_triangle:فَلَمَّا كَانَ مِنَ الْغَدِ تَلَوْتُ هَذِهِ الْآيَةَ- إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِينَ «2» فَقُلْتُ لَهُ أَ هِيَ الصَّيْحَةُ فَقَالَ أَمَا لَوْ كَانَتْ خَضَعَتْ أَعْنَاقُ أَعْدَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل‏
hosyn
ابن عقده در خاطرم هست زیدی است، ولی باید دوباره مراجعه کنم
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏24، ص: 308
10- شي، تفسير العياشي عن محمد بن حمران قال: كنت عند أبي عبد الله ع فجاءه رجل و قال له يا أبا عبد الله ما تتعجب من عيسى بن زيد بن علي يزعم أنه ما يتولى عليا إلا على الظاهر و ما يدري لعله كان يعبد سبعين إلها من دون الله قال فقال و ما أصنع قال الله فإن يكفر بها هؤلاء فقد وكلنا بها قوما ليسوا بها بكافرين و أومأ بيده إلينا فقلت نعقلها و الله.
بيان ...و أما كلام عيسى فلعله أراد أنا لا نعلم باطن أمير المؤمنين ع أنه مؤمن أو مشرك و إنما نواليه بظاهره و قوله نعقلها و الله أي نعلم إيمانه باطنا لإخبار الله و رسوله بذلك.
سوزنچی
hosyn
ابن عقده در خاطرم هست زیدی است، ولی باید دوباره مراجعه کنم
اینکه معروف است هرچند برخی در آن خدشه می کنند
hosyn
سوزنچی
اینکه معروف است هرچند برخی در آن خدشه می کنند
نزد علماء معروف است نه امثال بنده
سوزنچی
hosyn
آیا برای این مساله تحلیلی دارید؟ سال ظهور، یک بحث نسبتا گسترده ر
آن روایت که همه در یک سالند همان روایت ابن عقده است.
آیا جای دیگر هم دارد؟

در هر صورت اصل اینکه یمانی ‌ای در کار است و خراسانی و شعیب بن صالح؛ که همه ظاهرا از افرادی اند که به حضرت می پیوندند

هرچند همین روایت زیر که اسم اینها را برده به نحوی برده است که گویی خود همینها باید باشند و غیر از اینها بیخودی عجله می کنند
الغيبة للنعماني، النص، ص: 253
12- أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ عَاصِمٍ «1» عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع أَنَّهُ قَالَ: قَبْلَ هَذَا الْأَمْرِ السُّفْيَانِيُّ وَ الْيَمَانِيُّ وَ الْمَرْوَانِيُّ وَ شُعَيْبُ بْنُ صَالِحٍ فَكَيْفَ يَقُولُ هَذَا هَذَا
hosyn
الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص: 375
سيف بن عميرة عن بكر بن محمد عن أبي عبد الله ع قال خروج الثلاثة السفياني و الخراساني و اليماني في سنة واحدة في شهر واحد في يوم واحد و ليس فيها راية أهدى من راية اليماني لأنه يدعو إلى الحق
اینکه سفیانی و خراسانی در سال ظهور هستند، به گمانم مستفیض بلکه متواتر بین شیعه باشد.
سوزنچی
hosyn
الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص: 375 سيف بن عميرة ع
این مضمون که همان مضمون روایت ابن عقده است
اما سندش متفاوت است!
پس روایت غیر ابن عقده هم دارد؟!
hosyn
آنچه اختصاصی نقل ابن عقده است دستور فانهض الیه است، یعنی واجب است به یاری یمانی بروند و حرام است ترک یاری او، که شما به خوبی مقابلش را از کافی آردید، اما اینکه اینها مربوط به سال ظهور است مشکلی نیست.
و إذا خرج اليماني فانهض إليه فإن رايته راية هدى و لا يحل لمسلم أن يلتوي عليه فمن فعل ذلك فهو من أهل النار
سوزنچی
البته روایات خیلی مختلف است
ظاهر برخی این است که یمانی بعد از سفیانی است
الغيبة للنعماني، النص، ص: 270
42- أَخْبَرَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ الْبَنْدَنِيجِيُّ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى الْعَلَوِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي أَحْمَدَ الْوَرَّاقِ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ السَّرَّاجِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَتَى فَرَجُ شِيعَتِكُمْ قَالَ إِذَا اخْتَلَفَ وُلْدُ الْعَبَّاسِ وَ وَهَى سُلْطَانُهُمْ وَ طَمِعَ فِيهِمْ مَنْ لَمْ يَكُنْ يَطْمَعُ وَ خَلَعَتِ الْعَرَبُ أَعِنَّتَهَا «1» وَ رَفَعَ كُلُّ ذِي صِيصِيَةٍ صِيصِيَتَهُ وَ ظَهَرَ السُّفْيَانِيُّ وَ أَقْبَلَ الْيَمَانِيُّ وَ تَحَرَّكَ الْحَسَنِيُّ خَرَجَ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ مِنَ الْمَدِينَةِ إِلَى مَكَّةَ بِتُرَاثِ رَسُولِ اللَّهِ ص‏

اما تصریح برخی این است که قبل از سفیانی است.
الغيبة (للطوسي)/ كتاب الغيبة للحجة، النص، ص: 447
سَنَةٍ وَاحِدَةٍ فِي شَهْرٍ وَاحِدٍ فِي يَوْمٍ وَاحِدٍ وَ لَيْسَ فِيهَا رَايَةٌ بِأَهْدَى مِنْ رَايَةِ الْيَمَانِيِّ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ «1».
عَنْهُ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: يَخْرُجُ قَبْلَ السُّفْيَانِيِّ مِصْرِيٌّ وَ يَمَانِيٌّ «2».
همین که قبل از سفیانی باشد و بدعو الی الحق باشد مهم نیست؟
hosyn
دو روایت است، هر چند در بحار پشت سر هم امده، و الیمانی الف و لام عهد است اما یمانی در کنار مصری، نکره است، و مصری هم فقط همینجا است.
سوزنچی
hosyn
دو روایت است، هر چند در بحار پشت سر هم امده، و الیمانی الف و لام
مصری علی القاعده اشاره دارد به رایات مصر که آن هم در جاهای دیگر آمده
كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط - القديمة)، ج‏2، ص: 461
وَ عَنْ مَيْمُونِ بْنِ خَلَّادٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ: كَأَنِّي بِرَايَاتٍ مِنْ مِصْرَ مُقْبِلَاتٍ خُضْرٍ مُصَبَّغَاتٍ حَتَّى تَأْتِيَ الشَّامَاتِ فَتُهْدَى إِلَى ابْنِ صَاحِبِ الْوَصِيَّاتِ.
و ظاهرا براحتی آن را در عرض یمانی و سفیانی می‌آوردند:

كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط - القديمة)، ج‏2، ص: 457
باب ذكر علامات قيام القائم ع و مدة أيام ظهوره و شرح سيرته و طريقة أحكامه و طرف مما يظهر في دولته‏

قَدْ جَاءَتْ الْآثَارُ بِذِكْرِ عَلَامَاتٍ لِزَمَانِ قِيَامِ الْقَائِمِ الْمَهْدِيِّ ع وَ حَوَادِثَ تَكُونُ أَمَامَ قِيَامِهِ وَ آيَاتٍ وَ دَلَالاتٍ فَمِنْهَا خُرُوجُ السُّفْيَانِيِّ وَ قَتْلُ الْحَسَنِيِّ وَ اخْتِلَافُ بَنِي الْعَبَّاسِ فِي الْمُلْكِ وَ كُسُوفُ الشَّمْسِ فِي النِّصْفِ مِنْ رَمَضَانَ وَ خُسُوفُ الْقَمَرِ فِي آخِرِ الشَّهْرِ عَلَى خِلَافِ الْعَادَاتِ وَ خَسْفٌ بِالْبَيْدَاءِ وَ خَسْفٌ بِالْمَغْرِبِ وَ خَسْفٌ بِالْمَشْرِقِ وَ رُكُودُ الشَّمْسِ مِنْ عِنْدِ الزَّوَالِ إِلَى وَسَطِ أَوْقَاتِ الْعَصْرِ وَ طُلُوعُهَا مِنَ الْمَغْرِبِ وَ قَتْلُ نَفْسٍ زَكِيَّةٍ تَظْهَرُ فِي سَبْعِينَ مِنَ الصَّالِحِينَ وَ ذَبْحُ رَجُلٍ هَاشِمِيٍّ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ وَ هَدْمُ حَائِطِ مَسْجِدِ الْكُوفَةِ :small_red_triangle:وَ إِقْبَالُ رَايَاتٍ سُودٍ مِنْ قِبَلِ خُرَاسَانَ وَ خُرُوجُ الْيَمَانِيِّ وَ ظُهُورُ الْمَغْرِبِيِّ بِمِصْرَ وَ تَمَلُّكُهُ الشَّامَاتِ وَ نُزُولُ التُّرْكِ الْجَزِيرَةَ وَ نُزُولُ الرُّومِ الرَّمْلَةِ وَ طُلُوعُ نَجْمٍ بِالْمَشْرِقِ يُضِي‏ءُ كَمَا يُضِي‏ءُ الْقَمَرُ ثُمَّ يَنْعَطِفُ حَتَّى تَكَادُ يَلْتَقِي طَرَفَاهُ وَ حُمْرَةٌ تَظْهَرُ فِي السَّمَاءِ وَ تَلْتَبِسُ فِي آفَاقِهَا وَ نَارٌ تَظْهَرُ بِالْمَشْرِقِ طُولًا وَ تَبْقَى فِي الْجَوِّ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ أَوْ سَبْعَةَ أَيَّامٍ وَ خَلْعُ الْعَرَبِ أَعِنَّتَهَا وَ تَمَلُّكُهَا الْبِلَادَ وَ خُرُوجُهَا عَنْ سُلْطَانٍ الْعَجَمِ وَ قَتْلُ أَهْلِ مِصْرَ أَمِيرَهُمْ وَ خَرَابٌ بِالشَّامِ وَ اخْتِلَافُ ثَلَاثِ رَايَاتٍ فِيهِ وَ دُخُولُ رَايَاتِ قَيْسٍ وَ الْعَرَبِ إِلَى مِصْرَ وَ رَايَاتُ كِنْدَةَ إِلَى خُرَاسَانَ
hosyn
آنچه اختصاصی نقل ابن عقده است دستور فانهض الیه است، یعنی واجب اس
برای شما که به مطالب احاطه دارید مشکلی نیست
اما برای امثال من بیسواد از آن موقع تا حالا دارم جستجو می کنم که شاهد دیگری بر اینکه همه در یک سال بودند پیدا نکردم
عمده علائم ظهور در غیبت نعمانی و طوسی و خرائج و اعلام الوری را نگاه کردم
البته اینکه حکومت سفیانی ۹ ماه بیشتر طول نمی کشد بود اما اینکه همه آنها (یمانی و خراسانی و شعیب بن صالح و سید حسنی و ...) کل کارهایشان قبل از ظهور مربوط به سال ظهور باشد چیزی نیافتم
اینکه شعیب بن صالخ هم قبل از سفیانی قیام می کند
الخرائج و الجرائح، ج‏3، ص: 1155
فصل‏
61- وَ قِيلَ لِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع صِفْ لَنَا خُرُوجَ الْمَهْدِيِّ وَ عَرِّفْنَا دَلَائِلَهُ وَ عَلَامَاتِهِ فَقَالَ يَكُونُ قَبْلَ خُرُوجِهِ خُرُوجُ رَجُلٍ يُقَالُ لَهُ عَوْفٌ السُّلَمِيُّ بِأَرْضِ الْجَزِيرَةِ وَ يَكُونُ مَأْوَاهُ تَكْرِيتَ‏ وَ قَتْلُهُ بِمَسْجِدِ دِمَشْقَ ثُمَّ يَكُونُ خُرُوجُ شُعَيْبِ بْنِ صَالِحٍ بِسَمَرْقَنْدَ ثُمَّ يَخْرُجُ السُّفْيَانِيُّ الْمَلْعُونُ بِالْوَادِي الْيَابِسِ وَ هُوَ مِنْ وُلْدِ عُتْبَةَ بْنِ أَبِي سُفْيَانَ فَإِذَا ظَهَرَ السُّفْيَانِيُ‏ أَخَذَ فِي الْمَهْدِيِ‏ ثُمَّ يَخْرُجُ بَعْدَ ذَلِك‏
hosyn
سوزنچی
و ظاهرا براحتی آن را در عرض یمانی و سفیانی می‌آوردند: كشف الغمة
در کشف الغمه، سرد مضمون روایات است: قَدْ جَاءَتْ الْآثَارُ بِذِكْرِ عَلَامَاتٍ لِزَمَانِ قِيَامِ، و لذا نمیخواهد بفرماید همه مال سال ظهور است.
و بنده هم از مطالعه روایی نگفتم، از کثرت استماع از افرادی که منتظر بودند و اینها را نقل میکردند شنیدم. و الله العالم
سوزنچی
درباره خاطراتی که برای شما جالب بود شاید خاطره اول این وبلاگ هم جالب باشد

http://noore-velaayat.blogfa.com/post/13



یک سوال

چقدر احتمال می دهید که آقا همان سید خراسانی باشد؟

البته خود ایشان ظاهرا علیه این سخن موضع گرفته اند
https://www.entekhab.ir/fa/news/31021/
و سید حسن نصر الله هم همین طور
https://www.tabnak.ir/fa/news/181490

و آیت الله خزعلی هم
https://www.mashreghnews.ir/news/54984

اما صرفا به عنوان یک احتمال می خواهم نظر شما را بدانم که آیا احتمالش در ذهن شما صفر است؟
hosyn
جزاکم الله خیرا
ذهن قاصر بنده هم همراه موضعگیری این بزرگواران است، اما هر روزنه امیدی که باعث تعجیل فرج باشد مغتنم است، چون برای امید، نباید دنبال سختگیری بود، هر چند احتمال صفر باشد.
در اینگونه امور، تجربیاتی دارم که انتقالش محضر شما کالمحال است، فقط باید خودتان ببینید و برخورد کنید تا لمس کنید، لایوصف است.
سوزنچی
ممنون

یک مساله شرعی زیر آمده که پاسخ دوم برایم عجیب بود. مال آیت‌الله بهجت را گفته اند دفتر و آدرس نداده اند. آیا واقعا فتوای ایشان این بوده

خمس مواد غذایی

شخصى سر سال خمسى، مقدارى مواد غذايى (مثلاً ۲۰ كيلو برنج، ۳ قوطى روغن و يك قوطى چاى) اضافه آورده و خمس آن را پرداخته است. سپس آنها را در طول سال مصرف مى‏كند و دوباره مقدارى مواد غذايى (مثلاً ۵۰ كيلو برنج، ۵ قوطى روغن و ۳ قوطى چاى) خريدارى مى‏كند و اندكى از آن را به مصرف مى‏رساند. حال اگر سر سال خمسى ۳۰ كيلو برنج، ۴ قوطى روغن و ۲ قوطى چاى باقى بماند، چه مقدار بايد خمس بدهد؟ آيا به تمامى مواد غذايى باقى مانده خمس تعلق مى‏گيرد؟ يا آنكه مى‏تواند مواد غذايى اول سال گذشته را – كه مخمس بود – از آن كسر نمايد و در نتيجه تنها خمس ده كيلو برنج، يك قوطى روغن و يك قوطى چاى را بپردازد؟
امام، مكارم، تبريزى، صافى و خامنه ‏اى: بايد خمس هر مقدار از مواد غذايى سال جارى را – كه تا سر سال زياد آمده – بپردازد و نمى‏تواند مواد غذايى مخمس را از آن كم كند. بنابراين در فرض مذكور، بايد خمس ۳۰ كيلو برنج، ۴ قوطى روغن و ۲ قوطى چاى را بپردازد. [۱]
سيستانى، بهجت، فاضل و نورى: مى‏تواند مواد غذايى مخمس را از آن كم كند و در نتيجه در فرض مذكور جايز است تنها خمس ده كيلو برنج، يك قوطى روغن و يك قوطى چاى را بپردازد.[۲]

[۱]- امام، استفتاءات، ج ۱، خمس، س ۲۰۲ و ۱۴۳؛ خامنه‏اى، اجوبة، س ۱۰۲۵ و ۱۰۲۷؛ صافى، جامع‏الاحكام، ج ۲، س ۶۱۳؛ مكارم، توضيح‏المسائل، م ۱۵۰۴؛ تبريزى، صراطالنجاة، ج ۱، س ۵۰۷ و ۴۰۷؛ دفتر وحيد.
[2]- فاضل، جامع‏المسائل، ج ۲، س ۴۸۶ و ۴۸۷ و ج ۱، س ۷۸۹؛ نورى، استفتاءات، ج ۱، س ۲۹۵ و ج ۲، س ۳۱۴؛ دفتر: سيستانى و بهجت. (احكام خمس، سيد مجتبي حسيني)


https://hadana.ir/خمس-مواد-مصرفی-و-خوراکی/
سوزنچی
سلام علیکم
این فراز از دعای پس از زیارت آل یس مقصودش چیست؟
ان تملا ... فکری نور النیات
hosyn
سلام علیکم
1. بلی فتوای ایشان همین است.
2. در نسخه دیگر، نور الثبات دارد که معنا واضح است، و بنابر نور النیات، از نوی است که هسته است، و نیت هم هسته هر عمل است، لکل امرئ ما نوی، لا عمل الا بنیة، انما الاعمال بالنیات، نیه المومن خیر من عمله، فکر من را پر کن از نورانیت قصد انجام خیرات، که دایما در فکر انجام خیر باشم، در خاطرم هست که در بحار هم توضیحی دادند ولی یادم نیست.
سوزنچی
شهید سپهبد قاسم سلیمانی 🖤
۹۹/۴/۲۳
فیلم
4.2 MB
:o: دلیل گریه رهبر در غم از دست دادن سردار دلها از زبان خود شهید حاج قاسم سلیمانی

🇮🇷 @Hajghasem_ir 🇮🇷
سوزنچی
hosyn
سلام علیکم 1. بلی فتوای ایشان همین است. 2. در نسخه دیگر، نور الث
ممنون
hosyn
سلام علیکم
این آدرس هم دیدم جالب است:
https://www.welayatnet.com/fa/news/58881
سوزنچی
hosyn
سلام علیکم این آدرس هم دیدم جالب است: https://www.welayatnet.com
قبلا هم شاید این را دیده بودم اما تعبیر دومش (که قابل قبول است: امام عصر هم خودش را فدا مى‏ كند براى اسلام) را حاکم بر تعبیر اول (که اصلا قابل قبول نیست: حفظ جمهورى اسلامى از حفظ يك نفر- ولو امام عصر باشد- اهميتش بيشتر است) می کردم
اما الان می بینم واقعا ظهور کلام این نیست. بلکه در ذهن ایشان بقدری جمهوری اسلامی موضوعیت پیدا کرده است که بین این دو جمله رابطه مقدمه و نتیجه برقرار کرده است
سوزنچی
مساله شرعی

یک آقایی هست که مداواهای خیلی عالی ای با ساده ترین میوه ها انجام می دهد و بسیاری از اساتید دانشگاه های پزشکی که وی را می شناسند اگر بفهمند او توصیه ای کرده با قاطعیت قبول می کنند
وی سالها در خصوص گیاهان دارویی کار کرده و ظاهرا قانون بوعلی را نزد اساتیدی مثل آیت الله حسن زاده و ... مطالعه کرده و ظاهرا کتب حدیثی ای دارد که نسل به نسل به او رسیده و نیزاستادی داشته که مجتهد بوده و خیلی از مطالب را از او گرفته است. یکبار برای من می گفت استادم از من پرسید که آیا وقت نشر علم رسیده گفتم بله. با قاطعیت گفت خیر و زمانه مناسب نیست.
چندین بار در دوره های طب سنتی برای تدریس خواسته بودندش وقتی دو سه جلسه رفته دیده که آنها طب را برای دنیا می خواهند ادامه نداده است.

یکی از دانشجویانی که مدتی است زیر نظر وی کار می کند سوال می کرد که وقتی بفهمد که من مطالبش را به دیگران توضیح داده ام ناراحت می شود.
۱. آیا شرعا اینکه مطالب وی را به دیگران یاد بدهد اشکال دارد؟
۲. ظاهرا وی را صریح نهی نکرده. اما اگر وی نهی کند چطور؟

لازم به ذکر است که نگفتن وی آن مقدار که من می دانم اصلا جنبه جلب منافع دنیوی ندارد چنانکه مطلقا از افرادی که مداوا می کند پول قبول نمی کند و بسیاری از اوقات که شفایافتگان چیزی به عنوان هدیه هم که برایش می‌آورند آنها را با خود به منزل نمی برد. و ظاهرا بیشتر جنبه اش همان است که استادش گفته بوده که الان وقت نشر علم نرسیده است.
سوزنچی
سلام علیکم
حاج آقا
من یک آدم انقلابی بود با تفسیری انقلابی از اسلام
که با ادبیات امام خمینی نفس می کشیدم:
«تا شرک و ظلم هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم»

بسیاری از روایاتی که در این ایام درباره مهدویت بحث شد را قبلا خوانده بودم و حتی در منبرهایم برخی را شرح داده بودم حتی روایات محاضیر و مقربون و ... همه را با این توضیح که اصل بر مبارزه است اما باید شرایط را در نظر گرفت. حتی روایت الامام کالکعبه را در همین کتاب مهدویت شرحی می دهم سازگار با باورهای دیگرم.

من انتظار را اساسا در این فضا می فهمیدم

بحثهای این ایام خیلی مرا به چالش کشیده است

ای کاش اگر فرصت دارید یکبار دیگر اجازه دهید مزاحم شوم.
می خواستم ابتدا متنی از روایات له و علیه جمع کنم اما بقدری زیاد است و بقدری درگیر شده ام که می بینم به این زودی این حاصل نمی شود

آن کتابی که درباره مطهری و مهدویت خدمتتان دادم صرفا گزارش دیدگاه مطهری نیست. بلکه حاصل تفکرات خودم در این سالهاست که بیانش را در زبان مطهری گذاشته ام
اگر احیانا فرصت کنید و آن را تورقی کنید و لغزشهایم را بیان کنید که خیلی منت گذاشته اید
اما فعلا مساله اصلی ام وظیفه ما در زمان انتظار است
اگر احیانا فرصت ندارید کلش را تورق کنتید لااقل این صفخات را نگاهی بیندازید:
ص51-54 (پی نوشتهایش هم مهم است) و ص۱۰۵-۱۱۰

من بر این باور بوده و هستم که انتظار یک امر سلبی نیست (صرف صبر کردن و دست روی دست گذاشتن)‌بلکه یک امر ایجابی است
و این مقدار می فهمیدم که انتظار به این معنی نیست که ما کار را تمام کنیم و امام فقط بیاید روبان را قیچی کند. بلکه مهیا بودن شخصی و آماده کردن شرایط است برای آمدن او.
مهیا بودن شخصی اش که جای بحث ندارد
الان بحث بر سر آماده کردن شرایط است.
تاکنون به نظرم می رسید که تاسیس حکومت اسلامی در عرصه ای از جهان یک مصداق آماده کردن شرایط است.
الان با این بحثها همه شواهد علیه این است.
اما هنوز نمی توانم خودم را متقاعد کنم که واقعا وظیفه اجتماعی این چنینی نداشته باشیم.
آیا آماده کردن شرایط صرفا کار فرهنگی چهره به چهره و شخصی ویا گروههای کوچک است؟

واقعا مبارزه در قاموس شیعه چه جایی دارد. امام حسین ع چه جایی دارد؟ آیا تا زمان ظهور نباید مبارزه کرد؟ آیا انسان بهتر است در رختخواب بمیرد؟ در فرهنگ شیعه گویی یک اصرار ویژه بر امام حسین ع هست؛‌و جدی گرفتن امام حسین ع روحیه مبارزه و عدم سکوت در برابر طاغوت را القا میکند

ِ أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا يُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا يُتَنَاهَى عَنْهُ لِيَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّاً فَإِنِّي لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَ لَا الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَما

آخر با این همه توصیه به اقدام نکردن جمله «وَ لَا الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَما» در قاموس شیعه کجا قرار می گیرد.
تقیه واقعا یعنی چه؟

از طرفی این جمله اخیر امام خمینی خیلی ناراحتم کرد
احساس می کنم باورهای انقلابی ام همان باورهای زیدیه است!
آیا ایشان نمی فهمیده که امام عصر با هیچ چیزی قابل معاوضه نیست؟
آیا هیچ شیعه ای حق دارد در هیچ لحظه ای برای هر چیزی حاضر شود امامش کشته شود.
آیا اسلامی که من تحلیل کنم که بگذارم امام برایش کشته شود اسلام است؟
امام خودش ممکن است به این جمع بندی برسد چنانکه امام حسین ع برای اسلام شهید شد اما من حق ندارم.

اما از این طرف مانده ام که امام حسین را کجای دلم بگذارم؟
مگر هر روز نباید زیارت عاشورا بخوانیم؟ چرا این قدر اصرار بر امام حسین؟
آیا فقط بگوییم یرزقنی طلب ثارکم مع امام با تاکید بر مع امام و تا امام نیامده هیچ و هیچ و هیچ؟
پس چرا هر روز بخوانیم؟ مگر فرهنگ شیعه کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا نیست؟

یک توجیهم بعد از این بحثهای اخیر این بوده است که منتظر نباید نیروها را بیهوده هدر بدهد. و روایات دارند می گویند تا قبل از ظهور هر اقدام مبارزاتی ای هدر دادن نیروهاست
آیا واقعا چنین است؟
۱۱۰۰ سال است که نیروها را هدر ندادیم. چه شد؟
آخر این چه هدر ندادنی است؟
آیا نباید برای زدودن ظلم تا قبل از ظهور هیچ کاری بکنیم؟



اگر صلاح می دانید یکبار دیگر وقتی تعیین کنید که مزاحم شوم
hosyn
سوزنچی
مساله شرعی یک آقایی هست که مداواهای خیلی عالی ای با ساده ترین م
۱- اگر نهی صریح نکرده، خودش ملاحظه وظیفه خودش میکند، به نااهل نمیدهد و به اهل میدهد.
۲- اگر نهی او به معنای شرط است، به آن عمل کند، هر چند احتیاطا در خصوص تعلیم به اهل، از او سؤال کند، و لا تمنعوها اهلها فتظلموهم.
hosyn
سوزنچی
سلام علیکم حاج آقا من یک آدم انقلابی بود با تفسیری انقلابی از اس
سلام علیکم
((من یک آدم انقلابی بود با تفسیری انقلابی از اسلام))
خوب، حالا هم باشید، چه مشکلی دارد؟ از کلمات درر بار آیة الله بهجت قده که بیش از یک بار از ایشان شنیدم: کسانی قیام کردند و رفتندبهشت، و کسانی قعود کردند و رفتند بهشت، ما چه قیام کنیم و چه قعود کنیم میرویم جهنم! چون آنها با میزان جلو رفتند اما ما به دهن این و آن نگاه میکنیم.
حالا هم با میزان جلو بروید و تفاوت الآن شما با قبل این باشد که بتوانید اجتهاد کنید در امور محل ابتلاء خودتان، حاج آقا مکرر این عبارت رسائل شیخ قده را میخواندند: وفّقنا اللّه للاجتهاد الذي هو أشدّ من طول الجهاد، بحقّ محمّد و آله الأمجاد.، البته ایشان چنین میخواندند: رزقنا الله الاجتهاد الذی هو اشق من طول المکث فی الجهاد.

((ص51-54 (پی نوشتهایش هم مهم است) و ص۱۰۵-۱۱۰))
همین امشب ان شاء الله نگاه میکنم.

((یکبار دیگر وقتی تعیین کنید))
مراحم هستید، اما بنده عرضه حل این مسائل ندارم، و فقط میتوانم سفارش کنم که بر همه ما لازم است که انس به روایات داشته باشیم، و قلبمان را به خودشان بسپاریم.
سوزنچی
hosyn
سلام علیکم ((من یک آدم انقلابی بود با تفسیری انقلابی از اسلام))
فرمودید انس به روایات
الحمدلله از وقتی در محضر شما بوده ام بشدت به سمت روایات میل کرده ام و هر روز ساعتها با روایات می گذرانم
در این بحث هم مرتب دارم کتب روایی را زیر و رو می کنم
هر چه بیشتر می روم بیشتر به این نتیجه می رسم که مسیری که تاکنون با این قاطعیت از آن دفاع می کردم مسیر درست نبوده. روایاتی که می گوید در خانه بنشین تا قايم قیام کند را دیده بودم اما جون منطق مبارزه برایم اصل بود همه آنها را تطبیق می کردم بر زمان خود ائمه و شاهدم هم این بود که بسیاری از آنها زبانشان این است که تا بنی عباس هست کاری از پیش نخواهد رفت. و الان بنی عباس منقرض شده پس این سخنان به در خانه نشستن مال زمان ما نیست.

سعی می کنم خودم را به آنان بسپرم اما فعلا در این قریه ای که هستم می خواهم شب و روز ایمن سیر کنم.

البته می دانم مزاحمت است
اما حداقل مسیری را بگویید پیگیری کنم

بگذارید سوالی که سالهاست خودم را توجیه می کنم از شما بپرسم
من مات و لم یعرف امام زمانه ...
آیا من امامم را می شناسم؟
خیر.
اینکه اسمش چیست و اسم پدرش چیست که شناخت امام نشد.
مگر دشمنان اهل بیت بدین معنا آنان را نمی شناختند.
مثلا آن حکایت هشام که سر در گم می شود و می گوید ُ يَا رَسُولَ اللَّهِ ص إِلَى مَنْ إِلَى الْقَدَرِيَّةِ إِلَى الْحَرُورِيَّةِ إِلَى الْمُرْجِئَةِ إِلَى الزَّيْدِيَّة؟ آیا هشام که شاگرد خاص اهل بیت بوده اسم امام بعدی را نمی دانسته؟

الان اگر امام بیاید سراغم من او را می شناسم؟
پس چطور مرگم مرگ جاهلی نباشد
اینجا به روایاتی می رسیم که می فرماید در دوره غیبت که امامشان غایب است ضلال هستند و خدا آنها را می بخشد
اما من باید به این بسنده کنم؟

بگذارید طور دیگری بگویم
روایاتی در کافی هست ناظر به اینکه کسی که امام نداشته باشد مثل گوسفندی است که راعی اش را از دست داده. نمونه اش این:

الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 183
8- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ كُلُّ مَنْ دَانَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِعِبَادَةٍ يُجْهِدُ فِيهَا نَفْسَهُ وَ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ فَسَعْيُهُ غَيْرُ مَقْبُولٍ وَ هُوَ ضَالٌّ مُتَحَيِّرٌ وَ اللَّهُ شَانِئٌ «2» لِأَعْمَالِهِ وَ مَثَلُهُ كَمَثَلِ شَاةٍ ضَلَّتْ عَنْ رَاعِيهَا وَ قَطِيعِهَا فَهَجَمَتْ «3» ذَاهِبَةً وَ جَائِيَةً يَوْمَهَا فَلَمَّا جَنَّهَا «4» اللَّيْلُ بَصُرَتْ بِقَطِيعِ غَنَمٍ مَعَ رَاعِيهَا فَحَنَّتْ إِلَيْهَا وَ اغْتَرَّتْ بِهَا فَبَاتَتْ مَعَهَا فِي مَرْبِضِهَا فَلَمَّا أَنْ سَاقَ الرَّاعِي قَطِيعَهُ أَنْكَرَتْ رَاعِيَهَا وَ قَطِيعَهَا فَهَجَمَتْ مُتَحَيِّرَةً تَطْلُبُ رَاعِيَهَا وَ قَطِيعَهَا-
الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 184
فَبَصُرَتْ بِغَنَمٍ مَعَ رَاعِيهَا فَحَنَّتْ إِلَيْهَا وَ اغْتَرَّتْ بِهَا «1» فَصَاحَ بِهَا الرَّاعِي الْحَقِي بِرَاعِيكِ وَ قَطِيعِكِ فَأَنْتِ تَائِهَةٌ مُتَحَيِّرَةٌ عَنْ رَاعِيكِ وَ قَطِيعِكِ فَهَجَمَتْ ذَعِرَةً مُتَحَيِّرَةً تَائِهَةً لَا رَاعِيَ لَهَا يُرْشِدُهَا إِلَى مَرْعَاهَا أَوْ يَرُدُّهَا فَبَيْنَا هِيَ كَذَلِكَ إِذَا اغْتَنَمَ الذِّئْبُ ضَيْعَتَهَا فَأَكَلَهَا وَ كَذَلِكَ وَ اللَّهِ يَا مُحَمَّدُ مَنْ أَصْبَحَ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ظَاهِرٌ عَادِلٌ أَصْبَحَ ضَالًّا تَائِهاً وَ إِنْ مَاتَ عَلَى هَذِهِ الْحَالَةِ مَاتَ مِيتَةَ كُفْرٍ وَ نِفَاقٍ وَ اعْلَمْ يَا مُحَمَّدُ أَنَّ أَئِمَّةَ الْجَوْرِ وَ أَتْبَاعَهُمْ لَمَعْزُولُونَ عَنْ دِينِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَ أَضَلُّوا فَأَعْمَالُهُمُ الَّتِي يَعْمَلُونَهَا كَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عاصِفٍ لا يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُوا عَلى‏ شَيْ‏ءٍ- ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِيدُ.

سالهاست این فرازش بیچاره ام کرده
مَنْ أَصْبَحَ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ظَاهِرٌ عَادِلٌ أَصْبَحَ ضَالًّا تَائِهاً وَ

دقت کنید می فرماید «ظَاهِرٌ عَادِلٌ»
من توجیه می کردم که همان ولی فقیه است و ولی فقیه را هم همان حاکم شرع می دانستم نه کسی که لزوما حکومت را بالفعل در دست دارد

خوب اگر روایات می فرماید در خانه بنشین تا قائم ما قیام کند پس این روایات چه می شود

وقتی امام ظاهر نداریم بدبخت نیستیم؟
مصداق من مات و لم یعرف امام زمانه نیستیم؟

اصلا اگر امام، امامت نکند برای من و دست مرا نگیرد که امام نیست.
در همان کتاب که خدمتتان دادم در فصل ولایت تکوینی توضیح داده ام که امام غایب با نبود امام یک تفاوت جدی دارد و آن این است که امام بالفعل هست و دست می گیرد


اما ....
ببخشید خیلی مصدع می شوم

هر چند سال یکبار خانه تکانی ای در اندیشه هایم رخ می دهد ولی این بار خیلی می ترسم

دعایم کنید که راه را گم نکنم و سر خودم کلاه نگذارم

سالها با یک تفکری زندگی کرده ام الان می بینم همه اش نگاه به دهان این و آن بوده
اما این و آنش خیلی بزرگ بودند؛‌مصداق آبائک الصالحون بودند: مصداق همانها که حضرت فرمود
وَ الْأَخْذُ بِمَا مَضَى عَلَيْهِ الْأَوَّلُونَ مِنْ آبَائِكَ وَ الصَّالِحُونَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ فَإِنَّهُمْ لَمْ يَدَعُوا أَنْ نَظَرُوا لِأَنْفُسِهِمْ كَمَا أَنْتَ نَاظِرٌ وَ فَكَّرُوا كَمَا أَنْتَ مُفَكِّرٌ ثُمَّ رَدَّهُمْ‏ آخِرُ ذَلِكَ إِلَى الْأَخْذِ بِمَا عَرَفُوا وَ الْإِمْسَاكِ عَمَّا لَمْ يُكَلَّفُوا

حالا شواهدی جلویم گذاشته شد که می بینم آنها این اندازه قابل اعتماد نبودند.
این جمله امام خمینی که برایم فرستادید خیلی مرا به هم ریخت
hosyn
((ص51-54 (پی نوشتهایش هم مهم است) و ص۱۰۵-۱۱۰))
بحمد الله دیدم، و با معظم آن موافق هستم، اما راجع به مطلب ص ۵۳ چنین به ذهن قاصرم میرسد که پشتوانه امکان عزل، امری اساسی در بحث است، و گرنه تضمینی ندارد.
و همچنین مطالب پاورقی و مطالب الی ص ۱۱۰ معظم آنها خوب است اما بعضا نیاز به مباحثه دارد.
hosyn
((سالهاست این فرازش بیچاره ام کرده
مَنْ أَصْبَحَ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ظَاهِرٌ عَادِلٌ أَصْبَحَ ضَالًّا تَائِهاً وَ)))
کلمه ظاهر در این روایت و چند روایت دیگر در بصائر امده و در بحار هم توضیحی دادند، و در اینترنت از زیدیه و اسماعیلیه علیه امامیه به اینها استدلال میشود، اما به گمانم یکی از زیباترین روایات در توضیح ظاهر در کنار ده ها روایت دیگر که اما ظاهر مشهور او خائف مغمور، این حدیث کافی شریف است، با دقت ملاحظه بفرمایید:
الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 339
11- الحسين بن محمد و محمد بن يحيى عن جعفر بن محمد عن الحسن بن معاوية عن عبد الله بن جبلة عن إبراهيم بن خلف بن عباد الأنماطي عن مفضل بن عمر قال: كنت عند أبي عبد الله ع و عنده في البيت أناس فظننت أنه إنما أراد بذلك غيري فقال أما و الله‏ ليغيبن عنكم صاحب هذا الأمر و ليخملن هذا حتى يقال مات هلك في أي واد سلك و لتكفؤن كما تكفأ السفينة في أمواج البحر لا ينجو إلا من أخذ الله ميثاقه و كتب الإيمان في قلبه و أيده بروح منه و لترفعن اثنتا عشرة راية مشتبهة لا يدرى أي من أي قال فبكيت فقال ما يبكيك يا أبا عبد الله فقلت جعلت فداك كيف لا أبكي و أنت تقول اثنتا عشرة راية مشتبهة لا يدرى أي من أي قال و في مجلسه كوة تدخل فيها الشمس فقال أ بينة هذه فقلت نعم قال أمرنا أبين من هذه الشمس.
سوزنچی
چندبار خواندم و درست نفهمیدم
آیا مقصود شما ظهوری است که بواسطه ایمانی که در قلب است حاصل میشود به نحوی که وقتی پرچمهای مشتبه را میبیند برایش ابین من هذه الشمس است که اینها آن نیستند؟
یعنی ظاهر عادل نه ظاهر فی العین بلکه ظاهر فی القلب عند الاختلاف است؟
اگر چنین است عادلش یعنی چه
غنم بلاراعی و حیران بودنش یعنی چه

طبق این بیان چنین کسی مصداق حیران مذکور در حدیث نیست. اگر نیست چرا به گریه افتاد؟ آیا مفضل که به خاطر احساس حیرت به گریه افتاده تعبدا بپذیرد که حیران نیست؟
hosyn
هیچکدام،(یعنی نه ظاهر در عین و نه ظاهر در قلب) آنچه حقیر تا کنون میفهمیدم و میفهمم یعنی ظاهر درتعین، و مکرر مثال زدم برای توضیح انتظار صحیح و نیز همین ظاهر بودن امام در تعین، به مردم ایران در مدتی که آقای خمینی در پاریس بودند، مردم باید چه میکردند؟ وقتی اطمینان داشتند ایشان در یک مکان فیزیکی روی این زمین هستند و مترصد آمدن، چه حالی داشتند و چه میکردند؟
آیا وقتی بدانیم در همین کره زمین و در یک مکان فیزیکی، حضرت بقیة الله عج تشریف دارند و مترقب و نیز متوقع، چه باید بکنیم؟
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، اینقدر ظاهر در تعین بودند که با اینکه در سقیفه حضور نداشتند اما به محض اختلاف در سقیفه، طبری نقل میکند: فقالت الانصار او بعض الانصار لا نبایع الا علیا، واقعا این جمله هم اتمام حجت است و هم اعجاز در یک امر اجتماعی است، به نفی و الا دقت کنید.
آقای دکتر عصام که شیعه شده، مجری از او پرسید که چه چیز سبب شد به امامت امیرالمؤمنین ع باور کنید؟ جواب جالبی داد، گفت من دیدم وقتی کودتا میشود، کسی ابتدا سراغ مثلا رئیس مجلس نمیرود، ابتدا سراغ رئیس جمهور میروند تا او را دستگیر کنند، چون او تنها رقیب آنهاست، و من دیدم کارگزاران سقیفه، تنها سراغ اخذ بیعت از امیرالمؤمنین ع رفتند.
و هو یعلم ان محلی منها محل القطب من الرحی
و این است ابین من الشمس بودن در تعین
در مقدمه کمال الدین، مرحوم صدوق قده به مدتی که رسول الله ص مخفی در غار بودند، مثال زدند، و این مثال هم جالب است.
hosyn
اگر میفرمایید چیزی نیاز به مباحثه دارد، بنده ساعت ۱۰ شب از منزل والده ان شاء الله تعالی برگشتم، خواستید تشریف بیاورید، در خدمتم.
سوزنچی
hosyn
اگر میفرمایید چیزی نیاز به مباحثه دارد، بنده ساعت ۱۰ شب از منزل
همین سوالات و دغدغه هاست که در بالا عرض شد
اگر فکر می کنید فعلا زود است و باز باید بیشتر مطالعه کنم فعلا مزاحم نشوم.
hosyn
اگر کار درسی ندارید و همچنین کار منزل، تشریف بیاورید، ساعت ۱۰ ان شاء الله
سوزنچی
خیلی از لطف شما سپاسگزارم
حتما ان شاء الله خدمت می رسم
سوزنچی
این روایت را الان دیدم
شاید در بحث قرائات و جایگاه ابن مسعود جالب باشد:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ سَعِيدٍ الْهَاشِمِيُّ الْكُوفِيُّ بِالْكُوفَةِ قَالَ حَدَّثَنَا فُرَاتُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ فُرَاتٍ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي عُبَيْدُ بْنُ كَثِيرٍ قَالَ حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ الْحَسَنِ وَ عَبَّادُ بْنُ يَعْقُوبَ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْجُنَيْدِ قَالُوا حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمَسْعُودِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي الْحَارِثُ بْنُ حَصِيرَةَ عَنِ الصَّخْرِ بْنِ الْحَكَمِ الْفَزَارِيِّ عَنْ حَيَّانَ بْنِ الْحَارِثِ الْأَزْدِيِّ عَنِ الرَّبِيعِ بْنِ جَمِيلٍ الضَّبِّيِّ عَنْ مَالِكِ بْنِ ضَمْرَةَ الرُّؤَاسِيِ‏
الخصال، ج‏2، ص: 458
قَالَ: لَمَّا سِيرَ أَبُو ذَرٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ اجْتَمَعَ هُوَ وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع وَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ وَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ وَ حُذَيْفَةُ بْنُ الْيَمَانِ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْعُودٍ فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ حَدِّثُوا حَدِيثاً نَذْكُرُ بِهِ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ نَشْهَدُ لَهُ وَ نَدْعُو لَهُ وَ نُصَدِّقُهُ بِالتَّوْحِيدِ فَقَالَ عَلِيٌّ ع مَا هَذَا زَمَانَ حَدِيثِي قَالُوا صَدَقْتَ فَقَالَ حَدِّثْنَا يَا حُذَيْفَةُ فَقَالَ لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي سَأَلْتُ الْمُعْضِلَاتِ وَ خُبِّرْتُهُنَّ لَمْ أُسْأَلْ عَنْ غَيْرِهَا :small_red_triangle:قَالَ حَدِّثْنَا يَا ابْنَ مَسْعُودٍ قَالَ لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي قَرَأْتُ الْقُرْآنَ لَمْ أُسْأَلْ عَنْ غَيْرِهِ وَ لَكِنْ أَنْتُمْ أَصْحَابُ الْأَحَادِيثِ قَالُوا صَدَقْت‏ ...
hosyn
اگر فرصت کردید این صفحه را که متن کتاب است مرور کنید، از جامع فقه نور گرفتم و تحقیق آقای ورعی است و جالب است:
http://amafhhjm.ir/wp/almobin/Amafhhjm/1300-1262-1883/1355-1316-1937-naaeini-tanbih-00001.html
البته اگر قبلا دیدید چه بهتر
به خاطر دارم آقای سید عزالدین از مراجع مشهد که چند سالی است وفات کردند خودشان یا از والدشان نقل کردند که نظیر این کتاب در عالم اسلام نوشته نشده است، ص ۳۹ که شروع است ملاحظه کنید چه مستحکم، و نیز ص ۷۸ قضیه رؤیا، و ادامه رؤیا در ص ۱۷۵ جالب است.
سوزنچی
hosyn
به خاطر دارم آقای سید عزالدین از مراجع مشهد که چند سالی است وفات
شبیه این از آقای مطهری هم نقل شده است

اما نظرات آیت الله بهجت را که در مورد این کتاب می دانید؟!
مخصوصا درباره این رویاها
سوزنچی
خداوند خیر دنیا و آخرت به شما دهد و جعلکم الله و ایانا من افضل المنتظرین له و السابقین الی ارادته و المستشهدین بین یدیه
hosyn
برداشت شما از این حدیث چیست؟:

الكافي (ط - الإسلامية) ج‏4 549 باب إتباع الحج بالزيارة ..... ص : 549
4- عدة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن علي بن سليمان عن زياد القندي عن عبد الله بن سنان عن ذريح المحاربي قال: قلت لأبي عبد الله ع إن الله أمرني في كتابه بأمر فأحب أن أعمله قال و ما ذاك قلت قول الله عز و جل- ثم ليقضوا تفثهم و ليوفوا نذورهم قال ليقضوا تفثهم لقاء الإمام و ليوفوا نذورهم تلك المناسك قال عبد الله بن سنان فأتيت أبا عبد الله ع فقلت جعلت فداك قول الله عز و جل- ثم ليقضوا تفثهم و ليوفوا نذورهم قال أخذ الشارب و قص الأظفار و ما أشبه ذلك قال قلت جعلت فداك إن ذريح المحاربي حدثني عنك بأنك قلت له- ليقضوا تفثهم لقاء الإمام- و ليوفوا نذورهم تلك المناسك فقال صدق ذريح و صدقت إن للقرآن ظاهرا و باطنا و من يحتمل ما يحتمل ذريح.
آیا استحباب زیارت رفتن پس از حج ، تنها معنای لقاء الامام است که حضرت به ذریح فرمودند؟ یعنی زیارت پس از حج، که یک استحباب فقهی است، از امور باطن قران است که تنها مثل ذریح یحتمله، و مثل عبدالله بن سنان لا یحتمله؟ در سیستم اصل موضوعی حج، وقتی که قضاء تفث، لقاء الامام است، آیا تلک المناسک، چگونه میشود؟
http://amafhhjm.ir/wp/almobin/Amafhhjm/q-tfs-033-033-homfatemah/q-tfs-033-033-ahlbayt-14-10015.html
hosyn
آیا این لینک و این مطلب، نزد بیت معظم له قده معتبر است؟:

http://www.mortezamotahari.com/fa/BookView.html?BookId=2755&BookArticleID=134897
سوزنچی
سلام علیکم
بله
هم سایت کاملا معتبر است
هم من اصل کتاب (یادداشتها ج۷) را دارم و عینا همین را نوشته است
البته باریم عجیب است چون یادم هست ایشان در جایی از ولایت فقیه در همین معنای رایج دفاع کرده بود
ان شاء الله آن بحث را پیدا کردم خدمتتان تقدیم می کنم
البته الان که فرمودید یادم افتاد در یادداشتهایشان چیزهای دیگری هم که معارض ولایت فقیه بود دیده بودم که آنها را تاویل می کردم به این سخنانی که در دفاع بود. مقاله ای هم در دهه ۷۰ در ماهنامه کیان نوشتند درباره اینکه شهید مطهری ولایت فقیه را قبول ندارد. که یکی از دوستان ما پاسخی داد که آن را چا‍پ نکردند و مدعی بود هردو برداشت از متون ایشان قابل ارائه است
اگر پیدا کردم همه را تقدیم می کنم
hosyn
سلام علیکم
اگر معتبر است پس باید دید مقصود ایشان از مقاصد دین مقدس اسلام چیست؟ چه مقاصدی منظور ایشان است؟ آیا جای دیگر توضیح دادند؟
سوزنچی
سلام علیکم
از دیروز همچنان ذهنم بشدت مشغول است.
می‌خواهم یکبار صورت مساله را تقریر کنم ببینید کجای بحثم گیر دارد

ادله امامت اقتضایش این است که حتما امام معصوم باید باشد تا حکومت واقعا عدل محقق شود؛ غیر معصوم نمی تواند.
وقتی معصوم در جامعه حاضر است هر قیامی بدون اذن او قطعا خطاست و ناشی از نفهمیدن موقعیت و شرایط. ما حق داریم به معصوم پیشنهاد کنیم (به نظرمان می رسد که الان وقت قیام است. سوال کنیم چرا قیام نمی کنید) ولی هر پاسخی دادند قطعا همان است ولو طبق تحلیل اجتماعی ما جور درنیاید.
نکته جالب توجه که من بدانها توجه نکرده بودم این است که پاسخهایی که دادند فراتر از این بود که بگویند الان وقتش نیست. بلکه می گویند وقتش فقط زمان قائم است و تا قبل از علائم قطعی او مثل سفیانی اصلا وقت قیام نیست.
این مطلب، گرایی می دهد برای تمام اعصار بعدی و مکانهای دیگر؛‌یعنی تا قبل از ظهور و قیام قائم بیخودی فرصتها را نسوزانید.

حالا سراغ غیبت برویم. عین همین وضعیت بالا برقرار است
ما در هر صورت برای برپایی حکومت عدل باید منتظر اقدام امام باشیم. چه در زمانی که حاضر است و چه وقتی که غایب است. یعنی همان طور که در حضورش نباید بدون اذنش قیام می کردیم در غیبتش هم به نحو پیشین می دانیم که هیچگاه شرایط مهیا نیست زیرا اگر مهیا شده بود باید ظهور می کرد. همین عدم ظهورش نشان می دهد که تحلیل ما از آماده بودن شرایط شبیه تحلیل زید بن علی و عبدالله به حسن و ... تحلیلی خام و نادرست است و جز هدر دادن نیروهای نتیجه نمی دهد.

به تعبیر دیگر اگر شیعه باید منتظر قیام امام باشد (که در نگاه عمیق، ظهور و غیبت از این جهت فرقی نمی کند و لذا بود که در زمان حضور هم بارها میپرسیدند کی قائمتان قیام می کند) باید بداند که کاری که او قرار است انجام دهد را غیر او (از جمله خود ما) نمی توانیم انجام دهیم.
بر این اساس هرکس که بخواهد زودتر از قیام او کار تحقق عدالت را انجام دهد مستعجل و محاضیر است.
پس گام اول این است که بدانیم ما نمی توانیم عدالت را بدون حضور او پیاده کنیم؛ و هر تحلیلی که بگوید شرایط مهیا شده، نادرست است. چون اگر شدنی بود او خودش باید می آمد.
پس تنها کاری که باید بکنیم انتظار است که «آماده کردن شرایط» می تواند مصداق آن باشد به تفصیلی که در ادامه می‌آید
اما اکنون چند سوال:
۱. آیا تلاشمان را هم نکنیم که عدالت را محقق کنیم؟
پاسخ: خیر. وقتی می دانیم که بدون او نمی توانیم فقط نیروها را هدر داده ایم. البته تلاش برای آماده سازی و مهیا کردن شرایط، بله. اما مهیا کردن شرایط غیر از این است که عدالت را حاصل کنیم که در ادامه می آید.

۲. قبول که عدالت کلی را نمی توانیم؛‌اما آیا عدالت را در یک محدوده هم پیاده نکنیم؟
پاسخ. خیر. زیرا دو حالت دارد:
الف. این محدوده مقدمه می شود برای گسترش حکومت او؛ که اگر چنین بود یعنی شرایط برای قیام او مهیا بود پس چرا نیامد؟ چون علی القاعده وقتی قیام کند گام به گام جهان را می گیرد. یعنی او هم از یک محدوده شروع خواهد کرد. پس همین که شروع نکرده یعنی زمانش نرسیده و این کار ابتر خواهد ماند. و به بند بعد برمی گردد.
ب. این محدوده ابتر بماند و بعد از مدتی زمین بخورد. همان است که در روایت اول صحیفه فرمود این کار صرفا ثمره اش این است که دردسر و زحمت ما و شیعیان زیادتر می شود.

۳. قبول که اجرای عدالت توسط او باید بشود. اما فعلا اگر دیدیم می توانیم ستمگر را ساقط کنیم آیا تلاشمان رابرای این کار هم نکنیم؟ یعنی این مصداق مهیا کردن زمینه نیست؟

برای پاسخ ابتدا برویم سراغ اینکه مهیا کردن زمینه چه مصادیقی می تواند داشته باشد:
الف. تمام نیروها متوجه آمدن او شوند و بدانند چنین کسی در کار است و خواهد آمد.
ب. وظایف شخصی خود را بتمامه انجام دهیم اما نیروی مبارزاتی خودمان را برای آمدن او ذخیره کنیم (لاستبقیت نفسی لصاحب هذا الامر)
ج. همه را از اینکه وضع مناسب نیست و با آمدنش است که مناسب خواهد شد باخبر کنیم.

در این گونه موارد گیری نیست. آنچه محل بحث است اینکه آيا دفع حان ستمگر بالفعل هم به عنوان برداشتن مانع مصداق زمینه سازی ظهور نیست؟ (مثال امام خمینی وشاه. گفت وقتی شاه برود من می آیم و مردم شاه را مجبور به فرار کردند)
اگر چنین باشد قیام تا وقتی وضع سلبی دارد مصداق هر پرچمی که برداشته شود ... نیست.
اما نقض این سخن به آن است که اگر حتی مطمئن باشیم که می توان این حاکم را کنار گذاشت بعدش چه؟ یعنی اگر حاکم را زمین زدیم و امام نیامد چطور؟
خوب طبیعی است که سزاوار است یک مومن به دست بگیرد (یعنی حتی ولایت فقیه هم درست نباشد لابد للناس من امام بر او فاجر اقتضایش این است که یک فرد بر زمامدار شود. (شنیده ام نظر آيت الله اراکی این بوده که در زمان غیبت «سلطان عادل» باید حکومت کند. شاید از همین باب بوده)
اما مشکلی که اینجاست این است که او به عنوان حکومت اسلامی حکومت کند یا خیر؟ یعنی باید قصد کند اسلام را پیاده کند یا خیر؟ و اگر چنین قصدی کرد حمایت از او لازم است یا خیر؟ و اگر بگوییم چنین قصدی کرد و حمایت از او لازم است دوباره سوال پیش می آید پس چرا خود امام ع نیامد که حکومت را به دست بگیرد.

این قسمتش است که گیج شده ام و تکلیفم را با حکومت فعلی نمی دانم.
یعنی از طرفی انسان احساس می کند باید با چنین حکومتی که در حد وسع خود برای ترویج اسلام می کوشد همراه شد (کاری که در دوره صفویه هم انجام می دادند و حتی برای حکومت عثمانی در قبال انگلیس) و از طرف دیگر این سوال مطرح می شود که پس چرا خود امام ع نیامد. آیا نیامدنش دلیل بر این نیست که شرایط مهیا نبوده و این هم ضررش بیش از سودش است؟
که اگر چنین باشد آنگاه ساقط کردن حاکم ستمگر (با فرض اینکه ساقط کردنش ممکن است) واقعا تکلیف نیست؟ یعنی از باب نهی از منکر (حاکم ستمگری که بنا بر کنار گذاشتن ستم ندارد) نباید وی را ساقط کرد؟ (جملات امام خمینی که اوایل (در دهه۱۳۳۰)‌گفته بود؛ آقای شاه من نمی خوهم بروی. می خواهم بمانی و شاه این مملکت باشی؛‌با همین منطق به نظر می رسد که بوده است. یعنی ابتدا نهی از منکر موردی؛ سپس وقتی که دست برنداشت و زمینه برای ساقط کردن وی مهیا شد به ساقط کردن اقدام شد. بعدش هم آمد و رفت قم و حکومت را داد دست مومنان ظاهرالصلاح (بازرگان ووو) بعد دید که اینها کم مانده همه زحمات را بر باد بدهند برگشت و حکومت را خودش به دست گرفت.

این پارادوکسی است که ذهنم را درگیر کرده و حل نمی شود.

در واقع، ابتدا این طور در ذهنم حل شد که امام و آیت الله بهجت را شبیه ابوذر و سلمان فرض کردم؛‌یا شبیه زید بن علی و مومن الطاق. دو مرتبه از فهم دین است که یکی از دیگری بالاتر است و ولی دیگری هم چون به فهم خود عمل کرده ماجور است. (با این توجیه بود که در ذهنم جمع می کردم بین مزایای انکارناپذیر انقلاب در گسترش دین و خاطره آقای گرامی از آیت الله بهجت).
اما اکنون دوباره گیر کردم. اگر می شود حاکم ستمگر را سرنگون کرد آیا از باب نهی از منکر این کار واجب نیست؟
و اگر بعد از ساقط کردن، انسان ببیند از دیگرانی که بالفعل تصدی را به دست گرفتند توان و صلاحیت بیشتری دارد آیا نباید اقدام کند؟ و اگر اقدام کند مصداق پرجمی که قبل ازقائم برافراشته شود نیست؟

پارادوکس را یکبار دیگر تقریر می کنم

بالاخره ساقط کردن ستمگر می تواند مصداق زمینه سازی باشد یا خیر؟
اگر می تواند پس حکومت کردن را هم می تواند (به بیان فوق).
و اگر نمی تواند، پس لازمه این باور به انتظار دست روی دست گذاشتنن در برابر ظلمی است که انسان توان جلوگیری از آن را دارد و با ادله نهی از منکر جمع نمی شود.

در واقع با استدلالاتی پاسخ سوال ۲ خیر شد
الان پاسخ ۲ بله شد.
لذا پارادوکس است
hosyn
سلام علیکم
((پارادوکس را یکبار دیگر تقریر می کنم
بالاخره ساقط کردن ستمگر می تواند مصداق زمینه سازی باشد یا خیر؟
اگر می تواند پس حکومت کردن را هم می تواند (به بیان فوق).))
۱- بلی میتواند.
۲- بلی میتواند، و به گمانم این پر واضح است، و لذا گفتم باید ببینیم منظور شهید مطهری از مقاصد اسلام چیست؟


((در واقع، ابتدا این طور در ذهنم حل شد که امام و آیت الله بهجت را شبیه ... با این توجیه بود که در ذهنم جمع می کردم بین مزایای انکارناپذیر انقلاب در گسترش دین و خاطره آقای گرامی از آیت الله بهجت).))
قبلا هم عرض کردم که با این نگاه موافق نیستم، اگر این چنین بود که از روز اول پیروزی قبل از رفراندوم جمهوری اسلامی آیة الله بهجت ورود نمیکردند و اعلامیه نمیدادند که همه امور به دست خود آقای خمینی باشد، که البته عین عبارات معلوم نیست که چه نوشته بودند، حاج آقای مصباح میدانند، به هر حال نظر حاج آقا بهجت در تصدی فقیه بسیار وسیع است، فقیه مبسوط الید در نظر ایشان خیلی نقش دارد.

اسلام دینی است که با جهات اجتماعیت با صبغه دیانت، جوش خورده است، اما تمام سخن بر سر غموض امور اجتماعی است، و لذا در حدیث سعد آمده که حضرت بقیة الله عج فرمودند حتی وقتی پامبر اولوالعزم مثل حضرت موسی ع انتخاب کرد با انتخاب خدا متفاوت بود، فاختار موسی قومه سبعین رجلا لمیقاتنا، روایت در کمال الدین و بحار هست، همیشه به ذهنم خطور میشود که آقای خمینی اگر با اذن خاص مخفی، پیش رفتند هیچ جای فکر کردن و تحلیل نیست، اما اگر با اجتهاد پیش رفتند، میتوان فکر کرد و تحلیل کرد و آزمون و خطا در مسیر انقلاب داشت.

این کلی مطلب، اما بحث صغروی، اساس کار است، تمام عبارات شما در تقریر پارادوکس، مفروضات است، و فرض آسان است، اما به قول معروف، فرض به درد کف خیابان و صحنه میدانی نمیخورد، کدام مسلمانی است که حکومت یک شرابخوار را بر حکومت یک نمازخوان چه برسد به یک فقیه عادل، ترجیح بدهد؟ آیا امام زمان عج با انجام وظیفه کردن یک فقیه عادل در شرائط متوفر، مخالف هستند؟ حاشا و کلا، اما سخن بر سر غموض تحقق و درک شرائط متوفر است، یعنی طوری نباشد که ما اقدام کنیم، و پس از اینکه مبتلا شدیم و ناله از ته قلب برآمد، به ما بگویند ما که گفتیم، گوش نکردی و تسلیم محض نبودی، به خلاف اینکه وقتی مبتلا شدیم و ناله برآوردیم، به ما بگویند احسنت، تو انجام وظیفه کردی و چند برابر انتظارت، اجر داری، آیا وقتی حضرت میفرمایند إن أردت أن تکون زیدا المصلوب بالکناسة فافعل، آیا بعدا به او میگویند تو به وظیفه عمل کردی و اجر انجام وظیفه داری؟ (نه اجر سختی‌ها که منافاتی ندارد)
سوزنچی
چرا فرمودید: «همیشه به ذهنم خطور میشود که آقای خمینی اگر با اذن خاص مخفی، پیش رفتند هیچ جای فکر کردن و تحلیل نیست، اما اگر با اجتهاد پیش رفتند، میتوان فکر کرد و تحلیل کرد و آزمون و خطا در مسیر انقلاب داشت.»

انقلابیون قرائن متعددی می آورند از این اذن خاص مخفی. که احتمالا مطلعید
اما بحث این است که اولا اگر اذن خاص بوده آیا خارج از مبانی بوده یا در ضمن مبانی و همان مرام اهل بیت است؟ پس اگر اذنی هم باشد باید در تحلیل بتوان آن را بحث کرد.
ثانیا من یکی از اموری که موجب می شد خیلی اطمینان داشته باشم همین اذن خاص مخفی بود. اما نکته ای که در بحثها ذهنم را درگیر کرد این است که نکند این اذن خاص مخفی چیزی شبیه یک برداشت غلط از یک رویای صادقه باشد شبیه آنچه در مورد مرحوم نایینی خیلی واضح است
فرمودید

این کلی مطلب، اما بحث صغروی، اساس کار است، تمام عبارات شما در تقریر پارادوکس، مفروضات است، و فرض آسان است، اما به قول معروف، فرض به درد کف خیابان و صحنه میدانی نمیخورد، کدام مسلمانی است که حکومت یک شرابخوار را بر حکومت یک نمازخوان چه برسد به یک فقیه عادل، ترجیح بدهد؟ آیا امام زمان عج با انجام وظیفه کردن یک فقیه عادل در شرائط متوفر، مخالف هستند؟ حاشا و کلا، اما سخن بر سر غموض تحقق و درک شرائط متوفر است، یعنی طوری نباشد که ما اقدام کنیم، و پس از اینکه مبتلا شدیم و ناله از ته قلب برآمد، به ما بگویند ما که گفتیم، گوش نکردی و تسلیم محض نبودی،

من اتفاقا این شقوق را نوشتم که عرض کنم برخی گزینه ها واضح است اما محل گیر کجاست؟
گیر من در ساقط کردن حاکم ستمگر است که آیا روایات نفی \رچمها و ... دلالت دارد که این کارها مصداق همین شرایط غامض است که تشخیصها خطاست یا خیر
hosyn
سوزنچی
چرا فرمودید: «همیشه به ذهنم خطور میشود که آقای خمینی اگر با اذن
((چرا فرمودید: «همیشه به ذهنم خطور میشود .... اما بحث این است که اولا اگر اذن خاص بوده آیا خارج از مبانی بوده یا در ضمن مبانی و همان مرام اهل بیت است؟ پس اگر اذنی هم باشد باید در تحلیل بتوان آن را بحث کرد.))
در امر خاص، متکفل صغری، خود امام معصوم ع است، مثل اینکه میفرماید این دکمه را بزن، و لذا مأمور اصلا مسؤل و پاسخگوی کار خودش نیست، و پشتوانه علم غیب اامام ع دارد، اما در غیر امر خاص، مکلف، باید مسؤل و پاسخگوی تشخیص کبروی و صغروی، و سپس اقدام عملی خود باشد.

((انقلابیون قرائن متعددی می آورند از این اذن خاص مخفی. که احتمالا مطلعید))
مهمترینش همان مکالمه تلفنی با آقای طالقانی در شب حکومت نظامی است، آیا مهمتر از این از نظر فني، سراغ دارید؟


((ثانیا من یکی از اموری که موجب می شد خیلی اطمینان داشته باشم همین اذن خاص مخفی بود. اما نکته ای که در بحثها ذهنم را درگیر کرد این است که نکند این اذن خاص مخفی چیزی شبیه یک برداشت غلط از یک رویای صادقه باشد شبیه آنچه در مورد مرحوم نایینی خیلی واضح است))
بلی، بنده هم چون سن زمانیم از شما بیشتر است، شاید زودتر ذهنم مشغول شده باشد، حتی وقتی بعض موضعگیریهای حاج آقا بهجت را میدیدم، باز منافات صددرصد با این احتمال مذکور را توجیه میکردم، بخصوص در ایامی که هنوز اطلاعات ما کم است این احتمال قوی‌تر ظاهر میشود، مثلا در همان ایام قبول قطعنامه، این احتمال کاملا مطرح میشد برای کسی که میخواست همه احتمالات و وجوه را در نظر بگیرد، اما به هر حال زمان میگذرد و آنچه گذشته که قطعی است ولی ما خبر نداشتیم، روز به روز گفته میشود، و با اطلاع بر جریان امور، این احتمال مذکور تغییر میکند، و هر چند در اینگونه امور هرگز احتمال به صفر ریاضی نمیرسد اما به صفر میل میکند و موجب اطمینان عقلائی میشود.
سوزنچی
فرمودید این کلی مطلب، اما بحث صغروی، اساس کار است، تمام عبارات
گیری وجود ندارد، نمیدانم کجا میفرمایید گیر دارد؟ از روز سقیفه تا کنون، حاکم ستمگر بوده، و ساقط کردن او تابع شرائط بوده، مثلا آل بویه بسیار عالی رفتار کردند، بغداد را فتح کردند، و در عمل، حاکم ستمگر را ساقط کردند، اما خلافت عباسی را محو نکردند، چقدر خدمات سیاسی و علمی و فرهنگی کردند، گاهی به ذهنم میرسد که عملکرد آل بویه خیلی بهتر از صفویه بود، صفویه برای شیعه دشمن درست میکردند، شاه اسماعیل، قبل از اینکه محقق کرکی به قندهار برسد، پسر تفتازانی را کشت چون تشیع بر او عرضه کرد و قبول نکرد، وقتی محقق به قندهار رسید و دید این عالم را کشته، قهر کرد برگشت، و فرمود چرا او را کشتی؟ اگر صبر کرده بودی تا من آمده بودم او را با بحث علمی شیعه میکردم و تمام تابعینش هم شیعه میشدند، این را در کتاب جرعه‌ای از دریا خواندم.
hosyn
hosyn
سلام علیکم الآن در یک سایت خبری این مطلب را دیدم، برایم جالب بود
در این آدرس، کلمه دوستان نظرم را جلب کرد که سابق عرض کردم، تازگی که یادم نیست در کجا دیدم ولی از کتاب روایت رهبری نقل کرده بود که شما لطف کردید اما آنوقت که توسط ایمیل شما در انجا دیدم توجه نکردم، تازه برخورد کردم که رهبری فرمودند در جلساتی که برای عزل آقای منتظری تشکیل شد و امام اصرار بر عزل ایشان داشتند بنده عرض کردم که ما در بین دوستان غیر از ایشان کسی را نداریم، و امام فرمودند شما رهبر بشوید، باز ایندفعه کلمه دوستان در سخن رهبری نظرم را جلب کرد، در حالی که میدانید حتی در مجلس خبرگان پس از رحلت امام، نام آیة الله گلپایگانی برای رهبری مطرح بود ولی رأی نیاورد.
سوزنچی
hosyn
در این آدرس، کلمه دوستان نظرم را جلب کرد که سابق عرض کردم، تازگی
این را موید این می گیرید که حتی در ذهن خود ایی آقایان هم ولایت «فقیه» موضوعیت نداشته است؛ چون قطعا آیت الله گلپایگانی فقیه بوده است ولی اینها می گویند «غیر از ایشان کسی را نداریم»
منظورتان را درست فهمیدم
hosyn
((چرا فرمودید: «همیشه به ذهنم خطور میشود .... اما بحث این است که
موارد مخفی ظاهرا دو مورد بوده است
https://www.khabaronline.ir/news/336532/

موید مورد دوم
https://www.porseman.com/article/پاسخ-امام-خمینی-به-شهید-مطهری-پیرامون-ارتباطش-با-امام-زمان(عج)/156421
سوزنچی
hosyn
آیا استحباب زیارت رفتن پس از حج ، تنها معنای لقاء الامام است که
واقعا تلک المناسک چه می شود؟

من وقتی می خواندم به نظرم رسید امام می فرماید ليقضوا تفثهم لقای امام است؛ (که با همین ملاحظه شما لقای خود امام است نه صرفا زیارت استحبابی) و امام در ادامه می فرماید و ليوفوا نذورهم همان مناسکی است که شما از لیقضوا نفثهم می فهمیدید.
اما چرا با تعبیر نذور آورد؟
نذر چه ربطی به مناسک دارد؟
hosyn
سوزنچی
موارد مخفی ظاهرا دو مورد بوده است https://www.khabaronline.ir/ne
جزاکم الله خیرا، مورد دوم هم با گوش خودم شنیدم که آقای مطهری در سخنرانی از نوار، قریب به این مضمون میگفتند در روایات شنیده بودیم که از علائم است که خورشید از مغرب طلوع میکند اما باور نمیکردیم که این خورشید از فرانسه باشد.

((شهید مطهری با حال بهت این سخنان را به من گفت و خود متحیر بود،می گفت: «من نفهمیدم امام از چه منشأ و منبعی به این حقیقت رسیده است.»))
آیا آقای خزعلی چگونه فهمیدند که آقای لطیفی بوده، و چه مانعی داشته که امام به اقای مطهری بگویند شخص هیئت امنای جمکران پیام آورده؟ البته قضیه اخبار آقای شاه آبادی به ایشان معروف است که خود امام برای پسر شان آقا شیخ نصرالله، تعریف کردند و سالها قبل از شروع انقلاب بوده، و شاید نیاز به پیام نبوده، و اینکه بنده تاکید کردم از نظر فنی، برای این است که در پیام آوردن، آن هم امری که مسأله هزاران خون محترم است، مثل امام قرار نیست اعتنا بکنند، مگر به یقین برسند، بحث بر سر چگونگی به یقین رسیدن است، یعنی آخر سر در مثل ایشان باید به خودشان برگردیم، و گرنه اینگونه امور قبلا عرض کردم که چه تجربیاتی دارم که کالمحال است بتوانم خدمت شما دفعتا عرض کنم و انتقال دهم، پیام، خبر واحد است که باید به قطع برسد در امور مهمه، و از جهت بحث فني، کار تمام نمیشود، آیا این پایین آوردن شأن فقیهی مثل امام نیست که به پیام یک نفر دستور دهند هزاران نفر در معرض کشته شدن در آیند؟
و لذا قضیه تلفن آقای طالقانی، مسأله پیام در آن نیست، بلکه ظاهر نقل این است که خودشان اخبار میکنند، لذا از نظر فني، اقوی است، اما سؤالاتی مطرح میشود که سر فرصت باید بررسی کنیم.
قضیه سؤال از شخص مدعی که گفتند بپرس مسأله ربط حادث به قدیم چطور حل میشود؟ معروف است، قرار نیست به صرف ادعا و پیام، ترتیب اثر فقهی داده شود.
ببینید، دقیقا آقای مطهری، سؤال از تشرف میکنند، و سپس الهام، یعنی میدانند که ممکن نیست ایشان به صرف پیام یک شخص بسنده کنند(در لینک دوم):

((شهید مطهری می گفت: یک روحانی، غیر از یک کاسب است که این حرف را بزند. دیدم که امام خمینی است، عظمت دارد و من نمی توانم از ایشان بپرسم چرا پیروزیم. ولی پرسیدم: آیا به محضر امام عصر شرفیاب شدید و او این خبر را داده است ؟ امام نفی و اثبات نکرد و فقط گفت: قطعا پیروزیم.
گفتم : الهامی به شما شده است ؟ گفت: قطعا پیروزیم.
از هر دری که من وارد شدم، ایشان نگفت که واقعیت چیست. ولی همچنان با قاطعیت می گفت: پیروزیم و اعتنا به این همه تانک و توپ و نظامی و غیره نکنید، علی التحقیق پیروزی با ماست.))
سوزنچی
hosyn
قضیه سؤال از شخص مدعی که گفتند بپرس مسأله ربط حادث به قدیم چطور
در خصوص این مورد کاملا درست است. یک کسی صرفا یک ادعایی کرده آن هم بعد از رسیدن ایشان به حکومت؛‌پس اصل بر عدم است مگر بتواند اثبات کند
اما مورد قبلی فرق می کند
اما آنچه گفتم در ذهنم تردید ایجاد شد این است که چون این پیام در راستای دغدغه های خودشان بوده آن را کاملا حمل بر صحت کردند. به علاوه که ظاهرا آقای لطیفی را هم می شناخته اند و ایشان ظاهرا در این زمینه معروف بوده که ظاهرا در جایی دیدم که آیت الله صافی قریب به این مضمون درباره ایشان گفته بود که وی از یاران امام زمان است یا گفته بود در رجعت برمی گردد یا چیزی در همین معانی.
در واقع درست است که یک طرف معرضیت خون هزاران نفر است اما طرف دیگر هم برداشت خود شخص است از خبر؛ شبیه خواب آیت الله نایینی. تا حدی که آیت الله بهجت معترض می شود که از وی ا نتظار نداریم با خواب استدلال کند. عرض بنده این است که در آن فضای فکری این خواب هم محل استدلال می شود و هم برداشت آنچنانی.
ایشان تحلیل اجتماعی اش این بوده که باید اقدام شود (ادبیات ایشان به گونه ای است که چندان از ریخته شدن خون نگران نبوده چون معتقد بوده نهال اسلام با همین خونها آبیاری می شود. این مضمونی است که بارها در ادبیات ایشان منعکس شده) و احتمال هم می دهد که خونریزی آنچنانی نشود و پیام هم کاملا تحلیل ایشان را تایید می کند لذا تلقی به قبول می شود. آیا بعید است؟
hosyn
سوزنچی
در خصوص این مورد کاملا درست است. یک کسی صرفا یک ادعایی کرده آن ه
((آیا بعید است؟))
خیر، بنده در آن زمان حدود هیجده ساله بودم و کاملا یادم هست و به فرمایش شما با ادبیات به وضوح آشنا بودم، و بالاتر با روند جریانات از ۱۹ دی ۵۶ تا ۲۱ بهمن ۵۷ امور به صورت روشن و با ادبیات واضح جلو میرفت، و لذا آن تصمیم گیری برای ذهنیت من در همان زمان صددرصد بود، اصلا تصمیم خلاف آن بعید جلوه میکرد، ولی پیام آقای لطیفی، کیفیت وصول و اینکه بلاواسطه بوده یا با واسطه و واسطه چه کسی بوده و چگونه اجازه یافته نزد ایشان برود، و... و بیت امام خبر داشتند و تایید میکنند یا مخفیانه بوده و خلاصه یک نفر که شاهد باشد کیست؟ این سؤالات از سر وسواس نیست، بلکه از سر تجربیات شخص خودم هست که برای شخص خودم پیش آمده و عرض خواهم کرد.
hosyn
بلی، چیزی که برای ناظرین خیلی مترقب نبود خروج ناگهانی شاه بود، در سایت پرتال امام خمینی تحت عنوان مهم ترین دلایل خروج شاه و نیز کنفرانس گوادلوپ، مطالب جالبی امده است:

http://www.imam-khomeini.ir/fa/n21653/سرویس_های_اطلاع_رسانی/تاریخ/این_سفر_بستگی_به_حالت_من_دارد!
https://www.mashreghnews.ir/news/522951/چرا-شاه-برای-فرار-مصر-را-بر-آمریکا-ترجیح-داد
hosyn
و نیز در این صفحه از پرتال، خاطره جالبی آمده تحت عنوان: واکنش عجیب امام (س) به خبر فرار شاه از ایران:
http://www.imam-khomeini.ir/fa/n148921/خواهر_طاهره
hosyn
این را هم الآن دیدم که خاطرات است و خودش خبری از مستند ندارد:
http://www.imam-khomeini.ir/fa/bookPrint.aspx?ID=66380&ppage=232&action=save
اصل مطلب بالا در ص ۲۳۱ شروع میشود با عنوان: خاطرات روزهای 21 و 22 بهمن 57 در اینجا:

http://www.imam-khomeini.ir/fa/c78_66294/خاطرات_سیاسی-_اجتماعی_دکتر_صادق_طباطبایی/ج_3/دیدار_ریچارد_کاتم _با_امام
hosyn
آیا شما میدانید که این سایت معتبر است یا خیر؟ و مال کیست؟ در جستجوی گوگل خیلی مطالب در این سایت ارجاع میدهد:
http://tarikhirani.ir/fa
سوزنچی
نمی دانم و پیگیری میکنم
اما دیدگاههای آقای مهدی نصیری را دیده اید؟ آن را چگونه ارزیابی میکنید
احساس میکنم تا حدودی با این چرخش از انقلابی گری به او نزدیکم
ممنون میشوم در این زمینه نظری بدهید

http://tarikhirani.ir/fa/news/8474/مهدی-نصیری-از-رسم-کیهان-تا-اسم-بازرگان
hosyn
سوزنچی
نمی دانم و پیگیری میکنم اما دیدگاههای آقای مهدی نصیری را دیده ای
ما شاء الله مفصل است، مروری نگاه کردم حسبا لامرکم.

((در سال ۶۰ علاوه بر ادامه دروس حوزوی فقه و اصول، در دوره آموزشی «موسسه در راه حق «تحت اشراف آیت‌الله مصباح یزدی شرکت کرد))
این گروه د بودند، و بنده سال ۵۸ رفتم که گروه ج بودیم، و قبل از ما دو گروه الف و ب بودند، گروه الف امثال آقای فیاضی و محمدی عراقی بودند.


((برخی از اشتباهات فیلسوفان و عرفا از جمله این دو بزرگوار، از جهت عمق تعارض با مبانی دینی و عقلی قابل مقایسه با اشکالات وارد بر شریعتی و بازرگان نیستند و بسیار فجیع‌تر است اما با این وجود...))
ببینید این عبارت، کار را از حیث قضاوت صددرصد تمام کرده است، و معمولا اینچنین میشود که افراط و تفریط پیش میآید، در نوع امور عقیدتی و اجتماعی.


((اعرافی گفته بود: «حوزه باید پاسخگوی هفت میلیارد بشر باشد؛ نمی‌توان بعد از تحولات جهان کار کرد؛ بلکه باید قبل از آن برنامه‌ریزی‌های لازم را انجام داد.» (حوزه‌نیوز) و پاسخ نصیری این بود که «با کدامین کارنامه حکمرانی، سودای جهانگشایی داریم؟»))
بنده با ذهن قاصرم، طرفدار نظر آقای اعرافی هستم، البته با پیشنهاداتی نه چندان آسان با رویکردها، غصه دائمی بنده این است که عادت کردیم جنس ۱۰۰ تومان را با اصرار ۱۰۰۰ تومان بخریم و دست بردار نیستیم، و گرنه این روایت: الناس لو علموا محاسن كلامنا لاتبعونا، تا روز قیامت جریان دارد، و مهمترین روزش امروز است، که ممکن است در این حدیث اشاره شده باشد: ثم يظهر العلم ببلدة يقال لها قم و تصير معدنا للعلم و الفضل حتى لا يبقى في الأرض مستضعف في الدين حتى المخدرات في الحجال، و با مبانی معرفتی و برداشتی که ایشان از روایات معارفی دارد، شاید نتوان چنین تغذیه جهانی را سامان داد، و حق دارد که بگوید عصر حیرت، اما در حدیثی که سابق گذشت فرمودند در زمان حیرت، حیرت واقعی نیست چون امر ما از خورشید روشن تر است، و یکی از مهمترین محاسن کلام اهل البیت علیهم السلام، احادیث معارفی ایشان است، بلی حیرت در انجاز اقدامات که آن هم با ارشادات روایات رفع میشود، غیر از حیرت روحی و روانی و عدم آرامش در بینش جامع است. و الله العالم
عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏1، ص: 307
69- حدثنا عبد الواحد بن محمد بن عبدوس النيسابوري العطار رضي الله عنه قال حدثنا علي بن محمد بن قتيبة النيسابوري عن حمدان بن سليمان عن عبد السلام بن صالح الهروي قال: سمعت أبا الحسن علي بن موسى الرضا ع يقول رحم الله عبدا أحيا أمرنا فقلت له و كيف يحيي أمركم قال يتعلم علومنا و يعلمها الناس فإن الناس لو علموا محاسن كلامنا لاتبعونا قال قلت يا ابن رسول الله فقد روي لنا عن أبي عبد الله ع أنه قال من تعلم علما ليماري به السفهاء أو يباهي به العلماء أو ليقبل بوجوه الناس إليه فهو في النار فقال ع صدق جدي ع أ فتدري من السفهاء فقلت لا يا ابن رسول الله قال ع هم قصاص مخالفينا أ و تدري من العلماء فقلت لا يا ابن رسول الله ص فقال هم علماء آل محمد ع الذين فرض الله طاعتهم و أوجب مودتهم ثم قال أ و تدري ما معنى قوله أو ليقبل بوجوه الناس إليه فقلت لا فقال ع يعني و الله بذلك ادعاء الإمامة بغير حقها و من فعل ذلك فهو في النار.

بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏57 ص213
23- ثم قال و روي بأسانيد عن الصادق ع أنه ذكر كوفة و قال ستخلو كوفة من المؤمنين و يأزر [يأرز] عنها العلم كما تأزر [تأرز] الحية في جحرها ثم يظهر العلم ببلدة يقال لها قم و تصير معدنا للعلم و الفضل حتى لا يبقى في الأرض مستضعف في الدين حتى المخدرات في الحجال و ذلك عند قرب ظهور قائمنا فيجعل الله قم و أهله قائمين مقام الحجة و لو لا ذلك لساخت الأرض بأهلها و لم يبق في الأرض حجة فيفيض العلم منه إلى سائر البلاد في المشرق و المغرب فيتم حجة الله على الخلق حتى لا يبقى أحد على الأرض لم يبلغ إليه الدين و العلم ثم يظهر القائم ع و يسير سببا لنقمة الله و سخطه على العباد لأن الله لا ينتقم من العباد إلا بعد إنكارهم حجة.
hosyn
آیا شما میدانید که این سایت معتبر است یا خیر؟ و مال کیست؟ در جست
بنده که در حال پیری هستم با شما فرق میکنم، به اقتضای سن، اقبال ذهنی به مطالب تاریخی که خاطرات مختصری از آنها دارم سراغم میآید، و پی جویی میکنم، اگر این سؤالات من سبب حواس پرتی شما میشود بفرمایید تا خدمت شما نفرستم.
خیلی روایت عیون که در بالا آوردم مضمون عجیبی دارد، اساس احیاء امر را به تعلیم و تعلم علومشان میداند، خوب دقت بفرمایید، و متفرع بر آن، اتباع، اتباع معرفتی و فرهنگی است.
hosyn
در خاطرم هست دیدم اما الآن یادم نیست کجا دیدم، نامه ای آقای طباطبایی فرستادند برای آقای میلانی راجع به اختلاف نظر آقای خمینی و آقای شریعتمداری راجع به دار التبلیغ که آقای طباطبایی مفصل واسطه بودند، جالب است برای اطلاع بر نظرات مختلف در نگاه کلان، اگر لینکی به آن پیدا کردید به بنده هم بفرمایید.
hosyn
این لینک را هم ببینید که تاثیر آل بویه را میتوان فهمید:
http://amafhhjm.ir/wp/almobin/Amafhhjm/0400-0389-1010/0413-0401-1022-mofid-00006.html
سوزنچی
hosyn
ما شاء الله مفصل است، مروری نگاه کردم حسبا لامرکم. ((در سال ۶۰
ممنون از لطف شما
بله در خصوص عرفا و فلاسفه، وی خیلی افراطی است. از پیروان آقای میلانی است که حتی تفکیکیون را هم فیلسوف و حتی اعتقادات آنها را هم انحرافی می شمرند. فلاسفه که جای خود دارند و از گفتن اینکه فلاسفه و عرفا اعتقادشان کفرآمیز است ابایی ندارند.
اما منظور تغییر مواضع انقلابی اش بود به مواضعی که آن را عصر حیرت نامیده
آنجا هم که به سخن آقای اعرافی اشاره می کتد این طعنه اش واضح است: «با کدامین کارنامه حکمرانی، سودای جهانگشایی داریم؟» و به او در این زمینه حق می دهم. یعنی ادبیات آقایان به گونه ای است که گویی «ما» قرار است اقدامی کنیم و او می گوید سابقه تان نشان داده کار داخلی تان را هم بلد نیسیتد.

اما نکته اخیرتان «اما در حدیثی که سابق گذشت فرمودند در زمان حیرت، حیرت واقعی نیست چون امر ما از خورشید روشن تر است، و یکی از مهمترین محاسن کلام اهل البیت علیهم السلام، احادیث معارفی ایشان است، بلی حیرت در انجاز اقدامات که آن هم با ارشادات روایات رفع میشود، غیر از حیرت روحی و روانی و عدم آرامش در بینش جامع است. و الله العالم» واقعا آموزنده بود.

با وی ارتباط دارم
اگر اشکال ندارد این نقد شما را بدون ذکر نام با ایشان مطرح کنم.
آیا صلاح می دانید یا هدر رفتن وقت و ... است؟
hosyn
بنده که در حال پیری هستم با شما فرق میکنم، به اقتضای سن، اقبال ذ
شما لطف دارید
سبب حواس پرتی نمی شود. اما تکانم می دهد و گاه حتی شب خوابم نمی برد.
اما به نظرم این تکانها باید باشد تا انسان رشد کند و واقعا بابت اینها از شما ممنونم

حقیقتا از شما بسیار بسیار ممنونم و در عین حال بسیار شرمنده ام و بسیار پوزش می خواهم که وقت گرانبهایتان را برای این بنده بیسواد صرف می کنید و گام به گام مرا جلو می برید.







سوزنچی
اما چرا با تعبیر نذور آورد؟
نذر چه ربطی به مناسک دارد؟
hosyn
سوزنچی
موارد مخفی ظاهرا دو مورد بوده است https://www.khabaronline.ir/ne
جزاکم الله خیرا، مورد دوم هم با گوش خودم شنیدم که آقای مطهری در سخنرانی از نوار، قریب به این مضمون میگفتند در روایات شنیده بودیم که از علائم است که خورشید از مغرب طلوع میکند اما باور نمیکردیم که این خورشید از فرانسه باشد.

((شهید مطهری با حال بهت این سخنان را به من گفت و خود متحیر بود،می گفت: «من نفهمیدم امام از چه منشأ و منبعی به این حقیقت رسیده است.»))
آیا آقای خزعلی چگونه فهمیدند که آقای لطیفی بوده، و چه مانعی داشته که امام به اقای مطهری بگویند شخص هیئت امنای جمکران پیام آورده؟ البته قضیه اخبار آقای شاه آبادی به ایشان معروف است که خود امام برای پسر شان آقا شیخ نصرالله، تعریف کردند و سالها قبل از شروع انقلاب بوده، و شاید نیاز به پیام نبوده، و اینکه بنده تاکید کردم از نظر فنی، برای این است که در پیام آوردن، آن هم امری که مسأله هزاران خون محترم است، مثل امام قرار نیست اعتنا بکنند، مگر به یقین برسند، بحث بر سر چگونگی به یقین رسیدن است، یعنی آخر سر در مثل ایشان باید به خودشان برگردیم، و گرنه اینگونه امور قبلا عرض کردم که چه تجربیاتی دارم که کالمحال است بتوانم خدمت شما دفعتا عرض کنم و انتقال دهم، پیام، خبر واحد است که باید به قطع برسد در امور مهمه، و از جهت بحث فني، کار تمام نمیشود، آیا این پایین آوردن شأن فقیهی مثل امام نیست که به پیام یک نفر دستور دهند هزاران نفر در معرض کشته شدن در آیند؟
و لذا قضیه تلفن آقای طالقانی، مسأله پیام در آن نیست، بلکه ظاهر نقل این است که خودشان اخبار میکنند، لذا از نظر فني، اقوی است، اما سؤالاتی مطرح میشود که سر فرصت باید بررسی کنیم.
قضیه سؤال از شخص مدعی که گفتند بپرس مسأله ربط حادث به قدیم چطور حل میشود؟ معروف است، قرار نیست به صرف ادعا و پیام، ترتیب اثر فقهی داده شود.
ببینید، دقیقا آقای مطهری، سؤال از تشرف میکنند، و سپس الهام، یعنی میدانند که ممکن نیست ایشان به صرف پیام یک شخص بسنده کنند(در لینک دوم):

((شهید مطهری می گفت: یک روحانی، غیر از یک کاسب است که این حرف را بزند. دیدم که امام خمینی است، عظمت دارد و من نمی توانم از ایشان بپرسم چرا پیروزیم. ولی پرسیدم: آیا به محضر امام عصر شرفیاب شدید و او این خبر را داده است ؟ امام نفی و اثبات نکرد و فقط گفت: قطعا پیروزیم.
گفتم : الهامی به شما شده است ؟ گفت: قطعا پیروزیم.
از هر دری که من وارد شدم، ایشان نگفت که واقعیت چیست. ولی همچنان با قاطعیت می گفت: پیروزیم و اعتنا به این همه تانک و توپ و نظامی و غیره نکنید، علی التحقیق پیروزی با ماست.))
سوزنچی
hosyn
قضیه سؤال از شخص مدعی که گفتند بپرس مسأله ربط حادث به قدیم چطور
در خصوص این مورد کاملا درست است. یک کسی صرفا یک ادعایی کرده آن هم بعد از رسیدن ایشان به حکومت؛‌پس اصل بر عدم است مگر بتواند اثبات کند
اما مورد قبلی فرق می کند
اما آنچه گفتم در ذهنم تردید ایجاد شد این است که چون این پیام در راستای دغدغه های خودشان بوده آن را کاملا حمل بر صحت کردند. به علاوه که ظاهرا آقای لطیفی را هم می شناخته اند و ایشان ظاهرا در این زمینه معروف بوده که ظاهرا در جایی دیدم که آیت الله صافی قریب به این مضمون درباره ایشان گفته بود که وی از یاران امام زمان است یا گفته بود در رجعت برمی گردد یا چیزی در همین معانی.
در واقع درست است که یک طرف معرضیت خون هزاران نفر است اما طرف دیگر هم برداشت خود شخص است از خبر؛ شبیه خواب آیت الله نایینی. تا حدی که آیت الله بهجت معترض می شود که از وی ا نتظار نداریم با خواب استدلال کند. عرض بنده این است که در آن فضای فکری این خواب هم محل استدلال می شود و هم برداشت آنچنانی.
ایشان تحلیل اجتماعی اش این بوده که باید اقدام شود (ادبیات ایشان به گونه ای است که چندان از ریخته شدن خون نگران نبوده چون معتقد بوده نهال اسلام با همین خونها آبیاری می شود. این مضمونی است که بارها در ادبیات ایشان منعکس شده) و احتمال هم می دهد که خونریزی آنچنانی نشود و پیام هم کاملا تحلیل ایشان را تایید می کند لذا تلقی به قبول می شود. آیا بعید است؟
hosyn
سوزنچی
در خصوص این مورد کاملا درست است. یک کسی صرفا یک ادعایی کرده آن ه
((آیا بعید است؟))
خیر، بنده در آن زمان حدود هیجده ساله بودم و کاملا یادم هست و به فرمایش شما با ادبیات به وضوح آشنا بودم، و بالاتر با روند جریانات از ۱۹ دی ۵۶ تا ۲۱ بهمن ۵۷ امور به صورت روشن و با ادبیات واضح جلو میرفت، و لذا آن تصمیم گیری برای ذهنیت من در همان زمان صددرصد بود، اصلا تصمیم خلاف آن بعید جلوه میکرد، ولی پیام آقای لطیفی، کیفیت وصول و اینکه بلاواسطه بوده یا با واسطه و واسطه چه کسی بوده و چگونه اجازه یافته نزد ایشان برود، و... و بیت امام خبر داشتند و تایید میکنند یا مخفیانه بوده و خلاصه یک نفر که شاهد باشد کیست؟ این سؤالات از سر وسواس نیست، بلکه از سر تجربیات شخص خودم هست که برای شخص خودم پیش آمده و عرض خواهم کرد.
hosyn
بلی، چیزی که برای ناظرین خیلی مترقب نبود خروج ناگهانی شاه بود، در سایت پرتال امام خمینی تحت عنوان مهم ترین دلایل خروج شاه و نیز کنفرانس گوادلوپ، مطالب جالبی امده است:

http://www.imam-khomeini.ir/fa/n21653/سرویس_های_اطلاع_رسانی/تاریخ/این_سفر_بستگی_به_حالت_من_دارد!
https://www.mashreghnews.ir/news/522951/چرا-شاه-برای-فرار-مصر-را-بر-آمریکا-ترجیح-داد
hosyn
و نیز در این صفحه از پرتال، خاطره جالبی آمده تحت عنوان: واکنش عجیب امام (س) به خبر فرار شاه از ایران:
http://www.imam-khomeini.ir/fa/n148921/خواهر_طاهره
hosyn
این را هم الآن دیدم که خاطرات است و خودش خبری از مستند ندارد:
http://www.imam-khomeini.ir/fa/bookPrint.aspx?ID=66380&ppage=232&action=save
اصل مطلب بالا در ص ۲۳۱ شروع میشود با عنوان: خاطرات روزهای 21 و 22 بهمن 57 در اینجا:

http://www.imam-khomeini.ir/fa/c78_66294/خاطرات_سیاسی-_اجتماعی_دکتر_صادق_طباطبایی/ج_3/دیدار_ریچارد_کاتم _با_امام
hosyn
آیا شما میدانید که این سایت معتبر است یا خیر؟ و مال کیست؟ در جستجوی گوگل خیلی مطالب در این سایت ارجاع میدهد:
http://tarikhirani.ir/fa
سوزنچی
نمی دانم و پیگیری میکنم
اما دیدگاههای آقای مهدی نصیری را دیده اید؟ آن را چگونه ارزیابی میکنید
احساس میکنم تا حدودی با این چرخش از انقلابی گری به او نزدیکم
ممنون میشوم در این زمینه نظری بدهید

http://tarikhirani.ir/fa/news/8474/مهدی-نصیری-از-رسم-کیهان-تا-اسم-بازرگان
hosyn
سوزنچی
نمی دانم و پیگیری میکنم اما دیدگاههای آقای مهدی نصیری را دیده ای
ما شاء الله مفصل است، مروری نگاه کردم حسبا لامرکم.

