بسم الله الرحمن الرحیم
تعدد قرائات؛ جلسه 105 6/9/1403
بسم الله الرحمن الرحیم
(۵:۳۶) کلام ابوفاخته – ممیزات صوت- « منها یستخرج القرآن » - بسائط صوت - « رفیع الدرجات»
بحث ما در این بود: اگر صدایی را با شرائط خاص ضبط کنید، در تساوی شرائط کامل با آن اصل، آن را پخش کنید، در اینجا میتوانیم بگوییم ممیزات صوتی آن تغییر نکرده است. طبق ارشادی که در نقل جناب سعید بن علاقه بود، گفتیم قرآن کریم اذهان را به شروع از بسائط میبرد؛ «منها ما یستخرج القرآن». یعنی اول یک بسائطی را در نظر بگیریم و از آن شروع کنیم. این مطلب بسیار مهمی بود که ابوفاخته در تراث اسلامی گذاشته است. بنابراین قرآن کریم جهات مختلفی دارد. تلاوت دارد، صوت دارد، کتابت دارد، معنا دارد، تفسیر دارد، تاویل دارد، اعداد دارد. یکی-دو کلمه نیست. یادم هست که حاج آقا میفرمودند؛ شاید من یک بار شنیدم، آن هم در دهه شصت، در آن اوائل بود. حاج آقا خیلی از چیزها را تکرار میکردند، بعضی از چیزها را من یک بار شنیدم. این را یک بار شنیدم؛ فرمودند در نجف نشسته بودیم، کسی گفت چطور است که همه چیز در قرآن کریم هست، یکی از مهمترین علوم، علوم دوائر است، چطور است که مبادی آن در قرآن ذکر نشده؟! لبخندی زدند و فرمودند محاسبه کردیم یا محاسبه کردند، «رَفِيعُ ٱلدَّرَجَٰتِ»1، سیصد و شصت بود. ببینید چه عجائبی هست! کلمه «رفیع» سیصد و شصت است. «رافع الدرجات» هم میتوانست باشد اما سیصد و شصت نبود. «رَفِيعُ ٱلدَّرَجَٰتِ ذُو ٱلۡعَرۡشِ يُلۡقِي ٱلرُّوحَ مِنۡ أَمۡرِهِۦ عَلَىٰ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦ لِيُنذِرَ يَوۡمَ ٱلتَّلَاقِ»2.
شاگرد: «رفیع» به تنهایی سیصد و شصت میشود؟
استاد: بله. مضاف الیه آن «درجات» است. همین اندازه فرمودند. حاج آقا بیشتر نفرمودند.
شاگرد2: چطور سیصت و شصت میشود؟
استاد: «ر» دویست است، «ف» و «ع» و «ی» هم هست؛ میشود سیصد و شصت.
(۸:۲۳) واج – واج گونه – بسائط صوت – ممیزات صوت – فونوتیک – حرف را – جزء لایتجزای صوت -
منظور اینکه میخواهم بگویم قرآن کریم به این صورت است؛ معانی آن، اعدادش، عجائب امر است که «لاَ تَفْنَی عَجَائِبُهُ»3. ولی آن چه که در کلام ابوفاخته خوب است، این است که میگوید تمام اینها به بسائط بر میگردند. لذا اگر خواستیم تلاوت قرآن کریم را به بسائط اولیه برگردانیم، مسیری که طی میکنیم، اول به این است که میگوییم بسائط اولیه صوت چه چیزی هستند. در این مثالی که عرض کردم، بهخوبی میتوانیم بسائط را نشان بدهیم. بسائط اولیه صوت، ممیزات خاصه ای در صوت دارند؛ آن ممیزات، صفاتی قبل الفردیه هستند که صرف زمان و مکان نیستند، قابلیت تنویع و تصنیف دارند. قابلیت دارند که صنف درست کنند. هر خصوصیتی در آن جزء لایتجزای صوت -که به اصطلاح زبان شناس ها خصوصیات ممیزه باشد- که میتواند تصنیف یا تنویع کند، نوع نوع کند یا صنف صنف کند، این خصوصیات منوعه در صوت دخالت دارد. ولذا من گفتم اگر این سخنی که گفته شد را با کیفیت خیلی بالا ضبط کنیم…؛ فایل های صوتی به کیفیت پایین نباشد، با ضبطها و حافظه بالا باشد؛ هر چه حافظه بالاتر باشد آن خصوصیات صوت را بیشتر ضبط میکند. بعداً هم در فضای واحد، دو-سه صوت را با هم پخش کنند؛ وقتی یک صوتی به این صورت پخش شود، میگوییم در فون دو تا است، چون دو بار میگوید و دو بار پخش میشود اما از حیث خصوصیات فون و ممیزات صوت که علم فونوتیک را تشکیل میدهد -و آگوستیک صوت پشتوانه این علم است- تفاوتی ندارند. ولی به محض اینکه حتی اگر یک کلام را یک نفر دو بار بگوید، وقتی در آن دقائق تصویربرداری های صوتی میبرید، میبینید درست است که یک جمله بود ولی یک جور گفته نشد. هر حرفی، هر بخشی از آن با یک ممیزاتی گفته شده است. ممیزاتی که ممیز فون است. واج نه، بلکه ممیزات فون است. یعنی شما یک چیزی را کمی بکشید، یا یک چیزی را با استرس و فشار بگویید، یا شل بگویید، متفاوت میشود. خیلی بعید است یک نفر یک جمله را فوری پشت سر هم بگوید و بتواند این ممیزات را رعایت کند. خیلی سخت است. اینها ممیزات واقعیه است. ممیزات منوعه واقعیه در فضای صوت شناسی است.
اگر به این صورت است که در صوت، جزء لایتجزی به ممیزات اولیه ختم میشود، پس واج چیست؟ واج این است که خداوند متعال این قدرت «عَلَّمَهُ ٱلۡبَيَانَ»4 را که بشر داده، او میتواند از اصوات با یک ممیزه خاصی، یک طیف درست کند. میگوید حرف «ر». صوت «ر» که از دهان افراد بیرون میآید، حتی وقتی از دهان یک فرد بیرون میآید، ممیزاتش فرق دارد. یکی از مهمترین حروف هم همین «ر» است. تکریری در آن است، گفتنش در جاهای مختلف سخت است. عجائب است؛ یکی از مشکلات علم تجوید، همین «ر» است. تفخیمش، ترقیقش و … ساده نیست. آقای احمد راغب در کتاب «فونولجیا القرآن»، حتی لام مفخم را با لام مرقق، و راء مفخم و راء مرقق را، دو واج دانسته است. واج عربی را سی تا دانسته است. یعنی غیر از این بیست و هشت تایی که ما میگوییم او اینها را بهعنوان واج حساب کرده است. اینکه درست هست یا نیست، بحثش در جای خودش باشد.
علی ای حال وقتی این بسیط بود، خصوصیات دخالت میکند. حالا واج چیست؟ خداوند در ذهن مخلوق ضعیف انسان عجائبی به کار برده که تمام عوالم خلقت متحیر میشوند. یکی از آنها همین واج سازی است. یعنی یک ممیزاتی را قرار میدهد و روی طیفی از این ممیزات اسمی میگذارد، با بقیه اش کاری ندارد. لذا گفتم واج داریم و واج گونه. واج گونهها در کوچه همین واج است اما دقیقاً آن نیست. خود واج هم یک طیف دارد. جالب این است؛ واج گونهها یک چیز است، اما واج هم چیز دیگری است. مثلاً همانطور که عرض کردم «v» و «w» داریم که در فارسی و عربی یک واج است. اما در لاتین و انگلیسی دو واج هستند. خود همین «و» فارسی که دندانمان را به لب میگذاریم، خودش را صد جور میتوانیم اداء کنیم. هر بارش هم فرق دارد. حالا اگر در فارسی همین «و» را از روز اول، بالدقه سه جور بگوییم، واج میشود. اما نمیگوییم. پس واج مربوط به انسان میشود. به اینکه انسان طبیعی را از یک ممیزاتی کشف میکند یا خلق میکند -علی اختلاف المبانی- و واج ها صورت میگیرد. زبانهای قبل از زبان عربی که زبان قرآن نیست، واج های بیست و دو، و بیست و سه داشته است.
شاگرد: بالأخره کشف میکند یا خلق میکند؟
استاد: در بحث نفس الامر مباحثی بود؛ عرض کردم پرده ای که هست را میاندازیم، یا یک چیزی ایجاد میکنیم. در اعتباریات بود. به گمانم اگر مباحث ثبوتی درست درک شود، یک نحو کشف است. ولی چون برای ذهن ما دور یا سنگین میآید، ما با فرض و اختراع مشکلی نداریم. اختراع، آن چیزی است که همه اذهان میپذیرد و قانع میشود. اما باید خیلی راجع به کشف رفتوبرگشت بشود. علی ای حال این مطالب بسیار مهم است.
