بسم الله الرحمن الرحیم

سال ۱۴۰۱-جلسات مباحثه فقه-بحث رؤیت هلال

فهرست جلسات مباحثه فقه

اصول؛ جلسه:90 18/2/1401

بسم الله الرحمان الرحيم

وضعیت هلال شوال 1443ق.

تأثیر اختلاف فتاوا در عید فطر 1443ـ امکان جعل مستقل حکم وضعی ـ تفاوت موضوع فقهی با موضوع منطقی

صفحه سیزدهم این جزوه بودیم.

و المهمّ في هذا المجال، توضيح المراد من قولنا سابقًا إنّ الهلال هو الموضوع و إنّ الرؤية ليست إلّا طريقًا محضًا لثبوته، و ذلك لأنّ اصطلاح الموضوعية قد اشتبه الأمر فيها، و لا محيص عن بيان مقدّمة بها تتّضح العناصر الدخيلة في البحث ليقع کلّ منها محلّه الذي يليق به1

نسبت به عبارت «محله الذی یلیق به» این‌طور به ذهن می‌آید که گاهی ما در بحث یک عنصری را معنون به یک عنوانی می‌کنیم که تحلیل ما در آن تعنون دخالت دارد که اگر آن تحلیل را عوض کنیم، اساساً دید ما و عینکی که در بحث داریم عوض می‌شود. اصل مقصود از این عبارت هم دو نکته است. یکی تقسیم‌های موضوع و طریق در رساله رؤیت هلال و رساله هیویات فقهیه است. یکی هم این مسأله که عرفیت هلال، میزان و موضوع است و غیرهلال به‌عنوان ابتعاد قمر از شمس، از دور خارج می‌شود. این مقصود از این عبارت در اینجا است. الآن این مقدماتی هم که می‌خوانیم برای همین مقصود است. «ولا محیص عن بیان مقدمة» را این‌طور در نظر بگیرید.

آن چه که عرض من است این است که اساساً تقسیم به موضوع و طریق در کتاب رؤیت هلال و این‌که بگویند رؤیت، موضوعیت دارد، این جور در نمی‌آید. اگر ما تحلیل را عوض کنیم می‌بینیم که کلمه موضوعیت به آن نمی چسبد. این یک. دوم این‌که بعد از این‌که رؤیت طریق شد، طریق به چه چیزی است؟ طریق به اهلال هلال و ظهور هلال در افق است؟ یا طریق به ابتعاد قمر از شمس؟ این هم یک بحث خیلی مهمی است که ما در این صفحه به‌دنبال آن هستیم. فوائد خوبی هم دارد. یک چیزهای حاشیه‌ای هم دارد که بعد عرض می‌کنم. چون مقصود مقابله با این دو بوده، در عبارات یا مسامحاتی هست یا غفلت از برخی نکات است که وقتی جلو رفتیم عرض می‌کنم.

بررسی رؤیت هلال شوال سال ١۴43

قبل از این‌که این تقسیم‌بندی و مقدمه را عرض بکنم، نسبت به رؤیت هلال همین ماه شوال امسال، نکته‌ای را عرض می‌کنم. خب ماه شوال امسال مصداق خیلی خوبی برای بحث‌های مطرح نشده‌ای هست که ما در مباحثه طرح کردیم. عرض کردم در مسأله رؤیت هلال از اول وجوب صوم تا الآن که مطرح می‌شود ما می‌گوییم رؤیت هلال با تلسکوپ مجزی هست یا نیست؟ اگر مجزی است بسیاری از روزه‌های مسلمانان بی‌خود گرفته شده است. من عرض کردم این جور نیست. با این نقشه‌ای که الآن از هلال روی کره زمین نشان می‌دهند؛ رؤیت هلال در بلاد را روی کره زمین به‌صورت یک سهمی نشان می‌دهد. با معیارهای مختلف نشان می‌دهند. رأس این سهمی که به‌صورت یک ماهی است ـ با فاصله یک ساعت، دو ساعت، چهار ساعت بیشتر نمی‌شودـ رأس این سهمی است که محل اختلاف فقهی است. اینجا است که مراجع فتاوا می‌دهند که مجزی نیست یا هست. فقط محل اختلاف دقیق آن‌که ثمره دارد همین رأس سهمی است. یعنی در رأس سهمی است که دقیقاً با تلسکوپ می‌توان دید و امکان رؤیت هلال در هیچ کجای زمین با غیر چشم مسلح نیست.

امسال این‌طور بود. ماه شوال امسال دقیقاً برای کشور ایران به این صورت بود که ایران دقیقاً در همین سه ساعت واقع شده بود. یعنی اگر نقشه را ببینید مصداق خیلی خوبی برای بحث ما بود. عملاً هم دیدید چون در اینجا واقع شده بود، با تلسکوپ هم رؤیت نشد؛ معیارها تفاوت می‌کند، شرائط تفاوت می‌کند. یعنی آن جور نبود که بگوییم دماغه بیضی باعث اختلاف فتاوا و لوازم آن شد. ولی نکته‌ای که مهم است این است که خلاصه ماه شوال امسال دقیقاً محل اختلاف مجزی بودن تلسکوپ با غیرش را نشان می‌داد، آن هم به نحو منحصر. چون سر دماغه بیضی روی کشور ایران و شاید عربستان و بحر احمر بود که اختصاص به تلسکوپ تمام می‌شد. آن چه که می‌خواهم عرض کنم این است که در رؤیت هلال شوال امسال دو قول فقهی اجزاء با تلسکوپ و عدم لزوم اشتراک آفاق – همه آفاق می‌توانند برای هم مجزی باشند- با هم همگرائی نداشتند و نمی‌توانستند کمک هم بکنند. می‌خواهم این نکته را عرض کنم. چرا؟ چون اگر اجزاء تلسکوپ را قائل بودیم بلاد ما در کجا واقع شده بود؟ در رأس سهمی؛ به‌نحوی‌که وقتی ممکن بود ما با تلسکوپ ببینیم در هیچ کجای کره زمین با چشم عادی نمی‌دیدند. اینجا موضعی است که قول به عدم اشتراک افق و اتحاد آفاق با قول به رؤیت با تلسکوپ همگرائی نداشت. یعنی نمی‌توانستند یکدیگر را کمک کنند. این نکته را قبلاً من عرض کرده بودم. امسال این امتیاز را داشت. گفتم چون این امتیاز را داشت گفتم تذکر آن را عرض کنم. این تذکر که خصوص رؤیت هلال امسال این همگرائی را نداشت. یعنی بزنگاه محل اختلاف می‌شد، اگر رؤیت با تلسکوپ صورت می‌گرفت، تک بود؛ مسأله اجزاء تلسکوپ تک بود. یعنی خودش باید سر برسد.