((در سال ۶۰ علاوه بر ادامه دروس حوزوی فقه و اصول، در دوره آموزشی «موسسه در راه حق «تحت اشراف آیت‌الله مصباح یزدی شرکت کرد))
این گروه د بودند، و بنده سال ۵۸ رفتم که گروه ج بودیم، و قبل از ما دو گروه الف و ب بودند، گروه الف امثال آقای فیاضی و محمدی عراقی بودند.


((برخی از اشتباهات فیلسوفان و عرفا از جمله این دو بزرگوار، از جهت عمق تعارض با مبانی دینی و عقلی قابل مقایسه با اشکالات وارد بر شریعتی و بازرگان نیستند و بسیار فجیع‌تر است اما با این وجود...))
ببینید این عبارت، کار را از حیث قضاوت صددرصد تمام کرده است، و معمولا اینچنین میشود که افراط و تفریط پیش میآید، در نوع امور عقیدتی و اجتماعی.


((اعرافی گفته بود: «حوزه باید پاسخگوی هفت میلیارد بشر باشد؛ نمی‌توان بعد از تحولات جهان کار کرد؛ بلکه باید قبل از آن برنامه‌ریزی‌های لازم را انجام داد.» (حوزه‌نیوز) و پاسخ نصیری این بود که «با کدامین کارنامه حکمرانی، سودای جهانگشایی داریم؟»))
بنده با ذهن قاصرم، طرفدار نظر آقای اعرافی هستم، البته با پیشنهاداتی نه چندان آسان با رویکردها، غصه دائمی بنده این است که عادت کردیم جنس ۱۰۰ تومان را با اصرار ۱۰۰۰ تومان بخریم و دست بردار نیستیم، و گرنه این روایت: الناس لو علموا محاسن كلامنا لاتبعونا، تا روز قیامت جریان دارد، و مهمترین روزش امروز است، که ممکن است در این حدیث اشاره شده باشد: ثم يظهر العلم ببلدة يقال لها قم و تصير معدنا للعلم و الفضل حتى لا يبقى في الأرض مستضعف في الدين حتى المخدرات في الحجال، و با مبانی معرفتی و برداشتی که ایشان از روایات معارفی دارد، شاید نتوان چنین تغذیه جهانی را سامان داد، و حق دارد که بگوید عصر حیرت، اما در حدیثی که سابق گذشت فرمودند در زمان حیرت، حیرت واقعی نیست چون امر ما از خورشید روشن تر است، و یکی از مهمترین محاسن کلام اهل البیت علیهم السلام، احادیث معارفی ایشان است، بلی حیرت در انجاز اقدامات که آن هم با ارشادات روایات رفع میشود، غیر از حیرت روحی و روانی و عدم آرامش در بینش جامع است. و الله العالم
عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏1، ص: 307
69- حدثنا عبد الواحد بن محمد بن عبدوس النيسابوري العطار رضي الله عنه قال حدثنا علي بن محمد بن قتيبة النيسابوري عن حمدان بن سليمان عن عبد السلام بن صالح الهروي قال: سمعت أبا الحسن علي بن موسى الرضا ع يقول رحم الله عبدا أحيا أمرنا فقلت له و كيف يحيي أمركم قال يتعلم علومنا و يعلمها الناس فإن الناس لو علموا محاسن كلامنا لاتبعونا قال قلت يا ابن رسول الله فقد روي لنا عن أبي عبد الله ع أنه قال من تعلم علما ليماري به السفهاء أو يباهي به العلماء أو ليقبل بوجوه الناس إليه فهو في النار فقال ع صدق جدي ع أ فتدري من السفهاء فقلت لا يا ابن رسول الله قال ع هم قصاص مخالفينا أ و تدري من العلماء فقلت لا يا ابن رسول الله ص فقال هم علماء آل محمد ع الذين فرض الله طاعتهم و أوجب مودتهم ثم قال أ و تدري ما معنى قوله أو ليقبل بوجوه الناس إليه فقلت لا فقال ع يعني و الله بذلك ادعاء الإمامة بغير حقها و من فعل ذلك فهو في النار.

بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏57 ص213
23- ثم قال و روي بأسانيد عن الصادق ع أنه ذكر كوفة و قال ستخلو كوفة من المؤمنين و يأزر [يأرز] عنها العلم كما تأزر [تأرز] الحية في جحرها ثم يظهر العلم ببلدة يقال لها قم و تصير معدنا للعلم و الفضل حتى لا يبقى في الأرض مستضعف في الدين حتى المخدرات في الحجال و ذلك عند قرب ظهور قائمنا فيجعل الله قم و أهله قائمين مقام الحجة و لو لا ذلك لساخت الأرض بأهلها و لم يبق في الأرض حجة فيفيض العلم منه إلى سائر البلاد في المشرق و المغرب فيتم حجة الله على الخلق حتى لا يبقى أحد على الأرض لم يبلغ إليه الدين و العلم ثم يظهر القائم ع و يسير سببا لنقمة الله و سخطه على العباد لأن الله لا ينتقم من العباد إلا بعد إنكارهم حجة.
hosyn
آیا شما میدانید که این سایت معتبر است یا خیر؟ و مال کیست؟ در جست
بنده که در حال پیری هستم با شما فرق میکنم، به اقتضای سن، اقبال ذهنی به مطالب تاریخی که خاطرات مختصری از آنها دارم سراغم میآید، و پی جویی میکنم، اگر این سؤالات من سبب حواس پرتی شما میشود بفرمایید تا خدمت شما نفرستم.
خیلی روایت عیون که در بالا آوردم مضمون عجیبی دارد، اساس احیاء امر را به تعلیم و تعلم علومشان میداند، خوب دقت بفرمایید، و متفرع بر آن، اتباع، اتباع معرفتی و فرهنگی است.
hosyn
در خاطرم هست دیدم اما الآن یادم نیست کجا دیدم، نامه ای آقای طباطبایی فرستادند برای آقای میلانی راجع به اختلاف نظر آقای خمینی و آقای شریعتمداری راجع به دار التبلیغ که آقای طباطبایی مفصل واسطه بودند، جالب است برای اطلاع بر نظرات مختلف در نگاه کلان، اگر لینکی به آن پیدا کردید به بنده هم بفرمایید.
hosyn
این لینک را هم ببینید که تاثیر آل بویه را میتوان فهمید:
http://amafhhjm.ir/wp/almobin/Amafhhjm/0400-0389-1010/0413-0401-1022-mofid-00006.html
سوزنچی
hosyn
ما شاء الله مفصل است، مروری نگاه کردم حسبا لامرکم. ((در سال ۶۰
ممنون از لطف شما
بله در خصوص عرفا و فلاسفه، وی خیلی افراطی است. از پیروان آقای میلانی است که حتی تفکیکیون را هم فیلسوف و حتی اعتقادات آنها را هم انحرافی می شمرند. فلاسفه که جای خود دارند و از گفتن اینکه فلاسفه و عرفا اعتقادشان کفرآمیز است ابایی ندارند.
اما منظور تغییر مواضع انقلابی اش بود به مواضعی که آن را عصر حیرت نامیده
آنجا هم که به سخن آقای اعرافی اشاره می کتد این طعنه اش واضح است: «با کدامین کارنامه حکمرانی، سودای جهانگشایی داریم؟» و به او در این زمینه حق می دهم. یعنی ادبیات آقایان به گونه ای است که گویی «ما» قرار است اقدامی کنیم و او می گوید سابقه تان نشان داده کار داخلی تان را هم بلد نیسیتد.

اما نکته اخیرتان «اما در حدیثی که سابق گذشت فرمودند در زمان حیرت، حیرت واقعی نیست چون امر ما از خورشید روشن تر است، و یکی از مهمترین محاسن کلام اهل البیت علیهم السلام، احادیث معارفی ایشان است، بلی حیرت در انجاز اقدامات که آن هم با ارشادات روایات رفع میشود، غیر از حیرت روحی و روانی و عدم آرامش در بینش جامع است. و الله العالم» واقعا آموزنده بود.

با وی ارتباط دارم
اگر اشکال ندارد این نقد شما را بدون ذکر نام با ایشان مطرح کنم.
آیا صلاح می دانید یا هدر رفتن وقت و ... است؟
hosyn
بنده که در حال پیری هستم با شما فرق میکنم، به اقتضای سن، اقبال ذ
شما لطف دارید
سبب حواس پرتی نمی شود. اما تکانم می دهد و گاه حتی شب خوابم نمی برد.
اما به نظرم این تکانها باید باشد تا انسان رشد کند و واقعا بابت اینها از شما ممنونم

حقیقتا از شما بسیار بسیار ممنونم و در عین حال بسیار شرمنده ام و بسیار پوزش می خواهم که وقت گرانبهایتان را برای این بنده بیسواد صرف می کنید و گام به گام مرا جلو می برید.
hosyn
سوزنچی
ممنون از لطف شما بله در خصوص عرفا و فلاسفه، وی خیلی افراطی است.
((اما منظور تغییر مواضع انقلابی اش بود به مواضعی که آن را عصر حیرت نامیده))
مهم میزان تغییر است که نمیدانم دقیقا میزان ایشان چه بوده است؟ و گرنه در طیف های مختلف دانشگاهی و حوزوی و مردمی، از این طرف به آن طرف و برعکس رفتند، اما میزان ها مختلف بوده است.

((اگر اشکال ندارد این نقد شما را بدون ذکر نام با ایشان مطرح کنم.))
ایشان بیش از این عرایض بنده حرف شنیده، و گمان نمیکنم طوری باشد که نیاز باشد.
hosyn
سلام علیکم
اعظم الله اجورکم
نمیدانم آیا این دو آیه سوره مبارکه حدید را بحث کردید یا نه، مضمون آیه اول و ارتباطش با آیه دوم، یک بحث چند جانبه میطلبد، بخصوص با ملاحظه روایات در ذیل آیه، که ان شاء الله تعالی خیلی نافع است:

57|16|ألم يأن للذين آمنوا أن تخشع قلوبهم لذكر الله وما نزل من الحق ولا يكونوا كالذين أوتوا الكتاب من قبل فطال عليهم الأمد فقست قلوبهم وكثير منهم فاسقون
57|17|اعلموا أن الله يحيي الأرض بعد موتها قد بينا لكم الآيات لعلكم تعقلون
سوزنچی
hosyn
سلام علیکم اعظم الله اجورکم نمیدانم آیا این دو آیه سوره مبارکه ح
سلام عليكم
آیه اول را همان اوایل کار بحثی کردم که آن موقع کارهایم خیلی مختصر بود و روایت دومش ناظر به فرمایش شماست اما نگاه خواهم کرد
http://yekaye.ir/al-hadeed-057-16/
با آقای رهدار صحبت کردم
خودش مستقیم نشنیده بود بلکه مضمون را احتمالا از آقای روانبخش شنیده بود حتی در مورد واسطه هم مطمئن نبود. لذا مطلب قابل استنادی نیست
البته عصر دوباره با ایشان قرار دارم اگر امر دیگری هست که بپرسم بفرمایید
hosyn
سوزنچی
سلام عليكم آیه اول را همان اوایل کار بحثی کردم که آن موقع کارهای
بسیار خوب، و در ترجمه روایت دوم آمده: دوره محدود، که نمیدانم جایگزین بهتر دارد یا خیر؟ اگر بعدا با آیه بعدی بحث کردید، تاملی بفرمایید.
سوزنچی
با آقای رهدار صحبت کردم خودش مستقیم نشنیده بود بلکه مضمون را احت
خیر، عرضی ندارم، و اگر با واسطه بوده، نباید تعبیر میفرمودند علی ما بالبال: آقای مصباح میفرمود، به هر حال گذشته است، و اگر جور شد (نه حتما) بپرسید که شاید بخشی از سخن پایانی در این کلیپ پخش شده تقطیع شده و حذف گردیده، مضمون آن چه بوده؟ (البته معلوم است رسم خودتان این است که اسمی از کسی نمیبرید)
سوزنچی
hosyn
خیر، عرضی ندارم، و اگر با واسطه بوده، نباید تعبیر میفرمودند علی
همان موقع سوال کردم
ظاهرا نکته خاصی نبوده. چون گفت الان یادم نیست چه پخش کردند ولی مطلب را ازنو برایم گفت همان بود که شنیده بوده که آیت الله بهجت به امام نامه نوشته و گفته شما بهتر است به همان سبک حضرت امیر خودتان عزل و نصب کنید نه اینکه به آرای عمومی واگذار کنید ولی امام گفته بوده باید مردم را مشارکت دهیم زیرا اگر مشارکت کنند حتی اگر اشتباه کنند پایش می ایستند

درباره اینکه چرا آن طور تعبیر کرد می گفت قبل از شروع ضبط با آقای یامین پور گفته بودم که الان یادم نیست چه کسی این را به من گفته و قرار بود اصلا مطرح نشود.اواخر برنامه یکدفعه مطرح می شود و گفت
به نظرم رسید که برای مخاطب معنی ندارد که بگویم کسی گفته و الان نمی دانم فلانی بود یا بهمانی و لذا به طور کلی گفتم آقای مصباح چنین بوده.
سوزنچی
سلام عليكم
این صحبتها را دیده اید؟
نظرتان چیست؟
اگر فرصت کل فایل را ندارید اصل خاطره مرحوم قوچانی از دقیقه 5 و اصل مساله در دقیقه 8 است.
درباره اتصال این انقلاب به ظهور
فیلم
35.1 MB
:rotating_light: صحبتهای آیت‌الله قاضی درباره قیام #امام_خمینی ره و ظهور #امام_زمان(عج) در کلام آیت‌الله ناصری زیدعزه

:diamond_shape_with_a_dot_inside: آیت الله ناصری در این کلیپ که از شبکه قرآن هم پخش شده و مربوط به سال 1397 است می‌گویند: استادم آیت الله شیخ عباس قوچانی ره به من فرمودند در نجف، حدود ۲۰ سال قبل از انقلاب، سر درس آیت‌الله قاضی بودیم یکدفعه وسط درس سیّد جوانی وارد شد مرحوم قاضی به احترامشون از جا بلند شدند و ایشون رو بالای مجلس نشاندند و موضوع درس را تغییر دادند و درباره #قیام_علیه_ظلم صحبت کردند. همه از این کارشون تعجّب کردیم. بعد از درس و رفتن این سیّد جوان از آقای قاضی پرسیدیم ایشون که بود؟ فرمودند ایشون از علمای برجسته‌ی قم و فوق‌العاده هستند این سیّد طوری بر علیه ظلم قیام می‌کند که احدی چنین قیامی نکرده سپس پیروز می‌شود و سکّه‌ها به نام ایشون میخوره.

:orange_book:منبع: پیاده سازی از فیلم سخنرانی آیت‌الله ناصری

:id: @mtfalsafeh
hosyn
سلام علیکم
خیر، ولی اصل قضیه را بیش از سی سال قبل شنیدم، و گویا در آن جلسه یا غیر آن، خبر از پیروزی انقلاب هم به ایشان داده بودند.
سوزنچی
بله
ایشان در همینجا همین را هم می گویند
hosyn
سهم بنده قاصر کور همین غصه خوردن جاهلانه میماند، در سالهای 56 تا 61 محضر حاج آقا مصباح خیلی استفاده کردم، جلسات ایشان بعضا جلوی چشمم هست، یادم هست مکرر این آیه را با سوز حدود سال 59 میخواندند: ثم جعلناکم خلائف من بعدهم لننظر کیف تعملون، وفقنا الله جمیعا لمرضاته
سوزنچی
سلام علیکم
مساله شرعی

سلام علیکم. مدتی است یک دستگاه ماشین خریده‌ام اما هنوز پلاک به نام بنده نیست. با توجه به اینکه شرایط جدید پیش ثبت نام خودرو این است که پلاک فعال به نام هیچ یک از اعضای خانواده نباشد و برادرم نیز این شرط را ندارد آیا میتوانم به جای برادرم ماشین ثبت نام کنم؟ (برادرم نیز ماشین دارد) با اینکه میدانم ممکن است در قرعه کشی خانواده ای نیازمند خودرو باشند که به جای آن ها به قرعه به من بیفتد.


سوال کننده ای که این را پرسیده کسی است که ماشین نیاز داشت و اعضای خانواده شان هم ماشین نداشتند به خاطر اینکه از این پیش فروشها ناامید شده بود و اسمش هیچ درنیامد چند روز پیش آزاد خرید ولی هنوز سند به نامش زده نشده.
در شرایط پیش فروش جدید گفته اند نباید ماشینی به نام هیچیک از اعضای خانواده باشد.
الان عملا می تواند ثبت نام کند. اما چون خودش نمی خواهد و برای برادرش است (برادرش می خواهد ماشینش را عوض کند) به نظرش می رسید چون خودش اقدام به خرید کرده شرعا ویا اخلاقا اشکال دارد و ممکن است یک نفر که واقعا هیچیک از خانواده شان ماشین ندارد ناکام شود.
با توجه به بحثهایی که پیش آمد چند روزی است دارم احادیث کتاب الحجه را دوباره می خوانم
به مطالبی رسیدم که شاید برای شما هم جالب باشد:
این فراز از روایت (مَا قَالَ بَيْنَ دَفَّتَيِ الْمُصْحَفِ) درباره بحث مصاحف و اینکه قرآن از بین نمی رود و تحریف ناپذیر نیست چون اهل بیت هستند به نظرم موید زیبایی شاید باشد
الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 214
2- عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ الْعَبْدِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ قَالَ هُمُ الْأَئِمَّةُ ع.
3- وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع فِي هَذِهِ الْآيَةِ- بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ ثُمَّ قَالَ أَمَا وَ اللَّهِ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ :small_red_triangle:مَا قَالَ بَيْنَ دَفَّتَيِ الْمُصْحَفِ:small_red_triangle: قُلْتُ مَنْ هُمْ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ مَنْ عَسَى أَنْ يَكُونُوا غَيْرَنَا.
یکی از نکاتی که در این ایام خیلی ذهنم را درگیر می کرد ظاهرا ناظر به همان نامه آیت الله بهجت که دقیقا مفادش معلوم نیست

اینکه واقعا مبنای حکومت را رجوع به آرای مردم قرار دهیم چه ببسا خلاف دین است

الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 216
2- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَيْدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ: إِنَّ الْأَئِمَّةَ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِمَامَانِ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى- وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا «1» لَا بِأَمْرِ النَّاسِ يُقَدِّمُونَ أَمْرَ اللَّهِ قَبْلَ أَمْرِهِمْ وَ حُكْمَ اللَّهِ قَبْلَ حُكْمِهِمْ قَالَ وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ «2» يُقَدِّمُونَ أَمْرَهُمْ قَبْلَ أَمْرِ اللَّهِ وَ حُكْمَهُمْ قَبْلَ حُكْمِ اللَّهِ وَ يَأْخُذُونَ بِأَهْوَائِهِمْ خِلَافَ مَا فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.
درباره اینکه فضای روایات این است که تا قبل از ظهور اقدام نشود پس چرا امام خمینی اقدام کرد
یک توجیه شاید این روایات باشد که روایات را ناظر به زمان خود اهل بیت می دیدند و اینکه شرایط آن زمان آماده نشده بود. اما زمان خودشان شرایط آماده شده بوده

با توجه به اینکه خبر آقای قاضی و دیگرانی که گفته بودند ایشان به حکومت می رسد را بگذاریم کنار روایت زیر که ائمه ع می گفتند ولد حسن به حکومت نمی رسند و بدین دلیل قیامهای زیدی را تخطئه می کردند. و وقتی امثال آًای قاضی یا دیگران به ایشان گفته باشند تو به حکومت می رسی این می تواند مویدی باشد برای اینکه او موظف به قیام بوده است و احادیث نهی از قیام و یا بی اثر دانستن قیام (بحث صغروی)‌شامل ایشان نمی شده است
الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 242
7- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ وَ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ وَ زُرَارَةَ أَنَّ عَبْدَ الْمَلِكِ بْنَ أَعْيَنَ قَالَ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ الزَّيْدِيَّةَ وَ الْمُعْتَزِلَةَ قَدْ أَطَافُوا بِمُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ «1» فَهَلْ لَهُ سُلْطَانٌ فَقَالَ وَ اللَّهِ إِنَّ عِنْدِي لَكِتَابَيْنِ فِيهِمَا تَسْمِيَةُ كُلِّ نَبِيٍّ وَ كُلِّ مَلِكٍ يَمْلِكُ الْأَرْضَ لَا وَ اللَّهِ مَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ فِي وَاحِدٍ مِنْهُمَا.
8- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ الصَّمَدِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ سُكَّرَةَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ يَا فُضَيْلُ أَ تَدْرِي فِي أَيِّ شَيْ‏ءٍ كُنْتُ أَنْظُرُ قُبَيْلُ قَالَ قُلْتُ لَا قَالَ كُنْتُ أَنْظُرُ فِي كِتَابِ فَاطِمَةَ ع لَيْسَ مِنْ مَلِكٍ يَمْلِكُ الْأَرْضَ إِلَّا وَ هُوَ مَكْتُوبٌ فِيهِ بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِيهِ وَ مَا وَجَدْتُ لِوُلْدِ الْحَسَنِ فِيهِ شَيْئاً.
hosyn
سوزنچی
سلام علیکم مساله شرعی سلام علیکم. مدتی است یک دستگاه ماشین خرید
سلام علیکم
از حیث خود برادرش، اگر ماشین را نیاز دارد و برای تجارت نمیخواهد، مانعی ندارد، و از حیث تضییع حق دیگری، اگر تضییع قطعی است اقدام نکند، اما اگر احتمال تضییع حق دیگری است، پس تکلیف، منجز نیست و اشکالی ندارد، ولی در عین حال احتیاط خوب است. و الله العالم
البته اصل ثبوت حق شرعی مبنی بر احتیاط و مراعات اخلاق است.
سوزنچی
خیلی ممنون
ضمنا عید را تبریک عرض میکنم
انشاءالله هرچه سریعتر شاهد عید ظهور باشیم
hosyn
و همچنین بر شما و همه شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مبارک باشد، و اسعد الله ایامکم و عجل الله تعالی فی فرج ولیه صلوات الله علیه و فرجنا بفرجه الشریف ان شاء الله تعالی
ذهن شریفتان باشد که دو کتاب منطقی انگلیسی شما پیش من است، وقتی خدمتتان رسیدم تقدیم کنم.
اگر کتاب دیگر هم هست و فراموش کردم بفرمایید
سوزنچی
hosyn
ذهن شریفتان باشد که دو کتاب منطقی انگلیسی شما پیش من است، وقتی خ
بنده کاری با آنها ندارم و گمان نمیکنم نیازی به آنها پیداکنم
مگر بحثهای شما ما را به آن سو ببرد
لذا خدمت شما باشد
hosyn
سوزنچی
با توجه به بحثهایی که پیش آمد چند روزی است دارم احادیث کتاب الحج
بسیار عالی، خداوند متعال شروع انس به روایات را که حدوثا به شما داده ان شاء الله بقائا با توفیق بیشتر برایتان ادامه دهد، و دعا کنید حدوثش را هم برای حقیر محقق فرماید.
سوزنچی
hosyn
بسیار عالی، خداوند متعال شروع انس به روایات را که حدوثا به شما د
هم حدوثش و هم بقایش با تاکیدات شما بوده است
شما که الحمدلله بسیار موفقید
سوزنچی
شخصی استخاره می خواست و مرا واسطه کرد
آیا امکانش هست استخاره ای انجام دهید؟
ترجیحا اگر تا همین امشب جوابش را بدهید خیلی ممنون خواهد شد
hosyn
نکاتی که اشاره فرمودید، حرف در باره آنها زیاد است، و بیش از ظرفیت تایپ بنده است، اینکه فرمودید:
((بگذاریم کنار روایت زیر که ائمه ع می گفتند ولد حسن به حکومت نمی رسند))
بحث قدیمی است، حتی ابن کثیر و ابن خلدون در این جهت اختلاف دارند، ابن کثیر به خاطر نقل ابن عمر و ابن عمرو در نسب فاطمیین خدشه میکند: والله ما يليها أحد منكم أبدا، بر خلاف ابن خلدون که میگوید: ولا يلتفت لإنكار هذا النسب...
و روایتی که شما نقل کردید باید با تشکیل حکومت ادریس پسر عبدالله بن الحسن در مغرب، دولة ملوك الأدارسة في المغرب الأقصى، جمع شود و با عنایت به دولت آنها معنا شود، و همچنین در خرائج و نیز کشف الغمة حدیث معروف حسن بن راشد آمده: ذكرت زيد بن علي فتنقصته عند أبي عبد الله ع فقال لا تفعل رحم الله عمي إن عمي أتى أبي فقال إني أريد الخروج على هذا الطاغية فقال لا تفعل يا زيد فإني أخاف أن تكون المقتول المصلوب بظهر الكوفة أ ما علمت يا زيد أنه لا يخرج أحد من ولد فاطمة على أحد من السلاطين قبل خروج السفياني إلا قتل ، و این روایت هم باید با حاکم شدن سادات زیدی در بخش وسیعی از طبرستان معنا شود، البته الآن تفصیل حکومت انها یادم نیست، شاید شما مستحضر باشید، به هر حال بحث دقیقی است.
hosyn
((و وقتی امثال آًای قاضی یا دیگران به ایشان گفته باشند تو به حکومت می رسی ...))
وقتی صحبت از کلام یک کسی است که جزء مردم عادی نیست، نقل به معنا فقط اصل تحقق دیدار و اصل موضوع سخن را اثبات میکند، اما در فهم مراد، تک تک واژه‌ها نقش دارند، و برداشت حاضرین در مجلس، صددرصد نیست، در فرمایش حاج آقای ناصری آمده که راجع به قیام علیه ظلم صحبت کردند و روایت خواندند، این فقط اجمال مطلب است، و در ادامه فرمودند به ایشان گفتند وظیفه شما قیام بر علیه ظلم است، آیا این عین عبارت آقای قاضی است؟ و سپس میفرمایند گفتند که ایشان غالب میشوند و سکه به نام ایشان زده میشود و بعد از ایشان امام زمان عج ظهور میکنند، ای کاش بدانیم عین عبارات آقای قاضی چه بوده است؟ مثلا آقای ری شهری در زمزم عرفان در فصل امام خمینی چند عبارت به عینه نقل میکند، این خوب است، نمیدانم عبارت اول و سوم را که قبلا فرستادم دیدید یا نه؟ شما دوباره مراجعه بفرمایید و عین عبارت را با برداشت آقای ری شهری تمییز دهید، در نقل سوم راجع به رؤیای پیروزی انقلاب، اصلا معلوم است حاج آقا چه میگویند؟ و در خواب چه حرفی زده شده بوده که غیر مستقیم تبیین میکنند؟
hosyn
سوزنچی
شخصی استخاره می خواست و مرا واسطه کرد آیا امکانش هست استخاره ای
خوب است ولی صبر و تحمل نیاز دارد، اگر نمیتواند تحمل کند اقدام نکند، (آیه موسی و خضر علیهما السلام) آتنا غدائنا لقد لقینا...
سوزنچی
hosyn
((و وقتی امثال آًای قاضی یا دیگران به ایشان گفته باشند تو به حکو
منظورتان از عبارت اول و سوم و نقل سوم راجع به رؤیای پیروزی انقلاب را نفهمیدم،

و در خواب چه حرفی زده شده بوده که غیر مستقیم تبیین میکنند؟

آیا جمله اخیرتان ناظر به کلیپ فوق است؟
ظاهرا وعده پیروزی و به حکومت رسیدن ایشان را متعدد به ایشان گفته بودند
من به نظرم در جای دیگری خوانده بودم که آقای قاضی تعبیر کرده بودند که
وی شاه می‌شود
خاطره آیت الله ناصری رادیگران هم به تعبیردیگرنقل کردهاند

http://www.qudsonline.ir/news/263196/

https://portal.anhar.ir/node/14293/?ref=sbttl#gsc.tab=0
آیت الله کشمیری هم در اینجا می گوید من خودم به امام گفتم که تو به تهران می روی و حکومت می کنی
اوایلش توضیح دیگری است. از دو دقیقه و ۵۰ ثانیه صحبت خود وی است
https://www.dideo.ir/v/ap/mBOvD/پیش-بینی-عجیب-آیت-الله-کشمیری-در-مورد-آینده-نظام
این هم جالب است

«در تاریخ ۶/۲/۱۳۸۷ در دیداری که همراه جمعی از دوستان در تهران با آقای سید حسن نصر الله ـ رهبر حزب الله لبنان ـ داشتیم، ایشان فرمود:

دو سه سال پیش از رحلت حضرت امام خمینی رحمه الله، شخصی به نام «الحارس» که از نیروهای استشهادی حزب الله بود، گفت: با اتومبیل شخصی از بیروت خارج می‌شدم. شخصی را با لباس و هیئت عربی دیدم که حدود شصت سال سن داشت. از او خوشم آمد و او را سوار کردم. در راه با روشن شدن ضبط صوت اتومبیل، صدای شعار مردی شنیده شد که می‌گفت: «حتی ظهور المهدی اِحفظ لنا الخمینی» (تا ظهور حضرت مهدی، خمینی را برای ما نگه دار) و در ادامۀ آن می‌گفتند: «اِحفظ لنا المنتظری خلیفه الخمینی» (منتظری را برای جانشینی خمینی حفظ کن).
آن شخص وقتی شعار نخست را شنید، گفت: شما تصور می‌کنید که پرچم جمهوری اسلامی به دست امام خمینی تحویل حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه می‌شود؛ ولی اشتباه می‌کنید… .
در مورد شعار دوم هم گفت: منتظری خلیفۀ خمینی نخواهد شد؛ اما انقلاب ایران مشکلی پیدا نمی‌کند، به جای امام خمینی سیدی خواهد آمد.

همچنین اضافه کرد: شما فکر می‌کنید جنگ ادامه پیدا می‌کند و سپاه ایران برای فتح قدس به لبنان خواهد آمد؛ اما اشتباه می‌کنید. جنگ ایران و عراق پایان می‌یابد و میان سربازان آن‌ها گُل رد و بدل می‌شود.

http://www.asrislam.com/fa/news/2486/پیشگویی-در-مورد-آینده-جمهوری-اسلامی-ایران
این خاطره آًای صدیقی از آيت الله بهجت هم خیلی عجیب است:

در آن زمان که مبارزه با شاه باب نبود، جمعی آمده بودند خدمت مرحوم آیت‌الله بروجردی و اعلام آمادگی کرده بودند که اگر ایشان دستور دهند، حاضرند علیه شاه قیام کنند. آیت‌الله بروجردی از این امر استقبال نکرده بودند و اجازه چنین حرکتی را نداده بودند. بعدها در جمعی فرموده بودند «با فرض اینکه شاه از سلطنت خلع شد، چه کسی را می‌توانیم برای اداره مملکت معرفی کنیم.» لذا دلیل عدم حمایت ایشان از این حرکت، این احساس بود که شخصی برای جایگزینی شاه نداریم. مرحوم آقای بهجت همان زمان فرموده بودند «چرا نمی‌توان کسی را پیدا کرد؟ با توکل بر خدا و پس از شروع حرکت و سقوط شاه، شخص جایگزین او پیدا می‌شود» لذا در اوج عرفان و فقاهت مسائل سیاسی آن زمان را دقیقا رصد کرده و از حرکت‌های ضد شاه حمایت می‌کرد.
https://www.asriran.com/fa/news/115659/روایت-صدیقی-از-خوابی-که-آیت‌الله-بهجت-درباره-رهبری-دیدند
hosyn
سوزنچی
خاطره آیت الله ناصری رادیگران هم به تعبیردیگرنقل کردهاند http:/
آنچه قبلا عرض کردم که تجربیاتی دارم که کالمحال است خدمت شما منتقل کنم، مصادیق بسیار قوی دارد که باید سر فرصت عرض کنم، ولی یک مصداق ضعیف آن را حالا خود شما برای من ارسال فرمودید، کلیپ حاج آقای ناصری با این لینک جدید که اینجا ارسال فرمودید را چگونه میتوان جمع کرد؟ آقای طیار را بنده میشناختم و مرتب منزل حاج آقا میامدند، خواستم خدمت شما بگویم میتوانید از پسر آقای قوچانی (مصحح جواهر پس از پدر) هم بپرسید، ولی یک جستجو کردم اولین مورد تصویری این آدرس امد که قضیه آقای طیار را از پدرش نقل میکند:
http://aghanajafi.mihanblog.com/extrapage/4
خوب اینجا یک قضیه واحده است از یک نفر شاهد و آن هم آقای آقاشیخ عباس قوچانی، یعنی نقل دو نفر نیست، ولی سند به ایشان از دو نفر است، آقای ناصری و آقای طیار، اما تفاوت نقل زیاد است:

۱- آیا آقای قاضی از جای خود بلند شدند یا تکان نخوردند؟ آیا تا درب منزل مشایعت کردند یا اصلا تکان نخوردند؟
۲- آیا یک کلمه خود آقای قاضی راجع به قیام علیه ظلم حرف زدند یا آقای قاضی حتی یک کلمه حرف نزدند؟
۳- آیا بعد از رفتن ایشان از جلسه درس آقای قاضی، آقای قاضی توضیحی دادند یا باز اصلا حرفی نزدند؟
سوزنچی
منظورتان از عبارت اول و سوم و نقل سوم راجع به رؤیای پیروزی انقلا
خیر ربطی به کلیپ ندارد، عرض کردم که مربوط به کتاب زمزم عرفان است، فصل امام خمینی، نقل عبارت اول و سوم، دوباره مراجعه فرمایید.
سوزنچی
hosyn
خوب اینجا یک قضیه واحده است از یک نفر شاهد و آن هم آقای آقاشیخ ع
بله
تفاوتهای فوق هست و طبیعتا با توجه به ارادتی که آیت الله ناصری دارد می توان پاسخ این پرسشها را حدس زد.

اما در هر صورت این داستان که ایشان می گوید بیا و بخوان داستانی است در راستای تایید وی. اینکه حکایت قیام یک عالم بنی اسرائیل علیه ظلم را بخوانند و تطبیقی که بلافاصله در ذهنها پیدا می شود و در ذهن مرحوم قوچانی هم پیدا شد آیا یک نحوه تایید درست بودن اقدام نیست؟

ضمنا شاهد بحث حقیر اصل اینکه به وی گفته بودند تو پیروز می شوی بود.

البته اینکه طرفداران ایشان پیاز داغش را زیاد کنند طبیعی است و تحلیل شخصی حقیر از بیانات آقای ناصری هم این است. یعنی غالبا یک چیزی رخ داده اما ایشان (نه عامدانه بلکه ناخودآگاه- پیاز داغش را زیاد می کند
hosyn
خیر ربطی به کلیپ ندارد، عرض کردم که مربوط به کتاب زمزم عرفان است
آن موقع کل کتاب را با دقت خواندم الان در سفرم و فعلا دسترسی ندارم. ان شاء الله برگشتم دوباره نگاه می کنم
hosyn
حفظکم الله و سلمکم
مزاحم بی وقت بودم، ببخشید.
سوزنچی
hosyn
حفظکم الله و سلمکم مزاحم بی وقت بودم، ببخشید.
نه حاج آقا
اصلا چنین نفرمایید
بنده ام که دائما مزاحمت ایجاد می کنم و این نهایت لطف شماست که خودتان را در سطح بنده پایین می آورید و بسیار بر بنده منت می گذارید که برای بنده وقت می گذارید
خداوند خیر دنیا و آخرت را به شما عطا فرمایدو در زمره برترین اصحاب امام زمان ع قرارتان دهد
سوزنچی
سلام علیکم
مسافرت که آمده ام کافی و مکاسب را با خود آورده ام
این ایام بحث مکاسب (بحث ولایت فقیه و ولایه عدول مومنین)‌ را دوباره خواندم
استدلالی که من برای ولایت فقیه داشته و دارم و در کتاب مطهری و مهدویت هم شرح داده ام اصلا در مکاسب مورد توجه قرار نگرفته و هرچه در احادیث کافی هم بیشتر جلو می روم همان تحلیل خودم به نظرم درست می اید
تحلیل من این بود که
مبنای تفکر شیعه این است که حکومت مطلقا و تنها و تنها از آن معصوم است و غیر معصوم حتما طاغوت است. این حق معصوم است و البته مردم موظفند به او مراجعه کنند و اگر مراجعه نکردند باز حق از او ساقط نمی شود و اگر معصوم در خانه بنشیند باز برای شیعیان حاکم واقعی اوست نه سلطان بالفعل؛ و هر شیعه ای تصمیم اجتماعی اش را باید با امام چک کند. و البته امام گاهی مستقیم ورود می کند گاهی نایب می فرستد و حکم نایب امام مادام که امام او را فرستاده و عزل نکرده حکم امام است.
حالا در دوره غیبت نمی توان پذیرفت که مبنای شیعه عوض شده باشد. یعنی اگر حکومت برای غیر امام مجاز بشود در دوره غیبت، پس این جواز نشان می دهد ادله شیعه برای بعد از نبی مخدوش بوده.
پس در دوره غیبت هم همان است. اینجاست که شیعه باید ببیند امام برای غیبتش چه کرده است. یعنی من احادیثی مثل مقبوله عمر بن حنظله و ... را با این فضا می خوانم. یعنی شیعه ازامام انتظار دارد که برای دوره غیبتش تعیین تکلیف کند و احادیثی که با آنها ولایت فقیه (به همان معنای سوم در مکاسب؛ که غیر از افتا و قضاوت است) را اثبات می کنند در همین فضا می فهمم. یعنی امام با نصب عام فقها را متصدی این امور کرده است.
تنها مشکل اصلی در اینجا مشکل تزاحم است که به نظرم بحثی که شیخ در مکاسب کرده همان است؛ و وقتی هر فقیه دارای شرایطی تصرف بالفعل کرد دیگری نباید مزاحم او شود (البته اینکه هنوز تصرفش به فعلیت نرسیده دیگری می تواند مزاحم شود یا نه همان اختلافی که شیخ می کند می تواند مطرح شود و این جزء اصول شیعه نیست) (یعنی چنانکه شیخ بخوبی توضیح داده، در جایی که تصرف بالفعل واقع می شود واضح است که دیگری نباید مزاحم شود ولی در جایی که هنوز تصرف به فعلیت نرسیده می تواند جای بحث باشد و طرفین هیچ یک منافاتی با اصول فکر شیعه ندارد)
با این وصف در دوره غیبت، شیعه در عرصه مسائل اجتماعی (حکومتی) یا خودش فقیه دارای شرایط است که تکلیفش را در هر وضعیت اجتماعی می داند یا باید تابع فقیه دارای شرایط باشد و به حکم او عمل کند. (من در بحثهای اجتماعی ولایت فقیه در زمان فتنه ۸۸ در جلساتم می گفتم که ساختار ضمانت اجرا نمی آورد لذا اگر کسی رهبر فعلی را فاقد شرایط بداند منطقا بر او حرجی نیست منتها اگر فقیه نیست باید برای مخالفت با ایشان و بلکه برای هر اقدام اجتماعی از فقیهی که او را دارای شرایط می داند اذن داشته باشد)

در واقع سامانه فکر شیعی درباره حکومت را من این طور می فهمیدم و تاکنون به نظرم می رسید این مقدار که گفتم لازمه فکر شیعی است نه محل اختلاف. یعنی اگر کسی به این مقدار باور نداشته باشد در اصول فکر شیعی لنگ است.
یعنی اینها را محکمات می دانستم:
۱. حکومت فقط مال معصوم است و غیرمعصوم طاغوت است. لذا حتی معصوم حاکم رسمی نباشد برای شیعه باز او حاکم است و همه مسائل اجتماعی و حکومتی اش را فقط باید از او کسب تکلیف کند.
۲. معصوم یا مستقیما حکم می کند یا نایب می گذارد و حکم نایب هم مادام که عزل نشده است همچون حکم خود معصوم لازم الاتباع است (مگر در جایی که بوضوح خلاف شرع باشد که یقین داشته باشیم که معصوم اگر مطلع شود حتی اگر به هر مصلحتی وی را عزل نکند حتما با این حکم مخالفت می کند ولی در موارد شک (صرف همین که احتمال بدهیم که این حکم ظاهرا خلاف شرع، از باب وقوع در تزاحم بوده که شق دیگرش برای ما مجهول است نه اقدام مستقیم به خلاف شرع) باز باید اتباع نمود).
۳. در غیبت نیز فرقی نمی کند. فرق غیبت صغری و کبری در این مساله فقط این است که نایب خاص باشد یا عام.

وقتی بحثهای شیخ را می خواندم نمی دانم چرا اصلا سراغ این واضحات نرفته است

اگر هر جای این روند فکر من اشکال دارد ممنون می شوم تذکر دهید
سوزنچی
ریشه همه بحثهایم هم پاسخ به این سوالات و شبهات بود که

اگر هدایت لازم است چرا به یک نبی بسنده نشد
اگر تجدید نبوت به خاطر تغییر زمانه است پس چرا ختم نبوت
اگر ختم نبوت به خاطر دریافت برنامه نهایی است پس چرا امامت
اگر امامت برای تداوم وظیفه تفسیر و حکومت توسط معصوم است پس چرا غیبت
و اگر در غبیت فقها میتوانند عهده دار نقش امام شوند پس چرا ظهور

بر این اساس میگفتم باید یک تبیین جامع بدهیم که هر تحلیل ما با واقعه بعدی نقض نشود

این تحلیل را در دو کتاب
روایت مطهر ج4 و
مطهری و مهدویت
ارائه دادم که چگونه همه این سوالات فوق را با یک مبنا حل کنیم
که فرازی از آن را در بالا خدمتتان نوشتم

لذا بود که خدمتتان عرض کردم که کتاب مطهری و مهدویت نهایت تحلیلهای من تاکنون بوده و مهمترین مساله من به عنوان یک شیعه است (یعنی وظیفه انتظار مهمترین وظیفه است که باید شیعه تکلیف خودش را بداند) و اگر زحمتی بکشید و بفرمایید کجایش بیراهه رفته ام خیلی در حقم لطف کرده اید

البته بعد از بحثهای اخیر وقتی دوباره آن را مرور کردم دیدم در برخی جزییاتش (بویژه در خود بحث انتظار) باید اصلاح شود اما شاکله اش هنوز به نظرم قابل دفاع میاید
hosyn
سلام علیکم
ظاهرا شیخ اعظم قده در واضحات مطالب شما حرفی ندارد، یعنی در اینها نیست که دو بار تکرار میکند خرط القتاد، بلکه در جایی است که شما با یک کلمه رد شدید: (فقط این است که نایب خاص باشد یا عام) ایشان میگوید از ادله استفاده عموم نمیشود.
در بیانات شما، به قول امروزی ها همه جا توپ را به زمین امام ع انداختید، و حال آنکه اساسا غیبت یعنی امت این امام ع را رها کردند بلکه حاضرند او را شهید کنند، مگر خواجه نفرمود: و عدمه منا، شما با این عبارت خودتان: (یعنی اگر حکومت برای غیر امام مجاز بشود در دوره غیبت، پس این جواز نشان می دهد ادله شیعه برای بعد از نبی مخدوش بوده) نتیجه میگیرید که پس (یعنی شیعه ازامام انتظار دارد که برای دوره غیبتش تعیین تکلیف کند) ، آیا شیعه انتظار داشت امیرالمؤمنین ع در ۲۵ سال خانه نشینی تعیین تکلیف کنند به معنایی که شما میگویید؟ یعنی (و البته امام گاهی مستقیم ورود می کند گاهی نایب می فرستد...) امیرالمؤمنین ع یا باید مستقیم ورود کنند و یا نائب بفرستند و گرنه (نشان می دهد ادله شیعه برای بعد از نبی مخدوش بوده) ؟
نکته مهم تفاوت بین نصب با ارجاع است، شیخ انصاری قده مفاد ادله را نصب نمیبیند بلکه ارجاع میبیند، و لذا فقهاء مفاد مقبوله را (جعلته حاکما) قاضی تحکیم میگویند(فليرضوا به حكما)، نه قاضی منصوب، و لذا راوی فورا میپرسد: (فإن كان كل رجل اختار رجلا من أصحابنا فرضيا أن يكونا الناظرين في حقهما و اختلفا فيما حكما...)و تفاوت دقیق است، مثلا شما به دانشجویان میگویید چون مسئولین دانشگاه صلاحیت پاسخگویی ندارند به آنها مراجعه نکنید و تنها به شاگردان خود من مراجعه کنید، دقت بفرمایید که شما شاگردان خودتان را مخاطب قرار ندادید که شما را منصوب کردم، بلکه به دیگران گفتید که تنها برای امور ضروری خودشان به انها مراجعه کنند.
سوزنچی
در دوره حضور ولو در زمان خانه نشینی اهل بیت تکلیف شیعه معلوم بود
شیعه همواره موظف به رجوع به امام است و امام حاضر است ولو دستیابی به او زحمت دارد.
اما در غیبت شیعه به چه کسی رجوع کند. آیا بلاتکلیف رها شده؟
لذا این مقدار که فرمودید بحث حقیر با شیخ منافاتی نداشت
یعنی بین نصب و ارجاع از حیث وظیفه شیعه فرقی نمی بینم
hosyn
((اما در غیبت شیعه به چه کسی رجوع کند)) احسنت، چقدر خوب سؤال را مطرح کردید، به چه کسی رجوع کنند؟ و شیعه در طول تاریخ این سؤال شما را عملا جواب دادند.
خود شیخ اعظم همه شیعه به او رجوع میکردند، مرجعیت مطلقه داشت
سوزنچی
جوابشان چه بود؟
همان حاکم شرع؟

پس کجای بحث حقیر گیر دارد؟
hosyn
خود شیخ اعظم همه شیعه به او رجوع میکردند، مرجعیت مطلقه داشت
رجوع در فتوا را نمیگویم
همان شان سوم که ولایت فقیه است نه مفام افتا یا قضا
hosyn
مرجعیت شیخ مساوق بود با ولایت او در تمام مواردی که نیاز به اعمال ولایت بود، یعنی نه فقط قضاوت یا فتوی
و بالجملة، فأقامه الدليل على وجوب طاعة الفقيه كالإمام عليه السلام إلّا ما خرج بالدليل دونه خرط القتاد!
و قد تقدّم: أنّ إثبات عموم نيابة الفقيه عنه عليه السلام في هذا النحو من الولاية على الناس ليقتصر في الخروج عنه على ما خرج بالدليل دونه خرط القتاد.
بنده عقیده دارم که آقای خامنه‌ای در نامه دومی که محضر آقای خمینی نوشتند بر خلاف ظاهرش، کاملا محترمانه جواب ایشان را دادند:
نکته ای که بیان آن را لازم می دانم آن است که بر مبنای فقهی حضرت عالی که این جانب سال ها پیش آن را از حضرت عالی آموخته و پذیرفته و بر اساس آن مشی کرده ام، موارد و احکام مرقوم در نامه حضرت عالی جزو مسلمات است و بنده همه آنها را قبول دارم. مقصود از حدود شرعیه در خطبه های نماز جمعه چیزی است که در صورت لزوم مشروحاً بیان خواهد شد.
https://hawzah.net/fa/Article/View/95802/نامه-نگاری-های-حضرت-امام-خمینی(ره)-و-حضرت-آیت-الله-خامنه-ای-در-خصوص-ولایت-فقیه
سوزنچی
hosyn
بنده عقیده دارم که آقای خامنه‌ای در نامه دومی که محضر آقای خمینی
منظورتان را درست متوجه نشدم

در مساله ولایت فقیه یک ادعایی امام خمینی دارند که اختیارات فقیه را کاملا مساوی با معصوم میدانند که برای من قابل هضم نیست و به نظرم جایی که شیخ در تعابیر فوق درگیر میشود و دونه خرط قتاد میگوید همینهاست که خودش هم توضیح میدهد ولایتی که لزومی ندارد مصالح مولی علیه را رعایت کند. یعنی همانکه اگر از امام سر بزند تعبد محض داریم به او و بنده هم در عرایضم نوشتم
(مگر در جایی که بوضوح خلاف شرع باشد ...) که اگر چنین چیزی از امام ع سر بزند چون او شارع است ما ملزم به تبعیتیم اما در فقیه خیر؛ و گمانم این محدوده از ولایت فقیه است که محل نزاع است
اما بحث حقیر اینجا نیست بلکه در مقام حکومت کردن است که به نظرم مثالهایی که امام خمینی در نامه اش میزند اغلب مصادیق بحث حقیر است یعنی واقعا حکم ثانویه است نه حکم اولیه
آیا واقعا شیعه حاکم بالفعل (ولو خانه نشین) ندارد که هر مساله اجتماعی حکومتی را به او مراجعه کند؟
آیا نصب عام (ولو به معنای محل رجوع برای هرکه بخواهد شیعه زندگی کند) رخ نداده است
hosyn
((آیا واقعا شیعه حاکم بالفعل (ولو خانه نشین) ندارد که هر مساله اجتماعی حکومتی را به او مراجعه کند؟))
چرا حتما دارد، و عمل شیعه در طول تاریخ این را ثابت میکند، و به گمانم نصب عام به معنای ارجاع شیعه به عنوان ایتام آل محمد صلوات الله علیهم به فقهاء مطیع امر مولی، مورد قبول هر شیعه بوده و هست و خواهد بود، و اشکالات ثبوتی امثال آقای منتظری در کتاب ولایت فقیه در امکان ثبوتی نصب عام، پذیرفته نیست.
بحث‌های برهان پذیر بودن اعتباریات که خود شما تنظیم فرمودید، به گمانم بسیاری از مغالطات که در این فضا میشود را روشن میکند، و عناوین ثانویه را در متن فقه وارد میکند، و نیازی به بعض هزینه کردنها نیست.
سوزنچی
سوزنچی
سلام علیکم مسافرت که آمده ام کافی و مکاسب را با خود آورده ام این
با این فرمایش اخیرتان
این تحلیل من کجایش گیر دارد؟
سوزنچی
در واقع، حقیر بین نصب و ارجاع دادن که فرمودید شیخ تفکیک کرده؛‌فرقی نمی بینم.
یعنی شیعه موظف است به امام ع یا کسی که او تعیین کرده رجوع کند.
نتیجه مهمی که بر تحلیل حقیر مترتب می شود این است که کسی را که امام تعیین کرده (ولو برای رجوع) اگر مورد رجوع قرار گرفت و مردم رجوعی به وی کردند که از وی حکومت کردن را طلب نمودند (شبیه رجوع مردم به امیرالمومنین ع و امام حسین ع) آنگا اگر او حکومت را به دست گرفت منصوب به نصب عام محسوب می شود مادام که در مسیر کلی شریعت قدم برمیدارد (که اگر در این مسیر قدم برنداشت به تعبیر امام خمینی خود بخود منعزل می گردد) (با همان توضیحی که درباره شک و یقین به خروج وی از شریعت عرض کردم)
در عین حال اگر شیعه ای احراز یقینی کرد که وی از شروط امام برای فقیه مربوطه خارج شده، دیگر وی ولی او نیست و باید بگردد و ولی خود را پیدا کند (یا خودش فقیه باشد و خودش را مصداق نصب عام بداند) و این همان است که عرض کردم در فتنه ۸۸ به مخاطبانم می گفتم

الان برایم سوال است که اگر تحلیلم اشتباه است کجای سیر فکریم اشتباه بوده است
hosyn
سوزنچی
با این فرمایش اخیرتان این تحلیل من کجایش گیر دارد؟
گیرش در تهافت بین مضمون دو و سه است:

۲. معصوم یا مستقیما حکم می کند یا نایب می گذارد و:small_red_triangle: حکم نایب هم مادام که عزل نشده است :small_red_triangle:همچون حکم خود معصوم لازم الاتباع است (مگر در جایی که بوضوح خلاف شرع باشد که یقین داشته باشیم که معصوم اگر مطلع شود حتی اگر به هر مصلحتی وی را عزل نکند حتما با این حکم مخالفت می کند ولی در موارد شک (صرف همین که احتمال بدهیم که این حکم ظاهرا خلاف شرع، از باب وقوع در تزاحم بوده که شق دیگرش برای ما مجهول است نه اقدام مستقیم به خلاف شرع) باز باید اتباع نمود).
۳. در غیبت نیز فرقی نمی کند. فرق غیبت صغری و کبری در این مساله :small_red_triangle:فقط این است:small_red_triangle: که نایب خاص باشد یا عام.

قید بند دوم امکان عزل است، پس نمیتوان گفت هیچ فرقی غیبت با حضور ندارد
سوزنچی
همینکه شروط را از دست داد منعزل میشود ولو حکومت رسمی را به دست داشته باشد و تشخیص این وظیفه شیعه است

با این توضیح که نصب عام امام مثل نصب عوام نیست که نظارتی نداشته باشد و امام همین که او شرایط را از دست بدهد قلوب را متوجه میکند ولو اندکی طول بکشد
شبیه عزل وکلایی که ملعون شدند
یعنی تحلیل سیاسی در شیعه با توجه به مساله امامت جدای از تحلیل عقیدتی و نقش افرینی امام ع در عالم نیست
وگرنه امام فرقی با دیگران ندارد
hosyn
اگر بین شیعه اختلاف شد که شروط را از دست داده یا نه، چه باید کرد؟
عزل وکلاء اگر پشتوانه نداشت ممکن نبود سر برسد.
سوزنچی
همینکه شروط را از دست داد منعزل میشود ولو حکومت رسمی را به دست د
آیا بنابر ولایت مطلقه که عینا مثل وسعت ولایت پیامبر ص و امام ع است چگونه ممکن است که شروط را از دست بدهد؟ کسی که ادعا میکند او شروط را از دست داده خودش محکوم ادله ولایت مطلقه است، و از ولایت خارج شده است.
hosyn
سوزنچی
سلام عليكم خیلی ممنون اتفاقا این را هم دیده بودم و این معضل مدت
راجع به منعزل شدن، یادم آمد قبلا راجع به عبارت نهج البلاغه صحبت کردیم، و شما در پست بالا تعبیر فرمودید: این معضل مدتها در ذهن شما بوده، و در ذهن قاصر بنده هم یک حال اطمینان است که نقض حکمت تشریع ایجاب اطاعت منصوب است که بگویند خودش منعزل است وقتی فاسق شد، این که سنگ بر سنگ بند نمیشود، شخص منصوب هر تکانی بخورد عده ای میگویند منعزل شد، و لذا در نصب ابن عباس حضرت فرمودند: اعلمونی حتی اعزله، و به گمانم این از واضحات نزد تمام بشر است.
بلی نصب عام به معنای ارجاع، اصلا نیازی به عزل ندارد، چون رجوع اختیارش به دست خود شخص است و مجبور نیست.
فاسمعوا له و أطيعوا أمره ما أطاع الله و رسوله فإن أحدث فيكم أو زاغ عن الحق فأعلموني أعزله عنكم...
سوزنچی
hosyn
راجع به منعزل شدن، یادم آمد قبلا راجع به عبارت نهج البلاغه صحبت
آنکه برایم حل نمی شد چون در تعبیرش خیلی ساده گرفته بود خروج از حق را
فإن أحدث فيكم أو زاغ عن الحق
یعنی مطلبی است که براحتی به هرکس می توان نسبت داد
اما این را مقایسه کنید با این حدیث درباره تقلید از فقها که گناهان خیلی بزرگ و آشکار را برای خروج آنان از عدالت برمی شمرد نه زاغ عن الحق که براحتی در مورد هرکس می توان ادعا کرد
َ كَذَلِكَ عَوَامُّ أُمَّتِنَا إِذَا عَرَفُوا مِنْ فُقَهَائِهِمُ الْفِسْقَ الظَّاهِرَ وَ الْعَصَبِيَّةَ الشَّدِيدَةَ وَ التَّكَالُبَ عَلَى حُطَامِ الدُّنْيَا وَ حَرَامِهَا وَ إِهْلَاكَ مَنْ يَتَعَصَّبُونَ عَلَيْهِ وَ إِنْ كَانَ لِإِصْلَاحِ أَمْرِهِ مُسْتَحِقّاً وَ بِالتَّرَفْرُفِ‏
الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج‏2، ص: 458
بِالْبِرِّ وَ الْإِحْسَانِ عَلَى مَنْ تَعَصَّبُوا لَهُ وَ إِنْ كَانَ لِلْإِذْلَالِ وَ الْإِهَانَةِ مُسْتَحِقّاً فَمَنْ قَلَّدَ مِنْ عَوَامِّنَا مِثْلَ هَؤُلَاءِ الْفُقَهَاءِ فَهُمْ مِثْلُ الْيَهُود


لذا هر تکانی بخورد منعزل نمی شود. لذا عرض کردم(با همان توضیحی که درباره شک و یقین به خروج وی از شریعت عرض کردم)
که مقصودم این عبارت بود
(مگر در جایی که بوضوح خلاف شرع باشد که یقین داشته باشیم که معصوم اگر مطلع شود حتی اگر به هر مصلحتی وی را عزل نکند حتما با این حکم مخالفت می کند ولی در موارد شک (صرف همین که احتمال بدهیم که این حکم ظاهرا خلاف شرع، از باب وقوع در تزاحم بوده که شق دیگرش برای ما مجهول است نه اقدام مستقیم به خلاف شرع) باز باید اتباع نمود).

ضمنا عرض کردم که بحث شیخ در مکاسب درباره تصرف خیلی مهم است.
یعنی ایشان هم کاملا این را مسلم دانسته که اگر یکی تصرف کرد دیگری نباید مزاحم شود و محل بحث را فقط جایی دانسته که شخص ورود کرده اما هنوز به تصرف بالفعل نرسیده است

این نشان می دهد که رجوع به نصب عام هم به اختیار خود اشخاص نیست که اگر خواستند رها کنند.
اصلا نصب یعنی جایی که چون امام چنین قرار داده او حکمش جاری است نه صرف اینکه او علم دارد.
من همیشه در بحثهایم تشبیه می کنم که اگر صرف رجوع جاهل به عالم بود (حتی در بحث افتا) اگر اعلم قطعی داشتیم و گناهی مرتکب می شد باز باید به او رجوع می کردیم در حالی که در افتا هم نصب باید در کار باشد (چه رسد به حکومت) لذا امام شروطی علاوه بر فقاهت قرار داد و آخرش فرمود و ذلک بعض فقها الشیعه لا کلهم
hosyn
اگر بین شیعه اختلاف شد که شروط را از دست داده یا نه، چه باید کرد
هرکس وظیفه شخصی خودش را دارد
باید شخص به حجت برسد و اگر به حجت رسید همان است ولو حجت برای دیگری تمام نشود
hosyn
آیا بنابر ولایت مطلقه که عینا مثل وسعت ولایت پیامبر ص و امام ع ا
من که عرض کردم این سعه را قبول ندارم و به نظرم قابل دفاع هم نیست
اتفاقا امروز در کتاب الحجه روایاتی را می خواندم که خیلی ظهورش در اینکه هیچکس به اندازه معصوم اختیارات ندارد و نخواهد داشت در آنها واضح بود
مثلا
بَابُ التَّفْوِيضِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ إِلَى الْأَئِمَّةِ ع فِي أَمْرِ الدِّين‏
hosyn
عزل وکلاء اگر پشتوانه نداشت ممکن نبود سر برسد.
خوب
جریان برگشتن مردم از آخوند و مرحوم نایینی به سوی سید محمد کاظم یزدی چگونه سر رسید؟

با تحلیل عادی حق با پسر مرحوم یزدی بود که پدرش نباید تند می شد
اما وقتی نصب در کار است امام از جریان منصوب خود مراقبت می کند
در طول تاریخ تشیع آیا یک مورد داریم که شخصی که انحراف از مسیر اصلی پیدا کرده باشد کارش به نتیجه رسیده باشد؟
منعزل شدن یعنی همین.
یعنی بالاخره امام هست و اینها منصوب اویند.
یک سوال ترجمه ای
اگر پاسخ این را مقدم کنید ممنون می شوم
کلمه ابعد در اینجا چیست و چرا با این تعبیر یاد شده. چرا نمی گوید «ما بالک» یا «انی»

الأمالي( للصدوق)، ص581؛ ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص248
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ أَبُو الْحُسَيْنِ الْكُوفِيُّ الْأَسَدِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ النَّخَعِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ يَزِيدَ قَالَ حَدَّثَنِي حَفْصُ بْنُ غِيَاثٍ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:
أَرْبَعَةٌ يُؤْذُونَ أَهْلَ النَّارِ عَلَى مَا بِهِمْ مِنَ الْأَذَى يُسْقَوْنَ مِنَ الْحَمِيمِ وَ الْجَحِيمِ يُنَادُونَ بِالْوَيْلِ وَ الثُّبُورِ يَقُولُ أَهْلُ النَّارِ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ مَا بَالُ هَؤُلَاءِ الْأَرْبَعَةِ قَدْ آذَوْنَا عَلَى مَا بِنَا مِنَ الْأَذَى فَرَجُلٌ مُعَلَّقٌ فِي تَابُوتٍ مِنْ جَمْرٍ وَ رَجُلٌ يَجُرُّ أَمْعَاءَهُ وَ رَجُلٌ يَسِيلُ فُوهُ قَيْحاً وَ دَماً وَ رَجُلٌ يَأْكُلُ لَحْمَهُ فَقِيلَ لِصَاحِبِ التَّابُوتِ :small_red_triangle:مَا بَالُ الْأَبْعَدِ:small_red_triangle: قَدْ آذَانَا عَلَى مَا بِنَا مِنَ الْأَذَى فَيَقُولُ :small_red_triangle:إِنَّ الْأَبْعَدَ :small_red_triangle:قَدْ مَاتَ وَ فِي عُنُقِهِ أَمْوَالُ النَّاسِ لَمْ يَجِدْ لَهَا فِي نَفْسِهِ أَدَاءً وَ لَا وَفَاءً ثُمَّ يُقَالُ لِلَّذِي يَجُرُّ أَمْعَاءَهُ :small_red_triangle:مَا بَالُ الْأَبْعَدِ :small_red_triangle:قَدْ آذَانَا عَلَى مَا بِنَا مِنَ الْأَذَى فَيَقُولُ إِنَّ الْأَبْعَدَ كَانَ لَا يُبَالِي أَيْنَ أَصَابَ الْبَوْلُ مِنْ جَسَدِهِ ثُمَّ يُقَالُ لِلَّذِي يَسِيلُ فُوهُ قَيْحاً وَ دَماً :small_red_triangle:مَا بَالُ الْأَبْعَدِ :small_red_triangle:قَدْ آذَانَا عَلَى مَا بِنَا مِنَ الْأَذَى فَيَقُولُ إِنَّ الْأَبْعَدَ كَانَ يُحَاكِي فَيَنْظُرُ إِلَى كُلِّ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ فَيُسْنِدُهَا وَ يُحَاكِي بِهَا ثُمَّ يُقَالُ لِلَّذِي يَأْكُلُ لَحْمَهُ :small_red_triangle:مَا بَالُ الْأَبْعَدِ:small_red_triangle: قَدْ آذَانَا عَلَى مَا بِنَا مِنَ الْأَذَى فَيَقُولُ إِنَّ الْأَبْعَدَ كَانَ يَأْكُلُ لُحُومَ النَّاسِ بِالْغِيبَةِ وَ يَمْشِي بِالنَّمِيمَةِ.
سوزنچی
م رحیمی
۹۹/۵/۱۲
سلام علیکم
ازطرف معاونت پژوهش حوزه دو شماره جدید مجله ره‌نامه به فقه و اصول اختصاص پیدا کرده است.
طبق برنامه با بسیاری از بزرگان این فن قراره مصاحبه بشود.
بنده به همراه دو نفر از دوستان مسوول این مصاحبه ها هستیم.
بسیار علاقه مندیم که با وساطت حضرتعالی مصاحبه یا مقاله در فقه و اصول از استاد آیت الله مفیدی بگیریم.
این مجله در شماره‌های مختلف به علوم حوزوی پرداخته است.
تشکر. وفقکم الله
عموما موضوعات مربوط به نگاه درجه دو به فقه و اصول است. معرفی، تاریخچه، تطور، فلسفه، ساختار، فقه های جدید، مبانی، مبادی، سیر مطالعاتی، ارتباط با سایر علوم...
زوائد اصول، ارتباط با علوم جدید مثل زبان شناسی...
سوزنچی
سوزنچی
یک سوال ترجمه ای اگر پاسخ این را مقدم کنید ممنون می شوم کلمه ابع
اگرزحمت نبود پاسخ این را مقدم کنید
سوزنچی
این بحث وام ودیعه مسکن برای مستاجران را احتمالا در جریان هستید

ربوی بودنش خیلی واضح است
نهایت زحمتی که کشیدند این است که نامش را عوض کردندوبه جای وام ودیعه مسکن تسهیلات «مرابحه خرید کالا و خدمات» گذاشتند در حالیکه بوضوح هیچ خرید کالایی نیست و خریدخدمات این طور هم آن مقدار که من میفهمم توجیه شرعی ندارد

قصد داشتم یادداشتی تند ناظر به اینکه به اسم حکومت اسلامی به سمت عادی سازی جنگ با خدا و رسول میرویم بنویسم که البته حتماقبل از نشر خدمتتان تقدیم میکنم که بیراه نباشد
اما خواستم قبلش نظر شما را بدانم که واقعا ناراحتی من بجاست یاواقعا این کارشان شرعی است؟

فقط یک نقد ملایم حوزوی دیدم
https://www.hawzahnews.com/news/911769/پرداخت-وام-اجاره-مسکن-به-مستأجرین-و-سؤالات-و-شبهاتی-پیرامون
hosyn
سوزنچی
یک سوال ترجمه ای اگر پاسخ این را مقدم کنید ممنون می شوم کلمه ابع
سلام علیکم
الف و لام الابعد، الف و لام عهد حضوری است، مثل الیوم یعنی امروز، و هر چند ابعد به معنای خائن آمده ولی اینجا به معنای بیچاره دور از رحمت است، (الأبعد = این بیچاره دور از رحمت) ، و این مرسوم است که در بعض مقامات، با کنایه از خود یا دیگری صحبت میکنند، مثلا وارد زندان میشود و خطاب به زندانی در سلول میگوید: «این تنهای غمگین، چرا اینجاست؟» و جواب میدهد: «این بیچاره، رفوزه دوران است»، ابن اثیر در نهایه نقل میکند: و فيه «أن رجلا جاء فقال: إن الأَبْعَدَ قد زنى» معناه المُتَبَاعِد عن الخير و العصمة.
hosyn
سوزنچی
این بحث وام ودیعه مسکن برای مستاجران را احتمالا در جریان هستید
البته اختیار با شماست، ولی چون بعض مراجع نظر دادند، به گمانم شما عجله نکنید بهتر است، اگر با خدا عهد کنید که یک دور درس خارج ربا بدهید و سپس مقاله خودتان را بنویسید شاید بهتر باشد.
سوزنچی
عموما موضوعات مربوط به نگاه درجه دو به فقه و اصول است. معرفی، تا
فعلا که بنده اشتغال دارم به پایان دادن به مقابله و تصحیح کتب حاج آقا که در شرف چاپ است ،و غیر از عدم لیاقت علمی، عذر دارم، و ان شاء الله بعد از اینکه با ۱۰۰ نفر مصاحبه کردند، هنوز معلوم نیست نوبت به امثال این حقیر برسد.
hosyn
سوزنچی
آنکه برایم حل نمی شد چون در تعبیرش خیلی ساده گرفته بود خروج از ح
امروزه با جدا شدن دقیق بسیاری از مفاهیم حقوقی، راحت تر میشود مطالب را بررسی کرد، به راحتی شخص حقیقی را از شخصیت حقوقی تمییز میدهیم، و نیز حوزه های مختلف حقوق را جدا میکنیم، یک شخصیت حقوقی در ساختار سیاسی و قدرت حکومتی، با یک شخصیت حقوقی در ساختار مدنی تفاوت دارد، حقوق را مساوی حقوق سیاسی یا قضائی نمیگیریم، عنوان «دانشجو» «طلبه» «مداح» یک عنوان شخصیتی در حقوق مدنی در حوزه فرهنگ است، ولی اصلا عنوان سیاسی و دخیل در ساختار قدرت حکومتی نیست.
آنکه عرض کردم آقای منتظری در ثبوت نصب عام مشکل دارد و میگوید اصلا نصب عام محال است و فقط با بیعت ممکن است، نگاه نصب عام به عنوان شخصیت صاحب منصب در ساختار قدرت حکومتی است، و آنچه شما اکنون از آن دفاع میکنید یک عنوان شخصیت حقوقی در حوزه حقوق مدنی و فرهنگی است، و احکام و آثار این دو در غایت اختلاف است، آنچه اکنون شما میگویید که بنده هم با شما شریکم و مکرر عرض کردم و تایید کردم، یک شخصیت مدنی است که هم نصب عمومی برایش معقول است و هم انعزال برایش متصور است، اما یک شخصیت صاحب منصب حکومتی اصلا انعزال برایش معنا ندارد و نتیجه اش جز هرج و مرج نیست.
سوزنچی
hosyn
امروزه با جدا شدن دقیق بسیاری از مفاهیم حقوقی، راحت تر میشود مطا
بله
کاملا درست است
لذا عرض کردم امام خانه نشین هم برای شیعه تنها حاکم مشروع است
و با این دید داشتم تحلیل میکردم
hosyn
سلام علیکم الف و لام الابعد، الف و لام عهد حضوری است، مثل الیوم
خیلی لطف کردید
hosyn
سوزنچی
هرکس وظیفه شخصی خودش را دارد باید شخص به حجت برسد و اگر به حجت ر
این جواب شما شاهد این است که نصب عام را به عنوان نصب یک شخصیت مدنی در نظر میگیرید و نه نصب یک شخصیت صاحب قدرت حکومتی، و گرنه تا اعتراضات نزد امیرالمؤمنین ع نرود و به گفته خود حضرت، خودشان او را عزل نکنند، هرگز منعزل نمیشود، و گرنه سنگ روی سنگ بند نمیشود
سوزنچی
hosyn
البته اختیار با شماست، ولی چون بعض مراجع نظر دادند، به گمانم شما
ممنون از تذکرات مشفقانه شما
hosyn
سوزنچی
بله کاملا درست است لذا عرض کردم امام خانه نشین هم برای شیعه تنها
سابقه ذهنی من از تحلیل شما، این بود که شاید چند بار تکرار فرمودید: نمیتوان دست روی دست گذاشت و دنبال حکومت نبود، فرمودید:

من هرچه فکر می کنم خروجی فکرم بی‌عملی و دست روی دست گذاشتن می شود.
پاسخ شما هم درباره علامه مجلسی و محقق کرکی و ... قانع کننده نبود.
این موضع را من قبلا از قول آیت الله خویی هم شنیده بودم که قریب به این مضمون گفته بود ما هم ولایت فقیه را قبول داریم. اما تلاش برای به دست آوردن قدرت را خیر. اما اگر قدرت را به ما دادند ما هم قائل به ولایت فقیه هستیم. من این را بی عملی می فهمم. یعنی انسان این همه ظلم را ببیند و خودش اقدامی نکند؟

رهبری در کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی که سال ۵۳ ارائه شده و هنوز هم مبنای ایشان است تبیین می کند که اساسا دو راه انسان سازی هست: یکی فرد فرد دوم اینکه فردهای لازم را درست کنیم به نحو رابطه ای قوی (رابطه ولایی) که این جمع کارخانه انسان سازی راه بیندازد و آنگاه انسانها فوج فوج وارد دین خدا شوند نه فرد فرد. با این توجیه است که ایشان می گوید همه ائمه دنبال حکومت بودند ولو نه لزوما در زمان خودشان؛‌ و ما هم باید دنبال حکومت باشیم.
من تاکنون این موضع را قبول کرده بودم.
سوزنچی
من این ایام خیلی فکرم درگیر بحثهایی است که داشته ایم واقعا تشخیص
اینجا فرمودید
((اساسا دو راه انسان سازی هست: یکی فرد فرد دوم اینکه فردهای لازم را درست کنیم به نحو رابطه ای قوی (رابطه ولایی) که این جمع کارخانه انسان سازی راه بیندازد و آنگاه انسانها فوج فوج وارد دین خدا شوند نه فرد فرد.))
ملاحظه فرمایید که این سخن رهبری با نصب عام که فعلا هر دو قبول داریم موافق است
سوزنچی
hosyn
سابقه ذهنی من از تحلیل شما، این بود که شاید چند بار تکرار فرمودی
فکر کنم اینها دو بحث است و قابل تمایز

آن بحث این بود که اگر ما دنبال حکومت نباشیم لازمه اش بی عملی است که با بحثهای این چند وقت بویژه تامل مجدد در مفهوم انتظار الان در آن موضع نیستم هرچند به نتیجه دیگری هم هنوز نرسیده ام

اما بحث اخیر ناظر است به مطلق وظیفه ما برای عمل سیاسی که شیعه همواره حاکمی که باید از او اطاعت کند را منحصر در امام یا منصوب امام میداند
hosyn
hosyn
((اساسا دو راه انسان سازی هست: یکی فرد فرد دوم اینکه فردهای لازم
علما و فقهای بزرگ شیعه در این رابطه قوی ولایی در طول تاریخ موفق عمل کردند
سوزنچی
سوزنچی
فکر کنم اینها دو بحث است و قابل تمایز آن بحث این بود که اگر ما
خواه این حاکم به او بگوید قیام کن یا در خانه بنشین
hosyn
علما و فقهای بزرگ شیعه در این رابطه قوی ولایی در طول تاریخ موفق
منظور ایشان از این رابطه ولایی ظاهرا آن است که حکومتی تشکیل دهند و با آن حکومت مسیر ورود فوج فوج انسانها به دین را فراهم کنند
یعنی این دو راه را به عنوان دو راه فردی و حکومتی ظاهرا بیان کردند
hosyn
سوزنچی
منظور ایشان از این رابطه ولایی ظاهرا آن است که حکومتی تشکیل دهند
پس دلیل اعم از مدلول میشود، و ملازمه بین دلیل و مقصود خاص برقرار نیست.
سوزنچی
hosyn
پس دلیل اعم از مدلول میشود، و ملازمه بین دلیل و مقصود خاص برقرار
نه
فهم ایشان از فلسفه رابطه ولایی این است که اساسا رابطه ولایی برای حکومت است
hosyn
سوزنچی
نه فهم ایشان از فلسفه رابطه ولایی این است که اساسا رابطه ولایی ب
آیا مراجع شیعه در طول تاریخ ، رابطه ولایی با شیعه نداشتند؟
سوزنچی
فعلا در مقام دفاع از موضع ایشان نیستم

به نظرم نقد اصلی بر ایشان همان است که دنبال حکومت بودن ائمه را بیش از آنچه بوده پررنگ میکنند و اندکی به تحلیل زیدی از امامت نزدیک میشوند
hosyn
خود بنده زمان پهلوی شاهد بودم که مردم متدین یزد تا نزاع میکردند راست به منزل آیة الله شهید صدوقی میرفتند و حرف ایشان را حجت شرعی میدانستند، آیا رابطه ولایی از این بالاتر؟
سوزنچی
سوزنچی
فکر کنم اینها دو بحث است و قابل تمایز آن بحث این بود که اگر ما
درواقع بحث الانم این است که موضع شخص شیعه در قبال حکومتها و الزاماتی که حکومتها میکنند چه باید باشد

از لوازمش این است که اگر از نظر شخص شیعه، حکومتی بالفعل به نصب عام امام برگردد پیروی و حمایت از آن -مادام که شرایط را داشته باشد- وظیفه شرعی میشود
اگر هم حکومت بالفعلی را چنین نداند باید اگر فقیه نیست دائما حواسش به معدود فقهای خانه نشینی که مصداق این نصب عام هستند باشد و تکلیفش را از آنها جویا شود یا خودش فقیه دارای شرایط باشد که تکلیفش را خودش میداند
hosyn
سوزنچی
درواقع بحث الانم این است که موضع شخص شیعه در قبال حکومتها و الزا
بلی به همین جهت شاید نقل میکنند که حاج آقا به گمانم در فتنه ۷۶ توسط آقازاده رهبری پیغام داده بودند به پدر بگویید محکم سر جایش بنشیند.
سوزنچی
منظورتان ۷۸ است؟

پس این مقدار که عرض کردم را درست می دانید؟
hosyn
بله، یادم میآید که مکرر ذهنم مشغول میشود که منظور امام ع در حدیث کافی شریف اذا کانت الإمرة صبیانیة یعنی چه؟ یک وقت امثال بنده صبیانیه میگوییم اما یک وقت امام معصوم ع میگویند، نباید به راحتی گذشت، مرز بین صبیانیة با بالغ چیست؟
سوزنچی
عجب!
آیا مقصودتان این است که چون وقتی معصوم حاکم نیست هر حکومتی صبیانیه است و در نتیجه این موضع حاج آقا بهجت و پاسخ شما در تایید مطلب حقیر، از باب خَالِطُوهُمْ بِالْبَرَّانِيَّةِ ... می باشد؟
hosyn
سوزنچی
عجب! آیا مقصودتان این است که چون وقتی معصوم حاکم نیست هر حکومتی
ابدا، مقصودم این نبود! بنده واقعا از حکومت شیعیان از روز اول مثل آل بویه و تا کنون، لذتی میبرم که لایوصف است، اصلا امام ع نفرمودند کل حکومة صبیانة، عبارت را پیدا میکنم عرض میکنم
سوزنچی
عبارت این است
الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 220

20- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ حَمْزَةَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع خَالِطُوهُمْ بِالْبَرَّانِيَّةِ وَ خَالِفُوهُمْ بِالْجَوَّانِيَّةِ إِذَا كَانَتِ الْإِمْرَةُ صِبْيَانِيَّة
در الصراط المستقيم إلى مستحقي التقديم، ج‏3، ص: 71
این مقدمه را هم دارد
و قال الصادق ع التقية ديني و دين آبائي و لا دين لمن لا تقية له التقية ترس الله في الأرض ليس منا من لم يلزم التقية و يصوننا عن سفلة الرعية خالطوا الناس بالبرانية و خالفوهم بالجوانية ما دامت الإمرة صبيانية.
hosyn
ابدا، مقصودم این نبود! بنده واقعا از حکومت شیعیان از روز اول مثل
به نظرم منافات ندارد لذت بردن از حکومت شیعه با صبانیه دانستنش در قبال حکومت معصوم
من در منبرهایم مکرر گفته ام که ما از اینکه ولی فقیه داریم در قیاس با سایر حکومتها بسیار خوشحالیم اما از اینکه ولی فقیه داریم در قیاس با اینکه باید امام در راس حکومت می داشتیم بسیار ناراحتیم
اگر مقصودتان این نبود؛ می شود مقصودتان را بفرمایید
hosyn
سوزنچی
به نظرم منافات ندارد لذت بردن از حکومت شیعه با صبانیه دانستنش در
دقیقا به همین جهت است که گفتم ذهنم مشغول میشود که مرزها و میزانها و معیارها چیست؟ و گرنه اگر مقصودم این بود که هر حکومتی صبیانی است و تقیه کنید که لزومی ندارد نزد خودم ذهنم در فهم مراد امام ع مشغول شود.
سوزنچی
hosyn
دقیقا به همین جهت است که گفتم ذهنم مشغول میشود که مرزها و میزانه
من این مشغولیت ذهن را به عنوان یک احتمال که اغلب مورد توجه نیست به نظرم رسید
یعنی یک احتمال اولی این است که منظور امام از صبیانیه حکومت سفیهانه دشمنان اهل بیت باشد که اساسش بر لعب دنیاست
اما یک معنا که ذهن به طور عادی سراغش نمی رود اما بعد از تذکر شما ذهن را مشغول میکند این است که مراد مطلق حکومت غیرامام است که در قیاس با امام هرچه باشد بچگی است
hosyn
سوزنچی
اگر مقصودتان این نبود؛ می شود مقصودتان را بفرمایید
مقصود من این بود که حتی در بین مراجع شیعه در طول تاریخ، یک روش مرجعیت نبوده، و اگر معیارهای صبیانیت از بلوغ عقلی فهم شود، روشهای مراجع ماضین که بهتر بوده برای سیره حوزوی انتخاب میشود.
اصلا چرا قانون اساسی ترمیم میشود؟ چون میفهمند قانون قبلی بالغ نبود.
سوزنچی
سوزنچی
من این مشغولیت ذهن را به عنوان یک احتمال که اغلب مورد توجه نیست
مویدش هم این اضافه در الصراط المستقیم است که تعبیر اذیت سفله الرعیه را آورد در حالی که اگر فقط معنی اول مد نظر بود اقتضایش این بود که اذیت حکام الجور را اسم می برد
hosyn
سوزنچی
مویدش هم این اضافه در الصراط المستقیم است که تعبیر اذیت سفله الر
نکته خوبی گفتید، به کلمه رعیت دقت نکرده بودم، گاهی رعیت به معنای امت که غیر از طبقه معصومین ع است گفته میشود، اما در اینجا ظاهرا به این معنا نیست، بلکه همان طبقه عوام الناس منظور است که مثلا وقتی امام حسین ع جواب سؤالش را که از ابن عباس پرسید میدهند میگوید از تو نپرسیدم از ابن عباس پرسیدم!

و همچنین در این فقره زیارت معروف، حامل با الناس فرق میکند:

اللهم العن الذين بدلوا نعمتك و اتهموا نبيك و جحدوا آياتك و سخروا بإمامك و حملوا الناس على أكتاف آل محمد
سوزنچی
hosyn
مقصود من این بود که حتی در بین مراجع شیعه در طول تاریخ، یک روش م
از شما پوزش می خواهم که با یک فرد کم سواد مواجه شده اید و مرتب باید نفهمی های مرا تحمل کنید

حقیقتش هنوز مقصود از این جمله شما را نفهمیدم که

(اگر معیارهای صبیانیت از بلوغ عقلی فهم شود، روشهای مراجع ماضین که بهتر بوده برای سیره حوزوی انتخاب میشود.)

شاهد شما در مورد ترمیم قانون اساسی هم کمکی به فهم این مطلب برایم نکرد.
این شاهد صرفا نشان می دهد که انسانهای غیرمعصوم با روش آزمون و خطا جلو می روند. این چه ربطی به تمییز بلوغ از صبیانیت دارد؟

آیا مقصود شما این بود که اگر معیار تفکیک معلوم شود آنگاه می فهمیم روشهای قدمای مراجع بالغانه تر بوده و روش کنونی (که احتمالا ناظر به روش امام خمینی و انقلاب است) با عجله و صبیانی اتخاذ شده؟

اگر چنین باشد ربطش را به سوال خودم نفهمیدم
من عرض کردم
(پس این مقدار که عرض کردم را درست می دانید؟)
و عرضم این بود
(درواقع بحث الانم این است که موضع شخص شیعه در قبال حکومتها و الزاماتی که حکومتها میکنند چه باید باشد
از لوازمش این است که اگر از نظر شخص شیعه، حکومتی بالفعل به نصب عام امام برگردد پیروی و حمایت از آن -مادام که شرایط را داشته باشد- وظیفه شرعی میشود
اگر هم حکومت بالفعلی را چنین نداند باید اگر فقیه نیست دائما حواسش به معدود فقهای خانه نشینی که مصداق این نصب عام هستند باشد و تکلیفش را از آنها جویا شود یا خودش فقیه دارای شرایط باشد که تکلیفش را خودش میداند)


اینکه ما مرز صبیانیه و بلوغ را بفهمیم و بعد پی ببریم که روشهای قدما از روشهای معاصرین بالغتر باشد چه ثمره ای در پاسخ سوال فوق دارد؟

آیا منظور شما این است که همین که مراجع قدرت رسمی را به دست نمی گرفتند ولی در مردم نفوذ کلام داستند بهتر بود از اینکه قدرت رسمی را به دست بگیریم؟
اگر منظور این باشد با اینکه جای تامل دارد اما هنوز ربطش را به سوالم نفهمیدم
سوزنچی
مویدش هم این اضافه در الصراط المستقیم است که تعبیر اذیت سفله الر
موید دیگر که آن فهم را تایید می کند این حدیث در همان کافی (چند حدیث قبلتر) است
الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 220

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: كُلَّمَا تَقَارَبَ هَذَا الْأَمْرُ «2» كَانَ أَشَدَّ لِلتَّقِيَّةِ.
وجه تایید هم این است که بعد از سرنگونی عباسیان و بویژه بعد از صفویه قرنهاست که شیعیان حکومت داشته اند و ظاهرش این است که تقیه کمتر شده باشد
در حالی که امام می فرماید هرچه جلوتر برویم تقیه اشد می شود
hosyn
سوزنچی
از شما پوزش می خواهم که با یک فرد کم سواد مواجه شده اید و مرتب ب
مقصود من، مراجع قبلی و فعلی نبود، بلکه در هر زمان معاصرین در یک عصر منظورم بود، مثلا سید مرتضی با شیخ طوسی تفاوت رفتاری داشتند، و یا شیخ مفید و صدوق که نوعی مرجعیت داشتند، آقاسید ابوالحسن اصفهانی با آقا شیخ عبدالکریم حائری و یا آقای بروجردی، و...
سوزنچی
موید دیگر که آن فهم را تایید می کند این حدیث در همان کافی (چند ح
این حدیث را چندین روز مباحثه کردیم و ظاهرا فایلهایش باشد.
مثالی بزنم، آیا اینکه هنگام انتخابات ریاست جمهوری، برای رأی آوردن، اینگونه آبروی نظام و حکومت شیعی را میبرند عقلائی است؟
سوزنچی
hosyn
این حدیث را چندین روز مباحثه کردیم و ظاهرا فایلهایش باشد.
این حدیث را که فرمودید داشتم قبل و بعدش را می دیدم این حدیث را دیدم که به نظرم شرح خوبی میدهد بر آن حدیث که چگونه می فرماید قتلاهم شهداء در عین حال می فرماید استبقیت نفسی لصاحب هذا الامر

الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 222
4- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: دَخَلْنَا عَلَيْهِ جَمَاعَةً- فَقُلْنَا يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّا نُرِيدُ الْعِرَاقَ فَأَوْصِنَا فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع لِيُقَوِّ شَدِيدُكُمْ ضَعِيفَكُمْ وَ لْيَعُدْ غَنِيُّكُمْ عَلَى فَقِيرِكُمْ وَ لَا تَبُثُّوا سِرَّنَا «3» وَ لَا تُذِيعُوا أَمْرَنَا وَ إِذَا جَاءَكُمْ عَنَّا حَدِيثٌ فَوَجَدْتُمْ عَلَيْهِ شَاهِداً أَوْ شَاهِدَيْنِ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ فَخُذُوا بِهِ وَ إِلَّا فَقِفُوا عِنْدَهُ ثُمَّ رُدُّوهُ إِلَيْنَا حَتَّى يَسْتَبِينَ لَكُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ الْمُنْتَظِرَ لِهَذَا الْأَمْرِ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ الصَّائِمِ الْقَائِمِ وَ مَنْ أَدْرَكَ قَائِمَنَا فَخَرَجَ مَعَهُ فَقَتَلَ عَدُوَّنَا كَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ عِشْرِينَ شَهِيداً وَ مَنْ قُتِلَ مَعَ قَائِمِنَا كَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ خَمْسَةٍ وَ عِشْرِينَ شَهِيداً.

وجه شرحش هم این است که انسان اگر بماند و در رکاب بجنگد حتی کشته نشود همچون ۲۰ شهید است چه رسد که شهید هم بشود که معادل ۲۵ شهید است
پس این شهادت را از دست دادن نیست. بلکه شهادت بالاتر را به دست آوردن است
hosyn
این حدیث را چندین روز مباحثه کردیم و ظاهرا فایلهایش باشد.
اگر می دانید کجاست (در چه بحثی و چه سالی) یا مظنه اش هم کجاست بفرمایید پیگیری کنم
hosyn
سوزنچی
این حدیث را که فرمودید داشتم قبل و بعدش را می دیدم این حدیث را د
ادام الله افاداتکم علینا
سوزنچی
سوزنچی
این حدیث را که فرمودید داشتم قبل و بعدش را می دیدم این حدیث را د
این مطلب اشتباهی رپیلای به مطلب شما شد
منظورم حدیث زیر بود

20- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ حَمْزَةَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع خَالِطُوهُمْ بِالْبَرَّانِيَّةِ وَ خَالِفُوهُمْ بِالْجَوَّانِيَّةِ إِذَا كَانَتِ الْإِمْرَةُ صِبْيَانِيَّة
hosyn
سوزنچی
اگر می دانید کجاست (در چه بحثی و چه سالی) یا مظنه اش هم کجاست بف
در مباحثه تفسیر ساعت ۱۱ بود، باید به نوشته های آقای صراف رجوع کنم ببینم کی بود؟
سوزنچی
hosyn
در مباحثه تفسیر ساعت ۱۱ بود، باید به نوشته های آقای صراف رجوع کن
حدود سالش یادتان نیست؟
چون من این چند سال تفسیر را بوده ام و اصلا یادم نیست
هرچند حافظه من اصلا قابل اعتماد نیست
hosyn
شاید سال ۹۴ یا ۹۳
سوزنچی
hosyn
مثالی بزنم، آیا اینکه هنگام انتخابات ریاست جمهوری، برای رأی آورد
من هنوز ربطش را با سوال خودم نفهمیدم

بالاخره آنچه درباره وظیفه شیعه در غیبت گفتم چه اندازه درست است؟
hosyn
سوزنچی
من هنوز ربطش را با سوال خودم نفهمیدم بالاخره آنچه درباره وظیفه
در یک جمله کوتاه وظیفه شیعه را بفرمایید تا عرض کنم هر چه به ذهن قاصرم میرسد، هر چند اصلا در شأنی نیستم که قضاوت درست و غلط در حد من باشد.
سوزنچی
موضع شخص شیعه در قبال حکومتها و الزاماتی که حکومتها میکنند چه باید باشد؟

من فکر خودم را عرضه می کنم بفرمایید کجایش اشتباه رفته ام

من فکر می کنم که
۱. ادله عصمت در امام و دعوای شیعه و سنی در خلافت همگی نشان می دهد حکومت فقط مال امام معصوم است و شیعه مطلقا حق رجوع به غیر امام را ندارد. و حتی امام خانه نشین هم شود باز حاکم شیعه اوست و حکم هیچ حکومتی و بلکه هیچ اقدام سیاسی را بدون اینکه امامش به وی اجازه دهد (به نحو کلی یا جزیی) حق ندارد عمل کند.
۲. وقوع غیبت صورت مساله را در این مقدار که بیان شد عوض نمی کند پس باز شیعه باید به امام رجوع کند و اینجاست که احادیث مذکور دلالت بر نصب عام دارد.

