بسم الله الرحمن الرحیم
فقه؛ جلسه:94 26/2/1401
بسم الله الرحمن الرحيم
اتحاد فرد هلال در چشم مجرد و مسلح در اماکن نزدیک به هم ـ لغویت جعل در اهلال هلال ـ عدم تاثیر ارتفاع در رؤیت هلال
و کذلك إذا قلنا «بحرمة النظر إلی الأجنبية بالتلسكوب لموضوعيّة الرؤية و لم نقل بثبوت الشهر بالتلسكوب لطريقية الرؤية»، فما نقول إذا فرضنا ورد: «لا تنظروا إلی هلال صفر» أو «إذا نظر بعضكم إلی هلال صفر فاستغفروا جميعًا»، فهل الرؤية هنا أُخذت علی نحو الموضوعية أم الطريقية؟ و هل تشمل الرؤية بالتلسكوب أم لا؟ و نری في المثال الثاني أنّ الرؤية ليست متعلّقة للحكم، بل انقلبت إلی کونها جزءًا لموضوع الحكم، و مع ذلك لا يفرق بين کونها بالعين المجرّدة أم بالمسلّحة1
دو مثال است؛ رؤیت در اولین مثال متعلق حکم است. در دومین مثال به جای متعلق حکم، جزء الموضوع شده است.
دیروز بحثی داشتیم و الآن هم در ذهنم نکاتی هست که خدمت شما عرض میکنم. در صفحه هفتم فرمایش حاج آقا را عرض کردم؛ نوعیتی که در عبارات ایشان هست، خیلی صریح در بحثهای ما نیست. مثلاً در صفحه هفتم در آخر صفحه میفرمایند:
در مسأله هلال هم اينطور است كه راه را براى عموم قرار داده است در قرآن مىفرمايد « يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوٰاقِيتُ لِلنّٰاسِ وَ الْحَجِّ » يعنى اينها راههايى هستند كه براى عموم مردم قرار داده شدهاند كه وقتها و حج را بشناسند, يعنى حتى دهاتى هم بفهمد, پس اگر مسأله دستگاه مطرح باشد بايد دستگاههايى باشد كه در اختيار عموم از شهرى و دهاتى بوده باشد خصوصاً در زمانهاى گذشته كه اصلاً اين دستگاهها نبوده است. للناس كه براى افراد نادر نمىتواند باشد! وقتى كه حكمى براى عموم مردم است بايد به نحوى و راهى باشد كه همه آنها بتوانند و نمىشود كه فقط توسط برخى كه ابزار خاصى دارند ثابت بشود كه اين وسيله حتى در همه شهرها نباشد تا چه رسد به روستاها. و نمىشود كه حكم روى عموم و براى همه باشد ولى فقط در موارد و اشخاص خاصى قابل اثبات باشد و اين مانند «لا يؤكل لحمه» و «لا يجوز لك اكله» است كه اينها با هم فرق دارند: «لايجوز لك اكله» ممكن است در اثر اضطرار اكل لحمى برايش جايز بشود و اين جايز الاكل مىشود و «يجوز لك لحمه» مىشود ولى «يؤكل لحمه» نمىشود؛ چون «يؤكل» اين است كه به حسب عادى و معمول خورده بشود. بر خلاف اينجا كه من اضطرار پيدا كردم و اكل برايم جايز شده است. و لذا مىفرمايد كه اگر چه جواز اكل برايت آمده است ولى نمىتوانى در آن نماز بخوانى چون از «يؤكل لحمه» نشده است.2
«در مسأله هلال هم اينطور است كه راه را براى عموم قرار داده است»؛ ببینید در اینجا چرا کلمه «راه» را به کار میبرند؟
«… كه وقتها و حج را بشناسند…للناس كه براى افراد نادر نمىتواند باشد!»؛ «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوٰاقِيتُ لِلنّٰاسِ»؛ برای دهاتی و غیر آنها و همه.
«نمىشود كه فقط توسط برخى كه ابزار خاصى دارند ثابت بشود كه اين وسيله حتى در همه شهرها نباشد تا چه رسد به روستاها»؛ در ادامه سر تنظیر «لایوکل لحمه» میروند.
ببینید در اینجا میفرمایند «در مسأله هلال هم اينطور است كه راه را براى عموم قرار داده است». قرار دادن و جعل دو جور است؛ تکوینی و تشریعی است. در اینجا میفرمایند «قُلْ هِيَ مَوٰاقِيتُ لِلنّٰاسِ»؛ ما از این آیه بحث کردیم. آیا آیه شریفه یک نحو اخبار و حکمت از جعل تکوینی است؟ یا انشاء است؟ «قُلْ هِيَ مَوٰاقِيتُ لِلنّٰاسِ»؛ یعنی الآن جعل میکنم بهعنوان حکم تشریعی که «هی مواقیت». کدام یک از آنها است؟ اینها مواقیت هستند اما مواقیتی تکوینی هستند که مردم میتوانند استفاده کنند؟ یا مواقیت تشریعی هستند؟ وجوب حج و صوم تشریعی است. اما ماه مبارک، اشهر، هلال، پایانش، جعل وضعی تشریعا دارد؟ یا نیازی به آن نیست؟
البته بیان برخی از مطالب نیازی نیست. اما تذکر آنها خوب است. قبلاً هم عرض کردم. بحثی که دیروز داشتیم چه بود؟ عرض کردم که ظهر جزیره موریس با ما که در قم هستیم هماهنگ است. فرض گرفتیم ظهر آن یکی است. در اعتدالین هم غروب و طلوع ما هم یکی میشود. شاید جاهایی در ایران هست که لحظه غروب و طلوع با نقطه آن جا با هم برابر هستند. دیروز بحث بود که غروب یکی است. آنها هلال را با چشم عادی میبینند اما ما با تلسکوپ میبینیم. آیا دو فرد هلال هستند یا نیستند؟
ببینید من بارها این تذکر را عرض کردم که ما در اینکه دلیل دلالت بکند مشکلی نداریم. بله، گفت که یا ابن رسول الله اگر بفرمایید که این انار را نصف کنید و این نصفش حرام و این نصفش حلال است، من حرفی ندارم. اگر دلیل دلالت بکند که ما اصلاً مشکلی نداریم. دلیل میآید و میگوید ولو در همین لحظه او در جزیره موریس با چشم عادی میبیند و نزد منِ مولی ماه مبارک است. شما در قم نمیبینید مگر با تلسکوپ، نزد منِ مولی برای شما شهر مبارک نیست. اگر دلالت دلیل تام باشد که ما اصلاً در این حرفی نداریم. بحث ما ثبوتی نیست که بگوییم تشریعات در ثبوت محال است. ابدا این مسأله نیست. صحبت سر این است که ما در کلاس فقه و دستگاه تدوین، حیثیات خفیه ای را که متوجه نیستیم به کلام مولی اضافه نکنیم. نه اینکه اگر دلیل باشد، بخواهیم خلاف دلیل حرف بزنیم. در اینکه حرفی نیست. صحبت سر این است که استظهار از دلیل چه میشود. وقتی مولی میفرماید «اذا اهل هلال الشهر المبارک» یعنی چه؟ یعنی الآن دلیل میگوید «اهلّ» یعنی اگر من با تلسکوپ ببینم «لم یهل»؟! همین دلیل میگوید آن جا «اهلّ» صدق میکند؟ یا نه، مستظهر از دلیل این نیست؟
همچنین حکم وضعی که دیروز از آن هم صحبت شد. انشاء حکم وضعی ثبوتا انواعی دارد. حکم وضعیای داریم که خیلی خوب است. در مقام حکمت تقنین بلکه ضروری است. چرا؟ چون اگر آن را نکنید به مشکل میخورید. خلاف حکمت است. لذا میگویید حتماً این حکم وضعی جعل میشود. مقاماتی هست که حکم وضعی کار را آسانتر میکند. یعنی جعل حکم وضعی راجح است. ولو لازم نیست. مقاماتی هست که حکم وضعی، لغو است. یعنی باشد یا نباشد فرقی نمیکند و بلکه اگر باشد، در دستگاه حکمت مرجوح است. مقاماتی هست که جعل حکم وضعی قبیح است و محال است که از شارع صادر شود. اینها حکم وضعی فضای اعتباریات است و خیلی هم گسترده است.
