بسم الله الرحمن الرحیم
فقه الضمانات؛ جلسه 2 31/6/1404
بسم الله الرحمن الرحیمچ
قرار شد فرمایشات مرحوم سید را بخوانیم. به اینجا رسیدیم: «کتاب الضمان و هو من الضمن … یشترط فیها امور؛ أحدها: الإیجاب»1؛ در عقد الضمان ده امر شرط است. عرض کردم یک عقد الضمان داریم، یک ضمان و ضمانات عقدی داریم، یک ضمانات حکمی محض داریم. برای اینکه مفاهیم و مبادی اینها در ذهنمان روشن شود، از عقد الضمان شروع کردیم. بهخصوص از ضمان عروه که مرحوم سید فتاوای مهمی را ابراز کردهاند. شاید بعضی از فتواهایی که سید در حواله و ضمان مطرح کردهاند، هیچ محشی عروه نبوده که حاشیه نزده باشد. هیچ کسی نخواسته با ایشان موافقت کند. علی ای حال طرف مقابل هم سید است؛ نمیتوان به زودی گفت که یک چیزی فرمودهاند. لذا فرمایشات ایشان خوانده میشود تا ببینیم عقد الضمان چیست، تا از اینجا تصور ما از ضمان جلو برود.
دیروز معنای لغوی آن را عرض کردم. معلوم است که از ماده «ضمّ» نیست. معلوم است که از ماده «ضمن» است. اما «ضمن» چیست؟ ابن فارس در مقاییس فرموده: «(ضَمَنَ) الضَّادُ وَالْمِيمُ وَالنُّونُ أَصْلٌ صَحِيحٌ، وَهُوَ جَعْلُ الشَّيْءِ فِي شَيْءٍ يَحْوِيهِ»2؛ شما یک چیزی را در چیز دیگری بگذارید که حاوی آن باشد و ظرف آن باشد، این «ضمن» میشود. البته این خلاف ارتکاز است که «ضمن» را به «جعل» معنا کنیم. بلکه «ضمن»، «اصل واحد هو حوایة شیء لشیء». اینکه شما یک چیزی را در چیزی بگذارید، «ضمن» نیست. گذاشتن «ضمّنه» است. «مضمّن» گذارنده است. «تضمین» گذاشتن چیزی در چیزی است. اما خود اصل ماده «ضمن» حوایه است؛ یک چیزی که حاوی چیز دیگری است، حوایه میشود.
بهترین چیزی که موافق ذهن خودم پیدا کردم، در لسان العرب بود. مثلاً در خیلی از کتب لغت آمده «القبر ضامن». عرب به قبر ضامن میگوید. چون بدن میت را در بردارد. رحم ضمان است، چون جنین را در بردارد. اینها مانعی ندارد. اما عرب یک استعمال دارد که آن برای فهمیدن خیلی خوب است. در مباحثه لغت مفصل عرض کردم.
نسبت استعاره مفهومی با نظریه روح معنا در لغت
الآن زبان شناس های شناختی تعبیر استعاره مفهومی دارند. برای آن هم خیلی جا باز کردهاند. خب این استعاره مفهومی یک امر فطری است. من هم در مباحثه لغت بارها عرض کردهام، مشکلی نیست. اما ناقص است. علماء بزرگ ما در مباحث لغت یک بحث بسیار مهمی دارند؛ میگویند «وضعت الالفاظ لارواح المعانی»؛ لفظ برای روح معنا وضع شده است. اگر شما از مسیر این استعاره مفهومی جلو بروید، آن لوث میشود. و حال اینکه آن هم برای خودش حرف سنگین و درستی است. گویا این استعاره مفهومی و وضع برای روح معنا مکمل هم هستند. وقتی پیچ و مهره شوند، چیز خیلی خوبی میشوند.
علی ای حال رویکرد خوب و فطری است. آنها میگویند اساس و خاستگاه زبان، بدنمندی انسان است. انسان مباشرتا یک چیزهایی را از بدن میبیند، بعد مدام برای آن فضا درست میکند. مثلاً هر انسانی از بچگی بالا و پایین و راست و چپ و جلو و عقب را میداند. هر کسی این را میبیند. حالا کلمه «بالا» را برمیدارد و در هزاران بستر میبرد و میگوید آن بالای این است و دیگری پایین آن است. درحالیکه اصلاً بالا و پایین مکانی نیست. ولی به آن جا میبرد؛ علوّ معنوی، علوّ قدسی، علوّ قدرتی. انواع و اقسام بالا است. اینها به این صورت میگویند. خب حالا کلمه علوّ و بالا -که بدنمند میگوید- یک مصداقی از روح معنا است که عقل آن را درک میکند؟ یا اصلاً معنای اصلی آن همین بالا است؛ این را برمیداریم و در فضاهای دیگر شبیهسازی میکنیم. کدام یک از اینها است؟ ولی در اصل اینکه بدنمندی انسان منشأ بسیاری از شئونات لغت است و برای تحقیق نیاز است، تردیدی نداریم؛ بحث فطری خیلی خوبی است.