۳. از لوازمش این است که اگر از نظر شخص شیعه، حکومتی بالفعل به نصب عام امام برگردد پیروی و حمایت از آن -مادام که شرایط را داشته باشد- وظیفه شرعی میشود
اگر هم حکومت بالفعلی را چنین نداند باید اگر فقیه نیست دائما حواسش به معدود فقهای خانه نشینی که مصداق این نصب عام هستند باشد و تکلیفش را از آنها جویا شود یا خودش فقیه دارای شرایط باشد که تکلیفش را خودش میداند.
آن بحث قبلی هم که می گفتم بی عملی درمی‌آید سوالش این است

۴. وظیفه شیعه در مساله عدالت اجتماعی و تلاش برای اجرای اسلام تا قبل از ظهور چیست؟
ظاهرا سه گزینه (سه قول) است:
الف. صرفا باید کار فردی (فرهنگی و ...) بکند. کار اجتماعی‌اش هرچه باشد از جنس به دست گرفتن حکومت و تلاش برای آن نیست. هرچند پذیرفتن منصب حتی من قِبل الجائر در مواقعی مجاز است چه رسد به ... (ظاهر موضع آیت الله بهجت)
ب. اگر موقعیت را مناسب دید و دیگران شرایط را مهیا کردند اشکال ندارد حکومت را به دست بگیرد (ظاهر موضع آیت الله خویی)
ج. برای به دست گرفتن حکومت توسط یک جریان اسلامی تلاشش را بکند (ظاهر موضع امام و رهبری)
اگر همین است کدام را درست می دانید و اگر گزینه دیگری در کار است که درست است آن چیست
hosyn
سوزنچی
موضع شخص شیعه در قبال حکومتها و الزاماتی که حکومتها میکنند چه با
کاملا موافقم، فقط به این فقره عبارت شما، این قید را اضافه میکنم: (پیروی و حمایت از آن ...):
در قدم اول مخالفت و تخریب آن حرام، و در گام دوم پیروی و حمایت از آن ....
سوزنچی
hosyn
کاملا موافقم، فقط به این فقره عبارت شما، این قید را اضافه میکنم:
منظورتان را نفهمیدم
خوب اینکه به طریق اولی چنین است
مگر می شود پیروی و حمایت وظیفه شرعی باشد در عین حال شخص اقدام به مخالفت و تخریب بکند؟!

آیا منظورتان این است که در مورد بالفعلها تفکیک بکنیم
برخی در حد قدم اول و برخی تا حد قدوم دوم؟
hosyn
سوزنچی
آن بحث قبلی هم که می گفتم بی عملی درمی‌آید سوالش این است ۴. وظی
وجوه متعدد دیگری هم به ذهن میرسد، مثلا حکومت قدرتمند در سایه، و یا مدیریت ژئوپلوتیک میدانی، و...
سوزنچی
منظورتان را نفهمیدم خوب اینکه به طریق اولی چنین است مگر می شود پ
بلی، قدم اول و دوم مهم است، گاهی قدم اول بالفعل است اما قدم دوم محتاج دقت بیشتر است.
سوزنچی
hosyn
وجوه متعدد دیگری هم به ذهن میرسد، مثلا حکومت قدرتمند در سایه، و
من این سه تا را از حیث میزان عملگرایی نوشتم.
تحلیل من این بود که به ترتیب اینها عملگراترند.
البته عملگرایی موضوعیت ندارد بلکه انجام وظیفه شرعی موضوعیت دارد.
یعنی قبول ندارم که چون عملگراتر است پس منطق شیعه است. بلکه من دنبال اینم ببینم منطق شیعه کدام است.

آیا با این توضیحی که فرمودید می توانم بگویم نظر شما به لحاظ میران عملگرایی آن است که موضع سوم را درست می دانید البته با توسعه در چگونگی مصادیق آن؟
یعنی انسان باید نهایت تلاشش را بکند برای تحقق عدالت و اجرای احکام حکومتی اسلام؛ و اینکه در زمان غیبت است و امام بعدا قرار است بیاید هیچ دلیل نمی شود که ما نهایت تلاشمان برای برقراری عدالت را انجام ندهیم اما این قید را می زنید که نیاز نیست که لزوما مستقیما حکومت به دست بگیرد (بویژه که امروز با توسعه فضای مجازی و دهکده جهانی می توان در دولت نبود وبیش از دولت نقش آفرینی کرد). اما در این وجوه متعدد هرکدام که موثرتر است در پیش بگیرد
hosyn
سوزنچی
من این سه تا را از حیث میزان عملگرایی نوشتم. تحلیل من این بود که
((آیا با این توضیحی که فرمودید می توانم بگویم نظر شما به لحاظ میران عملگرایی آن است که موضع سوم را درست می دانید البته با توسعه در چگونگی مصادیق آن؟))
!! از قیافه بنده معلوم است چقدر عملگرا هستم! هم تنبل و هم..و هم.. ، حلیف السفرة و التشک!
ولی از نظر عملگرایی آرمانی، خیالم چنین میرسد که قدم اول اول اول عملگرایی صحیح، دانش تام و تمام صغروی معکوس است، یعنی بدانیم که دشمن شیعه چقدر شناسایی دقیق از جهان و سیاست و اقتصاد و تاریخ شیعه دارد، و هدفهای استراتیژیک او را بشناسیم، و گرنه بلاریب در زمین او بازی میکنیم، و وقت پشیمانی فرا میرسد، نعوذ بالله تعالی
سوزنچی
hosyn
((آیا با این توضیحی که فرمودید می توانم بگویم نظر شما به لحاظ می
به لحاظ میدانی کاملا درست است
اما آیا بین سه گزینه مذکور در مقام فهم وظیفه عمومی از تعالیم شارع نمی‌توان تحلیلی داشت؟
یعنی سوال این است که به نظر می رسد
مبنای امثال آیت الله خویی این است که برای حکومت نیازی نیست اقدام کنیم. اگر مردم سراغمان آمدند می پذیریم
مبنای امام و رهبری این است که باید برای آن اقدام کنیم
(هر دو مشی ائمه را این می دانستند)
و مبنای سوم (که انجمن حجتیه بدان متهم بود [البته نه با قرائت نامعقولی که آنها تشویق به گناه می کردند که ظاهرا تهمت بدانهاست] و من از خاطره آیت الله گرامی برداشت می کردم که موضع آیت الله بهجت همین است) این است که خود پدیده غیبت نشان می دهد که وضعیت برای حکومت شیعه مهیا نیست و شیعه ای که امامش غایب است نباید برای به دست آوردن حکومت اقدامی کند (وقتی امام هم حاضر باشد خودش بهتر می داند)

آیا به نحو پیشین و صرف نظر از موقعیتهای میدانی ای که فرمودید آیا نمی توان بین این سه به لحاظ مرام اهل اصلی اهل بیت به نتیجه ای رسید
hosyn
سوزنچی
به لحاظ میدانی کاملا درست است اما آیا بین سه گزینه مذکور در مقام
به گمانم خیر، شاید یکی از بهترین تعبیرها برای قدرت در سایه، جواب امام به دکتر شریعتی باشد که فرمودند نگویید علامه مجلسی در دربار شاه سلطان حسین بود بلکه شاه سلطان حسین در دربار علامه مجلسی بود.
hosyn
ما نباید از کلمات ثقلین ساده رد شویم، مثلا به گمانم واژه ای که دردآور است در نهج البلاغه واژه «زینت» است، چون قبل آن حضرت میفرمایند «تحیر فی الظلمات»، سؤال این است که کسی که متحیر است امکان ندارد کار بد خود را زیبا ببیند، چگونه حضرت فرمودند:

فكأنكم بالساعة تحدوكم حدو الزاجر بشوله فمن شغل نفسه بغير نفسه تحير في الظلمات و ارتبك في الهلكات و مدت به شياطينه في طغيانه و زينت له سيئ أعماله

شاید جواب این باشد که حضرت به حمل شایع میفرمایند متحیر در ظلمات است، یعنی نگاه نفس الامری خودشان را نسبت به او میگویند، نه اینکه حال خود او را میخواهند بگویند که خودش احساس میکند در ظلمات متحیر است، اگر این درست باشد، جمله‌ای دردآورتر از این نخواهد بود، و همچنین شغل نفس به غیر نفس، افناء نفس در بیرون است قبل از وصول به اطمینان به حمل شایع که تحیر واقعی در او نیست و لذا کار بد خود را زیبا نمیبیند. و الله العالم
سوزنچی
خیلی ممنون
خداوند خیر دنیا و آخرت به شما دهد و جعلکم الله و ایانا من شیعته و انصاره و موالیه
سوزنچی
hosyn
کاملا موافقم، فقط به این فقره عبارت شما، این قید را اضافه میکنم:
سلام عليكم

با بحثهای گذشته به نظرم میرسد تحلیلم اشتباه بود
بله. بند1 درست است اما
هم بند2 و هم 3 غلط است

در واقع بند 2 تا اینجا درست است که


( ۲. وقوع غیبت صورت مساله را در این مقدار که بیان شد عوض نمی کند پس باز شیعه باید به امام رجوع کند)

اما از مطلب فوق نتیجه نمیشود که

( و اینجاست که احادیث مذکور دلالت بر نصب عام دارد.)


شیعه همچنان باید به امام مراجعه کند و غیبت همان سختتر شدن مراجعه است که تدریجا رخ داد. همان طور که هرچه به غیبت نزدیک میشدیم دسترسی ظاهری به امام دشوار و دشوارتر میشد الان هم فقط دشوارتر شده
ائمه کلیات وظیفه را ابلاغ کردند اما برای حکومت کسی را حتی به نصب عام منصوب نکردند. حاکم یعنی واجب الاطاعه. این فقط خود امام است که حتی خانه نشین باشد حاکم است. دلیلی بر حکومت فقیه غیرمعصوم بما هو فقیه نیست.مفاد همه ادله همان نصب امام برای رجوع در فتوا و قضاست نه حکومت.

در نتیجه باید بند 3 این طور اصلاح شود

۳. از لوازمش این است که اگر از نظر شخص شیعه، حکومتی بالفعل در حد توان خود در راستای احکام اسلام عمل کرد پیروی و حمایت از آن -مادام که شرایط را داشته باشد- وظیفه شرعی میشود خواه راسش فقیه باشد یا غیرفقیه (فقیه بودن راس فقط اطمینان از اینکه حتی الامکان عمل میکند را بالا میبرد نه بیش از این)
اگر هم حکومت بالفعلی را چنین نداند باید اگر فقیه نیست دائما حواسش به معدود فقهای خانه نشینی که توان تشخیص وظیفه را دارند باشد و تکلیفش را از آنها جویا شود یا خودش فقیه دارای شرایط باشد که تکلیفش را خودش میداند.

این چند روز دائما ذهنم درگیر بود
به نظرم واقعا لازمه بحثهایی که قبلا شد در تفاوت تفکر زیدی و امامی همین است که اصلا حکومتی از سوی امام و لذا نصبی در کار نباشد
آیا این طور نیست؟
آیا وقتی فرمودید که


(این جواب شما شاهد این است که نصب عام را به عنوان نصب یک شخصیت مدنی در نظر میگیرید و نه نصب یک شخصیت صاحب قدرت حکومتی، و گرنه تا اعتراضات نزد امیرالمؤمنین ع نرود و به گفته خود حضرت، خودشان او را عزل نکنند، هرگز منعزل نمیشود، و گرنه سنگ روی سنگ بند نمیشود)

منظورتان همین بود؟

آن موقع هرچه فکر کردم مقصود از نصب شخصیت مدنی را نفهمیدم
این در واقع یعنی نصبی نیست

من نصب را ادامه همان نصب الهی حود امام میدانستم که چه در راس حکومت باشد چه در خانه برای شیعه حاکم فقط اوست و گمان میکردم در غیبت هم باید یک منصوب الهی باشد که شیعه بتواند رجوع کند. اما الان به نظرم میرسد حاصل بحثهای قبل این میشود که غیبت واقعا فرقی با حضور ندارد و هیچ غیر امامی منصوب نیست

واقعا پاسخ چیست
hosyn
سلام علیکم
یعنی میخواهید بفرمایید نصب عام یک مفهوم پارادوکسیکال است؟ خیر، چنین نیست، بنده به سهم خودم تصور روشنی از نصب عام فقهاء در زمان غیبت دارم، یادم نیست اشکال ثبوتی آقای منتظری در نصب عام چه بود؟ اما خاطرم هست نقل شده بود نظر آقای بروجردی بر نصب عام و رد کرده بود، به هر حال به گمانم مشکل کار در این است که مرز دقیق حوزه‌های حقوق اجتماعی، ناشناخته است، شما راهکار خاص را جزء مفهوم میگیرید و به پارادوکس ختم میشود، مقبوله عمر بن حنظله را باید بارها و بارها خواند و در ظرائفش دقت کرد، باید جمع کرد بین «جعلته حاکما» و بین «فاختار کل منهما» ، و...
سوزنچی
نه
خود نصب عام را فی حد نفسه دارای مشکل نمی دانم
بلکه اینکه چنین نصبی از احادیث دربیاید محل سوالم است
یعنی تفکیک شیخ به نظرم خیلی مهم است
یعنی هم در فتوا و هم در قضا می توان نصب عام را مطرح کردو چون اساسا ضرورت دارد و اگر نصب نکند کسی را برای مراجعه شیعه؛‌شیعه نمی تواند کارش را پیش ببرد همان گونه که زمان حضور هم در شهرهای مختلف افراد را برای این دو کار نصب می کردند
اما در خصوص حکومت
برایم سوال این است که اصلا نصب حکومتی (وقتی حکومت را بالفعل در اختیار ندارد) اصلا ضرورتی دارد؟
یعنی وقتی خود امام ع حاضر بود ولی در دسترس نبود آیا هیچ ضرورتی داشت که در اقصی نقاط حاکم منصوب کند؟ که حالا لازم شود؟
همان بحثهایی که شما درباره منعزل شدن گفتید مهم بود. یعنی اگر نصب انجام دهد دیگر منعزل شدن معنی ندارد.
در واقع من داشتم بین نصب قاضی و مفتی با نصب حاکم خلط می کردم
جکومت تنها و تنها شان امام است.
وقتی امام نیست از باب واجبی زمین نماند هرکس هر کار بتواند بکند می کند اما منصوب امام نیست. همان عدول مومنین کارها را بردارند. یعنی چه فرقی بین فقیه و غیرفقیه است در احادیث که فقیه را برای حکومت نصب کنند. بله فقیه باشد بهتر است اما نصب دلیل ندارد

شنیده ام نظر آیت الله اراکی در دوره غیبت حکومت سلطان عادل بوده.
ان شاء الله نگاه می کنم ببینم نظرشان چه بود

در هر صورت مقبوله عمر بن حنظله آیا بر بیش از نصب مفتی و قاضی دلالت دارد؟
hosyn
سوزنچی
نه خود نصب عام را فی حد نفسه دارای مشکل نمی دانم بلکه اینکه چنین
((در هر صورت مقبوله عمر بن حنظله آیا بر بیش از نصب مفتی و قاضی دلالت دارد؟))
از حیث مورد و از حیث مدلول مطابقی خیر، ولی باید ملاحظه کرد که آنچه محوریت دارد در مقبوله، مراجعه به طاغوت است، و بعید است بگوییم که اگر موردی پیدا شد که مراجعه به طاغوت بود ولی از سنخ قضا و فتوی نبود، اصلا مقبوله متعرض آن نیست، یعنی قضا و فتوی خود صغرای محتوای مقبوله است، و لذا میتوان از آن ولایت فقیه و اگر نبود ولایت عدول مؤمنین استفاده کرد هر جا که لازمه عدم اعمال ولایت، مراجعه به طاغوت است. و الله العالم
سوزنچی
سوال اصلی شاید این است که آیا بین حکومت حق (امام) و حکومت طاغوت شق سومی داریم با خیر
مبنای من این بود که نداریم برای همین حتما باید به نصب امام برگردد تا طاغوت نباشد
آیا این طور است؟

2. آن دو قدمی که شما تفکیک میکردید آیا با نصب سازگار است؟ یعنی اگر نصب شد واقعا میشود دفاع و حمایت نکرد و فقط به عدم مخالفت بسنده کرد؟
hosyn
سوزنچی
سوال اصلی شاید این است که آیا بین حکومت حق (امام) و حکومت طاغوت
۱- بلی همینطور است، و باید به نصب امام برگردد تا طاغوت نباشد، اما نصبی که به پارادوکس نیانجامد، نصب کل منصب بحسبه، در دو مورد در کافی شریف این حدیث با دو سند در مشایخ کلینی قدهم آمده:

الكافي (ط - الإسلامية) ج‏2 372 باب الإذاعة ..... ص : 369
11- علي بن محمد عن صالح بن أبي حماد عن رجل من الكوفيين عن أبي خالد الكابلي عن أبي عبد الله ع أنه قال: إن الله عز و جل جعل الدين دولتين دولة آدم و هي دولة الله و دولة إبليس فإذا أراد الله أن يعبد علانية كانت دولة آدم و إذا أراد الله أن يعبد في السر كانت دولة إبليس و المذيع لما أراد الله ستره مارق من الدين.

اثبات الوصية 19 بدء الخليقة ..... ص : 17
و روي ان رجلا سأل العالم عليه السلام عن قول الله عز و جل «و تلك الأيام نداولها بين الناس» فقال: ما زال مذ خلق الله آدم في كل زمان دولتين دولة لله جل و عز و هي دولة الأنبياء و الاوصياء، و دولة لابليس. فاذا كانت الدولة للانبياء و الاوصياء عبد الله نبيه في الظاهر، و اذا كانت دولة ابليس (لعنه الله) عبد الله في السر.
۲- ثبوتا همینطور است که میگویید، یعنی وقتی نصب صورت گرفت، باید ترویج کرد، ولی اثباتا مراحل عدیده دارد، یعنی تا به اطینان برسد که نصب ثبوتی حالا محقق است باید دلیل اثباتی داشته باشد و دلیل نصب ثبوتی کافی نیست.
مثلا میدانیم فتوی و حکم مجتهد ثبوتا نافذ است، اما آیا زید مجتهد است؟ اینجا محتاج دلیل اثباتی هستیم.
شما با سه شخص مواجه میشوید: یکی قطع دارید مجتهد است، و دیگری خودش میگوید مجتهد است و قطع دارید مجتهد نیست و شیاد است، و سومی خودش میگوید مجتهد است اما برای شما ثابت نشده است، وظیفه شما راجع به این سه نفر چگونه است؟
سوزنچی
محمد
۹۹/۵/۱۶
حاج آقای مفیدی قم هستند؟
الان میتونید بیینید معمم میکنند؟
hosyn
بعض دیگر آقایان هم فرمودند و وقتی تعیین کردند، ولی با وجود علمائی که هستند باعث خجالت است برای بنده جاهل قاصر.
سوزنچی
hosyn
بعض دیگر آقایان هم فرمودند و وقتی تعیین کردند، ولی با وجود علمائ
خودش ساعاتی قبل به من پیام داده:

ظاهرا ساعت ده صبح دارن و یک نفر هم که خصوصی میخواستن گفتن نه و نیم بیاید
میشه ما هم خصوصی بیایم؟
گوشی خونشون رو برنمیدارن


من ایشان را نمی شناسم و اسمشان را هم نمی دانم. از متن پیامهای قبلی شان با حقیر معلوم می شود که در بحث توحید صدوق می آمده اند
اگر وقتی تعیین شده و اجازه می‌دهید ایشان هم همان وقت بیاید به وی اطلاع دهم
hosyn
ساعت 8:30 اگر میخواهند تشریف بیاورند.
سوزنچی
محمد
۹۹/۵/۱۸
سلام بله ان شاالله
خدمتشون میرسم
سوزنچی
یک آیه در روز
۹۹/۵/۱۸
[عکس]
سلام عليكم

الحمدللَّه الذی جعلنا من المتمسّکین بولایة امیرالمؤمنین والائمّة علیهم السّلام

:bouquet::rose::tulip:عیدسعیدغدیر بر شما و بر تمامی شیعیان و محبان امیرالمومنین و دوستداران عدالت علوی مبارک باد:tulip::rose:🥀
@souzanchi
@yekaye
hosyn
سلام علیکم و رحمة الله
اسعد الله ایامکم
الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین و الأئمة علیهم السلام
سوزنچی
سلام عليكم

این پیام را آقای کیایی گفتند خدمت شما بفرستم و پاسخ را به ایشان منتقل کنم

سلام علیکم
جناب استادپریروز باحضرت عالی درموردسفرتبلیغی مشورتی کردم وراهنمایی فرمودیدهنوزتردیدی دردلم باقی است که نمیدانم معقول است یانه، اگرصلاح میدانید دوتا استخاره بگیرید واگرهم نه استخاره رالازم نمیدانید بدون استخاره اقدام میکنم.
درصورت استخاره دوتالطفا
hosyn
سوزنچی
سلام عليكم این پیام را آقای کیایی گفتند خدمت شما بفرستم و پاسخ
سلام علیکم
هر دو استخاره بد است.
سوزنچی
سلام علیکم
این روایت را دیده بودید؟
نوعی تایید قیام از آن درمی‌آيد؛هرچند که احتمال دارد از زیدیه باشد. به لحاظ سندش علی ابن العباسی که از بکار روایت کرده کتاب فضل الشیعه دارد
http://lib.qhu.ac.ir/post/51988/معجم-رجال-الحدیث-و-تفصیل-طبقات-الرواه-ج13/p66/
و سلیمان بن نهیک هم که از اصحاب ائمه است و در کامل الزیارات از او روایت شده
http://qadatona.org/عربي/الرجال/5521

مقاتل الطالبيين (ص: 223)
حدّثنا علي بن العباس، قال: أنبأنا بكار بن أحمد، قال: حدّثنا الحسن بن الحسين عن سليمان «2» بن نهيك، قال:
كان موسى، وعبد الله ابنا جعفر، عند محمد بن عبد الله، فأتاه جعفر فسلّم، ثم قال: تحب أن يصطلم أهل بيتك؟ قال: ما أحب ذلك. قال:
فإن رأيت أن تأذن لي فإنك تعرف علتي. قال: قد أذنت لك. ثم التفت محمد بعد ما مضى جعفر، إلى موسى، وعبد الله ابني جعفر فقال: الحقا بأبيكما فقد أذنت لكما، فانصرفا. فالتفت جعفر فقال: ما لكما؟ قال: قد أذن لنا. فقال جعفر: ارجعا فما كنت بالذي أبخل بنفسي وبكما عنه، فرجعا فشهدا محمدا.
hosyn
سلام علیکم
خیر ندیده بودم، در تحقیق موضوع محور، کمال ارتباط با روایت کافی دارد.
سلیمان بن نهیک، مجهول است و تنها یک روایت در کتب شیعه از او نقل شده، و این روایت هم به خاطر مجهول بودن در نرم افزار ضعیف شمرده شده.
نمیدانم قبل و بعد احادیث مقاتل الطالبیین در این موضع را دیدید یا خیر؟ :

مقاتل ‏الطالبيين،ص:223
حدّثني علي بن العباس، قال: حدّثنا عباد بن يعقوب، قال: حدثنا أرطاة، قال: قال لنا إبراهيم بن أبي يحيى: أيّهما أفضل عندكم: جعفر بن محمد، أو محمد بن عبد الله؟ قال: قلنا له: أنت أعلم، فقد رأيتهما، و لم نرهما، فقال: ما رأيت أحدا أنظر في دقيق الأمر من محمد بن عبد الله.

حدثني علي بن العباس، قال: أنبأنا بكار بن أحمد، قال: حدّثنا يحيى بن الحسن، قال: حدّثني حماد بن يعلى، قال: قلت لعلي بن عمر بن علي بن الحسين: أمتع الله بك، أسمعت جعفرا يذكر في محمد و إبراهيم شيئا؟ قال: سمعته حين أمره أبو جعفر أن يسير إلى الرّبذة، فقال: يا علي بنفسي أنت سر معي، فسرت معه إلى الرّبذة، فدخل على أبي جعفر، و قمت أنتظره، فخرج عليّ جعفر و عيناه تذرفان، فقال لي: يا علي، ما لقيت من ابن الخبيثة «1»، و الله لا أمضي، ثم قال: رحم الله ابني هند إنهما إن كانا لصابرين كريمين، و الله لقد مضيا و لم يصبهما دنس. قال: و قال غيره إنه قال: فما آسى على شي‏ء إلّا على تركي إيّاهما لم أخرج معهما.

حدیثی که شما نقل فرمودید

أخبرنا علي بن العباس. قال حدثنا يحيى بن الحسن «3» بن محمد بن عبد الواحد، قال: حدثنا يحيى بن الحسن بن الفرات، عن غالب الأسدي، قال: سمعت عيسى بن زيد يقول: لو أنزل الله على محمد (ص) أنه باعث بعده نبيا لكان ذلك النبي محمد بن عبد الله بن الحسن.

فقال يحيى بن الحسن- فيما حدّثني ابن سعيد عنه- قال: يعقوب «4» بن عربي: سمعت أبا جعفر المنصور يقول في أيام بني أمية، و هو في نفر من بني أبيه [عند محمد بن عبد الله بن حسن‏] قال: ما في آل محمد (ص) أعلم بدين الله، و لا أحق بولاية الأمر من محمد بن عبد الله، و بايع له، و كان يعرفني بصحبته و الخروج معه. قال يعقوب بن عربي: فلما قتل محمد حبسني بضع عشرة سنة.
hosyn
و اما حدیثی که شما نقل کردید، پس برایم جالب بود که همین الآن در راه از منزل والده میامدم فکر میکردم در این جمله‌ای که عیسی بن زید به امام ع گفت: أسلم تسلم، و حضرت ع فرمودند: أ حدثت نبوة بعد محمد ص‏، ببینید چگونه معیار اسلام و حق و باطل به این راحتی تعیین میشود!
و این روایت مقاتل الطالبیین هم حواشی آن نقل نشده، و به خوبی حواشی مطلب در کافی شریف آمده است، میگوید: كان موسى، و عبد الله ابنا جعفر، عند محمد بن عبد الله، فأتاه جعفر فسلّم‏، اما کافی میگوید رفتند حضرت را آوردند، معلوم میشود قبلش حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام را آورده بودند تا بیعت بگیرند، و جالب است که نقل میکند حضرت فرمودند: فإن رأيت أن تأذن لي فإنك تعرف علتي‏، اما در کافی عبارات حضرت در این معذور بودن و علت داشتن را خیلی روشن آورده است، بعد میگوید محمد بن عبدالله به فرزندان حضرت هم اذن داد بروند، اما کافی میگوید ابتدا زندان کردند، و این اذن پس از زندان کردن بود، و چه بسا امام ع احساس خطر کردند در آن شرائط که این دو فرزندشان بیرون از زندان باشند، لذا فرمودند شما برگردید، (تازه اگر درست نقل کرده باشد و دروغ نگوید) و جالبتر تناقض گفتن است! میگوید حضرت فرمودند: فقال جعفر: ارجعا فما كنت بالذي أبخل بنفسي و بكما عنه، فرجعا فشهدا محمدا. عجب! چگونه ابتدا گفتند: تعرف علتي، حالا میگویند: فما كنت بالذي أبخل بنفسي، کاملا واضح است که دستکاری شده است، و سراسر نقل حدیث بر له زیدیه ساخته شده است.
سوزنچی
hosyn
سلام علیکم خیر ندیده بودم، در تحقیق موضوع محور، کمال ارتباط با ر
بله
قبل و بعدش را دیده بودم
اما همین امروز دیده بودم و هنوز فرصت نکرده بودم که با روایت کافی مقایسه کنم
خیلی لطف کردید
خودم احساس کردم یک حالت دستکاری دارد.
بیشتر از این جهت فرستادم که در فهرست شواهد موافق و مخالفتان داشته باشید
hosyn
این جمله دیگر چقدر جالب است:
قال: فما آسى على شي‏ء إلّا على تركي إيّاهما لم أخرج معهما
سوزنچی
hosyn
این جمله دیگر چقدر جالب است: قال: فما آسى على شي‏ء إلّا على تركي
البته همین که می گوید قال غیره نشان می دهد که دارد کاری انجام می شود برای فضاسازی
سوزنچی
سلام علیکم
شاید این برای شما هم جالب باشد
سوزنچی
خطیب بروجردی
۹۹/۵/۲۱
فیلم
14.2 MB
:movie_camera: اوایل ژانویه 2020 میان وسایل شخصی «گوته» ادیب، فیلسوف و نقاش آلمانی، دست نوشته های عجیبی پیدا شد که تعجب همه را برانگیخت.

:small_orange_diamond: اصرار گوته بر نوشتن و تکرار یک جمله بسیار بهت آور است «علی ولی الله».

@khatibeborujerdi
hosyn
سلام علیکم
جزاکم الله خیرا
خیلی جالب است
برای آقای مؤذن هم بفرستید خوب است.
سوزنچی
hosyn
سلام علیکم جزاکم الله خیرا خیلی جالب است برای آقای مؤذن هم بفرست
چشم
سوزنچی
hosyn
این جمله دیگر چقدر جالب است: قال: فما آسى على شي‏ء إلّا على تركي
دوباره کافی را می خواندم
چیزی که بوضوح دروغ بودن این جمله را نشان می دهد (و بلکه شاهد خوبی بر دستکاری شدن آن روایت قبلی است) این عبارت امام به نفس زکیه است:

«لَا تُكَلِّفْنِي مَا كَلَّفَ ابْنُ عَمِّكَ عَمَّكَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَيَخْرُجَ مِنِّي مَا لَا أُرِيدُ كَمَا خَرَجَ مِنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ مَا لَمْ يَكُنْ يُرِيدُ»


الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 366

18- وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْمُفَضَّلِ مَوْلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ قَالَ: لَمَّا خَرَجَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ الْمَقْتُولُ- بِفَخٍّ «1» وَ احْتَوَى عَلَى الْمَدِينَةِ دَعَا مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ إِلَى الْبَيْعَةِ فَأَتَاهُ فَقَالَ لَهُ يَا ابْنَ عَمِّ لَا تُكَلِّفْنِي مَا كَلَّفَ ابْنُ عَمِّكَ عَمَّكَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَيَخْرُجَ مِنِّي مَا لَا أُرِيدُ كَمَا خَرَجَ مِنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ مَا لَمْ يَكُنْ يُرِيدُ فَقَالَ لَهُ الْحُسَيْنُ إِنَّمَا عَرَضْتُ عَلَيْكَ أَمْراً فَإِنْ أَرَدْتَهُ دَخَلْتَ فِيهِ وَ إِنْ كَرِهْتَهُ لَمْ أَحْمِلْكَ عَلَيْهِ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ ثُمَّ وَدَّعَهُ فَقَالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ حِينَ وَدَّعَهُ يَا ابْنَ عَمِّ إِنَّكَ مَقْتُولٌ فَأَجِدَّ الضِّرَابَ فَإِنَّ الْقَوْمَ فُسَّاقٌ يُظْهِرُونَ إِيمَاناً وَ يَسْتُرُونَ شِرْكاً وَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ أَحْتَسِبُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ عُصْبَةٍ ثُمَّ خَرَجَ الْحُسَيْنُ وَ كَانَ مِنْ أَمْرِهِ مَا كَانَ قُتِلُوا كُلُّهُمْ كَمَا قَالَ ع.
hosyn
۱- بلی همینطور است، و باید به نصب امام برگردد تا طاغوت نباشد، ام
من مطالب قبلی را باز مرور کردم ببینم گیر فکریم کجاست

الان مقصود شما از «اما نصبی که به پارادوکس نیانجامد، نصب کل منصب بحسبه،» چیست؟
۱. چه نصبی است که به پارادوکس می انجامد؟
۲. الان نصب اینجا که به حسب خودش باشد چگونه نصبی است
سوزنچی
سوزنچی
موضع شخص شیعه در قبال حکومتها و الزاماتی که حکومتها میکنند چه با
رفت و برگشت بحثها زیاد شد و به نظرم یکجا پاسخ از سوال دور شد و می خواهم در قالب سه سوال مساله پیش برود

لذا من یک مروری روی بحثها می خواهم خدمتتان داشته باشم که :
- اگر جایی فکر می کنید سیر بحث را درست نگرفتم تذکر دهید و در این صورت طبیعی است که پاسخ سوال اول یا دومم منفی خواهد شد و بفرمایید کجا اشتباه کردم
اما اگر پاسخ این دو مثبت بود یعنی سیر را درست جلو رفتم و نتیجه گرفتم آن وقت پاسخ سوال ۳ چه می‌شود

عرض بنده این بود که

ادله عصمت در امام و دعوای شیعه و سنی در خلافت همگی نشان می دهد حکومت فقط مال امام معصوم است و وقوع غیبت صورت مساله را در این مقدار که بیان شد عوض نمی کند پس باز شیعه باید به امام رجوع کند و اینجاست که احادیث مذکور دلالت بر نصب عام دارد. از لوازمش این است که اگر از نظر شخص شیعه، حکومتی بالفعل به نصب عام امام برگردد پیروی و حمایت از آن -مادام که شرایط را داشته باشد- وظیفه شرعی میشود
اگر هم حکومت بالفعلی را چنین نداند باید اگر فقیه نیست دائما حواسش به معدود فقهای خانه نشینی که مصداق این نصب عام هستند باشد و تکلیفش را از آنها جویا شود یا خودش فقیه دارای شرایط باشد که تکلیفش را خودش میداند.


فرمودید


کاملا موافقم، فقط به این فقره عبارت شما، این قید را اضافه میکنم: (پیروی و حمایت از آن ...):
در قدم اول مخالفت و تخریب آن حرام، و در گام دوم پیروی و حمایت از آن ....


من گفتم

مگر می شود پیروی و حمایت وظیفه شرعی باشد در عین حال شخص اقدام به مخالفت و تخریب بکند؟!
آیا منظورتان این است که در مورد بالفعلها تفکیک بکنیم
برخی در حد قدم اول و برخی تا حد قدم دوم؟


فرمودید

بلی، قدم اول و دوم مهم است، گاهی قدم اول بالفعل است اما قدم دوم محتاج دقت بیشتر است.


(بعد من در اینکه اصلا نصب عامی از روایات (از جمله از مقبوله عمر بن حنظله) قابل استنباط باشد تردید کردم و شما توضیح دادید با توجه به اینکه محور روایت عدم رجوع به طاغوت است دلالتش روایت به ظهور اولیه اش (فتوا و قضا) محدود نمی شود و شامل ابعادی از ولایت فقیه و بلکه عدول مومنین هم می شود)

من باز اشکال کردم
آن دو قدمی که شما تفکیک میکردید آیا با نصب سازگار است؟ یعنی اگر نصب شد واقعا میشود دفاع و حمایت نکرد و فقط به عدم مخالفت بسنده کرد؟


فرمودید
ثبوتا همینطور است که میگویید، یعنی وقتی نصب صورت گرفت، باید ترویج کرد، ولی اثباتا مراحل عدیده دارد، یعنی تا به اطینان برسد که نصب ثبوتی حالا محقق است باید دلیل اثباتی داشته باشد و دلیل نصب ثبوتی کافی نیست.
مثلا میدانیم فتوی و حکم مجتهد ثبوتا نافذ است، اما آیا زید مجتهد است؟ اینجا محتاج دلیل اثباتی هستیم.
شما با سه شخص مواجه میشوید: یکی قطع دارید مجتهد است، و دیگری خودش میگوید مجتهد است و قطع دارید مجتهد نیست و شیاد است، و سومی خودش میگوید مجتهد است اما برای شما ثابت نشده است، وظیفه شما راجع به این سه نفر چگونه است؟



:anger:اما سوالات:anger:

۱) اکنون عرض من این است که این پاسخ با بحث اول تناسب ندارد. در واقع پاسخ شما ناظر به گزینه دوم من (جایی که نداند)‌ قابل قبول است در حالی که شما قیدی زدید برای مطلبی که در گزینه اول (جایی که بداند) آورده بودم.
درست است؟



۲) اینکه فرمودید «مخالفت و تخریب آن حرام است» صرفا در جای مشکوک الانتصاب نیست. بلکه در مواردی قطع به عدم انتصاب داریم اما باز وظیفه ما سکوت است نه تخریب. مثلا در خصوص دنبال حکومت رفتن امثال زید هیعنی کار زید با اینکه مبتنی بر مرام اهل بیت نبود اما کلا در مسیر باطل نبود (شبیه تفاوت آن دو نفر که ُ فَقَالَ أَمَّا الَّذِي بَرِئَ فَرَجُلٌ فَقِيهٌ فِي دِينِهِ وَ أَمَّا الَّذِي لَمْ يَبْرَأْ فَرَجُلٌ تَعَجَّلَ إِلَى الْجَنَّةِ.) یعنی زید به بهشت رفت اما فقیه نبود. پس نباید با اقدام وی مخالفت و تخریب کرد و همین بود که مومن الطاق گفت که چرا پدرت با تو مخالفت نکرد و نهیت نکرد. پس می شود که مخالفت و تخریب حرام باشد اما وی منصوب نباشد. درست است؟
۳) فرض تفکیک دو گام مورد نظر شما در جایی است که عملا سه گزینه پیش روی ما باشد:
الف.مخالفت و تخریب آن
ب.سکوت و کنار کشیدن
ج. پیروی و حمایت از آن
که اگر الف را حرام دانستیم اما هنوز برای ج مطمئن نبودیم گزینه ب را انتخاب کنیم.
اما در مقام عمل بسیاری از اوقات پیش می آید که عملا دو گزینه بیشتر پیش روی ما نیست. یعنی سکوت به منزله مخالفت قلمداد می شود. این همان وضعیتی بوده که عبدالله بن حسن و یا یحیی بن زید و شهید فخ می فهمیده اند و لذا بر امام ع سختگیری می کردند.
اکنون سه حالت پیش می آید
۱. امثال عبدالله بن حسن؛ که تکلیف اینها که معلوم است چون مدعی مهدویت بودند اساسا بر باطل بودند و چه بسا مخالفت با آنها هم جایز بلکه واجب باشد.
۲. در مواردی مانند زید و نفس زکیه و ... هم چون نصبی در کار نبوده انسان باز دغدغه ای نخواهد داشت. لذاست که امام کاظم ع به شهید فخ گفت دست از سر من بردار با اینکه ظاهرا شهید فخ ادعای مهدویت نداشته و شبیه زید بوده است. یعنی ما چون می دانیم و علم داریم که وظیفه ج را نداریم؛ پس اگر انجام ب نزد مخاطب به معنای الف شد چیزی برعهده ما نبوده.
۳. اما در جایی که در نصب مشکوکیم چه باید کرد.
در واقع منظورم این بود که از برخوردهای امام با نفس کزیه و عبدالله بن حسن نمی توان برای اینجا نتیجه گرفت چون می دانیم نصبی نبوده. اما در بحث ما جایی است که ما در اینکه حکومت بالفعل منصوب باشد شک داریم و نیز دوگزینه بیشتر نداریم یعنی سکوت ما نزد مخاطب به معنای مخالفت شمرده می شود. اینجا چه باید کرد؟
hosyn
سوزنچی
من مطالب قبلی را باز مرور کردم ببینم گیر فکریم کجاست الان مقصود
۱- نصب عام به معنای رایج نصب در مقابل انتخابی، مثلا میگویند چند نفر از اعضای شورای نگهبان انتصابی هستند و چند نفر انتخابی، و به این معنا، نصب عام یعنی طبق کلمه «نصب» ، محور نصب، به شخص معین بودن است، و طبق کلمه «عام» محور نصب، به عدم شخص معین بودن است.
۲- اما اگر نصب به معنای وسیع در روابط اجتماعی به کار رود، منصوب برای یک منصب، میتواند شخص معین نباشد، مثلا با اینکه برای قبول مردم یک شخصی را به عنوان مداح، هرگز انتخاب و رأی گیری صورت نمیگیرد، ولی با اقبال خارجی مردم به یک مداح، صاحب منصب مداحی میشود، و با رویگردانی مردم، خود به خود منعزل میشود، حال اگر نمایندگان مجلس، شروطی را برای مداحین جامعه، قرار دهند، میتوان گفت که مداحین واجد این شروط را به نصب عام برای این منصب، منصوب کردند، نه اینکه انتخاب یا انتصاب مصطلح کردند.
سوزنچی
رفت و برگشت بحثها زیاد شد و به نظرم یکجا پاسخ از سوال دور شد و م
((۱) اکنون عرض من این است که این پاسخ با بحث اول تناسب ندارد. در واقع پاسخ شما ناظر به گزینه دوم من (جایی که نداند)‌ قابل قبول است در حالی که شما قیدی زدید برای مطلبی که در گزینه اول (جایی که بداند) آورده بودم. درست است؟ ))
یعنی بنده از عبارت شما، عالم اثبات نفهمیدم، شما حکم را بیان فرمودید، نه حکم حالت علم و جهل مکلف را:
((از لوازمش این است که اگر از نظر شخص شیعه، حکومتی بالفعل به نصب عام امام :small_red_triangle:برگردد:small_red_triangle: پیروی و حمایت از آن -مادام که شرایط را داشته باشد- وظیفه شرعی میشود
اگر هم حکومت بالفعلی را :small_red_triangle:چنین نداند :small_red_triangle:باید ...))
و لذا فقط دو فرض داشتید، یا برگردد (قطعا) و یا چنین نداند (قطعا)، اما فرض «نداند چنین است یا چنان» را اصلا مطرح نفرمودید، و لذا بنده عرض کردم که مهم برای مکلف عالم اثبات است نه ثبوت فقط.
سوزنچی
رفت و برگشت بحثها زیاد شد و به نظرم یکجا پاسخ از سوال دور شد و م
((۲) اینکه فرمودید «مخالفت و تخریب آن حرام است» صرفا در جای مشکوک الانتصاب نیست. بلکه در مواردی قطع به عدم انتصاب داریم اما باز وظیفه ما سکوت است نه تخریب. مثلا در خصوص دنبال حکومت رفتن امثال زید هیعنی کار زید با اینکه مبتنی بر ...))
خیر اگر قطع به عدم انتصاب داریم، اگر تقیه نباشد مخالفت و تخریب او جایز است، بلکه در شرائطی واجب است، آیا وظیفه ما در قبال قیام زید سکوت است؟
سوزنچی
۳) فرض تفکیک دو گام مورد نظر شما در جایی است که عملا سه گزینه پی
((۲. در مواردی مانند زید و نفس زکیه و ... هم چون نصبی در کار نبوده انسان باز دغدغه ای نخواهد داشت. لذاست که امام کاظم ع ...))
یعنی چه دغدغه ای نداریم؟ مثل قبلی باید ساکت نباشیم و بگوییم این راه درست نیست، باید عقائد حقه را بگوییم مگر تقیه باشد، بلی مخالفت عملی و اقدام خارجی نمیکنیم و چنین وظیفه ای نداریم، و جمله امام کاظم ع دقیقا همین عدم سکوت است، و خیلی واضح او را رد کردند.
سوزنچی
۳) فرض تفکیک دو گام مورد نظر شما در جایی است که عملا سه گزینه پی
((اما در بحث ما جایی است که ما در اینکه حکومت بالفعل منصوب باشد شک داریم و نیز دوگزینه بیشتر نداریم یعنی سکوت ما نزد مخاطب به معنای مخالفت شمرده می شود. اینجا چه باید کرد؟))
اینجا در عرف عقلاء و نیز متشرعه، مخالف شمردن مخاطب او را، محکوم است، یعنی غلط را به مخاطب نسبت میدهند، نه به کسی که احتیاط میکند.
سوزنچی
hosyn
((۲) اینکه فرمودید «مخالفت و تخریب آن حرام است» صرفا در جای مشکو
در این مورد و مورد بعد به نظرم شاید سوء‌تفاهم رخ داد
در واقع من عطف کلمه «تخریب» بر «مخالفت» را عطف تفسیری گرفتم. یعنی مخالفتی که با ضدیت و تخریب همراه باشد. و به نظرم می رسد که در مورد خود زید مخالفت اهل بیت با او صرفا به معنای قبول نداشتن کار وی به عنوان مرام اصلی است نه مخالفتی که به ضدیت و تخریب بیانجامد. شاهدم هم مناظره مومن الطاق است که گفت پدرت چون خیر تو را می خواست به تو نگفت.

مگر اینکه بفرمایید همه اینها مصداق تقیه بوده است که البته در معنای وسیع تقیه این درست است اما ظاهرا بحث ما این نیست

به تعبیر دیگر، من برداشتم این است که همین که ما زید را به خاطر اقدامش جهنمی نمی دانیم و او را شهید می دانیم اما مرتبه تحلیلش را نسبت به مرام اهل بیت پایینتر از مومن الطاق می دانیم نشان می دهد که با توجه به مراتب درک و فهم انسانها وظایف افراد می تواند متفاوت شود (شبیه أَمَّا الَّذِي بَرِئَ فَرَجُلٌ فَقِيهٌ فِي دِينِهِ وَ أَمَّا الَّذِي لَمْ يَبْرَأْ فَرَجُلٌ تَعَجَّلَ إِلَى الْجَنَّةِ.)

فرمودید
آیا وظیفه ما در قبال قیام زید سکوت است؟

پاسخ حقیر این است:‌ به معنای ارشاد کردن خود پدرشان هم در برابر وی سکوت کرد. امام باقر ع هم که سکوت نکرد و نقدش کرد و تذکر داد مخالفتش اصلا به افق تخریب و ضدیت نرسید. منظورم از اینکه در اینجا وظیفه ما سکوت است به معنای همین صرفا عدم همراهی بود. نه سکوت مطلق.
سوزنچی
hosyn
((اما در بحث ما جایی است که ما در اینکه حکومت بالفعل منصوب باشد
من در اینکه عرف عقلا چنین بفهمد تردید دارم
پس چرا عبدالله بن حسن و یحیی بن زید اصرار دارند که امام فقط سکوت نکند بلکه همراهی کند. زیرا با توجه به موقعیت امام می فهمند که سکوت وی نزد عموم معنای مخالفت می دهد و اتفاقا امام ع هم متوجه همین معنا بود که سکوت می کرد.

وقتی شخصی عالم و فقیه باشد عرف مردم به طور عادی باورشان نمی شود که وی دچار تردید است مگر اینکه قرینه ای داشته باشند (مثلا بدانند که وی خیلی اهل احتیاط کردن است و احتیاطات وی مشهور باشد).وگرنه عدم همراهی وی را به معنای مخالفت وی می گیرند نه صرف تردید منطقی و جهل وی. (به نظرم حتی در مورد امام هم عملا همین بود. یعنی بسیاری از مردم و حتی بنی هاشم امام ع را معصوم نمی دانستند و با وی معامله یک فقیه عادل می کردند. روی همین فضا هم هست که سخنان احتمال آمیز امام معنی می دهد و می تواند کارکرد تقیه ای داشته باشد.)
اوایل انقلاب هم همین را می بینید. مردم کسانی که با امام همراهی نمی کردند را ضد ولایت فقیه می خواندند ولو که لزوما ضد نبودند بلکه در همراهی شک داشتند. یعنی در فضاهای بحرانی به طوری می شود که مردم صفر و یکی نگاه می کنند. خود شما حتما تجربه مکرر داشته اید که گاه می شود مخاطبان طوری هستند که اگر شما تایید نکنید می گویند شما مخالفید.
آیا این طور نیست؟

با توجه به این جمله تان ( غلط را به مخاطب نسبت میدهند) شاید در پاسخ بفرمایید که اگرچه افراد تندرو غالبا چنین حکمی می کنند (هرکس با ما نیست؛‌بر ماست) اما عرف عقلا با این افراد همراهی نمی کند. یعنی مثالهای اول انقلاب و ... که عرض کردم عرف عقلا نیست بلکه افراد تندروست و عرف عقلا این را غلط مخاطب می داند.
اما فرض کنیم چنین باشد
آیا وقتی چنین وضعی رخ می دهد یعنی در محیطی هستیم که افرادی که تحلیل صفر و یکی دارند شیوع جدی دارند و اگر ما سکوت کنیم از آن برداشت مخالفت می کنند؛ و فرض کنیم که عده ای از آنان اگر برداشت مخالفت کنند به مخالفت و تخریب روی می آورند. در اینجا چه باید کرد؟
اینکه در پاسخ فرمودید (مگر تقیه باشد) به نظر می رسد اینها هم مصادیقی از رفتار تقیه ای را طلب می کند.
درست است؟
اگر درست است آنگاه تقیه در اینجا چگونه است؟

خلاصه کلام
کسی که شک دارد حاکم بالفعل مصداق منصوب امام هست یا نه؛‌ و در محیطی است که مخاطبانش برداشت صفر و یکی دارند و سکوت وی را حمل بر ضدیت می کنند چگونه باید رفتار کند؟
آیا می توان گفت ظن به هر طرف دارد آن را نزد مخاطب جلوه دهد. یعنی مثلا اگر ظنش این است که این منصوب است طوری وانمود کند که وی را موافق قلمداد کنند و ...
hosyn
سوزنچی
در این مورد و مورد بعد به نظرم شاید سوء‌تفاهم رخ داد در واقع من
دقائقی در مناظره مؤمن الطاق است، چند بار به دقت بخوانیم:

الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 174
5- عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد بن عيسى عن علي بن الحكم عن أبان قال: أخبرني الأحول أن زيد بن علي بن الحسين ع بعث إليه و هو مستخف قال فأتيته فقال لي يا أبا جعفر ما تقول إن طرقك طارق منا أ تخرج معه قال فقلت له إن كان أباك أو أخاك خرجت معه قال فقال لي فأنا أريد أن أخرج أجاهد هؤلاء القوم فاخرج معي قال قلت لا ما أفعل جعلت فداك قال فقال لي أ ترغب بنفسك عني قال قلت له إنما هي نفس واحدة فإن كان لله في الأرض حجة :small_red_triangle:فالمتخلف عنك ناج و الخارج معك هالك :small_red_triangle:و إن لا تكن لله حجة في الأرض فالمتخلف عنك و الخارج معك سواء قال فقال لي يا أبا جعفر كنت أجلس مع أبي على الخوان فيلقمني البضعة السمينة و يبرد لي اللقمة الحارة حتى تبرد شفقة علي و لم يشفق علي من حر النار إذا :small_red_triangle:أخبرك بالدين و لم يخبرني به:small_red_triangle: فقلت له جعلت فداك من شفقته عليك من حر النار لم يخبرك خاف عليك أن لا تقبله فتدخل النار و أخبرني أنا فإن قبلت نجوت و إن لم أقبل لم يبال أن أدخل النار ثم قلت له جعلت فداك أنتم أفضل أم الأنبياء قال بل الأنبياء قلت يقول يعقوب ليوسف يا بني لا تقصص رؤياك على إخوتك فيكيدوا لك كيدا لم لم يخبرهم حتى كانوا لا يكيدونه و لكن كتمهم ذلك فكذا :small_red_triangle:أبوك كتمك لأنه خاف عليك :small_red_triangle:قال فقال أما و الله لئن قلت ذلك لقد حدثني صاحبك بالمدينة أني أقتل و أصلب بالكناسة و إن عنده لصحيفة فيها قتلي و صلبي فحججت فحدثت أبا عبد الله ع بمقالة زيد و ما قلت له فقال لي أخذته من بين يديه و من خلفه و عن يمينه و عن شماله و من فوق رأسه و من تحت قدميه و لم تترك له مسلكا يسلكه.
سوزنچی
hosyn
دقائقی در مناظره مؤمن الطاق است، چند بار به دقت بخوانیم: الكافي
چندین بار همین عبارات را بررسی کرده ام و حتی چندی پیش با برخی افراد همین را بحث کردیم

اگر الخارج معک هالک است پس «أبوك كتمك لأنه خاف عليك» جور در نمی‌آید مگر همان که بگوییم هالک صرفا مرتبه پایینتر بودن است (شبیه همان چیزی که در مورد خود زید گفته اند که بالاخره جهنمی نیست) و مراتب درک موجب تفاوت حکم برای افراد می شود

آیا این تحلیل درست است؟
hosyn
سوزنچی
من در اینکه عرف عقلا چنین بفهمد تردید دارم پس چرا عبدالله بن حسن
((خلاصه کلام
کسی که شک دارد حاکم بالفعل مصداق منصوب امام هست یا نه؛‌ و در محیطی است که مخاطبانش برداشت صفر و یکی دارند و سکوت وی را حمل بر ضدیت می کنند چگونه باید رفتار کند؟
آیا می توان گفت ظن به هر طرف دارد آن را نزد مخاطب جلوه دهد. یعنی مثلا اگر ظنش این است که این منصوب است طوری وانمود کند که وی را موافق قلمداد کنند و ...))
موافقم، یعنی با خیال راحت میتواند چنین رفتاری داشته باشد، و بلکه هنوز به تسعة اعشار نمیرسد.
سوزنچی
منظورتان از (بلکه هنوز به تسعة اعشار نمیرسد.) چیست؟
آیا درجه ظن را می فرمایید؟
من مقصودم از ظن همان ۶۰-۷۰ درصد است نه تا۹۰ درصد
hosyn
سوزنچی
چندین بار همین عبارات را بررسی کرده ام و حتی چندی پیش با برخی اف
ببینید جمله محوری این است: فإن كان لله في الأرض حجة، همه سخن این است، در روایت دیگر ایشان حتی امیرالمؤمنین ع را چنین قبول ندارد:

تفسير فرات الكوفي، ص: 474
«620»- قال حدثنا أحمد بن القاسم معنعنا عن أبي خالد الواسطي قال قال أبو هاشم الرماني و هو قاسم بن كثير لزيد بن علي يا أبا الحسين بأبي أنت و أمي هل كان علي [ص‏] مفترض الطاعة [بعد رسول الله ص‏] قال فضرب رأسه و رق لذكر رسول الله ص [قال‏] ثم رفع رأسه فقال يا أبا هاشم كان رسول الله ص‏ نبيا مرسلا فلم يكن أحد من الخلائق بمنزلته في شي‏ء من الأشياء إلا أنه كان من الله للنبي قال ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا و قال من يطع الرسول فقد أطاع الله و كان في علي أشياء من رسول الله ص كان علي [ص‏] من بعده إمام المسلمين في حلالهم و حرامهم و في السنة عن [من‏] نبي الله و في كتاب الله فما جاء به علي من الحلال و الحرام أو من سنة أو من كتاب فرد الراد على علي و زعم أنه ليس من الله و لا رسوله كان الراد على علي كافرا فلم يزل كذلك حتى قبضه الله على ذلك شهيدا ثم كان الحسن و الحسين فو الله ما ادعيا منزلة رسول الله ص و لا كان القول من رسول الله فيهما ما قال في علي [غير] أنه قال سيدي شباب أهل الجنة فهما كما سمى رسول الله كانا إمامي المسلمين أيهما أخذت منه حلالك و حرامك و بيعتك فلم يزالا كذلك حتى قبضا شهيدين ثم كنا ذرية رسول الله ص من بعدهما ولدهما ولد الحسن و الحسين فو الله ما ادعى أحد منا منزلتهما من رسول الله [ص‏] و لا كان القول من رسول الله [ص‏] فينا ما قال في [أمير المؤمنين‏] علي [بن أبي طالب‏] و الحسن و الحسين [ع‏] غير أنا ذرية رسول الله [ص‏] يحق مودتنا و موالاتنا و نصرتنا على كل مسلم غير أنا أئمتكم في حلالكم و حرامكم يحق علينا أن نجتهد لكم و يحق عليكم أن لا تدعوا أمرنا [من‏] دوننا فو الله ما ادعاها أحد منا لا [من‏] ولد الحسن و لا من ولد الحسين إن فينا إمام [إماما] مفترض الطاعة علينا و على جميع المسلمين فو الله ما ادعاها أبي علي بن الحسين في طول ما صحبته حتى قبضه الله إليه و ما ادعاها محمد بن علي فيما صحبته من الدنيا حتى قبضه الله إليه فما ادعاها ابن أخي من بعده لا و الله و لكنكم قوم تكذبون فالإمام يا أبا هاشم منا المفترض الطاعة علينا و على جميع المسلمين الخارج بسيفه الداعي إلى كتاب الله و سنة نبيه الظاهر على ذلك الجارية أحكامه فأما أن يكون إمام مفترض الطاعة علينا و على جميع المسلمين متكئ فرشه [فراشه‏] مرجئ على حجته مغلق عنه أبوابه يجري عليه أحكام الظلمة فإنا لا نعرف هذا يا أبا هاشم‏
فو الله ما ادعاها أحد منا لا [من‏] ولد الحسن و لا من ولد الحسين إن فينا إمام [إماما] مفترض الطاعة علينا و على جميع المسلمين فو الله ما ادعاها أبي علي بن الحسين في طول ما صحبته حتى قبضه الله إليه و ما ادعاها محمد بن علي فيما صحبته من الدنيا حتى قبضه الله إليه فما ادعاها ابن أخي من بعده لا و الله و لكنكم قوم تكذبون
سوزنچی
منظورتان از (بلکه هنوز به تسعة اعشار نمیرسد.) چیست؟ آیا درجه ظن
خیر، مقصودم حدیث تسعة اعشار الدین فی التقیه است
سوزنچی
hosyn
فو الله ما ادعاها أحد منا لا [من‏] ولد الحسن و لا من ولد الحسين
اینها را قبلا هم دیده بودم

اتفاقا سوالی که مدتی است می خواستم از محضرتان بپرسم این است که واقعا این سخنان زید با تفکر زیدیه چه فرقی دارد
شبیه اینها در کافی هم هست در بحثی که با امام باقر ع دارد

آیا این سخن که در شیعه معروف است که خود زید با زیدیه فرق می کند و او امامت را قبول داشت غلط است
یا آن روایتی که فرمود هی نگویید زید زید. اگر زید به حکومت می رسید آن را تحویل ما میداد.
hosyn
خیر، مقصودم حدیث تسعة اعشار الدین فی التقیه است
بله
حالا فهمیدم
hosyn
سوزنچی
اینها را قبلا هم دیده بودم اتفاقا سوالی که مدتی است می خواستم ا
انصافا این سؤال خیلی سنگین است، به گمانم یک مباحثه چند ماهه میخواهد.
سوزنچی
hosyn
انصافا این سؤال خیلی سنگین است، به گمانم یک مباحثه چند ماهه میخو
می شود حداقل اصل نظر و راه حل خودتان را بدون استدلالش بفرمایید تا رویش تامل کنم

البته می دانم که خیلی خسته تان کردم و واقعا می خواهم مرا حلال کنید
hosyn
بحث طوری است که نمیشود خلاصه گفت، قیام در زمان بنی امیه و فرقش با زمان بنی العباس، قداست جا گرفته جناب زید نزد سنی و شیعه، تشبث دائمی و شبانه روزی سادات طالب قیام به ایشان، و بسیاری پارامترهای دیگر که دخیل در فقه الحدیث روایات باب است.
جلالت شأن جناب زید نزد امامیه را در عیون الاخبار و کفایة الاثر ببینید:
http://amafhhjm.ir/wp/almobin/Amafhhjm/0100-0098-0719/0122-0119-0740-zeid-00000.html
hosyn
تعبیر «سلطان مجتمع» شاید نقش مهمی دارد در تحلیل قیام جناب زید، و نکته مهم دیگر تفاوت گذاشتن بین حرف امام معصوم ع با حرف مؤمن الطاق است، چون مؤمن الطاق حرفش در محدوده عقائد حقه خیلی خوب است اما حرفش در مورد بواطن امور اعتباری ندارد، و امام ع خبر میدهند که لو ظفر لوفی، و این خبر از نفس الامر سرشت و طینت پاک جناب زید است که مؤمن الطاق راهی به این علم ندارد، نظیر مرد شامی که به امام باقر ع بد میگفت اما حضرت به او میفرمودند: لن تخفى على الله خافية، و بعدا که جریان برگشت فرمودند: أ ما علمت أن الله يحب العبد و يبغض عمله، و يبغض العبد و يحب عمله‏، به هر حال ظاهر امر با مخفیات امور فرق میکند و قضاوت راجع به شخص جناب زید با راهی که انتخاب کرده بوده تفاوت دارد، و ما نمیدانیم اما امام ع میدانند که لحظه آخر بر زید چه گذشته است، نظیر این در کافی آمده:

الكافي (ط - الإسلامية) ج‏1 154 باب السعادة و الشقاء ..... ص : 152
3- عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد بن خالد عن أبيه عن النضر بن سويد عن يحيى بن عمران الحلبي عن معلى بن عثمان عن علي بن حنظلة عن أبي عبد الله ع أنه قال: يسلك بالسعيد في طريق الأشقياء حتى يقول الناس ما أشبهه بهم بل هو منهم ثم يتداركه السعادة و قد يسلك بالشقي في طريق السعداء حتى يقول الناس ما أشبهه بهم بل هو منهم ثم يتداركه الشقاء إن من كتبه الله سعيدا و إن لم يبق من الدنيا إلا فواق ناقة ختم له بالسعادة.
سوزنچی
hosyn
جلالت شأن جناب زید نزد امامیه را در عیون الاخبار و کفایة الاثر ب
چند وقت پیش عرض کردم که حضرت کسانی را که زید را یاری نکردند مواخذه کرد. فرمودید آدرسش را بدهم و یادم نیامد
الان دیدم خودتان در لینک فوق آورده اید

عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏1، ص: 249
لئن خرج أخوك و فعل ما فعل لقد خرج قبله زيد بن علي «1» فقتل و لو لا مكانك مني لقتلته فليس ما أتاه بصغير فقال الرضا ع يا أمير المؤمنين لا تقس أخي زيدا إلى زيد بن علي فإنه كان من علماء آل محمد غضب لله عز و جل فجاهد أعداءه حتى قتل في سبيله و لقد حدثني أبي موسى بن جعفر ع أنه سمع أباه جعفر بن محمد بن علي ع يقول رحم الله عمي زيدا إنه دعا إلى الرضا من آل محمد و لو ظفر لوفى «2» بما دعا إليه و لقد استشارني في خروجه فقلت له يا عم إن رضيت أن تكون المقتول المصلوب بالكناسة «3» فشأنك فلما ولى قال جعفر بن محمد :exclamation:ويل لمن سمع واعيته فلم يجبه :exclamation:فقال المأمون يا أبا الحسن أ ليس قد جاء فيمن ادعى الإمامة بغير حقها ما جاء فقال الرضا ع إن زيد بن علي لم يدع ما ليس له بحق و إنه كان أتقى لله من ذلك إنه قال أدعوكم إلى الرضا من آل محمد ع و إنما جاء ما جاء فيمن يدعي أن الله تعالى نص عليه ثم يدعو إلى غير دين الله و يضل عن سبيله بغير علم و كان زيد «5» و الله ممن خوطب بهذه الآية و جاهدوا في الله حق جهاده هو اجتباكم

این خیلی روایت عجیبی است. کاملا تایید شدید وی و قیامش است. یعنی حتی اگر برای حال گرفتن از مامون هم باشد این قدر تایید مخصوصا جمله آخرش خیلی عجیب است
hosyn
سوزنچی
چند وقت پیش عرض کردم که حضرت کسانی را که زید را یاری نکردند مواخ
حدیث را توجه داشتم بلکه مدتها پیش دیدم و به خاطر داشتم، اما آنطور که شما فهمیدید نفهمیدم، واعیته اصلا به معنای دعوت به قیام نیست، بلکه صدای فریادرسی در شدت گرفتاری است، یعنی همانکه معروف است حضرت سید الشهداء ع فرمودند: «پس اگر من را یاری نمیکنی از این سرزمین دور شو تا صدای استنصار من را نشنوی» فان لا تنصرنا فاتق الله أن تكون ممن يقاتلنا، فو الله لا يسمع واعيتنا أحد ثم لا ينصرنا إلا هلك ،... ، و كلا الرجلين سمعا واعية الإمام فلم ينصراه‏‏.

و بلکه خلیل میگوید واعیة به معنای نوحه خوانی بر مرده است:

كتاب العين ج‏2 ص 272
و الوَاعِية: الصراخ على الميت و لم أسمع منه فعلا.

و همچنین :
مقدمة الأدب ص 32
وَاعِيَةٌ بانك بر مُرْده 4 سخت كريستن بر مرده 5 بانك و فرياد بر مرده عَوِيلٌ مترادف نَحيِبٌ كريستن بر مرده سَكْرَةُ الْمَوْتِ‏
.....
...و لما سمع واعية نساء بني هاشم عليه قال: هذه واعية بواعية عثمان بن عفان‏...

و اگر این معنا منظور باشد یعنی وای بر کسی که صدای عزاداری بر زید را بشنود و به سوی صدا برای کمک عزاداری و همراهی نشتابد.
و بنابر معنای اول، یعنی وای بر کسی که فریاد زید در وقت شهادتش را بشنود و برای کمک او و حفظ جان او و دفع شهادت از او نشتابد.
سوزنچی
واعیه را در چند کتاب لغت نگاه کردم. اگرچه الصراخ على الميت را هم گفته اند اما معنای صراخ و فریاد زدن رایج است و همان تعبیر اول که فرمودید صدای فریادرسی در شدت گرفتاری به نظر می رسد در این روایت مد نظر باشد. یعنی این معنایی که فرمودید
( اگر این معنا منظور باشد یعنی وای بر کسی که صدای عزاداری بر زید را بشنود و به سوی صدا برای کمک عزاداری و همراهی نشتابد.) خیلی بعید است.

بنابر معنای اول هم لزوما فریاد در هنگام شهادت نیست بلکه همان که فرمودید در هنگام سختی و گرفتاری است.
بنده هم برداشتم این بود که آن کسانی که در محضر زید در کوفه در جنگ وی بودند و او را یاری نکردند مورد مواخذه قرار گرفتند
سوزنچی
سوزنچی
بله در اینکه مرتبط است که بحثی نیست اتفاقا عرایض بنده هم در همی
مطلبم را پیدا کردم:point_up_2:
گفته بودم
چنانکه امام صادق ع وقتی ببیند یک نفر هست که عمرش به طور عادی رو به تباهی می رود اما اگر به زید بپیوندند واقعا در میدان جهاد رشد معنوی می کند و حتی شهید می شود چه بسا به وی توصیه پیوستن به زید هم بکند و...

آيا واقعا از همین روایت مخصوصا تعبیر اینکه مصداق جاهد فی الله حق جهاده چنین برنمی آید

البته قبول دارم که فضای تقیه ای این روایات و اینکه در مقابل مامون حضرت دارد حرف می زند و ... همه در نتیجه گیری از روایت مهم است.
ضمنا با عرض پوزش.
من ویندوز لپ تابم را عوض کرده ام و الان که الشامله را رویش نصب کردم حروفش را کاملا به هم ریخته است به صورت تصویر زیر.
البته در قسمت ترجیحات زبانی زبان عربی هم رویش نصب کرده ام
آیا شما حضور ذهن دارید که چه باید می کردم که حروف را درست نشان بدهد
[عکس]

hosyn
سوزنچی
ضمنا با عرض پوزش. من ویندوز لپ تابم را عوض کرده ام و الان که الش
ظاهرا در بخش region باید برگه Administrative بروید و system local را به فارسی تغییر دهید، یعنی : منطقه>تغییر منطقه سیستم>انتخاب فارسی
سوزنچی
hosyn
ظاهرا در بخش region باید برگه Administrative بروید و system loc
خدا خیرتان دهد.
مشکل حل شد
ضمنا یک نکته هم متوجه شدم. در برگه Administrative ابتدا تیک Beta را هم فعال کرده بودم و صفحه را به صورت زیر نمایش داد. اما تیک را برداشتم و دوباره ریاستارت کردم درست شد.
از این جهت گفتم این مشکل را که اگر قبلا برخورد نکرده اید مطلع باشید
[عکس]

hosyn
سوزنچی
مطلبم را پیدا کردم:point_up_2: گفته بودم چنانکه امام صادق ع وقتی ببیند یک
بلی محتملات زیادی اینجا هست، و در کارهای معصومین علیهم السلام عجائب زیادی است، ولی تعبیراتی مثل لیست لکم الا نفس واحدة اذا ذهبت والله ذهبت التوبة هم هست که ادبیات هشدار دهنده عجیبی دارد.

اما روایت حضرت امام رضا علیه السلام پس فقه الحدیث خاص خود نیاز دارد، چون همانطور که فرمودید در نزد مأمون بوده، و شعار «الرضا من آل محمد» که جناب زید داشتند یکی از اساسی ترین شعارهای ابومسلم خراسانی و بنی العباس بوده، و بنی العباس با افتخار خود را خونخواه زید میدانستند، و نکته جالب اینکه در آن زمان حکومت بنی العباس تبلور زیدیت بود، ما امروز قیامهای علویین را زیدی میدانیم چون به مرام زید بر علیه عباسیون بودند، در حالی که در آن زمان تمام خلافت عباسی خود را زیدی میدانستند، و مرام زید را شعار خود میدانستند بر علیه بنی امیه، و چقدر شواهد دارد.

حال این سؤالات مطرح است که مقصود مأمون از اینکه گفت: لقد خرج قبله زيد بن علي فقتل و لو لا مكانك مني لقتلته، چه بود؟ آیا میخواست ادعای امامت را به طور غیر مستقیم از حضرت بگیرد؟ منصوص بودن من الله را؟ چرا حضرت مستقیم سراغ نفی قیاس او رفتند؟ آیا تضعیف زید در ان مقام، یک نحو مخالفت با شعار عباسیون بود یا تقویت حرف مأمون در کشتن زید النار؟ آیا میخواستند مأمون نتواند منت بر حضرت بگذارد؟ و چندین سؤال دیگر، به هر حال با وجود این سؤالات، لکن ما از ظاهر عرفی کلام دست بر نمیداریم تا خلاف آن برایمان ثابت شود، یعنی ظهور عوض شود با قرائن خاص.
سوزنچی
مجددا روایت را خواندم
وجه طرح سوالات فوق برایم معلوم نشد. چگونه مامون با گفتن آن جمله ممکن است بخواهد ادعای امامت را به طور غیر مستقیم از حضرت بگیرد؟ یا منصوص بودن من الله را؟
اتفاقا توضیحات شما با اینکه مامون و بنی عباس خودش در جریان زیدیه باشد چندان وجه به نظر نمی رسد (به علاوه که بلافاصله با روی کار آمدن منصور درگیری زیدیه و بنی عباس شروع شد و در زمان پدر مامون این در اوجش بود که اگر اینها هم ابتدا شعار زیدیه سر می دادند اما وقتی آن بگیر و ببندها را منصور انجام می دهد و اینکه رسما یحیی بن زید را می کشند دیگر علی القاعده معلوم است که دروغ می گویند). همین جمله مامون نیز از گوینده ای صادر می شود که زید را قبول نداشته باشد و اینکه بگوییم هنوز خود را مبتنی بر زید می دانستند و می خواستند امام را محک بزنند خیلی بعید است. بویژه که خود مامون در ادامه بحث به همین منصوب الهی بودن امام و اینکه زید اینها را قبول نداشت دارد اشاره می کند (أ ليس قد جاء فيمن ادعى الإمامة بغير حقها ما جاء ) و اینکه ابتدا آن را با چنان قصدی بگوید بعد ادامه اشکالش را مبتنی بر منصوب بودن امام کند خیلی بعید است.
اگر امکانش هست و وقت شما را نمی گیرد ممنون می شوم ولو مختصرا وجه اینکه این سوالات به ذهن شما رسید را بفرمایید


اما چیزی که تقیه را بعید می کند نحوه بیان امام است. ببینید امام اگر فقط برای تقیه بود می توانست راحت بگوید زید با جدم مشورت کرد و چنین و چنان شد. اما اینکه تعبیر می کنند و لقد حدثني أبي موسى بن جعفر ع أنه سمع أباه جعفر بن محمد بن علي ع يقول خیلی بعید است تقیه ای باشد و چنین جملاتی گفته نشده باشد.
لذا اگر این فراز روایت که مطلب از امام صادق نقل می شود تقیه ای نباشد موید خوبی برای عرض بنده است درباره اینکه بین قبول نداشتن و تخریب فرق جدی می گذاشتم و می گفتم حتی در مورد غیرمعصوم هم لزوما مخالفت در حد تخریب و نهی از همراهی نبوده. الان این کلام امام صادق ع فقط یک هشدار است که عاقبتت چنین خواهد شد اما حتی نهی هم نیست؛ و بلکه اگر یک عامی در محضر حضرت بوده باشد وقتی زید دور می شود و آن عامی سخن حضرت را بشنود که ويل لمن سمع واعيته فلم يجبه و با توجه به شباهت این جمله به آن جمله امام حسین ع آیا به ذهنش نمی رسد که خوب است برویم و همراه وی به شهادت برسیم؟ حتی برای خود زید با توجه به روحیه شهادت طلبی ای که احتمالا وی داشته کاملا محتمل است که اصلا مخالفت هم از این جمله امام برداشت نکند. امام می فرماید اگر می خواهی مقتول کذا باشی فشانک. خودت می دانی. خودت می دانی آیا نهی است. آیا نمی شود این را بگذاریم کنار این جمله امام حسین ع انی لا اری الحیات مع الظالمین الا برما و ... . یعنی با این وضع بنی امیه آیا همین که بروی شهید می شوی برای یک آدم شهادت طلب یک مژدگانی نیست؟
مثلا در همین فضای افراد انقلابی کشور ما که اگر این را به مخاطب معمولی بدهید با توجه به رواج شهادت طلبی به عنوان یک روحیه امام حسینی کاملا چنین برداشتی محتمل است؛ و در این فضا بود که عرض می کردم برای عوام چه بسا یک نحوه تشویق به مشارکت هم داشته باشند
عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏1، ص: 249
لئن خرج أخوك و فعل ما فعل لقد خرج قبله زيد بن علي «1» فقتل و لو لا مكانك مني لقتلته فليس ما أتاه بصغير فقال الرضا ع يا أمير المؤمنين لا تقس أخي زيدا إلى زيد بن علي فإنه كان من علماء آل محمد غضب لله عز و جل فجاهد أعداءه حتى قتل في سبيله و لقد حدثني أبي موسى بن جعفر ع أنه سمع أباه جعفر بن محمد بن علي ع يقول رحم الله عمي زيدا إنه دعا إلى الرضا من آل محمد و لو ظفر لوفى «2» بما دعا إليه و لقد استشارني في خروجه فقلت له يا عم إن رضيت أن تكون المقتول المصلوب بالكناسة «3» فشأنك فلما ولى قال جعفر بن محمد ويل لمن سمع واعيته فلم يجبه فقال المأمون يا أبا الحسن أ ليس قد جاء فيمن ادعى الإمامة بغير حقها ما جاء فقال الرضا ع إن زيد بن علي لم يدع ما ليس له بحق و إنه كان أتقى لله من ذلك إنه قال أدعوكم إلى الرضا من آل محمد ع و إنما جاء ما جاء فيمن يدعي أن الله تعالى نص عليه ثم يدعو إلى غير دين الله و يضل عن سبيله بغير علم و كان زيد «5» و الله ممن خوطب بهذه الآية و جاهدوا في الله حق جهاده هو اجتباكم
hosyn
سوزنچی
مجددا روایت را خواندم وجه طرح سوالات فوق برایم معلوم نشد. چگونه
((و اینکه رسما یحیی بن زید را می کشند))
کدام یحیی بن زید؟
یحیی بن زید دو سال پس از پدر بزرگوارش به دست بنی امیه شهید شد.
سوزنچی
مجددا روایت را خواندم وجه طرح سوالات فوق برایم معلوم نشد. چگونه
((اگر امکانش هست و وقت شما را نمی گیرد ممنون می شوم ولو مختصرا وجه اینکه این سوالات به ذهن شما رسید را بفرمایید))
مطالبی به صورت اجمال در خاطرم هست که باید بگردم منابعش و عین عباراتش را پیدا کنم تا بتوان طبق آنها تحلیل کرد، ان شاء الله فرصت شد عرض میکنم.
سوزنچی
hosyn
((و اینکه رسما یحیی بن زید را می کشند)) کدام یحیی بن زید؟ یحیی ب
ببخشید شهید فخ با یحیی بن زید در ذهنم خلط شده بود
سوزنچی
سلام
آقای کیایی پیام دادند


سلام علیکم
زحمت نیست یک استخاره ازحاج آقابگیرید؟
hosyn
سلام علیکم
شاید مشتمل بر سختی باشد ، اگر ضروری نیست ترک شود و اگر ضروری است پس صدقه مناسب داده شود.
سوزنچی
ممنون
hosyn
سلام علیکم
یک نکته که ذهنم به آن سابقا مشغول بوده این است که در تحلیل دقیق قضایا، باید بین بیانات زمان وقوع که یک جریان در حال رخ دادن است ،با زمان بعد که جریان گذشته است و فقط میتوان در باره ان سخن گفت، تفاوت قائل شد، آیا در زمان قیام جناب زید، چه بیاناتی راجع به آنچه در حال وقوع بود صادر شده؟ مثل قضیه مؤمن الطاق شاهد خوبی است، چون در حال جمع کردن لشکر بود، آیا شاهدی هست از امام معصوم ع که کسی را عملا تشویق به همراهی او کرده باشند؟ و هر چند تقیه بوده ولی خلاصه، مطالب به طور خصوصی بین شیعه برای آیندگان میماند، و حرف و کار امام ع انگیزه برای نقل آن به طور خصوصی بین شیعه زیاد بوده است.
اما وقتی جریان گذشت ، فقط دو چیز میماند، یکی تجلیل از شهید که شخصیت محترم بین شیعه داشته باشد، و دوم آثار شهادت او که اتباع عملی از او در خط شهادت و قیام است، و معصومین علیهم السلام در هر دو جهت، بیانات متعدد فرمودند، یعنی هم شخصیت جناب زید را محترم نگاه داشتند، و هم ایشان را یک استثنا مطرح کردند و به شدت از اتباع عملی او پرهیز دادند، حال مهم جمع‌آوری شواهد بر له یا علیه این نکته است که عرض کردم.
در قضیه شهید فخ هم همین است، یعنی شواهد قولی و عملی معصوم ع در حین خروج و قیام او، و شواهد قولی و عملی بعد از شهادت ایشان.
سوزنچی
hosyn
سلام علیکم یک نکته که ذهنم به آن سابقا مشغول بوده این است که در
فرمایش کاملا درستی است
روی همین جهت هم بود که عرض کردم در روایت امام رضا اینکه از پدرشان از امام صادق ع مواجهه را چنان نقل میکنند مهم است و تقیه ای بودنش (نسبت به مامون نه به خود زید) را منتفی میکند
وقتی امام میفرماید ویل لمن ... آیا فرض این است که هیچکس آنجا نبوده یا احتمال اینکه کسی باشد و بشنود و چنان برداشت کند زیاد است
سوزنچی
سلام عليكم
ساعتی قبل در مسجد گوهرشاد حضرت رضا را با زیارت امین الله زیارت کردم به نیابت از شما
hosyn
سلام علیکم
تقبل الله زیاراتکم و نیاباتکم و وفقکم لامثالها ان شاء الله تعالی
و جزاکم عنی خیر جزاء المحسنین
سوزنچی
فرمایش کاملا درستی است روی همین جهت هم بود که عرض کردم در روایت
یکی از چیزهایی که نقش مهمی دارد، گذشت زمان است که بسیاری از چیزها را روشن میکند، و تفاوت مرام زیدیه و امامیه را گذشت زمان به شدت روشن کرده است، صدوق قده در اکمال میفرماید:

كمال الدين و تمام النعمة، ج‏1، ص: 126
و إنما ذكرنا هذه الفصول في أول كتابنا هذا لأنها غاية ما يتعلق بها الزيدية و ما رد عليهم و هي أشد الفرق علينا و قد ذكرنا....
hosyn
سلام علیکم یک نکته که ذهنم به آن سابقا مشغول بوده این است که در
دیدم در صفحه زیدیه که در فدکیه ایجاد کرده بودم مطالب خوبی راجع به این نکته موجود است:

الكافي (ط - الإسلامية) ج‏5 ص 19
2- علي بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن الحكم بن مسكين عن عبد الملك بن عمرو قال: قال لي أبو عبد الله ع يا عبد الملك ما لي لا أراك تخرج إلى هذه المواضع التي يخرج إليها أهل بلادك قال قلت و أين فقال جدة و عبادان و المصيصة و قزوين فقلت انتظارا لأمركم و الاقتداء بكم فقال إي و الله‏ لو كان خيرا ما سبقونا إليه‏ قال قلت له فإن الزيدية يقولون ليس بيننا و بين جعفر خلاف إلا أنه لا يرى الجهاد فقال أنا لا أراه بلى و الله إني لأراه و لكن أكره أن أدع علمي إلى جهلهم.

الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏8، ص: 235
314- الحسين بن محمد الأشعري عن علي بن محمد بن سعيد «2» عن محمد بن سالم بن أبي سلمة عن محمد بن سعيد بن غزوان قال حدثني عبد الله بن المغيرة قال: قلت لأبي الحسن ع إن لي جارين أحدهما ناصب «3» و الآخر زيدي و لا بد من معاشرتهما فمن أعاشر فقال هما سيان «4» من كذب بآية من كتاب الله فقد نبذ الإسلام وراء ظهره و هو المكذب بجميع القرآن و الأنبياء و المرسلين قال ثم قال إن هذا نصب لك و هذا الزيدي نصب لنا.

http://amafhhjm.ir/wp/almobin/Amafhhjm/q-tfs-002-269-kalaam/q-tfs-002-269-kalaam-zeidyyah-00000.html
سوزنچی
سلام عليكم
این احتمالا جن است. درست است؟
به نظر شما چه پاسخی بدهم
آیا ارجاعشان بدهم به دستورالعملهای حاج آقا بهجت برای دفع سحر و طلسم
سوزنچی
MAHDI
۹۹/۵/۲۵
سلام علیکم
عرض ادب و احترام
استاد عذرخواهی می‌کنم که مصدع اوقات شریفتون می‌شم به مشورت و راهنمایی شما بسیار نیاز دارم.
استاد، یکی از دوستان بنده پسری دارد که ایشون ۱۲ سال دارد و گاهی اوقات پشت پنجره تصاویر موجوداتی را می‌بیند که زبانش بند می‌آید.
پدر چندین بار به پسرش گفته که بابا اونجا چیزی نیست شما خیال می‌کنی و پسرش را به مکان‌هایی که این پسر تصاویر را می‌بیند می‌برد که پسر را متوجه توهم نماید ولی پسربچه اذعان می‌نماید که تصاویری که من می‌بینم شما قادر به دیدن آن نیستید و من می‌دونم که شما فکر می‌کنید من خیال می‌کنم اما همه‌ی این‌ها واقعیت دارد و شما این توانایی را ندارید.
پدر ایشون مستاصل شده و از بنده کمک خواست تا شخصی را که متناسب به این امر باشد را پیدا کنم تا پسرش را نزد او ببرد و همانطور که شما مطلع هستید برخی مطالب از عهده‌ی علم خارج است زیرا نمی‌شود با علم خیلی از امور را به اثبات رسانید.
آیا شما شخص توانا و مورد اطمینانی را سراغ دارید که به این پدر معرفی کنم تا پسرش را نزد او ببرد زیرا کلا پدر و مادر بینهایت ناراحت این موضوع هستند و خواستم از شما استاد بزرگوار کمک بگیرم.
بینهایت متشکر و سپاسگزار شما هستم.
سوزنچی
hosyn
یکی از چیزهایی که نقش مهمی دارد، گذشت زمان است که بسیاری از چیزه
یک نکته ای که مرتب در ذهنم تقویت میشود این است که فرق اصلی زید و فخ با زیدیه -که اولی را نهایتا اکرام کردند ولی دومی را بشدت نفی کردند- این است که
اولا اگرچه مبنای فکری یکی است اما زید و فخ وقتی بحث بالا میکشید نهایتا امامت امام ع را اذعان میکردند -ولو بدایتا چندان اذعان نداشتند- اما زیدیه نهایتا هم نمیکرد و همین زید و فخ را از جهنمی بودن میرهاند. یعنی همان مراتب ایمان.

ثانیا خود این تفکیک موضع زیدیه را نزد عوام شیعه تضعیف میکرد چون به هر حال عموم شیعه به خاطر ظلمهای حکام و وجود روحیه انقلابی امام حسینی درمجموع یک احساس مثبت به زید و فخ داشت که باید آن را مدیریت میکردند

چقدر با این دو تحلیل موافقید
hosyn
سوزنچی
سلام عليكم این احتمالا جن است. درست است؟ به نظر شما چه پاسخی بده
سلام علیکم
دستورات حاج آقا علی ای تقدیر خوب است، ولی باید دید که خود طفل غیر عادی است یا عادی است، اگر عادی است میتواند جن باشد، و میتواند از مریضی و ضعف باشد، اما اگر مزاجا غیر عادی است لازمه اش این است که نترسد و همچنین با او حرف بزنند و مطالب متعارف و عاقلانه به او بگویند یا اخبار کنند، و فرض اخیر معالجه نیاز ندارد بلکه محافظت و مراقبه نیاز دارد تا رفع شود یا تکمیل شود.
سوزنچی
یک نکته ای که مرتب در ذهنم تقویت میشود این است که فرق اصلی زید و
با هر دو موافقم، هر در دومی باید نکاتی ملاحظه شود.
سوزنچی
سوال کرده اند که برای استخاره این آیه آمده
آیا خوب است یا نه؟
(7) الأعراف : 160 وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْباطاً أُمَماً وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ مُوسى‏ إِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ وَ ظَلَّلْنا عَلَيْهِمُ الْغَمامَ وَ أَنْزَلْنا عَلَيْهِمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى‏ كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُون‏
hosyn
سوزنچی
سوال کرده اند که برای استخاره این آیه آمده آیا خوب است یا نه؟ (7
به نظر میرسد استخاره خوب است ولی مظنه قوی کفران نعمت است، اگر با خدا عهد کنند که کفران نعمت نکنند خوب است، و گرنه اقدام نکنند. و الله العالم
سوزنچی
خیلی ممنون
سوزنچی
hosyn
با هر دو موافقم، هر در دومی باید نکاتی ملاحظه شود.
ملاحظه ای که راجع به نکته دوم دارید آیا علاوه بر این است که فرمودید؟




وقتی جریان گذشت ، فقط دو چیز میماند، یکی تجلیل از شهید که شخصیت محترم بین شیعه داشته باشد، و دوم آثار شهادت او که اتباع عملی از او در خط شهادت و قیام است، و معصومین علیهم السلام در هر دو جهت، بیانات متعدد فرمودند، یعنی هم شخصیت جناب زید را محترم نگاه داشتند، و هم ایشان را یک استثنا مطرح کردند و به شدت از اتباع عملی او پرهیز دادند.
hosyn
سوزنچی
ملاحظه ای که راجع به نکته دوم دارید آیا علاوه بر این است که فرمو
خیر، چیز مهمی نیست، ولی صرف مدیریت معلوم نیست باشد، اساسا عقیده صحیح، سازنده جوهره روح است، و عقیده به حجت الهی معصوم ع در آخرت اثر خودش را نشان میدهد، و زیدیه نه تنها از این محروم هستند که بالاتر تعبیر فرمودند: و هذا الزیدی ناصب لنا، و این جمله‌ای است که سر جایش معلوم میشود یعنی چه؟
سوزنچی
سلام عليكم
عزاداریهایتان مقبول حق

این متن را دیشب نوشتم
ممنون میشوم اگر نظری بدهید
سوزنچی
حسین سوزنچی
۹۹/۶/۱
#دم_خروس را باور کنیم یا #قسم_حضرت_عباس را

در کمال تعجب ستاد بحران کشور در حالی که همین ایام اجازه برگزاری ۴ ساعت آزمون کنکور در محیطهای بسته را داده و هیچ منع قانونی برای حضور و تردد و ازدحام افراد در پاساژهای سرپوشیده، بازارها و ... نگذاشته و در هواپیماها مطلقا فاصله‌گذاری فیزیکی (که به غلط نامش را فاصله‌گذاری اجتماعی گذاشته‌اند)‌ رعایت نمی‌شود و حتی مجوز برقراری دوباره طرح ترافیک از اول شهریور در تهران را که اوضاعش قرمز است صادر کرده (که معنایش افزایش تجمعات در مترو و اتوبوس‌هاست)، در اقدامی کاملا مشکوک ۴۸ ساعت قبل از شروع محرم یکدفعه اعلام کرد که برگزاری مراسم عزاداری حتی با رعایت تمام پروتکل‌هایی که برای سایر تجمعات در محل‌های بسته انجام می‌شود مطلقا در فضای بسته ممنوع است؛ امری که ده روز پیش آن را مجاز اعلام کرده بود:exclamation:

این #اقدام_مشکوک در حالی رخ داد که تاکنون هیآت و مجامع دینی جزء‌ ملتزم‌ترین نهادهای مدنی کشور به رعایت پروتکل‌های بهداشتی بوده‌اند ولی این مصوبه برنامه‌ریزی بسیاری از این هیاتها را، بویژه در مناطق گرمسیری که امکان برگزاری مراسم در محیط باز غالبا مهیا نیست، دچار #اختلال کرد و می‌توان گفت عملا به #تعطیلی_بسیاری_از_مراسم در شهرهای گرمسیری کشور (مانند بندرعباس که به خاطر شرجی بودن هوا تفاوت چندانی بین شب و روز نیست) انجامید.

حقیقت این است که انسان در بسیاری از پروتکل‌هایی که ستاد بحران برای برگزاری مراسم عزای حسینی آماده کرده است هدفی جز #بهانه‌تراشی برای جلوگیری از برگزاری مراسم دینی نمی‌بیند:
:name_badge:واضحترینش همین است که احیای شعائر حسینی و برگزاری مراسم سالار شهیدان حتی علیرغم زدن ماسک و رعایت فاصله اجتماعی و زیر سقفهایی با ارتفاع بالای ۶ متر به مدت یک ساعت (پروتکل قبلی این ستاد برای مراسم در محیطهای بسته) تنها ۴۸ ساعت قبل از شروع محرم ممنوع شد:exclamation:
و علیرغم این تغییر برنامه ناگهانی، طبق بند دیگری از این پروتکل، زدن بنر در شهر برای اطلاع‌رسانی مراسم نیز ممنوع شده است:bangbang:
یعنی هیاتها مجبورند محل برنامه خود را عوض کنند و در عین حال اجازه ندارند به مخاطبانشان اطلاع‌رسانی کنند:bangbang:
:name_badge:همچنین اینکه حرکت دسته‌های عزاداری در محیط کاملا باز خیابانها و با رعایت فاصله و ماسک هم ممنوع شده است:exclamation:آیا حرکت افراد در محیط کاملا باز و با رعایت فاصله و با داشتن ماسک می‌تواند منجر به انتقال کرونا شود اما تردد و ازدحام افراد در پاساژها و بازارهای سرپوشیده و حتی بدون ماسک هیچ اشکالی ندارد:bangbang:


:anger: سوال ما این است:
آیا تدوین چنین پروتکل‌هایی (در شرایطی که با امور مشابه و بلکه خطرناکتر از آن بسیار سهل‌گیرانه برخورد می‌شود) هدفی جز ممانعت از احیای شعائر حسینی دارد؟
آیا چون رهبر معظم انقلاب فرمودند نظرات کارشناسان بهداشت که از طریق ستاد بحران کرونا اعلام می‌شود رعایت کنید، آیا این ستاد حق دارد دستورالعمل‌هایی را صادر کند که خود همین ستاد عدم رعایت خیلی کمتر از این دستورالعمل‌ها را برای سایر عرصه‌های اجتماعی مجاز دانسته است؟!

:anger:مادام که این ستاد این برخورد دوگانه خود را توجیه نکند از منظر بسیاری از مخاطبان دستورالعمل‌های آن در این مساله، مصداق بارز #مواجهه_استبدادی و #غیرمنطقی با دینداران جامعه است که به حرمت رهبرشان فعلا دندان روی جگر گذاشته‌اند:exclamation:

:hand:🤚 به امید اینکه خداوند هرچه سریعتر منافقانی که در لایه‌های مختلف حکومت دینی رسوخ کرده و در زیر لوای قدرتی که حکومت اسلامی بدانها داده تمام تلاش خود را برای زدودن شعائر دینی از جامعه اسلامی مصروف می‌دارند خوار و رسوا نماید.

@souzanchi
hosyn
سوزنچی
سلام عليكم عزاداریهایتان مقبول حق این متن را دیشب نوشتم ممنون م
سلام علیکم
و ایاکم تقبل الله منکم
سلیقه این حقیر با این بخش پایانی هماهنگ نیست:

:anger:مادام که این ستاد این برخورد دوگانه خود را توجیه نکند از منظر بسیاری از مخاطبان دستورالعمل‌های آن در این مساله، مصداق بارز #مواجهه_استبدادی و #غیرمنطقی با دینداران جامعه است که به حرمت رهبرشان فعلا دندان روی جگر گذاشته‌اند:exclamation:

:hand:🤚 به امید اینکه خداوند هرچه سریعتر منافقانی که در لایه‌های مختلف حکومت دینی رسوخ کرده و در زیر لوای قدرتی که حکومت اسلامی بدانها داده تمام تلاش خود را برای زدودن شعائر دینی از جامعه اسلامی مصروف می‌دارند خوار و رسوا نماید.
سوزنچی
حسین سوزنچی
۹۹/۶/۱
#دم_خروس را باور کنیم یا #قسم_حضرت_عباس را

در کمال تعجب ستاد بحران کشور در حالی که همین ایام اجازه برگزاری ۴ ساعت آزمون کنکور در محیطهای بسته را داده و هیچ منع قانونی برای حضور و تردد و ازدحام افراد در پاساژهای سرپوشیده، بازارها و ... نگذاشته و در هواپیماها مطلقا فاصله‌گذاری فیزیکی (که به غلط نامش را فاصله‌گذاری اجتماعی گذاشته‌اند)‌ رعایت نمی‌شود و حتی مجوز برقراری دوباره طرح ترافیک از اول شهریور در تهران را که اوضاعش قرمز است صادر کرده (که معنایش افزایش تجمعات در مترو و اتوبوس‌هاست)، در اقدامی کاملا مشکوک ۴۸ ساعت قبل از شروع محرم یکدفعه اعلام کرد که برگزاری مراسم عزاداری حتی با رعایت تمام پروتکل‌هایی که برای سایر تجمعات در محل‌های بسته انجام می‌شود مطلقا در فضای بسته ممنوع است؛ امری که ده روز پیش آن را مجاز اعلام کرده بود:exclamation:

این #اقدام_مشکوک در حالی رخ داد که تاکنون هیآت و مجامع دینی جزء‌ ملتزم‌ترین نهادهای مدنی کشور به رعایت پروتکل‌های بهداشتی بوده‌اند ولی این مصوبه برنامه‌ریزی بسیاری از این هیاتها را، بویژه در مناطق گرمسیری که امکان برگزاری مراسم در محیط باز غالبا مهیا نیست، دچار #اختلال کرد و می‌توان گفت عملا به #تعطیلی_بسیاری_از_مراسم در شهرهای گرمسیری کشور (مانند بندرعباس که به خاطر شرجی بودن هوا تفاوت چندانی بین شب و روز نیست) انجامید.

