بسم الله الرحمن الرحیم
شیوه مناظره با عامه؛ جلسه سوم
١۴٠٠.١٠.١
بسم الله الرحمان الرحیم
در مباحث مربوط به امامت که یکی از مهمترین مباحث اسلامی است، عرض کردم که منابع خیلی غنی است. ولی اگر گفت و گو و مناظره پیش بیاید، در پشتوانه مناظره خلأهایی داریم. نباید گذاشت که ابتدا آن گفت و گوها پیش بیاید و بعد بفهمیم. آدم میتواند از نظائر آن حدس بزند که این خلأها هست. قبلش به فکر اینها باشد.
مطالبی که عرض میکردم در همین زمینه بود که ما ارتباطات را کشف کنیم. مهندسی اطلاعات، پیدا کردن ارتباط بین مسائل است. بهطور کلی در زبان، در منطق، در معارف و هر چه که به علوم بشری مربوط میشود، واژههایی به کار میبریم که حالت متغیر، ابهام و سیال دارد. در صرف و نحو به آنها مبهمات میگفتیم؛ شش مورد بود؛ در عدم تعین متوغل بود. ضمائر بود، موصولات بود.
همچنین اسماء اجناس مانند انسان با اینکه مفهوم روشنی داشت و مبهم نبود اما باز از نظر صدق کلی است و مصادیق مختلفی دارد. حتی از اسماء اجناس هم بگذریم، در اعلام هم همینطور است. اعلام متداوِله و اعلام متداوَل. شما میبینید کسی میگوید که زید گفت که عمرو آمد. خب زید عَلَم است اما چیزی نشد. چون عَلَم های مشهور نیست که یک شخص را نشان دهد. شما میگویید فارابی، ارسطو، این عَلَم مشهوری است که یک فرد را نشان میدهد. اما اگر بگویید زید آمد، عَلَم متعدد و متکثری است که از ابهامی که مقصود من است، بر خوردار است.
در مهندسی اطلاعات و پیدا کردن اطلاعات ولو این مبهمات در جاهای مختلف بهترین فوائد را برای بشر دارد اما در مقصود ما ضعف کارایی دارد. یعنی برعکس است. ما در تحقیق موضوع محور و تحلیل موضوع به شئون مختلف آن و چیزهایی که توجه ما را جلب میکند، توجه میکنیم. مقابل این مبهمات، سیالات و کلیات است. مقابل آنها چیست؟ ثابتات. در هر حوزهای ما ثابت داریم. ثابت یعنی اینکه حالت شناوری ندارد و معلوم است؛ زمان معلوم، مکان معلوم، شخص معلوم، واقع معلوم، رخداد معلوم.
اینها است که در تحلیل موضوع باید چشم محقق را گرم کند. یعنی وقتی یک محقق تا به یک مطلب و عبارتی نگاه میکند، وقتی میخواهد موضوع را تحلیل کند، اول دست روی ثابتات این موضوع ذی شئون میگذارد. چرا؟ بهخاطر اینکه ثابتات هستند که میتوانند زمینه تحقیق و پیشرفت بحث را فراهم کنند. در این زمینه مثالهای بسیار زیادی دارم که ان شالله خدمت شما عرض میکنم.
کلی بحث این است که وقتی شما میخواهید با روش موضوع محور تحقیق کنید و بحثی را جلو ببرید و اطلاعات را به هم مرتبط کنید، باید ارزشگذاری نفسی کنید. بعد از آن ارزشگذاری جمعی و سیستمی و تابعی کنید.
ارزشگذاری جمعی به این است که ابتدا ببینید یک عنصری که در یک نقل و جریانی هست، خودش چقدر میارزد. ارزش نفسی یک مؤلفه در یک نظام چقدر است. بعد از آن ببینیم وقتی این مؤلفه در کل این نظام میآید، ارزش آن کمتر میشود یا زیادتر میشود. مهمترین بحث بالا و پایین رفتن ارزش یک شیء نسبت به مقابل آن است. این کلی عرض من است. حالا سر مصادیق و مثالهایی که میخواهم عرض کنم میآییم.
