بسم الله الرحمن الرحیم

خروج البصر من العین

الفهرست العام
کتاب و کتابخانه



بسم الله الرحمن الرحیم

«خروج البصر من العین»؛

شرح کلام سیدالشهداء علیه السلام در تبیین «رؤیت»

بخش اول: تعلیقه

اصل روایت

5- قال وهب بن وهب القرشي و حدثني الصادق جعفر بن محمد عن أبيه الباقر عن أبيه ع‏ أن أهل البصرة كتبوا إلى الحسين بن علي ع يسألونه عن الصمد فكتب إليهم- بسم الله الرحمن الرحيم* أما بعد فلا تخوضوا في القرآن و لا تجادلوا فيه و لا تتكلموا فيه بغير علم فقد سمعت جدي رسول الله ص يقول من قال في القرآن بغير علم فليتبوأ مقعده من النار و إن الله سبحانه قد فسر الصمد فقال‏ «الله أحد الله الصمد» ثم فسره فقال‏ «لم يلد و لم يولد. و لم يكن له كفوا أحد» لم يلد لم يخرج منه شي‏ء كثيف كالولد و سائر الأشياء الكثيفة التي تخرج من المخلوقين و لا شي‏ء لطيف كالنفس و لا يتشعب منه البدوات كالسنة و النوم و الخطرة و الهم و الحزن و البهجة و الضحك و البكاء و الخوف و الرجاء و الرغبة و السأمة و الجوع و الشبع تعالى أن يخرج منه شي‏ء و أن يتولد منه شي‏ء كثيف أو لطيف- و لم يولد لم يتولد من شي‏ء و لم يخرج من شي‏ء كما يخرج الأشياء الكثيفة من عناصرها كالشي‏ء من الشي‏ء و الدابة من الدابة و النبات من الأرض و الماء من الينابيع و الثمار من الأشجار و لا كما يخرج الأشياء اللطيفة من مراكزها كالبصر من العين و السمع من الأذن و الشم من الأنف و الذوق من الفم‏[1] و الكلام من اللسان و المعرفة و التميز من القلب‏[2] و كالنار من الحجر لا بل هو الله الصمد الذي لا من شي‏ء و لا في شي‏ء و لا على شي‏ء مبدع الأشياء و خالقها و منشئ الأشياء بقدرته يتلاشى ما خلق للفناء بمشيته و يبقى ما خلق للبقاء بعلمه‏[3] فذلكم‏ الله الصمد الذي‏ لم يلد و لم يولد- عالم الغيب و الشهادة الكبير المتعال‏- و لم يكن له كفوا أحد.[4]

شرح عبارت

قوله:« لا كما يخرج الأشياء اللطيفة من مراكزها كالبصر من العين و السمع من الأذن و الشم من الأنف و الذوق من الفم»

تعلیقه کتاب[5]

هذه الثلاثة من قبيل خروج القوة(١) و ظهورها في محلها لا خروجها الى خارج المحل كخروج قوة البصر الى خارج العين على القول بالشعاع، و يمكن أن تكون كذلك و لمّا يدركْها الإنسان(٢)

تعلیقه بر تعلیقه

(١) و لعلّه یخالف ظهور العباره

(٢) بل هو برهان و یدرکها الانسان بالوجدان و البرهان؛ فإن النور و کذا نظائره من الحرارة و البرودة و الرطوبة و الیبوسة و غیرها مجرّد حسّی ادراکی لا وجود لها الّا فی النفس المجرّدة و لیس فی عالم الاجسام الّا معدّاتها و یمکن ان یکون القول بالشعاع مأخوذاً من الوحی و من نظیر هذا الکلام المعجز لسید الشهداء سلام الله علیه فیکون ثمنه غالیاً.

مَنَّ الله علیّ فی هذه اللیلة لیلة ماتم امیرالمؤمنین علیه‌السلام فی شهر رمضان المبارک ح –م ١۴١٠

 

 

بخش دوم: بیانات

«فابصر بالنور»

قال ع‏ عرفان المرء نفسه أن يعرفها بأربع طبائع و أربع دعائم و أربعة أركان فطبائعه الدم و المرة و الريح و البلغم و دعائمه العقل و من العقل الفهم و الحفظ و أركانه النور و النار و الروح و الماء و صورته طينته فأبصر بالنور و أكل و شرب بالنار و جامع و تحرك بالروح و وجد طعم الذوق و الطعام بالماء فهذا تأسيس صورته‏[6]

تحلیل رؤیت

« فأبصر بالنور[7]» در نسخه علل دارد : «فابصر و سمع و عقل بالنور[8]» . دیدن و شنیدن و فهمیدن به وسیله ی نور است.

- مراد از این نور که ابصار و سمع و تعقل به واسطه آن صورت می گیرد ، چه نوری است[9] ؟

به قرینه ی سمع و عقل ، معلوم می شود که فقط نور حسی منظور نیست . دیدن را می شود با نور حسی جور دانست، ولی شنیدن و فهمیدن با نور حسی جور نیست . معلوم می شود نور در دیدن، هم نوری است که نور حسی، مُعدّ آن است .

سیّاله های مغناطیسی انسان

امروزی ها هم می گویند : از چشم و قوا ومشاعر انسان سیّاله های موجی و مغناطیسی خارج می شود[10] . وقتی که انسان نگاه می کند ، صرف دیدن شیء نیست، بلکه سیاله هایی از او به آن شیء می رسد.

اثر نگاه انسان در مدرَکات

 مرحوم صدر در فلسفتنا می گویند : سی سال است که فیزیک اتمی درجا زده است . چون رسیدند به جایی که می خواستند بروند در ل اتم و از درون آن با خبر بشوند . مشکلی که برخوردند این بود که دیدند نگاه ناظر می شود جزء مُدرَک او[11] [12] !

اثر مشاهده گر

همین مشکل بود که منشأ پیدایش فیزیک کوانتوم[13] شد . یعنی نگاه من در اتم اثر می گذارد . به عبارت دیگر اتمی که شما به آن نگاه می کنید ، می فهمد که دارید نگاهش می کنید و تغییر موقعیت می دهد ! یک واقعیت ثابتی نیست که شما از آن مطلع شوید.

بلکه دیدن شما همان وتغییر آن هم همان و دیدن شما می شود جزء اُبژه ی[14] مدرَک شما.

کخروج البصر من العین

حضرت سیدالشهدا (ع) در توضیح «لم یلد و لم یولد» می فرمایند : « لا کما یخرج الاشیاء اللطیفه من مراکزها کالبصر من العین[15]» می شود گفت این  از معجزات قولی حضرت هست.

ممکن است کسی بگوید : بصر که از چشم بیرون نمی آید . این دقیق ترین معنایی است که زوایایش روز به روز روشن تر می شود که وقتی کسی می بیند صرف چشم باز کردن و تابیدن نور به شبکیه نیست . نور باید بتابد ، از شبکیه به دماغ می رود . بعد دماغ یک انعکاسی صورت می دهد[16] . آن وقت دیدن صورت می گیرد . در این دیدن حتما ارسال سیاله ای به طرف مُبصَر وجود دارد .شاهدش هم بچه های نوزاد هستند که به علت لطافت و روح و مزاج ، همین که نگاهشان کنید ، بیدار می شوند!  دیدن شما در او تاثیر می گذارد . یا افراد لطیف را که نگاه می کنید ، متوجه می شوند که یک نفر دارد نگاهشان می کند . خود آگاه یا حتی ناخودآگاه .یعنی چیزی ارسال شد، نه این‌که فقط دریافت کرده باشم.این یک بحث جدیدی است که چشم فقط گیرنده نیست بلکه فرستنده هم هست . چون فرستنده است ، گیرنده هم است . مثل خفاش که مثل رادار ازخود امواج ارسال می کند و در یافت می کند.