آن چیزی که دیروز عرض من بود و دخول شهر را گفتم این بود که در برخی از جاها نیاز به جعل حکم وضعی نیست. یک موضوع داریم که حکم را هم روی آن میآوریم. دوباره یک حکم وضعی را واسطه قرار بدهم بین حکم تکلیفی و موضوعی که داریم؟! مثلاً آب کر، مقداری از آب است. حکم وضعی اعتصام؛ کریتی که ما در فقه میگوییم یعنی اعتصام؛ یعنی لاینجسه شیء. این یک حکم تکلیفی یا وضعی است؟ وضعی است. «لاینجسه» خوب است. یک حکم وضعیای است که برای آب اعتبار میشود. اما بگوییم «لاینجسه» و اعتصام یک حکم وضعی است، یک حکم وضعی دیگری هم داریم که کرّیّت است. یعنی بگوییم شارع برای این حجم از آب گفته «جعلته کرّا». خب این نیاز نیست. چرا؟ چون این حجم از آب مقدار روشنی دارد که تکوینی است. موضوع است. ولی نیاز به تسمیه دارد. خود وضع یک جور قرارداد است. اسم این مقدار آب را کر میگذاریم. این مقدار موضوع است و دیگر خودش حکم وضعی نیست. ولی لغو هم نیست که بگویم برای این مقدار «جعلت له الکرّیة». مثل اینکه میگوییم «سمیته کرّا»، میگوییم حکم وضعی کریت را برای آن جعل میکنیم. اما فقط میگویم «یعتصم و لاینجسه شیء».
اینها بود که من دیروز عرض میکردم. و الا من نمیخواهم امکان اینها را منکر شوم. ببینید زوال یک نقطه روشنی است که تکوینی است. غروب آفتاب هم تکوینی است. این قطعه زمان، موضوع است. تشریع که نیست. چون اول و آخر دارد شما میگویید که در این وقت نماز بخوان. برای این موضوعی که اول و آخر تکوینی دارد یک تکلیف آوردهاید. حالا دوباره بگویید «جعلت بین الحدین وقتا بالحکم الوضعی» و بعد میگویم «صلّ». اگر حکمتی داشته باشد ما مشکلی نداریم.
دوباره بگوییم «جعلته وقتا» که هیچ، میگویم به حکم وضعی و تشریعی «اذا زالت الشمس جعلت له دخول الوقت». نیازی به اینها نیست. چون زمان است، دارد میآید. زوال که شد خود این قطعه زمانی موضوعا داخل شده است. من دوباره بگویم دخول وقت وضعا؟! منِ شارع میگویم «اذا زال دخل»، نیازی به این «دخل» وضعی نیست. دیروز این عرض من بود.
شاگرد: اگر بخواهد در مقدار کر بودن در تسمیه ورود پیدا کند که لغو نیست.
استاد: مقدار تکوین آن اختلافی است.
شاگرد: یعنی منِ شارع در این اختلاف ورود میکنم و میگویم این حد را کر میدانم و برای آن جعل اعتصام میکنم.
استاد: مثلاً برای فطریه، شما میگویید صاعی از گندم. میگویید بهعنوان فطریه صاع را بده. صاع مقداری است که تکوینی است. ممکن است بگویید دو کیلو و نیم است یا سه کیلو است. اینها مشکلی ندارد. ولی وقتی میگویید این صاع را بهعنوان فطریه بده، آیا دوباره نیاز است که یک حکم تشریعی وضع کنید و بگویید من برای سه کیلو، صاعیت یا زکات فطره بودن را جعل تشریعی کردم؟ نیاز است؟
شاگرد: اگر اختلاف است باید بگویم که سه کیلو را صاع قرار دادم.
استاد: ما اختلاف میکنیم در مراد شارع. خود شارع که نیاز ندارد. ما اختلاف میکنیم. کلام من سر تشریع شارع است. برای او نیاز هست یا نیست؟ ما در این اختلاف میکنیم که چه مقدار است؛ موضوعاتِ مختلف است؛ دو کیلو یک موضوع است، سه کیلو هم یک موضوع است. ما اختلاف میکنیم که شارع کدام را موضوع قرار داده. اما خود شارع که خلاصه یکی از اینها را نزد خودش موضوع قرار داده میگوید آن را بده.
شاگرد: الآن میبیند که بین مکلفین این اختلاف هست؛ یکی میگوید دو کیلو است و یکی میگوید سه کیلو. در این ظرف بگوید من صاع را سه کیلو قرار دادم، این لغو است؟
استاد: وقتی میگوید که صاع سه کیلو است، دارد دوباره حکم وضعی و تشریعی میکند؟ یا احراز موضوع و تبیین موضوع میکند؟
شاگرد: تبیین موضوع است.
استاد: تمام شد. پس ما در اینجا نیازی به جعل تشریعی نداریم. نیاز به تبیین موضوع تکوین داریم. مثل این است که میگوید خمر چیست. میگوید خمر نجس است. نجاست حکم وضعی است. اما دوباره برای خمریتی که منظور منِ شارع است، حکم تشریعی میکنم. حکم وضعی خمریت میکنم تا بگویم که نجس است. چرا؟ چون ببینم که نزد من شارع خمر چیست. در اینجا نیازی به یک حکم وضعی نداریم. اگر شارع خمریت را توضیح بدهد، دارد توضیحِ موضوع میدهد. نه اینکه حکم وضعی بکند.
شاگرد٢: طبق فرمایشی که در بحث تکلیفی و وضعی داشتید ملاکی که فرموده بودید این است که عقلاء آن را اقصر الطرق ببینند.
استاد: الآن هم همین است.
شاگرد٢: لذا در این مثالی که میفرمایید خوب است. یعنی در بحث صاع فقط میخواهد یک حکم داده شود. اینطور نیست که بگوییم اول حکم وضعی باشد. حالا فرض کنیم که یک موضوعی مانند شهر باشد، الآن میشود بگوییم احکام تکلیفی متعددی بیاوریم که موضوع آن همین امر تکلیفی باشد. اما درجاییکه احکام تکلیفی مثل ملکیت متعدد باشد، یک کار عقلائی این است که بگوید من این را شهر قرار دادم.
استاد: در مانحن فیه هم اگر نیاز باشد من حرفی ندارم. اگر اقصر الطرق، احکم الطرق این است که ما در شهر و مواقیت ناس یک واسطه ظریفی قرار بدهیم؛ جعل حکم وضعی شهر یا حتی دخول شهر، من در این مشکلی ندارم. قبلاً هم برای همین توضیح دادم. مقصود من این نیست که ثبوتا اینها را نفی کنم و بگویم محال است. مقصود من این است که ما در کلام شارع، بهخاطر بحث و کلاس فقه، حیثیت خفیه را اضافه نکنیم. فقط همین.