مثالها جور و واجور است. یکی از مثالهایی که همیشه من عرض میکنم کتاب شریف الغدیر است. ببینید کتاب الغدیر یک جلد بیشتر نیست. خب بقیه آن چیست؟ یازده جلد است. ظاهراً میگویند بقیه آن هنوز چاپ نشده. یکی از مواردی که من عرض کردم را از جلد دوم میگویند این غدیری که این قدر در آن بحث است –قوشچی و دیگران میگویند که شیخین آن را روایت نکردهاند و آن خدشه هایی که اهلسنت در تاریخ میخواستند به غدیر بکنند و بحمد الله موفق نشدند، معلوم هم هست که «يُريدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ1»- در طول تاریخ اسلام کسانی که راجع به غدیر شعر گفته اند را آوردهاند. چهارده- پانزده قرن شعراء غدیر را جمعآوری کردهاند. اولین شاعر که درست در مجلس غدیر و موطن غدیر شعر گفت، چه کسی بود؟ حسان بن ثابت. خیلی جالب است، دومین شاعر غدیر چه کسی است؟ عمرو عاص. خیلی جالب است. عمرو عاص با حضرت در افتاده شعر غدیر را چه زمانی گفته؟ بعد از شهادت امیرالمؤمنین. چطور بعد از شهادت امیرالمؤمنین شعر گفته؟ با معاویه سر خراج دعوایش شده بود و معاویه گفته بود خراج را بفرست. او گفته بود هر چه داری از من داری و بعد یک قصیده بلند بالا برای او گفته و در آن قصیده اشاره میکند که تو با کسی در افتادی؛ قضیه غدیر را ذکر میکند. این خیلی جالب است.
یکی از مواردیکه شما در تحقیق موضوع محور میتوانید به آن نگاه کنید، عنصر شعر است. شعر چگونه است؟ شعر از ثبات بر خورد دار است. یکی از ثابتات شعر است. یعنی طوری است که وزن و کلمات شعر در تاریخ ماندگار است و نمیتوان آن را به هم زد. ماندگاری شعر سبب میشود که شما میتوانید برای تحلیل موضوع و پیشرفتش استفاده کنید. همین کار را آقای امینی کرده اند تا بگویند از روز اول تا یومنا هذا شعرا برای غدیر شعر گفته اند.
ثابت مکان و زمان
شاگرد: منظور شما از ثابتات مسلمات یک بحث است؟
استاد: نه، مسلمات مقصود من نیست. مثلاً استحاله تناقض منظور من نیست. ببینید در هر فضایی یک ثابتاتی هست. مثلاً در ریاضیات میگوییم ثابت ریاضی داریم. در هندسه، در فیزیک. ثابت یعنی یک عدد روشنی است که تغییر نمیکند. خودش است. غیر قابل تغییر است. مقابل آن متغیر است. متغیر x است. x میتواند چیزهای مختلفی را بپذیرد. اما ثابت نه. ثابت یک چیز است. در تحلیل موضوع محور وقتی شما با مطلبی مواجه میشوید، موضوع شما مؤلفههایی دارد. مؤلفههایی که در معنا و در زبان رنگ ثابتی دارد. مثلاً میگویند هجدهم ذی الحجه سال یازدهم هجری. این چند فرد دارد؟ یک فرد. این منظور من است. یعنی یک زمان معین و یک روز معین. دیگر چندتا نداریم. این روز بهعنوان یک ثابت در تحقیق بسیار ارزش نفسی بالایی دارد.
وقتی شما موضوع را تحلیل میکنید و میخواهید به هر موضوع ارزش نفسی بدهید تا بعداً آن را بررسی کنید، آن هایی که ثابت هستند ارزش نفسی بالایی دارند که یکی از آنها همین است. شما میگویید غدیر خم. الآن این ثابت است یا سیال متغیر است؟ ثابت است. چرا؟ چون یک مکان معین است. به این یک عنصر ثابت در تحقیق میگوییم. بعداً که پی جویی کنید و جمعبندی کنید میبینید که خیلی کارآیی دارد. نگاه کردن به اینها مهم است.