به خلاف آن وقت‌هایی که کشور ایران در رأس سهمی نباشد. آن جا قضیه عدم لزوم اشتراک افق با قضیه اجزاء تلسکوپ همگرا هستند. یعنی یکدیگر را کمک می‌کنند در پیشرفت بحث. فرض آن را جلوتر عرض کرده بودم که در قم ممکن نیست که با تسلیح چشم آن را ببینید، حتماً چشم باید مسلح باشد. اما در همین زمان شهری که با قم در نصف النهار شریک است اما عرض آن کم‌تر است، یعنی نزدیک خط استواء است، همان روزی که در قم رویت ممکن نیست مگر با چشم مسلح –چون بالای سهمی قرار می‌گیرد- همین امروز در آن جا با چشم عادی می‌بینند. این یعنی کسی که قائل است اشتراک افق شرط نیست، قرب نزدیک هم را شرط نمی‌داند، می‌گوید رؤیت در آن جا برای ما کافی است، چون در آن جا دارند با چشم عادی می‌بینند. کسی هم که می‌گوید ما در قم ندیدیم می‌گوید شما که قائل به اشتراک افق هستید ولو اجزاء تلسکوپ را شرط نمی‌دانید اما اجزاء تلسکوپ ما با قول شما هر دو در اثبات رؤیت هلال، همگرا هستند و یکدیگر را کمک می‌کنند.

پس این یک نکته که برای امتیاز رؤیت هلال شوال امسال نسبت به سایر رؤیت‌ها است که با قول عدم لزوم اشتراک افق همگرائی ندارند. چون درست در رأس سهمی هستند. این‌ها نکات خوبی است تا وقتی بعداً خواستید ملاحظه بکنید این‌ها را برای جهات فقهی بحث در نظر بگیرید.

شاگرد: منظور شما از اشتراک افق همین حد قریبش است؟

استاد: عدم اشتراک افق. اشتراک افقی که مشهور می‌گویند به این صورت است که با فاصله حدود نیم ساعت باید بلاد قریبه باشند. صرف اتحاد در نصف النهار میزان نیست. الآن نصف النهار قم با نصف النهار عمان…

شاگرد٢: در همان نصف النهار می‌خواهید راه دور شود؟

استاد: بله، وقتی مشهور به آن جا بروند، روی ظاهر فتاوا این‌ها بلاد قریبه نیستند. ولو همه آن‌ها در نصف النهار شریک هستند. بلدی که در جنوب ما هستند مانند امارات و عمان یا جزائری که در اقیانوس هند هستند، می‌توانند در نصف النهار با ما شریک باشند اما ظاهر فتوای مشهور در لزوم اشتراک افق شامل این‌ها نمی‌شود. لذا عرض کردم در این بحث ما فتوای خلاف مشهور در غیر امسال می‌توانند همگرا باشند. یعنی کمک یکدیگر کنند. مفتین را به اطمینان برسانند.

دو مفتی هستند؛ یکی می‌گوید که اشتراک افق شرط نیست. ولی رؤیت با تلسکوپ مجزی است. دیگری می‌گوید رؤیت با تلسکوپ مجزی نیست اما عدم اشتراک افق مانعی ندارد –لزوم اشتراک افق، شرط نیست- بنابر خلاف مشهور. این دو قول در غیر امسال طبق مبنای خودشان می‌گویند که ماه ثابت شد. مشکلی هم ندارند. آن‌که می‌گوید اشتراک افق شرط است و بلاد بعیده کافی نیست، می‌گوید تلسکوپ که مجزی است؛ ما در قم با تلسکوپ دیدیم. کسی که می‌گوید می‌گوید تلسکوپ مجزی نیست؛ و در قم با تلسکوپ دیدید فایده ندارد، اما می‌گوییم مبنای شما این است که اشتراک افق شرط نیست. پس همین حالا که ما در قم با تلسکوپ دیدیم همین امروز در افریقا یا در بلاد دیگری که در نزدیک نصف النهار ما هستند با چشم عادی می‌بینند. پس هر دو طبق مبنای خودشان قائل هستند که هلال ثابت است. ما به این همگرائی دو فتوا می‌گوییم؛ تعاون و همگرائی­ای که به هم کمک می‌کنند. این تعاون‌ها در تشابک شواهد مهم است. در این‌که بعضی از مبانی بخواهد با بعض دیگر تقویت بشود به‌نحوی‌که در آینده باحثین را به اطمینان برساند که اینجا مجزی هست یا نیست.

به خلاف شوال امسال که این جور نبود. چون شوال امسال در دهانه سهمی بود، فقط در صورت رؤیت فتوای کسی که قائل به اجزاء چشم مسلح بود فایده داشت. فتوای دیگران فایده‌ای ندارد.

شاگرد: در الجزائر که بدون چشم مسلح دیده بودند.

استاد: در آمریکای مرکزی، جنوب آمریکای شمالی و شمال آمریکای جنوبی که ظاهراً خیلی عادی می‌توانستند آن را ببینند.

شاگرد٢: اگر عدم اشتراک را به این صورت بگیرید باز همگرائی پیدا می‌کنند. عدم اشتراکی که آن‌ها را هم شامل شود.

استاد: بله، عدم اشتراک شعبی دارد. اشتراک در شب بگیریم. یا به‌طور دیگری معنا کنیم… .

شاگرد٣: قبل از طلوع فجر ما آن‌ها با چشم عادی دیدند. روی این مبناء «اذا رایته قبل الزوال فهو للیلة السابقة» برای ما هم عید می‌شد.

استاد: بله، یعنی آن‌ها با چشم عادی می‌دیدند در وقتی که ما هنوز طلوع فجرمان نشده بود. ولی مشکلی که داریم این است که شب ما که گذشته و هنوز رؤیت هلال با چشم عادی ممکن نبوده، این شب را چه حساب کنیم؟

شاگرد: شب عید حساب کنیم. «اذا رایته قبل الزوال فهو للیلة السابقة». این هم تقنین است و اماره نیست.

استاد: این انقلاب می‌شود. یعنی شب اول ماه شوال که فرض گرفتیم در اینجا با چشم عادی نمی‌دیدیم، الآن چه برچسبی دارد؟ چون با چشم عادی نمی‌بینیم لحظات این شب که دارد طی می‌شود و تا نزدیک طلوع فجر می‌شود، این لحظات برای ماه شوال است؟ برای ماه رمضان است. فرض گرفتیم که ما هلال را نمی‌بینیم.

شاگرد: روی حساب تقنینی می‌شود. ما کاری به واقع نداریم و می‌خواهیم نظم بدهیم.

شاگرد٢: این دو مبنا با هم جمع نمی‌شود. چون شما هم می‌خواهید قبل از زوال را حجت بدانید و هم بلاد بعیده را قبول کنید. اگر هم قبل از زوال هم باشد مختص به نصف النهار است. نه این‌که بخواهیم آن را به عدم اشتراک افق ضم کنیم. کسی که قائل به این دو مبناء شود خیلی اختلاف پیدا می‌کند.

استاد: ظاهراً برخی در منهاج الصالحین هر دو مبنا را قائل هستند. یعنی هم می‌گویند رؤیت قبل از زوال مجزی است برای ثبوت این‌که امروز ماه جدید باشد و هم این‌که خلاف مشهور می‌گویند که اشتراک افق شرط نیست.

شاگرد: امسال اشتراک در جزئی از شب بوده.