شاگرد: صغرویا نظر شما در دخول شهر چیست؟
استاد: من عرض میکنم در شهر وقتی یک حرکت متصلی صورت میگیرد، در این حرکت متصل یک نقاط تکوینی هست. یک نقاط متشابه کثیره هست. منظور من تکوینی مُبان است. مثلاً ماه را در نظر بگیرید که دور زمین میگردد، در آن بینهایت نقطه هست، شما به دلخواه میتوانید هر کدام را تعیین کنید و بگویید از این نقطه ٣۶٠ درجه که دور زد، سمیتُه شهرا، جعلته شهرا. این هیچ مشکلی ندارد. اما یک نقاطی هست که قطع نظر از جعل شما خودش خارجیا معین است. مثل نقطه مقارنه، نقطه مقابله. ببینید اگر ما بودیم یا نبودیم –بدون ذهن ما- این نقطه یک نحو خارجیت دارد. وقتی ماه بین زمین و خورشید طوری قرار میگیرد که مرکزهای آنها در یک سطح قرار میگیرند، یا بهگونهای میشود که بدر میشود که باز هم مرکزها در یک سطح هست اما آن طرف. مثلاً نقطه تربیع را میتوانید تعیین کنید. وقتی شما این نقاط را دارید حالا میخواهید بگویید شهر. اگر بگویید شهر از اهلال هلال تا اهلال هلال است؛ فعلاً کاری به ذهن مردم و کشف هم نداریم. میگوییم فی علم الله تعالی در این اجزاء متصرم، لحظه اهلال هلال را خدا میداند یا نه؟ به مردم هیچ کاری نداریم. بگوییم اصلاً اهلال هلال نداریم و اصلاً خدا نمیداند که آن لحظه چیست. خب این را باید بحث کنیم. ولی علی المبنی که پذیرفتیم که فی علم الله یک لحظه است. قبل از آن لحظه اهلال نبود و آن لحظه فی علم الله اهلال هلال میشود. این را پذیرفتید که اهلال هلال به این صورت است.
خب این لحظه اهلال هلال تکوینی است یا تشریعی است؟ تکوینی است. اگر فی علم الله خداوند چنین قرار دهد و بگوید این قطعه زمانی تکوینی که من علم تکوینی الهی به آن دارم، در شبانهروز آن صوم داشته باشید یا استغفار داشته باشید و سائر احکام تحریمی یا وجوبی یا استحبابی، الآن در اینجا دوباره یک جعل تشریعی وضعی هم نیاز است که منِ خدا بهعنوان مشرّع میگویم جعلته شهرا؟ اذا اهل الهلال جعلت حکم وضعی دخول شهر. دخل الشهر. یعنی دخول به حکم وضعی. این نیاز هست یا نیست؟ من عرض میکنم که ثبوتا نیاز نیست.
شاگرد: عرض من نسبت به فرمایش الآن شما است. در اینجا با همه این پیشفرضها که امر تکوینی است، آیا اقصر الطرق این است که شارع در همین بازه تکوینی اهلّ الهلال، نماز اول شهر، صیام و احکام متعدد را جعل کند؟ یا مثل ملکیت بگوید این شهر است.
استاد: نکته خوبی است. ببینید وقتی خود موضوع به جای حکم وضعی میتواند برای پانصد حکم تفرع داشته باشد، خب خود موضوع آن نقش را ایفاء میکند. در ملکیت، خود موضوع –این کتاب- نمیتوانست. آن دست مستأجر بود، دست غاصب بود. لذا در آن جا نیاز بود که ما حکم وضعی ملکیت را جعل کنیم و تا آن ملکیت برای تفرع پانصد حکم تکلیفی محور شود. اما وقتی ما خمر که موضوع خارجی است را داریم، من برای آن پانصد حکم تکلیفی و وضعی میآورم؛ نجسٌ، محرم الشرب، کذا و کذا. خب وقتی خود خمر که موضوع خارجی است نقش محوریت برای تفرع را دارد، دیگر نیازی نیست. آن جایی که نیاز است من هم قبول دارم. الآن در شهر کدام یک از آنها است. ما جلو میرویم و بحث میکنیم و حرفی هم نداریم.
شاگرد٢: اگر شارع برای توضیح موضوع بگوید اهلال هلال یعنی هلالی که با چشم عادی رؤیت شود… .
استاد: بله، من باز مشکلی ندارم. اگر دلیل دلالت بکند ما حرفی نداریم. اصلاً صحبت سر این است که ما در ادله با سائرین مشترک هستیم که در اجزاء تلسکوپ بحث میکنیم. صحبت سر استظهار از دلیل است که کدام یک از آنها است.
دیروز بحث به جای خوبی رسید. مسألهای که ما دیروز رسیدیم و جلو رفتیم این بود که کمکم فروعات واضح شود. یکی از چیزهای بسیار خوبی که مباحثه ما دارد و شاید سالهای قبل نداشت، همین نقشه تصویر رؤیت هلال روی کره زمین است. همین سهمی؛ این خیلی خوب است. یعنی موضوع برای ما خیلی واضحتر میشود و میتوانیم حرف بزنیم. ما باید خیلی قدر آن را برای پیشرفت بحث بدانیم. از ناحیه تبیین دقیق موضوع در وصول به مراد شارع و استظهار از دلیل به ما کمک میکند.
دوباره این نقشه را در نظر بگیرید. معیارهای مختلفی هم دارد. معیارهای مختلف در اینکه زمانا و مکانا جا را تغییر بدهند و با تلسکوپ و … اینها تغییر میکند. معیارهایی که آن آقای عرب در اردن گذاشته است. یالوپ که فرانسوی است که اقدم بود. یا متخصصین ایرانی شاید سه معیار دارند. آن چیزی که رایج بود و سالها نزدیک اول ماه به دفتر مراجع میآوردند تا برای اعضاء راهگشا باشد، همان معیار یالوپ بود. همه نگاه کردهاید، من فقط یادآوری میکنم. این سهمی که بهصورت سر ماهی روی کره زمین شروع میشود و امکانیت رؤیت را ترسیم میکند، یک لایه رویین دارد. لایهای است که از نظر فنی فقط با تلسکوپ میتوانند ببینند. امکان رؤیت با چشم مجرد ندارد. این یک لایه رویین است.
آن معیار چهار لایه دارد. لایه دوم بعد از تلسکوپ است. مدتی که از امکانیت رؤیت با تلسکوپ گذشت به جایی میآید و میگوید باید با تلسکوپ جای ماه را کشف کنیم و وقتی آن را کشف کردیم میتوانیم آن را ببینیم. این مرحله دوم است. آن جایی است که حتماً نیاز داریم به تسلیح چشم برای جای هلال، بعد وقتی چشم تیز نگاه میکند آن را میبیند.
سوم کجا بود؟ لایه سوم این بود که اگر شرائط جوی مساعد باشد چشم متعارف میبیند. چهارم این بود که بهراحتی همه میتوانند هلال را ببینند؛ easily visible. چهار لایه بود. این را در نظر بگیرید. فقط با تلسکوپ، با تلسکوپ کشف میکنیم و بعد از کشف میبینیم، تلسکوپ نیاز نیست ولی باید شرائط رؤیت فراهم باشد و چهارم اینکه آشکارا دیده میشود و هیچ شرطی ندارد. ابر و… حرف دیگری است. شرائطی که میگویند شرائط جوی است، نه مثل ابر و موانع. این چهار مورد را در نظر داشته باشید، حالا به بحث دیروز برویم.