نظریه «شعاع»

[17]حاج آقای حسن زاده هم می‌فرمودند: در کلاس یک چیزهایی آورده‌اند که عده‌ای قائل بوده‌اند که رؤیت، به خروج شعاع از چشم است[18]. خب این‌ها علماء بوده‌اند که این‌ها را گفته اند!  این اندازه نمی فهمیدند که وقتی تاریک شد، نمی‌بینیم؟!

شعاع از چشم در می‌آید. این حرف دقیق علمی ریاضی را بد معنا کرده بودند. می‌گفتند عده‌ای قائل به انطباع هستند و عده‌ای هم قائل به خروج شعاع از بصر هستند.. این حرف غلط را می‌زدند!  درحالی‌که آن‌ها این را نمی گفتند. بلکه آن‌ها داشتند تحلیل رؤیت را می‌گفتند. وقتی می‌خواستند مخروط رؤیت را ترسیم ریاضی کنند، می‌گفتند خروج رأس مخروط از چشم[19]. ایشان این جور توضیح می‌دادند و درست هم هست.

«و السمع من الاذن»

پس وقتی می فرماید : ( بالنور سَمِع ) معلوم می شود این نور غیر از نور حسی است . در دیدن غیر ازاین نور یک نور حسی هم کار می کند اما در شنیدن نور حسی نیست اما آن نور هست . آن نور شاید همین چیزی است که نفس ارسال می کند . خود شنیدن همان، دل دادن و گوش کردن حرف است . خود شنیدن در همان موظن ارسال صوت حاضر می شود . لذا من صوت را در موطنش می شنوم نه دم گوشم . لذا می فهمد که صدا دور بود یا نزدیک . پس نفس همان جا حاضر می شود نه این که صرفا صوت بیاید و به گوش برسد . لذا در همین روایت ادامه می دهند : « و السمع من الأذن و الشم من الانف» اگر من روح لطیفی داشته باشم وقتی در اتاقی دارم حرف می زنم ، اگر کسی پشت در گوش ایستاده باشد ، متوجه می شوم .

«بنوره عاداه الجاهلون»

نور شؤونات و مراتب دارد، هم حسی هم معنوی . روایتی خیلی عالی است از امام کاظم (ع) در روضه ی کافی که تمام اعمال مؤمن و کافر را به نور الله نسبت می دهند . مومن با نور الله، می بیند، می شنود، فکر می کند، نماز می خواند، سیر می کند به سوی کمال و حتی کافر هم به نور الله با خدا دشمنی می کند ! « بنوره عاداه الجاهلون[20] » کافر هم با نور خود خدا با خدا دشمنی می کنند. این نور، چه نوری است؟ معلوم می شود نور معنای وسیعی دارد و گرنه حضرت نمی خواهند بفرمایند که کفر نور است . این نور یک چیز معارفی است که مطلب می رود بالاتر.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

[1] . هذه الثلاثة من قبيل خروج القوة و ظهورها في محلها لا خروجها الى خارج المحل كخروج قوة البصر الى خارج العين على القول بالشعاع، و يمكن أن تكون كذلك و لما يدركها الإنسان.

[2] . كخروج النور من النير.

[3] . علق عليه السلام تلاشى الفانى بالمشيئة و بقاء الباقي بالعلم لمناسبة المشيئة المحدثة لما يفنى و العلم القديم لما يبقى لأنها في مذهب أهل البيت عليهم السلام محدثة، و الا فلا شي‏ء خارج عن تعلق العلم و المشيئة.

[4] التوحيد (للصدوق) ؛ ص90-٩١

[5] تعلیقه استاد سید هاشم حسینی طهرانی

[6] تحف العقول ؛ النص ؛ ص354

[7] این مطالب، در جلسه تفسیر سوره ق در تاریخ ١٨/ ١٠/ ١٣٩٠ بیان و افاده شده است.

[8]  حدثنا محمد بن موسى بن المتوكل قال حدثنا عبد الله بن جعفر الحميري قال حدثنا أحمد بن محمد بن عيسى عن الحسن بن محبوب عن بعض أصحابنا يرفعه قال قال أبو عبد الله ع‏ عرفان المرء نفسه أن يعرفها بأربع طبائع و أربع دعائم و أربعة أركان و طبائعه الدم و المرة و الريح و البلغم و دعائمه الأربع العقل و من العقل الفطنة و الفهم و الحفظ و العلم و أركانه النور و النار و الروح و الماء فأبصر و سمع‏ و عقل بالنور و أكل و شرب بالنار و جامع و تحرك بالروح و وجد طعم الذوق و الطعم بالماء فهذا تأسيس صورته‏( علل الشرائع ؛ ج‏1 ؛ ص108)

[9] سوال یکی از دوستان حاضر در جلسه درس

[10] مغناطیس حیوانی نامی بود که توسط دکتر آلمانی فرانتس مسمر در قرن هجدهم به نیروی طبیعی نامرئی اعمال شده توسط حیوانات داده شد. او معتقد بود که این نیرو می تواند اثرات فیزیکی از جمله شفا داشته باشد. او برای دستیابی به شناخت علمی نظریات خود، پیگیرانه تلاش کرد اما موفق نشد.

این نظریه پیروان بسیاری را در اروپا و ایالات متحده جذب کرد و تا قرن نوزدهم رایج شد. برای حدود هفتاد و پنج سال از آغاز آن در سال 1779، این یک تخصص مهم در پزشکی بود، و تا حدودی پنجاه سال دیگر تأثیر داشت. صدها کتاب در این زمینه بین سال های 1766 و 1925 نوشته شد. امروزه تقریباً به طور کامل فراموش شده است.

مغناطیس حیوانی هنوز به عنوان نوعی از طب جایگزین در برخی کشورها انجام می شود. فعالیت های مغناطیسی به عنوان بخشی از علم پزشکی شناخته نمی شوند.

در سال 1784 یک کمیسیون سلطنتی فرانسه که توسط لویی شانزدهم منصوب شد، سیال مغناطیسی مسمر را مطالعه کرد تا سعی کند آن را با شواهد علمی ایجاد کند. ، ژوزف-ایگناس گیوتین، آنتوان لاووازیه، پواسونیه، کایل، مودیت د لا وارن، آندری و دو جوسیو.[نیازمند منبع]

در حالی که کمیسیون موافقت کرد که معالجه‌هایی که مسمر ادعا می‌کند واقعاً درمان هستند [نیازمند منبع]، کمیسیون همچنین به این نتیجه رسید که هیچ مدرکی دال بر وجود سیال مغناطیسی او وجود ندارد و تأثیرات آن یا از تخیلات سوژه‌ها یا از طریق شارلاتانگری ناشی می‌شود. [نیازمند منبع]

مسمریسم و هیپنوتیزم

آبه فاریا یکی از شاگردان فرانتس آنتون مسمر بود که به دنبال نتایج کمیسیون سلطنتی به کار مسمر ادامه داد. در اوایل قرن نوزدهم، ابه فاریا هیپنوتیزم شرقی را به پاریس معرفی کرد. فاریا آزمایش‌هایی انجام داد تا ثابت کند «هیچ نیروی خاصی برای تولید پدیده‌های مسحورکننده مانند خلسه لازم نیست، بلکه علت تعیین‌کننده در درون خود سوژه قرار دارد». به عبارت دیگر، صرفاً با قدرت تلقین عمل می کرد.