در مانحن فیه، من که در لسان العرب نگاه میکردم، دیدم این کاربرد عرب برای رویکرد استعاره مفهومی خیلی خوب است. قبر ضامن بدن است. رحم ضامن جنین است. اینها خوب است. اما عرب به شتری که حامل است، ضامن میگوید. میگوید این شتر ضامن است، یعنی حامله است و با خودش بچه دارد. این قشنگ تر از آنها است. چون خود شتر ضامن شده، نه رحم او. اینکه رحم شتر ضامن است، یک چیز است، و اینکه خود شتر ضامن است، عنایت لطیف تری دارد. این برای ذهن من خیلی مناسب بود. اگر بتوانیم خاستگاه آن را بفهمیم، میبینیم در «ضمن» چیزی را در چیزی نگذاشته اند؛ بلکه شتر مادر، حوایه دارد. ظرف است. حاوی بچه اش است. ولذا وقتی میگوییم زید ضامن است، یعنی الآن زید مثل این شتر حامل است. ذمه دیگری در وجود او است. درست یک استعاره مفهوی خیلی جذبی است. «زید ضامن» است، یعنی ذمه او مشغول است. یک چیزی که ملک دیگری است اما در او است. چطور جنین، خود مادر نیست ولی در او است، اینجا هم ذمه زید در جوف عمرو است. پس عمرو ضامن است. یعنی حامل یک چیزی در خودش است که ذمه دیگری است. این معنای «ضمن» است. البته از افادات شما هم استفاده میکنیم.
شاگرد: معنای «تضمّن» دیگری نیست؟
استاد: «تضمّن»، تفعّل همین «ضمن» است. قبلاً عرض کردم که معنای تفعّل این است: یک چیزی خودش را به این ماده میزند. شریف، شریف است اما تشرّف یعنی خودش را به شرافت زد. نمیگویند به حرف تشریف برد. یعنی شرافت را به حرم برد؟! نه، میگویند «تشرّف الحرم»؛ یعنی آن جا شرافت بود و او خودش هم به آن جا رفت. «تضمّن» یعنی یک چیزی سراغ این میرود که چیزی در ضمن او بیاید. تضمّن، هیئتی دارد که آن هیئت دارد یک اضافی بر «ضمن» میآورد. درحالیکه صحبت ما سر ماده اصلیه است. به گمانم اینکه عرب به ابل حامل، ضمان میگوید، بهترین خاستگاه استعاره مفهومی باشد. ولو منافاتی ندارد با اینکه «ضمن» برای روح معنا وضع شده است. وضع الهی آن اینطور است. اما اینکه وضع الهی آن به چه صورت است، با مباحثی که بحث کردیم خیلی روشن است. مبادی ای هم که آقای حسن جبل زمینه آن را فراهم کرده، خیلی روشنتر میشود. «ض م ن» با معنای طبعی خودش ارتباط دارد. اینها با هم جمع میشوند، اجتماع و ترتیب آنها دخالت میکند در اینکه یک معنا داشته باشد. لزومی ندارد که آن معنا در حس و بدن ما باشد. وقتی در حس و بدن ما میآید، یکی از صغریاتش این ملموسی است که آن معنای کلی خودش را در اینجا نشان میدهد. جلوه گاه آن این امر محسوس است. نه اینکه اصل این معنا از بدنمندی باشد و بعد سرایت پیدا کرده باشد.
شاگرد: وقتی زید ضامن است، ذمه زید است که در جوف عمرو است.
استاد: نه، مالک ذمه دارد. زید مدیون است، عمرو دائن است. ذمه برای چه کسی است؟ برای دائن است. مالک ذمه، دائن است. مدیون، مشغول الذمه است. ولذا گفته اند ذمه او را میتواند بفروشد. میگوید ذمه من بر جوف عمرو است، او مدیون من است، من ذمه خودم را میفروشم.
این برای معنای لغوی «ضمان» بود. بحث دیگر ما این بود: درست است که انس ما در فقه نسبت به ضمان به تکلیف وجوبی است، اما کاربردهای آن به این صورت نیست. و حتی مفاهیم آن به این صورت نیست. مثلاً در کتاب حج، در کفارات حج، برای ضمان کاربردهای وسیعی دارند. خیلی جالب است. اصلاً عنوانی که مرحوم صاحب شرایع فرمودهاند، این است: «الفصل الثاني في موجبات الضمان؛ وهي ثلاثة : مباشرة الإتلاف واليد والسبب»؛ آدم که این را همینطور ببیند خیالش میرسد که برای کتاب غصب است؛ برای قصاص و دیات است. و حال اینکه برای کتاب حج است. موجبات ضمان، تسبیب و مباشرت و … است. اینها در کتاب حج آمده است. در این کتاب حج مفصل از کلمه ضمان استفاده میکند. اگر این کار را کرد، ضامن است؛ اگر این صید را اینطور کرد ضامن است. خب ضامن چه کسی است؟ چون کفاره امر عبادی است، ضامن فقرا است. ضامن فداء است. باید فدیه بدهد چون این کار را کرده است. ولی کلمه ضمان را به کار میبریم. اگر ابتدائا به کتاب حج بیاییم، با انس قبلی که نسبت به ضمان داشتیم، میبینیم در اینجا هم باید ذهنمان انس بگیرید که میگوییم ضامن فداء است. چون اگر خودمان بودیم، اینطور نمی گفتیم. ولی کاربرد مفصلی دارد. همچنین در سائر موارد است.