(۱۵:۴۱) تدوین تکوین – جهت کیفی تدوین تکوین – جهت کمی تدوین تکوین – زبان عربی- حروف زبان عربی – علم جفر- علم کیمیا -
خب زبان عربی چه شده؟ واج های زبان عربی، یعنی آن هایی که طبایع دارند، طبایعی که در کار هستند و صوت را به آن طبایع دستهبندی کردید، بیست و هشت تا است. چرا بیست و هشت تا است؟ ما نمیدانیم. ولی میدانیم زبان عربی، زبان اهل جنت است. همه وحی ها به زبان عربی بوده است. یکی از چیزهایی که در این بیست و هشت حرف هست، قسمت دوم بحث ما است؛ عرض کردم بحث تدوین تکوین دو پایه مهم دارد. یکی پایه کیفی است که همان حرف ابوفاخته است؛ یعنی شما از بسائط استخراج میکنید. پایه دومش جهت کمی بود؛ حضرت در توضیح لیلة القدر فرمودند «اجری جمیع الاشیاء علی سبع». الآن شما میبینید در زبان عربی بیست و هشت حرف، مضربی از عدد هفت است. ولذا ممکن بود که حروف عربی بیشتر باشد یا کمتر باشد اما زبان عربی با خصوصیتی که خداوند برای آن در نظر گرفته، باید بیست و هشت حرف باشد. ولذا میبینیم کلمه «رفیع» سیصد و شصت میشود. یادم نیست این نقل را کجا دیدم، حضرت به جابر بن حیان فرمودند: اگر میخواهی علم کیمیا را جلو ببری، در اسماء عناصر دقت کن. بعد فرمودند اسماء عربی را انتخاب کن.5 یعنی وقتی خواستی سر و کارت با طلا باشد، «ذهب» را ملاحظه بکن، نه «طلا» یا «gold». یعنی زبان عربی خصوصیت خاصی دارد. الآن اگر حروف الفبای عربی بیست و هشت حرف نبود، ما علم جفر نداشتیم. مرحوم نراقی در خزائن توضیحات علم جفر را دادند، همه این علم مبتنیبر بیست و هشت حرف است. یعنی جداول جفر جامع که منسوب به امیرالمؤمنین علیهالسلام است، روی بیست و هشت دور میزند. مضارب آن است. بیست و هشت به توان چهار. چهار خانه دارد؛ این همه عجائبی که علم جفر دارد، پیشگویی ها و… همه از این بیست و هشت حرف در میآیند. اصل این علم برای معصومین علیهالسلام است. اگر این بیست و هشت حرف را بیست و نه تا بکنید، به هم میریزند. ببینید چه نظمی است! اینها یک عجائبی است که در اینجا هست.
شاگرد: قبلاً فرمودید برای حروف مقطعه گیت های مختلفی هست. یک گیت عدد داریم، یک گیت حروف داریم. بعد فرمودید هفت-هشت مورد هست. آنها را بفرمایید.
استاد: اینها را نوشته ام باید پیدا کنم تا عرض کنم. منظور اینکه این خصوصیات در این حروف هست.
(۱۹:۲۴) لغات قاموسی – لغات دائرة المعارفی
چون بعضی بحث ها برای ذهن من بحثش صورت گرفته است ، گاهی اصلاً توجه ندارم. چون خیلی مفصل صحبت شده است. در جلسه قبل تذکر بجایی فرمودند. فرمودند برخی از مطالبی که از زبان شناسی و فینیقی ها و آرامی ها گفته میشود، خیلی مربوط به بافندگی های عصر جدید است که اعتبار درستی ندارد. بلکه اغراض فاسدی پشت آنها است. تذکر بجایی است و من هم حرفی ندارم. ولی نکته این است که ما قبلاً از خیلی از اینها را به عنوان مبادی تصوری و تصدیقی بحث کردهایم. الآن که من یک چیزی از آنها میگویم، من حرف آنها را میگویم. یعنی فضای آنها را خدمت شما نقل میکنم و میگویم آنها به این صورت میگویند و اصطلاحاتی هم باب شده، ما میخواهیم از آن اصطلاحات در تطبیق کمک بگیریم. چون این اصطلاحات رایج است؛ وقتی شما از این اصطلاحات کمک میگیرید، شما با یک لغات قاموسی روبهرو نیستید، با یک لغات دایرة المعارفی روبهرو هستید. این مطلب خیلی مهمی است. یعنی وقتی شما برای مخاطبتان یک واژه به کار میبرید، آن واژه اینطور نیست که در فرهنگ لغت و قاموس ببینید به چه معنایی است. حتماً کسی این را میفهمد که چند صفحه دایرة المعارف را خوانده باشد. وقتی اصطلاحات دایرة المعارفی شده، یعنی واژه این قدر قدرت دارد؛ مخاطب شما یا مراجعه میکند یا خودش الآن میداند، لذا بحث تطبیقی خیلی راحتتر جلو میرود. حالا برگردیم و بگوییم بعضی از مبادی اینها دروغ است یا قابل بحث است. منافاتی ندارد. فعلاً ما داریم آن چه را که اینها در کلاس میگویند را مطرح میکنیم.
(۲۱:۴۰) منشأ زبان – زبانهای سامی – سام بن نوح – ادریس – هرمس الهرامسة – فنیقیها
نکته جالبی هم که نقل کردند، این بود که بیش از صد سال است که بحث از منشأ پیدایش زبان در اروپا ممنوع است. سالش هم معلوم است. انجمن زبان شناسی پاریس این را ممنوع کرد. حالا چرا؟ یک چیزهای اعلامی داشتند، یک چیزهای اجرائی و اغراض پشت صحنه داشتند. آن چه که اعلام کردند این بود: گفتند زبان شناسی باید به روش علمی جلو برود، چون در منشأ زبان، چیزی که روش علمی ما را اشباع کند نداریم لذا همه آنها بافتنی میشود. این چیزی بود که اعلام کردند؛ گفتند بحث از منشأ زبان، چون روش ما ناقض آن است و روش علمی را از ما میگیرد، آن را کنار میگذاریم. خب این را ممنوع کردند. آثار بدش هم برای خودشان باقی ماند. اما خیلی از چیزها را نمیتوانند مخفی کنند. حتی اگر زندقه بخواهند آثار توحید و ایمان را محو کنند نمیتوانند.
انبیاء الهی و منشأ زبان و علوم
الآن مهمترین زبانها و دستهبندیها را روی «Semitic» می گردد که همان زبانهای سامی است، میگویند سام پسر حضرت نوح علیهالسلام است. ایل سامی میگویند. سام از طبقه اوصیاء است. در اثبات الوصیه، در بحارالانوار درجاییکه اتصال الوصی را میگویند مرتب از سام نام میبرند. الآن هم یکی از مهمترین بخشهای زبانها، همین زبانهای سامی است. این برای بعد از حضرت نوح علیه السلام.
البته قبل از نوح را هم چند بار عرض کردم؛ «و سمي إدريس لكثرة دراسته الكتب»6. حضرت ادریس قبل از حضرت نوح بودند. مفصل دم و دستگاه زبان و تعلیمات را به پا کرده بودند. هرمس الهرامسه میگویند. بعدش طوفان حضرت نوح آمد، بعدش هم اولادشان آمدند؛ سام، حام و یافث. آن هایی که الآن هستند، ادبیاتشان ادبیات دینی است. زبان شناس ها هم همین ها را به کار میگیرند. یعنی الآن زبانهای سامی، یک زبانهایی است که به کار میبرند. هر کسی هم بگویند سام چه کسی است، همه اینها معلوم است. سام یکی از پسرهای حضرت نوح است. بخشی از زبانها به این طائفه بر میگردد. علی ای حال اینها مطالب مهمی است. هر چه گفته میشود، معلوم باشد اگر یک مطلب رایج کلاسی را میگوییم، در صدد تصدیق و تأیید آنها نیستیم، بلکه در صدد این هستیم که حرفها را بگوییم.
مثلاً فینقی ها، در کنعان گروهی بودند که در آن جا ساکن بودند. سائر چیزهایی که در تاریخشان میگویند. خیلی از زبان شناسها کار را با باستان شناسی به هم پیوند زدهاند. یعنی با مستنداتی که پیدا میکنند حرف میزنند. اینها درست است؟ نه، همه آنها قابل بحث و بررسی است. حتی در بحث قرائات هم به این صورت است.
(۲۵:۱۳) مقدمات بحث از تواتر قرائات- تواتر قرائات- فضای علم قرائات – لمعة الدمشقیة – فتوای مشهور -
همین هفته ای که گذشت به من گفتند واقعاً وجدانا بعضی از موارد قرائت سبع و عشر را نمیفهمی که خودشان گفته اند که اینجور نیست که حضرت همه اینها را گفته باشند؟! یعنی ارجاع به وجدانیاتی است که طرف را به شک میاندازند. اولاً این را عرض کنم؛ اینکه من در مباحثه روی بعضی از چیزها تأکید میکنم، مقصودم این نیست کسی را از فکر آزاد بیاندازم. اصلاً مقصودم این نیست. ما از سال نود و سه و چهار، چندین بار یک فرجه ای گذاشتیم تا آن اشکالات اصلی قرائات، آن هایی که مخالفین میگویند و نزد خودشان دلیل محکمی است بر اینکه این قرائات متواتر نیست را بیاوریم و بررسی کنیم. من تصمیم میگرفتم، بین هفته یک چیزی رخ میداد و میدیدم یک حرفهایی زده شود، اما مسلم ترین چیزها را نمیدانیم و بعد میخواهیم تصدیق کنیم! من میدیدم به فضای مباحثه جفا است. لذا دوباره برمیگشتم و میگفتم اولین وظیفه من طلبه این است که به محضر شما انتقال بدهم که فضای کلاس قرائت چیست. این را بدانیم. وقتی شما بهدنبال آن رفتید بگویید طلبه درست گفت. بگویید این طلبه درست گفت که فضای کلاس قرائت این است. بعد برگردید و بگویید قبول ندارم. این خیلی مشکل است که انسان وارد تحقیق بشود و اصلاً نداند که فضا نزد اهل فن چیست. ولذا من مرتب بر میگشتم و میگفتم باید این ملکه اذهان ما بشود که ما بدانیم ابن جزری میخواهد چه چیزی بگوید. فضای ذهن آنها را بدانیم. و الا وقتی ندانیم چه آثار بدی پیش میآید و من برخورد کردم. ولذا من در فدکیه اینها را گذاشتم. بیشترش را هم میگذارم. اگر عمر ما نبود، شما ادامه بدهید؛ بررسی اشکالات بر تواتر؛ نقلیات مستندی که بر ضد تواتر است؛ ادلهای که آنها میآورند. من حرفی ندارم. اما این غیر از این است که بگوییم فضای کلاس چیست. مثل این است که شما وارد کلاس فقه بشوید، ابتدا به ساکن سراغ متفردات سرائر ابن ادریس و مجمع الفایده بروید. بعد بگویند اول شما ببینید که در فضای فقه مشهور چیست، بعد سر این متفردات بروید. شما یکی از آن میآورید و شروع به سان دادن میکنید. میگویید ببینید سرائر اینطور میگوید؛ یعنی فقط دارید اشکالات را میگویید. و حال آنکه کسی که فقه میداند، میبیند اینها اشکالات است؛ نه اینکه در فضای فقه ما سرائر را قبول نداریم، نه اینکه مجمع الفائده را قبول نداریم. مفاتیح الشرایع فیض را ندانیم. اینها هست ولی اول باید فضا را بدانیم. همان کاری که شهید اول در متن لمعه فرمودند. خیلی کار خوبی است. حاج آقا از این کار شهید اول مکرر تجلیل میکردند. متن لمعه چیست؟ آخرش فرمودند من که این لمعه را نوشتم کاری به فتوای خودم نداشتم. من آنی که اشتهر بین الاصحاب است آوردم7. یعنی من متن لمعه را به کسی عرضه کردم که میخواهد مشهور کلاس فقه را بداند. مسأله دانی فتوای مشهور است. این کار خیلی خوبی است.
