بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله الرحمن الرحيم
١۴٠٠.۹.۲۸
دیروز عرض شد که تجربیاتی که در این چند سال داشتم را خدمت شما عرض کنم. یعنی بهگونهای باشد که شما از ابتدای تجربیات ما شروع نکنید. عرض کردم مهمترین آنها شناسایی خلأها است. یعنی کسانی که کار تحقیقی و بحث و مناظرات را دیدهاند، در بین راه خلأهایی را احساس میکنند که این خلأها از نظر تحقیق باید مَلأ شود. اگر مَلأ نشود بعداً در مناظرات گفت و گویی به حالتی میرسد چرخ ماشین در جا میگردد. یعنی مناظره بیفایده میشود و بحث جلو نمیرود و حتی آثار بد هم دارد. لذا مهمترین مطلب تشخیص خلأها است. هر کسی در هر فضایی خلأها را تشخیص داد، اگر خودش اقدام نمیکند لااقل آنها را به دیگران بگوید. بگوید اینجا اینها را نیاز دارد.
آن خلائی که در ذهن من بوده –ان شالله کسانی که اهل تحقیق هستند بر آن اقدام کنند- حالت میانه ای بود که اسم آن را مهندسی اطلاعات گذاشتیم. در طول تاریخ مدیریت شده و بحث ممتع و خودی صورت گرفته. معماری هم که فطری بشر است و دم به دم دارند انجام میدهند. هر کسی هر اطلاعاتی دارد وقتی میخواهد اطلاعات خودش را به مخاطب القاء کند، خود آگاه یا ناخود آگاه ذهن مخاطب خود را مدیریت میکند تا آن چه که او میخواهد را تصدیق کند. ولو امر بسیار غامضی است؛ از مهندسی بسیار غامض تر است؛ علم به علم فن معماری خیلی غامض و پیچیده است ولی آن اندازهای که فطری است مثل سائر علومی است که تدوین میشود. تدوین شدن منطق کار آسانی بوده؟! قضیه میر سید شریف که بارها گفته ام. منطق کبری را درس داد، بعد به شاگردان خود گفت که به بازار شیراز بروید و برگردید. بعد گفت در بازار چقدر از منطقی کبرایی که برای شما گفتم صحبت بود؟ گفتند هیچی؛ نه صحبت قیاس بود، نه صحبت قضیه بود و نه دلالت تضمنی و نه دلالت التزامی بود. گفت نشد یک بار دیگر باید بخوانید. دوباره از سر گرفت و منطق کبری را خواندند. این دفعه که تمام شد گفت به بازار بروید و بر گردید. به بازار رفتند و برگشتند. گفت در بازار چقدر صحبت از این منطق کبری بود؟ گفتند کلمهای از دهن اهل بازار بیرون نیامد مگر اینکه منطق بود؛ قیاس بود، قضیه بود و… . گفت حالا درست شد.
یعنی ناخود آگاه ذهن عرف خیلی کارها را انجام میدهد. ولی علم به علم ندارند. با چه زحمتی با فاصله هزار سال منطق تدوین شده. الآن هم که مستحضر هستید و میدانید. بنابراین بخش معماری اطلاعات را ذهن بشرخودآگاه یا نا خود آگاه -که معظم آن ناخود آگاه است- انجام میدهد. من خیلی با آن کاری ندارم. بعداً شواهدی را هم عرض میکنم.
آن چه که من میخواهم عرض کنم در بخش مهندسی بود. مهندسی یعنی ما نمیخواهیم ذهن مخاطب را مدیریت کنیم، بلکه پشتوانه تحقیق و مناظرات بعدی است. در این حالت میانه میخواهیم مطالبی که در نفس الامر میتوانند مکمل هم باشند و میتوانند پیچ و مهره بشوند را بیان کنیم. عرض کردم که با پیچ و مهره چرخ تریلی را میبندند و چه چیزهایی را حمل میکنند. اگر این پیچ نبود نمیتوانستند. مثالهای مختلفی دارد که پیچ و مهره یکی از آنها است. تشابک مثال دیگر است.
لذا مهم این است که ما چیزهایی را پیدا کنیم که بفهمیم این با این جفت و جور میشود و کار انجام میدهد. عرض کردیم کاری به مخاطب هم نداریم چون این دو به هم مربوط هستند. این یک کار حسابی میبرد. درعینحال در کلمات علماء تراث عظیمی هست؛ این جور نیست که بگوییم کاری نکردهاند، اما اینگونه نیست که بگوییم پیچ و مهره شده. اگر شده من خبر ندارم. ان شالله که در بعض مؤسسات در زمان ما این اتفاق افتاده باشد. علی ای حال این خیلی مهم است. این یک خلائی در پشتوانه بسیاری از کارها است. خب حالا این را باید چطور انجام بدهند؟
عرض کردم که اساس مهندسی و بهترین روش آن به موضوع محوری و ارجاع معجمی است. موضوع محوری یعنی ما شواهد را جمعآوری کنیم. همان کاری که ذهن بشر انجام میدهد. و این شواهد را به هم شبکه کنیم. همان پیچ و مهره کردن است که خود طرف به نتیجه برسد. سند را یکی از ارزشها قرار میدهیم. یک موضوع تحقیق، محور است و ارزش سندی یکی از مؤلفههای آن است. نه اینکه سند محور باشد و اساس ارزش به سند باشد و اگر به آن اشکال کردند صفر شود. لذا این راه راه غلطی است. و الزامات خودش را دارد.