استاد: در ذیل اشتراک در شب خیلی از سؤالات مطرح است.

شاگرد: برخی می‌گویند مدتش باید زیاد باشد. برخی دیگر مثل آقای خوئی در قلیلش هم مشکلی ندارند.

استاد: بله، مرحوم آقای خوئی تصریح می‌کنند «ولو فی جزء منه». اگر طوری باشد که در اینجا هنوز طلوع فجر نشده و لیل را لیل عرفی بدانند… .

شاگرد: دیگر فرقی بین قبل و بعد نیست.

استاد: منظور شما از قبل و بعد چیست؟

شاگرد: یعنی وقتی که اشتراک در شب شد کافی است.

استاد: آن روی مبنای خودش است. روی این مبنا که اشتراک افق شرط نیست و در یک جزء کمی از شب با آن جایی که اهلال هلال شده و طبق مبنای خودشان که چشم مسلح را کافی نمی‌دانند و با چشم عادی می‌بینند، برای تمام بلاد سابق و شرقی آن‌ها که رؤیت هلال نداشتند کافی است.

شاگرد: ظاهراً الآن آقای وحید، معظم شب را قبول می‌کنند.

استاد: ظاهر کلمه معظم شب، اقیانوس اطلس به بعد را تماماً بیرون می‌کند.

شاگرد: یعنی هلال امریکای جنوبی امسال به درد نمی خورد.

استاد: بله، یعنی وقتی به اقیانوس اطلس رسیدید یک فاصله وسیعی می‌شود تا این‌که بلاد بخواهد در شب مشترک شوند. اما اگر این طرف اقیانوس بیایید، دورترین بلاد غربی­ای که ما داریم که جزائر خالدات بوده – در طول بلاد قدیم؛ به نظرم شهید در لمعه فرمودند- که حتی از اسپانیا هم آن طرف‌تر بوده.2 یعنی اگر مبدأ طول قرار دهیم و روی نقشه نگاه کنید اسپانیا و پرتغال غربی‌ترین بلاد اروپا هستند اما در آفریقا زیر مغرب و مراکش این جزائر از اسپانیا غربی‌تر هستند. حالا سؤال در این است که اگر در غرب آفریقا دیده شود که از اسپانیا آن طرف‌تر است، شاید نزدیک شش ساعت با اینجا فرق داشته باشد، آیا به این شش ساعت، «معظم» صدق می‌کند یا نه؟ اگر صدق معظم احراز نشود، هر کجا شک بکنید دیگر نمی‌توانید به آن عمل کنید. بلکه باید صدق معظم احراز شود. اگر شک کردیم که معظم هست یا نیست، دیگر برای ما مجزی نیست. چون باید معظم احراز شود. حالا روی نظر خودشان آیا بلاد غربی که قبل از اقیانوس اطلس هستند را شامل می‌شود یا نه؟ به گمانم بیش از شش ساعت نشود و زیر شش ساعت باشد؛ مثلاً نصف النهار گرینویچ با ما سه ساعت و نیم تفاوت دارد. اما بلاد غربی که جزائر خالدات و غرب آفریقا باشد، دوباره با خود گرینویچ شاید دو ساعت فرق داشته باشند. با مجموع آن‌ها مثلا پنج ساعت می‌شود. به نظرم معظم شب با پنج ساعت صدق بکند. اما این‌که خود ایشان صغرویا چه می‌فرمایند نمی‌دانم.

شاگرد٢: امسال می‌گفتند در جنوب غربی ایران می‌توانستند ببینند؛ رأس سهمی در جنوب غربی ایران افتاده بود و می‌گفتند که می‌شود با تلسکوپ دیده شود ولی ندیدند.

استاد: صرف این‌که نرم‌افزار بگوید امکانیت رؤیت دارد کافی نیست. خود نرم‌افزار به‌عنوان محاسبه تخصصی دارد می‌گوید. اما آن چه که میزان است این است که چشم باز کنند و با تلسکوپ ببینند.

شاگرد٢: شما گفته بودید موضوع اهلال هلال است.

استاد: مانعی ندارد. اهلال هلالی که با رؤیت که طریقت دارد احراز شود. نه صرف اهلال هلال ولو با یک ظنی که بگوییم نرم‌افزار چنین می‌گوید. خود این نرم‌افزارها سابقه‌ای دارد. شش-هفت معیار دارند. معیارهای آن‌ها با هم فرق می‌کند. همین معیار یالوپ که حاکم بوده و عکس آن را دفتر مراجع می‌دادند، آن سالی که هلال دیده شد و این معیار خطا شد، خود متخصصین ایرانی به فکر افتادند تا معیارهای جدیدی بدهند؛ معیارهایی که حتی با آن معیار می‌گفت ممکن نیست ببینند اما با این معیار گفتند ممکن هست ببینند. کما این‌که بر عکس هم می‌شود؛ او می‌گوید ممکن است اما از این نظر که باید یک چیزی را در فرمول محاسبه ملاحظه بکند که فی علم الله دخالت دارد، این متخصص آن را بلد نبوده و آن پارامتر را در فرمول محاسبه رؤیت هلال و ترسیم این سهمی اعمال نکرده است. در ترسیم سهمی شاید باید هفت، هشت، ده تا، بیست تا پارامتر را در فرمول محاسبه بکند تا بتواند این سهمی را روی کره زمین رسم بکند. خب اگر از یکی از این‌ها غفلت کرده باشد یا در میزان آن اشتباه کرده باشد، این نرم‌افزار دقیق جواب می‌دهد.

شاگرد: امسال مشکل ابر هم بود. ابر یک امر عارضی است.

استاد: بله، ظاهراً در مسأله ابر کسی مشکلی ندارد که در صورت علم ابر برای اهلال هلال مانعیتی ایجاد نمی‌کند. در صورت علم مانع ابر و… مانع نیست.

تأثیر اختلاف فتاوا در عید فطر سال 1443

شاگرد٢: روی مطالبی که حضرتعالی در این جلسات گفته‌اید حتماً باید روز سی‌ام عید بوده باشد. یکی از چیزهایی که فرموده بودید این بود که معیار شروع ماه یا شروع خروج ماه از مقارنه یا خروج ماه از تحت‌الشعاع باشد. خب در کلمبیا ماه با چشم عادی دیده شد. یکی از مطالب دیگری که فرموده بودید چند روایت معتبره بود؛ «اذا رایته قبل الزوال فهو للیلة الماضیه»، خب این روایت را به مطلب اول ضمیمه کنید. پس شب هم شب عید می‌شود. روی حساب مطالبی که فرمودید من این‌طور می‌فهمم که اگر کسی آن‌ها را قبول کند، سی‌ام عید بوده است. من خودم روی حساب وظیفه فعلیه و روی حساب این احتمال که شاید این حرف‌ها غلط باشد روزه گرفته‌ام. والا عید بوده است. مگر این‌که از آن حرف‌ها دست بردارید.

