بسم الله الرحمن الرحیم

سال ۱۴۰۱-جلسات مباحثه فقه-بحث رؤیت هلال

فهرست جلسات مباحثه فقه

فقه؛ جلسه: 93 25/2/1401

بسم الله الرحمن الرحيم

تحلیل و نقد «نوعی بودن» رؤیت هلال

بررسی تفصیل آیت‌الله شبیری بین شخصی و نوعی بودن حکم در رؤیت هلال ـ اتحاد فرد در هلال تلسکوپی و عادی ـ مرز تکوین و اعتبار در اهلال هلال

خلاصه جلسه گذشته

در صفحه چهاردهم به اینجا رسیدیم:

و يتّضح به ما أشرنا إليه سابقًا من أنّ «التفرقة بين ثبوت حكم الرؤية لشخص المكلّف و بين ثبوته لعموم الناس»، ليس بفارق، إلّا أن يرجع إلی الفرق بين کون الرؤية متعلّقة للتكليف و بين کونها طريقًا إلی ثبوت موضوع التكليف، فإذا قلنا بحرمة النظر إلی الأجنبية بالتلسكوب لأنّه شخصيّ و لم نقل بثبوت الشهر بالتلسكوب لأنّه نوعيّ، فما نقول إذا فرضنا ورد خطابٌ للناس: «إذا نظر بعضكم إلی الأجنبية فاستغفروا جميعًا»، فهل ثبوت حكم الرؤية هنا شخصيّ أم نوعيّ؟1

«و يتّضح به ما أشرنا إليه سابقًا من أنّ «التفرقة بين ثبوت حكم الرؤية لشخص المكلّف و بين ثبوته لعموم الناس»، ليس بفارق»؛ در اینجا کاری از شخصیت و نوعیت نمی‌آید.

«إلّا أن يرجع إلی الفرق بين کون الرؤية متعلّقة للتكليف و بين کونها طريقًا إلی ثبوت موضوع التكليف»؛ اگر برگشتش به این باشد، بله.

«فإذا قلنا بحرمة النظر إلی الأجنبية بالتلسكوب لأنّه شخصيّ و لم نقل بثبوت الشهر بالتلسكوب لأنّه نوعيّ، فما نقول إذا فرضنا ورد خطابٌ للناس: «إذا نظر بعضكم إلی الأجنبية فاستغفروا جميعًا»»؛ اگر خواستیم حکم را با «فاستغفروا جمیعا» نوعی کنیم. «فهل ثبوت حكم الرؤية هنا شخصيّ أم نوعيّ»؛ من در ذهنم هست وقتی عبارت را می‌نوشتم مواردی‌که مظنه بحث بود را به‌صورت قضاوت قطعی عرض نمی کردم، به‌صورت سؤال برگزار می‌کردم. دو-سه جا در همین‌جا یادم هست. امر نوعی است، یعنی مجال این باشد که از آن بحث کنیم.

فلذا اگر فرمایش شما را درست فهمیده باشم، همین‌جا در این مثال می‌خواهیم بگوییم که حکم نوعی نیست. «اذا نظر بعضکم الی الاجنبیه فاستغفروا جمیعا»، طبق فرمایشی که شما دارید هم موضوع آن شخصی است و هم حکم آن. درست فهمیدم؟

شاگرد: با تفصیل کوچکی که دیروز عرض کردم.

استاد: بله، فرمایش شما را دیدم.

پایان مباحثه دیروز به اینجا رسید که باید تصوری و تعریفی از شخصی و نوعی­ای که در فرمایش ایشان هست داشته باشیم تا جلو برویم. تصور از این شخصیت و نوعیت ارتکازا ممکن است که خیلی گسترده باشد اما علی ای حال چاره‌ای نداریم این ارتکازی که طبق آن، فرمایش ایشان آمده را باز کنیم و سؤال مطرح کنیم تا ببینیم جایگاه هر کدام کجاست. برای این‌که مقصود از شخصی و نوعی معلوم شود همان مثالی که در فقره بالا صحبت کردیم را دوباره مطرح می‌کنیم و طبق آن مثال، تحلیل را جلو می‌بریم. آن وقت شخصی و نوعی را با توضیحی که آقا فرمودند هم بررسی می‌کنیم.

دیروز این معنا را عرض کردم که در نظام اغراض و قیم، جهت‌دهی ارزش‌ها و قیم به‌سوی وصول به اغراض و تحصیل آن‌ها؛ این جهت‌دهی آن‌ها، حکم می‌شود؛ واجب است که این کار را بکنی. متعلق حکم، حامل اصلی ارزش است

که فلش آن به‌سوی تحصیل غرض است. اما اجزاء موضوع هم وقتی می‌خواهید آن‌ها را تثبیت بکنید چیزهایی هستند که مبادی حامل ارزش هستند. غرض، آن است که بعداً می‌آید. متعلق حکم چون آخرین مرحله است و جزء اخیر برای آن غرضی است که فعلاً در نظرمان بوده؛ متعلق حکم جزء اخیر برای تحصیل حکم است. این کار را بکن تا آن عرض بشود. ولو غرض، غرض واسطه باشد.

اما اگر مستطیع شدی، آن استطاعت هم جزء الموضوع است. معلوم می‌شود که دخالتی در تحصیل غرض دارد. اما نه این‌که مولی، واجب‌کننده و مشرِّع، الآن با او کار داشته باشد. آن را فرض می‌گیریم. با این توضیحاتی که دیروز عرض کردم آن مثال «لا تنظر الی هلال صفر» را بررسی می‌کنیم. در فقره بالا آمده بود:

«فما يقول لو فرضنا ورد «لا تنظر إلی هلال صفر» فهل يجوز النظر إلی هلال صفر بالتلسكوب؟ بدعوی أنّ رؤية الهلال لها طريقية إلی کشف حصول درجة فاصلة للقمر من الشمس، و لم تحصل بعد2».

الآن همان مثالی که در پایان بحث دیروز نیمه کاره ماند را در نظر بگیرید و جلو برویم. مرحله مرحله تحلیل کنیم و بحثی که الآن بین صاحب نظرها هست را می‌خواهیم تصور کنیم؛ این مسأله مورد بحث را به افراد جلی و خفی تحلیل کنیم. اگر ما بتوانیم بر هر کدام به‌صورت گام به گام توافق کنیم، توافق می‌کنیم. دیروز عرض کردم اعمال الگوریتم‌ها برای همین است. رسیدن به یک هدف علمی را یک دفعه و ابتدا به ساکن نمی‌گوییم، بله یا نه. بلکه آن را به گام هایی می‌کشانیم که از این به آن می‌رسیم.

الآن با بحث‌هایی که شما فرمودید سؤال را متمرکز می‌کنیم تا نوعی و شخصی را تصور کنیم. دیروز هم فرمودند الآن برای این‌که همه حاضر الذهن شوند آن را باز توضیح دهید.