الآن هم آن چه که عرض من طلبه است، این است: متأسفانه ما هنوز مشهور و مستقر در کلاس قرائات را نمیدانیم. خب چرا ما روی بحثهای دیگر برویم؟! نوبت به دفع اشکال میرسد و سر جایش آنها را میبینیم. اول باید فضای کلاس بیاید وبفهمیم و مطمئن بشویم که کلاس این است، بعد از اینکه فهمیدیم آن وقت سراغ بررسی اشکالات میرویم. هرگز هم نمیخواهیم بگوییم هر چه در کلاس هست درست است. فکر و تحقیق، آزادی اندیشه در اینها را منکر نیستم. زیر پا گذاشتن وجدان و ارتکاز منظور من نیست. این معلوم باشد.
(۲۹:۳۹) شرط حفظ قرائات – شروط اجازه قرائت – اجازه قرائت – عشر صغری – عشر کبری
در همین هفته قبل، چند لحظه قبل از اینکه محضر شما بیایم، یک خبر در خبرگزاری ها آمد؛ اولین نفر در ایران که اجازات سبع و عشر صغری را داشتند، از یک مقری عراقی اجازه عشر کبری را گرفته بودند. بحمدالله تصویر اجازه ایشان را هم در کانال گذاشتند. شما آن اجازه نامه را نگاه کنید. میگویند این اجازهای که به ایشان میدهم، به این صورت است: به ایشان اجازه میدهم که به دیگران اقراء کند، به شرطی که اول تا آخر قرآن را خود مجیز حفظا از او بشنود. ببینید در کلاس چه فضایی است! میگوید وقتی به فضای کلاس میآیی، اول شرطش این است که حافظ باشی. اصل حفظ به این صورت است. بعد چه؟ حافظ باشی «قرآن زبر بخوانی با چهارده روایت»؛ سبع صغری را حافظ باشی، عشر صغری را حافظ باشی. ایشان اینها را داشته و قبلاً هم اجازه گرفته است. زودتر طی شده است. حالا نزد ایشان رفته و میگوید برای من خواند، اجازه میدهم اقراء کند به شرطی که «یسمع من بدء القرآن حتی خاتمته».
شاگرد: شاگردش؟
استاد: بله. یعنی میگوید حق نداری به دیگری اجازه بدهی. شرط میکند که اگر میخواهی اجازه بدهی، باید از اول تا آخر را بشوند. این چیزی است که رسمشان بوده است. عشر کبری را میگوید؛ یعنی همانی که ابن جزری در طیبة النشر سی و پنج-شش طریق صغری را به هشتاد و خرده ای رسانده است. میگوید باید همه اینها را حافظ باشی. نه اینکه النشر را باز کنی و ببینی کجا بود. مسیر اینها اینگونه بوده، کارشان در طول تاریخ به این صورت بوده است.
شاگرد: خودش استاد حافظ باشد یا شاگرد؟
استاد: هر دو. خود کسی که مجاز است، اگر از روز اول حافظ نبود که به او اجازه نمی دادند.
شاگرد: وقتی می خواسته استجازه کند، خودش این شرط را داشته، ولی برای شاگردش شرط میکند.
استاد: بله، آقای صیاف زاده که گفتند شرط این است، اول ما میگفتیم شاید تشریفاتی است. واقعاً هم در ذهن همینطور بود. اصلاً برای ما چیز عجیبی بود که مینشینند و اقراء میکنند. گفته بودیم خب او میخواند و مصحف هم باز است. ایشان گفت اولین قدم این است که باید حافظ باشی تا شروع کنی.
(۳۲:۵۸) اجازه قرائت – اجازات علما در قرائات – مرعشی نجفی -
از کارهایی که خوب است؛ اینها مستنداتی است که باید نشر پیدا کند؛ عین عبارات اجازات علماء بزرگ شیعه که سند خودشان را میرساندند، ذکر شود. در زمان ما فقط مرحوم مرعشی رضواناللهعلیه در الاجازات الکبیره8 با چند طریق میآورند. چند طریق به ابن جزری دارند. چند طریق از غیر طریق ابن جزری دارند. اساتیدی را برای خودشان در نجف و جاهای دیگر میگویند. میگویند «وعن الوالد العلامة عن شيخه العلامة عاصم زمانه ونافع عصره الحاج الشيخ عبدالرحیم سلطان القراء التبريزي بطرقه الشهيرة في الإثبات». یعنی مرحوم آقای مرعشی در اجازه نامه خود از چنین علماء بزرگی اجازه دارند. علامه حلی هم همینطور بودند. دیگران هم بودند. این اجازات را داشتند.
(۳۴:۱۲) مقدمه مجمع البیان – قراء الامصار – تجرد و تمرکز قراء عشر در علم القرائة – اجتهاد در قرائات
واقعاً برخی از چیزهایی را که دهها بار خواندیم، هر چه اشاره کنیم باز جا دارد. چرا من اینها را دوباره تکرار میکنم؟ بهخاطر اینکه یک چیزهایی پیش میآید که میبینیم اصلاً یک حرفهایی است! آن هم با یک محکمی گفته میشود که خیال میکنیم این طرف دیگر … . این مقدمه مجمع است. میگوید چرا اسم این قراء برده میشود؟ اینها از جیبشان درآوردهاند؟! میگوید به دو دلیل؛ نکته اولش چقدر قشنگ است. سبب اولی که برای قرائت عاصم و نافع و … ذکر میکنند، «لتجردهم» است. غیر از آنها قرآن بلد بودند، حافظ بودند اما فقیه بودند، محدث بودند، اما اینها فقط قاری بودند. این عبارت مجمع برای فضای قرائات یک سند افتخار است؛ میگویند اینکه عاصم و نافع و … را میگوییم، چرا اسم اینها را میبریم؟ چون هیچچیز دیگری بلد نبود. همه عمرش اقراء بوده است. خیلی مهم است. فقیه نبود، محدث نبود، لغوی نبود، نحوی نبود، فقط قاری بود.
وإنما اجتمع الناس على قراءة هؤلاء، واقتدوا بهم فيها لسببين. أحدهما: إنهم تجردوا لقراءة القرآن، واشتدت بذلك عنايتهم مع كثرة علمهم، ومن كان قبلهم، أو في أزمنتهم، ممن نسب إليه القراءة من العلماء، وعدت قراءتهم في الشواذ. لم يتجرد لذلك تجردهم، وكان الغالب على أولئك الفقه، أو الحديث، أو غير ذلك من العلوم. والآخر: إن قراءتهم وجدت مسندة لفظا، أو سماعا، حرفا حرفا، من أول القرآن إلى آخره، مع ما عرف من فضائلهم، وكثرة علمهم بوجوه القرآن.9
«… إنهم تجردوا لقراءة القرآن»؛ فقط قرائت و اقراء کارشان بود. عاصم صبح تا شب مینشست و کارش همین بود. نافع هم همینطور بود. لذا گفتم وقتی به نافع گفتند «سلام علی آل یاسین»، چطور با ضمیرش جور در میآید، گفت برو از مفسر بپرس. به من چه کار داری؟! شیخ من برای من به این صورت اقراء کرده و من هم میخوانم. ببینید چقدر جالب است. این خیلی مهم است. لذا میگویند: «ومن كان قبلهم، أو في أزمنتهم، ممن نسب إليه القراءة من العلماء، وعدت قراءتهم في الشواذ. لم يتجرد لذلك تجردهم، وكان الغالب على أولئك الفقه، أو الحديث، أو غير ذلك من العلوم». این یکی بود. این چیز کمی نیست.
«والآخر»؛ دومی مقصود من است؛ «إن قراءتهم وجدت مسندة لفظا، أو سماعا»؛ یعنی سند دارد که یا او برای او خوانده است یا از او شنیده است. آن جایی که به خواندن اکتفاء میکردند چون می دانسته او از جایی دیگر میداند؛ فقط می خواسته که برای خودشان اقراء کند. «حرفا حرفا، من أول القرآن إلى آخره، مع ما عرف من فضائلهم، وكثرة علمهم بوجوه القرآن». ولذا مرحوم طبرسی، وقتی قرائت ابو عمرو بصری در «انّ هذین لساحران»، خلاف مصحف بود، زجاج گفت، چرا خلاف مصحف خواندی؟! مرحوم طبرسی فرمودند این چه حرفی است؟! ابوعمرو ممکن نیست از جیب خودش در بیاورد. ببینید میگوید «حرفا حرفا»! این در مقدمه مجمع است؛ از بزرگانی است که یک عمر -آن هم با قدمت زمانشان- در اینها کار کرده است.
بارها عرض کردم؛ یک آقایی آمده جمله اول مقدمه ابن مجاهد در السبعه را برداشته، و کتاب نوشته است. کتابش هم در رد قرائات است. میگوییم چرا؟ میگوید خود ابن مجاهد ابتدای کتابش میگوید اختلاف قراء، مثل اختلاف فقها است. خب کدام حکم خدا است؟ یکی از آنها است. لذا دیگری خطا است و فقط یکی مصیب است. آن هم میگوید این مثل آن است. پس ابن مجاهد میگوید تنها یکی از اینها درست است. فقط یک جمله را میآورد و تمام! خب بقیه آن را هم بخوان. او یک تمثیل گفته و منظوری داشته است. دو صفحه بعدش دارد توضیح میدهد. کتاب حکمت شادی را آوردم و نشان دادم؛ گفتم اگر ایشان بقیه کلام او را خوانده بود، یک کتاب از اولین تمثیل ابن مجاهد پر نمی کرد.