استاد: این جور که من قبلاً عرض کردم واقعاً آدم دو حیث را در لسان ادله مسأله وجوب صوم و افطار آن، به وضوح می‌بیند. یکی حیث نفس الامری و تکوینی حلول ماه در علم الله تعالی؛ ثبوتا خداوند می‌داند که لحظه‌ای هست که اول ماه شروع شده است. ادله‌ای هست که این را می‌رساند که قبلاً از آن صحبت کردیم. یک ادله‌ای هم هست که آن چه که در علم الله ثبوت ماه شرعی بوده برای مسلمانان هم احراز شود. احراز شود و طبق آن ماه روزه شان را بگیرند. این ادله اثبات موضوع است. چون دو جور ادله اثبات داریم. یکی ادله اثبات حکمیه داریم که الآن داریم راجع به آن بحث می‌کنیم. یک ادله اثبات موضوع داریم که می‌دانیم آن ادله با این کار دارد که نزد متشرعه آن موضوع ثبوتی شرعی چطور جا می‌گیرد. متشرعه چطور می‌گوید که الآن موضوع شرعی برای من آمد. یعنی یک نحو اثبات موضوع است. ادله‌ای هم در این جهت داریم که به نظرم دلالت این‌ها هم واضح است. حضرت می‌فرمایند «لایحب ان ینفرد الرجل بالصوم3». در کافی بود. این جور خوب نیست که یک نفر بگوید ماه مبارک است و من روزه می‌گیرم. «صم حین یصوم الناس»، «افطر حین یفطر الناس4»، «أَكُونُ فِي الْجَبَلِ فِي الْقَرْيَةِ فِيهَا خَمْسُمِائَةٍ مِنَ النَّاسِ فَقَالَ إِذَا كَانَ كَذَلِكَ فَصُمْ بِصِيَامِهِم5‏»، «بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْم‏6»، «إِنَّ شَهْرَ رَمَضَانَ فَرِيضَةٌ مِنْ فَرَائِضِ اللَّهِ فَلَا تُؤَدُّوا بِالتَّظَنِّي‏7». لسان های متعددی هست که شارع برای اثبات موضوعی شهر مبارک بین متشرعه حساب باز کرده؛ نگفته یک ماه مبارکی داریم که خودتان می‌دانید؛ حالا برای هر کسی شد. یعنی گفته من شارع عنایت دارم به تعظیم شعائر شهر مبارک. برای من مهم است که همه مسلمانان با هم شروع کنید.

شاگرد: از باب تقیه مداراتی؟

استاد: نه، از باب نفس مطلوبیت تعظیم شعار صوم.

شاگرد: «صم حین یصوم الناس» ناظر به عامه هست. از این باب که تقیه مداراتی باشد هست.

استاد: بله، دو روایت دیگر هم بود که حضرت فرمودند «أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ يُضْرَبَ عُنُقِي8»، این درست است. اما این‌که فرمودند: «نُهِينَا عَنْهُ أَنْ يَنْفَرِدَ الرَّجُلُ بِصِيَامِهِ» چه ربطی به تقیه دارد؟! روز آخر ماه شعبان است؛ یوم الشک ماه مبارک است. روی حساب استصحاب سی­ام شعبان است. حضرت می‌فرمایند قصد ماه مبارک نکن. اینجا قصد سی­ام را بکن. حتی فتوا هست که اگر قصد بکنید باطل است ولو ماه مبارک باشد. مرحوم سید در عروه دارند. این‌ها را آوردیم و خوانیدم. خیلی عجیب است. اگر شما در یوم الشک از ماه مبارک قصد ماه مبارک کردید و بعداً هم معلوم شد ماه مبارک بوده، باز روزه ات باطل است. بر این حرف فتوا بود. دلیل این حرف چه بود؟ دلیلش جالب بود. این‌که سزاوار نیست «ینفرد الرجل». لذا اگر بگوییم شاید ماه مبارک باشد ما روزه می‌گیریم و احتیاط مانعی ندارد. اصلاً هنوز که ماه مبارک به‌عنوان یک شعائر شرعیه ثابت نشده، حتی اگر اسم احتیاط را هم بگذارید در چیزی که برای شعاریت صوم لازم است، دارید تفرقه می‌اندازید.

شاگرد: قصد وجه هم در اینجا مشکل است.

استاد: مرحوم سید قصد وجه را هم بعدش فرمودند. ما می‌گوییم قصد وجه، قصد وظیفه فعلیه است. در فتوای مشهور این هم نیست. یعنی می‌گویند لازم است که شما قصد ماه شعبان کنید. لذا در عروه می‌گفتند کسی که قصد وظیفه کند چه مانعی دارد؟ این‌ها فروعاتی بود که سید بعداً به آن اضافه کرده. و الا طبق فتوای مشهور می‌گفتند یوم الشک. خب دلیلش چه بود؟ چند روایت بود. شما لسان ادله را که ببینید می‌بینید اباء از تقیه و مدارا دارد. «فرض الله فلاتؤدوا بالتظنی» لسان تقیه نیست. اصلاً نمی‌خواهد بگوید که شما احتیاط کنید. فرض الله فلاتودوا بالتظنی؛ بگذارید کار محکم شود. وقتی برای کل مسلمین می‌گویند که امروز ماه مبارک است، شما هم بگویید که حالا ماه مبارک است.

شاگرد: امسال این‌طور نبود. در نجف اشرف آقای فیاض و بشیر روز سی‌ام ماه را عید اعلام کردند. اما آقای سیستانی آن جور بودند. این فرمایش شما خوب است. اما این جور نبود که همه بگویند ماه رمضان است و من بگویم عید است.

استاد: وقتی اختلاف پیش بیاید در وقتی که نیاز بالفعل به وحدت تقویم نیست مشکلی نیست. تا الآن هم بوده. این مباحثات ما برای همین است که نزد باحثین آینده صاف شود که اگر می‌خواهد چیزی را بگوید با وهم و خیال و اقتحام در هلکه، فتوا ندهد و نظر ندهد. این مباحثه برای همین است. یعنی طوری باشد که بعداً اگر بگوید مجزی نیست یا اگر بگوید که مجزی هست، مطمئن باشد. این برای خود مفتین است. مهم‌تر این‌که غرض مباحثه ما صرف این نیست که کسی به اطمینان برسد که تلسکوپ مجزی هست یا نیست؛ اشتراک افق هست یا نیست. مهم‌تر این است که مفتین در آینده به یک فهم جمعی برسند و این‌که همه یک نظر را انتخاب کنند. یعنی برای جمع مفتین واضح شود. غرض این مباحثه این است. بستری فراهم شود که همه شعب حرف و کوچه پس‌کوچه‌های حرف، زده شود و لوازم آن بررسی شود تا بعداً اگر ده مفتی هست برای همه واضح است که باید این فتوا را بدهد.

شاگرد: اختلاف مبانی ظاهراً حل نمی‌شود.