بررسی منشأ قول تفصیل بین حکم شخصی و نوعی

شاگرد: در فضای نوعی بودن هم در ناحیه شرط و هم در ناحیه حکم باید توجه کرد. چون ایشان شرط و حکم را با هم دیده‌اند. نوعی بودن حکمی است که تعین و تشخصش به یک نفر نیست. یعنی این‌طور نیست که اگر آن حکم ثابت شود تنها برای آن فرد ثابت شده باشد. یک چیزی مانند دخول شهر است. اگر دخول شهر ثابت شود دیگر نمی‌توانیم بگوییم تنها برای زید ثابت شد. این در احکام وضعی است. در احکام تکلیفی هم مانند صیام شهر رمضان است. این‌ها یک چیزهای مشخص و معینی هستند که مترتب بر امری مثل دخول شهر است که ابتدا و انتها دارد. صوم به معنای صوم شهر رمضان – نه مطلق صوم- را هم می‌توانیم بگوییم در ناحیه حکم نوعی است. مثالی که شما فرمودید «اگر به اجنبیه نگاه بکنید یک ماهی داریم که ماه استغفار است»، آن هم مانند شهر رمضان نوعی می‌شود. حکم شخصی حکمی است که برای یک شخص ثابت می‌شود دون الآخر. مانند حرمت نظر به اجنبیه و … . فقط آن قاعده‌ای که برخی از مثال‌ها را درست می‌کرد این است: ادعا این نیست که هر جایی که در ناحیه جزاء حکم نوعی بود لزوماً شرط هم نوعی باشد. بلکه باید دو ضابطه دیده شود. یک؛ آیا در ناحیه خود شرط یک قرینه خاصه یا عامه­ای بر شخصی یا نوعی بودن هست؟ اگر این باشد که کار تمام می‌شود و نوبت به تناسبات نمی‌رسد. اگر این نبود می‌بینیم اگر در ناحیه حکم، نوعی بود به تناسبات می‌گوییم شرط هم نوعی است.

استاد: پس روی حساب نظر جلیّ – نظر دقیقش بماند- نوعی بودن اختصاصی به عملکرد یک شخص خاص ندارد. در صفحه هفت هم دیروز صحبتش شد. خودشان در عبارتشان پایان فرمایششان یک جمله‌ای داشتند. به «لایوکل لحمه» مثال زدند. در آخر کار صفحه هفت فرمودند: «لایجوز لک اکله» با «لایوکل لحمه» فرق می‌کند. گاهی شما به اضطرار می‌رسید و «یجوز لک اکله» می‌شود. اما با این‌که الآن «یجوز لک اکله» است درعین‌حال «لایوکل لحمه» است که «لایجوز لک اکله». نه این‌که چون «یجوز لک اکله» شد پس آن هم «یوکل لحمه» باشد. و لذا فرع خوبی در دنباله آن فرمودند؛ کسی که الآن به‌خاطر اضطرار غیر ماکول اللحم برایش جواز اکل پیدا کرده، با همین غیر ماکول اللحم نمی‌تواند نماز بخواند. چون هنوز «لایوکل لحمه» است. این را برای عمومی مثال زده‌اند. خب آن جا هم نسبتاً بحث شد که الآن حکم وضعی منظور است؟ ریخت احکام وضعی به این صورت است که کار شخص نیست. حکمی است که روی موضوع بار می‌شود. این فعلاً بماند تا مثالی که می‌خواهم عرض کنم را بگویم.

قبل از این‌که دنباله فرمایش ایشان را بگویم، دیروز مطلبی را گفتم و دنبال آن رفتم. برای بحث امروز و پیوند زدن دو مطلب هم خیلی خوب است. عرض کردم استاد فرمودند اشتراک افق شرط نیست. هر کجای کره زمین هلال را دیدند کافی است. مرحوم آقای خوئی فرمودند. بعد قید زدند که در شب، مشترک باشند. شاگردشان در اسئلة حول رویة الهلال فرمودند که این حرف استاد ما نیاز به قید دارد و سر نمی‌رسد. چرا ما راهی را برویم که در آخر باید این قید را بزنیم. ما برمی‌گردیم و راه مشهور را می‌رویم. لذا هر دو باید این را حل کنیم. اگر از راه خلاف مشهور برویم به مشکل برخورد می‌رویم و یک جوری آن را حل می‌کنیم. اگر از راه مشهور هم برویم آن را حل می‌کنیم. همان‌طوری که در آن جا باید حل کنیم.

لذا در ادامه بحث حتی از فتوای سابق خودشان عدول کردند. قتوای سابق خودشان این بود که وقتی در بلاد شرقی دیدند برای غربی کافی است. در عدول فرمودند نه، باید در همان شهر قابلیت رؤیت داشته باشد. صرف این‌که شهر بلد رؤیت شرقی است برای بلد غربی کافی نیست. پس اگر شما در ایران دیدید اما در غربِ شما در لندن اصلاً قابل رؤیت نباشد، ولو شما در شرق دیدید ولی واقعاً برای آن‌ها قابل رؤیت نیست، می‌فرمایند که ثابت نمی‌شود ولو غربی باشند. عدول کرده بودند و این لوازم را داشت.

نقد تفصیل بین شخصیت و نوعیت با دو بلد در یک نصف النهار

عرض من این است که مسأله را جوری به افراد مختلفش تحلیل کنیم که ببینیم آیا این‌طور است یا مانند مشهور –شرطیت اشتراک افق در بلاد قریبه، آن هم با توضیح ایشان- است. یا بگوییم اگر بلاد قریبه نشد اشتراک آفاق می‌شود. آیا این‌طور برخورد کنیم؟ یا می‌توانیم به مصادیقی تحلیل کنیم که بحث را از نظر علمی جلو ببرد. دیروز من گفتم که ما در قم هستیم. الآن روی این سهمی­ای که در نقشه‌ها می‌بینید چون قم در شمال است، گاهی می‌شود که قم در وسط این سهمی واقع می‌شود به‌نحوی‌که بالای سهمی که قم هست از نظر فنی تنها رؤیت با تلسکوپ ممکن است. ما فرض گرفتیم که بدون تلسکوپ نمی‌توانند ببینند. اما چون در وسط سهمی هستیم –نه در رأس سهمی- اگر همین نصف النهار قم را پایین برویم به مغز وسط سهمی می‌رسیم. به بلادی می‌رسیم که نصف النهار آن‌ها همین نصف النهار قم است، ظهرشان با ما یکی است اما هلال را در همین غروب امروز ما به‌راحتی می‌بینند. این فرض دیروز من بود.

گفتم که آن را روی نقشه هم پیدا کنم. دیدم همان جزیره‌ای که رضاخان ملعون را تبعید کردند –جزیره موریس- برای مثال ما خیلی خوب است. بعداً در ذهنتان بماند که مثال خوبی است. شاید حدود نیم ساعت ظهر جزیره موریس از قم و تهران جلوتر است. نزدیک هم هستند. غروب و طلوع آن هم در ایام مهرماه و فروردین –اعتدال ربیعی و خریفی- مثل ما است. در بقیه ایام مثلاً در زمستان روز ما کوتاه‌تر می‌شود لذا غروب ما جلوتر از موریس می‌شود. به نظرم عرض موریس بیست درجه جنوبی است. اما طول آن پنجاه و هفت درجه شرقی است. یعنی حدوداً هفت درجه از قم که حدود پنجاه درجه شرقی است بیشتر است. هر یک ساعت پانزده درجه می‌شود؛ قاچ جغرافیایی است. هفت درجه، تقریباً نصف قاچ جغرافیایی می‌شود. هر قاچ یک ساعت است، هفت درجه و نیم می‌شود نیم ساعت. بنابراین ظهر جزیره موریس حدود نیم ساعت از ما جلوتر است. غروب آن هم حدوداً با قم یکی است.

شاگرد: عرض شمالی آن چقدر بود؟

استاد: عرض جنوبی دارد. حدود بیست درجه است. ولی نصف النهار آن با ما یکی است. ظهرمان یکی است. حدوداً نیم ساعت تفاوت دارد. ماداگاسکار هم مقداری بعد از ما است. یک ربع بعد از ظهر ما ظهر آن‌ها می‌شود. آن‌ها هم در هجده درجه عرض جنوبی هستند. حالا این مثال را داشته باشید.