من مثالی آوردم «لاتنظر الی هلال صفر»، حالا آقا فرمودند شهر مبارک، چون به اصطکاک برخورد نکند. حالا برای اینکه بحث متمرکز شود میگوییم «لاتنظر الی هلال الشهر المبارک». این مثال فرض ما است. از یک طرف «اذا اهل هلال شهر المبارک وجب الصوم، دخل الشهر المبارک»، از طرف دیگر هم فرض گرفتهایم «لاتنظر الی هلال الشهر المبارک». مثل «لاتنظر الی هلال صفر» است.
سؤالی که من شروع کردم این بود: در «لاتنظر الی هلال صفر» اگر با تلسکوپ به هلال صفر نگاه کنیم حلال است یا حرام است؟
شاگرد: حرام است.
استاد: بله، ما ابتدا به این صورت جلو رفتیم. اگر در «لاتنظر الی هلال صفر» با همه خصوصیاتش نگاه کنیم حرمت بالفعل است یا نه؟
شاگرد: هلال صفر خودت یا هلال صفر موریس؟ یعنی میخواهم بگویم ما وجدانیات حضرت عالی را قبول کردیم.
استاد: فعلاً ما کاری به موریس ندارم. من در قم هستم و فقط با تلسکوپ میبینم. من موریس را برای این میآورم که یک الگوریتم درست کنیم و موضوع گام به گام روشن شود و حکم را هم به استظهار سر برسانیم. فعلاً در قم هستیم و از نظر فنی و ثبوتی فرض گرفتیم «لایمکن الرؤیة الا بالتلسکوب». وقتی نگاه میکند الآن بر او حرام است که هلال صفر است؟ دلیل هم آمده که «لاتنظر الی هلال صفر». الآن در قم وقتی با تلسکوپ به هلال صفر نگاه میکند کار حرامی میکند؟ یا چون با تلسکوپ است حرام نیست؟
شاگرد٢: اضافه آن مشکوک است.
شاگرد: در هر صورت باید تکلیف مبنا را روشن کنیم. شاید از دلیل استفاده شود که منظور من از «لاتنظر الی هلال صفر»، هلال صفر خودت نیست. ولو در جای دیگری هلال صفر باشد اما برای تو نیست.
استاد: الآن متعلق المتعلق نهی چیست؟ حکم، حرمت بود. متعلق، رؤیت بود. متعلق المتعلق، هلال صفر بود. الآن به آن چیزی که نگاه میکند هلال صفر است که برای او حرام بالفعل باشد؟ یا هلال صفر نیست؟
شاگرد: اگر مبنای او این باشد که هلال را فرد فرد ببیند میگوید بله، هلال صفر هست اما گویا هلال صفر جای دیگری را میبینم. یعنی طبق مبنایی که فرد فرد میداند شامل آن هم میشود.
استاد: من سه مثال دیگر عرض میکنم. گام به گام پیش بردن مسأله خیلی مهم است. الآن اگر بخواهیم خدشه کنیم میگوییم که اینجا حرام نیست. موضوع حکم منجز نیست. چون شک هم بیاید کافی است و باید هلال صفر منجز شود. این هلال صفر نیست، چرا؟ چون اولاً معلوم نیست که هلال باشد. به فرمایش آقا ما اصلاً قبول نداریم که هلال است، بلکه شکل هلال است. چون داریم به تلسکوپ میبینیم. بر فرض هم که هلال باشد از کجا میگویید هلال صفر است؟ هلالی است که در آسمان میبینی. هنوز که صفر نیامده. هلال صفر زمانی است که با چشم عادی ببینیم که هنوز چند ساعت مانده است. وقتی چند ساعت مانده تا هلال صفر بیاید، اینکه هلال صفر نیست، بلکه یک چیزی است که در آسمان میبینیم. «لاتنظر» میگوید اصلاً جایز است که با تلسکوپ ببینیم. اگر دوباره میخواهید حرمت آن را بگویید –این کلام من نیست، من میخواهم خدشه کنم- الآن نیست.
خب الآن من میخواهم از استظهاری که در عرف عام دارند و با ارتکاز شما موافق است، برای آن با سه چیزی که در ذهنم هست تأیید بیاورم. حالا شما این سه چیز را به پنجاه چیز برسانید. برای استظهار از همین است.
ببینید قبلاً در این سهمی یک بحثی داشتیم. به جای اینکه نقاط عرضی جغرافیایی و نقاط طولی جغرافیایی را بین الحدین الابعدین در نظر بگیریم، بر عکس، آن نقاط حدی را به هم نزدیک کنیم. اگر یادتان باشد در یک جلسه راجع به این صحبت کردیم. الآن هم میخواهم همین کار را انجام دهم. همان مثال دیروز که آقا میگفت باید هفت تا ده ساعت با هواپیما بروی تا به موریس برسی، آن جا امروز هلال را میبینند، خب آن چه ربطی به ما دارد؟! ما که نمیبینیم. خب برای اینکه همین جهت هم نیاید –ولو این جهت هم ضعیف شد که بگوییم دو فرد است؛ دو فرد هلال نبود اما فاصله خیلی بود- از این شکل سهمی کمک میگیریم.
این شکل سهمی چه میگوید؟ میگوید یک لایهای روی این سهمی و سر این ماهی دور میزند که تنها با تلسکوپ دیده میشود. لایه زیرین آن به این صورت است که باید با تلسکوپ آن را کشف کنید و بعد آن را میبینید. لایه سوم این بود که اگر شرائط فراهم باشد شما آن را میبینید. و الا بهصورت عادی بهخوبی دیده نمیشود و واضح نیست. لایه چهارم بهصورت واضح برای همه دیده میشود.
عرض من این است: فرض گرفتیم جزیره موریس با هواپیما ده ساعت آن طرفتر است. در آن لایهای است که بهوضوح دیده میشود. اگر این نقشهها را ببینید خیلی محقق میشود. مثلاً در ایران و قم ما تنها با تلسکوپ میبینیم ولی در موریس در مرکز بیضی و سهمی قرار گرفته که هلال را بهوضوح میبینیم. اینها زیاد اتفاق میافتد. اگر بزنید ماههای مختلفی میآید. حالا ما این فرض را گرفتیم و میگوییم که آنها بهوضوح میبینند و ما در قم هستیم و نمیبینیم. با این فاصله چه ربطی به هم داریم؟! خب حالا ما در این سهمی نقطه موریس را بهصورت لغزنده بالا میآوریم. یعنی از مرکز سهی که بهوضوح دیده میشد دور میشویم. به لایه بالاتر میآییم. لایهای که اگر شرائط فراهم باشد آن را میبینیم.
باز از این لایه بالاتر میآییم. به کدام لایه میرسیم؟ به لایهای میرسیم که اول باید آن را با تلسکوپ پیدا کنیم و بعد آن را ببینیم. به جایی میآییم که تقریباً به مرز بین دو لایه رویین میرسیم. بالاترین حدی که از نظر فنی و ثبوتی فرض گرفتیم که اگر با تلسکوپ کشف کنیم بعد آن را میبینیم. اما از این لایه رد میشویم به لایه آخری و بالایی میرسیم که دیگر ممکن نیست. اگر با تلسکوپ هم آن را کشف کنیم دیگر با چشم عادی آن را نمیبینیم. مثل قم.