شاگرد: استفادهای که از تعبیر «وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ»3 میشود، این است که حتی اگر انجام نداد بر عهده او آمده است. وقتی هم قضاء آن نیازمند امر جدیدی نیست، به چه صورت فرض میشود؟
استاد: این یک اشکالی است که وقتی جلو رفتیم مطرح میشود. اشکال این است: خب شما که خواستید ضمان را به این صورت مطرح کنید، اینکه همان حکم شرعی میشود! هر حکم شرعی یک جور ضمان است و برعهده شخص است. خب چه شد؟! شما حکم را عوض کردید و اسم آن را ضمان گذاشتید. «إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَٰئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا»4؛ مسئولیت دارد. الآن هم که میگویند مسئولیت، بگوییم کل حکم ها مسئولیت است؟! نه، ضمانی که ما به دنبالش هستیم، با همان توسعهای که میخواهم عرض کنم، اینطور نیست که همان حکم شود. ما هم حکم تکلیفی داریم و هم حکم وضعی. حکم تکلیفی سختتر است. در حکم وضعی عرض میکنم؛ ما در شرع بسیاری از احکام وضعیه داریم که اصلاً نمیتوانیم بگوییم ضمان است. نمیتوان به خود حکم، ضمان گفت. مثل صحت و بطلان. میگوییم این معامله باطل است، خب ضمانش به چه صورت است؟! اینکه ضمان ندارد. بله بر آن احکامی متفرع میشود، ولی خود نفس حکم وضعی صحت و فساد، ریختشان ریخت ضمان نیست. ریخت شرط سببیت، مانعیت، شرطیت، با ضمان متفاوت است. همه اینها احکام شرعی ای است که شارع قرار داده است ولی ریخت هیچکدام ضمان نیست. بله آثاری بر آنها بار میشود.
در احکام، مثلاً احکام مباحات -مباحات اقتضائی و لااقتضائی- را نمیتوان گفت ضمان است. اینها که ضمان نیست. حکم اباحه دارد. ولذا بعداً که جلو رفتیم، یک عینکی پیدا میکنیم که وقتی به هر حکم شرعی رسیدیم آن عینک به ما نشان میدهد که آیا میتوانیم از این مؤلفه فقهی برای مقاصد ضمانات استفاده کنیم یا نه. بعضی از چیزها را میبینیم اصلاً ربطی به آن ضمانات با آن گستردگی ای که دارد، ندارد. اما خیلی جاها میرسید و میبینید ربط دارد.
دیروز عرض کردم؛ مثال نفقه را مرحوم سید آوردهاند. در همین مسأله سی و پنجم کتاب الضمان هست. میفرماید: «و أمّا نفقة الأقارب فلا یجوز ضمانها»5. اینها را نگاه کنید. بحث دقیق و ظریفی است. ما در نفقه زوجه بهراحتی میگوییم که زوج ضامن است. اما نفقه اقارب چون دین نیست، هرچند وجوب تکلیفی لزومی دارد، ولی فرمودهاند ضامن نیست. اگر ضامن نیست، پس چیست؟ او که باید انجام بدهد؟ سید در اینجا آوردهاند.
ما که میخواهیم این کتاب الضمان و حواله را بخوانیم، مقصودمان اصلاً ترتیبی خواندن نیست. اگر بخواهیم ترتیبی بخوانیم شاید ده سال طول بکشد. الآن مقصود ما اینطور نیست. فایل هایی که در دستگاههای کامپیوتر هست، دو جور است. گاهی فایل هایی هستند که دستیابی در آنها ترتیبی است. گاهی فایل هایی هستند که دستیابی در آنها مستقیم است؛ تصادفی است. مثلاً سند ورد، دستیابی ترتیبی است. وقتی هم خودش میگردد، از اول تا آخر به ترتیب میگردد. اما دیتا بیس ها به این صورت نیستند؛ آنها تصادفی هستند. به نحوی هستند که وقتی یک چیزی را میخواهید از اول شروع نمیکنید تا آخر که آن را پیدا کنید. مستقیم سراغ همان چیزی میروید که دنبالش هستید؛ با آن برنامههایی که خودشان دارد. گاهی شما یک ریسمان را در دست میگیرید و میخواهید قبضه قبضه جلو بروید. اما یک دفعه توپ را در دست میگیرید. وقتی توپ را در دست میگیرید بالای آن در چشم شما است، ولی زیر آن هم در دست شما است. بهراحتی میتوانید بگردانید.
خواهش من این است که همه جای این دو کتاب را مراجعه کنید. یعنی هر دو-سه روز که مطالعه میکنید کل فروعات ضمان و حواله را مراجعه کنید. بهطوریکه وقتی من خدمت شما اشاره میکنم یادتان بیافتد. الآن بحث نفقه اقارب در ضمان هست یا نیست؟ یک دفعه میگویید بله، در مسأله سی و پنجم مطرح شده است. فلان بحث در ضمان هست یا نه؟ فوری جواب میدهید. وقتی کل اطلاعات در ذهن شما باشد، ان شاءالله مباحثه در زمان کلی پیش میرود.
خب الآن در این نفقه اقارب ضمان هست یا نه؟ من این جور تعبیر کردم؛ اذهان متشرعه اباء ندارند. استعمالات و کاربرد آن را بعداً در فقه پیدا میکنید. من عرض میکنم، زوج ضامن نفقه زوجه است. یعنی هم باید آن را بدهد و اگر نداد دین است. پس ضمان تکلیفی وضعی میشود. اما پدر یا فرزند ضامن نفقه قریب خود است. ضمان تکلیفی است. تکلیفی محض؟ نه، بیش از تکلیفی محض است. حرفهای سید را هم ببینید. من فقط اشاره میکنم که بیش از این است. اما بهمعنای وضعی که دین باشد هم نیست. بینابین است. فتاوا را نگاه کنید. آیا حاکم شرع میتواند اذن دهد یا خودش میتواند برود قرض کند و بعداً از او بگیرند؟ میتواند برود قرض کند و وقتی بعداً آمد از او میگیرند. این چطور دینی است؟! آیا اداء میشود؟ قضا میشود؟ بحثهایی است که بیش از این است که بگوییم تکلیفی محض است و ضمان نیست. یک درجهای از ضمان در نفقه اقارب موجود است.