آن چیزی که من روی این فرد تأکید می‌کنم این است: تازه هم تذکر فرمودند، بحث بود که دو مبنا است. شما می‌گویید هلال شخصی است، درحالی‌که عده‌ای می‌گویند همین هلال افراد دارد. نه این‌که یک فرد است که حالات دارد. خیلی بحث کرده‌اند. ببینید الآن در مانحن فیه با این مثالی که عرض می‌کنم؛ غروب واحد است؛ با فاصله یک ربع-ده دقیقه است. ساعت‌هایی که صورت می‌گیرد همین امروز وقت غروب در قم لایمکن الرؤیة الا بالتسلیح. همین غروب و همین ساعت غروب ما در آن جا با چشم عادی می‌بینند. برای این‌که بحث جلو برود عرض می‌کنم، آیا در اینجا این احتمال هست که باز هم دو فرد هلال داشته باشیم؟ یک هلال جزیره موریس است که در همین غروب آن را می‌بینند. یک فرد دیگری از هلال داریم که ما در قم می‌خواهیم آن را با تلسکوپ ببینیم. اگر ما در قم با تلسکوپ دیدیم و آن‌ها در جنوب با چشم عادی دیدند، دو فرد هلال می‌بینیم؟ یا یک فرد هلال؟ آقایانی که در افراد فرمایش داشتید در اینجا هم نظرتان را بگویید. اگر مخالف هستید اشاره کنید. اگر موافق هستید من بحث را جلو ببرم.

وقتی شما این سهمی را در نظر بگیرید عرض من کاملاً روشن است. در قم لایمکن الرؤیة الا بالتلسکوپ، همین زمان و همین غروب چون آن‌ها در وسط سهمی واقع شده‌اند یمکن الرؤیة بالعین المجردة. کدام یک از این‌ها است؟

شاگرد: یک فرد است.

استاد: فعلاً مخالف داریم یا نداریم؟ این به ذهنم آمد تا مطالب علمی را از این مصادیق شروع کنیم؛ این مثال شأنیت این را دارد که بحث گام به گام جلو برود. الگوریتم است. اگر جلو نرود باید بایستیم و بحث کنیم. اما می‌بینید که بحث یک گام جلو می‌رود. پس حالا این را داشته باشید که ما یک هلالی داریم که یکی است، با این تفاوت که ما با تلسکوپ می‌بینیم و آن‌ها با چشم عادی می‌بینند. حالا به بحث خودمان برگردیم.

شاگرد: در اینجا می‌توان یک قیدی زد که مغز سهمی که می‌خواهیم در نظر بگیریم باید در بلاد متعارف باشد. مثل بلادی که شبه جزیره و قاره آسیا در آن هستند. اما اروپا را می‌گویند نه. به این خاطر که دحو الارض در آن جا بوده.

استاد: اگر در بلاد متعارف نشد، دو فرد هلال می‌شود؟ در زمان واحد نگاه می‌کنیم.

شاگرد: نه، نمی‌گوییم دو فرد است.

استاد: پس سؤال من این است، جای دیگری نروید.

شاگرد: می‌گفتیم فرد هلالی که چنین وصفی –قابلیت رؤیت- دارد، اماره دخول شهر است. پیش‌فرض سؤال آن فرد این بود.

استاد: خب الآن سؤال من این است: آن‌ها روی همین کره زمین هلال را عادی می‌بینند، ما هم در قم با تلسکوپ می‌بینیم، دو فرد از هلال هستند یا یک فرد؟

شاگرد: یک فرد هستند اما اماره دخول شهر نیست.

استاد: فعلاً «اما» را بگذارید. قبول کردید که یک فرد هست؟ اماره بودن آن را بعداً بحث می‌کنیم. گام به گام جلو رفتن یعنی همین. فعلاً دو فرد است یا یکی است؟ تا حالا نزاع داشتید و می‌گفتید که دو فرد است. قبول نمی کردید. البته منظور من در مجال بحث است. نمی‌خواهم حتماً بگویم شما این‌طور فرمودید. شما در مقام بحث این احتمال را قائم می‌دانستید. خیلی فرق است که کسی نظرش این باشد با این‌که در فضای مباحثه یک احتمالی را صفر نداند. آن چه که به اذهان شریف شما نسبت می‌دهم این است که در مباحثه ما شما احتمال دو فرد بودن را صفر نمی‌دانستید. منظور من این است. و الا ممکن است من یک چیزی بگویم که شما بگویید من نمی‌خواستم حتماً این را بگویم و از آن دفاع کنم. فعلاً دو فرد هلال است یا یک فرد؟

شاگرد: یک فرد است.

استاد: خیلی خب، الآن بر گردیم به نوعی و شخصی. آن چه که راجع به نوعی و شخصی، طریقی و موضوعی عرض کردم این بود که من در دستگاه متعلق، متعلق المتعلق قضیه رؤیت هلال را چون متعلق حکم نبود فرمودند نوعی است. چون متعلق حکم نبود فرمودند که طریقی است. اما من آمدم جای آن را عوض کردم. یعنی رؤیت هلال را متعلق حکم کردم با خصوصیت دوم که نهی بود. نهی به این معنا بود که کلاً طبیعت نباید موجود شود. حالا این مثال را می‌گوییم: فرض می‌گیریم که دلیل شرعی وارد شده «لاتنظر الی هلال صفر»، هیچ‌چیز دیگری هم نداریم.

شاگرد: فکر نمی‌کنم نظر آقای مختاری این باشد که چون متعلق حکم بوده ایشان طریقیت گرفته باشند.

استاد: من عرض می‌کنم. ایشان که نگفته‌اند. من عرض می‌کنم تحلیل من این است. لذا دیروز تعبیر به ترائی کردم. تحلیل خود من ترائی است. آن‌ها که قبول ندارند ترائی باشد، آن‌ها می‌گویند واقعاً این‌طور است. من عرض کردم چون آن جا متعلق است، متعلق خصوصیاتی دارد که شخصیت و موضوعیت را به ذهن می‌زند. این عرض من بود.

حالا در اینجا بیاییم؛ «لاتنظر الی هلال صفر». سؤال ما این است که می‌گوییم نوعی و شخصی. شما الآن درکی دارید ولو ما بالدّقّة حرف شما را نگرفته باشیم. روی درک خود شما از نوعی و شخصی، «لاتنظر الی هلال صفر» حکم نوعی است یا شخصی؟ سؤال اول. گام به گام جلو برویم.

شاگرد: شخصی است.

استاد: «لاتنظر الی هلال صفر» حکمی شخصی است. سؤال دوم؛ آیا اگر با تلسکوپ ببیند حکم بالفعل می‌شود و بر او حرام است که به هلال صفر نگاه بکند؟

شاگرد: بله

استاد: حاج آقا فرمودند چون «لاتنظر الی الاجنبیه» شخصی است پس با تلسکوپ هم نمی‌شود آن را دید. فرمایششان این بود.

شاگرد٢: اگر شما به جای هلال صفر، زهره بگذارید ما قبول می‌کنیم. ولی اسم صفر و محرم می‌آید مشکل می‌شود.

استاد: باشد، الآن می‌رسیم. من همه فرمایش شما را بررسی می‌کنم. فعلاً روی فرمایش ایشان جلو می‌رویم تا من یک نتیجه بگیرم بعد به فرمایش شما بر می‌گردیم.

شاگرد: در این مثال شما اگر هلال صفر در روز دوم هم باشد، فرد هست یا نیست؟

استاد: هر وقتی که هلال صدق کند. ما از عرف فاصله نمی‌گیریم. پس شما فرمودید که «لاتنظر الی هلال صفر» شخصی است. خب اگر با تلسکوپ نگاه بکند حرمت بالفعل هست یا نیست؟ هست. سؤال من این است که الآن یک حکم شخصی داریم، می‌خواهیم این حکم شخصی را تحلیل کنیم. حکم، حرمت است. متعلق حکم، رؤیت است. متعلق المتعلق رؤیت چیست؟ رؤیت به چه چیزی تعلق می‌گیرد؟ متعلق المتعلق این نهی هلال صفر است. شما فرمودید حکم شخصی است و حرمت هم بالفعل است. یعنی «ینظر الی هلال صفر». پس قبول کردید این چیزی که او دید هلال صفر است. اگر قبول نکردید حکم بالفعل نیست. یعنی دارید می‌گویید تخیل هلال صفر است؟! دراین‌صورت که حکم بالفعل نیست. با فرض این‌که می‌گویید حکم شخصی است و حرمت هم بالفعل است یعنی متعلق المتعلق ما واقعاً خودش است. نه تخیل متعلق المتعلق. در «اکرم العالم» تخیل کنیم که کسی عالم است، خب دراین‌صورت حکم که بالفعل نبوده.