هیپنوتیزم از تمرین مسمریسم سرچشمه می گیرد، تلاشی است برای آنچه جراح جیمز برید به عنوان "مسونیسم منطقی" توصیف می کند. برید روش‌های هیپنوتیزمی خود را مستقیماً بر روی تمرین مسمریسم استوار کرد، اما توضیح منطقی‌تری را برای چگونگی کارکرد این فرآیند اعمال کرد. اصطلاح «هیپنوتیزم» توسط برید ابداع و معرفی شد

مایع حیاتی و تمرین مغناطیس حیوانی

یک نشریه لندن در سال 1791 نظریه مسمر در مورد مایع حیاتی را توضیح می دهد:

    «فلسفه مدرن یک پلنوم یا اصل جهانی ماده سیال را پذیرفته است که تمام فضا را اشغال می کند؛ و از آنجایی که تمام اجسام در حال حرکت در جهان، سرشار از منافذ هستند، این ماده سیال خود را از میان بریدگی ها معرفی می کند و به عقب و جلو باز می گردد و در یکی جریان می یابد. جسم توسط جریانهایی که از آن به دیگری صادر می شود، مانند آهنربا، پدیده ای را ایجاد می کند که آن را مغناطیس حیوانی می نامیم، این سیال از آتش، هوا و روح تشکیل شده است و مانند سایر سیالات به تعادل می رسد، بنابراین آسان است تصور کنید که چگونه تلاش‌هایی که بدن‌ها نسبت به یکدیگر انجام می‌دهند، الکتریسیته حیوانی تولید می‌کنند، که در واقع چیزی بیش از اثری نیست که بین دو جسم ایجاد می‌شود، که یکی از آنها حرکت بیشتری نسبت به دیگری دارد؛ پدیده‌ای که ثابت می‌کند جسمی که بیشترین مقدار را دارد. حرکت آن را به دیگری منتقل می‌کند، تا زمانی که وسیله حرکت به حالت تعادل بین دو جسم تبدیل شود و سپس این برابری حرکت، الکتریسیته حیوانی تولید می‌کند.»

به گفته نویسنده ناشناس مجموعه ای از نامه های منتشر شده توسط ویراستار جان پیرسون در سال 1790، مغناطیس حیوانی می تواند طیف گسترده ای از اثرات را ایجاد کند، از استفراغ گرفته تا آنچه "بحران" نامیده می شود. هدف از درمان (القای «بحران») ایجاد شوک تشنجی به بدن برای رفع انسدادهای موجود در سیستم هومورال بود که باعث بیماری می‌شد. علاوه بر این، این حامی ناشناس مغناطیس حیوانی ادعا کرد که «بحران» دو اثر ایجاد کرد: اول، حالت هیپنوتیزمی که در آن بیمار «احساس خود را در اختیار می‌گیرد، اما دیگر موجودی پاسخگو نیست» و دوم، به اصطلاح. "دید بدون مانع" که به سوژه هیپنوتیزم شده اجازه می دهد از طریق اشیا ببیند. اعتقاد بر این بود که بیمار در شرایط بحرانی می تواند بدن خود را ببیند و علت بیماری را در خود یا سایر بیماران بیابد.

شفای معجزه آسای مرد جوانی به نام ویکتور توسط Marques of Puységur در سال 1784 به این درمان «بحرانی» نسبت داده شد و به عنوان مدرکی برای حمایت از آن استفاده شد. ظاهراً مارکز توانست ویکتور را هیپنوتیزم کند و در حالی که ویکتور هیپنوتیزم شده بود، گفته می شد که می توانست به طور واضح صحبت کند و بیماری خود را تشخیص دهد.

شک اجتماعی در عصر رمانتیک

پیشرفت در عصر حاضر

تحقیقات پراکنده در مورد مغناطیس حیوانات در قرن بیستم انجام شد و نتایج آن منتشر شد. برای مثال، B. Grad سه مقاله مرتبط با این موضوع بین سال‌های 1961 و 1976 نوشت.(سایت ویکی پدیا)

فرانتس آنتوان مسمر

فِرانتس آنتوان مِسمِر (به انگلیسی: Franz Anton Mesmer) کاشف نظریه‌ی معروف مغناطیس حیوانی در سال ۱۷۳۴ در اتریش متولد شد و تحصیلات خود را در رشته طب به پایان رساند. ولی به‌جای اینکه به طبابت بپردازد اوقات خود را صرف مطالعه برای کشف راه تازه جهت معالجه امراض نمود و موفق شد هیپنوتیزم را برای درمان بسیاری از بیماری‌های روحی مورد استفاده قرار دهد.وی از آهنربا نیز برای درمان استفاده کرد که بسیار مورد توجه قرار گرفت.حکومت اتریش به تحریک مخالفین مسمر او را به جرم جادوگری و شعبده‌بازی به ترک وطن محکوم کرد و مسمر به فرانسه رفت و در آنجا هم شهرت و موفقیتی به‌دست آورد. قدرت او در هیپنوتیزم و تلقین به نفس به حدی بود که در یک جلسه بیماران را خواب می‌کرد و به وسیله تلقین آنها را مداوا می‌نمود.
لوئی شانزدهم هیئتی سلطنتی را برای بررسی ادعاهای او منصوب کرد. بنجامین فرانکلین و آنتوان لاووازیه ( بنیانگذار شیمی جدید) هم از اعضای این هیئت بودند. نتایج بررسی های آنها نشان داد موفقیت فرانتس مسمر تنها به دلیل قدرت تلقین است. اعتبار مسمر از بین رفت و به اتریش باز گشت.
وقتی که در ۱۸۱۵ درگذشت کسی حدس نمی‌زد که درست صد سال پس از مرگ او فروید او را پدر روانشناسی و روان‌پزشکی جدید و نخستین پیش‌قدم (پسیکانالیزم) بخواند(سایت ویکی پدیا)

دانشمندان از قدیم دریافته بودند که نیروى مرموزى در بدن انسان وجود دارد که بدون توسل به وسائل عادى مى تواند در افراد و یا اجسام دیگر اثر بگذارد که بعدها نام آن را «نیروى مغناطیس» و یا «مانیتیسم» که همان «مغناطیس» است و گویا به هنگام ترجمه علوم اسلامى به زبان لاتینى به این شکل تغییر صورت داده است نامیدند!

این قوه مرموز (سیاله مغناطیسى) شاید در همه افراد وجود داشته باشد، منتها در بعضى بسیار ضعیف است، در حالى که در بعضى دیگر فوق العاده نیرومند مى باشد، که بوسیله تمرین نیز مى توان آن را پرورش داد و نیرومندتر کرد.

حتى درباره بعضى از حیوانات - از جمله مار - نقل مى کنند که آنها بوسیله این سیاله مخصوص، دشمنان یا شکار خود را از حرکت باز مى دارند، و اگر در مورد وجود این نیرو در حیوانات تردید کنیم در مورد انسان قابل تردید نیست.

در آغاز وجود چنین نیروئى در مشرق زمین کشف شده بود، کلدانیها و مصریها و هندیها به آن پى برده بودند، اما چندان شکل عمومى نداشت تا اینکه یک پزشک اطریشى به نام «مسمر» در اواخر قرن 18 میلادى (در سال 1775) آن را به عنوان یک کشف علمى مطرح کرد و گفت: در وجود انسان نیروى سیال مخصوصى وجود دارد که مى توان براى درمان بعضى از بیماران از آن استفاده کرد.

البته مطابق معمول که هر کس کشف جدیدى مى کند، مورد هجوم حملات افراد غیر وارد و یا مطلعین حسود واقع مى گردد، در آن روز طوفانى از اعتراضات پیرامون «مسمر» به راه افتاد حتى بعضى او را دیوانه خواندند، البته بلند پروازیهاى مسمر نیز به این حملات دامن زد و دستاویز به دست مخالفان داد.

او به ناچار از اطریش به فرانسه آمد و کار خود را ادامه داد، اما تا اینجا سخنى از خواب مغناطیسى د رمیان نبود، تنها بحث از سیاله مغناطیسى بود. تا اینکه «پویسگور» یکى از شاگردان مسمر به روش استاد آشنا شد و براى درمان بیماران از این نیروى مرموز بدن خود استفاده مى کرد و به اصطلاح این امواج مغناطیسى مخصوص را به بدن بیمار روانه مى ساخت.