شاگرد: این ثابتات، یکی در مقام ثبوت است و دیگری در مقام اثبات. چون در شعر فرمودید که الفاظ آن عوض نمیشود و از این حیث ثابت است. و خود غدیر خم هم یک ثابت است چون فردی است که بیشتر از یکی نیست و عوض و بدل ندارد.
استاد: واقعه غدیر خم یک چیز است. واقعه غدیر خم که پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله در آن مکان و در آن زمان مطالبی را فرمودند، یک چیز است که ما بهعنوان تحلیل موضوع محور میخواهیم راجع به آن صحبت کنیم. وقتی میخواهیم روی موضوع غدیر بهعنوان یک واقعه تحلیل کنیم، یک وقتی است که کتابها را میبینیم که سند آن قوی یا ضعیف است. این یک جور نگاه است؛ نگاه سند محور. یک نگاه هم این است که این واقعه غدیر خم که مورد تحقیق ما است، مؤلفههای آن را ارزشگذاری نفسی کنیم و تحلیل کنیم. واقعه غدیر خم چه کسانی را دارد؟ در آن چه کسانی مطرح هستند. اول پیامبر خدا و امیرالمؤمنین صلوات الله علیهم هستند. بعد مکان غدیر است. بعد زمان هجدهم ذی الحجه است. ببینید اینها مؤلفههای آن هستند که داریم آنها را تحلیل میکنیم. یعنی موضوع را به مؤلفههای خودش تحلیل میکنیم و بعد آنها را ارزشگذاری نفسی میکنیم. الآن این چهار موردی که گفتم ثابتات هستند.
شاگرد: شعر به چه نحوی از ثابتات است؟
استاد: وقتی مقصود من از ثابتات معلوم شد، آن وقت خود ثابت در نحوه ثباتش درجه بندی دارد. مثلاً شما در ریاضیات میگویید که عدد پی ثابت یا متغیر است؟ نسبت محیط به قطر که سه و چهارده صدم است که عدد گنگ است. این ثابت یا متغیر است؟ اگر قطر یک باشد نسبت محیط به آن، سه و چهارده صدم است. حالا اگر قطر ده باشد، نسبت محیط به آن چه قدر میشود؟
شاگرد: ٣١ و خوردهای میشود.
استاد: بله محیط خیلی بیشتر میشود.
شاگرد: تناسب آنها ثابت است.
استاد: بله، چرا سه و چهارده صدم ثابت است؟ به این دلیل که ما در اینجا نسبت محیط به آن را بر گرداندیم و این نسبت ثابت است. ببینید درست است که سه و چهارده صدم ثابت است اما به این معنا نیست که همه جا باید محیط سه باشد و قطر هم یک باشد. یعنی میتواند منطبق شود. نسبت است که ثابت است. اما خود جاگذاری ها میتواند تغییر کند. به عبارت دیگر عدد پی یک نوع است. کل عدد نوعٌ براسه. یک عددی است که مثل پنج، نوع است، یا یک واحد شخصی است؟ واحد شخصی بهمعنای جزئی حقیقی؟ نوع است. عدد است. کل عدد نوع براسه. و لذا عدد پی طبیعی دارد. هر دایره ای که بکشید یک مصداقی از آن محقق میشود.
ببینید ما واضح میگوییم که عدد پی ثابت است و مشکلی هم نداریم اما در نوع خودش. یعنی خودش یک جور کلی است. شعر هم همینطور است. در بحث تحدی قرآن کریم و اعجاز قرآن کریم، مقالهای شده که قرآن کریم از طبایع شخصیه متاخره است. حالا آن جای خودش. شعر نیز اینگونه است. یعنی شعر یک طبیعت دارد. افرادی از این طبیعت ایجاد میشود. مثلاً اولین شعر دیوان حافظ برای خودش یک طبیعتی دارد که منحصر در این دیوان و آن دیوان نیست؛ این آقا بخواند و آن آقا بخواند و حتی خود حافظ بگوید. یک طبیعتی برای خودش دارد که در این دیوان و در آن دیوان افرادی پیدا میکند؛ آن فرد بخواند یا دیگری بخواند، از این زبان بیرون بیاید یا از زبان دیگر. منافاتی هم با ثابت بودن آن ندارد. با اینکه یک قصیده خودش یک طبیعیای دارد که روای افرادش است، درعینحال ثابت است. یعنی آن طبیعی با ثابتی که من میگویم هم ساز است.