حالا اینجا می‌آییم، وقتی این هلال، هلال صفر است، این هلالی که با تلسکوپ آن را می‌بینند با آن چه که در جزیره موریس هلال صفر را می‌بیند دو فرد هلال است یا یک فرد هلال؟

شاگرد: یک فرد هلال.

استاد: قرار شد که یک فرد هلال باشد. پس ببینید با «لاتنظر الی هلال صفر» برای ما چه چیزی ثابت شد؟ دقیقاً از حکم شخصی «لاتنظر» کشف کردیم تحقق متعلق المتعلق را که هلال صفر است. همین هلال صفر در فرضی که با چشم عادی دیده می‌شد نوعی یا شخصی است؟

شاگرد: نوعی است.

استاد: آن جا که دارند می‌بینند برای خودشان می‌بینند. برای ما که نمی‌گویند. در جزیره موریس دارند می‌بینند…

شاگرد: در جزیره نوعی است.

شاگرد٢: فرض کنید همه به یک اجنبیه نگاه می‌کنند، حکم آن برای هر کدام شخصی است.

استاد: من روی توضیحی که ایشان داده‌اند جلو می‌روم. من حرفی ندارم برمی‌گردیم روی توضیحی که ایشان دادند. من خلاف فرمایش شما جلو می‌روم؟

شاگرد: نه.

استاد: ببینید، به فرمایش شما هم می‌رسیم.

شاگرد٣: معلوم نیست که مقصد کجا است.

استاد: مقصد اصلی این است که بحث قضیه هلال و رؤیت هلال و تفاوت گذاشتن بین صدق رؤیت هلال به نحو رؤیت متعارف و هلال متعارف با رؤیت عرفی لهلال عرفی را تحلیل کنم و در یک الگریتمی یک گامی برای آن پیدا کنیم تا همه بر آن متفق شوند. من این را می‌خواهم. در این مثال «لاتنظر الی هلال صفر»، در این فضا متعلق را پذیرفتیم که هلال صفر است. همین هلال صفر، در همین زمان به نحو نوعی که منظور شما است، وقتی در جنوب دیده می‌شود الآن دو فرد هلال داریم یا یک فرد هلال؟

شاگرد: یک فرد هلال.

استاد: پس به وسیله «لاتنظر» کشف کردیم که قطعاً هلال صفر است و هم این‌که قطعاً در یک منطقه‌ای که دو فرد نیستند، نوعی است.

شاگرد: این هایی که فرمودید قابل تصدیق است. ولی دو-سه مقدمه دارد. یکی این‌که آن جا شخصی می‌شود و اینجا نوعی می‌شود، در صورتی است که آن جا «لاتنظر الی هلال صفر» است و اینجا «اذا رایت هلال…» است.

استاد: نه، صبر کنید. من فقط کار دارم که متعلق المتعلق در «لاتنظر الی هلال صفر» با این‌که شما پذیرفتید که حرمت کاملاً بالفعل است، تخیلی است؟! یا واقعاً هلال صفر است؟

شاگرد: واقعاً هلال صفر است.

استاد: خب وقتی شما می‌گویید «اذا اهل الهلال دخل الشهر»، آن جا یک «اهل الهلال» دیگری داریم؟

شاگرد: خب اینجا دقیقاً نکته اختلاف است. در «لاتنظر الی هلال صفر» همان نکته‌ای است که شما فرمودید اساساً دخول شهر حکم نیست. ولی با بحثی که شد عرض کردیم که حکم است. اگر آن مقدمه توضیح داده شود فرمایش شما روشن می‌شود. اما این‌که چه فرقی می‌کند؛ حکم به دخول شهر امری اعتباری است. آن چیزی که مسلم است یک امری تکوینی داریم که ماه در طول سی روز… .

استاد: صبر کنید. من الآن به خود ماه مبارک برگردم که وحدت مثال شود. «لاتنظر الی هلال الشهر المبارک» یک دلیل شرعی است و یک دلیل دیگر می‌گوید «اذا رئی هلال الشهر المبارک فدخل الشهر». الآن این دو دلیل دو انشاء حکم با دو موضوع است؟ اگر می‌گوید «لاتنظر الی هلال الشهر المبارک» با این‌که می‌گوید «اذا رئی هلال الشهر المبارک دخل الشهر»، دو موضوع است؟! می‌گویید «دخل الشهر» یک موضوع دیگری است و اعتباری است؟! می‌گویم این هلال، هلال نیست اما برای «لاتنظر» هلال هست! یعنی به این صورت است که در دو دلیل دو رؤیت هلال است؟!

شاگرد: بنده از قول آن‌ها دفاع می‌کنم. آن‌ها هلال را ذو افراد می‌دانند.

استاد: من جایی را می‌گویم که آن را می‌بینیم.

شاگرد: بله، ولی شما برای امروز را می‌گویید اما آن‌ها می‌گویند هلال امروز و فردا دو فرد از هلال هستند.

استاد: نه، جای دیگری نروید. ما گام به گام جلو می‌رویم. یعنی من تأکید دارم که یک گامی روشن شود. اگر گام‌های مبهم را بیاورید بحث آشفته می‌شود.

شاگرد: عرض من این است که اگر بخواهید مبنای آن‌ها را هم در بحث داخل کنیم باید آن را هم در نظر بگیریم. آن‌ها می‌گویند ما که اسم جدیدی نمی‌گذاریم. فرض کنید اگر روز اول و دوم هر کدام از این‌ها یک فرد از هلال باشد. در مثالی که ما گفتیم همه یک فرد هستند روز اول است. یعنی ما با تلسکوپ می‌بینیم و آن‌ها با چشم عادی می‌بینند. این یک فرد از هلال هست اما آن‌ها می‌گویند شارع چه موقع برای شما حکم به دخول شهر می‌کند؟ وقتی که فردی که فردا می‌آید را ببینید. یعنی هلال روز دوم را ببینید. فلذا در «لاتنظر الی هلال صفر» منتظر این نباشیم که آن‌ها برایش یک اسم جدید بگذارند. و بعد بگوییم حالا که شما هلال صفر گفتید، همین را هم دخول شهر بدان. نه، این‌ها می‌گویند که فرد هلال صفر است و من اسم ماه رمضان و غیره نمی‌گذارم، همان است اما دخول شهر برای فرد فردای آن است که شما با چشم غیرمسلح می‌بینید.

استاد: یعنی با این‌که روز اول بالدقه در یک دلیل شرعی هلال شهر مبارک رؤیت شده و حرمت آن‌ها بالفعل شده….

شاگرد: برای جزیره موریس بالفعل شده.