استاد: معلوم نیست حل نشود. در فقه نظیر دارد. در فقه مواردی هست که وقتی تاریخ آن را نگاه می‌کنید می‌بینید که حسابی اختلاف بوده. وقتی که بحث چکش خورد و همه این مبانی با هم مورد مداقه و سنجش قرار گرفت کم‌کم بر یک مبنا توافق شده. وقتی این در تاریخ فقه باشد کافی است که این هم ممکن باشد. الآن مبانی روشن است. یعنی اصلاً ممکن نیست که این‌ها برطرف شود؟! جلوتر عرض کردم آن جایی که مبانی بحث رؤیت هلال به آن‌هایی که هنوز مدون نشده برسد، حق با شما است؛ حل نمی‌شود. شبیه این‌ است که به استظهار از یک روایت می‌رسند؛ این مبنا می‌گوید العرف ببابک، این روایت ظهور در این دارد. دیگری می‌گوید العرف ببابک، این روایت ظهور در آن دارد. این کجا حل می‌شود؟! العرف ببابک و بحث تمام شد! مبانی ماند!

اما اگر العرف ببابک برداشته شود، قبلاً عرض کردم. یعنی در اصول یک فصل مشبعی در مناشئ ظهور عرفی بیاید. یعنی قشنگ مدون شود که وقتی می‌گوییم هذا ظاهر عرفاً، ذهن عرف چه کار می‌کند که می‌گویند هذا ظاهرٌ؟ اگر مبادی آن روشن شد و مدون شد، در آینده بین ده نفر که بحث می‌کنند نه نفرشان می‌گویند که حق با این است که می‌گویند ظهور در این دارد، نه دیگری. چرا؟ چون مبادی استظهار عرفی، مدون شده است. یعنی قشنگ نشان می‌دهند. می‌گویند ایشان که می‌گویند این ظهور در این دارد این مؤلفه‌ها را در نظر گرفته که این از نظر بحث تدوینی کارا نیست. ایشان که می‌گوید ظهور دارد این مؤلفه‌ها را در نظر گرفته و کارا هست. اما تا آن مدون نشده حرف شما درست است. لذا این بحث‌ها خود استظهارات را به صحنه می‌کشد که نگوییم العرف ببابک و نگوییم که اخلاف مبنا قابل حل نیست. امید است که ان شاءالله با این مباحثه‌ها حل شود.

علی ای حال بعضی چیزها هست؛ ظاهراً سنی‌های در افغانستان روز شنبه نماز عید خوانده‌اند! چند ساعت بعد از نماز عید آن‌ها تازه کسوف رخ داده! کسوف یعنی وقتی آن‌ها نماز می‌خواندند هنوز مقارنه نشده بود. آن‌ها هم ادعای رؤیت کرده‌اند. شاید به این خاطر بوده که می‌خواستند برای اولین سال جشن بگیرند لذا گفتند که زودتر هم شد اشکالی ندارد! در این موارد قطع به خلافش هست.

این را برای خصوصیتی که شوال امسال داشت عرض کردم. گفتم که تذکر آن خوب است. شوال امسال این جور بود که درست در دماغه این سهمی بود و از نظر بحث ما منفرد بود. در آن همگرائی کم‌تر می‌شد. مگر در جزءٌ من اللیل که در آن جا همگرائی می‌شد.

شاگرد: طبق مبنای اول آقای خوئی که اشتراک در شب را لازم نمی‌دانستند رؤیت امسال کفایت می‌کرد؟ فرمودید که ایشان اشتراک در شب را بعداً اضافه کردند.

استاد: بله، شاید چاپ اول منهاج در سال ٣٩٢ بود، اما در چاپ ٣٩٩ بود که آن قید را اضافه کرده بودند. عبارات قبلی ایشان خیلی روشن بود که مطلق می‌گویند. حتی وقتی هم که آن قید را اضافه کردند سه-چهار جا بعد از آن باید عبارت را تصحیح می‌کردند که نکرده بودند. آن‌ها را خواندیم؛ به این صورت بود که طبق اطلاق بعدی عبارت آمده بود. بله، نسبت به نظر قبلی ایشان، صاف بوده که الآن که در آمریکای مرکزی دیده شده طبق نظر ایشان ثابت می شده.

شاگرد: الآن هم که قیود اشتراک در شب را اضافه کرده‌اند، طبق این هم ثابت می‌شود؟

استاد: بین مثل نیویورک در شرق آمریکا است و آن طرف مثل سانفرانسیسکو که در غرب است، اصلاً در شب اشتراک پیش نمی‌آید. یعنی وقتی او می‌خواهد هلال را رؤیت بکند روز ما آغاز شده است. اصلاً اشتراک در شب ندارند. به نظرم ساعت آن چهارده ساعت است.

شاگرد: امسال هم طبق فتوای اصلاح شده آقای خوئی هم عید سی­ام بوده؟

استاد: بله، چون در شرق آمریکا می‌دیدند. به نظرم یازده ساعت و نه ساعت باشد. در نیویورک شاید دیده نمی‌شد. اما در آمریکای مرکزی و جنوب آمریکای شمالی دیده می‌شد.

تبیین اصطلاح فقهی موضوع حکم

بحثی که در اینجا مطرح می‌شود این است در کتاب رؤیت هلال گفته‌اند که ما دو جور رؤیت داریم؛ رؤیت موضوعی مانند «لاتنظر الی الاجنبیة» که اطلاق دارد؛ حتی اگر با تلسکوپ هم به اجنبیه نگاه بکنید باز حرام است؛ مهم نیست. چون رؤیت موضوعیت ندارد. اما وقتی می‌گویند «اذا رایت الهلال» چون رؤیت در اینجا موضوعیت دارد و به ابتعاد جرم قمر از شمس به یک بُعد خاصی طریقیت دارد، پس تلسکوپ مجزی نیست و اطلاق ندارد که هر جور دیدید. بلکه دیدنی است که فاصله جرم قمر از آن را ثابت بکند. مثل حد ترخص است. اگر شما آن را با تلسکوپ ببینید که فایده ندارد. در حد ترخص رؤیت جدران و … طریق به یک حد خاصی بوده است. به یک فاصله مکانی خاصی طریق بوده. و لذا چون طریقیت داشت اطلاق نداشت و تلسکوپ نمی‌توانست جایگزین شود.

من الآن می‌خواهم این را عرض کنم که این تحلیل موضوعیت برای رؤیت در اینجا جایی ندارد. به ذهنم این جور آمده. یعنی یک تحلیلی است که در محلش نیست. ما باید جور دیگری تحلیل کنیم. مقدمه‌ای که عرض کردم تا این تحلیل معلوم شود، همین است که الآن می‌خوانیم.