یک روز هنگامى که مشغول درمان یک روستایى بود ناگهان با نهایت تعجب دید او به خواب فرو رفت، او از این جریان سخت متوحش و دستپاچه شد و خواست وى را بیدار کند، او را صدا زد برخیز! برخیز!.

در این موقع با صحنه عجیبترى روبرو شد، بیمار در حالى که هنوز در خواب بود از جا برخاست و شروع به راه رفتن کرد!

او با تعجب و وحشت گفت: بایست! ایستاد.

کم کم فهمید که بیمار در حالى شبیه به خواب فرو رفته که با خوابهاى معمولى فرق بسیار دارد، او در این حال صداى خواب کننده را مى شنود و هر چه به او دستور داده شود انجام مى دهد.

بالاخره هر طور بود، او را بیدار و به حال عادى برگرداند و به این ترتیب موضوع خواب مغناطیسى لااقل در آن محیط کشف شد و معلوم گردید که از طریق مانیتیسم (سیاله مغناطیسى) مى توان به هیپنوتیسم (خواب مغناطیسى) دست یافت.

با ادامه تحقیقات در این زمینه آشکار شد که نگاههاى طولانى به یک نقطه نیمه روشن، توأم با تلقینهاى پى درپى، به ضمیمه استفاده از سیاله مزبور، براى خواب کردن افرادى که آمادگى دارند کافى است و با این سه عامل مى توان افراد را به خواب مغناطیسى فرو برد.

آزمایشها ادامه یافت، و هر زمان شگفتیهاى تازه اى از این خواب آشکار گشت که نشان مى داد این خواب با خوابهاى طبیعى فرق بسیار دارد.

مسئله مهم اینجا بود که «عامل» (خواب کننده) مى توانست جانشینى اراده و تصمیم «معمول» (خواب رونده) گردد، و معمول به تمام معنى تسلیم اراده او شود، و هر دستورى به او بدهد بدون چون و چرا - جز در موارد استثنائى - انجام دهد.

از جمله: 

1- عامل مى تواند با تلقینهاى پى درپى بدن او را بى حس کند بطورى که کمترین احساس درد، نداشته باشد.

 این کار مخصوصاً امروز در پزشکى به جاى داروى بى هوشى مورد بهره بردارى است و هم اکنون در مجلات پزشکى بحثهاى فراوان پیرامون استفاده از خوابهاى مغناطیسى به جاى داروى بى هوشى مى شود، و در پاره اى از کشورها جنبه عملى به خود گرفته و جمعى معتقدند که اثر آن از داروى بى هوشى بهتر و عوارض آن کمتر است.

2- عامل مى تواند به او تلقین کند که مثلاً او یک فرمانده لشکر و یا یک زندانى زنجیرى است، و او بلافاصله در صورت اول قیافه یک فرمانده لشکر به خود مى گیرد، و با همان تن صدا و حرکات مخصوص یک فرمانده لشکر سخن مى گوید، و در صورت دوم درست مانند یک اسیر زندانى واکنش از خود نشان مى دهد!

 نگارنده در شهرستان خرم آباد در یکى از مسافرتها شاهد و ناظر یکى از صحنه هاى خواب مغناطیسى که در منزل یکى از دوستان به پیشنهاد بعضى دیگر از دوستان انجام گرفت بودم.

خواب کننده که مرد محترمى است پس از آنکه به «معمول» که جوان مؤدبى بود دستور داد بطور طاق باز روى زمین دراز بکشد، با حرکات مخصوص دست خود، که در اصطلاح آنها پاس دادن نامیده مى شود، سیاله مغناطیسى را به بدن او فرستاد، و با نگاه مداوم در چشم او و تلقینهاى مکرر که «الان نزدیک است به خواب بروى» و «به زودى به خواب خواهى رفت» یا مانند آن در حالى که اتاق بصورت نیمه تاریک در آمده بود، و جمعى در حدود پانزده نفر از افراد فاضل ناظر این صحنه بودند، معمول را خواب کرد.

سپس بوسیله تلقین، ارتباط او را از همه کس جز از خودش قطع نمود، بعد به او تلقین کرد که بدنش مانند چوب خشک خواهد شد.

چیزى نگذشت که چنین شد بطورى که یک نفر پاى معمول، و یک نفر سر او را گرفت و از روى زمین بلند کردند و پشت پاى او را روى لبه بالاى پشتى یک صندلى و گردن او را روى لبه بالاى صندلى دیگر که در فاصله اى از هم قرار داشتند گذاردند، منتهابراى اینکه گردن و پاى او روى لبه هاى صندلى ناراحت نشود زیر هر کدام عبائى از حاضران قرار دادند.

جالب اینکه معمول، همانند یک قطعه چوب خشک روى این دو صندلى قرار گرفته بود و حتى هنگامى که روى شکم او فشار مى آوردند کمر او درست مانند فنر حرکت مى کرد بدون اینکه از روى صندلى به زمین بیفتد و یا کج شود.

سپس او را به روى زمین گذاردند و «عامل» با تلقیناتى بدن او را به حال عادى باز گرداند، بدون اینکه از خواب بیدار شود.

بار دیگر با تلقین هاى مکرر بدن او را بى حس کرد بطورى که احساس درد نکند در این موقع سیگارى را آتش زد و آتش سیگار را روى دست او گذارد، اما او هیچ گونه عکس العملى از خود نشان نداد، تنها موقعى که از خواب بیدارش نمود، اظهار مى داشت روى دست خودم کمى احساس سوزش مى کنم.

3- عامل گاهى به معمول دستور سخن گفتن به زبانهاى مختلف مى دهد حتى زبانهائى که آشنائى با آن نداشته است!

 4- گاهى عامل، خاطراتى را که معمول براى همیشه فراموش کرده به یاد او مى آورد و او را به زندگانى گذشته خود مى فرستد، جالب اینکه در تمام این حالات عکس العملهایى همانند حالات سنین گذشته از خود نشان مى دهد!

 5- گاهى عامل به او دستور مى دهد که به نقاط دور دستى مسافرت کند و مشاهدات خود را بازگو نماید.(1)

 اینها همه نشان مى دهد که غیر از سلولهاى مغزى ما و فعل و انفعالات آن، نیروى دیگرى در وجود ما است که با نیروهاى مادى که مى شناسیم فرق بسیار دارد و قدرت و فعالیت آن بالاتر از نیروهاى مادى است که بوسیله علم و دانش امروز شناخته شده است، و پدیده ها و آثارى از خود نشان مى دهد که با آنچه در جهان ماده دیده و با آن آشنا هستیم متفاوت است.

(مدارك ما در موضوعات بالا: دائرة المعارف القرن العشرين، وجدي، محمّد فريد‏، دار المعرفة، بيروت، 1971 میلادی، چاپ: سوم، ج 9، ص 296؛ اسرار مرگ، گامیل فلاماریون، مترجم: انورشکی، شهریار، بی تا، ص 34؛ دنیای پس از مرگ، موریس مترلینگ، مترجم: منصوری، ذبیح الله، ن‍ش‍ر ص‍ف‍ار، ت‍ه‍ران، 1376 شمسی، چاپ: دوم، ص 76؛ التنويم المغناطيسى، نبيل إبراهيم غالى، دار الامین، قاهره، 1417 قمری، چاپ: اول، ص 32 است.)(معاد و جهان پس از مرگ‏، مكارم شيرازى، ناصر، سرور، قم‏، 1376 شمسی، ‏چاپ: ششم، ص 203)

[11] نستطيع على ضوء النتائج التي انتهينا إليها في مبدأ العلّية، أن ندحض تلك الحملات الشديدة التي شُنّت في الميكروفيزياء ضدّ قانون الحتمية، وبالتالي ضدّ مبدأ العلّية بالذات. فقد وجد في الفيزياء الذرّية الاتّجاه القائل: إنّ الضبط الحتمي الذي تؤكّد عليه العلّية وقوانينها، لا يصحّ في مستوى الميكروفيزياء. فقد يكون من الصحيح أنّ الأسباب ذاتها تولّد النتائج نفسها في مستوى الفيزياء المدرسية، أو فيزياء العين المجرّدة، وأنّ تأثير الأسباب الفاعلة في ظروف شخصية واحدة، لا بدّ له من أن ينتهي إلى محصّلة واحدة حتماً، بحيث نستطيع أن نتأكّد من طبيعة النتائج وحتميّتها بسبب دراسة الأسباب والشرائط الطبيعية... ولكن كلّ شيء يبدو على غير هذا اللون إذا حاولنا أن نطبّق مبادئ العلّية على العالم الذرّي.