(۳۸:۳۶) خطای قراء – قرائت جایز – قرائت غیر معتبر – تخطئه قراء
از اشکالاتی که همین اساتید قرائات میگیرند و باید بررسی کنیم، این است: ردیف میکنند که ابن مجاهد میگوید غلط است، خطا کرده و کذا. ولذا اینها را اشتباه کردهاند. بله، اتفاقا خود ابن مجاهد شاهد حرف ما است. یعنی از بزرگانی است که قرار نیست همین جوری یک قرائت را در کار بیاورد. خودش هم توضیح میدهد که چندین جور راوی داریم10. قرآن کریم در بدنه مسلمین بوده است. دانشگاه نبوده که بگوید اول باید مدرک دانشجویی را نشان بدهی، اول باید امتحان ورودی بدهی. بلکه کل مسلمین بودند. این همین جور جلو می آمده تا این تدوینات و طبقات القراء شکل گرفت. در چنین بدنه ای ابن مجاهد مجبور است بگوید فلان قاری خوب است اما سر در نمیآورد. فلانی خوب است و سر در میآورد. دیگری اصلاً در محل سهو و نسیان است. یک متخصص دارد تشخیص میدهد و السبعه را مینویسد. لذا با حرفهای دیگرش منافاتی ندارد.
(۳۹:۴۷) سبعة احرف – اصلح الوجوه – نقش کتابت در سبعة احرف – تعاضد رسم و قرائت – تفکیک صوت از نقش – زبانشناسی دوسوسور – اللغة الموحدة – رسم المصحف – کتابشناسی علوم قرآنی – الاتقان سیوطی – واج – واج گونه – تکواژ - تکواژگونه
نکتهای را برای جلسه بعد عرض میکنم؛ شما میگویید «سبعة احرف» یعنی «املح الوجوه» که «علی سبعة انواع الاختلاف» است. هم در قول ابن قتیبه و هم قول ابن جزری و هم در نقلی که مرحوم طبرسی و مرحوم شیخ الطائفه در مقدمه تفسیرشان دارند، قوام اصلح الوجوه به چیست؟ به تعاضد رسم و تلاوت است. ولذا وقتی میخواهند اختلافات را بگویند، میگویند «تغیّر فی اللفظ دون صورة الکتاب». اگر اشکالات یادتان باشد، گفتم قرآن کریم که به نحو تلاوت نازل شده، آن وقت یعنی چه «نزل علی سبعة احرف» را میگویید در کتابت است؟! لذا این نمیتواند معنای سبعة احرف باشد. سبعة احرف همان معنای «اجری علی سبع» است که قبلاً عرض شد. لذا در صفحهای از فدکیه سعی کردم بدون دخالت کتابت سبعة احرف را عرض کنم.
چیزی که الآن میخواهم پیشنهاد بدهم این است: اصلح الوجوهی که مرحوم شیخ الطائفه پسندیدند را برگردیم با مطالبی که در واج، واج گونه، تکواژ و تکواژگونه گفتیم، ملاحظه کنیم. سبعة انواع اختلاف را با ملاحظه اینها انجام بدهیم. چه طور با اینها انجام بدهیم؟ به این صورت که فقط از فضای صوت بیرون نرویم. صوت و صوت باشد. همان کاری که دوسوسور انجام داد.
البته ظاهراً خود این دوسوسور عضو انجمن زبان شناس های پاریس است. اگر نظرتان باشد از آقای سبیط نیلی کتاب خواندیم؛ اگر به ایشان بگویند ابغض خلق الله چه کسی است، ایشان میگوید دوسوسور است. ایشان کتاب مفصلی نوشته بود و چقدر علیه او تهاجم داشت. در کتاب «اللغة الموحدة» خیلی از دست دوسوسور ناراحت بود. صد صفحه از کتاب ایشان را مباحثه کردیم. چرا از دست ایشان ناراحت بود؟ بهخاطر اصل اولی که میگفت رابطه بین نشانه قراردادی است. میگفت خدا اینها را قرار داده است؛ اساس صوت و نظم و لسان را خداوند متعال قرار داده است. ایشان در این جهت خیلی متصلب بود.
علی ای حال کاری که آنها در زبان شناسی جدید کردند، این بود که فعلاً نقش را از اینها جدا کردند. ما هم که مشکلی نداریم. وقتی پشتوانه غنی اصلی هست، همراه اینها جلو میرویم. حالا در جهات مختلف میخواهیم این سبعة احرف را پیاده کنیم. یعنی میگوییم سبعة انواع اختلاف، با ملاحظه تنها صوت؛ واج و واج گونه، تکواژ و تکواژگونه. روی اینها تأمل کنید. یکی هم سبعة انواع اختلاف در تنها رسم. یعنی سبعة انواع اختلاف را فقط روی حساب نقش و کتابت یک زبان انجام بدهیم، بعداً هم تعاضد آنها را ببینیم. در جلسه قبل عرض کردم چه بسا منشأ ظهور و بروز چیزی است که خداوند متعال برای کتاب خودش زبان عربی را انتخاب کرده، که برای کتاب خدا تعاضد رسم و صوت لازم بوده است. یعنی اگر خداوند متعال قبلاً زمینهسازی این تعاضد را نکرده بود، وقتی میخواست کتابش را در مرحله الفاظ برای ما بیاورد، الآن این مصحف امروزی را نداشتیم. مصحفی که تلاوتش روشن است و رسمش هم نزد مسلمین روشن است.
شاگرد: اینکه شرط میکنند قاری حافظ باشد، میخواهند به سنت عمل کنند یا مانعی ندارد که از روی مصحف باشد؟ چون از روی مصحف مضبوط تر و دقیقتر میشود.
استاد: اجازهای که رسانهای شد را نگاه کنید. میگوید به ایشان اجازه میدهم بنابر رسومی که بین اهل قرائت هست و معروف است. دیگر اسم نمی برند. اما چرا؟ آیا شرط کار است؟ یا فضیلت کار است که آنها بهشدت روی آن تأکید دارند ولی اگر یک جایی خلافش شد خیلی ابائی ندارند؟
شاگرد2: اگر کتابت باشد، شاید اصلاً تواتر شکل نگیرد.
استاد: در کتابت میگویند نص و اداء داریم. نص یعنی مثلاً میگوید «الکَتِف؛ بفتح الکاف و کسر التاء و امالته و اختلاس اعرابه». به این نص میگوییم؛ یعنی وقتی قرائتی را به نص میگویند به همه خصوصیات آن تصریح میکنند. دراینصورت تواتر را هم محفوظ نگه میدارد. اینها اصطلاحات خودشان است. علی ای حال من نمیدانم؛ باید از کسانی که در این کار وارد هستند، بپرسیم که این کار شرط حتمی است؟ یا اگر شرط کمالی است چه خصوصیاتی خلافش هست؟ نمیدانم.
شاگرد:…
استاد: مقدمه الاتقان سیوطی خوب است. سیوطی در الاتقان بیست و پنج علم در علوم قرآنی ذکر میکند. خیلی جالب است. انسان باید اینها را بداند. مثلاً کتاب شناسی و رسم المصحف هم هست. کتابهایی که در رسم المصحف نوشته شده، به زبان فارسی هم موجود هست، اینها را ببیند، مصاحفی که الآن چاپ میشود هر کدامش یک صفحه توضیح دارد. مثلاً مصحف ورش، مصحف حفص؛ یک صفحه توضیح میدهد که ما چه کار کردهایم این مصحف را تنظیم کردهایم. پنجاه نفر لجنه از متخصصین کار، این کار را کردهاند. اینها چیزهایی است که برای این فضا خیلی خوب است. گاهی سالها میگذرد و انسان میبیند به اینها مراجعه نکرده است.
(۴۸:۲۵ ) اتساع افق اطلاعات در قرائات- فضای علم قرائات – تکیه قراء بر سماع – مواظبت قراء بر نقل و اقراء صحیح – اسناد در قرائات
شاگرد: آنکه سؤال کرد وجدان کردید ، آخرش به او گفتید .
استاد : این وجدانیات خیلی از آنها درست است، ولی در نظر بدوی است که زرقانی گفت لم یتسع افق اطلاعی ، یعنی انسان اصلا باورش نمی شود بعضی چیز ها ؛ همین بود دیگر ، اصلا اینها معلوم است . آیا انسان کلاه سر خودش بگذارد ؟ اینجا اینجوری خوانده است یا یادش رفته است از چیز هایی است که همه به ذهنمان می آید، ولی وقتی انسان می رود دنبالش و می بیند چه کارهایی می کردهاند، از حفظ و چجور و کلمه به کلمه و بعد اسم می برد فلان از فلان ؛ بعد می بیند خیلی فضا ادق از اینها بوده است؛ آنها معاملهشان کلام خدا بود، سنت بود و سماع بود ، دست نبردن بود، این خیلی مهم است . یکی از شاگردان مهم صاحب التمهید تازه یک کتاب نوشته اند علم قرائت که دو تا است ، فقه قرائت . ایشان خیلی گام مهمی برداشتهاند . ایشان از استادشان که آن حرف ها را دارند یک فصل باز کردهاند و گفتهاند که انصافش این است که قراء اتکاء به سماع می کردند . بعد از این همه حرف اساتید و بمباران کردن این فضا، ایشان میبیند ما چرا بگوییم این ها از جیب در می آوردند .این خیلی خوب است . حالا باز هم آن حفص و عاصم را طبق مطالب استادشان گفتهاند . بعد می گویند اگر اتکاء به سماع می کردند، پس چطور یکی از این قرائات فقط درست است. ببینید برمیگردند تا با مبنا سازگار کنند. این ها اگر به سماع اتکا می کردند شما مشکلتان در آن روایت «کذبوا اعداء الله» است که میخش را کوبیدید .ولی آن فصل کتاب خیلی عالی است که میگویند آنها به سماع اتکا می کردند.