حقیقت این است که انسان در بسیاری از پروتکل‌هایی که ستاد بحران برای برگزاری مراسم عزای حسینی آماده کرده است هدفی جز #بهانه‌تراشی برای جلوگیری از برگزاری مراسم دینی نمی‌بیند:
:name_badge:واضحترینش همین است که احیای شعائر حسینی و برگزاری مراسم سالار شهیدان حتی علیرغم زدن ماسک و رعایت فاصله اجتماعی و زیر سقفهایی با ارتفاع بالای ۶ متر و حداکثر به مدت یک ساعت (پروتکل قبلی این ستاد برای مراسم در محیطهای بسته) تنها ۴۸ ساعت قبل از شروع محرم ممنوع شد:exclamation:
و علیرغم این تغییر برنامه ناگهانی، طبق بند دیگری از این پروتکل، زدن بنر در شهر برای اطلاع‌رسانی مراسم نیز ممنوع شده است:bangbang:
یعنی هیاتها مجبورند محل برنامه خود را عوض کنند و در عین حال اجازه ندارند به مخاطبانشان اطلاع‌رسانی کنند:bangbang:
:name_badge:همچنین اینکه حرکت دسته‌های عزاداری در محیط کاملا باز خیابانها و با رعایت فاصله و ماسک هم ممنوع شده است:exclamation:آیا حرکت افراد در محیط کاملا باز و با رعایت فاصله و با داشتن ماسک می‌تواند منجر به انتقال کرونا شود اما تردد و ازدحام افراد در پاساژها و بازارهای سرپوشیده و حتی بدون ماسک هیچ اشکالی ندارد:bangbang:


:anger: سوال ما این است:
آیا تدوین چنین پروتکل‌هایی (در شرایطی که با امور مشابه و بلکه خطرناکتر از آن بسیار سهل‌گیرانه برخورد می‌شود) هدفی جز ممانعت از احیای شعائر حسینی دارد؟
آیا چون رهبر معظم انقلاب فرمودند نظرات کارشناسان بهداشت که از طریق ستاد بحران کرونا اعلام می‌شود رعایت کنید، آیا این ستاد حق دارد دستورالعمل‌هایی را صادر کند که خود همین ستاد عدم رعایت خیلی کمتر از این دستورالعمل‌ها را برای سایر عرصه‌های اجتماعی مجاز دانسته است؟!

🏴من به نوبه خود این مصیبت وارده - که عده‌ای با سوءاستفاده از قدرت حکومت اسلامی در مسیر زدودن شعائر دینی از جامعه اسلامی حرکت می‌کنند - را به عموم عزاداران حسینی تسلیت عزض می‌کنم 🏴
و از خداوند منان عاجزانه می‌کنم که بحق عظمت و عزت سالار شهیدان هرچه سریعتر این گونه افراد را در جامعه خوار و رسوا نماید.

@souzanchi
سوزنچی
اصلاح کردم
آیا اینطور خوب است؟
hosyn
سوزنچی
اصلاح کردم آیا اینطور خوب است؟
ببینید اصل نوشتار، طرح سؤال است، و این خوب است، اما عباراتی: «آیا ... هدفی جز ممانعت از احیای شعائر حسینی دارد؟» یک نوع استفهام تقریری است، و همراه پیش قضاوت است، آیا افراد ستاد را میشناسید؟ و اطلاع از آنچه در مجلس تصویب آنها گذشته دارید؟ احتمال نمیدهید چه بسا از نزدیک آشنا شوید قضاوت شما تغییر کند؟ دیدم گاهی چطور بعض افراد بیگناه آزرده خاطر میشوند، و جبران آن سخت است.
به هر حال الامر الیکم، اگر احساس رجحان قطعی کردید هر طور صلاح میدانید.
سوزنچی
حسین سوزنچی
۹۹/۶/۱
#دم_خروس را باور کنیم یا #قسم_حضرت_عباس را

در کمال تعجب ستاد بحران کشور در حالی که همین ایام اجازه برگزاری ۴ ساعت آزمون کنکور در محیطهای بسته را داده و هیچ منع قانونی برای حضور و تردد و ازدحام افراد در پاساژهای سرپوشیده، بازارها و ... نگذاشته و در هواپیماها مطلقا فاصله‌گذاری فیزیکی (که به غلط نامش را فاصله‌گذاری اجتماعی گذاشته‌اند)‌ رعایت نمی‌شود و حتی مجوز برقراری دوباره طرح ترافیک از اول شهریور در تهران را که اوضاعش قرمز است صادر کرده (که معنایش افزایش تجمعات در مترو و اتوبوس‌هاست)، در اقدامی کاملا مشکوک ۴۸ ساعت قبل از شروع محرم یکدفعه اعلام کرد که برگزاری مراسم عزاداری حتی با رعایت تمام پروتکل‌هایی که برای سایر تجمعات در محل‌های بسته انجام می‌شود مطلقا در فضای بسته ممنوع است؛ امری که ده روز پیش آن را مجاز اعلام کرده بود:exclamation:

این #اقدام_مشکوک در حالی رخ داد که تاکنون هیآت و مجامع دینی جزء‌ ملتزم‌ترین نهادهای مدنی کشور به رعایت پروتکل‌های بهداشتی بوده‌اند ولی این مصوبه برنامه‌ریزی بسیاری از این هیاتها را، بویژه در مناطق گرمسیری که امکان برگزاری مراسم در محیط باز غالبا مهیا نیست، دچار #اختلال کرد و می‌توان گفت عملا به #تعطیلی_بسیاری_از_مراسم در شهرهای گرمسیری کشور (مانند بندرعباس که به خاطر شرجی بودن هوا تفاوت چندانی بین شب و روز نیست) انجامید.

حقیقت این است که انسان در بسیاری از پروتکل‌هایی که ستاد بحران برای برگزاری مراسم عزای حسینی آماده کرده است هدفی جز #بهانه‌تراشی برای جلوگیری از برگزاری مراسم دینی نمی‌بیند:
:name_badge:واضحترینش همین است که احیای شعائر حسینی و برگزاری مراسم سالار شهیدان حتی علیرغم زدن ماسک و رعایت فاصله اجتماعی و زیر سقفهایی با ارتفاع بالای ۶ متر و حداکثر به مدت یک ساعت (پروتکل قبلی این ستاد برای برگزاری مراسم در محیطهای بسته) تنها ۴۸ ساعت قبل از شروع محرم ممنوع شد:exclamation:
و علیرغم این تغییر برنامه ناگهانی، طبق بند دیگری از این پروتکل، زدن بنر در شهر برای اطلاع‌رسانی مراسم نیز ممنوع شده است:bangbang:
یعنی هیاتها مجبورند محل برنامه خود را عوض کنند و در عین حال اجازه ندارند به مخاطبانشان اطلاع‌رسانی کنند:bangbang:
:name_badge:همچنین اینکه حرکت دسته‌های عزاداری در محیط کاملا باز خیابانها و با رعایت فاصله و ماسک هم ممنوع شده است:exclamation:آیا حرکت افراد در محیط کاملا باز و با رعایت فاصله و با داشتن ماسک می‌تواند منجر به انتقال کرونا شود اما تردد و ازدحام افراد در پاساژها و بازارهای سرپوشیده و حتی بدون ماسک هیچ اشکالی ندارد:bangbang:


:anger: سوال ما این است:
آیا تدوین چنین پروتکل‌هایی (در شرایطی که با امور مشابه و بلکه خطرناکتر از آن بسیار سهل‌گیرانه برخورد می‌شود) برای پیشگیری از کرونا تنظیم شده یا برای ممانعت از احیای شعائر حسینی؟!
آیا چون رهبر معظم انقلاب فرمودند نظرات کارشناسان بهداشت که از طریق ستاد بحران کرونا اعلام می‌شود رعایت کنید، آیا این ستاد حق دارد دستورالعمل‌هایی را صادر کند که خود همین ستاد عدم رعایت خیلی کمتر از این دستورالعمل‌ها را برای سایر عرصه‌های اجتماعی مجاز دانسته است؟!

🏴من به نوبه خود این مصیبت وارده - که عده‌ای با سوءاستفاده از قدرت حکومت اسلامی در مسیر زدودن شعائر دینی از جامعه اسلامی حرکت می‌کنند - را به عموم عزاداران حسینی تسلیت عرض می‌کنم 🏴
و از خداوند منان عاجزانه می‌کنم که بحق عظمت و عزت سالار شهیدان هرچه سریعتر این گونه افراد را در جامعه خوار و رسوا نماید.

@souzanchi
سوزنچی
آن عبارت را درست کردم
امابقیه اش بماندیاخیر
http://www.jahannews.com/news/737372/حجت-الاسلام-کاشانی-ستاد-مقابله-کرونا-خدا-شکایت-می-بریم
این را هم ببینید

واقعا به نظر شما با این شواهدی که شمرده ام احتمال هست پاسخی در کار باشد که قضاوت ما عوض شود
hosyn
این عبارات در لینکی که گذاشتید ملاحظه کنید، به گمانم جواب سؤالات شما در آنست:
«و مانند کنکور که با اعصاب مردم بازی کردند، ...»
«لذا مقصر سازمان تبلیغات است...»
سوزنچی
این پاسخ اگر قابل قبول باشد -که نیست چون خودشان قبلش جوازش را رسما اعلام کرده بودند. یعنی در متنی که همان تاریخ میگوید نوشته بودند مراسم در فضای باز انجام شود که همین حرف ایشان است اما بعد در قسمت الحاقی اش نوشته بودند که برای فضاهای بسته چنین شود که کاملا حالت تبصره قانونی داشت- فقط تاخیر در خبر را توجیه میکند
در حالی که اشکالات من برخوردهای دوگانه آنهاست
hosyn
«و مانند کنکور که با اعصاب مردم بازی کردند، ...»
آیا این برخورد دوگانه است؟
سوزنچی
hosyn
«و مانند کنکور که با اعصاب مردم بازی کردند، ...» آیا این برخورد
این فرازش که موید نظر من است که عده ای در آن ستاد مرض دارند و قصد تحریک مردم را دارند
hosyn
آیا آنها را میشناسید که میگویید مرض دارند؟
سوزنچی
البته جدای از نظر آقای کاشانی
در مساله کنکور قابل توجیه بود و با نفهمی و ندانم کاری میشد توجیهش کرد
اما مواردی که من شمردم واقعا توجیهی برایش فرض دارد
hosyn
آیا آنها را میشناسید که میگویید مرض دارند؟
خیر
از رفتار دوگانه شان میگویم
واقعا این دوگانگی صرفا با نفهمی قابل توجیه است؟
به علاوه که بوضوح دروغ میگوید
من متنی که میگویند همان زمان به سازمان تبلیغات داده اید را دیده ام
در قسمت اولش میگوید مراسم در فضای باز باشد در الحاقاتش میگوید برای فضای بسته چنین کنید
هر مخاطبی از جمله مسولان سازمان تبلیغات همین برداشتی را کردند که آقای کاشانی از قول رییسی نقل میکند
152 KB

hosyn
سوزنچی
خیر از رفتار دوگانه شان میگویم واقعا این دوگانگی صرفا با نفهمی ق
حاضر هستید قسم بخورید که «عن عمد» رفتار دوگانه دارند؟ احتمال نیست بین دو طرف گیر کردند، چند روز بعد هم اگر آمار بالا برود باید پاسخگوی عده‌ای دیگر باشند؟ من و شما باید جواب دهیم یا آنها؟
مقصود من دفاع از آنها نیست، بلکه لا تقف ما لیس لک به علم است.
سوزنچی
ابتدای صفحه4 میگوید فقط باز
در صفحه13 بند 2 میگوید دستورالعمل برای مکانهای مسقف و باز

همه برداشتشان از این دو جمله در کنار هم همین نظر منقول از رییسی است
hosyn
حاضر هستید قسم بخورید که «عن عمد» رفتار دوگانه دارند؟ احتمال نیس
پس چرا در همین ایام طرح ترافیک تهران را دوباره گذاتشتند
خودشان آمار داده بودند که وقتی طرح ترافیک اجرا شد آمارهای مبتلایان بالا رفت.
دقیقا همزمان با شروع محرم در تهران که وضعیتش قرمز است این طرح را برگرداندند.

اینجا دعوا نمیشود؟
آیا این احتمال جدی نیست که میخواهند آمارها بالا برود و این را سر محرم بشکنند
hosyn
حاضر هستید قسم بخورید که «عن عمد» رفتار دوگانه دارند؟ احتمال نیس
بله
دارم شواهد را جمع میکنم
مساله صفر و یک نیست که فسم بخورم
ولی شواهد انسان را به اطمینان عقلایی نمی رساند که مرضی در کار است؟
hosyn
سوزنچی
پس چرا در همین ایام طرح ترافیک تهران را دوباره گذاتشتند خودشان آ
ذهن بنده در سوء ظن کم از شما ندارد، ولی صحبت بر سر اعلامیه دادن و رسما متهم کردن است، حدیث عالی: هر کلمه نگفتید اسیر شماست، وقتی گفتید شما اسیر او هستید
سوزنچی
کاملا با احتیاطهای شما موافقم

اما واقعا وقتی منکر را آدم دید نباید هیچ اعتراضی بکند

قسم نمیتوان خورد چون صفر و یک نیست
اما حجت من کافی نیست؟
hosyn
سوزنچی
بله دارم شواهد را جمع میکنم مساله صفر و یک نیست که فسم بخورم ولی
شواهد را جمع کنید و اقدام خاموش کنید و مفسد را بیرون کنید
سوزنچی
کاملا با احتیاطهای شما موافقم اما واقعا وقتی منکر را آدم دید نب
اعتراض غیر از اتهام است، و لذا عرض کردم با اصل طرح سؤال شما موافقم
سوزنچی
حسین سوزنچی
۹۹/۶/۱
#دم_خروس را باور کنیم یا #قسم_حضرت_عباس را

در کمال تعجب ستاد بحران کشور در حالی که همین ایام اجازه برگزاری ۴ ساعت آزمون کنکور در محیطهای بسته را داده و هیچ منع قانونی برای حضور و تردد و ازدحام افراد در پاساژهای سرپوشیده، بازارها و ... نگذاشته و در هواپیماها مطلقا فاصله‌گذاری فیزیکی (که به غلط نامش را فاصله‌گذاری اجتماعی گذاشته‌اند)‌ رعایت نمی‌شود و حتی مجوز برقراری دوباره طرح ترافیک از اول شهریور در تهران را که اوضاعش قرمز است صادر کرده (که معنایش افزایش تجمعات در مترو و اتوبوس‌هاست)، در اقدامی کاملا مشکوک ۴۸ ساعت قبل از شروع محرم یکدفعه اعلام کرد که برگزاری مراسم عزاداری حتی با رعایت تمام پروتکل‌هایی که برای سایر تجمعات در محل‌های بسته انجام می‌شود مطلقا در فضای بسته ممنوع است؛ امری که ده روز پیش آن را مجاز اعلام کرده بود:exclamation:

این #اقدام_مشکوک در حالی رخ داد که تاکنون هیآت و مجامع دینی جزء‌ ملتزم‌ترین نهادهای مدنی کشور به رعایت پروتکل‌های بهداشتی بوده‌اند ولی این مصوبه برنامه‌ریزی بسیاری از این هیاتها را، بویژه در مناطق گرمسیری که امکان برگزاری مراسم در محیط باز غالبا مهیا نیست، دچار #اختلال کرد و می‌توان گفت عملا به #تعطیلی_بسیاری_از_مراسم در شهرهای گرمسیری کشور (مانند بندرعباس که به خاطر شرجی بودن هوا تفاوت چندانی بین شب و روز نیست) انجامید.

حقیقت این است که انسان در بسیاری از پروتکل‌هایی که ستاد بحران برای برگزاری مراسم عزای حسینی آماده کرده است هدفی جز #بهانه‌تراشی برای جلوگیری از برگزاری مراسم دینی نمی‌بیند:
:name_badge:واضحترینش همین است که احیای شعائر حسینی و برگزاری مراسم سالار شهیدان حتی علیرغم زدن ماسک و رعایت فاصله اجتماعی و زیر سقفهایی با ارتفاع بالای ۶ متر و حداکثر به مدت یک ساعت (پروتکل قبلی این ستاد برای برگزاری مراسم در محیطهای بسته) تنها ۴۸ ساعت قبل از شروع محرم ممنوع شد:exclamation:
و علیرغم این تغییر برنامه ناگهانی، طبق بند دیگری از این پروتکل، زدن بنر در شهر برای اطلاع‌رسانی مراسم نیز ممنوع شده است:bangbang:
یعنی هیاتها مجبورند محل برنامه خود را عوض کنند و در عین حال اجازه ندارند به مخاطبانشان اطلاع‌رسانی کنند:bangbang:
:name_badge:همچنین اینکه حرکت دسته‌های عزاداری در محیط کاملا باز خیابانها و با رعایت فاصله و ماسک هم ممنوع شده است:exclamation:آیا حرکت افراد در محیط کاملا باز و با رعایت فاصله و با داشتن ماسک می‌تواند منجر به انتقال کرونا شود اما تردد و ازدحام افراد در پاساژها و بازارهای سرپوشیده و حتی بدون ماسک هیچ اشکالی ندارد:bangbang:


:anger: سوال ما این است:
آیا تدوین چنین پروتکل‌هایی (در شرایطی که با امور مشابه و بلکه خطرناکتر از آن بسیار سهل‌گیرانه برخورد می‌شود) برای پیشگیری از کرونا تنظیم شده یا برای ممانعت از احیای شعائر حسینی؟!
آیا چون رهبر معظم انقلاب فرمودند نظرات کارشناسان بهداشت که از طریق ستاد بحران کرونا اعلام می‌شود رعایت کنید، آیا این ستاد حق دارد دستورالعمل‌هایی را صادر کند که خود همین ستاد عدم رعایت خیلی کمتر از این دستورالعمل‌ها را برای سایر عرصه‌های اجتماعی مجاز دانسته است؟!

🏴من به نوبه خود این مصیبت وارده - که عده‌ای خواسته یا ناخواسته با سوءاستفاده از قدرت حکومت اسلامی در مسیر زدودن شعائر دینی از جامعه اسلامی حرکت می‌کنند - را به عموم عزاداران حسینی تسلیت عرض می‌کنم 🏴
و از خداوند منان عاجزانه می‌کنم که هرکس در هر پست و مقامی اگر درصدد تضعیف شعائر اسلامی برآمده هرچه سریعتربحق عظمت و عزت سالار شهیدان در جامعه خوار و رسوا نماید.

@souzanchi
سوزنچی
الان خوب شد؟
hosyn
سوزنچی
الان خوب شد؟
خود شما خوب هستید، همین را شکر کنید، و بنده هم باید شکر دوست خوبی مثل شما بکنم.
سوزنچی
حاج آقا لطفا طفره نروید
با این جملات شرطی و عبارات خواسته یا ناخواسته
سعی کردم حرفم را چنان مشروط کنم که روز قیامت درمانده نشوم
من نمیخواهم به خاطر توهم نهی از منکر روز قیامت همینها یقه ام را بگیرند لذاست که واقعا ارشادات شما را جدی میگیرم و این نهایت لطف شماست که لاطائلات بنده را وقت میگذارید
hosyn
سوزنچی
حاج آقا لطفا طفره نروید با این جملات شرطی و عبارات خواسته یا ناخ
چاره‌ای جز طفره رفتن ندارم، شما بحمد الله تجربه اقدامات اجتماعی دارید و صاحب عقل هستید، ولی چه کنم که ذهن قاصرم با این اقدام شما همراه نیست.
سوزنچی
خیلی ببخشید که مزاحمتان شدم

حقیقتش دیشب قبل از گذاشتن استخاره کردم و خوب آمد لذا قبل از مشورت اقدام کردم
منتها
بعد استخاره کردم که نشر گسترده اش دهم بد آمد
لذا احساس میکردم جایی گیر دارد اما توضیحات شما خیلی کمکم کرد
با توضیحات شما به نظرم خیلی بهتر شد
نهایتا الان دوباره استخاره کردم که به همین صورت که الان دادم بماند خیلی خوب آمد

حلالم کنید که این اندازه وقتتان را گرفتم
hosyn
به هر حال، به صورت حیرت‌آور نفوذی هست و لحظه‌ای از صدمه زدن به دین و ایمان فروگذاری نمیکنند، و باید تاکتیک آنها را فهمید. و الله الهادی
سوزنچی
سلام علیکم

مساله شرعی
دیشب شخصی که سرمایه دار است و در کارهای تولیدی کار می کند و اهل خمس است سراغم آمد که می گفت این نوسانات قیمت در مساله خمس ما را بیچاره کرده است و هرکس هم یکطور حرف می زند.
من مطالبش را به چند سوال تقسیم کردم و پاسخی که به ذهن خودم می رسد را هم برایتان نوشته ام.
ممنون می شوم بفرمایید آیا این پاسخها درست است یا خیر.
ضمنا وی مقلد رهبری بود. آیا این پاسخها در مظان اختلاف فتواست؛ و اگر چنین است آیا شما پاسخهای ایشان را می دانید؟

۱. ظاهرا به اصل سرمایه خمس تعلق می‌گیرد. حالا اگر کسی خمس اصل سرمایه را پرداخت کرده (یا با پول مخمس چیزی را به عنوان سرمایه تهیه کرده) اگر سرمایه ای به سرمایه اش اضافه کند طبیعی است که در سر سال خمسی باید خمس این مقدار اضافه شده از سرمایه را بدهد؛ اما گاهی:
۱.۱. صرفا به خاطر نوسانات پول و بی ارزش شدن پول سرمایه اش اضافه شده
۱.۲. نه نوسانات کلی پول؛‌بلکه نوسانات در یک کالای خاص موجب افزایش سرمایه وی شده (مثلا گاه بقیه کالاها تقریبا ثابت است اما قیمت خانه و زمین یکدفعه به طور عجیب و نامتقارنی بالا می رود و چون بخش عمده ای از سرمایه وی زمین و ساختمانش بوده عملا قیمت سرمایه وی مضاعف می شود)
۱.۳. بر اثر فعالتهای وی خود سرمایه مستقیما اضافه نشده است اما با تبلیغات و سایر فعالیتها برندی برای وی ایجاد شده که آن برند عملا قیمت سرمایه وی را اگر بخواهد برای فروش عرضه کند بالا برده است.
فرض هم این است که وی در هیچیک از این حالات قصد فروش سرمایه خود را ندارد و با این سرمایه دارد کار انجام می دهد و خمس سودش را هم می دهد.
اکنون خمس هریک از حالات فوق چگونه است؟

الف. به نظر خود حقیر رسید که در هیچیک از حالات فوق، خمس بالفعل بر وی واجب نیست.
و فقط در حالت سوم خمس بر ذمه‌اش می‌آید و ادایش فوریت ندارد و می تواند تا زمان فروش به عقب بیندازد. (که البته در صورتی که بمیرد ورثه باید ابتدا خمس مذکور را بدهند بعد تصرف کنند)
در دو حالت اول هم البته هر زمان بخواهد این سرمایه را بفروشد ظاهرا خمس مازاد قیمت اولیه را باید بدهد. (اما اگر بمیرد و به ورثه برسد چطور؟ آیا باید همان موقع خمس بدهند یا تا وقت فروش مهلت دارند؟

ب. در صورتی که نظرم اشتباه است و خمس تعلق می گیرد؛ آیا با این قید باز خمس تعلق می گیرد؛ این قید که - اگر خمس بدهد نمی تواند کارش با این سرمایه را ادامه دهد (ولو که سرمایه دیگری داشته باشد و امرار معاشش دچار اختلال نشود) و چاره‌ای جز فروش قسمتی از همین سرمایه برای ادای خمس ندارد.
ج. من یک راهکاری برای فرار از مشکل خمس در نوسانات قیمت (یعنی برای حالت ۱.۱ و ۱.۲) به ذهنم رسیده بود و آن این بود که شخص وقتی می خواهد خمس بدهد از اصل سرمایه خمس بدهد. مثلا کسی ۵ تا سکه طلا دارد؛‌یکی از آنها را خمس بدهد؛ (و ظاهرا مرجع نمی تواند وی را ملزم کند که حتما پول نقد بده ولو اگر دفتر مرجع خواست می تواند همان یک سکه را که به عنوان خمس داده به عنوان یک مشتری از آنها بخرد) بدین ترتیب هرچه قیمت سکه بالا برود هیچ خمس جدیدی به ۴ سکه وی تعلق نمی گیرد.
به وی پیشنهاد دادم که شما هم همین کار را بکن. یعنی سرمایه (مثلا کارخانه)ای که خریده ای برو بگو یک پنجم خود کارخانه را به عنوان خمس می دهم و بعد آن یک پنجم را از مرجع بخر.
آیا این روش موجهی هست؟ یعنی بر اساس هیچ فتوایی آیا این اشکال دارد یا می توانیم به هر مقلدی با هر مرجعی این راهکار را بگوییم؟

این مطلب البته فقط دو اشکال دارد که باید فکری برایش کرد.
یکی اینکه فروش زمانی واقعی است که خریدار اختیار کالا را داشته باشد. پس مرجع باید بتواند اگر دلش نخواست یک پنجم را نگه دارد. حالا اگر مرجع آن یک پنجم را به وی نفروشد وی حاضر به این کار نخواهد بود. چون شریک چیز خوبی نیست و فقط دردسر است.
دوم اینکه بحث فقط روی همین یک پنجم می ماند. یعنی به چهارپنجم سرمایه با نوسانات قیمت خمس تعلق نمی گیرد اما به این یک پنجم چرا. مگر اینکه دوباره یک پنجم از همین را خمس بدهند و الی آخر.
اگر احیانا این راهکار بنده را درست می دانید و برای این دو مشکل راه حلی دارید ممنون می شوم بفرمایید.
hosyn
امشب به این مقاله برخورد کردم، نمیدانم دیدید یا نه:
https://3danet.ir/iqbal-shariati-soroush-dastjerdi/
hosyn
سوزنچی
سلام علیکم مساله شرعی دیشب شخصی که سرمایه دار است و در کارهای ت
سلام علیکم
خمس به سرمایه‌ای که به ربح آن در معیشت نیاز دارد، به اصل آن و نیز تکمیل آن تا حد نیاز، تعلق نمیگیرد، چون به منزله وسائل کسب و به منزله مؤنه معیشت است، و نوسانات قیمت، هر چه از کاهش ارزش پول و تورم باشد، خمس ندارد، چون ربحی نکرده است، و هر چه از قسم دوم و سوم است یا از ارزش افزوده است، ربح واقعی است، و بر زائد از مؤنه آن خمس تعلق میگیرد.
نظر رهبری را نمیدانم، باید از دفتر سؤال کرد.
سوزنچی
1. اینکه فرمودید

نوسانات قیمت، هر چه از کاهش ارزش پول و تورم باشد، خمس ندارد، چون ربحی نکرده است،

استدلال خیلی خوبی است. آیا خبر دارید که نظر اتفاقی است یا محل اختلاف است؟

2. اینکه فرمودید
هر چه از قسم دوم و سوم است یا از ارزش افزوده است، ربح واقعی است، و بر زائد از مؤنه آن خمس تعلق میگیرد.

آیا ادای خمسش با رسیدن بالفعل واجب میشود ویا وقتی سرمایه در معرض فروش قرار گرفت و فروش رفت ادایش فعلیت می یابد؟


3. درباره ابتدای پاسختان گاه هست که شخص چنان وسعت مالی دارد که اگر سرمایه الف را هم از دست بدهد مشکل معیشت ندارد
اما آن سرمایه که به کار افتاده (مثلا کارخانه) اگر قرار باشد خمسش در حالت دوم یا سوم را بدهد باید آن را به فروش بگذارد و آنگاه باقیمانده اش دیگر سرمایه نیست مگر اینکه دوباره پولش را سرمایه کار دیگری قرار دهد. اینجا یک حیث ثانوی رخ میدهد: آیا تولیدکننده موفق هر سال باید به خاطر دادن خمس کارش را عوض کند؟ میشود این را برعهده شریعت گذاشت؟

تاکید میکنم بحث در جایی است که معیشتش با سایر داراییهایش تامین است.
hosyn
۱- خیر، ظاهرا محل اختلاف باشد.
۲- وقتی فروش رفت، اگر متمکن از اداء آن با مال دیگرش نیست.
۳- در اینصورت ابتدا خمس سرمایه را بدهد، و خمس ربح های مزبور را در وقت تمکن بدهد، و لازم نیست بفروشد.و الله العالم
سوزنچی
خیلی لطف کردید
سوزنچی
سلام علیکم


محرم امسال (1399) سعی می کنم بحثهایی که این چند وقت مزاحم شما شدم را یک جمع بندی بکنم و با حفظ ملاحظات لازم برای مخاطب ارائه کنم. عنوان بحث را گذاشته ام
(انتظار؛‌عجله یا صبر؛‌ تاملی در نحوه مواجهه با فتنه‌های آخرالزمان)
فایلهایش را با خلاصه ای از بحث هر شب در کانالم می گذارم
@souzanchi
خلاصه ۴ جلسه اول بدین قرار است. اگر احیانا اینها یا بعدیها را نگاه کردید و تذکری لازم بود خیلی ممنون می شوم که بفرمایید


جلسه اول
برترین انسانها (همچون حضرت علی ع) جامع‌الاضدادند؛ و در حوزه معارف هم هرچه انسان عمیق‌تر می‌شود باید بتواند معارفی که چه‌بسا برای اذهان ساده برضد هم به نظر می‌رسد جمع کند. یکی از این موارد روایات ناظر به شخص منتظر است. از طرفی در روایات متعدد به دعا کردن برای تعجیل فرج دعوت شده‌ایم؛ و از طرف دیگر در روایاتی دیگر مستعجلان در فرج بشدت مذمت شده و ما را از اینکه در آنچه خداوند به تاخیر انداخته عجله کنیم بازداشته‌اند. چگونه بین این دو می‌توان جمع کرد؟
در اینکه خود ما در آماده شدن خود برای پیوستن به امام باید عجله کنیم بحثی نیست؛ اما درباره جامعه چطور؟ این مساله در کربلا هم مطرح است: آیا مسلم بن عقیل که فکر کرد مردم آماده‌اند و به امام نامه نوشت وقتی که در معرض شهادت قرار گرفت مهمترین ناراحتی‌اش این نبود که چرا عجله کرده و زود به امام نامه نوشته که بیا؟! تشخیص وظیفه گاه برای بزرگان شیعه هم سخت بوده است.

جلسه دوم
مساله در تشخیص شرایط محیط است که آیا ما شرایط را برای اقدام اجتماعی درست تشخیص می‌دهیم؟ قبل از انقلاب عده‌ای از بزرگان مخالفتشان با امام خمینی بر سر همین بود که شرایط را برای انقلاب و قیام آماده نمی‌دانستند؛ با اهل هوی و هوس و ترسوها و ... کاری نداریم؛ اما وقتی بین خود بزرگان ذین اختلاف شود چه باید کرد؟ در فتنه مشروطیت آخوند خراسانی و سید محمد کاظم یزدی که در فقاهت و عدالت هیچیک تردیدی نیست بشدت اختلاف کردند.
برای اینکه منافق نشویم باید هر اختلافی را به شخص رسول برگردانیم (نساء/65) اکنون که رسول از دنیا رفته چطور؟
خودش فرمود بعد از من کتاب و عترتم؛مادام که به آنها تمسک کنید هرگز گمراه نخواهید شد. عده‌ای حسبنا کتاب الله گفتند؛ اما شیعه به هر دو چنگ زد و از فتنه‌ها رها شد.
اما در زمان غیبت چطور؟ خود امام فرمود که در حوادث واقعه به روات احادیثنا مراجعه کنید؛ امام صادق ع هم فرموده بود نه هر فقیهی، بلکه فقیهی که صائنا لنفسه ... باشد و فرمود ذلک بعض فقهاء الشیعه لا کلهم.
اما اگر خود این فقیهان متقی اختلاف کردند چه کنیم؟ فتنه‌های آخرالزمان بسیار خطرناک است و صرف مقلد بودن کافی نیست؛
به تعبیر حضرت امیر اگر عالم ربانی نباشیم باید متعلم علی سبیل النجاة باشیم؛ وگرنه ...؛ و متعلم علی سبیل النجاة باید الان که فضا آرام است یاد بگیرد که چگونه بارجوع به ثقلین (که پیامبر تمسک به آن را تا ابد-نه فقط تا زمان حضور معصوم-رهایی‌بخش از ضلالت معرفی کرد) وظیفه خود در جامعه را درجایی که بزرگان دین هم اختلاف کردند تشخیص بدهد.

جلسه سوم
سوره کهف را گفته‌اند کسی بخواند از فتنه دجال در امان می‌ماند؛ و به نظر می‌رسد از سوره‌هایی است که بشدت برای راهنمایی منتظران و ناظر به مساله مهدویت تنظیم شده است:
حمد برای نزول کتابی قیم و بدون اعوجاج؛ ابتدا انذاری به همگان برای بأسی شدید؛‌ سپس بشارتی به مومنان و انذاری به کسانی که چه‌بسا با دغدغه‌های دینی معارف الهی را دستکاری می‌کنند و بزرگتر از دهانشان حرف می‌زنند و لذا دروغ می‌گویند.
این ایمان رهایی‌بخش (که مومنان را بشارت داد)‌ بقدری کالای نایابی است که پیامبر دارد از غصه جانش را می‌دهد که چرا اینان ایمان نمی‌آورند؟!
مساله این است که زینت زمین را خدا مایه ابتلا قرار داد و چقدر افراد زمین می‌خورند در این ابتلای عظیم.
این سوره راه نجات را در ابتدا و انتهایش در ایمان و عمل صالح معرفی می‌کند؛ اما در سه داستان (و بلکه چهار داستان) اصلی‌اش نشان می‌دهد این ایمان و عمل صالح متناظر با آن برای یک منتظر واقعی که قرار است در فتنه‌ها بیفتد بسیار پیچیده‌تر از آن است که فکرش را هم می‌کنیم؛
و در هر فراز دوباره خطر این زینتی که انسانها را مفتون خود می‌کند را یادآور می‌شود.
جلسه چهارم
مساله این بود که در فتنه‌های آخرالزمان برای ظهور عجله کنیم یا صبر نماییم؟ یعنی آیا شرایط مهیاست که اقدام کنیم یا اوضاع به نحوی است که اگر اقدامی رخ دهد ضررش بیش از سودش است. محور تمجید قرآن از اصحاب کهف این است که از جامعه کنار کشیدند و منتظر هدایت خدا ماندند! داستان اصحاب کهف این است که متعلم علی سبیل النجاه، اگر امام و عالم ربانی ندارد (و من اضافه می‌کنم اگر بین خود عالمان ربانی اختلاف شد و راه حق مبهم گشت) باید احتیاط پیشه کند و خودش را کنار بکشد. (فیلم اصحاب کهف، با آنچه در قرآن و روایات آمده متفاوت است؛ آنها علنا در مقابل دقیانوس نایستادند و گرفتار نشدند!)
ما به خاطر غلبه روحیه افراطی انقلابی‌گری، داستان شیخ فضل الله نوری را غالبا کامل نمی‌گوییم! می‌گوییم که وی با شعار عدالتخانه قیام را آغاز کرد و با مطرح شدن اسم مشروطه، طرفدار مشروعه شدن مشروطه بود؛ اما نمی‌گوییم که وقتی فهمید که ثمره نهایی این مشروطه غلبه انگلیس بر امور کشور است بحث عدالتخانه و مشروعه بودن مشروطه را رها کرد و از مخالفان محکم مشروطه (=مدافع شاه!) شد؛ و متهم شد به طرفداری از استبداد؛ و برای همین دارش زدند! امام خمینی از وی خیلی تمجید می‌کرد؛ یعنی با همه روحیه انقلابی‌اش می‌فهمید که اگر بین شاه قاجار و انگلیس مخیر شود باید از قیام علیه ظلم شاه صرف‌نظر کند و حتی از شاه دفاع کند! حضرت علی ع در جنگ قادسیه، وقتی بین حکومت کافر ایران آن روز و عمر مخیر می‌شود نقشه جنگی‌ای می‌دهد که جان عمر را به عنوان قطب سنگ آسیای جهان اسلام حفظ کند! (فَكُنْ قُطْباً وَ اسْتَدِرِ الرَّحَى بِالْعَرَبِ؛ نهج‌البلاغه، خطبه۱۴۶)
البته اگر حق آشکار بود و کسی به بهانه احتیاط، از یاری حق دست بردارد، جز حامیان باطل است؛ همچون ابوموسی اشعری در بازداشتن مردم از پیوستن به امیرالمومنین ع در جنگ جمل به این بهانه که این دعوای همسر و داماد پیامبر است!
hosyn
سلام علیکم
أعظم الله اجورکم
آنچه به ذهن قاصر بنده میرسد اینکه هرگز محور سخن را طوری قرار ندهید که مخاطب شما بعد از پایان منبر، در بعض باورهای عمومی خودش به شک افتاده باشد، یعنی بر نقاط ابهام تاکید نکنید، بلکه بر مشترکات تاکید کنید، و خواهید دید که از همین راه به مقصود خودتان میرسید بدون آسیب رسیدن به ساختار ذهنی مخاطب، یعنی نوعا گیر کار در کم رنگ بودن مشترکات است، و وقتی مشترکات را در ذهن مخاطب پر رنگ کردید، اگر ذهن تیز ندارد، فقط استفاده کرده است، و اگر ذهن تیز دارد، خودش به فکر میافتد، و در نقاط محل اختلاف تدبر میکند، و قدم به قدم سعی میکند نقاط اختلاف را بررسی کند، بدون اینکه دچار تشکیک ار ناحیه سخنور شده باشد. و الله الموفق الهادی
سوزنچی
خیلی ممنون
تذکر بسیار خوبی بود
خودم هم تقریبا همین دغذغه را داشتم که طوری نشود که باور قبلی مخاطب را بگیرم و جایش درست پر نشود

دعا کنید طوری پیش بروم که مرضی حضرت باشد
احساس میکنم صراطی است دقیقتر از مو و بسیار لغزنده
سوزنچی
یکی از مسایلی که تبیینش دشوار است این است که مخاطب در رده مقلد است نه مجتهد؛ و مقلد باید به رواه احادیث و فقها مراجعه کند.
یعنی بحثهایی که درباره تفاوت مومن الطاق و زید داشتیم به نظرم مومن الطاق مجتهد است وگرنه اگر قرار باشد به عوام بگوییم که در مسائل سیاسی و اجتماعی از فقیه پیروی نکنیدنه تنهاسسنگ روی سنگ بند نمی شود بلکه مستلزم تناقض است زیرا از سخن ما به عنوان فقیه دارند پیروی می کنند چون خودشان که مجتهد نیستند.
در عین حال احادیثی که به شیعه هشدار می دهد دنبال افرادی که قیام می کنند راه نیفت بسیار است
من مطلب را این گونه برای این مخاطبان دارم جمع می کنم که:

شما در جایی که امام ندارید باید سراغ فقهای عادل که مصداق فعلی عالم ربانی اند بروید. در جایی که عالمان ربانی اتفاق نظر داشتند تکلیف اطاعت از آنهاست (لذا مثال زدم به فتنه ۸۸؛ چون در اینجا اگرچه برخی هم سکوت کردند اما دو جبهه در مقابل هم تشکیل نشد) اما در جایی که عالمان ربانی اختلاف کردند و در مقابل هم قرار گرفتند شما وظیفه ات این است که کنار بکشید (مثال مشروطیت را زدم که وقتی بین آخوند و سید محمد کاظم یزدی اختلاف شد مقلد که بخواهد متعلم علی سبیل النجاه باشد حق ندارند بگوید من مقلدم و هرچه مرجعم گفت)
تا حدی که دیشب بعد از پایان جلسه کسی از من پرسید طبق فرمایش شما اگر در آینده بین رهبری و تعدادی از عالمانی که آنها را عالم ربانی می دانیم اختلاف شد؟ گفتم در این شرایط من می روم خانه می نشینم. (که بر من خرده گرفت که تو قبلا ساکتان در فتنه ۸۸را مذمت می کردی؛ گفتم اشتباه می کردم!)

به نظرم می رسد این رویه رویه ای است که امام صادق ع در حدیث زیر از همین استفاده کردند. یعنی از سویی به زید به عنوان عالم ربانی (غیرمعصوم اما در مسیر معصوم؛‌شبیه فقهای عدول در این دوره) استناد می کند و از سوی دیگر در انتهای حدیث اجتماع چنین علمایی (با تعبیر بنوفاطمه) را به مخاطب به عنوان معیار مطرح می کند.
البته فضای بحثهایمان درباره زید و مواجهه ائمه با مساله زید یادم هست. اما با همه آن بحثها به نظر می رسد امام ع در اینجا دارد نحوه مواجهه با عوام شیعه را یاد می دهد

ممنون می شوم بفرمایید
۱. این برداشت از حدیث چقدر درست است؟
۲. حتی اگر این برداشت درست نباشد آیا رویه فوق درست است؟ و اگر درست نیست چه رویه ای باید در پیش گرفت.

تاکیدم بر سوال دوم این است که از طرفی نباید مقلدان را در پیروی از فقهای عدل دچار تردید کنیم؛ و از طرف دیگر هرچه بیشتر در احادیث بحث فرو می روم بیشتر مطمئن می شوم که فتنه هایی در پیش است که حتما شیعه باید یاد بگیرد خانه نشینی را؛ و این روحیه انقلابی گری که در شیعه امروز شیوع جدی یافته بسیار به ضرر شیعه خواهد شد.
۳.اگر درباره این مطلب اخیرم هم رد یا قبولی دارید ممنون می شوم بفرمایید.

من امشب قرار است این رویه را ادامه دهم.
در صورتی که آن را اشتباه می دانید لطف می کنید اگر که زودتر پاسخ دهید
سوزنچی
در مورد حدیث قتلاهم شهداء و استبقیت نفسی لصاحب هذا الامر
برایم شخصی مثل حاج قاسم خیلی محل سوال بود
مطلب جدیدی به ذهنم رسید
اگر این حدیث درباره انقلاب ما باشد و آن را بگذاریم کنار مطالب زیر
۱. آن زیدی که اصبحت موقنا و جایگاه افراد در بهشت و جهنم را می دید و از پیامبر تقاضای شهادت کرد؛ و توضیحی که به گمانم شما از قول حاج آقا فرمودید (و شاید هم در حدیث بود) که او می دانست چه فتنه هایی بعد از رحلت پیامبر رخ می داد و بر خود می ترسید تحملش را نداشت که آرزوی شهادت کرد)
۲. مقایسه تعجل الی الجنه با رجل فقیه
۳. نتیجه۱و۲: شاید بتوان گفت سلمان و ابوذر و مقداد که فتنه های سقیفه و ... را در کنار علی بودند برترند از آن زید؛ و تفاوتشان تفاوت رجل تعجل الی الجنه و رجل فقیه است
آن وقت شاید بتوان گفت این این نظر آقای مصباح که این مال خود امام است بدین معنا باشد که ما مثل آن زید هستیم نه مثل سلمان و ابوذر و مقداد
یعنی کسی که خود را در قد و قواره مقداد و سلمان و ابوذر نمی بیند عاقلانه اش این است که مثل آن زید آرزوی شهادت کند؛ اما امام صادق ع خود را در این قد و قواره می بیند و ما را تشویق می کند که در این قد و قواره بیندیشید هرچند که اگر کسی مثل زید پیدا شود و به ایشان بگوید من تحملش را ندارم و دعا کنید زودتر شهید بشوم برایش دعا می کنند که شهید شود چون بالاخره رجل تعجل الی الجنه مذمت ندارد ولو از فقیه پایینتر است


نظر شما چیست؟
hosyn
سوزنچی
یکی از مسایلی که تبیینش دشوار است این است که مخاطب در رده مقلد ا
((تا حدی که دیشب بعد از پایان جلسه کسی از من پرسید طبق فرمایش شما اگر در آینده بین رهبری و تعدادی از عالمانی که آنها را عالم ربانی می دانیم اختلاف شد؟ گفتم در این شرایط من می روم خانه می نشینم. (که بر من خرده گرفت که تو قبلا ساکتان در فتنه ۸۸را مذمت می کردی؛ گفتم اشتباه می کردم!)))
همه جا صراحت در جواب، حسن کار نیست، گاهی باید جواب غیر صریح داد، میتوانستید بگویید: من دعا میکنم گه چنین چیزی پیش نیاید، بعض مخاطب‌ها قانع میشوند و ساکت میشوند، اگر مخاطب سمج بود و دوباره گفت اگر گفتم، اگر پیش آمد چه میکنید؟ میگفتید: به خود رهبری مراجعه میکردم که وجه اختلافشان با علمای دیگر را برایم توضیح دهند و با بصیرت راه درست را انتخاب کنم.
سوزنچی
یکی از مسایلی که تبیینش دشوار است این است که مخاطب در رده مقلد ا
((البته فضای بحثهایمان درباره زید و مواجهه ائمه با مساله زید یادم هست. اما با همه آن بحثها به نظر می رسد امام ع در اینجا دارد نحوه مواجهه با عوام شیعه را یاد می دهد))
حسن کار تان این بوده که وارد فضای بحث زیدیه نشدید، و تا آخر هم وارد این بحث نشوید، بلی مشترکات زیدیه با امامیه مانعی ندارد.
سوزنچی
یکی از مسایلی که تبیینش دشوار است این است که مخاطب در رده مقلد ا
((۱. این برداشت از حدیث چقدر درست است؟
۲. حتی اگر این برداشت درست نباشد آیا رویه فوق درست است؟ و اگر درست نیست چه رویه ای باید در پیش گرفت.))
برداشت فوق فی الجمله درست است، ولی رویه فوق، باید از تنش بحث کاسته شود، شما بین بحثی که چند ماه است روی آن فکر میکنید با بحثی که چند دهه روی آن فکر کردید، جدا کنید، و مشترکاتی که سبب شده تا خود شما به بحثهای جدید رهنمون شوید را شناسایی کنید، و فقط آن مشترکات را با شواهد روشن، بازنویسی در ذهن مخاطب کنید، و به هیچوجه وارد حوزه ثمرات بحث نشوید، بگذارید خود مخاطب به فکر بیفتد و اندیشه کند.
سوزنچی
در مورد حدیث قتلاهم شهداء و استبقیت نفسی لصاحب هذا الامر برایم ش
موافقم
سوزنچی
hosyn
((تا حدی که دیشب بعد از پایان جلسه کسی از من پرسید طبق فرمایش شم
تا یک آدمی که سالها انقلابی بود بخواهد زندگی با تقیه را یاد بگیرد کلی زمان می برد
سوزنچی
مساله شرعی

امروز میهمان بودم
یکی از خانمها گفت که ما در قم تحقیق کردیم و مقلد آیت الله وحید بودیم ولی در مسائل سیاسی تابع ولی فقیه (منظورشان رهبری است) هستیم. در جریان سوریه آیت الله وحید گفتند که هرکس برود سوریه خونش هدر رفته است در حالی که حق با رهبری بود و اگر اینها نمی رفتند سوریه الان داعش به ایران آمده بود و دفع داعش معلوم کرد که حق با رهبری است
روی همین جریان به این نتیجه رسیدیم که رهبری اعلم است و به ایشان عدول کردیم.

من گفتم آقای وحید بر اساس تشخیص خود چنین گفته و نمی توان به این راحتی با این نظر اعلم را معلوم کرد و صرف همین مقدار دلیل برای رجوع از یکی به دیگری نمی‌شود اما با توجه به اینکه عدول به مساوی جایز است و الان واقعا اعلم به طور واضح معلوم نیست و هرکس کسی را اعلم می داند عدول احتمالا اشکال ندارد.

یکی از دوستان طلبه آنجا بود گفت به فتوای خود آیت الله وحید عدول به مساوی جایز نیست.


اینها از من می پرسیدند که الان چکار باید بکنیم؟
واقعا نمی‌دانستم. گفتم می پرسم و به شما خواهم گفت.
به ذهنم رسید شاید تشخیص خود افراد بر اساس شواهد برای رجوع کافی باشد. یعنی چون خودش به این تحلیل رسیده که یکی از دیگری اعلم است رجوعش موجه باشد.


مورد دوم اینکه یک خانم دیگری گفت من اصلا از این مسائل سر درنمی‌آورم. خواهرم مرجعش را عوض کرد و به من گفت تو هم عوض کن و من هم عوض کردم. تکلیفم چیست؟ این یکی را واقعا نمی دانستم چون برای اولی یک تشخیص شخصی می شد مطرح کرد اما این تاکید می کرد من از این مسائل سردرنمی‌آورم. (قبلا به واسطه همین خواهرش مقلد آقای وحید شده بودند)

مساله دیگر اینکه گفتند ما یک سالی هست که عدول کرده ایم و خمسمان را هم به رهبری داده ایم نه به آقای وحید. اگر باید برگردیم تکلیف خمس قبلی مان چه می شود؟


اگر بفرمایید برای این سه مساله چه پاسخی باید بدهم خیلی لطف کرده اید
سوزنچی
امروز به مطلب جالبی برخوردم
این موضع گیری اول انقلاب با آمریکا را دیده بودید؟

https://www.mashreghnews.ir/news/771160/حاشیه-دوم-مهدی-نصیری-بر-اظهارات-اخیر-آیت-الله-وحید-خراسانی-چه

آقای مهدی نصیری دوتا مطلب نوشته
اولی اش لینک زیر است اما نکته من در لینک بالا بود
لینک زیر را شاید به عنوان مقدمه لینک بالا ببینید بد نباشد
https://www.mashreghnews.ir/news/769232/حاشیه-ای-بر-سخنان-آیت-الله-وحید-خراسانی-در-دیدار-رییس-دفتر-رییس
سوزنچی
سلام علیکم
حاج آقا بحث برای خودم خیلی گیج کننده شده
من که با شما بحث می کردم در طریق استنباط از روایات بودیم
اما مردم عامی که مقلدند چکار باید بکنند؟
از طرفی فضای احادیث به گونه ای است که بشدت از همه شیعیان می خواهد خودشان را کنار بکشند
از طرف دیگر خود همین نظر (لزوم کنار کشیدن در فتنه ها) یک نظر استنباطی از روایات است؛ یعنی فقیهی قائل است که باید کنار کشید و فقیهی خیر. دقیقا نزاع امام خمینی و مخالفان ایشان برای انقلاب.
یا همین مثال تفاوت موضع رهبری و آیت الله وحید در خصوص مدافعان حرم سوریه.

ما آیا می توانیم و حق داریم به مردم بگوییم از نظر مرجعت پیروی نکن و در خانه بنشین
من مرتب زمان مشروطه در نظرم میاید.
عده ای مقلد آخوند بودند و عده ای مقلد صاحب عروه.
آیا ما حق داریم به مقلدان آخوند بگوییم از آخوند پیروی نکن. خوب می گوید تو اعلم هستی یا آخوند؟ چرا باید نظر تو را بپذیرم؟

من خواستم به این سمت بروم که این احتیاط از باب احتیاطی است که شق سوم تقلید و اجتهاد است. اما اغلب انسانها نمی توانند. یعنی این احتیاط هم نیازمند بهره ای ولو اندک از فقاهت است. مقلد تکلیفش چیست؟

از طرف دیگر به نظرم می آید حتما باید این بحثها مطرح شود.
ائمه به فتنه های آخرالزمان و لزوم کنار کشیدن شیعیان اصرار داشته اند.
آیا فقط فقها منظورشان بود؟
الان فضای کشور شیعه بقدری انقلابی شده که کسی قبول نمی کند که آقای وحید روی خیرخواهی و احتمالا با اعتماد به احادیث سفیانی چنان حرفی زده باشد. اشکال مهمی که می گیرند این است که مگر دفاع از مظلوم واجب نیست. خوب مردم سوریه و عراق مظلوم بودند و ما توان رفتن و دفع داعش را داشتیم
واقعا نمی دانم چه باید بگویم؟

شما فرمودید با مشترکات جلو برو.
اما فضای انقلابی گری جایی برای احتیاط نمی فهمد.
آنچه می فهمند این است که احتیاط در جایی که بین علما اختلاف می شود یعنی کنار گذاشتن ولی فقیه در سختی ها و رها کردن جبهه حق.


نمی دانم شاید اشتباهم این بود که در داستان اصحاب کهف مکرر گفتم رفتن به کهف برای کسانی است که امام ندارند (و شیعه در وقتی امام ندارد به دستور امام به عالم ربانی (فقیه دارای شرایط) باید مراجعه کند) ولی اگر بین علمای ربانی اختلاف شد باید خودش را کنار بکشد

هنوز هم از داستان مذکور همین را می فهمم
اما از آن سو مانده ام که برای افرادی که مقلدند چگونه باید این را گفت
hosyn
سوزنچی
مساله شرعی امروز میهمان بودم یکی از خانمها گفت که ما در قم تحقی
۱ و۳- راه حل ساده است، دو استفتاء بنویسند، یکی به دفتر آقای وحید و دیگری به دفتر رهبری و آنچه گذشته را توضیح دهند و سؤال کنند فعلا وظیفه چیست؟
۲- اینگونه تقلید صحیح نیست، ولی از حیث اعمالش مشکلی نیست، و فقط آن اعمالش که طبق نظر تمام مراجع طرف شبهه اعلمیت ،باطل است باید اعاده کند.
سوزنچی
سلام علیکم حاج آقا بحث برای خودم خیلی گیج کننده شده من که با شما
سلام علیکم
بحث‌های خارج معمولا ابتدا اینچنین گیج‌کننده است، و مبادا این فضا را به مقلدین انتقال دهید، به هیچ وجه، حجت بالفعل عموم مردم را ساقط نکنید، و حال و هوای تقلید از مراجع را که فرهنگ ریشه‌دار شیعه است را از مقلدین نگیرید، هر چه پیش آمد اگر جوابش برایتان واضح نیست، بفرمایید از دفتر مرجع خودشان استفتاء کنند، حجت شرعی همیشه از سنخ امارات نیست، بلکه اصول عملیه که رفع تحیر است نیز بخش عظیمی از حجج شرعیه است.
فتوای آقای وحید راجع به سوریه را بنده نشنیده بودم، به احتمال زیاد دستکاری شده است، باید واقع امر را از اعضای دفتر ایشان پرسید.
hosyn
سوزنچی
امروز به مطلب جالبی برخوردم این موضع گیری اول انقلاب با آمریکا ر
((این موضع گیری اول انقلاب با آمریکا را دیده بودید؟))
بلی اما ظاهرا این موضعگیری نیست، بلکه سخن دیپلماتیک است، و الفرق بینهما ابعد مما بین المشرق و المغرب.
سوزنچی
hosyn
۱ و۳- راه حل ساده است، دو استفتاء بنویسند، یکی به دفتر آقای وحید
چرا از دفتر رهبری بپرسند؟
مگر اینها خروجشان از آقای وحید درست بوده؟
و اگر از هردو بپرسند و دو جواب متعارض آمد چه کنند؟ به علاوه میتوانند به آقای وحید بگویند به خاطر این مساله از تو عدول کردیم؟ خوب معلوم است که بگوید غلط کردید. من مجتهدم یا شما؟
اشکالی که موجب شد سوال کنم این بود که اگر واقعا آقای وحید چنان گفته (که گفتند فیلم خودش را در یوتیوپ دیده ایم) آیا برای مخاطب اینکه وی واقعا اعلم نیست پیش نمیاید؟ یعنی این مقدار شناخت مقلد درباره اعلمیت مرجعش (با توجه به اشکالاتی که گفتم که خود شما هم احتمال دادید واقعا این را نگفته باشد) قابل اعتنا نیست؟
hosyn
سوزنچی
چرا از دفتر رهبری بپرسند؟ مگر اینها خروجشان از آقای وحید درست بو
به خاطر اینکه اینها مسیر خود را رفتند، و اگر اکنون هم بر باور خود هستند که سؤال را لغو میدانند، و بحث من و شما بیفایده است،(به قول معروف: المقلد مجتهد فی تقلیده) و اگر فعلا متحیر شدند و دنبال راه چاره هستند، وقتی دو جواب از دو دفتر دریافت کنند، گام نخست است که بتوانند مقدمات رفع تحیر را فراهم کنند، و همانطور که محتمل است دو جواب متعارض بگیرند محتمل است دو جواب متعاون در حل مسأله دریافت کنند، و این گام اول در الگوریتم حل تحیر آنهاست.
سوزنچی
hosyn
به خاطر اینکه اینها مسیر خود را رفتند، و اگر اکنون هم بر باور خو
نحوه سوالشان طوری بود که شاید خود اینها خیلی دنبال پاسخ نباشند و به فرمایش شما بحث ما بیفایده باشد
اما آن خانمی که تابع اینها بود
شما پاسخ کلاسیک دادید که «اینگونه تقلید صحیح نیست، ولی از حیث اعمالش مشکلی نیست، و فقط آن اعمالش که طبق نظر تمام مراجع طرف شبهه اعلمیت ،باطل است باید اعاده کند.»
خودتان بهتر می دانید که اگر واقعا این پاسخ کلاسیک معیار قرار بگیرد ۸۰-۹۰ درصد تقلیدهای مردم روی هواست.

حاج آقا وضع عوام خیلی بدتر از اینهاست.
من با یکی از اقوامم گفتم مرجع تقلیدت کیست گفت شوهرم؛ چون خیلی نمازش را جدی می گیرد!!! هرکاری کردم تفهیمش کنم که مرجع یعنی چه نمی فهمید. آخرش می گفت من که اینها را نمی شناسم و باز شوهرم بهتر می شناسد. شوهرش هم بعید می دانم که مرجع داشته باشد! عمدتا روی همان چیزهای مشهورات عمل می کند! این خانم فوق لیسانس معماری هم دارد! آیا این پاسخ کلاسیک واقعا پاسخ شارع است؟


خود من واقعا از طرق معروف نتوانستم به اعلم برسم.
از خود شما که جزء معدود کسانی هستید که بلاعلم سخن نمی گویید یکبار سوال کردم قریب به این مضمون فرمودید نمی شناسم چون بحثهای آقایان را نرفتم و ندیده ام.
اصلا آیا راه شناختی وجود دارد؟
الان که ۱۳ سال است به قم آمده و از نزدیک در حوزه ام و شاگردان و اظهارنظرها را می بینم تقریبا اطمینان پیدا کردم که امروز و با وضعیت فعلی راه شناخت اعلم مسدود است.
هرکسی غالبا درس کس خاصی رفته و به او ارادت دارد. خیلیها هم که درسهای متنوع رفته اند عموما خودشان اساسا عمق چندانی ندارند برای قضاوت.
همین خانمی که دیروز منزلشان بودم الان از من بپرسد اعلم کیست من هیچ جوابی ندارم
بگوید از کی بپرسم باز هم هیچ جوابی ندارم
از این روحانیون دم دستش هم بپرسد علم دارم که هرکس مرجع خودش را (که واقعا محصول مقایسه و کشف اعلم نبوده)‌به وی خواهد گفت.
حالا می فرمایید من بگویم اینگونه تقلید صحیح نیست، ...
شما بفرمایید در بلبشوی امروز تقلید چه کسی صحیح است؟
من خودم بعد از رحلت آیت الله اراکی و گلپایگانی واقعا در شناخت اعلم ماندم (البته آن روز اولا آیت الله سیستانی اصلا برای ما مطرح نشد و ثانیا قم نبودم و آیت الله بهجت را هم نزدیک به صفر می شناختم) لذا دیدم تعارض اقوال است در ذهنم آمد که رهبری حداقل به لحاظ سیاسی درک قویتری دارد و با این مزیت سراغ ایشان رفتم.
سالها گذشته اما هنوز به این جمع بندی نرسیدم که سراغ شخص دیگری باید بروم. نه از این جهت که ایشان را اعلم می دانم. بلکه از این جهت که به انسداد خوردم. یکی از دوستانم که درسهای برخی از مراجع فعلی را تقریر و تنظیم می کرد برای پخش در رادیو معارف، تعبیرش این بود که اگر اینها مرجع هستند من هم حتما مجتهدم! درس شما که آمدیم یقین کردیم که تا اجتهاد راه خیلی زیادی داریم.
چون در مورد رهبری شبهه زیاد شد در چند مرحله از چندین نفر که درس خارج ایشان را می رفت و طلبه های فاضلی بودند پرسیدم چندین نفر گفتند درس فلان مرجع را می رفتیم و درس رهبری اصلا کم از آنها ندارد بلکه جهات قوتی هم دارد. البته یکی می گفت سبک ایشان متمایل به سبک نجف (ایت الله خویی) است نه سبک قم (ایت الله بروجردی) و من واقعا مانده ام که با سبک نجفی که فرمولگراست نه واقعگرا چگونه ایشان حکومت می کند؟!



در هر صورت اگر با توجه به این مشکلات
۱. اگر بفرمایید به این خانمی که صرفا با حرف نزدیکانش مرجع عوض می کند چه باید بگویم درباره این اقدامش
۲. واقعا مرجع اعلم را چه کسی می دانید
ممنون می شوم

من که در حدی که خودم فهمیده و تجربه کرده ام شما را اعلم می دانم
hosyn
این پاسخ کلاسیک، هر چند این تقلید را از حیث طریق، ابطال میکند، اما از حیث تصحیح اعمال، راه آسانی میرود، و خیلی فرق دارد با قولی که میگوید حتی اگر مطابق فتوای اعلم هم عمل کرده باشد نیز عملش باطل است، و همچنین در کنار این پاسخ کلاسیک، یک پاسخ کلاسیک دیگر است که مشکلی که فرمودید را حل میکند، و آن اینکه اگر اعلم واضح است و یا با فحص بدون عسر واضح میشود تقلید او لازم است اما اگر اعلم واضح نیست در بین اطراف شبهه اعلمیت مخیر است، و این حرف بسیار کار را آسان میکند.
سوزنچی
نحوه سوالشان طوری بود که شاید خود اینها خیلی دنبال پاسخ نباشند و
((در هر صورت اگر با توجه به این مشکلات
۱. اگر بفرمایید به این خانمی که صرفا با حرف نزدیکانش مرجع عوض می کند چه باید بگویم درباره این اقدامش
۲. واقعا مرجع اعلم را چه کسی می دانید))
۱- بفرمایید این تقلیدی که فعلا دارید، آثار شرعی ندارد، چون از را درست نرفتید، و لذا با پرس و جو انتخاب کنید.
۲- همانطور که عرض کردم برای ذهن قاصر بنده چنین واضح شده که بین اطراف شبهه اعلمیت، تخییر حاصل است.

واما سطر آخر، پس چون ایام عزا است خوب نیست شوخی کنید.
سوزنچی
hosyn
این پاسخ کلاسیک، هر چند این تقلید را از حیث طریق، ابطال میکند، ا
اینکه بنده عرض کردم مساوی منظورم همین بود زیرا واقعا تساوی ای که در کار نیست و تعجب می کردم که چرا بسیاری از آقایان (البته غیر از آیت الله بهجت) رجوع از مساوی به مساوی را اشکال کرده اند. ظاهرا آنها منظورشان مساوی واقعی است در حالی که به فرموده شما اینجا تخییر در شبهه اعلمیت است

اما همینجا
آیا در اطراف شبهه اعلمیت، که تخییر است تغییر جایز است؟ یعنی آیا بعد از اینکه یکی را اختیار کرد آیا جایز است از او برگردد و به دیگری رجوع کند؟ یا باز حکمش شبیه حالت تساوی است و همان اختلافی که فقها درباره رجوع مساوی به مساوی دارند اینجا هم پیاده می شود؟
hosyn
سوزنچی
اینکه بنده عرض کردم مساوی منظورم همین بود زیرا واقعا تساوی ای که
در اطراف تخییر قطع نظر از لوازم ثانوی هم تبعیض جایز است و هم عدول. و الله العالم
سوزنچی
خیلی لطف کردید
سوزنچی
hosyn
موافقم
در مورد حدیث مذکور «اصبحت موقنا» من هرچه گشتم در کتب حدیثی این مطلب را که وی از فتنه های بعد از پیامبر ترسیده باشد نیافتم. آیا شما خبر دارید که آیت الله بهجت صریحا چنین فرموده باشند؟ و اگر فرمودند برداشتشان بود یا مستند به حدیث؟

البته در روایت کافی تعبیر أَبْصَرْتَ فَاثْبُتْ دارد؛ که اگر آیت الله بهجت چنان فرموده باشد می‌تواند قرینه بر همین معنا باشد چون بلافاصله بعد از این جمله پیامبر است که وی گفت فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ ادْعُ اللَّهَ لِي أَنْ يَرْزُقَنِي الشَّهَادَةَ .

تذکر به این عبارت در منهاج البراعه ج‏19، ص: ۳۰۹ آمده:
و تأمّل في كلام رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله حيث قال له: الزم ما أنت عليه، أو أبصرت فاثبت، أمره بلزوم ما وجده من الإيمان الكامل الّذي نوّر اللّه به قلبه و ثباته على ذلك، فإنّ للكمالات الحاصلة آفات كثيرة و المراقبة في حفظها و عدم زوالها لازمة جدّا لمن تنعّم بها،

فقط تنها چیزی که به نظرم برداشت بنده را تضعیف می کند این است که در روایت کافی کلمه معک آمده و می گوید فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ ادْعُ اللَّهَ لِي أَنْ يَرْزُقَنِي الشَّهَادَةَ معک
و آیا کسی که مع النبی شهید شود کم است از کسی که بماند و فتنه ها را تحمل کند. یعنی لااقل توجیه بنده در خصوص قتلاهم شهدا ... را ناموجه می‌کند زیرا این بالاخره در محضر خود پیامبر شهید شد.
تنها دفاعی که از این اشکال می توانم بکنم این است که این معک یعنی در زمانی که هنوز زنده اید ومویدی می شود بر فرمایش منسوب به آیت الله بهجت؛ و موید این برداشت آن است که در همین روایت کافی می فرماید وی در سریه شهید شد نه در غزوه (یعنی در رکاب پیامبر نبود و )
الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 54
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: اسْتَقْبَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص حَارِثَةَ بْنَ مَالِكِ بْنِ النُّعْمَانِ الْأَنْصَارِيَّ فَقَالَ لَهُ كَيْفَ أَنْتَ يَا حَارِثَةَ بْنَ مَالِكٍ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مُؤْمِنٌ حَقّاً فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ حَقِيقَةٌ فَمَا حَقِيقَةُ قَوْلِكَ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَزَفَتْ نَفْسِي عَنِ الدُّنْيَا فَأَسْهَرَتْ لَيْلِي وَ أَظْمَأَتْ هَوَاجِرِي وَ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى عَرْشِ رَبِّي- [وَ] قَدْ وُضِعَ لِلْحِسَابِ وَ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى أَهْلِ الْجَنَّةِ يَتَزَاوَرُونَ فِي الْجَنَّةِ وَ كَأَنِّي أَسْمَعُ عُوَاءَ أَهْلِ النَّارِ فِي النَّارِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص عَبْدٌ نَوَّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ أَبْصَرْتَ فَاثْبُتْ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ ادْعُ اللَّهَ لِي أَنْ يَرْزُقَنِي الشَّهَادَةَ مَعَكَ فَقَالَ- اللَّهُمَّ ارْزُقْ حَارِثَةَ الشَّهَادَةَ فَلَمْ يَلْبَثْ إِلَّا أَيَّاماً حَتَّى بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ ص :small_red_triangle:سرِيَّةً- فَبَعَثَهُ فِيهَا فَقَاتَلَ فَقَتَلَ تِسْعَةً أَوْ ثَمَانِيَةً ثُمَّ قُتِلَ.
- وَ فِي رِوَايَةِ الْقَاسِمِ بْنِ بُرَيْدٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: :small_red_triangle:اسْتُشْهِدَ مَعَ جَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ بَعْدَ تِسْعَةِ نَفَرٍ وَ كَانَ هُوَ الْعَاشِرَ.


هرچند این موید قابل نقض است به اینکه در محاسن دو تا روایت آمده (ص۲۴۶ و ۲۵۰) که در اولی معک را ندارد و می گوید سریه؛ اما در دومی (که اسم نیاورده و گفته شاب من انصار ولی احتمالا همین است) معک را دارد و می گوید در غزوه (ولی به نظر می رسد این غزوه بی دقتی راوی باشد زیرا دقیقا همان تعبیر بعد تِسْعَةِ نَفَرٍ وَ كَانَ هُوَ الْعَاشِرَ را که در بالا با اشاره به مورد سریه (جعفر بن ابی طالب) آورد را آورده: (این روایت دوم را هم در کافی درست قبل از همین روایت فوق آورده)
(المحاسن۲۴۶) أَبِي عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: اسْتَقْبَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص حَارِثَةَ بْنَ مَالِكِ بْنِ النُّعْمَانِ فَقَالَ لَهُ كَيْفَ أَنْتَ يَا حَارِثَةُ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ ص أَصْبَحْتُ مُؤْمِناً حَقّاً فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص يَا حَارِثَةُ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ حَقِيقَةٌ فَمَا حَقِيقَةُ يَقِينِكَ قَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَزَفَتْ نَفْسِي عَنِ الدُّنْيَا وَ أَسْهَرَتْ لَيْلِي وَ أَظْمَأَتْ هَوَاجِرِي وَ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى عَرْشِ رَبِّي وَ قَدْ وُضِعَ لِلْحِسَابِ وَ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى أَهْلِ الْجَنَّةِ يَتَزَاوَرُونَ وَ كَأَنِّي أَسْمَعُ عُوَاءَ أَهْلِ النَّارِ فِي النَّارِ «2» فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَبْدٌ نَوَّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ فَاثْبُتْ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ ادْعُ اللَّهَ لِي أَنْ يَرْزُقَنِي الشَّهَادَةَ فَقَالَ اللَّهُمَّ ارْزُقْ حَارِثَةَ الشَّهَادَةَ فَلَمْ يَلْبَثْ إِلَّا أَيَّاماً حَتَّى بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ ص:small_red_triangle: سرِيَّةً فَبَعَثَهُ فِيهَا فَقَاتَلَ فَقَتَلَ سَبْعَةً أَوْ ثَمَانِيَةً ثُمَّ قُتِلَ «3».
(المحاسن۲۵۰) ابْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ الْوَابِشِيِّ وَ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مِهْزَمٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص صَلَّى بِالنَّاسِ الصُّبْحَ فَنَظَرَ إِلَى شَابٍّ مِنَ الْأَنْصَارِ وَ هُوَ فِي الْمَسْجِدِ يَخْفِقُ وَ يَهْوِي رَأْسُهُ مُصْفَرٌّ لَوْنُهُ نَحِيفٌ جِسْمُهُ وَ غَارَتْ عَيْنَاهُ فِي رَأْسِهِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص كَيْفَ أَصْبَحْتَ يَا فُلَانُ فَقَالَ أَصْبَحْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ ص مُوقِناً فَقَالَ فَعَجِبَ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنْ قَوْلِهِ وَ قَالَ لَهُ إِنْ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ حَقِيقَةً فَمَا حَقِيقَةُ يَقِينِكَ‏ قَالَ إِنَّ يَقِينِي يَا رَسُولَ اللَّهِ هُوَ أَحْزَنَنِي وَ أَسْهَرَ لَيْلِي وَ أَظْمَأَ هَوَاجِرِي فَعَزَفَتْ نَفْسِي عَنِ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا حَتَّى كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى عَرْشِ رَبِّي وَ قَدْ نُصِبَ لِلْحِسَابِ وَ حُشِرَ الْخَلَائِقُ لِذَلِكَ وَ أَنَا فِيهِمْ وَ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى أَهْلِ الْجَنَّةِ يَتَنَعَّمُونَ فِيهَا وَ يَتَعَارَفُونَ عَلَى الْأَرَائِكِ مُتَّكِئِينَ وَ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى أَهْلِ النَّارِ فِيهَا مُعَذَّبُونَ يَصْطَرِخُونَ وَ كَأَنِّي أَسْمَعُ الْآنَ زَفِيرَ النَّارِ يَعْزِفُونَ فِي مَسَامِعِي قَالَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِأَصْحَابِهِ هَذَا عَبْدٌ نَوَّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ ثُمَّ قَالَ الْزَمْ مَا أَنْتَ عَلَيْهِ قَالَ فَقَالَ لَهُ الشَّابُّ يَا رَسُولَ اللَّهِ ادْعُ اللَّهَ لِي أَنْ أُرْزَقَ الشَّهَادَةَ مَعَكَ فَدَعَا لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص بِذَلِكَ فَلَمْ يَلْبَثْ أَنْ خَرَجَ فِي بَعْضِ :small_red_triangle:غزَوَاتِ النَّبِيِّ ص فَاسْتُشْهِدَ بَعْدَ تِسْعَةِ نَفَرٍ وَ كَانَ هُوَ الْعَاشِر
سوزنچی
سلام عليكم و رحمه الله


أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنَا بِمُصَابِنَا بِالْحُسَيْنِ عَلَيْهِ اَلسَّلامُ وَ جَعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَارِهِ مَعَ وَلِيِّهِ الإِْمَامِ الْمَهْدِيِّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمُ اَلسَّلامُ

نقد و تحلیلی که در بالا کرده ام ارزش بحث ندارد
به عنایت حضرت زینب دیشب تحلیلی در مجلس ارائه شد که به نظرم خیلی خوب بین روایات جمع میکرد و نیازی به این ان قلتهای سطحی نبود.
وقتتان را برای پاسخ تحلیل فوق هدر ندهید
انشاءالله خلاصه اش را تنظیم و تقدیم میکنم
hosyn
سلام عليكم و رحمه الله
و ایاکم أعظم الله اجورکم
بلی تنها با عنایت کار درست میشود، و زکاة العلم نشره، به فکر وامانده‌ها هم باشید.
سوزنچی
سلام علیکم

من خلاصه ای از بحثهای این دهه ام که ناظر به همین مساله بودم و البته سعی داشتم خیلی غیرمستقیم وارد شوم و در حد امکان توصیه های شما (بویژه این فرمایشتان: شما بین بحثی که چند ماه است روی آن فکر میکنید با بحثی که چند دهه روی آن فکر کردید، جدا کنید، و مشترکاتی که سبب شده تا خود شما به بحثهای جدید رهنمون شوید را شناسایی کنید، و فقط آن مشترکات را با شواهد روشن، بازنویسی در ذهن مخاطب کنید) رعایت کنم

فایل ضمیمه خلاصه بحثهاست که چون احادیثش را هم عینا در پاورقیها آورده بودم و تا حدودی یکجا جمع شده به نظرم رسید خدمتتان تقدیم کنم
البته قطعا زیره به کرمان بردن و مایه آبروریزی حقیر است اما احیانا دیدید و تذکری بود خیلی منت می گذارید که بفرمایید
51 KB

hosyn
سلام علیکم
((نقطه ضعف اصلی شریعتی: تز اسلام ‌انقلابی (ترجیح شهادت‌طلبی بر همه چیز حتی امامت: آنان که رفتند کاری حسینی کردند و ...)!))
حتما لحن و ادبیاتش راجع به عدم شهادت امام ع را دیدید:
https://farsiyad.blogsky.com/1385/03/29/post-81
hosyn
((۲. احتیاط و کنار کشیدن در فتنه، غیر از شانه خالی کردن از وظایف اجتماعی است.))
شنیدم که میگویند در بدو پیروزی انقلاب، بنا بوده کاری یک طوری انجام شود و آقای مطهری موافق نبودند و پیام دادند که اگر چنین بشود من دیگر نیستم، آیا شما میدانید چه بوده است؟
hosyn
hosyn
((۲. احتیاط و کنار کشیدن در فتنه، غیر از شانه خالی کردن از وظایف
در گوگل گشتم یک صفحه خیلی خوب پیدا کردم که اطلاعات زیادی در آنست، این عبارت در آنجا آمده:

http://motahari.org/index.aspx?pageid=192

در همین لحظه آقای مطهری فرمود: تلفن را به من بده. ایشان تلفن را گرفت و با عصبانیت (علامت عصبانیت مرحوم مطهری حرکت زیاد سر ایشان بود) به حاج احمدآقا گفت: آقای حاج احمدآقا، این که من می­گویم ضبط کن و ببر به آقا بده. احمدآقا گویا به ایشان گفته بود ما داریم حرکت می‌کنیم؛ امام هم راه افتاده و سوار ماشین شده است. مرحوم مطهری گفت: من نمی­دانم؛ این جمله­ای را که من می­گویم به امام بگو. احمدآقا گفت: چیست؟ گفت: به امام بگو مطهری می‌گوید: اگر فردا شما بیایید و تریبون بهشت زهرا دست مجاهدین خلق باشد، من دیگر با شما کاری نخواهم داشت.
سوزنچی
hosyn
سلام علیکم ((نقطه ضعف اصلی شریعتی: تز اسلام ‌انقلابی (ترجیح شهاد
سلام علیکم
بله
کاملا سخنان من ناظر به همین مطالب وی بود. البته این مطلب اخیرش را ندیده بودم اما همان جمله ای که خودش می گوید گفته بودم را من در کتابهایش خوانده بودم
عبارتش را نخواندم چون واقعا بی ادبانه است اما به مضمونش اشاره کردم و گفتم خدا در گوش وی سیلی زد و وی که به مرگ طبیعی مرد در حالی که همه پیروانش انتظار شهادت داشتند برای او با چنان روحیه ای
hosyn
((۲. احتیاط و کنار کشیدن در فتنه، غیر از شانه خالی کردن از وظایف
به این عبارت را ندیدم
ولی این مضمون که در مطلب بعدی نوشته اید در آثار ایشان فراوان است که مرتب اصرار دارد که خط انقلاب را از مجاهدین خلق و توده ای ها جدا کنیم و در این زمینه زیاد صحبت دارد
حتی به و ی تذکر می دهند که الان در مقابل شاه جبهه متحدیم بشدت مخالفت می کند که در یک جبهه باشیم
سوزنچی
نکته جالبی که شاید برای شما جالب باشد این تحلیل ایشان از امام خمینی است (منظورم فراز «امَنَ بِقَوْمهِ» است)



وقتی که برگشتم رفقا پرسیدند چه دیدی؟ گفتم چهارتا «امَنَ» «1» دیدم: «امَنَ بِهَدَفِهِ» به هدفش ایمان دارد. دنیا جمع بشوند نمی‏توانند او را از هدفش منحرف کنند. «امَنَ بِسَبیلِهِ» به راهی که برای هدف خودش انتخاب کرده ایمان دارد، امکان ندارد او را از این راه منصرف کرد؛ شبیه همان ایمانی که پیغمبر به هدفش و به راه خودش داشت. و «امَنَ بِقَوْمهِ». من دیدم در همه رفقا و دوستانی که من سراغ دارم احدی به اندازه ایشان به روحیه مردم ایران ایمان ندارد. افرادی به ایشان می‏گویند کمی آرام‏تر، مردم سرد می‏شوند، مردم از پا درمی‏آیند. می‏گوید مردم این طور نیستند که شما می‏گویید، من مردم را از شما بهتر می‏شناسم.

از همه بالاتر: «امَنَ بِرَبِّهِ». در جلسه خصوصی ایشان به من گفت: «فلانی این ما نیستیم [که این نهضت را ایجاد کرده‏ایم،] من دست خدا را حس می‏کنم.»

http://search.motahari.ir/panel.php?type=p&searche=بهدفه&searche2=&onvan=true&fehrest=true&matn=true&advanceSearch=same

البته در لینک بالا اشتباها بقوله تایپ کرده اند که من که کتاب قدیمی را خوانده ام و مضمون هم گواهی میدهد همان بقومه است

در واقع تمام نکته در مورد ایشان و در بحثهایی که قبلا خدمتتان داشتیم همین نکته است
این مطلب در گفتگوی ایشان با آیت الله حکیم هم به چشم می خورد
https://www.mashreghnews.ir/news/283394/بحث-تاریخی-امام-خمینی-ره-و-آیت-الله-حکیم-ره


برداشت من از مجموع بحثهایی که مزاحمتان می شدم این بود که ظهور روایات این است که تا قبل از ظهور شرایط مهیا نیست و با توجه به اینکه مهمترین رکن آمادگی شرایط همراهی مردم است در واقع ظهور روایات این است نمی شود روی مردم حساب کرد (یعنی صغرای محل نزاع این بوده) و آمن بقومه در امام دقیقا در مقابل همینهاست
ظاهرا این ظهوری بوده که خیلی از فقها بر اساس آن رفتار می کرده اند و امام با روحیه انقلابی گری خود گویی از این فاصله می گیرد

مساله ای که مدتی است باز ذهنم را درگیر کرده این است که آیا واقعا ظهور روایات در اینکه خانه بنشین و اقدام نکن که هر اقدامی ابتر می ماند و من علمم را به جهل اینها واگذار نمی کنم و ...؛ یک احتمال جدی این نیست که ناظر به منطقه عراق و حجاز و شام باشد نه همه جا.
یعنی آن روایات نهی از همراهی و سکوت تا قبل از سفیانی و ... را بگذارید کنار همان روایت بحث برانگیر کانی بقوم فی المشرق که آخرش امام می گوید که اینها حکومت را به صاحبکم می دهند. دقت کنید که اینها در مشرقند نه در حجاز و شام و عراق که محل فتنه هاست.
درست است که فرمود استبقیت ولی آن شرحی که به نظرم رسید درباره آنکه می گفت اصبحت موقنا به نظرم بهترین جمع است بین ایتکه هم اینها حکومت را برای خود نمی خواهند و به صاحبکم می دهند و هم قتلاهم شهداء و در عین حال استبقیت ... . یعنی احساسم این است که لسان این روایت (برخلاف عموم روایاتی که از همراهی نهی می کند) کاملا تایید آن قیام و تشویق به پیوستن به آن است (د مولفه تحویل صاحبکم دادن و قتلاهم شهدا خیلی مولفه های تاییدگرایانه ای است) و البته خود را برای مرحله بالاتر نگه داشتن. که من تحلیلم این بود که مثل حفظ کردن حضرت زینب س است جان خودش را برای اقدامی بالاتر در عین حال که حضرت عباس می فرمود ضاق صدری و سئمت من الحیات. یعنی این زنده ماندن حضرت زینب خیلی سخت تر است از آن شهادت حضرت عباس.
و کسی که این اندازه ظرفیت دارد در حالی که در کربلا با امام است اما برای شهید شدن اقدام نمی کند
این فهم من بود برای جمع قتلاهم شهدا و استبقیت نفسی
در منبر آن شب خیلی این جمع برایم روشن و واضح بود
ضمنا برای جستجو در آثار شهید مطهری این لینک خیلی خوب است
http://search.motahari.ir/

خبر دارم نرم افزار قوی ای برای کل آثار تهیه کرده اند
hosyn
سوزنچی
نکته جالبی که شاید برای شما جالب باشد این تحلیل ایشان از امام خم
((می‏گوید مردم این طور نیستند که شما می‏گویید، من مردم را از شما بهتر می‏شناسم))
بلی، ولی روند جریانات خیلی تحلیل دقیق نیاز دارد، جالب است که همین عصر امروز به مناسبت همین بحث که جستجو میکردم رسیدم به اینکه آقای مطهری گفتند که حالا وقتش نبود امام مسأله حجاب را مطرح کنند، و سپس جستجو کردم دیدم که چه هنگامه‌ای شده، خودم یادم هست که شنیدیم آقای طالقانی رفتند جلو صف و صندلی گذاشتند و بالای صندلی رفتند و صحبت کردند و عقب نشینی آشکار را همه فهمیدیم اما دقائق را نمیدانستم:
https://fa.wikipedia.org/wiki/حجاب_اجباری_در_ایران
استاد مطهری گفته‌اند «طرح مساله حجاب زود بود» و بعد فرموده‌اند «من خدمت امام رفتم و گفتم الان وقت این نبود که شما این مساله را مطرح کنید.»
http://tarikhirani.ir/fa/news/6217/نظر-متفاوت-بهشتی-و-مطهری-درباره-حجاب-اجباری
hosyn
سوزنچی
نکته جالبی که شاید برای شما جالب باشد این تحلیل ایشان از امام خم
((این مطلب در گفتگوی ایشان با آیت الله حکیم هم به چشم می خورد))
خیلی ممنون، لینک جالبی ارائه فرمودید، اینطور ندیده بودم، به گمانم سطر به سطرش باید بدون جانبداری بررسی شود، و شروع هم با امام است، و آقای حکیم را به بحث کشیدند، و نتیجه اش شده یک بحث تاریخی، که مجال بررسی و تحلیل دقیق را در طول تاریخ خواهد داشت.
hosyn
سلام علیکم عظّم الله اجورکم چند نکته اینجا هست، یکی اینکه دو مرا
در بند ۴ این مطلب ، لینکش را گذاشتم که امام گفتند آقای حکیم حق داشت.
سوزنچی
hosyn
((می‏گوید مردم این طور نیستند که شما می‏گویید، من مردم را از شما
بله
عرض من تایید نظر امام درباره مردم نبود
بلکه ذهنیت ایشان بود که شهید مطهری این ذهنیت را چگونه منعکس میکند
در سه تا آمن دیگر کاملا همه با ایشان همراهند و در آمن بقومه است که تمام بحثهای قبلی محل بحث بود که آیا این آمن درست بود یا خیر
hosyn
294 KB

امروز به این فایل تاریخی جالب برخورد کردم
سوزنچی
سلام
افرادی مرتب پیگیرند
چه جواب دهم
اگر صلاح میدانید مطلبی در کانال بگذارم

آیا میخواهید بحثی در فضای مجازی ارائه کنید؟
یا مطلبی را در جمع دو سه نفره دامادها و آقازاده تان ارائه کنید و ما آن را در کانال بگذاریم؟
یا...
سوزنچی
محمد جواد نصرتی
۹۹/۶/۱۳
ببخشید برنامه کلاس حاجاقای مفیدی مشخص نشد؟
سوزنچی
امروز یکی پیشنهاد کرد که جلسه در مسجد با رعایت فاصله انجام شود
سوزنچی
hosyn
مهاجرت علما به تهران بعد از پانزده خرداد-سلیمانی.pdf
ممنون
مطالعه کردم
ظاهرا تردیدی نیست که امام خمینی روی مردم خیلی حساب می کرده (همان آمن بقومه که برای شهید مطهری هم این اندازه اش جای تعجب داشته) و این مشی ایشان برخلاف بسیاری از معاصرین ایشان بوده است

نظرتان را راجع به آن احتمالی که بنده عرض کردم نفرمودید

اینکه این توصیه های اهل بیت ع به خانه نشینی و هشدار به اینکه مردم همراهی تان نمی کنند و خونتان را هدر ندهید ناظر به عراق و شام و حجاز باشد نه مناطق بیرون از اینها
مثلا در طبرستان خیلی از این قیامها به ثمر نشست و دولتهای اسلامی تشکیل شد
شاهد دیگرش هم یکی همان حکومت سادات حسنی در مغرب بود که قبلا وقتی اشکال کردم که این سخنان ناظر به آن زمان بوده به عنوان مثال نقض آوردید
شاهد دیگر هم روایاتی که درباره ایرانیان آمده که شما عرب که مرتد شوید خدا با ایرانیان دینش را یاری می کند
در همین راستاست که حدیث کانی بقوم من المشرق هم معنی دار می شود. فضای این روایت (بویژه اینکه حکومت را تحویل صاحبکم می دهند) خیلی تایید این قیام است. استبقیت نفسی هم که طبق تحلیل حقیر کاملا در راستا درآمد و نه کنار کشیدن.

اگر چنین احتمالی جدی شود آن وقت هم مرحوم حکیم حق داشته که به عراقیها اعتماد نکند و هم امام حق داشته که به ایرانیها اعتماد کند

آن فرمایشاتی هم که درباره نگاه امام در اواخر عمرش به مردم (قل الدیانون و...) فرمودید با گذشت سالها از انقلاب چندان تایید نمی شود
یعنی بالاخره قابل مناقشه نیست که مردم ما تاکنون خیلی زیاد پای انقلاب و اسلام ایستادند با اینکه مشکلات هم کم نبوده
hosyn
سوزنچی
سلام افرادی مرتب پیگیرند چه جواب دهم اگر صلاح میدانید مطلبی در ک
سلام علیکم
تا کنون تصمیمی نگرفتم، عدم التصمیم است نه تصمیم بر عدم، وجهش هم کار تصحیح و مقابله دستخط های حاج آقاست که مشغول آماده سازی برای چاپ هستند، لذا بفرمایید فعلا برنامه ای برای مباحثه ندارد.
سوزنچی
ممنون مطالعه کردم ظاهرا تردیدی نیست که امام خمینی روی مردم خیلی
((اینکه این توصیه های اهل بیت ع به خانه نشینی و هشدار به اینکه مردم همراهی تان نمی کنند و خونتان را هدر ندهید ناظر به عراق و ...))
روایت کافی که حضرت ع نامه اصحاب خود را بر زمین زدند و اف فرمودند و «أما یعلمون انه لابد...»، مربوط به قیام خراسان است.
و مقدمه صحیفه هم اصل صدورش در مورد طبرستان است که یحیی بن زید در آن ناحیه خروج کرد.
سوزنچی
hosyn
((اینکه این توصیه های اهل بیت ع به خانه نشینی و هشدار به اینکه م
بله
فراموش کرده بودم
سوزنچی
hosyn
سلام علیکم تا کنون تصمیمی نگرفتم، عدم التصمیم است نه تصمیم بر عد
در کانال چیزی بنویسم؟

می خواهید مساله را فعلا احاله دهم تا پایان محرم و صفر؟
سوزنچی
صادقی
۹۹/۶/۱۴
سلام علیکم عظم الله اجورکم تکلیف جلسات امسال استاد مفیدی دام ظله از زمان شروع و کیفیت برگزاری جلسات معلوم نشد؟
سوزنچی
پیامها پشت سر هم می آيد
اینها غیر از تلفنی هاست
hosyn
مانعی ندارد پیامی بگذارید که ظاهرا مباحثه برای بعد از محرم و صفر باشد.
سوزنچی
hosyn
مانعی ندارد پیامی بگذارید که ظاهرا مباحثه برای بعد از محرم و صفر
یعنی ایجابی بگذارم؟
قصدم این بود که سلبی بگذارم
بدین صورت



با توجه به شیوع کرونا و نامعلوم بودن وضعیت برگزاری جلسات حضوری دروس حوزوی، فعلا تا پایان محرم و صفر بحثهای حاج آقا تعطیل است و درباره بعد از آن، از همین طریق اطلاع رسانی خواهد شد


اگر صلاح می دانید ایجابی باشد متن زیر را بگذارم


بحث‌های حاج آقا آن شاء الله بعد از پایان محرم و صفر آغاز خواهد شد.
درباره زمان دقیق جلسات متعاقبا اطلاع رسانی خواهد شد.
hosyn
بنده اگر توفیق بود که مباحثه کنم، مثل سابق بدون محدودیت است، و لذا این متن خوب است:
فلانی گفته است که فعلا مشغول کاری است که مدتی طول میکشد و هر وقت تمام شد مباحثه شروع میشود ان شاء الله تعالی
سوزنچی
سلام علیکم
آقای هادی مقدم (دفتر حاج آقا بهجت) تماس گرفتند و می خواستند سایتی برای بحثهای شما راه اندازی کنند (ظاهرا کار آقای تاکی و دوستانشان به مشکلی خورده) و به من گفتند اگر اشکال ندارد از همین دامنه فعلی استفاده کنیم که دوتا کار نشود
من عرض کردم مشکلی نیست و آنها اطلاعات سی پنل و ... را می خواستند که در اختیار آقای حسینی است
به آقای حسینی عرض کردم. ایشان گفتند من مشکلی ندارم فقط خوب است خود حاج آقا را در جریان بگذارید
با توجه به اینکه احساسم این بود که آقای مقدم را کامل می شناسید و اعتماد دارید از شما سوال نکرده بودم اما با تذکر ایشان دیدم خوب است از شما کسب تکلیف کنم که آیا این کار ما اشکالی ندارد و اگر احیانا ملاحظه ای دارید بفرمایید
البته به آنها گفتم که حاج آقا با من شرط کرده بود که سه کلمه استاد و مفیدی و کلاس در سایت نیاید
hosyn
سوزنچی
سلام علیکم آقای هادی مقدم (دفتر حاج آقا بهجت) تماس گرفتند و می خ
سلام علیکم
بلی آقای هادی مقدم بزرکوارند و در مؤسسه حاج آقا خیلی زحمت کشیدند، و از ناحیه بنده مانعی نیست الا همان شرطی که فرمودید، اما آقای حسینی خود اصل کار هستند و مالک هستند و هر طور صلاح بدانند چه الآن و چه در ادامه کار، شرط و شروط قرار دهند خود میدانند، و تنها از ناحیه بنده شرط اکید بفرمایند که اسم بنده برده نشود.
سوزنچی
سلام علیکم
درباره آنچه مدتی است به عنوان پیش فروش خودرو در سایتهای ایران خودرو و سایپا عرضه می شود سوال شده که آیا واقعا وجه شرعی دارد؟
من خودم اشکال به ذهنم رسید از این جهت که الان مبلغی پول می گیرند و تحویل یک سال و اندی بعد است. اما می گویند قیمت بر اساس قیمت روز محاسبه خواهد شد. این یعنی الان معامله نسیه هم واقعا انجام نشده است. یعنی اگرچه اسمش پیش فروش است اما واقعا فروشی رخ نداده چون ثمن مشخص نیست و اگر هم معامله باشد غرری است. در عین حال سود مشارکت و سود انصراف قرار داده اند

من هر طور فکر کردم دیدم ربا درمیآید:
اگر کسی انصراف دهد که مشخصا ربا شده است. زیرا پولی داده و بعد از زمانی برای پولش سود گرفته بدون اینکه واقعا هیچ معامله ای کرده باشد.
اگر هم انصراف ندهد به پولش که آنجا مانده سودی تعلق می گیرد و تازه در زمان تحویل خودرو است که معامله صحیح (غیرغرری) دارد انجام می شود (زیرا الان قیمت را قطعی نکرده اند که بگوییم خرید نسیه رخ داده است) در واقع بابت پولش که مدتی نزد آنها مانده سودی حساب می کنند و سپس بقیه پول خودرو را از وی می گیرند و همان موقع عملا معامله دارد انجام می شود


البته چون در کشور انجام می شود و هیچیک از مراجع هم چیزی نگفته اند احتمالا وجه صحتی دارد و لذا چیزی نگفتم. می شود بفرمایید چه وجه شرعی ای به نظر شما می آید؟!
hosyn
سلام علیکم
از نظر معامله، همانطور است که گفتید، و قابل تصحیح نیست، و خود آنها هم ظاهرا مدعی فروش واقعی نیستند، و اما سودی که میدهند نمیدانم به عنوان سود پول میدهند یا سود مشارکت و یا..؟ اگر سود مشارکت باشد و سپس بر مقداری مصالحه کنند مانعی ندارد. و الله العالم
سوزنچی
سود را با همین عنوان سود مشارکت میدهند
اما این چه توجیهی دارد
یعنی یک نحوه مضاربه است؟

طبق فرمایش شما چون فروش واقعی نیست و صرفا یک مشارکت گونه است اقدامش اشکال ندارد؟
hosyn
خیر، شاید مضاربه حساب نمیکنند، بلکه عقد شرکت در سهام کارخانه است.
سوزنچی
سلام علیکم
نامه ای برای یک همایش مجازی درباره فیزیک ذرات آمده بود که شرکتش برای عموم آزاد است
گفتم شاید علاقمند باشید:
[عکس]

[عکس]

سوزنچی
سلام عليكم
آقای کیایی تماس گرفتند و گفتند چندسال پیش شما ایمیلتان را به ایشان داده بودید اما ایشان هیچ استفاده نکرده و الان آن را ندارد
میخواستند ببینند آیا امکانش هست ایمیلتان یا همین آیدی ایتا را به ایشان بدهم؟
hosyn
سلام علیکم
ایمیل را کمتر سر میزنم، در همین ایتا مانعی ندارد، هر چند فعلا با مریض شدن والده اینجا هم توفیق کمتری دارم.
سوزنچی
سلام علیکم
ان شاء الله که هرچه سریعتر شفای کامل حاصل شود
در بحثهای قرآنی روزانه‌ام به آیه 68 سوره واقعه رسیده ام أَ فَرَأَیتُمُ الْماءَ الَّذی تَشْرَبُونَ

مطلب زیر را می خواستم در کانالم (و سپس در سایت)‌بگذارم
آیا شما این را تایید می فرمایید؟
خیلی لطف می کنید اگر اشکالی دارد زودتر تذکر دهید تا اصلاح کنم
سوزنچی
سوزنچی
۹۹/۶/۲۱
:memo:بحثی درباره اینکه خوب است آب زیاد بنوشیم یا کم!