حالا من میخواهم مثال را برای استظهار عرض کنم. شما الآن فرض گرفتهاید که بین این دو لایه هستید. در قم فرض گرفتیم که لایمکن الا بالتلسکوب؛ یعنی از نظر فنی روی حساب فرض ثبوتی خودمان هستیم و ثبوتا فرض میکنیم که ممکن نیست مگر به تلسکوپ. آنهایی که میگویند تلسکوپ مجزی است، اینجا را میگویند که قبول است. آنهایی که میگویند تلسکوپ مجزی نیست، اینجا را قبول ندارند. چون در قم لایمکن الا بالتلسکوب. اما این نقشه به ما میگوید وقتی به طرف جنوب میروید وقتی عرض آن کمتر شد، به یک جایی میرسید که آن را با تلسکوپ کشف میکنید. اما بعد از کشف آن را میبینید.
حالا فرض گرفتیم در کاشان هستیم. فرض میکنیم. چون نقاط را به هم نزدیک کردیم. با فاصله هشتاد کیلومتر، نیم ساعت به کاشان میرسید. وقتی از نقشه نگاه میکنید کاشان از نقاطی است که وقتی با تلسکوپ آن را کشف میکنید میتوانید ببینید. در این لایه، قم جزء نقاطی است که اگر با تلسکوپ آن را کشف کنید، باز نمیتوانید آن را ببینید. حالا الآن سؤال و استظهارات دوباره قائم است. میفرمایند «اذا رئی هلال الشهر المبارک» یا بهخصوص، مثال ما: «لاتنظر الی هلال صفر»، در این دو نقطه نزدیک به هم او در قم رویتی دارد که لایمکن الا بالتلسکوب. اما در کاشان وقتی با تلسکوپ آن را کشف کرد با چشم عادی میبیند.
حالا سوالم را تکرار کنم. هلالی که ما در قم میبینیم با هلالی که در کاشان میبینیم – دو چشم بهسوی هلال رفته اما یکی با تلسکوپ رفته و دیگر با چشم عادی رفته- یک فرد هلال است یا دو فرد از هلال است؟ در لحظه واحده.
شاگرد: یک فرد از هلال است.
استاد: در لحظه واحده یک هلال است. فقط در کاشان آن را با تلسکوپ کشف میکند و آن را میبیند. اما ما در قم تنها با تلسکوپ میبینیم. در قم ممکن نیست با چشم ببینیم. پس یک هلال است که هر دو میبینیم. سؤال این است که در کاشان که با تلسکوپ میبینیم شرعا هلال شهر هست یا نیست؟ طبق مبنایی که از آن دفاع میکنید هلال هست یا نیست؟ الآن میخواهیم عند الکل جلو برویم.
شاگرد: با چشم عادی دیده میشود.
استاد: بله، با چشم عادی دیده میشود و اصلاً هم مشکلی نیست. پس در کاشان هلال است. هلال شرعی روی همه مبانی است. اما شما خدشه موضوعی میکنید و میگویید وقتی به قم میآیید چون فقط با تلسکوپ آن را میبینید دیگر هلال شهر نیست. این تفاوت صدق و شک در احراز موضوع واحد را ذهن عرف عام میپذیرد؟ در استظهار به شارع نسبت میدهد؟ یعنی بگوید شارع میگوید چون آن جا با چشم میتوانی ببینی نزد من موضوع هلال است لذا دخل الشهر. هلال شهر است. من اضافه را عرض میکنم. اضافه ثابت شد. هلال صفر، هلال الشهر است. اضافه تام است. اما به محض اینکه به قم میآیید تنها با تلسکوپ آن را میبینید. قبول ندارم. هلالٌ؛ یک چیزی در آسمان است. ولو همین فرد واحد است. اما دیگر هلال صفر نیست.
من الآن چه کار کردم؟ موریس را آوردم که میتوانست مورد شک باشد. شک کنیم آن جا با اینجا یکی هست یا نه. ما در این فضای گام به گام که فضای خیلی خوبی است؛ اصلاً در قرن بیستویکم میگویند قرن بیستویکم زمان زنده شدن الگوریتمها است. هوش مصنوعی و … را میخواهند روی این انجام بدهند. اگر استدلالات ما به این صورت باشد به نتیجه میرسد. یعنی توافق جمعی میشود.
الآن روی این فرض نقشهی کارا و استظهاری که از همه ادله شرعیه داریم که مشترک بین الکل است، آیا در اینجا شک داریم وقتی در قم لایمکن رویة الهلال الا بالتلسکوب، اما در کاشان ممکن است که با تلسکوپ آن را کشف کنیم و وقتی جای آن را پیدا کردیم با چشم هم آن را ببینیم، در کاشان هلال شهر صفر است اما اینجا نه، یعنی اضافه آن به صفر مشکوک است. یا متیقن العدم است. بعداً هم بگوییم در کاشان حرمت بالفعل است. «لاتنظر الی هلال صفر»، حرام است که نگاه کنی. چرا؟ چون وقتی با تلسکوپ آن را میبینی بیرون هم میتوانی آن را ببینی. اما در قم هلال صفر نیست. باید هلال صفر را ببینند. در قم که تو فقط با تلسکوپ میبینی؟!
شاگرد: یک موضوع با دو خصوصیت است. عیبی ندارد که دو حکم داشته باشد.
استاد: الآن من ابتدای مباحثه به تفصیل همین را گفتم. گفتم من نمیگویم که محال است. گفتم به حضرت عرض کرد نصف انار را به من بگویید حلال است و… . ما در این مشکلی نداریم که دلیل اثباتی بیاید بگوید. ما در اینها متعبد هستیم. میگوید در کاشان که میتوانید بعد از تلسکوپ با چشمت هم ببینی، هلال صفر است. اما در قم چون ممکن نیست ببینی مگر با تلسکوپ منِ مولی میگویم که حکم دخول شهر بر آن بار نمیشود. من نمیگویم که اینها محال است. نه اینکه این اشکال دارد. صحبت سر این است که ادله شرعیهای که دو طرف مفتیین –یک مفتی میگوید رؤیت با تسلیح عین، مجزی است، مفتی دیگر میگوید لایجزی- از آن استفاده میکنند مشترک هستند و در دست ما است. روایات وسائل و … است. بلکه صحبت سر استظهار از ادله شرعه است. الآن محال نیست که مولی بگوید. اما صحبت سر این است که ادله شرعیه این را گفته یا نگفته. یعنی شما که روایات وسائل را که میبینید بعد برای او ترسیم کنید. بگویید الآن فرمودهاند که هلال را ببین. در کاشان میبینند، با این خصوصیتی که عرض کردم. در قم نمیبینند الا بالتلسکوب. با اینکه هر دو هلال را میبینیم ادله شرعیه میگویند همین موضوع واحد که یک فرد آن را در آسمان میبینیم، برای قم هنوز شهر داخل نشده و هلال صفر هم نیست اما برای کاشان هلال صفر هست و شهر هم داخل شده است. چنین تفرقهای محال نیست. اما ادله اثباتیه این تفرقه را میگذارد یا نه؟ بحث ما سر این است.
شاگرد: این به همان استظهار و اختلاف مبانی بر میگردد که بالأخره حل نمیشود. شما میخواهید به اینجا برسانید که به تقریب المبانی برسد. اما با توجه به اینکه مبانی مختلف است حل نمیشود. بالأخره هر فقیهی یک استظهاری دارد.