در طریق موضوع محور اول کاری که ما انجام میدهیم تحلیل موضوع است. یعنی وقتی ذهن شما در تحلیل موضوع قوی شد و فنی شد، یک موضوع ساده را به پنجاه موضوع تحلیل میکنید. در مراتب طولی و عرضی آن را تقسیم میکنیم. لذا این تحلیل موضوع در تحقیقات موضوع محور خیلی مهم است. بعد از آن ارجاع معجمی است. ارجاع معجمی به نظرم خیلی فایده دارد. یعنی کلماتی را انتخاب کنید که ارزشگذاری شده است.
در ارجاع معجمی اول باید ارزشگذاری کنید. دیروز هم عرض کردم. مثلاً برای اینکه مطالب بعداً به نحو صحیحی دستهبندی شود، در مرحله سوم مقبولیت خیلی مهم است. خیلی خیلی مهم است! اگر شما بخواهید با عالم سنی بحث کنید، مخصوصاً عالمی که نماد بحث و مناظره علیه شیعه هستند و آنهایی که کار کلاسیک کردند. اگر شما اینها را ندانید یک دفعه وارد میشوید و میبینید کار به مشکل میخورد. دیروز عرض کردم؛ مثلاً شما از ابن ابی الحدید آدرس میدهید. او شروع میکند به هو کردن. شما باید بدانید که از کجا وارد شوید و باید چه گام هایی را طی کنید و مهمترین چیزها چه مسیری را طی میکند.
دیروز عرض کردم در صحیح بخاری و مسلم اصلاً توهم این نیست که یک روزی بیاید اهلسنت آنها را تعدیل کنند. شبیه کتاب صحیح الکافی که شخصی نوشته بود؛کسی نمیتواند صحیح الکافی بنویسد! چهار روز میآید و بعد هم به کتابخانهها میرود، صد سال بعد اسمی از آن میبرند. کسی دستش باشد میفهمد که صحیحین هم همینطور هستند. صحیحین یک چیز جا افتادهای است. من جلوتر ها عرض کردم که خدا این کار را کرده. بینی و بین الله عقیدهام را میگویم. یعنی خلاف فطرت کل بشر خداوند کرده که صحیح بخاری و صحیح مسلم باید در عالم اسلام باشد. چرا؟ فطرت همه بشر این است که حرف یک متخصص نباید تالی تلو کتاب الله بشود. کتاب او تالی تلو کتاب خداوند بشود. اصلاً فطرت بشر این نیست. خود شیعه کافی را میگویند اما نمیگویند تالی تلو کتاب خدا است. میگویند ضعیف دارد، صحیح دارد لذا باید آنها را ببینیم.
چطور در عالم اهلسنت میخ صحت دو کتاب کوبیده میشود؟ آنهایی که اهل کار باشند میگویند تالی تلو کتاب الله است. اگر ابن تیمیه از صحیح بخاری و مسلم بیاورد تمام است. بگویید در صحیح مسلم و بخاری آمده، تمام است. یعنی بههیچوجه حاضر نیست پیرامون روایاتی که در صحیحین است حرف بزند. خب چرا اینطور است که کسی کتاب بنویسد و به این شکل شود؟ عقیده من این است که کار خدا است. خلاف فطرت بشر است که کار دو متخصص، میخش کوبیده شود. خدا میخ آنها را برای چه بکوبد؟ چون منافقین در صدر اسلام کارهایی را کردهاند که سعی کردهاند آنها را محو کنند. خداوند متعال با فاصله دویست و خوردهای سال کاری کرده که بخاری و مسلم دو کتاب بنویسند که چیزهایی که باور کردنی نیست در این دو کتاب بیاید. همین مهندسی که من عرض کردم همینجا است. خدا میگوید اینها صحیح هستند و نمیشود به اینها دست زد، اینها تالی تلو کتاب من هستند! میگویند ای امت اسلامی –همیشه اکثریت با آنها بوده- نمیتوان به این کتابها دست زد! چرا؟ چون در این کتابها مطالبی است که من آنها را برای وقت خودش گذاشتهام. برای اتمام حجت. برای اینکه همه شما بگویید اینها تالی تلو کتاب الله هستند و بعد ببینید که این مطالب در آنها هست. این عقیده من است که خداوند کاری کرده که این دو کتاب باشند، حالا هر کسی چه اندازهای آن را بفهمد و قدر آن را بداند.
دیروز هم قضیه آن جوان سعودی را گفتم. گفت وقتی من به کتابخانه رفتم و صحیح بخاری را خواندم ذوب شدم. اصلاً عباراتی دارد که من یادم نیست چون خیلی وقت است که دیدم. میگوید نمیدانید که من چطور شدم! به پیامبر خدا اینطور گفتند؟! آن هم در صحیح بخاری؟! هفت جای صحیح بخاری قضیه رزیه یوم الخمیس را آورده است. این شوخی است؟! به مناسبتهای مختلف آورده. آن جایی که با هجر کنار هم میرود، میگوید قال بعضهم. چون فوری همه میفهمیدند که این بعض کیست. اما آن جایی که در کنار هجر نیامده به اسم تصریح میکند؛ غلبه الوجع. هفت مورد را میآورد، اینها شوخی است؟! در صحیح مسلم هم همینطور است.