والحمد لله رب العالمین
کلید: الاتقان فی علوم القرآن، تعاضد القرائات و الرسم، تعاضد رسم و قرائات، حروف مقطعه، واج، فون، واج گونه، زبان شناسی، اجازه قرائات، اجازه آیتالله مرعشی، عشر کبری، اعجاز عددی، تاریخ قرائات، تواتر القرائات، اختلاف القرائات
1 الغافر 15
2 همان
3 نهج البلاغه (صبحي صالح) ، جلد : 1 ، صفحه :61
4 الرحمن4
5 رسائل جابر بن حیان ، ص ۴۶۴-۴۶۵
6 اثبات الوصية، ص: 26
7 وَ لْيَكُنْ هَذَا آخِرَ اللُّمْعَةِ وَ لَمْ نَذْكُرْ فِيهَا سِوَىٰ الْمُهِمِّ وَ هُوَ مَشْهُورٌ بَيْنَ الْأَصْحَابِ، وَ الْبَاعِثُ عَلَيْهِ اقْتِضَاءُ بَعْضِ الطُّلَّابِ نَفَعَهُ اللَّهُ وَ إِيَّانَا بِهِ.(آخر سطور کتاب اللمعةالدمشقیة )
8 الاجازة_الكبيرة للسيد المرعشي النجفي قده --454
9 مجمع البيان في تفسير القرآن - ط مؤسسة الأعلمي للمطبوعات نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 1 صفحه : 38
10 السبعة لابن مجاهد ص ۴۵ : فمن حملة القرآن المعرب العالم بوجوه الإعراب والقراءات العارف باللغات ومعاني الكلمات البصير بعيب القراءات المنتقد للآثار فذلك الإمام الذي يفزع إليه حفاظ القرآن في كل مصر من أمصار المسلمين ومنهم من يعرب ولا يلحن ولا علم له بغير ذلك فذلك كالأعرابي الذي يقرأ بلغته ولا يقدر على تحويل لسانه فهو مطبوع على كلامه
ومنهم من يؤدي ما سمعه ممن أخذ عنه ليس عنده إلا الأداء لما تعلم لا يعرف الإعراب. ولا غيره فذلك الحافظ فلا يلبث مثله أن ينسى إذا طال عهده فيضيع الإعراب لشدة تشابهه وكثرة فتحه وضمه وكسره في الآية الواحدة لأنه لا يعتمد على علم بالعربية ولا بصر بالمعاني يرجع إليه وإنما اعتماده على حفظه وسماعه وقد ينسى الحافظ فيضيع السماع وتشتبه عليه الحروف فيقرأ بلحن لا يعرفه وتدعوه الشبهة إلى أن يرويه عن غيره ويبرىء نفسه وعسى أن يكون عند الناس مصدقا فيحمل ذلك عنه وقد نسيه ووهم فيه وجسر على لزومه والإصرار عليه أو يكون قد قرأ على من نسى وضيع الإعراب ودخلته الشبهة فتوهم فذلك لا يقلد القراءة ولا يحتج بنقله
ومنهم من يعرب قراءته ويبصر المعاني ويعرف اللغات ولا علم له بالقراءات واختلاف الناس والآثار فربما دعاه بصره بالإعراب إلى أن يقرأ بحرف جائز في العربية لم يقرأ به أحد من الماضين فيكون بذلك مبتدعا
تعدد قرائات؛ جلسه 105 6/9/1403
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث ما در این بود: اگر صدایی را با شرائط خاص ضبط کنید، در تساوی شرائط کامل با آن اصل، آن را پخش کنید، در اینجا میتوانیم بگوییم ممیزات صوتی آن تغییر نکرده است. طبق ارشادی که در نقل جناب سعید بن علاقه بود، گفتیم قرآن کریم اذهان را به شروع از بسائط میبرد؛ «منها ما یستخرج القرآن». یعنی اول یک بسائطی را در نظر بگیریم و از آن شروع کنیم. این مطلب بسیار مهمی بود که ابوفاخته در تراث اسلامی گذاشته است. بنابراین قرآن کریم جهات مختلفی دارد. تلاوت دارد، صوت دارد، کتابت دارد، معنا دارد، تفسیر دارد، تاویل دارد، اعداد دارد. یکی-دو کلمه نیست. یادم هست که حاج آقا میفرمودند؛ شاید من یک بار شنیدم، آن هم در دهه شصت، در آن اوائل بود. حاج آقا خیلی از چیزها را تکرار میکردند، بعضی از چیزها را من یک بار شنیدم. این را یک بار شنیدم؛ فرمودند در نجف نشسته بودیم، کسی گفت چطور است که همه چیز در قرآن کریم هست، یکی از مهمترین علوم، علوم دوائر است، چطور است که مبادی آن در قرآن ذکر نشده؟! لبخندی زدند و فرمودند محاسبه کردیم یا محاسبه کردند، «رَفِيعُ ٱلدَّرَجَٰتِ»1، سیصد و شصت بود. ببینید چه عجائبی هست! کلمه «رفیع» سیصد و شصت است. «رافع الدرجات» هم میتوانست باشد اما سیصد و شصت نبود. «رَفِيعُ ٱلدَّرَجَٰتِ ذُو ٱلۡعَرۡشِ يُلۡقِي ٱلرُّوحَ مِنۡ أَمۡرِهِۦ عَلَىٰ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦ لِيُنذِرَ يَوۡمَ ٱلتَّلَاقِ»2.
شاگرد: «رفیع» به تنهایی سیصد و شصت میشود؟
استاد: بله. مضاف الیه آن «درجات» است. همین اندازه فرمودند. حاج آقا بیشتر نفرمودند.
شاگرد2: چطور سیصت و شصت میشود؟
استاد: «ر» دویست است، «ف» و «ع» و «ی» هم هست؛ میشود سیصد و شصت.
منظور اینکه میخواهم بگویم قرآن کریم به این صورت است؛ معانی آن، اعدادش، عجائب امر است که «لاَ تَفْنَی عَجَائِبُهُ»3. ولی آن چه که در کلام ابوفاخته خوب است، این است که میگوید تمام اینها به بسائط بر میگردند. لذا اگر خواستیم تلاوت قرآن کریم را به بسائط اولیه برگردانیم، مسیری که طی میکنیم، اول به این است که میگوییم بسائط اولیه صوت چه چیزی هستند. در این مثالی که عرض کردم، بهخوبی میتوانیم بسائط را نشان بدهیم. بسائط اولیه صوت، ممیزات خاصه ای در صوت دارند؛ آن ممیزات، صفاتی قبل الفردیه هستند که صرف زمان و مکان نیستند، قابلیت تنویع و تصنیف دارند. قابلیت دارند که صنف درست کنند. هر خصوصیتی در آن جزء لایتجزای صوت -که به اصطلاح زبان شناس ها خصوصیات ممیزه باشد- که میتواند تصنیف یا تنویع کند، نوع نوع کند یا صنف صنف کند، این خصوصیات منوعه در صوت دخالت دارد. ولذا من گفتم اگر این سخنی که گفته شد را با کیفیت خیلی بالا ضبط کنیم…؛ فایل های صوتی به کیفیت پایین نباشد، با ضبطها و حافظه بالا باشد؛ هر چه حافظه بالاتر باشد آن خصوصیات صوت را بیشتر ضبط میکند. بعداً هم در فضای واحد دو-سه صوت را با هم پخش کنند؛ وقتی یک صوتی به این صورت پخش شود، میگوییم دو فون دو تا است، چون دو بار میگوید و دو بار پخش میشود اما از حیث خصوصیات فون و ممیزات صوت که علم فونوتیک را تشکیل میدهد -و آگوستیک صوت پشتوانه این علم است- تفاوتی ندارند. ولی حتی اگر یک کلام را یک نفر دو بار بگوید، وقتی در آن دقائق تصویربرداری های صوتی میبرید، میبینید درست است که یک جمله بود ولی یک جور گفته نشد. هر حرفی، هر بخشی از آن با یک ممیزاتی گفته شده است. ممیزاتی که ممیز فون است. واج نه، بلکه ممیزات فون است. یعنی شما یک چیزی را کمی بکشید، یا یک چیزی را با استرس و فشار بگویید، یا شل بگویید، متفاوت میشود. خیلی بعید است یک نفر یک جمله را فوری پشت سر هم بگوید و بتواند این ممیزات را رعایت کند. خیلی سخت است. اینها ممیزات واقعی است. ممیزات منوعه واقعیه در فضای صوت شناسی است.
اگر به این صورت است که در صوت، جزء لایتجزی به ممیزات اولیه ختم میشود، پس واج چیست؟ واج این است که خداوند متعال این قدرت «عَلَّمَهُ ٱلۡبَيَانَ»4 را که بشر داده، او میتواند از اصوات با یک ممیزه خاصی، یک طیف درست کند. میگوید حرف «ر». صوت «ر» که از دهان افراد بیرون میآید، حتی وقتی از دهان یک فرد بیرون میآید، ممیزاتش فرق دارد. یکی از مهمترین حروف هم همین «ر» است. تکریری در آن است، گفتنش در جاهای مختلف سخت است. عجائب است؛ یکی از مشکلات علم تجوید، همین «ر» است. تفخیمش، ترقیقش و … ساده نیست. آقای احمد راغب در کتاب «فونولجیا القرآن»، حتی لام مفخم را با لام مرقق، و راء مفخم و راء مرقق را، دو واج دانسته است. واج عربی را سی تا دانسته است. یعنی غیر از این بیست و هشت تایی که ما میگوییم او اینها را بهعنوان واج حساب کرده است. اینکه درست هست یا نیست، در جای خودش باشد.