حالا به زکات بیاییم. زکات هم ضمان مالی است. تکلیفی وجوبی و وضعی است. چون به عین تعلق میگیرد. اما زکات مال التجاره مستحب است. به عین تعلق میگیرد یا نه؟ فقها بحث کردهاند. شاید سید ترجیح دادهاند که به ذمه تعلق میگیرد. مشهور قبول دارند که زکات و خمس وجوبی به عین تعلق میگیرد. اما زکات مال التجاره اختلاف است. حالا روی فرض کسانی که میگویند زکات مال التجاره به عین تعلق میگیرد، اینکه میگویند مستحب است زکات مال التجاره را بدهی و به عین تعلق گرفته، به چه معنا است؟ خب الآن داریم میبینیم یک نحو ضمان است. اما ضمان ندبی تکلیفی است. همان ضمان ندبی وضعی هم هست. چون مقدارش معین است و به عین تعلق گرفته است. حتی اگر به ذمه هم تعلق بگیرد، چون معین است، میتوانیم تقریر کنیم که وضعیت دارد. همین که میگوییم این مقدار بده، خودش درجهای از وضعیت دارد.
اما ما یک ضمان داریم که بخشی از وجوبی است و بخشی از آن ندبی است و اصلاً هم وضعی نیست. وقتی از شخصی قرض گرفت، ضامن است که آن را پس بدهد. ضمان تکلیفی وجوبی وضعی است؛ یعنی هر مقدار پولی که قرض گرفته واجب است همان مقدار را پس بدهد. همان مقدار به ذمه او است، وضعا. اگر هم مرد، دین است و باید ورثه بدهند. حالا یک حکم شرعی این است: کسی که نزد مقرض رفت و گفت به من قرض بده، مشتمل بر ضمان شده و ذمه او مشغول شده است. اما شارع به این مقترض و کسی که قرض میگیرد چیز دیگری هم میگوید. میگوید وقتی میخواهی مال را پس بدهی مستحب است که یک چیزی روی آن بگذاری. وقتی نگاه ما در ضمان نگاه ندبی شد، میگوییم الآن که نزد او رفتی و قرض گرفتی، یک جور ضمان ندبی برای مقترض آمده است. اما ضمانی است که فقط تکلیف ندبی است. اصلاً در آن بویی از وضعیت نیست. الآن که قرض گرفتی، ندبا ضامن هستی که یک چیزی بگذاری و بروی. چرا اسمی از وضعیت در آن نیست؟ چون مقدارش معین نشده است. مقدار زکات مال التجاره معین است. شارع آمده مقدار تعیین کرده است. آن را به عین تعلق داده اما ندبا. پس ضمان در مال التجاره درجهای از وضعیت دارد. اما وقتی به مقترض میگویید یک چیزی بگذار و ببر، اگر شارع تعیین فرموده بود که ثلث را ببر، این هم درجهای از وضعیت داشت. اما اینکه فرموده شانه تو به یک نحو گروی او است؛ پولی که قرض گرفتی که حتماً باید پس بدهی، ضمان تکلیفی وجوبی وضعی دارد. اما شانه تو باز بهصورت ندبی گروی او است؛ به این صورت که یک چیز بگذاری. پس ضمان تکلیفی ندبی محض است.
شاگرد: چرا وضعی بودن را در معین بودن، منحصر میکنید؟
استاد: این برای تحلیل دقیق حکم وضعی و تکلیفی است.
شاگرد2: بحث تعهدی که در ضمان فرمودید… .
استاد: ان شاءالله عهده و ذمه و … را عرض میکنم. اینها مقدمات بحث است. تکتک اینها را بحث میکنیم. اینکه گفتم در کلمات تعهد آمده و مهم است را میرسیم. در مبسوط، در وسیله، ضمان العهده را داشتیم. این یک اصطلاحی است که هست. اما اینکه عقد الضمان را «التعهد بالمال» معنا کنیم، گفتم این در کلام محقق آمده است. والا کلمه ذمه بوده. همچنین کلمه «زعیم» هم هست. «وَأَنَا بِهِ زَعِيمٌ»6. «ذِمَّتِي بِمَا أَقُولُ رَهِينَةٌ وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ»7. زعیم همان ضامن است. کلمات متعددی در اینجا هست. ان شاءالله تمام اینها بررسی میکنیم.
شاگرد: این نکتهای که بیان میکنید راجع به حقوق الناس است یا حق الله هم هست؟
استاد: این را برای بعد گذاشتم؛ اشکال این است که این معنای ضمان با احکام چه فرقی میکند؟ من یک قدم برداشتم. گفتم ما یک احکام وضعی داریم که واضح است که مربوط به ما نمیشود. اینکه تکلیفی ها را چه کار کنیم، گذاشتم برای بعد. اینها مباحث مقدماتی است که مطرح میشود. روی آن فکر کنید برای بعداً. چون الآن به یک مقدماتی نیاز است.