:small_blue_diamond:گاه مشاهده می‌شود در مورد اینکه در مجموع آب نوشیدن چقدر خوب است، برخی احادیثی می‌آورند که اسمش را #آب_درمانی می‌گذارند و برخی کاملا به پرهیز حتی‌الامان از نوشیدن توصیه می‌کنند.
از این جهت شاید مناسبت داشته باشد مروری بر برخی از این احادیث ناظر به وضعیت‌های مختلف بیان شده داشته باشیم تا از افراط و تفریط در امان بمانیم.

:sunny:۶) ابوطیفور طبیب می‌گوید:‌ بر امام کاظم ع وارد شدم و ایشان را از نوشیدن آب برحذر داشتم.
فرمودند: با آب چه مشکلی داری؟! طعام را در معده به گردش درمی‌آورد و خشم را فرومی‌نشاند و بر خرد می‌افزاید و تلخی (یا: صفراء) را فرومی‌نشاند.

:books:الكافي، ج‏6، ص381؛ المحاسن، ج‏2، ص572

سَهْلُ بْنُ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ الْبَصْرِيِّ عَنْ أَبِي طَيْفُورٍ الْمُتَطَبِّبِ قَالَ:
دَخَلْتُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ الْمَاضِي ع فَنَهَيْتُهُ عَنْ شُرْبِ الْمَاءِ.
فَقَالَ ع: وَ مَا بَأْسٌ بِالْمَاءِ وَ هُوَ يُدِيرُ الطَّعَامَ فِي الْمَعِدَةِ وَ يُسَكِّنُ الْغَضَبَ وَ يَزِيدُ فِي اللُّبِّ وَ يُطْفِئُ الْمِرَارَ.


:small_blue_diamond:۷) دقت شود که این برخورد امام ع در مقابل کسی بوده که می‌پنداشته محور عمومی را پرهیز از نوشیدن آب تا حد امکان قرار دهیم. اما این توصیه می‌تواند برای برخی از افراد صادق باشد؛‌ و در مجموع زیاده‌روی در نوشیدن آب مناسب نیست:

:sunny:الف. حلبی می‌گوید: شنیدم که امام صادق ع به شخضی توصیه می‌کرد و می‌فرمود:
نوشیدن آب را کم کن که هر دردی را امتداد می‌دهد؛ و مادامی که بدنت تحمل درد را دارد از دوا اجتناب کن!

:books:الكافي، ج‏6، ص382؛ المحاسن، ج‏2، ص571

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جَنَاحٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْحَلَبِيِّ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ هُوَ يُوصِي رَجُلًا فَقَالَ لَهُ:
أَقْلِلْ مِنْ شُرْبِ الْمَاءِ فَإِنَّهُ يَمُدُّ كُلَّ دَاءٍ وَ اجْتَنِبِ الدَّوَاءَ مَا احْتَمَلَ بَدَنُكَ الدَّاءَ.

:sunny:ب. و باز از امام صادق ع روایت شده است:
در نوشیدن آب زیاده‌روی نکن که مایه هر دردی است.

:sunny:ج. و در حدیث دیگری از ایشان روایت شده:
اگر مردم رویه‌شان نوشیدن آب را فرومی‌کاستند بدن‌هایشان مقاوم می‌شد.

:books:المحاسن، ج‏2، ص571؛ الكافي، ج‏6، ص382

ب. عَنْهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
إِيَّاكُمْ وَ الْإِكْثَارَ مِنْ شُرْبِ الْمَاءِ فَإِنَّهُ مَادَّةٌ لِكُلِّ دَاءٍ؛

ج. [فی المحاسن:] قَالَ وَ فِي حَدِيثٍ آخَرَ:
لَوْ أَنَّ النَّاسَ أَقَلُّوا مِنْ شُرْبِ الْمَاءِ لَاسْتَقَامَتْ أَبْدَانُهُمْ‏.


:sunny:د. وباز از امام صادق ع روایت شده است:
کسی که آب کم بنوشد بدنش سالم می‌ماند.

:books:المحاسن، ج‏2، ص572

عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ الدَّيْلَمِيِّ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ أَشْيَمَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
مَنْ أَقَلَّ مِنْ شُرْبِ الْمَاءِ صَحَّ بَدَنُهُ‏ .

@yekaye
:point_down:ادامه مطلب:point_down:
سوزنچی
:small_blue_diamond:۸) در واقع می‌توان گفت معیار نوشیدن آب این است که:


:small_orange_diamond:* اولا برای وقتی است که انسان میل و نیاز به نوشیدن آب پیدا کند؛ چنانکه:

:sunny:الف. از امام صادق ع روایت شده است:
هیچیک از شما آب ننوشد مگر اینکه بدان اشتها پیدا کرده باشد؛ و وقتی اشتهای آن را داشت هم کم بنوشد.

:books:المحاسن، ج‏2، ص571

عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ الدَّيْلَمِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
لَا يَشْرَبْ أَحَدُكُمُ الْمَاءَ حَتَّى يَشْتَهِيَهُ فَإِذَا اشْتَهَاهُ فَلْيُقِلَّ مِنْهُ.



:small_orange_diamond:* ثانیا باید توجه کرد که خوردنش با برخی غذاها تناسب دارد و با برخی خیر؛ مثلا:

:black_small_square:- در مورد پرهیز از نوشدن آب همراه غذای چرب تذکر داده شده؛ چنانکه:

:sunny:ب. روایت شده است که پیامبر وقتی چربی (دنبه) می‌خورد آب کمی می‌نوشید؛
‌به ایشان گفته شد:‌ یا رسول الله! چقدر کم آب می نوشی؟!
فرمود؛ غذایم را تلخ می‌کند.

:sunny:ج. و از برخی از اهل بیت ع روایت شده است که:
نوشیدن آب روی چربی (دنبه یا ‌غذای چرب) درد (مرض) را برمی‌انگیزاند.

:books:المحاسن، ج‏2، ص572

ب. عَنْهُ عَنِ النَّوْفَلِيِّ بِإِسْنَادِهِ قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ص إِذَا أَكَلَ الدَّسَمَ أَقَلَّ شُرْبَ الْمَاءِ.
فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّكَ لَتُقِلُّ مِنْ شُرْبِ الْمَاءِ!
قَالَ هُوَ أَمْرَأُ لِطَعَامِي‏ .

ج.عَنْهُ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ قَالَ: شُرْبُ الْمَاءِ عَلَى أَثَرِ الدَّسَمِ يُهَيِّجُ الدَّاءَ .



:black_small_square:- اما در مورد وقتی که غذا کم باشد، آمده است:

:sunny:د. از امام رضا ع روایت شده است که فرمودند:
در تعجبم از کسی که مثل این - با دستشان اشاره کردند [ظاهرا اشاره به مقدار کم و یک کف دست است]- می‌خورد و رویش آب نمی‌خورد، چگونه معده‌اش پاره‌پاره نمی‌شود!

:books:الكافي، ج‏6، ص382

عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ يَاسِرٍ قَالَ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع:
عَجَباً لِمَنْ أَكَلَ مِثْلَ ذَا وَ أَشَارَ بِيَدِهِ وَ لَمْ يَشْرَبْ عَلَيْهِ الْمَاءَ كَيْفَ لَا تَنْشَقُّ مَعِدَتُهُ.

:sunny:ه. وباز از امام رضا ع روایت شده است؛

اشکالی در نوشیدن آب فراوان روی طعام [غذا یا نان؟] نیست؛ [ولی روی غیر آن زیاد ننوشد]؛
و فرمود: آیا دیده‌اید که کسی مثل این می‌خورد – و دو دستش را جمع کرد؛ نه کاملا به هم چسباند و نه فاصله بینشان گذاشت – و سپس رویش آب نمی‌خورد، آیا معده‌اش زخمی نمی‌شود؟!

:books:الكافي، ج‏6، ص382؛ المحاسن، ج‏2، ص572

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ يَاسِرٍ الْخَادِمِ عَنِ الرِّضَا ع قَالَ:
لَا بَأْسَ بِكَثْرَةِ شُرْبِ الْمَاءِ عَلَى الطَّعَامِ وَ لَا تُكْثِرْ [أَنْ لَا يُكْثَرَ] مِنْهُ عَلَى غَيْرِهِ .
وَ قَالَ: أَ رَأَيْتَ لَوْ أَنَّ رَجُلًا أَكَلَ مِثْلَ ذَا [طَعَاماً] وَ جَمَعَ يَدَيْهِ كِلْتَيْهِمَا لَمْ يَضُمَّهُمَا وَ لَمْ يُفَرِّقْهُمَا ثُمَّ لَمْ يَشْرَبْ عَلَيْهِ الْمَاءَ كَانَ يَنْشَقُّ [أَ لَيْسَ كَانَتْ تَنْشَقُّ] مَعِدَتُهُ.



:black_small_square:- ویا درباره برخی از غذاها و خوردنی‌ها آمده است:

:sunny:ه. شخصی می‌گوید خدمت امام صادق ع بودم و ایشان خرما طلبید و رویش آب نوشید.
گفتم: فدایتان شوم؛‌بهتر نبود که از نوشیدن آب صرف نظر می‌کردید؟
فرمود: من خرما را خوردم تا بر روی آن آب را گوارا کنم.

:books:المحاسن، ج‏2، ص571

عَنْهُ عَنْ نُوحِ بْنِ شُعَيْبٍ عَنْ أَبِي دَاوُدَ الْمُسْتَرِقِّ عَمَّنْ حَدَّثَهُ قَالَ قَالَ:
كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَدَعَا بِتَمْرٍ وَ جَعَلَ يَشْرَبُ عَلَيْهِ الْمَاءَ. فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ لَوْ أَمْسَكْتَ عَنِ الْمَاءِ؟
فَقَالَ إِنَّمَا آكُلُ التَّمْرَ لِأَنْ أَسْتَطِيبَ عَلَيْهِ الْمَاءَ.

@yekaye
hosyn
سلام علیکم
هو امرأ لطعامی، ظاهرا به معنای این نیست که غذایم را تلخ می‌کند، بلکه ضمیر کم خوردن برمیگردد، یعنی پس از غذای چرب اگر آب کم بخورم گواراتر میشود طعامم.
و چون در مجموع جمع بندی روایات است مانعی ندارد و خود یک بحث علمی است.
سوزنچی
ممنون
لطف کردید
سوزنچی
سلام علیکم

ضمن پوزش از مزاحمتهای مکرر

به نظر شما آیا مساله قانون بودن حجاب در کشور یک مساله ای است که لازم است همچنان از آن دفاع کرد؟
من نظر شخصی ام این بوده است که شاید در الزامی کردن حجاب در اول انقلاب عجله شد اما اینکه الان بخواهیم اصل این قانون را شل کنیم ضررهایش خیلی شدیدتر است و اگر این قانون برداشته شود شاید حتی خود حجاب چندان مساله نباشد اما حداقل از این جهت مهم است که سنگری است برای خیلی از مسائل.


اگر یادتان باشد خیلی وقت پیش یکبار خدمتتان سر همین مساله مزاحم شدم و ماحصل آن در یک یادداشت منتشر کردم
http://www.souzanchi.ir/veil-forced-or-legal/
و بعدش هم یک مناظره خوبی شد
http://www.souzanchi.ir/forced-veil-label/

طرف مناظره یک آدم سکولار بود و لذا براحتی زمین خورد. اما حقیقتش این است که برخی از انقلابیون قدیمی الان روی این موضع افتاده اند که ما اشتباه کردیم در الزام کردن مردم و باید از آن دست برداریم.

از برنامه زاویه شبکه 4 با حقیر تماس گرفتند برای گفتگویی با آقای مهدی نصیری درباره قانون حجاب در همین چهارشنبه

من بنایم را بر این گذاشته ام که حتی الامکان دیگر خودم را کنار بکشم و یک استخاره هم کردم آیه زیر آمد
يا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ (73


لذا نپذیرفتم
ساعتی بعد خود سردبیر برنامه تماس گرفت و خیلی اصرار کرد و مخصوصا تاکید می کرد که وی به خاطر سابقه حزب اللهی بودنش با این چرخشش خیلی ها را دارد برمی گرداند و هر بهانه ای می آوردم پاسخ می داد.


من علت استخاره اولم این بود که روالم بر کنار کشیدن بود
ثانیا آقای مهدی نصیری هم به لحاظ فن مناظره قوی است و احساس می کردم ممکن است ثمره بحث به ضرر تمام شود
ولی بعد از بحث با ایشان به ذهنم رسید که شاید لازم باشد از معقول بودن اصل این موضع نظام (در عین قبول افراط و تفریطها در عمل) دفاع کنم. یعنی آیا ما وظیفه ای در این زمینه داریم؟ مخصوصا بعد از بحثهایی که داشته ام درباره اینکه چقدر باید از نظام دفاع کنیم (تردید در دفاع را عرض کردم نه لزوما مخالفت کردن)
البته با همان شرایطی که قبلا خدمت شما بحث شد. یعنی اولا فریب کلمه اجبار را نخوریم و ثانیا مساله را به فضای حقوق مدنی بکشانیم نه حقوق جزایی
و خودم م نکات دیگری دارم مانند اینکه توجه دهیم که این دعوا دعوا بر سر مرز است و اگر مرز را برداشتیم همه چیز می رود و یا اینکه حجاب امروزه کارکرد هویتی (علامت مسلمانی پیدا کرده) ویا توجه دادن به اینکه چرا دشمن اینقدر علیه حجاب حساس است و چنین ممنوعیتهایی می گذارد و ...

نظر شما چیست؟
آیا پیشنهاد می‌دهید که ورود کنم؟
البته به نظرم می رسد که اگر نظرم برگشت باز هم یک استخاره ای بکنم مخصوصا تعبیر ضعف الطالب و المطلوب مرا به تردید انداخت که رفتنم نقض غرض نشود

خیلی مایلم نظر شما را بدانم که آیا ورود کنم یا خیر؟
و البته در صورتی که توصیه به ورود می کنید آیا توصیه های عملیاتی ای هم دارید؟
hosyn
سلام علیکم
به ذهن قاصر بنده میرسد که اصل مناظره خوب است، ولی برای عمل به استخاره، اصلا تصمیم بر غلبه و پیروزی در بحث نداشته باشید، با آرامش کامل مطالب خود را بگویید، و لحظه به لحظه در حین مناظره از توسل به صاحب کار فاصله نگیرید، و الله الکافی
سوزنچی
خیلی ممنون

یک سوال دیگر

چندی پیش کسی تردیدی برایم امداخت که آیا واقعا حجاب یک اولویت است؟
الان مشکلات اقتصادی و بی عدالتی و اختلاف طبقاتی کمر مردم را شکسته. و پرداختن به حجاب یعنی نفهمیدن اولویتها و ثمره اش منحرف کردن اذهان است از مسایل اصلی


من همیشه دفاعم این بود که نباید به بهانه کم کاری در یکجا بقیه کارها را رها کرد و حجاب هم با توجه به اینکه الان کارکردی شبیه پرچم دارد اولویت است

نظر شما چیست؟

آیا واقعا امکان ندارد که خود پرداختن به حجاب یک نحوه انحراف دادن جامعه از اولویتها باشد؟
hosyn
خیر، چون پرداختن به حجاب ابتدا به ساکن در این شرائط، مناسب نیست، اما تبیین حجاب در قبال سوء استفاده کسانی در این شرائط میخواهند ماهی بگیرند، انحراف اذهان نیست، حتی نمیگوییم «دفاع» چون دفاع حالت خاصی پیدا میکند، بلکه میگوییم «تبیین» من هلک عن بینة، در وسط میدان حنگ جمل، حضرت تبیین توحید فرمودند و انحراف اذهان نبود، سؤال کرد جواب دادند اما ابتدا به ساکن نفرمودند.
سوزنچی
خیلی لطف کردید
2.7 MB
این کتاب اخیر آقای مهدی نصیری است که در آن متعرض برخی از بحثهایی که ما خدمت شما داشتیم هم شده است. دانلودش کاملا آزاد بوده و گفتم شاید مایل باشید نگاهی بدان بیندازید. اگر هم برای بحث ما نکته ای به نظرتان رسید ممنون می شوم
سوزنچی
یکبار خدمتتان عرض کردم که روایتی هست که امام صادق ع افرادی را که به زید نپوسته بودند به نحوی مذمت می کند و
شاید این بود. البته نه منطوقش بلکه مفهومش. و البته واقعا دلالت بر مذمت آنان ندارد اما دلالت خیلی قوی بر مدح همراهی با وی دارد.
البته شما این را دیده اید و خود تعبیر شک نکردی را قرینه گرفتید که حضرت با تقیه با وی سخن گفته است که ببیند می تواند حرفش را بزند یا خیر. اما چه اصراری بود که حضرت بفرماید أَشْرَكَنِي اللَّهُ فِي تِلْكَ الدِّمَاءِ و زید را به حضرت امیر و اصحابش تشبیه کند. آیا نمی توانست به تعبیری مانند رحم الله زیدا و یا انه کان علی خیر (شبیه تعبیری که درباره عمار آمده)‌بسنده کند؟
الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 349

1- حَدَّثَنَا الشَّيْخُ الْفَقِيهُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَيْهِ الْقُمِّيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ: انْتَهَيْتُ إِلَى زَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ صَبِيحَةَ خَرَجَ بِالْكُوفَةِ فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ مَنْ يُعِينُنِي مِنْكُمْ عَلَى قِتَالِ أَنْبَاطِ أَهْلِ الشَّامِ فَوَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ بَشِيراً لَا يُعِينُنِي مِنْكُمْ عَلَى قِتَالِهِمْ أَحَدٌ إِلَّا أَخَذْتُ بِيَدِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأَدْخَلْتُهُ الْجَنَّةَ بِإِذْنِ اللَّهِ قَالَ فَلَمَّا قُتِلَ اكْتَرَيْتُ رَاحِلَةً وَ تَوَجَّهْتُ نَحْوَ الْمَدِينَةِ فَدَخَلْتُ عَلَى الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فَقُلْتُ فِي نَفْسِي لَا أَخْبَرْتُهُ بِقَتْلِ زَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ فَيَجْزَعَ عَلَيْهِ فَلَمَّا دَخَلْتُ عَلَيْهِ قَالَ لِي يَا فُضَيْلُ مَا فَعَلَ عَمِّي زَيْدٌ قَالَ فَخَنَقَتْنِي الْعَبْرَةُ فَقَالَ لِي قَتَلُوهُ قُلْتُ إِي وَ اللَّهِ قَتَلُوهُ قَالَ فَصَلَبُوهُ قُلْتُ إِي وَ اللَّهِ صَلَبُوهُ قَالَ فَأَقْبَلَ يَبْكِي وَ دُمُوعُهُ تَنْحَدِرُ عَلَى دِيبَاجَتَيْ خَدِّهِ كَأَنَّهَا الْجُمَانُ ثُمَّ قَالَ يَا فُضَيْلُ شَهِدْتَ مَعَ عَمِّي قِتَالَ أَهْلِ الشَّامِ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَكَمْ قَتَلْتَ مِنْهُمْ قُلْتُ سِتَّةً قَالَ فَلَعَلَّكَ شَاكٌّ فِي دِمَائِهِمْ قَالَ فَقُلْتُ لَوْ كُنْتُ شَاكّاً مَا قَتَلْتُهُمْ قَالَ فَسَمِعْتُهُ وَ هُوَ يَقُولُ أَشْرَكَنِي اللَّهُ فِي تِلْكَ الدِّمَاءِ مَضَى وَ اللَّهِ عَمِّي وَ أَصْحَابُهُ شُهَدَاءُ مِثْلَ مَا مَضَى عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع وَ أَصْحَابُهُ.
آقای نصیری در پیوست دوم آخر کتابش روایاتی آورده که خیلی به بحث ما مرتبط می باشد
در مورد روایت قتلاهم شهداء‌هم این روایت هست که به لحاظ مضمونی بدان نزدیک است و عبارت آخرش عجیب است مخصوصا که فرمود فَلْيَأْتِهِمْ و نفرمود فَلْيَأْتِهِ

یعنی دارد پیوستن را تایید می کند برخلاف اغلب روایات.
كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط - القديمة)، ج‏2، ص: 472
السابع و العشرون في مجيئه من قبل المشرق.
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: بَيْنَا نَحْنُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص إِذْ أَقْبَلَتْ فِتْيَةٌ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ فَلَمَّا رَآهُمُ النَّبِيُّ ص اغْرَوْرَقَتْ عَيْنَاهُ «1» وَ تَغَيَّرَ لَوْنُهُ فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا نَزَالُ نَرَى فِي وَجْهِكَ شَيْئاً نَكْرَهُهُ فَقَالَ إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ اخْتَارَ اللَّهُ لَنَا الْآخِرَةَ عَلَى الدُّنْيَا وَ إِنَّ أَهْلَ بَيْتِي سَيَلْقَوْنَ بَعْدِي بَلَاءً وَ تَشْرِيداً وَ تَطْرِيداً حَتَّى يَأْتِيَ قَوْمٌ مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ وَ مَعَهُمْ رَايَاتٌ سُودٌ فَيَسْأَلُونَ الْحَقَّ فَلَا يُعْطَوْنَهُ فَيُقَاتِلُونَ وَ يُنْصَرُونَ فَيُعْطَوْنَ مَا سَأَلُوا فَلَا يَقْبَلُونَ حَتَّى يَدْفَعُوهُ إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَيَمْلَأَهَا قِسْطاً كَمَا مَلَئُوهَا جَوْراً فَمَنْ أَدْرَكَ ذَلِكَ مِنْكُمْ فَلْيَأْتِهِمْ وَ لَوْ حَبْواً عَلَى الثَّلْجِ.
سوزنچی
عصر-حیرت.pdf
نظر حقیر درباره این کتاب این است و قصد دارم به خود آقای نصیری بدهم


نقد کتاب عصر حیرت

اشکال بنیادین این کتاب این است که «غیبت امام» را به نحوی فهم کرده است که با «عدم امام» فرقی ندارد؛‌یعنی مطلقا باب استفاده از امام ع مسدود دانسته است؛ و این نه فقط خلاف صریح روایاتی است که باب استفاده از امام را باز دانسته‌اند (مخصوصا تعبیر معروف استفاده از خورشید پشت ابر؛ که واقعا با عدم خورشید و موقعیت شب تفاوت واضحی دارد؛ و عجیب اینکه بدین حدیث هم اشاره کرده اما براحتی به گفتن اینکه استفاده محدود است بسنده کرده و رد شده؛ بالاخره اگر استفاده ممکن است چه فرق دارد با حضور غیرمبسوط‌الید) و هم خلاف ادله عقلی‌ای که ضرورت وجود امام در جامعه بعد از پیامبر را اثبات می‌کند (میدانیم دلیل عقلی تخصیص‌بردار نیست؛‌و اگر عدم امام در جامعه – ولو برای مقطعی - ممکن باشد ادله شیعه درباره انحصار جانشینی پیامبر در معصوم مخدوش می‌باشد). در واقع همان اشکالی که زمان خود اهل بیت در تفکر امثال زیدیه (و امروزه توسط وهابیت) می کردند که اگر امام باشد و امامت عملی جامعه را به دست نگیرد امامت لغو است؛ عینا مشکلی است که بر فهمی از غیبت که در این کتاب است سایه افکنده که غیبت امام به صورت عدم نقش‌آفرینی امام تصویر شده است. این مشکل روشنفکرانی مثل سروش بود که می‌گفتند شیعه با نظریه غیبت عملا همه ادله خود در ضرورت امام بعد از نبی (که مهمترین دلیل چنانکه در خود همین کتاب هم آمده؛ این بود که مردم دچار اختلاف می‌شوند) را انکار کرد؛‌پس غیبت بدین معنا مستلزم انکار ادله عقلی امامت است؛ که حقیر در مقاله «جمع خاتمیت با امامت و مهدویت» (http://www.souzanchi.ir/700/) به تفصیل بدان پاسخ داده‌ام. توجه شود مهمترین دفاع آقای نصیری در این کتاب این است که حجت کاملا منتفی نیست و باب مراجعه به فقهای غیرمعصوم باز است ولی اینها مثل امام نمی‌شوند؛ و استدلال اصلی آقای سروش همین است که اگر باب مراجعه به فقهای غیرمعصوم باز است پس از همان ابتدا چرا باز نباشد؟ یعنی عقلا اگر پذیرش غیبت به نحوی فهم شود که امکان و جواز رجوع به غیرمعصوم باشد پس این امکان و جواز، ضرورت عقلی مراجعه به معصوم بعد از نبی را مخدوش می‌کند؛ یعنی آن هم ضرورت ندارد و رجوع به غیرمعصوم هم جایز است! من تعجب می‌کنم که ایشان روایاتی که تصریح می‌کند که هیچ زمانی نیست که حجت در مردم وجود دارد را هم آورده است؛ و در عین حال غیبت را به معنای عدم هرگونه نقش‌آفرینی امام می‌شمرد.
در واقع، روایات حیرت مردم، چنانکه گاه در خود متن ایشان هم اشاره شده است، اصلا ناظر به عصر غیبت نیست؛‌بلکه ناظر به عصر سقیفه به بعد است که امام ع دیگر مبسوط الید نبود (و این مطلبی است که بارها ناخودآگاه – یا شاید هم خودآگاه- در کتاب مورد تصریح واقع شده که اگر امام غایب ابشد یا مبسوط الید نباشد چنین و چنان خواهد بود؛ در حالی که ایشان به عنوان یک شیعه باید ملتزم شود که این حیرت شامل شیعیانی که امامت امام را باور داشتند نمی‌شد و نمی‌شود؛ هرچند که همان زمان امام ع مبسوط الید نبوده است (حتی در دوره حکومت حضرت امیر ع). پس نامیدن «عصر غیبت» برای شیعیان به عصر حیرت (در حالی که حیرت نه برای شیعه بلکه برای امت اسلامی غیرشیعه، و از زمان سقیفه شروع شد) ناخودآگاه مستلزم انکار وجود امام در عصر غیبت است زیرا مبتنی بر قبول تفکیک دوره غیبت از دوره حضور غیرمبسوط‌الید امام است؛ و لذاست که عرض کردم که مبنای این کتاب آن است که غیبت امام ع به منزله عدم امام ع باشد؛ چرا که محور حیرت را اختلاف علمای شیعه دانسته‌اید؛‌یعنی اختلاف بین خود علما در فهم شریعت دانسته‌اید؛‌یعنی همان چیزی که شیعه بدان استناد می‌کرد که برای رفع آن «وجود» امام ضروری است. جالب است در همان روایت ص۶۵ که کلمه «حیرت» عطف بر «غیبت»‌شده (که شاید مهمترین مستمسک ایشان برای نامیدن عصر غیبت به عصر حیرت باشد) امام تصریح می‌کند که نجات یافتگان در این زمان که همچنان بر دینشان ثابت قدم می‌مانند اهل حیرت نیستند بلکه اهل یقین‌اند؛‌یعنی همان وضعی که شیعه در زمان سقیفه به بعد داشت. (این مطلب در روایات بعدی هم که کلمه حیرت آمده وضوح دارد که حیرت را ناظر به کسانی می‌داند که از دین حق مرتد می‌شوند و ...؛‌یعنی همانها که زمان حضور غیرمبسوط‌الید هم چنین شدند؛ فقط شاید به روایات پایان ص68 تمسک کند که شیعیان هم دچار حیرت می‌شوند اما روایت قبل و بعدش (بویژه روایت بعدی‌اش) بخوبی نشان می‌دهد که مقصود شیعیانی است که کم می‌آورند و شبیه اینها در زمان خود اهل بیت هم بودند و زیدیه و فطحیه و واقفیه و ... را تشکیل دادند.) عجیب است که در برخی روایات که آورده (مثلاص۷۱ به بعد) تصریح شده «لا ینجو من الحیرة الا ...»‌یعنی قطعا این حیرت شامل شیعیان نمی‌شود و شیعیان همانند عصر حضور غیرمبسوط الید امام از این حیرت نجات می‌یابند. عجیب است که کلمه «ضلال» در ص۷۲ را که خود شارح به معنای «جای او را نمی‌دانند» گرفته بر مفهوم حیرت شیعیان به معنای خودش تطبیق داده است! و همین طور شواهد کلام بزرگانش. حتی حدیث قسمت فروبستگی شیعه تصریح پیامبر در خصوص بعد از خودش است نه فقط عصر غیبت. روایاتی که می‌گوید انتظار الفرج اصلا اختصاص به دوره غیبت ندارد. حتی حضرت امیر در دوره حکومت خودش افضل اعمال را انتظار الفرج نامیده است نه فقط برای دوره غیبت (معاني الأخبار، ص199)؛ اصحاب امام صادق مثل ابوبصیر خود را اهل انتظار الفرج می‌دانستند و ... . در واقع فصل چهارم کتاب کاملا توضیح همین نظر حقیر است و من تعجب می‌کنم چگونه مولف دوره غیبت را عصر حیرت آن هم برای شیعیان می‌داند؛ و عجیبتر احادیثی است که در فصل هشتم آورده (بویژه ص۱۸۴ به بعد) که دلالت آشکاری دارند بر اینکه فرق جدی‌ای بین دوره حضور ائمه (البته حضور غیرمبسوط الید محل بحث است) و غیبت ایشان از حیث دسترسی به معارف دین نیست و حجن همچنان بر مردم تمام است.
با این توضیح که دادم یکبار کل روایاتی که ایشان به عنوان شاهد آورده بر اینکه باید با امام اختلاف رفع شود را بخوانید؛‌ببینید در زمان حضور ائمه این اختلاف آن طور که مد نظر ایشان است رفع شد؟! اتفاقا خیلی از روایات صراحتشان ناظر به جریان بعد از سقیفه است؛‌یعنی می‌گویند اگر امام در مصدر امور نباشد (مه اینکه اگر امام غایب باشد)‌این مشکلات پیش می‌آید. دقت کنید در استدلال‌های ایشان فرقی بین غیبت و حضور غیرمبسوط‌الید نیست؛‌و لذا باید به همه اشکالاتی تن دهد که وهابیت بر شیعه می‌گیرد که اگر امامت باعث رفع اختلاف می‌شود پس چرا عملا باعث این نشد! جالب است که در فصل 6 ص140-141 دقیقا استدلالهای علامه حلی درباره «وجود امام» را بر «حضور امام» تطبیق می‌کند؛‌یعنی واقعا ایشان فرقی بین عدم حضور و عدم وجود نمی‌بیند!
ضمنا توضیحی که در 132-133 از روایت مربوط به قم داده شده که اصل روایت قرب غیبة‌ قائم بوده نه قرب ظهور قائم جالب بود. نظر شما درباره اش چیست؟ من نگاه کردم در عوالم المعارف و کشف الاسرار فی شرح الاستبصار هم همان قرب ظهور قائمنا بود.
hosyn
سوزنچی
یکبار خدمتتان عرض کردم که روایتی هست که امام صادق ع افرادی را که
((اما چه اصراری بود که حضرت بفرماید أَشْرَكَنِي اللَّهُ فِي تِلْكَ الدِّمَاءِ و زید را به حضرت امیر و اصحابش تشبیه کند))
مشار الیه تلک الدماء، دماء ظالمین از لشکر بنی امیه است، نه دماء زید و اصحابش، عبارت را دوباره مرور بفرمایید، میفرمایند خدا من را در ثواب کشتن آنها شریک کند، و شاهدش همین تشبیه به امیرالمؤمنین ع و اصحابشان است، که در سه جنگ جمل و صفین و نهروان، کشتگان آنها شهید، و مقتولین از دشمنان آنها از ظالمین بودند، اما خود حضرت شهید نشدند در میدان جنگ. و الله العالم
سوزنچی
ضمنا توضیحی که در 132-133 از روایت مربوط به قم داده شده که اصل ر
قرب غیبت با توضیحی که دادند، سازگار با تعبیر : «بر روی زمین هیچ مستضعفی نماند حتی زنان پرده نشین...» نیست.
سوزنچی
عطف به چند روز قبل
امشب در برنامه زنده زاویه شبکه 4 با مهدی نصیری مناظره دارم

مطالب مختلفش را میخواندم

مهمترین استدلالش این است که چون مردم همراهی نمیکنند باید از الزام قانونی دست برداشت
آقای شجاعی با وی بحثی داشته که بحث خوبی بوده

اما یکجا در بحثش میگوید اگر 2000 نفر بی حجاب یکجا در خیابان آمدند حکومت چکار باید بکند؟
از آن سوالاتی است که هرچه بگوییم گیریم
آقای شجاعی پاسخی داده که فایل بحثشان را تقدیم میکنم
شما پیشنهادی دارید برای پاسخ؟
hosyn
جواب واضح است، اگر سازماندهی شده و برای ساختارشکنی قانون است، جلوگیری میکند، و اگر بدون برنامه است، فقط تذکر میدهد و در پیشینه انها ثبت میکند.
سوزنچی
گزیده دومین مناظره مهدی نصیری و دکتر علیرضا شجاعی‌زند.docx
22 KB

سوزنچی
ص4
hosyn
ایشان میگوید اگر جمع کثیری آمدند و با قانون حجاب مخالفت کردند، تعجب است! این مخالفت چه فرقی با سایر موارد مخالفت جمعی از مردم با قانون دارد؟ هر راهکاری آنجا میگویید اینجا هم بگویید
سوزنچی
بقیه بحثهایش را هم خدمتتان می فرستم
احیانا اگر فرصت کردید و نگاهی کردید و تذکری را لازم دانستید ممنون می شوم
سوزنچی
سوزنچی
۹۹/۶/۲۶
16 KB

25 KB

سوزنچی
22 KB

یک مساله ای در ذهنم هست که ابتدا و قبل از شروع بحث بگویم و آن اینکه الان یک بحث شدیدی درگرفته که عده ای می خواهند با بحثهای فرعی مثل حجاب و ... اهم و مهمهای جامعه را عوض کنند و الان مشکلات اقتصادی و یا بی عدالتی و ... را تحت الشعاع قرار دهم

به نظرم رسید ابتدای بحث در حد چند جمله تذکر دهم که طرح این بحث به این معنا نیست که مهمترین مساله نظام الان مساله حجاب است یا باید باشد؛‌بلکه این بحث بهانه ای است برای فهم این که چه نسبتی بین شریعت و سیاست (حکومت) باید باشد
نظر شما چیست؟
آیا اصلا به چنین مقدمه ای ورود بکنم؟
سوزنچی
محورهایی که قصد دارم مطرح کنم اینهاست:
-سوء استفاده از کلمه «اجبار» به جای قانون (حجاب اجباری)
- حجاب مساله شخصی و مربوط به حریم خصوصی نیست و از جنس قوانین مدنی ای است که اقتضای قانون شدن دارد (مثل نماز و غیبت نیست که اقتضای قانون شدن ندارد) و اسلامی بودن یک کشور در گروی این است که قوانین اجتماعی اسلام که اقتضای قانون شدن دارد در آن اجرا شود.
- حکومت نه فقط در قبال سلامت جسمی مسوول است (اشاره به قوانین سختگیرانه برای کرونا) بلکه در قبال سلامت معنوی جامعه هم مسوول است.
- اینکه عده ای مخالفند در مورد هر قانونی هست. و با این دلیل هیچ قانونی را نمی شود اجرا کرد.
- در مورد نحوه اجرایش می توان بحث کرد که مدل اجرای قوانین کیفری باشد یا مدنی. در قوانین کیفری (مثل ناظر به دزدی و قتل) توجیه قانون برای همه واضح است و محور کار تعیین مجازات است؛‌اما در قوانین مدنی (مثل قوانین رانندگی) بنای اصلی بر فرهنگ سازی است اما عدم تبدیل شدن به فرهنگ نباید بهانه ای برای عدم الزام حقوقی باشد؛‌بلکه خود الزام حقوقی یک گام برای فرهنگ سازی است.
- اینکه با این الزام مردم جبهه می گیرند در مورد هر قانونی قابل بحث است و بد اجرا شدن قانون دلیل کافی برای برداشتن قانون نیست.
hosyn
سوزنچی
یک مساله ای در ذهنم هست که ابتدا و قبل از شروع بحث بگویم و آن ای
((آیا اصلا به چنین مقدمه ای ورود بکنم؟))
رجحانش برایم واضح نیست، بلی اشاره گذرا به اینکه مسائل و مشکلات بالفعل داریم و بحث حجاب برای تبیین این مسأله است، و معنایش فراموش کردن سایر مشکلات نیست.
سوزنچی
ادامه محورها
- اینکه در زمان غیبت نمی توان همه احکام اسلام را اجرا کرد اگر «نمی توان» به عنوان مدعای تئوریک است لازمه اش نقص در اصل دین و علم خداست (چون قوانینی فرستاده که حداقل تا ۱۴۰۰ سال قابل اجرا نیست) و اگر به عنوان مدعای عملی و لحاظ شرایط بیرونی است؛ اصل ادعا درست است اما دو ملاحظه دارد
۱. بنای اولیه باید بر اجرا باشد نه عدم اجرا
۲. تصمیم گیری در مورد اجرا یا عدم، قبل از اینکه قانون اجرایش شروع شود با بعد از اینکه سالها اجرا می شد خیلی فرق دارد. حتی اگر بگوییم در اجرایش در ابتدای انقلاب تعجیل شد اما الان اجرا نشدنش یعنی برداشتن قانون و عوارض این بسیار ضربه اش شدیدتر است.
شاهد مدعا تفاوت مواجهه امامان با مسایل اجتماعی است با مواجهه پیامبر. حجاب در زمان پیامبر در سال هفتم هجری نازل شد اما در زمان امام صادق ع با اینکه ولنگاری در اوج بود کوچکترین عقب نشینی از بیان احکام مساله توسط امام (به بهانه اینکه جامعه آمادگی اش را ندارد) دیده نمی شود
یک مساله دیگر هم اگر به طور خاص نظر بدهید که ورود کنم یا نه ممنون می شوم

خود آقای نصیری در برخی بحثهای خود در بحث حکومت ولایت فقیه به نکته خوبی اشاره کرده: وضعیت تمدنی دوره اخیر به نحوی است که حکومت نمی تواند مداخله در تمام شوون نکند. لذا اگر محدود شدن دخالت فقیه به امور حسبه در ۵۰۰ سال قبل معنی داشت الان معنی و امکان ندارد (بویژه با توجه به نقش آفرینی بازیگران رقیب)
من از همین استفاده کنم و این مدعای اصلی وی که حکومت در زمان غیبت نباید به دنیال اجرای حداکثری دین باشد را به چالش بکشم
البته با حفظ نکته ای که در بالا گفتم (باید رعایت مقدورات و توان خود و میزان پذیرش در جامعه را در مقام اجرا داشته باشد اما بنای اولیه بر اجراست در حالی که توصیه آقای نصیری که «جمهوری اسلامی از سودای تحقق حداکثری دین دست بردارد» این است که بنای اولیه را بر اجرا نگذارید
خیلی خیلی از اینکه مزاحم شما می شوم و وقت شما را می گیرم پوزش می خواهم
hosyn
سوزنچی
محورهایی که قصد دارم مطرح کنم اینهاست: -سوء استفاده از کلمه «اجب
(((- حجاب مساله شخصی و مربوط به حریم خصوصی نیست و از جنس قوانین مدنی ای است که اقتضای قانون شدن دارد (مثل نماز و غیبت نیست که اقتضای قانون شدن ندارد) و اسلامی بودن یک کشور در گروی این است که قوانین اجتماعی اسلام که اقتضای قانون شدن دارد در آن اجرا شود.)))
این فقره بهتر است تقسیم به دو فقره شود، اول اینکه درجه‌ای از حجاب در هر جامعه‌ای با هر دین و بی‌دینی، لازم است قانون باشد، و این مطلب نزد همه بشر پذیرفته شده است.
دوم اینکه در نظام اسلامی، حجاب اسلامی قانون است ولی نکته مهم این است که حد اقل واجب حجاب اسلامی امتیاز هنگفتی با حجاب قانونی جمیع بشر ندارد، مگر اینکه اپوزیسیون شوند و بخواهند برخورد سیاسی و ژورنالیستی کنند
سوزنچی
(دوم اینکه در نظام اسلامی، حجاب اسلامی قانون است ولی نکته مهم این است که حد اقل واجب حجاب اسلامی امتیاز هنگفتی با حجاب قانونی جمیع بشر ندارد، مگر اینکه اپوزیسیون شوند و بخواهند برخورد سیاسی و ژورنالیستی کنند)

به نظرم می رسد این ورود خوبی نیست
زیرا اتفاقا امثال مسیح علینژاد بشدت دعوا را بر سر روسری برده اند
و من دفاعم این است که اگر مرز را بردارند حریمی نخواهد ماند.
یعنی آنها ادعایشان این است که شما همین که جمیع بشر در حوزه حجاب معمولی می داند (عدم حجاب سر) راضی شوید. اما عرض بنده این است که این شبیه دفاع از مرز است که می گویند یک وجبش را هم نمی دهیم در حالی که واقعا یک وجب ارزش ندارد (مغالطه پارادوکس خرمن)
hosyn
سوزنچی
(دوم اینکه در نظام اسلامی، حجاب اسلامی قانون است ولی نکته مهم ای
((بشدت دعوا را بر سر روسری برده اند))
صحبت بر سر همین است که شدت دعوی، به خاطر شدت تفاوت روسری با موی باز نیست، بلکه جهت درگیری سیاسی و ساختارشکنی دارد، آیا نزد زنان مسیحی و... که در بالاترین شأن سیاسی و دیپلماسی به ایران میآیند و روسری سر میکنند، این شدت تفاوت علینژاد را باور دارد؟ اگر داشته باشد قطعا قبول نمیکند به ایران بیاید
سوزنچی
یک مساله دیگر هم اگر به طور خاص نظر بدهید که ورود کنم یا نه ممنو
به عنوان شبه شوخی یک جمله گذرا بگویید و رد شوید مانعی ندارد، اما ورود به عنوان بحث جدلی، چون مبناء و بناء از چپ و راست محل مناقشه است، بحث زود سر نمیرسد.
سوزنچی
hosyn
((بشدت دعوا را بر سر روسری برده اند)) صحبت بر سر همین است که شدت
نه
منظورم این نبود که علینژاد این مقدار تفاوت را شدید می داند
منظورم فقط این فرازش بود که «حداقل واجب حجاب اسلامی امتیاز هنگفتی با حجاب قانونی جمیع بشر ندارد»
عرضم این بود که این فراز در عمل موید آنهاست زیرا تمام تمرکز تبلیغاتی شان را روی روسری گذاشته اند
آن دختران خیابان انقلاب هم کاملا پوشیده بودند و فقط روسری شان را برداشته بودند
خیلی از آنها حرفشان این است که فقط روسری را آزاد کنید
اما حرف من این است که این ترفندشان است. یعنی می خواهند مرز را برداند که اگر مرز برداشته شود حدی نخواهد ماند.

لذا عرض کردم که اگر سراغ این عبارت بروم که «حداقل واجب حجاب اسلامی امتیاز هنگفتی با حجاب قانونی جمیع بشر ندارد» این در فضای جو روانی الان به نفع مخالفان قانون حجاب تمام می شود
hosyn
سوزنچی
نه منظورم این نبود که علینژاد این مقدار تفاوت را شدید می داند من
((عرضم این بود که این فراز در عمل موید آنهاست زیرا تمام تمرکز تبلیغاتی شان را روی روسری گذاشته اند))
شاید بتوان همین را طوری مطرح کرد که ترفند آنها را خنثی کند، چون قرار نیست که ما از روسری کوتاه بیاییم، بلکه بر لزوم قانونی آن پا فشاری داریم، اما تاکید میکنیم که این مرز مورد تهاجم آنها، تفاوت هنگفتی با حجاب مورد پذیرش همه بشر ندارد، زنهای دیپلمات به سادگی روسری را میپوشند و در جلسات ایران شرکت میکنند، اصلا چرا ایران؟ ملکه انگلیس و یا زنان رؤسای جمهور، روسری میپوشند و برای دیدن مساجد مهم مسلمانها میروند
hosyn
آیا تفاوتی که در واقع و نزد متعارف بشر، زیاد و هنگفت نیست، اگر دشمن بخواهد هنگفت جلوه دهد، ما نباید بر کم بودن تفاوت تاکید کنیم و کمی تفاوت را برجسته کنیم و روی ان سان بدهیم؟ یعنی توضیح دهیم که تفاوت کم را به جهت اغراض غیر مرتبط با حجاب، تفاوت بزرگ جلوه میدهند، و لذا ما هم بر کم بودن واقعی تفاوت، تاکید میکنیم تا بگوییم در اصل حجاب که اشتراک بزرگ داریم، و در ضمیمه آن که اندک است اختلاف داریم، و این تفاوت اندک، یک دفعه یک قانون را هیولا نمیکند اگر اغراض اجتماعی و سیاسی دیگر در بین نباشد.
سوزنچی
الان مقصود شما را متوجه شدم
ممنون

اصل نکته خیلی خوب است؛‌ اما شاید در این مناظره فایده ای نداشته باشد زیرا آقای نصیری خودش طلبه است و برخلاف امثال ترکاشوند در اینکه به لحاظ فقهی همین مقدار شرعا واجب است اصلا بحثی ندارد. همه حرفش این است که نباید این الزام شرعی را به قانون حکومتی تبدیل کنیم.
یعنی این نکته برای جایی خوب است که مخاطب اصل حکم شرعی را قبول ندارد؛ که بگوییم حکم شرعی با عرف عادی اغلب جوامع تفاوتش کم است
hosyn
سوزنچی
الان مقصود شما را متوجه شدم ممنون اصل نکته خیلی خوب است؛‌ اما ش
وقتی قانون حکومتی، تفاوتش با حجاب نوع بشر، تفاوت فاحش نباشد، و الزامش هم قانون کیفری نباشد بلکه تنها به سبک حقوق مدنی باشد، هیچ مشکلی متوجه حکومت که نیست بلکه کمال حکومت است.
سوزنچی
hosyn
وقتی قانون حکومتی، تفاوتش با حجاب نوع بشر، تفاوت فاحش نباشد، و ا
بله
نکته خیلی خوبی شد


ضمنا امروز داشتم دنبال مطالبی می گشتم اتفاقی به این صفحه برخوردم درباره رابطه آريالای هاشمی رفسنجانی با مجاهدین خلق
برای من جدید و جالب بود در کنار برخی از مطالبی که با شما رد و بدل شد
شاید برای شما هم جالب باشد
http://www.rajanews.com/news/221025
سوزنچی
سلام علیکم
دیشب مناظره ما برگزار شد
برداشت خود من این بود که بحث به جایی نرسید که یک موضع تثبیت و موضع دیگر رد شود. ایشان متاسفانه همان طور که انتظار می رفت برخی مواجهه های ژورنالیستی با موضوع داشت و اشتباهی که من کردم به نظرم این بود که به جای اینکه موضع خودم را مرتب شرح دهم در بسیاری از موارد درصدد نقد وی برآمدم

البته به نظرم اگر کسی اهل استدلال باشد دو استدلال مهم در بحث بنده بود که عملا پاسخ تمام مدعیات او بود
یکی همان تفکیکی قانون مدنی و کیفری و اصرار بر اینکه باید مواجهه ما با این مساله از جنس مدنی باشد
و دوم مفهوم مرز؛ که الان که قانون هست اگر قانون را برداریم مرز را مبهم کرده ایم (مخصوصا از این جهت که او پذیرفت که حدود ده درصد جامعه به سمت برهنگی خلاف عفت می رود و باید با آنها برخورد شود و من هم گفتم وقتی مرز را برداشتید چه مقدار برهنگی خلاف عفت است که برخورد کنیم؟!)

اما این دو مطلب را چندان رویش مانور ندادم یعنی احساس می کنم اگر کسی اهل دقت باشد می بیند این دو استدلالم تمام استدللهای وی را گرفت اما برای مخاطب عمومی شاید این توجه حاصل نشود

از من پرسیدند که آیا مایلم جلسه دومی باشد؟
از ابتدا قرار بر یک جلسه بود و اگر من بله هم بگویم معلوم نیست که این را حتما اجرا کنند. خود نصیری ابراز تمایل کرده بود به جلسه دیگر؛‌و سردبیر می پرسید که آیا پیگیری کنم که جلسه دوم بشود یا خیر؛ و می گفت حتی اگر صدا و سیما هم نپذیرفت در لایو اینستاگرامی جلسه دوم را برگزار کنیم
خوپ من شخصا به این دومی که اصلا میلی ندارم
اما درباره اولی هنوز به آنها جواب نداده ام
تنها انگیزه ام برای جلسه دوم این است که این دو مطلب را شرح دهم که مخاطب متوجه شود. اما نمی دانم واقعا خوب است یا به همین بسنده کنم

شما نظرتان چیست؟
hosyn
سلام علیکم
جلسه دوم که از تجربیات جلسه اول استفاده شود خوب است ان شاء الله تعالی
به صورت متنی هم منتشر شده است؟
hosyn
https://en.wikipedia.org/wiki/Leyla_Şahin_v_Turkey
349 KB

https://www.isna.ir/news/8411-07217/يك-مدرس-حقوق-بين-الملل-راي-ديوان-اروپايي-حقوق-بشر-درباره-دختر
بخشهایی از لینک بالا:
در اين راي آمده افراد نبايد از نشانه‌هاي مذهبي در جامعه سكولار استفاده كنند و دليل آن را حساسيت ديگر اشخاص ذكر مي‌كند...

ديوان در راي خود مي‌گويد منع پوشش اسلامي در جهت برقراري نظم عمومي است. ديوان ضمن ارائه تعريفي از نظم عمومي معتقد است برداشتن پوشش اسلامي در جهت برابري و تقويت همبستگي اجتماعي ضرورت دارد،...
https://en.wikipedia.org/wiki/Islamic_dress_in_Europe
https://fa.wikipedia.org/wiki/حجاب_در_ترکیه
https://fa.wikipedia.org/wiki/کشف_حجاب_در_ایران
https://fa.wikipedia.org/wiki/حجاب_اجباری_در_ایران
سوزنچی
ممنون از لطف شما
در مورد لیلا شاهین وجه استناد را متوجه نشدم.
ظاهرا مقصود شما این است که
ببینید حتی آنها حساسیت دیگران در پوشش را مهم می دانند.
اما اتفاقا این تیپ افراد همین را هم موید خود می گیرند که حکومت نباید در پوشش افراد مداخله کند چه منع چه اجبار. و می گویند همان طور که به لیل شاهین ظلم شده در ایران هم ظلم می شود

آیا نکته خاصی مد نظرتان بوده؟
hosyn
سوزنچی
ممنون از لطف شما در مورد لیلا شاهین وجه استناد را متوجه نشدم. ظا
منظور من رد التزام محض بود، یعنی چیزی که در جهان، مورد منع قرار میگیرد، نمیتواند از مقوله التزام باشد، و منظور دیگر من، دفاع دیوان حقوق بشر بود که به راحتی نمیتوانند بگویند به آن زن ظلم کرده است، چون استدلال کرده، و استدلال جواب میخواهد.
سوزنچی
این دومی را درست نفهمیدم
در لینک
https://www.isna.ir/news/8411-07217/يك-مدرس-حقوق-بين-الملل-راي-ديوان-اروپايي-حقوق-بشر-درباره-دختر
حقوققدان مذکور اصرارش بر این است که دادگاه مذکور دلیل نداشته است:

وي خاطرنشان كرد: ديوان در راي خود مي‌گويد منع پوشش اسلامي در جهت برقراري نظم عمومي است. ديوان ضمن ارائه تعريفي از نظم عمومي معتقد است برداشتن پوشش اسلامي در جهت برابري و تقويت همبستگي اجتماعي ضرورت دارد،:small_red_triangle: اما هيچ‌گاه دليلي براي حرف خود نمي‌آورد. :small_red_triangle:همچنين ديوان بر خلاف رويه خود اعلام مي‌كند داشتن روسري در دانشگاه باعث آزردن يا آشفتن ديگران مي‌شود در حالي كه ما نمي‌توانيم اعمال يك حق را به خاطر اينكه آثار اينچنيني داشته باشد، كنار بگذاريم. علاوه بر اين دموكراسي حكم مي‌كند قانون طوري تصويب شود كه همه در نوع پوشش خود آزاد باشند اما چنانچه فردي بخواهد اراده خود را بر ديگري تحميل كند با وي برخورد شود.
hosyn
خود ایشان میگوید: دیوان هم تعریف از نظم عمومی ارائه داده و هم پوشش اسلامی را مصداق مخالف این تعریف دانسته، بنابر این ،استدلال مشتمل بر صغری و کبری کرده، بلی ایشان باید در کبری یا در انطباق کبری بر صغری خدشه کند و جواب بدهد، خلاصه پوشش اسلامی با سایر دانشجویان حاضر تفاوت دارد، و میگوید: برداشتن پوشش اسلامي در جهت برابري و تقويت همبستگي اجتماعي ضرورت دارد
آیا شبکه چهار قصد دارد بحث حجاب را ادامه دهد؟
سوزنچی
hosyn
آیا شبکه چهار قصد دارد بحث حجاب را ادامه دهد؟
هنوز نمی دانند یعنی به نتیجه نرسیده اند یا اگر رسیده اند هنوز به من نگفته اند
آن مقدار که خبر دارم فشار شدیدی رویشان هست
نمی دانم از موج رسانه ای ای که ایجاد شد خبر دارید؟
این کانال آقای نصیری است که شاید دیدنش و موضعگیریهایش برایتان جالب باشد
@nasiri1342
hosyn
ریخت فقهی حجاب، قانون مدنی غیر کیفری است، اما در قانون مجازات اسلامی، در بخش تعزیرات، رنگ قانون کیفری پیدا کرده، و باید به این نکته توجه کنید.
اگر قرار شد ادامه دهید، باید مناظره قبلی را آسیب شناسی کنید.
hosyn
موجی که ایجاد میشود طبعا خلاف جهت قانون مصوب است، چون اغلب طرفداران قانون یا بیطرفها چندان انگیزه شورآفرینی ندارند، لذا شما که از قانون دفاع میکنید باید سعی کنید به هیچ وجه بهانه به دست طرف مقابل ندهید، و این توجه به نکاتی را میطلبد.
به نظرم، از ضعفهای مناظره که شما هم همراهی کردید، سراغ آمار نظر سنجی رفتن است، اساسا راه غلطی است، و لذا دو آمار مخالف هم داده شد، و مخاطب نمیفهمد که کدام درست است؟
اگر ایشان آمار مطرح کرد، جوابش این است باید نظرسنجی عمومی با امکان تجدید نظر قرار داد، یعنی رفراندوم در بازه زمانی که اشخاص بتوانند تجدید نظر کنند و یک شخص بتواند تجربیات بعدی خود را مرتب اعمال کند، و آمار آراء تجدیدپذیر در گستره زمان، معیار قرار گیرد.
اساسا رفراندوم در یک روز، راه غلط است، و با امکانات امروزی، بشر به سوی رفراندوم گسترده از حیث زمان با انتخاب مجدد خواهد رفت، پس چه بهتر که ایران پرچمدار چنین رفراندومی در سطح جهان باشد.
سوزنچی
خیلی ممنون
اتفاقا این چند روز فقط دارم آسیب شناسی می کنم

مهمترین نقطه ضعف من این بود که به جای اینکه بر تبیین ایجابی حرف خودم زوم کنم بر پاسخ دادن به وی تمرکز کردم
خود شما همین را تذکر داده بودید
اما گاه انسان تا تجربه نکند متوجه مقصود نمی شود
سوزنچی
این را اتفاقی امروز دیدم
ربطی به بحثهای فوق ندارد. شاید برای شما هم جالب باشد
سوزنچی
مناهج
۹۹/۶/۲۵
1
فیلم
7.9 MB
:cyclone: خواب عجیب مرحوم امام خمینی
:memo: پیش‌گویی از قیام و پیروزی انقلاب

:small_red_triangle: شهامت امام (ره) در بیانات و اطلاعیه‌های انقلابی

:small_red_triangle_down: آتشی ایران را گرفت که یک‌تنه آن را خاموش کردم گرچه خودم نیز سوختم.

:movie_camera: به روایت مرحوم دوانی

#امام_حوزه
#امام_خمینی

@Manahejj
سوزنچی
متن مناظره را در اینجا به طور کامل گزارش کرده
https://www.mashreghnews.ir/news/1119446/نصیری-یکی-از-اشکالات-الزام-حجاب-ایجاد-دو-قطبی-در-جامعه-است
سوزنچی
حسین سوزنچی
۹۹/۶/۳۰
✍خلاصه‌ سخنان من (#سوزنچی) در #مناظره با #مهدی_نصیری

:beginner:مقدمه

با توجه به مشکلات روز، من #مساله_حجاب را مهمترین مساله امروز کشور نمی‌دانم؛ در عین حال، اهمیتش در ردیف یک مساله جزیی فقهی نیست:
#حجاب غیر از کارکرد اصلی‌اش، در جهان امروز وجهه نمادین هم پیدا کرده است؛ قرآن کریم می‌فرماید «بزرگداشت شعارهای دین خودش مایه تقوای قلب است‏ (سوره حج، آيه۳۲). آیا ارزش پرچم یک کشور برای مردمش، فقط در حد قیمت پارچه‌اش است؟

:white_check_mark:الف. دلیل ضرورت وجود قانون حجاب در جمهوری اسلامی ایران

#قانون_حجاب، ناظر است به حضور زن در مقابل نامحرم، نه در حریم شخصی خود؛ یعنی برای نحوه حضور زن در مجامع عمومی است؛ پس سنخ این حکم، یک حکم اجتماعی است، نه صرفا مربوط به حریم خصوصی افراد.

حکومت همان طور که دغدغه مساله #سلامت_جسمی مردم (مثلا کرونا) را دارد، نسبت به #سلامت_معنوی مردم (از جمله عفت عمومی) هم باید حساس باشد. درجه‌ای از پوشش و الزام به آن، در عرف بشر در جهان وجود دارد، که درجه‌ی کمی هم نیست؛ بحث ما این است که محدوده قانونیِ‌ آن را اسلام تعیین کند یا سلیقه‌های شخصی؟!

در جامعه‌ای که عموم مردم مسلمانند، احکام اجتماعی اسلام باید در عرصه قوانین جدی گرفته شود [اصل چهارم قانون اساسی: ‎‎‎‎‎کلیه‏ قوانین‏ و مقررات‏ مدنی‏، جزایی‏، مالی‏، اقتصادی‏، اداری‏، فرهنگی‏، نظامی‏، سیاسی‏ و غیر اینها باید بر اساس‏ موازین‏ اسلامی‏ باشد.]

به علاوه، یک کارکرد مهم قانون حجاب، تعیین مرز معین برای رعایت قانون در عرصه عفت عمومی است؛
درست است که حداقل ۷۰-۸۰ و بلکه ۹۰ درصد زنان جامعه ما عفیف‌اند و اگر قانون حجاب برداشته شود اغلب به نحو زننده‌ای پوشش خود را کنار نمی‌گذارند؛ اما آن ۱۰ درصدی که بی‌عفت‌اند چطور؟! اگر برای حفظ عفت عمومی باید جلوی اینها را گرفت، با چه قانونی؟
با کنار گذاشتن حد و مرزی که خداوند برای رعایت پوشش معین کرده، همواره درباره اینکه چه حدی از عدم پوشش، خلاف عفت عمومی است مناقشه خواهد شد.


:white_check_mark:ب. اشکالات و مخالفت‌ها با قانون حجاب؛ و پاسخ

همه اشکالات منطقی‌ای که موجب مخالفت عده‌ای با قانون بودن حجاب می‌شود، ناظر به بد اجرا شدن قانون بوده، نه اصل الزام قانونی؛

اما:
:small_blue_diamond:بد اجرا شدن، دلیل موجهی برای «اجرا نکردنِ» قانون نیست: مثلا، آیا اگر پلیس از قانون ممنوعیت عبور از چراغ قرمز سوءاستفاده کرد، باید عبور از چهار‌راه‌ها کاملا دل‌بخواهی شود؟!
و
:small_blue_diamond:بد اجرا شدن، ناشی از این است که با اینکه مساله حجاب از جنس #قانون_مدنی است، اما جامعه ما فقط #قانون_کیفری را به عنوان #قانون می‌شناسد!
مساله اصلی در #قانون_کیفری (مثلا قوانین مربوط به دزدی یا قتل)، تعیین مقدار مجازات و سپس مجازات کردن مجرم است.
اما مساله اصلی در #قانون_مدنی، تنظیم روابط افراد جامعه با یکدیگر است؛ مانند قوانین مربوط به معاملات ویا قوانین رانندگی؛ و البته مجازات، آخرین گام آن است. در این دسته از قوانین، نگاه اصلی به قانون، نگاه فرهنگی و اجتماعی است؛ البته حد و مرزها هم مشخص می‌گردد و اگر کسی تخطی کرد مجازات می‌شود.

:anger: اشکالات و مخالفت‌های منطقی همه به این برمی‌گردد که چرا می‌خواهید با زور افراد را محجبه کنید؟!
منظورشان این است که چرا با «قانون کیفری» می‌خواهید حجاب را مستقر کنید؟!
و از این جهت راست می‌گویند.
اما اشتباهشان این است که با اصل قانون بودن حجاب مخالفت می‌کنند؛ در حالی که سزاوار بود می‌گفتند: این قانون را به عنوان «قانون مدنی» ببینید و اجرا کنید؛ که الزام گام آخر آن است، نه از ابتدا تا انتهای آن.


:white_check_mark:ج. شرایط دست برداشتن حکومت از اجرای یک قانون

اگر واقعا اکثریت مردم در جامعه‌ای با اجرای قانونی مخالفت کنند، هر حکومتی ناچار است در نحوه اجرای آن تجدیدنظر کند؛
اما عمل نکردن افراد، لزوما مخالفت با اصل قانون نیست. از مشاهده افرادی که حجاب شرعی صددرصدی را رعایت نمی‌کنند نمی‌توان نتیجه گرفت آنها مخالف وجود اصل قانون حجاب، و طرفدار غیرالزامی شدن آن هستند؛ مانند این است که گفته شود افرادی که قوانین رانندگی را کامل رعایت نمی‌کنند، مخالف وجود قوانین رانندگی در جامعه، و طرفدار غیرالزامی شدن قوانین رانندگی‌اند؟!

همچنین تفاوت بسیار است بین #ناتوانی از اجرای برخی از قوانین (= به خاطر مشکلاتی فعلا نتوانیم یک قانونی را اجرا کنیم)، با #کنار_گذاشتن یک قانون (= به سلیقه خودمان ویا به خاطر عرف، احکام دین را اهم و مهم کرده، از ابتدا اجرای برخی قوانین را معلق کنیم)!
قوانین اسلام منظومه‌وار است؛ و خداوند است که مقدار واجب‌الالزام این منظومه را معین کرده است؛‌ ما حق نداریم به تشخیص سلیقه‌ای خود، از قانون دانستن برخی از قوانین اجتماعی اسلام صرف نظر، و این منظومه را کم و زیاد کنیم؛ هرچند ممکن است که گاهی به خاطر شرایط پیرامونی نتوانیم یک قانون را اجرا کنیم.

@souzanchi
hosyn
سلام علیکم
قوانین کیفری، اگر کسی مخالفت کند، مجرم است و کیفر دارد، اما قوانین مدنی، اگر کسی مخالفت کند، جرم و بزه مرتکب نشده ولی متخلف است و هر چند کیفر ندارد ولی آثار دارد، و فرق حقوقی این دو، اوسع ما بین زمین و آسمان است، مثلا در عرف عام اگر کسی از خط عابر پیاده عبور نکند، مجرم نیست اما متخلف است، و در وقت ضمانات تصادفات، آثار و لوازم خود را نشان میدهد.

در احکام شرع، هر چه حد شرعی برای آن تعیین شده، مستقیما قانون کیفری است، و اما سایر گناهان پس میتوانند داخل در تحت عنوان تعزیر بشوند که منوط به نظر حاکم شرع است، و در بعض موارد مثل روزه‌خواری علنی، تعزیر منصوص مثل ۲۵ ضربه شلاق وارد شده است.

با ملاحظه این که مسأله بي‌حجابی، هیچ فقیهی در طول تاریخ برای آن، حد تعیین نکرده، پس ریخت مسأله حجاب، قانون کیفری نیست، و بنابر این اگر زنی عمدا بدون پوشش، مقابل نامحرم ظاهر میشود، کیفر ندارد، اما آثار اجتماعی و حقوقی دارد، مثلا اگر با پوشش نماز بخواند خواهر او نمیتواند در نماز به او اقتدا کند، اگر شهادت دهد که مثلا پدرش وصیت کرده، شهادتش قبول نمیشود، و...

پس حجاب، طبق شرع، یک قانون مدنی است، و تخلف از آن آثار خاص دارد، و یکی از آثار آن، این است که میتواند در شرائط خاص، که حاکم شرع صلاح بداند، برای آن تعزیر صورت بگیرد.

فعلا تبصره قانون مجازات اسلامی، حجاب را داخل در صورت قانون کیفری کرده است، و بهترین راه این است که حاکمیت، در یک پروژه مثلا پنج ساله، بستر اجرای آن را محک بزند، ابتدا بد اجرا کردن قانون را متوقف کند، و سپس هر فرد ایرانی، حساب کاربری خاص خود با کد ملی داشته باشد، و در طی پنج سال، نظر خود را راجع به اصل قانون و انواع قیود آن و نحوه اجرای آن، نظرخواهی کند، و نظرخواهی تدریجی باشد، و قابل تجدیدنظر باشد، و معلوم باشد که هر فردی در چه مدت زمانی، چه نظری داشته است، و بعد چه انتخاب دیگری داشته است، و با تحلیل دقیق داده‌ها پس از پنج سال، میتوان تعیین کرد که گرایش اغلب افراد جامعه، به سوی چیست؟ و مهمترین کار در طی این پنج سال، تلاش علمی و تبیینی برای دور کردن افراد، از نظرهای احساسی و مقطعی باشد.
زن بی حجاب، کیفر ندارد، اما همین زن، شراب بخورد حد دارد، قذف کند حد دارد
سوزنچی
✍خلاصه‌ سخنان من (#سوزنچی) در #مناظره با #مهدی_نصیری :beginner:مقدمه
در انتخاب مثال، باید غایت دقت صورت گیرد، به گمانم این مثال اصلا خوب نیست: ((مثلا، آیا اگر پلیس از قانون ممنوعیت عبور از چراغ قرمز سوءاستفاده کرد))
در مناظره هم فرمودید: ((می‌دانیم که هنوز هم که هنوز است برخی از پلیس‌ها رشوه می‌گیرند در همین بحث جریمه کردن، آیا چون ما می‌دانیم برخی پلیس‌ها رشوه می‌گیرند دیگر قانون چراغ قرمز را برداریم؟!))
خیلی این مثل ناجور است، نه به خاطر اینکه واقعیت نداشته باشد، خیر، بلکه به خاطر اینکه بالفعل یک قشر را متهم میکند.
سوزنچی
ممنون از تذکراتتان

یکی اشکال کرده



اون شب هم شما درباره الزام مدنی در برابر الزام کیفری سخن گفته اید
جون این اصطلاحات معنای حقوقی دقیق دارند، درباره استفاده از آنها بایددقت کنیم
الزام مدنی که در حقوق مدنی است ذیل حقوق خصوصی است که بیانگر حقوق وتکالیف افراد جامعه نسبت به یکدیگر است.
اگر قبول کنیم الزام حجاب داخل در حقوق مدنی است،چه دلیلی دارد که پوشاندن به به میزان شرعی حق افراد بر یکدیگر باشد؟
آنچه از ادله فقهی برمی آید چنین حقی را اثبات نمی کند، بلکه تکلیف زنان مسلمان را به لحاظ شرعی معلوم می نماید.
دقیقا از همین جاست که شاید بتوان به تمایز تراز حجاب مدنی با حجاب شرعی پرداخت.
hosyn
سوزنچی
ممنون از تذکراتتان یکی اشکال کرده اون شب هم شما درباره الزام
درست است که این اصطلاحات، معانی دقیق کلاسیک دارند، اما معنای عام مذنیت که ما میگوییم، تابع لفظ مدنیت از حقوق مدنی مصطلح فرانسه و غرب نیستیم، و حتی با این وجود، اینکه گفتند:
((اگر قبول کنیم الزام حجاب داخل در حقوق مدنی است،چه دلیلی دارد که پوشاندن به به میزان شرعی حق افراد بر یکدیگر باشد؟))
دلیلش واضح است، چون بی حجابی مطلق، مفاسد اجتماعی دارد، سبب تحریک دیگران میشود و نیز سایر زنان هم یاد میگیرند، پس اصل پوشش، مصداق قانون مدنی است در تمام جوامع بشری، و میماند تعیین مرز حجاب، و وقتی شرعا مرز اسلامی حجاب، تعیین شده، این مرز، دقیقا، رنگ تعیین مرز در حقوق مدنی کشور اسلامی دارد.

به این صفحات نگاهی بیندازید:
https://fa.wikipedia.org/wiki/حقوق_مدنی
https://fa.wikipedia.org/wiki/حقوق_خصوصی
https://fa.wikipedia.org/wiki/حقوق_عمومی
https://fa.wikipedia.org/wiki/قوانین_مدنی
https://fa.wikipedia.org/wiki/قانون_مدنی
https://fa.wikipedia.org/wiki/قانون_مسئولیت_مدنی

در لینک دوم آمده:
اما از اواخر سده نوزدهم که رفته رفته مفهوم اجتماعی حق هوادارانی یافت و وظایف دولت در اداره امور گسترش پیدا کرد، مرز میان حقوق خصوصی و عمومی نیز دستخوش تغییر شد؛....
یک تقسیم ثنایی ناقص کردند و گفتند حقوق خصوصی و عمومی، یعنی روابط فرد و فرد و روابط فرد و دولت، و حال آنکه ده‌ها نوع دیگر رابطه هست که در حوزه حقوق مطرح است.
سوزنچی
ممنون
سوزنچی
سلام
می خواهم این متن را در کانالم بگذارم
ممنون می شوم اگر نظر بدهید
✍#سانسور و #تحریف در یک سوی #مناظره

چهارشنبه قبل مناظره‌ای داشتم با مهدی نصیری؛ با موضوع «مناسبات حجاب و سیاست در ایران»

دوست و دشمن دست به دست هم دادند که موضوع مناظره را تحریف کنند؛ و عنوان «بحث درباره #حجاب_اجباری» ‌روی آن گذاشتند.

موضع آقای نصیری به طور کامل دیده شد؛ الحمدلله!

موضع بنده کاش فقط سانسور می‌شد؛ یکسره تحریف شد!

شدم «طرفدار حجاب اجباری»!!!

دریغ از ذره‌ای فکر!

:anger:من راهکار دادم برای اینکه #قانون_حجاب بماند؛ اما زور و اجباری در کار نباشد؛ و حکومت تا حد امکان مداخله نکند.

:white_small_square:گفتم به جای نگاه کیفری و جزایی به قانون، بیایید فهم «قانون مدنی» از مسأله حجاب را بگسترانیم: نه «بی‌قانونی»؛ و نه «زور و اجبار» در اجرای قانون؛

:white_small_square:گفتم مثال قانون مدنی، قوانین معاملات است و قانون رانندگی؛
آیا برای معاملات بین مردم نباید قانونی باشد؟!
آیا عبور و مرور وسایل نقلیه نباید قانونمند باشد؟!
باید باشد؛ اما نه قانونی در افق مجازات و کیفر؛ بلکه قانونی که صرفا پشتوانه برقراری روابط صحیح بین افراد است؛ و تنها در شرایط خاص و اضطراری کار را به کیفر و دادگاه می‌رساند.

:white_small_square:گفتم مشکل ما در بد اجرا شدن قانون است؛
و توضیح دادم:
در کشور ما همه از قانون، فقط «قانون کیفری» می‌فهمیم: وقتی چیزی قانونی می‌شود، انتظار داریم حکومت با زور و اجبار آن را پیاده کند.
و در این زمینه همه مقصریم؛ مثلا همین الان مشکلات اقتصادی گریبانگیر همه شده؛ ولی فقط انتظار داریم حکومت با تکیه ابزارهای نظارت و مجازات اوضاع را درست کند!

:white_small_square:من نه وضع موجود را تایید کردم؛
و نه فقط نسبت به آن اعتراض کردم؛
بلکه برای اینکه «قانون» برقرار باشد اما «محور آن زور و اجبار نباشد» #راهکار دادم؛‌
راهکاری بسیار ساده و شدنی؛‌
راهکاری که در عمده روابط اجتماعی دیگر ما (همه عرصه‌های حقوق مدنی: از معاملات و روابط اقتصادی بین مردم، تا مسائل ازدواج و طلاق، تا عرصه قوانین رانندگی، تا ...) عملا در حال پیاده شدن است؛
و هیچگاه هیچ دوقطبی‌ای هم ایجاد نکرده.

:white_small_square:نشان دادم هم کسانی که از وجود قانون دفاع می‌کنند حق دارند؛
و هم کسانی که از اجرای قانون بر مدار زور و اجبار معترض‌اند؛
و راه علاج،
نه حذف قانون، و رها کردن عرصه عفت عمومی در هرج و مرج است؛
و نه اصرار بر اجرای قانون با ابزار زور و اجبار؛
راه برون‌رفت از این دوگانه تصنعی «اجبار» و «هرج و مرج»،
آن است که قانون شرعی حجاب را همچون یک قانون مدنی پیاده و اجرا کنیم؛
همانند قوانین معاملات؛
همانند قوانین رانندگی؛
و همانند صدها قانون مدنی دیگر.

:anger:افسوس که در این هیاهوی غوغاسالار، این سخنان شنیده نشد؛ فهم نشد؛ و حتی نقد نشد! افسوس!

@souzanchi
نظری ندارید؟
hosyn
سلام علیکم
چیز خاصی به نظرم نرسید، ان شاء الله خوب است، فعلا کار دیگری نمیتوانید بکنید، آیا ادامه پیدا میکند؟
سوزنچی
خیر

نکته ای گفتند دیدم حق دارند
احتمالا از موج رسانه ای شدیدی که رخ داد مطلعید
گفتند نصیری نشان داد به هیچ چیز ملتزم نیست و آدم پیش بینی ناپذیری است
نمیتوانیم ریسک کنیم و دوباره تریبون برنامه زنده به او بدهیم
hosyn
خوب، برنامه زنده نباشد.
عین بعض عباراتی که در مناظره گفتید را بازنشر دهید و توضیح بیشتر بدهید
سوزنچی
hosyn
خوب، برنامه زنده نباشد.
خیلی بعید است او قبول کند

برنامه قبلی در ساعت 11 شبکه4 برگزار شد
تقریبا با بیینده بسیار کم
اما بازنشر برخی کلیپهایش در فضای مجازی بیش از 40 میلیون بود

ولو خیلی هزینه داشت اما برگ برنده ای شد برای نظام در زمینه طرح نظر مخالف

اگر غیر زنده باشد یک معنای عقبنشینی دارد و نقض غرض خواهد شد
hosyn
ترفندی به کار برده است که اگر آن ترفند شناسایی شود، از برنامه زنده هم هیچ باکی نیست.
سوزنچی
آن چیست؟
hosyn
مثال خارج از بحث، اما جذاب برای عموم
سوزنچی
این را که از اول فهمیدم و همه هم از همین نگرانند
مشکل دقیقا همین است
یعنی همه میدانیم دوباره بیاید با همین روش میخواهد حرف بزند

در برنامه زنده چه میتوان کرد
hosyn
راهکار ساده دارد، وقتی روش او شناسایی شد، جوابهای ساده و کوبنده در رد مثالهایش، ولی خوب باید قبلا راجع به جوابها فکر دقیق کرد
سوزنچی
مثال دختر زباله گرد را زد متوجه ترفندش شدم
اما پاسخ من هیچ بازنمود نداشت
فقط مخاطب آنلاین را راضی کرد
مشکل بازنمایی ای است که بعد از بر نامه میشود
برای اینکه چگونه کل برنامه بعدی را مدیریت غیرمستقیم کنیم که مخاطب زنده قانع شود سناریو داشتم
hosyn
باید مثال را با مثال پاسخ داد به نحوی که انگیزه نقل برای همه داشته باشد
مثالی که در جلسه مناظره فکر بشود فایده ندارد
مثال باید تمام لوازمش رویش فکر شود
سوزنچی
چون نمیدانیم این دفعه کجاها را میخواهد بزند نمیتوان پیش بینی کرد

ضمنا یک بررسیهای دقیقی از اثر برنامه میشود
مهمترین مطلبش که 40 میلیون بازتاب داشته آمار دروغش بود درباره 70 درصد وزارت ارشاد

بالاخره دروغ برد خودش را دارد
hosyn
برد دروغ مقطعی است، راجع به آمار، روش درستی پیش نرفت، اصلا باید ناکارآمدی آمارهای نظرسنجی در بحث یکسره شود، به جای اینکه آمار در قبال او ارائه داد باید یک نقض ملموس برای همه آورد که نقض این آمارهای نظرسنجی است، و بلکه رفراندوم عمومی هم اگر در یک زمان یک روزه باشد ناکارآمد است، مثالهای معروف در سراسر جهان هست
سوزنچی
hosyn
برد دروغ مقطعی است، راجع به آمار، روش درستی پیش نرفت، اصلا باید
اینها پاسخ است و درست است
اما مشکل در بازنمایی ای است که بعد از برنامه انجام میشود
خود وزارت ارشاد تکذبیه داد و آمار واقعی مذکور را در سایتش گذاشت
از این بالاتر؟
اما فضای مجازی چقدر این دیده شد

اینها نگران بازنمایی ای هستند که بعدش انجام میشود
کلیپی که بی بی سی ساخت و بلافاصله نشر داد را نمیدانم دیده اید یا نه
3-4 دقیقه است اما خیلی عالی طراحی شده
الان خدمتتان ارسال میکنم البته فایلی که میفرستم مقداری طولانیتر از اصل کلیپ است
hosyn
سوزنچی
اینها پاسخ است و درست است اما مشکل در بازنمایی ای است که بعد از
بازنمایی را چرا دیگران مدیریت کنند؟ شما باید مثل سریالهای حرفه‌ای ، طوری بحث زنده را تمام کنید و وعده ادامه بدهید که همگی منتظر برنامه بعدی باشند، و خود پی گیری مردم بر ای برنامه بعدی، بزرگترین پیروزی خواهد بود
سوزنچی
کلیپی که بی بی سی ساخت و بلافاصله نشر داد را نمیدانم دیده اید یا
خیر ندیدم
سوزنچی
سوزنچی
۹۹/۶/۳۰
فیلم
8 MB

hosyn
حتی در جواب دوم یا سوم شما، کاملا جا زده، و لحنش عوض میشود، و میفهمد خیلی کارش از نظر فنی، روبراه نیست
سوزنچی
البته این گزارشی است که فردا یا پسفردایش بی بی سی رو آنتن برد و این را از کانال تلگرامیش برداشتم
واکنش مسیح علینژاد هم بسیار دیدنی است و نشان میدهد که اصل برنامه به نظرم در تقویت نظام موثر بوده که او اینقدر عصبانی شده
سوزنچی
سوزنچی
۹۹/۶/۳۰
فیلم
4.6 MB

سوزنچی
hosyn
بازنمایی را چرا دیگران مدیریت کنند؟ شما باید مثل سریالهای حرفه‌ا
عرض کردم یک سناریوی خوبی طراحی کرده بودم
نکته ای که گفتند این بود که مگر چقدر بییننده مستقیم خواهد داشت؟
10 میلیون (که به نظرم بسیار کمتر است و خودم بعید میدانم بیینده یک برنامه گفتگو محور یک و نیم ساعته تلویزیونی به میلیون برسد)

اما بازنمایی فقط یک کلیپی که در آن آمار 70درصد را ادعا میکند به اضافه آن جمله اش که نظام آمارهای واقعی را مخفی میکند ظرف 3 روز بالای 40 میلیون بازدید داشته
در واقع همه کار ما برای مخاطب مستقیم است
در حالی که بازتاب اصلی و تداوم اصلی در فضای مجازی است که متاسفانه در آنجا خیلی ضعیفیم
hosyn
علی ای حال، ان شاء الله خلأهای گوناگون در پس زمینه مناظره و بحث، شناسایی و پر شود هر چند فعلا مناظره ای صورت نگیرد.
مثلا در همین کلیپ، بخش مثال او را آوردند برای خانم نابغه ریاضی، خوب، مگر نابغه ریاضی که بی حجاب بوده، فقط عکس بی حجاب دارد؟ عکس دانش آموزی دارد برای دانش آموزان، عکس دانشجویی دارد برای دانشجویان، و مثلا عکس دکتری دارد در مدرک دکترایش، و عکس در بیمارستان و پارک و خانه و شاید حمام هم دارد، کدام عکس برای الگو بگذاریم؟
واقعا چقدر بحث علمی؟!
دو بخشی که در بی بی سی از شما گذاشته، کاملا هدفش روشن است، و شما بهتر است این بهانه‌ها را به دستشان ندهید، آیا لزومی داشته که اینجا برجام را مطرح کنید؟ آیا قبلا فکرش کرده بودید یا دفعتا شد؟
چالشی که شما دارید این است که فعلا قانون حجاب در قانون مجازات اسلامی، رنگ قانون کیفری دارد، و بدون اینکه در بحث، با این قانون درگیر شوید، باید فکری برای تلطیف ملایم آن بکنید.
سوزنچی
سلام علیکم
سایت یک آیه من مشکلی پیدا کرده. من خودم خیلی از اینها سر در نمی آورم و پاسخی که برایم دادند را خدمتتان می فرستم از این جهت که برخی از فایلهای آسیب دیده من مربوط به فدکیه است و گفتم مبادا این آسیب متوجه سایت شما هم بشود و اگر پیشگیری ای لازم است اقدام کنید
[عکس]

[عکس]

hosyn
سوزنچی
سلام علیکم سایت یک آیه من مشکلی پیدا کرده. من خودم خیلی از اینها
سلام علیکم
با پشتیبانی تماس بگیرید برایتان درست میکنند، چند فایل که فهرست شده، مسدود شدند تا نتوانند خرابکاری کنند، تا انجا که من میدانم ربطی به سایت فدکیه ندارد، باید یک کپی تمیز از این فایلها داشته باشید تا جایگزین این فایلهای خراب کنید، پشتیبانی برای شما انجام میدهد ان شاء الله.
سوزنچی
نه منظورم این نبود
منظورم فقط این بود که مبادا سایت شما هم همین مشکل را پیدا کند
ضمنا اگر فایلهای فدکیه را از سایتم حذف کنم که از نظر شما مشکلی ندارد
hosyn
سوزنچی
نه منظورم این نبود منظورم فقط این بود که مبادا سایت شما هم همین
من که مشکلی احساس نکردم، و حذف فایلها مانعی ندارد، و اگر قرنطینه شده چاره ای از حذف آنها نیست.
سوزنچی
سلام علیکم

چند روز پیش در سایتم در قسمت دیدگاهها کسی این پیام را برایم فرستاده است


سلام حاج آقا / طاعات قبول
بنده هم مثل شما طلبه درس خارج قم هستم و کلی قسط و بدهی دارم و مقروض هستم که نمیتوانم پرداخت کنم و شرمسارم.
همسرم۲۷ ماه عقد کرده خونه باباش بود و چقدر اذیت شد ازشماتقاضاکمک دارم و به حضرت معصومه علیهاسلام قسم تان میدهم
۰۹۳۷۱۳۴۶۷۶۸

به نظر شما من در این گونه موارد چه وظیفه‌ای دارم؟
آیا باید با او تماس بگیرم؟
hosyn
سلام علیکم
خیر أقبل إلیک
سوزنچی
سلام علیکم
مساله شرعی

امروز یک نفر از من پرسید که آیا خرید و فروش نوزاد از بدو تولد درست است؟!!!

توضیح که خواستم معلوم شد که مادر فقیری باردار بوده و زن و شوهری که بچه دار نمی شده اند به این زن باردار و شوهرش گرفته اند که ما مخارج این مادر در این ایام تا تولد را می دهیم و ۱۵میلیون هم می دهیم این بچه که به دنیا آمد برای ما باشد و دیگر شما حق مراجعه برای این بچه ندارید و آن مادر و شوهرش هم با توجه به بچه های دیگری که داشتن د ونیز فقیر بودنشان کاملا راضی بوده اند

من عرض کردم که شرعا خرید و فروش کودک نداریم
اما اینکه یک نفر بچه فرد دیگری را حاضر باشد تحت تکفل بگیرد و با پدر و مادر شرط کند که من تحت تکفل می گیرم مظروط بر اینکه شما اصلا سراغ او نیایید و کاری به کار او نداشته باشید و پولی بدهد که آنها این رضایت را بدهند ظاهرا بدون اشکال است.

اما چند سوال:
۱. آیا این مقدار که گفتم درست است؟
۲. اگر درست است سوال بعدی اش این بود که این بچه دختر است برای اینکه به پدرخوانده اش محرم شود چه باید کرد که بعدا مشکل ایجاد نکند. گفتم مثلا خواهرشوهر به وی شیر بدهد. گفت این درست می شود اما به دایی‌خوانده که محرم نمی شود و اینها می‌خواهند به بچه نگویند که این بچه آنها نیست.
۳. اگر درست است تکلیف مسائل بعدی (ارث و ...) چه می شود. منظورم ارث از جانب پدرو مادر واقعی وی است. بالاخره فرق است بین بچه ای که پدر و مادرش معلوم نیست با چنین بچه ای.

ضمنا توجه کنید که پدر و مادر واقعی فقیرند و خودشان به این امر راضی و متمایلند. یعنی اینکه بگوییم فسخ کنید و بچه را برگردانید و پول را پس بدهید ظاهرا خود پدر و مادر واقعی هم قبول نکنند
سوزنچی
در آیه فسبح باسم ربک العظیم
این تحلیل را درباره حرف باء نوشته ام
۱. آیا همه اینها را محتمل می دانید (البته باء‌تعدیه را شک داشتم. نمی دانم آیا مشروط است به اینکه فعل لازم باشد یا خیر)
۲. آیا شق دیگری قابل فرض است؟
سوزنچی
یک آیه در روز
۹۹/۷/۱۵
:small_blue_diamond:بِاسْمِ: ب + اسم

:small_blue_diamond:حرف «باء» به لحاظ جایگاه نحوی می‌تواند:

:black_small_square:الف. باء زایده و برای تاکید باشد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏5، ص230 ) و موید این تحلیل؛ وجود تعبیر «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى» (اعلی/1) که بدون «ب» آمده است؛

:black_small_square:ب. باء نقل یا باء تعدیه باشد (مانند: ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ؛ بقره/17)؛ که در این صورت به لحاظ معنایی «اسم رب» مفعول است و بسیار شبیه حالت فوق می‌شود؛

:black_small_square:ج. «باء» استعانت باشد (مانند: الَّذي عَلَّمَ بِالْقَلَم‏؛ علق/۴)؛ که در این صورت یا متعلق است به خود «سبح»، که ‌یعنی با استعانت از اسم رب تسبیح بگوی؛ و یا متعلق است به محذوف که آن محذوف حال برای تسبیح باشد؛ مثلا «سبح متبرکا باسم ربک» (إعراب القرآن و بيانه، ج‏9، ص443 )

:black_small_square:د. باء ‌مصاحبت (به معنای «مع») باشد (مانند يا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَكاتٍ عَلَيْك‏؛ هود/۴۸)؛ که در این صورت بدین معناست که همراه با اسم پروردگارت تسبیح بگوی؛ یعنی هرجا اسم پروردگارت می‌آید آن را با تسبیح همراه کن.

:black_small_square:ه. ...

@yekaye
hosyn
سوزنچی
سلام علیکم مساله شرعی امروز یک نفر از من پرسید که آیا خرید و فر
سلام علیکم
خرید و فروش نوزاد صحیح نیست، و آنچه فرمودید تقریبا همین است، و محرمیت به دائی خوانده هم اگر زن دایی شیر بدهد درست میشود، و سایر احکام شرعی هم سر جایش هست، و مهم انست که چون محل ابتلاء بالفعل انهاست بهتر است دقیق با فتوای مرجع خود و استفتاء پیش بروند.
سوزنچی
در آیه فسبح باسم ربک العظیم این تحلیل را درباره حرف باء نوشته ام
۱- هیچکدام احتمالش صفر نیست.
۲- باء ملابست هم میتواند باشد که لطیف‌تر از باء مصاحبت است، مثل تفاوت دو شخص همراه مصاحب، و یک شخص و لباسش.
سوزنچی
خیلی ممنون

برای کلمه «اسم» به نظرم از شما شنیده بودم که از ماده «وسم» است
اما اغلب اهل لغت آن را از ماده «سمو» می‌دانند و فقط این قول به گروهی از کوفیان منسوب است که من حدس زدم سخنشان ناظر به اشتقاق کبیر بوده باشد.