علی ای حال وقتی این بسیط بود، خصوصیات دخالت میکند. حالا واج چیست؟ خداوند در ذهن مخلوق ضعیف خودش عجائبی به کار برده که تمام عوالم خلقت متحیر میشوند. یکی از آنها همین واج سازی است. یعنی یک ممیزاتی را قرار میدهد و روی طیفی از این ممیزات اسمی میگذارد، با بقیه اش کاری ندارد. لذا گفتم واج داریم و واج گونه. واج گونهها در کوچه همین واج است اما دقیقاً آن نیست. خود واج هم یک طیف دارد. جالب این است؛ واج گونهها یک چیز است، اما واج هم چیز دیگری است. مثلاً همانطور که عرض کردم «v» و «w» داریم که در فارسی و عربی یک واج است. اما در لاتین و انگلیسی دو واج هستند. خود همین «و» فارسی که دندانمان را به لب میگذاریم، خودش را صد جور میتوانیم اداء کنیم. هر بارش هم فرق دارد. حالا اگر در فارسی همین «و» را از روز اول، بالدقه سه جور بگوییم، واج میشود. اما نمیگوییم. پس واج مربوط به انسان میشود. به اینکه انسان طبیعی را از یک ممیزاتی کشف میکند یا خلق میکند -علی اختلاف المبانی- و واج ها صورت میگیرد. زبانهای قبل از زبان عربی که زبان قرآن نیست، واج های بیست و دو، و بیست و سه داشته است.
شاگرد: بالأخره کشف میکند یا خلق میکند؟
استاد: در بحث نفس الامر مباحثی بود؛ عرض کردم پرده ای که هست را میاندازیم، یا یک چیزی ایجاد میکنیم. در اعتباریات بود. به گمانم اگر مباحث ثبوتی درست درک شود، یک نحو کشف است. ولی چون برای ذهن ما دور یا سنگین میآید، ما با فرض و اختراع مشکلی نداریم. اختراع، آن چیزی است که همه اذهان میپذیرد و قانع میشود. اما باید خیلی راجع به کشف رفتوبرگشت بشود. علی ای حال این مطالب بسیار مهم است.
خب زبان عربی چه شده؟ واج های زبان عربی، یعنی آن هایی که طبایع دارند، طبایعی که در کار هستند و صوت را به آن طبایع دستهبندی کردید، بیست و هشت تا است. چرا بیست و هشت تا است؟ ما نمیدانیم. ولی میدانیم زبان عربی، زبان اهل جنت است. همه وحی ها به زبان عربی بوده است. یکی از چیزهایی که در این بیست و هشت حرف هست، قسمت دوم بحث ما است؛ عرض کردم بحث تدوین تکوین دو پایه مهم دارد. یکی پایه کیفی است که همان حرف ابوفاخته است؛ یعنی شما از بسائط استخراج میکنید. پایه دومش جهت کمی بود؛ حضرت در توضیح لیلة القدر فرمودند «اجری جمیع الاشیاء علی سبع». الآن شما میبینید در زبان عربی بیست و هشت حرف، مضربی از عدد هفت است. ولذا ممکن بود که حروف عربی بیشتر باشد یا کمتر باشد اما زبان عربی با خصوصیتی که خداوند برای آن در نظر گرفته، باید بیست و هشت حرف باشد. ولذا میبینیم کلمه «رفیع» سیصد و شصت میشود. یادم نیست این نقل را کجا دیدم، حضرت به جابر بن حیان فرمودند: اگر میخواهی علم کیمیا را جلو ببری، در اسماء عناصر دقت کن. بعد فرمودند اسماء عربی را انتخاب کن. یعنی وقتی خواستی سر و کارت با طلا باشد، «ذهب» را ملاحظه بکن، نه «طلا» یا «gold». یعنی زبان عربی خصوصیت خاصی دارد. الآن اگر حروف الفبای عربی بیست و هشت حرف نبود، ما علم جفر نداشتیم. مرحوم نراقی در خزائن توضیحات علم جفر را دادند، همه این علم مبتنیبر بیست و هشت حرف است. یعنی جداول جفر جامع که منسوب به امیرالمؤمنین علیهالسلام است، روی بیست و هشت دور میزند. مضارب آن است. بیست و هشت به توان چهار. چهار خانه دارد؛ این همه عجائبی که علم جفر دارد، پیشگویی ها و… همه از این بیست و هشت حرف در میآیند. اصل این علم برای معصومین علیهالسلام است. اگر این بیست و هشت حرف را بیست و نه تا بکنید، به هم میریزند. ببینید چه نظمی است! اینها یک عجائبی است که در اینجا هست.
شاگرد: قبلاً فرمودید برای حروف مقطعه گیت های مختلفی هست. یک گیت عدد داریم، یک گیت حروف داریم. بعد فرمودید هفت-هشت مورد هست. آنها را بفرمایید.
استاد: اینها را نوشته ام باید پیدا کنم تا عرض کنم. منظور اینکه این خصوصیات در این حروف هست.
نکته ی دیگری را هم عرض کنم؛ چون این مباحث برای ذهن من جلو رفته، گاهی اصلاً توجه ندارم. چون خیلی مفصل صحبت شده است. در جلسه قبل تذکر به جایی فرمودند. فرمودند برخی از مطالبی که از زبان شناسی و فینیقی ها و آرامی ها گفته میشود، خیلی مربوط به بافندگی های عصر جدید است که اعتبار درستی ندارد. بلکه اغراض فاسدی پشت آنها است. تذکر به جایی است و من هم حرفی ندارم. ولی نکته این است که ما قبلاً از خیلی از اینها در مبادی تصوری و تصدیقی بحث کردهایم. الآن که من یک چیزی از آنها میگویم، من حرف آنها را میگویم. یعنی فضای آنها را خدمت شما نقل میکنم و میگویم آنها به این صورت میگویند و اصطلاحاتی هم باب شده، ما میخواهیم از آن اصطلاحات در تطبیق کمک بگیریم. چون این اصطلاحات رایج است؛ وقتی شما از این اصطلاحات کمک میگیرید، شما با یک لغات قاموسی روبهرو نیستید، با یک لغات دایرة المعارفی روبهرو هستید. این مطلب خیلی مهمی است. یعنی وقتی شما برای مخاطبتان یک واژه به کار میبرید، آن واژه اینطور نیست که در فرهنگ لغت و قاموس ببینید به چه معنایی است. حتماً کسی این را میفهمد که چند صفحه دایرة المعارف را خوانده باشد. وقتی اصطلاحات دایرة المعارفی شده، یعنی واژه این قدر قدرت دارد؛ مخاطب شما یا مراجعه میکند یا خودش الآن میداند، لذا بحث تطبیقی خیلی راحتتر جلو میرود. حالا برگردیم و بگوییم بعضی از مبادی اینها دروغ است یا قابل بحث است. منافاتی ندارد. فعلاً ما داریم آن چه را که اینها در کلاس میگویند را مطرح میکنیم.
نکته جالبی هم که نقل کردند، این بود که بیش از صد سال است که بحث از منشأ پیدایش زبان در اروپا ممنوع است. سالش هم معلوم است. انجمن زبان شناسی پاریس این را ممنوع کرد. حالا چرا؟ یک چیزهای اعلامی داشتند، یک چیزهای اجرائی و اغراض پشت صحنه داشتند. آن چه که اعلام کردند این بود: گفتند زبان شناسی باید به روش علمی جلو برود، چون در منشأ زبان، چیزی که روش علمی ما را اشباع کند نداریم لذا همه آنها بافتنی میشود. این چیزی بود که اعلام کردند؛ گفتند بحث از منشأ زبان، چون روش ما ناقض آن است و روش علمی را از ما میگیرد، آن را کنار میگذاریم. خب این را ممنوع کردند. آثار بدش هم برای خودشان باقی ماند. اما خیلی از چیزها را نمیتوانند مخفی کنند. حتی اگر زندقه بخواهند آثار توحید و ایمان را محو کنند نمیتوانند.
الآن مهمترین زبانها و دستهبندیها را «Semitic» که همان زبانهای سامی است، میگویند. سام پسر حضرت نوح علیهالسلام است. ایل سامی میگویند. سام از طبقه اوصیاء است. در اثبات الوصیه، در بحارالانوار درجاییکه اتصال الوصی را میگویند مرتب از سام نام میبرند. الآن هم یکی از مهمترین بخشهای زبانها، همین زبانهای سامی است.
البته قبل از نوح را هم چند بار عرض کردم؛ «و سمي إدريس لكثرة دراسته الكتب»5. حضرت ادریس قبل از حضرت نوح بودند. مفصل دم و دستگاه زبان و تعلیمات را به پا کرده بودند. هرمس الهرامسه میگویند. بعدش طوفان حضرت نوح آمد، بعدش هم اولادشان آمدند؛ سام، حام و یافث. آن هایی که الآن هستند، ادبیاتشان ادبیات دینی است. زبان شناس ها هم همین ها را به کار میگیرند. یعنی الآن زبانهای سامی، یک زبانهایی است که به کار میبرند. هر کسی هم بگویند سام چه کسی است، همه اینها معلوم است. سام یکی از پسرهای حضرت نوح است. بخشی از زبانها به این طائفه بر میگردد. علی ای حال اینها مطالب مهمی است. هر چه گفته میشود، معلوم باشد اگر یک مطلب رایج کلاسی را میگوییم، در صدد تصدیق و تأیید آنها نیستیم، بلکه در صدد این هستیم که حرفها را بگوییم.
مثلاً فینقی ها، در کنعان گروهی بودند که در آن جا ساکن بودند. سائر چیزهایی که در تاریخشان میگویند. خیلی از زبان شناسها کار را با باستان شناسی به هم پیوند زدهاند. یعنی با مستنداتی که پیدا میکنند حرف میزنند. اینها درست است؟ نه، همه آنها قابل بحث و بررسی است. حتی در بحث قرائات هم به این صورت است.