خداوند مرحوم آسید محمد فشارکی را رحمت کند! از مراجع بزرگ بودند! حاج آقا میفرمودند وقتی بحثی مطرح میشد، مقداری از آن را میگفتند، بعد میگفتند فعلاً بگذاریم تا بخیسد! این خیسیدن خودش یک چیزی است. حاج آقا از یکی از شاگردان ایشان نقل میکردند که آسید محمد یک روز به درس آمدند. در یک کاغذ لیست بلند بالا نوشته بودند؛ موارد کاربرد وجوب و حرمت وضعی در فقه را نوشته بودند. یعنی فقها میگویند «یجب» و «یحرم» اما مقصودشان حرمت تکلیفی نیست. مقصودشان از وجوب، حکم وضعی است، مقصودشان از حرمت، حرمت وضعی است. «حرّم الربا» یعنی «لم ینفذ»، نه اینکه بهمعنای حرام کردن باشد. آسید محمد اینها را نوشته بودند. یکی از مواردیکه در کتابها هست، همین است: مکرر میگویند «یجب عنده الضمان»، «یجب الضمان». خب ضمان که حکم نیست. اگر ما باشیم میگوییم مراد معنای لغوی آن است؛ «یجب» یعنی «یثبت». «فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا»؛ وجبت ای سقطت، ای ثبتت. اینجا هم «یجب الضمان» است، یعنی «یثبت الضمان». اما در کتاب فقهی این را به کار میبرند. فقها میگویند «عند ذلک یجب الضمان». «یجب» در کاربرد فقها کمی بیش از صرف لغت است. لذا اینجا وجوب وضعی میشود، نه وجوب تکلیفی.
در عروه فرمودند ضمان ده شرط دارد؛
و یشترط فیه أُمور: أحدها: الإیجاب،…الثانی: القبول من المضمون له، و یکفی فیه أیضاً کلُّ ما دلّ علی ذلک من قول أو فعل. و علی هذا فیکون من العقود المفتقرة إلی الإیجاب و القبول کذا ذکروه و لکن لا یبعد دعوی عدم اشتراط القبول علی حدّ سائر العقود اللازمة
اولی ایجاب است و دومی آن قبول است. مسأله دومی که سید مطرح فرمودند این است: آیا در عقد الضمان قبول میخواهیم یا نه؟ خب چطور عقد است؟! قبول نمیخواهد؟! ایشان اول مطرح میکنند؛ «القبول من المضمون له». بعد میگویند «کذا ذکروه»؛ یعنی فقها گفته اند در عقد الضمان قبول میخواهیم. بعد میگویند «لکن لا یبعد دعوی عدم اشتراط القبول علی حدّ سائر العقود اللازمة».
مرحوم سید راجع به ضمان دو گام برداشتهاند. گام اول را در اینجا برداشتهاند، گام دوم را در حواله برداشتهاند. اینکه گفتم کسی نبوده مگر اینکه حاشیه زده، در گام دوم ایشان است. گام اول این است: میگویند عقد الضمان قبول میخواهند یا نه؟ میگویند به نظر من عقد الضمان قبول نمیخواهد. همان رضایت کافی است. اینکه مضمون له قبول کند، نیازی نیست. چون در قبول، موالات، حدود و ترتیب شرط است. ولی رضایت اینطور نیست؛ همین که راضی باشد، کافی است. قبلش و بعدش و مقارن با آن کافی است. البته در اینکه این رضا شرط هست یا نه، عدهای گفته اند همین رضایت مضمون له نیازی نیست. مرحوم صاحب جواهر در اینجا ناراحت میشوند و تعبیر به وسوسه میکنند؛ میگویند اینکه شما میگویید در عقد الضمان رضایت مضمون له را نمیخواهیم، وسوسه است. حتی تعبیر میکنند «جهل بمذاق الفن»8. اما سید در اینجا قبول دارند که در عقد الضمان رضایت مضمون له را میخواهیم اما نیازی به قبول نیست. این گام اول ایشان است.
گام دوم را برای کتاب الحواله گذاشتهاند. چیزی که اینجا نگفته اند را در آن جا گفته اند. آن گام خیلی مهم است. خیلی جنجال در فرمایش سید شده است. ایشان در مانحن فیه فرمودهاند ضمان قبول نمیخواهد، اما در کتاب الحواله فرمودهاند: «و لکنّ الّذی یقوی عندی کونها من الإیقاع»9. مرحوم آقای بروجردی که به اینجا رسیدند، گفته اند: «هذا ضعیف جدّاً و ما استدلّ به علیه أضعف منه»10. گاهی خود مدعا بد نیست. استدلال طرف ضعیف است. ایشان میگویند خودش که ضعیف است، ولی دلیلش اضعف است. یعنی همه محشین این قدر ناراحت شدهاند. خب سید این گام را برداشتهاند و فرمودهاند: حواله، ضمان، وکالت همه ایقاع هستند. عقد نیستند. مثل جعاله ایقاع هستند. بعد فرمودهاند: «و کذا الضمان». در آخر کار هم فرمودهاند وکالت هم همینطور است.
بنابراین سید دو گام برداشتهاند؛ اینجا اصل رضایت مضمون له را پذیرفتهاند و گفته اند فقط قبول نیاز ندارد، در حواله کلاً آن را ایقاع کردهاند. در ایقاع، سلطنت در دست یکی است. محشین اشکالاتی کردهاند. خلاصه میبینید همه یک تیری به مطلب پرتاب کردهاند.
