بسم الله الرحمن الرحیم
جلسات تفسیر-بحث تعدد قراءات-سال ۹۵
فهرست جلسات مباحثه تفسیر
تقریر سابق آقای صراف، در ذیل صفحه است
تقریر مختصر آقای سوزنچی، در ذیل صفحه است
************
تقریر جدید:
************
تقریر مختصر آقای سوزنچی:
فایلهای صوتی بهمن و اسفند1395 (النشر فی القرائات العشر)
http://www.hoseinm.ir/forum/index.php?topic=540.0
شنبه 1395/11/30
«ال» الواقعه در معنای استغراق و جنس + چگونگی مشارکت در بحث + عمق مرحوم کلینی در چینش مباحث در کافی و سه دسته اصلی بحث توحید: ابتدا نفی تشبیه و تعطیل، سپس توصیف + دفاع ابن تیمیه از «جهت»
************
تقریر آقای صراف:
شنبه 30/11/1395
· در مورد کاری که در مرام اهل بیت(ع) شده:
· در دو کلاس فلسفه چیزی گفته شد تو سط دو استاد که برای ایشان وصل شد به هم. در یک درس معقول، استاد مطرح کردند که فلاسفه از قدیم شروع مباحث را از وجود قرار دادند و شروع کردند به اشکال کردن که اشتباه کردهاند و باید اول فصل فلسفه باید از علم باشد و عالم و معلوم.
· در جلسه دیگری از بحث معقول، استاد در بین درس رسیدند به اینجا که مرحوم کلینی را یک محدث ساده در نظر نگیرید، بلکه محدثی عالم است. آنچه ابتدا به ذهن یک متشرع برای تدوین روایات میرسد، این است که مثلاً از کتاب التوحید شروع کند اما از کتاب العقل و الجهل شروع میکند. یعنی ایشان آن اشکال تدوین فلاسفه را کارش ندارد.
· غیر از ایشان که از کتاب العقل در کتاب التوحید هم نظم خاصی به مطالب میدهند. مثلاً اول حدوث العالم؛ اثبات المحدث روی حساب طبیعت بحث. بعد که از اینجا رد میشود در سه گام مهم: 1- نفی التعطیل (که هیچ چیزی راجع به خدا نمیشود حرف زد و سراغ نفی التشبیه در این گام نمیرود.) و حال که تعطیل نشد و اوصاف و اسماء میآید سراغ 2- نفی التشبیه میرود که محکمات روایات اهل بیت(ع) را در این زمینه میآورد. حال که هم تعطیل و هم تشبیه کنار رفت آن آیات و روایاتی که معارفی را که در مورد خدای متعال است بیان میکنند میآورد 3- فهم معارفی امر.
· میبینیم خود این تبویبی که برای کتاب التوحید کردهاند یک کار ارزشمندی است.
· در گام دوم که نفی التشبیه است، هر کس این باب کافی را بخواند و قبول داشته باشد که معارف را باید از اهل بیت(ع) بگیرد، از نظر روایات برایش صاف میشود که راه احمد بن حنبل، راه اهل بیت(ع) نیست.
الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج1 ؛ ص100
3- مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْخَزَّازِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالا دَخَلْنَا عَلَى أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع فَحَكَيْنَا لَهُ أَنَّ مُحَمَّداً ص رَأَى رَبَّهُ فِي صُورَةِ الشَّابِّ الْمُوفِقِ فِي سِنِّ أَبْنَاءِ ثَلَاثِينَ سَنَةً وَ قُلْنَا إِنَّ هِشَامَ بْنَ سَالِمٍ وَ صَاحِبَ الطَّاقِ وَ الْمِيثَمِيَّ يَقُولُونَ إِنَّهُ أَجْوَفُ إِلَى السُّرَّةِ وَ الْبَقِيَّةُ صَمَدٌ فَخَرَّ سَاجِداً لِلَّهِ ثُمَّ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا عَرَفُوكَ وَ لَا وَحَّدُوكَ فَمِنْ أَجْلِ ذَلِكَ وَصَفُوكَ سُبْحَانَكَ لَوْ عَرَفُوكَ لَوَصَفُوكَ بِمَا وَصَفْتَ بِهِ نَفْسَكَ سُبْحَانَكَ كَيْفَ طَاوَعَتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ يُشَبِّهُوكَ بِغَيْرِكَ اللَّهُمَّ لَا أَصِفُكَ إِلَّا بِمَا وَصَفْتَ بِهِ نَفْسَكَ وَ لَا أُشَبِّهُكَ بِخَلْقِكَ أَنْتَ أَهْلٌ لِكُلِّ خَيْرٍ فَلَا تَجْعَلْنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَيْنَا فَقَالَ مَا تَوَهَّمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَتَوَهَّمُوا اللَّهَ غَيْرَهُ ثُمَّ قَالَ نَحْنُ آلَ مُحَمَّدٍ النَّمَطُ الْأَوْسَطُ الَّذِي لَا يُدْرِكُنَا الْغَالِي وَ لَا يَسْبِقُنَا التَّالِي يَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص حِينَ نَظَرَ إِلَى عَظَمَةِ رَبِّهِ كَانَ فِي هَيْئَةِ الشَّابِّ الْمُوَفَّقِ- وَ سِنِّ أَبْنَاءِ ثَلَاثِينَ سَنَةً يَا مُحَمَّدُ عَظُمَ رَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَكُونَ فِي صِفَةِ الْمَخْلُوقِينَ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَنْ كَانَتْ رِجْلَاهُ فِي خُضْرَةٍ قَالَ ذَاكَ مُحَمَّدٌ كَانَ إِذَا نَظَرَ إِلَى رَبِّهِ بِقَلْبِهِ جَعَلَهُ فِي نُورٍ مِثْلِ نُورِ الْحُجُبِ حَتَّى يَسْتَبِينَ لَهُ مَا فِي الْحُجُبِ إِنَّ نُورَ اللَّهِ مِنْهُ أَخْضَرُ وَ مِنْهُ أَحْمَرُ وَ مِنْهُ أَبْيَضُ وَ مِنْهُ غَيْرُ ذَلِكَ يَا مُحَمَّدُ مَا شَهِدَ لَهُ الْكِتَابُ وَ السُّنَّةُ فَنَحْنُ الْقَائِلُونَ بِهِ.
الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج1 ؛ ص105
5- عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ رَفَعَهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفَرَجِ الرُّخَّجِيِ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ ع أَسْأَلُهُ عَمَّا قَالَ هِشَامُ بْنُ الْحَكَمِ فِي الْجِسْمِ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ فِي الصُّورَةِ فَكَتَبَ دَعْ عَنْكَ حَيْرَةَ الْحَيْرَانِ وَ اسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ لَيْسَ الْقَوْلُ مَا قَالَ الْهِشَامَانِ.
· در مباحث الرد علی الجهمیة و الزنادقة، یک جایی طرفداران احمد بن حنبل رسیدند که گیر افتادند که وقتی خدا علمی که نه آفریده است و نه مخلوق است در زمین است، آیا خدا به این علمی که احاطه به زمین دارد، محتاج است و نیاز دارد؟
· مسأله دیگر خود جهت است. اول میگویند خدا در جهت علو است و مخلوقات در جهت سفل. آیا این جهت علو موجود است یا معدوم؟ پس آیا خدا به آن جهت علو موجود که در آن است، محتاج است؟ چون اول باید یک جهت و فضایی فرض بگیریم و بعد بگوییم در آنجا موجود است.
· ابن تیمیه گفته که دو جور جهت داریم: یکی جهت وجودی که این حرفها در آن میآید و یکی جهت عدمی که آن نبود در یک جا و فضایی است. وقتی کل عالم را در نظر بگیریم، بیرون از آن و ورای آن جهتی عدمی دارد که به آن علو میگوییم.
· کل عالم را چه جور در نظر میگیریم؟ اگر بینهایت باشد، ورا برای آن تصویر ندارد و اگر محدود است، چه شکلی دارد؟ آیا کره است یا سایر اشکال؟