شاگرد: در این بیانی که داشتید اگر ما به مقابل آن بخواهیم آن را درک کنیم، میگوییم یک روایتی که نقل به معنا شده ثابت نیست، اما شعر از ثابتات است.
استاد: آن روایت هم به یک معنا از ثابتات است اما شعر اثبت از آن است. مثلاً ببینید روز هجدهم از ثابتات است. زوال روز هجدهم هم از ثابتات است. اما یک جور هستند؟ نیستند. خود ثابت بودن به این معنا است که شما سراغ یک چیز میروید که دیگر شناوری ندارد؛ متغیر نیست. اما در همان محدوده که وارد میشوید در ثبات تشکیک هست. عدد پی را هم به این دلیل مثال زدم که نوع است و میتواند افرادی را داشته باشد اما آن چیزی که مقصود شما است را دارد. شعر هم همینطور است. آن روایتی را هم که فرمودید ولو نقل به معنا میشود اما چون صدور یک کلامی را از یک متکلمی با خصوصیاتی نقل میکند، آن هم ثابت است.
شاگرد: یک چیزی که نوع آن ثابت نباشد را میفرمایید.
استاد: حرف خوبی است. شما میگویید که زید گفت: عمرو آمد. این جزء ثابتات است یا جزء متغیرها است؟ آن را نگاه کنید، خب میگویید زید ثابت است و عمرو هم ثابت است. اما وقتی با اطلاعاتی که ما داریم به آن نگاه کنید، میگویید زید و عمرو از اعلام غیر مشهور هستند؛ چه میدانیم که کدام زید را میگوید! اصلاً معلوم نیست. فرض هم این است که چیز دیگری نداریم و تنها به همین جمله برخورد میکنیم. کاغذی را بر میدارید یا یک کتابی را باز میکنید و میبینید که میگوید زید گفت که عمرو آمد. کتابی هم هست که نمیدانید برای کیست. چون اگر مؤلف را بشناسید اول قدم برای این است که تحقیق شما شروع شود. میگویید که من این مؤلف را میشناسم، این زید چه کسی است که مؤلف با او آشنا است. همین که مؤلف را شناختید تحقیق موضوع محور شروع میشود. چون ارزش مؤلف ثابت است و ارزش نفسی بالایی دارد که تحقیق شما را آغاز میکند. اما اگر برگه پیدا کردید که اصلاً نمیدانید برای چه زمانی است و نمیدانید برای چه کسی است، هیچ چیزی از آن ثابت ها را نمیدانید. در آن نوشته زید گفت که عمرو آمد. خب علی ای حال کسی این را نوشته و مقصودی هم داشته اما برای تحقیق مورد بحث ما مؤلفههای آن همه متغیر هستند. افراد زیادی زید هستند و افراد زیادی عمرو هستند. چه کسی آن را نوشته؟ افراد زیادی محتمل است که آن را نوشته باشند که من نمیدانم چه کسانی هستند. این یک مثال برای جایی است که در هیچکدام از ارزشهای نفسی ما ثابت نیست.
شاگرد: در غدیر خم مثالی هست که بگوییم از ثابتات نیست؟ با این توضیحی که فرمودید ممکن است یک شعر از ثابتات باشد یا نباشد. میفرمایید شعر و روایت یک نحو ثباتی دارند، اما آن چه که قرار است تکیهگاه من باشد تا بهدنبال آنها بروم هنوز واضح نشده. چون این عناوینی مانند زید گفت که عمرو آمد، ممکن است برای کسی از ثابتات باشد و برای دیگری ثابت نباشد.
استاد: فی حد نفسه خودش از ثابتات نیست. اما اگر بگوییم افلاطون به ارسطو گفت که سقراط آمد. در اینجا از مثال قبلی فوری فاصله میگیریم. چرا؟ چون مؤلفههای این کلام اعلام مشهور هستند که جزء ثابتات هستند.