چیزی که جالب است و روی آن تحقیق کنید، فرمایش مرحوم آقای حکیم در مستمسک است. مرحوم آقای حکیم در حواله، مثل سائرین محکم مقابل سید ایستادهاند. حرفهای ایشان را جواب دادهاند و گفته اند این خیلی واضح است، چرا اینطور میگویید؟! اصلاً این جور نیست و محکم صحبت کردهاند. اما در مانحن فیه -یعنی گام اول سید- اصلاً طوری جلو رفتهاند که خودشان تعبیر ایقاع دارند. خیلی عجیب است. یعنی آقای حکیم در این فاصله از کتاب الضمان تا حواله را فراموش کردهاند؟! خودشان در مانحن فیه گام اول سید را به گام دوم بردهاند. در جلد سیزدهم مستمسک، صفحه دویست و پنجاه؛ در تأیید حرف سید مطالبی دارند. حتی اینکه میگویند اجماع داریم ضمان عقد است، ایشان میگویند معلوم نیست. شیخ کذا گفته است. شیخ در خلاف چیزی گفته اند که صاحب جواهر میگویند اقرب من کذا است. یعنی در اینکه نخواسته عقد الضمان قبول باشد، صاحب جواهر خیلی ناراحت هستند. چرا میگویید قبول نمیخواهد؟! از دست شیخ هم در خلاف ناراحت هستند. سید که در اینجا میگویند قبول نمیخواهد، مرحوم آقای حکیم این اجماع را تضعیف کردهاند. تا اینجا که میفرمایند: «ولأجل ذلك يظهر أنه من المفاهيم الإيقاعية دون العقدية»11. اما در این فاصله که به کتاب حواله میآیند، مفصل حرف سید را رد میکنند. خب در ذهن من سؤال شد که شما در آن جا به این صورت هستید، اما اینجا چرا عوض شد؟! گام اول سید را به گام دوم رساندید، اما درجاییکه سید گام دوم را برداشتند مخالفت کردید؟!
من یک احتمالی را عرض میکنم، روی آن تأمل کنید. مرحوم آقای حکیم مستمسک را دو دفعه نوشته است. یکی را اوائل مینوشتند. یکی هم بعداً در این اواخر بود. در پایان کتاب الضمان میگویند من این را در سال هزار و سیصد و پنجاه نوشته ام و بعد آن را تکمیل کردهام. اما حواله را فقط در همان سال هزار و سیصد و هشتاد و خرده ای نوشته اند. این احتمال هست که در دوره قدیم حرف سید را تأیید کردهاند و آن را به گام دوم هم بردهاند، اما سی سال بعد انظار شریف ایشان در شاکله فقاهت ایشان مستقر شده بود؛ در حال استقرار انظار فقهیشان وقتی حواله را نوشتند، محکم جلوی سید ایستادند. خب این به چه معنا است؟ علی ای حال در وقت استقرار آنها را میآورد، اما چطور شد که مرحوم آقای حکیم قبلش اینچنین گفته اند؟ آیا این احتمالی که من گفتم درست است؟ ان شاءالله شما تحقیق کنید و از کسانی که از مستمسک خبردارند بپرسید. ببینید این تهافتی که من بین این دو گفتم اصلاً هست یا نه؟ اگر هست، توجیه آن چیست؟ ان شاءالله برای شنبه.
حالا برگردیم به مطالب دیگر؛ دیروز کتابی را عرض کردم؛ در انتشارات حوزه چاپ شده بود. اولین کتاب از مجموعه کتب هوش مصنوعی بود. یک دومی هم دارد. در کتاب اول فقط ترجمه کردهاند. در کتاب دوم، نقد و تکمیل شده است. برای یونسکو است. یونسکو در دوهزار و بیستویک آن را تکمیل کردهاند. حوزه هم آمده این را ترجمه کرده؛ انگلیسی و فارسی آن در یک کتاب آمده و نقدهایی را به آن وارد کردهاند که نسخه دوم شده است. کتاب سومش را هم در مباحثه میآوردم. مسئولیتپذیری هوش مصنوعی بود.