استاد: صحبت سر این است که وقتی ما موضوع را در فرد جلی یا فرد خفی، ممحض کردیم؛ چون میدانید بسیاری از بحثهای علمی با محور قرار دادن فرد جلی و خفی مورد بحث قرار میگیرند. گاهی شما یک فرد جلی را میآورید و وقتی روی فرد جلی بحث میکنید مبنا عوض میشود. یک مبنا کلاً فراموش میشود. من قبلاً عرض کردم جاهایی که مبنای بزرگان مجتهدین عوض شده است. عرض کردم که در فضای طلبگی ما باید اینها را بگردیم و در فقه پیدا کنیم. خیلی پرفایده است.
چرا امروزه روایات عدد، برای شما دغدغهای نیست؟ یک مفتی پیدا نمیکنید که به روایات عدد فتوا بدهد. چرا؟ بهخاطر اینکه در تاریخ این فرع میبینید که مثل شیخ مفید دو رساله دارد، یک بخشی از عمرش مبنایش بر دفاع از روایات عدد است. بعد برمیگردد و خودش علیه خودش در رد اخبار عدد رساله مینویسد. شیخ مفید که بچه نبوده. اول تمام سرمایه اجتهادی و علمی خودش را آورده و در تبنیه و محکم کردن و تشیید مبنای اخبار عدد، بعد برای خود او عدول از فتوا شده است. این عدول او به قدری از نظر فضای علمی قوی است که الآن «نَسْياً مَنْسِيًّا» میشود. یکی-دو مثال دیگر آن را هم عرض کردم.
مثلاً حجیت خبر واحد؛ الآن اخبار موثوق الصدور و… ؛ میبینید عدم حجیت خبر واحد داریم یا نداریم؟ الآن در زمان ما نداریم. اما اختلاف مبنا یک زمانی بوده. از چیزهای جالبی که مرحوم آقای خوئی ظاهراً در تنقیح فرمودهاند این است: در شرح احوط سید در عروه؛ سید در متن عروه میفرمایند اگر در نماز جماعت بین زن با امام مرد حائل باشد اشکالی ندارد. دیوار باشد، پرده باشد اشکالی ندارد. همین مسألهای که همه جواب میدهیم. سید فرمودهاند که اشکالی ندارد. اما بعد فرمودهاند: ولی احوط این است که بین زن و مرد هم حائط نباشد.
خیلی نکته قشنگی است؛ مرحوم آقای خوئی فرمودهاند این احوط سید میدانید برای چیست؟ از نظر ضوابط فقهی چیزی نیست. خب احتیاط جا دارد. میفرمایند این احتیاط چیزی نیست جز مراعات فتوای یک فقیه در طول تاریخ فقه که مبنای او هم روشن است. او کیست؟ جناب ابن ادریس. ایشان چون خبر واحد را حجت نمیداند به این خبر معمولٌبه اصحاب عمل نکرده است. لذا گفته باید بین زن و امامش حائل وجود نداشته باشد. خبر واحد را قبول نداریم. خبر واحد لایوجب علما و عملاً. ایشان فرمودهاند که مبنای او عدم حجیت خبر واحد است که کسی هم قبول ندارد. یک نفر هم هست. اصلاً بعد از ایشان هم کسی همراه ایشان نشده است. میفرمایند سید در عروه یک احتیاط ندبی کردهاند مراعاةً لفتوی فقیه. چون یک فقیه که فتوا داده میگویند اگر میخواهید عمل شما موافق فتوای کل فقها در طول تاریخ باشد احتیاط کنید.
خب ببینید مبنای ایشان الآن نمانده است. اما در فقه میتواند یک احتیاطی برای آن بیاید. این جور نیست که بگوییم مبانی تا آخر کار میآید. حالا اگر بخواهد که مبانی به یک نحو استقرار پیدا بکند، عرض من این است: از راه افرادخفیه و جلیه وارد بشویم و یک فرد جلی را در مبنا قرار دهیم. آن وقت ببینیم خود آن شخص چه میگوید. دیروز هم عرض کردم که استفتاء کنیم. حتی برای کسانی که به فرمایش شما اختلاف مبنا دارند این را توضیح دهیم و بگوییم در کاشان روی نقشه بعد از اینکه تلسکوپ آن را کشف کرد با چشم هم میبینند. اما در قم تنها با تلسکوپ میبینند. هلالی که میبینند تنها یک هلال است. آیا برای آنها دخول شهر هست یا نیست؟ ارتکاز متشرعه هست، ادله اثباتیه هست.
شاگرد٢: مبنای اشتراک شب در اینجا نمیآید؟
استاد: نه. ببینید اشتراک شب دوباره در طول جغرافیای میرود. من که روی فرد جلی تأکید میکنم برای این است: فرد جلی موریس بود، چرا؟ چون در نصف النهار با ما شریک بود. ظهر آن با ما یکی بود، غروب و طلوع آن در اعتدالین با ما یکی بود. سراغ اسپانیا و مکزیک نرفتیم که آن جا بحث شود. سراغ موریس رفتیم. یعنی بحث خودمان را گام به گام کردیم. به جای افراد خفیه فعلاً متمرکز شدیم در تبیین حال فرد جلی که اینجا است. باز بین ما در فرد جلی هم اختلاف شد. روی روال الگوریتمسازی و گام به گام کردن دوباره آمدیم فرد را جلیتر کردیم. فرد جلی، اجلی شد. فرد اجلی کجا است؟ جایی است که در اینجا کاملاً روشن است که در کاشان دیده میشود و در قم دیده نمیشود. فرض ما این است که در چنین فضایی ارتکاز متشرعه، ارتکاز خود مفتین همین هلال است. اهلال شده و در کاشان میبینند. اما در اینجا چون مقداری شمالی هستیم نگاه میکنیم و نمیبینیم.
دیروز عرض کردم در ادله شرعیه حضرت فرمودند «اذا اهل هلال الشهر المبارک غلّت مردة الشیاطین3». ارتکاز متشرعه چه میگوید؟ میگوید در قم چون فقط این هلال را با تلسکوپ میبینیم، هلال شهر مبارک نیست. «غلّت مردة الشیاطین» هم برای قم هنوز محقق نشده است. همینی که در فتوای ایشان بود و میگفتند که نوعی است. در کاشان «غلّت مردة الشیاطین» و هلال هم همین هلال است. هر دو داریم با دو وسیله آن را میبینیم. این فرد را مطرح بکنیم و بعد سی سال چکش بخورد. در اختلاف مبانی من این را عرض میکنم. الان آقایان از آن مبنا دفاع میکنند. کسی که آن مبنا را دارد –من هیچ حرفی ندارم- میگوید که ما بنده هستیم. تو مگر بنده نیستی؟ خود مولی میگوید که در قم نیست. در کاشان هست. دیگر چه کار میخواهید بکنید؟!
اما صحبت سر استظهار از دلیلی است که مولی فرموده. وقتی کسی که این مبنا را دارد، معلوم است که بنا را روی آن سوار میکند. اما صحبت سر این است که همین فرد اجلی را بگذاریم، بعداً باحثین و ناظرین به این مثال فکر میکنند. میبیند که خلاف ارتکاز من است. کما اینکه خود مشهور که قائل به رؤیت در خود بلد بودند، بلاد قریبه را –حالا یا قید زده بودند یا هر چه علی اختلاف المبنی- قبول کرده بودند. حتی جالب بود در مراسلات مرحوم آقای تهرانی چه گفتند؟ گفتند اگر ما بودیم و ادله رؤیت، حتی از یک شهر پا بیرون نمی گذاشتیم. چون مبنایشان محکم بود. دلیل میگوید خودت ببین و تمام. از کجا میخواهی بیرون بروی. دلیل خارجی میگوید خب اگر مصرٍ، بلدٍ آخر، از باب حکومت و تخصیص میخواستند درستش کنند. یعنی رؤیت این را میگوید. حالا واقعاً «اهل الهلال» به همین شهر است؟ باید خود شارع بیاید و بگوید «اهل الهلال» و شهر دیگر را من به تو میگویم. تو در شهر خود تنها «اهل الهلال». این هم ادله اصلیه منِ شارع است. بعد خود منِ شارع میگویم شهر نزدیک را هم حکومتا الحاق کردم. این فرمایش مرحوم آقای تهرانی است.