استاد: من مثال را دوباره تکرار می‌کنم. در مثال وحدت درست کردیم تا معلوم شود. یک دلیل می‌گوید «لاتنظر الی هلال شهر رمضان»، یک دلیل می‌گوید «اذا رئی الهلال دخل الشهر المبارک»، من الآن در این دو مثال عرض می‌کنم. وقتی شما می‌گویید «لاتنظر الی هلال الشهر المبارک» الآن در نهی، حرمت بالفعل هست یا نیست؟ متعلق المتعلق چیست؟

شاگرد: اگر تکلیف یک قید را در این مثال روشن کنید، جواب این سؤال معلوم است. «لاتنظر الی هلال صفر» یعنی صفری که منجر به دخول ماه می‌شود؟ اگر شما این را می‌فرمایید، آن‌ها می‌گویند نه. یعنی چون کسی که با تلسکوپ دیده هلال صفری که موجب دخول ماه می‌شود را ندیده اما کسی که در جزیره موریس هست هلال صفری که موجب دخول شهر می‌شود را دیده. علت این‌که من فرمایش شما را تصدیق کردم این بود که آن هلال صفر هست اما از این باب که هلال صفر است. ولی در اینجا هنوز شرعاً نبوده. در موریس هم هلال صفر است اما از باب این‌که شرع هم حکم به دخول آن کرده است.

استاد: الآن در مثال «لاتنظر الی هلال شهر رمضان» حرمت در قم با تلسکوپ بالفعل است یا نه؟

شاگرد: تکلیف این قید را روشن بفرمایید.

استاد: قید ندارد می‌گوید «لاتنظر».

شاگرد: هلال شهر رمضان یعنی هلال شرعی؟

استاد: هلال شرعی چیست؟

شاگرد: طبق فرمایشی که آقایان دارند آن‌ها دو فرد می‌بینند. یعنی اگر در قم با چشم مسلح می‌بیند، فردایش یک فردی از هلال را می‌بیند که آن دخول شهر است. ولی الآن که با چشم مسلح می‌بینی فکر نکنید هلال ماه دیگری است. عده‌ای حکم به صفر می‌کنند. اسم جدیدی به آن نمی‌زنند.

شاگرد٢: ایشان علی المبنی بحث می‌کنند درحالی‌که ما علی المبنی بحث نمی‌کنیم.

شاگرد: حاج آقا علی المبنی بحث می‌کنند.

استاد: نه، علی المبنی اما مبنایی که در ادله شرعیه مشترک هستیم. نمی‌توانیم در مورد روایتی که «رئی الهلال» می‌گوید بگوییم یعنی «رئی الهلال»ی که من می‌گویم. این‌که در دلیل نیست. من سؤال را تکرار کنم. یک دلیل می‌گوید «لاتنظر الی هلال الشهر المبارک» با غیرتلسکوپ هم رؤیت ممکن نیست. من که با تلسکوپ می‌بینم حرام است که به این هلال نگاه کنم یا نه؟!

شاگرد٣: ایشان می‌خواهند این را بگویند که هنوز هلال رمضان بودن این هلال احراز نشده.

استاد: اگر احراز نشده پس چطور حکم به حرمت می‌کنند؟!

شاگرد: من با این قید گفتم. وقتی «المبارک» را گفتید دیگر ماه مبارک شرعی می‌شود.

استاد: صفر با مبارک چه فرقی می‌کند؟

شاگرد٣: در صفر هم همین‌طور است. ایشان می‌گویند که هنوز صفر بودن هلال محرز نشده و «لاتنظر» هم به فعلیت نرسیده.

استاد: من این بخش را برای فرمایش ایشان گذاشته‌ام.

شاگرد: یا استظهار دیگری از روایت شود. به این نحو که شما نباید به هلال شرعی یک منطقه که احراز شده نگاه بکنید.

استاد: خب حالا بحث با آن قسمت اول سر فرمایش ایشان رفت. یعنی دوباره منجر به انکار این شد که هلال صفر باشد. یعنی مورد خدشه شد. خب این بحث ایشان بود. برگردیم. شما اول پذیرفتید که حرمت بالفعل است.

شاگرد: قید شرعی را نداشتید.

استاد: من عرض کردم در یک دلیل آمده «لاتنظر الی هلال صفر»، یا «لاتنظر الی هلال رمضان»، شما می‌گویید که این‌ها با هم فرق دارد؟! خب همه شهر عرفی است.

شاگرد: کسانی که به چشم غیرمسلح قائل هستند در صدق اصل هلال مشکلی ندارند اما می‌گویند چون با چشم غیرمسلح دیدید در فضای زبانی لازم است که اسم جدیدی روی آن بگذارند؟ یا می‌گویند همان هلال صفر است اما به حدی که حکم به دخول شهر کنیم نرسیده است؟

استاد: بحمدالله تا الآن ما گام خود را رفته‌ایم.

شاگرد: من در آن نوشته توضیح دادم و فکر می‌کردم که با توجه به آن قیود جلو می‌روید.

استاد: نه، ما می‌خواهیم با همان روش ببینیم قیودی که از کلاس است مستدرک است یا نه. اصلاً بحث برای همین است. ما می‌گوییم «لاتنظر الی هلال صفر» که روی ارتکازتان می‌پذیرید که حرمت بالفعل است، بعد وقتی می‌گوییم «لاتنظر الی هلال رمضان»، می‌گویید که فرق کرد! خب چه فرقی کرد؟!

شاگرد: نه، این‌طور فرقی نکرد.

استاد: خیلی خب. پس شما قبول دارید صدق عرفی هلال صفر و هلال رمضان هست.

شاگرد٢: هلال هست ولی هلال رمضان نیست.

شاگرد: هلال شرعی برای این‌ها نیست.

استاد: پس الآن سراغ فرمایش ایشان می‌رویم که این اضافه مورد خدشه باشد. می‌گوییم وقتی می‌گویند «لاتنظر الی هلال» اگر با تلسکوپ نگاه کردی حرمت بالفعل است. اما وقتی می‌گویند «لاتنظر الی هلال صفر» یا «لاتنظر الی هلال الشهر المبارک»، یعنی وقتی با اضافه می‌گویند از کجا می‌گویید که ثابت می‌شود؟! این مصادره به مطلوب است. لذا حرمت بالفعل نیست. خب الآن سؤالاتی که می‌خواهم مطرح کنم این است: امروز بعد از ظهر که هلال ماه مبارک را می‌بینید و دلیل هم دارید که «لاتنظر الی هلال الشهر المبارک»، در همین لحظه و در همین غروب در جای دیگر این نصف النهار دارند با چشم عادی می‌بینند. آن هلالی که آن‌ها می‌بینند با هلالی که ما می‌بینیم دو فرد است؟ یا یک فرد است؟ یک فرد است. وقتی یک فرد از هلال است، هلالی که آن‌ها می‌بینند هلال شهر مبارک هست یا اضافه آن مشکوک است؟

شاگرد: احراز شده که هست.

استاد: وقتی هلال شهر مبارک است و اضافه محرز است و یکی هم هست، برای ما هلال شهر مبارک نمی‌شود؟!

شاگرد: این اول الکلام است.

شاگرد٢: شما یک فرد بودن هلال را انکار می‌کنید.

شاگرد٣: یک فرد بودن هلال را انکار نکردیم بلکه یک فرد رمضان بودن آن را انکار کردیم.

استاد: می‌گوییم غلام زید یک فرد است، در آن جا غلام زید است اما در اینجا غلام زید نیست، با این‌که یک فرد است!

شاگرد٢: در مبنای این‌ها باید با چشم عادی دیده شود تا ماه رمضان شود.

استاد: من که بناء و مبنای آن‌ها را قبول دارم که این جور می‌گویند. صحبت سر این است که وقتی با این مبادی دقت کنیم که یک هلال است و یک فرد است؛ در زمان واحد چشم شما این­جا می‌بیند و چشم من در آن­جا می‌بیند، این هلال واحد است. همین هلال واحد هلال صفر و ماه مبارک هست و درعین‌حال نیست!

شاگرد٣: دو تقویم است.

استاد: آن هایی که می‌گویند دو تقویم است برای فردا و امروز می‌گویند، نه برای یک روز.

شاگرد: فردی از هلال ماه است برای کسانی که دیده‌اند… .