ولذلك أعلن (هايزنبرغ) العالم الفيزيائي أنّ من المستحيل علينا أن نقيس بصورة دقيقة كمّية الحركة التي يقوم بها جُسيم بسيط، وأن نحدّد - في الوقت عينه - موضعه في الموجة المرتبطة به، بحسب الميكانيكا الموجبة التي نادى بها (لويس دوبروغي). فكلّما كان مقياس موضعه دقيقاً، كان هذا المقياس عاملاً في تعديل كمّية الحركة، ومن ثمّة في تعديل سرعة الجُسيم بصورة لا يمكن التنبّؤ بها.

وكلّما كان مقياس كمّية الحركة دقيقاً، أصبح موضع الجُسيم غير محدّد[11]. فالوقائع الفيزيائية في المجال الذرّي، لا يستطاع قياسها بدون أن يدخل فيها اضطراباً غير قابل للقياس. ومهما تعمّقنا في تدقيق المقاييس العلمية، ابتعدنا أكثر عن الواقع الموضوعي لتلك الوقائع.

ومعنى ذلك: أ نّه لا يمكن فصل الشيء الملاحظ في الميكروفيزياء عن الأداة العلمية التي يستعملها العالم لدرسه، كما لا يمكن فصله عن الملاحظ نفسه؛ إذ أنّ ملاحظين مختلفين يعملون بأداة واحدة على موضع واحد، سوف يصلون إلى مقاييس مختلفة. ومن هنا نشأت فكرة اللاحتمية التي تناقض بصفة مطلقة مبدأ العلّية، والقواعد الأساسية التي سارت عليها الفيزياء قبل ذلك. وجرت محاولات لاستبدال العلّية الحتمية بما يُسمّى (علاقات الارتياب)، أو (قوانين الاحتمال) التي نادى بها (هايزنبرغ)، مصرّاً على أنّ العلوم الطبيعية - كالعلوم الإنسانية - لا تستطيع أن تتنبّأ تنبّؤاً يقييناً حينما تنظر إلى العنصرالبسيط، بل أنّ كلّ ما تستطيعه هو أن تصوغ احتمالاً من الاحتمالات.(موسوعه الامام الشهید الصدر، فلسفتنا، ص ٣۴۴-٣۴۵)

[12] اثر مشاهده‌گر به تأثیر عمل مشاهده بر پدیدهٔ مورد مشاهده گفته می‌شود. اغلب ابزارهای اندازه‌گیری برای انجام کارشان ناخواسته بر چیزی که اندازه‌گیری می‌کنند تأثیر می‌گذارند، برای نمونه فشارسنجی که برای اندازه‌گیری فشار تایر خودرو استفاده می‌شود، معمولاً هنگام اندازه‌گیری موجب خروج مقدار کمی از هوای داخل آن می‌شود و بنابراین بر فشار داخل آن تأثیر می‌گذارد. این اثر در حوزه‌های مختلفی از فیزیک دیده می‌شود.

در بیشتر موارد می‌توان با استفاده از ابزارها و فنون اندازه‌گیری بهتر اثر مشاهده‌گر را به حداقل رساند. با این وجود در مکانیک کوانتوم که با اشیاء بسیار ریز سروکار دارد مشاهدهٔ یک سامانه بدون تأثیرگذاری بر آن ممکن نیست و بنابراین مشاهده‌گر را باید بخشی از سامانهٔ مورد مطالعه فرض کرد.

گاهی اثر مشاهده‌گر با اصل عدم قطعیت اشتباه گرفته می‌شود.

اندازه‌گیری در مکانیک کوانتومی یک مسئلهٔ مناقشه‌برانگیز است که به تفسیرهای مکانیک کوانتومی برمی‌گردد. به عنوان نمونه در اثر کوانتومی زنون دیده شده است که در صورتی که یک حالت کوانتمی پیوسته زیر نظر گرفته شود تغییری در آن رخ نمی‌دهد اما در صورت بی‌توجهی به آن به زوال خواهد گرایید.

یکی از پیامدهای نظریه بل این است که هرگونه اندازه‌گیری بر روی یکی از دو ذرهٔ درهم‌تنیده، می‌تواند یک اثر غیرمحلی در ذرهٔ دیگر داشته باشد. مشکلات دیگری نیز در رابطه با ناهمدوسی هنگام مدل‌سازی مشاهده‌گر به صورت سامانهٔ کوانتمی رخ می‌دهد.

بسیار اتفاق افتاده است که اصل عدم قطعیت با اثر مشاهده‌گر اشتباه شده است، حتی توسط بنیانگذار آن یعنی ورنر کارل هایزنبرگ. این اصل در شکل استاندارد خود بیان می‌کند که اندازه‌گیری مکان و تکانه در یک لحظهٔ مشخص، تا حدی می‌تواند دقت داشته باشد که با افزایش دقت اندازه‌گیری یکی از این کمیت‌ها، دقت اندازه‌گیری کمیت دیگر کاهش می‌یابد. یک بیان دیگر از اصل عدم قطعیت که بیشتر با اثر مشاهده‌گر هم‌خوانی دارد، مسئولیت کلیهٔ آشفتگی‌هایی که مشاهده‌گر بر روی سامانه و خطای نتیجه‌شده می‌گذارد را بر عهده می‌گیرد، هرچند این بیان رایج‌ترین تعبیر عدم قطعیت نخواهد بود. (سایت ویکی پدیا)

یکی از تفسیرهای کوانتوم که به تفسیر کپنهاگی معروف است، می گوید واقعیت تا اندازه گیری نشود وجود نخواهد داشت! یعنی این نگاه ببینده است که واقعیت را شکل میدهد!

یکی از عجیب ترین پیش بینی های نظریه ی کوانتوم به نام اثر زنو، توسط فیزیکدانان دانشگاه کرنل به صورت آزمایشگاهی تایید شد. با دیپ لوک همراه باشید…نظریه ی کوانتوم سرشار از مفاهیم و پیش بینی های عجیب و غریب است. البته این عجایب تنها برای ما انسان های ماکروسکوپی، عجیب به نظر می رسند و علت آن این است که مغز ما به جهان ماکروسکوپی و قوانین آن عادت کرده و برای درک چنین مفاهیمی تکامل نیافته است. اما همین مفاهیم به نظر عجیب، در دنیای اتم ها به هیچ وجه، شگفت انگیز نبوده، بلکه زندگی روزمره ی آنهاست! یکی از این مفاهیم، اثر زنو است که در سال ۱۹۷۷ در دانشگاه تگزاس مطرح شد. اثر زنو یا پاردوکس تورینگ به این شکل تعریف می شود: “اگر یک ذره ی ناپایدار را به طور مداوم مشاهده کنید، هیچگاه دچار واپاشی نخواهد شد! یعنی شما با اندازه گیری های مداوم و مکرر می توانید از تحول و تغییر سیستم، جلوگیری کرده و آن را در همان حالت ابتدایی نگه دارید!”