لكلّ حكمٍ شرعيٍّ عناصر ترتبط به، مثلًا في قولنا «أکرِم العالِم» فالحكم الوجوب، و الإکرام متعلّق الوجوب، و هو فعل المكلّف، و العالِم متعلّق المتعلّق، الذي يتعلّق به الإکرام، و الموضوع للحكم هي الأمور الملحوظة التي توجِب فعلية وجوب الإکرام، و هذا المعنی للموضوع هو اصطلاح فقهيٌّ رائج، و بهذا المعنی ربما يقال إنّ الموضوع هو المكلّف، أو إنّ الموضوع في «أکرِم العالِم» هو العالِم، أو يقال في قولنا: «أکرم العالم العادل» إنّ العدالة شرط للوجوب و جزء لموضوع الحكم9

«لكلّ حكمٍ شرعيٍّ عناصر ترتبط به»؛ همان بحثی است که قبلاً بحث شد و همه مستحضر هستید. ولی باید اسم آن را ببریم و مقدمه قرار بدهیم تا در ذهن ما حاضر شود و بتوانیم بر آن متفرع کنیم. آن مسأله چیست؟ این است که حکم شرعی یک مجموعه‌ای را تشکیل می‌دهد. هر حکم شرعی –وضعی یا تکلیفی- با یک چیزهایی مرتبط هست، می‌گوییم حکم، متعلق حکم، موضوع حکم، متعلق المتعلق حکم. این‌ها اصطلاحاتی است که معروف است.

من قبلاً یک تقسیم‌بندی­ای را عرض کردم. نظم دادن علوم اعتباری و انشاء حکم به نحو اغراض و قیم. عرض کردیم آن چه که اساس علوم اعتباری است و بحق گفته می‌شود که این احکام اعتباری هستند فقط برای واسطه است در این جهت دادن. اگر از این جهت دادن -که این واسطه، پل بین اغراض و قیم است- صرف‌نظر کنید تمام دستگاه فقه به نفس الامریات بر می‌گردد. دیگر در اینجا قبول نداریم که در این فضا بگویند اعتباریات و تکوینیات را قاطی نکنید. این‌که می‌گویند آن‌ها را با هم قاطی نکن –که مطلب درستی هم هست- در فاصله جهت‌گذاری است. در فاصله جهت‌دهی است که مکرر عرض کردم. پس ما یک اغراض داریم، یک حاملین ارزش و قیم داریم و یکی هم این‌که صاحب ارزش را با اعتبار جهت‌دهی کنیم تا ما را به غرضمان برساند. این سه مورد می‌تواند انتقال محور پیدا بکند. یعنی شما می‌توانید هر کدام از این‌ها را محور قرار بدهید و مؤلفه‌های آن را بگویید. اگر شما غرض را محور قرار دادید..؛ مثال آن در حدیث شریف کساء هست که خیلی جالب است:

پنج تن آل کساء جمع بودند. شما هر کدام از آن‌ها را محور قرار دهید عبارت شما تغییر می‌کند. پنج نفر تغییر پیدا نمی‌کنند. آن چه که خدای متعال به حضرت صدیقه در این نقل برای ملائکه فرمودند چه بود؟ «هم فاطمة»، محور حضرت فاطمه سلام الله علیها شدند. لذا بعد فرمودند «و ابوها و بعلها و بنوها». یعنی محور حضرت بودند. حالا اگر محور حضرت سید الشهدا می‌شدند عبارت تغییر می‌کرد؛ «هم الحسین و جده و أبوه و أمه و أخوه». در این بحث ما این را دقت کنید. در این‌که چه چیزی را محور قرار دهیم نظامی که پیدا می‌کند، نظام خاص خودش است. مستقل هم هست. اما منافاتی با این ندارد که عنصر دیگر را محور قرار دهیم. کما این‌که در حدیث کساء چه حضرت فاطمه سلام الله علیها را محور قرار دهید و چه حضرت سید الشهدا را محور قرار دهید و چه پیامبر را. قضیه فرقی نمی‌کند. مطلب یکی است. نظامی که تشکیل می‌شود دو تا است. اما نظامی است که با هم متوافق است. یک نظام را شما محور قرار می‌دهید. به یک اصطلاح شما به این «انتقال محور» می‌گویید. یعنی مؤلفه‌های یک نظام و پنج نفری که جمع هستند را می‌خواهید تحت یک نظامی بیان کنید. تا کدام یک از این‌ها را محور قرار دهید بیانات فرق می‌کند. محور از این شخص به دیگری منتقل می‌شود و بیان تغییر می‌کند.

در مانحن فیه می‌فرمایند: «لکل حکم شرعی». در اینجا محور حکم است. حکم شرعی محور شده است. لذا هر چیزی که شما بیاورید متعلقات حکم می‌شود. یعنی بند و بیل­های آن می‌شود. همین‌جا اگر شما غرض را محور قرار دهید و بگویید غرض و متعاقات آن، اتفاقا دراین‌صورت حکم شرعی یک وسیله‌ای برای جهت دادن و رسیدن مکلفین به غرض می‌شود. چون غرض محور است. اگر شما قیم و چیزهایی که می‌توانند مکلف را به غایت برسانند را محور قرار دهید، بیان فرق می‌کند. این را به این خاطر گفتم که نگویید یک دفعه می‌گویید غرض و قیم، حالا یک دفعه می‌گویید حکم. این‌ها با هم منافاتی ندارد. انتقال محور در هر کدام از این‌ها ممکن است و هیچ منافاتی با هم ندارد. فعلاً غرض ما حکم است. محور، حکم شرعی است. حکم تکلیفی، احکام خمسه یا عشره یا بیشتر. این حکم تکلیفی است. حکم وضعی هم بحث‌های خاص خودش را دارد.

به نظرم الآن در زمان ما لاریب فیه شده. مرحوم شیخ در رسائل داشتند که ما حکم وضعی نداریم، همه آن‌ها منتزع از تکلیف است. مرحوم صاحب کفایه شاگرد خودشان بودند. خیلی خوب و زود و به جا –باید از مرحوم صاحب کفایه تشکر کنیم- جلوی حرف شیخ را گرفتند. آن حرف لوازم ناجوری در کلاس فقه پیدا می‌کند. لذا الآن برای باحثین صاف است که ما حکم وضعی شرعی که خود شارع ابتدا به ساکن انشاء حکم وضعی کرده باشد، داریم. نه این‌که حکم تکلیفی را بفرماید و ما از آن انتزاع کنیم. نه، انواع و اقسامی است. صاحب کفایه شاید سه جور فرموده بودند.

علی ای حال در این شکی نداریم که ما حکم شرعی­ای که شارع ابتدا به ساکن آن را انشاء بکند داریم. در عرف عقلاء هم هست. روی این مبناء وقتی حکم تکلیفی یا وضعی محور شد، می‌خواهیم متعلقات آن را بفهمیم.

«لكلّ حكمٍ شرعيٍّ عناصر ترتبط به»؛ حکم محور شده و این عناصر، مؤلفه‌هایی شده‌اند که علی ای حال این مؤلفه‌ها هستند. شما فعلاً محور را حکم قرار دادید.

«مثلًا في قولنا «أکرِم العالِم» فالحكم الوجوب، و الإکرام متعلّق الوجوب»؛ آن چه که واجب است. «و هو فعل المكلّف».

«و العالِم متعلّق المتعلّق، الذي يتعلّق به الإکرام»؛ اکرامِ عالم. تعلق به عالم تعلق گرفته است. «و الموضوع للحكم هي الأمور الملحوظة التي توجِب فعلية وجوب الإکرام»؛ موضوع اصطلاحی که در کلاس فقه داریم. موضوع حکم چیست؟ مجموعه اموری است که سبب فعلیت حکم می‌شود. یعنی هر چیزی که یک نحو سببیت دارد تا وجوب اکرام به فعلیت برسد؛ هر چیزی که به پشت گرده مکلف دست بزند و به او بگوید که حالا دیگر بر تو اکرام، واجب است. مجموعه امور، موضوع وجوب می‌شود.