عرض میکردم در هر جلسه دو-سه دقیقه از فقره های اولین کتاب میخوانیم. دیروز فقره اول را خواندم و توضیحات آن را عرض کردم. تفاوت لغت «framework» و «Platform» را گفتم. عرض کردم به خود لغت نگاه کنید. از توصیههای طلبگی من این است: وقتی لغت کار میکنید، سریع عینک تحلیل بزنید. برای حافظه شما در آینده نسبت به لغت خیلی پر فایده است. یعنی وقتی یک لغت را میبینید فوری بگویید از چه چیزی درست شده است؛ نگاه ریشه شناسی (Etymology) داشته باشید. وقتی این نگاه را داشته باشید دیگر این لغت یادتان نمیرود. این عینک خیلی خوبی است؛ وقتی هر لغتی را نگاه میکنید به این صورت باشید. لذا نسبت به دو لغتی که دیروز مطرح شد، این دو عینک را به چشممان زدیم؛ در یکی از آنها فلت یا پلت هست که بهمعنای وسعت است. در دیگری «frame» است که بهمعنای چارچوب است. عبارت این بود:
«این راهنما درواقع بهمنظور تکمیل و جایگزینی چارچوب اصول اخلاق داده است». در پاورقی آمده بود: «Data ethics framework». این «framework» کاری است که دولت لندن کرده است. بعداً انستیتوی تورینگ در همان جا…؛ آقایی که مؤلف این کتاب بوده -«David Leslie»- وقتی دولت اخلاق داده را نوشت، در آن انجمن علمی و بنیاد تورینگ، آمده این کتاب را نوشته است؛ بهعنوان تکمیل آن. یعنی آن «framework» را به جای اخلاق داده، به پلتفرم اخلاق هوش مصنوعی تبدیل کردهاند. خب آن چهارچوب چیست؟ من پی دی اف این کتاب حوزه را پیدا نکردم. نمیدانم هست یا نه. اما اصل انگلیسی آن موجود است. اینکه در ترجمه کلمه «اصول» را اضافه کردهاند، در اصل سند نیست. در اصل سند Data ethics framework هست؛ چارچوب اخلاق داده. خود کلمه «ethics» جمع است. مثل واژهای که ما هم داریم. وقتی میگویید علم اخلاق، حسن اخلاق و … در ذهن نوع مردم خیلی جمع بودن بودن کلمه اخلاق پر رنگ نمیشود. میگویند علم اخلاق یک علم است. و حال اینکه وقتی دقت میکنید اخلاق جمع است. جمع خُلق است. در میان آنها هم همینطور است؛ «ethics» که خُلق و شخصیت و روش است، بهصورت جمع میآورند. همان اخلاق است. کما اینکه خود دیتا جمع است. « Data» جمع «Datum» است. اصل «Datum» هم بهمعنای دادن است. دادنی که ما در فارسی داریم و میگوییم بده، ریشه و لغات خیلی مفصلی دارد؛ «ده» در اروپایی قدیم ریشه داشته است. میگویند زبانهای هندواروپایی، «بده»ای که در فارسی است با «ده» آنها یعنی دادن؛ «give». خب اصل این هم «Datum» است که از همان لغت داده است. الآن هم «Data» جمع است، یعنی دادهها. در فارسی که ما به «داده» ترجمه میکنیم، ترجمه دقیقی نیست. باید ترجمه جمع کنیم. حالا چه جور؟ در فارسی «داده» گفته شده و جا افتاده، ولی خود «Datum» بهمعنای داده است. «Data» بهمعنای دادهها است. بنابراین بهمعنای چارچوب خلق ها و اخلاق دادهها میشود. همه آنها جمع است.
بعد ایشان گفت وقتی خواستم این را تکمیل کنم…؛ عنوان فصل سوم این است: «پلتفرم (بن سازه)». در پرانتز پلتفرم را به بن ترجمه کردهاند. ولی با توضیحی که عرض کردم این ترجمه صحیح نیست. بنیان فقط به زیرساخت اشاره میکند، و حال اینکه در پلتفرم دقت روی زیر بودنش نیست. دقت روی بستر وسیع بودنش است. این خیلی تفاوت میکند که بگویید زیرساخت یک چیزی، تا اینکه بگویید پهن بستر یک چیزی.
در ادامه سه سنگ بنای اصلی و بلاک های اصلی را میآورد. اینجا برای اینکه مقدمه آن را بگوید، میگوید: «در برهه ی زمانی شگفتانگیزی به سر میبریم که بشریت وعدههای متعددی پیرامون همگرائی روزافزون دسترسی به کلان داده دارد». «کلان داده» به یک معنا همه دادههای بشر است. اما یک اصطلاح دقیقتری دارد که فنی تر است. جلوتر هم در مباحثات پنج شنبهها عرض کردم که «corpus» است. به یک معنا بیگ دیتا کاربردهای خاصی دارد. یعنی برای بیگ دیتا یک وقتی میگویید کل جامعه بشری است؛ لذا بیگ دیتا، کلان داده میشود. هرچه داده و اطلاعات بین بشر هست را شامل میشود. یک وقتی میخواهید در یک بستری کار انجام بدهید. میگویید در این زمینه هرچه داده هست. این هم یک بیگ دیتا است. وقتی در فقه وارد میشوید، بیگ دیتا دارید. یعنی کل دادههای فقه، از کتب فقهی، موضوعات فقهی، تاریخ فقه و … است. لذا گاهی کاربرد بیگ دیتا بهمعنای «corpus» است. یعنی یک پیکره اطلاعاتی است که بعداً میخواهید روی آن هوش مصنوعی آمار محور را پیاده کنید. این یک بیگ دیتا است. یک بیگ دیتا هم که کل اطلاعات بشری است.
«توسعه پلتفرم محاسبات ابری»؛ عرض کردم هر چیزی که بتواند یک بستر وسیع باشد، خودش پلتفرم است. خود داده یک پلتفرم است. دادهها هم دو جور است. در زمان ما مهم هستند. دادههای اطلاعاتی و دادههای ارزشی. شماره تلفون شما یک داده اطلاعاتی است. رفیق شما هم فوری کپی میکند. کد ملی شما یک داده اطلاعاتی است. اما داده ارزشی طوری است که نمیتوان آن را کپی کرد. کپی بردار نیست. کپی ممنوع است. مثل بیت کوین. اینها دادههای ارزشی است. یعنی شما ممکن نیست آن را کپی کنید. کپی برداری در آن مساوی با جعل و از کار افتادن آن است. مساوی با بی خاصیت بودنش است.