شاگرد٢: دوستان می‌خواهند بگویند مسأله رمضان اعتباری است. شارع برای کسی که با چشم عادی دیده، رمضان را اعتبار کرده و برای کسی که با چشم مسلح دیده رمضان را اعتبار نکرده.

استاد: اگر نشده باشد من به ذهنم این جور آمد؛ این خودش یک استفتائی است که روی حساب فنی محضر حاج آقا که عدول فتوا کردند، فرستاده شود. بگوییم الآن نظر شما برای این چیست. امروز و فردا و غروب و .. نه. اشکال می‌کردند و می‌گفتند آخر شب می‌بیند و می‌گفتند شب اول شروع شده بود. این اشکالات را کرده بودند. لذا این فرض دقیق را استفتاء کنند؛ یعنی هنوز غروب قم نشده، بیست دقیقه مانده که خورشید ما غروب کند. همین لحظه جزیره موریس که شرقی‌تر از ما هستند دارند با چشم عادی هلال را می‌بینند. در همین غروب، نه در غروب دیگر. در همین غروب دارند هلال را می‌بینند و ما هم آن را با تلسکوپ می‌بینیم. این‌طور دقیق استفتاء شود. یعنی به فقیهی که ارتکازاتی دارد، به‌خوبی شرائط موضوع را بگویند آن وقت خروجی فتوا معلوم می‌شود. نه این‌که کسی در دفتر علی المبنی بگوید چون فاصله دارند ثابت نمی‌شود. خود فقیه با ارتکازاتی که دارد از این چه می‌فهمد؟ الآن غروب ما است، عده‌ای با چشم عادی می‌بینند، مثل این‌که عده‌ای با عینک می‌بینند و عده‌ای با چشم عادی می‌بینند. ما شرع را این‌طور معنا کنیم؟! ما مطالبی بگوییم اگر به عرف عام گفته شود همه لبخند بزنند؟!

مرز تکوین و اعتبار در اهلال هلال

ببینید ذهن عوام می‌تواند بگوید که این آن طرف کره زمین است. اما به همین ذهن عرف وقتی بگویید درست است که آن جا است اما ماهی که در همین لحظه هر دو می‌بینیم، دو تا است یا یکی؟ برای عرف عام این جور بگویید.

شاگرد: اگر عرف دخول شهر را اعتباری بداند لبخند روی لبش نمی‌آید. تا ببینیم شارع برای هر شهری چه چیزی را اعتبار کرده است.

استاد: شارع گفته وقتی اهلال هلال ماه مبارک شد؛ اذا اهل هلال الشهر المبارک غلّت مردة الشیاطین. وقتی هلال ماه مبارک را اهلال کرد، شیاطین به غل می‌روند. این عرف عام است. در آن جا با چشم عادی می‌بینند. ما هم با تلسکوپ می‌بینیم، اهلّ الهلال؟ یا نه؟ می‌گویید برای آن‌ها اهلال هلال شده و شیاطین آن‌ها به غل رفته‌اند. اما … .

شاگرد٣: دراین‌صورت شما باید شرق آمریکا نسبت به اینجا را هم بگویید که آن جا غلّت نمی‌شود.

استاد: این فرض گام بعدی است. شما سر سفره بیت خودتان و در جاهایی که خالی الذهن هستند، دقیقاً همین فرض را بگویید، ببینید در ده نفر چند نفر می‌گویند که اعتبار است؛ آن چیزی که ما در کلاس روی دلیل شرعی واضح گذاشتیم. دلیل شرعی می‌گوید وقتی هلال را دیدید، هلال ماه مبارک است. می‌گوید به آن نگاه نکن. همانی که قبول داری که بالفعل است و نباید به آن نگاه کنی، همان هلال است. همینی که من تأکید دارم. اما این‌که مبانی درست شده باشد، بحث ما برای این است که در گام هایی که روشن است این مبنا خلاف ارتکاز و خلاف ذهن عرف عام می‌شود، کشف می‌کنیم که این مبنا به اطلاقه در گام اول نزد عرف عام سر نمی‌رسد. این عرض من است تا این‌که فرض ها عوض نشود. اینجا نمی‌پذیریم اما اینجا می‌پذیریم، چرا؟ برای این‌که حرف مرد یکی است.

ببینید ما می‌گوییم در اینجا که نمی‌پذیریم یا می‌پذیریم، اگر به‌خاطر آن کلی است، این نشان می‌دهد که کلی شما باطلاقه درست نیست. اینجا با ارتکاز شما جور در نمی‌آید. یک فرد هلال است؛ شبهه تفرد هم نیست. شبهه‌ای که الآن مطرح است چیست؟ اضافه آن به ماه صفر است. این اضافه، حکم وضعی است. در ذهن عرف عام وقتی می‌گویند اگر هلال دیدید شهر داخل شده، این حکم دارد موضوع خارجی را می‌گوید؟ یا الآن دارد تشریع یک حکم وضعی می‌کند؟ «اذا دخل الشهر فصم»، نه این‌که «اذا رئی الهلال احکمت بدخول الشهر»، این «احکمت» نیست. برای من واضح کالشمس است. من تکرار هم که می‌کنم به این خاطر است بگویم من عرض می‌کنم. دخول شهر بلاریب حکم وضعی نیست. ادعا من این است. چون رؤیت هلال و دخول شهر امور تکوینی است و جعل حکم اضافه برای آن لغو است. چه وضعی و چه تکلیفی.

شاگرد٢: دخول شهر چطور می‌تواند تکوینی باشد؟

استاد: اهلال هلال چطور می‌تواند تکوینی باشد؟

شاگرد٢: خب چرا زمان مقارنه را زمان دخول شهر نگذاشتیم؟ الآن چرا اهلال را برای دخول شهر گذاشتیم؟

استاد: تعیین قطعه اعتباری را که قبلاً صحبت کردیم. مثلاً شما می‌توانید بگویید از بدر تا بدر یک شهر است. یک چرخه است. نه از مقارنه تا مقارنه، بلکه از مقابله تا مقابله. باز این یک تکوین است. یعنی وقتی لحظه‌ای که قمر از بدر رد می‌شود، شهر داخل شود. شهری که به اعتبارمان گفتیم از مقابله تا مقابله شهر است. خب حالا شما می‌گویید از مقارنه تا مقارنه شهر است. حالا بگویید از اهلال هلال تا اهلال هلال، شهر است.

شاگرد: این اعتبار شد.

استاد: اعتبار شد؟! اعتبار در تعیین مبدأ است. اما دخول شهر آن‌که دیگر اعتبار نیست.

شاگرد٢: کسانی که در عرف خاص هیئت و نجوم هستند می‌گویند دخول شهر مقارنه است. آقایانی که می‌گویند اهلال هلال تمام نیست. می‌گویند ما نمی‌دانیم فقها چرا می‌گویند اهلال هلال ملاک دخول شهر است. بلکه وقتی مقارنه شد ماه جدید است. وقتی بیست و نه روز و نیم گذشت، تمام است. یعنی همینی که شما اهلال هلال می‌گویید را عرف خاص هیویون قبول نمی‌کنند.

استاد: ببینید در تعیین دوری که دارد؛ در تقطیع قطعات آن، اعتبار می‌تواند دخالت کند. و همین تقطیع یک چیزهایی داشت که تکوینی بود. یعنی مقارنه تا مقارنه تکوینی است. مقابله تا مقابله تکوینی است. شما می‌توانید این را ابتدا و انتها قرار دهید. ولی خود این نقطه که تکوینی است. نقطه اهلال هلال فی علم الله تعالی معلوم است.

شاگرد: الآن نقطه دخول شهر کجا است؟

استاد: فی علم الله تعالی «اذا اهل الهلال» است.