شاگرد٢: مثلاً میتوان گفت شعری که قائلش مشخص نیست را بهعنوان تأیید واقعه غدیر بیاوریم که درعینحال از ثابتات نیست.
استاد: مثلاً شعری در مورد غدیر گفته شده و اصلاً نمیدانیم برای کیست و برای چه زمانی است. دیروز گفتند یا هزار سال پیش گفتند.
شاگرد٣: مؤلفههای آن متغیر میشوند.
استاد: بله.
شاگرد: همانطور که ثبات مراتب دارد، تغیر هم مراتب دارد.
استاد: بله، آنها مکمل هم هستند. من که عرض میکنم با یک موضوع مواجه میشوید، خصوص غدیر منظورمان نیست. بحث کلی است. هر کجا شما با یک موضوع مواجه میشوید تحلیل میکنید. چه بسا در یک جا اصلاً پیدا نکنید. یعنی قضیه چنان محفوف به جزئیات روشن است که چه بسا وقتی تحلیل میکنید، پیدا میکنید. من قبلاً به این فرمایش شما فکر نکرده بودم. اگر به ذهنم آمد عرض میکنم.
الآن چند مثال زدم؛ زمان، مکان، شعر. یکی از موارد دیگری که برای ثابت شدن کمک میکند، این است که به یک جریانی اشاره داشته باشد. یعنی شما یک موضوعی را بررسی میکنید که یک جریانی را دربر دارد. جریانهای مختلف. مثل قضیه نامه ای که معاویه به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرستاد که میخواست یادآوری کند که حضرت را به اجبار برای بیعت سقیفه بردند؛ کنت تقاد کما یقاد الجمل الخشوش2. خب ببینید الآن یک موضوعی است که در آن مثالی زده و یک جریانی را میگوید. ببینید مؤلفههایی که در قضیه سقیفه و جمل مخشوش هست، چقدر از ثابتات برخوردار است. یعنی او به واقعهای در سقیفه اشاره میکند که خیلی ها منکر آن هستند. میگویند که اینها نبوده. اما خود این، جریان است و یک واحد نیست. نمیگوییم معاویه گفت که امیرالمؤمنین علیهالسلام در روز سقیفه، کالجمل یقاد. اگر به این صورت باشد بحث ما از نظر ارزشگذاری پایین میآید. چرا؟ چون فقط یک نقل قول است. اما در این جریان میگوییم نامه نوشت و جواب برگشت. این از نظر ارزشگذاری برای تحلیل موضوع محور ارزش نفسی بسیار بالاتری دارد. چرا؟ چون یک جریان است. به جنگ جمل مربوط میشود. خود جنگ جمل یک جریان است. رد و بدل شدن نامه خیلی مئونه بیشتری میبرد تا اینکه بگوید معاویه گفت و شنید. نامه میرود و بر میگردد. اگر جواب نامه مطابق با حرف نامه باشد، باز آن را تقویت میکند. یک وقتی است که میگویند حضرت که در نامه به جواب او اشارهای نکردند. این آن را پایین میآورد. نقل کسی که میگوید در نامه چنین بود در نظر او ضعیف میشود. اما میگوییم نامه رفت و حضرت هم به این شکل جواب دادند. مطابقت اشکال و جواب مطلب را بالا میبرد.
یکی دیگر از چیزهایی که بسیار مهم است، به کار رفتن واژههایی است که آن واژهها کلید میشود. یعنی آن واژهها ثابتاتی برای بحث لغوی میشود. مثلاً از مواردیکه جالب است، به کار رفتن واژه «نبور» است. جابر بن عبدالله و دیگران گفتند که کار ما انصار در مدینه این بود، وقتی میخواستیم بچهای را محک بزنیم که اوضاعش چگونه است، مقابل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میآوردیم. اگر حضرت را دوست داشت و اظهار اقبال میکرد، میفهمیدیم که حلال زاده است. اما اگر نه، میفهمیدیم که نیست. جابر دارد و دیگران هم دارند. خب وقتی جابر این حرف را زده، میبینیم که در کتابها میآید و کسی هم به آن اعتناء ندارد. ممکن است که بعداً محو شود. اما در کلام یک کسی –شاید براء بن عازب- واژه دیگری میآید. به جای اینکه بگوید «کنا نختبر اولادنا بحب علیّ»، گفت «کنا نبور اولادنا بحب علی3». همه لغویین به این کلمه رفتند. چرا؟ چون کلمهای بود که کاربرد کمی داشت و انگیزه همه بود که آن را بررسی کنند. از قدیم در کتب لغت قدیمی آمده «کما فی کلام براء بن عازب». علی ای حال در کتب لغت ببینید. لسان العرب، تاج العروس.