بحثهایی را در کانالم گذاشتم اما همه بحثها را با متن اصلی نقل قولها در فایل زیر دارم
خدمتتان تقدیم می کنم
احیانا اگر فرصتی داشتید و نگاه کردید و تذکر نکته ای را لازم دانستید ممنون می شوم

این فایل پیش نویسی است که مطالب را از آن در کانالم می گذارم
مطالب دیگری هم دارد. محل سوال اصلی من تحلیل کلمه «اسم» است
141 KB

سوزنچی
سلام علیکم
ایام اربعین عزای حسینی را تسلیت عرض می کنم
این حکایت را مرحوم حائری در کتاب شجره طوبی ج۱ ص۴۶ آورده
http://dl.islamicdoc.com/site/catalogue/455278


http://shiaonlinelibrary.com/الكتب/1564_شجرة-طوبى-الشيخ-محمد-مهدي-الحائري-ج-١/الصفحة_46
شما در جایی این را دیده اید؟
من کل الشامله و نیز جامع احادیث نور را زدم و نیافتم

ولنعم ما صنع بهم أمير تيمور وحقيق بالحمد والثناء ما فعله بهم ففي التواريخ إنه لما استقر الملك للسطان أمير تيمور ، وشرق في البلاد وغرب ، وخرب من دياد أهل العناد ما خرب ، ذكر ما صنعه أهل الشام بعترة نبيهم ، ودخول عيال الحسين ونسائه على يزيد وما فعل أهل الشام من اللهو والضطرب ، وشربهم الخمور ، فجعل قلبه يتوقد نارا منهم
46

وغيظا وحنقا عليهم ثم ركب حتى دخل الشام فذلت له صعابهم ، وخضعت لديه رقابهم وانقاد له كبيرهم وصغيرهم ، فلما دخلوا عليه وعاينوا منه سوء الخلق ، وظهر لهم منه امارة العداوة والبغضاء ، أرادوا أن يتقربوا إليه بما يزيل ذلك عنهم فتقدم رئيسهم فقال : يا أمير نريد أن نزوجك إبنة فلان ، وهي ابنة حاوية للحسن والجمال ، والعقل والكمال وهي لا تليق إلا بك .

فقبلها منهم بعدما بالغوا في حسنها وجمالها ، ثم أمرهم ان يأخذوها الى الحمام ، وامرهم أن يزينوا الاسواق ويأخذوا باللهو واللعب والطرب ، وأن يحضروا أسباب العرس ، فأخذوها الى الحمام وأسباب العرس خلفها ، فدعا الملك بخادمه وقال له : خذ ناقة مهزولة غير موطئة ولا مرحولة ، وامض بها الى باب الحمام فإذا خرجت البنت فأركبها على الناقة ودر بها في الشوارع والمشارع ، ولا تدع أحدا يستر وجهها من النظارفامتثل الخادم أمره ومضى بالناقة الى الحمام ووقف بالباب في جمع من رؤسائهم وهم لا يشعرون بذلك فلما نظروا الى الخادم والناقة في يده قالوا : ما تريد أن تصنع بهذه الناقة ؟ فأخبرهم بما أمره الملك به وأنه فاعل ذلك ، فلما سمعوا كلامه شق عليهم ذلك واستعظموا ذلك الفعل الشنيع ، فجعلوا ينظرون بعضهم الى بعض ، ثم رجعوا الى الملك فقالوا : أصلح الله الامير ما الذي يريد أن يصنع خادمك ؟ وما ندري أنه يكذب عليه ام يصدق ؟ ولا ينبغي لمثلك ان يكذب عليك .

فقال : ويلكم وما الذي يزعمه خادمي ؟ قالوا : كذا وكذا قال : أمرته بذلك قالوا : كيف تأمره بمثل ذلك وهذا أمر لا يرضي الله ورسوله ولا كان في الجاهلية ولا أحد فاعل مثل هذا الفعل ؟ ثم أعولوا بالضجيج بين يديه .

فقال : ويلكم يا أهل الشام إن هذا العمل غير قبيح لديكم ، وإنما هو عادتكم وسجيتكم ، وقد فعلتم ما فعلتم قبل هذا بعترة نبيكم .

فقالوا : يا أمير هذه البنت من أشرف أهل الشام حسبا ونسبا ، وأعلاهم مرتبة وأعفهم ذيلا ، وإنما هي ابنة ملكنا .

فلما انتهى كلامهم الى هنا شق أمير تيمور جيبه وبكى حتى غشي عليه ، فلما أفاق من الغشوة قال : يا ويلكم يا أتباع يزيد وأولاد اتباعه ، اعلموني واخبروني أي ملك أكرم من رسول الله ؟ وأية بنت أعف من بنات أمير المؤمنين ؟ وهي في شوارعكم واسواقكم ، وانتم ونساؤكم خرجتم تتفرجون عليهن وانتم تعلمون أنهن بنات رسول الله نبيكم ، ويلكم اخبروني أما كان الحسين حجة الله وابن حجته وقد رأيتم عياله سبايا على النياق من بلد الى بلد ؟ : فمن بلدة تهدى الى شر بلدة ومن ظالم تهدى الى شر ظالم
ضمنا نمی دانم ورژن ۴ الشامله را دانلود کرده اید یا نه
نسخة ذي الحجة 1441
تغییراتی که کرده که کار با آن را خیلی ساده کرده یک چیز است
سرعت جستجویش بسیار بسیار عالی و بالا رفته است
فوق تصور است
اصلا با قبلی قابل مقایسه نیست.

البته فعلا نسخه لینکوس ندارد و فقط با ویندوز ۷ به بالا کار می کند

من دانلودش کرده ام حدود ۷ گیگ است که وقتی نصبش می کنیم حدود ۸ گیگ می شود
اگر خواستید می توانم خدمتتان بیاورم
hosyn
سوزنچی
سلام علیکم ایام اربعین عزای حسینی را تسلیت عرض می کنم این حکایت
سلام علیکم
عظم الله اجورکم
خیر، ندیدم، راجع به تیمور در اعیان الشیعه نسبتا مفصل بحث کردند، اما این نیست ظاهرا، هر چه پیدا کردم در اینجا قبلا گذاشتم:
http://amafhhjm.ir/wp/almobin/Amafhhjm/0800-0777-1398/0807-0784-1405-teimur-00000.html
سوزنچی
ضمنا نمی دانم ورژن ۴ الشامله را دانلود کرده اید یا نه نسخة ذي ال
بلی دیدم، ولی چون لینوکس دارم هنوز نسخه آن نیامده، و به گمانم در لپ تاپ قبلی که ویندوز ۷ دارد نصب کردم و نگاهی کردم، و در ویندوز ایکس پی اجرا نمیشود.
سوزنچی
hosyn
سلام علیکم عظم الله اجورکم خیر، ندیدم، راجع به تیمور در اعیان ال
با اجازه شما در همان صفحه اضافه اش کردم
hosyn
سوزنچی
با اجازه شما در همان صفحه اضافه اش کردم
اختیار با شماست، مطالبش که هیچ مشکلی ندارد، و لینکش هم اگر مراجعات خیلی زیاد نیست همینطور است، اینجا را هنوز به گوگل هم ندادم، یعنی اگر فقط جستجوی گوگل در این آدرس باشد جواب میدهد هیچ پیدا نشد
سوزنچی
سلام علیکم

خبردار شدم حاج آقای فیاضی به خاطر ابتلا به کرونا در بیمارستان بستری شده‌اند

ایشان را دعا کنید
سوزنچی
:alarm_clock: حوادث آخرالزمان و علائم ظهور:alarm_clock::earth_africa:
۹۹/۷/۲۰
[عکس]
:small_blue_diamond:حضور میلیونی عاشقان اباعبدالله درمراسم اربعین امسال


تولیت آستان مقدس عباسی در بیانیه‌ای تعداد شرکت کنندگان در مراسم اربعین امسال را اعلام کرد.

بر اساس این گزارش، این تولیت اعلام کرد که بر اساس آمار سامانه‌های شمارنده الکترونیکی، بیش از ۱۴ میلیون و ۵۰۰ هزار زائر در مراسم اربعین امسال شرکت داشتند.
طبق این بیانیه این آمار مربوط به زائران اربعین حسینی از نهم الی بیستم ماه صفر محاسبه شده است.
این درحالی است که امسال به دلیل شیوع ویروس کرونا، دولت عراق ورود زوار خارجی به این کشور برای مشارکت در زیارت اربعین را ممنوع اعلام کرد.

╔═.:leaves:.═══╗
@alamatha
╚═══.:leaves:.═╝
:arrow_backward: عجیب اما واقعی!

:small_blue_diamond:مرکز شمارش الکترونیک عتبه حضرت ابالفضل علیه السلام تعداد زائران اربعین امسال را، بیش از چهارده میلیون زائر اعلام کرده.
سال گذشته تعداد زائران براساس همین آمار بیش از پانزده میلیون بوده است.
:small_blue_diamond:با احتساب حذف چند میلیون زائر غیر عراقی، این یعنی حضور خود عراقی ها امسال بیشتر از سال گذشته بوده است.
این رخداد از دو‌جهت قابل توجه است:
:point_left:اول: عاشورای میلیونی کربلا، و عدم‌ تأثیر آن در روند تصاعدی کرونا، سبب شده که عراقی ها، در مورد زیارت اربعین، نسبت به رعایت دستورات بهداشتی بی توجه باشند.
در عراق قبل از عاشورا مردم به شدت مقید به رعایت دستورات ستاد کرونا بودند، به طوری که چند ماه در شهرهای نجف و‌کربلا مقررات منع آمد و شد برقرار بود، و‌عملا به شهر ارواح تبدیل شده بود، ورودی کربلا برای غیر ساکنین بسته بود.
بعد از اجتماع چند میلیون در مراسم تبدیل پرچم در اول محرم، و عزای تطبیر در صبح عاشورا و‌عزای طویریج و شام‌ غریبان و ... و گذشت دو‌هفته آمار رسمی کرونا و‌فوت کمتر شد. ‌
:point_left:دوم: جمعیت عراق ۳۹ میلیون برآورد شده است. اگر ۶۰ درصد آن شیعه باشند، چیزی حدود ۲۴ میلیون آن شیعیان هستند.
از طرفی ۱۴ میلیون که به زیارت آمده اند، حتما با ده میلیون دیگر در ارتباط هستند، چون شاید خانواده ای پیدا نکنید که هیچ کدام از آنها به زیارت اربعین نیامده باشند.
اختلاط این چهارده میلیون:
اولا: طولانی مدت (بین ۴ تا ۱۶ روز) بوده است.
ثانیا: اختلاط تمام وقت و به طور ۲۴ ساعته و در بالاترین سطح بوده است. کمتر از ۵ درصد زوار از ماسک ‌استفاده کردند. (پذیرایی از زوار و خوابیدن در خانه ها و‌حسینیه های بین راه و کربلا و ازدحام جمعیت در طول مسیر، مخصوصا در ورودی حرم‌ها، کفشداری ها، امانتداریها، رواق‌های اطراف ضریح و غیره).
بنابر این باید در استان‌های شیعه عراق فاجعه انسانی رخ دهد.
از این ۲۴ میلیون در خوشبینانه ترین حالت، باید ۱۵ میلیون کرونا بگیرند و دست کم سیصدهزار نفر بمیرند (با احتساب آمار فعلی عراق، به ازای هر هزار مبتلا ۲۰ فوتی).
اگر تعداد مبتلایان و فوتی ها به این عدد نرسید، یا باید در صدق داستان کرونا و این بگیر و ببندها، شک‌ کرد، یا باید پذیرفت که در کربلا به معجزه امام حسین علیه السلام چنین اتفاق خارق العاده ایی رخ داده است.
قابل توجه است که این عدد از ابتلا و فوت قابل مخفی کردن و بازی با آمار نیست. اگر چنین اتفاقی رخ دهد، آنقدر واضح و‌روشن خواهد بود که نیاز به بررسی آمار نخواهد بود. تشکیک در صدق آمار و‌پاک کردن صورت مسأله ، بی‌محتواترین سخنی خواهد بود که ممکن است گفته شود.

لازم به ذکر این نکته هست که اهل بصره و‌جنوب عراق از ابتدای ماه صفر شروع به پیاده روی می‌کنند، یعنی تا الان بیست روز از آغاز این اختلاط میلیونی شیعیان عراق گذشته است.

╔═.:leaves:.═══╗
@alamatha
╚═══.:leaves:.═╝
سوزنچی
سوزنچی
سلام علیکم خبردار شدم حاج آقای فیاضی به خاطر ابتلا به کرونا در
الان یکی از دوستان اطلاع دادند که

ظاهرا جناب آقای دکتر مسعود فیاضی است که بستری شده اند، که البته ایشان هم از فضلای حوزه هستند و برای ایشان هم دعا کنید
سوزنچی
hosyn
سلام علیکم خرید و فروش نوزاد صحیح نیست، و آنچه فرمودید تقریبا هم
در مورد این مساله تحت سرپرستی گرفتن طفل

آیا این نحوه اقدام (که قصدشان این است که بچه را به نحوی نزد خود نگه دارند که به خود بچه هم نگویند پدر و مادر واقعیش کیست) حتی اگر مسایل محرم و نامحرم و ارث و ... را به نحوی حل کنیم خلاف این آیه قران نیست

(مَّا جَعَلَ ٱللَّهُ لِرَجُلࣲ مِّن قَلۡبَیۡنِ فِی جَوۡفِهِۦۚ وَمَا جَعَلَ أَزۡوَ ٰ⁠جَكُمُ ٱلَّـٰۤـِٔی تُظَـٰهِرُونَ مِنۡهُنَّ أُمَّهَـٰتِكُمۡۚ وَمَا جَعَلَ أَدۡعِیَاۤءَكُمۡ أَبۡنَاۤءَكُمۡۚ ذَ ٰ⁠لِكُمۡ قَوۡلُكُم بِأَفۡوَ ٰ⁠هِكُمۡۖ وَٱللَّهُ یَقُولُ ٱلۡحَقَّ وَهُوَ یَهۡدِی ٱلسَّبِیلَ)
[سوره اﻷحزاب 4]
(ٱدۡعُوهُمۡ لِـَٔابَاۤىِٕهِمۡ هُوَ أَقۡسَطُ عِندَ ٱللَّهِۚ فَإِن لَّمۡ تَعۡلَمُوۤا۟ ءَابَاۤءَهُمۡ فَإِخۡوَ ٰ⁠نُكُمۡ فِی ٱلدِّینِ وَمَوَ ٰ⁠لِیكُمۡۚ وَلَیۡسَ عَلَیۡكُمۡ جُنَاحࣱ فِیمَاۤ أَخۡطَأۡتُم بِهِۦ وَلَـٰكِن مَّا تَعَمَّدَتۡ قُلُوبُكُمۡۚ وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورࣰا رَّحِیمًا)
[سوره اﻷحزاب 5]

و اگر چنین است آیا مناسب میدانید با آنها صحبت شود که اگرچه اینکه حضانت طفل را برعهده گرفتید خوب است اما روال را بر این نگذارید که آن را فرزند خود قرار دهید؟!

البته به نظرم رسید پاسخ این مساله با توجه به آیه فوق واضح است اما گفتم شاید با توجه به بچه دار نشدن آنها و تمایل شدیدشان به بچه دار شدن و اینکه اصلا به خاطر این است که حضانت نوزادی را عهده دار شده اند اطلاق این آیه شامل حالشان نشود و مساله فرق کند
hosyn
بلی شمول آیه صاف نیست، و در فقه، احکام لقیط و ولاء جریرة و... محتاج کار بیشتر است، و فعلا قبل از تدوین فقه نظامات، پاسخگویی در غیر محدوده فقه کلاسیک، نباید بشود.
سوزنچی
ممنون

ضمنا مدتی است توفیق حضور در محضر شما را نداشته ام

ان شاء الله که در سلامت بسر می‌برید و مشکلی نیست؟
hosyn
الحمد لله تعالی
آیا مناظره حجاب را نگاه مجدد فرمودید؟
سوزنچی
از چه جهت؟
hosyn
از جهت اینکه هر چه به او پاسخ ندادید یا ناقص دادید را تمام کنید، و همچنین ترفندهای او را توضیح دهید، و یا نقد خودتان کنید.
سوزنچی
به تناسب برخی از اشکالاتی که دیگران گرفتند تکمله هایی زدم و نیز

متن پیاده شده اش را چندبار خواندم و جلو و عقب کردم که سیر بحثم معنا دار شود و آن را بازنویسی کردم که خدمتتان تقدیم میشود

اما باید یک وقت موسعی بگذارم که کل فیلم را دقیقا ببینم و این تذکر شما را متاسفانه حجم درگیریهایم در این چند وقت بقدری زیاد بود که هنوز این را فرصت نکردم

اینها را صرفا جهت اطلاع خدمتتان تقدیم میکنم
سوزنچی
حسین سوزنچی
۹۹/۶/۳۰
✍خلاصه‌ سخنان من (#سوزنچی) در #مناظره با #مهدی_نصیری

:beginner:مقدمه

با توجه به مشکلات روز، من #مساله_حجاب را مهمترین مساله امروز کشور نمی‌دانم؛ در عین حال، اهمیتش در ردیف یک مساله جزیی فقهی نیست:
#حجاب غیر از کارکرد اصلی‌اش، در جهان امروز وجهه نمادین هم پیدا کرده است؛ قرآن کریم می‌فرماید «بزرگداشت شعارهای دین خودش مایه تقوای قلب است‏ (سوره حج، آيه۳۲). آیا ارزش پرچم یک کشور برای مردمش، فقط در حد قیمت پارچه‌اش است؟

:white_check_mark:الف. دلیل ضرورت وجود قانون حجاب در جمهوری اسلامی ایران

#قانون_حجاب، ناظر است به حضور زن در مقابل نامحرم، نه در حریم شخصی خود؛ یعنی برای نحوه حضور زن در مجامع عمومی است؛ پس سنخ این حکم، یک حکم اجتماعی است، نه صرفا مربوط به حریم خصوصی افراد.

حکومت همان طور که دغدغه مساله #سلامت_جسمی مردم (مثلا کرونا) را دارد، نسبت به #سلامت_معنوی مردم (از جمله عفت عمومی) هم باید حساس باشد. درجه‌ای از پوشش و الزام به آن، در عرف بشر در جهان وجود دارد، که درجه‌ی کمی هم نیست؛ بحث ما این است که محدوده قانونیِ‌ آن را اسلام تعیین کند یا سلیقه‌های شخصی؟!

در جامعه‌ای که عموم مردم مسلمانند، احکام اجتماعی اسلام باید در عرصه قوانین جدی گرفته شود [اصل چهارم قانون اساسی: ‎‎‎‎‎کلیه‏ قوانین‏ و مقررات‏ مدنی‏، جزایی‏، مالی‏، اقتصادی‏، اداری‏، فرهنگی‏، نظامی‏، سیاسی‏ و غیر اینها باید بر اساس‏ موازین‏ اسلامی‏ باشد.]

به علاوه، یک کارکرد مهم قانون حجاب، تعیین مرز معین برای رعایت قانون در عرصه عفت عمومی است؛
درست است که حداقل ۷۰-۸۰ و بلکه ۹۰ درصد زنان جامعه ما عفیف‌اند و اگر قانون حجاب برداشته شود اغلب به نحو زننده‌ای پوشش خود را کنار نمی‌گذارند؛ اما آن ۱۰ درصد و حتی کمتری که بی‌عفت‌اند چطور؟! اگر برای حفظ عفت عمومی باید جلوی اینها را گرفت، با چه قانونی؟
با کنار گذاشتن حد و مرزی که خداوند برای رعایت پوشش معین کرده، همواره درباره اینکه چه حدی از عدم پوشش، خلاف عفت عمومی است مناقشه خواهد شد.


:white_check_mark:ب. اشکالات و مخالفت‌ها با قانون حجاب؛ و پاسخ

همه اشکالات منطقی‌ای که موجب مخالفت عده‌ای با قانون بودن حجاب می‌شود، ناظر به بد اجرا شدن قانون بوده، نه اصل الزام قانونی؛

اما:
:small_blue_diamond:بد اجرا شدن، دلیل موجهی برای «اجرا نکردنِ» قانون نیست: مثلا، آیا اگر پلیس از قانون ممنوعیت عبور از چراغ قرمز سوءاستفاده کرد، باید عبور از چهار‌راه‌ها کاملا دل‌بخواهی شود؟!
و
:small_blue_diamond:بد اجرا شدن، ناشی از این است که با اینکه مساله حجاب از جنس #قانون_مدنی است، اما جامعه ما فقط #قانون_کیفری را به عنوان #قانون می‌شناسد!
مساله اصلی در #قانون_کیفری (مثلا قوانین مربوط به دزدی یا قتل)، تعیین مقدار مجازات و سپس مجازات کردن مجرم است.
اما مساله اصلی در #قانون_مدنی، تنظیم روابط افراد جامعه با یکدیگر است؛ مانند قوانین مربوط به معاملات ویا قوانین رانندگی؛ و البته مجازات، آخرین گام آن است. در این دسته از قوانین، نگاه اصلی به قانون، نگاه فرهنگی و اجتماعی است؛ البته حد و مرزها هم مشخص می‌گردد و اگر کسی تخطی کرد مجازات می‌شود.

:anger: اشکالات و مخالفت‌های منطقی همه به این برمی‌گردد که چرا می‌خواهید با زور افراد را محجبه کنید؟!
منظورشان این است که چرا با «قانون کیفری» می‌خواهید حجاب را مستقر کنید؟!
و از این جهت راست می‌گویند.
اما اشتباهشان این است که با اصل قانون بودن حجاب مخالفت می‌کنند؛ در حالی که سزاوار بود می‌گفتند: این قانون را به عنوان «قانون مدنی» ببینید و اجرا کنید؛ که الزام گام آخر آن است، نه از ابتدا تا انتهای آن.


:white_check_mark:ج. شرایط دست برداشتن حکومت از اجرای یک قانون

اگر واقعا اکثریت مردم در جامعه‌ای با اجرای قانونی مخالفت کنند، هر حکومتی ناچار است در نحوه اجرای آن تجدیدنظر کند؛
اما عمل نکردن افراد، لزوما مخالفت با اصل قانون نیست. از مشاهده افرادی که حجاب شرعی صددرصدی را رعایت نمی‌کنند نمی‌توان نتیجه گرفت آنها مخالف وجود اصل قانون حجاب، و طرفدار غیرالزامی شدن آن هستند؛ مانند این است که گفته شود افرادی که قوانین رانندگی را کامل رعایت نمی‌کنند، مخالف وجود قوانین رانندگی در جامعه، و طرفدار غیرالزامی شدن قوانین رانندگی‌اند؟!

همچنین تفاوت بسیار است بین #ناتوانی از اجرای برخی از قوانین (= به خاطر مشکلاتی فعلا نتوانیم یک قانونی را اجرا کنیم)، با #کنار_گذاشتن یک قانون (= به سلیقه خودمان ویا به خاطر عرف، احکام دین را اهم و مهم کرده، از ابتدا اجرای برخی قوانین را معلق کنیم)!
قوانین اسلام منظومه‌وار است؛ و خداوند است که مقدار واجب‌الالزام این منظومه را معین کرده است؛‌ ما حق نداریم به تشخیص سلیقه‌ای خود، از قانون دانستن برخی از قوانین اجتماعی اسلام صرف نظر، و این منظومه را کم و زیاد کنیم؛ هرچند ممکن است که گاهی به خاطر شرایط پیرامونی نتوانیم یک قانون را اجرا کنیم.

@souzanchi
مهدی نصیری
۹۹/۶/۲۸
1
:sparkle: چکیده آنچه در مناظره حجاب در شبکه چهارم سیما گفتم

:small_blue_diamond:مهدی نصیری

:small_orange_diamond:امشب نمی خواهم بگویم که مثلا باید فردا قانون حجاب لغو شود بلکه می خواهم بگویم بحث پیرامون این موضوع نباید در زمره خطوط قرمز شرعی و حکومتی باشد، چرا که ادله ای وجود دارد که نشان می دهد مساله به شدت قابل تامل و بررسی است

:small_orange_diamond:اصل وجوب حجاب ـ به معنای پوشش بدن زن به استثنای صورت و دو دست تا مچ ـ از اجماعیات و مسلمات دین اسلام اعم از سنی و شیعه است اما شرعی بودن الزام مورد اتفاق فقها و در زمره ضروریات دین نیست، هر چند دیدگاه مشهور است.

:small_orange_diamond: تردیدی در آثار فراوان مثبت و سازنده حجاب برای فرد و جامعه وجود ندارد و مانند همه احکام الهی واجد مصلحتی دنیوی و اخروی و یا هر دو برای بندگان است.

:small_orange_diamond: با پذیرش قرائتی که الزام قانونی حجاب شرعی است اما شواهد زیادی نشان می دهد که الزام نتوانسته به حفظ و گسترش این فریضه بیانجامد و بر اساس یک تحلیل خود از عوامل تضعیف آن بوده است . اگر این مساله ثابت بشود آیا شرعا و عقلا مجاز به ادامه دادن این روند هستیم؟

:small_red_triangle_down:علاوه بر موثر نبودن الزام در حفظ و گسترش حجاب ادله دیگری می توان در باره رفع الزام ارائه کرد:

:small_orange_diamond: باید دین و اجرای احکام دینی را منظومه ای دید. غافل شدن حکومت دینی از اصول و اهمها (مانند عدالت، رفع فقر، آزادی های مشروع اجتماعی و ...) و پرداختن به مهمها و فروع، به دین ورزی و حکومت دینی لطمه خواهد زد و موجب تضعیف آن خواهد شد. حجاب الزامی در برابر بسیاری از وظایف بر زمین مانده حکومت دینی اولویت ندارد و برجسته کردن آن تصویری نامعقول و ناقص الخلقه از دین خواهد ساخت.

:small_orange_diamond:بر اساس یک قرائت مستدل، الزام در مورد احکام دینی هم مانند اصل انتخاب دین مطلوب شریعت نیست مگر در مورد احکام و حدود الهی که پای حقوق و نظم و امنیت عمومی و یا عفت عمومی مطرح می باشد. آمارها حکایت از عدم موافقت اکثریت جامعه با حجاب الزامی دارد، {هر چند این عدم موافقت قطعا به معنای مخالفت اکثریت جامعه با وجوب شرعی حکم حجاب نیبست}

:small_orange_diamond:تضعیف جامعه سنتی و سیطره مدرنیته از عوامل تضعیف حجاب و بسیاری دیگر از احکام دینی بوده و ما گریزی از این سیطره تا حد زیادی نداریم و تقابل غیر واقع بینانه و شعاری با آن بی حاصل و بلکه مضر خواهد بود.

:small_orange_diamond: از نتایج این نحوه مواجهه ما با مساله حجاب ایجاد یک دو قطبی اجتماعی و فرهنگی و دینی بسیار زیانبار در جامعه ایرانی بوده است در حالی که دوقطبی شدن این چنینی جامعه از مهمترین منکرات است که شریعت به آن رضایت نمی دهد و لو آن که لازمه آن تعطیلی برخی احکام باشد.

:small_orange_diamond:ما تجربه کوتاه آمدن در اموری را داریم که مدتی همه در برابر آن مقاومت می کردند اما بعد از مدتی و پس از دادن هزینه های فراوان کوتاه آمدیم مانند مساله ویدئو، ماهواره، حضور زنان در ورزشگاه. به نظر می رسد در این مورد هم بالاخره و دیرهنگام با تحمیل هزینه های سنگین بر جامعه و نظام کوتاه خواهیم آمد.

:small_orange_diamond: رفع الزام حجاب به پدیده عریانی نخواهد انجامید و قابل کنترل است. الان به طور میانگین بین 60 تا 70 در صد جامعه حجاب کامل شرعی را رعایت نمی کنند اما بسیار بعید است که بیش از ده درصد جامعه به دنبال عریانی باشد و در این صورت امکان کنترل و برخورد قانونی وجود دارد.

:small_orange_diamond:یکی از مهمترین چالش های مساله رفع الزام اعتراض اقشار متدین تر و سنتی تر جامعه است که امری طبیعی و به شدت قابل احترام است اما باید با آنان صحبت کرد و مساله را توضیح و نشان داد که وجود الزام می تواند نتایج بدتری از رفع الزام برای دیانت جامعه و جمهوری اسلامی داشته باشد. {هر چند این نیز از واضحات است که طیفی از زنان کاملا محجبه نیز با حجاب الزامی توافق ندارند و آن را نوعی وهن خود می دانند که با کمال آزادی محجبه هستند.}
@nasiri1342
حسین سوزنچی
۹۹/۶/۳۰
نقد تفصیلی ادعاهای مهدی نصیری در #مناظره
(قسمت اول)

:small_orange_diamond:#مهدی_نصیری
:small_blue_diamond:#حسین_سوزنچی



:small_orange_diamond:اصل وجوب حجاب ـ به معنای پوشش بدن زن به استثنای صورت و دو دست تا مچ ـ از اجماعیات و مسلمات دین اسلام اعم از سنی و شیعه است اما شرعی بودن الزام مورد اتفاق فقها و در زمره ضروریات دین نیست، هر چند دیدگاه مشهور است.

:small_blue_diamond:نه‌تنها «وجوب» احکام به معنای «الزامی بودن» آنهاست، بلکه تمامی فقهای شیعه در بحث «امر به معروف و نهی از منکر» گفته‌اند مسلمانان به عنوان تکلیف شرعی باید کسی را که واجبی را ترک و یا حرامی را مرتکب شود نهی کنند؛‌ این معنایی جز الزام کردن دیگران به واجبات دارد؟! واقعا آیا فقیهی هست که بگوید برخی از واجبات و محرمات، مشمول امر به معروف و نهی از منکر نمی‌شوند؟!!!
اگر هم منظورشان الزام از جانب حکومت است؛ توضیح داده شد که حکم حجاب ناظر به حضور اجتماعی است و نه حریم خصوصی؛ و در جامعه‌ای که عموم مردم مسلمانند، احکام اجتماعی اسلام باید در عرصه قوانین جدی گرفته شود و ... (توضیح کامل در: https://eitaa.com/souzanchi/875)






:small_orange_diamond: با پذیرش قرائتی که الزام قانونی حجاب شرعی است اما شواهد زیادی نشان می دهد که الزام نتوانسته به حفظ و گسترش این فریضه بیانجامد و بر اساس یک تحلیل خود از عوامل تضعیف آن بوده است. اگر این مساله ثابت بشود آیا شرعا و عقلا مجاز به ادامه دادن این روند هستیم؟

:small_blue_diamond:پاسخ: مقدمه (الزام یک قانونی منجر به عمل همگانی به قانون نشده) ربطی به نتیجه (پس قانون را برداریم) ندارد:
اولا هزاران سال است قوانین ناظر به دزدی و قتل در همه جای جهان تدوین شده است؛ پس آیا می‌توان گفت چون هنوز دزدی و قتل وجود دارد شرعا و عقلا مجاز به ادامه دادن این روند نیستیم؟!
ثانیا مگر حفظ و گسترش یک فریضه تنها در گروی الزامی دانستن یا ندانسنتن آن است؟ مثلا آیا ایشان نمی‌بینند که ما در جنگ فرهنگی قرار داریم و چه حجم عظیمی از تبلیغات ضد دین در جامعه رایج است؟ آیا ترویج انواع فساد و فحشاء‌در فضای مجازی و ... در این بی‌حجابی‌ها هیچ نقشی نداشته و فقط چون قانون بوده عده‌ای بدحجاب شده‌اند؟ و ...

@souzanchi

:point_down:ادامه دارد:point_down:
https://eitaa.com/souzanchi/878
نقد تفصیلی ادعاهای مهدی نصیری در #مناظره
(قسمت دوم)


:small_orange_diamond:#مهدی_نصیری
:small_blue_diamond:#حسین_سوزنچی


:small_orange_diamond:علاوه بر موثر نبودن الزام در حفظ و گسترش حجاب ادله دیگری می توان در باره رفع الزام ارائه کرد:

:small_orange_diamond:باید دین و اجرای احکام دینی را منظومه ای دید. غافل شدن حکومت دینی از اصول و اهم‌ها (مانند عدالت، رفع فقر، آزادی های مشروع اجتماعی و...) و پرداختن به مهم‌ها و فروع، به دین‌ورزی و حکومت دینی لطمه خواهد زد و موجب تضعیف آن خواهد شد. حجاب الزامی در برابر بسیاری از وظایف بر زمین مانده حکومت دینی اولویت ندارد و برجسته کردن آن تصویری نامعقول و ناقص الخلقه از دین خواهد ساخت.


:small_blue_diamond:اولا اجرای بد قانون دلیل موجهی برای کنار گذاشتن اصل قانون نیست (توضیح بیشتر در: https://eitaa.com/souzanchi/875)
ثانیا اهم و مهم کردن، مساله‌ای مربوط به نحوه اجرای احکام است؛‌ نه درباره اصل حکم الهی. بله، حجاب نباید اولویت اول باشد؛ اما این محل بحث نبود، بحث بر سر این بود که بر سر اصل وجود آن بود نه اولویت آن. شبیه این است که بگوییم چون نجات غریق مهمتر از ورود در زمین غصبی است، پس اساسا حکم حرمت ورود در زمین غصبی را باید کنار گذاشت!
اتفاقا اقتضای منظومه‌ای دیدن این است که ما به سلیقه خودمان احکام خدا را کم و زیاد نکنیم (توضیح بیشتر در: https://eitaa.com/souzanchi/875)



:small_orange_diamond:بر اساس یک قرائت مستدل، الزام در مورد احکام دینی هم مانند اصل انتخاب دین مطلوب شریعت نیست مگر در مورد احکام و حدود الهی که پای حقوق و نظم و امنیت عمومی و یا عفت عمومی مطرح می باشد. آمارها حکایت از عدم موافقت اکثریت جامعه با حجاب الزامی دارد، {هر چند این عدم موافقت قطعا به معنای مخالفت اکثریت جامعه با وجوب شرعی حکم حجاب نیبست}

:small_blue_diamond:صرف نظر از نادرست بودن آمارهای ادعایی (تکذیبیه وزارت ارشاد: https://www.ricac.ac.ir/news/3147)، تمام بحث بر سر این «مگر...» است؛ حد و حدود قوانین مربوط به نظم و امنیت عمومی و عفت عمومی را خدا در شریعت تعیین می‌کند یا سلیقه افراد؟ بله، در جایی که خدا مسکوت گذاشته باشد به عرف مراجعه می‌شود اما جایی که خداوند رعایت حد و مرزی را واجب کرده، کسی که آن حد را کم و زیاد کند عملا به انکار حکم خدا اقدام کرده است.



:small_orange_diamond:تضعیف جامعه سنتی و سیطره مدرنیته از عوامل تضعیف حجاب و بسیاری دیگر از احکام دینی بوده و ما گریزی از این سیطره تا حد زیادی نداریم و تقابل غیر واقع بینانه و شعاری با آن بی حاصل و بلکه مضر خواهد بود.

:small_blue_diamond:با همین استدلال باید از اصل اسلام هم دست شست!



:small_orange_diamond: از نتایج این نحوه مواجهه ما با مساله حجاب ایجاد یک دو قطبی اجتماعی و فرهنگی و دینی بسیار زیانبار در جامعه ایرانی بوده است در حالی که دوقطبی شدن این چنینی جامعه از مهمترین منکرات است که شریعت به آن رضایت نمی دهد و لو آن که لازمه آن تعطیلی برخی احکام باشد.

:small_blue_diamond:خود نهی از منکر یکی از واجبات شرعی و عقلی است؛ طبق این استدلال، هرکس بخواهد هرجا نهی از منکر بکند اقدامش منجر به ایجاد دوقطبی می‌شود و شریعت بدان رضایت ندارد؟!!!
بله؛ اگر کسی به نحو نادرست، اقدام به نهی از منکر کرد، باید وی را بازداشت نه اینکه اصل قانون را کنار گذاشت.

@souzanchi

:point_down:ادامه دارد:point_down:
https://eitaa.com/souzanchi/879
نقد تفصیلی ادعاهای مهدی نصیری در #مناظره
(قسمت سوم)


:small_orange_diamond:#مهدی_نصیری
:small_blue_diamond:#حسین_سوزنچی


:small_orange_diamond:ما تجربه کوتاه آمدن در اموری را داریم که مدتی همه در برابر آن مقاومت می کردند اما بعد از مدتی و پس از دادن هزینه های فراوان کوتاه آمدیم مانند مساله ویدئو، ماهواره، حضور زنان در ورزشگاه. به نظر می رسد در این مورد هم بالاخره و دیرهنگام با تحمیل هزینه های سنگین بر جامعه و نظام کوتاه خواهیم آمد.

:small_blue_diamond:اولا فرق است بین ویدئو و... که حکم مستقیم شرعی نداشت و صرفا به خاطر مضراتی که داشت با آنها مخالفت می‌شد با حجاب که حکم صریح شرعی دارد؛‌ اما درباره «شرایط دست برداشتن حکومت از اجرای یک قانون» در خلاصه توضیحاتم شرایطش را گفته‌ام (https://eitaa.com/souzanchi/875)




:small_orange_diamond: رفع الزام حجاب به پدیده عریانی نخواهد انجامید و قابل کنترل است. الان به طور میانگین بین 60 تا 70 در صد جامعه حجاب کامل شرعی را رعایت نمی کنند اما بسیار بعید است که بیش از ده درصد جامعه به دنبال عریانی باشد و در این صورت امکان کنترل و برخورد قانونی وجود دارد.

:small_blue_diamond: اگر قانونی که حد و مرز را معلوم می‌کند برداشته شود هر حد دیگری از عدم پوشش محل مناقشه خواهد بود و دیگر امکان کنترل و برخورد قانونی وجود نخواهد داشت.



:small_orange_diamond:یکی از مهمترین چالش های مساله رفع الزام اعتراض اقشار متدین تر و سنتی تر جامعه است که امری طبیعی و به شدت قابل احترام است اما باید با آنان صحبت کرد و مساله را توضیح و نشان داد که وجود الزام می تواند نتایج بدتری از رفع الزام برای دیانت جامعه و جمهوری اسلامی داشته باشد. {هر چند این نیز از واضحات است که طیفی از زنان کاملا محجبه نیز با حجاب الزامی توافق ندارند و آن را نوعی وهن خود می دانند که با کمال آزادی محجبه هستند.}

:small_blue_diamond: پیامبر ص پیش‌بینی می‌کرد که در آخرالزمان نه تنها جای معروف و منکر عوض می‌شود بلکه تدریجا «نهی از معروف» رایج می‌شود؛ ایشان ‌ظاهرا می‌خواهند «نهی از معروف» را تئوریزه کنند! {بنده هم با تعداد زیادی از زنان عفیفی مواجه بوده‌ام که خودشان حجاب کامل فقهی را رعایت نمی‌کنند، اما از وضعیت پوشش زننده برخی زنان در جامعه گلایه دارند که چرا حکومت با اینها برخورد نمی‌کند؛‌ یعنی آنها هم اجرای قانون حجاب را قبول دارند؛ شبیه رانندگانی که گاه می‌شود که خودشان مرتکب خلافی ‌شوند اما در مجموع مایلند که اصل قانون برقرار باشد.}

@souzanchi

قسمت اول: https://eitaa.com/souzanchi/877
قسمت دوم: https://eitaa.com/souzanchi/878
@souzanchi
:warning:#سانسور و #تحریف در یک سوی #مناظره

چند روز قبل مناظره‌ای داشتم با مهدی نصیری؛ با موضوع «مناسبات حجاب و سیاست در ایران»

دوست و دشمن دست به دست هم دادند که موضوع مناظره را تحریف کنند: عنوان «بحث درباره #حجاب_اجباری» ‌روی آن گذاشتند.

موضع آقای نصیری به طور کامل دیده شد؛ الحمدلله!

موضع بنده کاش فقط سانسور می‌شد؛ یکسره تحریف شد!

شدم «طرفدار حجاب اجباری»!!!

دریغ از ذره‌ای فکر!

:anger:من راهکار دادم برای اینکه #قانون_حجاب بماند؛ اما زور و اجباری در کار نباشد؛ و حکومت تا حد امکان مداخله نکند.

:white_small_square:گفتم به جای نگاه کیفری و جزایی به قانون، بیایید فهم «قانون مدنی» از مسأله حجاب را بگسترانیم: نه «بی‌قانونی»؛ و نه «زور و اجبار» در اجرای قانون؛

:white_small_square:گفتم مثال قانون مدنی، قوانین معاملات است و قانون رانندگی؛
آیا برای معاملات بین مردم نباید قانونی باشد؟!
آیا عبور و مرور وسایل نقلیه نباید قانونمند باشد؟!
باید باشد؛ اما نه قانونی در افق مجازات و کیفر؛ بلکه قانونی که صرفا پشتوانه برقراری روابط صحیح بین افراد است؛ و تنها در شرایط خاص و اضطراری کار را به کیفر و دادگاه می‌رساند.

:white_small_square:گفتم مشکل ما در بد اجرا شدن قانون است؛
و توضیح دادم:
در کشور ما همه از قانون، فقط «قانون کیفری» می‌فهمیم: وقتی چیزی قانونی می‌شود، انتظار داریم حکومت با زور و اجبار آن را پیاده کند.
و در این زمینه همه مقصریم؛ مثلا همین الان مشکلات اقتصادی گریبانگیر همه شده؛ ولی فقط انتظار داریم حکومت با تکیه ابزارهای نظارت و مجازات اوضاع را درست کند!

:white_small_square:من نه وضع موجود را تایید کردم؛
و نه فقط نسبت به آن اعتراض کردم؛
بلکه برای اینکه «قانون» برقرار باشد اما «محور آن زور و اجبار نباشد» #راهکار دادم؛‌
راهکاری بسیار ساده و شدنی؛‌
راهکاری که در عمده روابط اجتماعی دیگر ما (همه عرصه‌های حقوق مدنی: از معاملات و روابط اقتصادی بین مردم، تا مسائل ازدواج و طلاق، تا عرصه قوانین رانندگی، تا ...) عملا در حال پیاده شدن است؛
و هیچگاه هیچ دوقطبی‌ای هم ایجاد نکرده.

:white_small_square:نشان دادم هم کسانی که از وجود قانون دفاع می‌کنند حق دارند؛
و هم کسانی که به اجرای قانون بر مدار زور و اجبار معترض‌اند؛
و راه علاج،
نه حذف قانون، و رها کردن عرصه عفت عمومی در هرج و مرج است؛
و نه اصرار بر اجرای قانون با ابزار زور و اجبار؛
راه برون‌رفت از این دوگانه تصنعی «اجبار» و «هرج و مرج»،
آن است که قانون شرعی حجاب را همچون یک قانون مدنی پیاده و اجرا کنیم؛
همانند قوانین معاملات؛
همانند قوانین رانندگی؛
و همانند صدها قانون مدنی دیگر.

:anger:حیف که در این هیاهوی غوغاسالار، این سخنان شنیده نشد؛ فهم نشد؛ و حتی نقد نشد!

✍ حسین سوزنچی

@souzanchi
نظرات خوانندگان ویا بینندگان مناظره سیاست و حجاب (۱)

فرستنده: میم

با عرض سلام و احترام
بنده در گذشته مناظره شما با آقای ترکاشوند را دیده بودم و همچنین کتاب شما درباره حجاب را مطالعه کرده‌ام. اما در مناظره اخیر شما با آقای نصیری در چند جا مطلبی را عنوان کردید که توجهم را جلب کرد. در ابتدا فرمودید: «اگر روزی جامعه با کاری همراهی نکرد حکومت باید با جامعه مدارا کند و با تدریج کار را پیش ببرد. در یک شرایط خاص می‌تواند از قانون هم صرف‌نظر کند». در اواخر مناظره هم فرمودید: «یک جایی آمارها هست، اگر هفتاد درصد جامعه در مقابل یک حکم مقاومت کنند من با ایشان همراه می‌شوم. این‌ها آمارهایی نیست که روی هوا بگوییم هفتاد درصد…. بله، اگر هفتاد درصد در مقابل یک حکم شرعی مقاومت کنند نمی‌توانید حکم را اجرا کنید. رحیم‌پور: در آن صورت شما از الزام حجاب دست می‌کشید؟ سوزنچی: بله، مجبوریم. نمی‌توانیم، عملا چاره‌ای نداریم … ». همچنین در توضیحات این پست نوشته اید: « ج. شرایط دست برداشتن حکومت از اجرای یک قانون: اگر واقعا اکثریت مردم در جامعه‌ای با اجرای قانونی مخالفت کنند، هر حکومتی ناچار است در نحوه اجرای آن تجدیدنظر کند».
آیا نظر شما این است که اگر اکثریت یک جامعه با یک حکم اسلام مخالف بود باید از آن حکم دست کشید؟
۱٫ با این استدلال می توان گفت تمام حکومت‌های دنیا اسلامی هستند. آمریکا یک حکومت اسلامی است که اکثریت مردم آن با حجاب، نماز، روزه، حج و … مخالف بوده اند. هلند یک حکومت اسلامی دارد که اکثریت مردم آن رأی به آزادی همجنس گرایی داده اند. اگر نظر شما را بپذیریم تعریف حکومت اسلامی چیست و تفاوت آن با سایر حکومت ها چیست؟
۲٫ به نظر می رسد منابع دینی در زمینه اهمیت نظر اکثریت باعث سردرگمی بیشتر می شوند. برای مثال در قرآن آمده است که وقتی اکثریت بنی اسرائیل گوساله پرست شدند موسی گوساله را ذوب کرد و به دریا ریخت. (خدای اکثریت را به نیل ریخت!). از طرفی امام علی در مواجهه با اکثریت صفین (و نه جامعه اسلامی) تن به حکمیت می‌دهد. این سردرگمی تا حدی است که ابن ابی الحدید می نویسد امام علی برای نهی مردم از نماز تراویح، امام حسن را با تازیانه نزد ایشان به مسجد فرستاد و مردم پا به فرار گذاشتند؛ اما در وسائل الشیعه آمده است که امام حسن را مأمور کرد تا به آن ها بگوید نماز تراویح را به جماعت نخوانند و بعد از مخالفت آن ها فرمود: بگذار بخوانند!. می خواستم بدانم آیا در منابع دینی قانون مشخصی در این مورد وجود دارد؟

@souzanchi
در پاسخ به میم.

سلام علیکم
ابتدا دو مقدمه عرض کنم:

الف. اینکه «اگر واقعا اکثریت مردم در جامعه‌ای با اجرای قانونی مخالفت کنند، هر حکومتی ناچار است در نحوه اجرای آن تجدیدنظر کند» توصیه نیست که از روا یا ناروا بودن این توصیه بحث کنیم؛‌بلکه توصیف است؛ واقعیتی است که چاره‌ای از آن نیست؛ آیا اینکه امیرالمومنین ع تسلیم حکمیت شد و سپس تسلیم این شد که ابوموسی اشعری را به عنوان نماینده خودش منصوب کند آیا بدین معنی است که حکمیت در آن شرایط جنگی کار درستی بود؟

ب. مقاومت در برابر یک حکم غیر از عمل نکردن به آن حکم است. بسیاری از مردم ما (شاید اکثریت)‌ قوانین رانندگی را صددرصد عمل نمی‌کنند (کسانی که صددرصد عمل کنند -بویژه در مورد رعایت سرعت- کمترند از کسانی که صددرصد عمل می کند) اما معنایش این نیست که با وجود این قانون در جامعه مخالفت می‌کنند. به همین ترتیب ممکن است جمع زیادی حجاب صددرصدی را رعایت نکنند اما بدین معنا نیست که همه آنان با اصل قانون بودن حجاب مشکل دارند. این اشتباهی بود که در کلام آقای نصیری رخ داد؛‌ یعنی عمل نکردن را به معنای مخالفت کردن گرفت. سخن من صرفا ناظر به مقام مخالفت کردن بود؛ نه اجرا نشدن

با توجه به این نکته، پاسخ سوالات شما:

۱. اینکه حکومتی یک مبنا داشته باشد و در مقام عمل نتواند آن مبنا را اجرا کند بسیار متفاوت است با حکومتی که اصلا آن مبنا را قبول ندارد و درصدد اجرای آن نیست.

۲. در همان داستان گوساله پرستی، ابتدا حضرت هارون را توضیح دهید بعد سراغ حضرت موسی بروید! به نص قرآن کریم هارون پیامبر و جانشین حضرت موسی بود و به نص قرآن کریم در برابر گوساله پرستی قومش کوتاه آمد و بعد در برابر اعتراض حضرت موسی ع چنین فرمود که از وقوع تفرقه در جامعه ترسیدم و حضرت موسی هم دیگر هیچ نگفت (سوره طه/۹۲-۹۴)؟ آیا در این کارش مقصر بود؟

سخن این ابی الحدید درباره نماز تروایح را بدین صورت که شما نقل می‌کنید ندیده ام. اما این را می دانم که حضرت خواست مانع شود و بشدت مخالفت کردند و حضرت کوتاه آمد و در اواخر عمرش جزء فهرستی از کارهایی است که نام می برد که من می خواستم انجام دهم اما چون جامعه همراهی نکرد از اقدامش صرف نظر کردم. (کافی؛ ج۸؛‌ص۵۸-۶۳)

درباره نظر دین در خصصوص اکثریت سوال کرده اید.
در حدی که بنده می فهمم فرمول کلی‌اش این است که

۱) درباره «حق»‌نظر اکثریت معیار نیست؛ بلکه حق ضوابط خودش را دارد؛

۲) اما در مقام اجرای و پیاده کردن قانون، لازم است فضای عمومی در نظر گرفته شود؛ اما درک فضای عمومی‌ای که امکان اجرای حکم را مهیا می‌کند لزوما از طریق رای مستقیم اکثریت حاصل نمی‌شود؛ مثلا حضرت امیر در خصوص ابتدای حکومتش می گوید اگر چنین مطالبه عمومی‌ای از من صورت نگرفته بود حکومت را نمی‌پذیرفتم (نهج البلاغه؛ خطبه۳) اما وقتی حکومت را پذیرفت علیرغم اینکه در دو مقطع، مخالفان راسخ حکومت بیش از موافقان راسخ حکومت بودند (هم در جنگ جمل و هم در جنگ صفین تعداد لشکر دشمن چند برابر لشکر حضرت علی ع بود) باز حکومتش را ادامه داد (توجه شود نگفتم اکثریت جامعه مخالف ایشان بود؛‌ شرکت کنندگان در جنگ نشان دهنده آمار مخالفان راسخ و موافقان راسخ است نه کل جامعه).
این همان است که در مناظره با این تعبیر گفتم «اقتضائات انجام یک حکم در شروع کار با اقتضائات آن در ادامه کار متفاوت است؛ شاید درباره شروع الزام حجاب در ابتدای انقلاب برخی بتوانند تردید کنند – که من لزوما آن تردیدها را قبول ندارم- اما وضعیت الان ادامه دادن حکم است نه ابتدای کار».
این هم فراز دیگری از سخنان حقیر بود که اصلا شنیده نشد.

@souzanchi
نظرات خوانندگان ویا بینندگان مناظره سیاست و حجاب (2)

فرستنده: مسعود


دفاع بد از حمله کردن دشمن بدتر است.
اولا. ملاکهای تو کاملا سکولار بود و هست. تو ادعا کردی که آمارهای نصیری دروغ است پس حجاب باید قانون بماند. این حرف از یک طلبه یعنی چه؟ یعنی خدا ربوبیت ندارد و اگر مردم اراده کردند کاری خلاف شرع بکنند باید از آنها تمکین کرد! العیاذ بالله پیامبران بیخود به جنگ مردم و رفتند و بیخود ابراهیم بر علیه تمام مردم جهان قیام کرد و بتهایشان را شکست! حالا آمدیم و آمار ها نشان داد مردم حجاب را نمی خواهند پس داریم! این است منطق شما. چرا از دو قطبی می ترسید؟ آری. حجاب یعنی بندگی خدا و البته دو قطبی درست می کند. همه انبییا آمدند که دو قطبی درست کنند و انسانها را غربال کند و حق را از باطل جدا کنند. وحدت حول حل الله معنی دارد نه حول ملیت. در اسلام برادر کافر به حنگ برادر مسلمان می رود و بین آنها رشته اخوت پاره می شود و عموی همخون پیامبر مورد لعن قرار می گیرد.

ثانیا آنقدر از این اینکه در راه اسلام فحش بخوری می ترسی که متهم به طرفداری از حجاب اجباری شوی و حالا سعی در تطهیر خود در از این ذنب لایغفر را داری! حال آنکه اگر درد دین داشتی بلاید صریحا فریاد می زدی که اصلا قانون یعنی زور و اجبار و اگر قرار بود کاری را مردم اختیاری اجرا کنند که نیازی به وضع قانون برایش نبود!
شما می ترسید اعتراف کنید که فرهنگسازی حرف مفت است. می ترسید اعتراف کنید که درد ما همین رها کردن اجبار و اعمال قانون از بعد از جنگ به امروز است نه اجبار. همان قوانین مدنی کاملا اجباری دارد اجرا می شود و اگر چشم پلیس و دوربین دور باشد راننده نه چراغ قرمز را رعایت می کند و نه کمربند می بندد. همان اروپایی های به اصطلاح متمدن هم با هفتاد سال جریمه نجومی و زور و اجبار
در طی چند نسل رانندگی صحیح را عادت اجتماعی کردند.

ثالثا شما خیال کرده اید اول از همه باید مردم سلمان و ابوذر شوند تا پیغمبر بعد احکام اسلام را پیاده کند! در حالی که پیامبر احکام شرع را پیاده کرد با آنکه می دانست بخش عمده مردم منافق هستند و اعتقاد قلبی به اسلام ندارند. اما با زور کاری کرد که کار مجبور شود ماسک نفاق بزند. اگر قرار بود زور و اجباری نباشد جرا کافر در مدینه ماسک نفاق زد و ظواهر دین را پیاده کرد؟

متاسفانه دین شما همان دین مکه است که صرفا پیعمبر مامور به تبلیغ و به قول شما کار فرهنگی بود. هنوز به مدینه هجرت نکرده اید و بهتر بگویم بعد از چهل سال از انقلاب اسلامی تعرب بعد الهجره کرده اید.

شما نه تنها مرد میدان مبارزه با نصیری نبودید که با یکی زدن به نعل و یکی زدن به میخ نشان دادید که تا چه حد از اینکه در اسلام سنگ بخورید می ترسید. پس این لباس را به تن کرده اید؟

@souzanchi
پاسخ به مسعود

سلام علیکم
برادر عزیز. مطالب را با دقت گوش دهید و بخوانید؛ سپس نقد کنید:

الف) فرموده اید «تو ادعا کردی که آمارهای نصیری دروغ است پس حجاب باید قانون بماند. این حرف از یک طلبه یعنی چه؟ یعنی خدا ربیوبیت ندارد و اگر مردم اراده کردند کاری خلاف شرع بکنند باید از آنها تمکین کرد!»

من کجا چنین سخنی گفتم؟
اولا سخن من با ایشان این بود که:
وی ادعا می‌کرد که اکثریت جامعه مخالف قانون حجابند» و من آمار و تحلیل ایشان از آمار را نادرست دانستم؛ زیرا ایشان از آمار کسانی که قانون را رعایت نمی‌کنند مخالفت با اصل قانون را نتیجه می‌گرفت. در واقع ایشان داشت تلقی غلطی را به اکثریت جامعه نسبت می داد و واقعیت جامعه را دیگرگون جلوه می داد. بنده بر این مساله اعتراض کردم.
ثانیا به من نسبت داده‌اید که گفته ام «اگر مردم اراده کردند کاری خلاف شرع بکنند باید از آنها تمکین کرد!» من چنین عبارتی نگفتم؛ اما این عبارت هم می تواند معنای درستی داشته باشد و هم معنای نادرستی. معنای غلطش آن است که حکومت قوانین را صرفا تابع دلخواه مردم ببیند. این یک حکومت لیبرال خواهد بود نه حکومت اسلامی.
اما معنای درست «تمکین حکومت به اقدام مردم» آن است که اگر مردم با اجرای قانونی مخالفت کردند حکومت عملا نمی تواند آن را اجرا کند؛‌ او دلیل من برای درستی این سخن سیره حکومتی امیرالمومنین ع است: حضرت امیر ع چون مردم با وی همراهی نکردند نتوانست بسیاری از قوانین حق را اجرا کند و در پاسخ قبلی این را توضیح دادم. بفرمایید طبق مبنای شما چرا حضرت علی ع در برابر حکمیت کوتاه آمد و چرا حضرت هارون در برابر گوساله پرستی کوتاه آمد!


ب) فرموده اید«چرا از دو قطبی می ترسید؟ آری. حجاب یعنی بندگی خدا و البته دو قطبی درست می کند. همه انبییا آمدند که دو قطبی درست کنند و انسانها را غربال کند و حق را از باطل جدا کنند. »

عرض می کنم دوقطبی حق و باطل غیر از دو قطبی شدن جامعه دینی در احکام خاص شرع است؛ در این جهت با شما موافقم که ایجاد دوقطبی حق و باطل، اقدامی بود که همه انبیا انجام دادند و از این جهت بنده منتقد آقای نصیری هستم ولو که فرصت نشد این نقد را بگویم. مبارزات تمام انبیاء با جبهه کفر موجب می‌شد در جامعه یک دوقطبی بین جریان طرفدار حق و جریان طرفدار باطل پیدا شود.
اما در خصوص اجرای احکام جزیی در درون جامعه دینی، نه در سیره پیامبران و نه در سیره اهل بیت چنین دوقطبی‌کردنی در کار نبوده است. اهل بیت به ما آموزش داده‌اند که در درون جامعه دینی از «عمل بد» گناهکاران تبری بجویید نه از «خود شخص گناهکاران».
بله وقتی اهل باطل در مقابل باشد حضرت ابراهیم از خود شخص تبری می‌جوید «انا برآء منکم» (ممتحنه/۴) اما در جایی که مسلمانی گناه کرده باشد شاهدی بیاورید که از خود وی تبری جسته باشند. البته اگر گناه بقدری عظیم و در حدی باشد که در رده کفر باشد که شخص مرتکب را قطعا جهنمی کند تبری معنا دارد چنانکه ما از شخص یزید و ... تبری می جوییم؛ اما در جایی که نمی‌توان به طور قاطع جهنمی بودن شخص قضاوت کرد آیا حق داریم از خود شخص تبری بجوییم؟ مثلا غیبت یک گناه کبیره است اما آیا باید جامعه به دو قطب غیبت کن و غیبت نکن تقسیم شود که اینها در برابر هم جبهه بگیرند؟ همین طور سایر گناهان خاص.
@souzanchi
ادامه پاسخ:point_down:
ادامه پاسخ به مسعود

ج) فرموده اید «اگر درد دین داشتی باید صریحا فریاد می زدی که اصلا قانون یعنی زور و اجبار و اگر قرار بود کاری را مردم اختیاری اجرا کنند که نیازی به وضع قانون برایش نبود! .... شما نه تنها مرد میدان مبارزه با نصیری نبودید که با یکی زدن به نعل و یکی زدن به میخ نشان دادید که تا چه حد از اینکه در اسلام سنگ بخورید می ترسید.»

عرض می‌کنم توضیحی که درباره قانون مدنی دادم عقب نشینی از بحث و یا یکی به نعل و یکی به میخ زدن نبود. مطلبی بود که در همان اول مناظره هم توضیح دادم.
اینکه «قانون یعنی زور و اجبار» برداشت ناورایی است از قانون که به نظر بنده علت بد اجرا شدن قانون حجاب هم رواج همین تلقی از قانون بوده است.
بگذارید از قوانین خود شریعت شروع کنیم:

قوانین شریعت بر چند قسم است.

(۱) برخی از امور با اینکه واجب و یا حرام است حکومت نمی تواند در آنها ورود کند مثل غیبت کردن یا نماز خواندن. غیبت حرام است؛ نماز واجب است. بر تک تک ما امر به معروف و نهی از منکر هم در جایی که ببینیم غیبت رخ می دهد یا نماز عمدا ترک می شود واجب است؛ اما حکومت نمی تواند ورود پیدا کند.

(۲) برخی از این قوانین را حکومت می تواند ورود پیدا کند اما ورود اصلی اش فرهنگسازی است و الزام و اجبار گام نهایی حکومت است. مثلا احکام شریعت در حوزه معاملات. در معاملات، واجب و حرام داریم؛ مثلا مضاربه جایز است و رباخواری حرام است؛ حکومت می تواند ورود پیدا کند ولی اقتضای این امور فرهنگسازی است؛ و البته اگر کسی فساد بالایی انجام دهد (اقدامش در حوزه معاملات در حد مفسد فی الارض باشد) حکومت می‌تواند با شدت عمل وارد می‌شود. اما این گونه نیست که بر تک تک معاملات افراد بخواهد چنین ورودی پیدا کند. اینها را اصطلاحا قوانین مدنی می گویند.

(۳) برخی از مسائل است که حکومت از همان ابتدا با شدت عمل باید وارد شود مثل دزدی و قتل. اینها را اصطلاحا قوانین کیفری می گویند

امثال آقای نصیری گمان می کنند که حجاب جزء دسته اول است؛ و فکر می‌کنند اگر چیزی جزء دسته اول نبود حتما جزء دسته سوم خواهد شد.
سخن من این است که حجاب جزء دسته اول نیست؛ جزء دسته سوم هم نیست (در دسته سوم زنا و لواط و … قرار می گیرد)؛ بلکه جزء دسته دوم است

اینها کوتاه آمدن از شریعت و عقب‌نشینی از قانون دانستن نیست؛
فهم تفاوتهای قوانین خود شریعت است.
اگر همه قوانین شریعت را به یک چوب برانید باید حکومت برای وادار کردن مردم به نماز و جلوگیری از غیبت کردن هم از زور استفاده کند!





د) در مورد نکاتی هم که در مورد سیره پیامبر در مدینه فرمودید به نظرم اینها ناشی از بی‌اطلاعی شما از تاریخ است. بهترین شاهد بر رد تلقی شما این است که احکام شریعت تدریجی نازل شد؛ پس قرار نبود همه چیز فقط با زور قانون انجام شود. ضمنا مساله نفاق تحلیل مفصل‌تری می‌خواهد که مجال دیگری می‌طلبد. فقط توجه کنید انسان مسلمان و مومن لزوما با ارتکاب گناه منافق محسوب نمی‌شود؛ که اگر چنین بود غیر از معصومین همه مسلمانان منافق بودند!

@souzanchi
سوزنچی
سلام عليكم
عطف به مطلبی که درباره زیارت اربعین در کربلا خدمتتان ارسال کردم
لبک ویدئو هم قابل توجه است
البته صحت و سقمش را نمیدانم اما ظاهرا دوتا کلیپ استاندار کربلا واقعی است
فیلم
18.9 MB

hosyn
سوزنچی
سلام عليكم عطف به مطلبی که درباره زیارت اربعین در کربلا خدمتتان
سلام علیکم
جزاکم الله خیرا
خیلی جالب است، هر چند ما ذلک علی الله و انواره المعصومین ع بعزیز
سوزنچی
سلام علیکم
این خبر را هم صحت و سقمش را نمی دانم
سوزنچی
آنتی بیوتروریسم
۹۹/۷/۲۶
[عکس]
*📸 کربلا شهر بدون کرونا*

:small_red_triangle: کاربران عراقى در فضاى مجازى با انتشار اين عكس خبر از اعلام وضعیت سفید در شهر کربلا و خالی‌شدن بیمارستان کرونایی‌ها در این شهر را مى دهند.

منبع خبر: خبرگزاری مهر
سوزنچی
سلام علیکم
صرفا جهت اطلاع
از صحت و سقمش خبر ندارم. ولی بعید است دروغ باشد
سوزنچی
حرف حساب
۹۹/۴/۲۵
1
[عکس]
:eight_spoked_asterisk: به مردم بگویید امام زمان پشتوانه‌ی این انقلاب است

:small_red_triangle_down: بعد از جنگ، در حال تفحص در منطقه‌ی کردستان عراق بودیم که به‌طرز غیرعادی جنازه‌ی شهیدی را پیدا کردیم. از جیب شهید، یک کیف پلاستیکی در آوردم. داخل کیف، وصیت‌نامه قرار داشت که کاملا سالم بود و این چیز عجیبی بود.
در وصیت‌نامه نوشته بود:

من سیدحسن بچه‌ی تهران و از لشکر حضرت رسول(ص) هستم...
پدر و مادر عزیزم! شهدا با اهل بیت ارتباط دارند.
اهل بیت، شهدا را دعوت می‌کنند...
پدر و مادر عزیزم! من در شب حمله یعنی فردا شب به شهادت می‌رسم.
جنازه‌ام هشت سال و پنج ماه و ٢۵ روز در منطقه می‌ماند.
بعد از این مدت، جنازه‌ی من پیدا می‌شود. و زمانی که جنازه‌ی من پیدا می‌شود، #امام_خمینی در بین شما نیست.
این اسراری است که ائمه به من گفتند و من به شما می‌گویم.
به مردم دلداری بدهید.
به آن‌ها روحیه بدهید و بگویید که #امام_زمان (عج) پشتوانه‌ی این انقلاب است.
بگویید که ما فردا شما را شفاعت می‌کنیم.
بگویید که ما را فراموش نکنند.

:small_orange_diamond: بعد از خواندن وصیت‌نامه درباره‌ی عملیاتی که لشکر حضرت رسول (ص) آن شب انجام داده بود تحقیق کردیم.
دیدیم درست در همان تاریخ بوده و هشت سال و پنج ماه و ٢۵ روز از آن گذشته است.

:bust_in_silhouette: راوی: #سردار_حسین_کاجی
:books: برگرفته از کتاب #خاطرات_ماندگار
:book: ص١٩٢ تا ١٩۵
:heart: #مثل_شهدا_زندگی_کنیم

:white_check_mark: اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم)

https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
سوزنچی
سلام عليكم
امروز از طریق یکی از دوستانم با من تماس گرفتند و پیام دادند مدیران صدا و سیما میخواهند در جلسه ای رسما از شما تقدیر کنند!
گفتم چرا؟
گفتند به خاطر بحث حجاب و اینکه هجمه علیه شما شدید بود!!! و اینکه بالاخره شما از موضع نظام در این مساله دفاع کردید
بنده بشدت مخالفت کردم و گفتم این کار نه تنها سودی ندارد بلکه اگر هجمه علیه من بوده این گونه تقدیر کردن به طور غیرمستقیم تثبیت شکاف حاکمیت و مردم است و نیز ناشی از غلبه نگاه قیم مآبانه صدا و سیماست

دوستی که پیام را آوره بود گفت چه پیشنهاد ایجابی داری و گفت من فعلا پاسخ شما را منتقل نمیکنم تا فردا
مثلا یک پیشنهاد این بود که یک جلسه علمی در دانشگاه برقرار شود در تبیین همین قانون مدنی بودن حجاب و آن انعکاس داده شود یا ...

من نظرم این بود که فعلا با توجه به شدت مشکلات اقتصادی
زمان سخن گفتن از حجاب نیست

1. با این حال میخواستم نظر شما را بدانم


2. جالب اینکه همین عصر تماس دیگری داشتم که خلاصه اش این است

علی درودیان هستم
مسئول دارالقران دانشگاه امام صادق علیه السلام


انشالله برای ۱۱ آبان ماه میخواستیم یه مناظره مانندی رو برگزار کنیم با موضوع حجاب از منظر قرآن و روایات و تفاوت اش در جامعه امروز

‏ قراره شما تشریف بیارید دانشگاه و حدود ۱:۳۰ دقیقه با آقای زائری گفتگویی داشته باشید، و بصورت زنده از طریق لایو اینستاگرام پخش بشود



همین پاسخ را به اینها هم میخواهم بدهم

آیا شما نظر خاصی دارید؟
hosyn
سلام علیکم
ببخشید که دیر جواب دادم، مختصر بنایی هست و مجال نشد.
آنچه میتوانم عرض کنم اینکه عذر بیاورید و نروید و در هر کاری که صبغه صرفا بحث علمی دارد حاضر شوید.
سوزنچی
مختصر بنا؟
نکند منظورتان بیماری و کسالت است؟
انشاءالله که بلا دور باشد و در سلامت کامل باشید

ممنون از لطف شما
hosyn
نه الحمد لله تعالی
بنایی به تشدید نون
سوزنچی
سلام عليكم
یکی از دوستان سالهاست در آمریکای لاتین به تبلیغ مشغول است
یکی از معضلاتش این بود که در دعوت ما زنها خیلی زودتر اجابت میکنند اما زنانی که شوهر دارند را نمیدانیم چه کنیم
زیرا به فتوای عموم مراجع به محض مسلمان شدن باید از شوهر مسیحی اش جدا شود
و این یعنی مسلمان شدن آنها ملازم است با به هم زدن خانواده
آن هم در کشورهایی که فساد جنسی غوغا میکند و اگر کسی خانواده تشکیل داده باید خیلی تشویق شود

من واقعا تردید دارم که این فتوای رایج که زن مسلمان نمیتواند شوهرش مسیحی باشد ناظر به بلاد کفر باشد
آیا واقعا وقتی مبلغان اسلامی شیعه وارد هند و اندلس و ... میشدند از زنهای مسلمان شده میخواستند از شوهرشان جدا شوند؟
آیا واقعا میتوانیم چنین چیزی را به اسلام نسبت دهیم؟

وی میگفت تاکنون بهترین راه حل در آنجا مال یکی از مبلغین بوده که میگفت به زنهای مذکور میگویم اگر احتمال میدهی شوهرت مسلمان شود یک چندوقتی با او باش و کار کن واگر احتمال نمیدهی جدا شو!!!
در حالی که صرف نظر از اینکه باز رویه را در جدایی قرار داده اگر به فتوای رایج باشد همان چندوقت هم رابطه شان نامشروع خواهد بود!

من گفتم شاید ذیل احکام تقیه باید فکری کرد
گفت اصلا تقیه نیاز ندارد. یعنی شوهرهایشان اصلا برایشان مهم نیست که زنش مسلمان شده یا نه. و این گونه نیست که اگر بفهمد مسلمان شده با وی مشکل پیدا کند.
در واقع مساله مهم تصحیح رابطه زناشویی اینهاست و اینکه در چنان محیط فاسدی خانواده را به هم زدن مهمتر است یا مسلمان شدن؟!!!

خود همین سوال به نظرم شاهد خوبی است که فتوای رایج واقعا قابل استناد به اسلام نیست
سوزنچی
سوزنچی
سلام عليكم یکی از دوستان سالهاست در آمریکای لاتین به تبلیغ مشغول
آیا راه حلی وجود ندارد؟
hosyn
سلام علیکم
ابتدا باید دید نصوص و فتاوای ناظر به دار الکفر هست یا خیر؟ و سپس رابطه زوجین علی فرض بقاء النکاح چه حکمی دارد؟ فعلا جواهر را خوب است ملاحظه کنید: جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج‌30، ص: 52
سوزنچی
hosyn
سلام علیکم ابتدا باید دید نصوص و فتاوای ناظر به دار الکفر هست یا
ممنون
خیلی جالب بود
من در خصوص ما نحن فیه این طور برداشت کردم که رای اغلب این است که تا زمانی که عده تمام نشود آنها رابطه زناشویی نباید داشته باشند اما اگر در این مدت شوهر هم مسلمان شد به ازدواج خود باقی اند وگرنه ازدواج باید فسخ شود

و شما می فرمایید که اینها احتمالا ناظر به دار الاسلام بوده
اما در دارالکفر معلوم نیست همین طور باشد
چیزی که به نظر حقیر موید عدم این شمول در دارالکفر است همین سوال است که آیا واقعا وقتی مبلغان اسلامی شیعه وارد هند و اندلس و ... میشدند از زنهای مسلمان شده میخواستند از شوهرشان جدا شوند؟ بالاخره اسلام در اغلب بلاد با دعوت پیش رفت و در فضای دعوت خیلی محتمل است که زوجین را از هم جدا نکنند
نمی دانم یا شما در این زمینه چیزی دیده اید؟


و در هر صورت این بنده خدا الان دنبال فتواست تا بحث
یعنی او که در وسط میدان است الان چکار کند؟
وقتی می بیند زن تمایل به اسلام دارد و از آن سو وضع جنسی در آنجا افتضاح است و همین که کسی ازدواج کرده خیلی جای شکرش باقی است آیا به وی بگوید مسلمان شو و بی خیال همسرت؟ یا بگوید فعلا مسلمان نشو؟ یا بگوید مسلمان شو و سعی کن همسرت را مسلمان کنی و اگر امید داری به این منظور همچنان همسر او بمان و تنها اگر قطع داری که هیچگاه به اسلام نخواهد آمد از او جدا شو.
مخصوصا به نظرم رسید که اینها که ایام عده را به این صورت بیان کردند اگر برداشت فوق که بنده مطرح کردم درست باشد عملا دعوت زن شوهرش را شاید ناموفق شود. زیرا مرد به رابطه مایل است و اگر قرار باشد زن زند او بماند ولی تمتع نبرد که خودش عامل منفی می شود (مگر معدود مردانی که عاشق زنشان باشند و همین محرکشان شود که در آنجا غالب ازدواجها این طور نیست)
263 KB
بیش از یک هفته است که درگیر آیه «و انه لقران کریم» هستم. هم بحث لغوی دو کلمه کریم و قرآن و از آن مهمتر یک فحص مفصلی کرم درباره «قرآن در قرآن». شاید برای شما جالب باشد و به درد فدکیه بخورد. و اگر نقدی داشته باشید خیلی لطف کرده اید
1.7 MB
همین فایل فوق به صورت پی دی اف
hosyn
الحمد لله آخر کار بحث اشتمال قرآن کریم بر همه چیز را به خوبی پایان بردید و به سهم خودم از شما تشکر میکنم که نگذاشتید این حرفها مهجور شود.
سوزنچی
hosyn
سلام علیکم ابتدا باید دید نصوص و فتاوای ناظر به دار الکفر هست یا
فعلا میتوان پاسخی عملیاتی و کاربردی به این بنده خدا داد؟
ایشان از مبلغان فعال در آمریکای لاتین است که چندسال قبل از کسی شنیدم که حدود 2000 نفر راشیعه کرده
hosyn
سوزنچی
فعلا میتوان پاسخی عملیاتی و کاربردی به این بنده خدا داد؟ ایشان ا
با دفتر رهبری هماهنگی کند و طبق راهنمایی آنها عمل کند، و یا دفتر یکی از مراجع دیگر
سوزنچی
سلام علیکم
چه پاسخی بدهم؟
سوزنچی
M S
۹۹/۸/۱۳
سلام علیکم
اسعدالله ایامکم
حاج آقای مفیدی قم تشریف دارند میخوام امضا بگیرم ازشون جهت امتحان شفاهی حوزه؟
hosyn
سلام علیکم
در خدمتم
فقط ساعت رابدانم تا بیرون نروم
سوزنچی
خوب
شما بفرمایید که من به او ساعت بدهم
hosyn
ساعت 11:30 قبل از ظهر ان شاء الله
سوزنچی
M S
۹۹/۸/۱۴
سلام علیکم
متشکرم
سوزنچی
سلام علیکم
امروز شاهد خیلی خوبی پیدا کردم برای غلط بودن مشی حسن جبل که «همواره» دو حرف اول را «فقط» معیار قرار می دهد:

عموم اهل لغت ماده «مس» را در کنار و نزدیک به ماده «لمس» دانسته‌اند و تنها کسی که دو معنای کاملا متفاوت و بی ربط بین این دو مطرح کرده (مس: سریان فی اثناء أو مخالطة دقیقة ذات أثر. ص۲۰۶۹) در مقابل (لمس: :‌أخذ بلطف من ظاهر الشیء تهیةً لحسن استعماله» (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۲۰۰۲). وی است
ریشه این هم آن بوده که بحث «مس» در کنار موادی همچون «مسح» و «مسخ» و «مسد» و «مسک» بحث شده؛ اما بحث «لمس» در کنار موادی همچون «لمز» و «لمح» مورد توجه قرار گرفته است
hosyn
سلام علیکم
احسنت، بلی با اینکه کار عظیمی کرده اما اگر نقد نشود میتواند سد راه پیشرفت فقه اللغة شود.
سوزنچی
در مورد آن مساله مسلمان شدن زن اهل کتاب که شوهرش کافر است در بلاد کفر؛ که فتوا این بود که باید از شوهرش جدا شود

آیا داستان حضرت آسیه در قرآن هیچ دلالتی نمی تواند داشته باشد؟
زیرا قطعا ایمان آورده بود و قطعا شوهرش کافر مانده بود و وی مدتها ایمانش را از شوهرش پنهان می کرد
این هم الان دیدم
تصریح مرحوم فیض است به جواز استعمال لفظ در بیش از یک معنا

تفسير الصافي، ج‏5، ص: 129

لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ لا يطلع على اللّوح الّا المطهرون من الكدورات الجسمانيّة او لا يمسّ القرآن الّا المطهّرون من الأحداث فيكون نفياً بمعنى نهي.
في التهذيب عن الكاظم عليه السلام قال المصحف لا تمسّه على غير طهر و لا جنباً و لا تمسّ خيطه و لا تعلّقه انّ اللَّه تعالى يقول لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ و في الاحتجاج لما استخلف عمر سأل عليّاً عليه السلام ان يدفع اليهم القرآن فيحرّفوه فيما بينهم فقال يا أبا الحسن ان جئت بالقرآن الذي جئت به الى أبي بكر حتّى نجتمع عليه فقال هيهات ليس الى ذلك سبيل انّما جئت به الى أبي بكر لتقوم الحجّة عليكم و لا تقولوا يوم القيامة انّا كنّا عن هذا غافلين أو تقولوا ما جئتنا به فانّ القرآن الذي عندي لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ و الأوصياء من ولدي فقال عمر فهل وقت لإظهاره معلوم قال عليّ عليه السلام نعم إذا قام القائم من ولدي يظهره و يحمل النّاس عليه فتجزي السّنة به.
أقولُ: و في التحقيق :small_red_triangle:لا مُنافاة بين المعنيين لجواز الجمع بينهما و ارادة كلّ منهما :small_red_triangle:او يكون أحدهما تفسيراً و الآخر تأويلًا.
hosyn
سوزنچی
در مورد آن مساله مسلمان شدن زن اهل کتاب که شوهرش کافر است در بلا
در بعض اقوال هست که وقتی معجزه عصا بر سحره پیروز شد ایمان آورد و فرعون او را تحت شکنجه قرار داد، مجمع البیان را ملاحظه فرمایید.
سوزنچی
hosyn
در بعض اقوال هست که وقتی معجزه عصا بر سحره پیروز شد ایمان آورد و
مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏10، ص: 479
«وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ» و هي آسية بنت مزاحم قيل إنها لما عاينت المعجز من عصا موسى و غلبته السحرة أسلمت:small_orange_diamond: فلما ظهر لفرعون إيمانها نهاها فأبت :small_orange_diamond:فأوتد يديها و رجليها بأربعة أوتاد و ألقاها في الشمس ثم أمر أن يلقى عليها صخرة عظيمة فلما قرب أجلها ...

اولا این اسلام آوردن در آن موقع یک قیل است نه قول خود مرحوم طبسی
ضمنا نفرموده که اسلمت علانیة که بگوییم بلافاصله فرعون او را عذاب کرد. بلکه جمله «فلما ظهر لفرعون إيمانها »‌قرینه است که فاصله افتاده


و ثانیا این تعبیر کردن به قیل موید این است که نظر خود مرحوم طبرسی نبوده زیرا این خلاف نظر خودش در جای دیگر و خلاف ظاهر بسیاری از روایات است زیرا

خود مرحوم طبرسی لحنش در ابتدای داستان حضرت موسی موهم این است که او موحد بوده زیرا تاکدی می کند که از خیار النساء‌و اولاد انبیا بوده و برای مومنان مادری می کرده

مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏7، ص: 378
و فتحت آسية بنت مزاحم بابه فلما نظرت إليه ألقى الله في قلبها محبة موسى و كانت آسية بنت مزاحم امرأة من بني إسرائيل استنكحها فرعون :small_orange_diamond:و هي من خيار النساء و من بنات الأنبياء و كانت أما للمؤمنين ترحمهم و تتصدق عليهم :small_orange_diamond:و يدخلون عليها فلما نظر فرعون إلى موسى...

از اینها گذشته فضای روایات هم درباره آسیه این است که لحظه ای کفر نورزیده و لذاست که جزء چهار زن برتر عالم شده
مثلا در الخصال، ج‏1، ص: 174
ثلاثة لم يكفروا بالوحي طرفة عين‏
230- حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْوَهَّابِ الْأَصْبَهَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْفَضْلِ بْنِ الْمُغِيرَةِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو نَصْرٍ مَنْصُورُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْأَصْبَهَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ بْنِ حُمَيْدٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُغِيرَةِ الشَّهْرَزُورِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ الْحُسَيْنِ الْمَدَائِنِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا ابْنُ لَهِيعَةَ «1» عَنْ أَبِي الزُّبَيْرِ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص ثَلَاثَةٌ لَمْ يَكْفُرُوا بِالْوَحْيِ طَرْفَةَ عَيْنٍ مُؤْمِنُ آلِ يس وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع وَ آسِيَةُ امْرَأَةُ فِرْعَوْنَ.

در تعلیقه بر شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج‏2، ص: 304 از منابع اهل سنت همین روایت آمده و مطلق کفر را گفته نه فقط کفر به وحی را:
وَ رَوَاهُ أَيْضاً ابْنُ عَدِيٍّ فِي تَرْجَمَةِ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُغِيرَةِ الشَّهْرَزُورِيِّ مِنْ كَامِلِهِ ج 6 ص 2287 قَالَ:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ بْنِ حُمَيْدٍ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُغِيرَةِ الشَّهْرَزُورِيُّ حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ الْحَسَنِ الْمَدَائِنِيُّ حَدَّثَنَا ابْنُ لَهِيعَةَ، عَنْ أَبِي الزُّبَيْرِ، عَنْ جَابِرٍ:
عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ أَنَّهُ قَالَ: ثَلَاثَةٌ مَا كَفَرُوا بِاللَّهِ قَطُّ: مُؤْمِنُ آلِ يَاسِينَ، وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ آسِيَةُ امْرَأَةُ فِرْعَوْنَ.




أفضل نساء أهل الجنة أربع‏
22- أَخْبَرَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ بْنُ مَنِيعٍ قَالَ حَدَّثَنَا شَيْبَانُ بْنُ فَرُّوخٍ قَالَ حَدَّثَنَا دَاوُدُ بْنُ أَبِي الْفُرَاتِ قَالَ حَدَّثَنَا عِلْبَاءُ بْنُ أَحْمَرَ قَالَ حَدَّثَنَا عِكْرِمَةُ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: خَطَّ رَسُولُ اللَّهِ ص أَرْبَعَ خِطَطٍ فِي الْأَرْضِ‏
الخصال، ج‏1، ص: 206
وَ قَالَ أَ تَدْرُونَ مَا هَذَا قُلْنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَفْضَلُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ أَرْبَعٌ خَدِيجَةُ بِنْتُ خُوَيْلِدٍ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ وَ مَرْيَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ وَ آسِيَةُ بِنْتُ مُزَاحِمٍ امْرَأَةُ فِرْعَوْنَ.
23- أَخْبَرَنَا سُلَيْمَانُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ أَيُّوبَ اللَّخْمِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ الْعَزِيزِ قَالَ حَدَّثَنَا حَجَّاجُ بْنُ الْمِنْهَالِ قَالَ حَدَّثَنَا دَاوُدُ بْنُ أَبِي الْفُرَاتِ الْكِنْدِيُّ عَنْ عِلْبَاءِ بْنِ أَحْمَرَ عَنْ عِكْرِمَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: خَطَّ رَسُولُ اللَّهِ ص أَرْبَعَ خِطَطٍ ثُمَّ قَالَ خَيْرُ نِسَاءِ الْجَنَّةِ مَرْيَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ وَ خَدِيجَةُ بِنْتُ خُوَيْلِدٍ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ وَ آسِيَةُ بِنْتُ مُزَاحِمٍ امْرَأَةُ فِرْعَوْنَ.

در اثبات الوصية، ص: 52 هم تصریح می کند که وی از بنی اسراییل بوده و ایمانش را مخفی می کرده:

و كانت المرأة الصالحة آسية امرأة فرعون على دين بني إسرائيل تكتم ايمانها.
و این سخن حضرت فاطمه بنت اسد هم موید دیگری است که آسیه خدا را مخفیانه می پرستیده:

الثاقب في المناقب، ص: 197
173/ 2 «3»- و روى سعيد بن جبير، قال: قال يزيد بن قعنب: كنت جالسا مع العبّاس بن عبد المطّلب و فريق من بني عبد العزى بإزاء بيت اللّه الحرام إذ أقبلت فاطمة بنت أسد عليها السلام- أمّ أمير المؤمنين عليه السلام- و كانت حاملة لتسعة أشهر، و قد أخذها الطلق، فقالت: ربّ إنّي مؤمنة بك، و بما جاء من عندك من رسل و كتب، و إنّي مصدّقة بكلام جدّي إبراهيم الخليل عليه السلام، و أنّه بنى البيت العتيق، فبحق الذي بنى هذا البيت العتيق، و بحق المولود الذي في بطني لما يسّرت عليّ ولادتي.
قال يزيد بن قعنب: فرأينا البيت «1» قد انفتح «2» عن ظهره، و دخلت فاطمة فيه، و غابت عن أبصارنا، و التصق الحائط، فرمنا أن ينفتح لنا قفل الباب فلم ينفتح، فعلمنا أن ذلك أمر من اللّه تعالى، ثمّ خرجت بعد الرابع، و بيدها عليّ بن أبي طالب صلوات اللّه عليه، ثمّ قالت: إنّي فضلت على من تقدّمني من النساء،:small_orange_diamond: لأنّ آسية بنت مزاحم امرأة فرعون عبدت اللّه سرا في موضع لا يحب أن يعبد اللّه فيه إلّا اضطرارا،...



و از همه مهمتر یادم هست که در جایی با یکی از اهل سنت بحث شد بر سر آیه الخبیثات للخبیثین و الطیبات للطیبین که وی می گفت موضع شما درباره عایشه و حفصه با این آیه جمع نمی شود و کسی پاسخ قاطعی به وی داد و آن این بود که این خبیث و طیب ناظر به مسائل جنسی است فقط؛ وشاهد مهمش همین آیات سوره تحریم است که زن نوح و لوط را گفت و از این طرف آسیه را
و الان دیدم این نکته در کتب ما هم آمده که خبیث اگر به معنای عامش باشد می تواند زن طیب با او همسر باشد و به همین داستان استشهاد کرده اند:

متشابه القرآن و مختلفه (لابن شهر آشوب)، ج‏1، ص: 205
قوله سبحانه الْخَبِيثاتُ لِلْخَبِيثِينَ الآية 26 24 لا يجوز أن يكون عاما لأننا نجد الطيبين للطيبات مثل آدم و حواء قوله- يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ و نجد الخبيثات للخبيثين مثل أبي لهب و أم جميل و قوله- تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ وَ تَبَّ السورة و نجد الخبيثات للطيبين مثل امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ و :small_orange_diamond:نجد الطيبات للخبيثين:small_orange_diamond: مثل آسية امرأة فرعون قوله- رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ


و همسریش با فرعون کافر بقدری مورد تاکید بوده که گفته اند خدا به جایش در بهشت همسر پیامبر به او می دهد
كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط - القديمة)، ج‏1، ص: 466
وَ رُوِيَ أَنَّ النَّبِيَّ ص قَالَ: اشْتَاقَتِ الْجَنَّةُ إِلَى أَرْبَعٍ مِنَ النِّسَاءِ- مَرْيَمَ بِنْتِ عِمْرَانَ وَ آسِيَةَ بِنْتِ مُزَاحِمٍ زَوْجَةِ فِرْعَوْنَ وَ هِيَ زَوْجَةُ النَّبِيِّ فِي الْجَنَّةِ وَ خَدِيجَةَ بِنْتِ خُوَيْلِدٍ زَوْجَةِ النَّبِيِّ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ فَاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ.
شاهد دیگری که بر مدعای قبل اضافه شد این است که حضرت لوط هم دخترانش را به قومش که کافر بودند عرضه کرد
اگر ازدواج مسلمان با کافر مطلقا حرام باشد این قابل توجیه نیست و بزرگان شیعه هم در توجیه ازدواج ام کلثوم با عمر به همین واقعه و داستان آسیه تمسک کرده اند با قیاس اولویت (شبیه داستان یوسف و ملک مصر که کافر بود و مامون که مسلمان بود با قیاس اولویت) :

مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏1، ص: 275
قيل فلم زوج عمر ابنته قال لإظهاره الشهادتين و إقراره بفضل رسول الله و إرادته استصلاحه و كفه عنه و قد عرض نبي الله لوط بناته على قومه و هم كفار ليردهم عن ضلالتهم فقال هؤُلاءِ بَناتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ و وجدنا آسية بنت مزاحم تحت فرعون‏


الصراط المستقيم إلى مستحقي التقديم، ج‏3، ص: 130
و سئل مسعود العياشي عن أم كلثوم فقال كان سبيلها سبيل آسية مع فرعون



البته یک پاسخی که به ذهنم رسید این است که با توجه به این روایات ام کلثوم، فرعون به زور آسیه را گرفته باشد و لذا بر آسیه حرجی نباشد که جملات الصوارم المهرقة في نقد الصواعق المحرقة (لابن حجر الهيثمي)، الصوارم‏المهرقة، ص: 200 این را به ذهنم انداخت:
فسلم ع و صبر و احتسب كما أمره رسول الله ص فأنزل ابنته في ذلك منزلة آسية امرأة فرعون إذ الله يصف قولها رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ‏
و لعمري إن الذي كان قد ارتكبه فرعون في بني إسرائيل من قتل أولادهم و استباحة حريمهم في طلب موسى و ما ادعاه لنفسه من الربوبية أعظم من تغلبه على آسية امرأته و تزويجه و هي امرأة مؤمنة من أهل الجنة بشهادة الله تعالى بذلك و كذلك سبيل الرجل مع أم كلثوم كسبيل فرعون مع آسية لأن الذي ادعاه لنفسه و لصاحبه من الإمامة ظلما و تعديا و خلافا على الله و رسوله بدفع الإمام الذي ندبه الله و رسوله لها و استيلائه على أمور المسلمين‏
الصوارم المهرقة في نقد الصواعق المحرقة (لابن حجر الهيثمي)، الصوارم‏المهرقة، ص: 201
فالحكم في أموالهم و فروجهم و دمائهم بخلاف أحكام الله و أحكام رسوله أعظم عند الله من اغتصابه لألف فرج من نساء مؤمنات دون فرج واحد


اما فضای بسیاری از احادیث و نیز خود آیات ظهور در این دارد که فرعون وی را دوست داشت و برای حرفش حساب می کرد و با فضای غصب فرج متفاوت است.

و علاوه بر این همچنان بحث دختران حضرت لوط باقی است


اصلا خود تعبیر آیات سوره تحریم به گونه ای است که می خواهد بگوید زن تابع شوهرش نیست و شوهر می تواند خوب باشد و زن بد یا بالعکس چنانکه مرحوم فیض هم همین برداشت را دارد:
تفسير الصافي، ج‏5، ص: 198
صلّى اللَّه عليه و آله و المؤمنين من النّسبة و المواصلة بحال امرأة نوح و امرأة لوط و فيه تعريض بعائشة و حفصة في خيانتهما رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله بإفشاء سرّه و نفاقهما ايّاه و تظاهرهما عليه كما فعلت امرأتا الرسولين فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً فلن يغن الرّسولان عنهما بحقّ الزواج إغناء ما وَ قِيلَ لهما عند موتهما او يوم القيامة ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ الذين لا وصلة بينهم و بين الأنبياء.
وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ‏ و مثل حال المؤمنين في انّ وصلة الكافرين لا تضرّهم بحال آسية و منزلتها عند اللَّه مع انّها كانت تحت أعدا اعداء اللَّه

و همین آیات موید خوبی بر برداشت حقیر است که این مثالی است از اینکه ازدواج زن مسلمان با مرد کافر ویا مرد مسلمان با زن کافر لزوما حرام نیست و اگر احادیثی هم هست که فقها برداشت حرمت کرده اند از باب تخصیص است بر این وضعیت عام (به قول شما مثلا به خاطر درون بلاد مسلمین بودن باشد) که آنگاه مخصص در حدی که ظهورش اقوی است تخصیص می زند نه اینکه اصل بر حرمت ازدواج باشد و خلافش قید بخواد

مخصوصا این که زن لوط و نوح صریحا به تعبیر قرآن کافر بودند کاملا با مبنای مشهور که مرد مسلمان نمی تواند با زن کافر ازدواج کند (به عنوان یک قاعده اولیه) سازگار نیست. مخصوصا لوط . یعنی در مورد نوح شاید بتوان توجیه کرد که همه کافر بودند و چاره ای نبود اما در مور حضرت لوط می دانیم که وی اصلا از آن قوم نبود بلکه حضرت ابراهیم وی را به سوی آن قوم فرستاد و او آنجا با دختری از آن قوم ازدواج کرد


یادآوری
بنده در مقام بحث طلبگی محضر شما دارم جسارت می کنم وگرنه معلوم است که بنده مقلدم و هنوز به حد احتیاط هم نرسیده ام چه رسد به اجتهاد که بخواهم از دل این بحثها فتوایی بیرون بکشم
چون به ما اجازه پررویی دادید می خواهم ببینم راهی برای باز کردن مساله هست یا خیر؟
hosyn
مطالب خوبی آوردید، و مقصود من هم عدم اتفاق نظر بود، عرض کردم «در بعض اقوال هست که...»، و خود کلمه «عمله» هم وجوهی دارد، به هر حال این بحثهای فقهی به درد پشتوانه نظر نهایی میخورد، و فعلا نظر نهایی در نزد صاحبین فتوی است، و برای ما پا از گلیم درازتر کردن است، و در شرائط تقیه برای زنی که مسلمان شده، تحریک شوهر جایز نیست اما عدم مخالفت با اقدام او فرق میکند، و اگر در بلاد کفر واقعا نکاح باقی باشد پس احکامش هم هست الا ما خرج بالدلیل.
سوزنچی
بنده توان فتوا ندارم؛‌شما که دارید
(خواهش می کنم تعارفات را کنار بگذارید؛‌می دانم که ملتزمید به قاعده «وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْيَا هَرَبَكَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَكَ لِلنَّاسِ جِسْرا» اما فعلا نیاز بالفعل زمین مانده در کار است که کسانی که اهل فتوا دادن هستند مبانی فرمولگرایانه ای در پیش گرفته اند که لازمه اش ...)