عرض من این است که اصلاً اینچنین نیست. اتفاقا کنار اینکه خود حضرت میفرمایند «صم للرؤیة»، «افطر للرؤیة»، «لاتصم الا ان تراه» فوری دنبال آن میفرمایند: «ُ فَإِنْ شَهِدَ أَهْلُ بَلَدٍ آخَرَ فَاقْضِهِ4». این یعنی من طرفدار رؤیت در خود این شهر نیستم. این قرینه روشنی است بر اینکه اهلال هلال یک موضوع ثبوتی است. باید قضا کنی، من برای تسهیل امر تو گفتم. کما اینکه در «صم حین یصوم الناس، افطر حین یفطر الناس» اینچنین است. احتمال تقیه هم بود. آن روز عرض کردم که دنباله آن حضرت چه فرمودند؟ «صُمْ حِينَ يَصُومُ النَّاسُ وَ أَفْطِرْ حِينَ يُفْطِرُ النَّاسُ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ الْأَهِلَّةَ مَوَاقِيتَ5». تعلیل را ببینید. این تعلیل دارد میگوید که من یک چیزی میخواهم بگویم. برای مقصودی که در «صم للرؤیة» دارم.
من این عرضم را گفتم. خلاصه این بحث را من در یک کلمه عرض بکنم روی آن تأمل کنید.
عرض من این است: ما موضوعی داریم که حکم دارد. موضوع، اهلال هلال شهر مبارک است. با همه بند و بیلهای آن؛ اضافه و .. . اهلّ هلال صفر، اهلّ هلال الشهر المبارک. ما چنین موضوعی داریم. سؤال ما این است: میخواهیم ببینیم از ادله اثباتیه چنین چیزی استفاده میشود که روی نقشهای که سهمی را ترسیم کرده اگر در کاشان هلال را دیدیم؛ به این صورت که ثبوتا آن را با تلسکوپ کشف میکنیم ولی بعد آن را میبینیم، ولی در قم هلال را تنها با تلسکوپ میبینیم، آیا این موضوع شرعا نسبت به این دو نقطه، دو موضوع میشود یا نه؟ سؤال من این است. یعنی موضوع «اهلّ هلال الشهر المبارک» با تمام بند و بیلهایش در کاشان محقق است، اما همین موضوع در قم چون تنها با تلسکوپ دیده میشود محقق نیست؛ «اهلّ هلال الشهر المبارک» نیست. موضوع آن در اینجا نیست. روی این تأمل کنید.
اگر هم میتوانید برای این الگوریتم ها مثالهای روشنتری پیدا کنید. بعضی مثالهای دیگر هم به ذهن من آمده است. در پیدا کردن فرد جلی برای اینکه بعداً مبانی یکدست شود. یعنی وقتی افراد جلیهای پیدا کردیم که دیگر خود مفتین میبینند که خود ارتکازش اباء دارد از اینکه شارع بگوید که اینجا دو موضوع است؛ اینجا اهلال هلال شده و اینجا نشده است. خود مفتین دیگر حاضر نیست که در این فرد جلی فتوا دهد. وقتی کشف کردیم که من با تلسکوپ دیدم و موضوع هم مشترک بود؛ وقتی لایمکن الا بالتلسکوب و موضوع محرز است، بعداً به گامهای بعدی میرویم. مقصود من روشن است؟ یعنی در اجلی الفرد تحقق موضوعی را که همه مشترک هستیم را احراز کنیم.
شاگرد: باید ببینیم اولین عدول برای کدام دسته شکل میگیرد. اگر با عدول دیگری تعارض نکند. این عدول در فتواها است که فتوا را یکی میکند. باید ببینیم اولین عدول در کدام دسته اتفاق میافتد.
استاد: مرحوم آقای خوئی رؤیت را بهصورت مطلق آوردند. بعد وقتی در مقابل آقای تهرانی طریقیت را بهشدت ثابت کرده بودند به تهافت رسیدند. مجبور شدند از «لو رآه واحد لرآه خمسون» اسم ببرند. میخواستند به گردن شارع یک چیز اضافهای بگذارند. آن جا با صرف روایت رؤیت گذاشتند. اینجا که طریقیت را پررنگ کردند، دیدند که نمیشود. بعد «لو رآه واحد» بود که آن هم یک چیز دیگری است.
شاگرد: اگر اینگونه بگوییم «کسی که هلال ماه شوال را ببیند کور میشود» دراینصورت آیا حاضر است که با تلسکوپ ببیند؟
استاد: ببینید هر ذهنی یک چیزهای ظریف و قشنگی دارد. من مثال شما را چند روز پیش گفتم. من گفتم «من نظر الی هلال صفر وقع فی ضیق المعیشة». مثال شما قشنگتر است
شاگرد٢: در خود کاشان «لاتنظر الی هلال صفر»… .
استاد: آن مثال بعدی است که نرسیدم بگویم. آن مثال اجلی است. گفتم سه مثال میخواهم بگویم، میخواستم بگویم وقتی در کاشان با تلسکوپ میبینید، با تلسکوپ حرام است یا نیست؟ دفعه اول حرام است. این اجلی الافراد است. از این فرد من هم باز اجلی است. الآن که میخواهد جای آن را در کاشان پیدا کند، حرام است یا نیست؟ در تلسکوپ هم هلال صفر هست یا نه؟ این فرد اجلی بود.
شاگرد: با اینکه یقین دارد بعد از آن هم میتواند با چشم ببیند، بااینحال دفعه اول حرام است یا نه؟
شاگرد٢: یک مثال دیگر هم من به ذهنم رسید. ممکن است کسی که ابتعاد را شرط بداند این مثال را بزند. بگوید به جای اینکه شما سهمی را روی کره زمین تصویر کنید ارتفاع بگیرید و بیست کیلومتر بالا بیایید، شما جایی را روی کره زمین پیدا نمیکنید که ماه از مقارنه در آمده الا اینکه در ارتفاع میتوانید ماه را رؤیت کنید و میتوانید «اهل الهلال» را بگویید. بنابراین اگر شما اصل ابتعاد را بپذیرید بعداً سر اینکه آن ابتعاد چقدر باشد صحبت میکنیم. لذا کسی که این ادعا را میکند ممکن است بگوید که این مثالهایی که شما میزنید فایده ندارد. به این دلیل که میگوید همیشه ما یک جایی را پیدا میکنیم که بلافاصله بعد از مقارنه اهلال هلال دارید.
استاد: شروع مثال شما اتفاقا به عرض من کمک میکند. اما دنباله آنکه میگویید فاصله بگیرد؛ شما در «اهلّ الهلال» از موضوع و موطنی که مصحح تسمیه است، نه مقوم – قبلاً بحثش را کردهایم الآن یادآوری میکنم- دارید فاصله میگیرید.
شاگرد: چون خلاف عادت است میگویید؟ فرض بکنید یک زمانی میشود که سفرهای هوائی مرسوم شده است.