شاگرد: از جابر نقل شده «کنا نبور اولادنا فی وقعة الحره بحب علیّ».
استاد: خب این اضافه خاص است. وقعه حره، مظالم یزید بود. این در کدام کتاب است؟
شاگرد: شواهد التنزیل.
استاد: نه، شواهد التنزیل کتاب تفسیری است که مقصود من نبود. من میخواهم بگویم واژهای باشد که درکتب لغتی که محل رجوع میلیون ها نفر در طول تاریخ است، آمده باشد.
شاگرد٢: کتب لغتی که این را آورده، اسمی از راوی نیاورده. ولی کتاب … از عباده آورده است.
استاد: بله، عبادة بن صامت. او از انصار است. کتب لغت از او آوردهاند. ببینید در هیچکدام از کتب لغت از جابر نیاورده اند. شواهد التنزیل هم در دسترس آنها نبوده است. آن چه که لغویین به آن دسترسی داشتهاند و همه بزرگان کتب لغت شنیده بودند برای عباده بوده. ببینید مقصود من تأکید بر کتب لغت است. چرا؟ واژهای است که لغویین روی آن حساسیت داشتهاند و سبب ابقاء آن شدهاند.یعنی باعث شدهاند کسانی که آن را در کتب حدیثی نمی دیدند، میلیون ها نفر آن را در کتب لغت که مرجعیت دارد ببینند. این هم یکی از چیزهای بسیار خوبی است. مثلاً اگر اسم شقشقیه را بزنید در چند کتب لغت میآید. شاید تاج العروس، لسان العرب باشد. اما واژههای سنگین خطبه شقشقیه، در دهها کتاب لغت آمده است. یعنی اسم شقشقیه در خیلی از کتب لغت نیامده، بلکه آمده فی خطبة علی؛ فی کلام علی، اما یک واژهای که از خطبه شقشقیه است، آمده. واژههایی است که لغویین آن را احیاء کردهاند. و لذا کسی که شک کند خطبه شقشقیه به چه صورت است، میگوییم از قدیم لغویین به کلمات این خطبه دسترسی داشتهاند و روی آن عنایت کردهاند و آوردهاند. لذا لغات مشکل یکی از ثابتاتی است که ابتدا عرض کردم.
شاگرد: در ارزشگذاری نفسی ما تنها از حیث ثبات و تغیر ارزشگذاری میکنیم یا عناصر دیگری هم هستند؟
استاد: نه، حتماً باید باشد. عرض کردم که این فضاء فضای خیلی بازی است. ما هرچه برخورد کردیم و بهوضوح دیدیم که غیر از تقسیم ثابت و متغیر است، در کار میآوریم. اینها هنوز مدون نشده است. اگر اینها مدون شود، یعنی راه تحقیق موضوع محور و روش شبکه کردن باید مدون شود. تشابک شواهد روش دارد. روشهای منطقی قویای میخواهد. امروز یکی از آنها را در ثابت و متغیر عرض کردم.
والحمد لله رب العالمین
کلید: ثابت منطقی، تحقیق موضوع محور، ارزشگذاری نفسی، ارزشگذاری جمعی
1 التوبه ٣٢
2 نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 387؛ وَ قُلْتَ إِنِّي كُنْتُ أُقَادُ كَمَا يُقَادُ الْجَمَلُ الْمَخْشُوش
3 نهایة ، ابن الأثیر، ج 1 ، ص 118