عرض من این است که وقتی میخواهید ارجاع معجمی بدهید ابتدا کتابهای مقبول را جلو بگذارید. اما مهندسی اطلاعات به این معنا است که یک جمله از صحیح مسلم و بخاری میآوریم که مدخل است؛ تحلیل موضوع محور به همین معنا است که ما از آنها شروع میکنیم -خب تالی تلو کتاب الله است- و آن را مدام بسط میدهیم و ابهاماتی که در صحیح بخاری و مسلم داریم را از جاهای دیگر حل میکنیم. باز هم با کمال متانت و آرامش است؛ بدون اینکه بخواهیم ذهن هم را تحریک کنیم. ولی میخواهیم ببینیم که چه گذشته است. این دفاعی است که خداوند از پیامبر مظلوم خودش در بستر مریضی و شهادت کرده. این کارها را بکنند و بعد بگویند نوشتن حدیث ممنوع است و هیچ کسی جز کتاب الله چیزی نگوید و نقل نکند. تا صد سال اینگونه بود. تا زمان زُهری اینگونه بود. ممنوعیت تحدیث و ممنوعیت کتابت حدیث. خود اهلسنت مفصل دارند؛ تدوین السنة. کتابها و پایان نامه هایی که نوشته اند را ببینید. اینها قشنگ روشن است. به همین سادگی کار خودشان را بکنند؟! نه، خداوند نمیگذارد. آن جهاتی که حکمت الهیه بوده، جلوی کار را نگرفته. در روایت معراج «فأبی عَلیّ» را گفتم. حاج آقا مکرر میگفتند. از ناحیه خداوند متعال جواب آمده که این فتنه در امت اسلامی هست. خب حالا که هست خدا دست بسته است؟! نه، «وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرين1». چطور اتمام حجت میکند! یکی از آقایانی که مباحثه میآمد میگفت من با غالب آخوندها و مولوی های سیستان که شیعه شدند، آشنا هستم. میگفتند تنها چیزی که ما را لرزاند همین قضیه رزیه یوم الخمیس بود. شوخی نیست. کسی که یک مقدار عقل دارد نمیتواند از آن رد شود.
به مناسبت اینکه ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها است، میخواهم یکی از آنها را بگویم. آن روز ها یک مقالهای در ذهنم آمد. البته این کلمه مهندسی سالها بعد به ذهنم آمد. بعداً دستهبندی شد. اما اصل ایده خیلی قبل تر در ذهن من بود. عنوانش این بود مفتاحیات الصحیحین. در فدکیه هم آن را گذاشتهام. شما هم آن را پیگیری کنید. ریخت آن مربوط به مهندسی اطلاعات میشود. مهندسی اصلاً ربطی به دغل بازی و دفاع از عقیده ربطی ندارد. بلکه مطالبی است که نفس الامری به هم مربوط است. به کل بشر مربوط است. فقط شما تنها کاری که میکنید این است که آنها را به هم پیچ و مهره میکنید. آن را در رکورد بانکی قرار میدهید تا سرجایش از آنها استفاده کنید. حالا یکی از آنهایی که امروز میخواهم عرض کنم این است:
در صحیح بخاری «کراهیة محضر عمر» بود. سه کلمه است. اگر این سه کلمه را به جا استفاده کنید، میبینید سرنوشت یک بحثی که قرار بود چقدر معطل شود، تمام میشود و جلو میرود. آدم باید بلد باشد تا به جا از آنها استفاده کند. این یکی. از همین حدیث میخواهم مورد دیگری را بگویم. همین حدیث «کراهیة» شاید بالای ده کلید واژه دارد. شاید بالای ده مورد ارجاع معجمی دارد. چیزهایی است که سر جایش میتوانید بهترین استفاده را از آنها ببرید.
یکی دیگر «لم یوذن بها ابابکر» است. چند کلمه است؟ سه کلمه است. این برای صحیح بخاری است. صحیح بخاری را تالی تلو کتاب الله میدانید. «لم یوذن بها ابابکر» چیست؟ چیز کمی در این دو کلمه است؟ من از خود آنها میخوانم. اگر شما این دو کلمه را برجسته کنید همه آنها هوا میرود. حرفهایی که معماری میکنند.
عبارت چیست؟ هم در صحیح بخاری و هم مسلم هست.
«عن عروة، عن عائشة، أن فاطمة عليها السلام، بنت النبي صلى الله عليه وسلم أرسلت إلى أبي بكر تسأله ميراثها من رسول الله صلى الله عليه وسلم مما أفاء الله عليه بالمدينة، وفدك وما بقي من خمس خيبر فقال أبو بكر: إن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: لا نورث2 ما تركنا صدقة، إنما يأكل آل محمد - صلى الله عليه وسلم - في هذا المال». تا آن جایی که میگوید:
«فأبى أبو بكر أن يدفع إلى فاطمة منها شيئا، فوجدت فاطمة على أبي بكر في ذلك». از لغاتی که ضد است، کلمه «وجد» است. هم بهمعنای خوشحال شدن هست و همچنین به معنا غضب کردن هم هست. لغات ضد در زبان عربی زیاد است. «فوجدت»؛ یعنی غضبت. ابن کثیر به «تغضب فاطمه» تعبیر میکند. بنابراین حضرت در اینباره از ابی بکر ناراحت شدند.
«فهجرته»؛ حضرت با ابوبکر قهر کردند. در جایی دیگر در مورد این کلمه «هجر» چقدر بحثهای جالبی هست. خود صحیح بخاری، ابنزبیر، عائشه روایات محکمی میآورند که «لایحل لمسلم»؛ حرام است که دو مسلمان بیش از سه روز قهر باشند. حتی وقتی عائشه که خاله ابنزبیر بود، قهر کرد، ابنزبیر این حدیث را خواند. عائشه گفت من قسم خوردم که با تو حرف نزنم. گفت حدیث است. گفت پس باید کفاره بدهم، قسم من دیگر فایده ندارد. روایات «لا یحل لمسلم ان یهجر اخاه المسلم ثلاثة ایام» به این شکل است.
«فلم تكلمه حتى توفيت»؛ در این حدیث میگوید شش ماه. نقل آنها شش ماه است. شش ماه نه سه روز. «و عاشت بعد النبي صلى الله عليه وسلم ستة أشهر».