لدا چند سوال دارم با شماره می گذارم که در پاسخ دادن معلوم باشد:

فرمودید:

«در شرائط تقیه برای زنی که مسلمان شده، تحریک شوهر جایز نیست اما عدم مخالفت با اقدام او فرق میکند، و اگر در بلاد کفر واقعا نکاح باقی باشد پس احکامش هم هست الا ما خرج بالدلیل.»

ظهور فرمایش شما این است که در شرایط تقیه در بلاد کفر باقی ماندن بر ازدواج با نامسلمان را جایز می دانید
ولی بلافاصله با عبارت «اگر» همین را مشروط کرده اید به مساله ای که فتوا برایش موجود نیست و در فتاوی توجه نشده است.
بالاخره

(سوال۱) ما از عمومات بحث تقیه استفاده کنیم در این مساله یا از عمومات حرمت بقای نکاح با کافر؟


۲. اگر عمومات تقیه مقدم شد آیا اینها مصداق شرایط تقیه اند؟ یعنی شوهرهای مذکور شوهرهایی اند که برایشان مهم نیست بدانند زنشان مسلمان شده یا مسیحی مانده است و اگر بفهمند مسلمان شده کاری به کارش ندارند. آنها ادامه رابطه جنسی با آن زن و مادری وی برای فرزندانشان را می خواهند.
من که عرض کردم تقیه از باب تشبیه بود ولی واقعا می توانیم اینها را تقیه بدانیم؟

خود من باشم بدون فتاواهای رایج فهم ارتکازی من از نظام شریعت این است که یک توصیه اخلاقی می کنم که «سعی کن اولا این شوهرت را مسلمان کنی اما اگر دیدی نمی شود سعی کن از او جدا شوی وبگردی و یک همسر مسلمان پیدا کنی»
اما این توصیه اولا زمانی ممکن است که ما بتوانیم بقای نکاح را تصحیح کنیم و ثانیا مساله خیلی مهمتر اینکه این توصیه خیلی کاربردی نیست. زیرا اولا در اغلب این کشورها تعداد زنان آماده ازدواج بیش از مردان آماده ازدواج است (یعنی همین که توانسته ازدواج کند شانس آورده) و ثانیا و مهمتر اینکه مردان مسلمان هم تعدادشان بسیار کمتر است. و ثالثا اینها فرزند دارند و جدا شدن از فرزند واقعا کار ساده ای نیتس. طرف با خودش می گوید می مانم که حداقل فرزندهایم مسلمان شوند
در واقع لازمه آن حکم در این کشورها همان است که قبلا عرض شد طرف باید بین مسلمان شدن ویا با خانواده خود بودن ویا چه بسا خانواده داشتن و مجرد نماندن، یکی را انتخاب کند؛ و لذاست از آن فهم ارتکازی سخن گفتم. یعنی واقعا متشرعه غیر از این فهمی که عرض کردم از روح شریعت دارند؟


و چون به نظر حقیر تحمیل چنین انتخابی را نمی توان به اسلام نسبت داد این اندازه دارم مزاحم شما می شوم که راه پیدا کنیم.

ضمنا یک شاهد دیگری که به ذهنم رسید وباید سر فرت نگاه کنم این است که در ذهنم هست بحثی فقها دارند درباره مسلمان بودن یا ارث بردن طفلی که به بلوغ نرسیده و یکی از پدر یا مادرش مسلمانند که فرزند را به پدر یا مادر مسلمان ملحق می کردند. همین به نحو التزامی قبول کرده بقای نکاح غیرمسلمان با مسلمان را.


یک دغدغه حقیر این است که به نظرم می رسد بسیاری از فقها فهم «نظام» از شریعت ندارند و کاملا این احکام را مستقل از هم و مستقل از متن مشکلات اجتماعی می بینند. ثمره اش هم این روشنفکربازیهایی شده که رای شخصی خود را براحتی بر شریعت مقدم می دارند.

در حالی که اگر شریعت شریعت خاتم است حتما تمام مشکلات را در نظر گرفته است
یعنی همه هدفم این است که تعبد را در چارچوب نظام شریعت بفهمم. نه به بهانه تعبد نظام و روح شریعت را انکار کنم و نه به خاطر روح شریعت و ارتکازات شرعی از تعبد دست بردارم.
نمونه بارز این مواجهه را سالها قبل در آثار شهید مطهری (به گمانم کتاب بانک ربا و بیمه) دیدم
آن طور که در ذهنم هست ایشان بحث زیبایی دارند درباره چرایی استثنای معدود از ربا. می گویند با تاکید شدید شریعت بر حرمت ربا واقعا چه فرقی هست بین مکیل و موزون با معدود که یکی جایز و دیگری حرام می شود.
اما برخلاف مشی روشنفکرمآبان بلافاصله یکی را به دیگری ملحق نکرده؛‌بلکه مروری مجدد روی احادیث کرده و می گوید فقها غفلت کردند که احادیث شیعه ناظر به فتاوی رایج اهل سنت بوده و با بازخوانی احادیث در این فضا راه حل جالبی مطرح می کنند که نشان می دهند آنجا که معدود استثنا شده جایی است که عدد واقعا نقشی در برآورد کالا نداشته (مثلا عدد در فروش خانه؛ برخلاف عدد در فروش تخم مرغ که کاملا قابل تبدیل به مکیل و موزون است)

پرچانگی حقیر را ببخشید
hosyn
۱- مانعة الجمع نیست، و اخذ به عمومات حرمت بقاء نکاح، مشروط به توفر مقدمات حکمت است، از جمله عدم قدر متیقن در مقام تخاطب بنابر مبنای صاحب کفایة، و عدم انصراف، و ...

۲- عرض نکردم اینها مصداق تقیه است، کلی عرض کردم که اگر شرائط تقیه باشد، اما صدق تقیه در این موارد مشکل است اگر واضح العدم نباشد.
اما چیزی که به گمانم قابل اغماض نیست توافق نص و فتوی و ارتکاز بر واجب بودن اصل اسلام آوردن است، پس باید مسلمان شود، حال بعدا چه حکمی دارد، مسأله ای است تقلیدی که میتواند در اطراف شبهه اعلمیت یا افراد متیقن الاجتهاد، بگردد و فتوای مناسب حال خود پیدا کند تا حجت بالفعل داشته باشد، یا حتی در بلاد کفر اگر خلاف تکلیف کند ولی نباید اصل اسلام را از دست بدهد. و الله العالم
سوزنچی
سلام علیکم
چه اندازه تحلیل زیر را قابل قبول می دانید؟
سوزنچی
یک آیه در روز
۹۹/۸/۲۴
ادامه تدبر ۲ در آیه «تَنْزیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ»

:memo:نکته تخصصی #انسان‌شناسی و #خداشناسی

سارتر، اگزیستانسیالیست مشهور، منکر خداوند بود؛
و علت انکارش را این گونه معرفی می‌کرد که وی طرفدار اراده و آزادی انسان است و قبول وجود خداوند منجر به مجبور دانستن انسان می‌شود.

توجه به اینکه به تعداد انسان‌ها جهان داریم و هر انسانی خودش یک جهانی است؛ و ربوبیت خداوند نسبت به انسانها نه ربوبیت نسبت به یک جهان، بلکه ربوبیت نسبت به تمام جهان‌های ممکن است می‌تواند بخوبی ناصواب بودن برداشت وی از خدا را نشان دهد.
بله،
تا پیش از آفریدن انسان شاید می شد از یک جهان سخن گفت:
یک جهان که با قوانین علت و معلولی از پیش تمامی آن قابل پیش‌بینی بود؛‌زیرا سلسله علت و معلولها به نحو جبری همه واقعیات پس از خود را رقم می‌زد.
اما خداوند انسان را آفرید و در او امانتی بی‌نظیر نهاد که آسمانها و زمین تحمل آن را نداشتند؛
و آن امانت احتمالا همین اختیار بود.
دادن اختیار به انسان همان و اینکه هر انسانی خودش یک جهان شود همان.
در واقع، اگر تا پیش از آفریدن انسان تنها یک جهان در کار بود؛ خداوند با آفریدن انسان، امکان تحقق هر جهانی را برای هر انسانی مهیا کرد؛
و البته تمامی این جهانهای ممکن، خارج از محدوده ربوبیت خداوند نیست؛ اما نسبت خداوند و انسان و جهانهایی که هر انسانی رقم می‌زند نسبت فرازمانی است؛‌
پس این گونه نیست که خداوند در نقطه شروع زمان ایستاده باشد و از پیش وقوع تمام جهانها توسط هر انسانی را رقم زده باشد (که اگر این گونه بود باز تنها و تنها یک جهان در کار بود)؛ بلکه خداوند وقتی به انسان اختیار دارد یعنی انسان را با این «امکان» آفرید که چیزی از او سر بزند که لزوما بر اساس سیر طبیعی علل موثر بر وی نباشد.
به تعبیر دیگر، گویی با آفرینش انسان در زمین، این قاعده که تا پیش از این آفرینش در عالم طبیعت شیوع داشت که «الشیء ما لم یجب لم یوجد» به هم زد؛ و در زمین موجودی قرار داد که چنین نیست امور به نحو وجوب بر او رقم بخورد و علت تامه‌‌ی افعال او گردد تا فعلی از اوسر زند؛ ‌بلکه اختیار را جزء اخیر علت تامه صدور افعال از او قرار داد؛ یعنی پتانسیلی که اگر همه علل طبیعی جمع شود تا فعلی را از او صادر کند این اختیار می‌تواند آن جمع را بر هم زند و صدور فعل از وی رقم نخورد؛ و به جای اینکه همواره همین جهان با ضرورت خود پیش رود و هیچ جهان ممکن دیگری وارد عرصه وجود نشود؛ انسان بتواند با هر اختیار خود یکی از جهان‌های ممکن را به عرصه وجود وارد سازد؛
و این همان حقیقت عظیمی است که با نام #بداء از آن یاد شده است:
یعنی اگر همه روال‌های طبیعی و عادی عالَم اقتضای خاصی را داشته باشند، اما جای اراده کردن جدید انسان همواره باز است و ممکن است هر انسانی این روند قبلی نظام عالم را به هم بزند و روند جدیدی را پیش آورد و در واقع جهان جدیدی را جایگزین جهان قبلی کند.
پس در عین حال که مجال برای اختیار انسان باز است (زیرا جهان کنونی تنها جهان ضروری‌ای که تخلف از روند آن محال باشد نخواهد بود؛ و هر انسانی در هر تصمیمی می‌تواند یکی دیگر از جهانهای ممکن مفروض را به جای جهانی که در روند طبیعی باید موجود می‌شد، به عرصه وجود وارد کند) اما نظام هستی از ربوبیت خداوند خارج نمی‌شود (زیرا تمام آن جهانهای ممکن، و نیز نظم منطقی بین هر اراده و وارد کردن هر جهان ممکن به عرصه وجود، و نیز تمامی اراده‌های تمامی انسانها [= تمامی گزینه‌هایی که پیش رو دارند و گزینه‌ای که از میان آنها انتخاب می‌کنند] و در یک کلام تمامی عرصه زمانمند با تمامی امکاناتش، مسبوق به خداوند و به یک معنای عمیق تحت ربوبیت خداوند است.

:anger:پس نه چیزی از دایره ربوبیت خداوند خارج است و نه گستره ربوبیت خداوند دایره اختیار (و دایره امکان) را بر آدمی می‌بندد.
مشکل امثال سارتر در این است که ربوبیت خداوند را بسیار محدود و تنها در فضای نظم ضروری طبیعی فهم کرده‌اند؛ و تصویری از «اختیار دادن توسط خداوند به موجود دیگر» نداشته‌اند.


:eight_spoked_asterisk: تبصره

تحلیل فوق بر اساس مبنای «اوسعیت واقعیت و نفس‌الامر از وجود» [به تعبیر شهید صدر؛ لوح الواقع أوسع من لوح الوجود] و «واقعی بودن جهان‌های ممکن» است؛ که البته این منبا با مبنای رایج در فلسفه اسلامی که «واقعیت را مساوق وجود» و «نظام هستی» را «تنها نظام واقعا ممکن» قلمداد می‌کند متفاوت است؛ و تبیین این مبنا مجال دیگری می‌طلبد.

@yekaye
hosyn
سوزنچی
سلام علیکم چه اندازه تحلیل زیر را قابل قبول می دانید؟
سلام علیکم
خوب است الحمد لله تعالی
ولی بر طبق مبنای حکمت رایج هم این بیان خیلی با مشکل مواجه نیست، یعنی معتقدان حکمت رایح هم این بیان را قبول دارند و یا خیلی با آن درگیر نیستند.
سوزنچی
تلقی حقیر این است که تعبیر جزء اخیر علت تامه یک وصله ای است که با مبنای رایج که ضرورت علی را به نحو کاملا فیکس همراه با قاعده الشیء ما لم یجب لم یوجد باور دارد نمی چسبد یعنی خود همین اختیار را هم باید موجود ممکن و لذا معلول در نظام ضروری ببینند
و لذا عملا از اختیار فقط اسمش میماند یعنی واقعا امکانی پیش روی انسان نیست. چون امکان بماهو امکان واقعیت ندارد بر مبنای مساوقت واقعیت و وجود
hosyn
اینکه نتوانند طبق مبانی خودشان، توجیه قابل قبولی داشته باشند، غیر مخالفت با محتوی و مدعای مطرح شده در نوشتار شماست، و میدانیم که حکماء برای توجیه اختیار انسان تلاش میکنند، نه اینکه جبرگرا باشند، پس نباید محتوای حرف خودتان را در انحصار مبنای اوسعیت قرار دهید.
سوزنچی
فرمایش شما از حیث تبلیغی کاملا صحیح است.
یعنی آنها دغدغه دارند و ارتکازا هم با ما همراهند. لذا آنها را همراه خود معرفی کنیم.

اما از حیث فلسفی چطور؟
یعنی خود من مدتها گیر داشتم و می دیدم حل نمی شود ولی همه می گفتند حل شده و همیشه خودم را متهم می کردک.
اما بعد دیدم مبنای آنها واقعا گیر داشته ولو که دلشان می خواست حل کنند.

1) آیا شما با این تحلیل بنده از آنها موافقید؟ یعنی شما هم قبول دارید که مبنای آنها طوری است که با آن مبنا مساله حل نمی شود ولو خودشان دلشان بخواهد حل شود.

2) اگر موافقید آیا صرفا در مقام ارائه کردن می گویید که ناتوانی مبنای آنها را اشاره نکنیم (مثلا از این باب که بالاخره این مبنای ما برای همه فهم نمی شود و نکند که آنچه دارند را از دستشان بگیریم و جایگزین هم ندهیم و به انحراف بیفتند) یا نکته دیگری در کار است.
hosyn
۱- بلی فی الجمله موافقم
۲- وقتی ما در مقام ارائه محتوی هستیم و بحث تفسیری است نه فلسفی، پس بهتر است که کسانی که با ما در محتوی شریک هستند را جزء موافقین این محتوی به حساب بیاوریم، و به خاطر قصور مبنایشان، دسته آنها را جدا نکنیم.
سوزنچی
ممنون
سوزنچی
سلام علیکم
تحلیلی درباره کاربردهای ماده »جعل« در قرآن کرده ام که تمام موارد 346 مورد را بررسی کرده ام
آیا اینها را قابل قبول می دانید
البته برخی را که شک داشتم جلویش علامت سوال گذاشتم
سوزنچی
یک آیه در روز
۹۹/۸/۳۰
:book:کاربردهای ماده #جعل در قرآن

شاید بتوان با توجه کاربردهای ماده «جعل» در قرآن بتوان گفت وجه جمع تمام کاربردهای این ماده معنای «وضع» و قرار دادن است؛ با این تفاوت که در «وضع»‌یک معنای از بالا به پایین بودنِ اقدام لحاظ شده است؛ اما در «جعل» چنین قیدی ندارد؛

و می‌توان با یک دسته‌بندی نشان داد که یک معنای مشترک در تمام کاربردهای این ماده (لااقل در کاربردهای قرآنی‌اش) وجود دارد.



:black_large_square:۱) جعل بسیط


:black_medium_square:1.1. در معنای تکوینی:

:black_small_square:1.1.1 تکوین محض (ایجاد): الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ (انعام/۱)

:black_small_square:1.1.2. تکوین امر مرکب به نحو بسیط: أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً وَ يُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِ (عنکبوت/۶۷) وَ جَعَلْنا سِراجاً وَهَّاجاً (نبأ/13)

:black_small_square:1.1.3. تکوین برای چیزی (چیزی را برای کسی جعل کردن؛ چیزی را به کسی دادن): جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ (نحل/۷۸) وَ هُوَ الَّذي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها في‏ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ (انعام/۹۷) وَ اجْعَلْ لي‏ وَزيراً مِنْ أَهْلي‏ (29) [اگر «من اهلی» را متعلق به «وزیرا» ‌بگیریم] وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ وَ لَهُمْ ما يَشْتَهُونَ (نحل/57) [؟]


:black_medium_square:1.2. در معنای تشریعی: ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحيرَةٍ وَ لا سائِبَةٍ وَ لا وَصيلَةٍ وَ لا حامٍ (مائده/۱۳۰) وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتي‏ كُنْتَ عَلَيْها إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ (بقره/۱۴۳)




:black_large_square:۲) جعل مرکب درجه اول: چیزی را چیزی دیگر قرار دادن


:black_medium_square:2.1. به معنای تبدیل کردن چیزی به چیز دیگر (تغییر در ذاتش):

:black_small_square:2.1.1. به نحو تکوینی: تَجْعَلُونَهُ قَراطيسَ تُبْدُونَها وَ تُخْفُونَ كَثيرا (انعام/۹۱) وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازيرَ (مائده/۶۰)

:black_small_square:2.1.2. به نحو تشریعی: ما أَنْزَلَ اللَّهُ لَكُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَراماً وَ حَلالا (یونس/۵۹) [؟] وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ (واقعه/82) [؟]


:black_medium_square:2.2. دادن وصفی به چیزی (تغییر در اوصافش)

:black_small_square:2.2.1. به نحو تکوینی: فَكَيْفَ تَتَّقُونَ إِنْ كَفَرْتُمْ يَوْماً يَجْعَلُ الْوِلْدانَ شيباً (مزمل/17) اللَّهُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً (روم/۵۴) وَ كُلاًّ جَعَلْنا نَبِيًّا (مریم/49) وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ نافِلَةً وَ كُلاًّ جَعَلْنا صالِحينَ (انبیاء/72) جاعِلِ الْمَلائِكَةِ رُسُلاً أُولي‏ أَجْنِحَةٍ مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباع (فاطر/۱) فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (بقره/22)

:black_small_square:2.2.2. به نحو تشریعی و اعتباری: وَ اجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً (یونس/۸۷)

:white_small_square:تبصره: برخی تعابیر می‌تواند هم تکوینی باشد و هم تشریعی؛ مثلا: رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنا (بقره/۱۲۶؛ ‌ابراهیم/۳۵)


:black_medium_small_square:2.3. چیزی را از چیزی قرار دادن (اخذ کردن): هُوَ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِيَسْكُنَ إِلَيْها (اعراف/۱۸۹) [به تفاوتش با مورد 2.1.1 توجه شود]


:point_down:ادامه مطلب:point_down:
@yekaye
سوزنچی
یک آیه در روز
۹۹/۸/۳۰
ادامه کاربردهای ماده «جعل» در قرآن کریم


:black_large_square:۳) جعل مرکب درجه دو: چیزی (یا کسی) را به نحوی برای چیزی (یا کسی) قرار دادن


:black_medium_square:3.1. چیزی را با وصف خاصی برای چیز دیگری قرار دادن

:black_small_square:3.1.1. به نحو تکوینی (یکسویه): وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً (فرقان/74) لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمينَ (یونس/85) الَّذي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً (بقره/۲۲) وَ اجْعَلْ لي‏ لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرينَ (شعراء/84) جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا (مریم/50) رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ (بقره/۱۲۸) وَ اجْعَلْ لي‏ وَزيراً مِنْ أَهْلي‏ (29) [اگر «من اهلی» را متعلق به «اجعل» ‌بگیریم]

:black_small_square:3.1.2. به نحو اعتباری (دوسویه: وقتی «برای» یکی است، «علیه» دیگری است): ان تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَيْكُمْ سُلْطاناً مُبيناً (نساء/144) فَما جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبيلاً (90)


:black_medium_square:3.2. چیزی ‌را با نسبت خاصی در قبال چیزی قرار دادن:

:black_small_square:3.2.1. چیزی را شبیه چیزی قرار دادن (فرض کردن): لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً (نور/۶۳) جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذابِ اللَّهِ (عنکبوت/۱۰) أَ جَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ (توبه/۱۹) أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمينَ كَالْمُجْرِمينَ (قلم/35)

:black_small_square:3.2.2. چیزی را فوق چیزی قرار دادن: ثُمَّ اجْعَلْ عَلى‏ كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْء (بقره/۲۶۰) جَعَلَ عَلى‏ بَصَرِهِ غِشاوَةً (جاثیه/۲۳)
:white_small_square:3.2.2.1. که گاه در معنای بر چیزی مسلط کردن هم می‌آید: قالَ اجْعَلْني‏ عَلى‏ خَزائِنِ الْأَرْض (یوسف/۵۵) وَ جاعِلُ الَّذينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذينَ كَفَرُوا إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ (آل عمران/۵۵)

:black_small_square:3.2.3. چیزی را زیر چیزی قرار دادن: قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيًّا (مریم/24) نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا (فصلت/۲۱)

:black_small_square:3.2.4. چیزی را بین دو چیز قرار دادن: أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ رَدْماً (کهف/95) أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ سَدًّا (94) جَعَلَ بَيْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً (فرقان/53) أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَراراً وَ جَعَلَ خِلالَها أَنْهاراً وَ جَعَلَ لَها رَواسِيَ وَ جَعَلَ بَيْنَ الْبَحْرَيْنِ حاجِزاً (نمل/۶۱)

:black_small_square:3.2.5. دو چیز را پشت سر هم قرار دادن: وَ هُوَ الَّذي جَعَلَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرادَ أَنْ يَذَّكَّرَ أَوْ أَرادَ شُكُوراً (فرقان/62)

:black_small_square:3.2.6. چیزی را در چیزی قرار دادن:
:white_small_square:3.2.6.1. با نسبت کل و جزء (چیزی را درون چیزی قرار دادن): وَ قالَ لِفِتْيانِهِ اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ في‏ رِحالِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَها إِذَا انْقَلَبُوا إِلى‏ أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (یوسف/62) إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها (بقره/۳۰) وَ لا تَجْعَلْ في‏ قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذينَ آمَنُوا (حشر/۱۰)
:white_small_square:3.2.6.2. با نسبت کلی و جزیی (فردی را در یک مجموعه قرار دادن) رَبِّ فَلا تَجْعَلْني‏ فِي الْقَوْمِ الظَّالِمينَ (مومنون/94) إِذْ جَعَلَ فيكُمْ أَنْبِياءَ وَ جَعَلَكُمْ مُلُوكاً (مائده/۲۰)
:white_small_square::white_small_square:3.6.2.2.1. که این گاهی با تعبیر «از زمره کسان خاصی قرار دادن» آمده: وَ اجْعَلْني‏ مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعيمِ (شعراء/85) إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلينَ (قصص/7)

:black_small_square:3.2.7. چیزی را همراه چیزی قرار دادن؛ در چند حالت:
:white_small_square:3.2.7.1. در عرض هم قرار دادن: لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ (اسراء/۲۲ و 39)
:white_small_square:3.2.7.2. همکار قرار دادن: وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزيراً (فرقان/35)
:white_small_square:3.2.7.3. هم‌رتبه و همراه قرار دادن: وَ لا تَجْعَلْني‏ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ (اعراف/150) (که این مورد به لحاظ مفهومی بسیار نزدیک است به بند 3.8)

@yekaye
سوزنچی
سلام علیکم
بحث فوق را در کتب لغت بررسی کرده بودم و شاید آن یادداشت برای اینکه درباره مطلب فوق بتوانید نظر بدهید به درد بخورد لذا ضمیمه کردم(در یادداشتهایم تمام مستندات را عینا در پاورقی می آورم)
143 KB

سوزنچی
خودتان می دانید که بنده نسبت به مزاحمت ایجاد کردن دیگران برای شما خیلی بخیل هستم؛ اما واقعا می بینم فهم های بسیار دقیق و زیبایی از آیات قرآن دارید و واقعا دلم می خواهد یکبار موقعیتی شود که شما خودتان (بدون اینکه افراد شیرجه بروند وسط بحث شما) افقهای اصلی فهم آیات قرآن را ارائه کنید و این مورد به نظرم رسید در این مسیر موثر باشد

از اینکه این اندازه حرف زدم پوزش می خواهم و اگر این استدلالهای ضعیف بنده شما را متقاعد کنم که به جای اینکه ابتداءا جواب رد بدهید به استخاره متوسل شوید بنده به هدفم رسیده ام
التماس دعا
اما غرض اصلی از مزاحمت

نمی دانم برنامه تلویزیونی »سمت خدا» که ظهرها از شبکه ۳ پخش می شود را تاکنون دیده اید یا خیر
http://samtekhoda.tv3.ir/

یکی از معدود برنامه های مذهبی موفق صدا و سیما که اصلا وارد حاشیه های سیاسی نمی شود و هم وزین است و هم پرمخاطب است (شاید پرمخاطبترین برنامه دینی صدا وسیماست). سطح بسیاری از برنامه هایشان را می توان در سطح کلاس اخلاق‌های عمومی حوزه دانست و تقریبا سبک اینها این است که هر برنامه را صرفا به پخش مستقیم بسنده نمی‌کنند بلکه حتما آن را پیاده و تنظیم می کنند و متن تنظیم شده را [غالبا بعد از رویت استاد مربوطه] در اختیار عموم قرار می دهند. ضمنا اینها در فضای مجازی هم فعالند و هم یک نرم افزار موبایلی خاص دارند که هم فایل صوتی و تصویری و هم متن بحثها را افراد در آنجا می توانند دائن داشته باشند و هم در کانالهای پیامرسانها فعال و پرمخاطبند.

تقریبا اغلب افراد مذهبی این را دیده اند وشاید اگر از خانواده تان سوال کنید آشنا باشند

کارگردانش را چند سال است می شناسم. یک جوان بسیار دغدغه مند است و تمام وقتش را برای این برنامه می گذارد که کار وزین و معتبری درآید. یک بار یکی از اساتید را که به او معرفی کردم (استاد عابدینی) صد ساعت از بحثهای ایشان را گوش داد که مطمئن شود که واقعا مناسب است (این را فقط از این جهت عرض کردم که واقعا دغدغه مند است و صرفا دنبال پر کردن برنامه و گرفتن پول نیست)

اینها برنامه شان هر روز ظهر غیر از جمعه است (حدود ساعت ۱3 شروع می شود و حدود یک ساعت است) و تاکنون یکی از کارهایشان این بوده که در اواسط برنامه شان یک صفحه قرآن خوانده می شود و کارشناسی که دعوت شده نکته ای درباره آن صفحه بیان می کند (ظاهرا تا کنون ۶ دور قرآن را ختم کرده اند در برنامه)

شروع دور بعدی از هفته بعد خواهد بود و برای امسال کار جدیدی می خواهند بکنند و امروز با من تماس گرفتند:
گفتند با توجه به اینکه آن کارشناس و استاد مربوطه خیلی اوقات بحث خاصی دارد که به این آیات توجه نمی شود و نیز روزهای جمعه هم عملا برنامه تعطیل است قصد داشتند برای هر جمعه حدود نیم ساعت تا ۴۵ دقیقه برنامه تفسیر قرآن ضبط کنند ناظر به آن هفت صفحه ای از قرآن که در آن هفته قرائت شد.
در واقع به این ترتیب می‌توانند در یک دور ختم قرآن یک دور مخاطب را با فضای عمومی قرآن و یک مگاه کلان به کل قرآن آشنا کنند و
آن مقدار که بنده می دانم این برنامه مخاطب خاص خود را دارد که کاملا پیگیر است و می شود یک بحث منظم را ارائه کرد.

با اینکه کثرت گرفتاریهای شما و نیز سبک شما در دیده نشدن و کنار کشیدن از برنامه های رسمی و عمومی را می دانم اما با توجه به نکات زیر به نظرم رسید که شاید شما با این مورد موافقت کنید.

الف. از جهت نگرانیهای شما در خصوص شناخته شدن:
۱. اصل برنامه در تلویزیون پخش نمی شود. بلکه در فضای مجازی و مخاطبانی که در آن فضاها دارند پخش می شود.
۲. اصل برنامه به صورت صوتی است ولو که خودشان مایلند فیلم هم ضبط کنند اما اگر ضبط کنند فقط در حد کلیپهایی خواهد که از آن استخراج و باز در فضای مجازی (نه صدا و سیما) پخش شود که اگر مایل باشید همین را هم می توانیم اجازه ندهیم.
۳. حتی حاضرند که شما با اسم مستعار باشید. مثلا همان شیخ حسین یزدی.

ب. از حیث کثرت اشتغالات شما.
این برنامه یک فرصتی است که به طور فشرده و منظم یک مروری بر کل قرآن داشته باشید و محتواها را در حدی که برای عموم قابل ارائه باشد ارائه دهید. خیلی وقتها مخاطب خاص یک نحوه انضباط در بحث را بر انسان تحمیل می کند که گاه مبارک است. البته بنده جسارت می کنم این طور سخن می گویم اما در اغلب تدریسها دقتهای بسیار عمیق شما و رفت و برگشت زیاد بحث مانع می شود نگاه های کلان شما در اختیار مخاطب قرار بگیرد و اگر موقعیتی باشد که

اولا ناچار باشید نگاه کلان و نکات برجسته را فقط مطرح کنید (هر هفته وقت حدود نیم ساعت تا ۴۵ دقیقه درباره ۷ صفحه از قرآن؛ یعنی در کمتر از دو سال می توان یک مرور کلان بر کل قرآن داشت با ارائه ماهی سه چهار ساعت)
و
ثانیا مخاطب بیش از اینکه وسط بحث شما شیرجه برود شنونده باشد (برنامه هایشان به صورت گفتگو با مجری است اما مجری اش بسیار عاقل است؛‌و لذا خیلی خیلی کم صحبت می کند و اگر اشکالی مطرح کند از جنس اشکالاتی است که در آن لحظه به ذهن اغلب افراد می رسد و عمدتا فقط حرکت بخث در یک سیر و روند معین را کمک می کند)
و
ثالثا مطمئن باشید که این بحثها بلافاصله توسط یک تیمی که این کاره اند پیاده و تنظیم و آماده می شود
و
رابعا الان که به خاطر کرونا عملا تدریسهای اصلی تعطیل است (و برنامه چون به صورت ضبطی است نه آنلاین) می شود به جای همان درس اصلی خودتان روزانه همین را قرار دهید؛ آن هم به جای روی سه تا درس، روزی فقط یک درس.
آنگاه شاید به نظرتان برسد که این را بپذیرید
hosyn
سلام علیکم
امتثالا، استخاره گرفتم، خوب نیامد، و حدس میزنم که شاید چندین وجه داشته باشد.
شما ایثار میکنید و آنچه مناسب خود شماست به بنده نالایق پاس میدهید.
از ایشان بخواهید تمام نکاتی که طی این سالها آقایان فرمودند به شما بدهند تا با ملاحظه آنها تکمیل کنید.
سوزنچی
hosyn
سلام علیکم امتثالا، استخاره گرفتم، خوب نیامد، و حدس میزنم که شای
ممنون از لطف شما و ببخشید که جسارت کردم
سوزنچی
سلام علیکم
صرفا جهت اطلاع
مورد زیر در اختلاف قرائات شاید از بهترین شواهد برای پیشبرد بحث باشد
زیرا اولا راوی اش ابوعبدالرحمن سلمی است که روایت معروف حفص از عاصم از اوست
ثانیا در کتب شیعه و سنی مکرر روایت شده (در الدرالمنثور دهها روایت از صحابه و تابعین در مورد این قرائت مطرح شده)
و ثالثا روایات دیگری از اهل بیت که آیه را با همان قرائت رایج بحث کرده اندن وجود دارد

فایل بحث آیه که کامل شد خدمتتان تقدیم خواهم کرد
سوزنچی
یک آیه در روز
۹۹/۹/۲
:sunny:۱) الف. از ابوعبدالرحمن سلمی (استاد معروف «عاصم» که قرائت مشهور «حفص از عاصم» که مبنای نگارش اغلب قرآن‌های امروزی قرار گرفته از طریق او به امیرالمومنین ع و به پیامبر اکرم ص می‌رسد) روایت شده است که حضرت علی ع در نماز جماعت سوره واقعه را می‌خواند و به این آیه که رسید چنین قرائت کرد: «وَ تَجْعَلُونَ شُكْرَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ: و شکرگزاری‌‌تان قرار می‌دهید اینکه فقط تکذیب کنید؟!». چون نمازش تمام شد فرمود:
می‌دانم که بعدا برخی خواهند گفت که چرا او این گونه قرائت کرد؟ چنین قرائت کردم زیرا خودم شنیدم که رسول الله ص این گونه هم قرائت می کرد؛ و مطلب از این قرار است که وقتی باران بر آنان باریده می‌شد می‌گفتند به خاطر نوء فلان و بهمان* باران بارید. پس خداوند این آیه را نازل فرمود که «وَ تَجْعَلُونَ شُكْرَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ: و شکرگزاری‌‌تان قرار می‌دهید اینکه فقط تکذیب کنید؟!»

:eight_spoked_asterisk:* نوء: که جمع آن «انواء» است به هریک از ۲۸ ستاره در جاهلیت اطلاق می‌شد که وقتى یکی از آنها ساقط می‌شد و دیگری طلوع می‌کرد انتظار باد و بارانی داشتند و هر بارشی را به یکی از آنها نسبت می‌دادند و مثلا مى‏گفتند «مُطِرْنا بنَوْء الثريا و الدَّبران و السِّماك» (الفايق في غريب الحديث، ج‏۳، ص۳۳۳-۳۳۴)

:books:تفسير القمي، ج‏2، ص349؛ کتاب القراءات (سیاری)، ص153

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ ثَابِتٍ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ وَ أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَزَّازُ جَمِيعاً عَنْ صَالِحِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ ثَابِتِ بْنِ شُرَيْحٍ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى الثَّعْلَبِيِّ [التَّغْلِبِيِ‏] وَ لَا أَرَانِي قَدْ سَمِعْتُهُ إِلَّا مِنْ عَبْدِ الْأَعْلَى قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو عَبْدِ الرَّحْمَنِ السُّلَمِيُّ أَنَّ عَلِيّاً ع قَرَأَ بِهِمُ الْوَاقِعَةَ «وَ تَجْعَلُونَ شُكْرَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ» فَلَمَّا انْصَرَفَ قَالَ: إِنِّي قَدْ عَرَفْتُ أَنَّهُ سَيَقُولُ قَائِلٌ لِمَ قَرَأَ هَكَذَا؟ قَرَأْتُهَا لِأَنِّي قَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقْرَؤُهَا كَذَلِكَ، وَ كَانُوا إِذَا أَمْطَرُوا قَالُوا أَمْطَرْنَا بِنَوْءِ كَذَا وَ كَذَا- فَأَنْزَلَ اللَّهُ «وَ تَجْعَلُونَ شُكْرَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ»

:books:این مطلب با سندهای دیگر عینا در منابع اهل سنت هم آمده است؛ از جمله در الدر المنثور، ج8، ص30





:sunny:ب. همچنین از امام صادق ع روایت شده است که درباره آیه «وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ: و روزی‌‌تان قرار می‌دهید اینکه فقط تکذیب کنید؟!» فرمودند:
بلکه به این صورت [هم] هست: «وَ تَجْعَلُونَ شُكْرَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ: و شکرگزاری‌‌تان قرار می‌دهید اینکه فقط تکذیب کنید؟!».

:books:تفسير القمي، ج‏2، ص349-350؛ کتاب القراءات (سیاری)، ص153

حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِهِ «وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ» قَالَ:‏
بَلْ هِيَ «وَ تَجْعَلُونَ شُكْرَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ».



:white_check_mark:تبصره

قبلا در جلسه 996 و پیش از آن درباره #اختلاف_قرائات قرآن کریم توضیحاتی ارائه شد؛ و بیان شد که قرآن کریم با قرائات مختلفی بر پیامبر اکرم ص نازل شد و تفاوت این قرائات منحصر در اعراب و نقطه نبود؛‌ بلکه در بسیاری از اوقات حروف و کلمات و عبارات این قرائتها متفاوت بود؛ که این آیه را با احادیث فراوانی که در کتب شیعه و سنی ذیل آن آمده از شواهد مهم بر این مدعا می‌توان دانست.


@yekaye
hosyn
سلام علیکم
جزاکم الله خیرا
این صفحه را در فدکیه ایجاد کردم:
http://amafhhjm.ir/wp/almobin/Amafhhjm/q-tfs-056-000/q-tfs-056-082-00001.html
سوزنچی
لطف کردید فایل کامل شده این آیه به پیوست تقدیم می شود
154 KB

سوزنچی
سلام علیکم
ضمن عرض تسلیت به مناسبت سالروز رحلت یا شهادت حضرت معصومه

اگر فرصتی داشتید نگاهی به یادداشت زیر بیندازید و ببینید تحلیل مذکور درباره مجرد را قبول دارید؟
این برداشتی بوده که بنده از بحثهای شما داشته ام. البته نتیجه گیری بنده از برخی از بحثهای شما بوده نه عین فرمایش خودتان
بند اولی که فرستادم صرفا از این جهت است که ارتباط بحث معلوم شود وگرنه سوالم ناظر به بندی است که با عنوان »برای تامل بیتشر» شروع می شود
سوزنچی
یک آیه در روز
۹۹/۹/۷
.

3⃣ «فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ»

«آنگاه که به حلقوم رسید» یعنی وقتی که جان به لب آید.

🤔آیا این تعبیر دلالت نمی‌کند که روح انسان امری مجرد نیست؛ بلکه درون کالبد بدن است و هنگام قبض روح از این کالبد بیرون می‌آید؟

چند پاسخ می‌توان داد:


:leaves:الف. یک پاسخ کلاسیک این است که در اینجا اشاره‌ای به کلمه «روح» نشده که قرار باشد چنین نتیجه‌ای گرفته شود؛ بلکه به قرینه آیه «بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ» آنچه به گلو رسد قلب است:
:scroll:حکایت
در کتاب محفل الفردوس در احوالات ابن شریف الحسینی نور الله آمده است:
د و از كلمات مناسب اين مقام است آنكه‏ ملا عصمة اللّه كه از مشاهير فضلاى لاهور است روزى به خدمت ايشان آمده عرض كرد كه اين آيه كريمه كه «إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ» دلالت بر آن مى‏كند كه روح جسم باشد چه اگر مجرد باشد رسيدن آن را به حلقوم معنى نخواهد بود.
در جواب فرمودند كه لفظ روح سبق ذكر نيافته تا ضمير «بلغت» به آن راجع باشد بلكه ظاهر آن است كه ضمير راجع به «قلوب» باشد چنانچه در آيت ديگر واقع است كه «بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ» فبهت الذي كفر، كأنّه التقم الحجر.
:books:الصوارم المهرقة في نقد الصواعق المحرقة، فيض‏الإله، ص21

:black_small_square:اما به نظر می‌رسد که در این پاسخ بتوان مناقشه کرد؛ زیرا آیه مذکور ناظر به زندگی در همین دنیا و شدت ترسی است که بر آن افراد غلبه کرده است.
:white_small_square:البته ممکن است به این مناشقه چنین پاسخ داده شود که آن آیه نیز ناظر به مردن است؛ زیرا اشاره می‌کند در آن وضعیت هولناک، ترس چنان بر آنان مستولی شد که حالتشان شبیه حالت محتضر شد.
:black_small_square:اما باز همچنان جای مناقشه می‌ماند که تعبیر «قلب» در همان آيه به چه معناست؟ مگر در لحظه مرگ و برای شخص محتضر، همین قلب صنوبری‌شکل به حلقوم می‌رسد؟


:leaves:ب. یک پاسخ این است که این جمله را جمله‌ای کنایی و استعاری بدانیم؛ که دارد شدت سختی و اضطرابی که شخص محتضر بدان گرفتار شده را بیان می‌کند؛ گویی بقدری فشار وارد بر شخص محتضر شدید است که گویی قلب وی که در حالت عادی جایش درون سینه است تا حلقوم شخص بالا می‌آید؛ شبیه تعبیر فارسی «جان به لب رسیدن».


:leaves:ج. در عین حال، شاید همین سوال زمینه‌ای شود برای تحقیق بیشتر درباره حقیقت نفس و روح آدمی. یعنی آیا وقتی می‌گوییم روح مجرد است، بیشتر یک معنای سلبی گفته‌ایم (همین قدر که «مادی» نیست) یا واقعا سخن ایجابی‌ای مد نظر داشته‌ایم. بویژه اگر توجه کنیم که در ادبیات فلسفی، نفس مجرد تام شمرده نمی‌شود و حیث نفس، حیث تعلق تدبیری به بدن است؛ و تفاوت واقعیتی به نام نفس با واقعیتی به نام عقل را در این می‌دانند که عقل مجرد تام است اما نفس تعلق به بدن دارد.

:point_down:ادامه مطلب:point_down:
@yekaye
ادامه تدبر 3


:diamond_shape_with_a_dot_inside:برای تامل بیشتر:
:memo:نکته #روش‌شناسی درباره معنای #مجرد

به نظر می‌رسد کلمه #مجرد که یکی از کلمات رایج در فلسفه است معنای کاملا دقیق و محصلی ندارد!
همه می‌دانیم قوی‌ترین تقسیم، تقسیم ثنایی عقلی است؛ که دو قسم آن قسیم همدیگر و جامع مقسم‌اند؛ و این تقسیم در دقیق‌ترین حالتش آنجایی است که دو قسم مورد نظر «چیزی» و «نقیض چیزی» باشد؛ مثلا اگر بگوییم هر چیزی یا انسان است یا لاانسان؛ تقسیم دقیق عقلی به کار برده‌ایم. اما این تقسیم‌ این گونه چیزی بر دایره معرفتی ما نمی‌افزاید؛ و اگر هر دو قسم دو مفهوم ایجابی باشد بر معرفت می‌افزاید. مثلا به جای اینکه گفته شود در عالم خارج، هر چیزی یا موجود است یا لاموجود؛ گفته شود در عالم خارج، هر چیزی یا موجود است یا معدوم. یا به جای اینکه گفته شود در عالم اعداد طبیعی، هر عددی یا قابل انقسام بر دو است یا قابل انقسان بر دو نیست، گفته شود در عالم اعداد طبیعی، هر عددی یا زوج است یا فرد.

اکنون می‌افزاییم که جذابیت چنین تقسیم‌هایی بقدری است که ذهن ما مایل است هرجا یک قسم جدیدی در قبال قسم قبلی کشف کرد سریع آن را در یک قالب ثنایی ایجابی ارائه دهد که این زمینه‌ساز بسیاری از مغالطات شده است.
:clipboard:مثلا یکبار وقتی در برابر مفهوم جزیی حسی به مفهوم کلی رسیدند نام آن را «معقول» گذاشتند و هر ادراک کلی را دارای مابه‌ازای جزیی حسی دانستند. قرنها گشذت تا پی بردید این مفاهیم کلی که «لامحسوس» بودند منحصر در آن دسته که سابقه محسوس دارند نیستند و تعبیر «معقول ثانی» را وارد ادبیات فلسفه کردند؛ یعنی مفهوم «معقول اولی» یک مفهوم واقعا ایجابی شد اما «معقول ثانی» هر آن مدرَک کلی‌ای بود که «لامحسوس» بود و «لامعقولِ دارای ما به ازاء». قرنها گذشت تا متوجه شدند که این مجموعه‌ای که نامش را «معقول ثانی» گذاشته‌اند کاملا یکدست نیست؛‌بلکه فقط در آن دو وصف سلبی مذکور مشترک‌اند؛ و اینجا بین معقول ثانی منطقی و فلسفی تفکیک کردند؛ [و گمان حقیر این است که «معقول ثانی منطقی» واقعا یک مفهوم ایجابی است؛ اما «معقول ثانی فلسفی» هم هنوز یک مجموعه امور ناهمگن است که ویژگی مشترکشان این است که نه محسوس‌اند؛ نه معقول اولی و نه معقول ثانی منطقی.]

به همین منوال، به نظر می‌رسد کلمه «مجرد» هم بیش از اینکه دلالت بر یک معنای معین داشته باشد، ایجابی‌شده‌ی یک مفهوم سلبی «غیرمادی» است؛ اما آیا عرصه غیر ماده یک عرصه یکدست است یا واقعیت‌های بسیار متنوعی در آن حضور دارند که گاه شباهت این واقعیت‌ها به همدیگر کمتر از شباهت برخی از آنها به واقعیت مادی است. شاید از مهمترین گام‌ها در این زمینه، پی بردن به واقعیات عالم مثال بود که تعبیر گمراه‌کننده «نیمه مجرد- نیمه مادی» را بر آن اطلاق کردند.

در اینکه روح انسان از جنس اشیای فیزیکی و مادی متداول نیست و با بدن انسان تفاوت‌هایی دارد بحثی نیست؛
اما آیا با گفتن اینکه «روح» مجرد است، آیا واقعا همان جمله فوق «روح از جنس اشیای فیزیکی و مادی» نیست را تکرار کرده‌ایم یا به درکی از یک واقعیت جدید رسیده‌ایم؟
آیا واقعا یک عالم به نام عالم مجردات داریم که تمام آنچه مادی نیست با لااقل برخی ویژگی‌های ایجابی مشترک در آنجا حضور دارند؛ یا این کلمه می‌تواند یک لفظ تهی از محتوا (صرفا عنوان مشیر) باشد برای اشاره به وادی‌ای که واقعیات کاملا متفاوت (که گاه تفاوت برخی از آنها با هم، از تفاوت برخی از آنها با واقعیات مادی بیشتر است) در کارند؛ و ادعای ویژگی‌های ایجابی مشترک بین واقعیات «مجرد» شبیه آن است که برای واقعیاتی که مصداق «لا انسان» هستند ویژگی‌های ایجابی مشترک قائل شویم؟

@yekaye
hosyn
سلام علیکم
الحمد لله تعالی خوب است.
سوزنچی
سلام علیکم
اخیرا کتابی نوشته شده در انکار ادعای اعجاز قرآن و با من تماس گرفتند که بیا و با صاحب این کتاب مناظره کن
من گفتم اول اصل آن را برایم بفرستید که در ادامه تقدیم می شود
حقیقتش مقدمه اش بسیار ضعیف و پر از غلط است و در میان کتاب هم استدلالهای ضعیف و قابل نقد فراوانی دارد مثلا آنجا که استدلال می‌آورد که «قرآن می گوید پیامبر اکرم ص مطلقا هیچ معجزه دیگری نداشته!»

اما اصل اشکالاتش به بحث اعجاز مرا یاد شبهات خودم انداخت که هیچگاه حل نشد. دیدگاه ضخصی خودم درباره قرآن این است که بقدری معارف خاص دارد که من مطمئنم از طرف خداست و بشر نمی تواند بیاورد (به گمانم علامه در المیزان از این تعبیر به اعجاز معارفی کرده) اما درباره آنچه به عنوان ادله اعجاز معروف است اشکالاتی را وی هم آورده که اهم آنها را عرض می کنم
اگر پاسخی بفرمایید یا صلاح بدانید حضورا خدمت برسم ممنون می شوم

۱. درباره اعجاز بلاغی (که وی آن را بیانی نام نهاده و در بسیاری از موارد خلط بحث کرده) این اشکالات برای من باقی است:
الف. من این را می گفتم تشخیصش کار متخصص است نه کار عوام؛ و متخصصان به این اذعان دارند
اما این پاسخ چند اشکال دارد:
الف.۱. برخی متخصصان اعجاز را قبول ندارند. مهمترینش آن دسته از علمای زبده مسلمان اند که قائل به صرفه اند در حالی که خودشان در ادبیات عرب ید طولایی دارند و از برخی از آنها این تعابیر آمده که شبیه قرآن ممکن است. در واقع، اعجاز باید به نحوی باشد که اجماعی بین متخصصان بیاورد. اگر قائلان غیرمسلمان بودند می گفتیم اینها روی مرض است اما وقتی از بزرگان مسلمانانند انسان نمی تواند معیار را قول متخصص قرار دهد چون اختلاف هست.
الف.۲. ایشان شواهدی می آورد که نزد مسلمانان زمان نزول هم این وجه اعجاز واضح نبوده (یعنی برای آنها هم معجزه ادبی بودن در مورد اغلب آیات قرآن صادق نبوده است: از جمله شاهد خواستن در جمع قرآن؛ یا منع کتابت حدیث به بهانه عدم اختلاط با قرآن؛‌یا انکار قرائات دیگر و انکار برخی قرائات توسط کسانی که نشنیده بودند (البته وی فهم درستی از اختلاف قرائت ندارد: ولی خود این انکار نشان می دهد که کلام معجزه آسا قلمداد نمی شده که انکار می کردند؛ بویژه انکارهایی مثل انکار ابن مسعود در خصوص معوذتین که دو سوره بوده اند (یعنی کمترین مقیاس اعجاز سوره است و ابن مسعود قرآن بودن دو سوره را منکر شده است؛ یعنی این بقدری بارز نبوده که ابن مسعود قانع شود که قرآن است)

۲. درباره اعجاز از حبث اخبار غیبی که اشکالاتش به نظر من هم وارد است و اصلا خودم این را معجزه (دلیل صدق نبی) نمی دانم زیرا مرتاضها و دیگران هم با ارتباطبا جن می توانند اخبار از غیب کنند.

۳. در مورد اعجاز تشریعی که آقای معرفت ادعا کرده بنده اصلا قبول نمی توانم بکنم. اتفاقا تشریع چون فوق عقل ماست تعبد مطرح می شود و اعجاز (عقل من بفهمد که این چه ضوابطی دارد) خلاف تعبد است. بله اینها گاه می تواند مایه شگفتی شود اما اینکه معجزه به معنای دلیل صدق نبی باشد اصلا دلالت ندارد.

۴. اعجاز علمی هم در حد مواردی که وی آورده اشکالات عمدتا وارد است. من خودم با اعجاز علمی میانه ای ندارم. بله اینکه شگفتی هایی را به قرآن نسبت دهیم از باب استعمال لفظ در بیش از یک معنا و همه آن معانی ادعایی واقعا مراد باشد یک چیز است (که قبول دارم) اما اینکه اینها بتوانند به عنوان دلیل بر اعجاز (دلیل و شاهد بر صدق مدعای نبی) قلمداد شود چیز دیگر

۵. من خودم روی اعجاز عددی حساب می کردم اما ایشان دو مقاله در نقد آنها آورده که عمده اشکالات آنها وارد است. من خودم بررسی مفصل نکردم؛ اما همان مثال «یوم» ۳۶۵ مورد؛ خوب چرا برخی ترکیبات یوم را حذف می کنید. یعنی اگر مطلق کلمه یوم یا شهر یا ... می‌آمد و این تعدادها بود قابل قبول بود؛ اما چرا برخی ترکیبات حذف شود.
آیا موارد اطمینان بخشی سراغ دارید.
اعجاز عددی از این جهت خیلی مهم است که نزول قرآن تدریجی بوده و این نظم عددی (اگر متنوع باشد) نشان می دهد که از ابتدا کل متن تالیف شده و در موقعیتها نازل شده که این یک علم احاطی فوق العاده ای طلب می کند که حتی بداء هم در آن راه ندارد و لذا به نظر من بهترین مدل اثبات اعجاز است.


در هر صورت چون اگر راهنمایی ای کنید خیلی ممنون می شوم
4 MB

سوزنچی
یک سوال دیگر:
قبلا به نظرم شما تعریف کردید که حضرت عیسی ع با حواریون خود از جایی می‌گذشتند و جوانی را دیدند که مرده بود. حواریون از ایشان درخواست کردند که دعا کند او زنده شود. با دعای وی او زنده شد و با آنها همراه شد. وقتی وی سخن می‌گفت حضرت عیسی ع می‌فرمود که سخن تو بوی سخن انبیاء می‌دهد. حواریون گفتند می‌شود کاری کنی که ما هم بمیریم و دوباره ما را زنده کنی که ما هم سخنمان بوی سخن انبیاء بدهد؟ گفت حکایت شما مثل حکایت کسی است که اره دارد اما با تراشیدن با ناخن می‌خواهد درختی را بیندازد. گفتند آن اره چیست؟ فرمود: نگاه کردن به میت وقتی او را در قبرش سرازیر می‌کنند.

من با کلمات مختلفی این را جستجو کردم و نیافتم
آیا شما عباراتی از آن را یادتان هست یا آدرس آن را می دانید؟
hosyn
سوزنچی
یک سوال دیگر: قبلا به نظرم شما تعریف کردید که حضرت عیسی ع با حوا
سلام علیکم
۲- انجیل برنابا:
https://fa.wikisource.org/wiki/انجیل_برنابا/فصل_۱۹۷
سوزنچی
hosyn
سلام علیکم ۲- انجیل برنابا: https://fa.wikisource.org/wiki/%D8%A
خیلی لطف کردید
hosyn
سوزنچی
سلام علیکم اخیرا کتابی نوشته شده در انکار ادعای اعجاز قرآن و با
سلام علیکم
این شخص را میشناسید؟ مهم است که اگر هدفمند کار میکند و مقصودش همین مناظره‌هاست ما در زمین او بازی نکنیم.
سوزنچی
خیر نمی شناسمش
می توانم در موردش سوال کنم
نمی دانم شما فرصت کردید مطالعه کنید یا خیر
مقدمه اش پر از مغالطه های واضح بود اما متن بحثها نکات خوبی هم داشت
به نظر حقیر؛‌خیلی از تبیینهای آقای معرفت (که وی زیر سوال برده) واقعا دلالتی بر اعجاز نمی کند (تقریبا اغلب مواردش) و خیلی موارد هم حداکثر دلالت بر زیبایی کلام می کند (ولو این آقا همینقدر را هم نفهمیده) ولی واقعا از زیبایی تا اعجاز فاصله است
الان بیش و پیش از اینکه دغدغه مناظره با او را داشته باشم دغدغه حل مساله برای خودم را دارم.
برای مناظره هم اصراری ندارم و بیشتر مایلم پاسخ او داده شود.

من به نظرم می توانم حال و هوای وی را بفهمم چون خودم به این وضع مبتلا بودم
یعنی به نظرم دغدغه بی دینی ندارد بلکه دغدغه حقیقت دارد اما در افق روشنفکرمآبانه که خیال می کند برای اینکه دینداریش بی تعصب باشد باید هر اشکالی که به ذهنش می رسد را همه جا داد بزند تا متهم نشود که دینداریش محققانه نبوده است. (این متهم نشدن در درجه اول برای خودش است یعنی گمان می کند اگر چنین دادی نزند به دینداری غیرعاقلانه متهم است در وجدان خودش)

در موارد متعددی در متن انصاف مشاهده می شود. مثلا گفته در مقابل تفسیر اعجاز از تحدی نظریه صرفه هست ولی آن اشکالات بیشتری دارد. یا نهایتا اذعان کرده که ظهور آیات تحدی در اعجاز است اما گفته چون راهی برای اعجاز نیافتیم پس باید برای ظهور آنها فکری بکنیم. یا در مواردی دیگر گفته فلان اشکال که وارد شده با فلان پاسخ فلانی قابل جواب است.
یعنی انسان احساس می کند که دغدغه بی دینی ندارد بلکه سوالی دارد که برایش حل نشده. حتی آخرش می گوید من ادله موجود در اعجاز را زیر سوال بردم اما ممکن است کسی وجه جدیدی مطرح کند (هرچند می گوید آخر این چه اعجازی است که بعد از ۱۴ قرن بخواهند وجه قابل دفاعش را مطرح کنند)

تقاضای مناظره هم از سوی او نبوده.
بچه های الهیات دانشگاه امام صادق ع با من تماس گرفتند و گفتند این کتاب در فضای عمومی منتشر شده و ما می خواهیم کسی به آن پاسخ بدهد
سوزنچی
یکی از اشکالات وی - که به لحاظ بحثهای رایج کلامی اشکال واردی است - این است که اگر شرط اذعان به صدق نبی معجزه باشد؛ و معجزه بودن قرآن حداقل نیازمند یک سوره است؛ لازم می آید ایمان بسیاری از مومنان نخستین - از جمله حضرت علی ع - زیر سوال برود زیرا قطع داریم که ابتدای نزول سوره نازل نشد و تا زمان اولین سوره فاصله بوده است؛ وکسانی که در این مدت به پیامبر ص ایمان بیاورند باید ایمانش ناموجه باشد.
این اشکال به تقریر رایج از اعجاز قرآن وارد است (البته یک پاسخ دیگر این است که آنها چه بسا با معجزه دیگری ایمان آورده باشند اما از آن سو هیچ گزارشی برای چنین معجزه ای در خصوص اینها نیست و اینجا از مواردی است که لو کان لبان) اما با تقریر فوق این اشکال هم رفع می شود. و شواهدی از اسلام آوردن امثال عمر و دیگرانی هم که با چند آیه ایمان آوردند حل می شود. در واقع اساسا در زایوه اعجاز بلاغی اصلا من ندیده ام که کسی محور اعجاز را سوره قرار دهد و عموما با آیه بحث را پیش می برند در حالی که طبق مبنای کلامی رایج تحدی قرآن به سوره بوده است
با این وصف چه بسا برای عرب جاهلی اعجاز ادبی در اوج بوده است و موجب ایمان آنها می شده اما امروزه مثلا اعجاز عددی شاهد خیلی خوبی برای صدق پیامبر باشد (در خصوص اعجاز عددی هم نظر حقیر این است که نیازی نیست همه موارد مذکور درست باشد تا اعجاز اثبات شود. اگر تعداد قابل توجهی نظم عددی آنچنانی در قرآن یافت شود -قابل توجه از این جهت که یکی دو مورد نظم عددی می تواند اتفاقی باشد اما تعداد زیاد که شد بر یک حسابگری پشت پرده دلالت می کند- با توجه به اینکه نزول قرآن تدریجی بوده فرابشری بودن این متن اثبات می شود.) و هز زمان و بلکه هر مکانی و متناسب با هر استعدادی یک جنبه اعجاز پررنگ شود


به گمانم با این سیر بحث بتوان کل اشکالات وی را از اساس برانداخت منتها این مبنای رایج در کتب کلامی نیست

آيا این سیر بحث را برای پاسخ دادن به وی موثر می دانید؟

اگر فکر می کنید بحث کردن لازم دارد ممنون می شوم که فرصتی را بفرمایید که حضورا مزاحم شوم
به نظرم رسید فهم خودم از اعجاز را ابتدا خدمت شما مطرح کنم ببینید اساسا روال درستی در ذهنم هست
سپس راهنمایی کنید که چکار کنم در قبال این پاسخ

به نظرم با توجه به بحث علامه ذیل آیات محکم و متشابه (که ایشان یکی از وجوه وجود متشابه در قرآن را تفاوت درک انسانها می داند که موجب می شود آیه ای برای یکی محکم و برای دیگری متشابه باشد) شاید یک اشتباهی که در بحث اعجاز (بویژه اعجاز بلاغی)‌رخ داده این است که مساله جنسش طیفی بوده ولی با آن معامله صفر و یکی شده است.
یعنی افراد متناسب با سطوح درک خود ممکن است چیزی برایشان اعجاز قلمداد شود (اعجاز یعنی صدور این از دیگری -چه خودش چه هرکس دیگر- را محال عقلایی (نه محال عقلی ریاضی) بداند نه اینکه فقط زیبایی فوق العاده را اذعان کند) که کس دیگری با سطح دیگری چیز دیگری را اعجاز ببیند و خطاست که انتظار داشته باشیم یک استدلال ریاضی وار برای اعجازیافت شود که برای همگان یکسان جواب دهد.
در واقع در بحث اعجاز از دو جهت از فضای استدلال ریاضی باید فاصله بگیریم:
یکی از حیث استحاله وقوع آن از غیر (که استحاله ریاضی نیست بلکه استحاله عقلایی است
و دوم از حیث اقناع گری مخاطب؛ که همه را به یکسان اقناع نمی کند

بر این اساس چه بسا بتوان دفاع کرد که قرآن از همه وجوه اعجاز دارد اما غالبا هر کسی فقط یک وجه از این وجوه اعجاز را درک می کند و همین وجه برای اذعان وی به صدق نبی کافی است
با این حساب شاید بتوان گفت دو گونه تحدی رخ داده است

1️⃣یکی تحدی نسبت به ابعاض قرآن؛ که مخاطب این تحدی تک تک اشخاصند ولو از دیگران کمک بگیرند که این آیات ناظر به این فضاست:
(2) البقرة : 23 وَ إِنْ كُنْتُمْ في‏ رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ‏
(10) يونس : 38 أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين‏
(11) هود : 13 أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين‏
در این مقام هر فردی هرقدر از دیگران کمک بگیرد نمی تواند مقداری از قرآن بیاورد. در این مبنا چه بسا بتوان گفت حداقل یک سوره هم موضوعیتی ندارد. یعنی شاید کسی با یک آیه (البته آیه خاص نه مطلق هر آیه ای) این اعجاز برایش حاصل شود چنانکه در حکایت آیه یا ارض ابلعی مائک ... چنین آمده است که همین یک آیه برای کسی کافی بوده (در واقع این تلقی که با اینکه هر آیه قرآن بتنهایی معجزه است تفاوت دارد زیرا مثال می زنند که مثلا «والضحی» اگر معجزه است ما هم تحدی می کنیم و می گوییم «والشمس»؛ یعنی ما نمی گوییم هر تک آیه ای معجزه است اما می گوییم برای یک نفر ممکن است یک آیه خاص معجزه باشد)
اما یک تحدی ناظر به

2️⃣ تحدی به کل قرآن بر اساس تدوین تکوین
(17) الإسراء : 88 قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيرا
که این دیگر مقام تحدی کلامی (دلیل بر صدق نبی) نیست بلکه اخبار از واقع است؛ زیرا اثبات اینکه قرآن تفصیل کل شیء‌است به نظر حقیر به نحو پیشینی ممکن نیست. تمام زحمات شما هم به نظر حقیر اثبات امکان عقلی گنجاندن کل تکوین در تدوین بود (که این امکان موجب می شد آیات مربوطه را در همان ظهورشان تفسیر کنیم و به تاویل نبریم در مقابل کسانی که چون چنین امکانی را منکر بودند این آیات را به تاویل می بردند) نه اثبات وقوع بالفعل آن.

با این مبنا براحتی ممکن است امری که از نظر برخی معجزه شمرده شود از نظر برخی دیگر معجزه نباشد (که در خصوص بلاغت قرآن اساسا جنس بلاغت به گونه ای است که به ذوق برمی گردد و این کاملا طبیعی است که یکی احساس اعجاز کند و دیگری نکند)
یکی از اشکالات وی - که به لحاظ بحثهای رایج کلامی اشکال واردی است - این است که اگر شرط اذعان به صدق نبی معجزه باشد؛ و معجزه بودن قرآن حداقل نیازمند یک سوره است؛ لازم می آید ایمان بسیاری از مومنان نخستین - از جمله حضرت علی ع - زیر سوال برود زیرا قطع داریم که ابتدای نزول سوره نازل نشد و تا زمان اولین سوره فاصله بوده است؛ وکسانی که در این مدت به پیامبر ص ایمان بیاورند باید ایمانش ناموجه باشد.
این اشکال به تقریر رایج از اعجاز قرآن وارد است (البته یک پاسخ دیگر این است که آنها چه بسا با معجزه دیگری ایمان آورده باشند اما از آن سو هیچ گزارشی برای چنین معجزه ای در خصوص اینها نیست و اینجا از مواردی است که لو کان لبان) اما با تقریر فوق این اشکال هم رفع می شود. و شواهدی از اسلام آوردن امثال عمر و دیگرانی هم که با چند آیه ایمان آوردند حل می شود. در واقع اساسا در زایوه اعجاز بلاغی اصلا من ندیده ام که کسی محور اعجاز را سوره قرار دهد و عموما با آیه بحث را پیش می برند در حالی که طبق مبنای کلامی رایج تحدی قرآن به سوره بوده است
با این وصف چه بسا برای عرب جاهلی اعجاز ادبی در اوج بوده است و موجب ایمان آنها می شده اما امروزه مثلا اعجاز عددی شاهد خیلی خوبی برای صدق پیامبر باشد (در خصوص اعجاز عددی هم نظر حقیر این است که نیازی نیست همه موارد مذکور درست باشد تا اعجاز اثبات شود. اگر تعداد قابل توجهی نظم عددی آنچنانی در قرآن یافت شود -قابل توجه از این جهت که یکی دو مورد نظم عددی می تواند اتفاقی باشد اما تعداد زیاد که شد بر یک حسابگری پشت پرده دلالت می کند- با توجه به اینکه نزول قرآن تدریجی بوده فرابشری بودن این متن اثبات می شود.) و هز زمان و بلکه هر مکانی و متناسب با هر استعدادی یک جنبه اعجاز پررنگ شود


به گمانم با این سیر بحث بتوان کل اشکالات وی را از اساس برانداخت منتها این مبنای رایج در کتب کلامی نیست

آيا این سیر بحث را برای پاسخ دادن به وی موثر می دانید؟

اگر فکر می کنید بحث کردن لازم دارد ممنون می شوم که فرصتی را بفرمایید که حضورا مزاحم شوم
hosyn
این وبلاگ اوست که برای آشنایی با حرفهایش خوب است:
http://tafakoresadeh2.blogfa.com/

http://tafakoresadeh2.blogfa.com/post/715
و اما بحث اعجاز پس باید بنشینیم و صحبت کنیم ان شاء الله تعالی
سوزنچی
hosyn
و اما بحث اعجاز پس باید بنشینیم و صحبت کنیم ان شاء الله تعالی
آیا وقتی را معلوم میکنید که مزاحم شوم؟
hosyn
هفته آینده میشود، چون محل نشستن ما هنوز تحت کاری بانوان است، ان شاء الله تعالی عرض میکنم.
سوزنچی
لطف می کنید
سوزنچی
.
۹۹/۹/۱۲
من یکی از دوستان درس فقه حاج آقای مفیدی (حفظه الله تعالی) هستم، با دوستان موسسه عالی فقه برای درس فقه نکاح خدمت حاج آقا میرسیدیم، از درس استاد جزوه-هایی نوشتم که برای امتحان حوزه آماده کردم، شنبه صبح امتحان دارم، از طرفی باید امضای استاد را داشته باشم تا بتونم در امتحان شرکت کنم،
رفقای دیگه مثل آقای سعیدیان و سعادتی ماه پیش آمدند و از حاج آقا امضاء گرفتند امّا من مطّلع نبودم لذا همراهشون نیامدم، حالا با توجّه به شرایط موجود کی میتونم خدمت حاج آقا برسم و خیلی کوتاه مزاحم بشم و در حدّ یک امضاء گرفتن مصدّع بشم؟
باشگاه خبرنگاران جوان
۹۹/۹/۱۱
[عکس]
:o: بيماری آيت الله مصباح يزدی شدت يافته، برای شفای عاجل ايشان دعا كنيد

:small_red_triangle: دفتر آیت‌الله «مصباح یزدی» رییس موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی در اطلاعیه‌ای، آخرین وضعیت سلامت وی را تشریح کرد.

:small_orange_diamond: متن اطلاعیه به این شرح است:

:small_blue_diamond: دوست‌داران حضرت آیت الله مصباح یزدی حفظه الله مکرراً جویای وضعیت سلامتی ایشان شدند.

:small_blue_diamond: با توجه به شدت یافتن بیماری این یاور راستین انقلاب و رهبری، از جمیع علما، فضلا، شاگردان، دوستان و عموم ولایتمداران و علاقمندان به ایشان تقاضا داریم با توسل به ذیل عنایت ائمه اطهار علیهم السلام برای شفای عاجل و کامل ایشان دعا کنند.

:id: @YjcNewsChannel
hosyn
بحثی در اینجا شروع کردم:
http://www.iranclubs.org/forums/showthread.php?p=2382921#post2382921
دیروز این هم را دریافت کردم:
سلام علیکم و رحمة الله

در جلسه‌ای ... بحث اعجاز و مخصوصا اعجاز قرآن مطرح شد.
سوالاتی پیش آمد که قرار شد که خدمتتان مطرح کنم:

1. آیا خداوند متعال برای تحقق ایمان به انبیاء، مردم را به معجزه حواله داده است یا آنکه این یکی از طرق ایمان است؟ در صورت دوم، سایر طرق چیست؟

2. نقطه شروع بحث درباره اعجاز به صورت عام و به ویژه اعجاز قرآن چیست؟

3. کلیدهای بحث اعجاز قرآن چیست؟

4. آیا حضرتعالی مکتوبی در این خصوص دارید که استفاده کنیم؟
و این را مختصرا فرستادم:
سلام علیکم و رحمة الله
۱- دومی است، و سایر طرق به عدد انفاس خلائق است نه فقط نفوس آنها، که مثلا یکی از مهمترینش موافقت دعوت با فطرت اصلیه است، فاقم وجهک للدین حنیفا فطرة الله التی فطر الناس علیها، و بینات که همه انبیاء علیهم السلام داشتند، لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط، منحصر در معجزات نیست، بینات هر چیز روشن در رساندن مخاطب به اطمینان صدق راه و راهبر است.

۲- نقطه شروع، حکمت بالفعل زمانی و مکانی برای پرتاب نفوس از دار اسباب به سوی عالم قدس که پشتوانه ادعای انبیاء و اوصیاء علیهم السلام است، و در قرآن کریم نقطه شروع، پیدا کردن رمز اصلی تحدی است.

۳- متعدد است و محور همه، تدوین تکوین بودن قرآن، به نحو ارجاع قرآن همه را به بسائط در حروف مقطعه.

۴- خیر، جمع‌آوری‌هایی هست که در فدکیه آوردم تا ان شاء الله بعدا منظم شود، مثلا فهرست ۱۶ مطلب که فعلا به ذهنم رسیده:
سوزنچی
ممنون از لطف شما
hosyn
اگر صلاح دانستید مطالب خود را انجا مطرح کنید
سوزنچی
سوزنچی
رفقای دیگه مثل آقای سعیدیان و سعادتی ماه پیش آمدند و از حاج آقا
ضمنا اگر امکان دارد بفرمایید چه پاسخی به این :point_up_2: بدهم
hosyn
اگر صلاح دانستید مطالب خود را انجا مطرح کنید
جسارت است
اما انشاءالله چشم
hosyn
سوزنچی
ضمنا اگر امکان دارد بفرمایید چه پاسخی به این :point_up_2: بدهم
یک وقتی که معلوم باشد تا در منزل باشم و برای ایشان هم راحت باشد بفرمایند
سوزنچی
لطفا شما اوقات ممکنتان را بفرمایید تا به او بگویم
hosyn
آیا امشب ساعت شش خوب است؟(بعد از نماز)
سوزنچی
.
۹۹/۹/۱۲
بله ان شاء الله خدمتشون میرسم، البته به حاج آقا بگید هر زمان کاری براشون پیش آمد راحت باشند و معطّل من نشوند، من وسیله گیرم بیاد خدمتشون میرسم، نتونم یک وقت دیگه زحمت میدم، سلام خدمتشون برسونید، از لطف شما هم متشکّرم
hosyn
الان شش و بیست دقیقه است، نرسیدند، باید بروم نسخه والده بگیرم، تا هفت صبر میکنم، اگر میآیند بیشتر صبر میکنم.
سوزنچی
همین پیام را دادند و من شماره شان را هم ندارم که پیگیری کنم
با توجه به جمله شان «من وسیله گیرم بیاد خدمتشون میرسم، نتونم یک وقت دیگه زحمت میدم،» ظاهرا نمی آید چون ۱۹ دقیقه قبل آخرین بازدیدش است
شما معطل ایشان نشوید
با این حال من پیام شما را به ایشان می فرستم
اجازه می دهید بنده بیایم و نسخه مورد نظر شما را از داروخانه بگیرم که در وقت شما صرفه جویی شود؟
hosyn
باعث زحمت شد، ببخشید، تا نزدیک هفت هستم ان شاء الله
این نسخه، توضیحات خودم را نیاز دارد، سابقه هفت ساله دارد، و الحمد لله نزدیک منزل والده است.
جزاکم الله خیرا
سوزنچی
hosyn
باعث زحمت شد، ببخشید، تا نزدیک هفت هستم ان شاء الله این نسخه، تو
خواهش می کنم
تعارف نکردم
اگر احیانا هر وقتی از دست حقیر کاری برای شما ساخته بود ممنون می شوم بفرمایید

بنده هم قول می دهم که اگر واقعا مشکلی بود و نمی‌توانستم بدون رودربایستی عرض کنم

واقعا این سخنان را از باب تعارف نگفتم.
حقیقتا هم شما را خیلی دوست دارم و هم واقعا ارزش وقت شما را خیلی بیش از وقت خودم می دانم و مطمئنم اگر کاری کنم که در وقت شما صرفه جویی شود ثوابش از عموم کارهایی که خودم انجام دهم بیشتر خواهد بود
سوزنچی
.
۹۹/۹/۱۲
سلام علیکم
ببخشید چون من مشغول مرور جزوه های امتحان هستم اینترنت گوشی را خاموش کردم تا حواسم پرت نشه
الآن پیام شما رو دیدم
من عرض کردم حاج آقا راحت باشند
خیلی شرمنده شدم که به خاطر من صبر کردند
عذرخواهی بنده رو ابلاغ بفرمایید
به استاد بگید که هوا بارانی شد و من وسیله مناسب نداشتم خدمتشون برسم
اگر اشکالی نداره روزهای آتی یک روز در ساعت مناسب تا دم درب منزلشان خدمتشان میرسم
اگر تشریف داشتند زیارتشان میکنم و اگر نه نگاه به درب منزل عالم عبادتی است که نصیب رو سیاه میشود
باز هم دسته خالی برنگشته ام
خدا سایه استاد را مستدام بفرماید
از لطف شما هم متشکرم
ببخشید اگر اذیت شدید
سوزنچی
۹۹/۹/۱۲
حاج آقا اولش پیام دادند که

«یک وقتی که معلوم باشد تا در منزل باشم و برای ایشان هم راحت باشد بفرمایند»

من چون دیدم ایشان آنلاین است همان موقع از ایشان خواستم خودشان وقت را معین کنند که این طور شد

حالا شما بگویید چه وقتهایی می توانید بروید که من به ایشان بگویم که ایشان یکی از آنها را معین کند
.
۹۹/۹/۱۲
من شنبه شب میتونم مصدع وقت حضرت استاد بشم؟
هر ساعتی که خود استاد قبول زحمت بفرمایند...
hosyn
سوزنچی
من شنبه شب میتونم مصدع وقت حضرت استاد بشم؟ هر ساعتی که خود استاد
بلی در خدمتم، فقط شبها منزل والده میروم، ساعتش را بفرمایند که مثلا 6 بعد از نماز است یا مثلا ساعت 9 است، یا وقت دیگری است، هر وقت راحت هستند بنده در منزل میمانم.
سوزنچی
.
۹۹/۹/۱۲
چشم
من ان شاءالله بعد از نماز مغرب روز شنبه راس ساعت 6 خدمت استاد میرسم
سوزنچی
Islamic women studies
۹۹/۹/۱۳
فیلم
10.9 MB
@women92
شیعه شدن یک فرد سنی،ببینید خیلی قشنگه،دلتون شکست خیلی التماس دعا
hosyn
جزاکم الله خیرا، همزمان این هم فرستادند:
فیلم
12.8 MB

سوزنچی
جزاکم الله خیرا
سوزنچی
hosyn
بحثی در اینجا شروع کردم: http://www.iranclubs.org/forums/showthr
سلام علیکم
کاری پیش آ«د که من چند روزی سرم خیلی شلوغ بود
امروز فرصت شد و این لینک را تا آخرش خواندم و البته مقداری به عقب هم برگشتم
آن «کنجکاو» مرتب بحث را به بیراهه برده بود و شما اهرا می خواستید وی را با بحث اختلاف قرائات آشنا کنید
این سبک معلمی شا فی حد نفسه ستودنی است اما اینکه من اصرار بر تدیون مطالب شما داشتم و یک گزارش مختصری ارائه کردم برای این بود که مجبور نشوید همواره با افراد بحث را از نقطه صفر شروع کنید.
در هر صورت بشدت مشتاق ادامه مطالبتان هستم و در مرور یکبار خیلی لذت بردم ولی باید دوباره با دقت بخوانم و یادداشت برداری کنم

خداوند به عمر و قلم و لسان شما برکت دهد به حق اهل بیت طاهرینش
hosyn
سلام علیکم
این کنجکاو از قرآنی‌هاست که میگوید فقط قرآن، نه شیعه نه سنی و...، و تازه یک گروه چند نفره هستند که در بین قرآنی‌ها هم امتیاز دارند، اصلا نماز متعارف را قبول ندارند، و خیلی مسائل دیگر، مثلا میگوید قرآن اصلا متشابهات ندارد و متشابهات در آیه شریفه یعنی مثل کافی و صحیح بخاری، و قبلا مفصل با استادش در جای دیگر این سایت بحث کردیم.
سوزنچی
یک آیه در روز
۹۹/۹/۱۸
.

3⃣ «فَلَوْ لا إِنْ كُنْتُمْ غَیرَ مَدینینَ»

بسیاری از مترجمان و مفسران برای سهولت فهم آیه، این آیه را از حالت موجبه معدولة المحمول (ساختار «الف غیر ب است») درآورده و به صورت سالبه اسمیه (الف ب نیست) و حتی سالبه فعلیه (فلان عمل رخ نمی‌دهد) ترجمه کرده‌اند؛ مثلا گفته‌اند: «اگر شما جزا داده نمی‌شوید».
اما با توجه به اینکه خود خداوند می‌توانست جمله سالبه بیاورد و مثلا بفرماید «فَلَوْ لا إِنْ لم تکونوا مَدینینَ» و چنین نفرمود، نکته‌ای مد نظر باشد.
آن نکته:

:leaves:الف. شاید این باشد که آيه به نحو ضمنی اشاره می‌کند که اگرچه اغلب انسانها «مدینین» (جزا داده شده)‌ هستند؛ اما عده‌ای هستند که غیرمدینین هستند؛ چنانکه در جای دیگر درباره اولیای مقرب درگاهش که همان «مخلَصین»اند، فرمود که با اینکه همه در قیامت احضار می‌شوند آنان احضار نمی‌شوند «فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُون‏؛ إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصين‏» (صافات/۱۲۷-۱۲۸) و صریحتر اینکه فرمود با اینکه همه جزای عملشان را می‌بینند این مقربان جزای عملشان را نمی‌بینند (زیرا آنان کاملا در خدا فانی و توسط خود خداوند خالص شده؛ و لذا فوق مقام محاسبه و جزا هستند) «وَ ما تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُون‏؛ إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصين‏» (صافات/39-40)
بدین ترتیب، تناسب حکم و موضوع، کامل می‌شود.
یعنی در حالت عادی این سوال پیش می‌آید که چه نسبتی هست بین اینکه کسی گمان کند که جزء ‌جزادادشدگان نیست؛ و اینکه بتواند مانع مرگ شخص دیگر شود و اگر وی مُرد او را برگرداند. اغلب مفسران در توجیه این ربط به تکلفاتی افتاده‌اند (نمونه‌ای از این تکلفات را در بیانات فخر رازی ببینید در: التفسير الكبير، ج‏29، ص436-437 )
اما با این بیان اصلا چنین تکلفی نیست؛ ‌بلکه خداوند می‌فرماید اگر ادعا می‌کنید که شما هم در زمره این کسانی هستید که «غیر مدینین» (غیر از جزاداده‌شدگان) هستند؛ پس باید بتوانید مانع مرگ شخص محتضر شوید و اگر هم مرد او را برگردانید؛ ‌کاری که از حضرت ابراهیم (بقره/۲۶۰) و حضرت عیسی (آل عمران/۴۹ ؛ مائدة/110 ) سر زد؛ و طبق روایات متعدد و شواهد تاریخی متعدد، بارها و بارها از اهل بیت ع هم سرزده است. (نمونه‌ای از آن در فیلم ضمیمه شده در بحث آیه قبل (جلسه1052، تدبر ۲ http://yekaye.ir/al-waqiah-56-85/) گذشت)

:leaves:ب. ...

@yekaye
سوزنچی
سلام علیکم
چه اندازه این معنایی که ذیل نوشته ام را برای این آیه محتمل می دانید؟
در واقع سوالم این است که آیا این تحلیل می تواند درست باشد در حد یک احتمال جدی برای آیه؟
hosyn
سلام علیکم
ان شاء الله تعالی خوب است، ولی شاید در حد اشاره به معارف بیشتر است نه فهم عرفی، مثل فما بکت علیهم السماء و الارض
سوزنچی
hosyn
و این را مختصرا فرستادم: سلام علیکم و رحمة الله ۱- دومی است، و س
امروز وقتی گذاشتم و کل تاپیک مربوطه را از اولش که چند سال قبل شروع شده بود خواندم و تمام بیانات اخیر شما را سعی کردم با دقت بخوانم
بنده در تایکی که بحث را باز کردید نکته ای نوشتم

اگر صلاح می دانید پاسخ در همانجا دهید

و اگر صلاح می دانید عطف به شبهاتی که آن شخص مطرح کرده اگر وقت دارید حضوری خدمت برسم
اگر احیانا فردا بعداز ظهر یا شب امکانش باشد حضوری خدمت برسم خیلی لطف کرده اید
البته اگر فکر می کنید با توضیح مختصری مساله حل می شود و مزاحمت حضوری نداشته باشم اصرار ندارم
فقط خیلی دلم برایتان تنگ شده بود و این را بهانه کردم برای زیارت شما
hosyn
سوزنچی
امروز وقتی گذاشتم و کل تاپیک مربوطه را از اولش که چند سال قبل شر
خوب کردید، همانجا اگر توفیق بود عرض میکنم، البته آن کنجکاو هم برخورد ملایم نیاز دارد
سوزنچی
اگر احیانا فردا بعداز ظهر یا شب امکانش باشد حضوری خدمت برسم خیلی
فردا بعد از ظهر یک مجلس عقد گفتند، و بلکه فردا اتفاقا چند کار ردیف شده، اگر مانعی ندارد هفته دیگر هر وقت خواستید بفرمایید تا در خدمت باشم
سوزنچی
البته اگر فکر می کنید با توضیح مختصری مساله حل می شود و مزاحمت ح
دیدنایی ربطی به آن مباحث ندارد و مانعة الجمع نیست
سوزنچی
hosyn
فردا بعد از ظهر یک مجلس عقد گفتند، و بلکه فردا اتفاقا چند کار رد
خواهش می کنم
چشم
هر طور شما امر بفرمایید
شما اگر زمان بفرمایید بنده تابعم
اگر مانعی برای شما نباشد در روز شنبه و یکشنبه هفته آینده صبح تا شب هر ساعتی بفرمایید ان شاء الله می توانم
البته اگر زحمت است نمی خواهم شما را اذیت کنم
سوزنچی
پس اگر ساعتی در روز شنبه یا یکشنبه که کمتر مزاحمت است بفرمایید که مزاحم شوم ممنون می شوم
hosyn
ساعت را عرض میکنم ان شاء الله، و بحث را هم در انجا چند کلمه نوشتم
سوزنچی
سلام علیکم
شما در آن تاپیک فرمودید
وقتی کسی بگوید مثل بدن بیاورید، یعنی همین بدنی که همگی آن را میشناسیم، اصلا نیازی نیست بگوییم از چه جهت مثل آن بیاورید، بلی وقتی کسی رباتی آورد و ادعا کرد که این مثل بدن است تازه اختصاصات و امتیازات و جنبه‌های بغرنج تفاوت بدن با یک ربات، خود را نمایان میکند، پس تا مثل نیامده، همین بس است که بگوییم مثلش بیاورید، و وقتی ادعا شد که مثل آن آمده، سراغ حیثیات تفاوت میرویم تا نشان دهیم که مثل او نیست.


در این بیان شما به نظر می‌رسد بار استدلال بر دوش مخاطب قرار داده شده است.

من همیشه برای خودم سوال بود که وقتی می گویند مثل قرآن را بیاورید چگونه چیزی باید بیاوریم تا بتواند مثل قرآن باشد؟
الان شما می فرمایید این مهم نیست.
خوب حالا اگر من مثلا ملای رومی بود و مثنوی را می آوردم و می گفتم این مثل قرآن است (که او در مقدمه مثنوی غیرمستقیم چنین ادعاهایی کرده و اوصاف قرآن (لا یاتیه الباطل من بین یدیه لا من خلفه؛ و ...) را در وصف کتاب خود گفته است؛ آنگاه از نظر مخاطبان چه باید می کردند؟
قبول دارم که تاریخ نشان داد که جایگاهی که قرآن حتی در فارس زبانان پیدا کرده مثنوی پیدا نکرده؛ اما آیا این واقعا دلیل می‌شود؟ صرف اینکه طرفداران یک چیز زیادتر شوند که دلیل حقانیت و حتی برتری واقعی او نمی شود.
به علاوه حتی به فرض که اقبال عمومی علامت برتری باشد؛ اما همین هم باز محل بحث است؛‌یعنی فرض کنید من ملای رومی هستم و الان مثنوی را آوردم و ادعا کردم این مثل قرآن است. آیا باید چند قرن بگذرد تا معلوم شود قرآن بالاتر از مثنوی است؟

من نظر شخصی خودم در پاسخ به اشکالات فوق این بود که اساسا (با توجه به بحث علامه ذیل آیات محکم و متشابه که ایشان یکی از وجوه وجود متشابه در قرآن را تفاوت درک انسانها می داند که موجب می شود آیه ای برای یکی محکم و برای دیگری متشابه باشد) شاید یک اشتباهی که در بحث اعجاز رخ داده این است که افراد متناسب با سطوح درک خود ممکن است چیزی برایشان اعجاز قلمداد شود (اعجاز یعنی صدور این از دیگری -چه خودش چه هرکس دیگر- را محال عقلایی (نه محال عقلی ریاضی) بداند نه اینکه فقط زیبایی فوق العاده را اذعان کند) که کس دیگری با سطح دیگری چیز دیگری را اعجاز ببیند و خطاست که انتظار داشته باشیم یک استدلال ریاضی وار برای اعجازیافت شود که برای همگان یکسان جواب دهد.
در واقع در بحث اعجاز از دو جهت از فضای استدلال ریاضی باید فاصله بگیریم:
یکی از حیث استحاله وقوع آن از غیر (که استحاله ریاضی نیست بلکه استحاله عقلایی است
و دوم از حیث اقناع گری مخاطب؛ که همه را به یکسان اقناع نمی کند

بر این اساس چه بسا بتوان دفاع کرد که قرآن از همه وجوه اعجاز دارد اما غالبا هر کسی فقط یک وجه از این وجوه اعجاز را درک می کند و همین وجه برای اذعان وی به صدق نبی کافی است.
با این بیان شاید بتوانم از سخن شما این گونه دفاع کنم که درک اعجاز اساسا یک امر شخصی است؛ همان گونه که ایمان آوردن یا نیاوردن هم اساسا یک امر شخصی است (منظورم به معنای حقوق شخصی نیست و کسی این را با آن بحث نادرستی که می گویند دینداری جزء‌حقوق شخصی است و نباید در حقوق عمومی مطرح شود خلط نکند)؛‌بلکه منظورم ماهیت ایمان آوردن است که خود شخص باید در این زمینه به نتیجه برسد. یعنی هرکس باید ببیند آیا می تواند مثل قرآن (به هر معنایی از مثل که به نظر او ارزش بحث کردن دارد) بیاورد یا خیر؛ آنگاه هرکس می یابد که واقعا برای او از یک جنبه اعجاز دارد. و جمع این مطلب با کلام شما این می شود که حالا اگر فرد سوءاستفاده گری (مثل مسیلمه کذاب) ادعا کرد این چیزی که من آوردم مثل قرآن است اینجا عرف عقلا باید قضاوت کند. یعنی هر عاقلی کلاه خود را قاضی کند که آیا واقعا قرآن برتر است یا این؟

البته اقرار می کنم که این پاسخی که دادم هنوز چندان به دل خودم نمی چسبد. بهترین دلیلش هم این است که خیلی افراد مثل همین مولف کتاب مذکور پیدا می شود و می گویند اینجای شعر فلان کس از اینجای قرآن برتر است.
خوب شما می گویید نمی تواند اینجا را با آنجا مقایسه کند زیرا هر جای قرآن به عنوان جزء از کل باید نگریسته شود. اینجاست که دوباره اشکال برمی گردد که آن کل چیست و دوباره باید ضابطه هویت معلوم شود و دوباره بحث به جای اولش که بنده عرض کردم برمی گردد
آنجا هم برایتان نوشتم
اما چند سطر آخرش را حذف کردم چون نمی خواستم اسم کتاب آن بنده خدا مطرح شود
سوزنچی
سلام علیکم
احیانا اگر فکر می کنید در هفته پیش رو فرصتی دارید که می توانید مزاحمت حقیر را تحمل کنید ممنون می شوم که ساعتی را بفرمایید که بنده مزاحم شوم
hosyn
سلام علیکم
اتفاقا میخواستم توضیح دهم خدمتتان، که قرار بود پنجشنبه کار این آقایان تمام شود و و جمعه تمیز کنند و شنبه یا یکشنبه خدمت برسم، اما کار تمام نشد، و فردا شاید تا عصر کار داشته باشند، اگر یکشنبه ممکن شد باید وقتش را بعدا عرض کنم ان شاء الله
سوزنچی
شما لطف دارید و بزرگوارید

فقط خواستم یادآوری کنم
سوزنچی
Meysam Narimani
۹۹/۹/۲۱
سلام برادر. از حاج آقا چه خبر؟ میشه ازشون سوال پرسید؟ راه ارتباطی هست یا نه؟
سوزنچی
سوزنچی
۹۹/۹/۲۱
سلام علیکم
بنده هم ماههاست از توفیق زیارت ایشان محرومم
قبلا در سایتی که راه انداخته بودیم می آمدند و پاسخ می دادند
نمی دانم هنوز این روال ادامه دارد یا خیر
سعی می کنم پیگیری کنم و این روال دوباره برقرار شود
البته اگر برقرار شد علی القاعده مایل نیستند خبررسانی عمومی شود
Meysam Narimani
۹۹/۹/۲۲
حتما همینطوره. بایدم اینجور باشه. خداکنه حداقل یک راه آب باریکه لااقل راه بیفته. تشنه ایم تشنه.
سوزنچی
سلام علیکم
این متن گفتگوی بنده با یکی از دوستانی است که بحث شما می آمدند
به او نگفتم در ایتا به شما دسترسی دارم تا هر طور که خودتان صلاح می دانید اقدام کنید
hosyn
سلام علیکم
از ناحیه بنده مانعی ندارد، و زیاد هم شده است، گاهی متعدد ردیف میشود، یک نفر هستم اما آقایان هر کدام یک نفر هستند، ان شاء الله مباحثه شروع شود، و اگر میخواهید به ایشان اینجا را معرفی کنید مانعی ندارد.
سوزنچی
ایشان هنوز دیگر پیگیر نشده لذا فعلا به او پیامی نمی دهم که زحمت شما کمتر شود
در عین حال اگر بتوانید گاهی به سایت سری بزنید می توانیم افراد را به آنجا ارجاع بدهیم که مزاحمت مستقیمش برای شما کمتر باشد
hosyn
برای شنبه و یکشنبه عرض کرده بودم خبر میدهم ولی تا امشب مشغول بودند و برنامه نسوان برای تمیز کردن مانده، اگر فردا صبح ساعت ۸ خوب است خدمت شما باشم تا بعد آن آنها کارشان را شروع کنند، و اگر صلاح میدانید برای مثل سه شنبه یا هر طور بفرمایید باشد.
سوزنچی
این طور که فرمودید آمدنم فردا؛ موجب زحمت خانواده است و اصلا راضی نیستم لذا فردا مزاحم نخواهم شد

سه شنبه هم اگر اجازه دهید یک برنامه ای را با عده ای مطرح کرده بودیم و فردا بپرسم که اگر آنها قطعی کرده باشند توفیقی است برای شما که نمی توانم مزاحم شوم
اگر اشکال ندارد فردا عرض کنم
hosyn
در خدمتم
سوزنچی
آن برنامه را تغییر دادم
فقط سه شنبه ساعت ۲-۴ یک کلاس دارم
اول صبح (حوالی ساعت ۸ هم باید بروم راه آهن محمدیه و دخترو دامادم را بیاورم.)
هر ساعت دیگری که بفرمایید در خدمتم
فردا صبح هم تا ساعت ۱۱ شغل شریف بچه داری دارم. بعدش تا شب هر ساعتی بفرمایید می توانم خدمت برسم
سوزنچی
حدیثی را در کانالم ترجمه کرده ام در حالی که چند فرازش را درست نفهمیدم و هرچه کتب لغت را هم نگاه کردم مطمسن نشدم اگر زحمتتان نبود نگاهی کنید و اگر اصلاحی لازم است بفرمایید

۱)مَعَهُ خَمْسُمِائَةِ مَلَكٍ أَعْوَانٌ مَعَهُمْ :point_left:طِنَانُ الرَّيْحَانِ‏ وَ الْحَرِيرِ الْأَبْيَضِ وَ الْمِسْكِ الْأَذْفَرِ
همراه او پانصد فرشته از یارانش هستند که با خود:point_left: ریحان خوشبو و حریر سفید و مُشک آهو همراه دارند


۲) فَيُعَلِّلُهُ مَلَكُ الْمَوْتِ وَ يُمَنِّيهِ وَ يُبَشِّرُهُ عَنِ اللَّهِ بِالْكَرَامَةِ وَ الْخَيْرِ كَمَا تُخَادِعُ الصَّبِيَّ أُمُّهُ تَمْرَخُهُ بِالدُّهْنِ وَ الرَّيْحَانِ‏ وَ :point_left:بَقَاءِ النَّفْسِ وَ تَفْدِيهِ بِالنَّفْسِ وَ الْوَالِدَيْنِ.
پس ملک الموت او را به حرکت درآورد و دائما از جانب خداوند وی را وعده و بشارت خیر و کرامت - آن گونه که مادری بچه‌اش را با دادن نقل و نبات آرام می‌کند – و:point_left: بقای جان و نجات وی و والدینش می‌دهد.