«و هذا المعنی للموضوع هو اصطلاح فقهيٌّ رائج، و بهذا المعنی ربما يقال إنّ الموضوع هو المكلّف»؛ می‌گوییم موضوع حکم شرعی چیست؟ می‌گوییم مکلف است. و حال این‌که اگر وجوب باشد، مکلف واجب است؟! معنا ندارد که بگوییم موضوع حکم شرعی مکلف است. مکلف موضوع است یعنی حکم، وجوب است و مکلف موضوع وجوب است یعنی المکلف واجب؟! نمی‌شود بگویند. معلوم است که وقتی می‌گویند مکلف موضوع است، یعنی مکلف یکی از چیزهایی است که تحقق آن سبب فعلیت حکم وجوب می‌شود.

«أو إنّ الموضوع في «أکرِم العالم» هو العالِم»؛ این هم زیاد گفته می‌شود. موضوع در اکرام عالم کیست؟ عالم است. این موضوع در اینجا خوب است. یعنی یکی از آن چیزهایی وجودش –عالم خارجی- سبب می‌شود که وجوب اکرام به فعلیت برسد. ولذا می‌گوییم که موضوع، مقدم بر حکم است. یعنی وجوداً. و لذا می‌گوییم موضوع، علت حکم است. موضوع علت حکم نیست. درحالی‌که متعلق، معلول حکم است.

«أو يقال في قولنا: «أکرم العالم العادل» إنّ العدالة شرط للوجوب و جزء لموضوع الحكم»؛ جزء موضوع به چه معنا است؟ یعنی عدالت از آن چیزهایی است که سبب می‌شود وجوب به فعلیت برسد.

و لكن کثيرًا ما يقال إنّ موضوع الوجوب هو الإکرام، و هذا المعنی ليس إلّا معنى منطقيا للموضوع الذي هو الجزء للقضية، فقضية «الإکرام واجب» موضوعه الإکرام و حكمه الوجوب، و لكن هذا ليس من الموضوع المصطلح في الفقه أصلًا، لأنّ الموضوع في الاصطلاح الفقهيّ هو الموجب و العلّة للحكم، لا موصوفه أو معلوله، يعني أنّ الإکرام يتّصف بالوجوب، و يتحقّق بعد فعلية الوجوب و امتثال المكلّف، فهو متفرّعٌ من الوجوب، لا أنّه يوجب و يسبّب فعلية الوجوب حتّی يكون موضوعًا بالمعنی المصطلح، بل هو موضوع بمعنی موضوع القضية في قولنا: «الإکرام واجب»10

«و لكن کثيرًا ما يقال إنّ موضوع الوجوب هو الإکرام»؛ این هم زیاد کاربرد دارد. می‌گوییم موضوع وجوب اکرام چیست؟ اکرام. اینجا موضوع اصطلاحی فقهی نیست. کاملاً متفاوت است. اینجا می‌گوییم «الاکرام واجب» موضوع منطقی است. متعلق حکم است، نه موضوع در اصطلاح قبلی. این اصطلاح جدایی است. نباید مخلوط شود.

«و لكن کثيرًا ما يقال إنّ موضوع الوجوب هو الإکرام»؛ الاکرام واجبٌ، پس موضوع واجب چیست؟ اکرام است. اینجا موضوع منطقی است.

«و هذا المعنی ليس إلّا معنى منطقيا للموضوع الذي هو الجزء للقضية، فقضية «الإکرام واجب» موضوعه الإکرام و حكمه الوجوب، و لكن هذا ليس من الموضوع المصطلح في الفقه أصلًا، لأنّ الموضوع في الاصطلاح الفقهيّ هو الموجب و العلّة للحكم»؛ آن حکم را می‌آورد، و لذا می‌گفتیم شرط الوجوب و شرط الواجب. وقتی می‌گفتند شرط الوجوب، به چه معنا است؟ می‌گفتند که نباید به‌دنبال شرط الوجوب بروی. شما نباید بروید تا مستطیع بشوید. این شرط الوجوب است. چون وقتی نیامده که هنوز حکم نیست. وقتی می‌آید تازه حکم می‌آید؛ علة الحکم. بخلاف مثل وضو است. وجوب صلات می‌آید و وضو، شرط الواجب است. این‌ها را فرموده‌اند.

شاگرد: تالی فاسدی که برای مبنای شیخ هست را می‌توانید توضیح دهید؟

استاد: نگفتم که تالی فاسد است. گفتم خیلی فرق می‌کند. تالی فاسد استدلالی است که مقدم را رد می‌کند. وقتی می‌گوییم تالی فاسد است، یعنی آن مردود شد. و حال این‌که من عرض کردم لوازمی دارد که موجب سختی در کلاس فقه می‌شود. خیلی تفاوت می‌کند. آن لوازم در خیلی جاها هست. اگر در مباحثاتی که پیاده شده نگاه بکنید، می‌گویند که شارع و عقلاء در تقنین «اقصر الطرق» را می‌روند. در آن جا این را عرض کردم. فرمایش شیخ چیز محالی نیست. تالی فاسد ندارد. اما لوازمی که کار را سخت می‌کند و باید راه را دور بزنیم دارد. می‌گویند که لقمه دور سر گردان می‌شود. لوازم دست و پا گیری در کلاس فقه پیدا می‌کند. این منظور من است. نه تالی فاسد به‌معنای رد کردن اصل آن حرف.

موضوع فقهی و موضوع منطقی

شاگرد: فقها مبتنی‌بر تحلیلی که از موضوع و محمول در منطق دارند گفته‌اند که موضوع، متعلق حکم و متعلق المتعلق با هم متفاوت هستند. از این تحلیل دست برنداشتند.

استاد: وقتی می‌گویند زوال جزء موضوع حکم است، الآن حکم چیست؟

شاگرد: مثلاً اکرم العالم. وجوب حکم است. اکرم متعلق وجوب است. عالم هم متعلق المتعلق است. موضوع هم به حمل شایع مصادیق عالم می‌شوند. شما این‌طور تحلیل می‌کنید؟

استاد: نه، عالم جزء موضوع است. مکلف جزء آن است. مرحوم آقای صدر در حلقات آن را خوب توضیح داده‌اند.

شاگرد: مکلف هم جزء الموضوع است؟

استاد: بله

شاگرد: از این باب که حکم به خودش تعلق می‌گیرد که نیست؟

استاد: چرا! موضوع یعنی وُضع لیوجب الحکم. موضوع بر محمول مقدم است. در اینجا موضوع یعنی وُضع لیوجب الحکم. نه لیحکم علیه.

شاگرد: منطقیون جدید موضوع و محمول را قبول ندارند. قضیه را به مفهوم و شیء تحلیل می‌کنند. اگر این‌طور بگویند ما اصلاً موضوع منطقی برای «اکرم العالم» نداریم. چون قضیه را تحلیل می‌برند به این‌که هر چیزی که عالم باشد وجوب اکرام دارد.