شاگرد: یعنی اولین نقاطی که بیرون آمد منظور است؟ یا نه؟ همین برای ما مشکوک است که آیا اولین نقاط است یا قوی‌تر است؟

استاد: منظور ما فی علم الله است. اما شما دوباره سراغ ما می‌آیید. اذا اهل الهلال فی علم الله تعالی دخل الشهر. اهل الهلال تکوینی یا تشریعی است؟

شاگرد: کدام هلال؟ هلالی که چه وصفی دارد؟

استاد: فی علم الله تعالی. آن چه که فی علم الله تعالی خداوند آن را اهلال می‌داند. هر چه باشد. آن تکوینی است یا تشریعی است؟ خداوند تشریعا آن را اهلال هلال کرده یا تکوینا؟ آن چه که در علم خودش می‌گوید اهلال هلال است، تکوینا اهلال هلال است یا تشریعا؟

شاگرد: تکوینا.

استاد: خب این نقطه تکوینی است. شما همین‌طور که در مقارنه تا مقارنه می‌گویید، اهلال هلال فی علم الله را می‌گویید شهر داخل شده. پس نقطه تکوینی است. دخول شهر هم تکوینی است. لذا لغو است و خلاف حکمت است که دوباره بگویید اهلال هلال فی علم الله تعالی تکوینی است اما دوباره اعتبار کند که «دخل الشهر». مگر به همان معنایی که گفتم از نقطه تا نقطه است.

شاگرد٢: شما این‌طور فرمودید که اعتبار این است که روابط واقعی نفس الامری­ای وجود دارند، کارکرد اعتبار این است که آن‌ها را در عرصه زندگی فعال می‌کند. خب احدی در این شک ندارد که خورشید و ماه به‌صورت تکوینی می‌چرخند. حالا سؤال این است که برای این‌که نظم تکوینی واقعی را در عرصه زندگی اجتماعی پیاده کنیم، اعتبار می‌کنند و می‌گویند از هلال تا هلال شهر است. یعنی من که شارع هستم حکم می‌کنم از وقتی که هلال شود، شهر است. نه از وقتی که مقارنه شود. آن امری تکوینی است اما این‌که شارع از هلال تا هلال را شهر اعلام می‌کند، به‌خاطر این است که این را اعتبار می‌کند تا آن را جاری کند.

استاد: من که در تعیین مبدأ، آن را قبول کردم. اما صحبت من سر این است که دخول شهر هم دوباره حکم است؟ تعیین مبدأ به دست معتبر است. می‌گوییم فی علم الله اهلال هلال شده است اما شارع قبول ندارد و می‌گوید که من هنوز آن را شهر مبارک نمی‌دانم. این‌طور است؟! اگر شما بین این دو جدا می‌کنید، بحث می‌کنیم. شما می‌گویید خدا قبول دارد که اهلال هلال شده اما می‌گوید منِ شارع آن را به‌عنوان ماه مبارک اعتبار نمی‌کنم.

شاگرد: بالأخره باید یک اعتباری شود که من ماه رمضان را از هلال تا هلال گذاشته‌ام یا نه؟ این تشریع یا تکوین است؟

استاد: تعیین مبدأ آن‌که تشریع است. من این را قبول دارم. اما دخول شهر… .

شاگرد: شهر چیست؟

استاد: مثل زوال است. زوال تکوینی است یا تشریعی؟

شاگرد: تکوینی است.

استاد: وقتی تکوینی است با این‌که می‌فرماید «اذا زالت الشمس دخل وقت الصلاة» چه فرقی می‌کند؟ یک واجب موسع – من الزوال الی الغروب- است. حضرت نمی فرمایند «اذا زالت الشمس فصل»، حضرت می‌فرمایند «اذا زالت الشمس دخل وقت الصلاة». الآن این دخول تشریعی است. به چه معنا؟

شاگرد٢: این با آن جا فرق دارد. ما نمی‌دانیم کدام نقطه از اهلال معتبر است.

استاد: ما فعلاً در علم الله هستیم. «ما» را رها کنید. ما ثبوت را مد نظر داریم.

شاگرد٢: شما می‌گویید دراین‌صورت موریس و قم یک فرد است، درحالی‌که دو فرد می‌شود.

استاد: در موریس که احراز قطعی می‌کنیم که هلال شده.

شاگرد٢: در موریس احراز شده که ماه مبارک شده است. ما در قم ماه مبارک آن‌ها را می‌بینیم.

استاد: در موریس فی علم الله اهلال هلال شده و در قم فی علم الله اهلال هلال نشده؟

شاگرد٣: مگر اهلال هلال در قم و در موریس بودن را دارد؟

استاد: نه، من همین را می‌خواهم بگویم. یک فرد است.

شاگرد٣: فرض بگیریم روی سهمی بالاتر از قم مکانی هست که با چشم هم دیده نمی‌شود. آن جا اهلال شده یعنی اهلال که به مکان نیست.

استاد: بله، قاطع هستیم به این‌که در نزدیک‌های قطب تا آخر ماه اصلاً هلال را نمی‌بینند. نمی‌توانیم بگوییم برای آن‌ها شهر نیست.

شاگرد: این به متعارف بر می‌گردد و قید متعارف را می‌زنیم. در این مشکلی نداریم.

استاد: به فتوای ایشان باید در بلد هلال را ببینیم. اگر دیده نشد ماه مبارک نیست. می‌گویند ماه مبارک نوعی است، نه شخصی.

شاگرد٣: به قطب نرویم، به جایی برویم که هلال را فردا می‌بینند اما الآن نمی‌بینند.

استاد: خب ماه آن‌ها بیست و هفت روز می‌شود. یعنی شرائط آن‌ها طوری است که سوم ماه هلال را می‌بینند و بیست و هفتم هم نمی‌بینند.

شاگرد٣: نه، مقداری بالاتر از قم. مثلاً در شمال اصلاً امکان رؤیت نیست ولی فردا می‌توانند ببینند. ماه آن‌ها یک روز بعد می‌شود.

استاد: آن‌ها نمی‌توانند هلال را ببینند، برای آن‌ها اهلال هلال شده یا نه؟

شاگرد٣: اهلال هلال که قید «برای» ندارد. اهلال هلال برای هلال است.

استاد: همین را می‌گویم. «برای» برای کره است. الآن در موریس می‌بینند و به فرمایش شما در رشت و شمال ایران ولو با تلسکوپ هم نمی‌بینند. الآن در غروب آن‌ها اهلال هلال شده یا نشده؟ الآن دارند می‌بینند.

شاگرد: شما موضوع را اهلال هلال می‌گیرید و هیویون مقارنه می‌گیرند و حاج آقا هم رؤیت می‌گیرند. این‌که اول شهر کجا باشد اعتباری است.

استاد: وقتی دلیل شرعی می‌گوید «اذا اهل الهلال» مشترک هستیم.

شاگرد٣: عنوان «اهل الهلال» تکوینی نیست. یعنی حیث به چشم آمدن در آن ملحوظ است. «اهل» کجا است؟

استاد: فی علم الله؟

شاگرد٣: بله.

استاد: از ثبوت آن بحث می‌کنیم. مشکلی نداریم.

شاگرد٣: حد مشخص دارد؟ این نقطه‌ها به چه حدی برسند اهلال است؟

استاد: ببینید این‌که ثبوت آن را ما بفهمیم چیز دیگری است. شما می‌گویید وقتی از مقارنه قمر رد می‌شود، در علم خدا شروع ماه لحظه دارد یا ندارد؟

شاگرد٣: نقطه لحظه‌ای شروع ندارد. مانند آب شور است. ما عناوینی داریم که واقعاً تعین ندارد تا بخواهیم آن را کشف کنیم. یعنی عنوانی اخذ شده که خود آن عنوان شناور است. مثلاً در آب شور باید خدا تعیین کند که کدام آب شور است؟! یا مثلاً صحرای منا کجا است؟ هر کجا را که شما بگویید من می‌گویم یعنی یک سانت این طرف تر از آن منا نیست؟!