حالا فیزیکدانان دانشگاه کرنل آمریکا موفق شده اند با طراحی و انجام یک آزمایش، این اثر عجیب و غریب را تایید کنند. کار آنها درهای تازه ای را رو به روش جدید کنترل و دستکاری حالت های کوانتومی اتم ها باز کرده و می تواند منجر به ساخت گونه های تازه ای از سنسورها شود. آزمایش مورد نظر در آزمایشگاه فوق سرد “فیزیک مواد در دماهای ۰.۰۰۰۰۰۰۰۰۱ بالای صفر کلوین” انجام گردید و نتیجه ی آن در شماره اکتبر ژورنال Physical Review Letters منتشر شد.

محققان در این آزمایش، گازی شامل یک بیلیون اتم روبیدیوم را درون یک محفظه ی خلا ساخته و سرد کردند و سپس این جرم را بین پرتوهای لیزر معلق نمودند. در این حالت، اتم ها در یک شبکه ی منظم درست مثل یک کریستال جامد، مرتب می شوند. اما در چنین دمای پایینی، اتم ها می توانند از یک مکان به مکان دیگر شبکه، تونل بزنند. اصل عدم قطعیت مشهور هایزنبرگ می گوید که موقعیت و سرعت یک ذره با یکدیگر برهمکنش دارند و از آنجایی که دما معیاری از اندازه گیری حرکت ذره است، در دماهای بسیار کم (تقریبا صفر کلوین)، سرعت ذرات، فوق العاده اندک بوده و در نتیجه موقعیت ذره، بشدت متغیر است. یعنی زمانیکه شما یک اتم را در این حالت مشاهده می کنید، می توانید آن را به طور همزمان در مکان های مختلف شبکه ببینید!

محققان ثابت کردند که می توان تونل زنی کوانتومی را صرفا با مشاهده ی اتم ها سرکوب کرد! این اثر، یعنی همان اثر زنوی کوانتومی به ماهیت شگفت انگیز اندازه گیری های کوانتومی برای یک سیستم کوانتومی اشاره دارد و بیان می کند که با اندازه گیری های مکرر می توان سیستم کوانتومی را در یک حالت خاص فریز کرد! آزمایش های قبلی، اثر زنو را با اسپین ذرات زیراتمی ثابت کرده بودند، اما این آزمایش، نخستین مشاهده ی اثر زنوی کوانتومی در فضای واقعی حرکت اتمی است.(سایت دیپ لوک، مقاله اثر زنو تأیید شد! اتم ها بدون نگاه شما حرکت نخواهند کرد!)

[13] تا قبل از تولد فیزیك كوانتوم؛ دیدگاه ما نسبت به جهان بر مبنای فیزیك نیوتونی استوار بود. این دیدگاه برای جهان یك ماهیت ماشینی و مكانیكی قائل و معتقد بودجهان قابل پیش بینی است تا حدی كه وجود یا عدم وجود انسان هیچ تاثیری در عملكرد جهان ندارد. باتولد فیزیك كوانتوم و با ورود علم به دنیای درون اتم چیزهایی آنچنان شگفت آور كشف شدند كه جهان بینی انسان نسبت به هستی و نسبت به خودش تغییر كرد. ماهیت ماشین وار جهان جای خود را به عالمی زنده ، آگاه ، غیر قابل پیش بینی و در عین حال كاملاً پاسخگو داد.

فیزیك كوانتوم ذهن و آگاهی انسان را وارد بر واقعیتهای جهان می داند بطوریكه معتقد است بدون وجود انسان واقعیتها یعنی دنیای ماده اینگونه كه مشاهده می شوند، وجود نمی داشتند. و مهمتر از همه نقش سطح آگاهی انسان در تاثیر گذاری بر وقایع جهان از اهمیت ویژه ای برخوردار است.

از نگاه فیزیك كوانتوم جهان درون اتم بیشتر شبیه سرزمینی سحر آمیز است تا ادامه جهان طبیعی. قلمرویی عجیب كه در آن نیروهای راز آمیز به مثابه چیزهای عادی قلمداد می شود و منطق دنیای ماده در آن جای ندارد.یكی از كشفیات حیرت انگیز فیزیكدان های كوانتوم این بود كه اگر شما ماده را به تكه های كوچك تقسیم كنید، سرانجام به جایی می رسید كه آن تكه ها ، الكترونها ، پروتونها و غیره دیگر حاوی ویژگیهای شیء مادی نخواهند بود. مثلاً ما غالباً الكترون را به مثابه یك گوی كوچك در حال چرخش می پنداریم ، ولی این پندار از حقیقت بسیار دور است. گرچه الكترون گاه چنان عمل می كند كه گویی یك ذره كوچك منسجم است، ولی فیزیكدانها دریافته اند كه الكترون تقریباً واجد هیچ بعدی نیست. درك و تصور این گفته برای اغلب ما مشكل است چون هرچیزی در سطح وجود انسانی واجد بعد است با این حال چنانچه بخواهید عرض یك الكترون را اندازه بگیرید هرگز نمی توانید. چون یك الكترون مثل اشیای معمولی دیگری كه می شناسیم نیست.

كشف دیگر فیزیكدانها این بود كه الكترون قادر است هم به صورت ذره و هم به صورت موج نمود كند كه به نظریه مكمل یا دوگانگی موج – ذره مشهور است. اگر الكترونی را به سوی صفحه تلویزیون خاموش پرتاب كنیم، یك ذره نورانی پدیدار می شود كه از اصابت الكترون به مواد فسفری كه پشت صفحه تلویزیون را فرا گرفته به وجود آمده است. نقطه حاصل از اصابت الكترون بروشنی وجه ذره‌ای ماهیت آن را آشكار می سازد. اما این تنها شكلی نیست كه الكترون قادر است به خود بگیرد.

چه الكترون می تواند به توده ابر مانندی از انرژی بدل شود و چنان عمل كند كه انگار موجی است گشوده در فضا. هر گاه الكترون به صورت موج نمود كند، كاری می كند كه از هیچ ذره‌ای بر نمی آید. مثلاً اگر به مانعی كه دو شكاف دارد بر خورد كند، می تواند همزمان از هر دو شكاف گذر كند. هرگاه الكترونهای موج گونه به هم اصابت كنند بی درنگ الگوهای متداخل تولید می كنند. این خصلت دوگانه الكترون را نیز می توان در تمام ذرات زیر اتمی و در همه آن چیزهایی كه تصور می شد تنها به صورت موج متجلی می شوند مانند نور، اشعه های گاما، امواج رادیویی و اشعه ایكس نیز باز یافت و همه اینها می توانند از حالت موج گونه به ذره بدل شوند.