این عبارتی که مقصود من است اینجا است: «فلما توفيت دفنها زوجها علي ليلا»؛ ببینید چیزی کم داریم؟! بعد چه گفت؟
«و لم يؤذن بها أبا بكر وصلى عليها»؛ شبانه او را دفن کرد و ابوبکر را خبر نکرد. کارایی این تعبیر «و لم يؤذن بها أبا بكر وصلى عليها» در فضای بحث از بمب اتم بیشتر است. البته سر جایش باشد. یادمان باشد از این جمله استفاده کنیم. خود شما در همین حدیثهای صحیح میگویید و همه هم شنیدهاید، حضرت چه کار کردند؟ اول گریه کردند و بعد خندیند. راوی این حدیث3 کیست؟ راوی همین حدیث است. گفت یا بنت رسول الله چه شد که ابتدا گریه کردید و بعد خندیدید؟ فرمودند ابتدا پدرم به من خبر دادند که همین زودی بین ما مفارقت میشود لذا گریه کردم. بعد چه گفتند؟ گفتند «إِنَّكِ أَوَّلُ أَهْلِ بَيْتِي لَحَاقًا بِي»؛ تو زودتر از همه به من ملحق میشوی. لذا خندیدم. این روایت مفصل در صحاح اهلسنت هست. نگاه کنید.
خب چنین بضعه رسول الله که خودتان میگویید که گریه کردند و خندیدند. خودتان هم میگویید شش ماه. خب شش ماه بسیار کم است. خلیفه ای که خودتان میگویید اجماع است که افضل الناس بعد از رسول الله او است، چطور شد که «لم يؤذن بها أبا بكر»؟ این بضعه، این تنها یادگار پیامبر، آن هم با عمر کوتاه که هنوز داغ پدرش باقی است، چرا نباید او را خبر کنند؟! ببینید جواب خیلی از جاها را همین عبارت میدهد. او را خبر نکردند و نیامد. شیعه ها هم نمیگویند. روایت ضعیف شما هم نیست. در اصح الکتب شما است. او را خبر نکردند و تمام! شبانه دفن کردند و او را هم خبر نکردند.
حالا من بعضی از چیزها را عرض میکنم تا ببینید «لم يؤذن بها أبا بكر» چه دم و دستگاهی دارد! اگر سر جایش از آن استفاده کنید؛ درجاییکه دارند سان میدهند و معماری اطلاعات میکنند، در مقابل آنها همین کلمه را بیاورید، کار تمام است. در مهندسی اطلاعات باید پشتوانه داشته باشید. اگر در پشتوانه تحقیق مهندسی اطلاعات کردید و مطالبی که به هم مربوط است را در یک بانک ذخیره کردید، وقتی آنها میخواهند معماری کنند، یکی از آنها را میآورید و کل معماری آنها بر باد میرود. یعنی همه آنها بی آب رو میشود.
حالا من عبارت ابن کثیر را بخوانم. میگوید روایت صحیح داریم وقتی بدن مبارک حضرت روی زمین بود، علی گفت نمیشود که من بیعت ابوبکر را رها کنم و مشغول تجهیز پیامبر بشوم. لذا با عجله آمد که بیعت با خلیفه رسول الله از او فوت نشود و برگردد و به تجهیز برسد. یک روایت را گرفته، روایتی که سر تا پای آن علیه خود او است.
در فدکیه یک مقالهای4 تحت عنوان یک بیعت یا دو بیعت هست. هنگامه ای است. من بخشی از آن را آوردهام. آن هم از کتابهای مهم آنها. اول عدهای میگویند هنوز که بدن مبارک پیامبر روی زمین بود علی آمد و بیعت کرد. این روایت را ابوسعید خدری نقل کرده. دسته صحیح بخاری5 و مسلم6 میگویند که تا شش ماه بیعت نکرد، «و لا احد من بنی هاشم». علماء اهلسنت –قبل از حدود قرن هفتم- مانند بیهقی7 بین این دو تعارض میدیدند. مدام میگفتند که این روایت میگوید علی سریع بیعت کرد. اما دیگری میگوید تا شش ماه بعد از حضرت صدیقه سلام الله علیها بیعت نکرد. لذا تعارض است. چه کار کنیم؟ سند ابو سعید را که متصل است و مرسل نیست، ترجیح میدهیم. البته با مذاق اهلسنت هم کاملاً جور است.
ابن کثیر میگوید «فیه فائدة جلیله8» که ابوبکر و امیرالمؤمنین مثل شیر و شکر بودند. حضرت یک لحظه نمیتوانستند فراق او را تحمل کنند. خب مناسب با مذاق آنها است. میگویند که این بهتر است. پس تا بیهقی که میآییم حالت معارضه است و روایتی که میگوید حضرت سریع بیعت کردند را ترجیح میدهند. اینکه شیعه ها میگویند دروغ است و بعداً در آمده. سند صحیح این است. روایت9 در سنن بیهقی آمده. در روایت بعدی -16٣١۶- میگوید:
«قال أبو علی الحافظ سمعت محمد بن إسحاق بن خزيمة»؛ اهلسنت از ابن خزیمه تعبیر به امام الائمه میکنند. صاحب صحیح است و از مشایخ بزرگ آنها است. شخصی بسیار متعصب است که برخی از حرفهای او را گذاشتهام.
«يقول جاءنی مسلم بن الحجاج»؛ صاحب صحیح. مسلم چهل-پنجاه سال قبل از او وفات کرده. معلوم میشود که محدث بزرگ جوانی در نیشابور بوده. مسلم خبر داشته که او سندهایی داشته که او ندارد.