استاد: منظور من این نبود. من میگویم مثلاً شما با سفینه به یک جایی میروید که کل ماه… .
شاگرد: نه، هنوز زیر جو هستیم. یعنی بدون فاصله زیاد گرفتن از زمین و بودن اینکه از جو خارج شوید تا اهلال هلال صدق نکند، هنوز در محدودهای هستید که اهلال هلال معنا دارد… .
استاد: صدق میکند. من میخواهم همین را بگویم. شما هر جا بروید، حتی اگر بالای جو بروید و بسیار فاصله بگیرید، اهلال هلال نفسالامریّت دارد.
شاگرد: حتی چهل و هشت ساعت بعد روی زمین… .
استاد: روی زمین بودن مقوم صدق اهلال هلال نیست. مصحح آن است.
شاگرد: پس در آن جا اهلال هلال شده؟ در آن جا که شما بیست و هشت روز و پانزده ساعت شده، هلال را دیده؟ هر چقدر هم که شما در اینجا تکنولوژی داشته باشید نمیتوانید ببینید.
استاد: من راحتترش را عرض کنم. لحظهای که میتوانند روی کره زمین هلال را ببینند؛ مثلاً یک جا مغرب است و هلال را میبینند، زیر کره زمین که کاملاً شب است، میتوانند هلال را ببینند؟نه، اهلال هلال بر آنها صدق نمیکند. چون نمیتوانند ببینند. اما لحظه اهلال هلال برای آنها هست یا نه؟! وقتی ما بیرون فضا میرویم، درست است که بیرون فضا هستیم و امکان رؤیت اهلال هلال در نسبت زمین برای ما نیست، اما لحظه اهلال هلال که برای آنها هست.
شاگرد: نه، ما هنوز در جو زمین هستیم.
استاد: خب اگر در زمین هستیم من باید تصور کنم که شما چه میخواهید بگویید.
شاگرد: شما یک جایی را تصویر میکنید که ساعتها قبل از اینکه در زمین تصویر شود، آن بالا هلال را میبینید. طول آن جا هم با طول جایی که با تلسکوپ دیده نمیشود یکسان هست.
استاد: من فرمایش شما را ترسیم کنم. مثلاً در قم بهصورت عمودی با یک وسیلهای بالا میرویم.
شاگرد: عرض من این است که اینکه شما میفرمایید با تغییر طول و عرض نقاط سهمی میتوانیم اجلی فرد را به دست بیاوریم. عرض من این است که آنها برای اینکه اجلی فرد را خراب کنند، بالا میرود که سهمی را متفاوت کند.
استاد: سهمی متفاوت نمیشود. من همین را میخواهم بگویم.
شاگرد: شما روی زمین یک سهمی دارید اما وقتی شرقیتر بروید و ارتفاعتان بالاتر باشد، سهمی جلوتر میرود.
استاد: ببینید شما میتوانید بالاتر از جو بروید اما ضوابط ریاضی که روی کره زمین میگذارد، باید برای دید خودتان دستگاه مرجع جدیدی درست کنید. نه این آن سهمی تغییر کند.
شاگرد: عرض من این است که ما هنوز روی زمین هستیم. یعنی عرفا میگویند که روی زمین هستید چون از جو خارج نشدهایم.
استاد: اصلاً نمیتوانید این را تغییر دهید. الآن در ذهن شما این است که هر چه بالاتر میرویم این سهمی بازتر میشود. اصلاً این جور نیست.
شاگرد: نه اینکه فقط بالا برویم، شرق هم برویم.
استاد: هیچ فرقی نمیکند. این یک ضابطه ریاضی از مرکزیت سه جرم است. و ضوابط اپتیک نور. سه-چهار چیز است.
شاگرد: خب وقتی کسی که در ارتفاع بالاتر و شرقیتر است، خروج از مقارنه را باید زودتر درک کند تا کسی که روی جرم زمین است.
استاد: بله، میتواند فاصله بگیرد و به جایی برود که خودش را به منطقه نورانی ماه نزدیکتر کند. ولی اگر موضع او همان موضعش باشد، آن نوری که از ماه میآید را که نمیتواند کم و زیاد کند.
شاگرد: عرض میکنم که فاصله میگیرد و به جو نزدیک میشود اما از آن خارج نمیشود.
استاد: خب کجای جو؟ ببینید ماه اینجا است و زمین هم اینطور است، ماه در عدهای از نقاط در زوالشان است و در عدهای از نقاط در غروبشان است، عدهای از نقاط هم در طلوعشان است، عدهای از نقاط هم در پشت زمین هستند و اصلاً ماه ندارند. شما این سفینه را کجا میخواهید ببرید تا ماه را بیشتر ببیند؟ اگر بالا ببرید که بیشتر نمیبیند. زیر ببرید که بیشتر نمیبیند. دست چپ هم که اصلاً محو میشود. مجبور هستید که آن را دست راست ببرید. چون ماه به این صورت پیدا است. دست راست به اندازهای که از جو بیرون بروید که تفاوتی نمیکند. چون فاصله ماه تا زمین خیلی زیاد است. شما باید زاویه خروج از زمین را به قدری قرار بدهید که قطر فاز ماه بیشتر شود. اگر به آن جا بروید، درست است. به همین خاطر هم هست که گفتم باید دقیق معلوم کنید.
شاگرد: یعنی میخواهید بگویید که اگر به آن جا برویم دیگر زمین نیست و دستگاه فرق میکند؟
استاد: احسنت، دستگاه تغییر میکند. یعنی شما میتوانید به جایی بروید که نه تنها هلال بلکه ماه را بهصورت تربیع یا کامل ببینید.
شاگرد: پس از نظر نجومی چنین فرضی نمیتواند باشد؟
استاد: نه، از نظر علمی برای این جو نمیتوانیم. این سهمی، سهمیای است که با معادلاتی ثابت است و شما نمیتوانید آن را کم و زیاد کنید.
شاگرد٢: امروز فرمودید که امکان دارد بنابر همه مبانی ما دو فرد داشته باشیم.
استاد: نه، یک فرد را با دو حیث، موضوع دو حکم قرار دهیم. مثلاً میگوییم غلام زید است. میگویم از این حیث غلام زید است و از حیث دیگری غلام عمرو است. از حیث مالیت، غلام او است، هر چه که درمیآورد باید به او بدهد. از حیث تعلیم و تعلم غلام او است؛ من علّمنی حرفا فقد صیّرنی عبدا، مانعی ندارد، دو حیث است. فلذا به همین خاطر بود که من اول گفتم دخول شهر نیازی به تعدد موضوع ندارد. یعنی ادله اثباتی نمیگوید که هلال وضعا دو موضوع است. بلکه یک موضوع تکوینی است و یکی هم دخول شهر است. بله، اگر برای همین هلال که فرد واحد است نسبت به بقاع زمین، دو حیث درست کنید، بگویید نسبت به اینهایی که میبینند هلال است، این مشکلی ندارد. محال نیست. من تأکید کردم که بحثهای مهمی هم هست. نخواستم بگویم که ثبوتا محال است. بلکه خواستم بگویم که خودمان روی ادله شرعیه چیزی نگذاریم. اگر شارع فرموده باشد که ما حرفی نداریم.
والحمد لله رب العالمین
کلید: افراد هلال، رؤیت با تلسکوپ، اقصر الطرق، اهلال هلال، تقریب مبانی، لغویت جعل، تکوینی بودن اهلال
2 همان
3 الكافي (ط - الإسلامية)، ج4، ص: 67
4 تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج4، ص: 157
5 همان ١۶۴