همین هفته ای که گذشت به من گفتند واقعاً وجدانا بعضی از موارد قرائت سبع و عشر را نمیگویی خودشان گفته اند که حضرت این جور گفته اند؟! یعنی ارجاع به وجدانیاتی است که طرف را به شک میاندازند. اولاً این را عرض کنم؛ اینکه من در مباحثه روی بعضی از چیزها تأکید میکنم، مقصودم این نیست کسی را از فکر آزاد بیاندازم. اصلاً مقصودم این نیست. ما از سال نود و سه و چهار، چندین بار یک فرجه ای گذاشتیم تا آن اشکالات اصلی قرائات، آن هایی که مخالفین میگویند و نزد خودشان دلیل محکمی است بر اینکه این قرائات متواتر نیست را بیاوریم و بررسی کنیم. من تصمیم میگرفتم، بین هفته یک چیزی رخ میداد و میدیدم باید یک حرفهای زده شود، اما مسلم ترین چیزها را نمیدانیم و بعد میخواهیم تصدیق کنیم! من میدیدم به فضای مباحثه جفا است. لذا دوباره برمیگشتم و میگفتم اولین وظیفه من طلبه این است که به محضر شما انتقال بدهم که فضای کلاس قرائت چیست. این را بدانیم. وقتی شما بهدنبال آن رفتید بگویید طلبه درست گفت. بگویید این طلبه درست گفت که فضای کلاس قرائت این است. بعد برگردید و بگویید قبول ندارم. این خیلی مشکل است که انسان وارد تحقیق بشود و اصلاً نداند که فضا نزد اهل فن چیست. ولذا من مرتب بر میگشتم و میگفتم باید این ملکه اذهان ما بشود که ما بدانیم ابن جزری میخواهد چه چیزی بگوید. فضای ذهن آنها را بدانیم. و الا وقتی ندانیم چه آثار بدی پیش میآید و من برخورد کردم. ولذا من در فدکیه اینها را گذاشتم. بیشترش را هم میگذارم. اگر عمر ما نبود، شما ادامه بدهید؛ بررسی اشکالات بر تواتر؛ نقلیات مستندی که بر ضد تواتر است؛ ادلهای که آنها میآورند. من حرفی ندارم. اما این غیر از این است که بگوییم فضای کلاس چیست. مثل این است که شما وارد کلاس فقه بشوید، ابتدا به ساکن سراغ متفردات سرائر ابن ادریس و مجمع الفایده بروید. بعد بگویند اول شما ببینید که در فضای فقه مشهور چیست، بعد سر این متفردات بروید. شما یکی از آن میآورید و شروع به سان دادن میکنید. میگویید ببینید سرائر اینطور میگوید؛ یعنی فقط دارید اشکالات را میگویید. و حال آنکه کسی که فقه میداند، میبیند اینها اشکالات است؛ نه اینکه در فضای فقه ما سرائر را قبول نداریم، نه اینکه مجمع الفائده را قبول نداریم. مفاتیح الشرایع فیض را ندانیم. اینها هست ولی اول باید فضا را بدانیم. همان کاری که شهید اول در متن لمعه فرمودند. خیلی کار خوبی است. حاج آقا از این کار شهید اول مکرر تجلیل میکردند. متن لمعه چیست؟ آخرش فرمودند من که این لمعه را نوشتم کاری به فتوای خودم نداشتم. من آنی که اشتهر بین الاصحاب است آوردم. یعنی من متن لمعه را به کسی عرضه کردم که میخواهد مشهور کلاس فقه را بداند. مسأله دانی فتوای مشهور است. این کار خیلی خوبی است.
الآن هم آن چه که عرض من طلبه است، این است: متأسفانه ما هنوز مشهور و مستقر در کلاس قرائات را نمیدانیم. خب چرا ما روی بحثهای دیگر برویم؟! نوبت به دفع اشکال میرسد و سر جایش آنها را میبینیم. اول باید فضای کلاس بیاید وبفهمیم و مطمئن بشویم که کلاس این است، بعد از اینکه فهمیدیم آن وقت سراغ بررسی اشکالات میرویم. هرگز هم نمیخواهیم بگوییم هر چه در کلاس هست درست است. فکر و تحقیق، آزادی اندیشه در اینها را منکر نیستم. زیر پا گذاشتن وجدان و ارتکاز منظور من نیست. این معلوم باشد.
در همین هفته قبل، چند لحظه قبل از اینکه محضر شما بیایم، یک خبر در خبرگزاری ها آمد؛ اولین نفر در ایران که اجازات سبع و عشر صغری را داشتند، از یک مقری عراقی اجازه عشر کبری را گرفته بودند. بحمدالله تصویر اجازه ایشان را هم در کانال گذاشتند. شما آن اجازه نامه را نگاه کنید. میگویند این اجازهای که به ایشان میدهم، به این صورت است: به ایشان اجازه میدهم که به دیگران اقراء کند، به شرطی که اول تا آخر قرآن را خود مجیز حفظا از او بشنود. ببینید در کلاس چه فضایی است! میگوید وقتی به فضای کلاس میآیی، اول شرطش این است که حافظ باشی. اصل حفظ به این صورت است. بعد چه؟ حافظ باشی «قرآن زبر بخوانی با چهارده روایت»؛ سبع صغری را حافظ باشی، عشر صغری را حافظ باشی. ایشان اینها را داشته و قبلاً هم اجازه گرفته است. زودتر طی شده است. حالا نزد ایشان رفته و میگوید برای من خواند، اجازه میدهم اقراء کند به شرطی که «یسمع من بدء القرآن حتی خاتمته».
شاگرد: شاگردش؟
استاد: بله. یعنی میگوید حق نداری به دیگری اجازه بدهی. شرط میکند که اگر میخواهی اجازه بدهی، باید از اول تا آخر را بشوند. این چیزی است که رسمشان بوده است. عشر کبری را میگوید؛ یعنی همانی که ابن جزری در طیبة النشر سی و پنج-شش طریق صغری را به هشتاد و خرده ای رسانده است. میگوید باید همه اینها را حافظ باشی. نه اینکه النشر را باز کنی و ببینی کجا بود. مسیر اینها اینگونه بوده، کارشان در طول تاریخ به این صورت بوده است.
شاگرد: خودش استاد حافظ باشد یا شاگرد؟
استاد: هر دو. خود کسی که مجاز است، اگر از روز اول حافظ نبود که به او اجازه نمی دادند.
شاگرد: وقتی می خواسته استجازه کند، خودش این شرط را داشته، ولی برای شاگردش شرط میکند.
استاد: بله، آقای صیاف زاده که گفتند شرط این است، اول ما میگفتیم شاید تشریفاتی است. واقعاً هم در ذهن همینطور بود. اصلاً برای ما چیز عجیبی بود که مینشینند و اقراء میکنند. گفته بودیم خب او میخواند و مصحف هم باز است. ایشان گفت اولین قدم این است که باید حافظ باشی تا شروع کنی.
از کارهایی که خوب است؛ اینها مستنداتی است که باید نشر پیدا کند؛ عین عبارات اجازات علماء بزرگ شیعه که سند خودشان را میرساندند، ذکر شود. در زمان ما فقط مرحوم مرعشی رضواناللهعلیه در الاجازات الکبیره6 با چند طریق میآورند. چند طریق به ابن جزری دارند. چند طریق از غیر طریق ابن جزری دارند. اساتیدی را برای خودشان در نجف و جاهای دیگر میگویند. میگویند «وعن الوالد العلامة عن شيخه العلامة عاصم زمانه ونافع عصره الحاج الشيخ عبدالرحیم سلطان القراء التبريزي بطرقه الشهيرة في الإثبات». یعنی مرحوم آقای مرعشی در اجازه نامه خود از چنین علماء بزرگی اجازه دارند. علامه حلی هم همینطور بودند. دیگران هم بودند. این اجازات را داشتند.
واقعاً برخی از چیزهایی را که دهها بار خواندیم، هر چه اشاره کنیم باز جا دارد. چرا من اینها را دوباره تکرار میکنم؟ بهخاطر اینکه یک چیزهایی پیش میآید که میبینیم اصلاً یک حرفهایی است! آن هم با یک محکمی گفته میشود که خیال میکنیم این طرف دیگر … . این مقدمه مجمع است. میگوید چرا اسم این قراء برده میشود؟ اینها از جیبشان درآوردهاند؟! میگوید به دو دلیل؛ نکته اولش چقدر قشنگ است. سبب اولی که برای قرائت عاصم و نافع و … ذکر میکنند، «لتجردهم» است. غیر از آنها قرآن بلد بودند، حافظ بودند اما فقیه بودند، محدث بودند، اما اینها فقط قاری بودند. این عبارت مجمع برای فضای قرائات یک سند افتخار است؛ میگویند اینکه عاصم و نافع و … را میگوییم، چرا اسم اینها را میبریم؟ چون هیچچیز دیگری بلد نبود. همه عمرش اقراء بوده است. خیلی مهم است. فقیه نبود، محدث نبود، لغوی نبود، نحوی نبود، فقط قاری بود.
وإنما اجتمع الناس على قراءة هؤلاء، واقتدوا بهم فيها لسببين. أحدهما: إنهم تجردوا لقراءة القرآن، واشتدت بذلك عنايتهم مع كثرة علمهم، ومن كان قبلهم، أو في أزمنتهم، ممن نسب إليه القراءة من العلماء، وعدت قراءتهم في الشواذ. لم يتجرد لذلك تجردهم، وكان الغالب على أولئك الفقه، أو الحديث، أو غير ذلك من العلوم. والآخر: إن قراءتهم وجدت مسندة لفظا، أو سماعا، حرفا حرفا، من أول القرآن إلى آخره، مع ما عرف من فضائلهم، وكثرة علمهم بوجوه القرآن.7
«… إنهم تجردوا لقراءة القرآن»؛ فقط قرائت و اقراء کارشان بود. عاصم صبح تا شب مینشست و کارش همین بود. نافع هم همینطور بود. لذا گفتم وقتی به نافع گفتند «سلام علی آل یاسین»، چطور با ضمیرش جور در میآید، گفت برو از مفسر بپرس. به من چه کار داری؟! شیخ من برای من به این صورت اقراء کرده و من هم میخوانم. ببینید چقدر جالب است. این خیلی مهم است. لذا میگویند: «ومن كان قبلهم، أو في أزمنتهم، ممن نسب إليه القراءة من العلماء، وعدت قراءتهم في الشواذ. لم يتجرد لذلك تجردهم، وكان الغالب على أولئك الفقه، أو الحديث، أو غير ذلك من العلوم». این یکی بود. این چیز کمی نیست.