امروزه فیزیكدانها معتقدند كه پدیده زیر اتمی را نمی باید تنها به عنوان موج یا ذره طبقه بندی كرد، بلكه باید به عنوان چیزهایی در نظر گرفت كه همواره به نوعی قادرند هر دو باشند. این چیزها كوانتا ( quanta ) نام دارند و فیزیكدانها معتقدند كه كوانتا در حكم ماده اولیه ای است كه كل جهان از آن به وجود آمده است. (quanta جمع quantum است یك الكترون یك كوانتوم است . چند الكترون مجموعه كوانتاهاست

واژه كوانتوم مترادف با ذرات موج گونه است؛ واژه ای كه در ارجاع به چیزهایی به كار می رود كه واجد هم جنبه ذره ای است و هم موج گونه .) شاید اعجاب آورتر از همه این باشد و همه شواهد و مدارك هم موید آن است كه كوانتا ( كوانتوم ها) تنها زمانی به صورت ذره نمود می كنند كه ما بدانها می نگریم. برای مثال وقتی كسی به الكترون نگاه نمی كند، آزمایشها نشان می دهند كه همواره موج است. این اصل چه می خواهد بگوید و معنای آن در دنیای اتم و زندگی روزمره ما چیست؟ در واقع فیزیك كوانتوم می گوید كه اتم هیچ محدوده معینی ندارد مگر اینكه مورد مشاهده قرار گیرد. بدون شما ( ناظر) همه اتم ها با سرعتی فوق العاده به درون جهان گسترده می شوند. عمل مشاهده و توجه دقیق است كه گسترش مكانی اتمها را كاهش می دهد و آنها راتبدیل به واقعیتهای ملموس می كند. باز به بیان ساده تر می گوید اتم و الكترونهای اتم كه در یك محدوده مكانی مشخص به دور هسته (ذرات بنیادی) در گردش هستند و ما به آن ماده می گوئیم اگر انسان ( در فیزیك به آن ناظر و مشاهده‌گر گفته می شود) وجود نداشته باشد اتم محدوده مشخص خود را از دست می دهد و الكترونها و ذرات بنیادی تبدیل به موج شده با سرعت زیاد شروع می كنند به دور شدن از یكدیگر و به این ترتیب همه واقعیتهای ملموس ناپدید می شوند.

بنابراین بر خلاف دیدگاه فیزیك نیوتونی ( و آنچه به آن عادت داریم) كه واقعیات (جهان ماده) مستقل از ما هستند در فیزیك كوانتومی واقعیات وابسته به ما هستند. در واقع بدون ذهن ناظر وعمل تفكر هیچ ذره ، هیچ اتم و هیچ جهان مادی وجود ندارد و واقعیت با فعالیت های ذهنی ما ساخته و پرداخته می شود. اگر یك اتم مورد مشاهده قرار نگیرد اتم به اندازه یك میلیاردم از یك میلیارد قسمت یك ثانیه طول می كشد تا گسترده شده و محو گردد. این گستردگی تا آن زمان ادامه می یابد كه آن را مشاهده كنید. فیزیكدانها این محو شدگی را عدم قطعیت می نامند.(مقاله کوانتوم به زبان ساده، سایت میگنا)

[14] در زبان فارسی، «موضوع» هم به موضوع عينی گفته می شود و هم به موضوع علمی؛ مثلاً می گويند موضوع اين علم. اما در انگليسی يک تفکيکی شده است. درباره­ی موضوعِ ذهنی و علمی، کلمه (subject) و درباره­ی موضوعِ خارجی و عينی، کلمه ابژه (object) را به کار می برند(شرح مقاله با خدایی گام به گام)

بَراخت یا آویژه یا اُبژه به فرانسوی: (objet) یک اصطلاح در فلسفه نوین است که معمولاً در برابر سوبژه به کار برده می‌شود. سوبژکتیویه مشاهده‌کننده و اُبژکتیویه آنچه که مشاهده می‌گردد(سایت ویکی پدیا)

[15] و لم يولد لم يتولد من شي‏ء و لم يخرج من شي‏ء كما يخرج الأشياء الكثيفة من عناصرها كالشي‏ء من الشي‏ء و الدابة من الدابة و النبات من الأرض و الماء من الينابيع و الثمار من الأشجار و لا كما يخرج الأشياء اللطيفة من مراكزها كالبصر من العين و السمع من الأذن و الشم من الأنف و الذوق من الفم التوحيد (للصدوق) ؛ ص9١)

[16] چشم‌ها برای دیدن، مجبور به حرکت هستند. شش عضله خارجی که کره چشم را احاطه کرده‌است، مانند نخ‌های خیمه شب بازی عمل می‌کند و آن‌ها چشم‌ها را به صورت هماهنگ در جهات مختلف حرکت می‌دهد.

اما اصلی‌ترین عنصری که چشم ما برای دیدن به آن نیاز دارد، نور است. نور تصویر اشیاء را در چشم می‌نشاند. اولین چیزی که نور هنگام ورود به چشم آن را لمس می‌کند، لایه نازکی از اشک است. پشت این لایه مرطوب، قرنیه چشم قرار دارد. این پوشش شفاف به تمرکز نور کمک می‌کند.

نور پس از عبور از این لایه که زلالیه نام دارد، وارد مردمک می‌شود. باز شدن مردمک با عنبیه یا همان بخش رنگی چشم صورت می‌گیرد و میزان این بازشدگی به میزان ورود نور بستگی دارد. نور پس از آن به عدسی چشم می‌تابد که عملکرد آن مانند لنز دوربین است. عدسی، پرتوهای تابیده به شبکیه را متمرکز می‌کند. ضخامت عدسی با توجه به دور یا نزدیک بودن اشیاء، تغییر می‌کند.

در مرحله بعد نور وارد کره چشم می‌شود که مملو از مایعی ژل مانند به نام زجاجیه است. نور در نهایت به پرده‌ای به نام شبکیه می‌تابد که در داخلی‌ترین قسمت کره چشم واقع شده‌است. شبکیه مانند صفحه فیلم خام دوربین فیلمبرداری یا فیلم دوربین عکاسی است. پرتوهای نوری پس از برخورد با پرده شبکیه در قالب پیام‌هایی عصبی به مغز منتقل و در آنجا تفسیر می‌شود.(چشم چگونه می‌بیند، دانشنامه رشد)

[17] عبارات این بند، مربوط است به جلسه فقه مورخ ٧/ ١٢/ ١۴٠٠

[18] در میان قدما در باب كیفیت ابصار (دیدن) و اینكه عمل «دیدن» چگونه محقق می شود دو نظریه معروف بود:

الف. نظریه ی انطباع.

ب. نظریه ی خروج شعاع.

صاحبان نظریه ی انطباع معتقد بودند كه جلیدیّه (عدسی چشم) جسمی است شفّاف و صیقلی و آینه مانند، لهذا اگر جسمی در مقابلش قرار بگیرد نقشی از آن جسم در سطح آن واقع می شود و به این وسیله عمل «ابصار» محقق می شود. این عقیده منسوب به ارسطو و پیروانش بود و از دانشمندان اسلامی محمد بن زكریّا رازی و ابن سینا پیرو این عقیده بودند.

صاحبان نظریه ی خروج شعاع، عدسی چشم را جسمی نیّر و منبع نور مانند آتش و خورشید و ستارگان می دانستند و معتقد بودند كه از چشم شعاعی نورانی خارج می شود و به جسم مقابل می خورد و به این وسیله ابصار محقق می شود.

صاحبان این نظریه دو دسته بودند: بعضی معتقد بودند كه آن شعاع مخروطی است كه رأس آن در چشم و قاعده ی آن بر روی جسم مرئی قرار میگیرد و گروه دیگر معتقد بودند كه استوانه ای شكل است و آن سر شعاع كه بر روی جسم مرئی است دائماً مضطرب و در حركت است. این عقیده منسوب به افلاطون و جالینوس و پیروان آنها بود. از دانشمندان اسلامی خواجه نصیر الدین طوسی و عده ی دیگر این عقیده را پذیرفته اند. پیروان هر یك از این دو نظریه برله و علیه یكدیگر دلائلی ذكر كرده اند كه در كتب فلسفه مسطور است و از جمله اشكالاتی كه صاحبان نظریه ی خروج شعاع بر صاحبان نظریه ی انطباع كرده اند اشكال عدم انطباق بزرگ بر كوچك است كه در متن اشاره شده و جوابی هم كه صاحبان نظریه ی انطباع داده اند همان است كه در متن در ضمن اشكال بیان شده است و امروز هم مورد پسند دانشمندان علوم طبیعی است.

شیخ شهاب الدین معروف به «شیخ اشراق» عقیده ی سومی دارد كه چندان قابل اهمیت نیست و از ذكر آن خودداری می كنیم.