استاد: ببینید شما مسأله زبان و لِیبل زدن سیستم زبانی به تکوینیات را با محض تکوین مخلوط می‌کنید. این‌که برچسب می‌زنید که فلان تکوین چیست؛ آب شور هست یا نیست ربطی به خود تکوین ندارد. خدای متعال درجه هر آب شوری را می‌داند.

شاگرد: این‌که چند در صد نمک دارد در علم الله معلوم است. اما در اصل شور بودن به این صورت است که آن شور است و این‌که یک گرم نمکش کم‌تر است شور نیست؟!

استاد: شور بودن در اموری است که در تکوین قار است. قبلاً هم در آن‌ها تفاوت گذاشتم. حالا در کم متصل غیر قار می‌آییم. متصرم، یعنی لحظه به لحظه دارد عوض می‌شود. فی علم الله لحظه‌ها معلوم هست یا نیست؟ فی علم الله لحظه شروع معلوم نیست؟

شاگرد: از نظر زمانی؟

استاد: از نظر تکوینی. کاری به زمان و اسم‌گذاری نداریم.

شاگرد: سؤال من همین‌جا است. یعنی دقیقاً معلوم است که چه نقطه زمانی است. ولی آیا صدق هلال می‌کند؟

استاد: ما ابتدا تکوین را درست کنیم و بعد برچسب بزنیم. فی علم الله لحظات متصرم هستند یا نیستند؟ قابل اجتماع نیستند و غیر از شوری است. لحظات معلوم است. آن لحظه‌ای که هلال، هلال می‌شود فی علم الله معلوم است یا نه؟

شاگرد٢: وقتی من می‌خواهم ملاک دخول را از مقوله تکوین قرار دهم یک ملاکی می‌خواهد. چون قرار است که به دخول من حکم کنم.

شاگرد١: با توجه به فرمایش شما در ژاپن که سه ساعت به غروب مانده هم ماه مبارک آمده است و دخول شهر شده است.

استاد: جمع‌بندی من هنوز مانده است. ابتدا مبادی بحث روشن شود. سریع بگویید لازمه آن این است، درست نیست. این ملازمه‌هایی که از این بحث‌ها می‌گیرید را من قبول ندارم. چون هنوز مبادی بحث مانده است. یکی تشکیک در صدق هلال است. تشکیک در نفس الامر را باید حل کنیم. اما فعلاً با ارتکاز علم الله ذهن جلو برود.

ببینید زبان عربی که می‌گویند زبانی است که واضع آن خدای متعال است؛ در زبان خودش که زبان اهل جنت است و زبان الهی است، به یک چیزی که طلا گفته، برای خودش هم مبهم است؟!

شاگرد: اگر این‌طور باشد نه.

استاد: خب وقتی در زبان عربی هلال و اهله داریم، «يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْض‏3» که هنوز ما نبودیم، آن هلال برای خدا هم مبهم است؟! در زمان متصرم آن لحظه اهلال هلال معلوم هست یا نیست؟

شاگرد: با این بیان معلوم است.

شاگرد٢: برای چه نقطه‌ای؟ برای هر نقطه‌ای مشخص است. ما می‌گوییم مثل زوال می‌ماند. هر نقطه ی آن فرق می‌کند.

استاد: یعنی فی علم الله هم هلال هست و هم هلال نیست؟

شاگرد٢: در موریس هلال هست و در تهران نیست.

استاد: فی علم الله؟

شاگرد٢: بله، چون هنوز به آن نقطه خود نرسیده است.

استاد: ما که بالاتر زمین هستیم آن را نمی‌بینیم اما چرا در موریس آن را می‌بینند؟ دو فرد نیست. بلکه موقعیت ناظر طوری است که آن را نمی‌بیند.

شاگرد: یعنی درجه‌ای از هلال نزد شارع معتبر است که آن مشخص است. لذا می‌گوید الآن در موریس آن درجه شکل گرفته.

استاد: «اذا اهل الهلال غلت مردة الشیاطین» را به او می‌گوید؟! نه این‌که شما به شرع نسبت بدهید. شارع می‌گوید در موریس غلت، اما در قم که شما نمی‌بینید لم یغل. فی علم الله تعالی شهر مبارک داخل نشده است. کدام عرفی این را از شما می‌پذیرد؟! یعنی نزد خدای متعال ما چند ماه مبارک داریم.

شاگرد: نه یک ماه مبارک داریم که …. .

استاد: حاج آقای سیستانی که صریحاً می‌گویند نوعی است. روی ارتکاز خودتان بگویید چند ماه مبارک داریم؟

شاگرد: نمی‌توانیم بگوییم که ماه مبارک فازی است؟ صفر و یکی نیست.

استاد: چون متصرم الوجود است فی علم الله تعالی نمی‌تواند فازی باشد. شما اهلال هلال را به این جای کره زمین می‌زنید، درحالی‌که اهلال هلال امر نفسی است. یعنی حتی به فتوای آقایان وقتی فاصله گرفته اهلال هلال شده. شما جایی هستید –پشت کره زمین- که نمی‌توانید آن را ببینید. یعنی اهلال نشده؟!

شاگرد: پس چرا شما ملازمه را قبول ندارید؟

استاد: آن به این خاطر است که چند مقدمه دیگر هست. یکی این‌که ما می‌خواهیم برچسب بزنیم؛ شب اول ماه، روز اول ماه.

شاگرد: غلت چطور است؟

استاد: اگر می‌خواهید لحظه را به گردن من بگذارید قبول است. اما شما سر ژاپن رفتید. اگر لحظه‌ای را می‌خواهید بگویید قبول است. در این لحظه همه جا ماه مبارک آمده است. لذا حرفی که مرحوم آقای خوئی گفته‌اند، نه به آن نحوی که ایشان گفتند، طوری دیگری که بعداً عرض می‌کنم، صحیح است. ما می‌گوییم لحظه دخول شهر فی علم الله تعالی برای کل کره معلوم است. اما محاسبه آن و این‌که کدام بقاع الآن اول شب ماه مبارک است، کدام بقاع روز اول است؟ در اینجا چند گزینه داریم. این‌که آقا سریع نتیجه گرفتند که تو این را می‌گویی و نتیجه‌اش هم این است، صحیح نیست. ثبوتا اگر بخواهیم مانند یک خط‌کش حرکت قمر را با حرکت وضعی زمین مطابقت کنیم، چون بیست و نه و نیم است، این نیم آن، ما را در یک وضعیتی قرار می‌دهد که برای تطبیق چند گزینه داریم. این گزینه‌ها ثبوتی هستند که اتفاقا ادله اثباتی هم آن را تعیین می‌کند. حالا من امروز وارد نشدم. فرمایش سید با فرمایش استادشان وحید تعارض درست کرده. خب ما چرا تعارض درست کنیم که استاد و شاگرد دعوا کنند؟! اگر از گزینه‌هایی است که ثبوتا چند گزینه داریم، یکی از ادله اثباتی هم این را می‌گوید و دیگری هم آن را . شما می‌گویید تعارض است! چون گزینه ثبوتی را خوب ندیدید این‌گونه می‌گویید. درحالی‌که در اینجا دست مقنن باز است، چون ثبوتا چند گزینه داریم. خب وجوب های تخییری چیست؟ حالا بماند. می‌خواهم بگویم فوری نمی‌شود که آن لازمه را بفرمایید.

والحمد لله رب العالمین

کلید: رؤیت شخصی، رؤیت نوعی، نقد الگوریتمی، هلال تکوینی، شهر تکوینی، شهر اعتباری، تکوینی و اعتباری، اهلال هلال، نصف النهار مشترک، هلال شرعی

1 mabahes.bahjat.ir/10932/#_ftnref4

2 همان

3 التوبه ٣۶