«فسألنی عن هذا الحديث»؛ به من گفت که سند این حدیث را داری؟
«فكتبته له فی رقعة»؛ گفتم بله. من از شیخم اجازه دارم و برای او این حدیث را نوشتم. همان حدیثی که از آن خوششان میآید؛ حدیثی که حضرت سریع بیعت کردند.
«و قرأت عليه فقال هذا حديث يسوی بدنة»؛ من اول این حدیث را که خواندم از ذهنم خوانده بودم. گفته بودم لیره، درهم و دینار بوده اما اینطور نبوده، بلکه کم گذاشته بودم! میگوید مسلم گفت «فقال هذا حديث يسوی بدنة»؛ یعنی این حدیث به قدری بالا است که به اندازه شتر چاق و چله میارزد. قیمت حسابی دارد.
«فقلت يسوی بدنة بل هو يسوی بدرة»؛ بدره کیسهای است پر از دینار. یعنی حدود صد شتر. ده هزار درهم.
ابن خزیمه میگوید سند این حدیث «يسوی بدرة»؛ یک کیسه پر از طلا میارزد.
خب آنها میگویند این حدیث اصح است و خیلی میل دارند که این را جا بیاندازند. خب این حدیث بوده اما در صحیح مسلم و بخاری اثری از این حدیث نیست. با اینکه مسلم گفته این حدیث مساوی بدره است اما آن را در صحیح خود نیاورده است. در صحیح خود آن روایتی که ما مشغول آن بودیم را آورده است؛ «ولم يكن بايع تلك الأشهر10». در صحیح بخاری ج۴،ص١۵۴٩ هم آمده. تصریح به «و لم يكن بايع تلك الأشهر» است؛ تصریح به این است که قبل از شش ماه امیرالمؤمنین بیعت نکردند.
بنابراین یک حدیث است که فوری بیعت کردند. دسته دوم صحیح بخاری و مسلم و عدهای است که میگویند حضرت تا شش ماه بیعت نکردند. گفتم که تا قرن پنجم و ششم در فضای خودشان آن را ترجیح میدادند. شما صحیح بخاری را کنار میگذارید و آن را ترجیح میدهید؟! بله، صحیح بخاری از زهری نقل میکند که آن هم مرسل است، خودش که در قضیه نبوده. مدام میگویند «ارسله الزهری»؛ او که درک نکرده. ببینید خدشه هایی است که آن را به گردن زهری میاندازند. از این کارها است.
بعد از قرن ششم و هفتم به بعد شروع میشود. دیگران که آمدند فکری کردند. مثل ابن کثیر که در البدایه خود میگوید. میگوید این دو روایت هر دو درست است. همه مشکلات را هم به گردن حضرت زهرا میاندازند. میگویند اول واجب بود که بیعت کنند. باید بیایند. چارهای نبود. لذا آن روایت اول کار را میگوید. روایت دوم که میگوید تا شش ماه بیعت نکردند یعنی امیرالمؤمنین میدیدند که حضرت زهراء از دست اینها ناراحت هستند، بهخاطر مراعات حال حضرت زهراء نمی رفتند. بعد از اینکه حضرت شهید شدند یک دفعه گفتند مبادا کسی خیال کند که من با اینها بد هستم. لذا بیعت ثانیه را درست کردند. دوباره حضرت آمدند بیعت دوم را انجام دادند.
این از چه زمانی پیدا شده؟ از هفت- هشت قرن بعد از آن. علماء قبلی آنها این در ذهنشان نبود. میگفتند این اصح است و تمام؛ یعنی حرف زهری مرسل است. اما اینها آمدند بین آن دو روایت جمع کردند که دو بیعت است. خیلی هم بهتر شد. اول که سریع بیعت کردند و بعد از شش ماه هم تأکید بیعت اولی بود. آدم هر چه خواست بگوید! درست میشود؟! خب اگر روی واژهها کار نشده باشد، اینها را میگویند. گفتن آسان است. اما اگر روی واژهها کار شد میبینیم این جور نیست، هر کسی هر چیزی خواست بگوید.
در همین حدیث خلاف اینها صریحاً هست. عبارت ابن کثیر را اول عرض کنم. «البداية والنهاية، ج5، ص248». در مقاله محاکمه ابن کثیر عبارتش را آوردهام. خیلی عجیب است. این عبارت ابن کثیر افتخاری برای شیعه است. اینکه در مورد مهندسی اطلاعات عرض میکنم، در عبارات است. میگوییم شما مدام میگویید که شیعه ها دروغ میگویند، این ابن کثیر هم مورخ است، هم محدث است، عالم حسابی است، میگوید اینکه حضرت با خلیفه پیامبر قهر کردند اشتباه بزرگی بود چرا که «قد فتحت علی الرافضه شرا عظیما». میگوید پدر معنوی رافضه حضرت زهرا سلام الله علیها است. همین حرف ابن کثیر «کفی عزا و فخرا» برای روافض! میگوید قهر حضرت زهرا بود که همه این فسادها را برای رافضه درست کرد. قبول داریم. بله درست است. بعد شروع میکند حرف زدن. بعد حضرت را محاکمه میکند که چرا شما قهر کردید؟! خلیفه پیامبر به دروغ حدیث درست میکند؟! میگوید دیگران هم که آمدند شهادت دادند، اگر شهادت هم نداده بودند، خود او کافی بود که کل کره زمین او را تصدیق کند. درحالیکه دروغی است که واضح و آشکار است. در آن مقاله از کلام خودش در تفسیرش شاهد آوردهام.