«والآخر»؛ دومی مقصود من است؛ «إن قراءتهم وجدت مسندة لفظا، أو سماعا»؛ یعنی سند دارد که یا او برای او خوانده است یا از او شنیده است. آن جایی که به خواندن اکتفاء میکردند چون می دانسته او از جایی دیگر میداند؛ فقط می خواسته که برای خودشان اقراء کند. «حرفا حرفا، من أول القرآن إلى آخره، مع ما عرف من فضائلهم، وكثرة علمهم بوجوه القرآن». ولذا مرحوم طبرسی، وقتی قرائت ابو عمرو بصری در «انّ هذین لساحران»، خلاف مصحف بود، زجاج گفت، چرا خلاف مصحف خواندی؟! مرحوم طبرسی فرمودند این چه حرفی است؟! ابوعمرو ممکن نیست از جیب خودش در بیاورد. ببینید میگوید «حرفا حرفا»! این در مقدمه مجمع است؛ از بزرگانی است که یک عمر -آن هم با قدمت زمانشان- در اینها کار کرده است.
بارها عرض کردم؛ یک آقایی آمده جمله اول مقدمه ابن مجاهد در السبعه را برداشته، و کتاب نوشته است. کتابش هم در رد قرائات است. میگوییم چرا؟ میگوید خود ابن مجاهد ابتدای کتابش میگوید اختلاف قراء، مثل اختلاف فقها است. خب کدام حکم خدا است؟ یکی از آنها است. لذا دیگری خطا است و فقط یکی مصیب است. آن هم میگوید این مثل آن است. پس ابن مجاهد میگوید تنها یکی از اینها درست است. فقط یک جمله را میآورد و تمام! خب بقیه آن را هم بخوان. او یک تمثیل گفته و منظوری داشته است. دو صفحه بعدش دارد توضیح میدهد. کتاب حکمت شادی را آوردم و نشان دادم؛ گفتم اگر ایشان بقیه کلام او را خوانده بود، یک کتاب از اولین تمثیل ابن مجاهد پر نمی کرد.
از اشکالاتی که همین اساتید قرائات میگیرند و باید بررسی کنیم، این است: ردیف میکنند که ابن مجاهد میگوید غلط است، خطا کرده و کذا. ولذا اینها را اشتباه کردهاند. بله، اتفاقا خود ابن مجاهد شاهد حرف ما است. یعنی از بزرگانی است که قرار نیست همین جوری یک قرائت را در کار بیاورد. خودش هم توضیح میدهد که چندین جور راوی داریم. قرآن کریم در بدنه مسلمین بوده است. دانشگاه نبوده که بگوید اول باید مدرک دانشجویی بدهی، اول باید امتحان ورودی بدهی. بلکه کل مسلمین بودند. این همین جور جلو می آمده تا این تدوینات و طبقات القراء شکل گرفت. در چنین بدنه ای ابن مجاهد مجبور است بگوید فلان قاری خوب است اما سر در نمیآورد. فلانی خوب است و سر در میآورد. دیگری اصلاً در محل سهو و نسیان است. یک متخصص دارد تشخیص میدهد و السبعه را مینویسد. لذا با حرفهای دیگرش منافاتی ندارد.
نکتهای را برای جلسه بعد عرض میکنم؛ شما میگویید «سبعة احرف» یعنی «املح الوجوه» که «علی سبعة انواع الاختلاف» است. هم در قول ابن قتیبه و هم قول ابن جزری و هم در نقلی که مرحوم طبرسی و مرحوم شیخ الطائفه در مقدمه تفسیرشان دارند، قوام اصلح الوجوه به چیست؟ به تعاضد رسم و تلاوت است. ولذا وقتی میخواهند اختلافات را بگویند، میگویند «تغیّر فی اللفظ دون صورة الکتاب». اگر اشکالات یادتان باشد، گفتم قرآن کریم که به نحو تلاوت نازل شده، آن وقت یعنی چه «نزل علی سبعة احرف» را میگویید در کتابت است؟! لذا این نمیتواند معنای سبعة احرف باشد. سبعة احرف همان معنای «اجری علی سبع» است که قبلاً عرض شد. لذا در صفحهای از فدکیه سعی کردم بدون دخالت کتابت سبعة احرف را عرض کنم.
چیزی که الآن میخواهم پیشنهاد بدهم این است: اصلح الوجوهی که مرحوم شیخ الطائفه پسندیدند را برگردیم با مطالبی که در واج، واج گونه، تکواژ و تکواژگونه گفتیم، ملاحظه کنیم. سبعة انواع اختلاف را با ملاحظه اینها انجام بدهیم. چه طور با اینها انجام بدهیم؟ به این صورت که فقط از فضای صوت بیرون نرویم. صوت و صوت باشد. همان کاری که دوسوسور انجام داد.
البته ظاهراً خود این دوسوسور عضو انجمن زبان شناس های پاریس است. اگر نظرتان باشد از آقای سبیط نیلی کتاب خواندیم؛ اگر به ایشان بگویند ابغض خلق الله چه کسی است، ایشان میگوید دوسوسور است. ایشان کتاب مفصلی نوشته بود و چقدر علیه او تهاجم داشت. در کتاب «اللغة الموحدة» خیلی از دست دوسوسور ناراحت بود. صد صفحه از کتاب ایشان را مباحثه کردیم. چرا از دست ایشان ناراحت بود؟ بهخاطر اصل اولی که میگفت رابطه بین نشانه قراردادی است. میگفت خدا اینها را قرار داده است؛ اساس صوت و نظم و لسان را خداوند متعال قرار داده است. ایشان در این جهت خیلی متصلب بود.
علی ای حال کاری که آنها در زبان شناسی جدید کردند، این بود که فعلاً نقش را از اینها جدا کردند. ما هم که مشکلی نداریم. وقتی پشتوانه غنی اصلی هست، همراه اینها جلو میرویم. حالا در جهات مختلف میخواهیم این سبعة احرف را پیاده کنیم. یعنی میگوییم سبعة انواع اختلاف، با ملاحظه تنها صوت؛ واج و واج گونه، تکواژ و تکواژگونه. روی اینها تأمل کنید. یکی هم سبعة انواع اختلاف در تنها رسم. یعنی سبعة انواع اختلاف را فقط روی حساب نقش و کتابت یک زبان انجام بدهیم، بعداً هم تعاضد آنها را ببینیم. در جلسه قبل عرض کردم چه بسا منشأ ظهور و بروز چیزی است که خداوند متعال برای کتاب خودش زبان عربی را انتخاب کرده، که برای کتاب خدا تعاضد رسم و صوت لازم بوده است. یعنی اگر خداوند متعال قبلاً زمینهسازی این تعاضد را نکرده بود، وقتی میخواست کتابش را در مرحله الفاظ برای ما بیاورد، الآن این مصحف امروزی را نداشتیم. مصحفی که تلاوتش روشن است و رسمش هم نزد مسلمین روشن است.
شاگرد: اینکه شرط میکنند قاری حافظ باشد، میخواهند به سنت عمل کنند یا مانعی ندارد که از روی مصحف باشد؟ چون از روی مصحف مضبوط تر و دقیقتر میشود.
استاد: اجازهای که رسانهای شد را نگاه کنید. میگوید به ایشان اجازه میدهم بنابر رسومی که بین اهل قرائت هست و معروف است. دیگر اسم نمی برند. اما چرا؟ آیا شرط کار است؟ یا فضیلت کار است که آنها بهشدت روی آن تأکید دارند ولی اگر یک جایی خلافش شد خیلی ابائی ندارند؟
شاگرد2: اگر کتابت باشد، شاید اصلاً تواتر شکل نگیرد.
استاد: در کتابت میگویند نص و اداء داریم. نص یعنی مثلاً میگوید «الکَتِف؛ بفتح الکاف و کسر التاء و امالته و اختلاسه». به این نص میگوییم؛ یعنی وقتی قرائتی را به نص میگویند به همه خصوصیات آن تصریح میکنند. دراینصورت تواتر را هم محفوظ نگه میدارد. اینها اصطلاحات خودشان است. علی ای حال من نمیدانم؛ باید از کسانی که در این کار وارد هستند، بپرسیم که این کار شرط حتمی است؟ یا اگر شرط کمالی است چه خصوصیاتی خلافش هست؟ نمیدانم.
شاگرد:…
استاد: مقدمه الاتقان سیوطی خوب است. سیوطی در الاتقان بیست و پنج علم در علوم قرآنی ذکر میکند. خیلی جالب است. انسان باید اینها را بداند. مثلاً کتاب شناسی و رسم المصحف هم هست. مصاحفی که الآن چاپ میشود هر کدامش یک صفحه توضیح دارد. مثلاً مصحف ورش، مصحف حفص؛ یک صفحه توضیح میدهد که ما چه کار کردهایم این مصحف را تنظیم کردهایم. پنجاه نفر لجنه از متخصصین کار این کار را کردهاند. اینها چیزهایی است که برای این فضا خیلی خوب است. گاهی سالها میگذرد و انسان میبیند به اینها مراجعه نکرده است.
والحمد لله رب العالمین
کلید: الاتقان فی علوم القرآن، تعاضد القرائات و الرسم، تعاضد رسم و قرائات، حروف مقطعه، واج، فون، واج گونه، زبان شناسی، اجازه قرائات، اجازه آیتالله مرعشی، عشر کبری، اعجاز عددی، تاریخ قرائات، تواتر القرائات، اختلاف القرائات
1 الغافر 15
2 همان
3 نهج البلاغه (صبحي صالح) ، جلد : 1 ، صفحه :61
4 الرحمن4
5 اثبات الوصية، ص: 26
6 الاجازة_الكبيرة للسيد المرعشي النجفي قده --454
7 مجمع البيان في تفسير القرآن - ط مؤسسة الأعلمي للمطبوعات نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 1 صفحه : 38