صدر المتألهین فیلسوف شهیر اسلامی عقیده ی جداگانه ای در باب حقیقت ابصار دارد. این دانشمند اظهار داشت هیچیك از دو نظریه ی فوق بر فرض صحت و تمامیت، حقیقت ابصار را نمی تواند توجیه كند زیرا هر دو نظریه مربوط به عمل طبیعی (فیزیكی) چشم است و ابصار ماوراء عمل طبیعی است. این دانشمند با اثبات نظریه ی معروف خود در باب اتحاد عاقل و معقول و اتحاد حاسّ و محسوس، ثابت كرد كه «دیدن» یك نوع فعالیت ابداعی نفس است كه عمل طبیعی (فیزیكی) مقدمه ی آن است و پس از انجام یافتن عمل طبیعی، نفس با قدرت فعاله ی خود صورت مماثل شئ محسوس را در صقع خود ابداع و انشاء می نماید.

صدر المتألهین در جلد چهارم اسفار در مقام رد عقیده ی اصحاب انطباع می گوید:

«و هذا بعد تمامه انما یدلّ علی انطباع الشبح فیه لا كون الابصار به» یعنی ادّله ی نظریه ی انطباع بر فرض صحت و تمامیت، دلالت می كند كه شبح و تصویری در چشم واقع می شود اما دلالت نمی كند كه «دیدن» به او محقق می شود.( مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص:١٢٠-121)

[19] و خلاصة ما ذكره الشيخ المتألّه، شهاب‌الدين سهروردي، في حكمة الإشراق لإثبات هذا المطلب عالم مثال منفصل: أنّ الإبصار ليس بانطباع صورة المرئيّ في العين على ما هو رأي المعلّم الأوّل انتساب به معلم اول بى‌دغدغه نيست. من در اين انطباع سؤال داشتم تا به فرمايش جناب فارابى رسيدم. ايشان در جمع بين رأيين هشدارى خوب و خوش دارد به اين كه، انطباع به معناى مطابقى آن نيست؛ يعنى چنين نيست كه مراد انطباع تصوير در چشم باشد، بلكه براى بيان ابصار و ديدن نفس و ارتباط وى با خارج و در مقام تحقق يافتن و نداشتن لفظ كلمۀ انطباع را براى آن مطلب شريف انتخاب كردند.

و لا بخروج الشعاع من العين إلى المرئيّ، كما هو مذهب الرياضيّين. اين انتساب به رياضى‌دانان نيز از آن انتساب مشكل‌تر و بى‌اساس‌تر مى‌باشد، در همۀ كتاب‌هايى كه خوانده‌ايم از تجريد، منظومه و شواهد ربوبيه بر گردن رياضيون گذاشته شد كه آنها قائل به خروج شعاع هستند. اين سخن به ظاهر درست است، ولى مراد ازاين خروج شعاع چيست‌؟ آيا مراد خروج شعاع بصر به مبصَر است‌؟ در بيان آن عده‌اى گفتند: شعاع از چشم خارج شده و وقتى به مرئى رسيده دور مى‌زند و همه جاى آن را مى‌گيرد و آدم آن را مى‌بيند، و يا اينكه اين سخن صحيح نيست و بيان آن اين است كه، اين شعاع يك خط نيست، بلكه مخروطى از چشم خارج مى‌شود كه سر مخروط در چشم است و بعد اين نور پخش شده و باز مى‌شود و تمام مرئى را مى‌گيرد، و آدم آن را مى‌بيند. در كتاب‌هاى رياضى ما هم اشاراتى به آن شده و درس پنجشنبه و جمعه (درس هيئت) نوبت به كتاب مرايا و مناظر نيز مى‌رسد كه كتابى علمى و درسى است، و بعد از مقدمات و گذران مراحلى از هندسه آنها را مى‌خوانند. مناظر و مرايا به تقرير كمال الدين فارسى كه درسى است و تقرير كتاب ابن هيثم است. در فصل ششم ابن هيثم، كه از اعاظم علما و پيش از جناب خواجه بوده است، نيز فرموده است: ابصار به خروج شعاع است؛ يعنى خروج شعاع مبصر به بصر باعث ابصار است. برعكس اينكه شهرت دارد؛ مثلاً مى‌گويند: نور خورشيد به اجسام خورده و به چشم مى‌رسد و با چشم مى‌بيند. و مذهب ابن هيثم نيز خروج شعاع من المبصَر إلى المبصر است و اين مطلب به عكس انتساب مشهور به وى است. آنچه را ما يافتيم همين است.(شرح فارسی الأسفار الأربعة (حسن‌زاده)، جلد: ۳، صفحه: ۶۹۰ )

[20]  عدة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن إسماعيل بن مهران عن محمد بن منصور الخزاعي عن علي بن سويد و محمد بن يحيى عن محمد بن الحسين عن محمد بن إسماعيل بن بزيع عن عمه حمزة بن بزيع عن علي بن سويد و الحسن بن محمد عن محمد بن أحمد النهدي عن إسماعيل بن مهران عن محمد بن منصور عن علي بن سويد قال: كتبت إلى أبي الحسن موسى ع و هو في الحبس كتابا أسأله عن حاله و عن مسائل كثيرة فاحتبس الجواب علي أشهرا ثم أجابني بجواب هذه نسخته‏ بسم الله الرحمن الرحيم* الحمد لله العلي العظيم الذي بعظمته و نوره‏ أبصر قلوب المؤمنين و بعظمته و نوره عاداه‏ الجاهلون و بعظمته و نوره ابتغى من في السماوات و من في الأرض إليه الوسيلة بالأعمال المختلفة و الأديان المتضادة فمصيب و مخطئ و ضال و مهتد و سميع و أصم و بصير و أعمى حيران‏( الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏8 ؛ ص124)

این مضمون در سوال جاثلیق از امیرالمومنین علیه السلام نیز گزارش شده است:

عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد البرقي رفعه قال: سأل الجاثليق‏ أمير المؤمنين ع فقال أخبرني عن الله عز و جل يحمل العرش أم العرش يحمله فقال أمير المؤمنين ع الله عز و جل حامل العرش و السماوات و الأرض و ما فيهما و ما بينهما و ذلك قول الله عز و جل- إن الله يمسك السماوات و الأرض أن تزولا و لئن زالتا إن أمسكهما من أحد من بعده‏ إنه كان حليما غفورا قال فأخبرني عن قوله‏ و يحمل عرش ربك فوقهم يومئذ ثمانية[20] فكيف قال ذلك و قلت إنه يحمل العرش و السماوات و الأرض فقال أمير المؤمنين ع إن العرش خلقه الله تعالى من أنوار أربعة نور أحمر منه احمرت الحمرة و نور أخضر منه اخضرت الخضرة و نور أصفر منه اصفرت الصفرة و نور أبيض منه ابيض البياض و هو العلم الذي حمله الله الحملة و ذلك نور من عظمته فبعظمته و نوره أبصر قلوب المؤمنين و بعظمته و نوره عاداه‏ الجاهلون‏ و بعظمته و نوره ابتغى من في السماوات و الأرض من جميع خلائقه إليه الوسيلة بالأعمال المختلفة و الأديان المشتبهة فكل محمول يحمله الله بنوره و عظمته و قدرته لا يستطيع لنفسه ضرا و لا نفعا و لا موتا و لا حياة و لا نشورا فكل شي‏ء محمول و الله تبارك و تعالى الممسك لهما أن تزولا و المحيط بهما من شي‏ء و هو حياة كل شي‏ء و نور كل شي‏ء سبحانه و تعالى عما يقولون علوا كبيرا قال له (الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏1 ؛ ص129-١٣٠)






فایل قبلی که این فایل در ارتباط با آن توسط حسن خ ایجاد شده است