منظور اینکه کار به اینجا میرسد. میگوید این حدیث خیلی خوب است و «فیه فائدة جلیله». آن چیست؟ «وفيه فائدة جليلة وهی مبايعة علی بن أبی طالب أما فی أول يوم أو فی اليوم الثانی من الوفاة»؛ چون حضرت تا نماز خواندن، دفن بدن مبارک بعد از سه روز بود. میگوید روز اول یا روز دوم. «و هذا حق»؛ همین هم درست است «فان علی بن أبی طالب لم يفارق الصديق فی وقت من الأوقات ولم ينقطع فی صلاة من الصلوات خلفه»؛ میگوید یک نماز پشت ابوبکر از حضرت فوت نشد.
فضای ما فضایی نیست که بعضی از عبارات را به کار ببریم. اما احادیثی که خود او آورده را نگاه کنید. یعنی واضح و آشکار است که یک کلمه را بین ده کلمه برجسته میکند، کانه آن ده کلمه اصلاً در حدیث نیست. آن هم برای چه کسی؟ برای مخاطبی که میگویند علامه ابن کثیر! تلمیذ ممتاز شیخ الاسلام ابن تیمیه! همین که بگویید ابن کثیر این مطلب را گفته، دست به سینه میشوند! شما باید ببینید. اگر از نزدیک ببینید میفهمید که چطور احترامی را قائل هستند.
اینکه گفتم خداوند متعال چه کار کرده، به زمان ما میآید. این حرف ابن کثیر در قرن هشتم است. در سایت کتابخانه مدرسه فقاهت کتابی هست. کل یک سایت را پیاده کردهاند و کتاب کردند. موقع الإسلام سؤال وجواب. سایتی است که از کل دنیا سؤال میکنند. از چه کسی؟ از شیخ محمد صالح المنجد. از مفتیان بزرگ علماء سعودی است. شاگرد معظم اساتید بزرگ آنها است. از بنباز بگیرید تا همه بزرگان مفتین سعودی. الآن هم هست. حدوداً شصت سال دارد. در این سایت مفصلا سؤال و جواب دارد. سر تا پای جواب هایی که داده، معماری اطلاعات است. یعنی یک چیزهایی را نگفته و یک چیزهایی را برجسته کرده. کار او معماری بوده تا این استفتاء را سر رسانده. در سایت الشامله هم موجود است.
عنوانش این است: کذبة رافضیه فی شان عمر بن الخطاب مع فاطمه رضی الله عنهما11. سؤال چیست؟
«سمعت من بعض الشيعة أن عمر الفاروق رضى الله عنه قد ضرب باب فاطمة رضى الله عنها، وأشعل به النيران، وبأنها قد ماتت إثر سقوط الباب عليها. الرجاء توضيح هذا الأمر مع ذكر المراجع. جزاكم الله خيرا».
ایشان شروع میکند اولاً، ثانیاً، ثالثاً، رابعاً، خامساً؛ در پنج محور جواب میدهد. اگر این پنج محور را نگاه کنید، میبینید که چطور معماری اطلاعات کرده. اما اولاً معماری اطلاعات برای دفعه اول خوب است. یعنی هر مقالهای را که القاء میکنند، دفعه اولی که میشنود خوب است. اما وقتی بار دوم، سوم مرور کردید، آن معماری خودش را نشان میدهد. هر چه مرور بیشتر میشود دست معمار بیشتر رو میشود. مشتت باز میشود که چه کار میکند. در سایتش هم هست. اما به نظرم بهصورت معمولی بالا نیاید.
خب ببینید چه کار کردهاند؟ ولی خیلی عالی است! من میتوانم قسم بخورم یک سنیای که اهل تحقیق باشد و این را پنج-شش بار بخواند و مستندات آن را پی جویی بکند، شیعه میشود. چون بهصورت گسترده همه را گفته. خب کسی که منصف باشد، در دو-سه بار رفتوبرگشت اسیر معماری او نخواهد شد.
جواب اول او چیست؟ جواب اولش خیلی خوب است. چرا؟ چون از قرن پانزدهم یک مشت محکمی را به بینی ابن کثیر در قرن هشتم زده. محکم به دهن او زده. ابن کثیر میگوید آنها با هم خوب بودند و لحظهای جدا نمیشدند. اما ایشان در جواب اول میگویند انصاف این است که با روایاتی که دارد، درگیری بود. خب خیلی خوب شد! پس شیر و شکر نبود.
وقتی از قرن هشتم به قرن پانزدهم آمدیم، الآن مفتی بزرگ شما میگوید اولاً شیر و شکر نبود. «لم یوذن بها ابابکر» را نمیگوید. چه شیر و شکری بود که ابن کثیر میگوید «لم یفارقه»، آن وقت بالاترین فضیلت این بود که نماز بضعه رسول الله را خلیفة رسول الله بخواند؟! «و لم یوذن بها ابابکر».
در جواب اول چه میگوید؟ اگر ملاحظه کنید من بخشی از آن را رنگی کردم.
«قلت: ورواية السير والمغازي من طريق موسى بن عقبة عن الزهري من أصح الروايات». بعد میگوید ابن معین این را گفته، امام مالک چنین گفته، ذهبی چنین گفته. نقل موسی بن عقبه از زهری مثل سرب است. این را میگوید. در بالای آن روایت چه بود؟
«وروى الإمام الزهري (124هـ) قال: (وغضب رجال من المهاجرين في بيعة أبي بكر رضي الله عنه، منهم علي بن أبي طالب والزبير بن العوام رضي الله عنهما، فدخلا بيت فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه وسلم ومعهما السلاح، فجاءهما عمر رضي الله عنه في عصابة من المسلمين». بعد شروع میکند به اسم بردن. من در مقاله دو بیعت شاهد آوردهام. مرحوم مجلسی میگوید در برخی از نسخهها دارد، حضرت را که آوردند «لَمَّا مَرُّوا بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ فِي رَقَبَتِهِ حَبْلٌ إِلَى زُرَيْقٍ12»، میگویند در برخی از نسخه آل زریق دارد. در نقل زهری شواهد آن هست.