۳) فَإِذَا خَرَجَتْ رُوحُهُ خَرَجَتْ :point_left:كَنَخْلَةٍ بَيْضَاءَ وَضَعَتْ فِي مِسْكَةٍ بَيْضَاءَ وَ مِنْ كُلِّ رَيْحَانٍ فِي الْجَنَّةِ :point_left:فَأُدْرِجَتْ إِدْرَاجاً وَ عَرَجَ بِهَا الْقَابِضُونَ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا
پس چون روحش بیرون آید بیرون آمدنش همچون :point_left:نخله‌ای سفید است که در مشکی سفید گذاشته شده باشد و از هر گلی در بهشت [کنارش باشد]پس نردبانی برایش قرار داده شود و قبض روح‌کنندگان او را به آسمان دنیا بالا برند
سوزنچی
سلام علیکم
این خیلی تایپش عالی است و خیلی سرعت کار را بالا می برد
برای حضورتان در انجمن گفتگو و سایر جاها خیلی کار راه انداز است
سوزنچی
م ع
۹۹/۹/۲۳
فیلم
4 MB

سلام آقای سوزنچی . این ویدیو آموزش تایپ خودکار صدا در گوگل کروم در فضایی مثل ورد است . تولمی
سوزنچی
سلام علیکم
یکی از سوالاتی که همواره ذهن مرا مشغول کرده این است که چرا به اهل بیت ثقل اصغر گفتند نه ثقل اکبر.
قرآن ولو تدوین تکوین باشد اهل بیت برخوردار از مقام نورانیتند که آن مقدار که من می فهمم فوق ماسوی الله است. پس قرآن که تدوین تکوین است شرخ مقام اهل بیت است (چنانکه به گمانم در روایات آمده که همه قرآن شرح فضایل امیرالمومنین است) پس چرا یکی اکبر باشد و دیگری اصغر.
ان قلت دیگر اینکه در یکی از نقلهای مشهور روایت ثقلین حضرت دو انگشت سبابه را کنار هم گذاشت و فرمود مثل این دو و بعد فرمود نگفتم مثل این دو انگشت داخل یک دست که یکی بر دیگری فزونی داشته باشد. خوب این یعنی این دو مساوی اند نه اکبر و اصغر.

آًای جوادی آملی شرحی داده که چندان به دلم نچسبید:

وقتی ثقل اکبر در خطر باشد باید قیام کرد(ولو بلغ ما بلغ) ... معنای اصغربودن این است که اگر اکبر به کام خطر فرو رود، اصغر باید خون بدهد، تا اکبر زنده بماند.

ممنون می شوم
۱. آیا این بیان ایشان را اصلا قابل قبول می دانید؟
۲. خودتان توجیهی دارد برای اکبر و اصغر بودن؟

ضمنا آیا فردا فرصتی هست که مزاحم شوم؟
hosyn
سلام علیکم
آنچه به ذهن حقر میرسد و مکرر عرض کردم و شاید فایلهایش باشد اینکه باید رمز اصغر و اکبر را در غایت حتی یردا جستجو کرد، آیا حتی یردا یعنی از هم جدا نمیشوند تا اینکه وقتی در حوض بر من وارد شدند ان وقت جدا میشوند؟ اگر هیچوقت جدا نمیشوند پس غایت برای چیست؟ جواب این است که غایت برای ظهور رمز عدم افتراق است، قبل از ظهور اینکه قرآن و عترت هوهویت دارند و دو روی یک سکه هستند، چاره‌ای نیست بگوییم از هم جدا نمیشوند، خوب، اگر هوهویت دارند پس اکبر و اصغر چیست؟ اینجاست که باید مقام صدور کلام را نگاه کرد، مقام مقام تمسک است، ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا، و مقام تمسک، تناسب تام دارد با مرجعیت حل اختلاف امت، و چون قرآن کریم محل اتفاق امت است و مثل مقام امامت نیست که رقیب سیاسی داشته باشد، پس محل مراجعه همه امت است، و لذا در مقام حل اختلاف و مرجعیت در مشترکات، نقش تام دارد و لذا اکبر است، اما خلاصه ثقل اصغر که رقیب سیاسی دارد و با انگیزه سیاسی او را کنار میگذارند، خلاصه یکی از ثقلین است، حال اگر امت در فهم و تفسیر قران با هم اختلاف کردند، یعنی واقعا امت در فهم یک آیه قرآن اختلاف کردند، حالا طبق حدیث ثقلین نوبت عترت که مرجعیت در حل اختلاف داشته باشد و امت تمسک به آنها بکنند، یعنی حالا قرآن نتوانست محل اشتراک و اتفاق باشد(فهما) و عترت محل اشتراک شد طبق حدیث ثقلین در مراجعه به او برای فهم قران(بدون امور سیاسی)، و دقیقا طبق ملاکی که اکبریت را معنا کردیم، یعنی مرجعیت مقبول همه در حل اختلاف، پس در اینجا عترت اکبر است، و در واقع هم که هوهویت دارند، و لذا در ارشادالقلوب آمده:
وَ عَنْ زَيْدِ بْنِ ثَابِتٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ وَ إِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ هُوَ أَفْضَلُ لَكُمْ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ لِأَنَّهُ يُتَرْجِمُ‏ لَكُمْ كِتَابَ‏ اللَّه‏ إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ؛ ج‏2 ؛ ص378
فردا صبح وقتی از ایستگاه برگشتید خواستید تشریف بیاورید
سوزنچی
hosyn
سلام علیکم آنچه به ذهن حقر میرسد و مکرر عرض کردم و شاید فایلهایش
خیلی عالی بود
من تاکنون در جلساتی که خدمت شما بودم این را نشنیده بودم. شاید در جای دیگری یا در بحثهای قبل‌تر مطرح کرده بودید
در واقع می‌فرمایید اینها هوهویت دارند
اما به لحاظ بروز نزد مردم از زاویه عمومی قرآن اکبر است (شبیه آنکه درباره چرایی اوسیعت سفینه الحسین می گوییم به خاطر ظهور بیرونی است و اینکه مردم بیشتر از طریق سفینه الحسین به راه هدایت می آیند)
اما در مقام حل مشکل هدایتی (که وجه ثقل بودن و از این جهت مدار عدم افتراق است) قوت عترت بیشتر است و لذاست که در معدود روایاتی عترت ثقل اکبر معرفی شده است
درست فهمیدم؟
hosyn
فردا صبح وقتی از ایستگاه برگشتید خواستید تشریف بیاورید
این طور خیلی مزاحم نباشم؟
شاید در ایستگاه معطل شوم یا ...
می خواهید مثلا اجمالا ساعت بعد از ۱۰ بیایم. یعنی اگر زودتر هم برگشتم تا قبل از ۱۰ (یا هر ساعت دیگری که شما بفرمایید) مزاحم نشوم؟
hosyn
قرار بود لوله کش شنبه بیاید و کاری برایش پیش امد و امشب امد، و ساعتی بعد از نماز کارش تمام شد، لذا ممکن است بعض نزدیکان بیایند ، گفتم زودتر باشد، اگر میخواهید دلنشین‌تر باشد هر وقت فرصت دارید بفرمایید
hosyn
سوزنچی
خیلی عالی بود من تاکنون در جلساتی که خدمت شما بودم این را نشنیده
بلی، البته نیاز دارد مطلب کامل باز شود
سوزنچی
hosyn
قرار بود لوله کش شنبه بیاید و کاری برایش پیش امد و امشب امد، و س
اگر احتمال می دهید آمدنم مزاحمت است برای شما و خانواده تان؛ اگر صلاح می دانید زمان دیگری مزاحم شوم؟
سوزنچی
hosyn
قرار بود لوله کش شنبه بیاید و کاری برایش پیش امد و امشب امد، و س
ببخشید من درست متوجه منظورتان نشدم
بقدری محترمانه می نویسید که انسان باید کلی تامل کند
ظاهرا منظورتان این بود که چون نزدیکانتان می آیند موقعیت مناسب نیست برای مزاحمت حقیر و بنده زمان دیگری را عرض کنم که مزاحم شوم

چشم. فردا صبح مزاحم نخواهم شد

من سه شنبه بعد از ظهر تا ساعت 16 کلاس دارم و بعدش می توانم خدمت برسم
اما چهارشنبه صبح و عصرش تا شب پشت سر هم کلاس و جلسه و .. دارم که نمی توانم خدمت برسم
پنجشنبه هم از ۷ صبح تا نماز ظهر پشت سر هم جلسه و کلاس دارم که گاه اندکی بعد از نماز ظهر هم ادامه می یابد. اما از ساعت ۱۴ به بعد هم می توانم هر وقت فرمودید خدمت برسم

اگر این دو موقع برایتان مقدور نیست جمعه (هرساعتی که شما بفرمایید) و یا هفته آینده مزاحم شوم
hosyn
مراحم هستید، پس اگر مانعی ندارد روز جمعه باشد ان شاء الله تعالی
سوزنچی
انشاءالله
hosyn
سلام علیکم
خواستم امروز پیامی بدهم گفتم شاید چند روز کاری فشرده داشتید اذیت برای خانواده باشد، هر وقت بفرمایید درخدمتم
سوزنچی
سلام علیکم
حقیقتش من دیشب آخر وقت پیامی دادم. اما صبح دیدم که هنوز نگاهش نکرده اید
احتمال دادم که خیلی سرتان شلوغ بوده و خسته باشید و آمدنم در روز جمعه مزاحمت برای خانواده باشد.
لذا همان صبح پیامم را پاک کردم

فردا اگر هر ساعتی را وقت داشته باشید می توانم خدمت برسم
اما می دانم درگیریهایتان خیلی زیاد است و نمی خواهم من هم باری بر دوش شما اضافه کنم
لذا اگر سرتان شلوغ است یا خسته اید ویا هر دلیل دیگر، مزاحم نمی شوم
والامر الیکم
hosyn
در خدمتم
ساعت 9 صبح خوب است؟
سوزنچی
آخرین مطلبتان در باشگاه را دقایقی قبل خواندم و نکته ای نوشتم
بسیار عالی بود
hosyn
در خدمتم ساعت 9 صبح خوب است؟
ان شاء الله
hosyn
http://www.iranclubs.org/forums/showthread.php?t=157704
سوزنچی
hosyn
http://www.iranclubs.org/forums/showthread.php?t=157704
مطالعه شد
وفقکم الله لمرضاته
سوزنچی
سلام علیکم
امروز به تفصیل وبلاگش را خواندم
هرچه جلوتر رفتم بیشتر به این رسیدم که در ادعای خود صادق است
یعنی واقعا دچار شبهه شده است
مدل او مدلی است که شخصا خودم تجربه کرده بودم
با همین رفت و برگشتها
هم مقاله غلبه الوجعش را خواندم
هم اغلب یادداشتهایش را
هم نظرش درباره پندار خدای داوکینز
http://tafakoresadeh2.blogfa.com/post/710

مثلا استدلالش در این صفحه در اثبات حقانیت پیامبر ص را ببینید
http://tafakoresadeh2.blogfa.com/post/713
من دقیقا با چنین ذهنی زندگی می کردم
البته کتاب چرا مسلمان هستم را باز نکرد و چندجا سراغش رفتم همه جا باز نمی کرد
احتمال دادم فیلترش کرده اند
اگر احیانا شما دانلود کرده اید و زحمتی نیست برایم بفرستید


یادم هست
وقتی مقاله صراطهای مستقیم دکتر سروش منتشر شد (مدعای اصلی اش پلورالیسم و انکار صراط واحد است)‌یک نفس راحتی کشیدم که پس می شود دیندار بود. یعنی همه بر حقند پس ما هم احتمالا برحقیم!
این حس شاید خیلی غیرمنطقی به نظر شما برسد
اما حس شخصی خودم بود
الان از منتقدان جدی آن مقاله و پلورالیسم دینی (که واقعا مبتنی بر نسبی گرایی ولنگاری است) هستم
اما در عین حال
حال این افراد را می فهمم
سوزنچی
سلام علیکم
قرار شده ان شاء الله روز دوشنبه بنده ارائه بح داشته باشم و بعد از بنده روزی دیگر آقای مرادی ارائه بحث کند و بعد مناظره باشد
انشاء الله بزودی سیر بحثی که می خواهم ارائه کنم را خدمتتان می فرستم تا اصلاح فرمایید
فعلا
ناظر به بحثهای قبلی تان دو مطلب را در باشگاه اندیشه نوشتم که فعلا دومیش برایم اهمیت بیشتری دارد

آن را در ادامه تقدیم می کنم
درباره این بحثی که درباره اقسام هویت برشمردید من فکر می کردم که این دقیقا چه ربطی به بحث دارد؟
یک نکته ای به ذهنم رسید ممنون می شوم که بفرمایید چقدر درست فهمیده ام


تا اینجای فرمایشات شما ما می توانیم لااقل این چند هویت را داشته باشیم:


۱. هویت کلی: مانند انسان بما هو انسان
۲. هویت شخصی جزیی: هویتی است که همواره در دستگاه مختصات زمان و مکان خاص مقید است؛ مانند شخص خارجی بدن زید (که از لحظه ای به دنیا می آید و تا زمانی خاص باقی است و بعد می پوسد و دیگر بدنی در کار نخواهد بود) مثال دیگر در فرمایش شما «اولین سخنرانی آقای زید»
۳. هویت شخصیتی: هویتی که اگرچه جزیی و به این جهت معین است اما در عین حال در دستگاه مختصات زمان و مکان خاص مقید نیست؛‌بلکه مرتب در مصادیق مختلف می تواند تجلی کند؛ که خود این بر دو قسم بود:
۳.الف. هویت شخصیتی پیشین: مانند اولین عدد زوج؛ (اگر می گفتیم عدد زوج یک مفهوم کلی بود؛ اما خود کلمه اولین آن را تعین جزیی می دهد؛ در عین حال اولا این تعین بعد از تحقق در عالم خارج نیست (لذا پیشین است) و ثانیا منحصر در یک مصداق در دستگاه مختصات زمان و مکان خاصنیست (مثلا وقتی من فهمیدم ۲ اولین عدد زوج است؛ مصداق ذهنی این دویی که من فهمیدم غیر از مصداق ذهنی این دویی است که شما فهمیدید)
۳.ب. هویت شخصیتی پسین: مانند اولین مقاله آقای زید؛ فرقش با «اولین سخنرانی آقای زید» این است که اولین سخنرانی وی کاملا در مختصات زمان و مکان خاص است اما اولین مقاله آقای زید اگرچه جزیی شده، اما در مختصات زمان و مکان خاص منحصر نشده لذا هم آن مقاله ای که آن روز روی کاغذش نوشت هم آنکه در روی کاغذ نشریه مربوطه در آن زمان خاص منتشر شد و هم آنکه شما الان از طریق فضای مجازی دانلودش می کنید و هم آنکه من آن را دانلود می کنم و ... همگی اینها مصادیق همان «اولین مقاله زید» هستند.

تفاوتش با هویت شخصیتی پیشین هم در این است که این واقعیت توسط شخص خاصی پایش به دار هستی باز شد؛ و کاملا ممکن بود که هیچگاه پایش به دار واقعیت باز نشود (مثلا اگر اصلا آقای زیدی وجود نمی داشت یا اگر او کاملا بیسواد می بود)


(در توضیحات فوق به طور خاص در مورد «هویت شخصیتی پیشین» تردید دارم که کاملا درست فهمیده باشم)


خوب؛ ثمره این بحث در بحث اعجاز چیست؟
آن که من فهمیدم این است که اساسا معجزه نمی تواند از قسم اول (هویت کلی) یا قسم۳.الف (هویت شخصیتی پیشین) باشد؛ زیرا معجزه قرار است دلیل بر صدق شخص معین باشد و باید توسط شخص خاص به دار وجود وارد شود؛
اما معجزات دو قسمند:
اغلب معجزات (شاید تمام آنها غیر از قرآن) هویت شخصی جزیی داشتند یعنی کاملا مقید به دستگاه زمان مکان خاص خود بودند لذا ما صرفا باید با إخبار دیگران از وقوع آنها مطلع شویم؛

اما قرآن هویت شخصیتی پسین دارد؛‌یعنی در عین اینکه پیامبر ص او را وارد دار وجود کرد اما همچنان آن هویت در مصادیق مختلف خود را متجلی می کند و لذا هرکس در هر زمان می تواند مصداقی از مصادیق خود آن را بیابد؛

آنگاه ثمره بحث این می شود که تحدیهای به سایر معجزات کاملا وابسته به زمان و مکان خاص می شد؛ یعنی مادام که مثلا حضرت موسی ع زنده بود و عصا را اژدها می کرد این تحدی کارکرد داشت (یعنی عده ای دیگر بیایند عصا را اژدها کنند ولی عصای موسی همه آنها را بر باد دهد) ولی بعد از رحلت حضرت موسی ع دیگر کارکرد تحدی خود را از دست می دهد (یعنی اگرچه خبر آن برای افراد خبر از یک واقعیت اعجازآمیز است اما دیگر کسی (مثلا یک ساحر) اگر مدعی شود که من هم می توانم مثل آن را بیاورم نمی توان وی را محکوم کرد) چنانکه امروزه براحتی می توان برای برخی معجزات حضرت عیسی ع (ابری الاکمه و الابرص) مثل آورد و این نقصی بر حضرت عیسی ع نیست زیرا او تحدی ابدی نکرده بود بلکه تحدی اش برای زمان خودش بود.
اما قرآن کریم چون هویتش هویت شخصیتی پسین است هر زمان می تواند کارکرد تحدی خود را داشته باشد؛ و لذا برای مثل آن آوردن، حتی نیازی نیست که سندیت آن به لحاظ تاریخی اثبات شود؛ یعنی همین چیزی که الان در دست عموم بشر به اسم قرآن موجود است کافی است برای اینکه افراد بخواهند مثلش را بیاورند؛ و با این توضیح وجه اینکه چرا تنها قرآن می تواند معجزه ختمیه قرار گیرد هم معلوم می شود


آنگاه آن بحثهای قبلی هم منطق خودش را پیدا می کند
یعنی چون هویت شخصیتی دارد اگر کسی فرضا یک کلام خیلی بلیغ آورد ما می گوییک قرآن علاوه بر بلاغت مثلا اخبار از غیب هم دارد که سخن تو ندارد؛ و ...
و آنگاه صرفه هم در همین فضا معنای خوبی پیدا می کند:
یعنی این هویت شخصیتی چنان است که هرکس از هر جهتی اقدام به آوردن مثل آن کند دیگرانی پیدا می شود که نشان دهند قرآن هم از همان جهت و هم لااقل به خاطر برخورداری از جهات متعدد دیگر به مراتب بالاتر از آن کلامی است که به عنوان مثل وارد گود شده است (چون خود قرآن بعینه در اختیار همگان هست؛‌برخلاف عصای موسی که دیگر خودش بعینه در اختیار همگان نیست)
hosyn
سلام علیکم
قبل از اینکه اینجا را ببینم در باشگاه دیدم و تحسین کردم و حالا هم اینجا دیدم جزاکم الله خیرا
سوزنچی
شما لطف دارید و بزرگوارید
سوزنچی
372 KB

قبل از جلسه ای که قرار است بنده بحث کنم یکی از اساتید دانشگاه بحثی کرده است :point_up_2:که برای خود من به لحاظ تاریخ بحث اعجاز قابل استفاده بود و نکته شیرینش هم این بود که به همین که پشتوانه اعجاز ققرآن علم الله است توجه کرده اما نتوانسته مطلب را از آإ درآورد
به گمانم بستر خوبی برای بحث بنده مهیا کرده که من بحث را از همین نکته وی شروع کنم
hosyn
الحمد لله مطالب خوبی فرمودند.
سوزنچی
سلام علیکم
سیر بحثی که تنظیم کردم را اگر ملاحظه کنید و تذکرات لازم را بفرمایید ممنون می شوم
اگر احیانا لازم است حضوری خدمت برسم هم ممنون می شوم بفرمایید.
اگر لازم بود فردا هر ساعتی بفرمایید می توانم خدمت برسم ان شاء اللله
121 KB

1.3 MB

68 KB

hosyn
سلام علیکم
فایل را مرور کردم، خوب است ان شاء الله تعالی، چیز خاصی که عرض کنم تشریف بیاورید به ذهنم نرسید، در عین حال اگر خواستید تشریف بیاورید در خدمتم.
نوشتید آقای مرادی، با آن آقای میرباقری مربوط است؟
سوزنچی
ممنون
لطف کردید
کلمه مرادی را اشتباه نوشتم
نمیدانم چرا در ذهنم به جای میرباقری مرتبا مرادی میاید

ضمنا ناظر به شواهد جمعی مورد دیگری در ذهنتان نیست؟
hosyn
در شواهد جمعی، گزینه دیگر هم هست، ناتوانی در هماوردی، جالب بودن، عدم فعلی هماورد به طوری که تحدی را زنده نگه میدارد.
سوزنچی
متوجه نشدم
آیا اینها سه گزینه است:
ناتوانی در هماوردی،
جالب بودن،
عدم فعلی هماورد به طوری که تحدی را زنده نگه میدارد.

یا یک گزینه به بیانهای مختلف مطرح شده؟

به نظرم رسید یک گزینه است زیرا اولی که اصل مدعاست و دومی هم بتنهایی تحدی نیست (صرف جالب بودن که محل تحدی نمی شود و به نظرم می رسید یکی از ضعفهای کتب پیرامون اعجاز این است که هر چیز جالبی را ذکر کرده اند در حالی که از حیث جالب بودن مثل دارند). آنگاه فقط سومی می ماند و نفهمیدم تفاوت این که فرمودید با اینکه من در زیر نوشتم چیست؟

«عدم شکست بالفعل تحدی قرآن نسبت به مثنوی و ...:
در زبان فارسی، مثل گلستان و بوستان و دیوان حافظ و مثنوی، در اوج زیبایی نیستند هم از حیث محتوی و هم از حیث زبان؟ آیا قرآن فراموش شده است؟ چرا فارس‌زبان‌ها بیشتر با قرآن مانوس‌اند تا با حافظ و سعدی؟! (بویژه اگر توجه کنیم زمانی برنامه‌ریزی کردند که مثلا شاهنامه را محور قرار دهند و قرآن را به حاشیه ببرند) پس تاریخ نشان داده که نتوانستند مثل قرآن باشند. »

آیا مقصود شما این است که اینکه هنوز مثل و رقیب جدی ای نیامده است یک مطلب مستقل از مطلب فوق است؟
سوزنچی
سوال دیگر اینکه چرا لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا؟
اگر کسی بگوید کتاب اصول هندسه بطلمیوس من عند غیرالله بود اما هیچ اختلافی در آن تاکنون نشده است
سوزنچی
سلام علیکم
جلسه امروز بنده برگزار شد و الحمدلله در مجموع خوب بود
صرف نظر از سوالات فوق که هنوز پاسخش را ندارم و مطلبی که در باشگاه برایتان نوشتم
یک سوال دیگری کسی دیگر که امروز یک نفر پرسید این بود که اگر کسی کتابی مثل کتاب لائوتسه یا اوپانیشادها را که طرفداران فراوانی دارد به عنوان رقیب قرآن مطرح کند و بگوید مگر تحدی نشده؛ من این کتابها را می آورم؛ چه پاسخی باید داد
hosyn
سلام علیکم
الحمد لله تعالی
پیاده متنی هم شده؟
ان شاء الله این مواردی هم که مطرح فرمودید عرض خواهم کرد
سوزنچی
hosyn
سلام علیکم الحمد لله تعالی پیاده متنی هم شده؟ ان شاء الله این مو
قرار است پیاده کنند و برایم بفرستند
به محض اینکه فرستادند تقدیم می کنم
سوزنچی
سلام علیکم
در بحثهای مربوط به زن
یونگ یک الگویی دارد که خیلی محل بحث روانشانسان قرار گرفته است و انسان احساس می کند بهره های جدی از حقیقت دارد
وی چهار بعد در زن را نام می برد به نامهای مادر ؛ آمازون؛ معشوقه؛ ماونا؛ و تحلیلش این است که زن موفق کسی است که بتواند این چهار ویژگی را به طور متوازن در خود رشد دهد
گزارش مختصری از این سه بعد در اینجا آمده
https://www.dana.ir/news/967744.html/چهار-ب-عد-حیاتی-زنان-و-کنترل-فرجام-زندگی-مشترک

به نظر شما چه اندازه این تحلیل می تواند درست باشد

یکی از دانشجویان دکتری می خواست این را رساله اش بردارد که اینها را در قرآن پیگیری کند
آنچه مرا نگران می کرد این بود که نکند این چهارتا ذهن را به گونه خاصی رقم بزند که بسیاری از آیات را نبینیم یا به افق دیگری بکشانیم.
اما از آن سو بسیاری از تحلیلهای خوب را با این ادبیات می شود پیش برد
(شبیه همه بحثهای کلاسیک که هم پیشبرنده بحثند و در عین حال مانع آزاداندیشی و منحرف کننده بحث؛

اگر فرصتی داشتید و تاملی بر این کردید یا قبلا تامل کرده اید ممنون می شوم نظر شما را بدانم

من نظر شخصی خودم این است که در اسلام الگوی محوری روابط اجتماعی خانواده است (برخلاف مدرنیته که الگوی روابط خانوادگی را جامعه قرار داده است. با یک مثال منظورم را می رسانم:
در اسلام می گویند حاکم جامعه ولی است و مردم جامعه با هم برادرند (مفهوم ولی و برادر دو مفهومی است که ابتداءا در خانواده فهم می شوند)
اما در الگوی غربزده حتی وقتی می خواهند روابط خانوادگی اسلامی را شرح دهند می گویند شوهر در خانواده رپیس یا مدیر است و زن معاون و کارمند (رییس و زیردست کاملا مفاهیمی است که در سازمانهای اجتماعی شروع می شود)

با این توضیح به نظرم می رسد که مفاهیمی که زن را باید با آنها (حتی در عرصه کنش اجماعی) شرح داد مفاهیم مادری خواهری زوجه و دختری است و زن باید مدار رشد خود را در این چهار مولفه قرار دهد (که بحث بنده چه بسا تاحدودی در مادری و معشوقه با الگوی یونگ شبیه است). توجه دارید که مادر نه صرفا مادر بچه ها بلکه مثلا به همان معنایی که به حضرت زهرا می گوییم ام ابیها و یونگ هم همین معای عام را مد نظر دارد

ممنون می شوم نظر شما را بدانم
hosyn
سوزنچی
سوال دیگر اینکه چرا لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کث
جوابی عرض کردم
سوزنچی
hosyn
جوابی عرض کردم
ممنون
خیلی لطف کردید
بنده هم تکمله ای بر فرمایش شما زدم
hosyn
http://www.iranclubs.org/forums/showthread.php?p=2383332#post2383332
سوزنچی
سلام علیکم
در پاسخ «درست فهمیدم»
فرموده اید

«جز تشکر، کاری از دست من ساخته نیست، از توضیحات شما استفاده میکنم. »

با توجه به شناختی که از شما دارم به نظرم می رسد پدرانه از پاسخ طفره رفته اید. احتمالا درست نفهمیده ام اما نخواسته اید مستقیم به این اشاره کنید.

ولی اگر دقیقا بفرمایید کجا را خطا رفته ام خیلی در حقم لطف کرده اید
ضمنا قرار بود فردا تهران بروم و برنامه ای درباره شهید مطهری از من ضبط کنند برای ماه رمضان شبکه ۴

به دلایلی که تفصیلش اهمیت ندارد (فقط این نکته که من به تهیه کننده گفتم قرآن تفصیل همه چیز است و این سخنی قابل دفاع است و ثمراتی دارد) یکدفعه ساعتی قبل قرار شد به جای آن بحث، بحث فردای ما درباره همین مساله باشد (می دانید که من آب خوردنم هم با استخاره است!)

بحث در قالب گفتگوست و مجری آقای دیانی است که پای ثابت بسیاری از برنامه های قرآنی تلویزیون بوده است

عجالتا به او گفتم که در دیدگاه رایج بالاترین دایره شمول معارف قرآن را معارفی برای هدایت می دانند اما خود قرآن و اهل بیت بر تفصیل کل شیء‌بودن اصرار دارند و این اصرار ثمراتی دارد از جمله اینکه اگرچه ما بدون اهل بیت نمی توانیم به این مرتبه برسیم اما نوع مواجهه مان با قرآن عوض می شود (اینکه بدانیم کتابی تفصیل کل شیء است یا کتابی فقط برای کلیات هدایت است خیلی فرق می کند در خواندن آن)

سعی می کنم یک سیر بحثی از بحثهایی که قرار است ارائه دهم را خدمتتان بفرستم اما اگر شما هم نکاتی را لازم می دانید ممنون می شوم تذکر دهید
برنامه ساعت ۳ و نیم ضبط می شود و احتمالا حدود نیم ساعت یا یک ساعت قبلش با مجری سیر بحث را ببندیم
تا قبل از آن هر مطلبی بفرستید ان شاء الله استفاده خواهم کرد
سوزنچی
سیر بحث

قرآن کریم تفصیل هر چیزی
مقدمه
در پاسخ به این سوال که دایره شمول آموزه‌های قرآن چقدر است اقوالی هست؛ اما قبل از ورود در اقوال تذکر یک نکته بجاست:
وقتی می‌گوییم قرآن؛‌منظورمان این کتاب با معلمش است یا بدون معلم (تمثیل: این کتاب فیزیک تمام علم فیزیک تاکنون را دربردارد. اما خودآموز نیست و نیاز به معلم دارد؛ البته معلم غیر از املاءکننده است؛ معلم یاد می‌دهد که چگونه این کتاب را بخوانیم اما تمام محتوا در همین کتاب است)
• اینکه قرآن با معلم و تببین‌کننده فرستاده شده:
البقرة : 151 كَما أَرْسَلْنا فيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا وَ يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ
البقرة : 129 رَبَّنا وَ ابْعَثْ فيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ
آل‏عمران : 164 لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي‏ ضَلالٍ مُبينٍ
الجمعة : 2 هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي‏ ضَلالٍ مُبينٍ
النحل : 44 بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ
• اینکه عالم كتاب غير پيامبر هم هست
الرعد : 43 وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ‏
• و اینکه معیار استنباط اینها هستند:
النساء : 59 يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في‏ شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً
النساء : 83 وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطانَ إِلاَّ قَليلاً
البته قرآن نور و کتاب مبین (خودآموز) هم هست؛ و مخاطبش کافر هم هست؛ یعنی هرکس سراغش برود چیزی می‌گیرد؛‌بحث ما در خصوص دایره شمول معارف است (آن کتاب فیزیک را خودمان هم بخوانیم چیزی می ‌فهمیم؛ اما بحث بر سر همه علم است)
بحث ما این است که تمام اقوالی که مطرح می‌شد دو حالت دارد: با معلم (با اهل بیت)؛ ‌بدون معلم.
اکنون گزارش اقوال
۱) تفصیل همه چیز
الف. در حد همه کلیات و جزئیات آن هم به صورت تدوین نگاشتی
ب. در حد علوم (دربردارنده کلیات و قوانین) (آیت الله جوادی آملی)
۲) منحصر در تفصیل همه چیز لازم برای هدایت:
البقرة : 2 ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ
الأعراف : 52 وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِكِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلى‏ عِلْمٍ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ
الف. حاوی تمام جزییات هدایت تک تک انسانها در هر لحظه (استخاره!)
ب. حاوی کلیات هدایت:
• همه علوم انسانی
• در حد مبانی و نظام ارزشی علوم انسانی
• احکام لازم برای رسیدن به سعادت (فقه و اخلاق) در ساحت فرد و جامعه
• احکام لازم برای سعادت فردی
۳) کلیاتی درباره هدایت انسان؛ که حتما باید با دیگر دستاوردهای بشری تکمیل شود.
نکته: اگر معلم را حذف کنیم بیش از این قابل دفاع نخواهد بود.

دقاع از معناداری و معقولیت قول ۱) الف
النحل : 89 وَ يَوْمَ نَبْعَثُ في‏ كُلِّ أُمَّةٍ شَهيداً عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِكَ شَهيداً عَلى‏ هؤُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى‏ لِلْمُسْلِمينَ
این ظهور آیه ظهور قابل قبول است؛ چون فرض نداشته برای افراد، از آن عدول کرده اند گویی فکر کرده اند «و» قبل از «هدی» زاید است! و «هدیً» را قید گرفته‌اند.
سوزنچی
مستندات قرآنی
۱. کتاب مبین حاوی همه چیز است:
۲. قرآن تبیان همه چیز است.
3. قرآن تفصیل همه چیز است.


مستندات روایی (بررسی دلالت آیات با توجه به احادیث مربوطه)
۱. پاسخگویی به همه سوالات عالم با استناد به قرآن
تبصره:
۲. تساوی آیات قرآن با درجات جنات
۳. رمز تحدی بودنش همین است
۴. مکانیسم تدوین کل تکوین: تدوین نگاشتی
چگونگی انعکاس کل واقعیات تکوین در متن:
الف. نظام تکوین دوجهت کیفی و کمی دارد:
الف. جهت کیفی رجوع تراکیب به بسائط است:
مستندات این در نظام تدوین (حروف مقطعه)
مقدمه۱. وجود حروف مقطعه در قرآن که در هیچ کتاب دیگری نیست.
مقدمه۲. منها یستخرج القرآن
(۱) صفوه الکتاب
(۲) إن في حروف القرآن المقطعة لعلما جما
(۳) اول ابداعه الحروف
(4) خزائن و ام الکتاب لدینا
ب. جهت کمّی اجری جمیع الاشیاء علی سبعة است
ج. نقطه عطف و اتصال تکوین و تدوین، لیلةالقدر است؛
1. مستندات وجود حساب و کتاب دقیق در همه آفرینش

مستنداتی در شاگردان مستقیم اهل بیت و تلقی آنان
سوزنچی
درواقع سیر بحثم اندکی مرتبتر برین صورت خواهد بود

سیر بحث

مدعای اصلی
قرآن کریم تفصیل هر چیزی



1️⃣مقدمه
در پاسخ به این سوال که دایره شمول آموزه‌های قرآن چقدر است اقوالی هست؛ اما قبل از ورود در اقوال تذکر یک نکته بجاست:
وقتی می‌گوییم قرآن؛‌منظورمان این کتاب با معلمش است یا بدون معلم (تمثیل: این کتاب فیزیک تمام علم فیزیک تاکنون را دربردارد. اما خودآموز نیست و نیاز به معلم دارد؛ البته معلم غیر از املاءکننده است؛ معلم یاد می‌دهد که چگونه این کتاب را بخوانیم اما تمام محتوا در همین کتاب است)
• اینکه قرآن با معلم و تببین‌کننده فرستاده شده:
البقرة : 151 كَما أَرْسَلْنا فيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا وَ يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ

البقرة : 129 رَبَّنا وَ ابْعَثْ فيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ ... يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ

آل‏عمران : 164 لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ ... وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ

الجمعة : 2

• اینکه عالم كتاب غير پيامبر هم هست
الرعد : 43 وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ‏
• و اینکه معیار استنباط اینها هستند:
النساء : 59 يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ

النساء : 83 ِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ
البته قرآن نور و کتاب مبین (خودآموز) هم هست؛ و مخاطبش کافر هم هست؛ یعنی هرکس سراغش برود چیزی می‌گیرد؛‌بحث ما در خصوص دایره شمول معارف است (آن کتاب فیزیک را خودمان هم بخوانیم چیزی می ‌فهمیم؛ اما بحث بر سر همه علم است)
بحث ما این است که تمام اقوالی که مطرح می‌شد دو حالت دارد: با معلم (با اهل بیت)؛ ‌بدون معلم.



2️⃣اکنون گزارش اقوال
۱) تفصیل همه چیز
الف. در حد همه کلیات و جزئیات آن هم به صورت تدوین نگاشتی
ب. در حد علوم (دربردارنده کلیات و قوانین) (آیت الله جوادی آملی)

۲) منحصر در تفصیل همه چیز لازم برای هدایت:
البقرة : 2 ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ
الأعراف : 52 وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِكِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلى‏ عِلْمٍ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ
الف. حاوی تمام جزییات هدایت تک تک انسانها در هر لحظه (استخاره!)
ب. حاوی کلیات هدایت:
• همه علوم انسانی
• در حد مبانی و نظام ارزشی علوم انسانی
• احکام لازم برای رسیدن به سعادت (فقه و اخلاق) در ساحت فرد و جامعه
• احکام لازم برای سعادت فردی

۳) کلیاتی درباره هدایت انسان؛ که حتما باید با دیگر دستاوردهای بشری تکمیل شود.

نکته: اگر معلم را حذف کنیم بیش از این قابل دفاع نخواهد بود.



3️⃣دقاع از معناداری و معقولیت قول ۱) الف
النحل : 89 وَ يَوْمَ نَبْعَثُ في‏ كُلِّ أُمَّةٍ شَهيداً عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِكَ شَهيداً عَلى‏ هؤُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى‏ لِلْمُسْلِمينَ
این ظهور آیه ظهور قابل قبول است؛ چون فرض نداشته برای افراد، از آن عدول کرده اند گویی فکر کرده اند «و» قبل از «هدی» زاید است! و «هدیً» را قید گرفته‌اند.




مستندات قرآنی
۱. کتاب مبین حاوی همه چیز است:
۲. قرآن تبیان همه چیز است.
3. قرآن تفصیل همه چیز است.


مستندات روایی (بررسی دلالت آیات با توجه به احادیث مربوطه)
۱. پاسخگویی به همه سوالات عالم با استناد به قرآن
۲. تساوی آیات قرآن با درجات جنات
۳. رمز تحدی بودنش همین است
(اگر بشودواشاره مختصری بکنم که این سوزنچی:
ادعای تفصیل کل شی بر این اساس است که: مکانیسم تدوین کل تکوین: تدوین نگاشتی است
چگونگی انعکاس کل واقعیات تکوین در متن:
الف. نظام تکوین دوجهت کیفی و کمی دارد:
الف. جهت کیفی رجوع تراکیب به بسائط است:
مستندات این در نظام تدوین (حروف مقطعه)
مقدمه۱. وجود حروف مقطعه در قرآن که در هیچ کتاب دیگری نیست.
مقدمه۲. منها یستخرج القرآن
(۱) صفوه الکتاب
(۲) إن في حروف القرآن المقطعة لعلما جما
(۳) اول ابداعه الحروف
(4) خزائن و ام الکتاب لدینا
ب. جهت کمّی اجری جمیع الاشیاء علی سبعة است
ج. نقطه عطف و اتصال تکوین و تدوین، لیلةالقدر)

مستنداتی در شاگردان مستقیم اهل بیت و تلقی آنان



4️⃣ ثمره بحث
با توجه به اینکه امام و معلم غایب است قبول داشتن با نداشتن مدعای فوق چه فایده ای دارد؟
تغییر نوع مواجهه ما با قران
سوزنچی
45 KB
سیر نهایی بحث و مستنداتی که برای بحث تهیه کردم
hosyn
سوزنچی
قرآن کریم تفصیل هر چیزی3.docx
سلام علیکم
خیلی خوب، الحمد لله تعالی
در تدوین نگاشتی، اگر بعد چهارم را هم با مثال وارد کنید خوب است، مثل نقشه زنده حرکت یک اتومبیل که هر لحظه کجاست؟
سوزنچی
ضمنا قرار بود فردا تهران بروم و برنامه ای درباره شهید مطهری از م
ببخشید که مجال نشد، تشییع هم رفتم و...
سوزنچی
سلام علیکم در پاسخ «درست فهمیدم» فرموده اید «جز تشکر، کاری از د
خیر واقعا طفره نرفته‌ام
سوزنچی
hosyn
سلام علیکم خیلی خوب، الحمد لله تعالی در تدوین نگاشتی، اگر بعد چه
اتفاقا در ذهنم آمد
اما به نظرم رسید فهمش را دشوارتر میکند
یعنی پیچیدگی مطلب بیشتر میشود و لذا استبعاد و انکار شدیدتر میشود
سوزنچی
سلام علیکم
متن پیاده شده جلسه ای که بحث اعجاز قرآن را مطرح کردم
1.9 MB

1.8 MB

سوزنچی
سلام علیکم
امروز وارد باشگاه شدم و بحثهای شما با کنجکاو در تاپیک انکار شرک را از ص۱۷۴ خواندم
برایم سوالی مطرح شد

شاید احساس کنید سوالم جسارت است اما واقعا برایم سوال است و
خیلی خیلی مایلم بدانم چرا بحث با او را ادامه می دهید؟


در واقع من احساس می کنم بحث با چنین کسی مصداق بارز اتلاف وقت است؛ از طرف دیگر در حکیم بودن حضرتعالی تردیدی ندارم.
خدای ناکرده اصلا قصد طعنه زدن ویا ایراد گرفتن ندارم
واقعا برایم سوال است که چرا بحث با چنین کسی را ادامه می دهید.

یکبار شخصی جویای حقیقت است بحث با او که انواع فواید دارد.
اما اگر شخص مقابل احراز شد که جویای حقیقت نیست و فقط دنبال به کرسی نشاندن حرف خودش است به نظرم می رسید فایده بحث در این گونه موارد اموری است مانند اینکه بدانیم که بحث ما کجایش قابلیت ضربه خوردن دارد و اموری از این سنخ. یعنی اگر طرف مقابل قوت علمی داشته باشد آدم می گوید از این قوتش مشکلات بحث خودم را شناسایی کنم و درواقع از بحث با او موضع خودم را تقویت می کنم و اشکالاتش را می فهمم.
اما کسی که فقط دارد بحث را به این سو و آن سو می برد و واضح است که اصلا و ابدا دنبال حقیقت نیست و قوت علمی هم ندارد که بحث را پیش ببرد و اشکال جدی ای مطرح کند که ارزش تامل داشته باشد، بحث با او چه فایده ای دارد؟

واقعا قصد جسارت ندارم و برایم سوال شد
hosyn
سوزنچی
سلام علیکم امروز وارد باشگاه شدم و بحثهای شما با کنجکاو در تاپیک
سلام علیکم
درست میفرمایید، اما مقصود اصلی من خودش نیست، اگر حرفهایش را پی گیری کنید، مار کبرای زهرآگین برای دیگران است، یعنی یک فرقهایی با سایر مضلین و قرآنیون در محتوی و بخصوص در روش دارد.
ولی اصلا قصد نداشتم ادامه دهم، به اندازه‌ای که حرف او کارآیی خود را نداشته باشد بس است.
سوزنچی
hosyn
سلام علیکم درست میفرمایید، اما مقصود اصلی من خودش نیست، اگر حرفه
پیگیری نکرده بودم و نمیدانستم
یک نفر از من خواسته به شما زحمت یک استخاره بدهم
hosyn
استخاره فی حد نفسه خوب است و مانعی ندارد ولی شاید راه بهتر هم باشد.
سوزنچی
ممنون
سوزنچی
سلام علیکم
با عرض پوزش از مزاحمتهای مکرر
به من گفته اند که از شما بخواهم که یک استخاره دیگر بگیرید
hosyn
سلام علیکم
استخاره ان شاء الله تعالی خوب است، فکلی واشربی و قری عینا... و شاید بهتر باشد که با کسی راجع به آن گفتگو نشود.
سوزنچی
خیلی ممنون
سوزنچی
ربِّ اشرح لی صدری و یسّرلی امری
۹۹/۱۰/۱۸
سلام علیکم

چند روزه یک روایت ذهنمو درگیر کرده
گر چه پاورقی که آیت الله میانجی نوشتند جواب سوال استیناف هست
اما باز انگار روایت چیز دیگری می گوید.

حدیث 2689

فمن طلب العلم و لم یطلب الکسب جاء یوم القیامه مفلساً

اگه ممکنه بزرگواران نظر بدهند.
سوزنچی
سلام علیکم
شخصی این را برایم فرستاده است
شما توضیحی دارید؟
سوزنچی
ربِّ اشرح لی صدری و یسّرلی امری
۹۹/۱۰/۱۸
[عکس]

[عکس]

hosyn
سلام علیکم
اولا این روایت در نرم افزارها نیست تا آنجا که من جستجو کردم، و ثانیا بر فرض صدور معنایش حیثی است و واضح است، یعنی هر کس طلب کسب میکند از این جهت فردای قیامت ثواب دارد، و هر کس طلب کسب نکرده از این ثواب مترتب بر حیثیت طلب کسب ، دستش خالی است و مفلس است. و الله العالم
سوزنچی
hosyn
سلام علیکم اولا این روایت در نرم افزارها نیست تا آنجا که من جستج
خیلی لطف کردید
بعد از فرمایش شما علاوه بر نرم افزارهای شیعه
در الشامله هم دو تعبیر طلب العلم و طلب الکسب را زدم
در احادیثی که آورد چنین تعبیری نبود


البته این تعبیر بود در کتاب الکسب که مولفش متوفی ۱۸۹ است: که چون این حدیث برایم جالب بود خدمت شما هم تقدیم می کنم

«الكسب» (ص32):
«ثمَّ بَدَأَ مُحَمَّد رَحمَه الله الْكتاب بقوله ‌طلب ‌الْكسْب فَرِيضَة على كل مُسلم كَمَا أَن ‌طلب ‌الْعلم فَرِيضَة وَبِهَذَا اللَّفْظ يرويهِ ابْن مَسْعُود رَضِي الله عَنهُ عَن رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم = أَنه قَالَ ‌طلب ‌الْكسْب فَرِيضَة على»
«الكسب» (ص33):
«لى كل مُسلم وَفِي رِوَايَة قَالَ طلب الْكسْب بعد الصَّلَاة الْمَكْتُوبَة الْفَرِيضَة بعد الْفَرِيضَة وَقَالَ النَّبِي صلى الله عَلَيْهِ وَسلم طلب الْحَلَال كمقارعة الْأَبْطَال وَمن بَات نَاوِيا من طلب الْحَلَال بَات مغفورا لَهُ وَقد كَانَ عمر بن الْخطاب رَضِي الله عَنهُ يقدم دَرَجَة الْكسْب على دَرَجَة الْجِهَاد فَيَقُول لِأَن أَمُوت بَين شُعْبَتَيْ رحلي أضْرب فِي الأَرْض أَبْتَغِي من فضل الله أحب إِلَيّ من أَن أقتل مُجَاهدًا فِي سَبِيل الله لِأَن الله تَعَالَى قدم الَّذين يضْربُونَ فِي الأَرْض يَبْتَغُونَ من فَضله على الْمُجَاهدين بقوله تَعَالَى {وَآخَرُونَ يضْربُونَ فِي الأَرْض} وَفِي الحَدِيث أَن رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم صَافح سعد بن معَاذ رَضِي الله عَنهُ يَوْمًا فَإِذا يَدَاهُ أكنبتا فَسَأَلَهُ النَّبِي صلى الله عَلَيْهِ وَسلم عَن ذَلِك فَقَالَ أضْرب بالمر والمسحاة فِي نخيلي لأنفق على عيالي فَقبل رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم يَده وَقَالَ كنان يحبهما الله تَعَالَى ...
ضمنا نمی دانم بالاخره این الشامله جدید را نصب کردید یا خیر
خیلی خیلی سرعتش بالاست
یعنی من این دو تعبیر
طلب العلم
طلب الکسب
را در کل کتابهایش زدم
در ۲-۳ ثانیه پاسخها را از کل کتابها آورد
ضمنا یک مزیتش این است که کل پاسخها را بر اساس ترتیب تاریخی می آورد

در نسخه قبلی فقط هر رده را به ترتیب تاریخی می آورد و لذا رده بعدی که شروع می شد ترتیبش دوباره از نو شروع می شد
سامانۀ ثبت نام«یارانۀ اعتباری خرید کتاب»
نخستین نمایشگاه مجازی کتاب تهران
https://bon.tibf.ir/fa

من در سامانه ثبت نام کرده ام به عنوان هیات علمی.
احیانا اگر کتابی مورد نیاز بود اگر بفرمایید می توانم با بن که به توضیح زیر آمده برایتان تهیه کنم. چون بعید می دانم خودم نیازم شود



«خانه کتاب و ادبیات ایران» به نمایندگی از معاونت امور فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در راستای سیاست های ترویج کتاب و کتابخوانی و حمایت از نشر کشور، در «نخستین نمایشگاه مجازی کتاب تهران» اقدام به توزیع بن اعتباری خرید برای اعضای هیئت علمی، طلاب و دانشجویان سراسر کشور نموده است.

لطفا قبل از ثبت نام به نکات زیر توجه کنید:

این نمایشگاه کتاب به صورت مجازی برگزار می شود و خرید کتاب از ناشران به صورت غیرحضوری و از طریق سامانه فروش صورت می­ گیرد (نشانی سامانه فروش از طریق سایت ketab.ir اطلاع رسانی می شود).
یارانۀ خرید کتاب (بن کتاب) به صورت «اعتبار خرید» به کد ملی متقاضیان اختصاص می ­یابد، لذا برای ثبت نام نیاز به واریز وجه نیست.
سقف یارانۀ اعتباری خرید کتاب برای دانشجویان و طلاب 200 هزار تومان است که از این مقدار 60 درصد، معادل 120 هزار تومان سهم مشارکت دانشجویان و طلاب است و 40 درصد، معادل 80 هزار تومان سهم معاونت امور فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با مشارکت بانک صادرات ایران است.
سقف یارانۀ اعتباری خرید کتاب برای اعضای هیئت علمی 400 هزار تومان است که از این مقدار 50 درصد، معادل 200 هزار تومان سهم عضو هیئت علمی و 50 درصد، معادل 200 هزار تومان نیز برعهدۀ معاونت امور فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است.
سهم خریدار از یارانۀ اعتبار خرید کتاب هنگام خرید کتاب محاسبه و کسر می­ گردد.
فراز پایانی این حدیث را در ترجمه های فیض السلام و آیتی به ترتیب به صورت زیر ترجمه کرده اند
به نظرم هیچیک قابل قبول نیامد
من حق الیقین را مفعول تنفع گرفتم و با تغییری در ساختار جمله به صورت زیر ترجمه کردم
ممنون می شوم اگر اشتباه است یا ترجمه بهتری می شود ارائه داد بفرمایید


فیض الاسلام
و يقين و باورى كه بوسيله آن سود (پاداش) ميدهى كسى را كه در جريان امر (اراده و خواست) تو حقيقت يقين (بالاترين مراتب آن كه تعبير بحقّ اليقين ميشود) را بدست آورد (نه يقينى را كه سودى ندارد مانند يقين و باور فرعونيان بمعجزات موسى...)


آیتی
و حق اليقينى عطا كنى كه هر كس در طريق مشيت تو بدان مقام فرا رود، به پاداشى نيكو رسد.
سوزنچی
یک آیه در روز
۹۹/۱۰/۱۸
:sunny:۱) امام سجاد ع در فرازی از دعایی برای رفع غم و غصه‌ها به درگاه خداوند چنین استغاثه می‌کنند:
خدایا! من از تو درخواست می‌کنم درخواست کردن کسی که نیازمندی‌اش شدت یافته و قوتش به ضعف گراییده و گناهانش بسیار شده است؛ درخواست کسی که برای نیازمندی‌اش فریادرسی و برای ضعفش تقویت‌کننده‌ای و برای گناهش بخشاینده‌ای جز تو نیافته است؛ ای صاحب جلالت و اکرام؛ از تو درخواست می‌کنم عملی را که کسی که آن عمل را انجام دهد دوست می‌داری و یقینی را که بهره کسی را که بدان دست یابد، [رسیدن به] حق الیقین در اینکه امر تو همواره جاری می‌شود قرار دهی.

الصحيفة السجادية، دعاء54
(وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي اسْتِكْشَافِ الْهُمُومِ:)

... اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ سُؤَالَ مَنِ اشْتَدَّتْ فَاقَتُهُ، وَ ضَعُفَتْ قُوَّتُهُ، وَ كَثُرَتْ ذُنُوبُهُ، سُؤَالَ مَنْ لَا يَجِدُ لِفَاقَتِهِ مُغِيثاً، وَ لَا لِضَعْفِهِ مُقَوِّياً، وَ لَا لِذَنْبِهِ غَافِراً غَيْرَكَ، يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ أَسْأَلُكَ عَمَلًا تُحِبُّ بِهِ مَنْ عَمِلَ بِهِ، وَ يَقِيناً تَنْفَعُ بِهِ مَنِ اسْتَيْقَنَ بِهِ حَقَّ الْيَقِينَ فِي نَفَاذِ أَمْرِكَ.

@yekaye
سوزنچی
یک گزینه دیگر این است که حق الیقین را تاکید یا بدل) از یقینا بگیریم
اما مشکلم این بود که یقینا نکره است و حق الیقین معرفه
مگر اینکه بر این مبنا برویم که در بدل تبعیت بدل از مبدل منه در معرفه نکره واجب نیست

آنگاه ترجمه اش باید چنین شود

از تو درخواست می‌کنم ... یقینی را که کسی را که بدان دست یابد، سود می‌رسانی؛ و آن حق الیقین است در اینکه امر تو همواره جاری می‌شود .
رياض السالكين في شرح صحيفة سيد الساجدين، ج‏7، ص: 435
..........
به حقّ اليقين» و هو أعلى المراتب و قد مثّلوه في مراتبه المذكورة بمراتب معرفة النار فالعلم بالنار بتوسّط النور، أو الدخان هو علم اليقين، و العلم بها بمعاينة جرمها المفيض للنور هو عين اليقين، و العلم بها بالوقوع فيها و معرفة كيفيتها التي لا تظهر بالتعبير هو حقّ اليقين.
و بالجملة فعلم اليقين يحصل بالبرهان و الحجّة و عين اليقين بالكشف و الشهود، و حقّ اليقين بالحال و الاتصال المعنوي الذي لا يدرك بالتعبير، و انتصاب حقّ اليقين بالمصدرية و العامل فيه استيقن كقوله تعالى: لَتَرَوُنَّها عَيْنَ الْيَقِينِ «1».
و «الباء» من قوله: «استيقن به» زائدة في المفعول، لأنّه يقال: استيقنه كما قال تعالى: وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ «2» فزيدت «الباء» للتّأكيد.
قال في القاموس: يقن الأمر كفرح يقنا، و يحرّك و أيقنه، و به تيقّنه استيقنه و به علمه و تحققه «3»، انته.
و حملها بعضهم على السببيّة و هو وهم، و إيثار التعبير باستيقن للمبالغة.
قال صاحب الكشاف: الاستيقان أبلغ من الإيقان «4».
و قوله عليه السلام: «في نفاذ أمرك» لغو متعلّق باستيقن، أي أيقن به في نفاذ أمرك حقّ اليقين، و يجوز كونه مستقرا على أنّه نعت ثاني «5» ليقينا المعطوف على العمل أو حال منه لتخصّصه «6» بالوصف بالجملة أي كائنا في نفاذ أمرك، و الظرفيّة مجازيّة.
ایشان حق الیقین را ظاهرا مفعول مطلق گرفته

از تو درخواست می‌کنم ... یقینی را که انسان با آن به طور حق الیقین در خصوص جاری شدن امر تو یقین می کند.
البته اگر دقت بفرمایید اینها الیقین را منصوب آورده اند نه مجرور
یعنی از نظر ویراستار احتمالا حق را فعل گرفته است
آنگاه چنین ترجمه می شود

از تو درخواست می کنم یقینی را که نفع می رساند کسی را که بدان یقین برسد که چنین کسی یقین را در جاری کردن امر تو محقق کرده است

که احتمال خیلی ضعیفی است
hosyn
ظاهرا مفعول مطلق نوعی استیقن است، یقینی که یقین میکند به توسط آن، نوع یقین حق الیقین در...
سوزنچی
hosyn
ظاهرا مفعول مطلق نوعی استیقن است، یقینی که یقین میکند به توسط آن
ممنون
یعنی شما این ترجمه ماقبل آخری را که نوشتم می پسندید

از تو درخواست می‌کنم ... یقینی را که انسان با آن به طور حق الیقین در خصوص جاری شدن امر تو یقین می کند.
سوزنچی
سلام عليكم
این فایل جلسه حقیر است که قسمت پرسش و پاسخ هم اضافه شد. وسط سوال اول ارتباط قطع شد و لذا پاسخ اول ابتر است
1.9 MB

hosyn
سلام علیکم
آن جلسه تفصیل کل شیء بودن قرآن هم ضبط شد؟
سوزنچی
بله

ضبط تلویزیونی بود که قرارست ماه رمضان پخش شود

البته در مقدمات زیاد معطلم کردند و اصل بحث خیلی به اختصار شد

خودم بک فایل صوتی ازش دارم
البته الان همراهم نیست
اگر لازم است خدمتتان بفرستمش











۲۹ سپتامبر ۲۰۲۱،‏ ۱۲:۰۲ (۳ روز پیش)
به Hos

سلام علیکم
اگر خواستید تشریف بیاورید وقتش را تعیین بفرمایید تا در منزل باشم.

یک سال قبل از قبول قطعنامه فرمودند: «.... و به آن لبخند تمسخر می‌زند. کدام انسان عاقلی است که با وجود همه شرایط مناسب و مقدمات لازم ...» تعبیر همه شرائط مناسب خیلی مهم است، و در حدود یک سال بعد فرمودند: «البته با ذكر این مطالب می‌گوید باید باز هم جنگید كه این دیگر شعاری بیش نیست.» نگاه واقع بین به آنچه گذشته، شرط اولش اطلاعات درست است، نه مطالب کسانی که قصد تخریب و سیاهنمایی دارند، بعض لینکها را در فدکیه آوردم:
http://amafhhjm.ir/wp/almobin/Amafhhjm/1400-1359-1980/1408-1367-1988-jang-00002.html

‫‪Hos S‬‏ در تاریخ دوشنبه ۲۷ سپتامبر ۲۰۲۱ ساعت ۱۷:۳۷ نوشت:‬
سلام علیکم


Hos S
۲۹ سپتامبر ۲۰۲۱،‏ ۱۶:۱۱ (۳ روز پیش)
به من

سلام علیکم
خیلی ممنون
مطالب لینک بالا و لینکهای مرتبط را خواندم. برای ادامه این مساله باید بیشتر مطالعه کنم و سپس مزاحمتان بشوم.
اما برای مساله صدا و سیما ظاهرا امروز و فردا فرصت کافی نیست که مزاحم شوم.
اگر برای روز جمعه امکانش هست ساعتی را بفرمایید.
برای روز شنبه تا ساعت 14 درگیرم و اگر عصر فرصت دارید ساعتی را بفرمایید.
از روز یکشنبه به بعد هم هر ساعتی در صبح یا عصر صلاح بدانید می توانم خدمت برسم. ان شاءالله.
البته از اینکه مرتب ایجاد مزاحمت می کنم پوزش می خواهم
--


Hos S
۲۹ سپتامبر ۲۰۲۱،‏ ۲۰:۰۷ (۳ روز پیش)
به من

با عرض سلام مجدد
مشغول مطالعه متنهای مربوط به امام خمینی بودم
آن بحث شهادت می دهم که دو رکعت برای خدا نخواندم قبل و بعدش طوری است که نمی توان آن را ناظر به خودشان گرفت. مقام بحث مقام تذکر به نمایندگان مجلس است که دنبال منصب نباشید و بعد می گوید من خودم را عرض می کنم و مساله بهشت و جهنم را شاهد بر این که برای خدا نبوده مطرح می کند و با این شاهد آن معنا و این برداشت که این به نحو غیرمستقیم دارد اشاره می کند به اینکه در منصب برای خودش هواس نفس می دیده خیلی بعید است. من متن شما را در اینجا دیدم
http://amafhhjm.ir/wp/almobin/Amafhhjm/1300-1262-1883/1399-1358-1979-jomhuri-00000.html
بعد متن کامل را در اینجا پیدا کردم. بویژه آن عبارت «شماها نیستید» در متن کامل معنی پیدا می کند
https://farsi.rouhollah.ir/library/sahifeh-imam-khomeini/vol/20/page/280





--



۳۰ سپتامبر ۲۰۲۱،‏ ۰:۱۳ (۲ روز پیش)
به Hos

سلام علیکم
حق با شماست، مقصود ایشان روشن است و همین است که میگویید، و مقصود بنده هم این نبود که فرمودید: «اشاره می کند به اینکه در منصب برای خودش هوای نفس می دیده » این معنا به ذهن بنده خطور هم نکرده بود، چیز دیگری عرض کردم، گفتم ببینید در امر ساده ایشان چنین میگویند، چه برسد به غامض‌ترین امور، یعنی مشکل بودن واقع امر، نه اینکه خدای نخواسته ایشان بخواهند خودشان را بگویند، در این عبارت هم کلمه هوی نیست، بلکه میگویند: «هر چه بوده براى نفس بوده» یعنی همان فرض نبودن بهشت و جهنم، و حتی در مورد دیگر هم که کلمه هوی هست مقصودشان واضح است: «و عمده اين است كه هواهاى نفس از بين برود، انسان در طول عمر مبتلاى به اين هواى نفس است كه محتاج به رياضت است و من كه گوينده ام موفق نشدم به اين عمل» و کذا در جای دیگر فرمودند: «من كه مى گويم ديد سياسى نداريد، براى اين است كه شما حالا براى اينكه خودتان را روى كار بياوريد (من مى دانم كه قضيه خدائى تو كار نيست ، نه من و نه تو، خداى تو كار نيست ، هر چه هست شيطان است ) خوب ، شما بياييد حسابتان را...» در اینگونه موارد واضح است که مقصود گوینده اخبار به حال خودش نیست، بلکه اخبار به ظرافت و دقت و عظمت مطلب است، و مقصود من هم همین است که فضا فضای کمرشکن است برای بزرگان، چه برسد برای امثال بنده.

‫‪Hos S‬‏ در تاریخ چهارشنبه ۲۹ سپتامبر ۲۰۲۱ ساعت ۲۰:۰۷ نوشت:‬


Hos S
۳۰ سپتامبر ۲۰۲۱،‏ ۷:۵۹ (۲ روز پیش)
به من

اما در عین حال برخی از شواهدی که ارائه کردید بر اینکه ایشان احتیاطات لازم را نداشته است دلالت داشت.
من احساسم از ایشان این است که آن روحیه انقلابی (که با تعبیر منفی روحیه زیدی‌گری از آن یاد می کردم) به طور خواسته یا ناخواسته در ایشان غلبه داشته است ولی تا پیروزی انقلاب بنا نداشته که خودش تصدی امور را عهده دار شود. (شاهدش هم اینکه بعد از برگشت به ایران به قم رفت، در این تحلیل اگر امثال آیت الله گلپایگانی قبلا در حمایت از ایشان تردید داشتند نه از باب این بوده که ایشان را بالفعل جاه طلب می دیدند بلکه ایشان را در مظان اینکه به خاطر آن روحیه انقلابی (که قضاوت درباره امور را صفر و یکی می کند) کم کم به جاه طلبی بیفتد و بعدا دیکتاتور شود می دیده اند) اما بعد از مدتی چون احساس می کند که امثال بازرگان و دیگران آن روحیه انقلابی را ندارند و ممکن است دستاورد انقلاب را بر باد دهند به تهران می آید و وقتی تصدی امور را عهده دار می شود کم کم به گونه‌ای این برایش موضوعیت پیدا می کند (که شاید براحتی نتوان در این عرصه ها مرز بین دلخواه شخصی و احساس تکلیف و وظیفه دینی را تفکیک کرد بویژه با توجه به تسویل نفس و روایتی که می فرماید آخرین چیزی که از قلب بنده مومن بیرون می رود حب جاه است) که در موارد متعددی یا آن روحیه انقلابی مانع می شود واقعیت را کما هو حقه ببیند (مانند اصرار فراوان بر ادامه جنگ به هر قیمت و بر ادامه اشغال لانه جاسوسی) ویا اطرافیان چنان بر او نفوذ داشتند که واقعیات را درست نمی دید (مانند جریان مک فارلین و مواخذه آن 8 نفر ویا مواخذه از آیت الله خامنه ای) و معدود مواردی هم هست که به نظر می رسد به هر حال حفظ این منصب موجب شده بود که اقداماتی انجام دهد یا برخی واقعیات را انکار کند ویا لااقل به نحوی تایید کند که لزوما مرضی شارع نیست (مانند نوع میدان دادن به برخی از اطرافیانش که منجر شد در حق برخی از علمای موجه ذهنیت منفی شدید ایجاد شود آنان در حصر و حبس خانگی قرار گیرند و یا بدانها براحتی توهین شود مانند آیت الله سید حسن قمی یا سید محمد روحانی و سید محمد شیرازی یا حتی آیت الله خویی، یا نوع اتهاماتی که خود ایشان بر انجمن حجیته وارد کردند در حالی که آنها واقعا چنان مواضعی نداشتند، یا بیان اینکه حفظ نظام از جان امام عصر ع بالاتر است یا تقریری از مطلقه بودن ولایت فقیه که اختیاراتی در حد معصوم را برای فقیه در نظر می گیرد، که به نظرم از مهمترین مصادیق این اشتباه بحث قیمت گذاری بود که در نامه ایشان بدان تصریح شده بود و الان بعد از 40 سال همه می فهمند که واقعا چه غلطی کردند که در مقابل شارع تسلیم نبودند)
شاید خصوصا مشاهده این دسته اخیر بود که آن تقدس ایشان (= موقعیت شبه معصومی که ناخواسته از ایشان در ذهنم وجود داشت) را در ذهن من از بین برد (من قبلا به نحوی بودم (و بسیاری از انقلابیون هنوز این گونه اند) که سخن امام در هر موضوعی را فصل الخطاب به معنای دقیق کلمه می دانستم یعنی شبیه انتظاری که در آیه (فلا وربک لایومنون حتی یحکموک ...) نسبت به معصوم می رود.
یک چیزی که قبلا خیلی در ذهنم پررنگ بود این بود که چگونه است برخی از افرادی که واقعا در اخلاص آنان هیچ تردیدی نداریم و لااقل در خصوص آنان به نحوی است که آدم تقریبا مطمئن است که اگر تاییدی می کنند ناشی از حب جاه نیست به آن صورت از امام حمایت می کردند. امثال آیت الله حسن زاده، آیت الله بهاءالدینی و شهید دستغیب و شهید صدوقی و ... . یعنی چه شد که امثال آیت الله گلپایگانی و امثالهم در حمایت از ایشان تردید کردند اما اینها این گونه فدایی او بودند؟ البته توجیه خودم این است که آن تردید آن بزرگوران بیشتر به فهم سیاسی آنها مربوط می شد تا به نور حاصل از تقوا (یعنی بر اساس تجربه سیاسی خود احتمالاتی را دز آینده می دادند تا اینکه با چشم باطن بین بخواهند باطن افراد را ببینند)، اما بالاخره وقتی عده زیادی از بزرگان امت که در اخلاصشان نمی توان تردید کرد این گونه از کسی پیروی می کنند چه توجیهی دارد. البته شاید مهمترین چیزی که موجب شد من این منطق را کنار بگذارم همین بود که شواهدی جمع شد که برخی از بزرگان دیگری که در مجموع اخلاص آنان را هم نمی توان زیر سوال برد با امام مخالفت کرده ویا کنار کشیدند. کنار کشیدن آنها را غالبا به ضعف تحلیل سیاسی ارجاع می دادم اما با مشاهده این موارد (دسته اخیر) در امام کم کم به این نتیجه رسیدم که لزوما تحلیل سیاسی آنها ضعیف نبوده است.
امکان دارد تحلیلتان از این موضع اخیر بنده را بفرمایید؟ که کجا را درست دارم می روم و کجا بیراهه می روم؟
--



۳۰ سپتامبر ۲۰۲۱،‏ ۱۷:۰۹ (۲ روز پیش)
به Hos

«امکان دارد تحلیلتان از این موضع اخیر بنده را بفرمایید؟ که کجا را درست دارم می روم و کجا بیراهه می روم؟»
اینگونه ذهن را پیش بردن موافق سلیقه حقیر نیست، مرز بین نگاه نقد با نگاه اجتهادی دقیق است، هم هدف دو تاست و هم روش، در نگاه اجتهادی باید نگاه را بر مستندات طرفین به طور مساوی توزیع کرد، و در صدد مفاهمه بود نه مواجهه، مثلا حالا دوباره مناظره با آقای حکیم را مرور کردم، در نگاه اجتهادی، آنچه طرفین گفتند دقیقا ملاحظه میشود، طبق آنچه در مشرق نیوز از این مناظره آمده، میگویند: «فجایع حکومت ایران را به سمع شما نمی‌رسانند والا شما هم ساکت نمی‌ماندید» آقای حکیم که ساکت نبودند، سال ۴۲ مفصل وارد شدند، سال ۴۳ ساکت شدند، تفاوت چه بود؟ این سؤال از نگاه اجتهادی است، آقای حکیم جواب میدهند: «من از تمام قضایا کاملا واقف هستم» جواب عجیبی است، مخصوصا برای کسانی که آقای حکیم را میشناسند که جزاف گو نیستند، میگویند: «اگر مطلع بودید در قضایای اخیر ایران شما کوتاه نمی آمدید» چرا اگر مطلع بودند کوتاه نمیامدند؟ سال ۴۳ همه کوتاه آمدند، لذا در سخنرانی خطاب میکنند ای قم ساکت ای نجف ساکت ای مشهد ساکت، (علی ما بابال) آیا حوزه قم یعنی مراجع ثلاثه و مشهد یعنی آقای میلانی هم که در ایران بودند مطلع نبودند؟ آیا از نظر فقهی تفاوت در چیست؟ در همین شرایط بود که آقای مصباح نشریه انتقام را مخفیانه منتشر میکردند، و عجیب اینکه آقای حکیم با تعبیر اخباری قاطع میگویند: «آنچه وظیفه شرعی بود به‌جا آوردم، و شما هنوز از اوضاع سیاسی جهان باخبر نیستید» قطع نظر از اینکه حرف آقای حکیم درست باشد یا غلط، منظور ایشان از اوضاع سیاسی جهان چیست؟ چه تلقی ایشان از اوضاع سیاسی داشتند که چنین میگویند؟ ببینید اینها سؤالات با نگاه اجتهادی است که نافع است، و هر دو عالم راضی هستند که ما این سؤالات را مطرح کنیم و جواب را بررسی کنیم.

و اما تشریف فرمایی، آیا عصر روز یکشنبه ساعت ۴ خوب است؟

‫‪Hos S‬‏ در تاریخ پنجشنبه ۳۰ سپتامبر ۲۰۲۱ ساعت ۷:۵۹ نوشت:‬


Hos S
۳۰ سپتامبر ۲۰۲۱،‏ ۱۹:۴۹ (۲ روز پیش)
به من


ان شاء الله عصر روز یکشنبه ساعت ۴ خوب مزاحم می شوم

فرمایش شما را متوجه شدم و اتفاقا همین سبک شماست که موجب می شود من که یک حالت قداست و انکار امکان نقد نسبت به امام خمینی داشتم االان این قدر مواضعم تغییر کرده. یعنی همان جمع آوری بی طرفانه شواهد و تشابک شواهد تا رسیدن به نتیجه.
در عین حال که فرمایش شما را از این جهت کاملا متین و درست می دانم اما مساله من این بود که بالاخره انسان دائما با این شواهد مختلف ناخودآگاه موضعی پیدا می کند. به تعبیر غربیها دائما با این شواهد فرضیه می سازیم و مرتب با آمدن شواهد دیگر این فرضیه ها را اصلاح می کنیم. اینکه نوشتم «احساسم از ایشان این است ...» منظورم همان فرضیه هایی است که ذهن آدم را نظم می دهد. در واقع اینها دسته بندیهایی است که آن شواهد را می خواهد کنار هم قرار دهد و به نتیجه برسد. درست است که برای قضاوت کردن نباید تعجیل کرد اما نکته مهم من این است که من از موضع اینکه امکان ندارد نقدی به ایشان وارد باشد وارد موضعی شده ام که نقدهای واردی را به ایشان می بینم. ذهنم دائما می خواهد اینها را دریک چهارچوب کلی قرار دهد و البته با شواهد بعدی این چهارچوب را اصلاح کند و ارتقا دهد.
بله برای قضاوت نهایی همان فرمایش اجتهادی شما که بیطرفی را کاملا رعایت می کند و سوالاتی است که با پرسش آنها هیچ عاقلی مخالفت نخواهد داشت.
آیا منظور شما این است که اصلا و اساسا چنین فرضیاتی در مقام دسته بندی مطالب که یک نوع داوری در آنها هست را مطرح نکنیم و بگذاریم با خود جمع شواهد به نتیجه برسیم؟ یا فعلا اینها را زود می دانید؟ یا ...؟
--



۱ اکتبر ۲۰۲۱،‏ ۲۲:۰۷ (۱۹ ساعت پیش)
به Hos

۱- «بالاخره انسان دائما با این شواهد مختلف ناخودآگاه موضعی پیدا می کند»
بالاخره در هر کاری خطوط قرمزی هست، بلی جولان ذهن دست خود افراد نیست، اما مهم ترتیب اثر دادن به آن است، حتی اجتنبوا کثیرا من الظن هم ظاهرا مقصود ترتیب اثر دادن است نه صرف خطور ذهنی که دست خود افراد نوعا نیست.

۲- «به نظرم از مهمترین مصادیق این اشتباه بحث قیمت گذاری بود...»
تعجب است که از سابقه و لاحقه این مسئله چیزی نمیدانم، لینکی بدهید که توضیح داده باشد اگر زحمت نیست.

۳- «اما بعد از مدتی چون احساس می کند که امثال بازرگان و دیگران آن روحیه انقلابی را ندارند و ممکن است دستاورد انقلاب را بر باد دهند به تهران می آید»
ایشان حدود دو ماه و نیم پس از استعفای دولت بازرگان به خاطر مریضی قلبی به تهران آمدند، یعنی در زمانی که آقای بهشتی رئیس هیئت دولت موقت شورای انقلاب بودند، در سوم بهمن ۵۸ که در ۱۵ آبان دولت بازرگان استعفا داده بود.

۴- «میزگرد «استراتژی نظامی ایران برای پیروزی در جنگ و فتح بغداد» با حضور سردار حسین علایی و سردار حسین الله‌کرم توسط انجمن اندیشه و قلم در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد»
دیشب در سایتهای خبری این عنوان را دیدم و فهرست‌وار مرور کردم و به یاد حرف آقای حکیم راجع به سیاست جهانی افتادم، تعجب است بعد از گذشت بیش از سی سال، ناراحتی این سردار این است که چرا بغداد را فتح نکردند! در زمان جنگ ممکن بود چنین فکر کنند، اما حمله صدام به کویت را ندیدیم؟ البته ایشان با قبول قطعنامه مخالف است اما در نامه محرمانه امام که لینکش را گذاشتم ایشان عبارت فرمانده سپاه را ذکر میکنند و ایرادی هم نمگیرند: «او آورده است البته آمریكا را هم باید از خلیج فارس بیرون كنیم والا موفق نخواهیم بود» ملاحظه کنید که این جمله فرمانده سپاه چقدر معنا دارد، به گمانم مقصود آقای حکیم هنوز از این هم فراتر بوده است.


‫‪Hos S‬‏ در تاریخ پنجشنبه ۳۰ سپتامبر ۲۰۲۱ ساعت ۱۹:۴۹ نوشت:‬


Hos S
۱۶:۳۰ (۴۰ دقیقه پیش)
به من


۱- «بالاخره انسان دائما با این شواهد مختلف ناخودآگاه موضعی پیدا می کند»
بالاخره در هر کاری خطوط قرمزی هست، بلی جولان ذهن دست خود افراد نیست، اما مهم ترتیب اثر دادن به آن است، حتی اجتنبوا کثیرا من الظن هم ظاهرا مقصود ترتیب اثر دادن است نه صرف خطور ذهنی که دست خود افراد نوعا نیست.


به هر حال به اندازه ای که دلالت دارد آدم ترتیب اثر می دهد. من یک نحوه اعتماد صددرصد به امام خمینی داشتم که سخن و اقدام ایشان را فصل الخطاب می دانستم که با دیدن این شواهد این اعتماد از بین رفت. گام بعدی این است که ببینیم آیا موارد رخ داده از سنخ اشتباه است یا بیش از اشنباه. یعنی گاهی تحلیل نادرست یا صرف غلبه رویحه انقلابی گری است است که به یک خطا منجر می شود این کاملا طبیعی است و در میان بزرگان مقدس هم مکرر دیده می شود. اما گاهی مواردی هست که انسان آنها را بیش از اشتباه می داند. اگر نخواهیم از تعبیر عمد و تعمد استفاده کنیم لااقل باید بگوییم از جنس تسویل نفس بوده است. انسان احساس می کند برخی از موارد در خصوص امام خمینی از این سنخ است. بالاخره در احادیث داریم آخرین چیزی که از قلب بنده مومن بیرون می رود حب جاه است. الان احساسم به ایشان چیزی شبیه مختار است. مختار آدم خوبی بود و کارهای خوبی کرد اما سیاستمدار بودنش برای خودش بقدری موضوعیت داشت که جایی که لازم شد خود را نماینده محمد حنفیه معرفی کرد و برای پیشبرد ا هداف قیامش (که واقعا آن را مقدس می دید) حاضر بود هر کاری بکند. امام با تئوری ولایت مطلقه فقیه عملا همین را تئوریزه کرده بود برای خودش" و این اصلا چیز خوبی نیست..





۲- «به نظرم از مهمترین مصادیق این اشتباه بحث قیمت گذاری بود...»
تعجب است که از سابقه و لاحقه این مسئله چیزی نمیدانم، لینکی بدهید که توضیح داده باشد اگر زحمت نیست.


این مساله‌ای است که ذهن خود مرا خیلی درگیر کرده بود. تفصیلش را عرض می‌کنم شاید اصلا بفرمایید کاملا بیراهه است:
در مساله ولایت مطلقه فقیه، من قبلا تحلیلی که از احکام حکومتی داشتم این بود که اینها یا از جنس حکم در مقابل فتوا ویا امور حسبه هستند ویا از جنس حکم ثانویه. و در مقام بحث هر وقت می خواستم از ولایت مطلقه فقیه دفاع کنم بر حکم ثانوی اصرار می کردم. این همان موضعی بود که آیت الله خامنه ای در خطبه های نماز جمعه گرفتند که ولی فقیه در محدوده احکام شریعت عمل می کند (که واضح است حکم ثانوی هم در آن مد نظرشان بوده است):
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=21501
اما در مقابل امام خمینی صریحا می گوید حکم حکومتی از جنس حکم اولی و حاکم بر تمام احکام اولی است و مخصوصا از اینکه این سخنان را در مقام رد آیت الله خامنه ای زدند خیلی وضوح پیدا می کند که ایشان مساله را فراتر از (و متفاوت با) حکم ثانوی می بینند:

http://www.imam-khomeini.ir/fa/c207_51482/
از بیانات جنابعالی در نماز جمعه اینطور ظاهر می شود که شما حکومت را که به معنای‏‎ ‎‏ولایت مطلقه ای که از جانب خدا به نبی اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ واگذار شده و‏‎ ‎‏اهمّ احکام الهی است و بر جمیع احکام شرعیۀ الهیه تقدم دارد، صحیح نمی دانید. و تعبیر‏‎ ‎‏به آنکه اینجانب گفته ام حکومت در چهارچوب احکام الهی دارای اختیار است بکلی‏‎ ‎‏برخلاف گفته های اینجانب بود. اگر اختیاراتِ حکومت در چهارچوب احکام فرعیۀ‏‎ ‎‏الهیه است، باید عرضِ حکومت الهیه و ولایت مطلقه مفوّضه به نبی اسلام ـ صلی الله علیه‏‎ ‎‏و آله و سلم ـ یک پدیدۀ بی معنا و محتوا باشد و اشاره می کنم به پیامدهای آن، که‏‎ ‎‏هیچ کس نمی تواند ملتزم به آنها باشد: مثلاً خیابان کِشیها که مستلزم تصرف در منزلی‏‎ ‎‏است یا حریم آن است در چهارچوب احکام فرعیه نیست. نظام وظیفه، و اعزام الزامی به‏‎ ‎‏جبهه ها، و جلوگیری از ورود و خروج ارز، و جلوگیری از ورود یا خروج هر نحو کالا، و‏‎
‏‎

صحیفه امام جلد 20 صفحه 451
‎‏منع احتکار در غیر دو ـ سه مورد، و گمرکات و مالیات، و جلوگیری از گرانفروشی، قیمت‏‎ ‎‏گذاری، و جلوگیری از پخش مواد مخدره، و منع اعتیاد به هر نحو غیر از مشروبات‏‎ ‎‏الکلی، حمل اسلحه به هر نوع که باشد، و صدها امثال آن، که از اختیارات دولت است،‏‎ ‎‏بنابر تفسیر شما خارج است؛ و صدها امثال اینها.‏

‏‏ باید عرض کنم حکومت، که شعبه ای از ولایت مطلقۀ رسول الله ـ صلی الله علیه وآله و‏‎ ‎‏سلم ـ است، یکی از احکام اولیۀ اسلام است؛ و مقدم بر تمام احکام فرعیه، حتی نماز و‏‎ ‎‏روزه و حج است.حاکم می تواند مسجد یا منزلی را که در مسیر خیابان است خراب کند و‏‎ ‎‏پول منزل را به صاحبش رد کند. حاکم می تواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند؛ و‏‎ ‎‏مسجدی که ضِرار باشد، در صورتی که رفع بدون تخریب نشود، خراب کند. حکومت‏‎ ‎‏می تواند قراردادهای شرعی را که خود با مردم بسته است، در موقعی که آن قرارداد‏‎ ‎‏مخالف مصالح کشور و اسلام باشد، یکجانبه لغو کند. و می تواند هر امری را، چه عبادی‏‎ ‎‏و یا غیر عبادی است که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن مادامی که چنین‏‎ ‎‏است جلوگیری کند. حکومت می تواند از حج، که از فرایض مهم الهی است، در مواقعی‏‎ ‎‏که مخالف صلاح کشور اسلامی دانست موقتاً جلوگیری کند.‏ ‏ آنچه گفته شده است تاکنون، و یا گفته می شود، ناشی از عدم شناخت ولایت مطلقۀ‏‎ ‎‏الهی است. آنچه گفته شده است که شایع است، مزارعه و مضاربه و امثال آنها را با آن‏‎ ‎‏اختیارات از بین خواهد رفت، صریحاً عرض می کنم که فرضاً چنین باشد، این از‏‎ ‎‏اختیارات حکومت است. و بالاتر از آن هم مسائلی است، که مزاحمت نمی کنم.‏



و جالب این است که آیت الله خامنه ای در نامه بعدی اش از سخن قبلی خود برنمی گردد و می گوید من همان نظر شما را می گفتم! که به نظر من دلالت جدی دارد که ایشان برخلاف امام خمینی حوزه ولایت را در حدی که بتواند احکام اولیه را رد کند نمی دانسته است:
http://www.imam-khomeini.ir/fa/n14293/%D8%B3%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%B3_%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D8%A7%D8%B7%D9%84%D8%A7%D8%B9_%D8%B1%D8%B3%D8%A7%D9%86%DB%8C/%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87_%D8%B1%D9%88%D8%B2/%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87_%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85_%D9%88_%D8%B1%DB%8C%DB%8C%D8%B3_%D8%AC%D9%85%D9%87%D9%88%D8%B1_%D9%88%D9%82%D8%AA_%D8%AF%D8%B1_%D8%AE%D8%B5%D9%88%D8%B5_%D9%88%D9%84%D8%A7%DB%8C%D8%AA_%D9%81%D9%82%DB%8C%D9%87

وقتی انسان متن پاسخ امام را می‌خواند به نظرش می رسد که برخلاف ادعای اصلی ایشان بسیاری از این مصادیقی که ایشان برشمرده یا از جنس حکم ثانوی است (مثل تخریب خانه برای خیابان کشی) ویا از جنس حکم در مقابل فتوا و یا امور حسبه. در این میان تنها دو سه مورد است که در حد فهم ناقص بنده کاملا مصادیق خلاف حکم اولی است (که خود امام در متن همین نامه از اینکه برخی از احکام حکومتی صریحا خلاف احکام اولیه اسلام باشد ابایی ندارد) که به نظر من می رسید بحث قیمت گذاری از آن موارد است. من البته مساله را در اقوال فقها بررسی نکردم اما یکبار که مراجعه کرده بودم دیده بودم فضای روایات درباره ممنوعیت و حرمت قیمت گذاری خیلی سنگین است و به نظرم می رسید اینکه امام خمینی این را به عنوان یک مثال برمی شمرد از همین باب بوده است. در باب اغلب مصادیقی که در کلام ایشان آمده باب توجیه باز است که آنها را یا به عنوان حکم ثانوی ببینیم یا حتی از جنس امور حسبه ویا تقنین در عرصه ای که شارع سکوت کرده از باب حل و فصل مشکلات جامعه. اما قیمت گذاری منهی شارع بوده اما در دهه 60 این چنان در جامعه مستقر شد که امروزه به عنوان یک امر کاملا متعارف و عادی قلمداد می شود و همگان فهمیده اند که عجب غلطی کردند که باب قیمت گذاری دستوری را باز کردند. یعنی به نظرم می رسید بحث قیمت گذاری دو ویيگی مهم دارد. اولا جزء مصادیق واضحی است که ولایت فقیه به معنای مطلقه مورد نظر امام خمینی (که می تواند در احکام اولیه هم دست ببرد) می تواند شمرده شود و ثانیا با گذشت این 40 سال خیلی واضح شده است که این کار غلط بوده و به عنوان یک مثال خوب است برای نشان دادن اینکه حلال و حرام اسلام ابدی است و فقیه و هیچکس دیگری حق ندارد بر اساس مصلحت سنجیهای خود آنها را تغییر دهد.



۳- «اما بعد از مدتی چون احساس می کند که امثال بازرگان و دیگران آن روحیه انقلابی را ندارند و ممکن است دستاورد انقلاب را بر باد دهند به تهران می آید»
ایشان حدود دو ماه و نیم پس از استعفای دولت بازرگان به خاطر مریضی قلبی به تهران آمدند، یعنی در زمانی که آقای بهشتی رئیس هیئت دولت موقت شورای انقلاب بودند، در سوم بهمن ۵۸ که در ۱۵ آبان دولت بازرگان استعفا داده بود.

بله. مقصودم دقیقا ترتب تاریخی عمل نبود بلکه این بود که بالاخره آنچه باعث شد ایشان وقتی به تهران آمدند دیگر به قم برنگردند ظاهرا همین بود که نگران بودند که کار به دست کسانی بیفتد که روحیه انقلابی مورد نظر ایشان را نداشته باشند.



۴- «میزگرد «استراتژی نظامی ایران برای پیروزی در جنگ و فتح بغداد» با حضور سردار حسین علایی و سردار حسین الله‌کرم توسط انجمن اندیشه و قلم در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد»
دیشب در سایتهای خبری این عنوان را دیدم و فهرست‌وار مرور کردم و به یاد حرف آقای حکیم راجع به سیاست جهانی افتادم، تعجب است بعد از گذشت بیش از سی سال، ناراحتی این سردار این است که چرا بغداد را فتح نکردند! در زمان جنگ ممکن بود چنین فکر کنند، اما حمله صدام به کویت را ندیدیم؟ البته ایشان با قبول قطعنامه مخالف است اما در نامه محرمانه امام که لینکش را گذاشتم ایشان عبارت فرمانده سپاه را ذکر میکنند و ایرادی هم نمگیرند: «او آورده است البته آمریكا را هم باید از خلیج فارس بیرون كنیم والا موفق نخواهیم بود» ملاحظه کنید که این جمله فرمانده سپاه چقدر معنا دارد، به گمانم مقصود آقای حکیم هنوز از این هم فراتر بوده است.


متن مناظره را در اینجا خواندم.
https://aftabnews.ir/fa/news/729697/%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%B8%D8%B1%D9%87-%D8%AF%D8%A7%D8%BA-%D8%AF%D9%88-%D8%B3%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%B3%D9%BE%D8%A7%D9%87-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%81%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%87%DB%8C-%D9%88-%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%AC%D9%86%DA%AF
به نظرم مقصود آن سردار چیز دیگری است. یعنی او مساله جنگ نامتقارن را مطرح می کند و می گوید ما با حمله به بصره توانستیم خرمشهر را آزاد کنیم ئس با حمله به بغداد می توانستیم موفقیتهای بهتری به دست بیاوریم. هرچند که در ادامه سخنانی می گوید که اصل اینکه وی گمان می کرده می توانستند کل عراق را بگیرند تقویت می کند.

از نکات خیلی عجیب و جالب توجه این دو ادعاست از جانب طرفین که کاملا جای تامل دارد.

(1) امام به محض اینکه جنگ شد در ذهنشان راهبرد داشتند. راهبرد امام اول این بود که عراق در این جنگ پیروز نشود و شکست بخورد، دوم اینکه این جنگ باعث سقوط صدام شود. عبارتی از قول امام نقل می‌کنند که خیلی جالب است. در ستاد مشترک ارتش جلسه‌‌ای تشکیل شد و سران کشور به آنجا رفته بودند و خیلی نگران بودند. از قول امام گفتند که صدام با پای خودش به دام آمد.

(2) بعد از آزادی خرمشهر در شورای عالی دفاع بحث می‌شود که چه کار کنیم؟ امام تقریباً به این مضمون می‌فرمایند که جنگ را خاتمه بدهید. تیمسار ظهیرنژاد استدلال می‌کند که نمی‌شود لب مرز ماند. ایشان می‌گفت لب مرز عارضه نیست و ما باید به یک عارضه طبیعی بچسبیم. امام جلسه اول نمی‌پذیرند و می‌گویند حالا که شما اصرار می‌کنید من باید فکر کنم. این را آقا محسن رضایی چند بار برای ما تعریف کرده است. جلسه دوم که خدمت امام بحث می‌شود، آقای رضایی استدلال آقای ظهیرنژاد را تأیید و دو سه چیز هم به آن اضافه می‌کند. می‌گوید خرمشهر و آبادان ما ۵۰۰ متر با نیروهای عراق فاصله دارند و این‌ها زیر خمپاره هستند، اگر ما جنگ را متوقف کنیم این شهرها از زیر آتش بیرون نمی‌آیند. امام باز هم اجازه عملیات در خاک عراق را نمی‌دهند و اجازه می‌دهند جاهایی که برای دفاع نیاز دارید، بروید.



یعنی هر کدام از این دو گزاره اگر درست باشد تحلیلهای جدیدی را درباره جنگ پیش رو می آورد. اولی به نقل قولی اشاره می کند که اگر درست باشد امام را خیلی تندروتر از آنچه می دانستیم باید بشماریم. و دومی به نقل قولی اشاره می کند که امام می خواسته در خرمشهر مساله را تمام کند (که اگر چنین باشد امام خیلی هم تندرو نبوده - ظاهرا یکی از علل مخالفت تند آیت الله سید حسن قمی با امام همین ادامه جنگ بعد از آزادی خرمشهر بوده است) و بقیه وی را منصرف کردند که دلایل آنها بعدا در سخنان خود امام منعکس می شود (با این مضمون که اگر الان صدام را رها کنیم دوباره خودش را تقویت می کند و با آمادگی بیشتر برمی گردد).

--














****************
ارسال شده توسط:
یاسر
Sunday - 18/7/2021 - 15:11

چرا وقتی روی لینک صفحه زیر

http://amafhhjm.ir/wp/almobin/Amafhhjm/search.php?name=%DA%A9%D9%84+%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D9%87&search=allfile

که در باره حدیث کل رایه هست کلیک می کنیم، به صفحه ای منتقل می شویم که درباره موضوعات هیئت و نجوم است؟!؟