«پلتفرم محاسبات ابری»؛ منظور از «ابری» چیست؟ دیدید وقتی باران میآید معلوم نیست که این بارانی که به دست ما میرسد از کجای ابر است. این را به آن تشبیه کردهاند. شما گاهی در موبایلتان اطلاعاتی به دستتان میآید و آن را دریافت میکنید، وقتی به متخصص میگویید این اطلاعاتی که به دست من آمد از کجا آمد، میگوید معلوم نیست از کجا آمد. یک شبکه وسیعی دست به دست هم دادهاند، در هر بخشی از آن یک تکه را گذاشتهاند، لذا این به دست شما آمده است. به این محاسبات ابری میگویند. یعنی محاسباتی است که نمیتوان نشان داد از کجا آمده است. شبکه هایی دست به دست هم دادهاند، بهصورت ابری (cloud) این را آوردهاند. شبیه اوربیتال است. در لایههای اوربیتالی اتم چرا لایه درست کردهاند؟ البته اوربیتال لایه لایه است. لایهها مرتب و اردنیال هستند. ولی خصوصیت اوربیتالی بودن لایههای اتم به چه بود؟ به این بود که نمیتوانستیم بگوییم الآن الکترون کجا است. میگفتیم در این لایه هست، اما اینکه کجایش هست، معلوم نبود. ولی اصل این معنا، یعنی یک لایه اوربیتال با این ابری بودن مناسبت دارد.
اگر یادتان باشد در جلسه اول مباحثه پنج شنبه، یک سطر هم از آخر کتاب خواندم. آن جا هم محاسبات ابری را گفت، هم محاسبات اج را (Edge computing). محاسبات لبهای. محاسبات اج پیشرفت این کار است. وقتی محاسبات ابری گسترده شد، دیدند خیلی تکلفات دارد. لذا آن را با محاسبات اج تکمیل کردند. محاسبات اج یعنی محاسبات صاحب، یعنی محاسبات دم کار. مثلاً اگر موبایل شما محاسبات ابری باشد، وقتی آن را روشن میکنید و از صفحه کتاب عکس میگیرید، محاسبات ابری، اطلاعات دوربین موبایل شما را ابتدا به ابر و شبکه وسیع میفرستد. هر چه آن جا پردازش کرد بر میگردد و میگوید پردازش شبکه این شد. اما دیدند این کار خیلی عجیبی است؛ دوربین کار کند و به آن جا بفرستد و … . لذا آن را به محاسبات اج تکمیل کردند. محاسبات لبه. حالا چه کار میکند؟ همینجا در موبایل شما وقتی لنزش روشن شد، همینجا پردازشش میکند. اگر شرائط ارسال را دارد، بعد آن را ارسال میکند. اگر هم ندارد، همینجا آن را نگه میدارد. این تکمیل آن محاسبات ابری است.
ایشان میگوید: «توسعه پلتفورم محاسبات ابری و پیشرفت فزاینده در الگوریتم های یادگیری ماشین پیشرفته را طلیعه دارد». این الگوریتم ها در زمان ما خیلی مهم شده است. الآن میبینیم هم خود الگوریتم های آموزش و هم خروجی هایش خیلی مهم است.
شاگرد: ترکیب این دو قسمت کلاً انضمامی است یا اتحادی است؟
استاد: از باب مقصود و ضمیمه است. مقصود بحث ما این است که ما چون طلبه هستیم کتب فقهی و زحمات علماء را ببینیم. اما اگر نتوانیم زحمات آنها را برای نیازهای امروز استفاده نکنیم، چه میشود؟! لذا این مطالبی که عرض میکنم بهعنوان اطلاع یابی شما بهعنوان یک بستر و زمینه است. تا بعداً ذهن شما آماده باشد تا از مطالبی که فقها فرمودهاند و آن جا بهعنوان محور کار فقهی استفاده کردیم، بتوانیم از آنها برای رفع نیاز مطالب هوش مصنوعی استفاده کنیم. بنابراین تا اینها را ندانیم و فعال نباشد، تمام نمیشود. الآن میگویند فلان بحث، بحث جنبی است. میگویند حالت جنبی دارد.
والحمد لله رب العالمین
کلید: فقه الضمان، ضمان، فقه اللغه، روح المعنی، استعاره مفهوی، نفقه اقارب، زکات مال التجاره، انواع ضمان، معنای ضمان،
1 العروة الوثقی فیما تعم به البلوی (المحشّٰی) نویسنده : الطباطبائي اليزدي، السيد محمد كاظم جلد : 5 صفحه : 399
2 معجم مقائيس اللغة نویسنده : ابن فارس جلد : 3 صفحه : 372
3 آل عمران 97
4 الاسراء 36
5 العروة الوثقی فیما تعم به البلوی (المحشّٰی) نویسنده : الطباطبائي اليزدي، السيد محمد كاظم جلد : 5 صفحه : 433
6 یوسف72
7 خطبه شانزدهم نهج البلاغه
8 جواهر الكلام نویسنده : النجفي الجواهري، الشيخ محمد حسن جلد : 26 صفحه : 126
9 العروة الوثقی فیما تعم به البلوی (المحشّٰی) نویسنده : الطباطبائي اليزدي، السيد محمد كاظم جلد : 5 صفحه : 453
10 همان
11 مستمسك العروة الوثقى نویسنده : الحكيم، السيد محسن جلد : 13 صفحه : 250