این روایت چه میگوید؟ «فأخذ أحدهم سيف الزبير فضرب به الحجر حتى كسره». شمشیرش را از دستش گرفتند و او را خلع سلاح کردند.
در ادامه این روایت در جواب اول میگوید: «وبذلك تمت مبايعة أبي بكر رضي الله عنه، واعتراف كل بما للآخر من فضل ومنزلة، وتم الاتفاق على نبذ الخلاف والنزاع»؛ میگوید یک نزاعی پیش آمد و خدا حفظ کرد.
بنابراین در اولاً که میگوید خدا حفظ کرد، از این به دست میآید که شیر و شکر نبود؛ درگیری بود. همراه زبیر سیف بود. آنها آمدند سیف او را گرفتند و شکستند. اما میگوید خدا حفظ کرد. خب چرا این اولاً را قبول میکند؟ به قدری ادله زیاد بوده که دیگر نمیشد آنها را کاری کنند. لذا آمده معماری کرده. دیده که این حدیث موسی بن عقبه را چه کار کنیم؟ گفته خب اولاً ما قبول داریم که یک درگیری بود. اما فقط تحدید بود. در عبارتی که از روایت قبول میکند و میگوید صحیح است، بدون اینکه خجابت بکشند، بعد میگوید: «اما الاحراق؟!»؛ میگوید او آمد قسم بخود که احراق میکنم و میزنم.
«يا بنت رسول الله صلى الله عليه وسلم, والله ما من أحد أحب إلينا من أبيك , وما من أحد أحب إلينا بعد أبيك منك , وايم الله ما ذاك بمانعي إن اجتمع هؤلاء النفر عندك ; أن أمرتهم أن يحرق عليهم البيت»؛ قسم میخورد. بعد خود حضرت به داخل آمدند و گفتند: «قال: فلما خرج عمر جاءوها فقالت: تعلمون أن عمر قد جاءني وقد حلف بالله لئن عدتم ليحرقن عليكم البيت وايم الله ليمضين لما حلف عليه»؛ قسم به خدا که این کار را میکند.
ببینید میگوید اصح روایات و قبول هم دارد. اما هم خودش قسم میخورد که آتش میزنم و هم حضرت قسم میخورند که آتش میزند. این کسی است که این کار را میکند. خب برای تو که حدیث را قبول داری کافی است. ولی چرا خشنود است؟ میگوید اینکه چیزی ندارد، فقط تهدید است. به همین خشنود است. الحمد الله ما در زمانی زندگی میکنیم که امثال ابن کثیر زبان درازی نمیکنند تا هر چه را که بخواهند بگویند. مفتی بزرگشان در اینجا چارهای نداشته.
در ثانیا به روایتی اشاره میکند که در آن تصریح به «فجاء عمر ومعه قبس - أي: شعلة نار-… 13» دارد. همراه او آتش مشتعل هم بود. اینجا میگوید که نه، نمیشود.
در ثالثاً میگوید همه صحابه با هم خوب بودند. صحیح بخاری و مسلم چه میگویند؟ میگوید حضرت آمدند و «فالتمس». البته اسم نمیبرد. خودشان با خوبی و خوشی آمدند و گفتند که به مسجد برویم تا بیعت کنیم. صحیح بخاری برای شش ماه بعد است. اما اسم نمیبرد. به این میگویند معماری اطلاعات.
بنابراین اولاً تهیدید بود. ثانیاً روایتی که قبس دارد، ضعیف است. ثالثاً اصلاً بیعت با خوبی انجام شد. چه کسی میگوید؟ صحیح بخاری و مسلم. صحیح بخاری برای شش ماه بعد است نه آن چیزی که تو الآن میگویی. اصلاً اسمی از شش ماه نمیبرد. به این معماری میگوییم. وقتی کسی این را بداند میگوید همین صحیح بخاری را نگاه کن اصلاً ربطی به حرف تو ندارد.
شاگرد: ظاهراً سه بیعت میگویند؟
استاد: من دیروز به این اشاره کردم. واقعاً هم اینطور است. در بیعت اول «اتوا به» دارد. آنها درستش کردند. پیچ و مهره ای که عرض کردم همین است. الآن شما از صحیح بخاری آوردید و از این کتاب هم «اتوا به» را آوردید، الآن نهجالبلاغه را به آن ضمیمه کنید. جریانات خیلی مهم است. در یک جنگ نامه جهانی رد و بدل میشود. معاویه در نامه چه نوشت؟ «وَ قُلْتَ إِنِّي كُنْتُ أُقَادُ كَمَا يُقَادُ الْجَمَلُ الْمَخْشُوش»؛ در شرائطی بود که میخواست به رخ حضرت بکشد که شما را به زور به بیعت میبردند. خیلی شیر و شکر نبود! در نقل سلیم بن قیس است که حضرت را چگونه میبردند. الآن وقتی اینها را میبینید خوب جلوه میکند. ولی همین جور که یاد آدم نیست. یعنی این را کنار این بگذاریم. وقتی اینها را کنار هم گذاشتیم، معاویه که میخواست کار حضرت را در لشکرشان سخت کند و بگوید که شما را برای بیعت با ابوبکر با زور بردند. حضرت هم چه جوابی به او دادند؟ نگفتند که تو دروغ میگویی. فرمودند «وَ لَعَمْرُ اللَّهِ لَقَدْ أَرَدْتَ أَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْت وَ أَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْت»؛ خواستی به من بد بگویی اما خوب گفتی. «َوَ مَا عَلَى الْمُسْلِمِ مِنْ غَضَاضَةٍ فِي أَنْ يَكُونَ مَظْلُوماً مَا لَمْ يَكُنْ شَاكّاً فِي دِينِهِ وَ لَا مُرْتَاباً بِيَقِينِه14». در نهجالبلاغه هست و در جاهای دیگری هم هست.