استاد: در منطق جدید «اکرم العالم» را به این تحلیل می‌برند که ما یک محمول دو موضعی داریم.

شاگرد: اینجا شیئی وجود ندارد. محمول دو موضعی داریم.

استاد: در همه جا محمول، شیء نیست. متغیر x در همه جا شیء است. محمول در همه جا غیر شیء است. مگر در منطق‌های مرتبه دوم. در منطق‌های مرتبه دوم محمول های مرتبه اول، x می‌شود.

شاگرد: در منطق مرتبه دوم خود x هست. یعنی وقتی محمول های مرتبه دوم وقتی بر محمول های مرتبه اول حمل می‌شوند، این‌طور نیست که برای جمله شیء نخواهیم.

استاد: شیء داریم اما شیء آن محمول قبلی ما است. یعنی خود صفت موضوع شده است. صفت در منطق مرتبه اول محمول بود و x بود که موضوع بود. در منطق مرتبه دوم آن محمول منطق مرتبه اول آمده و Object شده.

شاگرد: همان را هم اگر تحلیل کنیم یک شیء دارد.

استاد: نه، آن شیئی که شروع منطق.. است را ندارد. ما در مورد این‌ها دو مقاله را مباحثه کردیم. یکی مقاله دلالت راسل بود. توضیح این‌ها را مفصل عرض کردم. خود آن‌ها در منطق مرتبه دوم به توافق نرسیده اند. مشکلات و معضلاتی دارند که آن را چه کار کنیم. عرض من این بود که اساساً منطق را بد پایه ریزی کردند. فرگه برای این‌که ریاضیات را سر و سامان بدهد سراغ منطق آمده تا منطق را مقدمه آن قرار دهد. اشتباه مهمی که او کرد –البته من اهل نیستم بگویم ولی در مباحثه مانعی ندارد- این بود که برای سامان دادن ریاضیات سراغ منطق آمد و وقتی خواست منطق را سامان بدهد سراغ قضایای شخصیه رفت. از قضایای شخصیه شروع کرد که اشتباه بسیار مهم بود. من همان جا عرض کردم که ایشان می‌توانست همان ریاضیاتی را که به‌خاطر او آمد منطق را سامان بدهد، قضایای ریاضی را روی آن تحلیل می‌کرد. نه این‌که وقتی می‌خواست منطق و قضیه‌های اتمی خودش را تحلیل کند سراغ قضایا شخصیه برود. ما در ریاضیات قضایای اتمیه داریم که قضایای طبیعیه هستند و اصلاً محتاج قضایای شخصیه نیستند. اگر او منطق را روی این پایه‌ریزی کرده بود، مصیبت‌های الآن را نداشتیم. الآن می‌گوییم منطق موجهات، منطق مرتبه دوم. اگر آن زمان برای همان غرضی که داشت قضایای ریاضی را در تأسیس منطق ریاضی خودش تحلیل می‌کرد، نه این‌که سراغ قضایای شخصیه در صدق اتمی برود، این‌ها پیش نمی آمد.

ما مقاله اندیشه را مباحثه کردیم. نصفه ماند. خورد به کرونا. آن هم مقاله خوبی است. همان چیزی را که او در اندیشه بیان می‌کند اگر در ابتدا آن‌ها را محور قرار می‌داد؛ همان چیزهایی که او می‌گوید خارجیت دارد اگر در حوزه ریاضیات محور قرار می‌داد می‌توانست. یعنی ما قضایای ریاضی داریم که مثل قضایای شخصیه در عالم خارج شخصیت دارند، با این‌که ریاضی هستند و زید و عمرو و x و Object هم نیستند. خب وقتی شما این فضا را دارید چرا آن‌طور شروع کردید؟! یک قرن است که راه بدی پیش رفته است.

حالا ای حال «اکرم العالم» یک محمولی می‌شود که اکرام دو موضعی است. و منطق مرتبه دوم نیست. چون مکلف داریم و عالم. خود این‌ها صفت نیستند. یعنی موضع هایی که این محمول به آن‌ها تعلق می‌گیرد شیء خارجی است، نه این‌که خودش صفت باشد. اکرامش هم فعل او است. و فعل هم که محمول است. شما در منطق جدید فعل را محمول قرار می‌دهید. عرض کردم این هم یکی از کارهایی است که زرنگی­ کرده‌اند؛ خود فعل را محمول کرده‌اند. در منطق قدیم قرار بود به محمول برگردانیم، الآن بدون این‌که زحمت منطق قدیم را بکشند فعل را به این بر می‌گردانند.

والحمد لله رب العالمین

کلید: معظم شب، منطق، منطق مرتبه دوم، قضیه اتمی، فرگه، موضوع حکم، حکم وضعی، اغراض و قیم، اعتباریات، هلال شوال 1443، اختلاف فتاوا، اشتراک در شب، اشتراک در افق، رؤیت با تلسکوپ

1http://mabahes.bahjat.ir/10932/

2 شهید ثانی در روض الجنان، ج2، ص538 و 539 چنین می‌فرمایند: «... قسّموا هذا الربع المسكون المشتمل على الأقاليم السبعة طولًا و عرضاً، فالطول من مبدإ العمارة من جانب المغرب، و هي جزائر الخالدات عند بطلميوس؛ لكونه مبدأ العمارة في زمانه، أو ساحل البحر الغربي عند المتأخّرين؛ لاستيلاء الخراب و الغرق على ما بينهما بعد زمانه، إلى منتهاها من الجانب الشرقي، و هي‌ کنک...»

3 الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏4، ص: 85؛ وَ نُهِينَا عَنْهُ أَنْ يَنْفَرِدَ الرَّجُلُ بِصِيَامِهِ فِي الْيَوْمِ الَّذِي يَشُكُّ فِيهِ النَّاس‏

4 تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج‏4، ص: 164

5 همان ص: 163

6 الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 18

7 تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج‏4، ص: 160

8 الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏4، ص: 83؛ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ وَ هُوَ بِالْحِيرَةِ فِي زَمَانِ أَبِي الْعَبَّاسِ إِنِّي دَخَلْتُ عَلَيْهِ وَ قَدْ شَكَّ النَّاسُ فِي الصَّوْمِ وَ هُوَ وَ اللَّهِ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ فَقَالَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَ صُمْتَ الْيَوْمَ فَقُلْتُ لَا وَ الْمَائِدَةُ بَيْنَ يَدَيْهِ قَالَ فَادْنُ فَكُلْ قَالَ فَدَنَوْتُ فَأَكَلْتُ قَالَ وَ قُلْتُ الصَّوْمُ مَعَكَ وَ الْفِطْرُ مَعَكَ فَقَالَ الرَّجُلُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع تُفْطِرُ يَوْماً مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ فَقَالَ إِي وَ اللَّهِ أَنْ أُفْطِرَ يَوْماً مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ يُضْرَبَ عُنُقِي.

9http://mabahes.bahjat.ir/10932/

10 همان