والحمد لله رب العالمین
کلید: کراهیة محضر عمر، موقع الاسلام سوال و جواب، ابن کثیر، ارجاع معجمی، مهندسی اطلاعات، معماری اطلاعات، مدیریت اطلاعات، بیعت، صحیح بخاری، صحیح مسلم،
1 آل عمران۵۴
2 استاد: نوّرث یا نوُرث، طبق اختلافاتی که در شروح ذکر شده.
3 صحيح البخاري، ج 4، ص 203؛ عَنْ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: أَقْبَلَتْ فَاطِمَةُ تَمْشِي كَأَنَّ مِشْيَتَهَا مَشْيُ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «مَرْحَبًا بِابْنَتِي» ثُمَّ أَجْلَسَهَا عَنْ يَمِينِهِ، أَوْ عَنْ شِمَالِهِ، ثُمَّ أَسَرَّ إِلَيْهَا حَدِيثًا فَبَكَتْ، فَقُلْتُ لَهَا: لِمَ تَبْكِينَ؟ ثُمَّ أَسَرَّ إِلَيْهَا حَدِيثًا فَضَحِكَتْ، فَقُلْتُ: مَا رَأَيْتُ كَاليَوْمِ فَرَحًا أَقْرَبَ مِنْ حُزْنٍ، فَسَأَلْتُهَا عَمَّا قَالَ: فَقَالَتْ: مَا كُنْتُ لِأُفْشِيَ سِرَّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، حَتَّى قُبِضَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَسَأَلْتُهَا
5 صحيح البخاری، ج4، ص1549 و ط السلطانیه،ج ۵،ص 139
6 صحيح مسلم، ج3، ص1380
7 كتاب السنن الكبرى للبيهقي ط العلمية، ج ۴، ص489؛ وأما ما وقع في مسلم عن الزهري أن رجلا قال له لم يبايع علي أبا بكر حتى ماتت فاطمة قال لا ولا أحد من بني هاشم فقد ضعفه البيهقي بأن الزهري لم يسنده وأن الرواية الموصولة عن أبي سعيد أصح
8 البداية والنهاية، ج5، ص248 و ط احیاء التراث ، ج5، ص269-270 و همینطور السیره النبویه لابن کثیر، ج 4، ص 495
9 سنن البيهقی الكبرى، ج8، ص143 و ط العلمیه ، ج ٨، ص 246؛ 16315 … فلما قعد أبو بكر رضی الله عنه على المنبر نظر فی وجوه القوم فلم ير عليا رضی الله عنه فسأل عنه فقام ناس من الأنصار فأتوا به فقال أبو بكر رضی الله عنه بن عم رسول الله صلى الله عليه وسلم وختنه أردت أن تشق عصا المسلمين فقال لا تثريب يا خليفة رسول الله صلى الله عليه وسلم …
10 صحيح مسلم، ج3، ص1380؛ ولم يكن بايع تلك الأشهر فأرسل إلى أبی بكر… فتشهد علی بن أبی طالب ثم قال إنا قد عرفنا يا أبا بكر فضيلتك وما أعطاك الله ولم ننفس عليك خيرا ساقه الله إليك ولكنك استبددت علينا بالأمر وكنا نحن نرى لنا حقا لقرابتنا من رسول الله صلى الله عليه وسلم فلم يزل يكلم أبا بكر حتى فاضت عينا أبی بكر … فقال علی لأبی بكر موعدك العشية للبيعة فلما صلى أبو بكر صلاة الظهر رقی على المنبر فتشهد وذكر شأن علی وتخلفه عن البيعة وعذره بالذی اعتذر إليه.
11http://amafhhjm.ir/wp/almobin/Amafhhjm/q-tfs-033-033-homfatemah/q-tfs-033-033-ahlbayt-03-08111.html
12 بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج28، ص: 237 ؛ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ لَمَّا مَرُّوا بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ فِي رَقَبَتِهِ حَبْلٌ إِلَى زُرَيْقٍ ضَرَبَ أَبُو ذَرٍّ بِيَدِهِ عَلَى الْأُخْرَى فَقَالَ لَيْتَ السُّيُوفَ قَدْ عَادَتْ بِأَيْدِينَا ثَانِيَةً وَ قَالَ مِقْدَادٌ لَوْ شَاءَ لَدَعَا عَلَيْهِ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَالَ سَلْمَانُ مَوْلَايَ أَعْلَمُ بِمَا هُوَ فِيهِ.
بيان: لعله عبر عن [الأول] بزريق تشبيها له بطائر يسمى بذلك في بعض أخلاقه الردية أو لأن الزرقة مما يتشاءم به العرب أو من الزرق بمعنى العمى و في القرآن يَوْمَئِذٍ زُرْقاً و في بعض النسخ آل زريق بإضافة الحبل إليه و بنو زريق خلق من الأنصار و هذا و إن كان هنا أوفق لكن التعبير عن أحد الملعونين بهذه الكناية كثير في الأخبار كما مر و سيأتي.
13http://amafhhjm.ir/wp/almobin/Amafhhjm/q-tfs-033-033-homfatemah/q-tfs-033-033-ahlbayt-03-08111.html
14 نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 388